گنج الف (بخش اول)
بسم الله الرحمن الرحیم
ربّ یَسِّر و لا تعسّر سهّل علینا یا ربّ العالمین.
باذن الله و اذن رسوله و باذن ائمة المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین و باذن مولانا و مقتدانا صاحبنا و سرورنا ، صاحب الزمان و القلم و صاحب الانس و الجان ، ولی الله الاعظم ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه ، بقیة الله الاعظم ، مهدی موعودعجّل الله تعالی فرجه الشریف.
برای شکر و سپاس گزاری از الطاف الهی بر ذمّه خود واجب دیدم تا این نعمت عظمای الهی را فاش کنم:
1- عدد یک ، گنج خلقت ؛ همان ولایت 14معصوم صلوات الله علیهم اجمعین و مخصوص(در این زمان) ، ولایت آقا و سرورمان مولا و صاحب العصر و زمانمان مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
2- دیگر راز خلقت خودمان ، که ربّ مهربانمان به وسعمان این گنج را به ما عنایت فرمود تا بتوانیم به سلامت قلبی و معنوی به هدف خلقت خودمان برسیم.
3- اینکه باید قدر نعمت مقام خلیفة اللهی را بدانیم و چگونه این مقام را حفظ کنیم تا رضایت مولایمان را کسب نماییم که آن هم محقق نمیشود مگراینکه شیعه و پیرو واقعی 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین باشیم ، تا با تمسک به وجود کیمیاگر زمان خود{امام زمان(عج)} ، بتوانیم وجود بی قیمت خودمان را طلا کنیم.
4- با پیداکردن معارف وجودی و رسیدن به آگاهیِ طهارت ، ازحقیقت خلقت و در تمام عالمیان ، و به طهارت رسیدن نفس عمل و الی غیر(چراکه دائماً به نفس خود ظلم روا داشتهایم) ، باید به این معرفت برسیم که فقط راهِ طهارت است که ما را به رضوان الهی میرساند زیرا آنجا فقط منحصر به طاهرین است. و پیمودن راه وصل به قرب الهی جز به هدایت وجود مبارک 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین {که ایشان ، ائمه طاهرین(ص) هستند} میسر نمیشود.
باب الالف
باب حرف الف را بازمیکنم تا به مددشان به رضا و قرب پروردگار عالمیان رسیده و قلم وجود خویش را به جوهر مهدویت تر کنم و به مدد او و با شناخت معرفت کلام الهی ، راه پر خطر و ظلمانی دنیا را به اندازه ذرهای به چشمه نور مهدویت نزدیک نمایم . به امید اینکه آیه مبارکه "یخرجهم من الظلمات الی النور" شامل حال همه ما شود (به فضل الهی).{آیه 257سوره مبارکه بقره:الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...}
یکی از هفت صفت ذاتی پروردگار عالم ، تکلم است. اوست که باب کلام و حروف و حرفِ الف (مبدا ظهور) را از ذات اقدس خود جلوه داد . و چون عدد ابجد حرف الِف ، یک است در اعداد بعدی ، به همان شکل مکرر میشود { یعنی شکل اصلی اعداد ، همان یک(1) است و وقتی یک تکرار میشود ، دو تا یک کنار هم میشود دو(11) و در تکرار دوم ؛ عدد سه (111) ظاهر میشود الی آخر} همینطور تا بینهایت و اگر واحد تکرار نشود ، هیچ عددی محقق نمیشود! پس درحالیکه هرعدد برای ظهور، نیازمند به ظهور واحد است (و تمام یکها را در شمارش انسانها ، آحاد میگویند) اما در مراتب اعداد ، واحد در مقام ذات از وجود اعداد و از ظهور به صور حروفی آنها بی نیاز است (یعنی شکل 2 و 3 الی آخر نمیخواهد بلکه همان یک و تصویر یک ، کافی است).
آثار و احکام اعیان ثابته و موجودات خارجی ، به منزله اعدادند و وجود مطلق حق ، به مثابه واحد{همانطورکه اعداد از جهت تحقّقشان به واحد نیازمندند و واحد ، در مقام ذات از آنها بی نیاز است}. درعلم حروف ؛ اعداد ، روحِ حروف هستند و هر دو با هم ، حقیقتهای کونی و امکانی خود را بروز و ظهور میدهند و تا قیامت همراه انسان که کلمه خداست به صورت معانی علمی و نظری و فعلی خویش ، صاحبش را مثل سایه همراهی کرده و مزد و اجرش را یا مکافات عذابش را به او می نمایانند و در او محشور میشوند.
نخستین وحدت حق جلوگر بود |
که شد از ظل وحدت نقطه موجود |
پس از آنکه نقطه شد در ظل سیر |
بصورت گشت الف از وی پدیدار |
ز سیر عرض او شد صورت با |
بضم نقطه وحدت هویدا |
مکرر گشت چون این نقطه ظاهر |
عیان شد تا و نا اندر مظاهر |
الف چونازدوسربرعکسهم گشت |
بطومار حقیقت " حا " رقم گشت |
چون اندر سجده ایزد تعالی |
الف خم گشت و دال آمد هویدا |
بضم نقطه توحید فی الحال |
به ذال آمد مبدل صورت دال |
الف هردم به طوری کردی حرکت |
که حرف دیگری شد در کتابت |
غرضازیکحرفبیرونازالفنیست |
ولیکن محرم این مدعا کیست |
زظل وحدت اسماء گشت ظاهر |
بود پس عین این وحدت مظاهر |
همه اجزاء عالم غیر معشوق |
ز شوق جلوه خندد مخلوق |
بود آمیزش این ذره با خور |
به دریا می رساند نسبت این در |
خالق یکتا برای اینکه سخن گفتن را ممکن شود و در تنظیم دایرهی عقل ، نطق را خلق فرمود. پس کلام ، در جانِ عقل معنا گرفته و اسرار نهان را آشکار میکند و ربّ العالمین جلّجلاله ، سرّ غیب را با ظهور نور کلام خویش ، سبب و مسبّب قرار داد تا خلقت خویش را در تجلی عقل به کمال معرفت و نور هدایت به سوی خود راهنمایی فرماید.
کلام ؛ اول ، مجرای ظهور و اول ، تجلی اسماء و صفات ذات باریتعالی است. او که خود ، درهیچ کلامی و درهیچ ظرفی از ظروف معنایی و اسمائی نمیگنجد چون همه را مخلوق ذی وجود خود قرار داده ، ولی راه را برای بندگی و اطاعت به سوی خویش میگشاید تا با کلام خود ، بنده نوازی کرده و خود را به بندگانش میشناساند که میفرماید: "انّی کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ و أن اُعرف". این است و جز این نیست که من گنج مخفی هستم و بودم و خواهم بود ، پس دوست داشتم شناخته شوم. و در کلام نور خود قرآن کریم فرمود: قل هو الله احد.{سوره مبارکه توحید}
تعریفی از صفرِ وجود
از لحاظ علم ریاضی هنوز تعبیر و تفسیر صحیحی از لایتناهی (یعنی عالَم لاهوتی) در دست نیست . علت این نقص در ریاضیات از این بابت است که محدود ، نمیتواند وصف نامحدود نماید! ازتعبیرهای بسیار زیبایی که از بینهایت شده است و هنوز علم ریاضی نیز نتوانسته از لحاظ نظری آن را تطبیق نماید ، تعبیری است که در رساله شریفه صالحیه توسط حضرت نورعلیشاه ثانی آمده است که میفرماید: "لایتناهی دوایر است و مرکز آن ، نقطه است و دایره نقطه جواله موهومه است". {جواله را میتوان اینطور تعریف کرد : تهِ گودترین نقطهی هستی که محلّ روزی و اسرار و گنج همهی مخلوقات است} این تعبیر از دیدگاهی میتواند بر این مصداق قرار گیرد که حرکت از مبدا صفر شروع و به لایتناهی که میرسد ، رجوع به مبدا صفر میکند. چون خصوصیت هر نقطه روی دایره ، آن است که مبدا حرکت و مقصدِ آن بر روی هم واقع است. تعبیری عرفانی از این موضوع به معنی این است که مبدا و معاد (محل عود و برگشت) برهم قرار دارند ؛ هو المبدا و هو المعاد. و طبق آیه 3 سوره مبارکه حدید : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن.
از لحاظ ریاضی این نتیجه را میتوان برداشت نمود که صفر بر بینهایت ، منطبق است. اگرچنین باشد پس مجموعه اعداد که ظهور دارند و بین صفر و بینهایت واقعند کجا میتوانند قراربگیرند؟! زیرا که هر وقت از صفر دور شویم ، به بینهایت نزدیک و هر وقت به سمت بینهایت میرویم ، از صفر دور میشویم. پس بُعد و قُرب از صفر و بینهایت وقتی برهم منطبق هستند ، چه معنایی مییابد؟!
در دایره از دو مسیر از مبدا میتوان به معاد که به معنی همان محلّ بازگشت است رسید. در مسیر اول اگر حرکت اتفاق نیفتد ، مبدا بر مقصد منطبق است ولی وقتی حرکت و سیر پیش آمد ، باید دورِلایتناهی زده شود تا از مبدا به معاد رسید. نقطه مبدا در ریاضیات به صفر تعبیر میشود و لزوماً از صفر به بینهایت ، احتیاج به تکثیر عدد مبدا دارد ولی هر مضربی از صفر، باز صفر است . پس صفر از خود ، نمیتواند تکثیر یابد و کیفیت صفر از لحاظ علم اعداد ، قابل وصف نیست! چون همانند بحر بی کرانِِ لا ، میماند که با هر عددی همراه و پنهان است و با هر عددی جمع و تفریق میشود ، در مقدار آن عدد اثر و تاثیری ندارد و جواب ، خودِ عدد میشود و از طرفی با هر عددی و در هر عددی هم هست ولی در اختفاء و پنهان میباشد (این همان ، تجلیگاه الفِ وجود است) که در هر عددی ضرب شود ، باز خودش(صفر) میشود.
صفر را از لحاظ عرفانی میتوان به ذات اقدس الهی تعبیر نمود که نه قابل وصف است و نه قابل درک و در عمی(نادیدنی) مطلق است. در قرآن کریم به این وجود ، گاه با (هو) یا (هُ) که ضمایر اشاره به غایب است ، اشاره میشود. گرچه این غایب عمومیت تام ندارد زیرا که ظرف کلام کفایت تمام بیان را نمیکند. و در بسیاری از آیات با استفاده از این ضمایر، اشاره به الله نیز شده که اسم اعظم و مظهر ذات (هو) است. به عبارتی هر وقت منظور اشاره به ذاتِ الله است ، هو استفاده میشود و هر وقت غرض اشاره به ظهورِ ذات است ، الله جلّجلاله بکار برده میشود. در آیه "هو الله احد" اشاره به ذاتِ الله است. و آیه "هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن" اشاره به ظهور ذات در الله دارد.
برگردیم به اعداد بین صفر تا بینهایت. در اشراق دیگری میفرمایند: " تکثیر عدد مبدا ، از واحد است ". با ظهور صفر در عدد یک که به اصطلاح ریاضیدانان ؛ منشاء اعداد طبیعی است ، کلیه اعداد که تعداد آنها بینهایت است ، وجود پیدا میکنند. به عبارت دیگر «یک» ، مظهر «صفر» است در مجموعه اعداد! از لحاظ عرفانی میتوان عدد یک (الفِ وجود) را ظهور ذات در اسم مبارکِ الله جلّجلاله (که اسم اعظم باریتعالی است) ، دانست. یا به عبارت دیگر عدد (یک) اسم مبارک الله جلّجلاله (همان سِرّ الاسرار، گنج یا کنز اللهی، الفِ وجود است) که خلقت تمام اعداد و حروف ، از اوست!
درکلام کریمش میفرماید:"الحمدلله الذی خلق السمواتِ و الارضَ..."{ستایش و ثنا خدای راست که آسمانها و زمین را آفرید...(آیه 1سوره مبارکه انعام)} و "الله الذی خلقَ سَبع سموات و مِن الارض مِثلهنَّ..."{خدا آن آفریدگاری است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها(هفت طبقه) زمین را خلق فرمود...(آیه12سوره مبارکه طلاق)} . در اینجا منظور اسم مبارک ربّ است چرا که فرمود:"یا ایها الناس اتّقوا ربّکم الذی خلقکم من نفس واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً..."{ای مردم بترسید از پروردگار خود؛آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن ، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن ، خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت...(آیه1سوره مبارکه نساء)} و فرمود: "ذلکم اللهُ ربّکم خالقُ کلّ شیءٍ لا اِله الا هو..."{همان خدا پروردگار شما و آفرینندهی همه موجودات عالم است و جز او هیچ خدائی نیست...(آیه 62سوره مبارکه غافر)} و فرمود: "انَّ ربَّکمُ اللهُ الذی خلقَ السمواتِ و الارضَ فی سِتّة ایام..."{همانا پرودگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد...(آیه54سوره مبارکه اعراف)} و... .
این تعبیر را میتوان به این نحو بسط داد که ذات ، صفت ندارد اگر صفت میداشت قابل وصف میشد! پس خلقت ، مربوط به اسم اعظم است یا صفر خالق نیست بلکه خلقت از«یک = الِفِ وجود » میتواند اعداد و حروف را شکل یا تغییر شکل دهد. با هرعددی جمع شود آن عدد را به سمت بینهایت که به تعبیر مذکور منطبق بر صفر است نزدیک خواهد گرداند. "یک" ؛ واحدجلّجلاله ، همان ربّی است که انسان را از مبدأ ذات به سمت معاد ذاتی خود میبرد و این رب ، همان پرورش دهنده یکتا و واحد و «یک» است .
سِرّ خلقت نورٌ واحد(ص)
یک از لحاظ ریاضی منشاء اعداد طبیعی و خود ، اولین خلقت است یا به بیان دیگر اولین شکل حروفی را هم به خود گرفته است و آن قامت الف «ا» است و خود ، خالق باقی اعداد و حروف است . بسیاری از فلاسفه قدیم یک را عدد نمیشمردند و تعدد واحد را اعداد میدانستند . در هندسه ، صفر به نقطه تلقی میشود و حرکت آن باعث ظهور خط است { امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: انا نقطة و انا الخط . که او هم نقطه زیر باء بسم الله است و هم خط مستقیم صراط حق} و تمام صور از خط ، خلق شده !
در حساب جهت رسیدن به بینهایت به معنی منفی و مثبت بینهایت ، حد چپ و راست تعریف میشود که قابل تطبیق با قوس صعود و نزول است . تطبیق نامهای مبارک « هو» و« الله » با « صفر» و « یک= گنج الِف وجود» بسیار میتواند فراتر از مواردی باشد که در اینجا آورده شد (توضیح کامل خواهد آمد) . لازم است بدانیم که از مبدأ صفر وجود ، چگونه حرکت آغاز ، و از یک یعنی الف وجود و جمع اعداد عبور و آخرالامر آن در بینهایت بر صفر برمیگردد (انّا لله و انّا الیه راجعون). {رجوع شود به کتاب رمز عدد 5 و 9}
انسان کامل؛ کلمة الله
خداوند متعال انسان کامل را کلمه خود قرار داد و ایشان را مرآت خویش خطاب فرمود. انسان ، کلمة الله است ؛ کل و همه (یعنی کلمه). انسان ، مؤلفه همهی مخلوقات است چنانچه به اعلا رسیدن جمادات و نباتات و حیوانات زمانی است که به بدن انسان میرسند ، پس به اعلا رسیدن انسان زمانی است که از همهی مخلوقات جدا میشود و به قرب الهی و شیعه واقعی أئمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین میشود. درواقع همهی مخلوقات ، سجادهی عبادت انسان میشوند که عبدِ خالصِ هو گردد و در این سجاده به سجدهای میرود تا با خود ،همهی مخلوقات را(که سجاده او شدهاند) به اعلای قربِ "هو" برساند! و آن امکان پذیر نمیشود الاّ اینکه به گنج وجود خود یعنی به الفِ وجود خود برسید. "الف الحروف هو الحرف جمیعها و الفاء دایره علیه لطوف" : اما حرفِ الف ، جمعِ جمیع حروف در الف است و حرفِ فاء بصورت دایرهای است که دورِ الف طواف میکند.(رجوع شود به شکل ابتدای کتاب)
در عرفان آمده است که خداوند احدجلّجلاله فرمود: "الواحد لا یصدر الا الواحد". او یک است جز یک از او صادر نمیشود. او خود را یک خواند اما یکی که هرگز دو نمیشود. درغالب الفاظ یک هم ، مخلوق اوست و او بی همتاست و یگانه و بینظیر. و هرگز در لباس مخلوق درنمیآید زیرا او خالقِ مخلوقاتش است. اما در خلقت ، زوجیت را خلق کرد و دو ریشه و بنیان و دو اصل را ظهور داد و خلق فرمود تا همه مظاهر و مخلوقات خود را بنمایاند. 1- حروف و 2- اعداد و در کلام پیامبر عظیم الشأن(ص) است که فرمود: اعداد ، روح حروف هستند.
پس عالم آفرینش را در حروف ، تجلی داده و با اعداد ، منظم ساخته است و معانی خاص و آدرس و نشانی و تعدد و کثرات را جلوه داد. یکی از صفات ذاتی ربّ العالمین سبحانه و تعالی ، تکلم است یعنی عظمت این صفت را وصف نمیتوان کرد! چنانچه کلام مبارک خود را که قرآن است و بالاترین معجزه خود میداند به بزرگترین و بهترین و مکرمترین انسان برگزیده خود و جانشین بر حقّش محمد مصطفی صلوات الله علیه و اله و سلّم عنایت فرمود که هم کلام الله است و هم کتاب الله! کلام خالق است که تا قیامت هیچ مخلوقی در آن نمیتواند نفوذی داشته باشد. چنانچه1436سال از نزول قرآن گذشته و طبق آیات متعددی از قرآن کریم تا قیامت حریف میطلبد و تا کنون هیچکس نتوانسته آیهای مثل قرآن مجید بیاورد. سوره مبارکه بقره آیه 23 میفرماید: "وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ" اگر شما را شکّی است در قرآنی که به محمد(ص) بنده وعبدمان فرستادهایم پس بیاورید یک سوره به مثل قرآن و بخوانید گواهان خود را بجز خدا{از هر که میخواهید ، کمک خواهید(از بزرگان و عالمانِ علم کلام و...)} اگر راست میگویید.
این عظمت و معجزه بزرگ و بی نظیر عالم از 28 حرف تشکیل شده و کلّ اسرار و کلّ قوانین الهی را الی یوم القیامه در خود جمع کرده و در هر زمانی ، به روز آن زمان معنی و تفسیر میشود و راه گشای همهی بندگان مؤمن و معتقد است.
همانطورکه در کتاب اسرار ابجد آمده است هر کدام از حروف ، اسماء الله هستند ، هر یک عدد و مَلکی دارد. در زمان دو پیامبر بزرگوار حضرت دانیال نبی علیه السلام و حضرت داود علیه السلام ، علم ابجد به مردم تعلیم داده شد. و در زمان آقا و مولایمان، امیرالمؤمنین علیه السلام ، علم ابجد و علم صرف و علم تجوید و نقطه گذاری حروف و حرکت گذاری پایه گذاری شد. اعداد ابجد تا عدد هزار ظاهر شد.
تعریف عددی الف
اولین اسمی که پروردگار عالم در سوره مبارکه توحید خود را بدان با عدد یک معرفی کرده است ، احد میباشد ؛ "قل هو الله احد". در آیه شریفه دقت کنید! عدد ابجد کلمه هو=11 است که جمع اعداد 1 تا 11 میشود 66 (تعداد حروف سوره مبارکه توحید 66 تا و برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّجلاله میباشد). و عدد 11 برابر با اسمِ دوا پروردگارعالم است که خداوند ؛ خود ، داروی شفابخش همهی بندگانش میباشد. عدد ابجد کلمه درد با کلمه حق برابر است (درد=208=حق) پس درد ، حق است و نشان دهندهی رنجِ فراق از "هو" است!{جالب اینکه درد به عربی اَلَم گفته میشود که برابر حروف مقطعه الم است! پس باطن درد چیست؟!} و او دائما بندگان را به سوی خود میخواند با ذکر نام جلالهاش ؛ الله ! چون الله ، در این طریق نور کنز و گنج احدیت اوست که منبع انرژی و به طهارت رسیدن و نهایت به کمال قرب اوست با اخلاص در توحیدش!
عدد11 در اعداد، رمز آفرینش است. چنانچه در دنیا ، حروف یا=11 است و حرف یا ، اسرار کلّ حروف و گنج عشر به عدد 10(=ی) است که فرمودهاند: کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا. در الفبای فارسی حروف یا یعنی حرف آخر(ی) و اول(ا) الفبا و در حروف ابجد ، حروف یا میشود حرف آخر و اول در حروف دهگانه که در عدد ابجد و جایگاه عددی برابر و ثابت (اعداد 1 تا 10) هستند یعنی: ابجد هوز حطی. پس آغاز و فرجام کلام ، یا میباشد.
حرف یا ، حرف انتخاب است به منزله اینکه بینِ دنیا و آخرت باید با یقین ، یک انتخاب داشته باشی : یا دنیا و یا آخرت. دیگر اینکه یا ، حرفِ واسطه است.اگر دقت کنید برای هر درخواستی از خداوند ، حرف یا واسطه است بین بنده و خداوند کریم (مثلا میگوییم: یا الله). چنانچه تمام قرآن عزیز از 28 حرف تشکیل شده و واسطه هدایت و وصل شدن بندگان به پروردگارشان است.
نام مبارک احد ؛ یکی از اسماءِ ذات مکنون و مخزون الهی است و جالب است تمام بندگانش را یکی یکی خلق کرده و میفرماید یکی یکی حسابرسی میکند و خلاصه تمام مردم آحاد خوانده میشوند زیرا همه ، مخلوقِ آن خالق احد هستند. چون او یکی است و اعجازش اینکه آنچه در دنیا انسان خلق شده ، هیچگاه دو نفر کاملا شبیه هم نیستند حتی در خُلق و خو ، در مراتب ظاهری - باطنی ، حتی خطهای سَر انگشتان همه با هم فرق میکند که در سوره مبارکه قیامت آیه 4 آمده است:"بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ" بلی ما قادریم که سرانگشتان او را هم درست کنیم.
حروف آحاد را اشاره به عشرات مینماییم(یعنی یکان ، دهگان و...) به اعتبار آنکه به واسطه مجرّدات و موجودات علوی فیض بمادون میرسد. و بعضی را با هم جمع مینماییم و بعضی را ضرب میکنیم تا آنکه حاصل آن مناسب میگردد با یکی از اوایل سور قرآنی. و الله اعلم بحقایق کلامه.
معنایی از الف
الف از حروف نیست البته نزد آن کس که بویی از حقایق برده باشد ولی عموم آن را حرف مینامند و چون محقق گوید که آن حرف است آن را بگونهای جایز شمردهاند و چشم پوشی کرده در عبارت گویند در حالیکه مقام الف ، مقام جمع است و از اسماء جمع را دارد و از صفت قیومیت را دارد. الف از حروف جامع و کامل حروف است و در صفات و ظاهر و باطن استثنا است و کلّ حروف را در بر دارد در حالی که خود سکون است!
بعضی از مفسرین گفتهاند در حرف الف ، سه معنی مندرج است که مناسب مقام الوهیت است:
1. الف ، یکی است هم در ذات و هم در صفات و هم در وضع و حساب حق تعالی نیز هم منفرد بوجود حقیقی است ازلاً و ابداً و هم منفرد به صفات ذاتی است «کان الله ولم یکن شیئی» خداوند بود و هیچ چیز با او نبود.
2. الف ، مستقیم است و از کثرت حروف تغییر در آن پدیده نمیگردد وجود حق نیز ثابت و پاینده است و کثرت موجودات تغییری در وحدت او نمیدهد.
3. الف ، مصدر تمامی حروف است و به استقامت آن حروف معجمه استقامت مییابند. و حق تعالی هم مصدر جمع همهی مخلوقات است و به استقامتش ، همه مستقیم شدهاند.
الف ، وجود حق {الم} ، لام واسطه است زیرا جانشین و قائم مقام ، مقام مکوّن و کَون (یعنی واسطهی الف و میم) است و رمز قدرتی که از آن عالم پدید آمده است . لذا در فرود آمدن به آغاز سطر به الف شباهت یافت (ال...) و چون الف که در عالم ملکوت و شهادت (دنیا) متحد است آشکار شد. فرق بین قدیم و محدث واقع پس الف در وجود صفت تأکید و استواری گرفت و حرکت مد شامل حالش گردید. (علامت کشیدن حرف در مقام اظهار) که این کشیدگی از عالم سرمدی است تا الی یوم القیامه و چون صفت الف سکون است و هرگز در ابتدای حرف ظاهر نمیشود.
حقیقت نطق
چون در مخلوق ، هرگز ابتدا به ساکن نداریم(ابتدا به ساکن مخصوص ربّ العالمین است) پس یکی از صوفیان میگوید: ما الف را در خط نوشتن میبینیم اما نطق و گفتار به همزه است نه الف .چرا (سخن) به الف گفته نمیشود؟ گوییم این چیزی است که سخن ما را در آنچه گفتیم یاری میبخشد زیرا الِف ، حرکت را نمیپذیرد و حرف تا حرکت نداشته باشد ، مجهول و نامعلوم است و چون حرکت یافت به واسطه حرکتی که به آن تعلق میگیرد از رفع و نصب و جَر از دیگر حروف امتیاز مییابد. و ذات ، چون هیچ وقت آن گونه که هست دانسته نمیشود ، بنابراین الف که دلالت بر آن دارد در عالم حروف ، خلیفه و جانشین (ذات) میباشد. مانند انسان که او هم در عالم ، مجهول و ناشناخته است که او هم خلیفة الله است (گنج الف) لذا مانند ذات است که حرکت نمیپذیرد و چون حرکت را نمیپذیرد راهی باقی نمیماند جز آنکه سلب اوصاف از آن شناخته شود. و چون گفتار، ساکن نمیتواند باشد پس ما آن را به نام الف نه به خود الف بیان میداریم. همزه ، صفت نِبر را به خود گرفته است یعنی صفت بُرش دارد پس در هنگام ظاهر شدن الف در اول کلمات الف به قامت حروف و معنی آن کلمه برش خورده و صاحب حرکت میشود ، آنگاه با صدای آن حرکت خوانده میشود. یکی از زیبائیهای الف و همزه از نظر اعداد این است که عدد ابجد الف بصورت سه حرفی(ا+ل+ف) میشود 111 و همزه را هم اگر بصورت بسیط بنویسیم (ها+ میم+ زا+ها) عددش 110 میشود و همزه روی الف میآید عدد الف به ابجد ، یک است آنگاه با عدد همزه جمع میشود برابر 111 است یعنی در واقع همزه ، نفس الف است که خوانده میشود ولی نوشته نمیشود (فقط به صورت حرکت است).
(ء =110) + ( ا = 1 )---------> أ =111 ، الف=111
پس همزه ، قائم مقام مبدع نخستین است و حرکتش ، صفت علمی اوست و محل و ایجادش در اتصال کاف به نون در کلمه وجودی کن ، میشود(کان). این سخنان برای الف اول کلمات است که میشود "کان و ما یکون" یعنی: میشود آنچه خواهد شد.
حالت مدی الف
اما در وسط کلمات تا آخر الف به صورت متصل خوانده میشود و صورت وصل و حالت مد را بخود میگیرد. مثل: هآ- حآ- تآ- مآ.
اگر وجود الف نبود هیچ حرفی حرکت مد پیدا نمیکرد{ ظاهراً مَد یعنی کشیدگی ولی باطناً یعنی ابدی شدن و همیشگی در دنیا و آخرت}. پس با قامت الف ، حروف و کلمات و در نهایت معانی کلمات ، حالت استواری و ابدی پیدا میکنند. و در هر زمان به صورت آن روز ، بیان شده و معنا میدهد. حتی در دنیا و آخرت صورت معنا تغییر کرده و در آخرت ، به صورت اصلی خود نمایان میشود!
در قرآن کریم آمده است که هر کس در قیامت مرهون اعمال و گفتار خود میباشد{کلّ نفس بما کسبت رَهینة ؛آیه38سوره مبارکه مدثر}. و همینطور کلام الهی نورِ روشن کننده راه هدایت بندگان و راه گشای هدایت دنیا به عالم آخرت است .در بهشت به بندگانی که گفتند و عمل کردند گفته میشود: إقرأ یرفع ( بخوان و بالا برو). در آیه 2 سوره مبارکه صف خداوندجلّجلاله به معلمان بدون عمل میفرماید: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ" ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید، چرا گفتید ولی عمل نکردید.
بنابراین الف ، ذات واحدی است که در آن اتصال هیچ یک از حروف جایز نمیباشد زیرا وقتی در خط واقع میشود عبارت از الصراط المستقیم (آیه 6 سوره مبارکه فاتحه) است که نفس (الف وجود را) در نمازش درخواست داشته و میگوید: اهدنا الصراط المستقیم. یعنی صراط و تنزیه و توحید و استقامت ایستادگی در قامت الف انسانی الی یوم القیامه. و چون پروردگار ، این دعا را (که همان کلمهای است که خودش به ما آموخته) اجابت کرد و دستور بازگشت بدو داده است(ارجعی) یعنی آنجا که در سوره مبارکه فجر میفرماید: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة، یعنی ای نفس مؤمن خشنود به سوی پروردگارت باز گرد (28و27 سوره فجر) . حق تعالی آمینش را بر دعایش پذیرفت و آن را پنهان داشت چون آن جواب غیبی از عالم ملکوت است. هر کس آمین گفتنش با آمین فرشتگان در غیب متحقق (عالم ملکوت) که عموم فقها آن را اخلاص مینامند و صوفیان ، حضور گویند و محققان ، همت خواندند و ما و امثال ما ، عنایت خوانیمش موافق افتاد ، دعایش مستجاب میگردد(اینجا منظور الف آمین است که با مَدّ طویل ، امنیت را از طرف پروردگار عالم الی یوم القیامه تضمین میکند).
و الف را از "الم" از پیِ "ولاالضالین" آشکار ساخت {یعنی تمام شدن سوره مبارکه حمد(ولاالضالین) و ورود در سوره مبارکه بقره(الم)}. نکته: طبق حدیث از پیامبر(ص) که تمام محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد جمع است و تمام محتوای این سوره در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام آن در باء بسم الله و همه در نقطه زیرِ باء جمع است که حضرت علی(ع) فرمود:انا نقطة تحت الباء. حال خوب دقت کنید! در بسم الله الرحمن الرحیم :جمع عدد ابجد حرف اول(ب=2) و آخر(م=40) میشود 42 که برابر با عدد ابجد کلمه طالب است.جالب اینکه طالب ، گردِ مطلوب میچرخد و بدنبالش میرود. حال اعجاز قرآن را ببینید که عدد ترتیب نزول سوره مبارکه بقره به قلب مطهر پیامبر(ص) ، 87 میباشد که برابر با اسم زیبای مطلوب خداوند است.
{این الطالب بدم المقتول بکربلا... ! پس امام زمان(عج) که خودش ، جانِ بسم الله... است و طالب! و مطلوب حقیقیاش ؛ کربلا و انتقام از خون امام حسین(ع) است}.
لذا حرکت مد ، جز بواسطه وصل نمیشود و الف ، باعث مد گرفتن حروف است و هر حرفی به الف وصل شود تا اندازهای صدایش کشیده میشود پس حرکت فتحه را همان حرکت زِبَر است ؛ فتحه یا بم است که به الف میبخشد و چون بخشید از او تشکر و سپاس بر آن بخشش خواهد آمد . پرسند شکرش چیست؟ به او گفته شود که شنوندگان را بیاموزی و هشدار دهی که وجودت و وجود صفتت به نفس تو و از تو نیست بلکه از ذات قدیم متعال است!
پس او را هنگام یاد آوردن خودت یادآور که تو را به خصوص به صفت رحمت دلیل بر خودش قرار داده (صفت الف) از این روی حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: ان الله خلق آدم علی صورت الرحمن. یعنی خداوند آدم را در صورت رحمان آفریده است( یعنی صفت انسان که بخصوص رحمت است دلیل بر صفت خودش خلیفة الله است) و گویای به ثنا و ستایش بر موجود ساختنش شد فرمود: لام- یآ- هآ- مآ- طآ { یعنی هر الف بعد از حرف ، دلیل بر آنست که حرف توضیح میدهد من از کجا آمدهام و مؤلفهی من کیست!} و کلّ الفبا را که در خط و نوشتن پنهان بود ، در نطق و گفتار ، از درون الف (از سرّ الف) آشکار ساخت. زیرا "الفِ" طه و حم و طس از جهت نطق و گفتار ، موجود است ولی از حیث خط و نوشتن ، ظاهر نیست به جهت دلالت صفت بر آن پنهان است آن (فتحه- بم) (در کتاب عرفان آب قسمت عرفان الف آمده است) صفت افتتاح حروف وجود میباشد .
پس الف که از صفات منزه و دور است ، وصل کننده است بین ظاهر و باطن دنیا و آخرت و از همه بالاتر وصل به عالم قرب و رضای او که الف ، جان مجرای رضای خداست!
الف ، عدد ابجدش یک است و واحد است. در واقع واحد ، عدد نیست (اشاره به کلامی که ذکرشد ؛ از یک قول ، الف جزء حروف نیست) در حالی که عین عدد است و عدد به آن ظاهر میگردد برای فهم این طلب رأی ابن عربی در وحدت وجود نهایت اهمیت است. پس وحدت وجود چنانکه از این جمله برمیآید عبارت است از وحدت ایجاد ، نه وحدت موجودات. وحدت کُن است نه وحدت الکون.
پس واحد ، رمز الله است نه عینیت ظهور! زیرا عدد که برابر عالم است و کثرات میباشد ، به واسطه واحد که مرآتِ (الله) است ظاهر میگردد و او را ظهوریست که جز در مرتبه تجلی لطفی نیست. آنچنانکه بندهی محبوب ، گوش حق و چشم حق و ... که مصداق حدیث قدسی: سمعه و بصره و یده... است ، میشود.
پس واحد ، ردا و لباس رو و آستین ید قدرت خداوند است بر اسم ذات باریتعالی یعنی نام مبارک مکنون و مخزون احد(سبحانهُ و تعالی) ، چنانچه واحد ؛ کُمّل نامیده میشود. انّا لله و انّا الیه راجعون
حقیقت کنز الف
عدد ابجد اسم مبارک واحدجلّعظمته= 19 و عدد ابجد اسم مبارکه احدجلّجلاله= 13 است. هر دو ، رمز خلقت و ایجاد آفرینش است: 6=13-19 عدد 6 ؛ خلقت تمام دنیا در 6 روز است (سوره مبارکه حدید آیه 3) "هوالذی خلق السموات والارض فی ستة ایّام ثم استوی علی العرش"، او کسی است که آفرید آسمانها و زمین را در شش روز سپس به عرش پرداخت.
تعریفی از کلمه مبارک واحد از کتاب مشارق انوار الیقین اسرار امیرالمؤمنین(ع):
ظهر لواحد عن الاحد ، و فاض عن الواحد سایر العدد ، و ذاک کما ظهر الخط عن النقطة و السطح عن الخط و الجسم عنهم و الحروف عن النقطه و الکلام عن الحروف و المعانی عن الکلام و الکل من واحد ، منه المبدأ و الیه المعاد بدؤها منک و عودها الیک فالنقطة الواحد هی حقیقة الموجودات ، و مبدأ الکاینات، و قطب الدایرات ، و عالم الغیب و الشهاده ، و ظاهرها النبوه ، و باطنها الولایه ، و هما نور واحد فی الظاهر و الباطن ، ولکن الولایة من النبوه عنها لانّها الاسمین الایمین الذین جمعا فاجتمعا ، و لایصلحان الا معا یسمیان فی فرقان محمد(ص) و علی(ع) ، ویوصفان فیجتمعان نبی و ولی، و تمامها فی تمام احدهما تمام الولی من النبی، لان القمر یستمد من الشمس، فاذا کمل صار بدرا فاذا غابت الشمس کان الحکم للبدر. (صفحه39)
و الواحد اسم الذات مع اثبات تعدد الصفات، و الوحدانیه صفت الواحد ، و الواحد صفت الاحد، صفت الاحد الواحد نور الاحد الواحد ظاهر الاحد الواحد اول العدد الاحد، باطن الواحد الاحد، معنی الواحد الفایض عن حقیقت الاحد هو الموجودات.(ص38)
پس هر یک در تعریف خودشان به حروف مربوطه میآید. پروردگارعالم در خلقت انسانها در سوره مبارکه نساء آیه یک میفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیراً و نساء...". ای مردم از پروردگارتان پروا کنید هم او که شما را از یک تن یگانه آفرید و همسر او را هم از جنس او پدید آورد. از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکند.
مَلک حرف الف ، حضرت اسرافیلعلیهالسلام است. این ملک یکی از چهار ملک مقرب است که وظیفهاش دمیدن روح به مخلوقات و در قیامت صوراسرافیل را دمیده و همه خلائق زنده میشود . این ملک از عالم عرشی تا اسفل سافلین در تمام آنچه که پروردگار عالم خلق فرموده ، سیطره دارد و در تمام موجودات حتی کرات ، آسمانها و زمینها انجام وظیفه مینماید. از جماد ، نبات ، حیوان و انسان و بر همه موجودات زنده کننده است. بنابراین همه موجودات به زبان حال میگویند:
ما سمعیم و بصیریم وهوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
پس سعه وجودی ملکوت الف ، سر تا سر عالم و مخلوقین را الی یوم القیامة فرا گرفته است (عالم ظاهر میشود از سَرِ مد تا آخرِ مد) پس الف ، قائم بر ملکوت است و سعهی حرفی الف هم تمام عوالم و موجودات و مخلوقات را فراگرفته الی یوم القیامة. بنابراین ملجأ و مجرای حقیقت کلام مبارک پروردگارعالم است که فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. در حقیقت مردن هرگز به معنی عدم نیست چون خداوند متعال که خود حی است ، آنچه هم که خلق کرده ، عین حیات است زیرا عدم را خلق نکرده است.
الف به ابجد صغیر عددش یک است و در ابجد کبیر هم یک است. اما عرفان عدد یک همانطور که گفته شد الف ، مصدر همه حروف است و کلّ حروف و کلّ اسرار است. پس چون یک از دو حرف تشکیل شده ؛ حروف (ی و ک) عدد ابجد (10=ی)+ (20=ک) برابر با عدد 30 میشود. عدد 30 برابر حرف لام است و برابرِعدد جزءهای قرآن که 30 تاست(یک=30=ل). ل ، از حروف واسطه است و مجرای توحید است چنانکه در قرآن کریم بعد از سوره مبارکه حمد ، سوره مبارکه بقره است که با حروف مقطعه (الم) شروع میشود ؛ که بعد از الف ، لام آمده و در آخر، میم خوانده میشود. در اینجا لازم است گفته شود که حرفِ ل در مقام امیر مؤمنان ؛ علی(ع) است. چرا که ایشان مولای موحّدین است(حرفِ ل ، مجرای توحید است ؛ لااله الا الله) ، ایشان 30 سال بعد از تولد پیامبر اکرم(ص) بدنیا آمد و در جانِ خانه توحید در بیت خدا بدنیا آمد و مولود کعبه نام گرفت و 30 سال بعد از رحلت وجود مکرّم پیامبر(ص) زندگی کرد. کلید باب توحید آقا و سرور و مولایمان ، اسدالله الغالب ، مولای متّقین ، مولی الموحدین ، علیعلیهالسلام است. جالب است بدانید عدد ابجد حروف سی=70 میشود(60=س+10=ی). که 70 ، برابر عدد ابجد حرفِ ع است که امیرالمؤمنین علی علیه السلامو{ائمه طاهرین(ص)} ، عین الحیات و عین الله است. از عینِ علی(ع) عیون ما بینا شد
عدد ابجد کلمه الف =111 شد(80 =ف +30=ل +1=ا) اما در جایگاه حروف الفبا که حروف در 28 حرف ، عدد میپذیرد تا معنی خاص خود را نشان دهد! الف=30 میشود(17=ف + 12= ل + 1= ا). خواننده عزیز اگر تا اینجای درس را بخوبی فهمیده باشید جایگاه حرف الف در اعداد ، تمام معانی خود را نشان میدهد (یعنی عدد 30). پس خوب دقت کنید! جان قرآن کریم ، همان الف است که به 30 جزء ظهور دارد و به 120 حزب نمایان میشود. 120 برابر با نام مبارک و معظم علیّ (ع) با "یای" مشدد و برابر حروف سین است (14=ن و 10=ی و60=س) که سین ، سِرّ قرآن و قلب و میزان و جمع کننده اسامی طیبه است که خوانده میشوند آل یاسین صلوات الله علیهم اجمعین.
یک در اصل ، تغییرناپذیر و تا حدودی دست نیافتنی است. دو عدد رمزی که در صفحات جلوتر اشاره شد که عددهای رمز قرآن هستند یعنی13 و 19 که هر یک باطنی از عدد یک میباشند (13برابر با عدد ابجد نام مبارک احدسبحانه و تعالی است ، در واقع عدد یک است و عدد 19 برابر با عدد ابجد نام مبارک واحدسبحانه و تعالی میباشد که در جمع ارقامش هم در نهایت به 1 میرسیم 10=1+9 و 1=0+1).
جالب است بدانید حرف ل در حروف الفبا جایگاه عددیش برابر 12 است که بروج آسمانها هم 12تاست(و 12 امام معصومصلوات الله علیهم اجمعین ؛ بروج آسمان ولایت هستند) و 12 ماه سال و 12 ساعت شب و 12 ساعت روز است. و اگر ارقام 12 را با هم جمع کنیم 3 میشود که حقیقت طهارت است 3=2+1 زیرا عدد ابجد کلمه آب=3 میشود."و جعلنا مِن الماءِ کلّ شیء حی" (آیه 30 سوره مبارکه انبیا) در اصل عدد یک کامل است و کلّ حیات را در بردارد. زیرا آب خود جانِ طهارت و حقیقت اربعین و مجرای سلم است و پایه حرف ل میباشد ، چون همانطور که بیان شد عدد ابجد حروف یک میشود 30 و عدد ابجد حروف سی=70=ع است که عدد ابجد حروفِ عین=130 {(70=ع)+(10=ی)+(50=ن)} میشود که برابر عدد ابجد کلمه "سلم" {(60=س)+(30=ل)+(م=40)}است که ریشه اسلام و بندگی خالصانه پروردگار عالم میباشد. جایگاه عددی کلمه عین درحروف الفبا میشود 40 (16=ع) +(10=ی) + (14=ن )=40.
بنابراین هرکس باید منفرد شود ، به تجرّد درونی برسد یعنی از حیوانیتها برهنه شود و از تکثّر حروف خود ، به گنج الف وجودش برسد تا در ذیقعد جایگاه الف در مرکز خانهی خدایِ وجودش یعنی دل ، به سلم یعنی ریشه دوستیش و محبّتش به اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین و رضای خدا و به قرب او رسیده و تسلیم شود ، تا به لذت حکمت حکیم مطلق نایل شود. عقل وجودش حاکم کشور جسمانی او میشود تا حافظ حدودالله شود.
همیشه درهنگام عبادت باید متوجه لا اله الا الله باشیم پس ورود به عبادت خالصانه با (لا) شروع میشود و حرف لا ؛ همان مجرای توحید و از حروف نورانی است که جلوه دهنده الف بعد از خودش میباشد (لـا) . با حرفِ لا ، وارد عبادت خالصانه مولایمان میشویم تا به قربِ الهِ خود که کسی نیست غیر از الله جلّ جلاله وصل شویم. بخاطر همین عبادت کننده زن یا مرد باید اول در حیطهی احکام قرار بگیرد ؛ (حرفِ ل) تا بتواند عبادت داشته باشد. این اعمال بخاطر آنست که فقط (الف) وجود است که میتواند عابد معبود صاحب الف باشد. زیرا ارتباط لام به الف ، رازیست که تنها برای آن کس آشکار میشود که الف را از خوابش بیدار کند و از سکون به الف وصل ظاهر شود تا گره لام را باز کند.
در قرآن کریم 40 سوره مبارکه با الف شروع شده است. همانطورکه در ابتدا اشاره شد در سوره مبارکه حمد آیه بعد از بسم الله با حرفِ الف(الحمد) شروع شده است و نام آخرین سوره مبارکه قرآن ، ناس است که آخرین کلمه حق هم در قرآن ناس میباشد و عدد ابجد کلمه ناس=111 است (الف=111=ناس) ، و کلمه مبارکه نساء هم تنها سورهای است که عدد ابجدش 111 میشود یعنی برابر (الف) است. جالب است که کلمه نساء ، میزان است و حروف ن+س+ا=111 و حروف همزه بصورت بسیطی 110 میشود یعنی (ها=6)+ (میم=90)+ (زا=8)+(ها=6)=110 ، الف وسط کلمه نساء میزان بین (نس) و (همزه) آخر است اگر الف را حساب نکنیم از هر دو طرف الف 110 میشود و اگر الف از هر طرف با حروف آن طرف جمع شود ، 111میشود. یعنی:
. نس ا ها میم زا ها
110 1 110
111=110+1 1+110=111
حقیقت الف در وجود مبارک حضرت فاطمه(س) ؛سیدة النساء العالمین :
خانم دو عالم فاطمه زهراسلاماللهعلیها ؛ سیدة النساء العالمین ؛ میزان عالم است. او که حقیقتِ الف است درعالم ظاهر و عالم باطن ، ظهوردهندهی کلّ اسرار حروف و اعداد و کلّ اسرار معانی میباشد. جالب است بدانید او که میوه هزار دانه ولایت و رسالت است زیرا صورت ظاهر حروف کلمه هزار برابر نام مبارک "زهرا"(س) میباشد و عدد ابجدش برابر 213 است که برابر کلمه "یارب" و همچنین برابر مجموع عدد ابجد نامهای مبارک محمد(ص) و علی(ع) و حرف یا است {"یا محمد(ص) علی(ع)"} : 92(=محمدص)+110(=علیع)+ 11(=یا)=213
اوست امّ الائمه و امّ المؤمنین ، امّ ابیها و او شفیعه کبری است. اوست که به قول وجود مقدس امام عسگری علیه السلام که فرمود: نحن حجج الله علی الخلق و جدّتنا فاطمة حجة الله علینا" (اطیب السیان ج3ص225) ما بر تمام بندگان خدا حجت هستیم و مادر ما بر ما حجت است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمة بضعة منّی ؛ فاطمه(س) بضاعت وجود من است (ظاهرا معنا شده ؛ پاره تن من است) و میفرماید: فاطمه ام ابیهاست(این سِِِرّالاسرار الف است) و فرمود بهشت زیر پای مادر است. یعنی تمام بهشت عالمیان زیر پای اوست.
در واقع پروردگار عالم ، انسان کامل را مؤلفه تمام عالم وجود قرار داد که همه عزیزان ، نور وٌاحد(ص) هستند. و انسان ، مقام خلیفة الله را از مولای خود کسب کرد. در حقیقت حضرت اسراری را بیان فرمود که بضاعت پیامبر یعنی چه؟ در حقیقت وجود حضرت رسالت پناه(ص) خود ، ظرفِ الِف است. که کلمه الِف همان میوه هزار دانه میباشد که به الْْف(=1000) خوانده میشود. ظهور الْْف ، بضاعت آقاست. حروف نام مبارک زهرا (س) ؛ همان حروف هزار(1000) است.
روزی در زمان حیات طیب 5 نور مقدسصلوات الله علیهم اجمعین در دنیا جبرئیل(ع) از بهشت ظرف میوهای را آورد که در آن سه میوه بود. اول انار بود که ایشان فرمود متعلق به حضرت رسول(ص) و حضرت زهرا(س) است. دوم گلابی یا آمرود بود که فرمود متعلق به امیرالمؤمنین سیّد الوصیین صلوات الله علیهم اجمعین است. سوم یک سیب بود که فرمود متعلق است به آقا امام حسن(ع) و آقا امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین. منظورم از انار ، میوهای است که به آن میوهی هزار دانه میگویند. و این جان میوه اَلِف است ، که اَلْف یعنی بیشترین عدد از حروف ابجد که آن حرف غ به عدد 1000 است ؛ حرف غین حروفش برابر با نام مبارک غنی است که آن را به خود اختصاص میدهد. الله و اعلم.
تعاریفی دیگر از حرف الف
در کتاب ختوم و اذکار بقلم مرحوم حجة الاسلام سید محمد تقی مقدم نویسنده معاصر (ص 10) در تعریف حرف الف آمده : الف ، قطب حروف است{عدد ابجد کلمه قطب=111 و برابر با عدد ابجد حروف الف(=111) است} و مقام عرشی دارد و سر دسته حروف آفاق است زیرا عدد آن یک و شماره تلفظی آن {وقتی خوانده میشود به سه حرف} الف= 111 میباشد و به قول مشائین از واحد جز واحد صادر نمیشود. پس الف را آفرید.{عدد 111 معنی میشود به 11+100 و 100، برابر با عدد ابجد حرفِ ق یعنی نگهدارنده و 11، برابر عدد اسم مبارک هو است. پس الف ، حافظِ ظهورِ صفاتِ هو است!}
شرح دیگری ازمعارف الف: اشارهای دیگر به تفسیر الف از کتاب ختوم اذکار(ص16) : الف ، برابر ازلیت و ابدیت و احدیت ذات مقدس کبریایی دلالت دارد که به احدیت ذاتی حی و قدیر و علیم و خالق و جاعل است که لا اله الا الله وحده وحده وحده (درصفات ثبوتیه ذاتیه به تکرار وحده و وحدانیّت او به نشان الف دلالت دارد)
تعریف الف از قول امام صادق(ع): ایشان فرمود:"الصورة لانسانیه و هی اکبر حجةٍ علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه الله بیده" صورت انسانی آن بزرگترین حجت خداوند است که آنرا خداوند به دست (قدرتش) نوشته یعنی گنج الف ، انسان کامل است. اشراقین میگویند الف ، وجود مطلق است و در جمیع موجودات حرفیه با اعتبار مختلفه از حیثیتی ساری باشد.
جایگاه عددی حروف در الفبا
بحول و قوه پروردگارعالم موفق شدیم جایگاه اعداد در حروف الفبا را هم پیدا کنیم ( 28 حرفِ : ابجد هوز حطی کلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ به ترتیب جایگاه عددیشان 1 تا 28 است. " جدول حروف و اعداد ابجد و جایگاه عددیشان در انتهای کتاب آمده است") . یعنی 10 حرف اول ابجد هوز حطی ؛ عدد ابجد و جایگاه عددیشان با هم برابر است . یازدهمین حرفِ الفبای ابجد یعنی حرفِ ک ، جایگاه عددیش 11 و عدد ابجدش 20 میشود. تا حرفِ ق که نوزدهمین حرف الفبا و به عدد ابجد 100 است ، عدد ابجد 10 تا 10 بالا میرود. و از این به بعد عدد ابجد 100 تا 100 بالا میرود تا حرفِ غ به جایگاه عددی 28 و عدد ابجد 1000. ظاهر حرف ، عرضی و عدد ابجد حرف ، طولی است و در برخورد حرف با عدد مثل تار و پود یک قالی که در برخورد با هم جای گره و رنگ در بافت معلوم میشود و نقش را ظاهر میکند ، در جایگاه حروف هم عدد را پیدا میکنیم و حقیقت معنای کلمه مثل نقش قالی در جایگاه ، ظاهر میشود.جالب است که در نهایت جمع ارقام جایگاه حروف یک کلمه و عدد ابجد همان کلمه از نظر عدد یکی میشود مثل کلمه آدم عدد ابجدش میشود 45 (آ=1+د=4+م=40) که 9=5+4 میشود 9، جایگاه عددی کلمه آدم میشود 18 (م=13+د=4+آ=1) که 9=8+1 میشود 9، پس جایگاه و عدد در جمع ارقامشان یکی هستند و جایگاه ، عرفان معنای عدد ابجدیِ آن حرف میشود. و معنای واقعی را نشان میدهد!
گنج الف در حروف
حروف ابجد ، ریشه و پایه و اساس علوم است و اساس حروف ، اعداد است زیرا هر حرفی که به هم میرسد ، آینه موجودات است. تمام اعداد ، محمول واحدند (یکند) و ترکیب جمله اعداد از یک است. حرف "ب" ؛عددش (2) است و "ج" عددش (3) است و "د" ؛عددش (4) است. جالب است که حروف (ابجد) و (هوز) و (حطی) که عددشان تا 10 میرسد جایگاه عددی آنها در الفبا و عدد ابجدشان یکی است. اگر اعداد یک تا 4 (10=4+3+2+1) را با هم جمع کنیم میشود (10) ؛ در اصل بقیه اعداد عشرات(10) و مآت(100) و الوف(1000) همه روی 4 پایه اصلی عدد یعنی ابجد است. و هرگاه صفر10 و 100 و 1000 را برداریم همان یک میشود. و سّر زیبای آن اینست که کلّ این سِرّ در عدد 4 روی 10 یعنی (14) جلوه دارد! یعنی همان دست یدالهی (عدد ابجد کلمه ید=14 میشود) یدالله فوق ایدیهم ؛ دست خدا بالاترین دستهاست. اگر ارقام 14 را با هم جمع کنیم ، 5 میشود (5=4+1) ، پس سِرّ 5 هم یک است! هر دست 5 انگشت دارد. الواحد لا یصدر الا الواحد ؛ از وجود واحد جز واحد خلق نمیشود (وحدت کلّ حروف و کلّ اعداد).
درواقع خلقت به صورت چهارستون زیر پوشش قدرت مطلق الهی به ظهور سرّ حقیقت محمدی صلیاللهعلیهوالهوسلم به تجلّیگاه عرشی و کرسی درعالم چهارم ؛ بیت المعمور و در راستای آن خانه کعبه ، گیرندهی کلّ گنج الف میباشد. درواقع این گنج در خلقت انسان که از چهار عنصرِ آب ، آتش ، خاک و باد تشکیل شده است و خلقت چهار ملک مقرّب که آورنده حقایق گنج الف به تمام ذرات خلقت الی یوم القیامت است. در چهارچوب قلب و بدن و چهارستون بیوت و چهار گوشه قبر و در نهایت در خانه بهشت و یا حتی به نوعی در جهنم ، همه در حقیقتِ گنج الف غرق است {درواقع در عدد 4 روی 10 ؛ پس اعداد 1 تا 4 جمع کنندهی کلّ گنج الف هستند}. کلّ اسرار و کلّ حروف وجودی الی اخر در ظلّ قدرت الهی به حساب و کتاب و با نظم خاص بدون ذرهای نقص یا اشتباه صورت میپذیرد. این حقیقت ، باطن ولایت را که ولایت مطلق است ، تحت پوشش ولایت کلّی ذات احدیت سبحانه و تعالی ظاهر میسازد!
عدد 14 در جایگاه عددی الفبا ، جایگاه حرف «ن» است . پس نون ، دایره قوس صعودی و نزولی عالم ظاهر و باطن است. در ضمن اینکه عالم همه در کلمه «یک» که همان الِفِ وجود است ، غرق است. ظاهرًا عددش یک است اما اگر الْْف خوانده شود عددش میشود1000=حرفِ غ=28 و 10=8+2 و 1=0+1 و 1=الِف ؛ پس عالم کثرت به وحدت میرسد!
عالم عرشی: 4+3+2+1=10=ی و 1=0+1 ،
عالم کرسی: 40+30+20+10=100=ق و 1=0+0+1 ،
عالم بیت المعمود:400+300+200+100=1000=غ و 1 =0+0+0+1
پس هر سه عالم به 1 ، 1 ، 1 میرسد که اگر کنار هم بگذاریم میشود 111 ، برابر با عدد ابجد کلمه الف!
حدیث آیت الکرسی
امام صادق علیه السلام فرمودند(الاسرار؛ص110واصول کافی؛ص112) : خدای تبارک و تعالی اسمی را آفرید (امّ ابیها ، مقام امتحنک الله قبل ان یخلقک) که صدای حرفی ندارد ، به لفظ ادا نشود ، تن و کالبد ندارد ، به تشبیه موصوف نشود ، به رنگی آمیخته نیست ، ابعاد و اضلاع ندارد ، حدود و اطراف از او دور گشته ، حس توهّم کننده به او دست نیابد ، نهانست بی پرده (سبحان ، صمد ، اکبر، لاخالق ولامخلوق) ، خدای آن را یک کلمه تمام قرار داد (کلام الله) ، (الفِ وجود) دارای چهار جزء مقارن که هیچ یک پیش از دیگری نیست (آیة الکرسی: شخص محمدی(ص) ، اصل فاطمی ، علوی ، غیب مهدوی) ، سپس سه اسم آن را که خلق به آن نیاز داشتند هویدا ساخت (ا،ل،ه) و یک اسم آن را نهان داشت و آن همان اسم مکنون مخزون 1- (احد جلّجلاله) است و آن سه اسمی که هویدا گشت ظاهرشان 2-"الله" ، 3-"تبارک و تعالی" است و 4-"سبحان" . و خدای یکتا برای هر اسمی از این اسماء ، 4 رکن مسخّر فرمود(آیة الکرسی) او همان ولایت کلیه مطلقه الهیه سبحان و صمد است (کلمه تامه). همان حقیقت محمدیّه(ص) که نفسش علوی و اصلش فاطمی میباشد ، و همان سِرّ الالف وجود میباشد.
اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سِرّالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.
قابل توجه اینکه حقیقت عدد 14 که همان عدد 4 است که در جمع 1 تا 4 (4+3+2+1) عدد 10 بدست میآید که اینجا نمادِ 4 پایه کرسی و سقف 4 گوشه دار آن است که میشود 4 روی 10 ؛ همان وجود مقدس 14 معصوم(صلوات الله علیهم اجمعین). پس 14 ، همان 4 روی 10 است ظاهراً به صورت مربع است درحالیکه این شکل نمادی از آیة الکرسی است. همانطور که از معنای کرسی برمیآید ، تخت سلطنت و قدرت ، قدرت مطلق پروردگار عالم را بر کلّ مخلوقاتش نشان میدهد!
همانطورکه مساحت مربع ؛ اندازه یک ضلع ضرب درخودش میشود پس هر اسم از اسماء الهی درواقع تمام سطح ظاهر و باطن عالم را پرکرده! بنابراین هر کدام از اسماء الهی را صدا بزنید مثل این است که تمام اسماء را صدا زدهاید و همه ، اشاره به «هو» است.
به این معناست که کلمه مربع از ریشهی ربع است و باطن ربیع (یعنی بهار) و عدد 4 ، که بهار واقعی ؛ گنجِ 4 است که همان وجود 14 نور مقدس(صلوات الله علیهم اجمعین) است. و دیگر اینکه هروقت به ذکر بخواهیم اسماء الهی را کامل بخوانیم باید آن نام مبارک را به عدد ابجدش تکرار کنیم یعنی مربعِ اسم ظاهر میشود! و انشاءالله اگر قبول شود به وجود مبارک آن اسم ، معنا و مفهومش برای انسان اثر ربیع یعنی بهاری شدن ، سبز شدن(یعنی حاجت روایی) و شفا یافتن و امثال آن اتفاق میافتد.
و اینجا مشخص میشود که چرا خانه مبارک کعبه ، بصورت مکعب است که 6 وجه دارد و هر وجهش به شکل مربع است؟! یکی از دلایلش این است که این مرکز که قلب کره زمین است ؛ پس مرکز حیات طیب و سبز شدن و طهارت و تقدس و محل عبادت و سجده گاه همهی مؤمنین میباشد. و چرا باید در موقع نماز رو به قبله کنیم؟ چون قلب مؤمن باید متوجه قلب کره زمین ؛ خانه خدا و آن ربیعِ واقعی شود تا حقیقت زندگی پاک را از جانِ باطن خانه کعبه که وجود آن قلب عالم امکان ؛ ولی الله الاعظم ؛ بقیة الله صاحب العصر و الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است ، دریافت کند. و چنانچه در آیه 45 سوره مبارکه عنکبوت آمده:إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر ، همین دلیل بر بهاری شدن و زنده شدن شخص نمازگزار است که آفات و منکرات از او جدا میشود و به حقیقت کمال انسانی خود میرسد.(انشاءالله)
گنج الف و سوره مبارکه حمد
پیامبراکرم(ص) فرمود: کلّ محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد و کلّ محتوای سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تماما در باءِ بسم الله و تماما در نقطه زیر باءِ بسم الله است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: انا نقطة تحت الباء(من نقطه زیر باء هستم). کلام بی نهایت بزرگیست ! اما هدف من این است که : اولاً همانطورکه گفته شد عدد ابجد حرف الف برابر یک است. سوره مبارکه حمد ، تنها سوره مبارکه از قرآن کریم است که بسم اللهِ آن یک آیه (الفِ وجود) محسوب شده است. بقیه سورههای مبارکه با آیه اول عدد یک را نشان داده است و بقول محی الدین عربی که میفرماید: 113بسم الله در بسم الله سوره مبارکه حمد قرار دارد. همانطور که الف ، کلّ گنج عالم است گیرنده کلّ اعداد ، یک میشود ، و تمام آن میشود یک سوره مبارکه حمد (تمام محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد است). و به همین وجه بسم الله آن که مخصوص شد و به همین دلیل حرف (ب) (مقام یک الفِ وجود) که اولین حرف شروع کلام خالق یکتاست ، پس حامل کلّ سوره مبارکه حمد است.
نقطه که سِرّ و جان حقایق قرآن است و جمع کننده کلّ اسرار و کلّ محتوای قرآن است ، اولین اثر قلم حق بر لوح هستی میباشد و عدد یک را به خود اختصاص میدهد و همان الفِ وجود میشود. و سِرّ این حقیقت ، وجود مقدس ظهر الوجود و تبیّن بین العابد و المعبود ؛ وجود مقدس مولای متقیان ؛ مولی الموحدین ؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، امام اول (یک=الف) شیعیان عالم میباشد. حضرت رسول مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها ؛ من شهر علم هستم و علی(ع) درِ آن .همانطورکه دَر ، مفتاح است سوره مبارکه حمد هم فاتحة الکتاب است. خداوند متعال کلید و مفتاح بهشت را هم ولایت امیرالمؤمنین (ع) و فرزندان نورانی او قرار داد.