لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





۳ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

به نام نامی هو، ربّ العالمین. ربّ العزّ و الجلال و ربّ العزت و الکمال، حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. الطریق المخوف المخوف. انّا لله و انّا الیه راجعون

در این درس زیبا بنا دارم حقایق عددی را از دو قوس نزولی و صعودی از بطن عدد 11 شروع و تا رسیدن به عدد20، به معرفت حروفی ک تا کاف به فضل خداوند کریم هوالله و عنایت مولایم امام زمان(ص) بنویسم. امیدوارم برای همگان مفید واقع شود.

در مکتب عرفانی ابن عربی منظور از کلمه، هیئت جمعی و حرفی از حروف نفس رحمانی است و بر این اساس همه موجودات، کلمة الله هستند. همانگونه که نفس انسان با آنکه یکی است، جز هوا چیزی نیست، با گذشتن از مخارج حروف مختلف آن‌ها را بصورت حروف ظاهر می‌سازد و کلمات لفظیه را بوجود می‌آورد. نفس رحمانی نیز که ظهور وجود حقانی در مراتب تعینات است و به حقیقت و ذات خود وحدت دارد، به صور معانی یعنی اعیان و حالات آن‌ها که در حضرت واحدیت است، تکثر می‌پذیرد و کلمات وجودیه را بوجود می‌آورد.

چنانچه عالم در ظهور و تجلی دو قوس قرار دارد و در ظاهر شکل دایره و دوّار است، اما حرکت جزء زندگی است و تمام موجودات دائماً در سراشیبی نزول و در سربالایی صعود حرکت می‌کنند و حیات و رزق و روزی خویش را از پروردگار غنی بالذات خود دریافت می‌کنند.

بنابراین شروع حرکت در عالم خلقت از خالق بی‌همتا با حرفِ ک است که کاف خوانده می‌شود و او خود را برای همه‌ی مخلوقاتش مخصوصاً انسان، کافی معرفی می‌فرماید و در پایان مسیر در قوس صعود، نقطه‌ی اتصال این دو کمان به حروفِ کامل کاف می‌رسد. در شروع با یک حرفِ ک به عدد 20 و جایگاه موضعی 11 و در آخر با سه حروفِ کاف به عدد ابجد 101 و جایگاه عددی 29 می‌رسد. درواقع همه‌ی این 4 عدد( ک:20 و 11) و (کاف:101 و 29) در تکامل حرکتی روح دو قوس نزول و صعود هستند زیرا در شروع اگر عدد 20 و 11 با هم جمع شوند: عدد 31 نمایان می‌شود که برابر حروف لا است یعنی توحید محض لا اله الا الله و برابر عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه قیامت در قرآن کریم است. در آن ساعتی که بنده گردنبند 30 جزء قرآن را که یک عمرعمل کرده و شروع شده با جزء یک و تمام می‌شود به 30؛ در جمع به عدد 31 به گردنش می‌اندازد و با بدرقه‌ی لااله الا الله او را در خانه‌ی ابدی قبر مشایعت می‌کنند، اما در نقطه‌ی قله صعود که اگر هر کس خوشا به حالش که به کاف برسد که نقطه ارض در جسم قبر، به نقطه اوج کمال رضا نائل می‌گردد؛ تمام بواطن از اَلِف تا اَلـْف که در ادامه‌ی مبحث عدد 11 توضیح کامل بیان شده، برایش مهیا می‌شود. جمع عدد 101 و 29 می‌شود 130 که برابر با عدد ابجد کلمه سِلم است؛ رسیدن با دین سالم و عمل سالم و در عالم دارالسلام ولایت مولا امیرالمؤمنین(ص) است. و برابر با عدد ابجد حروفِ عین با جایگاه عددی 40؛ رسیدن به اربعین حقیقی یعنی بهشت و رضوان الله الاکبر است. زیرا عدد ابجد اسم کافی خالق یکتا برابر با عدد ابجد حروف الف و اسم عالی خداوند است(کافی=111=الف=عالی) و پیامبر(ص) مرتبه‌ی عالی خلقت، کنز و گنج رحمت، الِف عالم، امام الرحمة و سرّ وجود کافی برای عالمیان است. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

از آنجاییکه خداوند تمام عالم را آیات خودش( یعنی نشانه‌های خود) قرار داد پس باید نشانه‌ها را پی گیریم تا به معارف الی الله برسیم البته به وسع ضعیفمان و به مدد باء بسم الله؛ وجود مولا و سرورمان؛ صاحب الحروف و صاحب الاعداد؛ صاحب المعارف و المفاهیم؛ صاحب العلم الاولین و والآخرین؛ صاحب القرآن؛ صاحب الزمان و المکان؛ صاحب المعلومات و المجهولات؛ صاحب الضدّین و صاحب الشهادات و الصادقات و الراسخات و الناصحات و السابحات و السائحات و کلّ الاسرار و الاظهار؛ عالم سرّ و الخفیّات؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و امروز نظر نورانی مولانا امام العصر و الزمان اباصالح المهدی(عج)، بتوانیم از این دریای بیکران لبی تر کنیم.

فصل اول: تعریفی از عدد 11

عدد 11 برابر با جایگاه عددی حرف ک به عدد ابجد 20 است. این حرف در دسته حروف آبی یا مائیه و دارای طبیعت بادی غربی و ملکش حضرت حروزائیل است.

جمع اعداد 1 تا 11 برابر با 66 می‌شود(66=11+10+...+2+1) {66= عدد ابجد اسم مبارک الله جلّ‌جلاله}                 

از این رو عدد 11 را که یک عدد اصل و اول است و عالم در مفهوم و معارفش غرق است، مورد مطالعه قرار می‌دهیم تا شاید به پیامبر بزرگوارمان محمد مصطفی(ص) و سرورمان مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) لبیک گوییم و ما هم گوینده‌ی "قل هو الله احد" باشیم.

انسان در دنیا خود را پیدا می‌کند بی آنکه بداند چگونه آمده و به کجا می‌رود. آیا بعد از اینکه خودش را پیدا کرد نباید بداند که مدت کوتاهی در این دنیاست. و چه هدف بزرگ و چه انتقال عجیب و چه جایگاه پر خطر و بدون شناختی را باید برود و زندگی اصلی او آنجاست. پس وظیفه او در دنیا چیست؟! خالق مهربان؛ ربّ العالمین خود آنچه لازمه زندگی دنیا و آخرتش است را برایش فراهم آورد. اما این انسان باید بداند چه کسی این همه نعمت را به او ارزانی فرموده، پس فرستاده‌هایش هر کدام از وجودهای مبارک، نشانی او را دادند و مردم را به سوی خداوند هدایت کردند.امام صادق(ع) فرمودند: بِنا عُبِدالله و بِنا عُرف الله؛ خداوند تبارک و تعالی بواسطه‌ی ما پرستش شده و بواسطه ما شناخته می‌شود( کافی ج1.ص145) لو لا نا ما عُبدالله؛ اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی‌شد( کافی ج1.ص193).

 اما او خود را در آخرین کتاب آسمانی  و کلام نورانیش معرفی فرمود: قل هو الله احد، اشاره به هو که الله جلّ جلاله است. درواقع انسان را به تفکر شناختِ هو واداشت زیرا یکی از نشانه های مؤمن را ایمان به غیب فرمود: الذین یؤمنون بالغیب( سوره مبارکه بقره؛ آیه 3)

خداوند راه دنیا را به آخرت به انتخاب قرار داد. و حرف انتخاب شد " یا" اما در این حروف همه‌ی اسرار را آشکار فرمود و اسم عالم ناسوت را دنیا گذاشت و کلمه‌ی دنیا(دُن یا) دریافت کننده‌ی جمع جمیع نزول اسرار عالم بالا و جمع جمیع آدرس و نشانی صعود به هو است. پس کلمه‌ی هو یک نشانی و رمز و اشاره‌ی پرمحتوایی به ذات اقدس خالق آفرینش دو جهان است، آیا وظیفه ما شناخت و پیدا کردن این همه خزانه و گنج او نیست؟! درحالیکه تمام آنچه مورد نیاز ماست در اختیار ما قرار داده است. پس یک انتخاب غلط گاهی چنان ما را پرتاب و منحرف می‌کند که دیگر راه برگشت نیست!

درواقع حروف کلمه هو یعنی "ه" و "و" ریشه‌ همه‌ی اسرار است! از آنجا که خداوند مخلوقاتش را در زوجیت خلق فرموده یعنی یک روح و یک جسم. پس حروف هر کدام روحی دارند که آن عدد است. درواقع باید جسم حروف یعنی شکل نوشتاری حرف و روح حروف یعنی عدد ابجد آن، با هم توأم شوند تا ظهور داشته باشند و محتوای خود را آشکار کنند.زیرا حرف در عالم بالا نور است.  پس حرف ه به عدد ابجد 5 است( روح حروف است) و عدد حرف و=6( جسم حروف است) که با قرار گرفتن در کنار هم شد 65 برابر با عدد ابجد کلمه دنیا شد و دنیا، زنده شد!     

نکته مهم این است که اهمیت این اعداد چنان مهم و انکارناپذیر است که مثل آب برای حیات همه‌ی مخلوقات است! زیرا عدد، روح است و در بسایط معنایی و مقامی و ظهوری و حتی در نتیجه همه‌ی کارها در دنیا و آخرت و تداوم حیات و انتقال آن به آخرت همه در مبنا و اصل وجود عدد است و کثرت نعمات بهشتی و درجات آن و یا در مقابل کثرت عذاب‌ها و درکات جهنم به عدد است.

اگر بیماری بخواهد داروی حکیم برایش شفا باشد، باید روی عدد میل کند و به طول عددی روزی ِ درمان را دریافت می‌کند و عدد ساعت و تعداد شبانه روز، جایگاه اثرگذاری دارو بر بدن بیمار است و اگر درمان روی عدد و رقم نباشد، اثر مورد نظر را ندارد و یا حتی شاید اثرش بالعکس شود! و همانطور میزان مزد و حقوق هر کارمند و کارگری به عدد است. و همه‌ی ما در عدد سنّ خودمان مراتب تغذیه و رشد و تکامل و حتی در عبادات(سن بلوغ) را دریافت می‌کنیم و ... .

و خلاصه پروردگار عالم که خالق همه‌ی مخلوقاتش است، نشان عجیب و شگفت انگیز ضمیر اشاره به ذات اقدسش را در جسم کلمه هو و روح آن عدد 11 افشا فرمود. حال این اشاره انسان را به خزانه گنج معلومات عالم می‌کشاند و ذهن و هوش و فکر و حرکت و تحقیق و معرفت ما را به جنبش می‌اندازد و بسوی عالم لاهوت و هاهوت که ظرف هویت مخلوقات است به جایی که از رنگ و شکل و اندازه هیچ خبری نیست اما حروف در معنای حقیقی عددی خود معنا می‌شود!

*اسرار دو حرف "ه" ، "و" :

کلّ اسرار عالم خلقت از ظهور عالم سرّ به انوار وجودهای مبارک پنج تن(ص) که همه عزیزان انوار مقدسشان در یک نور تجلی کرده به نام نورٌواحد(ص) و سرّ حقیقت محمدی(ص) ظاهر گردید( درواقع خلق شد). پس عدد 5 برابر حرفِ ه است بنابراین همه در یک حرف، تجلی دارند. و حرفِ ه بصورت دایره است زیرا عالم در سلطه‌ی این حرف است که ضمیر شد و جانشین و خلیفه خداوند و جانشینان برحق و بالاخص خداوند متعال، چهارده معصوم(ص) هستند. "انّما یُریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرّکم تطهیرا"[1] این است و جز این نیست که همواره خدا می‌خواهد هرگونه پلیدی را از اهل بیت(ص) برطرف نماید و آنان را چنان که شایسته است( از همه گناهان و معاصی و رزائل و ناپاکی‌ها) پاک و پاکیزه نگه دارد.

درواقع عدد 5، دست قدرت یداللهی پروردگار عالم از آستین کمّل اولیاء ائمه طاهرین(ص) ظهور دارد! و عدد 5، یدالله فوق ایدیهم است( سوره مبارکه فتح؛ آیه 10) یعنی پنجه‌ی قدرت پروردگار عالم در کلمه ید ظاهر شده و عدد ابجد کلمه ید=14 است یعنی وجود مبارک چهارده معصوم(ص) که در جمع 1 و 4 میشود 5. همه‌ی عالم در دستان حجت الله الاعظم اباصالح المهدی(عج) قرار گرفته که چهاردهمین معصوم(ص)است؛ او در نشانیِ "هو" است.   

و خالق یکتا خواست که در دنیا همه چیز ظاهر شود، یعنی در جایگاه خود قرارگیرد( دنیا، محلّ جذب آنچه که خدا در عالم بالا خلق کرده است، می‌باشد) و آسمان‌ها و زمین در 6 روز خلق شد( درواقع عالم دنیا را هم به عدد 6 روز خلق فرمود که برابر حرفِ و است).

 

تمام:5   +    1:شروع

       هـ    +     ا

                  

عدد 6 هم شروع آغاز حیات دنیاست که به عدد ستّه یعنی 6 روز کشیده شده است( دحوالارض) و عدد 6 هم برابر حرفِ و است و هم برابر حرفِ ها( حرفِ هـ، ها خوانده می‌شود) می‌باشد! یعنی عالم در مؤلفه حرفِ ها ظهور و بروز حیات و ممات را دریافت می‌کند و ظاهراً هایِ دوچشم خوانده می‌شود. زیرا دو دیدگاه را برای عالمیان رونمایی و روشن می‌کند و ظهور می‌دهد! زیرا حرفِ ها نشانه ذات اقدس هوالله احد می‌باشد.

 

 

 

ها=6

 

 

 

 

و عدد 6، سلطه مالکیت پروردگارعالم به همه‌ی مخلوق به عدد 6 دانگ است که او صاحب قدرت و مالک همه‌ی ملک و خالق همه‌ی مخلوقات است. و عدد حروفِ یا(=11=هو) هم آغاز اولِ حروف و آخرِ حروف است. دقت کنید! قدرت و مالکیت در اول و آخرحروف، مالکیت خداوند از اول تا آخر را نشان می‌دهد. خالق یکتا در آیه 3 سوره مبارکه حدید می‌فرماید: هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او بر همه چیز داناست.

پس یدِ قدرت الهی و پنجه قدرتش در حرفِ ه به عدد 5، عالم بالا شد 5=ه و سلطه‌ی قدرتش در عالم دنیا شد در حرفِ و به عدد 6، عالم دنیا 6=و یعنی خداوند متعال خود را معرفی می‌کند به ه+و= هو و به آدرس عدد 5+6= 11.

 

5 =ه

 

6=و

هو

 

 

همه سالکان الهی در تلاشند برای رسیدن به هو( =11)؛ "عند ربهم یرزقون" و  باطن عالم می‌شود؛ لا اله الا هو!

همانطورکه می‌دانید عدد 5 متعلق به حرف ه است که هر دو به شکل دایره هستند. پس تصویری که در دنیا همه‌ی اشکال را در خود غرق کرده، دایره است و اسرار عددی دایره‌ی دنیا هم به عدد 5 است چنانچه کره زمین؛ 5 قاره و 5 اقیانوس دارد، هر هفته که 7 روز است اما به 5 روز خوانده می‌شود. 5 عالم داریم و انسان 5 روح دارد و ....

از آنجاییکه حرف؛ جسم، و عدد؛ روحِ حرف است بنابراین تمام این پنج‌ها هم جسمشان( که حرف ه است) دایره می‌باشد و هم روحشان( که عدد 5 است) دایره می‌باشد زیرا همه در دایره‌ی خلقت هو محصورهستند و برهمه‌ی خلقتش، وَسم( یعنی مُهر) الله زده شده است چون همه در یک دایره‌ی کلّی قرار دارند و آن دایره، نورٌ واحد(ص) است که آن دایره به حرف ه هم منتسب می‌شود زیرا فقط ه است که به جای اسم (هو) می‌نشیند و ایشان، آینه و مرآت خداوند هستند.

فقط وجود مبارک پنج تن(ص) که درواقع همان 14 نور مقدس ائمه(ص) هستند (5=4+1)، عدد 5 برابر حرفِ هـ است که ضمیر می‌شود جانشین اسم خداوند. زیرا پروردگار یکتا این عزیزان را آل الله خوانده و فرموده است که حجت الله و خلیفة الله اعظم هستند. پس با حرکت صحیح یعنی عمل خالصانه به آیات مبارک قرآن و شیعه‌ی واقعی ائمه طاهرین(ص) شدن است یعنی اتصال به حرفِ هـ، که صدای اعمال کوتاه ما به صدای بلند تبدیل می‌شود یعنی اشباع می‌شود و به فضل الهی به بهشت انتقال پیدا می‌کند یعنی هُ می‌شود هو و پاداش مؤمن الی یوم القیامة است.{نکته: خداوند کریم همه‌ی بندگانش را قابل دانست و خلیفه‌ی خودش معرفی فرمود: انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة(آیه30 سوره مبارکه بقره)، اما به شرط اتصال به آل الله؛ ائمه معصومین(ص) و ضمیرِهـ}

درواقع دو عدد خیلی مهم 5 و6 که رویهم ظهور باطنی عدد 11 را نمایان می‌کنند، پایه‌ی همه اعداد هستند زیرا در عالم اسرار ظهور آغاز خلقت به وجود مبارک 5 تن(ص) است که درحقیقت تعریف آن در عدد 14 شده است. 

پس همانطورکه بیان شد بنیان خلقت از دو حرفِ ( ه) و ( و) با دو عدد 5 و 6 ظهور پیدا کرد که اگر کنار هم قرار بگیرند، عدد 65 خوانده می‌شود به عدد ابجد کلمه دنیا( دنیا=65) که تمام اسرار کائنات به اذن خالق یکتا در دنیا ظهور پیدا کرد و می‌کند. کلمه دنیا هم استثنا است( رجوع شود به کتاب راز دنیا که توضیحات کامل آمده است)

و اگر عدد 5 و 6 را 56 بخوانیم برابر عدد ابجد کلمه یوم می‌شود. درواقع 56 عدد طولی زمان است در روز و شماره و ظهور همه‌ی کثرات به عالم ظهور(دنیا)! خلق السموات و الارض فی ستة ایام(جمع یوم است). ( سوره مبارکه حدید. آیه 4)

پروردگار بی‌همتا در کلام کریمش می‌فرماید: «قل هو الله احد» که با 11 حرفِ این آیه‌ی شریفه، کلّ جمع معارف آیا خود را معرفی فرمود. و همه‌ی 11 حروف در عدد 11 که ابجد کلمه " هو" می‌باشد، جمع است یعنی حروف کلمه‌ی هو(ه‍ ، و)، با دو حرفش هم منبع مبدأ و هم مقصد می‌باشد! که در اشاره، همه  نشانی اوست. درواقع وحدت به کثرت! و عدد 11، در حقیقت نردبان ترقی از اسفل السافلین به اعلاعلیین( به جایگاه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) است و پله‌های این نردبان جمع عدد 1 تا 11 به مقصد الله جلّ‌جلاله است!

و اسرار حروف کلمه ارض، تولد خشکی در دنیاست چنانچه حرفِ ه، نورٌواحد(ص) شد یعنی یک و حرفِ و؛ عدد خلقت دنیا 6 روز است، حقیقت آن شد1+6 برابر 7 که تمام طبقات آسمان‌ها و زمین و ایام هفته است و جمع عدد 1 تا 7 می‌شود 28 حروف که به حرفِ الف به عدد 1 شروع و به حرف غ به عدد ابجد 1000 تمام می‌شود یعنی 1+1000 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و رضا(ع) است یعنی جسم؛ ارض و روح آن؛ رضا(ع) است.

*عالم در عدد 1001 غرق است:

  پروردگارعالم اراده فرمود در ماه ذی القعده یعنی افشای صاحبان جایگاه‌های حقیقی که ماه یازده سال قمری است، در بیست و پنجمین روزش که برابر با جایگاه عددی کلمه حمد است(25=حمد)، تولد خشکی(ارض) اتفاق افتاد یعنی تولد همه‌ی عالم خلقت و تمام ظهورات عالم اسرار و تمام انوار و تمام اسماء و تمام جمالات و تجلیّات و کمالات و آنچه ندیدنی بود در عالم زمینی از اعلاعلیین به اسفل السافلین، چنانچه خداوند فرمود: ثمّ رددناه اسفل السافلین[2]. خوب دقت کنید! از نقطه ارض، عالم دحوالارض شد و هستی نمایان شد و اسرار در شناسایی به مهندسی خلقت، شناسایی پروردگار عالم است که فرمود: إنّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ و إن اُعرف[3].

*ارض به عدد 1001:

خیلی زیباست بدانید که خلقت به نام نقطه ارض از نطفه تا جنین تا نوزادی درواقع در جایگاه نقطه ارض یعنی خشکی قالب بدن و جایگاهش که طول ایام حمل مادر است به عدد جایگاه کلمه ارض یعنی 47! یعنی خشکی زمین با عدد ابجد 1001 و جایگاه عددی 47 ظاهر شد که هر نوزادی که کامل و سالم مولود می‌شود باید 40 هفته را در شکم مادر بگذراند یعنی 40 تا 7 تا که به ماه می‌شود 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت ...و نوزاد، کلمه‌ای از کلمات خداست! و در جمع ارقام47 ، 11 می‌شود( در ماه 11؛ ذی القعده!). عدد11، سرّالاسرار اعداد است چنانچه اگر اعداد 1 تا 11 را با هم جمع کنیم 66 ، برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌شود. پس همه نشان اوست! و به حرفِ ک، او برای عالمیان کافی است(11=هو=ک).

بنابراین یک کلمه‌ی ارض، مهندسی خلقت را نمایان می‌کند! خوب در کلمه ارض دقت کنید! ارض=1001 حکمت این کلمه با 3 حرف(ارض) و 4 عدد(1001)، حامل کلّ معنای عالم است! درواقع حروفش معنای خودش را دارد که صاحب استعداد شد و از مجرای اسم مبارک غنی خداوند حامل و شامل همه‌ی برکات شد. و عدد کلمه رضا که روح این حروفِ ارض است به عدد 1001 بساطت معنا و ملکوت و حتی جبروت و ظهور همه‌ی عوالم از عرش و کرسی و بیت المعمور را تجلی داد. و به یک معنا به 1001 اسماء الحسنای الهی مزیّن گردید.

نکته جالب اینست که آخر 3 آیه شریفه در سوره مبارکه حمد با حرفِ م تمام می‌شود که نقطه ندارد و 4 آیه شریفه سوره مبارکه حمد با حرفِ ن تمام می‌شود که نقطه دارد! و اسماء مبارک چهارده معصوم(ص): 7 نام مبارکشان بدون تکرار و 7 نام مبارکشان تکرار شده است، خوب توجه کنید! از 7 نام مبارکی که تکرار نشده؛ 3 نام مبارک بی نقطه است{ محمد(ص)، علی(ع)، موسی(ع)} و 4 نام مبارک نقطه دارد{ فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع)، جعفر(ع)}! و این باطن حروف و اعداد کلمه ارض و 1001 است. الله اکبر

*عدد 1001 در باطن عدد 29:

الفبای عربی 28 حرف است و بیست و نهمین آن حرکت همزه است که درواقع وقتی همزه با الف باشد، جزء حروف می‌شود(اگر بدون الف باشد، حرکت است)! اگر به عدد 29 دقت کنید می‌شود 2 تا 9 تا؛ که قطرعالم خلقت به دو تا شعاع 9 است که باطنش اینست که عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(ص)=92 است(همان 2 تا 9) یعنی تمام دایره خلقت و تمام 7طبقه آسمان‌ها و 7 طبقه زمین‌ها؛ باطن حضرت(ص) گنج حمد است پس تمام اسرار دو تا حمد؛ سبعا من المثانی؛ سرّ تمام خزانه خلقت است. و از طرفی جایگاه موضعی کلمه دنیا=29=مکه است. درواقع سرّ عدد 29 برمی‌گردد به نقطه ارض یعنی اگر می‌خواهی کلمه ارض را بخوانی، اول حرف؛ همزه است(الفی که رویش فتحه دارد) درواقع ابتدای خود کلمه ارض، حرفِ ر ساکن بوده(‌‌رض) که ابتدا به ساکن خوانده نمی‌شود پس خداوند می‌خواهد که اولش یک فتحه بیاید، که آن باعث شد که حروف کلمه این مولود خشکی ارض خوانده شود. پس همانطورکه برای رسیدن به مخرج حروفی، آن حرف را ساکن و ابتدایش یک همزه می‌گذاریم، درحقیقت مخرجی خلقتی در سرّ وجود خلقت آنجاییکه می‌خواهد بشود کن فیکون، آن ملیک مقتدر وقتی می‌خواهد عالم را خلق کند از مقعد صدق است (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) که نقطه زیر خشکی یعنی ارض( که یک همزه ابتدایش آمده) و نقطه می‌شود باء بسم الله! اینجا می‌شود خانه خدا؛ محل تولد مولود کعبه. بنابراین تمام حروف در کلمه ارض شد 1001 که  از مخرج صدق ظهور یافته، پس اسماء خداوند می‌شود 1001 پس تمام عالم در اسماء خداوند غرق است و در اندازه و عدد نمی‌آید! و این حروف  با حرکت همزه می‌شود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص). پس سرّ ولایت که باطن صعود است یعنی عالم نزول، سکون است و عالم صعود، حرکت است به وجود علیّ اعلا(ص)! در باطن این حرکت همزه، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) است{ عدد ابجد همزه بصورت بسیط (هامیم زا ها) می‌شود 110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی(ع)} که به همه عالم حرکت و صعود داده به عالم قیامت وارد بهشت می‌کند؛ ولایت امیرالمؤمنین(ص) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. درنتیجه تمام حروف با حرکت، خوانده و معنی می‌شوند و تمام عالم با اسماء و درصورت حرکت و صدا ظهور دارد. درواقع بدون ولایت، عالم حیات آخرتی و ظهور به ظاهر و باطن ندارد.

*توجه! توجه! توجه! خوب دقت کنید!

خداوند کریم بالاترین اعجاز عالم خلقتش را کلام الله قرآن کریم قرار داد و اسرارش را در حروف و آنگاه در کلمه بصورت صامت و ناطق بیان فرمود{ در دعای هر روز ماه رجب که از ناحیه مقدسه است می‌خوانیم: ...اسئلک بِما نطق فیهم مِن مَشیّتک فجعلتهم مَعادن لِکلماتک و ارکاناً لِتوحیدک...}. آیا نکته مهم ظهور کلام را در دنیا متوجه شده‌اید؟! به چه معنا؟!و چه حقیقتی؟!

در نقطه آغازین خلقت زمینی پروردگار عالم اسرار نقطه را افشا فرمود. و در عالم اسفل السافلین در ظلمات و پایین ترین مکان هستی نقطه را قرار داد. مثل دانه‌ای که در دل زمین کاشته شود تا سبز شود.

اما اینجا یعنی نقطه، خود زمین است به نام ارض به عدد ابجد 1001 یعنی ارتقاء همه‌ی حروف و کلمات هستی در عدد 1000 است بر مبنای اینکه بیان شد: 10 ضربدر 10 شد 100 و این عدد ابجد حرف ق است یعنی نگهدارنده، قبل از ظهور باید به عالم قاف مزیّن می‌شد تا بتواند عدد 100 ضربدر عدد 10 شود تا ظهور گنج 1000بر عالمیان با نام زیبای غنی، مُغنی شود.

 و عدد 1001 اسرار این ضرب است که نمایش عدد یک توحید بر گنج هزار ظاهر شود یعنی 1001. اما در خزانه‌ی عدد 11(=هو) اسرار 1001 در افشای کلمه‌ی ارض و ساختمان روی این نقطه به نام نامی خانه خدا یعنی خانه توحید، کلید و ناجی و جلال و سیمای جمال اسماءالحسنای الهی با 1001 نام منبع و مأخذ و محتوی و سبب و اسبابِ کشیدگی همه‌ی عالم از آن نقطه را به آدرس هو نشان دهد. و عدد 1000 که به عربی الـْف خوانده می‌شود، اسرار دایره‌ی عدد 11 باضافه 1 است با نمایش عدد 111 برابر کلمه نساء و الِف وجود یعنی کوثرعالم؛ خانم فاطمه(س) که میوه‌ی هزار دانه پیامبر(ص) است. درواقع نقطه وحدت وجود است و عدد یک توحید برابر حرفِ الِف است و از نقطه، دحوالارض شد به عدد 1000 جلوه کرد که به حروف اَلـْف می‌رسد پس جمع یک باضافه 1000 می‌شود 1001! بنابراین نقطه، سرّالاسرار وحدت به کثرت است که کلمه ارض، جسمِ نقطه خشکی و رضا(ع)، روح آن نقطه است.

پس خانه کعبه که حامل حمل ولی الله الاعظم سید العالم الامکان؛ علی ابن ابیطالب(ع) است. در بهار جان‌ها، ابوتراب با عدد 110 به نام علی(ع) عالم 100 را به 1000 رسانید. او هم نگهدارنده‌ی مراتب دهگانه‌ی عالم است از عقل اول تا اسرار عوالم و اخلاق و ادیان و عرفان و عبودیت و منتهی درجه غایت آمال العارفین؛ عند ربهم یرزقون. و دیگر اینکه به عدد 110  یعنی آقاست که عدد 100 را ضربدر 10 فرمود. درحقیقت عدد 110، گنجِ غنی پروردگار عالم است!(1000=10×100)

پس خانه خدا حامل طول و عرض و ارتفاع شد به عدد 10×10×10=1000. عدد 1000 برابر آخرین حرف از حروف ابجدی؛ غین است( 1000=غ=28) که اگر حروفش را جابجا کنیم اسم مبارک غنی خداوند ظاهر می‌شود.

حضرت علی(ع) فرمودند: انا نقطة تحت الباء. در تعریف نقطه آمده است که نقطه در حروف محو است. درحالیکه همه از نقطه تشکیل شده و بوجود آمده، اما نقطه در همه‌ی حروف و کلمات محو است. و اسرار ولایت بر تمام عوالم و کائنات محو است درحالیکه غالب است و ظاهر است، باطن می‌باشد برای همه‌ی کلمات.

*عدد 1001 در منزل پیامبر(ص):

   مقامِ حرفِ اول، الِف می‌باشد که وجود مطهر پیامبر(ص)، ظرفِ الِف به عدد یک است  که گنج تمام حروف می‌باشد. و به الـف(یعنی 1000) خزانه‌اش را ظهور می‌دهد که وجود مطهر بضعة منّی؛ میوه هزار دانه؛ حضرت فاطمه زهرا(س) است{ جالب است که حروف نام مبارک زهرا(س)، همان حروف هزار است}، پس درواقع می‌شوند: 1+1000=1001 !

*عدد 91 (=11÷1001) در سال :

همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه ارض=1001 است، وقتی حقِّ هر چیزی بخواهد ادا شود، در مقسوم قرار می‌گیرد. هر یک از ما یک دایره خلقت هستیم و در دایره سال قرار می‌گیریم و برای هر یک، قسمت زده می‌شود(هر سال، یک قدر زده می‌شود). پس 91=11÷1001 (نکته: دقت کنید که عدد 91 همان ارقام عدد 19 است که جابجا شده!). عدد ابجد کلمه سال=91 و همچنین برابر با عدد ابجد کلمات: کلام و کامل و کمال (از اسماء الهی) است.

و جایگاه عددی کلمه سال=28 می‌شود یعنی عدد کامل و باطن عدد 1001 است. درواقع به عدد 1000 باضافه یک معنی می‌شود که عدد 1000=غ و عدد 1 برابر با الِف است یعنی اولین و آخرین حرف الفبای ابجدی، پس کلّ حروف در جمع، عدد 1001 است(1+1000)!

خالق یکتا همه‌ی عالم خلقت را به اسم مبارک غنیّ خود، غنی فرمود و گنج 1000 را به همه عنایت فرمود زیرا عالم در عدد 7 غرق است؛ به عدد 7 طبقه آسمان و زمین، روزهای هفته و...، ( 1+2+3+4+5+6+7=28=غ=1000) و همه را مسخّر انسان فرمود{ انسانی که اشرف مخلوقاتش است و خود، گنج 1000 می‌باشد چراکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خیال نکن که تو جرم صغیری بلکه عالم کبیری} تا او را عبادت کنند(الا لیعبدون) یعنی باید با وصل شدن به امام زمان(ص) به یکِ وحدانیت وصل شوند: 1+1000=1001 ! بنابراین چنانچه خشکی از نقطه ارض=1001، دحوالارض شد و به تمام عالم کشیده شد، پس کشیدگی همه‌ی عالم در 1001 است یعنی ما زندگی می‌کنیم در بطن 1001، غذا می‌خوریم در بطن 1001، آنچه خداوند بر ما نازل می‌فرماید در باطن 1001 است. سرّ قبولی اعمال ما در اتصال به وجود مبارک امام زمان(ص) و قرآن است و جانش رضا(ع) است یعنی درواقع آنچه خداوند متعال خواست که خلق شود در مجرای رضا است، پس هرچه از ما می‌خواهد هم باید عمل ما برگردد به 1001 ( اعمال ما باید به 1001 به خداوند تحویل داده شود). عمل انسان به احکام الهی و تمام حروف و کلمات قرآن در 28 حرف یعنی 1000، به اتصال قرآن ناطق؛ امام زمان(ص) به عدد یک می‌شود 1001، به رضای قلب مولا و حیات طیب آقا وصل و زنده می‌شود تا باقی شود؛ اینجا می‌شود بقیّة الله خیرٌلکم.

*عدد ابجد "مَن جعل الشمس و القمر"=1001

      مَن جعل الشمس و القمر یعنی خدایی که در عالم هستی خلقت خورشید و ماه را ظهور داد. اما این شمس و قمر غیر از ظاهر که خورشید و ماه است، باطنی دارد و باطنش رسالت و و لایت است، ظهور لیل دنیا و یوم آخرت است، دیگر اینکه خلقت خورشید و ماه از نور مطهر امام حسن مجتبی(ع) است و سرّ وجود مبارک حضرت، جُمع الشمس و القمر است یعنی جمع کننده تمام انوار شمس و قمر است و آقا دلیل عالم خلقت است که سرّش اینست که حضرت هم فرزند اول امیرالمؤمنین(ص) است{به عنوان ولایت؛ قمر} و هم نوه‌ی اول وجود مطهر پیامبر(ص) است{به عنوان شمس؛ رسالت}. اما اینجا باطن دیگری باز می‌شود مگر نه اینکه تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و عوالم از نور مبارک حضرت فاطمه(س) خلق شد و خانم، امّ الحسن(ع) است و خورشید و ماه در آسمان ظاهر می‌شوند، پس درحقیقت ظهور باطنی و جلوه دهنده‌ی نام حسن(ع) و گنج انوار مقدس رسالت و ولایت و حافظ این انوار مقدس، وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سیدة نساءالعالمین(س) است. در باطن شمس، حقیقت رسالت است زیرا باطن گنج حمد است به عدد 1000 و قمر، حقیقت ولایت است و صعود دهنده حقایق حمد است و در باطن عدد یک، پس در جمع می‌شود 1001 !

*عدد 1001 از تولد تا قبر:

روزیکه متولد می‌شویم، همه تنها به عدد یک متولد می‌شویم، خداوند حروف ما را در حرف الِف قرار داده است(حرفِ الف، خزانه و کنزالحروف است)، یعنی همه‌ی محتوای انسانی و آنچه باطناً و ظاهراً نیاز دنیا و آخرت ماست در محتوای وجود ما قرار داد، وسائل رشد ما را فراهم فرمود؛ هم دنیایی و هم آخرتی!!! بعبارتی تمام آنچه درون و بطن یک نوزاد است، بالقوه در الِفِ وجودش قرار دارد. آنگاه که رشد می‌کند کم کم بالقوه‌ها، بالفعل می‌شود. اما دقت کنید چطوراستفاده کردیم و چگونه توشه جمع کردیم و چه برای آخرت خودمان فرستاده‌ایم؟! تا به 1000 برسیم یعنی از الِف تا الـف.

از طرفی وجود هر انسانی 1000 است چون کامل خلق شده(عدد 28، عدد کامل است)، پس انسان 28 است یعنی تمام حروف و کلمات عالم خلقت در وجودمان می‌باشد؛ 7 نفس نورانی، 7 نفس ظلمانی، 7 موضع که مساجد بدن است، داریم و تمام وجودمان هم باطن 52 است یعنی حروف کلمه حمد چراکه حرف اول و آخر سوره مبارکه حمد، حروفِ ب ن است و پسرها؛ ابن و دخترها؛ بنت خوانده می‌شوند( همان حروف ب-ن هستند که همزه و تاء تأنیث گرفتند) یعنی هم حروف حمد و هم اعدادش را داریم! پس به عدد 28، انسان وجودش 4 فصل است؛ 28=7×4. چراکه هر سال 4 فصل است و هر فصل، 3 ماه پس 4+3 می‌شود 7، پس هر فصلی که بر ما می‌گذرد ظاهرش 3 ماه است، باطنش 7 است، درحقیقت سرّ تمام عالم خلقت می‌شود 3، 7 تا 21 تا یعنی سوره مبارکه حمد باطن کلّ قرآن است اما از 21 حرف تشکیل شده ، و یک 7 هم می‌شود حروف کلمه حمد(=52).    

پس وقتی از گنج درون خود خوب استفاده کنیم، با ظهور قوا و رشد جسمی از نظر علمی، اخلاقی، اقتصادی و مقامی و آنچه که از فرزندان و ازدواج و هر چه از ما ظاهر می‌شود تا روزیکه بخواهیم از دنیا برویم، می‌رسیم به همان حرفِ الِف، اما حرکتش عوض می‌شود و به الـْفِ وجود می‌رسیم. و خلاصه خوشا بحال هر کس که روزیکه می‌خواهد برود همان الِف وجودش، الـْف شده باشد یعنی از گنج الِف وجودش بخوبی استفاده کرده و درخت وجودش هزاران میوه داده باشد. بنابراین اگر می‌خواهیم قبرمان نورانی باشد ، خورشید و ماه و ستاره داشته باشیم(جُمع الشمس و القمر)، باید عملمان حسن و سبز باشد و گنج این عمل درواقع اتصال به یک را آنجا به ما بدهد که اولین سؤال شب اول قبر مَن ربّک است. پس تمام اعمالی که انجام دادیم اول باید مُهرِ پروردگارمان به آن بخورد که مَن ربّک؟!

آنگاه دو سر کمانِ عمر به هم می‌رسد یعنی یکِ الِف باضافه 1000(الـْف) برابر 1001 به عدد کلمه ارض و رضا(ع) می‌شود؛ درواقع همان نقطه‌ی اول خلقت خشکی و این حقیقت تولد خشکی برای تک تک مردم است که اتفاق میفتد و در آخر به حروف رضا می‌رسیم؛ کلمه خشکی، جسم است و روح آن، اسم مبارک رضا است( زیرا عدد ابجدش 1001 می‌شود) پس قبر هر کدام ما 1001 است و نقطه ارض است اما درواقع مونس ما در قبر، مقام رضاست! اگر واقعاً رضای خدا نصیب ما بشود یعنی همان رسیدن به غنی و عدد 1000 و اَلـْفِ عمل و بهشت است.

*عدد 1001 در باطن قرآن کریم:

عدد 1000 برابر آخرین حرف الفبای ابجدی؛ حرفِ غین است به جایگاه عددی 28 و این حرف جلوه‌ی اسم مبارک غنی خداوند است یعنی از عدد 1000 در حروف، بالاتر نیست و تمام حروف کلمات قرآن از این 28 حرف ابجدی است و قرآن، ظرف غنی پروردگار عالم است چه از نظر گنج هدایت و چه از نظر سعه‌ی وجودی باطنی قرآن که بر همه‌ی عالمیان محیط است و چه از نظر معارف و حکمت و خزائن نعمت‌های ظاهری و باطنی و آنچه خداوند پاداش و جزا به بندگانش می‌دهد الی یوم القیامة. بنابراین خوب دقت کنید! از اول تا آخر 28 حروف؛ حرف اول، الِف است یعنی 1 و حرف آخر غ به عدد 1000؛ پس درواقع کلّ 28 حروف می‌شود 1000+1=1001 و باطن قرآن حامل 1001 اسماءالحسنای الهی است! و هرکس به آیات قرآن که از 28 حرف تشکیل شده، عمل کند، خداوند کریم او را به عدد 1001 رضای خودش و رضای حجتش؛ مولا صاحب العصر و الزمان(عج) می‌رساند.

*عدد 1001 در جوشن کبیر:

جالب است روی کفن‌ 1001 اسماءالحسنی جوشن کبیر را می‌نویسند. راستی این 1001 یعنی چه؟! پس ذیقعد عمر ما نتیجه‌اش همین جایگاهی است که خداوند در سوره مبارکه صافات آیه 164 می‌فرماید: و مِنّا له مقام معلوم.هیچ یک از ما نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است یعنی جایگاه معلوم! چرا 1001 اسماءالحسنی در جوشن کبیر است. زیرا جوشن یعنی زره! و زره پوششی است که در جنگ، محافظ بدن سرباز است. درواقع مؤمن، سرباز خداست و باید امر فرمانده را بطور کامل اجرا کند، آنگاه در راه فرمانده‌اش حتی اگر لازم شد سَر بدهد تا پیروز میدان شود. و جوشن، 1001 اسماء خداست که پوشش محافظت از طرف خداست. پس خوش به حال سربازی که با زرهِ 1001 که رضای خداست و روح کلمه ارض است در جایگاه ارض، خشکی قبر می‌خوابد، آنگاه وجودش تا قیامت از هر آسیبی محفوظ می‌ماند.

*عدد 1001 در باطن نماز:

در هر رکعت نماز حقیقت 1001 نهفته است! زیرا قیام نماز با سوره مبارکه حمد شروع و با سوره مبارکه توحید تمام می‌شود. از آنجاکه سوره مبارکه حمد 7 آیه دارد و جمع 1 تا 7 می‌شود 28  که عدد ابجد بیست و هشتمین حرف یعنی حرفِ غ= 1000 می‌شود، پس باید اضافه شود به یکِ توحید و درجه‌ی 1001 را دریافت کند. چنانچه تمام قرآن عزیز 1000 رکوع است، اما به اتصال به رکوع قرآن ناطق، 1001 می‌شود. عمل به قرآن صامت به اضافه یکِ حجت خدا(قرآن ناطق)، درجه 1001 را کامل نشان می‌دهد تا به حقیقت مولود انسانیت برسیم. آنگاه اتصال به امام جماعت عالم خلقت پیدا می‌کنیم(وارکعی مع الراکعین).  نکته: خوب دقت کنید! خداوند متعال در سوره مبارکه مرسلات بین دو آیه شریفه 47 و 49 :ویلٌ یومئذٍ للمکذّبین(وای در آنروز به حال تکذیب کنندگان)، در آیه 48 می‌فرماید: و إذا قیل لهم ارکعوا لایرکعونَ(و چون به آنان گفته شود که رکوع کنید، رکوع نکنند)!

وقتی نماز به جماعت خوانده می‌شود، نمازگزاران می‌شوند 1000 که با اتصال به یکِ امام جماعت، به 1001 می‌رسند.

یک صورت دیگر در بر پا داشتن نماز: درواقع هر نمازگزار که رو به قبله می‌ایستد و نماز را بپا می‌دارد یعنی خود انسان با عمل به 28 حروف که کل نماز است و همچنین تمام خزائن عالم یعنی 28 حرف در وجود  خود انسان است، رو به قبله می‌ایستد که قبله یک است و نماز 1000، پس می‌شود 1001. وجود انسان خودش 1000 است اقتدا می‌کند به امام زمان؛ جان خانه خدا؛ حجت خدا به عدد یک توحید می‌شود 1001. درواقع باطن 1001 همان جمع عدد اول حروف؛ الف باضافه عدد حرف آخر یعنی غ، 1000 است که می‌شود 1001 . پس نمره کامل و درجه کامل همه‌ی عالم باید برسد به 1001یعنی رضای خدا. و رضای خدا میسّر نمی‌شود مگر اتصال به یکِ وجود حجت خداوند متعال؛ صاحب عصر و الزمان(عج) . اللهم الرزقنا  

*عدد 1001 در باطن عید فطر:

یکی از نکات مهم از حقیقت ظهورعلوم قرآنی در صورت قرار دادن قرآن عزیز بصورت دایره است(درواقع یعنی قوس نزولی و صعودی). اگر دقت بفرمایید اعجاز قرآن کریم در قرار گرفتن سوره‌هایش بصورت دسته بندی فهرستی و قرار گرفتن در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) است. در جزء 30 که تمام کندده اجزاء قرآن است، 37 سوره مبارکه قرار دارد که اولین آن، سوره مبارکه نباء است به 40 آیه شریفه و ترتیب فهرستی آن 78 می‌باشد برابر با اسم مبارک حکیم پروردگار عالم. این جزء که به عَمّ ِ جزء معروف است متعلق به وجود مبارک صاحب نباء عظیم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است. و در این جزء هم اولین و هم آخرین سوره قرآن کریم از نظر ترتیب نزول قرار دارد؛ یعنی سوره مبارکه علق(اولین) و سوره مبارکه نصر(آخرین) است. یعنی دو قوس دایره در شروع و پایان در جزء 30 است؛ خداوند متعال حکمت حکیم الحکمایی خود را ظهور داده است!

پس روبروی جزء 30 ، حدود 23 جزء قرآن قرار دارد یعنی تا سوره مبارکه صافات که سی و هفتمین سوره قرآن از نظر ترتیب فهرستی است( در دایره قرآن عزیز سوره مبارکه صافات روبروی سوره مبارکه نباء قرار دارد). حال دقت کنید! یک جزء در مقابل 23 جزء! عدد 23 برابر با جایگاه موضعی حرفِ ث است که ملکش حضرت میکائیل(ع)؛ ملک روزی و رزق است. و به شب 23 که آخرین شب احیا( در ماه مبارک رمضان) است، می‌رسد. درواقع اتصالش به جزء 30 است یعنی این اتفاق، حقیقت قدر است که برابر با الفِ شهر یعنی عدد 1000 باضافه اتصال به جزء آخر می‌شود 1001؛ باطن تمام اسماء الحسنی و حقیقت رسیدن به اسم رضای خداوند و حقیقت خواندن جوشن کبیر به 1001 اسماء الهی. و احیای کلمه ارض و تولد حقیقی انسانیت و نزول کل قرآن عزیز و بیعت با مولا صاحب عصر و الزمان(عج) در حقیقت اسرار دایره قرآن در آخرین جزء به فتح مکه یعنی فتح قلب مؤمن و تخلیه از اغیار و بت‌های هوای نفس و زنده شدن با توبه و استغفار است تا به فجر برسیم. پس قدر، رسیدن به رضای خداست و رضا به عدد 1001 است و لیله، فاطمی شدن است. که خیرٌ مِن الف شهر است؛ از 1000 ماه بهتر است.

درواقع ماه مبارک رمضان هم منظری از باطن 1001 در ماه‌های سال قمری است. زیرا در سال یک ماه روزه واجب می‌شود که در باطن آن الفِ شهر است یعنی 1001.  درواقع تمام یک سال باضافه وجود ماه رمضان به 1000 می‌شود 1000+1= 1001. و ماه مبارک رمضان، شهرالله است و این ماه نزول گنج قرآن است.

تمام ماه مبارک رمضان، باطن قرآن است و باطن کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد است و در شب عید فطر یعنی پایان 30 روز به سوره مبارکه اخلاص می‌رسیم. یعنی در‌ِ شروع ماه رمضان یعنی سوره مبارکه حمد، باطن 30 جزء قرآن بصورت نزول بسته شد و کسی که در‌ِ دوم را برای رسیدن به مزد و حقیقت قبولی و گنج سرّ حمد باز می‌کند، سوره مبارکه توحید است یعنی قوس صعود و رسیدن به قرب الی الله، اخلاص است. اینجا جایگاه فطر است و باطن افطار حقیقی به کلمه اخلاص؛ آزادی از آتش جهنم و جدا شدن از حیوانیت به انسانیت و کمال رسیدن به قرب الی الله و کلمه لا اله الا الله است. درواقع در دنیا به الف شهر باید برسیم و باطن 28 حروف قرآن عزیز، رسیدن به عدد 1000 و حرف غین به اسم مبارک غنی خداوند است و سوره مبارکه توحید، یک است و در جمع به 1001؛ عدد اسم رضا(ع) و کلمه ارض و نقطه تا بی نهایت باء بسم الله می‌رسیم(انشاءالله). و رسیدن به  وجود مبارک ولی الله الاعظم صاحب عصر و الزمان، باطن روزه حقیقی؛ امام معصوم اباصالح المهدی(ص) است؛ صاحب حقیقت فطر و همانطورکه در ماه مبارک رمضان غذای نورانی وحی را با گوش نوش جان کردیم، حال با به نتیجه عمل مقبول با چشم به زیارت مولا و صاحبمان لذت ببریم. او باید درِ نجات را باز کند و ما را از بند حبس دنیا آزاد کند. و نجّیناه مِن الغمّ و کذلک نُنجی المؤمنین، اینچنین است نجات مؤمنین!

چنانچه روزه، حقیقت حمد پروردگار عالم و نزول رحمت‌هایش است مخصوصا روزه حقیقی که روزه از گناه است و چنانچه ساعت از دنیا رفتن این سوره حمد است که بسته می‌شود و انشاء الله درِ سوره توحید را برای ما باز می‌کنند، آنگاه ساعت ملاقات با حقیقت اخلاص؛ وجود مبارک مولای موحدان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص)؛ امام المخلصین و گنج توحید یعنی لا اله الا الله است. چه بسا مؤمنینی که در انتظار رسیدن به این ساعت هستند که 30 عمر پر شود و در یکِ توحید به درجه و مقام اول در خدمت باطن توحید و اخلاص و در اهل لا اله الا الله شدن حضور پیدا کنند. و آن ساعتی که لحد را می‌گذارند، ختم تمام باب‌های دنیایی است. آنجا جای رسیدن به موحد شدن واقعی یعنی یکی شدن است. هر کس تنها می‌شود آنجا باید آرزو کند زودتر لحد را بگذارند تا جمال یار را ببیند. زودتر لحد را بگذارند تا به قرب هو برسد. تا در لا اله الا الله غرق شود و ذوب شود و حل شود و به بی‌نهایت عشق و محبوب واصل شود! آیا تا به حال دقت کرده‌اید که ماه مبارک رمضان ماه پله کان عروج است؟! واقعا در دنیا به حیات عمل، اقرأ، وارقأ می‌رسیم.

 پس باطن الفِ شهر را دریابیم و این احیا حقیقی و قدر است که مهمانی پر افتخار خالق یکتا تمام نشدنی است و لذتش جان‌ها را سیراب می‌کند و انسان را از خود به هو می‌رساند یعنی به هوئیت خود می‌رساند. اینجا مقام 1001 است یعنی رضی الله عنهم و رضوا عنه. و چقدر جالب است که در اعمال شب عید فطر در مفاتیح الجنان آمده است: دو رکعت نماز در رکعت اول بعد از حمد 1000 مرتبه توحید و در رکعت دوم بعد از حمد یک مرتبه توحید بخواند! و بعد از سلام به سجده رفته و صد مرتبه اتوب الی الله ... . که حضرت امیرالمؤمنین علی(ص) می‌فرمود: به حق آن خداوندی که جانم به دست قدرت اوست هر که این نماز را بخواند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا کند و اگر به عدد ریگ‌های بیابان گناه داشته باشد خدا بیامرزد. ( و در روایت دیگر به جای هزار مرتبه توحید صد بار وارد شده است). 

الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله والله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله علی ما هدانا، و له الشکر علی ما اولانا.

*رسیدن به باطن 1001 در وجود مؤمن که مدینه حصینه است:

مدینه‌هایی که در کثرت مدینه هستند، اراضی سبزی می‌باشند که این اراضی در"الف شهر" به کثرت می‌رسند و این کلّ ارض را در برمی‌گیرد. یعنی مدائن که سبز شدند" اشرقت الارض بنور ربها" محقق می‌گردد و کلّ زمین "یملأ الارض قسطا و عدلا" می‌شود. سلمان،نماد مؤمن اهل البیتی است"السلمان منّااهل البیت"، به خاطر همین والی مدائن می‌باشد. یعنی مؤمن، والی مدینه است؛ شهرها تحت ولایت مؤمن است. مؤمن خودش شهر می‌باشد؛ خود مؤمن، مدینة النبی است. یعنی جایی که پیغمبر(ص) حکومتش را تشکیل داد. حکومت پیغمبر(ص) در مدینه قائم شد و شکل گرفت یعنی در محمل مؤمن، مدینه خود مؤمن است. پیامبر(ص) در مدینه حکومت تشکیل می‌دهد یعنی پیغمبر(ص) بر مدینه استقرار می‌یابد. امر ذاتِ امر که نبی مکرم(ص) است در مدینه حاکم می‌شود.

مؤمن، مدینه حصینه است یعنی امر امام و امر نبیّ در اینجا محمل می‌یابد. امر نبی در مؤمن به تکثر می‌رسد و این خود معنای لیلة القدری مؤمن و خود، معنای مشکاة بودن اوست که " المشکاة فی جوف المؤمن" یعنی آن جلوات و شعاع‌های امر که بر مؤمن می‌رسد، همان شعاع امر بر مؤمن نازل و از او به کثرت می‌رسد. یعنی مؤمن خود در یک صورت، وحدت است و در یک صورت، کثرت است که مدینه می‌باشد. نقطه‌ی وحدتش نزول امر و نقطه‌ی کثرتش عمل به نزول؛ صعود و مدینه است! حکومت جهانی حضرت حجة ابن الحسن(عج) که همان سلام، همان مُلک الله، همان حاکمیت و مالکیت خدا درزمین و همان "اشرقت الارض بنور ربّها" است، زمانی می‌باشد که این امر بر محمل امر نازل شود و در مؤمنین به کثرت برسد. درواقع رسیدن به باطن 1001 است! 

*حیات در باطن عدد 1001:  

بعد ازبسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند، قلب جنین است (دقت کنید که حروفِ قلبه، همان حروفِ قبله می‌باشد که جابجا شده!). و خالق یکتا در 4 ماه و 10 روزگی گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد(فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛آیه 29 سوره مبارکه حجر) پس تمام اعضا و جوارح و سلول سلول بدن به اسم مبارک غنیّ خداوند به عدد 1000 غنی می‌شوند؛ که این خود بعبارتی می‌شود 1001. و نگاه دیگر برای داشتن حیات ظاهری، همیشه باید این 1000(تمام سلول‌ها و عروق بدن) به یکِ قلب که محلّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است، وصل باشند یعنی 1000+1=1001 که اگر این اتصال قطع شود، فرد می‌میرد. نکته اینجاست که برای داشتن حیات طیب انسانیت هم باید تمام گنجِ 1000 وجودمان به یکِ قلب عالم امکان؛ امام زمان(ص) وصل باشد(یعنی رسیدن به 1001)؛ اینجا حیات طیب و دائم است که هرگز در آن مرگ نیست.

*اجرای احکام الهی در رسیدن به 1001:

از زمانیکه به سنّ تکلیف می‌رسیم، انجام احکام و حدود الهی می‌شود 1000 که درواقع همه‌ی فروع دین باید به اصول دین وصل شوند(کپی برابر اصل) و هر عملی که از انسان مکلّف سر می‌زند باید به رضای(1001) خدا وصل شود تا عمل سبز شود و از بین نرود. پس شرط حیات عمل و سبز ماندن آن تا قیامت و رسیدن به گل و میوه‌اش، رسیدن به 1001 است!

درواقع هر عمل روزانه‌ای که انجام می‌دهیم به نیت وصل می‌شود( نیّت از ته قلب است)  که این اتصال باید به رضای خدا یعنی 1001 باشد یعنی اعمال ما در شبانه روز چه مستحب و چه واجب باید به 1001 برسد، در غیر اینصورت حتی عملی که به 1000 رسیده اما چون اتصال به یک نداشته، بالا نمی‌رود و سودی ندارد. طبق روایت زیبایی که شیخ عارف جمال الدین احمد بن فهد حلی در کتاب عدة الداعی از معاذ بن جبل از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده( به این مضمون که) عمل انسان از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم می‌گذرد، به هفتم که می‌رسد، خداوند به ملائک امر می‌فرماید که این بنده در عبادت خود خالص نبوده و آن را بخاطر من انجام نداده است لعنت من بر او باد و فرشتگان نیز او را نفرین و لعنت کنند. یعنی تا 7 رسید، 1000 را دارد ولی به یک وصل نشد، پس عمل برگشت می‌خورد.

*آیاتی از سوره مبارکه مطففین در باطن 1001:

      در سوره مبارکه مطففین از آیه شریفه 18 تا 28 احوال باطن مقام توحید را در مقام اعلاعلیین برای مؤمنان می‌فرماید. علیین کسانی هستند که از مجرای وجود مبارک حضرت علی(ع) به این مقام رسیدند یعنی علویّون واقعی! چنانچه گفتیم بدون وجود مبارک حضرت هیچکس به اعلا نمی‌رود و اینجا، اعلا علیین است. پس آنها کسانی هستند که پرونده‌هایشان  از دنیا به علیین رفته و ارزش و مقامشان را با اعمالشان از دنیا بدست آوردند یعنی 1000 باضافه یکِ ولایت شدند. پس آنها به عدد 1001 رسیدند، اتصال پیدا کردند و زنده و سبز و حسن(ع) و زکی و نورانی به آنجا رفتند. انّ الابرار لفی نعیم؛ کسانی که در دنیا  در بَر و بحر(خشکی و دریا) به آنها رسید و به عمل، خشکی را سبز و آباد کردند، عدد ابجد بحر=210 برابر با نام  مبارک امام حسین(ع) است که از جمع اعداد 1 تا 20 بدست می‌آید، پس اینان که کتابشان رفته در علیین، زیر دست مقرّبون؛ معلم‌های عالم؛ ائمه طاهرین(ص) تصحیح شده و نمره 20 گرفتند، پس نتیجه اعمال خود را با مزدش می‌‍‌گیرند و در زمره ابرار قرار می‌گیرند یعنی می‌روند کنار کسانیکه نمره 20 گرفتند و آنجا صاحبِ بیست‌ها یعنی مقرّبون را مشاهده می‌کنند. در دنیا امتحان می‌دهیم، املای کتابمان باید بی غلط باشد تا 20 بشود{ البته به لطف و رحمت پروردگار مهربان و شفاعت مقرّبون عالم} و آنجا بر تخت سلطنت می‌نشینند و هم از چشم ظاهر و هم چشم دل نظاره می‌کنند. وقتی کسی به 1001 رسید یعنی به عددِ رضا چون عدد، روح حروف است، این رضا به رضای خدا بودن باعث شادی و آرامشی می‌شود که در صورت‌هایشان دیده می‌شود. و از باده ناب و طهور که سربسته و مُهر و موم شده است، سقایت شوند. خمره‌هایی که در دنیا اعمالش را ریخته و درش را بسته( مثل انگور که در خمره می‌ریزند و درش را می‌بندند، و این انگور یک بار نجس می‌شود(شراب) و بعد حلال می‌شود) پس خدا می‌خواهد در عالم دنیا همه‌ی اعمالمان را که برای رضای خدا انجام دادیم، هم درست و هم غلط( چون معصوم نیستیم) و در خمره ریختیم، در آنجا شراباً طهورا شده؛ پاکِ پاک شده، از مسیر نجاست در دنیا، هر چه غلط بود گذشته و انتقال یافته به آنجا پاک می‌شود، در ضمن اینکه مختوم است یعنی فقط برای خودِ فرد است، کسی درِ آن را باز نمی‌کند غیر خودش. و خداوند کریم نامه سر به مُهری را باز می‌فرماید که فرموده "ختامه مِسک و ذلک فلیتنافس المتنافسون" زیرا در آیه قبلش فرمود "یُسقون مِن رحیقٍ مختومِ". دقت کنید که جایگاه موضعی رحیق مختوم=135 برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه(س) است و ساقی کوثر کیست؟! عدد ابجد مِسک=120 برابر عدد ابجد نام مبارک علیّ(ع)(با یاء مشدد) است یعنی مُهر علی(ص) به آنها می‌خورد و به دستِ حضرت آنها را بالا می‌برند و مقام فاطمی را دریافت می‌کنند.

 بعد از اینکه باطن درِ باب دنیا که همه‌ی نعمت‌های گنج  حمد پروردگار است برای بنده مؤمن بسته شد، مختوم یعنی ختم شد و همه‌ی ظلمات و مشکلاتش تمام می‌شود{ در کلمه ختم دقت کنید!خ؛ اولین مخرج داخل گلو،ت؛ پشت دندان در وسط دهان، م؛ روی آخرلب، یعنی آخر وسط اول! عدد ابجد خ=600=عصمت است و به جایگاه 24، به مقام عصمت رسیدند و عدد جامع را به آنها دادند. عدد ابجد ت=400=شمس و ملکش حضرت عزرائیل(ع) است، پس تمام ظلمات را از آنها جدا کرد و وارد کلّ نور شدند(در دنیا جان کندند تا به این مقام رسیدند! صبر کردند و به هوای نفس، نَه گفتند). تا در آخر به م یعنی عدد 40 می‌رسند، این ختم زیبا نصیبشان می‌شود.

ختم شد مثل خمره‌ی در بسته، آنگاه آن باب مخصوص  که مُهر و موم شده بود و نامه محرمانه پروردگار عالم، باب الرحمة برایش باز گشایی می‌شود و خداوند کریم بنده نوازی می فرماید. از آن شراب طهور که حقیقت توحید است آن باده ناب و طهوری که سربسته و مخصوص است برایش آماده شده می‌نوشند. چنانچه مُهر و مومش، مشک است{عدد ابجد کلمه مشک=360 است و جایگاه موضعی آن 45 است؛ برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) یعنی تمام عمر دنیای مؤمن است که به آدم شدن ختم شده است} و مسابقه گران باید به سوی این نعمت‌ها( که باطن توحید، ولایت است) بر یکدیگر پیشی بگیرند. پس در باطن یعنی آنها شتابان به سمت 1001 می‌روند و همه‌ی امور و اعمالشان جمع می‌شود در 1001 پس هیچ وقت ضرر نمی‌کنند چون در نهایت جُمع الشمس و القمر و رضا را دریافت می‌کنند و خداوند ارضِ خشکیِ بهشت را به آنها ارث عنایت می‌فرماید. و این شراب مهر و موم شده، آمیخته‌ای از تسنیم است و "مزاجه من تسنیم"؛ تسنیم چشمه‌ای است که همواره مقربان از آن می‌نوشند؛ "عینا یشرب بها المقربون". تسنیم به یک معنا اینست که شراب‌های دنیا عقل را زایل می‌کند و ... اما این شراب نورانی جز شادی و نشاط دائم، هیچ ضرر و زیانی ندارد.{ جالب است که جایگاه موضعی کلمه تسنیم=74 و جمع ارقامش(4+7) 11 می‌شود! و عدد 74 برابر با جایگاه کلمه محرّم(با راء مشدد)= رمضان= مرضیه است. پس خداوند کریم چه لطفی فرموده که در دنیا هم در ماه مبارک محرّم و رمضان، (به حدّ ظرفیت مؤمنان) از این چشمه به آنها می‌نوشاند و انشاءالله در بهشت به مقام راضیة مرضیة از این چشمه بهره‌مند می‌شوند}.

امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: هر کس شراب خواری را ترک کند، و این ترک شراب به خاطر غیر خدا باشد(برای ترس از خدا هم نباشد) خداوند شرابی مُهرشده به وی خواهد نوشاند. عرض کرد: ترک کردن شراب به خاطر خدا نباشد؟! فرمود: آری برای محافظت و نگهداری از خویشتن باشد« و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» فرمود: در مورد آن پاداشی که ذکر کردیم به آنها داده می‌شود و مؤمنان خواهان آن هستند« و مزاجه من تسنیم» مصدر است از فعل«سلم» به معنای بالا بردن؛ زیرا والاترین و بالاترین شراب بهشتیان است و یا از آن جهت است که از بالا به آنها داده می‌شود. و فرمود: والاترین و ارزشمندترین شراب بهشتیان است که در بالای تسنیم برای آنها آورده می‌شود. و تسنیم چشمه‌ای است که مقرّبان از آن می‌نوشند و مقربان، همان آل محمد(ص) و حضرت فاطمه(س) و حضرت خدیجه(س) و علی بن ابی طالب(ص) و فرزندان مطهرش(ص) به این جمع افزوده می‌شوند. خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: «الحقنا بهم ذریّتهم» [ فرزندانشان را به آنها ملحق خواهیم کرد] و مقربان از شراب تسنیم به صورت خالص و ناب می‌نوشند و سایر مؤمنان از شراب آمیخته شده(با آب) می‌نوشند.

خداوند متعال در آیه 15 سوره مبارکه محمد(ص) می‌فرماید که چهار نهر در بهشت جاری است که در باطن، از 4 کلمه بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد سرازیر می‌شود: مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیّر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفی... . همینطورکه در وجود ما 4 عنصر آب، آتش، باد و خاک قرار دارد و بدنمان 4ستون دارد و رگ‌های اصلی قلب 4 تاست و تمام اسرار حقیقت وجودیمان در 4 است، باطن جریانی که از لحاظ ظهوری حیات ما را تضمین می‌کند در قیامت این 4 نهر عناصری هستند که تبدیل شدند به آب زلال و گوارا، به شیری که طعمش تغییر نمی‌کند، به شراب طهور ناب که نوشندگان را بحدّ کمال لذت بخشد و به عسل صاف، که هم رزق ظاهرند و هم رزق باطن و هم باعث حیات بهشتیان تا ابد هستند.

 پس در بهشت اعمال ما برمی‌گردد به باطن نهرها{ عدد ابجد کلمه نهر=255 است که جمع ارقامش12=5+5+2 می‌شود و به یک معنا عدد 55 برابر اسم مُجیب خداوند و امید و عدد نُه به حروف است که اجابت کننده همه‌ی سائل‌ها و بلوغ دهنده به عدد 9 انسانیت، اجابت و امید به خداست. همه عالم هم در دنیا و هم در آخرت در جایگاه هستند و جایگاه موضعی کلمه نهر=39 می‌شود برابر جایگاه حروف سین؛ یکی از اسماء قرآن و قلب قرآن و حیات قرآن، سین است}  و حیات ما برمی‌گردد به درخت که به اعمالمان سبز می‌شود{در دنیا وجود مبارک ائمه(ص) به درخت طیبه مثال زده شده‌اند؛ سوره مبارکه ابراهیم(ع) آیه 24}، پس وقتی اعمال می‌شود 1001 یعنی اعمال در وجودمان جریان دارد، 1001، تمام نفس نفس زدن ماست که باید توحید(نهرها) در وجودمان جاری شود، درواقع نفـس است که در تمام وجود و هستی ما به صورت‌های مختلف جاریست؛ نفس یعنی احیای 1 تا 19(حروف بسم الله الرحمن الرحیم) که عدد ابجد نفس=190 برابر است با جمع عدد 1 تا 19پس حیات همه‌ی ما اتصال به بسم الله الرحمن الرحیم دارد. همه‌ی ما حقیقت وجودمان باید حسن و سبز شود. در سوره مبارکه نمل 2 تا بسم الله الرحمن الرحیم داریم که در باطن وجود خودمان یکی می‌شود نفـَس( که خداوند متعال به ما حیات عنایت فرمود) و یکی نفـس؛ که باید خودمان حیاتِ عمل را احیا کنیم. نفـَس ِ نفـس می‌شود حیات طیب برای آخرت  که هرکس نفـسش زکیه شود و درعوالم نورانیش برود، برایش ماندگار می‌شود و به عدد 28 می‌رسد(28=غ=1000) و غین می‌شود، به نفس مطمئنه می‌رسد به شرط راضیة مرضیة، پس به 1001 که وجود حضرت فاطمه(س) جان و اسرار 1001 است، ایشان در را برایش باز می‌کند.{ حروف نام مبارک زهرا(س) همان حروف هزار است که عدد ابجدش 213 می‌شود} پس وجود خانم(س) باطن همان میوه هزار دانه است و به عدد 1000(الـف) و وجود مبارک پیامبر(ص)، یک(الِف) است، می‌شوند 1001. وقتی سرّ وجود مبارک ائمه(ص) می‌خواهد از عالم باطن به عالم ظاهز ظهور پیدا کند، پس جمعش شد 1001، پس اسرار وجود مبارک خانم(س) ختم کننده‌ی تمام حروف و کلمات است. پس رحیقٍ مختوم=135=فاطمه(س) و مِسک=120=علیّ یعنی ساقی؛ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ص) و ظرفش؛ وجود مبارک خانم(س) است.  

امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: خداوند عزّوجلّ ما را از بالاترین مکان علیین(بالاترین درجه) خلق نمود و دل‌های شیعیان ما را نیز از همان چیزی خلق کرد که ما را آفرید ولی بدن‌های آنها را از چیز دیگری آفرید. دل‌های شیعه به سوی ما گرایش و تمایل دارند و نسبت به ما عشق می‌ورزند چون آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های ما از آن آفریده شد- سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الابرار لفی علییین و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون- و دشمنان ما را از سجّین خلق کرد و دل‌های پیروان آنان را از همان چیز خلق نمود ولی بدن‌های آنها را از چیزی دیگر خلق کرد. دل‌های پیروانشان به سوی آنان تمایل دارند به این دلیل که آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های آنها از آن آفریده شد. سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الفجار لفی سجین. و ما ادراک ما سجین. کتاب مرقوم ویل یومئذ للمکذبین.

"و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون"؛ آنها رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و ائمه -که سلام و درود خدا بر همه آنان باد- هستند. انّ الذین اجرموا[(آری در دنیا) کسانی که گناه می‌کردند] یعنی اولی و دومی و هر آن کس که از آنها پیروی کرد«کانوا من الذین آمنوا یضحکون. و اذا مرّوا بهم یتغامزون»[ آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند می‌گرفتند. و چون بر ایشان می‌گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم ردّ و بدل می‌کردند] نسبت به رسول خدا(ص). تا آخر این سوره درباره این دو شخص است.

امام محمد باقر(ع) فرمود: هر بنده‌ای در قلب خویش لکه‌ای سفید دارد؛ هنگامیکه او گناه می‌کند در آن لکه سفید، نقطه سیاهی ظاهر می‌شود. اگر توبه کند، آن سیاهی از بین می‌رود؛ ولی اگر به انجام دادن گناهان ادامه دهد، این سیاهی افزون می‌شود تا جاییکه آن سفیدی پوشانده می‌شود؛ و اگر آن سفیدی پوشانده شود، آن شخص به هیچ خیر و نیکی بازنخواهد گشت. و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است که فرمود: بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون.

*ازدواج و رسیدن به عدد 1001:

  ازدواج که یک امر پروردگار عالم و سنت رسول اکرم(ص) می‌باشد، از دیدگاه حقیقی امری است توحیدی و معرفتی زیرا درحقیقت همانطورکه عالم خشکی از رسیدن به کلمه ارض و عدد 1001 کثرت گرفت و دحوالارض شد و دارای روح رضا(ع) گردید، خانواده هم در نقطه مسکن در ازدواج با گرفتن حقیقت عدد 1001 به کثرت می‌رسند. و خانواده مرکز رحمت و خانه آنها منزل یعنی محلّ نزول رحمت و برکات و رزق و فرزندان می‌شود زیرا حقیقت وجود زن، کثرت است و باطن حرفِ غین یعنی 1000 و وجود مرد که در جنسیت نر است یعنی یک، در جمع به 1001 می‌رسند و در مجرای رسیدن به رضای خدا کثرت و رحمت و منزلشان مجرای لا اله الا الله می‌شود. انشاءالله

*کلاس درس در رسیدن به 1001:

   وقتی شاگردان سر کلاس درس می‌روند، اگر درس خدایی بود، خدا را عبادت می‌کنند و اگر نعوذبالله شیطانی بود، شیطان را عبادت می‌کنند. زیرا هر شاگردی، وجودش 1000 است که در جمع با یکِ معلم می‌شود 1001! اینجاست که می‌فرمایند اگر کسی علمی به من بیاموزد(معلم)، مرا عبد خود کرده است، این درواقع اتصال است. یعنی از مجرای درس، متصل می‌شویم. انشاءالله که به رضای خدا برسیم.

*عدد 9 درباطن 1001:

همانطورکه می‌دانید عدد 9، سلطان اعداد، عدد تولد، عدد بلوغ و شعاع دایره هستی است و در باطن عدد 9، بلوغ نَه گفتن( حروف نَه همان حروف نُه است که فتحه به جای ضمه قرار گرفته) به هوای نفس یعنی جداشدن از حیوانیت به انسانیت است{شرح کامل عدد 9 در کتاب بلوغ سجده آمده است}. نکته اینجاست که عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001؛ پس عدد 9 با همه‌ی مقامات بیان شده، در باطن 1001 است!

*اهمیت ذیقعد. اقسام آن و معارف و معانی حروفی و عددی آن بصورت مبسوط:

اهمیت ذیقعد: درحقیقت باطن عالم در عدد 14 است و ارکان آن به دسته بندی 4 قسمت و اسرار دهگانه آن که گنج عشر است، ظاهر می‌گرداند. حال خوب دقت کنید که یک اسرار چهارده گانه در عالم بالا شکل گرفته و ذیقعد سرّی و روحانی است. و پروردگار عالم در کلام مبارکش 14 مرتبه کلماتی مشتق از قعد که ریشه‌ی ذیقعد یعنی جایگاه است، آورده و معانی و معارف مختلف آن را بیان فرموده است{ در 2 آیه شریفه کلمه مقعد آمده است. در ادامه این 14 آیه شریفه بیان می‌شود}. پس ذیقعد به معنی صاحب جایگاه شدن در هر زمان و هر مکان و هر عالم؛ در دنیا و در آخرت. در اول و در آخر هستی. یا در ظاهر و در باطن هستی نمایان می‌شود و آثار ذیقعد رسیدن به غایت نیّات و آمال و آرزوها و اهداف درونی و خلاصه اسرار باطنی هر وجودی می‌باشد.

همانطورکه می‌دانید قرآن زنده است و حیات عالم را قرآن ضمانت می‌فرماید. در حدیث از پیامبر اکرم(ص) آمده که فرمودند: إذا التبَست علیکم الفتن کقطع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن( وسایل الشیعه.ج6.ص169)؛ اگر فتنه‌ها مثل شب تاریک به شما روی آورد و گیج شدید که چه کنید، "فعلیکم بالقرآن" به قرآن مراجعه کنید(پناه ببرید). درواقع قرآن تمام مسائل روز را حل می‌فرماید و به روز تفسیر و معنی می‌شود، یعنی دستور العمل زندگی صحیح دنیا و آخرت است به شرط یادگرفتن و فهمیدن و تدبّر و تعقل کردن و عمل صادقانه به آیات شریفه‌اش است. انسان مؤمن و معتقد حتما رستگار می‌شود و خداوند در آیه 2 سوره مبارکه بقره می‌فرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین؛ شک نداشته باشید که هدایت شدگان متقی رستگارند.

بنابراین ذیقعد یعنی صاحب جایگاه شدن در زمان عمر هر بنده‌ای است. و هر کس خود انتخاب می‌کند. اما خداوند در آیه آخر سوره مبارکه قمر می‌فرماید: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. اینکه در آخر سوره مبارکه آمده شاید به این معناست که از اول بخوان و عمل کن و زحمت بکش تا در آخر به جایگاه حق خود برسی(انشاءالله) که جایگاه صدق در نزد پادشاه مقتدر عالم است. دراینجا خوب است بدانیم قمر چیست و و در چه جایگاهی در عالم است؟! درحقیقت رسالت، شمس است زیرا بیّنه است، چناچه حضرت رسالت پناه وجود مبارک پیامبر اعظم واکرم(ص) ظُهر عالم خلقت است. و آخرین فرزند نورانیش ظهر را به ظهورِ تام ظاهر می‌کند(انشاءالله بزودی) اللهم عجّل لولیک الفرج. و قمر که درواقع باطن صعود است و جایگاه مقعد صدق عند ربهم یرزقون(آیه 55 سوره مبارکه قمر) و یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه(آیه 10 سوره مبارکه فاطر) است زیرا قمر، ولایت است. درحقیقت قمر است که شقّ القمر شده! دراصطلاح کسی که کار خیلی خاص و شاقّی را به سرانجام صحیح می‌رساند، می‌گویند شقّ القمر کرده است( حال بماند معارف و معانی حروفی و کلمات نورانی قرآن!). درواقع هر کس راه صعود ولایت را کامل و بی‌نقص در دنیا طیّ مسیر کند و در باب ولایت شیعه و پیرو واقعی مولا و صاحب زمانش(ص) باشد، تا به جایگاه مقعد صدق برسد،  شقّ القمر کرده است. و حضرت علی(ع)، صاحب شقّ القمر است! اما چنانچه می‌دانید تمام تکالیف آخرتی ما به ماه قمری است و آنچه از اعیاد و اعمال است به ماه قمری است زیرا اتصال دهنده اعمال عالم دنیا به آخرت، ولایت است. پس در حقیقت امتحان هر مؤمنی هم به نگهداری دین خود در پشت ولیّ زمان(ص) است و رضایت ولایت عظمای صاحب الزمان (عج)، رضایت خداوند متعال است.

عدد ابجد کلمه قمر=340 است که معنی می‌شود به 300+40: عدد 300 برابر حرفِ ش است که صفت تفشی دارد یعنی افشاکننده عدد 40 است. و عدد 40 برابر حرفِ م می‌باشد که اربعین است یعنی سبزکننده، بهارکننده، زنده کننده و احیاکننده‌ی دنیا و آخرت مؤمن است و بالاترین مقامش، قلب کننده است. خوب دقت کنید که قمر یعنی ولایت چقدر زیباست! و جمع ارقام 340 می‌شود عدد 7(0+4+3) که باطن حمد است و جالب است که جایگاه موضعی کلمه قمر=52 برابر عدد ابجد کلمه حمد است! نکته مهم: رسالت، حقیقت باطن حمد است به عدد 7 آیه سوره مبارکه حمد در طول زمان که حامل و جامع باطن کلّ قرآن کریم است. و ولایت، حامل باطن عالم است در عرض زمان. و جامع و جامعیّت وسعت عالم است. و در کتابت عمل در حمد به عرض در لوح عمل نوشته می‌شود. پس قلم در طول، رسالت است و لوح در عرض، ولایت است. و امتحان در عمل صادقانه است چنانچه نمره و نتیجه در جواب عمل است. و جایگاه در کارنامه قبولی و مقدار معدل اعمال در آخر عمر معلوم می‌شود. آنگاه برای بنده، مرتبه و مقامات زده می‌شود؛ آیا می‌رسد به فی مَقعد صِدق عند ملیکٍ مُقتدر؟!اللهم الرزقنا

در عالم هستی جایگاه قمر، عالم 9 است. واقعا در علم اعداد چگونه می‌توانیم معنا را بخوانیم و درک کنیم تا بفهمیم خداوند قادر متعال چگونه زیبایی‌ها و عجائب خلقتش را نشان می‌دهد؟! مبحث عدد 9 آنقدر زیبا و جامع است که فقط می‌توانم بگویم که سلطان اعداد است و همه‌ی اعداد در زیر سلطه عدد 9 هستند. و در مفهوم واقعی گنج الاسرار اعداد است زیرا در بلوغ حقیقی این عدد در حروف باب مفتوح معرفت لا اله الا الله است. و همانگونه که در درس توحیدی قل هوالله احد خوانده شد، همه‌ی عالم در عدد 9 غرق هستند زیرا سقف اعداد تا عدد 9 است و شعاع دایره خلقت در عدد 9 خلق شده است و حمل عالم خلقت هم در بلوغ ظهور گنج خاک خشکی به نام ارض در عدد 9 است؛ چنانچه عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و اسم مبارک رضا(ع) است.

1)آیه 168 سوره مبارکه آل عمران: الذین قالوا لاخوانهم و قَعَدوا لو اطاعونا ما قُتلوا قل فادرءوا عن انفسکم الموت ان کنتم صادقین؛ کسانیکه(در جنگ احد) با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ نرفته بودند کشته نمی‌شدند (ای پیغمبر به این منافقان بگو شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد) مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست می‌گوئید.

2)آیه 140 سوره مبارکه نساء: و قد نزّل علیکم فی الکتاب ان اذا سَمعتم آیات الله یُکفر بها و یُستهزأ بها فلا تَقعُدوا معهم حتی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره انّکم اذا مثلهم انّ الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا؛ و محقّقا خداوند در کتاب خود این حکم را بر شما فرستاد که چون آیات خدا را شنیدید که بدان  کافر شوند و استهزاء کنند پس با آن گروه (منافق) مجالست نکنید تا در حدیثی دیگر داخل شوند، که( اگر با آنها همنشین شوید) آنگاه شما هم مانند آنان هستید و خدا منافقان را با کافران در جهنم جمع خواهد کرد.

3)آیه 68 سوره مبارکه انعام: و اذا رایت الذین یَخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتّی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره و اِمّا یُسینّک الشیطان فلا تَقعُد بعد الذکری مع القوم الظالمین؛ و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد شبهه اندازی) به یاوه گویی و سخن بی منطق می‌پردازند از آنان روی گردان(و مجلسشان را ترک کن)  تا در سخنی دیگر درآیند. و اگر شیطان تو را( نسبت به ترک مجلسشان) به فراموشی اندازد پس از به یاد آوردن(به سرعت بیرون برو) و  با گروه ستمگران منشین.

4)آیه 16 سوره مبارکه اعراف: قال فبِما اغویتنی لَاقعُدَنّ لهم صِراطک المستقیم؛ شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‌نشینم.

5)آیه 86 سوره مبارکه اعراف: ولاتَقعُدوا بکلّ صِراطٍ توعِدون و تصُدّون عن سبیل الله مَن آمن به و تَبغونها عِوجا واذکروا إذ کنتم قلیلا فکثّرکم وانظروا کیف کان عاقبة المُفسدین؛ و بر سر هر راهی منشینید که کسانی را که به خدا ایمان آورده‌اند(به مصادره اموال وشکنجه و باج‌خواهی) بترسانید و از راه خدا بازدارید و بخواهید آن را (با وسوسه و اغواگری) کج نشان دهید، و به یاد آرید زمانی را که جمعیت اندکی بودید ولی( پروردگارتان) شما را فزونی داد و با تأمل بنگرید که سرانجام بدکارن عصیانگر چگونه شد!

6)آیه 5 سوره مبارکه توبه: فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعُدوا لهم کلّ مرصدٍ فأن تابوا و اقاموا الصلوة و اتواالزکوة فخلّوا سبیلهم انّ الله غفورٌ رحیم؛ پس چون ماه‌های حرام (ذیقعده،ذیحجه،محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آنگاه مشرکان را هرجا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز بپا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

7)آیه 46 سوره مبارکه توبه: و لو ارادوا الخُروج لأعدّوا له عُدّة و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعُدوا مع القاعدین؛ و اگر آنان قصد سفر جهاد داشتند درست مهیّای آن می‌شدند لیکن خدا هم از برانگیختن آنها کراهت داشت پس آنها را بازداشت و حکم شد( که ای منافقان نالایق) شما هم با معذوران (کور عاجز در خانه خود) بنشینید.

8)آیه 81 سوره مبارکه توبه: فَرح المُخلّفون بِمَقعَدِهِم خِلاف رسول الله و کرهوا ان یُجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتَنفروا فی الحرّ قل نار جهنّم اشدّ حرّا لو کانوا یَفقهون؛ آنهایی که از جهاد دررکاب با رسول خدا(ص) بازنهاده شدند از این بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند ( و مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آنها) گفتند: شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید، آنان را بگو: اتش دوزخ بسیار سوزان‌تر است، اگر می‌فهمیدند.

9)آیه 83 سوره مبارکه توبه: فإن رجعک الله الی طائفةٍ منهم فاستئذنوک للخروج فقل لن تَخرُجوا معی ابدا و لن تُقاتلوا معی عدوّا إنّکم رَضیتم بالقُعود اوّل مَرّةٍ فاقعُدوا مع الخالفین؛ پس اگر خدا تو را بسوی گروهی از آن بازماندگان (به مدینه) برگرداند و آنها(به ملاقات تو آمده و) اجازه جهاد خواهند، به آنها بگو: ابدا شما با من به جنگ نخواهید آمد و با هیچ کس از دشمنان من جهاد نخواهید کرد شما هستید که اول بار برای تخلفتان از سفر جهاد اظهار مسرّت می‌کردید، اکنون هم با بازماندگان به جای خود بنشینید.

10)آیه 90 سوره مبارکه توبه: و جاء المُعذّرون مِن الاعراب لِیؤذن لهم و قَعَدَ الذین کذبوا الله و رسوله سیُصیب الذین کفروا منهم عذابٌ الیم؛ و گروهی از اعراب بادیه(نزد تو) آمده و عذر می‌آورند که اجازه معافی از جهاد یابند و نیز گروهی که تکذیب خدا و رسول(ص) را کرده(بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند، بزودی کافران از این دو طایفه را عذابی دردناک خواهد رسید.

11)آیه 22 سوره مبارکه اسرا: لا تَجعل مع الله الهاً آخَر فتَقعُد  مَذموماً مخذولا؛ هرگز با خدای یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدی خواهی نشست.

12)آیه 29 سوره مبارکه اسرا: و لا تجعل یَدک مَغلولةً الی عُنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتَقعُدَ مَلوماً مَحسورا؛ و نه هرگز دست خود را(در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته دار و نه بسیار باز گشاده دار که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.

13)آیه 55 سوره مبارکه قمر: فی مَقعَدِ  صدقٍ عند مَلیکٍ مُقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت(با عزت و احترام)  نزد خداوند مالک عزت و سلطنت جاودانی متنعّم هستند. خوب دقت کنید! اینجا حقیقت ذیقعد است. اللهم الرزقنا

14)آیه 9 سوره مبارکه جن: و أنّا کنّا نَقعُدُ  مِنها  مَقاعِدَ  للسَّمع فمَن یَستمع الان یَجد له شِهابا رَصدا؛ و ما(پیش از نزول قرآن) در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می‌نشستیم اما اینک هر که(از اسراروحی الهی) سخنی بخواهد شنید تیر شهاب در کمینگاه اوست.

پس درواقع در دنیا ظهور 14 ذیقعد به دستورالعمل پروردگار عالم است که کجا باید نشست و کجا باید ننشست و کجا خداوند متعال ظهور مهندسی را فرموده که از جایگاه‌های غلط و جهنمی پرهیز کنید و به جایگاه‌های بهشتی که در باطن جایگاه صداقت است، بنشینید.

          حال اگر خوب دقت کنیم خداوند کریم در سال قمری که ظاهر و عیان همه بندگان خداست، ماه یازدهم را ذیقعد خلقت خود قرار داده است. چنانچه یک ذیقعد ظاهر است در 25 این ماه که فقط خشکی روی آب متولد می‌شود از نظر جسمی، اما یازدهمِ همین ماهِ یازده، قدوم مبارک ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) متولد می‌شود. پس حقیقت ظهور حروف کلمه ارض جابجا می‌شود به رضا(ع) که عدد ابجد هر دو نام مبارک 1001 است.

و خداوند متعال در آیه 13 سوره مبارکه مؤمنون می‌فرماید: ثم جعلناه نطفة فی قرارمَکین؛ سپس آن نطفه را در قرارگاهی استوار(چون رحم مادر که ذیقعد است) قرار دادیم. پس قرار گرفتن نطفه تا انجام نمی‌شد، مولودی هم نبود!

در سال قمری، ماه یازدهم؛ ماه ذی القعد است یعنی صاحب جایگاه، در حقیقت حکمت خداوند کریم به  چند طریق این جایگاه را معنی فرمود و ظهور داد:

 1)اول اینکه در 25 ذی القعده خداوند، نقطه‌‌‌‌ ارض را از درون آب خلق فرمود، درواقع خشکی متولد شد. اما حکمت اینکه اول آب بود، چیست؟ خداوند متعال در آیه 30 سوره مبارکه انبیا می‌فرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیء حی یعنی آنچه که قرار دادیم که زنده شود همه از آب است. پس زمینه‌ی حیات ظاهر، آب بود که خشکی از درونش متولد شد.

و کلمه ذیقعد یعنی نشان دهنده صاحب جایگاه. و خداوند کریم می‌خواهد صاحب جایگاه که خودش است و در ظهور، تولد خلیفه‌های برحقش می‌باشد، را معرفی کند. در آیه 10 سوره مبارکه الرحمن فرمود: والارض وضعها للاَنام؛ زمین را برای زندگی آفریدگان مقرر فرمود. و آیه 6 سوره مبارکه شمس: والارض و ما طحیها؛ و قسم به زمین و آنکه آن را بگسترانید.

خشکی، محلّ ظهور و انعکاس تمام اسرار عالم بالا روی زمین قرار گرفت و تماماً در نقطه‌ی ارض. اینجا نقطه‌ی تجلی وحدانیت و توحید پروردگار عالم قرار گرفت و از اینجا به امر خالق یکتا، دنیا دحوالارض شد؛ تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و آنچه بین آن‌ها بود، کشیده شد و خلق گردید. لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

پس این نقطه ذیقعد خشکی شد. عدد ابجد کلمه خشکی=930 است که در معنا، منتهای کمال در تجلی گنج توحید خداوند است یعنی بلوغ ظرف توحید و گنج لا اله الا الله و جایگاه عددی کلمه خشکی=66 است که برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌باشد. خوب دقت کنید! اینجا متوجه می‌شویم که مهندسی پروردگار عالم در ساخت و ساز در جایگاه خشکی اول ساختمان روی آن نقطه خانه خداست یعنی توحید محض. و از این نقطه آن چه روزی مخلوقات است، قسمت می‌شود و کنیه پیامبر(ص)، ابالقاسم است.

 جالب است در ذیقعد شروع خشکی کلمه ارض، خشکی از روی آب متولد شد. اما در زمان حضرت نوح(ع) هنگامیکه خدا می‌خواست عذاب نازل کند، فرمود نشانه‌اش اینست که از خشکی درون تنور، آب فوران زد!  { آیه 40 سوره مبارکه هود(ع)}. و آیا جالب نیست که خشکی در اول خلقت، خاک بود اما خشکی در زمان حضرت نوح(ع) کشتی بود که از جنس چوب است؟! توجه!توجه! خاک در آب باز می‌شود؛ مثل کسانیکه در طوفان نوح(ع) غرق شدند اما کسانیکه در کشتی سوار شدند، نجات یافتند. زیرا به اذن خداوند چوب در آب فرو نمی‌رود. آیا همه امامان معصوم(ص)، صاحب سفینه نجات نیستند که در دریای پرتلاطم دنیا شیعیان را به سلامت به ساحل می‌برند؟! پس چگونه ذیقعد را بشناسیم؟! ذیقعد در دنیا یعنی جایگاه ظاهری. اگر پادشاهی همه‌ی ملوک عالم باشد، روزی واژگون می‌شود و در آخر نابودی و مرگ و برهنگی و تنهایی است. اما ذیقعد خشکی کشتی نجات فقط برای مؤمنین است و نجات است و رسیدن به ساحل امن و آرامش در بهشت و در وادی السلام است که توضیح داده شد. پس حضرت ابالحسن علی بن الحسین(ع) در صلوات شعبانیه چه زیبا فرمود: ...الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن مَن رکبها و یغرق مَن ترکها... ؛ ائمه(ص) کشتی دریای معرفتند و روان در اعماق آن دریا، در امان است هر کس بر آن کشتی همراه شود و غرق خواهد شد هر کس آن را ترک کند.

 2)وجود مبارک امام رضا(ع): اما خداوند متعال باطن این نقطه(ارض) و هر چیزی را که خلق می‌فرماید، روح قرار می‌دهد تا زنده و حی شود. درواقع کلمه ارض، جسم است و کلمه رضا، روح آن است که همان حروف ارض است و در بطن ارض، جان می‌دهد و حیات طیب الی یوم القیامة همه‌ی موجودات مخصوص، انسان است. خداوند کریم رضای خودش را تجلی داد به عدد 1001 که در غالب کلمه ارض باشد و ارواح طیبه و اسماء الحسنای خدای باری تعالی از آن تجلی کند.

پس 11 به عدد و یازده به حروف، هم طول در ماه قمری به 11 یعنی ماه ذیقعده می‌رسد و هم عرض شبانه روزی به یازدهمین روز ماه ذیقعده می‌رسد، اگر کنار هم بنویسیم می‌شود 1111 که برابر با عدد ابجد اسم مبارک علی رضا(ع) و عدد ابجد کلمه ظهور است. و مگر نه اینکه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) هریک هنگام تولد، 11 ذریه معصوم(ص) در بطنشان بود، پس در زوجیت این دو وجود نورانی می‌شوند 1111!

نکته مهم اینکه هیچ عملی بدون مُهر رضا مقبول درگاه خداوند نیست. نماز بی رضا، روزه بی رضا، خیرات بی رضا، حج بی رضا، اخلاق بی رضا و عمر بی رضا، نمره‌اش صفر است. چرا قبول نمی‌شود و نمره ندارد؟ زیرا رضا(ع) ذیقعد روح عمل و جایگاه مزد و انتقال به رضوان الهی است. پس عمل بدون روح، زنده نیست که بخواهد آثار داشته باشد!

 اولین وجود مبارک و نورانی که خلق شد؛ حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) بود که در وادی رحمت در قسمت صفا و مروه قدم به خاک زمین گذاشتند و در شروع زندگی خداوند به ایشان امر فرمود خانه‌ی خودش را روی نقطه ارض بسازد. درواقع اینجا خانه توحید است که درحقیقت دوباره یک ذیقعد اتفاق می‌افتد! زیرا یک جسم ساخته شد که ظاهر است و خداوند از زیر همان خانه، عالم را دحوالارض فرمود. یعنی همه در روح و جسم ارض. و یک بار خانه خداوند به نام خانه توحید ساخته شد(جسم) و بعد از سالیان به اذن پروردگار عالم، دیوار خانه خدا شکافته شد و روح و جان این خانه ظهور پیدا کرد؛ قدوم مبارک حضرت علی بن ابیطالب(ع){ درحقیقت خودش و یازده ذریه معصومش(ص)} روی زمین آمد. صلوات و تحیات خداوند و ملائکه و انبیا و اولیاء بر او و خاندان پاکش باد. درواقع به وجود فرزندان نورانیش حجت‌های خداوند و ولایت‌های کبری و عظمای ایشان ممدود و الی یوم القیامة کشیده و غالب گردید.

حالا اگر کلمه ارض و رضا را بصورت دایره بنویسیم:

 

 ا    ض

 

ر

ر    ا

ض

 

 

 

 

 

در دایره کلمه ارض، حرفِ ر در وسط قرار می‌گیرد؛ با تمام صفاتش و تکریرش و عدد ابجد 200 که برابر کلمه عقل است و عقل پایه‌ی ارتقاء بنده است که امر می‌کند حکم خدا و حدود الهی اجرا شود. و جالب است که در کلمه رضا، حرفِ ض در وسط است به عدد ابجد 800 و جایگاه عددی 26 که برابر عدد ابجد کلمه حدید است. پس به شرط اجرای حدود الهی و رضای خدا به قرب الی الله واصل می‌شویم.

نکته مهم اینکه اگر دو حرف بالای دایره ارض را دقت کنیم: الف و ض است که عدد ابجدشان می‌شود 1+800=801 که برابر با عدد ابجد کلمه آخر است. درواقع همان حرفِ الِف و الـْفِ عمل است. یعنی در کفِ قبر، نقطه‌ی ارض را به ما می‌دهد که تمام هستی عمر دنیای ما در آن خلاصه می‌شود و تحویل ما می‌گردد و آنگاه تمام نقاط زندگی دنیایی ما بر ما شاهدند و ما مشهود تمام قسمت‌های زمینی که رفتیم و تمام لوازمی که استفاده کردیم و تمام آنچه بدست آوردیم و تمام آنچه از دست دادیم از بچگی تا پیری، و حتی پوست و گوشت ما و آنچه خوردیم و گفتیم و شنیدیم و دیدیم و هر جور زندگی کردیم؛ یعنی همه‌ی آنچه از ما آثار مانده و می‌ماند( از فرزندان تا آثار علمی و مالی و اخلاقی و عملی و عبادی و جهادی و ...) همه در نقطه‌ی ارض به ما تحویل داده می‌شود.

اما دو حرف بالای دایره رضا: حروفِ ر و الف است. چنانچه در جلد یک کتاب قرآن شناسی در مبحث حرفِ را توضیح کامل بیان شده، این دو حرف حامل تمام صفاتِ 28 حروف الفبای ابجدی است و دارای 15 صفت است که در مقام جایگاه حرفِ س است یعنی قلب قرآن. و حرفِ را از حروف ربط است یعنی ارتباط دهنده به کلّ قرآن و مخصوص حرفِ ض، رضاست که در جایگاه عددیش 26 بود و برابر حدید یعنی اجرای حدود خداوند. پس انسان به شرط رضای خدا می‌تواند در ارض قبر به رضوان الهی مرتبط و واصل شود. این همان معنای حدیث سلسلة الذهب از امام رضا(ع) است که فرمود: لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها، و امام رضا(ع) شرط آن است.

نکته مهم: عدد ابجد حروفِ را=201 است که برابر عدد ابجد کلمه عاقل می‌باشد!!! آیا نتیجه این همه زیبایی جز برای کسی است که عاقل است و تمام عمرش از روی عقل، بندگی و دینداری کرده است؟! و عدد 201(=را) همچنین برابر عدد ابجد اسم قاسم است و فردِ عاقل دیندار اینجا قسمت حقیقی خود را از وجود ابالقاسم(ص) می‌گیرد.  

3)ذیقعد سوم، وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) است که از مکه معظمه از کنار خانه خدا به سرزمین عرفات آمد و با شناساندن کامل خود و خاندان پاکش و هدف و مقصد و منظورش؛ توحید ناب و خالص راهی کربلا گردید.

و خداوند یک بار دیگر ذیقعد حقیقی عالم را در عرصه میدان کربلا و عاشورای عمر همگان در انتخاب حقیقی بسوی خودش و نشان دادن حج واقعی در طواف رضای خدا و رسیدن به قربانگاه و آنگاه رسیدن به چشمه‌ی جوشان حیات طیب در مقصد عند ربهم یرزقون با وجود امام عاشورائیان در گودال قتلگاه به نمایش عالمیان پرده برداری کرد و درواقع هفت پرده از تمام حجاب‌ها برداشته شد. درواقع کربلا روح وجان نقطه ارض زیر خانه خداست! و به یک معنا حقیقت و معرفت به آن است که ارض، انتقال دهنده انسانیت به جایگاهِ "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر" و "عند ربهم یرزقون" است. و حیات طیب و دائمی و حقیقی است.

کربلا وادیِ خشکی است که به آن تفتان می‌گویند. و امان و امان از این خشکی! که به حق الیقین رسیدن مؤمن در اتصالش به امام زمان(عج) است. در این خشکی که ارض کربلا نام گرفته، هم باطن عدد 1001 است، هم ارض است و هم رضا( یعنی روح و جسم). خیلی‌ها فقط ارض را دیدند مثل سپاه یزید و یزیدیان، اما لشکر امام حسین(ع) هم ارض را دیدند و هم رضا را چشیدند. اللهم الرزقنا

عزیزان آنجا نه تنها زمین خشک بود، سه روز هم آب(ظاهر) را بر وجودهای مبارک بستند. نه تنها تشنگی، که در وقت شهادت تمام خون که مایع حیات درون بدنشان بود از وجودشان خارج شد و جسم پاکشان هم خشک شد. مخصوص وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) که به تنهایی نقطه‌ی خشکی ارض و جانِ رضا شد!

او که هزاران زخم به بدن مطهرش وارد شده بود، آه و صد وای که درحالیکه زنده بود ملعون‌ها از قفا( در حال سجده) با 12 ضربه( برابر تعداد حروف لا اله الا الله) بر استخوان، سر از بدن مبارکش جدا کردند و بعد بدن مطهرش را زیر سمّ اسبان لگدکوب کردند که دیگر هیچ خونی در استخوانش هم نماند( اللهم العنهم جمیعا).

روی نگین انگشتر آقا نوشته شده بود: لا اله الا الله عُدّة لِلقاء الله؛ حضرت به همگان فرمود راه رسیدن به لقاء الله فقط لا اله الا الله است!

خوب دقت کنید!!! از اینجا خون اباعبدالله الحسین(ع) دحوالارض شد و ثارالله شد و حیاتش ممد حیات طیب همه شد به سوی عند ربهم یرزقون! درواقع ذیقعد حقیقی نشانی خدا؛ هو را بطور کامل به همه‌ی مؤمنان در عاشورای عمر هر کس به وضوح نمایان فرمود تا هرگز کسی در این دنیا گم نشود و این ذیقعد حیات طیب است و پیامش اینست که در دنیا آمده‌ایم که نمیریم بلکه زنده شویم: و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169)

4)ذیقعد چهارم: بعد از بسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند و مرکز بسته شدن لخته خون زندگی است، قلب جنین می‌باشد. اینجا همان نقطه ارض یعنی خشکی بدن است که روی کیسه آبی است که خداوند بستر نرم برای جنین قرار داده ، ظاهر می‌شود و از اینجا بقیه بدن خلق می‌شود.

درواقع قلب می‌شود خانه‌ی خدا که تمام سلول‌ها و عروق بدن از اینجا که مرکز گنج خلقت(چه ظاهری و چه باطنی) است، حیات می‌گیرند و به گرد قلب، طواف می‌کنند. و خشکی به همه قسمت‌ها کشیده می‌شود. از آنجا که نامش قلب است، محل ّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است و در هر نفس، خون تازه و سرخ را به تمام جان عروق می‌رساند و  مواد زائد و خون سیاه را تصفیه می‌کند. و از اینجا مرکز رضای خدا هم جلوه می‌کند! آنگاه قلب مؤمن خانه خدا می‌شود و تمام اعضا به گرد رضای خدا حیات می‌گیرد و عمل می‌کند تا از صورت انسانی به سیرت انسانیت برسد و آدم شود.

*نکته: خانه مبارک خدا، قبله است که همان حروف قلبه می‌باشد! و همه‌ی عالم خلقت به گرد محوریت جان خانه خدا که همان نقطه ارض است و حروفش همان حروف اسم رضا(ع) است(درواقع رضای خداست)، در طواف و گردش است و حیات را به همه موجودات می‌رساند؛ هم حیات ظاهری که جسم دنیاست و هم حیات باطنی رضوان الهی است که رستگاری و غفران پروردگار عالم است. و در 4 ماه و 10 روز دوره جنینی، خالق بی‌همتا گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد{آیه 29 سوره مبارکه حجر و آیه 72 سوره مبارکه ص:  فإذا سوّیته و نفختُ فیه من روحی...} یعنی روح نورانی خدایی را دریافت کرده است. پس این عضو، مرکز عبادت مخلصان است که تمام امیال و خواسته‌های آنها به رضای خدا و در طواف دلِ خدایی، اعمالشان را ظاهر می‌سازد. در حدیث می‌فرماید: «قلب المؤمن عرش الرحمن». 

پس پایه‌ی خلقت قلب، همان خشکی ارض شد که عدد ابجدش 1001 است و در جمع ارقامش 2(=ب) و جایگاه عددیش 47 که جنین به 40 هفته (40 تا 7 تا)؛ مولود کامل متولد می‌شود و در جمع ارقامش 11 و (2=1+1) پس حیات دنیایی هم از باب حرفِ (ب) ظهور دارد و عدد به 2 شروع می‌شود و درواقع زندگی در ثانی که همان ظرف زمان است، شروع می‌شود و هویّت آن به فطرت خدایی ظاهر می‌شود.

5)اما ذیقعد پنجم که ذیقعد حقیقی و تمام نشدنی همه‌ی انسانهاست و بناچار همه باید درک کنند، قبر خواهد بود!  همانطورکه بیان شد کلمه ارض و رضا(ع) عدد ابجدش 1001 است. اینجا همه درک خواهند کرد که این نقطه از آن همه‌ی ماست و باید خود دحوالارضش کنیم. اما چگونه و تا کجا؟ چنانچه قبر بعضی چنان تنگ است که می‌فرمایند فشار قبر چنان است که شیری که در بچگی از مادر خورده از استخوان‌هایش بیرون می‌آید و بعضی را خداوند چنان جایگاه فراخی می‌دهد که هر چه چشم بیندازد دیوار قبر را نمی‌بیند و می‌فرمایند مَدُّالبصر شده و در سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 133 می‌فرماید: و سارعوا الی مغفرةٍ من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اُعدّت للمتقین؛ و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمان‌ها و زمین را فراگرفته و مهیا برای پرهیزکاران است.

و این نتیجه‌ی زیبای جایگاه یک مؤمن است که خداوند او را در کنف حمایت خود، در پرتو رضای خودش به رضای خواسته‌های او تا قیامت می‌رساند و می‌فرماید: رضی الله عنهم و رضوا عنه( سوره مبارکه توبه؛ آیه 100- سوره مبارکه بینه؛ آیه 8- سوره مبارکه مائده؛ آیه 119) و در آیات آخر(27تا 30) سوره مبارکه فجر می‌فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی؛ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد. پس در میان بندگانم درآی. و در بهشتم وارد شو ). و قرارش می‌دهد فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعنّم هستند(سوره مبارکه قمر؛ آیه 55). اللهم الرزقنا.

6)اما ذیقعد ششم انشاءالله در جایگاه دائمی و نهایی در بهشت است؛ یوم الورود، یوم الخلد، یوم الحکمة، یوم الحساب، یوم القیامة. و یوم الحسرة برای کسانیکه ذیقعد دائمی آن‌ها در جهنم و در جایگاه آتش و عذاب قرار می‌گیرد.

7)یک ذیقعد در عالم دنیا، خلقت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) است که خداوند جسمیت تمام انسان‌ها را به وجود این دو بزرگوار تا زمان حضرت نوح(ع){ که آدم ثانی است} قرار داد یعنی از وجود مبارکشان در دنیا اولادشان(بنی آدم)  دحوالارض شد.

8)یک ذیقعد در عالم سرّی است که خداوند قبل از خلقت همه‌ی موجودات، وجود مطهر 14 نور مقدس معصوم(ص) را درعالم قرب خلق فرمود که به تسبیح و تنزیه و تهلیل و تکبیر و عبادت خداوند را بجا می‌آوردند. همه یک ذیقعد وجود نازنین والاگهر حضرت فاطمه(س) است که قبل از همه‌ی انوار نور مطهرش از جلوه ذات اقدس احدیت خلق شد که او ملیکه‌ی دو جهان و ذیقعد تمام انوار مبارک معصومین(ص) است. و از وجودهای مبارک، همه‌ی مخلوق پس خلقت در باطن ذیقعد است و در زیارت خانم(س) وجود مطهر امام صادق(ع) می‌فرماید: السلام علیکِ یا ممتحنة امتحنکِ الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدکِ لما امتحنک صابرة انا لکِ مصدق صابرعلی ما اتی به ابوک و وصیّه صلوات الله علیهما و انا اسئلک ان کنت صدّقتک الا الحقتنی بتصدیقی لهما لتسرّنفسی فاشهدی انّی ظاهر بولایتک و ولایة ال بیتک صلوات الله علیهم اجمعین.

پس اول ظرف باطنی که تحمل تمام خزانه‌ی خلقت را داشته باشد، امتحان شد و دارای تحمل بود و قبول شد و خلق شد تا مظهر حیات عالم خلقت در دنیا و آخرت باشد. شاید به یک معنا فی قرارٍ مکین اتفاق افتاد. و عالم به ظهور روحانی تا قیامت کشیده شد.

9)در خلقت خانه خدا ذیقعد شد خانه خدا و باطنش شد ذیقعد تولد حضرت امیرالکونین علی بن ابیطالب(ع) و 11 ذریه معصومش(ص) که الی یوم القیامت همه‌ی عالم در ظلّ وجود و حضور حجة بن الحسن اباصالح المهدی(عج) هستند و کشیدگی روحانی هست تا قیامت زیرا جسم دنیا از بین می‌رود اما روح و باطنش تا قیامت ادامه دارد.

10)حقیقت اسرار وجود حضرت علی(ع) در تولد در بیت الله است و حقیقت اسرار حضرت فاطمه(س) در تولد در بیت الوحی است. حضرت علی(ع) ظاهر است و حضرت فاطمه(س) باطن آن! وجود مبارک حضرت علی(ع) و 11 ذریه معصومش(ص)، حجت‌های خدا هستند الی یوم القیامة در ظهور جسمانی. و فرزندان حضرت فاطمه(س) که همان عزیزان معصومند(ص)، اتصال دهنده عالم قوس صعودی هستند از عالم لیل به نهار یعنی از اسفل به عالم اعلاعلیین.

11)در قرآن عزیز دو عدد است که ظاهر و باطن قرآنند! یک عدد ترتیب نزول سوره‌های مبارک به قلب مطهر پیامبر(ص) و یک عدد ترتیب فهرستی(نوشتاری) ظاهر قرآن است. درواقع آدرس معارف قرآن، قلبی است و آدرس قرائت ظاهری آن، فهرستی است. پس هر عدد جایگاه و ذیقعد و یا شاید بتوان گفت کلید و مفتاح هر سوره یا حروف و کلمات و حتی حرکات قرآن عزیز است که با هر حرکت معنا عوض می‌شود. یا هر کدام حروف یک مخرج ظهوری در دهان برای قرائت دارد. راستی چرا اینقدر نظم و دقت؟!!! زیرا محلّ اختفای معانی در معرفت و علم به آن کلام و حروف است. پس تا در جایگاه قرار نگیرید، آن را دریافت نمی‌کنید!(مثل آدرس هر منزلی است که قصد رفتن به آنجا را دارید).

12)ورود حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در ذیقعد، صفت رحمانیت پروردگار عالم است و نجات سرنشینان کشتی نوح(ع)، ظهور ذیقعد صفت رحمانیت پروردگار عالم است. چون صعود است! و کشتی است که ساکنانش را از دریا به ساحل نجات می‌رساند. الی یوم القیامة

13)ذیقعد طلوع خورشید از مشرق است به مغرب. ذیقعد مشرق، انوار پیامبر(ص) از عالم بالا به قوس نزولی است. اما زمان ظهور مبارک حضرت مهدی(عج) از ذیقعد مغرب انوار است که تمام کننده‌ی به عالم صعود و جلوه دهنده‌ی تمام انوار مشرق جدّ بزرگوارش و تمام 124 هزار پیامبر(ع) و ائمه معصومین(ص) است.

14)انسان هم در زندگی ظاهریش دو ذیقعد دارد: یکی در دنیا در منزل پدر و مادر خود به دنیا می‌آید؛ قوس نزولی و یک بار برای صعود ازدواج می‌کند و به تمام گنج‌های وجودش و قوایش و زحمات عمرش می‌رسد.

اما در زندگی باطنی خداوند یک ذیقعد را سن و عمرش به او به عنوان بلوغ و تکلیف، جایگاه برایش قرار می‌دهد و یک ذیقعد خانه‌ی آخرش است که محتوای تکلیف را آنجا پس می‌دهد و افشا می‌شود و نمره می‌گیرد و ارتقاء پیدا می‌کند.

 

[1] )سوره مبارکه احزاب؛ آیه 33

[2] )سوره مبارکه تین؛ آیه 5

[3] )بحارالانوار، علامه مجلسی(م1111)،84/199 و 84/344 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۷
عذرا شفائی

گردنبند بندگی

 

معرفت اندر گل آدم نماند

اهل دلی در همه عالم نماند

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس لذت نخوانی

گرت باز باشد در آسمانی

هزاران در از خلق برخود ببندی

چنان میروی ساکن و خواب در سر

که می ترسم از کاروان بازمانی

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع نکن تا توانی

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                        بسم الله الرحمن الرحیم

علم عدد و حروف:

به نام آنکه عدد را با یک آغاز کرد و خود را به یکتایی و راه رسیدن به خود را توحید قرار داد و خود را احد جلّ‌جلاله نامید. او کثرات مخلوق خود را به اراده‌اش از (یک مخلوق) یعنی "سِّر حقیقت محمدی(ص) ظهور داد. و در آخر همه کثرات به "یکِ" ذات اقدس خودش برمی‌گرداند. "انّا لله و انّا الیه راجعون".

در عدد "یک" و از عدد "یک"، تعدد زوج‌ها ظهور پیدا کردند. تمام عوالم، کواکب، اسرار کائنات و اسماء و صفات الهی (که به عدد شماره نمی‌شوند) اما به کمال اعداد به 1001 نام برده شده است. تعداد اشجار، دریاها، جمادات، حیوانات، انواع مخلوقات خلاصه درون و بیرون هر چیز که با حروف نامیده شده، اعداد، کاملشان کرده و به شمارش در فهرست قوانین و مکالمات و دسته‌بندی‌ها قرارمی‌گیرند و آدرس و کدِ وجودی پیدا می‌کنند.

واضع علم حروف که ذات اقدس باری تعالی جلّ‌جلاله شأنه است، یکی از 7 صفت ذاتی خود را تکلم شمرده است و با کلامش، "کنز" و گنج وجود خویش را معرفی کرده و در عرفان شناختش، ما را به خود نزدیک کرده و لیاقت بندگی و خلیفة الهی و تقرب به خود را عنایت فرموده است. و مجرای کلام خویش را از گلوی بهترین و پاک‌ترین مخلوق خود، ظهور داد که آن مجرا "نطق الله" است و ایشان ناطق قرآن "علی بن ابیطالب"(ع) و او اولین نویسنده کلام قرآن بر لوح کتاب در دنیا است. و ایشان واضع علم تجوید و علم حروف و علم اعداد و "جان حروف ابجد" است.

علم حروف با عدد ابجد، کامل می‌شود. چون کثرت اعداد نسبت به تعداد حروف بیشتر است. بنابراین هر حرفی در ستون بندیِ اعداد، جایگاهی دارد. جایگاه، حقیقت معنا و اسرار حرف را ظاهر می‌کند! مثل نخ‌های تار و پود یک فرش که وقتی تار بر روی پود منطبق می‌شود، گره‌ی بافت روی آن جایگاه قرار می‌گیرد و مستقر می‌شود. آنگاه نوع ارزش و رنگ و تمامی شناسه خود را معرفی می‌کند.

پس من به اذن صاحب کلام و روشن کننده تمام اعداد، مولایم؛ خالق کلام الله ذره‌ای از بیّنه حروف را در وجود اعداد توضیح می‌دهم. تا شاید کلام حق را بیشتر بفهمیم و بهتر عمل کنیم و به مغز معانی آن به وسعِ کم خود برسیم.

اعداد هر یک، صورت فلکی و صورت ملکوتی دارند. و درحقیقت، تکمیل کننده و تدوین کننده مراتب خلقتی و ظهوری و ظاهری و باطنی حروف و کلمات شده‌اند و همانطور که گفته شد اعداد، روح حروف هستند. علم اعداد را ریاضی نامیدند زیرا از دل حروف متولد می‌شوند و با خود معماها را ظهور می‌دهند و با خود معلومات علوم را ظاهر می‌کنند. بنابراین علم ریاضی به دسته‌های گوناگون قسمت بندی شده تا در عرصه علم، معماهای خلقت را حل کند. هیچ آدرس و نشانی از علوم نیست که در آن علم اعداد نباشد.

درست است که اعداد از یک، ظهور پیدا کرده‌اند اما همه در یک دایره سِرّ هستند. این دایره که گردش بندگی در حول رضای اوست، بندگی را ظهور داد. اول ظهور، ظرفی است که قابلیت اَمَة الهی را در مقام قرب و در مقامی که "لا یَشُمُّ رایحة الوجود" بود را پیدا کرد. قبل از اینکه مخلوقی خلق شود امتحان شد و در امتحان به مقام "صابره" قبول شد. دایره در دنیا شکل مقدس به خود گرفت و درونش "اقطار السموات و الارضین" را جای داد و قبول حامل بودن تمام حمل‌ها را کرد. تا ظاهر‌ها به عیان رسند، و عیان‌ها به نقطه‌ی جوشش خود، و باطن‌ها را به کمال بندگی و خالص شدن و مخلص شدن، و واصل شدن به قرب رضای خدا  و شیعه واقعی 14 معصوم(ص) و رضای قلبی مولا و سرورمان آقا صاحب الزمان مهدی(عج)! پس از اینجا هر کس درجه و نمره بندگی می‌گیرد تا ممتاز یا مردود از هم معلوم شود واعداد همه از این دایره پیدا می‌شوند؛ نمره 1-2-3-4... .

درابتدا، منظور این حقیر از شروع ملکوت اعداد و حروف مخصوصاً ازعدد 5 این ‌است ‌که ‌سلسله ملکوت اعداد را به رشته تحریر درآوردم و به فضل بینهایت او در حلقه بندگی به شناخت خود برسیم که در حالیکه کلّ اعداد و حروف در انسان جلوه کرده اما خودش هیچ است، همه به فضل اوست و هر چه هست اوست و از آنجا به شناختِ مولای خود، صاحبِ نفس و مال و جان خود "مالک یوم الدین"برسیم و حلقه بندگی را به روح و نفس و بدن ظاهر خود زینت داده و افتخار کنیم که فقط و فقط بنده اوهستیم وفقط از او یاری می‌خواهیم.

"ایاک نعبد و ایاک نستعین"[1].

ثانیا، قصدم از نوشتن این درس بازکردن حلقه بندگی در کمال، یعنی خمس است که اولاً از کتاب آسمانی درس گرفتیم که کلّ قرآن در 7 آیه سوره مبارکه حمد جمع است. چنانچه عدد ابجد کلمه خمس 700 می‌شود که در جمع ارقامش به 7 می‌رسیم(7=0+0+7) و در جایگاه عددی کلمه خمس=52 می‌شود. 52، برابر عدد ابجد کلمه حمد است. نتیجه می‌گیریم که شکر و حمد واقعی از تمام نعمات الهی، رسیدن به حقیقت عملِ خمس است. بنابراین حلقه، باید وصل به شیعه شدن اربابِ حلقه‌ها "ابا عبدالله الحسین(ع)" باشیم زیرا او، خامسِ آل عبا(ص) است!

ثالثاً، باید بفهمیم و بدانیم که همه ما و همه آنچه به ما تعلق می‌گیرد، ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی همه از آن اوست. او ولی و صاحب اختیار و مالک ماست. باید بدانیم که او مولای ما و ما بنده او هستیم و باید برایش بندگی کنیم. او مولای بی‌نیازی است که به ما توفیق بندگی داد تا ما، به کمال برسیم زیرا تنها موجودی که لیاقت بندگی کردن را دارد انسان است، درصورت وسیرت انسانی! پس با بندگی، ما را به درجه خلیفة الهی و آیینه صفات و آیات خود می‌رساند و در قربانگاه بندگی، بنده را از قید موت و حیات حیوانی نجات بخشیده و او را در نزد خود، جایگاه و روزی می‌بخشد."ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[2]". پس از او بخواهیم تا در این عمر کوتاه، لذت بندگی را به ما بچشاند و ما را به درجه خالص، انتخاب کرده و نزد خود به عالم قرب ببرد. انشاءالله.

حلقه، جمع کردن دو سر عمر ماست! روزی که آمدیم پاک و بی‌گناه آمدیم و انشاء‌الله روزی که می‌رویم امانت را به صاحبش بدون نقص تحویل دهیم. و این میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن انسان‌های کاملی که در این دنیا، عبد کامل مولای خود بودند و معصوم بودند و معصوم ماندند الی یوم القیامه. آن‌ها امامان و راهنمایان و پیشوایان مهربان ما هستند. امیدوارم ما از شیعیان و محبّین واقعی آنها باشیم و از ما راضی باشند و با ایشان محشور شویم. انشاءالله

در حدیث مبارک از وجود مقدس پیامبر(ص) نقل شده است که "اعداد، روح حروف هستند". پس حروف بدون اعداد، کلمات میته و بی‌معنی هستند. بنابراین اعداد و حروف، حکم وجودی است که یک روح دارد و یک جسم و با تکلم متولد شده و معنا به خود می‌گیرد. و با عمل به کلام، صورت واقعی خود را نمایان می‌کند و ابعاد ظاهر و باطنش شکوفا می‌شود. گاهی سعه وجودی یک کلمه تمام زندگی و حتی دنیا و آخرت شخص را عوض می‌کند، مثل ایمان آوردن یک کافر که با تشرّف به دین اسلام و با کلمات شهادتین، تطهیر(طاهر) می‌شود و با ایمانش، طهارت قلبی پیدا می‌کند که این طهارت، شهادت به ولایت مولی و سرورمان امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع) و فرزندان مطهرش(ص) می‌باشد. و یا مثل وقتیکه فردی قبول زندگی متأهلی را می‌کند با گفتن یک "بله"، عالمِ او عوض می‌شود و خلاصه قبول کار، مسئولیت، تحصیلات و شغل، همه سرنوشت انسان را می‌سازد و دنیا و آخرت شخص را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد.

حقایق عدد پنج

عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و به عدد 5، حلقه اعداد بسته می‌شود و در واقع کلّ اعداد در این حلقه، ظاهر و معنی می‌شوند و در جایگاه خویش قرار می‌گیرند.عدد 5 تقریبا، به شکل دایره است که تمام عالم به شکل دایره و حرکت دورانی دارند و به گرد محور قائمِ رضای او مطوّف هستند. تمام کرات به شکل دایره هستند و گردش آن در مدار حرکتی خود به شکل دایره است و در کلام سبحان است: "سبّح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم[3]". تمام مخلوقات و موجودات ظاهری و باطنی برای پروردگار خویش تسبیح می‌گویند و در گرد رضای او طواف می‌کنند.

عدد پنج یکی از اسرارآمیزترین اعداد است که کلّ اعداد را در برگرفته و از درون، به یکِ واحدیت دلالت کرده و پایه و اساس و مجرای توحید می‌شود. چنانچه پروردگارعالم ظهوراین عدد را در اسرار و ظهورات و حتی ظاهر وجود خودمان و در قسمت بندی‌های کره زمین و ... به همه مخلوقات احاطه داده است. عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و جالب است که عدد ابجد حرف "ه" می‌باشد. در حروف هم حرف "ه" بسته و به صورت همان 5، ظاهر شده است و هم شکل عدد پنج تقریباً به صورت دایره است. تمام کرات و تمام مدارات و تمام کهکشان‌ها و حتی کره زمین و تمام دریاها و اقیانوس‌ها، همه به شکل دایره هستند و گردش هر چیز بطور دایره است. جای بسی تأمل است! همه مخلوقات به گرد نقطه رضای او می‌چرخند و همه به قول قرآن کریم "بدون هیچ کراهتی اطاعت محض رضای پروردگار خویش می‌کنند". فقط انسان است که بندگی مولا را به اختیارش گذاشته و راه را برایش روشن و آخرتش را تبیین کرده و پیامبران و حجت‌های خدا {امامان معصوم(ص)} یک به یک آمدند تا انسان‌ها را راهنمایی کرده و در زمان ما به ولایت مولایمان امام زمان(عج)، رهبری و هدایت می‌شویم.

همانطور که خداوندعزّوجلّ خود را به یکتایی و احدیت معرفی کرد و فرمود: "قل هو الله احد"[4] ؛ پس عدد "یک"، خاصّ اوست. عرفا فرمودند که خداوند عزّوجلّ  خود، "یک" است و یک خلقت هم ظهور داد که در "عالم سِرّ" معرفی شد به "سِّر حقیقت محمدی" (ص). سِرّ به پنج اسم مبارک تجلی کرد، اینجا شد عدد پنج، و عددها به وجودهای مقدسشان ظاهر شد. حضرت محمد(ص)؛ "عدد 1" و علی بن ابیطالب(ص)؛ "عدد 2" و خانم فاطمه زهرا(س)؛ "عدد 3" و امام حسن مجتبی(ع)؛ "عدد 4 " و امام حسین(ع)؛ "عدد 5". اگر این 5 عدد را جمع کنیم، می‌شود 15=5+4+3+2+1 که 15= عدد ابجد اسم مبارک خانم "حوا"(س) است و جایگاه عددی حرف "س" در حروف الفبا برابر 15 است (عدد ابجد س= 60 است) . چون سین، میزان حروف و در قرآن کریم "یا سین"، قلب قرآن است و ایشان، مادرِ جسمانی همه انسان‌هاست؛ پنج در جان این سِرّ، متجلی است و باطن "5" حلقه اسرار است. 9 ذریه امام حسین(ع) در بطن او در تسبیح و تقدیس و تکبیر پروردگارعالم است که جان "9و5" می‌شود "14"؛ نور مقدس 14 معصوم(ص) که اگرارقام 14 را با هم جمع کنیم 5 می‌شود(5=4+1)  که فرمود: " کلّهم نورواحد(ص)".

عدد "یک" که همه به یک نور ظهور دارند و کثرات در حقیقت و جان این سِّر قرار گرفته و خلق شدند. پس دوباره یک روز، کثرت به وحدت برمی‌گرددوسِ اعداد و حروف، رسیدن به معرفت توحید و وصل شدن و بندگی کردن و رسیدن به مقام رضا و قرب الی الله است. حال اگر از اعداد درسی گفته می‌شود برای این است که معارف و حقایقی ظاهر شود که جان تشنه ما را به سرچشمه توحید و مولای یکتا برساند و ما را بر سر حوض کوثر؛ جانِِ عدد 5 سیراب کند. انشاءالله

همانطور که عدد "5" و حرف متعلق به آن یعنی حرف "ه" را به شکل دایره می‌بینیم، در وسط این دایره یک نقطه مرکزی ظاهر می‌شود که این نقطه، "سِرّالاسرار" این دایره است که گرداننده پرگار خلقت که خود محاط بر آن است آن را نقطه رضای خود قرار داد و همه مخلوقات را بر گِرد آن به چرخش درآورد! و این نقطه معارفی دارد که باید خوب در آن بیندیشید...!

اینجا نقطه طلایی سرّالاسرارِ الهی است که در محاذی "سِّر نورِ واحد"(ص) ظهور دارد و چرخش را در تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر ظهور می‌دهد. از عرش مقدس تا خانه خدا ظهور دارد اما همه به صورت دایره، به گرد آنها می‌چرخند و می‌گویند: "سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر".

پروردگارعالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی زمین را از زیر خانه خدا پهن کرد و آن روز را "دحو الارض" نامیدند یعنی "کشیده شدن زمین" که در مفاتیح الجنان در قسمت دعای همین روز نوشته شده است. اول: خشکی، ارض نامیده شد که حروفش با اسم مبارک رضا منطبق می‌شود. دوم: عدد ابجد کلمه ارض= 1001 که همان حروف رضا=1001 است و پروردگارعالم در کتاب‌های آسمانی، 1001 اسماء الحسنی خود را نامیده است. (الله علم)

دیگر اینکه سرزمین مکه در گودترین سطح زمین و خشک‌ترین زمین‌ها قرارگرفته. معنای عربی مکه همان بکه است بکه بقولی برکه است و جای برکت. زیرا برکه همیشه در جای گود و سرزمین خشک است که آب باران در گودال‌ها جمع می‌شود و محل برکت برای موجودات زنده بیابان می‌شود و حیات بخش است. محل خانه خدا هم محل برکت معنوی و برپا دارنده حیات طیب و محل رضا شدن هر گرسنه و هر تشنه ظاهر و باطنی است که به آنجا رو می‌آورد. بنابراین این نقطه ، محل رضاست. هر کس می‌خواهد به رضای خدا برسد باید رو به این برکه رحمت کند. (مکه در سرزمین خشک و گرم است) بنابراین عبادت واقعی و بنده واقعی همیشه روی قلبش رو به خانه خداست (یعنی قبله) و همانطور که در عبادات واجب مثل نماز یا طواف اگر روی از قبله برگردد نماز یا طواف باطل است ، همینطور در عرفانِ عمل هم در تمام شبانه روز هرگزنباید عمل انسان از نیت برای رضای خدا برگردد! "خوشا آنان که دائم در نمازند". پس این محل همه عاشقان را به سوی خدا می‌کشاند و ظاهر آن، انسان را به قبله وصل می‌کند و باطن آن به روح و جان کعبه که مولود کعبه است و فرزندانش و همان نور واحد(ص) هستند. تشف شیعه بودن و پیروی کردن و به طهارت حقیقی و انسان شدن و قرب محبوب واصل شدن را می‌رساند. هیچ بنده‌ای نیست که بندگی خدا کند و پیرو معصومین(ص) مخصوصاً امام زمانش نباشد. پس راه مهدویت یعنی هدایت واقعی به قرب و رضای پروردگارعالم، فقط با وصل شدن به عروة الوثقی الهی(یعنی معصومین صلوات الله علیهم) است. و این عمل نمی‌شود مگر اینکه (به اختیار) حلقه "5" را که همان حلقه بندگی است به گوش‌ها و گردن و دست و پای خودمان بیندازیم.

عمرکوتاه خود را دایره‌ای فرض کنید که مرز محیطش تا نقطه مرکزی آن یک شعاع دارد و آن "صراط مستقیم" است و مرکزش "رضای" اوست، وقتی تمام حفظ شئونات و حفظ حدود الله در هر کاری از انجام فرائض در محدوده بندگی باشد، گردش چشم ما در محدوده او می‌بیند و گوش ما در مجرای امر او می‌شنود و زبان ما در حدود اجازه به تکلم از اوامر او سخن می‌گوید و همینطور دل ما فقط به قفس بندگی او میل می‌کند و حتی عقل ما در تعالی عرفان او رشد می‌کند و تمام اعمال بنده مؤمن، آینه صفات و اسماء او می‌شود، پس به نام او مزیّن و منوّر می‌شود و به مقامی که برایش خلق شد در این دنیا می‌رسد (خلیفة الهی)! همه اینها محیط دایره می‌شوند.

از امام صادق(ع) پرسیدند: اطاعت خداوند؛ "انجام دادن بندگی" را چگونه انجام دهیم؟ فرمودند: "مثل میّت که در دست غسّال اسیراست".

عزیزان خوب فکر کنید! در این مقام و مرتبه بندگی انسان چه بعدی از وجود خود را باید مهار کند تا به کمال بندگی برسد؟ از ظاهرِ صورت انسانی به سیرتِ انسانی برسد؟ آیا غیر از این است که در امتحان ایمان خالصانه و بندگی محض پروردگار خویش در عمل حج بندگی ، باید قربانی کند؟ و آیا آن قربانی ، چیزی جز نفس حیوانی است؟

روزی عده‌ای از سربازان در گِرد پیامبر(ص) جمع شدند گویا پیروز از سفر جنگ برگشته بودند. حضرت به ایشان فرمود: "مرحبا بر شما که از جهاد اصغر پیروز برگشتید". سربازان متعجب پرسیدند: مگر جهاد دیگری هم هست؟ حضرت فرمود: "جهاد با نفس، جهاد اکبر است". این کلام مبارک یعنی "کمال موفقیت عقل بر هوای نفس" است. آنگاه که حکمران وجود هر انسانی عقل باشد، آن وجود به سلامت دین و دنیا و آخرت می‌رسد و در هر جهادِ علمی و نفسی، پیروز است زیرا برای رضای خدا "قربة الی الله" است. (پیروزی حق بر باطل، خون بر شمشیر، مظلوم بر ظالم).

هر سال ماه ذیحجه می‌آید و روز عید قربان گوسفند یا شتر یا گاو قربانی می‌کنند. ولی در زندگی مؤمنان باید در هر عمل، نفس حیوانی خود را قربانی کنند تا دوباره با مولای خود تجدید بیعت کنند که "خدایا در هر جا باشم نفس حیوانیم قربانی توست و برای بندگی لبیک می‌گویم". اما چرا قربانی؟! {فقط با قربانی، قربِ آنی!!!}

در حدیثی از امام کاظم(ع) روایت شده است که روزی ایشان از جایی می‌گذشتند صدای ساز و تنبور بلندی از خانه‌ای شنیده شد. در این هنگام کنیزی برای بیرون گذاشتن زباله از خانه خارج شد، حضرت از او پرسید: صاحب این خانه "بنده است یا آزاد"؟ کنیز گفت: "آزاد" است. حضرت فرمود: مشخص است، اگر "بنده" بود اینچنین نمی‌کرد. کنیز به خانه برگشت و جریان را برای ارباب خود شرح داد . صاحب خانه؛ بُشر آنچنان شرمنده شد که پای برهنه به دنبال حضرت دوید و از ایشان طلب مغفرت کرد. از آن به بعد هیچ وقت از پاپوش(کفش) استفاده نکرد و او را بُشر حافی(بُشر پا برهنه) خطاب می‌کردند. این یک نمونه حلقه بندگی است.

دایره؛ حرفِ ه متعلق به عدد 5 به شکل دایره است      

بنابراین خالق یکتا، شکل ساختمان بندی عالم را (در ظهور) به شکل دایره قرارداد. دایره از اشکال مقدّس خوانده می‌شود زیرا در محیط و مساحت و شعاع و قطر که هر یک از 4 ابعاد هندسی است، اندازه گیریش تعریف عرفانی و مخصوصی دارد. دایره نسبت به اشکال دیگر استثناست چرا که طول و عرض و ارتفاع، خصوصیات همه اشکال است اما دایره در قطر و شعاع و عدد پی(14/3) تعریف می‌شود. و در دایره، نقطه شروع و نقطه پایان در هر جای کمان دایره هم باشد به هم می‌رسد. بنابراین عالم به صورت دایره است زیرا در شروع ؛ انّا لله است و پایان هم؛ انّا الیه راجعون می‌باشد. در واقع دنیا نسبت به عالم بالا، مثل قیف است که نقطه مرکز، در زیر خانه خدا ظهور دارد و دهانه‌اش به وسعت لایتناهی در عالم اسرار است!

خداوند حکیم تمام سیارات، مدارات، ستارگان، خورشید و زمین و... را به شکل دایره خلق فرموده است. عددابجد کلمه دایره=220 و جایگاه عددی آن 40(=م) است که عالم در گنج طهارت و اربعین که باطن بهاراست، خلق شده و در واقع همه‌جا آیات خالق سبحان است که سبّوح است و قدّوس و تمام آفرینش تسبیح گوی اویند(یسبّح لله ما فی السّماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیزالحکیم[5])

                             تسبیح گوی او نه بنی آدم است و بس   تسبیح کردهربلبلی که به شاخسارست

در عالم قرب، پیامبراکرم(ص) در نزدیک‌ترین حد به قرب، واصل‌گردید که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ثمّ دنا فتدلّی. فکان قاب قوسین أو أدنی[6]. چنان نزدیک بود که دو سرِ قوس نزولی وصعودی، که به دو سر کمان مثال زده می‌شود، در نزدیک‌ترین فاصله بودند. پس عالم ،در دو قوس قرار دارد!  

دردایره 14معصوم(ص): {شروع کمان به وجود مطهرپیامبر(ص) و انتها به وجود مطهرامام  زمان (عج)} جمع ارقام 14: 5=4+1 که همان 5تن(ص) است

در دایره 12امام(ع): {شروع کمان به وجود مطهرامام علی(ع) وانتها به وجود مطهرامام زمان (عج)}جمع ارقام12: 3=2+1 و 3=آب که به صورت بسیط می‌شود: الف+با=111+3=114 که 114 سوره قرآن مجید در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد جمع است.

درکتاب نورٌواحد تا حدودی وجود مبارک پنج تن(ص) را در عالم سِرّ و کنز الهی خواندیم که درواقع همه‌ی چهارده معصوم(ص) هستند و وجود مبارکشان به یک نور؛ نورٌواحد(ص) خوانده می‌شود. و پروردگارعالم باطن قرآن را سبع مثانی نامید[7]که معنی می‌شود7 تا 2 تا یعنی 14 تا. و پیامبراکرم(ص) فرمود تمام باطن قرآن در سوره‌ی مبارکه حمد قرار دارد و این سوره 7 آیه دارد که حقیقت آن 7 تا 2 تاست که توضیحات کامل در کتاب نورٌواحد(ص) بیان شده است.

حتی در اعمال حج، حاجی باید 7 دور گرد خانه خدا طواف کند و بعد 2 رکعت نماز طواف بخواند یعنی 7 و 2 و به نحوی می‌توان گفت 7 تا 2 تا. و در حج واجب یک بار طواف حج عمره است و یک بار طواف حج تمتع، پس 7 تا 2 تا طواف می‌شود. در نماز واجب هم کمتر از دو رکعت نداریم و در هر رکعت، واجب است که یک بار سوره مبارکه حمد خوانده شود، پس در دو رکعت می‌شود 7 تا 2 تا و در هر رکعت، 2 سجده واجب است که یک رکن حساب می‌شود و هر بار 7 موضع روی زمین می‌آید که 7 تا 2 تا می‌شود.  

نتیجه اینکه عالم برپایه‌ی4 رکن که همان گنج عشر و 4روی 10 یعنی14،  مهندسی خلقت است، که به صورت دایره در دو قوس نزولی و صعودی ظهور دارد و باطن آن، مُعرّف خداوند احد و واحد است که فرمود: هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن[8].

ظهور این مهندسی به عدد14، جودِ پروردگارعالم است که در مجرای جواد(ع) تجلی می‌کند. عددابجد نام مبارک جواد=14 است. از این‌رو حقیقت علوم اسراری از ساختمان خلقت به وجودش در دنیا ظاهر شده است، البته تمام معصومین(ص)، 14 هستند و همین‌طور گنج قرآن(سبع مثانی) که نسخه‌ی حکمت این مهندسی است هم 14 می‌باشد (5=4+1).

عدد ابجد نام مبارک حوا(س) همانطور که نوشته شد 15 بود و عدد 15، از جمع عدد 1 تا 5 حساب می‌شود، در اصل 5، جمع کننده‌ی تمام اعداد است. وجود مقدس حضرت زهرا(س)؛ جمع کننده دایره‌ی خلقت می ‌باشد چنانچه در حدیث کسا آمده است: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". فاطمه(س) را هم در مرکزیت و هم در احاطه وجودی دایره خلقت قرار داده است که خوانده می‌شود فاطمه(س) و پدر فاطمه(س) و شوهر فاطمه(س) و فرزندان فاطمه(س) ، به قول آقای محی الدین عربی: خانم فاطمه(س)، حوّای روحانی است.

عدد ابجد دایره برابر است با عدد ابجد طاهره(س)=220 و جایگاه عددی دایره و طاهره(س) =40 است. قابل به ذکر است که عدد 220 را عدد مُتَحابّه می‌گویند یعنی جمع کننده همه‌ی محبت‌ها! چنانچه خداوند یکتا، اول عالمی را که خلق فرمود؛ عالم حُب بوده‌است. پس در این عدد متحابِه که با 11 مقسوم ظاهر می‌شود جمع محبت‌ها در فوران محبت به خداوند از وجود 14 نور مقدس ائمه معصومین(ص) است. چنانچه می‌فرمایند اگر در قلبی ذره‌ای از محبت محمد(ص) و آل محمد(ص) باشد، آن قلب در آتش جهنم نمی‌سوزد. اگر در هر خانواده محوریت محبت، محبت خدا که نشانه‌اش رضای او و رضای حجت اوست باشد در آن زندگی جهنم راه ندارد! و کانون محبت در انسان‌ها، مادر است و این محبت، جمع کننده‌ی سلامت خانواده است. محبت، ملات چسبندگی ساختار زندگی انسان‌هاست یعنی اگر ملات بین دو آجر نباشد هیچ ساختمانی محکم و مقاوم نمی‌ماند.

یکی از زیبایی‌های اسم خانم‌ها، زن است که به عربی نساء خوانده می‌شود. وجود دُردانه عالم؛ حضرت زهرا(س)؛ سیدة النساء العالمین است و در قرآن کریم یک سوره به نام نساء داریم. جالب است که کلّ جزء 5 در این سوره مبارکه جای دارد. چنانچه خانم در مقام اهل بیت(ص)، محوریت بیت را دارد و خوانده می‌شود هم فاطمة وابیها و بعلها و بنیها، او صاحب البیت است و این بیت، کانون متحابّه بهشت و رضوان الهی است!

دو نکته را متذکر می‌شوم: 1) هم در اسم زن و هم در اسم نساء، میزان ِعددی برقراراست ( توضیح کلمه زن در ادامه بیان می‌شود و کلمه نساء به طور کامل در کتاب بلوغ سجده توضیح داده شده است).  2) هنگامیکه خانم زهرا(س) و حضرت علی(ع) ازدواج کردند روزی پیامبر(ص) به منزلشان آمد و کارها را بین این دو عزیز قسمت کرد. درحالیکه مسئولیت کارهای منزل را به خانم زهرا(س) و کارهای بیرون از منزل را به آقا امیرالمؤمنین(ع) نسبت داد. اما این ظاهر امر است چراکه بیت زهرا(س)، بیت الجنة و محلّ رفت و آمد ملائکه(ومختلف الملائکه و مهبط الوحی) یعنی محلّ نزول وحی الهی است و در واقع جانِ بیت الله الحرام خانه خداست! پس مدیریت این خانه به عهده خانمی است که پروردگارعالم او را ملقّب به 9 اسم اعظم تسعه فرموده که 2 اسم آن آسمانی و 7 اسم آن زمینی است . در واقع به باطن 14 اسم که 7 تا 2 تا ظهور دارد و او اُمّ ائمه (ص) و امّ ابیهاست.صلی الله علیه و آله و سلم

اما تعریف عرفانی "دایره"، صورت ظاهرهمان حلقه بندگی است. "حلقه"، نشانه عهد و پیمان است چه به ظاهر و چه به باطن، چه در دنیا و چه در آخرت. کسانی که حلقه بندگی خدا را در دنیا پاره کردند، در آخرت غل و زنجیرهای آتشین، آنها را در برمی‌گیرد!

میزان عددی در اسم زن(حقیقت این اسم در وجود خانم فاطمه(س) است)

و اما اسم زن: این کلمه یکی از زیباترین معانی از نظر ظاهر و باطن را در بردارد که اگر زنان بدانند و خود را بشناسند، به وجود زن بودن خود افتخار می‌کنند. عدد ابجد کلمه زن =57 می‌باشد. عدد 57 برابر 3 تا 19 تاست .

کلمه زن: که در قرار گرفتن ترازوی زُبُر(یعنی اصلِ جنس) و بیّنه( یعنی وزنه‌ی هم ترازمقابل جنس) با هم برابر است. کلمه زن به صورت بسیط زا+نون خوانده می‌شود: زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50)، بینه=ون(56)} _ {زبر: 7+50=57} = {بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود (114=57+57) که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم فاطمه(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است.[9]

همانطور که در درس گنج الف بیان شد، تمام خلقت در باطن طهارت خلق شده و ظهور و بروز دارد(الی یوم القیامه) و همه در دایره‌ی بندگی اوست، همه در طواف رضای حق، غرق هستند. امیدوارم که ما هم با انتخاب صحیح دایره‌ی زندگیمان در باب طهارت در طواف رضای او به قربانگاه واصل شویم و در این گردش، ظلمات حیوانی وجودمان را جدا و به حقیقت انسانی، به قرب او برسیم انشاءالله. در واقع دایره، حدود اوامر الهی است . باید بگویم حدودالله و بر هر کس، واجب است که حدود خدا را نشکند و در تمام عمر، حافظ حدودالله باشد.

عدد 5 در خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)

در خلقت وجود مقدس حضرت آدم(ع)، باری تعالی تمام نه افلاک یا عوالم؛ همه را در یک ظرف جسمانی او قرار داد. که جمع تمام این عوالم در ظرفی قرار گرفت که قابلیت گیرایی آن را به ایشان داده بود و مذکّر نامیده شد یعنی ظرفِ ذکر. و تمام عالم که اسماء او هستند شد ظرف علّم الاسماء. پس در جمع عوالم نُه‌گانه، جمع عدد 1 تا 9 ظاهر می‌شود: 1+2+3+4+5+6+7+8+9=45 که برابر با عدد ابجد کلمه آدم(ع)=45 می‌باشد. اگر ارقام 45 را جمع کنیم 9 می‌شود (9=5+4) و 45 تقسیم بر 9 می‌شود 5. پس حروف آدم، سیر نگهداری و ظرف کلّ زیبائی‌های خلقت اسماء الهی شد و تمام مخلوق، در وجود او ظهور پیدا کرد و خداوند، عالم را برای انسان مسخّرفرمود. پس آدم به عدد 45، مقام نُه را گرفت  9=5+4 و چون عدد 45 جامعِ جمیع اسرارعالم شد و مقام صفوة الهی را از پروردگار عالم گرفت در مقام ظهور اگر 45 بر عدد 9 که بلوغ جمع عدد خود آدم بود تقسیم شود، عدد 5 را به ما می‌دهد (5=9÷45) و تمام فرمول حلّ معماهای مهندسی خلقت به عدد 5 و 9 سِرّگشایی می‌شود.

اولین انسان، پیامبرخلق شده؛ کامل و صاحب منصب آدمیت؛ پیامبر اولوالعزم یعنی جهان و تمام انسان‌ها از نظر جسمانی، فرزندان حضرت آدم(ع) و حوا(س) هستند و ایشان بر همه‌ی انسان‌ها ولایت دارند و مقام صفوة الهی گرفتند. خلقت آدم(ع) از نظر جسمانی جمع عدد 1 تا 9 عوالم بود و خلقت حوا(س) از جمع عدد 1 تا 5 اسرار آفرینش است. خانم حوا(س) که خلق شد، پروردگارعالم به آدم(ع) فرمود که ایشان، مؤنث تو است یعنی دومی شما و ایشان دفعتاً خلق شد به عدد5. اسم مبارکش حوا(س) نامیده شد که عدد ابجدش 15 می‌شود و عدد15، ازجمع 1 تا 5 تشکیل می‌شود (15=5+4+3+2+1){نکته:پس اینکه می‌گویند حوا(س) از اضافی گِل آدم(ع) و یا دنده چپ آقا خلق شده ، جز موهومات نیست زیرا امام صادق(ع) فرمود: حضرت حوا(س)، از فضیلت طینت آدم(ع) خلق شده است}. عدد 15 در نام مبارک خانم مثل همان عدد نُه که گفته شد می‌باشد، که عدد5، جمع کننده‌ی باطن 14 بود و در اصل سرّ عدد 15 خیلی معانی را شامل می‌شود، هم عدد 9 در بطنش است و هم میزان تمام حروف است(15=س) چراکه:

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک حوا(س) با هم برابر است و 15 می‌شود!

جالب‌ اینکه جمع ارقام 15 برابر با 6 می‌شود (6=5+1)، درحالیکه می‌دانید دنیا از نظر جنسیت، مؤنث مجازی است و خداوند کریم می‌فرماید که آسمان‌ها و زمین را در6 روز خلق کردم(خلق السموات و الارض فی ستة ایام[10]). پس سِرّ زیبای خلقت جسمانی، در وجود حضرت حوا(س) که منشأ و اُّمّ جسمانی همه‌ی انسان‌های دنیاست، ظهوردارد. درحالیکه در عالم سِرّ الاسرار کائنات، آنجا که فقط یک نور، خالق بی‌همتا را تسبیح و تکبیر و تحلیل و تحمید می‌کند؛ نورٌ واحد پنج تن(ص) است، در آنجا جمع کننده 1 تا 5 که می‌شود 15، وجود مبارک حوّای روحانی؛ خانم فاطمه زهرا(س) است که محوریت خانواده مطهر آل الله را فرمودند: هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.

قابل ذکر است که در دنیا، بلوغ جسمانی خانم‌ها به 9 سال و بلوغ جسمانی آقایان 15 سال است. حال خوب فکر کنید! از آنجا که خداوند آنچه را که خلق نموده کامل و بدون نقص از وجود سبحان خود که پاک و منزه از هر عیب و نقصی است، جلوه داده است پس در دنیا به عکسِ عدد خلقت در عالم بالا، عدد بلوغشان ظاهر می‌شود. چنانچه اگر عدد 15 بلوغ دنیایی آدم(ع) با عدد خلقتی ایشان که 9 بود جمع شود عدد 24 که جامع جمع تمام زیبایی‌های عالم است به عنوان خلیفة الله ظاهرمی‌کند( دستور احکام برای بلوغ مردها، چون فرزند آدم(ع) هستند) و اگر عدد 15 که بلوغ خلقتی حضرت حوا(س) است را با 9 که بلوغ  دنیایی ایشان است جمع کنیم 24 می‌شود یعنی همان جمع جمیع زیبایی‌های عالم به عنوان خلیفة الله[11].

نکته: از جمع اعداد 1 تا 15 در اسم حوا(س) به عدد 120 می‌رسیم. و از جمع اعداد 1 تا 9 به اسم آدم(ع)=45 می‌رسیم. حال اگر عدد 45 و 120 را با هم جمع کنیم 165می‌شود (165=45+120) که با عدد ابجد کلمه‌ی مبارک "لا اله الا الله" برابر است. پس منظور همه خلقت، معرفی اوست و توحید خالصانه! چنانچه هر انسان مسلمانی که از دنیا می‌رود، در تشییع جنازه او می‌گویند: لا اله الا الله ! و در زیارت اهل قبور می‌خوانیم: السلام علیک یا اهل لا اله الا الله...! اینجا می‌بینیم که چگونه خالق قدرتمند و یکتا در آینه خلقت، آینه خود را خلیفه‌ی خود می‌خواند. بکوشیم تا درخلوص، جلوه شکوه جمال و جلال و صفات زیبای او باشیم. انشاءالله

 همچنین عدد 120 برابر با عدد ابجد کلمه احسان است پس جمع وجود حسن(ع) و حسین(ع) و محسن(ع) در وجود مطهر خانم فاطمه(س)، می‌شود احسان پروردگارعالم! و تمام قرآن کریم، کوثر وجود است و 120 حذب دارد و عدد ترتیب نزول سوره مبارکه کوثر به قلب مبارک پیامبر(ص)، 15 است.

و عددابجد کلمه‌ی"سین"=120است. ازطرفی عدد 15 برابر با جایگاه عددی حرف "س" است که عدد ابجد حرف "س"=60 می‌باشد. و خداوند، زمان را به ثانیه آغاز فرمود که ثانیه از ثانی شروع می‌شود یعنی از دومی. چنانچه حضرت حوا(س)، مؤنثِ آدم(ع)است یعنی دومی اوست که برایش زوج قرارگرفت و اُم یعنی مادر همه‌ی آدم‌ها(چه مرد و چه زن) تا قیامت است. حرف (س)، میزان همه‌ی حروف است[12].

حرف (س) با عدد ابجد 60 ، درس دیگری هم به ما می‌دهد اینکه: عمر هر موجودی در دنیا از زمانیکه نطفه‌اش بسته می‌شود و به هر نوع شروع به زندگی در دنیا به عنوانِ عُمر می‌کند، در ثانیه شروع می‌شود و ثانی یعنی دومی که ماده و مؤنث است. و60(=س) ثانیه می‌شود یک دقیقه و 60(=س)دقیقه می‌شود یک ساعت و... خلاصه انسان در حرف سین متولد می‌شود و در سین می‌میرد. در قبر نیز، سینِ قلبش باید جوابگوی اعمالش باشد چون تعالیِ وجودیِ هر انسانی در دنیا با پاک نگه داشتن و خلوص قلبی درجه می‌گیرد و قلب انسان می‌شود "حرم الله" و این قلب هرگز نمی‌میرد و زنده و جاوید می‌ماند.

خداوند کریم در 4 ماه و 10 روز در شکم مادر، به جنین انسان روح خدایی می‌دمد که شاید همان سین وجود است "انی نفخت فیه من روحی" همانا از روح خودم در انسان دمیدم. ازعلامه بانو اصفهانی[13] درباره‌ی خلقت خانم حوا(س) از امام صادق(ع) نقل شده که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود. به قسمت ذکر شده در قبل اشاره می‌کنم که به وجود خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)، خلقت عالم سِرّ یعنی وجود مبارک 5تن(ص) که با 9 ذریه اباعبدالله الحسین(ع)، 14 نورمقدس(ص) معرفی می‌شود و تمام هدف خلقت در ظهور جسمانی این چهارده وجود مطهر(ص) است که خداوند متعال حقیقت اربعین و گنج طهارت الی یوم القیامت را به همه انسان‌ها در دنیا عنایت می‌فرماید.

عالم در عدد پنج

*ملک دنیا تقسیم شد به 5 اقلیم(قاره‌ها) قاره آسیا، اروپا، آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه (هند)

*پنج روح در بدن انسان حلول کرده است[14]:

    1) روح نباتی که محرک تحویه و نمو است.

   2) روح حیوانی که محرک حس و حرکت است.

   3) روح انسانی که مجموعه‌ای از قوای نباتی و حیوانی است.

    4)روح نفسانی که نفوس مجرده را به کمال روحانیت بالفعل برساند.

    5) روح قدسی یا ملکوتی. 

ابوعلی گوید "روح القدس چون نقطه است و نبوت چون خط و رسالت چون سطح و دعوت، روح ملکوتی چون جوهر و ملت چون جسم و رونق جسم به روح است و قدر ملت به نبوت است".

*انسان در سیر 5 عقل می‌تواند به یکی از درجات زیر برسد:

1)عقلِ بالفعل: نفوس دوشادوش عقل است.

2)عقلِ فعال: نفوس جسمانیه الحدوث است که در مسیر تکامل و ترقی پیش می‌رود.

3)عقلِ خالص: آنست که عنان شهوات و غضب را بدست گرفته است.

4)عقلِ قدوس: آنست که عقل قاهر بر همه اجزاء بوده و به تقدیس انسان بپردازد.

5)عقلِ اول: که صادر نخست بوده و آن عقل محمدیست(صلی الله علیه وآله)

*پنج نفس ظهور دارد:

1-نفس لوامه 2- نفس مطمئنه 3-نفس راضیه 4-نفس مرضیه 5-نفس الهیه

*انسان پنج حس دارد:

1) حس لامسه2)حس بینایی3)حس شنوایی4)حس بویایی5) حس چشایی.

*اعضای بدن 5 قسمت است: سر و دو دست و دو پا.

*در هر دست و پا، پنج انگشت می‌باشد.

*در سر، 5 عضو است: چشم، گوش، دهان، بینی، پیشانی.

*در بدن پنج دستگاه وجود دارد: تنفسی، گردش خون، گوارش، کلیوی، جنسی

*حضرات کلّی پنج‌اند که عبارت‌اند از لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و کون جامع که انسان کامل است.

*انواع ساعت یعنی قیامت، پنج است: " یکی از آنها در هر آن و ساعت یعنی زمان است و یکی از آنها موت طبیعی است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: "هر کس که مرده است، قیامت او قیام کرده است." و یکی از آنها موت ارادی است پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید به مرگ ارادی اختیاری بمیرید و قیامت را خود برای خود به حسابرسی آشکار کنید "حاسبوا قبل ان تحاسبوا". و یکی از آنها موت موعود است که همه در انتظار آنند؛ چنان که خدای تعالی فرموده است، "انّ السّاعه آتیة لا ریب فیها" ساعت یعنی قیامت آمده است. هیچ شکی درآن نیست ورساله ما بنام رتق و فتق مُتِکَفِل بیان آنست و یکی از آنها قیامت کبری است که برای عارفان موحد از فناء فی الله وبقاء بالله حاصل می‌شود.

*عرش‌ها پنج‌اند: عرش حیات که عرش هویت است و عرش رحمانیت و عرش عظیم و عرش کریم و عرش مجید.

 *انواع قلب پنج‌اند: قلب نفسی که قلب مختص به نفس است و قلب حقیقی متولد از مشیمه جمعیت نفس و قلب متولد از مشیمه روح یعنی قلب قابل تجلی وجودی باطنی و قلب جامع مسخّر بین حضرتین یعنی حضرتین دو اسم ظاهر و باطن ، و قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است.

*السنه حمد، پنج است حقیقت ذکر عبارت از تجلی ذات حق سبحانه برای ذاتش بذاته، از حیث اسم متکلم، از جهت اظهار کمالی و وصف به نعوت جلالی و جمالی در دو مقام جمع و تفصیلش چنانچه برای ذاتش بذاته یعنی بدون واسطه شهادت داده است، که الهی را جز او نیست و این حقیقت را مراتب است. مرتبه بالاترین و سزاوارترین، حقیقت ذکر در مقام جمع است که حق سبحانه خویشتن را به اسم متکلم به حمد و ثناء بر ذات خودش ذکر می‌کند. در حدیث آمده که پیامبر (ص)فرموده‌اند: "خدایا نمی‌توانم ثناء بر تو را آنچنان که تو خودت را ثناء گفته‌ای احصاء کنم".

مرتبه دوم حقیقت حمد: ذکر ملائکه مقرّبین است و آن حمد و تسبیح ارواح، یعنی عقول مفارقه مجرده، برای پروردگارشان است. مرتبه سوم: ذکر ملائکه آسمانی و نفوس ناطقه مجرده است. مرتبه چهارم: ذکر ملائکه زمینی و نفوس منطبعه با طبقات و مراتبی که دارند می‌باشد. مرتبه پنجم: ذکر ابدان و اعضاء موجود در آنهاست و هر یک از مراتب یاد شده به زبانی که اختصاص به خود او دارد ذاکر و حامد و پروردگارش است.

ذکر خداوند سبحان یعنی: انسان با ذکر قلبی از محضر خداوند جلّ‌جلاله غافل نمی‌شود و دائماً خود را در محضر او می‌بیند و این ، ذکر واقعی است. ذکر واقعی انسان را از منکر جدا و به اخلاص رهنمون می‍‌فرماید. یکی از اسماء قرآن، ذکر است. قرآن، کامل‌ترین هدایتگر است.

*پنجمین معصوم(ص)، وجود مقدس امام حسین(ع) و پنجمین امام، وجود مقدس امام باقر(ع) می‌باشند که هر دو عزیز درعاشورا حضور داشتند؛ امام حسین(ع) به شهادت رسید و امام باقر(ع)، تمام علم عاشورا را افشاکرده است. و امام رضا(ع) به عدد 5 بدنیا آمدند(1 خودشان+4 ذریه مطهر در بطنشان).

*نزولات رحمت و گشایش فتح الفتوح باب رحمت در قرآن کریم، سوره مبارکه حمد است که عدد ترتیب نزول آن به قلب مبارک پیامبر(ص)، پنجمین سوره است.

*پنجمین سوره قرآن(از نظر نوشتاری)، سوره مبارکه مائده است که در جزء6 شروع می‌شود و جایگاه ترتیب نزول آن به قلب پیامبر(ص)، 112 است که4=2+1+1می‌شود . مائده یعنی غذای بهشتی که در جزء6 خداوند کریم به تمام مقامات عالم دنیا، سفره رحمتش را برای همه مخلوقاتش(در دنیا) گسترده است و همه از این خوان بهره می‌برند. عدد112 برابر با جایگاه نوشتاری سوره مبارکه توحید(اخلاص) در قرآن کریم است که نتیجه‌ی همه برکات، رسیدن به اخلاص و گنج توحید اوست.

*تمام جزء 5 قرآن کریم شامل 123 آیه است (123=حسنه) و در سوره مبارکه نساء قرار دارد که عدد ترتیب نوشتاری آن در قرآن کریم، چهارمین سوره است.

*روز پنجشنبه متعلق به وجود نورانی امام حسن عسکری(ع) می‌باشد. این روز در ایام هفته روز رحمت است، هم اموات از رحمت آن بهره می‌برند و هم زنده‌ها البته اگر قدرش را بدانند! عدد 5، عددی است که همه اعداد را در بطن خود حاضر کرده و در جمع (1 تا5) جلوه دهنده‌ی تمام زیبایی‌های خواص و عوام یا به قولی ظاهر و باطن است که 15 می‌شود(15=5+4+3+2+1) که جایگاه عددی حرف س=15 است که میزان حروف و قلب قرآن با ندای پروردگار عالم به پیامبر بزرگوارش به نام "یس" است . پس ابا محمد حسن بن علی عسکری(ع)؛ زینت قلب پیامبر(ص) و جلوه دهنده حیات قلب عالم به زیبایی نام مبارکش؛ حسن(ع) که سبزی و حیات گنج قرآن، ولایت و رسالت را به طپش حیات واقعی‌اش، افشا و احیا می‌کند[15]. و جمع ارقام 15 می‌شود 6 (6=5+1) و جمع عدد ولایی(=11) و معصومیت(=13) ایشان 24 است که در جمع، 6 می‌شود(6=4+2) و عدد 6، رمز خلقت تمام آسمان‌ها و زمین و کلّ دنیاست[16]. و درواقع این رمز تولد تک گل همیشه بهار محمدی(ص) است که از وجود جامعِ امام حسن عسکری(ع) ظاهر می‌شود.  و در بطن جامع ایشان، جمعه ظاهر می‌شود که جمع جمیع زیبایی‌ها و اهداف خلقت و انوار نورانی پیامبران(ع) و امامان معصوم(ص) را ظهور و جلوه می‌دهد.

*حرف "هاء" در عدد ابجد برابر عدد "پنج" است. کلمه "پنج" به عربی "بنج" نوشته می‌شود و عدد ابجد کمله "بنج= 55" و برابر با جایگاه عددی کلمه "صدّیق" است. انسان‌ها در حقیقت کلمه صدق امتحان می‌شوند و باید حاضر شوند از مجرای "بنج" بگذرند تا قبول شوند و جایگاه عددی کلمه "بنج= 19" و برابر با جمع حروف اسامی پنج تن(ص) و همچنین تعداد حروف "بسم الله الرحمن الرحیم" است.

حرف "هاء" از حروفی است که مخرج آن در بالای دل یعنی "قلب" است. این حرف مانند قلب با دو چشم نوشته می‌شود و هنگام بیرون آمدن صدای "هاء" تمام حروف را ظاهر می‌کند. پس "قلب" هم به شکل پنج ظاهر می‌شود و در سینه می‌تپد!

در قرآن کریم یک قلب وجود دارد و آن سوره مبارکه "یاسین" است که شامل 5 حرف می‌باشد (ی-ا-س-ی-ن). به قول پیامبر اکرم(ص): "یاسین، قلب قرآن است". حرف "یا" نداست به کلمه سین، در تفاسیر مختلف از عرفا و احادیث، "سین" را وجود پیامبر اعظم(ص) می‌دانند یا شاید "قلب مبارک" اوست که "سین" می‌باشد. عدد ابجد حرف "سین" =120 است و آنگاه که سینه جایگاه سین می‌شود عدد ابجدش برابر "125" می‌شود که در جمع ارقامش 8 می‌شود 8=5+2+1؛ محل "رضا" شدن و به رضا رسیدن است.

حرف نون ساکن(ن=50)

جالب است که این زیبایی‌های عدد 5 در عدد50 ظاهر می‌شود. عدد ابجد حرف ن=50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است. عدد ابجد کلمه "بهشت"= "707" که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) و در نهایت 5 می‌شود(5=4+1). جایگاه عددی حرف ن=14 است. پس بندگان صالح خداوند در جایگاه بهشت قرار می‌گیرند بخاطراینکه گردنبند بندگی را با خود بردند و در جایگاه حروفی الفبا کلمه بهشت عددش "50" می‌شود یعنی حرف نون ساکن. و از طرفی عدد ابجد کلمه کُل=50 است، پس حرف ن، کُل را در بردارد.

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم(ص) است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین (ص) به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متاسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.

نون، مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی از آن حیث که امّ الکتاب است می‌باشد( چون نون ساکن پشت تمام 28 حرف الفبای قرآن قرار گرفته، 6حرف آن را ادغام؛ 6حرف اظهار و 15 حرف اخفا و یک حرف را قلب به میم می‌کند) .

آقای حسن زاده آملی درباره نون می‌فرماید[17]: "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می‌کنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است[18]: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون". "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند سپس به سوی او عروج می‌نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری (جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می‌شود. تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می‌آید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد می‌کنند، خدای سبحان فرموده است: "سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده‌ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می‌شود، درمی‌آید". "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم[19]".

 

نون دارای پنج مرتبه است: مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء" (الدُره) عالمین گردید. عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 می‌شود که سرّ "الف" وجود است(نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30می‌باشد(به اسرارعدد30) و اگر همزه را بصورت بسیط(ها+میم+زا+ها) بنویسیم عدد ابجدش 110 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک "علی" (ع) است.

            {نکته:                                 نس      ا       ها میم زا ها       

1

 

Flowchart: Connector: 1

                                                                  110                  110           

 

 

                                       

                                              

                                                             111=110+1     1+110=111   }

                                   

مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله)است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.

مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است می‌باشد. و حضرت رسول الله(ص) در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."

مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده می‌شود.

مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.

*در کتاب خداوند سبحان چند حروف به صورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که به صورت تنوین ظاهر می‌شود در حالی که نوشته نمی‌شود ولی تمام خصوصیات "ن" ظاهر را دارد؛ به صُورِ نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است. نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت می‌دهد. چنانچه گفته شد "نون" ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت می‌شود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه می‌دهد. در قرآن کریم، "نون" بیشترین حرفی است که در کلمات بکار برده شده است .

*نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده= 50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 می‌شود. 23 سال طول کشید تا پیامبر(ص) قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزیِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماه‌ها و سال‌ها ظهور می‌دهد. و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته می‌شود (عدد ابجد بکا= 23 است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود. این اشک‌ها، جهنم وجود را خاموش می‌کند. از امام صادق(ع) روایت شده است که "یک قطره اشک با معرفت در مصیبت امام حسین(ع) آتش جهنم وجود را خاموش می‌کند. و بهشت را به انسان مؤمن اهداء می‌کند".

اگر ارقام 23 را با هم جمع کنیم 5=3+2 می‌شود پنج. پس همه زیبائی‌ها در مجرای وجودهای مقدس "پنج تن" صلوات الله علهیم اجمعین است و به شرط شیعه شدن به این عزیزان. "...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...[20]" حلقه بندگی بر ما کامل می‌شود.

 ملِک مقرب حضرت میکائیل(ع)، ملکِ روزی از طرف پروردگارعالم است(ایشان ملک حرف ث به عدد ابجد 500 و جایگاه عددی 23 می‌باشد). این ملک سرش بر عرش، پاهایش تا آخرین نقطه هستی و بال‌ها یعنی جناح‌هایش بر تمام موجودات کشیده شده است. خداوند رزّاق که رحمان است از درِ لطف، تمام مخلوقاتش را از جماد و نبات و حیوان و "ما فیهنّ و ما بینهنّ" روزی داده و می‌دهد. پس حرف "ث" از حروف "نفثه" است مثل ابر پر باران بر تمام آسمان‌ها حکومت می‌کند و به اذن پروردگار عالم نزول برکات است. مدال آقا "ابا عبدالله الحسین" (ع) در روز عاشورا "ثارالهی" است ظاهراً یعنی خون خدا. اما "ثار" با حرف "ث" باب روزی حیات بخش اسلام و قرآن است که با خون پاک آقا در پیکر قرآن و اسلام پیام حق را به تمام مخلوقات الی یوم القیامت می‌رساند! پس هر کس می‌تواند هرچه روزی (حلال و هدایت) بخواهد از خدا بگیرد. پروردگار عالم می‌فرماید: هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست[21]. و اگر روزی دنیا بخواهی به تو می‌دهم و اگر روزی آخرتی بخواهی برایت زیاد می‌کنم و به تو می‌دهم که رزق آخرت باارزش‌تر از رزق دنیاست"... و رزق ربک خیر و ابقی...[22]".(گرگدا کاهل بود تقصیرصاحبخانه چیست). و خداوند عالم در کلام کریمش می‌فرماید بخواهید "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار[23]". بهترین روزیی که ماندگار می‌شود حسنه است. بهترین الگو و اسوه، اسوه حسنه است. بهترین روزی که خداوند به بندگان خالصش اعطا فرموده، "رزقاً حسنا[24]" است . وقتی خداوند بنده خود را قبول می‌کند نمره‌اش قبول الحسن است. قرض مقبول در نظرش "قرض الحسنه" است. اخلاق خوب "اخلاق حسن" است. زندگی عالم باید به "حسن" تمام شود و خلاصه فرمود: "مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها...[25]" اگر تا دم قبر اعمال نیک خودت را بیاوری خداوند مهربان ده برابر به آن پاداش می‌دهد. مرگمان هم باید حسن شود یعنی "شهادت فی سبیل الله" و زیارت لقاء الله با روسفیدی.

 همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است[26]؛ عدد ابجد حروف "نون" =106 می‌شود که 7=6+1 و 7 همان، آیات سبعه و برکت قرآن، سوره مبارکه حمد که هفت آیه دارد و یکی از نام‌های مبارک قرآن "نون" است که پروردگار عالم به "ن" قسم یاد کرده است: "ن و القلم و ما یسطرون[27]" و جایگاه عددی حروف "نون" =34 می‌شود 7=4+3 و "34" برابر عدد ابجد کلمه "دل" است.

تمام اعمال، گردنبند و دستبند و پابند و دو گوشواره بندگی می‌شود که باعث زیباترین شکل و بهترین جنس طلا، نقره، الماس. آنگاه همه‌ی بندگی به "قبول الحسن" می‌رسد. شاید با خود فکر کنید چرا حلقه پنج یا حلقه بندگی به نام مبارک قبول الحسن تمام می‌شود؟! {درقسمت بعد توضیح داده خواهد شد حدیث مبارکی که پیامبر(ص) در ساق عرش ، جمال الهی خانم زهرا(س) را دید که در دو گوش خانم(س)، حسنین(ع) زینت بودند...}.

اگر بخواهیم مساحت و محیط بندگی پر شود و تمامِ کمالِ حُسن عمل خود را به ما برساند باید از روی شعاع و قطر دایره به تمام لحظه‌های عمرمان محیط شویم. مانند عقربه‌های ساعت که از مرکز دایره، جلوه شده و طی مسیر می‌کنند. این شعاع و قطر یا عقربه‌ها همان عدد "یک و دو" هستند که تمام ساعت را شماره می‌کنند و 1 و 2 کنار هم یعنی 12 و 12 که کلّ شبانه روز را نشان می‌دهد و ثبت می‌کند[28].

 

اما حلقه چیست؟!

در دنیا وقتی دو نفر عهد و پیمان ازدواج خود را نمایش می‌دهند در ظاهر کار  با دو حلقه‌ی بسته، دست خویش را مادام العمر به دست دیگری می‌گذارند تا در تمام ایام عمر خود در زندگی چه نزد هم باشند چه نباشند، در ثبوت عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشند و یکدیگر را فراموش نکنند و متعهد به آنچه قول داده‌اند، باشند و باید وظایف خویش را انجام دهند. ظاهراً حلقه به دست، زینت می‌شود چون فرایند تمام اعمال ما به دست خودمان می‌رسد.

دستِ عرفان صادرات عمل، وارادت عکس العمل‌های ماست و باطن کار، دست قلبی ماست که پیمان و عهد را متقبل می‌شود؛ نه فقط زبان و دستِ ظاهر زیرا حریم زندگی باید از قلب که ارباب حلقه است محکم بسته شود تا تمام وجود، درحلقه سلامت و وفاداری انجام وظیفه کند. و عمیق‌تر اینکه تمام انسان‌ها بین دو دست قدرتمند پروردگارشان هستند (یدالله فوق ایدیهم[29]) که او شاهد و ناظر همه اقوال ما و اعتقادات ما و تعهدهای ماست. پس همیشه باید خود را در محضر او ببینیم که او هم شاهد است و هم مشهود!

پس یک زندگی ساده از ظاهر حلقه به دست، به حلقه قلب و به حلقه بندگی و وصل به حلقه تعهدات اعتقادی و به حلقه امت بودن پیامبر اکرم(ص) که قرآن را آورد، می‌باشد. پس وصل به حلقه یعنی اطاعت از قرآن و وصل به حلقه شیعه شدن به امام عصر(عج) که حاضر و ناظر همه‌ی ماست. آن وقت حلقه ظاهری ارزش بیشتری پیدا می‌کند و معنای "حصن"، یعنی حصار محکم امن و امنیت خانواده تشکیل می‌شود که بوجود آورنده دنیای سالم و زندگیِ با کمال برای فرزندان و نسل‌های این زوج می‌شود.

آنگاه که حصن نامیده می‌شود حریمش محترم و واجب می‌شود! زن و مرد باید در نگهداشتن سلامت این حصن بکوشند که هرگز متجاوزی به آن تجاوز نکند. این جلوه‌ی حلقه بسته‌ای است که حتی بر آن قفل هم نمی‌گذارند فقط با شکستن حریم، این حلقه باز می‌شود! پس زمانی حصن، حرمت خود را از دست می‌دهد که صاحب حصن از داخل، فکر شکستن بکند و حریم را بشکند و خود باعث می‌شود که اغیار در آن راه پیدا کنند. چرا از قدیم الایام عرف این بود که هر کس هرگاه می‌خواست وارد منزل نامحرمی بشود می‌گفت: یاالله؟! نام مبارک پروردگار عالم که شاهد عهد و پیمان قلبی است را می‌برد و با تکرار اسم مبارک، افراد داخل خانه را به حجاب و حیا امر می‌کرد. یعنی این حصن خدایی است و به اذن او می‌توانی وارد شوی!

پروردگارعالم در مورد کسانیکه حصن را شکسته‌اند (زن شوهردار و مرد زن‌دار) در قرآن کریم می‌فرماید:  "الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة و لا تاخذکم بهما فی دین الله اِن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ولیشهد عذابهما طائفة مِن المؤمنین[30]. (باید شما مؤمنان) هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هرگز درباره آنها در دین خدا ترحم و رأفت روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب (تازیانه خوردن آنها را) جمعی از مؤمنان (حضوراً) مشاهده کنند". و حتی تهمت زدن رابطه نامشروع به زنِ مؤمنه و با عفت، جریمه سختی دارد (شرایط خاصی برای قبول این ادعا وجود دارد):"و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون[31]. و آنانکه به زنان با عفت مؤمنه نسبت زنا دهند آنگاه که چهار شاهد بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرست‌اند".

پس حلقه فقط به دست، معنی نمی‌شود بلکه از سر تا پا  از هر نظر، در حلقه حصن تعهد ازدواج قرار می‌گیرد یعنی نگاه، اخلاقیات، صحبت کردن، خندیدن، مجالست با نامحرم، حجاب، زینت کردن (هم مرد و هم زن) و ... .

عدد ابجد کلمه "حصن" برابر 148 است که در جمع ارقامش، 13 می‌شود که برابر جایگاه عددی حرف "م" است و 4=3+1 برابر حرف "د" است که خود تمام دلیل بندگی است. و جایگاه عددی کلمه "حصن" ="40" می‌شود که جان اربعین عمل و برابر با جایگاه عددی کلمه "طاهره" است. و همچنین برابر با عدد ابجد کلمه "طلا" می‌باشد پس باید زن و شوهر در حلقه زندگی خود طلا شوند! فلز طلا، نفوذ ناپذیر است یعنی آفت در آن راه ندارد. اگر سالیان سال در لجنزار قرار بگیرد هیچ تغییری نمیکند و ارزش آن همیشه به روز است و زینت دست و گردن و گوش است.

انسان همانطور که ظاهر وجودش در حلقه‌های مختلف عهد و پیمان‌ها و مسئولیت‌ها محصور و محدود است. درون وجودش هم، همه حلقه است؛ از مویرگ‌ها گرفته تا استخوان‌ها و دل و روده تا همه جمع می‌شود تا حلق؛ در حلق، حلقه‌ها بصورت فشرده ظاهر می‌شوند؛ این حلقه‌ها وصل به گوش و نطق دهان می‌شوند و حیات سَر انسان، بستگی به سلامت گلو و حلقش دارد. پس کمال ندای سلامت تمام وجود از حلقه دهان خارج می‌شود؛ حلقه دهان بزرگ‌ترین محل برای تغذیه‌ی ظاهر و باطن بدن است . پس تعهد و عهد و پیمان از دهان، ابراز می‌شود.

*اما چه زمانی حلقه‌ها باز می‌شوند؟ بعد از مرگ، متوفی را در کفن می‌کنند؛ در سه قسمت بدن، روی کفن سه بند می‌بندند؛ اول: دور گردن، دوم: دور دست‌ها و شکم و سوم: دور پاها. راستی از غسال‌خانه تا قبر چقدر راه است یا لزوم این بستن چیست؟! شاید بخاطر اینکه پروردگار ستار العیوب تا نزدیک قبر هم، عیوب و گناهان او را امر به "سِتر" می‌کند اما وقتی به منزل آخر خود می‌رسد، بندها را باز می‌کنند (منظور سه بندی است که در غسال‌خانه به دور گردن و دور شکم و دست‌ها و پاها می‌بندند). و در قبر، صورتش را که وجه تمام اعمال به آن معلوم می‌شود که رو سپید است یا رو سیاه، باز و رویش را به "قبله" می‌کنند و آنگاه تلقین را برایش می‌خوانند و همه حاضران با عزیز خود خداحافظی می‌کنند و لحد را می‌گذارند و خروارها خاک بر روی او می‌ریزند، حال او می‌ماند و اعمالش! اینجا حلقه‌ها باز می‌شود زیرا قیامت صغرای خود را می‌بیند. در حالیکه زنده می‌شود تا سؤالات دو ملک نکیر و منکر را جواب دهد و تکلیف یک عمر بندگی را به خدای مهربان خود پس بدهد و آنگاه است که در جایگاه قرار می‌گیرد. امیدوارم آن زمان بهترین ساعت رو سفیدی ما باشد(انشاءالله). خداوند متعال می‌فرماید: "الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون[32]". "امروز است که بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دست‌هایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کرده‌اند گواهی دهد".{ نکته: معنی لحد؛ (ل) یعنی برای و (حد) یعنی اندازه باطنی هر کس، که بدنیا می‌آید تا از دنیا برود چگونه و چقدر میزان جایگاهش را دریافت کرده است. در اصل همانطور که همه از کنز و گنج الهی ظهور و بروز داشتند و جانِ کنز، همان نام مبارک احدیتِ خالق یکتا بود پس هر کس حدّی را از جان گنج الهی با خود دارد. حال چگونه و چطور استفاده کرده، در قبر به نام لحد به او داده می‌شود و در واقع آسمان زندگیش، بالای سرش پیدا می‌شود}.

زبان ظاهر، مُهر می‌خورد و دست‌ها و پاها، شهادت می‌دهند زیرا این اعضا در دنیا خاموش بودند چون به امر مولای خود بندگی می‌کردند و برای صاحب خود (یعنی به شخص میّت) خدمت می‌کردند، اما حالا که عمر تمام شد باید جوابگوی چگونه استفاده کردن از عمر را باشد. سؤال می‌پرسند: از جوانی چگونه استفاده کردید؟ با توحید و نبوت ، امامت و معاد و با اهل بیت پیامبر(ص) و قرآن چه کردید؟ و ... .  پس در اصل حلقه از ما جدا نمی‌شود! زیرا اگر حلقه بندگی واقعی را با خود همراه برده باشیم، زینت صورت و دست و پای ما می‌شود و جواز آزادی ما از عذاب عالم برزخ و قیامت می‌شود. منظور از گردنبند و پابند و دستبند بندگی، همان حفظ حدود الهی در عمل است که اعضای وجود، هرگز از حدود حریم امر حضرت حق، تجاوز نکرده است.

چنانچه امام کاظم(ع) به ما درس داد که حلقه بندگی، آن زنجیرهایی بود که چهارده سال در سیاه چال هارون الرشید بر گردن و دست و پای خویش (سِرّ عبودیت و بندگی) تحمل کرد تا گردنبندِ دشمن خدا را قبول نکند! شخصی از یاران آمد و حضرت را در آن حال دید و گریست و فرمود فدای شما خودم و پدر و مادرم که به این گونه در عذاب هستید؛ در غل و زنجیر. حضرت فرمود: من بنده عتیق (آزاد) پروردگارم هستم و این افتخار من است. راوی می‌گوید هنگامیکه پیکرمطهر ایشان را که با سَم شهید شده بود از زندان بیرون آوردند، سنگین بود. مأموران هارون الرشید گفتند: ببینید ایشان را چگونه پذیرایی کردیم که این چنین فربه شده است. وقتی آقا امام رضا(ع) تشریف فرما شدند، غل و زنجیر را نشان مردم دادند و فرمودند شیعیان و محبّین ببینید که غل و زنجیرها در بدن پدرم فرورفته و اینها نتوانستند باز کنند و بدن ورم کرده ... .(لعنت الله علی القوم الظالمین من الاولین و الآخرین الی یوم الدین)

حضرت به شیعیان درسی عنایت فرمود که این گردنبند و دستبند و پابند باعث افتخار من است و اگر کسی با خود ببرد، الی یوم القیامت از عذاب و ناراحتی‌های برزخ و قیامت آزاد می‌شود. اما در قیامت، همه با گردنبند خود وارد آن عرصه  می‌شوند که پروردگار عالم در قرآن کریم می‌فرماید: "و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا [33] ". اعمال مردم به صورت گردنبند می‌شود به گردن آنها؛ برای مؤمنان باعث افتخار و سرافرازیشان است اما برای کافران باعث عذاب. گردنبند و گوشواره و دستبند و حتی پابند به صورت حلقه است و باید حلقه با قفلی (یعنی تقوی الهی) بسته شود!

حدیث قشنگی است درباره بخشش گردنبند و گوشواره حضرت زهرا(س) در عالم اسرار در سفر معراج پیامبر(ص) فرمودند در ساق عرش نظر کردم و دیدم تمام عرش زینت گرفته بود به جمال زیبای زهرا(س)؛ در گوش‌های او، دو گوشواره و یک گردنبند به گردن ایشان بود که به 9 حلقه مزیّن بود؛ ایشان دو گوشواره را فرمود که "ابا محمد الحسن"(ع) و"ابا عبدالله الحسین" (ع) است و حلقه‌های گردنبند، 9 ذریه امام حسین(ع) است.(صلوات الله علیهم اجمعین)

در واقع باطن زیبائی‌های وجود خودِ خانم است که زینت وجود مبارکش شده است. پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه بقره می‌فرماید: "لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" یعنی "هر اعمالی که از حاصل عمرتان کسب می‌کنید بر وجود خودتان ظاهر می‌شود". دو گوشواره خانم(س) هم که یکی "ابا محمد الحسن"(ع) است زیرا آنچه وحی الهی به پدر بزرگوارش(ص) رسیده ایشان بدون کم و کاست از حضرت شنیده و به طور حسن (یعنی بهترین) در وجود مبارکش اثر کرده و عمل کرده است. در حلقه گوش دیگر "ابا عبدالله الحسین" (ع) است زیرا آنچه شنیده و تاثیر کامل کرده، به صورت عبادت خالصانه و زیبا برای پروردگارش به عمل آورده و بندگی کرده و نام مبارک "اَمَة الله" را دریافت کرده است.

پس کسی که گوش شنوا دارد، کلام خدا را حلقه کرده و آویزه گوش خود می‌گرداند. در ظاهر هم، گوشواره باید زینت صورت او باشد (تاثیر کلام باید به ظاهر وجود او زینت شود). ثروتمندان در قدیم غلام داشتند و به او غلام حلقه بگوش می‌گفتند یعنی هرگز امر اربابش از او جدا نمی‌شود؛ نه در خواب و نه در بیداری. حلقه از پشت لاله گوش، قفل یا بسته می‌شود زیرا از بندگی صاحبش هرگز بیرون نمی‌آید. پس بنده مؤمن برای مولایش باید چنین باشد و همیشه مولا را حاضر بر خود و اعمالش ببیند و حتی اراده قلبی و نیّت‌های قلبی خود را در محضر او ببیند زیرا او علیم بذات الصدور است.

گردنبند هم طوق می‌شود و به گردن ظاهر می‌گردد.زیرا آنچه مسئولیت زندگی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، دنیایی و آخرتی است، همه حلقه‌ای هستند به گردنبندِ عمل و هرگز باز نمی‌شود تا اینکه صورت اصلی آن، در قبر ظاهر می‌شود. آنگاه اگر گردنبند و گوشواره و پابند بندگی خدا را با خود برده باشیم،  ظاهر می‌شوند و باعث روسفیدی ما می‌شوند و خود، جوابگوی اعمال ما هستند. اما وای اگر گردنبند و پابند و دستبند بندگیِ شیطان را برده باشیم آنگاه خودِ اینها آتش می‌شوند و عذاب ! پس "طائره فی عنقه" تا در قیامت با ما همراه است و از ما جدا نمی‌شود تا در جایگاه عمل حاضر شویم.

بنابراین نیّت عمل از قلب شروع می‌شود ولی عمل، به ظاهرِ وجود خودمان نمایان می‌شود. اثر آن هم دوباره به ظاهر و قلب خودمان حلقه می‌شود. برای همین هر که حرفی می‌زند و در جایی تعهدی می‌دهد، می‌گویند بار مسئولیت را به گردن خود انداخت. "انّهم مسئولون" و هرکس مرهون کلام و عهد و پیمان خود است در دنیا و آخرت. پس گردن، عهده دارِ بار است زیرا گردن، واسطه‌ی سر به بدن است و تمام حیات این دو قسمت را به هم وصل می‌کند؛ نسبت آخرت به دنیا مثل سر است به بدن . و گردن، همین چند سال عمر ما در دنیاست! بکوشیم تا ما هم بهترین گردنبندی که صدّیقین برای خود بردند و آبرومند شدند را تهیه کنیم.

در این قسمت روایت گردنبند حضرت زهرا(س) را بیان می‌کنمزیرا همانطور که گفته شد پروردگارعالم در آیه 13 سوره مبارکه اسرا می‌فرماید: "طائره فی عنقه"؛ اعمال انسان‌ها را در قیامت به صورت گردنبند به گردنشان می‌اندازد. یعنی اعمال از شما سرمی‌زند و سیر درونی آن، اگرعمل نیک باشد خوبی‌ها را جمع می‌کند و اگر بد باشد زشتی‌ها را و بعد به خود انسان برمی‌گردد. می‌خواهم زیبائی‌های گردنبند حضرت زهرا(س) را بخوانید و درس بگیرید[34]:

رسول خدا(ص) نماز عصر را بجا آورد و بعد از نماز بر جهت قبله قرار گرفت و صحابه، پروانه وار اطراف آن مشعل هدایت قرار گرفته بودند. که در این حال پیرمردی عرب، از شدت فقر و فاقه از منزل خود به تنهایی طی مسیر کرده و خود را به مدینه رسانیده بود. با جامه‌ای کهنه و مندرس، به خدمت آقا رسید. رسول خدا(ص) از حال او پرسش کرد. عرض کرد یا رسول الله من پیرمرد پریشان حالی هستم. گرسنه‌ام مرا طعامی دهید، برهنه‌ام مرا بپوشانید، فقیر و بیچاره‌ام گره از کار من بگشایید. حضرت فرمود: چیزی در دست ندارم که چاره کار تو کند ولی دلالت می‌کنم تو را ، برخیز و به منزل کسی برو که خدا و رسولش را دوست می‌دارد، درِ خانه‌ای است که هیچ کس از آنجا ناامید برنمی‌گردد. سپس به بلال فرمود تا او را به خانه فاطمه(س) ببرد.

چون به در خانه رسید با صدای بلندی ندا کرد که سلام بر شما خاندان رسالت(صلوات الله علیهم اجمعین). فاطمه(س) در پاسخ فرمود، بر تو باد سلام. کیستی؟ عرض کرد مردی از عرب، به خدمت پدرت سید بشر آمدم و از گرسنگی و برهنگی و بیچارگی خود شکایت کردم، مرا بدین خانه دلالت فرمود. اکنون بر من رحم کن. خدایت رحمت کند. فاطمه(س) چون این سخن را بشنید مُرَّسله‌ای در گردن داشت که دخترِ حمزة ابن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود. آن را از گردن باز کرد و به اعرابی داد و فرمود این را بفروش. امید است که خدای تعالی بهتر از این را به تو عنایت کند. اعرابی گردنبند را گرفت به مسجد آمد. رسول خدا(ص) را در میان اصحاب نشسته دید. عرض کرد یا رسول الله(ص)، فاطمه(س) این قلاده را به من احسان فرمود و گفت آن را بفروشم امید که مرا با پول آن، فرجی حاصل شود. پیغمبر(ص) گریست و فرمود چگونه خدا برای تو فرجی حاصل نکند و حال آنکه دختر محمد(ص)؛ سیده زنان، این گردنبند را به تو داده است. عمار یاسر از اعرابی پرسید این مرسله را به چند می‌فروشی؟ گفت: به سیر شدن از نان و گوشت و یک بُرد یمانی که خود را با آن بپوشانم و یک دینار که خرجی راه خود بنمایم. عمار یاسر گفت: ترا دویست درهم هجریه و بیست دینار سرخ می‌دهم و به بُردی تو را می‌پوشانم و بیشتر، خویش تو را به اهل خود می‌رسانم و از نان گندم و گوشت تو را سیر می‌کنم. اعرابی گفت: چه بسیار است سخاوت تو. عمار از غنائم خیبر که رسول خدا(ص) به او بهره‌ای داده بود، هنوز چیزی بجای داشت. اعرابی را برد و به هرچه گفته بود وفا کرد.

اعرابی به خدمت رسول خدا برگشت و پیامبر(ص) از او پرسید: آیا سیر شدی و پوشیده گردیدی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله. غنی هم شدم. فرمود اکنون فاطمه(س) را به دعای خیر جزا بده که با تو چنین کرد. اعرابی سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد ای خدائیکه جز تو را عبادت نمی‌کنیم و تو پروردگار قدیمی که حدوث در تو راه ندارد و رازق ما در هر جهت می‌باشی، به فاطمه(س) عنایت بفرما چیزی را که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده باشد. رسول خدا(ص) گفتند: آمین. سپس فرمودند: خدای تعالی در دنیا به فاطمه(س) عطا کرده است آنچه را اعرابی گفت. اینک منم پدر فاطمه(س) و در عالم همانند من نباشد و علی(ع)، همسر فاطمه(س) است که اگر علی(ع) نبود برای فاطمه(س) کفوی وجود نداشت و ندارد. و حسن(ع) و حسین(ع)؛ دو سبط و سید جوانان بهشت هستند. سپس فرمود می‌خواهید اضافه کنم بر شما از شئونات خاصّه دخترم فاطمه زهرا(س)؟ عرض کردند : بلی یا رسول الله. فرمود: حبیبم جبرائیل(ع) مرا خبر داده است که چون فاطمه(س) را در قبر گذارند، دو ملک از او پرسند که پروردگارت کیست؟ گوید الله، ربّی. از او پرسند که پیغمبر تو کیست؟ گوید پدر بزرگوارم. پرسند ولی تو کیست؟ گوید این مرد که کنار قبرم ایستاده است همسرم "علی بن ابیطالب". همانا خداوند تعالی موکّل کرده است جماعتی از ملائکه را بر فاطمه(س) که او را از جلو و پشت و راست و چپ حفظ کنند و با او هستند در حال حیات تا او را مرگ برسد و بر او و پدر و شوهر و دو فرزندش صلوات بفرستند.

عمار یاسر آن گردنبند را از اعرابی خرید و با مشک خوشبو کرد و در بُرد یمانی پیچید و غلامی داشت به نام سهم که از غنائم غزوه خیبر خریده بود. او را طلبید و گردنبند را به او سپرد و گفت این جمله را بر رسول خدا(ص) تسلیم کن و تو را هم به او بخشیدم. پیغمبر(ص) هم او و گردنبند را به فاطمه(س) بخشید. سهم نزد فاطمه(س) رفت و گردنبند را تسلیم ایشان کرد و فاطمه(س) هم فرمود که تو آزادی.

در این هنگام سهم خندید و خانم سبب خنده‌اش را پرسید؟ عرض کرد ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردنبند مرا بخنده آورد که گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی کرد و پیاده‌ای را سواره نمود، بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت به دست صاحبش برگشت[35].

قصدم از گفتن این روایت(که اکثرا آن را شنیده‌اید) این بود که تاکید کنم اعمالی که از ما سر می‌زنند؛ بعد از طی مسیر خوب یا بد، درست یا غلط، زیبا یا زشت، دوباره به ما برمی‌گردند و به صورت مسئولیت بزرگ، حلقه به دور گردنمان می‌شوند. پس بکوشیم تا در دنیا، زیباترین گردنبند یعنی بندگی را انتخاب کنیم. حدیث گردنبند حضرت زهرا(س) چند درس به ما می‌دهد:

1-"انّا لله و انّا الیه راجعون". از او آمدیم در حالیکه هیچ بودیم، هست شدیم و دوباره به سوی او باز می‌گردیم . انشاءالله در حالیکه از سرمایه‌ای که او به ما داده بود بهترین استفاده‌ را کرده باشیم و امانت‌ها را صحیح و سالم به خودش باز گردانیم.

2-پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه "بقره" می‌فرماید: "لا یکلّف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" با سرمایه خود هر نوع کسبی کنی به خودت باز می‌گردد؛ خوب یا بد یا عالی. پس دو سر گردنبند باید بسته شود به گردن صاحب عمل! (چه در دنیا و چه پس از مرگ که آثارِعمل الی یوم القیامة به گردن صاحب عمل بسته است)

 

 

حلقه بندگی خانم آسیه(س)

نکته مهم اینکه ایشان دختر پیامبر نیستند و دختر امام هم نیستند اما از اخلاص و بندگی به بالاترین درجه کمال انسانی رسید و از آنجا به عالم قرب رسید. آسیه یعنی خانم غمگین، عدد ابجد اسم مبارکش 76 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه عبد است و در جایگاه عددی می‌شود 31 برابر کلمه "لا" یعنی "نه"، و در مجرای عبودیت "لا اله الا الله" و عبد خالص اوست.

آسیه(س) نخستین زنی است که ایمانش به درجه کمال رسید و اول زنی است که در خانه فرعونِ کافر سال‌ها ایمان خود را مخفی داشت و اول زنی است که به "موسی بن عمران(ع)" ایمان آورد. همین مخدّره است که تابوت[36] را از روی آب گرفت و موسی(ع) را از میان آب بیرون آورد. و او را چون جان شیرین در برکشید و برایش دایه طلبید و گهواره‌ای از طلای مشبک برایش ساخت و با جان و دل، شب و روز از او مواظبت کرد. چندین بار فرعون خواست او را بکشد و آسیه به لطائف الحیل او را منصرف گردانید تا حدی که مردم موسی(ع) را فرزند آسیه پنداشتند و سی سال "کلیمِ" حضرت ذوالجلال با ظهور آیات باهره و معجزات متواتره و به خاطر محبت و همراهی آسیه(س) با هزاران نعمت و راحتی، با نهایت حرمت و عزت زندگی کرد. با آنکه مراتب عدیده چه در خردسالی و چه بزرگسالی، فرعون را بضرت شتم و ظلم آزرده کرد. و در خردسالی بدست حق پرست خود، ریش فرعون را گرفته و به شدت کشید و مقداری از آن را کند و فرعون در هر مرتبه به قصد کشتن حضرتش قیام می‌کرد، آسیه(س) مانع می‌شد تا اینکه دعوت خود را آشکار نمود. اول زنی که به او ایمان آورد آسیه بود.

این بانو، سیّده‌ای از سیدات بهشت و زنی یگانه و فرزانه از زنان جهان است و در ایمان خود استوار بود و از زن‌هایی است که در قرآن کتاب آسمانی از ایشان ستایش شده است. او در حالیکه در خانه‌ای بود که از رفاه زیادی برخوردار بود و بهترین و بیشترین طلا و جواهرات را داشت و هر نوع زینتی برای او فراهم بود و هر گونه لذتی برایش مهیا بود اما او موحد بود. و او در حریم بندگی، چشم از دنیا بست. و حلقه بندگی را به تمام و کمال در ظاهر و بدن وجود خویش زینت داد و هرگز محبت دنیا و مال دنیا در او نفوذ نکرد و همه را در راه رسیدن به مولایش استفاده کرد. به فرمایش آقای مجلسی آسیه خاتون را به حرمت خوانده و او را از زنان دیگر بیشتر احترام کرده است. و حضرت ختمی مرتبت (ص) چندین بار او را از روی رأفت و مرحمت به حسن عقیده و استقامت و کمال ایمان و معرفت و ثبات در دین و اعراض از کفار و مشرکین یاد نموده است. و آنچه در تفاسیر و تواریخ و خبر و سیر منظور نظر است از بدو آفرینش آدم(ع) در خانواده کفر زنی بدین ایمان و اطمینان نیامده است که در دوستی خدا و رسول خدا اینگونه ثابت قدم و استوار باشد. از رسول خدا (ص) منقولست که "در قیامت آسیه(س) با هفتاد هزار حوریه با بیرق‌های تسبیح به استقبال سیدة نساء العالمین فاطمه زهرا(س) می‌آیند و فاطمه زهرا(س) در محفل و مجلسی که شرف حضور پیدا کرده و آسیه(س) و مریم(س) با او بوده و هستند" و آن ایمان کامل و محکم او در میان آل فرعون منحصر به فرد است[37]. پیغمبر(ص) فرمود: "سه نفر در یک چشم بهم زدن هم به وحی الهی (ایمان به مبدا و معاد) کافر نشدند مؤمن آل فرعون (حزقیل) و علی بن ابی طالب(ع) و آسیه زوجه فرعون.

*روایت مجلسی از امام محمد باقر(ع) در احوال موسی بن عمران(ع) [38]:

 اما آسیه زن فرعون از مردم بنی اسرائیل بود. در نهان، خداوند را از روی اخلاص و ایمان کامل می‌پرستید و ایمانش مخفی بود. تا هنگامیکه فرعون، ماشطه همسر حزقیل، را شهید کرد. آسیه پرده از پیش چشمش برداشته شد و مشاهده کرد ملائکه روحش را با تجلیل فراوان به آسمان می‌برند. بر یقین او افزوده شد و در آن هنگام فرعون بر او داخل شد و آسیه را خبر داد به قتل همسر حزقیل. آسیه دیگر تاب نیاورد بر او بانگ زد و گفت وای بر تو ای فرعون، تا چند بر خداوند تبارک و تعالی جرأت می‌نمایی. فرعون گفت مگر تو را نیز جنون عارض شده؟ مانند جنونی که بر ماشطه عارض شده بود. آسیه گفت مرا جنونی عارض نشده ولیکن ایمان آوردم به خدائیکه پروردگار جهانیان و پروردگار من و توست. فرعون مادر آسیه را دوست می‌داشت. از او خواست با موعظه و حیله‌ای دخترش را از دین حق برگرداند. اما همین که مطمئن به ایمان او شد، دنیا در نظرش تیره و تار شد. هر چه او را تکلیف به اقرار خدایی خود کرد، آسیه اعتنا نکرد. در نهایت آسیه گفت من هرگز از دین موسوی دست بر نمی‌دارم و این طوق بندگی را به هیچ چیز در دنیا نمی‌فروشم. مادرش گفت: فرعون قسم خورده که اگر ایمان نیاوری تو را هلاک خواهد کرد. آسیه فرمود هر چه خواهد بکند که من هرگز دست از بندگی خدایم و ایمان او برنمی‌دارم. فرعون آسیه را به چهار میخ کشید "و فرعون ذوالاوتاد یعنی صاحب چهار میخ" و او را عذاب می‌کرد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته‌اند فرعون قصابی را خبر کرد که آسیه را در برابر چشمش پوست بکند و سر ببرد. آن قصاب فرمان فرعون را اجرا می‌کرد. در این زمان ساکنین عالم بالا به فزع آمدند و بر حالت آسیه رقت کردند و نجات او را از خداوند خواستند از مصدر جلال ندا رسید: آسیه ، کنیز من است و مشتاق لقاءالله است. ببینید در حال احتضار چه می‌گوید. نگریستند، شنیدند که می‌گوید: "رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین[39]". پروردگارا بنا کن برای من در بهشت خانه‌ای و مرا از فرعون و عمل او و این گروه ستمگر نجات بده.

به روایت ثعلبی در عرایس[40]هنگامیکه آسیه(س) در زیر سخت‌ترین شکنجه‌های فرعون بود، آسیه(س) دعا کرد و آلام از وی برداشته شد، و دیگر از صدمات فرعونیان احساس درد نمی‌کرد پس درآن وقت قدری خندان شد. فرعون از خنده‌اش به شگفت آمد و گفت این زن دیوانه شده. شهادت آسیه(س) سبب شد که پس از زمان اندکی یک میلیون و ششصد هزار نفر از لشکریان فرعون غرق شدند. امیدوارم درس خوبی باشد برای ما ازعاقبت بندگی!

 

 

 خمس، حلقه بندگی مال انسان

یکی از احکام واجب در فروع دین ما خمس است که بعد از طهارت، نماز، روزه، خمس آمده است. ؛ اولین آیه جزء 10[41]می‌فرماید: "واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خسمه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المساکین و ابن السبیل ان کنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کل شیء قدیر" به معنی :"و ای مؤمنان بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، خمس آن خاصّ خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است. اگر به خدا وبه آنچه بر بنده خود در روز فرقان روزی که دو سپاه روبرو شدند خدا نازل فرمود ایمان آورده‌اید که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست".

پروردگارعالم واجب کرده است که یک پنجم از مال را (بنابر احکام واجب در بعضی از خصوص) به عنوان خمس بدهید که "دو سهم می‌شود: 1- سهم سادات 2- سهم امام ". که هر کدام به مصارف آیه فوق الذکر باید مصرف شود اما خمس خود، باب طهارت باطن اموال است. طهارتی است که هرگز طهارت ظاهر به آن شامل نشود. طهارت ظاهری کفاف طهارت اعمال را نمی‌کند. یعنی اگر لباس نمازگزار یا تمام وسائل منزل از نظر ظاهری پاک باشد، ولی اگر به آن خمس تعلق بگیرد و ایشان خمس آن را نداده باشد نماز باطل می‌شود، اگر لباس احرام شود و یا هزینه سفر حج شود حجش باطل است. حتی سرمایه یا مالی که به آن خمس تعلق می‌گیرد، اگر پول آب منزل شود غسل باطل است و خلاصه خمس مثل الک یا صافی است که تمام "ما به الملک" انسان باید از آن بگذرد تا شاید قبولی شامل حالش شود و تا ما یحتاج قیامت به سلامت بدست ما برسد و این طهارت واقعی است.

انسان هنگامی که می‌خواهد از دنیا برود زمانی به طهارت مقبول وارد عالم برزخ می‌شود که از باب خمس بگذرد و آن باب طهارت، و حقیقت این باب، به شیعه بودن آقا و مولایمان "سید الشهداء خامس آل عبا ابا عبدالله الحسین" (ع) بر روی تمام شیعیان جلوه می‌کند. چنانچه در اسرار اربعین و حقیقت (قلبِ به میم عمل) درباره مولا توضیح داده شد. قلبِ به میم عمل، همان جان طهارت اربعین است که از عالم اسرار تا عالم سفل دنیا، حقیقت انسانی را بدون ذره‌ای ظلمات حفظ می‌کند تا صحیح و سالم منتقل به عالم قرب و اعلا کند. وجود مقدس مولا خود و تمام عزیزان و مال و فرزندان خویش را در کف اخلاص به قربانگاه برد و فرمود "رضاً بقضائک تسلیما بامرک لامعبود...".

او خود، فاعل خُمس شد (خامس) و جان خمس را به شیعیان آموخت. خُمسِ مال، کمترین درجه خُمس است و از آن بالاتر خمس جسم و جان است که به آن زکات بدن می‌گویند: زکات هنری، زکات قوایی، جوانی، ادراکی، فکری و خلاصه بهترین زکات، علم است که بی‌دریغ همه آنچه خداوند مهربان به فضل بی‌نهایتش به ما عنایت کرده، در راه خدا و برای گشایش مشکلات مردم استفاده کنیم(در هر زمان به وسع خود به دیگران خدمت کنیم). و بالاترین خمسِ در راه خدا، "مجاهدت فی سبیل الله" است.

امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: "... یا رب قوّعلی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی و هب لی الجدّ فی خشیتک و الدّوام فی الاتّصال بخدمتک...". "خدایا در مقام بندگیت به من قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده و ارکان وجودم را به خوف و خشیتت، سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمتت مشغول بدار". "حتی اسرح الیک فی میادین السّابقین و اسرع الیک فی البارزین و اشتاق الی قربک فی المشتاقین و ادنو منک دنوّ المخلصین". "تا آنکه در میدان اطاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم و عاشقانه به مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم". باب طهارت را چنان در جان حقیقت انسانی نشان داد که انسان که از گوشت و پوست و درون بدن که عین نجس است و میته‌اش با غسل پاک می‌شود، در میدان جنگِ فی سبیل الله به تبعیت مولایش "سید الشهدا" خون، پوست و گوشت او پاک می‌شود و غسل و کفن نمی‌خواهد. طهارت با آب دنیا بعد از بر طرف شدن عین نجس، محل را پاک می‌کند. اما طهارت باطن، خودِ عین نجس را پاک می‌کند. مثل کافر که با کلمات مبارک شهادتین پاک می‌شود و همچنین، شهادت فی سبیل الله، عین نجس میت را به عین پاکی تبدیل می‌کند. به همین دلیل شهید نه غسل می‌خواهد و نه کفن. تمام وجودش تطهیر است و مردگی در او راه ندارد. به قول خداوندعزّوجلّ  "او زنده است". "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[42]". پس نتیجه می‌گیریم نفس انسانی در وجود ما ودیعه است و طاهر است و نفس حیوانی است که میته می‌شود و عین نجس است. "موتوا قبل ان تموتوا".

خُمس مانند پلی است که از باب طهارت، مال و جان انسان‌ها را به عالم باقی منتقل می‌سازد. پس انسانی که خمس نمی‌دهد (اگر خمس به او تعلق بگیرد) آن دنیا راه به جایی ندارد و عمل مقبول و طاهر دستش را نمی‌گیرد، اگرچه ظاهراً تمام واجباتش را به غیر از خمس انجام داده باشد. اگر انسان غنی، تمام مالش را به دلخواه خودش ببخشد یا صدقه بدهد عملش متسحب است و هرگز واجب از گردنش نمی‌رود. زیرا می‌توانست واجب را انجام داده و تکلیف بندگی خویش را ادا می‌کرد زیرا در مستحب، مؤاخذه نمی‌شود ولی در واجب، عقاب است. مستحب شاید برای راضی شدن دلش باشد ولی واجب، بندگی خداست و رضای اوست.

خمس، همان عدد پنج است یعنی حلقه بندگی و با خمس هر سال تجدید بیعت بندگی با پروردگار عالم می‌کنید و با هر ریال مالش مثل عمل روزه تسبیح گوی او می‌شوید. مالی که درونش عبادت باشد حلقه بندگیِ مال، (یعنی مال را از خدا ببین و حق خدا را به مخلوق خدا دادن) طاهر است (یعنی لیاقت عرضه شدن به پیشگاه پروردگار عالم) و برکت دارد و برکت، همان برکه رحمتی است که در قیامت، تشنه لبان در برهوت عمل محتاج یک قطره‌اش هستند ولی به آنها داده نمی‌شود، هر کس باید برکت برای خود بفرستد .

بنده باید چه غنی باشد چه فقیر، یک روز از سال را برای رضای خدا سال خمسی خود قرار دهد، این روز به فتوای بیشتر علما باید به سال قمری باشد چون سال قمری گردش دارد و در تمام سال شمسی ظاهر می‌شود، پس در تمام سال امتحان می‌شود روزی که پولدارهستی، روزی که کم پولی، روزی که آذوقه وسائل سال خریدی و خلاصه خُمس، ایستگاهی است در قبر و قیامت که از بنده سؤال می‌شود "أینَ خُمسُک؟". روز خمسی، خود بابی می‌شود و در باز می‌شود و خود جواب گو می‌شود و بنده با سرافرازی و طهارت از ایستگاه می‌گذرد. چون خمس، محور فروع دین است زیرا همانطور که گفته شد طهارت ظاهر، تحت الشعاعِ طهارت باطن یعنی خمس است، و نماز بدون خمس قبول نمی‌شود، روزه بدون خمس روزه نیست، حج بدون خمس باطل. امر به معروف و نهی از منکر ندارد چون مالِ غصب می‌شود سهم سادات و سهم امام در مالش است و خود منکر انجام می‌دهد و در نهایت، جهاد نکرده است. زیرا از نفس حیوانی خود شکست خورده و خود را اسیر نفع ظاهر دنیا کرده است. و در نهایت تولا و تبرا ندارد زیرا تولای او بندگی و تبعیت با سادات کرام اهل بیت(ص) است، پس بندگی ندارد. تبرا هم ندارد چون مالش و دلش مخلص نشده است. و همین طور مال غصبی است زیرا مالی که خمس آن داده نشده، سهم سادات و امام در آن است(غصبی ).

 پس خمس، همان جان بندگی است. قربان کردن مال توفیق است که در پی آن در وقت لزوم قربان کردن دل را برای خدا دارد و تا پای جان مقاوم می‌شود و برای دین خود به قربانگاه می‌رود. همان شکر یا حمد واقعی.

آقا ابا عبدالله الحسین(ع) که با درس زیبای خود، حماسه‌سازعشق بازی و بندگی با حلقه اطاعت است، امام رهروان عشق و "سلوک الی الله" شد تا با پیروی از فرزندانش راه مهدویت و هدایت واقعی را پیدا کنیم، یا به حلقه "مستشهدین بین یدیه" امام زمانمان بپیوندیم. زیرا او نگین این حلقه می‌باشد، زیرا او "طاووس بهشتی" نام گرفته است.

پروردگار عالم در سوره مبارکه جمعه[43] خیلی زیبا صادقین را محک می‌زند و می‌فرماید:" فتمنّوالموت ان کنتم صادقین". می‌فرماید چه کسانی تا پای جان به قربانگاه برای جان و مال می‌روند آنهایی که تا پای مرگ ایستادگی می‌کنند صادقین هستند آنهایی که با کمی احساس خطر برای جانشان یا ضرر برای مالشان دوری می‌کنند و از اعتقادات خود دست بر می‌دارند کاذبین هستند.

بگذر از نفس و صاحبِ دل باش       حسب الامکان مراقبِ دل باش!

لقمان حکیم رحمه الله علیه چهره‌ای سیاه داشت، روزی مردی به اشتباه حضرت را که شبیه برده‌اش بود نزد خود برد، گوش راست او را سوراخ  و حلقه مسی از آن عبور داد و به ایشان گفت تو غلام حلقه بگوش من هستی، از لقمان پرسید چه می‌خوری گفت: هر چه مولایم بخوراند. چه می پوشی؟ فرمود: هر چه مولایم بپوشاند. گفت کجا می‌خوابی؟ فرمود: هر جا مولایم بگوید، گفت: حالا خوب برده‌ای شدی. حضرت را یک سال به بردگی وادار کرد بعد برده خودش پیدا شد و حضرت را راهی کرد. لقمان حکیم می‌فرماید: در این یک سال فهمیدم بندگی یعنی چه؟ و چگونه باید بندگی کنم؟!

به نظرعارفان غیر از خُمس مال ، خمس در همه امور دنیوی ما وارد می‌شود از رِزق سلامتی بدن و نفس و حتی بینایی و شنوایی و سخن گفتن و امور جانی و علمی و هنری، اعتباری و حتی آبرویی. پس خمس مال، قلیل‌ترین نوع دِین مالی می‌شود. مرتبه‌های بالاتر از آن از جان مایه گذاشتن است. سرورمان، ابا عبدالله الحسین(ع) معلم کامل خمس است. او فاعل همه نوع خمس شد حتی در محبت فرزندانش و به قربانگاه بردن آنها. همانطور که می‌دانید طفل شش ماهه خود را هم به پیشگاه باری تعالی قربانی داد و پیروان واقعی او اهل کاروانش بودند که از خانم‌ها و آقایان به وسع خود جانبازی کردند و این طریقه محبین و شیعیان واقعی است. زیرا می‌فرمایند: "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". یعنی همه مسلمانان در مدت عمر خود امتحان عاشورایی می‌دهند چنانچه باید سعی کنند از شیعیان و انصار و از ذابین و "مستشهدین بین یدیه" امام زمانشان باشند و این بهترین معنی حلقه بندگی می‌باشد.

انسان باید دنیایش را در بند کند تا در آخرت آزادی را در بهترین درجات بهشت نزد پروردگار عالم داشته باشد. بندگی یعنی محدودیتِ قانون در انسان شدن. بندگی یعنی اطاعت محض و خالصانه پروردگار، سبحانه و تعالی جلّ جلاله شأنه. بندگی خداوند یعنی به اسارت کشیدن شیاطین و وسواس‌ها و خناس‌ها. همانطور که در زندگی حضرت سلیمان(ع)، پروردگارعالم تمام شیطان‌ها را برایش به غل و زنجیر کرد. آنها از حضرت سلیمان(ع) اطاعت می‌کردند یعنی همانطور که رب العالمین در قرآن کریمش می‌فرماید: "شیطان در انسان‌های خالص نمی‌تواند نفوذ کند". بندگی یعنی تا آخرین قطره خون و تا آخرین وسع مالی و جانی به قربانگاه مولا رفتن و جان و مال باختن. "جهاد در راه خدا، ترک هوای نفس است".

عدد 5 و وجود مقدس امام حسین(ع)

پس همانطور که گفته شد "حلقه پنج" حلقه بندگی در راه رضای صاحب و مالک و مولای ما؛ ربّ العالمین است. عدد 5 متعلق به حرف ه است و مخرج حرف ه روی قلب می‌باشد و آخرین مخرج حروف حلقی است؛ این حرف به قول عارفان، متعلق به سرورمان؛ سالار شهیدان؛ خامس آل عبا؛ امام حسین(ع) است. ایشان، پنجمین معصوم هستند و حلقه معصومین(ص) در عالم سِرّ، به ایشان بسته شد. در عالم سِّر، نور مبارک پنج تن(ص) خلق شد و در روی زمین، پنج تن(ص) زیر "کساء" قرار گرفتند و اما پروردگار عالم در وجود مطهر امام حسین(ع)، 9 ذریه معصوم بعد خود را قرار داد که با خودش 10 وجود می‌شدند. اما سِرّ خمس به وجود ایشان ظهور و بروز کرد. زیرا ایشان فاعل خمس شد (خامس آل عبا) و با قربانی شدن خود و 18 نفر از خانواده محترمش و رویهم 72 نفر یاران با وفایش، هم عشر وجودش محل امتحان همه عاشوراییان شد و هم تمیز بین حق و باطل قرار گرفت. و هم باز شدن و افشا شدن ذریه او بودند که با شمارش معکوس از آقا علی بن الحسین(ع)، ولایت خود را ظاهر کردند. چنانچه وجود آقا امام سجاد(ع) با  8 فرزند معصوم در بطنشان به عدد 9 بدنیا آمدند تا به وجود مقدس امام زمان (عج) که به عدد یک می‌رسد و تجلی نورٌواحد(ص) را درمی‌یابیم. و ظهور وجود با برکتش، ناجی همه مستضعفان و ظهور تمام باطن قرآن است و اوست بقیة الله الاعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف).

نامش نام جدش است و حلقه از یکِ وجود مقدس پیامبر(ص) به یکِ قائم آل محمد "اللهم صلّ علی محمد و آل محمد" ختم می‌شود؛ شاید همان بسته شدن دو سر گردنبند؛ "قاب قوسین او ادنی"  باشد!

حقیقتی از عجائب اسرار در ایام هفته

دائماً ایام هفته، در7روزسپری می‌شود و تمام مخلوق چه آسمانی‌ها و چه زمینی‌ها در این ایام غرقند. درحالی‌که 7روز است اما به تمام زبان‌ها و در تمام کشورها روز اول و آخر هفته را به عدد، نمی‌خوانند و هفته به عدد در 5 روز خوانده می‌شود(یکشنبه تا پنجشنبه).

همان‌طورکه در اسرار خلقت در عالم سرّ خواندیم که همه ظهورات و همه کائنات و همه موجودات چه زمینی و چه آسمانی و از عالم ظهورباطن تا عالم ظاهر یعنی دنیا و از ازل تا ابد، همه از یک نفس واحده خلق شدند: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة ...[44] . و آن نفس واحده، همان سرّ حقیقت محمدی(ص) است به نام نامی نورٌواحد(ص). که در عدد وجود مقدس 5تن(ص) قابل تذکراست که پنجمین نور مقدس؛ آقا امام حسین(ع) حامل 9 ذریه‌ی معصوم است که 14=9+5 می‌شود یعنی وجودهای مقدس 14 معصوم(ص) که اگر ارقام 14 را جمع کنیم عدد 5 را نشان می‌دهد(5=4+1) و عالم در سرِّ حقیقت حلقه بندگی و ظرف عبودیت خالصانه الله جلّ‌جلاله در جانِ حقیقی تطهیر خلق شده است و همه‌ی عالمیان در تسبیح نام مبارک الله سبحانه و تعالی غرقند، آنچه در آسمان‌ها و زمین است و آنچه دربین آن‌هاست تسبیح گوی خداوند سبحان هستند، چون خالقشان سبحان است.

پس ایام هم که عمرما و طول زندگی ما در دنیاست، در هفته جلوه دارد.

یکی از زیبایی‌های عدد5 این است‌ که گیرنده فیض از فیض مطلق 5تن(ص) و آخرین حجت حق امام زمان(ص) است که ایشان صاحب 14 است. همان‌طور که قبلا بیان شد روزاول هفته؛شنبه متعلق به پیامبر(ص) است که حامل 14 بود و آخر هفته؛ جمعه متعلق به امام زمان(ص) است که چهاردهمین معصوم(ص)است و جمعه، جمع کننده تمام زیبایی‌های هفته است.

و همان‌طورکه در ترتیب نزول سوره مبارکه حمد بیان شد درحالی‌که پنجمین سوره است که بر قلب نورانی پیامبر(ص) نازل شده اما در نوشتاری اولین سوره قرآن است. پس در جمع ترتیب نزول(=5) و نوشتاری(=1) سوره مبارکه حمد به عدد 6 (عدد خلقت تمام دنیا) می‌رسیم که کلّ خلقت در دنیا و باطن دیگرش آخرت ظاهر شده است و می‌شود که دنیا، خلقت مستودع یعنی امانتی و ودیعه است اما آخرت، دائمی و مستقر می‌باشد و از دنیای امانتی باید تمام نعمات را با دست خودمان  و به بندگی خالصانه در تمام ایام و ساعات و سال‌ها برای زندگی ابدی خود به بهترین وجه و صورت زیبا بفرستیم و مستقرکنیم.

دیگراینکه سوره مبارکه حمد شامل 7 آیه است. پس هفته، هم جلوه ترتیب نزول سوره حمد است(به 5 عدد خوانده می‌شود) و هم جلوه تعداد آیات این سوره (که هفته، 7 روز می‌شود) و در جمع الجمع معنا متعلق به 14معصوم (ص) است، مصداق سبعاً من المثانی می‌شود[45]. و جمع اعداد از 1 تا 7 (28=7+6+...+2+1)  برابر با 28 می‌شود. پس در طول هفته، 28 حرف به طورکامل عرضه می‌شود!

عدد 5 و روزهای هفته :

نکته اول: هر سال 52 هفته است. عدد ابجد کلمه حمد=52(7=2+5) و جایگاه عددی کلمه حمد=25(7=5+2)است که جمع عدد و جایگاهش، 7 تا 2 تا یعنی  14 تا(سبع مثانی) می‌شود. و همان‌طورکه می‌دانید ذیقعد خلقت خشکی در دنیا زیر خانه کعبه، در روز25 ماه ذی القعده می‌باشد(25=حمد ، 7=5+2) یعنی خلقت خشکی همان حقیقت حمد و عدد7 است، و ازآن‌جا دحو الارض گردید[46]. امیدوارم با دیده‌ی تیزبینی و تفکر و تأمل به مطالب بنگرید!

پس هر روز از هفته که 7 روز است در 52 هفته‌ی سال که برابر عدد حمد است سپری می‌شود (7=2+5) یعنی ثانیه‌ای از ایام نمی‌گذرد مگر درسبع مثانی یعنی 14 و چنانچه قبلا بیان شد یکی از القاب مبارک حضرت مهدی(ص)، امام زمان(عج الله تعالی فرجه) است، به این معنا که زمان، پشت وجود مقدسش قرار دارد و روزی گیرنده از ایشان است(در ضمن ایشان چهاردهمین معصوم می‌باشد). و صاحب العصر و الزمان یعنی هیچ ذره‌ای در خلقت، خلق نشده مگر از وجود مصدرِعالم، صاحب العصر و الزمان (ص) که همان کلمه‌ی خدا؛ نورٌواحد(ص) و نفس واحده است.

عدد 5 در ایام درواقع ازجمع گنج 5تن(ص) است که درباطن، همان 14 معصوم(ص) است به رزق تمام اسرار 4روی 10 زیرا اسرار ملکوتی عالم اسمائی و عرشی و کرسی تا بیت المعمور(آسمان چهارم) و تا 4 رکن خانه خدا، به 4 ظهور داشت که به فرموده امام صادق(ع) آیت الکرسی نامیده شد و اگر اعداد1تا4 را باهم جمع کنیم 10 می‌شود و 10 حقیقت گنج عشر است که "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". [47]

پس روزی رزق حقیقی یعنی ولایت و رسالت از خالق مهربان که از مجرای کنزالّهی خودش به گنج عشر در5 روزهفته به دست ما می‌رسد. امیدوارم بتوانیم این روزی را به بهترین نوع بندگی مصرف کرده و به رضایش نائل شویم.

عدد 5 در دست‌ها و پاها

اما عدد 5  در دست‌ها: هر دست  5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به  10 انگشت و 28 بند ظاهرمی‌شود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده می‌شد درحالی‌که به 14 نور مقدس(ص)متعلق بود و آیا این‌طور نبود که عدد14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص می‌شود چرا می‌فرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).

این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمی‌شوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمین‌‌‌‌‌ها وآسمان‌هاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده (28=جایگاه عددی حرف غین که حروفش با غنی برابر است)     گرگداکاهل بود    تقصیرصاحب خانه چیست.

تمام اسراری که برای هفته بیان شد در دستان ماست؛ چنانچه 52 هفته توضیح داده شد، ماهم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 می‌شود(52= عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5). آنچه تحویل می‌گیریم و آنچه برمی‌گردانیم بادست است. در روز قیامت هم کتاب نامه‌ی اعمالمان به دستمان می‌رسد یا راست و یا چپ! در سوره مبارکه واقعه؛ و اصحاب الیمین (یاران دست راستی‌ها) و اصحاب الشمال(یاران دست چپی‌ها) [48]. و خداوند کریم در سوره مبارکه اسرا می‌‌فرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[49] .آن‌گاه که امر می‌شود بخوان کتاب عملت را که کف نفس ثابت شده است.

آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی(ع)می‌فرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو جرم کبیری. خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همه‌ی انسان‌ها خلیفة الله هستند.

عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد کلمه شمس و روشن کننده است و 64=عددابجد دین. پس دست، تحویل گیرنده‌ی شمس دین (خورشید دین) می‌باشد. جمع ارقام 464 برابر14 می‌شود(14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 می‌شود و به انگلیسی هَند=59 می‌شود که بازجمع ارقامش 14می‌شود! (14=9+5) و در نهایت هم 5 می‌شود(5=4+1)! یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همه‌ی قدرت‌ها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همه‌ی مخلوقات ظهور و بروز دارد.

نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که می‌شود 64 و64=عددابجد دین. درحدیث می‌فرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست می‌ماند. ازطرف دیگر64=عدد ابجد کلمه کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37(10=7+3) پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ می‌کنیم! و با دستمان تحویل گیرنده‌ی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!

جمع دو دست با عدد 64 می‌شود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28 هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عددابجد نام مبارک امام حسین(ع) که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.

پاها هم هرکدام 64 هستند(یک شصت و 4 انگشت) که انشاءالله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم می‌شود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین(ع).

درواقع رونده‌ی راه اباعبدالله الحسین(ع) می‌تواند مقام اصحاب امام حسین (ع) را با دست تحویل بگیرد. بنابراین جمع دست‌ها و پاها می‌شود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256که جایگاه عددی کلمه نور=40 = عدد ابجد حرف"م" است. این حقیقت در وجود مبارک انسان‌های کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.

امام زمان(ص) در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت همان‌طورکه در قسمت عدد 13 بیان شد در زمانشان عالم قلب به میم می‌شود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13).

خداوند کریم در سوره مبارکه حدید می‌فرماید[50]:یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم. این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن)در روزی است که مردان و زنان با ایمان را می‌بینی که نورشان پیش‌رو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت می‌کند(به آنان می‌گوید) امروز شما را مژده باد به بهشت‌هایی(که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانه‌اید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.

عدد 5 درنماز(نمازهای 5 گانه)

حال این اصل که چرا تعداد نمازهای واجب به عدد 5 وارد شده را بررسی می‌کنیم. اول، نمازظهراست که متعلق به پیامبر(ص) می‌باشد چون ایشان ظهر وجود است و نور تامّ 14؛ نورٌواحد(ص). و آخر، نمازصبح است که متعلق به امام حسین(ع) می‌باشد و همان‌طورکه می‌دانید ایشان پنجمین معصوم (ص) هستند و 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان که می‌شود14 (14=9+5). پس اگر حقیقت نمازاول؛ ظهر و نمازآخر؛ صبح با هم جمع شود برابر28 می‌شود (28=14+14) که 28 برابرجایگاه عددی حرف غین و نام زیبای غنی پروردگارعالم است، پس چه جالب است که اگر 5 نوبت نماز واجب قبول شود انسان به رحمت خداوند، غنی می‌شود. به فرموده‌ی پیامبر(ص) که اگر هرکس روزی 5 بار در آب جاری پاک شستشو شود(انشاءالله) پاک می‌شود و پاک می‌ماند. زیرا از درون غنی می‌شود و کسی را که خداوند از درون بی‌نیازکند، درهر حالی و در مقابل تمام هواهای نفسانی احساس بی‌نیازی می‌کند. بنابراین نماز، همان حجاب نورانی (حجاب=14 و 5=4+1)است که او را دائماً از ظلمات نفس رهایی می‌بخشد و درنتیجه به فلاحت و رستگاری می‌رساند.[51] 

عدد28 که جان حروف کلام مبارک خدای مهربان؛ قرآن است، قرآن را به ظاهر و باطن غنی اعلام می‌کند و قرآن، سیّد تمام کتب آسمانی است و تمام کتب آسمانی در بطن آن قراردارند. و قرآن، صورت باطن انسان کامل است، قرآن حقیقت دو رکعت نماز مقبول است (4سجده واجب دارد). در روایات زیادی از معصومین(ص)آمده‌است که هر کس در عمرش به دو رکعت نماز مقبول برسد آن نماز، تمام اعمالش را شفاعت می‌کند و وزنه سنگین در نامه اعمالش می‌شود. 

جالب است که 5نماز واجب، رویهم 17 رکعت است که جمع ارقامش 8 می‌شود (8=7+1) و 8 به عربی، ثمن معنا می‌شود. ثمن یعنی گرانبها و پرقیمت، بسیار با ارزش که شاید بتوان گفت که در دنیا این قیمت یافت نمی‌شود. چنانچه بهشت، 8 درجه دارد و نماز ظهر همراه نمازعصر 8 رکعت است که نافله‌ی هرکدام هم  8 رکعت است. دراینجا خیلی معنا نهفته است!

اولاً: نماز ظهر متعلق به صاحب رسالت؛ پیامبر(ص) است و نماز عصر متعلق به صاحب ولایت عظما؛ امیرالمومنین علی(ع) است. پس با رسیدن به عمل واقعی به رسالت و عمل واقعی به ولایت (پیرو وشیعه شدن واقعی)، ثمن حقیقیِ رضای خدا بدست می‌آید.

ثانیا: یکی از زیبائی‌ها در ترتیب عدد نورانی ولایت در 12 نورمقدس، ولایت امام هشتم؛ امام رضا(ع)است که ثامن الائمه نامیده می‌شود. او ثمن ولایت است و او محور گنج به رضا رسیدن و در مرتبه‌ی عالی راضیة مرضیه می‌باشد.

پس درواقع  17 رکعت نماز، با شرط رضای خدا و قربة الی الله، رسیدن به همان ثمن حقیقی انسانی است که انشاءالله نصیب ما ‌شود.

 

نورٌ واحد(ص)

خوب دقت کنید !  گنج نورانی چهارده معصوم(ص) در عالم  بالا به نام مقدس پنج تن (ص) ظهور داشتند{"انّی کنت کنزا مخفیا و احببت وان اعرف" این است و جز این نیست که من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم خودم را بشناسانم. این منت شناسایی گنج ظهور اسماء14معصوم(ص)است که همه مخلوق از آن عزیزان خلق شدند}. و در عالم سِرّ به نام یک حقیقت، ظهور داشته‌اند؛ سرّ حقیقت محمدی(ص) که همه نورٌ واحد(ص) هستند.

عدد ابجد نورٌواحد=275 که در جمع ارقامش 14 می‌شود(14=5+7+2) و جایگاه عددی آن 59 (14=9+5)می‌شود که برابر با نام مبارک مهدی(ع) که ظهورنورانیش جمع کننده چهارده معصوم(ص) است(نورٌواحدهستند)5 = 4 + 1  

عدد ابجد اول=37 که (10=7+3) و عدد ابجد آخر=801 که (9=1+0+8) می‌شود پس اول و آخر می‌رسد به 9 روی 10 یعنی 19 که (10=9+1)می‌شود و در نهایت جمع ارقام 10 هم یک می‌شود(1=0+1)که برابر الِف است؛ همان گنج تمام اسرار و الف=111=نسا و آن وجود مبارک خانم فاطمه(س) است. گنج الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر عالم ظاهر شد {قله=135=فاطمه (9=5+3+1)} پس عالم در بلوغ 9 خلق شده و در حمل 9 قرار دارد که خانم(س)، حملها الانسان است و اوست که حامل عدد 10 است{زمانیکه حامل وجود امام حسین(ع) بود}، او کنزالله است و حامل گنجیست که محسن(ع) است. سوره مبارکه کوثر{که متعلق به خانم فاطمه(س) است} از نظر ترتیب نوشتاری قرآن کریم سوره 108 =کلمه حق(که9=8+0+1) و درترتیب نزول  سوره، 15 است! و جالب اینکه تمام جزء 5 قرآن کریم در سوره مبارکه نساء (که خود، چهارمین سوره از نظر نوشتاری است) قراردارد.

و همانطور که ذکر شد 15=جایگاه عددی حرف (س) به عدد ابجد 60 است که عدد ابجد نام مبارک ام ابیها (س) هم برابر 60  می‌شود. در عالم سِر، همان ظرفی است کوثر نامیده می‌شود و حوض کوثر ظهور پیدا می‌کند که قبل از خلقتش امتحان می‌شود و با قبولی کامل، مظهر حیاتِ کلّ خلق می‌شود که خداوند متعال در آیه 1 سوره مبارکه نساء می‌فرماید:«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده ... ». در بطن عدد 5 وجودهای مطهر یعنی امام حسین(ع) (پنجمین معصوم)، 9 ذریه است که در جمع می‌شود 14 نور مقدس(ص) {14=9+5}. در جمع ارقام 14، عدد5 بدست می‌آید که سرّ عالم بالای آن، وجود مبارک پنج تن(ص) و درواقع نورٌ واحد(ص) است و در عالم زمینی به مواردی مانند موارد زیر ظاهر شده است[52]:

- صورت ظاهری زمین وتمام کهکشان‌ها، دایره(به شکل حرف ه=5) است.

-در کره زمین،5 قاره و 5 اقیانوس است(یعنی 5نقطه خاکیِ مهم و آبیِ مهم).

-در وجود خودمان: 5عضو، 5دستگاه، 5حسّ و... داریم و....                                                    پایان

                                                                                   

اللهم انّی لو وجدتُ شُفعاءَ اقربَ الیک مِن محمد و اهل بیته الاخیارِالائمّةِ الابرارِ لجعلتُهم شفعائی فبحقّهم الّذی اوجبتَ لهم علیکَ اسئلکَ اَن تُدخلنی فی جملة العارفین بهم و بحقّهم و فی زمرة المرحومین بشفاعتِهم انّک ارحم الرّاحمین و صلّی الله علی محمد و اله الطّاهرین و سلّم تسلیما کریما و حسبنا الله و نعم الوکیل

(زیارت جامعه کبیره)

 


[1] )آیه 5 سوره مبارکه حمد

[2] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[3] )آیه 1 سوره مبارکه صف

[4] )آیه 1 سوره مبارکه توحید

[5] )آیه 1 سوره مبارکه جمعه

[6] ) آیات 8و9 سوره مبارکه نجم

[7] ) طبق آیه 87 سوره مبارکه حجر

[8]) آیه 3 سوره مبارکه حدید

[9] ) رجوع شود به فصل اول: عرفان آب که توضیح داده شد ؛ در نام فاطمه (س) هم به 57=3×19 می‌رسیم...  

[10] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید

[11] ) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت

[12] ) در کتاب راز انسان توضیح کامل داده شده است.

 

[13] ) در کتاب مخزن العرفان

[14] ) کتاب معراج آقای عمادزاده ص37

[15] ) در اینجاست که یکی از دلایلی که خواندن سوره مبارکه یس برای اموات در شب جمعه توصیه شده، روشن می‌شود.

[16] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید: هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...

[17] ) در کتاب "شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه" ص 237

[18] )آیه 5 سوره مبارکه سجده

[19] )آیه 39 سوره مبارکه یس

[20] )آیه 59 سوره مبارکه نساء

[21] )آیه 6 سوره مبارکه هود

[22] )آیه 131 سوره مبارکه طه

[23] )آیه 201 سوره مبارکه بقره

[24] )آیه 58 سوره مبارکه حج

[25] )آیه 160 سوره مبارکه انعام

[26] )درواقع حرف ن، از حروف نورانی است و نون جوهر عالم وجود، نور است

[27] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[28]) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت

[29] )آیه 10 سوره مبارکه فتح

[30] )آیه 2 سوره مبارکه نور

[31] ) آیه 4 سوره مبارکه نور

[32] ) آیه 65 سوره مبارکه یس

[33] )آیه 13 سوره مبارکه اسرا: و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه...؛ عمل هر انسانی را برای همیشه گرنبندی ملازمش نموده‌اند(یعنی عمل هرکس به گردنش قرار می‌گیرد)

[34] ) عمادالدین طبرسی در کتاب "بشارة المصطفی" به سند معتبر از "جابربن انصاری" روایتی نقل می‌کند که مضمونی از آن را بیان می‌کنم

 

[35] ) کتاب ریاحین الشریعه جلد اول ص 181 تا 183

[36] ) صندوقچه‌ای که حضرت موسی(ع) را در آن گذاشته بودند

[37] ) شیخ صدوق رحمة الله علیه در خصال می‌فرماید و جابربن عبدالله انصاری می‌گوید.

[38] )بحارالانوار ج67.ص178-المیزان فی تفسیر القرآن ج19.ص344

[39] ) آیه 11سوره مبارکه تحریم

[40] ) جلد دوم ریاحین الشریعه صفحه 272 تا 275

[41] ) آیه 41 سوره مبارکه انفال

[42] )آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[43] )آیه 6

[44] )آیه 1 سوره مبارکه نساء

[45] ) آیه 87 سوره حجر:ولقدآتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم

[46] ) آیه 30 سوره مبارکه نازعات: والارض بعد ذلک دحیها

[47] ) رجوع شود به کتاب عرفان عشر

[48] )آیه 27 و آیه 41

[49] ) آیه 14

[50] )آیه 12

[51] ) در کتاب عرفان نماز ، حقیقت باطن‌ نمازهای پنجگانه به طور کامل توضیح داده شده است

[52] ) البته بطورکامل در ابتدای فصل آمده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۳
عذرا شفائی

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[5] ) منتهی الآمال.ص351

[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[7] ) در کتاب مخزن العرفان

[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[12] )آیه 25

[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[14] )آیه 80

[15] ) آیات 6 تا 10

[16] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۰۷
عذرا شفائی