لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لب الالباب» ثبت شده است

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

به نام نامی هو، ربّ العالمین. ربّ العزّ و الجلال و ربّ العزت و الکمال، حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. الطریق المخوف المخوف. انّا لله و انّا الیه راجعون

در این درس زیبا بنا دارم حقایق عددی را از دو قوس نزولی و صعودی از بطن عدد 11 شروع و تا رسیدن به عدد20، به معرفت حروفی ک تا کاف به فضل خداوند کریم هوالله و عنایت مولایم امام زمان(ص) بنویسم. امیدوارم برای همگان مفید واقع شود.

در مکتب عرفانی ابن عربی منظور از کلمه، هیئت جمعی و حرفی از حروف نفس رحمانی است و بر این اساس همه موجودات، کلمة الله هستند. همانگونه که نفس انسان با آنکه یکی است، جز هوا چیزی نیست، با گذشتن از مخارج حروف مختلف آن‌ها را بصورت حروف ظاهر می‌سازد و کلمات لفظیه را بوجود می‌آورد. نفس رحمانی نیز که ظهور وجود حقانی در مراتب تعینات است و به حقیقت و ذات خود وحدت دارد، به صور معانی یعنی اعیان و حالات آن‌ها که در حضرت واحدیت است، تکثر می‌پذیرد و کلمات وجودیه را بوجود می‌آورد.

چنانچه عالم در ظهور و تجلی دو قوس قرار دارد و در ظاهر شکل دایره و دوّار است، اما حرکت جزء زندگی است و تمام موجودات دائماً در سراشیبی نزول و در سربالایی صعود حرکت می‌کنند و حیات و رزق و روزی خویش را از پروردگار غنی بالذات خود دریافت می‌کنند.

بنابراین شروع حرکت در عالم خلقت از خالق بی‌همتا با حرفِ ک است که کاف خوانده می‌شود و او خود را برای همه‌ی مخلوقاتش مخصوصاً انسان، کافی معرفی می‌فرماید و در پایان مسیر در قوس صعود، نقطه‌ی اتصال این دو کمان به حروفِ کامل کاف می‌رسد. در شروع با یک حرفِ ک به عدد 20 و جایگاه موضعی 11 و در آخر با سه حروفِ کاف به عدد ابجد 101 و جایگاه عددی 29 می‌رسد. درواقع همه‌ی این 4 عدد( ک:20 و 11) و (کاف:101 و 29) در تکامل حرکتی روح دو قوس نزول و صعود هستند زیرا در شروع اگر عدد 20 و 11 با هم جمع شوند: عدد 31 نمایان می‌شود که برابر حروف لا است یعنی توحید محض لا اله الا الله و برابر عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه قیامت در قرآن کریم است. در آن ساعتی که بنده گردنبند 30 جزء قرآن را که یک عمرعمل کرده و شروع شده با جزء یک و تمام می‌شود به 30؛ در جمع به عدد 31 به گردنش می‌اندازد و با بدرقه‌ی لااله الا الله او را در خانه‌ی ابدی قبر مشایعت می‌کنند، اما در نقطه‌ی قله صعود که اگر هر کس خوشا به حالش که به کاف برسد که نقطه ارض در جسم قبر، به نقطه اوج کمال رضا نائل می‌گردد؛ تمام بواطن از اَلِف تا اَلـْف که در ادامه‌ی مبحث عدد 11 توضیح کامل بیان شده، برایش مهیا می‌شود. جمع عدد 101 و 29 می‌شود 130 که برابر با عدد ابجد کلمه سِلم است؛ رسیدن با دین سالم و عمل سالم و در عالم دارالسلام ولایت مولا امیرالمؤمنین(ص) است. و برابر با عدد ابجد حروفِ عین با جایگاه عددی 40؛ رسیدن به اربعین حقیقی یعنی بهشت و رضوان الله الاکبر است. زیرا عدد ابجد اسم کافی خالق یکتا برابر با عدد ابجد حروف الف و اسم عالی خداوند است(کافی=111=الف=عالی) و پیامبر(ص) مرتبه‌ی عالی خلقت، کنز و گنج رحمت، الِف عالم، امام الرحمة و سرّ وجود کافی برای عالمیان است. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

از آنجاییکه خداوند تمام عالم را آیات خودش( یعنی نشانه‌های خود) قرار داد پس باید نشانه‌ها را پی گیریم تا به معارف الی الله برسیم البته به وسع ضعیفمان و به مدد باء بسم الله؛ وجود مولا و سرورمان؛ صاحب الحروف و صاحب الاعداد؛ صاحب المعارف و المفاهیم؛ صاحب العلم الاولین و والآخرین؛ صاحب القرآن؛ صاحب الزمان و المکان؛ صاحب المعلومات و المجهولات؛ صاحب الضدّین و صاحب الشهادات و الصادقات و الراسخات و الناصحات و السابحات و السائحات و کلّ الاسرار و الاظهار؛ عالم سرّ و الخفیّات؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و امروز نظر نورانی مولانا امام العصر و الزمان اباصالح المهدی(عج)، بتوانیم از این دریای بیکران لبی تر کنیم.

فصل اول: تعریفی از عدد 11

عدد 11 برابر با جایگاه عددی حرف ک به عدد ابجد 20 است. این حرف در دسته حروف آبی یا مائیه و دارای طبیعت بادی غربی و ملکش حضرت حروزائیل است.

جمع اعداد 1 تا 11 برابر با 66 می‌شود(66=11+10+...+2+1) {66= عدد ابجد اسم مبارک الله جلّ‌جلاله}                 

از این رو عدد 11 را که یک عدد اصل و اول است و عالم در مفهوم و معارفش غرق است، مورد مطالعه قرار می‌دهیم تا شاید به پیامبر بزرگوارمان محمد مصطفی(ص) و سرورمان مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) لبیک گوییم و ما هم گوینده‌ی "قل هو الله احد" باشیم.

انسان در دنیا خود را پیدا می‌کند بی آنکه بداند چگونه آمده و به کجا می‌رود. آیا بعد از اینکه خودش را پیدا کرد نباید بداند که مدت کوتاهی در این دنیاست. و چه هدف بزرگ و چه انتقال عجیب و چه جایگاه پر خطر و بدون شناختی را باید برود و زندگی اصلی او آنجاست. پس وظیفه او در دنیا چیست؟! خالق مهربان؛ ربّ العالمین خود آنچه لازمه زندگی دنیا و آخرتش است را برایش فراهم آورد. اما این انسان باید بداند چه کسی این همه نعمت را به او ارزانی فرموده، پس فرستاده‌هایش هر کدام از وجودهای مبارک، نشانی او را دادند و مردم را به سوی خداوند هدایت کردند.امام صادق(ع) فرمودند: بِنا عُبِدالله و بِنا عُرف الله؛ خداوند تبارک و تعالی بواسطه‌ی ما پرستش شده و بواسطه ما شناخته می‌شود( کافی ج1.ص145) لو لا نا ما عُبدالله؛ اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی‌شد( کافی ج1.ص193).

 اما او خود را در آخرین کتاب آسمانی  و کلام نورانیش معرفی فرمود: قل هو الله احد، اشاره به هو که الله جلّ جلاله است. درواقع انسان را به تفکر شناختِ هو واداشت زیرا یکی از نشانه های مؤمن را ایمان به غیب فرمود: الذین یؤمنون بالغیب( سوره مبارکه بقره؛ آیه 3)

خداوند راه دنیا را به آخرت به انتخاب قرار داد. و حرف انتخاب شد " یا" اما در این حروف همه‌ی اسرار را آشکار فرمود و اسم عالم ناسوت را دنیا گذاشت و کلمه‌ی دنیا(دُن یا) دریافت کننده‌ی جمع جمیع نزول اسرار عالم بالا و جمع جمیع آدرس و نشانی صعود به هو است. پس کلمه‌ی هو یک نشانی و رمز و اشاره‌ی پرمحتوایی به ذات اقدس خالق آفرینش دو جهان است، آیا وظیفه ما شناخت و پیدا کردن این همه خزانه و گنج او نیست؟! درحالیکه تمام آنچه مورد نیاز ماست در اختیار ما قرار داده است. پس یک انتخاب غلط گاهی چنان ما را پرتاب و منحرف می‌کند که دیگر راه برگشت نیست!

درواقع حروف کلمه هو یعنی "ه" و "و" ریشه‌ همه‌ی اسرار است! از آنجا که خداوند مخلوقاتش را در زوجیت خلق فرموده یعنی یک روح و یک جسم. پس حروف هر کدام روحی دارند که آن عدد است. درواقع باید جسم حروف یعنی شکل نوشتاری حرف و روح حروف یعنی عدد ابجد آن، با هم توأم شوند تا ظهور داشته باشند و محتوای خود را آشکار کنند.زیرا حرف در عالم بالا نور است.  پس حرف ه به عدد ابجد 5 است( روح حروف است) و عدد حرف و=6( جسم حروف است) که با قرار گرفتن در کنار هم شد 65 برابر با عدد ابجد کلمه دنیا شد و دنیا، زنده شد!     

نکته مهم این است که اهمیت این اعداد چنان مهم و انکارناپذیر است که مثل آب برای حیات همه‌ی مخلوقات است! زیرا عدد، روح است و در بسایط معنایی و مقامی و ظهوری و حتی در نتیجه همه‌ی کارها در دنیا و آخرت و تداوم حیات و انتقال آن به آخرت همه در مبنا و اصل وجود عدد است و کثرت نعمات بهشتی و درجات آن و یا در مقابل کثرت عذاب‌ها و درکات جهنم به عدد است.

اگر بیماری بخواهد داروی حکیم برایش شفا باشد، باید روی عدد میل کند و به طول عددی روزی ِ درمان را دریافت می‌کند و عدد ساعت و تعداد شبانه روز، جایگاه اثرگذاری دارو بر بدن بیمار است و اگر درمان روی عدد و رقم نباشد، اثر مورد نظر را ندارد و یا حتی شاید اثرش بالعکس شود! و همانطور میزان مزد و حقوق هر کارمند و کارگری به عدد است. و همه‌ی ما در عدد سنّ خودمان مراتب تغذیه و رشد و تکامل و حتی در عبادات(سن بلوغ) را دریافت می‌کنیم و ... .

و خلاصه پروردگار عالم که خالق همه‌ی مخلوقاتش است، نشان عجیب و شگفت انگیز ضمیر اشاره به ذات اقدسش را در جسم کلمه هو و روح آن عدد 11 افشا فرمود. حال این اشاره انسان را به خزانه گنج معلومات عالم می‌کشاند و ذهن و هوش و فکر و حرکت و تحقیق و معرفت ما را به جنبش می‌اندازد و بسوی عالم لاهوت و هاهوت که ظرف هویت مخلوقات است به جایی که از رنگ و شکل و اندازه هیچ خبری نیست اما حروف در معنای حقیقی عددی خود معنا می‌شود!

*اسرار دو حرف "ه" ، "و" :

کلّ اسرار عالم خلقت از ظهور عالم سرّ به انوار وجودهای مبارک پنج تن(ص) که همه عزیزان انوار مقدسشان در یک نور تجلی کرده به نام نورٌواحد(ص) و سرّ حقیقت محمدی(ص) ظاهر گردید( درواقع خلق شد). پس عدد 5 برابر حرفِ ه است بنابراین همه در یک حرف، تجلی دارند. و حرفِ ه بصورت دایره است زیرا عالم در سلطه‌ی این حرف است که ضمیر شد و جانشین و خلیفه خداوند و جانشینان برحق و بالاخص خداوند متعال، چهارده معصوم(ص) هستند. "انّما یُریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرّکم تطهیرا"[1] این است و جز این نیست که همواره خدا می‌خواهد هرگونه پلیدی را از اهل بیت(ص) برطرف نماید و آنان را چنان که شایسته است( از همه گناهان و معاصی و رزائل و ناپاکی‌ها) پاک و پاکیزه نگه دارد.

درواقع عدد 5، دست قدرت یداللهی پروردگار عالم از آستین کمّل اولیاء ائمه طاهرین(ص) ظهور دارد! و عدد 5، یدالله فوق ایدیهم است( سوره مبارکه فتح؛ آیه 10) یعنی پنجه‌ی قدرت پروردگار عالم در کلمه ید ظاهر شده و عدد ابجد کلمه ید=14 است یعنی وجود مبارک چهارده معصوم(ص) که در جمع 1 و 4 میشود 5. همه‌ی عالم در دستان حجت الله الاعظم اباصالح المهدی(عج) قرار گرفته که چهاردهمین معصوم(ص)است؛ او در نشانیِ "هو" است.   

و خالق یکتا خواست که در دنیا همه چیز ظاهر شود، یعنی در جایگاه خود قرارگیرد( دنیا، محلّ جذب آنچه که خدا در عالم بالا خلق کرده است، می‌باشد) و آسمان‌ها و زمین در 6 روز خلق شد( درواقع عالم دنیا را هم به عدد 6 روز خلق فرمود که برابر حرفِ و است).

 

تمام:5   +    1:شروع

       هـ    +     ا

                  

عدد 6 هم شروع آغاز حیات دنیاست که به عدد ستّه یعنی 6 روز کشیده شده است( دحوالارض) و عدد 6 هم برابر حرفِ و است و هم برابر حرفِ ها( حرفِ هـ، ها خوانده می‌شود) می‌باشد! یعنی عالم در مؤلفه حرفِ ها ظهور و بروز حیات و ممات را دریافت می‌کند و ظاهراً هایِ دوچشم خوانده می‌شود. زیرا دو دیدگاه را برای عالمیان رونمایی و روشن می‌کند و ظهور می‌دهد! زیرا حرفِ ها نشانه ذات اقدس هوالله احد می‌باشد.

 

 

 

ها=6

 

 

 

 

و عدد 6، سلطه مالکیت پروردگارعالم به همه‌ی مخلوق به عدد 6 دانگ است که او صاحب قدرت و مالک همه‌ی ملک و خالق همه‌ی مخلوقات است. و عدد حروفِ یا(=11=هو) هم آغاز اولِ حروف و آخرِ حروف است. دقت کنید! قدرت و مالکیت در اول و آخرحروف، مالکیت خداوند از اول تا آخر را نشان می‌دهد. خالق یکتا در آیه 3 سوره مبارکه حدید می‌فرماید: هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او بر همه چیز داناست.

پس یدِ قدرت الهی و پنجه قدرتش در حرفِ ه به عدد 5، عالم بالا شد 5=ه و سلطه‌ی قدرتش در عالم دنیا شد در حرفِ و به عدد 6، عالم دنیا 6=و یعنی خداوند متعال خود را معرفی می‌کند به ه+و= هو و به آدرس عدد 5+6= 11.

 

5 =ه

 

6=و

هو

 

 

همه سالکان الهی در تلاشند برای رسیدن به هو( =11)؛ "عند ربهم یرزقون" و  باطن عالم می‌شود؛ لا اله الا هو!

همانطورکه می‌دانید عدد 5 متعلق به حرف ه است که هر دو به شکل دایره هستند. پس تصویری که در دنیا همه‌ی اشکال را در خود غرق کرده، دایره است و اسرار عددی دایره‌ی دنیا هم به عدد 5 است چنانچه کره زمین؛ 5 قاره و 5 اقیانوس دارد، هر هفته که 7 روز است اما به 5 روز خوانده می‌شود. 5 عالم داریم و انسان 5 روح دارد و ....

از آنجاییکه حرف؛ جسم، و عدد؛ روحِ حرف است بنابراین تمام این پنج‌ها هم جسمشان( که حرف ه است) دایره می‌باشد و هم روحشان( که عدد 5 است) دایره می‌باشد زیرا همه در دایره‌ی خلقت هو محصورهستند و برهمه‌ی خلقتش، وَسم( یعنی مُهر) الله زده شده است چون همه در یک دایره‌ی کلّی قرار دارند و آن دایره، نورٌ واحد(ص) است که آن دایره به حرف ه هم منتسب می‌شود زیرا فقط ه است که به جای اسم (هو) می‌نشیند و ایشان، آینه و مرآت خداوند هستند.

فقط وجود مبارک پنج تن(ص) که درواقع همان 14 نور مقدس ائمه(ص) هستند (5=4+1)، عدد 5 برابر حرفِ هـ است که ضمیر می‌شود جانشین اسم خداوند. زیرا پروردگار یکتا این عزیزان را آل الله خوانده و فرموده است که حجت الله و خلیفة الله اعظم هستند. پس با حرکت صحیح یعنی عمل خالصانه به آیات مبارک قرآن و شیعه‌ی واقعی ائمه طاهرین(ص) شدن است یعنی اتصال به حرفِ هـ، که صدای اعمال کوتاه ما به صدای بلند تبدیل می‌شود یعنی اشباع می‌شود و به فضل الهی به بهشت انتقال پیدا می‌کند یعنی هُ می‌شود هو و پاداش مؤمن الی یوم القیامة است.{نکته: خداوند کریم همه‌ی بندگانش را قابل دانست و خلیفه‌ی خودش معرفی فرمود: انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة(آیه30 سوره مبارکه بقره)، اما به شرط اتصال به آل الله؛ ائمه معصومین(ص) و ضمیرِهـ}

درواقع دو عدد خیلی مهم 5 و6 که رویهم ظهور باطنی عدد 11 را نمایان می‌کنند، پایه‌ی همه اعداد هستند زیرا در عالم اسرار ظهور آغاز خلقت به وجود مبارک 5 تن(ص) است که درحقیقت تعریف آن در عدد 14 شده است. 

پس همانطورکه بیان شد بنیان خلقت از دو حرفِ ( ه) و ( و) با دو عدد 5 و 6 ظهور پیدا کرد که اگر کنار هم قرار بگیرند، عدد 65 خوانده می‌شود به عدد ابجد کلمه دنیا( دنیا=65) که تمام اسرار کائنات به اذن خالق یکتا در دنیا ظهور پیدا کرد و می‌کند. کلمه دنیا هم استثنا است( رجوع شود به کتاب راز دنیا که توضیحات کامل آمده است)

و اگر عدد 5 و 6 را 56 بخوانیم برابر عدد ابجد کلمه یوم می‌شود. درواقع 56 عدد طولی زمان است در روز و شماره و ظهور همه‌ی کثرات به عالم ظهور(دنیا)! خلق السموات و الارض فی ستة ایام(جمع یوم است). ( سوره مبارکه حدید. آیه 4)

پروردگار بی‌همتا در کلام کریمش می‌فرماید: «قل هو الله احد» که با 11 حرفِ این آیه‌ی شریفه، کلّ جمع معارف آیا خود را معرفی فرمود. و همه‌ی 11 حروف در عدد 11 که ابجد کلمه " هو" می‌باشد، جمع است یعنی حروف کلمه‌ی هو(ه‍ ، و)، با دو حرفش هم منبع مبدأ و هم مقصد می‌باشد! که در اشاره، همه  نشانی اوست. درواقع وحدت به کثرت! و عدد 11، در حقیقت نردبان ترقی از اسفل السافلین به اعلاعلیین( به جایگاه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) است و پله‌های این نردبان جمع عدد 1 تا 11 به مقصد الله جلّ‌جلاله است!

و اسرار حروف کلمه ارض، تولد خشکی در دنیاست چنانچه حرفِ ه، نورٌواحد(ص) شد یعنی یک و حرفِ و؛ عدد خلقت دنیا 6 روز است، حقیقت آن شد1+6 برابر 7 که تمام طبقات آسمان‌ها و زمین و ایام هفته است و جمع عدد 1 تا 7 می‌شود 28 حروف که به حرفِ الف به عدد 1 شروع و به حرف غ به عدد ابجد 1000 تمام می‌شود یعنی 1+1000 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و رضا(ع) است یعنی جسم؛ ارض و روح آن؛ رضا(ع) است.

*عالم در عدد 1001 غرق است:

  پروردگارعالم اراده فرمود در ماه ذی القعده یعنی افشای صاحبان جایگاه‌های حقیقی که ماه یازده سال قمری است، در بیست و پنجمین روزش که برابر با جایگاه عددی کلمه حمد است(25=حمد)، تولد خشکی(ارض) اتفاق افتاد یعنی تولد همه‌ی عالم خلقت و تمام ظهورات عالم اسرار و تمام انوار و تمام اسماء و تمام جمالات و تجلیّات و کمالات و آنچه ندیدنی بود در عالم زمینی از اعلاعلیین به اسفل السافلین، چنانچه خداوند فرمود: ثمّ رددناه اسفل السافلین[2]. خوب دقت کنید! از نقطه ارض، عالم دحوالارض شد و هستی نمایان شد و اسرار در شناسایی به مهندسی خلقت، شناسایی پروردگار عالم است که فرمود: إنّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ و إن اُعرف[3].

*ارض به عدد 1001:

خیلی زیباست بدانید که خلقت به نام نقطه ارض از نطفه تا جنین تا نوزادی درواقع در جایگاه نقطه ارض یعنی خشکی قالب بدن و جایگاهش که طول ایام حمل مادر است به عدد جایگاه کلمه ارض یعنی 47! یعنی خشکی زمین با عدد ابجد 1001 و جایگاه عددی 47 ظاهر شد که هر نوزادی که کامل و سالم مولود می‌شود باید 40 هفته را در شکم مادر بگذراند یعنی 40 تا 7 تا که به ماه می‌شود 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت ...و نوزاد، کلمه‌ای از کلمات خداست! و در جمع ارقام47 ، 11 می‌شود( در ماه 11؛ ذی القعده!). عدد11، سرّالاسرار اعداد است چنانچه اگر اعداد 1 تا 11 را با هم جمع کنیم 66 ، برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌شود. پس همه نشان اوست! و به حرفِ ک، او برای عالمیان کافی است(11=هو=ک).

بنابراین یک کلمه‌ی ارض، مهندسی خلقت را نمایان می‌کند! خوب در کلمه ارض دقت کنید! ارض=1001 حکمت این کلمه با 3 حرف(ارض) و 4 عدد(1001)، حامل کلّ معنای عالم است! درواقع حروفش معنای خودش را دارد که صاحب استعداد شد و از مجرای اسم مبارک غنی خداوند حامل و شامل همه‌ی برکات شد. و عدد کلمه رضا که روح این حروفِ ارض است به عدد 1001 بساطت معنا و ملکوت و حتی جبروت و ظهور همه‌ی عوالم از عرش و کرسی و بیت المعمور را تجلی داد. و به یک معنا به 1001 اسماء الحسنای الهی مزیّن گردید.

نکته جالب اینست که آخر 3 آیه شریفه در سوره مبارکه حمد با حرفِ م تمام می‌شود که نقطه ندارد و 4 آیه شریفه سوره مبارکه حمد با حرفِ ن تمام می‌شود که نقطه دارد! و اسماء مبارک چهارده معصوم(ص): 7 نام مبارکشان بدون تکرار و 7 نام مبارکشان تکرار شده است، خوب توجه کنید! از 7 نام مبارکی که تکرار نشده؛ 3 نام مبارک بی نقطه است{ محمد(ص)، علی(ع)، موسی(ع)} و 4 نام مبارک نقطه دارد{ فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع)، جعفر(ع)}! و این باطن حروف و اعداد کلمه ارض و 1001 است. الله اکبر

*عدد 1001 در باطن عدد 29:

الفبای عربی 28 حرف است و بیست و نهمین آن حرکت همزه است که درواقع وقتی همزه با الف باشد، جزء حروف می‌شود(اگر بدون الف باشد، حرکت است)! اگر به عدد 29 دقت کنید می‌شود 2 تا 9 تا؛ که قطرعالم خلقت به دو تا شعاع 9 است که باطنش اینست که عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(ص)=92 است(همان 2 تا 9) یعنی تمام دایره خلقت و تمام 7طبقه آسمان‌ها و 7 طبقه زمین‌ها؛ باطن حضرت(ص) گنج حمد است پس تمام اسرار دو تا حمد؛ سبعا من المثانی؛ سرّ تمام خزانه خلقت است. و از طرفی جایگاه موضعی کلمه دنیا=29=مکه است. درواقع سرّ عدد 29 برمی‌گردد به نقطه ارض یعنی اگر می‌خواهی کلمه ارض را بخوانی، اول حرف؛ همزه است(الفی که رویش فتحه دارد) درواقع ابتدای خود کلمه ارض، حرفِ ر ساکن بوده(‌‌رض) که ابتدا به ساکن خوانده نمی‌شود پس خداوند می‌خواهد که اولش یک فتحه بیاید، که آن باعث شد که حروف کلمه این مولود خشکی ارض خوانده شود. پس همانطورکه برای رسیدن به مخرج حروفی، آن حرف را ساکن و ابتدایش یک همزه می‌گذاریم، درحقیقت مخرجی خلقتی در سرّ وجود خلقت آنجاییکه می‌خواهد بشود کن فیکون، آن ملیک مقتدر وقتی می‌خواهد عالم را خلق کند از مقعد صدق است (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) که نقطه زیر خشکی یعنی ارض( که یک همزه ابتدایش آمده) و نقطه می‌شود باء بسم الله! اینجا می‌شود خانه خدا؛ محل تولد مولود کعبه. بنابراین تمام حروف در کلمه ارض شد 1001 که  از مخرج صدق ظهور یافته، پس اسماء خداوند می‌شود 1001 پس تمام عالم در اسماء خداوند غرق است و در اندازه و عدد نمی‌آید! و این حروف  با حرکت همزه می‌شود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص). پس سرّ ولایت که باطن صعود است یعنی عالم نزول، سکون است و عالم صعود، حرکت است به وجود علیّ اعلا(ص)! در باطن این حرکت همزه، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) است{ عدد ابجد همزه بصورت بسیط (هامیم زا ها) می‌شود 110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی(ع)} که به همه عالم حرکت و صعود داده به عالم قیامت وارد بهشت می‌کند؛ ولایت امیرالمؤمنین(ص) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. درنتیجه تمام حروف با حرکت، خوانده و معنی می‌شوند و تمام عالم با اسماء و درصورت حرکت و صدا ظهور دارد. درواقع بدون ولایت، عالم حیات آخرتی و ظهور به ظاهر و باطن ندارد.

*توجه! توجه! توجه! خوب دقت کنید!

خداوند کریم بالاترین اعجاز عالم خلقتش را کلام الله قرآن کریم قرار داد و اسرارش را در حروف و آنگاه در کلمه بصورت صامت و ناطق بیان فرمود{ در دعای هر روز ماه رجب که از ناحیه مقدسه است می‌خوانیم: ...اسئلک بِما نطق فیهم مِن مَشیّتک فجعلتهم مَعادن لِکلماتک و ارکاناً لِتوحیدک...}. آیا نکته مهم ظهور کلام را در دنیا متوجه شده‌اید؟! به چه معنا؟!و چه حقیقتی؟!

در نقطه آغازین خلقت زمینی پروردگار عالم اسرار نقطه را افشا فرمود. و در عالم اسفل السافلین در ظلمات و پایین ترین مکان هستی نقطه را قرار داد. مثل دانه‌ای که در دل زمین کاشته شود تا سبز شود.

اما اینجا یعنی نقطه، خود زمین است به نام ارض به عدد ابجد 1001 یعنی ارتقاء همه‌ی حروف و کلمات هستی در عدد 1000 است بر مبنای اینکه بیان شد: 10 ضربدر 10 شد 100 و این عدد ابجد حرف ق است یعنی نگهدارنده، قبل از ظهور باید به عالم قاف مزیّن می‌شد تا بتواند عدد 100 ضربدر عدد 10 شود تا ظهور گنج 1000بر عالمیان با نام زیبای غنی، مُغنی شود.

 و عدد 1001 اسرار این ضرب است که نمایش عدد یک توحید بر گنج هزار ظاهر شود یعنی 1001. اما در خزانه‌ی عدد 11(=هو) اسرار 1001 در افشای کلمه‌ی ارض و ساختمان روی این نقطه به نام نامی خانه خدا یعنی خانه توحید، کلید و ناجی و جلال و سیمای جمال اسماءالحسنای الهی با 1001 نام منبع و مأخذ و محتوی و سبب و اسبابِ کشیدگی همه‌ی عالم از آن نقطه را به آدرس هو نشان دهد. و عدد 1000 که به عربی الـْف خوانده می‌شود، اسرار دایره‌ی عدد 11 باضافه 1 است با نمایش عدد 111 برابر کلمه نساء و الِف وجود یعنی کوثرعالم؛ خانم فاطمه(س) که میوه‌ی هزار دانه پیامبر(ص) است. درواقع نقطه وحدت وجود است و عدد یک توحید برابر حرفِ الِف است و از نقطه، دحوالارض شد به عدد 1000 جلوه کرد که به حروف اَلـْف می‌رسد پس جمع یک باضافه 1000 می‌شود 1001! بنابراین نقطه، سرّالاسرار وحدت به کثرت است که کلمه ارض، جسمِ نقطه خشکی و رضا(ع)، روح آن نقطه است.

پس خانه کعبه که حامل حمل ولی الله الاعظم سید العالم الامکان؛ علی ابن ابیطالب(ع) است. در بهار جان‌ها، ابوتراب با عدد 110 به نام علی(ع) عالم 100 را به 1000 رسانید. او هم نگهدارنده‌ی مراتب دهگانه‌ی عالم است از عقل اول تا اسرار عوالم و اخلاق و ادیان و عرفان و عبودیت و منتهی درجه غایت آمال العارفین؛ عند ربهم یرزقون. و دیگر اینکه به عدد 110  یعنی آقاست که عدد 100 را ضربدر 10 فرمود. درحقیقت عدد 110، گنجِ غنی پروردگار عالم است!(1000=10×100)

پس خانه خدا حامل طول و عرض و ارتفاع شد به عدد 10×10×10=1000. عدد 1000 برابر آخرین حرف از حروف ابجدی؛ غین است( 1000=غ=28) که اگر حروفش را جابجا کنیم اسم مبارک غنی خداوند ظاهر می‌شود.

حضرت علی(ع) فرمودند: انا نقطة تحت الباء. در تعریف نقطه آمده است که نقطه در حروف محو است. درحالیکه همه از نقطه تشکیل شده و بوجود آمده، اما نقطه در همه‌ی حروف و کلمات محو است. و اسرار ولایت بر تمام عوالم و کائنات محو است درحالیکه غالب است و ظاهر است، باطن می‌باشد برای همه‌ی کلمات.

*عدد 1001 در منزل پیامبر(ص):

   مقامِ حرفِ اول، الِف می‌باشد که وجود مطهر پیامبر(ص)، ظرفِ الِف به عدد یک است  که گنج تمام حروف می‌باشد. و به الـف(یعنی 1000) خزانه‌اش را ظهور می‌دهد که وجود مطهر بضعة منّی؛ میوه هزار دانه؛ حضرت فاطمه زهرا(س) است{ جالب است که حروف نام مبارک زهرا(س)، همان حروف هزار است}، پس درواقع می‌شوند: 1+1000=1001 !

*عدد 91 (=11÷1001) در سال :

همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه ارض=1001 است، وقتی حقِّ هر چیزی بخواهد ادا شود، در مقسوم قرار می‌گیرد. هر یک از ما یک دایره خلقت هستیم و در دایره سال قرار می‌گیریم و برای هر یک، قسمت زده می‌شود(هر سال، یک قدر زده می‌شود). پس 91=11÷1001 (نکته: دقت کنید که عدد 91 همان ارقام عدد 19 است که جابجا شده!). عدد ابجد کلمه سال=91 و همچنین برابر با عدد ابجد کلمات: کلام و کامل و کمال (از اسماء الهی) است.

و جایگاه عددی کلمه سال=28 می‌شود یعنی عدد کامل و باطن عدد 1001 است. درواقع به عدد 1000 باضافه یک معنی می‌شود که عدد 1000=غ و عدد 1 برابر با الِف است یعنی اولین و آخرین حرف الفبای ابجدی، پس کلّ حروف در جمع، عدد 1001 است(1+1000)!

خالق یکتا همه‌ی عالم خلقت را به اسم مبارک غنیّ خود، غنی فرمود و گنج 1000 را به همه عنایت فرمود زیرا عالم در عدد 7 غرق است؛ به عدد 7 طبقه آسمان و زمین، روزهای هفته و...، ( 1+2+3+4+5+6+7=28=غ=1000) و همه را مسخّر انسان فرمود{ انسانی که اشرف مخلوقاتش است و خود، گنج 1000 می‌باشد چراکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خیال نکن که تو جرم صغیری بلکه عالم کبیری} تا او را عبادت کنند(الا لیعبدون) یعنی باید با وصل شدن به امام زمان(ص) به یکِ وحدانیت وصل شوند: 1+1000=1001 ! بنابراین چنانچه خشکی از نقطه ارض=1001، دحوالارض شد و به تمام عالم کشیده شد، پس کشیدگی همه‌ی عالم در 1001 است یعنی ما زندگی می‌کنیم در بطن 1001، غذا می‌خوریم در بطن 1001، آنچه خداوند بر ما نازل می‌فرماید در باطن 1001 است. سرّ قبولی اعمال ما در اتصال به وجود مبارک امام زمان(ص) و قرآن است و جانش رضا(ع) است یعنی درواقع آنچه خداوند متعال خواست که خلق شود در مجرای رضا است، پس هرچه از ما می‌خواهد هم باید عمل ما برگردد به 1001 ( اعمال ما باید به 1001 به خداوند تحویل داده شود). عمل انسان به احکام الهی و تمام حروف و کلمات قرآن در 28 حرف یعنی 1000، به اتصال قرآن ناطق؛ امام زمان(ص) به عدد یک می‌شود 1001، به رضای قلب مولا و حیات طیب آقا وصل و زنده می‌شود تا باقی شود؛ اینجا می‌شود بقیّة الله خیرٌلکم.

*عدد ابجد "مَن جعل الشمس و القمر"=1001

      مَن جعل الشمس و القمر یعنی خدایی که در عالم هستی خلقت خورشید و ماه را ظهور داد. اما این شمس و قمر غیر از ظاهر که خورشید و ماه است، باطنی دارد و باطنش رسالت و و لایت است، ظهور لیل دنیا و یوم آخرت است، دیگر اینکه خلقت خورشید و ماه از نور مطهر امام حسن مجتبی(ع) است و سرّ وجود مبارک حضرت، جُمع الشمس و القمر است یعنی جمع کننده تمام انوار شمس و قمر است و آقا دلیل عالم خلقت است که سرّش اینست که حضرت هم فرزند اول امیرالمؤمنین(ص) است{به عنوان ولایت؛ قمر} و هم نوه‌ی اول وجود مطهر پیامبر(ص) است{به عنوان شمس؛ رسالت}. اما اینجا باطن دیگری باز می‌شود مگر نه اینکه تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و عوالم از نور مبارک حضرت فاطمه(س) خلق شد و خانم، امّ الحسن(ع) است و خورشید و ماه در آسمان ظاهر می‌شوند، پس درحقیقت ظهور باطنی و جلوه دهنده‌ی نام حسن(ع) و گنج انوار مقدس رسالت و ولایت و حافظ این انوار مقدس، وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سیدة نساءالعالمین(س) است. در باطن شمس، حقیقت رسالت است زیرا باطن گنج حمد است به عدد 1000 و قمر، حقیقت ولایت است و صعود دهنده حقایق حمد است و در باطن عدد یک، پس در جمع می‌شود 1001 !

*عدد 1001 از تولد تا قبر:

روزیکه متولد می‌شویم، همه تنها به عدد یک متولد می‌شویم، خداوند حروف ما را در حرف الِف قرار داده است(حرفِ الف، خزانه و کنزالحروف است)، یعنی همه‌ی محتوای انسانی و آنچه باطناً و ظاهراً نیاز دنیا و آخرت ماست در محتوای وجود ما قرار داد، وسائل رشد ما را فراهم فرمود؛ هم دنیایی و هم آخرتی!!! بعبارتی تمام آنچه درون و بطن یک نوزاد است، بالقوه در الِفِ وجودش قرار دارد. آنگاه که رشد می‌کند کم کم بالقوه‌ها، بالفعل می‌شود. اما دقت کنید چطوراستفاده کردیم و چگونه توشه جمع کردیم و چه برای آخرت خودمان فرستاده‌ایم؟! تا به 1000 برسیم یعنی از الِف تا الـف.

از طرفی وجود هر انسانی 1000 است چون کامل خلق شده(عدد 28، عدد کامل است)، پس انسان 28 است یعنی تمام حروف و کلمات عالم خلقت در وجودمان می‌باشد؛ 7 نفس نورانی، 7 نفس ظلمانی، 7 موضع که مساجد بدن است، داریم و تمام وجودمان هم باطن 52 است یعنی حروف کلمه حمد چراکه حرف اول و آخر سوره مبارکه حمد، حروفِ ب ن است و پسرها؛ ابن و دخترها؛ بنت خوانده می‌شوند( همان حروف ب-ن هستند که همزه و تاء تأنیث گرفتند) یعنی هم حروف حمد و هم اعدادش را داریم! پس به عدد 28، انسان وجودش 4 فصل است؛ 28=7×4. چراکه هر سال 4 فصل است و هر فصل، 3 ماه پس 4+3 می‌شود 7، پس هر فصلی که بر ما می‌گذرد ظاهرش 3 ماه است، باطنش 7 است، درحقیقت سرّ تمام عالم خلقت می‌شود 3، 7 تا 21 تا یعنی سوره مبارکه حمد باطن کلّ قرآن است اما از 21 حرف تشکیل شده ، و یک 7 هم می‌شود حروف کلمه حمد(=52).    

پس وقتی از گنج درون خود خوب استفاده کنیم، با ظهور قوا و رشد جسمی از نظر علمی، اخلاقی، اقتصادی و مقامی و آنچه که از فرزندان و ازدواج و هر چه از ما ظاهر می‌شود تا روزیکه بخواهیم از دنیا برویم، می‌رسیم به همان حرفِ الِف، اما حرکتش عوض می‌شود و به الـْفِ وجود می‌رسیم. و خلاصه خوشا بحال هر کس که روزیکه می‌خواهد برود همان الِف وجودش، الـْف شده باشد یعنی از گنج الِف وجودش بخوبی استفاده کرده و درخت وجودش هزاران میوه داده باشد. بنابراین اگر می‌خواهیم قبرمان نورانی باشد ، خورشید و ماه و ستاره داشته باشیم(جُمع الشمس و القمر)، باید عملمان حسن و سبز باشد و گنج این عمل درواقع اتصال به یک را آنجا به ما بدهد که اولین سؤال شب اول قبر مَن ربّک است. پس تمام اعمالی که انجام دادیم اول باید مُهرِ پروردگارمان به آن بخورد که مَن ربّک؟!

آنگاه دو سر کمانِ عمر به هم می‌رسد یعنی یکِ الِف باضافه 1000(الـْف) برابر 1001 به عدد کلمه ارض و رضا(ع) می‌شود؛ درواقع همان نقطه‌ی اول خلقت خشکی و این حقیقت تولد خشکی برای تک تک مردم است که اتفاق میفتد و در آخر به حروف رضا می‌رسیم؛ کلمه خشکی، جسم است و روح آن، اسم مبارک رضا است( زیرا عدد ابجدش 1001 می‌شود) پس قبر هر کدام ما 1001 است و نقطه ارض است اما درواقع مونس ما در قبر، مقام رضاست! اگر واقعاً رضای خدا نصیب ما بشود یعنی همان رسیدن به غنی و عدد 1000 و اَلـْفِ عمل و بهشت است.

*عدد 1001 در باطن قرآن کریم:

عدد 1000 برابر آخرین حرف الفبای ابجدی؛ حرفِ غین است به جایگاه عددی 28 و این حرف جلوه‌ی اسم مبارک غنی خداوند است یعنی از عدد 1000 در حروف، بالاتر نیست و تمام حروف کلمات قرآن از این 28 حرف ابجدی است و قرآن، ظرف غنی پروردگار عالم است چه از نظر گنج هدایت و چه از نظر سعه‌ی وجودی باطنی قرآن که بر همه‌ی عالمیان محیط است و چه از نظر معارف و حکمت و خزائن نعمت‌های ظاهری و باطنی و آنچه خداوند پاداش و جزا به بندگانش می‌دهد الی یوم القیامة. بنابراین خوب دقت کنید! از اول تا آخر 28 حروف؛ حرف اول، الِف است یعنی 1 و حرف آخر غ به عدد 1000؛ پس درواقع کلّ 28 حروف می‌شود 1000+1=1001 و باطن قرآن حامل 1001 اسماءالحسنای الهی است! و هرکس به آیات قرآن که از 28 حرف تشکیل شده، عمل کند، خداوند کریم او را به عدد 1001 رضای خودش و رضای حجتش؛ مولا صاحب العصر و الزمان(عج) می‌رساند.

*عدد 1001 در جوشن کبیر:

جالب است روی کفن‌ 1001 اسماءالحسنی جوشن کبیر را می‌نویسند. راستی این 1001 یعنی چه؟! پس ذیقعد عمر ما نتیجه‌اش همین جایگاهی است که خداوند در سوره مبارکه صافات آیه 164 می‌فرماید: و مِنّا له مقام معلوم.هیچ یک از ما نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است یعنی جایگاه معلوم! چرا 1001 اسماءالحسنی در جوشن کبیر است. زیرا جوشن یعنی زره! و زره پوششی است که در جنگ، محافظ بدن سرباز است. درواقع مؤمن، سرباز خداست و باید امر فرمانده را بطور کامل اجرا کند، آنگاه در راه فرمانده‌اش حتی اگر لازم شد سَر بدهد تا پیروز میدان شود. و جوشن، 1001 اسماء خداست که پوشش محافظت از طرف خداست. پس خوش به حال سربازی که با زرهِ 1001 که رضای خداست و روح کلمه ارض است در جایگاه ارض، خشکی قبر می‌خوابد، آنگاه وجودش تا قیامت از هر آسیبی محفوظ می‌ماند.

*عدد 1001 در باطن نماز:

در هر رکعت نماز حقیقت 1001 نهفته است! زیرا قیام نماز با سوره مبارکه حمد شروع و با سوره مبارکه توحید تمام می‌شود. از آنجاکه سوره مبارکه حمد 7 آیه دارد و جمع 1 تا 7 می‌شود 28  که عدد ابجد بیست و هشتمین حرف یعنی حرفِ غ= 1000 می‌شود، پس باید اضافه شود به یکِ توحید و درجه‌ی 1001 را دریافت کند. چنانچه تمام قرآن عزیز 1000 رکوع است، اما به اتصال به رکوع قرآن ناطق، 1001 می‌شود. عمل به قرآن صامت به اضافه یکِ حجت خدا(قرآن ناطق)، درجه 1001 را کامل نشان می‌دهد تا به حقیقت مولود انسانیت برسیم. آنگاه اتصال به امام جماعت عالم خلقت پیدا می‌کنیم(وارکعی مع الراکعین).  نکته: خوب دقت کنید! خداوند متعال در سوره مبارکه مرسلات بین دو آیه شریفه 47 و 49 :ویلٌ یومئذٍ للمکذّبین(وای در آنروز به حال تکذیب کنندگان)، در آیه 48 می‌فرماید: و إذا قیل لهم ارکعوا لایرکعونَ(و چون به آنان گفته شود که رکوع کنید، رکوع نکنند)!

وقتی نماز به جماعت خوانده می‌شود، نمازگزاران می‌شوند 1000 که با اتصال به یکِ امام جماعت، به 1001 می‌رسند.

یک صورت دیگر در بر پا داشتن نماز: درواقع هر نمازگزار که رو به قبله می‌ایستد و نماز را بپا می‌دارد یعنی خود انسان با عمل به 28 حروف که کل نماز است و همچنین تمام خزائن عالم یعنی 28 حرف در وجود  خود انسان است، رو به قبله می‌ایستد که قبله یک است و نماز 1000، پس می‌شود 1001. وجود انسان خودش 1000 است اقتدا می‌کند به امام زمان؛ جان خانه خدا؛ حجت خدا به عدد یک توحید می‌شود 1001. درواقع باطن 1001 همان جمع عدد اول حروف؛ الف باضافه عدد حرف آخر یعنی غ، 1000 است که می‌شود 1001 . پس نمره کامل و درجه کامل همه‌ی عالم باید برسد به 1001یعنی رضای خدا. و رضای خدا میسّر نمی‌شود مگر اتصال به یکِ وجود حجت خداوند متعال؛ صاحب عصر و الزمان(عج) . اللهم الرزقنا  

*عدد 1001 در باطن عید فطر:

یکی از نکات مهم از حقیقت ظهورعلوم قرآنی در صورت قرار دادن قرآن عزیز بصورت دایره است(درواقع یعنی قوس نزولی و صعودی). اگر دقت بفرمایید اعجاز قرآن کریم در قرار گرفتن سوره‌هایش بصورت دسته بندی فهرستی و قرار گرفتن در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) است. در جزء 30 که تمام کندده اجزاء قرآن است، 37 سوره مبارکه قرار دارد که اولین آن، سوره مبارکه نباء است به 40 آیه شریفه و ترتیب فهرستی آن 78 می‌باشد برابر با اسم مبارک حکیم پروردگار عالم. این جزء که به عَمّ ِ جزء معروف است متعلق به وجود مبارک صاحب نباء عظیم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است. و در این جزء هم اولین و هم آخرین سوره قرآن کریم از نظر ترتیب نزول قرار دارد؛ یعنی سوره مبارکه علق(اولین) و سوره مبارکه نصر(آخرین) است. یعنی دو قوس دایره در شروع و پایان در جزء 30 است؛ خداوند متعال حکمت حکیم الحکمایی خود را ظهور داده است!

پس روبروی جزء 30 ، حدود 23 جزء قرآن قرار دارد یعنی تا سوره مبارکه صافات که سی و هفتمین سوره قرآن از نظر ترتیب فهرستی است( در دایره قرآن عزیز سوره مبارکه صافات روبروی سوره مبارکه نباء قرار دارد). حال دقت کنید! یک جزء در مقابل 23 جزء! عدد 23 برابر با جایگاه موضعی حرفِ ث است که ملکش حضرت میکائیل(ع)؛ ملک روزی و رزق است. و به شب 23 که آخرین شب احیا( در ماه مبارک رمضان) است، می‌رسد. درواقع اتصالش به جزء 30 است یعنی این اتفاق، حقیقت قدر است که برابر با الفِ شهر یعنی عدد 1000 باضافه اتصال به جزء آخر می‌شود 1001؛ باطن تمام اسماء الحسنی و حقیقت رسیدن به اسم رضای خداوند و حقیقت خواندن جوشن کبیر به 1001 اسماء الهی. و احیای کلمه ارض و تولد حقیقی انسانیت و نزول کل قرآن عزیز و بیعت با مولا صاحب عصر و الزمان(عج) در حقیقت اسرار دایره قرآن در آخرین جزء به فتح مکه یعنی فتح قلب مؤمن و تخلیه از اغیار و بت‌های هوای نفس و زنده شدن با توبه و استغفار است تا به فجر برسیم. پس قدر، رسیدن به رضای خداست و رضا به عدد 1001 است و لیله، فاطمی شدن است. که خیرٌ مِن الف شهر است؛ از 1000 ماه بهتر است.

درواقع ماه مبارک رمضان هم منظری از باطن 1001 در ماه‌های سال قمری است. زیرا در سال یک ماه روزه واجب می‌شود که در باطن آن الفِ شهر است یعنی 1001.  درواقع تمام یک سال باضافه وجود ماه رمضان به 1000 می‌شود 1000+1= 1001. و ماه مبارک رمضان، شهرالله است و این ماه نزول گنج قرآن است.

تمام ماه مبارک رمضان، باطن قرآن است و باطن کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد است و در شب عید فطر یعنی پایان 30 روز به سوره مبارکه اخلاص می‌رسیم. یعنی در‌ِ شروع ماه رمضان یعنی سوره مبارکه حمد، باطن 30 جزء قرآن بصورت نزول بسته شد و کسی که در‌ِ دوم را برای رسیدن به مزد و حقیقت قبولی و گنج سرّ حمد باز می‌کند، سوره مبارکه توحید است یعنی قوس صعود و رسیدن به قرب الی الله، اخلاص است. اینجا جایگاه فطر است و باطن افطار حقیقی به کلمه اخلاص؛ آزادی از آتش جهنم و جدا شدن از حیوانیت به انسانیت و کمال رسیدن به قرب الی الله و کلمه لا اله الا الله است. درواقع در دنیا به الف شهر باید برسیم و باطن 28 حروف قرآن عزیز، رسیدن به عدد 1000 و حرف غین به اسم مبارک غنی خداوند است و سوره مبارکه توحید، یک است و در جمع به 1001؛ عدد اسم رضا(ع) و کلمه ارض و نقطه تا بی نهایت باء بسم الله می‌رسیم(انشاءالله). و رسیدن به  وجود مبارک ولی الله الاعظم صاحب عصر و الزمان، باطن روزه حقیقی؛ امام معصوم اباصالح المهدی(ص) است؛ صاحب حقیقت فطر و همانطورکه در ماه مبارک رمضان غذای نورانی وحی را با گوش نوش جان کردیم، حال با به نتیجه عمل مقبول با چشم به زیارت مولا و صاحبمان لذت ببریم. او باید درِ نجات را باز کند و ما را از بند حبس دنیا آزاد کند. و نجّیناه مِن الغمّ و کذلک نُنجی المؤمنین، اینچنین است نجات مؤمنین!

چنانچه روزه، حقیقت حمد پروردگار عالم و نزول رحمت‌هایش است مخصوصا روزه حقیقی که روزه از گناه است و چنانچه ساعت از دنیا رفتن این سوره حمد است که بسته می‌شود و انشاء الله درِ سوره توحید را برای ما باز می‌کنند، آنگاه ساعت ملاقات با حقیقت اخلاص؛ وجود مبارک مولای موحدان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص)؛ امام المخلصین و گنج توحید یعنی لا اله الا الله است. چه بسا مؤمنینی که در انتظار رسیدن به این ساعت هستند که 30 عمر پر شود و در یکِ توحید به درجه و مقام اول در خدمت باطن توحید و اخلاص و در اهل لا اله الا الله شدن حضور پیدا کنند. و آن ساعتی که لحد را می‌گذارند، ختم تمام باب‌های دنیایی است. آنجا جای رسیدن به موحد شدن واقعی یعنی یکی شدن است. هر کس تنها می‌شود آنجا باید آرزو کند زودتر لحد را بگذارند تا جمال یار را ببیند. زودتر لحد را بگذارند تا به قرب هو برسد. تا در لا اله الا الله غرق شود و ذوب شود و حل شود و به بی‌نهایت عشق و محبوب واصل شود! آیا تا به حال دقت کرده‌اید که ماه مبارک رمضان ماه پله کان عروج است؟! واقعا در دنیا به حیات عمل، اقرأ، وارقأ می‌رسیم.

 پس باطن الفِ شهر را دریابیم و این احیا حقیقی و قدر است که مهمانی پر افتخار خالق یکتا تمام نشدنی است و لذتش جان‌ها را سیراب می‌کند و انسان را از خود به هو می‌رساند یعنی به هوئیت خود می‌رساند. اینجا مقام 1001 است یعنی رضی الله عنهم و رضوا عنه. و چقدر جالب است که در اعمال شب عید فطر در مفاتیح الجنان آمده است: دو رکعت نماز در رکعت اول بعد از حمد 1000 مرتبه توحید و در رکعت دوم بعد از حمد یک مرتبه توحید بخواند! و بعد از سلام به سجده رفته و صد مرتبه اتوب الی الله ... . که حضرت امیرالمؤمنین علی(ص) می‌فرمود: به حق آن خداوندی که جانم به دست قدرت اوست هر که این نماز را بخواند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا کند و اگر به عدد ریگ‌های بیابان گناه داشته باشد خدا بیامرزد. ( و در روایت دیگر به جای هزار مرتبه توحید صد بار وارد شده است). 

الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله والله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله علی ما هدانا، و له الشکر علی ما اولانا.

*رسیدن به باطن 1001 در وجود مؤمن که مدینه حصینه است:

مدینه‌هایی که در کثرت مدینه هستند، اراضی سبزی می‌باشند که این اراضی در"الف شهر" به کثرت می‌رسند و این کلّ ارض را در برمی‌گیرد. یعنی مدائن که سبز شدند" اشرقت الارض بنور ربها" محقق می‌گردد و کلّ زمین "یملأ الارض قسطا و عدلا" می‌شود. سلمان،نماد مؤمن اهل البیتی است"السلمان منّااهل البیت"، به خاطر همین والی مدائن می‌باشد. یعنی مؤمن، والی مدینه است؛ شهرها تحت ولایت مؤمن است. مؤمن خودش شهر می‌باشد؛ خود مؤمن، مدینة النبی است. یعنی جایی که پیغمبر(ص) حکومتش را تشکیل داد. حکومت پیغمبر(ص) در مدینه قائم شد و شکل گرفت یعنی در محمل مؤمن، مدینه خود مؤمن است. پیامبر(ص) در مدینه حکومت تشکیل می‌دهد یعنی پیغمبر(ص) بر مدینه استقرار می‌یابد. امر ذاتِ امر که نبی مکرم(ص) است در مدینه حاکم می‌شود.

مؤمن، مدینه حصینه است یعنی امر امام و امر نبیّ در اینجا محمل می‌یابد. امر نبی در مؤمن به تکثر می‌رسد و این خود معنای لیلة القدری مؤمن و خود، معنای مشکاة بودن اوست که " المشکاة فی جوف المؤمن" یعنی آن جلوات و شعاع‌های امر که بر مؤمن می‌رسد، همان شعاع امر بر مؤمن نازل و از او به کثرت می‌رسد. یعنی مؤمن خود در یک صورت، وحدت است و در یک صورت، کثرت است که مدینه می‌باشد. نقطه‌ی وحدتش نزول امر و نقطه‌ی کثرتش عمل به نزول؛ صعود و مدینه است! حکومت جهانی حضرت حجة ابن الحسن(عج) که همان سلام، همان مُلک الله، همان حاکمیت و مالکیت خدا درزمین و همان "اشرقت الارض بنور ربّها" است، زمانی می‌باشد که این امر بر محمل امر نازل شود و در مؤمنین به کثرت برسد. درواقع رسیدن به باطن 1001 است! 

*حیات در باطن عدد 1001:  

بعد ازبسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند، قلب جنین است (دقت کنید که حروفِ قلبه، همان حروفِ قبله می‌باشد که جابجا شده!). و خالق یکتا در 4 ماه و 10 روزگی گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد(فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛آیه 29 سوره مبارکه حجر) پس تمام اعضا و جوارح و سلول سلول بدن به اسم مبارک غنیّ خداوند به عدد 1000 غنی می‌شوند؛ که این خود بعبارتی می‌شود 1001. و نگاه دیگر برای داشتن حیات ظاهری، همیشه باید این 1000(تمام سلول‌ها و عروق بدن) به یکِ قلب که محلّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است، وصل باشند یعنی 1000+1=1001 که اگر این اتصال قطع شود، فرد می‌میرد. نکته اینجاست که برای داشتن حیات طیب انسانیت هم باید تمام گنجِ 1000 وجودمان به یکِ قلب عالم امکان؛ امام زمان(ص) وصل باشد(یعنی رسیدن به 1001)؛ اینجا حیات طیب و دائم است که هرگز در آن مرگ نیست.

*اجرای احکام الهی در رسیدن به 1001:

از زمانیکه به سنّ تکلیف می‌رسیم، انجام احکام و حدود الهی می‌شود 1000 که درواقع همه‌ی فروع دین باید به اصول دین وصل شوند(کپی برابر اصل) و هر عملی که از انسان مکلّف سر می‌زند باید به رضای(1001) خدا وصل شود تا عمل سبز شود و از بین نرود. پس شرط حیات عمل و سبز ماندن آن تا قیامت و رسیدن به گل و میوه‌اش، رسیدن به 1001 است!

درواقع هر عمل روزانه‌ای که انجام می‌دهیم به نیت وصل می‌شود( نیّت از ته قلب است)  که این اتصال باید به رضای خدا یعنی 1001 باشد یعنی اعمال ما در شبانه روز چه مستحب و چه واجب باید به 1001 برسد، در غیر اینصورت حتی عملی که به 1000 رسیده اما چون اتصال به یک نداشته، بالا نمی‌رود و سودی ندارد. طبق روایت زیبایی که شیخ عارف جمال الدین احمد بن فهد حلی در کتاب عدة الداعی از معاذ بن جبل از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده( به این مضمون که) عمل انسان از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم می‌گذرد، به هفتم که می‌رسد، خداوند به ملائک امر می‌فرماید که این بنده در عبادت خود خالص نبوده و آن را بخاطر من انجام نداده است لعنت من بر او باد و فرشتگان نیز او را نفرین و لعنت کنند. یعنی تا 7 رسید، 1000 را دارد ولی به یک وصل نشد، پس عمل برگشت می‌خورد.

*آیاتی از سوره مبارکه مطففین در باطن 1001:

      در سوره مبارکه مطففین از آیه شریفه 18 تا 28 احوال باطن مقام توحید را در مقام اعلاعلیین برای مؤمنان می‌فرماید. علیین کسانی هستند که از مجرای وجود مبارک حضرت علی(ع) به این مقام رسیدند یعنی علویّون واقعی! چنانچه گفتیم بدون وجود مبارک حضرت هیچکس به اعلا نمی‌رود و اینجا، اعلا علیین است. پس آنها کسانی هستند که پرونده‌هایشان  از دنیا به علیین رفته و ارزش و مقامشان را با اعمالشان از دنیا بدست آوردند یعنی 1000 باضافه یکِ ولایت شدند. پس آنها به عدد 1001 رسیدند، اتصال پیدا کردند و زنده و سبز و حسن(ع) و زکی و نورانی به آنجا رفتند. انّ الابرار لفی نعیم؛ کسانی که در دنیا  در بَر و بحر(خشکی و دریا) به آنها رسید و به عمل، خشکی را سبز و آباد کردند، عدد ابجد بحر=210 برابر با نام  مبارک امام حسین(ع) است که از جمع اعداد 1 تا 20 بدست می‌آید، پس اینان که کتابشان رفته در علیین، زیر دست مقرّبون؛ معلم‌های عالم؛ ائمه طاهرین(ص) تصحیح شده و نمره 20 گرفتند، پس نتیجه اعمال خود را با مزدش می‌‍‌گیرند و در زمره ابرار قرار می‌گیرند یعنی می‌روند کنار کسانیکه نمره 20 گرفتند و آنجا صاحبِ بیست‌ها یعنی مقرّبون را مشاهده می‌کنند. در دنیا امتحان می‌دهیم، املای کتابمان باید بی غلط باشد تا 20 بشود{ البته به لطف و رحمت پروردگار مهربان و شفاعت مقرّبون عالم} و آنجا بر تخت سلطنت می‌نشینند و هم از چشم ظاهر و هم چشم دل نظاره می‌کنند. وقتی کسی به 1001 رسید یعنی به عددِ رضا چون عدد، روح حروف است، این رضا به رضای خدا بودن باعث شادی و آرامشی می‌شود که در صورت‌هایشان دیده می‌شود. و از باده ناب و طهور که سربسته و مُهر و موم شده است، سقایت شوند. خمره‌هایی که در دنیا اعمالش را ریخته و درش را بسته( مثل انگور که در خمره می‌ریزند و درش را می‌بندند، و این انگور یک بار نجس می‌شود(شراب) و بعد حلال می‌شود) پس خدا می‌خواهد در عالم دنیا همه‌ی اعمالمان را که برای رضای خدا انجام دادیم، هم درست و هم غلط( چون معصوم نیستیم) و در خمره ریختیم، در آنجا شراباً طهورا شده؛ پاکِ پاک شده، از مسیر نجاست در دنیا، هر چه غلط بود گذشته و انتقال یافته به آنجا پاک می‌شود، در ضمن اینکه مختوم است یعنی فقط برای خودِ فرد است، کسی درِ آن را باز نمی‌کند غیر خودش. و خداوند کریم نامه سر به مُهری را باز می‌فرماید که فرموده "ختامه مِسک و ذلک فلیتنافس المتنافسون" زیرا در آیه قبلش فرمود "یُسقون مِن رحیقٍ مختومِ". دقت کنید که جایگاه موضعی رحیق مختوم=135 برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه(س) است و ساقی کوثر کیست؟! عدد ابجد مِسک=120 برابر عدد ابجد نام مبارک علیّ(ع)(با یاء مشدد) است یعنی مُهر علی(ص) به آنها می‌خورد و به دستِ حضرت آنها را بالا می‌برند و مقام فاطمی را دریافت می‌کنند.

 بعد از اینکه باطن درِ باب دنیا که همه‌ی نعمت‌های گنج  حمد پروردگار است برای بنده مؤمن بسته شد، مختوم یعنی ختم شد و همه‌ی ظلمات و مشکلاتش تمام می‌شود{ در کلمه ختم دقت کنید!خ؛ اولین مخرج داخل گلو،ت؛ پشت دندان در وسط دهان، م؛ روی آخرلب، یعنی آخر وسط اول! عدد ابجد خ=600=عصمت است و به جایگاه 24، به مقام عصمت رسیدند و عدد جامع را به آنها دادند. عدد ابجد ت=400=شمس و ملکش حضرت عزرائیل(ع) است، پس تمام ظلمات را از آنها جدا کرد و وارد کلّ نور شدند(در دنیا جان کندند تا به این مقام رسیدند! صبر کردند و به هوای نفس، نَه گفتند). تا در آخر به م یعنی عدد 40 می‌رسند، این ختم زیبا نصیبشان می‌شود.

ختم شد مثل خمره‌ی در بسته، آنگاه آن باب مخصوص  که مُهر و موم شده بود و نامه محرمانه پروردگار عالم، باب الرحمة برایش باز گشایی می‌شود و خداوند کریم بنده نوازی می فرماید. از آن شراب طهور که حقیقت توحید است آن باده ناب و طهوری که سربسته و مخصوص است برایش آماده شده می‌نوشند. چنانچه مُهر و مومش، مشک است{عدد ابجد کلمه مشک=360 است و جایگاه موضعی آن 45 است؛ برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) یعنی تمام عمر دنیای مؤمن است که به آدم شدن ختم شده است} و مسابقه گران باید به سوی این نعمت‌ها( که باطن توحید، ولایت است) بر یکدیگر پیشی بگیرند. پس در باطن یعنی آنها شتابان به سمت 1001 می‌روند و همه‌ی امور و اعمالشان جمع می‌شود در 1001 پس هیچ وقت ضرر نمی‌کنند چون در نهایت جُمع الشمس و القمر و رضا را دریافت می‌کنند و خداوند ارضِ خشکیِ بهشت را به آنها ارث عنایت می‌فرماید. و این شراب مهر و موم شده، آمیخته‌ای از تسنیم است و "مزاجه من تسنیم"؛ تسنیم چشمه‌ای است که همواره مقربان از آن می‌نوشند؛ "عینا یشرب بها المقربون". تسنیم به یک معنا اینست که شراب‌های دنیا عقل را زایل می‌کند و ... اما این شراب نورانی جز شادی و نشاط دائم، هیچ ضرر و زیانی ندارد.{ جالب است که جایگاه موضعی کلمه تسنیم=74 و جمع ارقامش(4+7) 11 می‌شود! و عدد 74 برابر با جایگاه کلمه محرّم(با راء مشدد)= رمضان= مرضیه است. پس خداوند کریم چه لطفی فرموده که در دنیا هم در ماه مبارک محرّم و رمضان، (به حدّ ظرفیت مؤمنان) از این چشمه به آنها می‌نوشاند و انشاءالله در بهشت به مقام راضیة مرضیة از این چشمه بهره‌مند می‌شوند}.

امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: هر کس شراب خواری را ترک کند، و این ترک شراب به خاطر غیر خدا باشد(برای ترس از خدا هم نباشد) خداوند شرابی مُهرشده به وی خواهد نوشاند. عرض کرد: ترک کردن شراب به خاطر خدا نباشد؟! فرمود: آری برای محافظت و نگهداری از خویشتن باشد« و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» فرمود: در مورد آن پاداشی که ذکر کردیم به آنها داده می‌شود و مؤمنان خواهان آن هستند« و مزاجه من تسنیم» مصدر است از فعل«سلم» به معنای بالا بردن؛ زیرا والاترین و بالاترین شراب بهشتیان است و یا از آن جهت است که از بالا به آنها داده می‌شود. و فرمود: والاترین و ارزشمندترین شراب بهشتیان است که در بالای تسنیم برای آنها آورده می‌شود. و تسنیم چشمه‌ای است که مقرّبان از آن می‌نوشند و مقربان، همان آل محمد(ص) و حضرت فاطمه(س) و حضرت خدیجه(س) و علی بن ابی طالب(ص) و فرزندان مطهرش(ص) به این جمع افزوده می‌شوند. خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: «الحقنا بهم ذریّتهم» [ فرزندانشان را به آنها ملحق خواهیم کرد] و مقربان از شراب تسنیم به صورت خالص و ناب می‌نوشند و سایر مؤمنان از شراب آمیخته شده(با آب) می‌نوشند.

خداوند متعال در آیه 15 سوره مبارکه محمد(ص) می‌فرماید که چهار نهر در بهشت جاری است که در باطن، از 4 کلمه بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد سرازیر می‌شود: مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیّر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفی... . همینطورکه در وجود ما 4 عنصر آب، آتش، باد و خاک قرار دارد و بدنمان 4ستون دارد و رگ‌های اصلی قلب 4 تاست و تمام اسرار حقیقت وجودیمان در 4 است، باطن جریانی که از لحاظ ظهوری حیات ما را تضمین می‌کند در قیامت این 4 نهر عناصری هستند که تبدیل شدند به آب زلال و گوارا، به شیری که طعمش تغییر نمی‌کند، به شراب طهور ناب که نوشندگان را بحدّ کمال لذت بخشد و به عسل صاف، که هم رزق ظاهرند و هم رزق باطن و هم باعث حیات بهشتیان تا ابد هستند.

 پس در بهشت اعمال ما برمی‌گردد به باطن نهرها{ عدد ابجد کلمه نهر=255 است که جمع ارقامش12=5+5+2 می‌شود و به یک معنا عدد 55 برابر اسم مُجیب خداوند و امید و عدد نُه به حروف است که اجابت کننده همه‌ی سائل‌ها و بلوغ دهنده به عدد 9 انسانیت، اجابت و امید به خداست. همه عالم هم در دنیا و هم در آخرت در جایگاه هستند و جایگاه موضعی کلمه نهر=39 می‌شود برابر جایگاه حروف سین؛ یکی از اسماء قرآن و قلب قرآن و حیات قرآن، سین است}  و حیات ما برمی‌گردد به درخت که به اعمالمان سبز می‌شود{در دنیا وجود مبارک ائمه(ص) به درخت طیبه مثال زده شده‌اند؛ سوره مبارکه ابراهیم(ع) آیه 24}، پس وقتی اعمال می‌شود 1001 یعنی اعمال در وجودمان جریان دارد، 1001، تمام نفس نفس زدن ماست که باید توحید(نهرها) در وجودمان جاری شود، درواقع نفـس است که در تمام وجود و هستی ما به صورت‌های مختلف جاریست؛ نفس یعنی احیای 1 تا 19(حروف بسم الله الرحمن الرحیم) که عدد ابجد نفس=190 برابر است با جمع عدد 1 تا 19پس حیات همه‌ی ما اتصال به بسم الله الرحمن الرحیم دارد. همه‌ی ما حقیقت وجودمان باید حسن و سبز شود. در سوره مبارکه نمل 2 تا بسم الله الرحمن الرحیم داریم که در باطن وجود خودمان یکی می‌شود نفـَس( که خداوند متعال به ما حیات عنایت فرمود) و یکی نفـس؛ که باید خودمان حیاتِ عمل را احیا کنیم. نفـَس ِ نفـس می‌شود حیات طیب برای آخرت  که هرکس نفـسش زکیه شود و درعوالم نورانیش برود، برایش ماندگار می‌شود و به عدد 28 می‌رسد(28=غ=1000) و غین می‌شود، به نفس مطمئنه می‌رسد به شرط راضیة مرضیة، پس به 1001 که وجود حضرت فاطمه(س) جان و اسرار 1001 است، ایشان در را برایش باز می‌کند.{ حروف نام مبارک زهرا(س) همان حروف هزار است که عدد ابجدش 213 می‌شود} پس وجود خانم(س) باطن همان میوه هزار دانه است و به عدد 1000(الـف) و وجود مبارک پیامبر(ص)، یک(الِف) است، می‌شوند 1001. وقتی سرّ وجود مبارک ائمه(ص) می‌خواهد از عالم باطن به عالم ظاهز ظهور پیدا کند، پس جمعش شد 1001، پس اسرار وجود مبارک خانم(س) ختم کننده‌ی تمام حروف و کلمات است. پس رحیقٍ مختوم=135=فاطمه(س) و مِسک=120=علیّ یعنی ساقی؛ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ص) و ظرفش؛ وجود مبارک خانم(س) است.  

امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: خداوند عزّوجلّ ما را از بالاترین مکان علیین(بالاترین درجه) خلق نمود و دل‌های شیعیان ما را نیز از همان چیزی خلق کرد که ما را آفرید ولی بدن‌های آنها را از چیز دیگری آفرید. دل‌های شیعه به سوی ما گرایش و تمایل دارند و نسبت به ما عشق می‌ورزند چون آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های ما از آن آفریده شد- سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الابرار لفی علییین و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون- و دشمنان ما را از سجّین خلق کرد و دل‌های پیروان آنان را از همان چیز خلق نمود ولی بدن‌های آنها را از چیزی دیگر خلق کرد. دل‌های پیروانشان به سوی آنان تمایل دارند به این دلیل که آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های آنها از آن آفریده شد. سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الفجار لفی سجین. و ما ادراک ما سجین. کتاب مرقوم ویل یومئذ للمکذبین.

"و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون"؛ آنها رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و ائمه -که سلام و درود خدا بر همه آنان باد- هستند. انّ الذین اجرموا[(آری در دنیا) کسانی که گناه می‌کردند] یعنی اولی و دومی و هر آن کس که از آنها پیروی کرد«کانوا من الذین آمنوا یضحکون. و اذا مرّوا بهم یتغامزون»[ آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند می‌گرفتند. و چون بر ایشان می‌گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم ردّ و بدل می‌کردند] نسبت به رسول خدا(ص). تا آخر این سوره درباره این دو شخص است.

امام محمد باقر(ع) فرمود: هر بنده‌ای در قلب خویش لکه‌ای سفید دارد؛ هنگامیکه او گناه می‌کند در آن لکه سفید، نقطه سیاهی ظاهر می‌شود. اگر توبه کند، آن سیاهی از بین می‌رود؛ ولی اگر به انجام دادن گناهان ادامه دهد، این سیاهی افزون می‌شود تا جاییکه آن سفیدی پوشانده می‌شود؛ و اگر آن سفیدی پوشانده شود، آن شخص به هیچ خیر و نیکی بازنخواهد گشت. و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است که فرمود: بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون.

*ازدواج و رسیدن به عدد 1001:

  ازدواج که یک امر پروردگار عالم و سنت رسول اکرم(ص) می‌باشد، از دیدگاه حقیقی امری است توحیدی و معرفتی زیرا درحقیقت همانطورکه عالم خشکی از رسیدن به کلمه ارض و عدد 1001 کثرت گرفت و دحوالارض شد و دارای روح رضا(ع) گردید، خانواده هم در نقطه مسکن در ازدواج با گرفتن حقیقت عدد 1001 به کثرت می‌رسند. و خانواده مرکز رحمت و خانه آنها منزل یعنی محلّ نزول رحمت و برکات و رزق و فرزندان می‌شود زیرا حقیقت وجود زن، کثرت است و باطن حرفِ غین یعنی 1000 و وجود مرد که در جنسیت نر است یعنی یک، در جمع به 1001 می‌رسند و در مجرای رسیدن به رضای خدا کثرت و رحمت و منزلشان مجرای لا اله الا الله می‌شود. انشاءالله

*کلاس درس در رسیدن به 1001:

   وقتی شاگردان سر کلاس درس می‌روند، اگر درس خدایی بود، خدا را عبادت می‌کنند و اگر نعوذبالله شیطانی بود، شیطان را عبادت می‌کنند. زیرا هر شاگردی، وجودش 1000 است که در جمع با یکِ معلم می‌شود 1001! اینجاست که می‌فرمایند اگر کسی علمی به من بیاموزد(معلم)، مرا عبد خود کرده است، این درواقع اتصال است. یعنی از مجرای درس، متصل می‌شویم. انشاءالله که به رضای خدا برسیم.

*عدد 9 درباطن 1001:

همانطورکه می‌دانید عدد 9، سلطان اعداد، عدد تولد، عدد بلوغ و شعاع دایره هستی است و در باطن عدد 9، بلوغ نَه گفتن( حروف نَه همان حروف نُه است که فتحه به جای ضمه قرار گرفته) به هوای نفس یعنی جداشدن از حیوانیت به انسانیت است{شرح کامل عدد 9 در کتاب بلوغ سجده آمده است}. نکته اینجاست که عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001؛ پس عدد 9 با همه‌ی مقامات بیان شده، در باطن 1001 است!

*اهمیت ذیقعد. اقسام آن و معارف و معانی حروفی و عددی آن بصورت مبسوط:

اهمیت ذیقعد: درحقیقت باطن عالم در عدد 14 است و ارکان آن به دسته بندی 4 قسمت و اسرار دهگانه آن که گنج عشر است، ظاهر می‌گرداند. حال خوب دقت کنید که یک اسرار چهارده گانه در عالم بالا شکل گرفته و ذیقعد سرّی و روحانی است. و پروردگار عالم در کلام مبارکش 14 مرتبه کلماتی مشتق از قعد که ریشه‌ی ذیقعد یعنی جایگاه است، آورده و معانی و معارف مختلف آن را بیان فرموده است{ در 2 آیه شریفه کلمه مقعد آمده است. در ادامه این 14 آیه شریفه بیان می‌شود}. پس ذیقعد به معنی صاحب جایگاه شدن در هر زمان و هر مکان و هر عالم؛ در دنیا و در آخرت. در اول و در آخر هستی. یا در ظاهر و در باطن هستی نمایان می‌شود و آثار ذیقعد رسیدن به غایت نیّات و آمال و آرزوها و اهداف درونی و خلاصه اسرار باطنی هر وجودی می‌باشد.

همانطورکه می‌دانید قرآن زنده است و حیات عالم را قرآن ضمانت می‌فرماید. در حدیث از پیامبر اکرم(ص) آمده که فرمودند: إذا التبَست علیکم الفتن کقطع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن( وسایل الشیعه.ج6.ص169)؛ اگر فتنه‌ها مثل شب تاریک به شما روی آورد و گیج شدید که چه کنید، "فعلیکم بالقرآن" به قرآن مراجعه کنید(پناه ببرید). درواقع قرآن تمام مسائل روز را حل می‌فرماید و به روز تفسیر و معنی می‌شود، یعنی دستور العمل زندگی صحیح دنیا و آخرت است به شرط یادگرفتن و فهمیدن و تدبّر و تعقل کردن و عمل صادقانه به آیات شریفه‌اش است. انسان مؤمن و معتقد حتما رستگار می‌شود و خداوند در آیه 2 سوره مبارکه بقره می‌فرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین؛ شک نداشته باشید که هدایت شدگان متقی رستگارند.

بنابراین ذیقعد یعنی صاحب جایگاه شدن در زمان عمر هر بنده‌ای است. و هر کس خود انتخاب می‌کند. اما خداوند در آیه آخر سوره مبارکه قمر می‌فرماید: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. اینکه در آخر سوره مبارکه آمده شاید به این معناست که از اول بخوان و عمل کن و زحمت بکش تا در آخر به جایگاه حق خود برسی(انشاءالله) که جایگاه صدق در نزد پادشاه مقتدر عالم است. دراینجا خوب است بدانیم قمر چیست و و در چه جایگاهی در عالم است؟! درحقیقت رسالت، شمس است زیرا بیّنه است، چناچه حضرت رسالت پناه وجود مبارک پیامبر اعظم واکرم(ص) ظُهر عالم خلقت است. و آخرین فرزند نورانیش ظهر را به ظهورِ تام ظاهر می‌کند(انشاءالله بزودی) اللهم عجّل لولیک الفرج. و قمر که درواقع باطن صعود است و جایگاه مقعد صدق عند ربهم یرزقون(آیه 55 سوره مبارکه قمر) و یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه(آیه 10 سوره مبارکه فاطر) است زیرا قمر، ولایت است. درحقیقت قمر است که شقّ القمر شده! دراصطلاح کسی که کار خیلی خاص و شاقّی را به سرانجام صحیح می‌رساند، می‌گویند شقّ القمر کرده است( حال بماند معارف و معانی حروفی و کلمات نورانی قرآن!). درواقع هر کس راه صعود ولایت را کامل و بی‌نقص در دنیا طیّ مسیر کند و در باب ولایت شیعه و پیرو واقعی مولا و صاحب زمانش(ص) باشد، تا به جایگاه مقعد صدق برسد،  شقّ القمر کرده است. و حضرت علی(ع)، صاحب شقّ القمر است! اما چنانچه می‌دانید تمام تکالیف آخرتی ما به ماه قمری است و آنچه از اعیاد و اعمال است به ماه قمری است زیرا اتصال دهنده اعمال عالم دنیا به آخرت، ولایت است. پس در حقیقت امتحان هر مؤمنی هم به نگهداری دین خود در پشت ولیّ زمان(ص) است و رضایت ولایت عظمای صاحب الزمان (عج)، رضایت خداوند متعال است.

عدد ابجد کلمه قمر=340 است که معنی می‌شود به 300+40: عدد 300 برابر حرفِ ش است که صفت تفشی دارد یعنی افشاکننده عدد 40 است. و عدد 40 برابر حرفِ م می‌باشد که اربعین است یعنی سبزکننده، بهارکننده، زنده کننده و احیاکننده‌ی دنیا و آخرت مؤمن است و بالاترین مقامش، قلب کننده است. خوب دقت کنید که قمر یعنی ولایت چقدر زیباست! و جمع ارقام 340 می‌شود عدد 7(0+4+3) که باطن حمد است و جالب است که جایگاه موضعی کلمه قمر=52 برابر عدد ابجد کلمه حمد است! نکته مهم: رسالت، حقیقت باطن حمد است به عدد 7 آیه سوره مبارکه حمد در طول زمان که حامل و جامع باطن کلّ قرآن کریم است. و ولایت، حامل باطن عالم است در عرض زمان. و جامع و جامعیّت وسعت عالم است. و در کتابت عمل در حمد به عرض در لوح عمل نوشته می‌شود. پس قلم در طول، رسالت است و لوح در عرض، ولایت است. و امتحان در عمل صادقانه است چنانچه نمره و نتیجه در جواب عمل است. و جایگاه در کارنامه قبولی و مقدار معدل اعمال در آخر عمر معلوم می‌شود. آنگاه برای بنده، مرتبه و مقامات زده می‌شود؛ آیا می‌رسد به فی مَقعد صِدق عند ملیکٍ مُقتدر؟!اللهم الرزقنا

در عالم هستی جایگاه قمر، عالم 9 است. واقعا در علم اعداد چگونه می‌توانیم معنا را بخوانیم و درک کنیم تا بفهمیم خداوند قادر متعال چگونه زیبایی‌ها و عجائب خلقتش را نشان می‌دهد؟! مبحث عدد 9 آنقدر زیبا و جامع است که فقط می‌توانم بگویم که سلطان اعداد است و همه‌ی اعداد در زیر سلطه عدد 9 هستند. و در مفهوم واقعی گنج الاسرار اعداد است زیرا در بلوغ حقیقی این عدد در حروف باب مفتوح معرفت لا اله الا الله است. و همانگونه که در درس توحیدی قل هوالله احد خوانده شد، همه‌ی عالم در عدد 9 غرق هستند زیرا سقف اعداد تا عدد 9 است و شعاع دایره خلقت در عدد 9 خلق شده است و حمل عالم خلقت هم در بلوغ ظهور گنج خاک خشکی به نام ارض در عدد 9 است؛ چنانچه عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و اسم مبارک رضا(ع) است.

1)آیه 168 سوره مبارکه آل عمران: الذین قالوا لاخوانهم و قَعَدوا لو اطاعونا ما قُتلوا قل فادرءوا عن انفسکم الموت ان کنتم صادقین؛ کسانیکه(در جنگ احد) با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ نرفته بودند کشته نمی‌شدند (ای پیغمبر به این منافقان بگو شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد) مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست می‌گوئید.

2)آیه 140 سوره مبارکه نساء: و قد نزّل علیکم فی الکتاب ان اذا سَمعتم آیات الله یُکفر بها و یُستهزأ بها فلا تَقعُدوا معهم حتی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره انّکم اذا مثلهم انّ الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا؛ و محقّقا خداوند در کتاب خود این حکم را بر شما فرستاد که چون آیات خدا را شنیدید که بدان  کافر شوند و استهزاء کنند پس با آن گروه (منافق) مجالست نکنید تا در حدیثی دیگر داخل شوند، که( اگر با آنها همنشین شوید) آنگاه شما هم مانند آنان هستید و خدا منافقان را با کافران در جهنم جمع خواهد کرد.

3)آیه 68 سوره مبارکه انعام: و اذا رایت الذین یَخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتّی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره و اِمّا یُسینّک الشیطان فلا تَقعُد بعد الذکری مع القوم الظالمین؛ و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد شبهه اندازی) به یاوه گویی و سخن بی منطق می‌پردازند از آنان روی گردان(و مجلسشان را ترک کن)  تا در سخنی دیگر درآیند. و اگر شیطان تو را( نسبت به ترک مجلسشان) به فراموشی اندازد پس از به یاد آوردن(به سرعت بیرون برو) و  با گروه ستمگران منشین.

4)آیه 16 سوره مبارکه اعراف: قال فبِما اغویتنی لَاقعُدَنّ لهم صِراطک المستقیم؛ شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‌نشینم.

5)آیه 86 سوره مبارکه اعراف: ولاتَقعُدوا بکلّ صِراطٍ توعِدون و تصُدّون عن سبیل الله مَن آمن به و تَبغونها عِوجا واذکروا إذ کنتم قلیلا فکثّرکم وانظروا کیف کان عاقبة المُفسدین؛ و بر سر هر راهی منشینید که کسانی را که به خدا ایمان آورده‌اند(به مصادره اموال وشکنجه و باج‌خواهی) بترسانید و از راه خدا بازدارید و بخواهید آن را (با وسوسه و اغواگری) کج نشان دهید، و به یاد آرید زمانی را که جمعیت اندکی بودید ولی( پروردگارتان) شما را فزونی داد و با تأمل بنگرید که سرانجام بدکارن عصیانگر چگونه شد!

6)آیه 5 سوره مبارکه توبه: فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعُدوا لهم کلّ مرصدٍ فأن تابوا و اقاموا الصلوة و اتواالزکوة فخلّوا سبیلهم انّ الله غفورٌ رحیم؛ پس چون ماه‌های حرام (ذیقعده،ذیحجه،محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آنگاه مشرکان را هرجا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز بپا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

7)آیه 46 سوره مبارکه توبه: و لو ارادوا الخُروج لأعدّوا له عُدّة و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعُدوا مع القاعدین؛ و اگر آنان قصد سفر جهاد داشتند درست مهیّای آن می‌شدند لیکن خدا هم از برانگیختن آنها کراهت داشت پس آنها را بازداشت و حکم شد( که ای منافقان نالایق) شما هم با معذوران (کور عاجز در خانه خود) بنشینید.

8)آیه 81 سوره مبارکه توبه: فَرح المُخلّفون بِمَقعَدِهِم خِلاف رسول الله و کرهوا ان یُجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتَنفروا فی الحرّ قل نار جهنّم اشدّ حرّا لو کانوا یَفقهون؛ آنهایی که از جهاد دررکاب با رسول خدا(ص) بازنهاده شدند از این بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند ( و مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آنها) گفتند: شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید، آنان را بگو: اتش دوزخ بسیار سوزان‌تر است، اگر می‌فهمیدند.

9)آیه 83 سوره مبارکه توبه: فإن رجعک الله الی طائفةٍ منهم فاستئذنوک للخروج فقل لن تَخرُجوا معی ابدا و لن تُقاتلوا معی عدوّا إنّکم رَضیتم بالقُعود اوّل مَرّةٍ فاقعُدوا مع الخالفین؛ پس اگر خدا تو را بسوی گروهی از آن بازماندگان (به مدینه) برگرداند و آنها(به ملاقات تو آمده و) اجازه جهاد خواهند، به آنها بگو: ابدا شما با من به جنگ نخواهید آمد و با هیچ کس از دشمنان من جهاد نخواهید کرد شما هستید که اول بار برای تخلفتان از سفر جهاد اظهار مسرّت می‌کردید، اکنون هم با بازماندگان به جای خود بنشینید.

10)آیه 90 سوره مبارکه توبه: و جاء المُعذّرون مِن الاعراب لِیؤذن لهم و قَعَدَ الذین کذبوا الله و رسوله سیُصیب الذین کفروا منهم عذابٌ الیم؛ و گروهی از اعراب بادیه(نزد تو) آمده و عذر می‌آورند که اجازه معافی از جهاد یابند و نیز گروهی که تکذیب خدا و رسول(ص) را کرده(بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند، بزودی کافران از این دو طایفه را عذابی دردناک خواهد رسید.

11)آیه 22 سوره مبارکه اسرا: لا تَجعل مع الله الهاً آخَر فتَقعُد  مَذموماً مخذولا؛ هرگز با خدای یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدی خواهی نشست.

12)آیه 29 سوره مبارکه اسرا: و لا تجعل یَدک مَغلولةً الی عُنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتَقعُدَ مَلوماً مَحسورا؛ و نه هرگز دست خود را(در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته دار و نه بسیار باز گشاده دار که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.

13)آیه 55 سوره مبارکه قمر: فی مَقعَدِ  صدقٍ عند مَلیکٍ مُقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت(با عزت و احترام)  نزد خداوند مالک عزت و سلطنت جاودانی متنعّم هستند. خوب دقت کنید! اینجا حقیقت ذیقعد است. اللهم الرزقنا

14)آیه 9 سوره مبارکه جن: و أنّا کنّا نَقعُدُ  مِنها  مَقاعِدَ  للسَّمع فمَن یَستمع الان یَجد له شِهابا رَصدا؛ و ما(پیش از نزول قرآن) در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می‌نشستیم اما اینک هر که(از اسراروحی الهی) سخنی بخواهد شنید تیر شهاب در کمینگاه اوست.

پس درواقع در دنیا ظهور 14 ذیقعد به دستورالعمل پروردگار عالم است که کجا باید نشست و کجا باید ننشست و کجا خداوند متعال ظهور مهندسی را فرموده که از جایگاه‌های غلط و جهنمی پرهیز کنید و به جایگاه‌های بهشتی که در باطن جایگاه صداقت است، بنشینید.

          حال اگر خوب دقت کنیم خداوند کریم در سال قمری که ظاهر و عیان همه بندگان خداست، ماه یازدهم را ذیقعد خلقت خود قرار داده است. چنانچه یک ذیقعد ظاهر است در 25 این ماه که فقط خشکی روی آب متولد می‌شود از نظر جسمی، اما یازدهمِ همین ماهِ یازده، قدوم مبارک ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) متولد می‌شود. پس حقیقت ظهور حروف کلمه ارض جابجا می‌شود به رضا(ع) که عدد ابجد هر دو نام مبارک 1001 است.

و خداوند متعال در آیه 13 سوره مبارکه مؤمنون می‌فرماید: ثم جعلناه نطفة فی قرارمَکین؛ سپس آن نطفه را در قرارگاهی استوار(چون رحم مادر که ذیقعد است) قرار دادیم. پس قرار گرفتن نطفه تا انجام نمی‌شد، مولودی هم نبود!

در سال قمری، ماه یازدهم؛ ماه ذی القعد است یعنی صاحب جایگاه، در حقیقت حکمت خداوند کریم به  چند طریق این جایگاه را معنی فرمود و ظهور داد:

 1)اول اینکه در 25 ذی القعده خداوند، نقطه‌‌‌‌ ارض را از درون آب خلق فرمود، درواقع خشکی متولد شد. اما حکمت اینکه اول آب بود، چیست؟ خداوند متعال در آیه 30 سوره مبارکه انبیا می‌فرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیء حی یعنی آنچه که قرار دادیم که زنده شود همه از آب است. پس زمینه‌ی حیات ظاهر، آب بود که خشکی از درونش متولد شد.

و کلمه ذیقعد یعنی نشان دهنده صاحب جایگاه. و خداوند کریم می‌خواهد صاحب جایگاه که خودش است و در ظهور، تولد خلیفه‌های برحقش می‌باشد، را معرفی کند. در آیه 10 سوره مبارکه الرحمن فرمود: والارض وضعها للاَنام؛ زمین را برای زندگی آفریدگان مقرر فرمود. و آیه 6 سوره مبارکه شمس: والارض و ما طحیها؛ و قسم به زمین و آنکه آن را بگسترانید.

خشکی، محلّ ظهور و انعکاس تمام اسرار عالم بالا روی زمین قرار گرفت و تماماً در نقطه‌ی ارض. اینجا نقطه‌ی تجلی وحدانیت و توحید پروردگار عالم قرار گرفت و از اینجا به امر خالق یکتا، دنیا دحوالارض شد؛ تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و آنچه بین آن‌ها بود، کشیده شد و خلق گردید. لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

پس این نقطه ذیقعد خشکی شد. عدد ابجد کلمه خشکی=930 است که در معنا، منتهای کمال در تجلی گنج توحید خداوند است یعنی بلوغ ظرف توحید و گنج لا اله الا الله و جایگاه عددی کلمه خشکی=66 است که برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌باشد. خوب دقت کنید! اینجا متوجه می‌شویم که مهندسی پروردگار عالم در ساخت و ساز در جایگاه خشکی اول ساختمان روی آن نقطه خانه خداست یعنی توحید محض. و از این نقطه آن چه روزی مخلوقات است، قسمت می‌شود و کنیه پیامبر(ص)، ابالقاسم است.

 جالب است در ذیقعد شروع خشکی کلمه ارض، خشکی از روی آب متولد شد. اما در زمان حضرت نوح(ع) هنگامیکه خدا می‌خواست عذاب نازل کند، فرمود نشانه‌اش اینست که از خشکی درون تنور، آب فوران زد!  { آیه 40 سوره مبارکه هود(ع)}. و آیا جالب نیست که خشکی در اول خلقت، خاک بود اما خشکی در زمان حضرت نوح(ع) کشتی بود که از جنس چوب است؟! توجه!توجه! خاک در آب باز می‌شود؛ مثل کسانیکه در طوفان نوح(ع) غرق شدند اما کسانیکه در کشتی سوار شدند، نجات یافتند. زیرا به اذن خداوند چوب در آب فرو نمی‌رود. آیا همه امامان معصوم(ص)، صاحب سفینه نجات نیستند که در دریای پرتلاطم دنیا شیعیان را به سلامت به ساحل می‌برند؟! پس چگونه ذیقعد را بشناسیم؟! ذیقعد در دنیا یعنی جایگاه ظاهری. اگر پادشاهی همه‌ی ملوک عالم باشد، روزی واژگون می‌شود و در آخر نابودی و مرگ و برهنگی و تنهایی است. اما ذیقعد خشکی کشتی نجات فقط برای مؤمنین است و نجات است و رسیدن به ساحل امن و آرامش در بهشت و در وادی السلام است که توضیح داده شد. پس حضرت ابالحسن علی بن الحسین(ع) در صلوات شعبانیه چه زیبا فرمود: ...الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن مَن رکبها و یغرق مَن ترکها... ؛ ائمه(ص) کشتی دریای معرفتند و روان در اعماق آن دریا، در امان است هر کس بر آن کشتی همراه شود و غرق خواهد شد هر کس آن را ترک کند.

 2)وجود مبارک امام رضا(ع): اما خداوند متعال باطن این نقطه(ارض) و هر چیزی را که خلق می‌فرماید، روح قرار می‌دهد تا زنده و حی شود. درواقع کلمه ارض، جسم است و کلمه رضا، روح آن است که همان حروف ارض است و در بطن ارض، جان می‌دهد و حیات طیب الی یوم القیامة همه‌ی موجودات مخصوص، انسان است. خداوند کریم رضای خودش را تجلی داد به عدد 1001 که در غالب کلمه ارض باشد و ارواح طیبه و اسماء الحسنای خدای باری تعالی از آن تجلی کند.

پس 11 به عدد و یازده به حروف، هم طول در ماه قمری به 11 یعنی ماه ذیقعده می‌رسد و هم عرض شبانه روزی به یازدهمین روز ماه ذیقعده می‌رسد، اگر کنار هم بنویسیم می‌شود 1111 که برابر با عدد ابجد اسم مبارک علی رضا(ع) و عدد ابجد کلمه ظهور است. و مگر نه اینکه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) هریک هنگام تولد، 11 ذریه معصوم(ص) در بطنشان بود، پس در زوجیت این دو وجود نورانی می‌شوند 1111!

نکته مهم اینکه هیچ عملی بدون مُهر رضا مقبول درگاه خداوند نیست. نماز بی رضا، روزه بی رضا، خیرات بی رضا، حج بی رضا، اخلاق بی رضا و عمر بی رضا، نمره‌اش صفر است. چرا قبول نمی‌شود و نمره ندارد؟ زیرا رضا(ع) ذیقعد روح عمل و جایگاه مزد و انتقال به رضوان الهی است. پس عمل بدون روح، زنده نیست که بخواهد آثار داشته باشد!

 اولین وجود مبارک و نورانی که خلق شد؛ حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) بود که در وادی رحمت در قسمت صفا و مروه قدم به خاک زمین گذاشتند و در شروع زندگی خداوند به ایشان امر فرمود خانه‌ی خودش را روی نقطه ارض بسازد. درواقع اینجا خانه توحید است که درحقیقت دوباره یک ذیقعد اتفاق می‌افتد! زیرا یک جسم ساخته شد که ظاهر است و خداوند از زیر همان خانه، عالم را دحوالارض فرمود. یعنی همه در روح و جسم ارض. و یک بار خانه خداوند به نام خانه توحید ساخته شد(جسم) و بعد از سالیان به اذن پروردگار عالم، دیوار خانه خدا شکافته شد و روح و جان این خانه ظهور پیدا کرد؛ قدوم مبارک حضرت علی بن ابیطالب(ع){ درحقیقت خودش و یازده ذریه معصومش(ص)} روی زمین آمد. صلوات و تحیات خداوند و ملائکه و انبیا و اولیاء بر او و خاندان پاکش باد. درواقع به وجود فرزندان نورانیش حجت‌های خداوند و ولایت‌های کبری و عظمای ایشان ممدود و الی یوم القیامة کشیده و غالب گردید.

حالا اگر کلمه ارض و رضا را بصورت دایره بنویسیم:

 

 ا    ض

 

ر

ر    ا

ض

 

 

 

 

 

در دایره کلمه ارض، حرفِ ر در وسط قرار می‌گیرد؛ با تمام صفاتش و تکریرش و عدد ابجد 200 که برابر کلمه عقل است و عقل پایه‌ی ارتقاء بنده است که امر می‌کند حکم خدا و حدود الهی اجرا شود. و جالب است که در کلمه رضا، حرفِ ض در وسط است به عدد ابجد 800 و جایگاه عددی 26 که برابر عدد ابجد کلمه حدید است. پس به شرط اجرای حدود الهی و رضای خدا به قرب الی الله واصل می‌شویم.

نکته مهم اینکه اگر دو حرف بالای دایره ارض را دقت کنیم: الف و ض است که عدد ابجدشان می‌شود 1+800=801 که برابر با عدد ابجد کلمه آخر است. درواقع همان حرفِ الِف و الـْفِ عمل است. یعنی در کفِ قبر، نقطه‌ی ارض را به ما می‌دهد که تمام هستی عمر دنیای ما در آن خلاصه می‌شود و تحویل ما می‌گردد و آنگاه تمام نقاط زندگی دنیایی ما بر ما شاهدند و ما مشهود تمام قسمت‌های زمینی که رفتیم و تمام لوازمی که استفاده کردیم و تمام آنچه بدست آوردیم و تمام آنچه از دست دادیم از بچگی تا پیری، و حتی پوست و گوشت ما و آنچه خوردیم و گفتیم و شنیدیم و دیدیم و هر جور زندگی کردیم؛ یعنی همه‌ی آنچه از ما آثار مانده و می‌ماند( از فرزندان تا آثار علمی و مالی و اخلاقی و عملی و عبادی و جهادی و ...) همه در نقطه‌ی ارض به ما تحویل داده می‌شود.

اما دو حرف بالای دایره رضا: حروفِ ر و الف است. چنانچه در جلد یک کتاب قرآن شناسی در مبحث حرفِ را توضیح کامل بیان شده، این دو حرف حامل تمام صفاتِ 28 حروف الفبای ابجدی است و دارای 15 صفت است که در مقام جایگاه حرفِ س است یعنی قلب قرآن. و حرفِ را از حروف ربط است یعنی ارتباط دهنده به کلّ قرآن و مخصوص حرفِ ض، رضاست که در جایگاه عددیش 26 بود و برابر حدید یعنی اجرای حدود خداوند. پس انسان به شرط رضای خدا می‌تواند در ارض قبر به رضوان الهی مرتبط و واصل شود. این همان معنای حدیث سلسلة الذهب از امام رضا(ع) است که فرمود: لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها، و امام رضا(ع) شرط آن است.

نکته مهم: عدد ابجد حروفِ را=201 است که برابر عدد ابجد کلمه عاقل می‌باشد!!! آیا نتیجه این همه زیبایی جز برای کسی است که عاقل است و تمام عمرش از روی عقل، بندگی و دینداری کرده است؟! و عدد 201(=را) همچنین برابر عدد ابجد اسم قاسم است و فردِ عاقل دیندار اینجا قسمت حقیقی خود را از وجود ابالقاسم(ص) می‌گیرد.  

3)ذیقعد سوم، وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) است که از مکه معظمه از کنار خانه خدا به سرزمین عرفات آمد و با شناساندن کامل خود و خاندان پاکش و هدف و مقصد و منظورش؛ توحید ناب و خالص راهی کربلا گردید.

و خداوند یک بار دیگر ذیقعد حقیقی عالم را در عرصه میدان کربلا و عاشورای عمر همگان در انتخاب حقیقی بسوی خودش و نشان دادن حج واقعی در طواف رضای خدا و رسیدن به قربانگاه و آنگاه رسیدن به چشمه‌ی جوشان حیات طیب در مقصد عند ربهم یرزقون با وجود امام عاشورائیان در گودال قتلگاه به نمایش عالمیان پرده برداری کرد و درواقع هفت پرده از تمام حجاب‌ها برداشته شد. درواقع کربلا روح وجان نقطه ارض زیر خانه خداست! و به یک معنا حقیقت و معرفت به آن است که ارض، انتقال دهنده انسانیت به جایگاهِ "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر" و "عند ربهم یرزقون" است. و حیات طیب و دائمی و حقیقی است.

کربلا وادیِ خشکی است که به آن تفتان می‌گویند. و امان و امان از این خشکی! که به حق الیقین رسیدن مؤمن در اتصالش به امام زمان(عج) است. در این خشکی که ارض کربلا نام گرفته، هم باطن عدد 1001 است، هم ارض است و هم رضا( یعنی روح و جسم). خیلی‌ها فقط ارض را دیدند مثل سپاه یزید و یزیدیان، اما لشکر امام حسین(ع) هم ارض را دیدند و هم رضا را چشیدند. اللهم الرزقنا

عزیزان آنجا نه تنها زمین خشک بود، سه روز هم آب(ظاهر) را بر وجودهای مبارک بستند. نه تنها تشنگی، که در وقت شهادت تمام خون که مایع حیات درون بدنشان بود از وجودشان خارج شد و جسم پاکشان هم خشک شد. مخصوص وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) که به تنهایی نقطه‌ی خشکی ارض و جانِ رضا شد!

او که هزاران زخم به بدن مطهرش وارد شده بود، آه و صد وای که درحالیکه زنده بود ملعون‌ها از قفا( در حال سجده) با 12 ضربه( برابر تعداد حروف لا اله الا الله) بر استخوان، سر از بدن مبارکش جدا کردند و بعد بدن مطهرش را زیر سمّ اسبان لگدکوب کردند که دیگر هیچ خونی در استخوانش هم نماند( اللهم العنهم جمیعا).

روی نگین انگشتر آقا نوشته شده بود: لا اله الا الله عُدّة لِلقاء الله؛ حضرت به همگان فرمود راه رسیدن به لقاء الله فقط لا اله الا الله است!

خوب دقت کنید!!! از اینجا خون اباعبدالله الحسین(ع) دحوالارض شد و ثارالله شد و حیاتش ممد حیات طیب همه شد به سوی عند ربهم یرزقون! درواقع ذیقعد حقیقی نشانی خدا؛ هو را بطور کامل به همه‌ی مؤمنان در عاشورای عمر هر کس به وضوح نمایان فرمود تا هرگز کسی در این دنیا گم نشود و این ذیقعد حیات طیب است و پیامش اینست که در دنیا آمده‌ایم که نمیریم بلکه زنده شویم: و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169)

4)ذیقعد چهارم: بعد از بسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند و مرکز بسته شدن لخته خون زندگی است، قلب جنین می‌باشد. اینجا همان نقطه ارض یعنی خشکی بدن است که روی کیسه آبی است که خداوند بستر نرم برای جنین قرار داده ، ظاهر می‌شود و از اینجا بقیه بدن خلق می‌شود.

درواقع قلب می‌شود خانه‌ی خدا که تمام سلول‌ها و عروق بدن از اینجا که مرکز گنج خلقت(چه ظاهری و چه باطنی) است، حیات می‌گیرند و به گرد قلب، طواف می‌کنند. و خشکی به همه قسمت‌ها کشیده می‌شود. از آنجا که نامش قلب است، محل ّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است و در هر نفس، خون تازه و سرخ را به تمام جان عروق می‌رساند و  مواد زائد و خون سیاه را تصفیه می‌کند. و از اینجا مرکز رضای خدا هم جلوه می‌کند! آنگاه قلب مؤمن خانه خدا می‌شود و تمام اعضا به گرد رضای خدا حیات می‌گیرد و عمل می‌کند تا از صورت انسانی به سیرت انسانیت برسد و آدم شود.

*نکته: خانه مبارک خدا، قبله است که همان حروف قلبه می‌باشد! و همه‌ی عالم خلقت به گرد محوریت جان خانه خدا که همان نقطه ارض است و حروفش همان حروف اسم رضا(ع) است(درواقع رضای خداست)، در طواف و گردش است و حیات را به همه موجودات می‌رساند؛ هم حیات ظاهری که جسم دنیاست و هم حیات باطنی رضوان الهی است که رستگاری و غفران پروردگار عالم است. و در 4 ماه و 10 روز دوره جنینی، خالق بی‌همتا گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد{آیه 29 سوره مبارکه حجر و آیه 72 سوره مبارکه ص:  فإذا سوّیته و نفختُ فیه من روحی...} یعنی روح نورانی خدایی را دریافت کرده است. پس این عضو، مرکز عبادت مخلصان است که تمام امیال و خواسته‌های آنها به رضای خدا و در طواف دلِ خدایی، اعمالشان را ظاهر می‌سازد. در حدیث می‌فرماید: «قلب المؤمن عرش الرحمن». 

پس پایه‌ی خلقت قلب، همان خشکی ارض شد که عدد ابجدش 1001 است و در جمع ارقامش 2(=ب) و جایگاه عددیش 47 که جنین به 40 هفته (40 تا 7 تا)؛ مولود کامل متولد می‌شود و در جمع ارقامش 11 و (2=1+1) پس حیات دنیایی هم از باب حرفِ (ب) ظهور دارد و عدد به 2 شروع می‌شود و درواقع زندگی در ثانی که همان ظرف زمان است، شروع می‌شود و هویّت آن به فطرت خدایی ظاهر می‌شود.

5)اما ذیقعد پنجم که ذیقعد حقیقی و تمام نشدنی همه‌ی انسانهاست و بناچار همه باید درک کنند، قبر خواهد بود!  همانطورکه بیان شد کلمه ارض و رضا(ع) عدد ابجدش 1001 است. اینجا همه درک خواهند کرد که این نقطه از آن همه‌ی ماست و باید خود دحوالارضش کنیم. اما چگونه و تا کجا؟ چنانچه قبر بعضی چنان تنگ است که می‌فرمایند فشار قبر چنان است که شیری که در بچگی از مادر خورده از استخوان‌هایش بیرون می‌آید و بعضی را خداوند چنان جایگاه فراخی می‌دهد که هر چه چشم بیندازد دیوار قبر را نمی‌بیند و می‌فرمایند مَدُّالبصر شده و در سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 133 می‌فرماید: و سارعوا الی مغفرةٍ من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اُعدّت للمتقین؛ و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمان‌ها و زمین را فراگرفته و مهیا برای پرهیزکاران است.

و این نتیجه‌ی زیبای جایگاه یک مؤمن است که خداوند او را در کنف حمایت خود، در پرتو رضای خودش به رضای خواسته‌های او تا قیامت می‌رساند و می‌فرماید: رضی الله عنهم و رضوا عنه( سوره مبارکه توبه؛ آیه 100- سوره مبارکه بینه؛ آیه 8- سوره مبارکه مائده؛ آیه 119) و در آیات آخر(27تا 30) سوره مبارکه فجر می‌فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی؛ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد. پس در میان بندگانم درآی. و در بهشتم وارد شو ). و قرارش می‌دهد فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعنّم هستند(سوره مبارکه قمر؛ آیه 55). اللهم الرزقنا.

6)اما ذیقعد ششم انشاءالله در جایگاه دائمی و نهایی در بهشت است؛ یوم الورود، یوم الخلد، یوم الحکمة، یوم الحساب، یوم القیامة. و یوم الحسرة برای کسانیکه ذیقعد دائمی آن‌ها در جهنم و در جایگاه آتش و عذاب قرار می‌گیرد.

7)یک ذیقعد در عالم دنیا، خلقت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) است که خداوند جسمیت تمام انسان‌ها را به وجود این دو بزرگوار تا زمان حضرت نوح(ع){ که آدم ثانی است} قرار داد یعنی از وجود مبارکشان در دنیا اولادشان(بنی آدم)  دحوالارض شد.

8)یک ذیقعد در عالم سرّی است که خداوند قبل از خلقت همه‌ی موجودات، وجود مطهر 14 نور مقدس معصوم(ص) را درعالم قرب خلق فرمود که به تسبیح و تنزیه و تهلیل و تکبیر و عبادت خداوند را بجا می‌آوردند. همه یک ذیقعد وجود نازنین والاگهر حضرت فاطمه(س) است که قبل از همه‌ی انوار نور مطهرش از جلوه ذات اقدس احدیت خلق شد که او ملیکه‌ی دو جهان و ذیقعد تمام انوار مبارک معصومین(ص) است. و از وجودهای مبارک، همه‌ی مخلوق پس خلقت در باطن ذیقعد است و در زیارت خانم(س) وجود مطهر امام صادق(ع) می‌فرماید: السلام علیکِ یا ممتحنة امتحنکِ الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدکِ لما امتحنک صابرة انا لکِ مصدق صابرعلی ما اتی به ابوک و وصیّه صلوات الله علیهما و انا اسئلک ان کنت صدّقتک الا الحقتنی بتصدیقی لهما لتسرّنفسی فاشهدی انّی ظاهر بولایتک و ولایة ال بیتک صلوات الله علیهم اجمعین.

پس اول ظرف باطنی که تحمل تمام خزانه‌ی خلقت را داشته باشد، امتحان شد و دارای تحمل بود و قبول شد و خلق شد تا مظهر حیات عالم خلقت در دنیا و آخرت باشد. شاید به یک معنا فی قرارٍ مکین اتفاق افتاد. و عالم به ظهور روحانی تا قیامت کشیده شد.

9)در خلقت خانه خدا ذیقعد شد خانه خدا و باطنش شد ذیقعد تولد حضرت امیرالکونین علی بن ابیطالب(ع) و 11 ذریه معصومش(ص) که الی یوم القیامت همه‌ی عالم در ظلّ وجود و حضور حجة بن الحسن اباصالح المهدی(عج) هستند و کشیدگی روحانی هست تا قیامت زیرا جسم دنیا از بین می‌رود اما روح و باطنش تا قیامت ادامه دارد.

10)حقیقت اسرار وجود حضرت علی(ع) در تولد در بیت الله است و حقیقت اسرار حضرت فاطمه(س) در تولد در بیت الوحی است. حضرت علی(ع) ظاهر است و حضرت فاطمه(س) باطن آن! وجود مبارک حضرت علی(ع) و 11 ذریه معصومش(ص)، حجت‌های خدا هستند الی یوم القیامة در ظهور جسمانی. و فرزندان حضرت فاطمه(س) که همان عزیزان معصومند(ص)، اتصال دهنده عالم قوس صعودی هستند از عالم لیل به نهار یعنی از اسفل به عالم اعلاعلیین.

11)در قرآن عزیز دو عدد است که ظاهر و باطن قرآنند! یک عدد ترتیب نزول سوره‌های مبارک به قلب مطهر پیامبر(ص) و یک عدد ترتیب فهرستی(نوشتاری) ظاهر قرآن است. درواقع آدرس معارف قرآن، قلبی است و آدرس قرائت ظاهری آن، فهرستی است. پس هر عدد جایگاه و ذیقعد و یا شاید بتوان گفت کلید و مفتاح هر سوره یا حروف و کلمات و حتی حرکات قرآن عزیز است که با هر حرکت معنا عوض می‌شود. یا هر کدام حروف یک مخرج ظهوری در دهان برای قرائت دارد. راستی چرا اینقدر نظم و دقت؟!!! زیرا محلّ اختفای معانی در معرفت و علم به آن کلام و حروف است. پس تا در جایگاه قرار نگیرید، آن را دریافت نمی‌کنید!(مثل آدرس هر منزلی است که قصد رفتن به آنجا را دارید).

12)ورود حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در ذیقعد، صفت رحمانیت پروردگار عالم است و نجات سرنشینان کشتی نوح(ع)، ظهور ذیقعد صفت رحمانیت پروردگار عالم است. چون صعود است! و کشتی است که ساکنانش را از دریا به ساحل نجات می‌رساند. الی یوم القیامة

13)ذیقعد طلوع خورشید از مشرق است به مغرب. ذیقعد مشرق، انوار پیامبر(ص) از عالم بالا به قوس نزولی است. اما زمان ظهور مبارک حضرت مهدی(عج) از ذیقعد مغرب انوار است که تمام کننده‌ی به عالم صعود و جلوه دهنده‌ی تمام انوار مشرق جدّ بزرگوارش و تمام 124 هزار پیامبر(ع) و ائمه معصومین(ص) است.

14)انسان هم در زندگی ظاهریش دو ذیقعد دارد: یکی در دنیا در منزل پدر و مادر خود به دنیا می‌آید؛ قوس نزولی و یک بار برای صعود ازدواج می‌کند و به تمام گنج‌های وجودش و قوایش و زحمات عمرش می‌رسد.

اما در زندگی باطنی خداوند یک ذیقعد را سن و عمرش به او به عنوان بلوغ و تکلیف، جایگاه برایش قرار می‌دهد و یک ذیقعد خانه‌ی آخرش است که محتوای تکلیف را آنجا پس می‌دهد و افشا می‌شود و نمره می‌گیرد و ارتقاء پیدا می‌کند.

 

[1] )سوره مبارکه احزاب؛ آیه 33

[2] )سوره مبارکه تین؛ آیه 5

[3] )بحارالانوار، علامه مجلسی(م1111)،84/199 و 84/344 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۷
عذرا شفائی

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[5] ) منتهی الآمال.ص351

[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[7] ) در کتاب مخزن العرفان

[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[12] )آیه 25

[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[14] )آیه 80

[15] ) آیات 6 تا 10

[16] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۰۷
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.  (زیارت جامعه کبیره)

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

عرفان حروف آب

درس و تکلیف خود را نزد پروردگارعالمیان، از نقطه باء بسم الله الرحمن الرحیم آغازمی‌کنم. از ربّ مهربان می‌خواهم که مرا با وجود تمام حجاب‌ها و ظلمت‌ها توفیق ورود از نقطه باء به درون باء و درسکون سین (بسم) مسکون کند و در ترازوی سین منقلب فرماید و به میم آدمیت برساند. پیامبر(ص) می‌فرماید: "قرآن ظاهری و باطنی دارد، درباطن قرآن باطن‌های دیگری است که بطن‌های آن  به هفت بطن یا هفتاد و گاهی هفتصد یا بالاتر می‌رسد."

باء، کلید و مفتاح تمام عالم وجود و حقیقتی است که آن را ظهر الوجود و تمییز بین العابد و المعبود می‌نامند. و فرمودند: "اگر بخواهند حرف باء بسم الله را معنی کنند، هفتاد هزار شتر، برای حمل کتاب‌های آن کم است".  پس به فضل الهی می‌خواهم قطره‌ای یا ذره‌ای از زیبایی معانی را نصیب طبع نجیب خوانندگان نمایم. "باء"، وجود معانی و حقایق همه حروف است که خود قلب است و قلب کننده‌ی حیات است و مفتاح و باب و گشایش دهنده همه ظهورات و ملکوت آن‌ها می‌باشد."باء" با چهارده معنا در قرآن ظاهر شده و در مقام جار و مجرور، به 17 صورت معنی می‌شود و صورت خود را نمایان کرده و باطن ملکوتی خود را که تمام هفت آسمان و هفت طبقات زمین است فرا گرفته و کلّّّّ ملکوت ، به وجودش خلق شده و ظهور پیدا کرده است.

"باء" دارای هفت صفت است که با هرصفت خود، معانی عوالم ملکوتی را دگرگون کرده و کمال بخشیده‌است و چگونه می‌توان نوشت؟! در حالی که در حرف باء ، اگر همزه را یک الف حساب کنیم عدد ابجدش می‌شود 4، که چهار ملک مقرب و جناح‌های ایشان از این وجود، ظهور پیدا کرده و به عدد ابجد حرف ب که 2 می‌باشد تمام عالم مخلوقی از بالا تا پایین را درملکوت زوجیت قرار داده است که فقط خالق یکتا و بی‌همتا، یک (1) است و هرگز 2 نمی‌شود.

 دیگرآنکه حرف باء ، نفس حرف الف است که در وسط حرف باء (ب ا ء) قرار گرفته است. الف خود ساکن و وصل کننده حروف است پس ، حرف ب را به همزه آخرش وصل می‌کند. چون این وصل، مجرا و مجلای صفات و اسماء الهی است و چون مرآت حق است ، جلوه‌گری می‌نماید و خصوصیات ربّانی خلق را منعکس می‌سازد.

 بنابراین اجازه می‌دهد که اگر الف بخواهد قامت خود را حفظ کند و در اول کلمه خوانده شود با همزه ظاهر شود و با حرکت‌های فتحه کسره ضمه و علامت‌های تنوین؛ نصب، جر و رفع معنا گرفته و نشان داده می‌شود. عدد ابجد همزه (به صورت بسیط) با عدد ابجد اسم مبارک علی(ع) برابری می‌کند :  

{ علی =110 = (ها = 6 ) + (میم =90) + (زا = 8) + (ها = 6)}   

بنابراین به چهارده صورت معنا می‌شود. باطن قرآن هم صورت انسان کامل است و هم در مقابل، چهارده معصوم (ص) قرار دارد.

هفده تحول جار و مجرور شدن "باء" در  باطن قرآن، نماز است (تحولات 17گانه حرف "باء" در قرآن، بیان باطن نماز است). با 17 رکعت نماز واجب که ظهور و ستون گذاری شده است. پس الفِ آب (زُبُر) است و باءِ آب، بینه. ملک حرف باء، جبرائیل (ع)؛ آورنده وحی و علم الهی به پیامبران و روشن کننده امرپروردگارعالم برای عموم مخلوقات است.

اما این حرف مبارک در کتاب شمس المعارف این‌طور تعریف شده است: (باء) ازحروف ظلمانی است. در بسمله همه حروفش نورانی است غیر از حرف باء که حضرت حق سبحانه و تعالی آن‌ را اول حروف قرآنی ساخته و در هر سوره، اول آن سوره گردانیده و درضمن آن، سیری عظیم  پنهانست که جز، اخصِّ خواص بر آن اطلاع نیابند!

و حرف باء از برای توصیل (وصل کردن) خیرات است و طبیعت حرف "باء"، بارد یعنی سرد و خاموش کننده آتش سوزاننده جهنم است. از این جهت که در هر آیه‌ی امان که عبارت بسمله است افتتاح به وی گردیده و باء از حروف باقیه است در روز قیامت بر وی سِّری پوشیده است و آن هنگامی که حقّ سبحان آن حرف را خلق کرد با وی هشتاد و یک فرشته آفرید که تا قیامت تسبیح و تقدیس حق سبحانه تعالی می‌نمایند و ممدّ و معاون روحانیت این حرف هستند. شیخ فرموده که چون روحانیت این حرف اقتضاءِ ظهور کند، به هیأتی که در نشاء برزخی دارد ظاهر شود و شکلی کامل الصوره و خوشبوی و آن صورت را بعضی از کبار اهل کشف و شهود مشاهده کنند و آن پیکری است نورانی که نور وی ثابت است و هرگز متغیر و متبدل نشود و بر هر سالکی که سرّ این حرف منکشف گردد و آن‌ صورت مثال نورانی ظاهر گردد ، علامت صحّت آن کشف ظهور این صورت بود و این حرف اسمیت از اسماء مخزونه و اسرار مکنونه الهی جلّ‌جلاله دارد.

*اما الف ؛ نقطه قلم حضرت حق، که به تعبیری جلوه اسم مبارک خویش یعنی "صمدیت" است. در نقطه باء شکل گرفته و به قامت الف تواضع کرده و به سجده افتاده و صورت باء را تصویر داده است. که ظرف تمام امکانات گردیده. اگر این ظرف بخواهد در این دنیا باز شود ، می‌بینید که هرگز دنیا گنجایش آن را ندارد!

احتمال معنا این است که عالم حرف( باء) را عالم عمّا می‌گویند. ملک حرف الف ، حضرت اسرافیل(ع) است؛ ملکِ روح و جان دادن و طبیعتش نورانی است. جان وجودش ظُهر است، سِرّش این که سکون کلّ حروف از آن، جان می‌گیرد. الف، مقام تجرّد دارد و فرد است. اولین مخلوق، الف اشرف و اقدس و اقدم در حروف و صفات ذات را به خود گرفته است. بنابراین در یک کلمه آب ، الف نورانیت و باء ظلمت وجود دارد ، در تعریف آمده مثل نسبت روح است به بدن.

*حرف باء از حروف ظلمانی است که خود؛ صراط، میزان و حق است، این حرف صفت همس دارد، صدایش از باب ظهوری که ظاهر می‌شود به طرفِ ظهورات است و انفتاح دارد و باب الفتوح است و با فشردگی و تکان باز می‌شود (قلقله)، محلّ ظهور نطق و کلام الهی است، از حروف شفوی است، حرفی که جهر دارد و جوهریت موجودات را ظهور می‌دهد و اظهار می‌کند که در تمام عوالم دنیا و آخرت دستگیره رحمت الهی است، وسیله نجات است .

پس باید بدینوسیله در این دنیای ظلمانی از خدای متعال بخواهیم که بر ما منّت نهد و باب را بازکند و به رحمت واسعه‌اش ما را در، (سِ) (بسم الله) سکون دهد. به نظر این حقیر شرط سکون ، قرار گرفتن در سکون شاخص میزان است ، زیرا سین تنها حرفی است که عدد ابجد و زبر و بینه‌اش، یکی است، یعنی عدد ابجد(س= 60) و (ین = 60) می‌باشد. بنابراین باب قرآن، باب کلیات همه عالم و ورود هر انسان مؤمن است، به شرط آن که صورت و سیرت انسانی را داشته و پشت نقطه ولایت علی بن ابیطالب (ع) باشد یعنی شیعه شود و دقّ الباب کند و اگر در باز شد، از خدا بخواهد که در باطن این باب، به عمل قسط و عدل سکنی پیدا کند، در اینجا صفات سین را می گیرد: اول : همس ، دوم: رخوت و سستی دارد یعنی نرم و انعطاف پذیر است، سوّم: انفتاح است که در حقیقت سین، باب الفتوح عمل است، چهارم استفال است طلب تواضع و پایینی می‌کند و در خود ، ذاکر می‌شود، قلبِ خود کعبه است . سوره یس ، قلب قرآن است و مسجد ،  حرم الله است و صدای عمل در این سکون، کشیدگی و صفیر دارد که جوابش را انشاء الله در باطن سکون آرامش بخش بهشت می‌گیرد. و با صفت سکون، تا بتواند در اینجا ( در دنیا) که عشاء وجودی خود است، طی مسیر می‌کند تا به کمال میم برسد (بسم).

سین، حرف نورانی است و حجاب‌ها را کنار می‌زند، چشم دل را باز می‌کند، گوش دل را شنوا می‌کند. تمام باطن زیبای جمال و کمال و صفات و اسماء، از عالم اعلی به عالم سفلی در وجود ائمه اطهار(ص)، با حرف سین جلوه می‌کند که خداوند تبارک و تعالی خطاب به پیامبر بزرگوار(ص) می‌فرماید: یس{با مدّ طویلِ واجب!}.  نمی‌دانم من حقیر چگونه بیان کنم تا این کلام تا حدی باطن خود را جلوه دهد. همین قدر بگویم احتمال معنا این است که آن نقطه نظر ثابت و میزان الهی از ترازوی سین چنان زیبا و دقیق جلوه کرده، که همه عالم هستی و مخصوصاً انسان، در این نظر غرق هستند و در صفیر آن خوانده می‌شوند. حدیث است که این خطاب سین، به پیغمبر بزگوار و اهل بیت اوست چرا که این عزیزان، آل یاسین هستند(صلوات الله علیهم اجمعین).

بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد محتوای کلّ قرآن را در بردارد و بنا بر تعریف، حقیقتش جان آب کوثر است. تمام هدف من در شناخت حقیقت آب این است که: آب تطهیر کننده‌ی عین نجس به عین پاک است. آبِ ظاهر، نشانی از آبِ باطن دارد. پس با عرفان آب، خود را شستشو دهیم تا حیوانیت از ما جدا شده  و به حقیقت انسانی برسیم!

اگر بخواهیم در محضرخدای تعالی شاکر نعمت‌هایش باشیم و به نعیمش دست پیدا کنیم چاره‌ای نداریم جز اینکه انسان شویم! خداوند سبحان دو دستگیره بزرگ را برای ما قرار داد تا خود را نجات دهیم، کتاب مبارک قرآن کریم و وجود مبارک ائمه (ص)، که درحقیقت همان الف و باء می‌شود. همان آبی که امیرالمومنین (ع)، ساقی کوثر آن است. آبی که حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و خانواده‌ و یارانش، برای معرفی آن، سه روز تشنگی از آب دنیا را تحمل کردند و ساقیِ کربلایِ او ابوالفضل عباس (ع) است که در شریعه فرات رفت و لب تشنه بیرون آمد.

{ السلام علی الحسین(ع) و علی علیّ بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین (ع) و علی العباس الحسین(ع) فی الدّنیا و الآخره}.

نمی‌دانم و هیچ نمی‌دانم ولی از مولای کریم، سبحان و عزّوجلّ خود می‌خواهم که ما را به شناخت خود و در نهایت به شناخت خودش برساند. مطلب زیبایی که مرا به نوشتن وا می‌دارد، چنانچه پروردگار عالم این‌طور قرار فرموده که: "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[1]"؛ همه چیز از آب زنده شده است. ریشه‌ی حیاتِ ظاهری و باطنی، آب است که مجرای حیاتِ همه عالمِ وجود، قرار گرفته است. یعنی یک بار نزول برکات می‌شود به صورت جسمانی آب، اما جایگاه ما، دنیا نیست بلکه آمده‌ایم تا کامل شویم و به اعلا علّیین و قرب الهی برسیم(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر[2]) که میسر نمی‌شود مگر اینکه از برکات باطنی آب بهره ببریم. پس همینطور که از این آب ظاهر می‌نوشیم و حتی منشا برق و روشنایی منازلمان به آب ذخیره شده در پشت سدها برمی‌گردد و ... باید از حقیقت باطن آب، برای قبر و قیامت خود استفاده کنیم!   

چرخه آب

این‌طور که دانشمندان گفته‌اند خلقت آب[3] حدود000ً /000/3 سال پیش شروع شده و طریقه درست شدن آن را شهاب سنگ‌های آسمانی دانسته‌اند که هر کدام درون خود هزاران کیلو آب را به صورت گرم آتشین بر زمین فرود می‌آوردند، در اثر این انفجارها لایه‌های رویی زمین با لایه‌های درونی شکافته شدند و درون زمین که 5 برابر آب اقیانوس‌ها را در زمین داشت به صورت آتشفشان بیرون می‌ریخت، در نتیجه چرخه آب پدیدآمد و آب‌ها در انفجارهای آتشین بخار شدند و به آسمان می‌رفتند و کم‌کم از زمین، چشمه‌های آب و از آسمان باران و برف شروع به باریدن کرد و حیات موجودات از گِل شدن زمین احیاء شد و کم‌کم موجودات دریایی به اذن خداوند پدیدار شدند و حیات از دریا شروع شد و موجودات، شکل و صورت گوناگون خود را جسته و سازگاری پیدا کردند.

آب، حکمت زیبای حکیم عالم است. نظر بعضی از دانشمندان آنست که بنابر احتیاجات زیستی، گاهی موجودات آبزی آبشش خود را از دست داده و شش به جای آن گرفته‌اند و حتی در بعضی پرنده‌ها نیز بال پرواز گرفته و بعضی چهارپایان زمینی و حتی حشرات و تمام گونه‌ها به نیازهای حیات خویش جلوه نمایی کردند و می‌کنند و برای حفظ و تداوم این منابع حیات مثل اقیانوس‌ها و دریاها، هرچند گاهی از مرکز زمین انفجارهایی صورت می‌گیرد که فضاهای گرم را وارد آب می‌سازد و باعث تشکیل آبِ سنگین[4] و گرمای آب باعث تداوم حیات می‌شود و حتی در بعضی از جاهای سرد مثل قطب یا یخچال‌های طبیعی، حیات موجودات قطع نمی‌شود؛ حتی در آب یخ زده هم، حیات موجودات ثابت شده است! حرکت یخ‌ها و برف‌ها کند می‌شود ولی قطع نمی‌شود یعنی شاید در روزها، ماه‌ها و سال‌ها یک یا دو متر حرکت می‌کند و جالب این که این جابجایی، تحولات و تغییرات حیاتی زیبایی را به کَرَم پروردگار عالم در تأثیرات حیات به جا می‌گذارد!

آب، تنها ماده‌ای است که در طبیعت به هر سه حالت جامد، مایع و گاز وجود دارد. ابرها در آسمان، موج دریا، کوه یخی، توده‌های یخی در دل کوه‌ها و منابع آبی زیر زمینی تنها چند شکل از اشکال ظهور آب می‌باشند. آب طیّ عمل تبخیر سه حالت می‌شود: میعان، انجماد و ذوب. بنابراین مرتباً آب از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌گردد . این پدیده‌ی تبدیلِ آب را چرخه بزرگ آب می‌نامند.

 اما حقیقت آب، خود یک اربعین است و این واقعیت است که جانِ طهارت را بر ما انسان‌های گنهکار عنایت می‌کند. آب از دو عنصر طبیعی تشکیل شده: 2 مولکول هیدروژن و 1 مولکول اکسیژن. هر مولکول آب دارای یک ناحیه مثبت و یک ناحیه منفی است که این دو ناحیه در دو طرف مولکول آب واقع شده‌اند. شیمیدانان با کمک شواهد به این نتیجه رسیده‌اند که مولکول آب، شکل خطی ندارد، بلکه حالت خمیده دارد.

حتی خدای مهربان طوری مولکول‌های یخ را با هم فرق گذاشته که یخ، هواهایی را در خود حبس می‌کند (حباب) که باعث می‌شود روی آب شناور بماند. بنابراین حیات گرم زیرِ یخبندان می‌ماند و یخ، ذخیره آبی است که در هنگام تبخیر، حدّ آب را از کم شدن نگه می‌دارد. اما حکمت آن حکیم از خلقت این همه زیبایی و جلوه‌های اعجازآور به خاطر حیات خلیفه خود، انسان کامل است و برای پیوستن به قرب خودش که خود، حیّ خالص است و از مجرای او ، حیات ظاهر می‌شود و دوباره به خودش برمی‌گردد. چون او در حدیث قدسی فرمود: "انّی کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف[5]". 

باطنِ آب (عالم در مضربِ 3 قیمت و بها می‌گیرد)

اول حقیقتی که اهمیت آب را بر ما ظاهر می‌کند، مقام طهارت آب است که در واقع استبراء به معنی پاک شدن حیوانیّت و کمال پیدا کردن حقیقت انسانی است و آن میسّر نمی‌شود مگر به حقیقت اربعین عمل خالصانه و توبه واقعی (توبه نصوح).

آب ظاهری، شستشو دهنده ظاهر هر چیز است ولی چنانچه شخص کافر صد بار در آب دریا فرو رود  باز هم هنگام بیرون آمدن، قطرات آبی که از او فرو می‌چکد نجس است، و هرگز آبِ ظاهر او را پاک نمی‌کند مگر به شرط طهارت باطن، که با نیّتِ پاک، شهادتین را بگوید. با جاری شدن کلمات شهادتین به شرط نیت پاک و صحیح ، باطن ایشان پاک و ظاهرش متنجس می‌شود که آنگاه با آب ظاهر پاک می‌شود. همچون هنگام غسل: انسانِ مکلف اگر غسلی بر او واجب شود ، اگر بدون نیّت آن غسل، صد بار در آب پاک برود ، تطهیرِ ورود به نماز و روزه را ندارد. بنابراین نیت ، یک امر قلبی و باطنی است که انسان را از حیوانیت جدا و به اعمال انسانی وارد می‌کند.

*اسرارحرف الف و با (در کلمه آب): همانطور که در درس‌های قبل بیان شد یکی از صفات ذاتی پروردگار عالم، تکلم است و آن خالق یکتا باب معرفی خود و هدایت بندگانش را به کلام خویش قرار داد و با ظهور انوار مقدسِ اسماء و صفات خود؛ به صورت کلان گنج کنز خود به آن کسانیکه قابلیت دارند، راه به قرب خود رسیدن را گشود و فتح باب نمود و در مخلوقات، اشرف مخلوقاتش را انسان کامل قرار داد و او را مظهر و مرآت و ظرف گیرنده انوار مقدس خود و جلوه دهنده اسماء و صفات نورانیش فرمود و ایشان را کلمه خود نامید.

پس حروف ابداع شد و عدد گذاری، روح حروف شدند. که قالب جسمانی با روح، تواماً معنا و مفهوم خویش را ظاهر می‌سازد و در واقع صاحب ملکوت شدند و قدر و حساب را به همراه آورد. تمام عالم عرضی و عالم طولی از اعلا تا اسفل را پر از اسرار و نظم و هماهنگی و استعداد و معارف قرار داد. همانطور که درکتاب گنج الالف بیان شد ، خداوند واحد، یک خلقت هم بیشتر از خود صادر نفرمود"الواحد لا یصدر عنه الا الواحد".

عددِ واحد یعنی یک، و حرفی که متعلق به عدد 1 است، حرف الف می‌باشد. در واقع الف، مصدرِ حروف شد و خود را در سکون و بدون حرکت قرار داد. اما نفسِ الف وقتی ابداع شد، حرفِ (ب){(با)_ب و الف} گردید و از ظهور الف و با ، کلمه آب ظاهر شد. اما اگر حروف الف و با، با هم همه‌ی عالم را پر می‌کرد و از ملکوت وصل آنها حرف سوم (ج) و یا عدد سوم ظاهر نمی‌شد، هرگز منشاء همه‌ی کثرات نمی‌شد. پس به امر خالق یکتا، الف و با، با هم در جمع مظهر حقیقت آب شدند. اینجا عدد الف =1 و عدد ب=2 شد و با هم جمع شدند و تشکیل عدد 3 را دادند، آنگاه حرفِ 3= ج شد. پس جان در واقع، برهمه‌ی اسرار جاری شد و خداوند کریم فرمود:" و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی [6]" .

حرف الف، وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است و حرف با، وجود مقدس امیرالمؤمنین علی(ع) و حرف ج، وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. در حدیثی آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[7]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم.

این سه وجود نورانی که هر سه در باطن، الفِ وجود هستند و همه به نحوی الفبای خلقت هستند به عدد 4، که برابر حرف دال است دلیل خلقت و معنای حیات ولایت عظمای حق، در ظلّ ولایت پروردگار عالم قرار گرفته‌اند. و دلیل وجود، وجودهای مقدس حسنین(ع) و ذریه‌های بزرگوارشان(ص) هستند. پس در واقع ظهور ابجد، راز آفرینش است و تمام خلق، ابجدی هستند.

پس الفبای هستی به دو صورت ظهور پیدا کرد، 1)ائمه طاهرین(ص) و 2) قرآن کریم، چرا که عدد ابجد کلمه الف=111 و عدد ابجد  با=3 می‌شود که اگر با هم جمع کنیم 114 می‌شود(114=3+111=الفبا) و 114، برابر است با تعداد سوره‌های قرآن کریم. تمام الفبای عالم در الفبای اسرار خلقت غرق است و رمز رسیدن به تمام معانی اینجا یافت می‌شود!

در واقع عدد از سه بُعد طولی، عرضی و ارتفاعی، عالم بالا تا در دنیا در حقیقتِ عدد 1 تا 10 است زیرا عدد ابجد و جایگاهشان مساوی است، حالا ببینید عدد اول= 37، چگونه تمام عوالم را در کثرات به خوبی نشان می‌دهد و تمام معنی گنج که از اول مصدریت ظهور و به خود مصدریت برمی‌گردد را نشان می‌دهد. "انّا لله وانّا الیه راجعون[8]"   و 111=3×37 ! چون مصدریت اول، حرف الف شد که عدد ابجد الف = 111 است و جمع ارقامش 3 می‌شود(3=1+1+1) . پس عالم در مضرب 3، قیمت و بها می‌گیرد ( و کثرات و حروف و اعداد ظاهر می‌شود)

یکِ اول؛ وجود اول صادر نورانی محمد مصطفی(ص){ ( الف )(=111) } .

یکِ دوم؛ وجود مقدس امام اول؛امیر المؤمنین علی(ع) نطق الله { (الف )(همزه وجود) } .

یکِ سوم؛ وجود مقدس و مطهر سیده نساء العالمین فاطمه زهرا(س)؛ بضاعت و میوه هزار دانه{(الف=1000)؛ درواقع گنج ِ الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر ظاهر شد! }

خانم فاطمه(س) ظرف به بلوغ رساننده و امّ المؤمنین، امّ النبیین، امّ الصدیقین، امّ الائمه و امّ ابیهاست ! و همانطور که در عدد ابجدی بیان شد؛ عدد ِ3، جانِ اعداد شد؛ به عنوان عدد حروف کلمه‌ی آب .

جالب اینکه در بین اسامی ائمه معصومین(ص) تنها اسمی که 5 حرف است نام مبارک فاطمه(س) می‌باشد. حال اگر نام زیبای فاطمه(س) را به سه قسمت بخش کنیم یعنی: فا + ط + مه در جمع آخر به 3 تا 9 می‌رسیم:(فا=81 و 9=1+8) ، (ط=9) ، (مه=45 و9=5+4) که درواقع نُه به حروف هستند(چون در باطن حروف نامِ خانم نهفته‌اند) و عدد ابجد کلمه نُه=55 است و 165 =3×55 که 165 برابر با عدد ابجد "لا اله الا الله" است! و جایگاه عددی کلمه نُه=19 که 57=3×19 و عدد ابجد کلمه زن=57 است که زبر و بیّنه‌اش هم با هم برابر است؛ زن=زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50) ، بینه=ون(56)} _ زبر: 7+50=57 ، بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم زهرا(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است. خوب بیندیشید که وجود مقدس دردانه‌ی عالم کیست؟!

خداوند کریم در قرآن می‌فرماید که عرش را روی آب خلق کرده است و می‌فرماید که قبل از خلقت خشکی در کره‌ی زمین ، آب را  قرار داده ؛ "والارض بعد ذلک دحاها[9]" و خشکی روی آب کشیده شد.

حقیقت آب ، کوثر وجود است یعنی خانم فاطمه زهرا (س)  و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. اگر حروف آب را به صورت بسیط بنویسیم الف و با، عدد ابجدش 114 می‌شود(114=3+111) و 114، برابر تعداد سوره‌های قرآن است. پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن است.

امیدوارم مضرب 3 را خوب متوجه شده باشید. پس ببینید عدد که از باب تعدد و کثرت است معنایش لایتناهی است!!! پس هر چیزی برای اینکه به  حیات واقعی و دائمی خود برسد و سبز بماند، باید در 3 ضرب شود(خرج شود){ درواقع وقتی عدد در 3 ضرب می‌شود، جان می‌گیرد!} و همچنین باید به عدد 3 توان بگیرد بطورمثال: همانطورکه قبلا بیان شد تمام ارکان خلقت روی عدد 4 بنا شده‌است(عرش و کرسی و...) اما وقتی این عدد 4 در توانِ 3 قرارمی‌گیرد، دین ظاهرمی‌شود که به زندگی، معنا می‌دهد و کلید و ناجی است (4 به توان 3=64 = دین = کلید = ناجی). و وقتی عدد به 3 تقسیم شود، باطنِ جانش آشکارمی‌شود! مثال:همانطورکه بیان شد مصدر خلقت به حرف الِف است و عدد ابجد الف=111می‌باشد. حال اگر 111 را بر 3 تقسیم کنیم 37 می‌شود که برابر با اسم "اول" خداوند متعال و "حسن" می‌باشد. پس پروردگار عالم که اول است و آخر، چیزی جز زیبایی و نیکویی خلق نفرموده است!(37=3÷111).

و اگر 111 در 3 ضرب شود به اربعین(=333) می‌رسیم که تمام عالم در اربعین و بهار و سبزی خلق شده‌است(333=3×111). اولین خلقت جسمانی، وجود حضرت آدم(ع) است پس ایشان هم می‌شود الِف و عدد ابجد کلمه آدم(ع) =45 است که 15=3÷45 و15=حوا(س)! {و این شاهدی است به حدیث امام صادق(ع) که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود }. و 135=3×45 که برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه(س) است. پس در تقسیم عدد ابجد نام آدم(ع) به 3، به حوّای جسمانی و در ضرب در3، به حوّای روحانی می‌رسیم!

*از منظر دیگری هم می‌توان این مبحث باطنِ آب را توضیح داد : در عالم سِر، هر سه وجود مطهر پیامبر(ص) ، حضرت علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)، جانِ الف هستند و اسرار تمام 28 حرف را در وجود خود دارند. پس می‌توان:

1)هر یک از ایشان را به عدد 28 درنظر گرفت که 84=28+28+28 می‌شود و 12=4+8  که برابر است با جایگاه عددی حرفِ ل (مجرای توحید ؛لااله الا الله) پس وجود مقدس ائمه طاهرین(ص) مجرای توحید و ایمان به خداوندِ حی هستند. 2)جمع ارقام 28 می‌شود 10 ، پس باطنِ این سه وجود مطهر 30 می‌شود (30=10+10+10) یعنی جانِ 30 جزء قرآن کریم که قرآن ، حقیقتِ آب است (ولا رطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین). و 30 =ل=12 ؛ جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود "78" که برابر با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم است{با نسخه حکیم (قرآن) ، برای ما دوا،زده شده است!) و 15=8+7 ، 6=5+1 که 6، راز خلقت است و 6=3+2+1. پس باطن 12 برمی‌گردد به جانِ همان آب که 1 و 2 و 3 را در خود جمع دارد {(1=آ )+(2=ب)=3}

3)جمع ارقام 10 می‌شود 1، پس در نهایت 1+1+1 برابرِ3=آب می‌شود(این درواقع آبِ دنیاست که زندگی و آبادانی در دنیا ، در آن است).

 بنابراین (با توجه به سه مرحله بالا) در جانِ الفِ وجود این سه عزیز{و درواقع همه‌ی 14 معصوم(ص)} هم باطن آب حیات یعنی قرآن کریم و هم ظاهر آب حیات نهفته است!

*جالب است که اگرمضرب‌های عدد3 را از 1 تا 9 جمع کنیم عدد 19 که همان جایگاه عددی نُه است، بدست می‌آید (19=9+6+3+1). چون پروردگار عالم به عدد 19، گنج واحدیت را ظهور داد که کثرات جلوه کردند. که در باطن عدد یک بلوغ 9 واحدی است. جمع ارقام 19 برابر 10 شد و (1=0+1). دقت کنید! درحالیکه ظهور 10 در عالم کنز جمع عددی 1 تا 4 شد (10=4+3+2+1) یعنی 4 روی 10 که می‌شود 14 که 5=4+1؛ اینجا حلقه‌ی خلقت به ظهور سرّالاسرار عالم بسته شد که پنجمین معصوم(ص)؛ امام حسین(ع) است که 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش بود: 14=9+5 پس حقیقت 14 نورمقدس ولایت کبری در ظلّ ولایت مطلق پروردگار عالم، همان حرف (ه=5) است.

خداوند کریم در دنیا خشکی را روی حرف (و) خلق نمود و فرمود :انّا لله و انّا الیه راجعون. پس آدرس خود را  با  این حرف به همه بندگان داد. قل هو الله احد[10]، پیغمبر بگو او خداوند احد است پس حرف (ه) با (و) جمع شد و پروردگار، خود را به هو معرفی فرمود. و همینطور در گنج وحدانیت به عدد یک =واحد، عدد ابجد یک=30 می‌شود که تمام تجلی‌گاه و مجرای توحید عدد 30 برابر حرفِ (ل) است که این حرف گشاینده حروف مبارک لا اله الا الله است و جایگاه عددی حرف(ل)=12 می‌باشد که 12 نور مقدس امام معصوم(ص) همه، عروة الوثقی و حبل الله المتین(ریسمان محکم الهی) و امام مبین موحّدان و متقین هستند. 

بنابراین بلوغ عددی گنج واحد در عدد 19 ، کلّ سرّ است زیرا 19، جایگاه عددی نُه بود. پس بلوغ تمام اسماء و تمام اعداد در اسم مبارک واحد؛ دربلوغ نُه متجلی می‌شود که نُه همان کلمه‌ی نََه است یعنی لا و توحید محض الهی و خلوص کامل عمل! 

*نکاتی جهت تکمیل این مبحث : من این‌طور از مباحث عرفان، درس می‌گیرم که: تکلم، صفت ذاتی پروردگار عالم است و کلام را با حروف، ظهور داد و علم حروف را کیمیا  قرار داد که  حروف، با پیوستن به هم صورت و معنا و جلوه و حیات گرفتند. کلّ حروف، از الف جلوه کرده و الف سِرّ حروف و حقیقت کون و مکانی و جلوه مجرای تجلیات و ظهورات و حقیقت سرمدی است. الف در حالیکه ظاهراً یک حرف است ولی سه حرف (الف) و باز هم 8 حرف[11] یا 9 حرف (الف، لام، فاء) است. شروع ظهور الف با نقطه آغاز شد که چون آن نقطه تصویر گرفت با 5 نقطه در کنار هم (به صورت عمودی) صورت الفی خود را نمایان کرد. 5 همان 14 می‌باشد؛ وجود چهارده معصوم (ص) و 5 تن(ص) که کلّ هستی و همه اسرار می‌باشند: 5= 4+1 14

اما نقطه چست؟ آن جلوه ظهور صمدیت پروردگار عالم که خود، تو پُر، کامل، ثابت، غنی و جلوه الله صمد است و هر طور که او بخواهد حروف را از درون نقطه، نقش و جلوه‌ می‌دهد. خداوند سبحان، جان هستی را به نام سرّ حقیقت محمدی (ص) خلق کرد. که 14 هزار سال قبل از خلقت، تمام ظهوراتش خلق شد. و به 5 جلوهِ مقدس تسبیح، تکبیر، تهلیل و تحمید عبادت داشته‌اند. تا اینکه در احتمال معنا  خالق هستی "الف" را جلوه فرمود و "باء" را به صورت "باء" ظهور داد، آن سه حرف (الف) و دو حرف(ب ا) رویهم 5 حرف طیبه(ص)، (الفبا) شدند. که باب ظهور و تمام جلوه‌های هستی است . پیغمبر (ص) می‌فرماید: " انا مدینة العلم و علی بابها". "الف"، حقیقت وجود پیغمبر(ص) که نبی و رسول و امام و امام الرحمه و اشرف است و "باء"، حقیقت وجود امیرالمومنین علی(ع) می‌باشد.

 و اما زمانی الف و باء([12]) نقش و جلوه‌های تمامی خویش را گرفت که قامت الف، با حرکت مدّ سرمدی و هفت صفت خویش در کنارِ ب، حرکت استفالی خویش، که با هفت صفت قرار گرفت رویهم شد 14 صفت و از آنجا معنای حی از آن ظاهر شد و جلوه کرد: آب. آری آب[13] خلقِ کلّ وجود، معنا گرفت "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی" . اما روح آب و جان آب در حقیقت کوثر وجود است. چون آب ظهورکرد، نور جلوه کرد. تا قبل آن باطنِ ظهورات در کلامِ باطن، در ظلمت بود اما همینکه وجود مقدس باطنِ زهرا (س) (معنای جان آب) خلق شد، نور آمد.(اللهم صل علی محمد و آل محمد) و آنچه باطن هستی ظهور داشت روشن شد و جلوه کرد و معنا شد.

*عدد مولکول‌های آب ظاهراً 2 مولکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن است یعنی 3تا و عدد ابجد کلمه آب هم 3 است. عدد ابجد حروف( الف+ با ) =114 برابر با تعداد سوره‌های قرآن است، عدد ابجد حرف الف = 111 است که هر سه عالم، قبل از تولد و دنیا و عالم بعد از تولد همه در1، عدد ابجد الف جلوه کرده و عدد ابجد ب، 2 است. پس عدد ابجد آب= 3 می‌شود.

در حقیقت اسراری که پروردگار عالم اراده و مشیتش به ظهور خلقتش اراده فرموده، یک سرّ است که آن وجودِ مکرم و آن سرّ حقیقت محمدی (ص) بوده است. آنگاه به اذن و اراده او آن سرّ، حقیقتش دو جلوه کرد که ولایت علوی ظهور کرد که حقایق جلوه ذات است به ذات. آنجایی که "لایشم رائحة الوجود" است و معنای ظهورِ سرّ یک و دو در عدد سومین نور مقدس و مجلل فاطمی (س) صورت پذیرفت. که در صورت حُسنش، حَسنَین(ص) با جمع 5 نور مقدس (ص) ، که همه عزیزان نور واحد(ص) هستند در تسبیح ، تحمید و تهلیل ذات اقدس الهی قرار گرفتند.

عدد ابجد کلمه یک =30  و عدد ابجد کلمه دو=10 می‌شود. پس "یک و دو" در جمع می‌شود" 40= 10+30 " شاید به نظر ساده بیاید اما در نظر صاحبان نظر، با دقت فراوان، حتماً این مهم معنی می‌شود، که در حقیقت اسرار، جان اربعین در بیان حقیقت طهارت و پاکی در سرّ خلقت، اصل و جان رحمت واسعه پروردگار است که چشمه‌های زلال نور خدایی را در همه مخلوقات جاری و ساری کرده است. بابِ نور هدایت و شناختِ خودش را از این مجرا بر بندگانش منّت گذاشته و اهدا کرده است.

گفتیم عدد ابجدی آب= 3 است و سه عالم ماکان و مایکون و کاین ظهور دارد. در حدیث قدسی است که خداوند متعال از نور پیغمبر بزرگوار(ص) عرش را خلق کرد و حضرت فرمود: عرش از نورِ من و من از عرش بالاترم[14]. و خداوند سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: تمام عرش روی آب ( یعنی جان آب ) است. "و هو الذی خلق السموات و الارض فی ستّه ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایّکم احسن عملا....[15]".

آنجا که جمال حق جلوه‌گر شد و آیینه آیات عظمت و آیات جلال پروردگار عالم تمام مخلوقات را به تسبیح، تهلیل، تکبیر و تحمید وادار ساخت و ظاهراً گرداگرد ارکان هستی و عرش مُطوّف شدند و جلوه نمایی کردند و کرسی و پایه‌هایش با آنچه در سیطره ملک و ملکوت مالک هستی ظهور داشت، با چهار رکن مَلَک‌های مقرب ظهور جستند و کتاب، لوح، قلم و نون در جان عالم جاری و ساری شد. آن حقیقت چیزی نبود جز کوثر وجود که ساقی آن؛ امیرالمومنین علی(ع) و پیغمبر بزرگوار(ص)، صاحب ظهور این دریای کرامت شد و حسن (ع)؛ جان حیات و حسین (ع)؛ بقای حیات الی یوم القیامه شد.

آنچه پروردگار عالم اراده و مشیتش برای خلقِ کلّ مخلوقات قرار می‌گیرد به عرش می‌رسد، آنگاه از آب زیر عرش گذر کرده و حیات خود را به صورت قرار گرفته در عالم‌های پایین، ظهورات را کسب کرده تا به دنیا یا هر عالمی مستقر شود[16] .

کوثر، یکی از نام‌های قرآن؛ کتاب معجزه الهی به دست پیغمبر بزرگوار(ص) در این دنیا که ناطقش امیرالمومنین علی(ع) و سَیَلان بخش و جریان دهنده آن به تمام مخلوقات دنیا و آخرت با دو میوه دل و نور دیده‌اش امام حسن و امام حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) که "سید الشباب اهل جنه" هستند.

اما از شکرگذاری آبی که مِهر فاطمه زهرا (س) در این دنیا قرار گرفت و دو مزه به خود گرفت؛ آب شیرین و آب شور (شوری، حکمت و شیرینی، لذت آن است)  که "مرج البحرین یلتقیان*یخرج منهما الؤلؤ و المرجان[17]". سوره مبارکه کوثر در شأن و مقام خانم زهرا (س) به پیامبر بزگوار(ص) نازل شده است.

 70 درصد وزن بدن را آب تشکیل می‌دهد.  برای عملکرد درست، بدن ما روزانه از یک تا هفت لیتر آب نیاز دارد. پس حیات در آب، از آب و با آب است الی یوم القیامه! حروف و کلمات، قطرات حیات بخش این آبِ وجود هستند که هر یک از حرکات یعنی کسره، فتحه، ضمه، سکون، تنوین و مد و هر حالت قرار گرفتن آن‌ها و شکل‌های آن و انواع آن‌ها سِرّی از اسرار ملکوت جلوه آیات قرآن هستند که با عینک ریزبین عرفان در اعماق و ماورای خلقت خویش، غوص می‌کنیم تا بنده شاکر خالق خویش باشیم .

از شروع خلقت آب شروع کردم که از نوشتن این مطالب چند منظور داشته‌ام:

اول آنکه دنیا، ظلمت است. دوم آنکه دنیا خود، جهنم است.سوم آنکه خداوند نور خویش را که می‌فرماید" الله نور السموات و الارض[18]، برای ما روشن کرد تا به جهت آن- که همان وجود چهارده معصوم (ص) هستند- ما را از این ظلمت‌کده ‌نجات دهد و به عالم همیشه نور، عالم اعلا و صبح صادق و سفینه النجاه دنیا و آخرت برساند، و به کمال و هدف خلقت خویش که خدایی و خلیفه الهی او شدن و پیدا کردن خود که "انا الحق" هستیم و "فانی شدن در حق" را پیدا کنیم تا همیشه باقی به بقای او باشیم .

نور، جان اربعین است. عدد ابجد نور= 256 است. اگر ارقامش را  با هم جمع کنیم13=6+5+2 می‌شود و 13 =جایگاه عددی حرف"م" است در حروف الفبا و حرف"م" عدد ابجدش 40 می‌باشد یعنی اربعین. و خداوند متعال در کلام نورانیش درسوره مبارکه نور می‌فرماید[19]:" الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه ...." اگر با این تفسیر که "نور، اربعین هدایت اوست" معنای آیه را بفهمید متوجه می‌شوید آن حدیثی که پیامبر (ص) فرمودند"من اخلص الله اربعین یوماً فجّرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه[20]"یعنی: (هرکس چهل روز فقط برای خداوند متعال اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد). چه زمانی ینابیع الحکمه می‌شود؟ آن زمان که نور هدایت در قلبش نفوذ کند  و چشمه‌های حکمت ، از درون قلبش به زبانش جاری شود.

پروردگار عالم به حضرت موسی (ع) فرمودند: "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتّبع سبیل المفسدین[21]"؛30 شب به کوه طور، وعده گاه مناجات و عبادت بیا و بعد فرمودند"اتمناها بعشر" ده شب دیگر اضافه کن تا اربعین لیله کامل شود، آنگاه لوح تورات را به ایشان عنایت فرمودند. سی، همان "یک"(=30) و ده، همان "دو"(=10) بود که رویهم، اربعین(40) شد!

در حقیقت آن "الف و ب" است که حقیقت آب یعنی کتاب آسمانی، جان طهارت است زیرا جان‌ها را تطهیر می‌کند و از حیوانیت پاک و به حقیقت انسانیت رشد می‌دهد و هدایت می‌کند. پس مدال بندگی خالصانه از برای مولا نصیب هر کسی نمی‌شود. همانا پیامبران، حامل حقیقت آبی هستند که جان تشنگان واقعی را سیراب کرده و به انسانیت می‌رساند!

مولای متقیان زمانی متولد شدند که 30 سال از عمر پر برکت پیامبر(ص) می‌گذشت یعنی "یک" (سرّ خلقت اوست) و زمانی که حضرت علی(ع) سنّ مبارکشان به "10" سال رسید یعنی ایشان حقیقت "دو" (سرّ خلقت ولایی) شد. رسول خدا (ص) 40 ساله شدند. تا پیامبر(ص) در 27 رجب در سن 40 سالگی به رسالت و پیامبری خویش مبعوث گشتند و لوح قرآن، بالاترین معجزه عالم خلقت، دفعتاً به قلب مبارک ایشان نازل گردید. یعنی ایشان که کامل‌ترین و اشرف خلقت است در اربعینِ سنه، لوح خود را گرفت و قرآن در جمع عدد 3 =2+1 یعنی به معنای حقیقی خود کوثر تجلی کرد.

و خانم فاطمه زهرا "سیدة نساء العالمین"، کوثر را معنا کرد زیرا آب، مهریه اوست و زندگی، همه مدیون مهر اوست ، لؤلؤ و مرجان {حسنَین( ص)} و ذریه‌های مطهرش سبزی، گل و میوه باغ رسالت و ولایت شدند. و این خانواده محترم، آل الله نام گرفتند و پروردگار عالم آیه مبارکه تطهیر[22]را در شأن مقام این عزیزان نازل فرمود. درود خداوند و ملائکه‌اش و تمام اولیائش بر این عزیزان باد.الی یوم القیامه

 تمام شیعیان و پیروان واقعی از این  چشمه نوشیده و به طهارت باطن رسیده و انسان شده‌اند، تا خلیفه خدا شوند. پس آبی که به امواج حرکاتش ظهور و بروز و حیات را به جان کلمات معنای هستی می‌بخشد، سّر آب است، زیرا به فرموده پروردگار عالم بندگان مؤمن،کلمه‌های پاک خداوند هستند یعنی کلمة الله. در این صورت پیامبر بزرگوار (ص) نبی الله؛ رسول الله  و خلیفه اعظم هستند و امیرالمومنین (ع) ولی الله الاعظم ؛حجة الله؛ نطق الله هستند. و فاطمه زهرا (س) واسطه خلق الله الاعظم هستند و خانواده محترمشان آل الله و امام حسن (ع) حُسن الله الاعظم است و امام حسین (ع) ثارالله می‌باشد. و امام زمان (ص) بقیة الله الاعظم است (عج). هرکس از این عزیزان جدا شود هلاک و هرکس وصل شود نجات خواهد یافت. اللهم رزقنی.

این نکته فراموش نشود که در تمام زندگی انسانی، شرط تمام انسان‌ها برای رسیدن به قبولی و لوح گرفتنِ کارنامه مسلمانی و شیعه واقعی در ساعت آخر عمر، قبولی در امتحان عدد دو است! مادر همه‌ی ورزش‌ها ، "دو" است. یعنی ولایت علی بن ابیطالب (ع) و دو، همان عشر است که دنیا تماماً "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا" است. که جان عشر در زندگی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ظهورکرد. عدد ابجد نام مبارک حسن(ع)= " 118" است که اگر جمع کنیم می‌شود10(10=8+1+1) و "10" ، همان "دو" است (دو= 4+6) و آقا ، امام دوم شیعیان است.

امام حسین(ع) خود، عدد10 است زیرا اولاً : دومین حسن است{نام هر دو بزرگوار حسن(ع) می‌باشد که حسنین(ع) خوانده می‌شوند. ولی چون آقا، برادرکوچک‌تر است طبق قانون عرب، یاء تصغیر قبل از حرف آخر آمده و حسین(ع) نامیده می‌شود} و عدد دو=10 می‌شود{بعبارتی دو، همان 10 است} و ثانیاً : آقا به عدد 10 بدنیا آمدند {یک خودشان + 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان، می‌شود 10}. و تمام عشرها در کربلای او ظهور عاشورا را بپا کرد و او، جانِ عاشورا شد.

پس اربعین به او ظهور کرد که 40 می‌شود. او مظهرحقیقت اربعین از اسرار عالم سِرّ تا به عالم سُفل شد و پیام همه پیامبران و معصومین(ص) را  در عاشورا ظاهر کرد ( ایشان وارث تمام انبیا و اولیا است). که جان‌های تمام مؤمنین ، تشنه آب حقیقی شوند و به معنای آب برسند زیرا تنها به وجود ایشان انسان‌ها به شهادت فی سبیل الله و طهارت روحی و جسمی رسیدند و در واقع قلب به میم شدند. چنانکه امامشان بدون غسل و کفن به خاک سپرده شد.

مقام سقایت این آب در کربلا به باب الحوائج ؛ ابوالفضل العباس(ع) رسید و در قیامت، پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) در کنار حوض کوثر، ساقی کوثر است!

*نکته دیگر اینکه خداوند معجزه و کلام خود را که در برتری همه معجزاتش، یک است یعنی قرآن را به بنده درجه یک خود حضرت محمد(ص) نازل فرمود . عدد ابجد کلمه یک=30 و قرآن 30 جزء است و عدد30، برابر حرف "ل" است که مجرای توحید است (اولین حرف لا اله الا الله) و جایگاه عددی حرف ل=12 می‌شود که هم عدد یک و هم عدد دو را دارد؛ 3=2+1؛ (یک=30)+(دو=10)=40 (اربعین و طهارت) و همچنین  3=آب ؛ (الف=111)+(با=3)=114 (برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن مجید){شاید به همین دلیل است که تطهیر کافر به اسلام، با دو شهادتین است و دستور وضو برای شستن دست‌ها و صورت، یکبار واجب و بار دوم جایز و بار سوم باطل است}. و هم 12 نور مبین(ع)، امامان هدایت هستند و هم جان اربعین و تطهیر، وجود مقدس امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع)؛ مولای متّقیان و ناطق قرآن است پس تا شیعه نشویم، فتح بهشت و فتح باب حقیقت قرآن را نداریم؛ انّ علیاً باب فتحه اللهفمن دخل کان مؤمناً[23].

*شرح اینکه دنیا، ظلمت است در حدیثی  آمده[24]: جبرائیل(ع)  در معراج به رسول الله(ص) فرمود: برای خلقت جهنم، هزار سال تافتند سرخ شد(شهاب‌های آسمانی) هزار سال تافتند سفید شد (یخبندان بعد از بوجودآمدن آب) و هزار سال تافتند سیاه شد که الان (منظور خلقت آب بود که 3 میلیون سال) و فرمود یک میلیون شهاب آتشین و یک میلیون یخبندان سفید و یک میلیون ظلمانی شد.

جهنم سیاه است و دنیا هم تاریک و ظلمانی. پس دنیا، خودش حقیقت لیل[25] است. زیرا اسرار در شب است : عروج رسول الله(ص) در شب بود و تولد معصومین(ص) در سحرگاه بود. و روشن شدن به روز و رسیدن هم از شب است. شب، حرکت اولیاء است و رسیدن قدر به دنیا در شب بود. "انّا انزلناه فی لیلة القدر[26]" و "انّا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین[27]". و حقیقت آن سِرّ حرکت آب است از اسفل به اعلا که حیات را در جریان می‌اندازد و آن حقیقت و آن سرّ وجود مقدس فاطمه زهرا (س) است که در حجاب ستر خویش، تجلی کرد و شب را بپا داشت و مجرای رساندن مغرب به عشاء و عشاء را به صبح و صبح را به ظهر و عصر شد. او بود که در لیل به خاک سپرده شد و به صورت قبر گمشده همه باید در پی  نورش بگردند تا روزی که جلوه نورش، امام زمان (عج) ظهور کند و به نورش، ظلمت‌ها را بزداید و پاکی و روانی و نورانیت را از آن آب باطن خویش -که مادرش است- ظاهر کند.  در روز وقتی خورشید می‌تابد آب گرم می شود و تبخیرمی‌شود، در شب به آسمان صعود می‌کند که به صورت ابر ذخیره شود. علوم باطنی، حیات حقیقی از مایه حیات را جلوه می‌دهد. چون می‌فرمایند تا آخرالزمان، دو قسمت از علم ظاهر می‌شود و بیست و پنج قسمت آن در زمان ظهور حضرت حجة ابن الحسن (عج) -روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه- ظاهر می‌شود.

عالم عرش

حدیثی از امام علی(ع) نقل شده که ایشان می‌فرمایند: "محموله‌ی عرش، علم و دین است که روی آب قرار دارد". که این، حقیقتِ آب است که باطنِ آن قرآن کریم است. از جانِ علم است که همه جا، عالَم نامیده می‌شود(یعنی به علم خدا ، معلوم شده است). پس حقیقتِ این آب، عِلم است که احیاکننده و سبزکننده است.  عالم عرش، آیینه است و تمام آنچه که خدا اراده فرموده است، به علمِ او ظهور پیدا خواهد کرد و تجلی خواهد یافت، به عرش. و در آنجا از آن جانِ آب که آیینه هستی نمایان شده است، می‌گذرد و حَی می‌شود و آنچه رسالتش است انجام می‌شود. اما در دنیا، اگر این آیینه بخواهد حضور و ظهور خود را نشان دهد، تنها راهش این است که پشت آن مرأتگاه، حجاب تراب ( خدا مرا ببخشد که کلام ناقص و قاصر است) قرار می‌گیرد تا تصویر حسن(ع) و حسین(ع) ظاهر شود. یعنی این جانِ آب روی خاک و با جانِ خاک در می‌آمیزد تا تمام موجودات، اسماء الهی را در مجرای تجلیّات خلقت به نمایش بگذارند. و خود، هم کلمه است و هم حرف[28]،  هم حرکت و هم سکون و هم مد است. {چه کنم و چگونه بگویم تا اشتباه تعبیر نشود و مقصد خدایی خود را کامل بگویم؟ و به گوش‌های جانِ جان و به چشم‌های خداییِ خدابین، به اذن او و کمک او و به خواست او برسانم. امیدوارم خدای متعال کمکمان فرماید}.

نکته: عدد ابجد کلمه عرش (که همان حروف عشر است) 570 می‌شود که جمع ارقامش در آخر به 3 می‌رسد[29] و جایگاه عددی کلمه عرش =57 است[30]. جالب است که عمر مبارک امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و خانم زینب کبری(س) در این دنیا 57 سال است. از آنجائیکه می‌دانید کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، محموله‌ی سنگین عرش روی 4 ستون ِعالم عشرِ دنیا به 4 رکن می‌آید که عمر شریف این 4 عزیز(که همه در کربلا حضور داشتند)، در جایگاه عرش(عشر) یعنی 57 سال قرارمی‌گیرد. امام حسین(ع)؛ امام عاشورائیان، گنج عشر(عرش) را ظاهرفرمود. امام سجاد(ع) چهارمین امام هستند که 10=4+3+2+1 پس حقیقت عشر را ظهور می‌دهند. جمع عدد ولایی(=4) و معصومیت(=6) ایشان هم برابر 10(گنج عشر) می‌شود. امام باقر(ع) به عدد 4 سالگی(که در کربلابودند) علمِ حقیقی عرش را به عشرِ دنیا شکافت. جالب است که ایشان در سال 57 هجری بدنیا آمدند و عمر شریفشان هم 57 سال است پس در سال 114 هجری به شهادت رسیدند(114=57+57) که تمام حقیقت گنج باطن عشر؛ سِرّ عالم هستی را به دنیا ظاهرکرد.

عدد ابجد نام زینب(س)=69 و برابر با عدد ابجد کلمه سبز است که خانم با تحمل مصیبت‌ها و زحمات، گنجِ اربعین ؛ جانِ عاشورا را که گنج قرآن و ولایت و رسالت است سبز نمود که عمر شریفشان 57 سال است و در بین این عزیزان، ایشان به عدد اسمِ زن هم 57 می‌باشند(زن=57) پس 114=57+57، حقیقتِ سِرّ کلّ اسرار قرآن است که ایشان دختر فاطمه(س)؛ کوثرِ وجود و زینتِ امیرالمؤمنین علی(ع)؛ ناطق قرآن است(زینب یعنی زینت پدر)

سِرِّ حرکت‌ها

آری سکون‌ها حرکت کردند، تکان خوردند و حرف‌ها، کلمه شدند و کلمه، حیات گرفت و معنی خویش را آغاز کرد و به ندای مولای خود که  فرمود: "انّا لله و انّا الیه راجعون"، لبیک گفتند.

درواقع حرکات، باطن آب هستند. همانگونه که "مِن الماءِ کلّ شیء حی" است، باطن این حرکات هم، زنده کننده‌ی اعمال هستند که برای رضای خداوندِ حی انجام می‌شود. حرکت‌ها شامل : فتحه (ِزبَر)، کسره (ِزیر)،  ضمه (پیش)، سکون (جزم)، تنوین نصب (دو ِزبَر)، تنوین جرّ( دو زیر)، تنوین رفع (دوپیش)، حرکت مد (مد یعنی کشیدگی) مد لازم 6 حرکت، مد متوسط 4 حرکت، مد کوتاه 2 حرکت. حرکت‌های مدی  َا ِی ُو  صدای بلند هستند، که بر سر هر حرفی که می‌آیند صدای آن را به 2حرکت کشیدگی می‌دهد و صدا بلند می‌شود. این صداها و حرکات، اسرار و معنی دهنده‌ی حروف و کلمات هستند. حرکت امواج دریا هم، در سِرّ لیلش است یعنی در لیل جذر می‌شود و گاهی مد. جذر به معنی کم شدن و مد به معنی پیش رفتن؛ کشیدگی است. در واقع همه ما باید در دریای زندگی این حرکت‌ها را داشته باشیم و دائم ظلمات و رذائلِ نفوس شیطانی را از خودمان جذر کنیم و علمِ نافع و رسیدن به نور و عافیت و تقوا و عبادت و رضای خدا و حجت خدا را برای خود، مد و کشیدگی بدهیم الی یوم القیامه. 

حتی ادواتِ افعال و تجوید و صرف و نحو و وقف‌ها دارای معنی و سِرها و باطن‌های حروف و کلمات هستند شاید به این خاطر که کتاب آسمانی ما مسلمان‌ها معجزه خلقت و ازهمه معجزه‌ها بالاتر است زیرا کلام الله است و پروردگار با کلام خود به بندگانش مستقیما عنایت فرموده و ارزش و بهای حروف و کلمات را به ما یادآوری می‌فرماید. درضمن اینکه تدبر کردن و درک کردن و فهمیدن و عمل کردن را به ما تاکید کرده است. و بدون عنایت و یاری او به جایی راه نداریم. (اِیّاکَ نَعبدُ و اِیّاکَ نَستعین)

حروف و کلمات، واسطه رسیدن معانی و مفهوم و زیبایی‌های اسماء و صفات ذات حق شدند، تا آن جمال بی‌همتا را با چشم دل ببینیم و کلامش را با گوش جان بشنویم و با تمام اشتها و میل باطنی با اعضاء و جوارحمان عمل کنیم. پس از هیچ نکته‌ای بی‌اعتنا نباید گذشت و نیتِ من- به لطف خدای مهربان و با کمک نور قرآن- زدودنِ ظلمات وجودی خودمان است تا اینکه بیان حق برای ما روشن شود و با دیدن آن نور، عاشقش شویم. شاید که به لطف آن کریم، دو بال پرواز گرفته و خود را به نور برسانیم. انشاءالله

عرفان سکون

سکون شامل چهار حرف(س ک و ن)  به چهار ستون بنیادی حرف (دال) است زیرا عدد ابجد (د)= 4. و سکون، چهار چوب اَمن و آسایش واقعی است. اگر باب سکون باز نمی‌شد، جلوه عرشی هم ظهور نداشت. اشاره می‌شود که با تراز قرار گرفتن ستون‌ها و قرار گرفتن سقفِ محکمِ گنبدی شکل (اشاره به گنبد خضرایی عرش)، جریان زنده شدن و تکان خوردن حرکات آغاز می‌شود. مثل اینکه منزلِ مسکونی همیشه ساکن است ولی باعث حرکت و آسایش و امنیت ساکنان خود می‌شود و تمام افعال و جریانات در زیر سکون سقف آن جلوه می‌کند. در دنیا پس از مرگ، پرده حرکات عمل در زیر سقف همیشه سکون منزل قبر برداشته می‌شود که امیدوارم آنجا آرامگاه واقعی گردد. سکون، درسِ عظیمی است. اولاً درهیچ مخلوقی ابتدا به ساکن نداریم از ازل تا ابد، الاّ ذات اقدس الهی که خود، باطن کهفِ حصین است و معصومین(ص) جلوه او هستند و خود، خالق همه سکون‌هاست.

 در دنیا حرکت‌ها ظهور می‌کنند ولی در عالم بعد از مرگ، دوباره به سکون برمی‌گردیم. ولی فرق سکون قبل از تولد با سکون بعد از مرگ خیلی زیاد است زیرا باید چهار چوب و سقف سکون بعد از مرگ را خودت با حرکات دنیا بسازی و پیش فرستی و این معجزه عبادت و بندگی اوست که مولای مهربان است و همه مخلوقات را برای رسیدن به کمال خلق کرده که خود، کمال مطلق است. حال سکون، خیلی زیباست! زیرا هرگاه خواستار آگاهی از مخارج حروف هستی، باید آن حرف را ساکن و یک الف مفتوح قبل از آن  بگذاری تا جایگاهش را بیابی. مثل اَم که مخرج میم، آخرین قسمت لب است و ختم مخارج حروف از ته حلق تا روی لب است. همینطور بقیه حروف را بسنجید. (دلم می‌خواهد خوب فکر کنید!)

خداوند عزّوجلّ عروج آسمانی رسولش را در شب قرار داد یعنی حرکت را در سکون که لیل است، آغاز کرد. {شب سکون است و روز حرکت}. زیرا با مسکون کردن مخارج عالَم‌ها، حرکت حضرت، همان الفِ مفتوح قبل از مخارج بود که یک یک منازل و عوالم حتی بهشت و جهنم سکون عالم بالا را به ایشان جلوه داد و او که رسول و نبی است، برای ما امت روشن کرد و خبر آورد تا به یقین برسیم. بنابراین منزل دنیا را منزل مسکونی (جای سکون) می‌گوییم و اما سکون در لیل است . پس سِرّ لیل این است که حرکت معنوی در ظلمات این لیل است تا خود را از زندگی کرم وار به پروانه و از آنجا، پیله سکون را با دو بال شَفع و مجرای حیات وِتر سوراخ کنی و با دو بال پرواز به عروج صَلوة صبح برسانی و پرواز کنی، تا به حقیقت صبح برسی، یعنی به حقیقت نور هدایت!

مؤمن زرنگ در این عمر کوتاه، که همه یک شب(دنیا) و یک روز(قیامت) است، خود را به روشنی صبح می‌رساند . وگرنه در شبی فرو می‌رود که صبحش، قیامت است. پس بیدار شویم و حرکت کنیم و زنده شویم و خود را پیدا کنیم.

حقیقت سکون، آرامش دائمی و رسیدن به بهشت است و جانِ بهشت، رضوان الهی است. ذیقعدِ ارض و رسیدن به رضا و آرامش واقعی تا الی یوم القیامه یعنی تمام عمل‌ها و حرکت‌ها وکلمه‌ها مخلوق شده از عمل من و تو، باید به مجرای رضای  خدا برسد تا در رضوانش مسکون شود و آنجا چهار چوب قصرها و کاخ‌های بهشتی قسمت شود. پس اثر این رضا برای این است که بنده مؤمن بفهمد که آیا به آن هدف که خود، بهشت را برای خودش اینجا خلق کرده‌ یا نه و اطرفیان از او راضی هستند یا نه رسیده، ببیند اعمالش برای اطرفیان چقدر آرامش بخش بوده و هست؟

پروردگارعالم در خلقت انسان، زن را مظهر سکون و آرامش قرار داد و این منت بزرگی از پروردگار عالم به زن‌ها است و مرد را مظهر حرکت. وقتی خداوند متعال حضرت حوا(س) را خلق کرد به حضرت آدم(ع) فرمود ایشان مونث شما است یعنی دومی شما و "لتسکنوا".  رسول اکرم(ص) می‌فرماید: بهشت زیر پای مادران است. این سخن نه برای تعارف است و نه خوش آمد کسی، بلکه این حقیقت خلقت است که باید به آن برسیم . روایت است وقتی خانم زهرا(س) به شهادت رسیدند حضرت علی(ع) به فرزندان خود فرمودند: بیایید مادر را زیارت کنید، می‌فرمایند آقا امام حسین(ع) پایین پای مادر نشست که باز در روایت قدسی آمده که خداوند می‌فرماید: از نور حسین(ع) بهشت را خلق کردم. بهشتی که رضوان است، مجرای رسیدن به آن "راضیة مرضیة" است. چگونه معنی کنم؟!

منظورم از بیان هدف خلقت زنان و شناخت خودشان، قدر شناسی از مولای مهربان خود و سعی کردن و رسیدن به هدف خلقت زن است. امیدوارم بتوانم حق شناس و شاکر مولایم باشم.

لام "لتسکنوا" یک احتمال به معنای ملکیت است برای آرامش بخشیدن به صدای بلند برای همه مردان و زنان و خلق کردن سکون و مَسکَن و مُسکِّن برای عالم حرکت‌ها است. پس رسالت یک زنِ عبادت کننده پروردگار اینست که اول ، بیتِ قلب و وجود خود را آرام و بعد برای اطرافیان محیط آرامش بخشی خلق کند تا  زمینه پدید آمدن خلاقیت‌ها و رشد همه استعدادها و رساندن فرزندان که امانت‌های خداوند هستند را به سر منزل سعادتشان ایجاد کند. آن وقت سکون، خود منزلی می‌شود که رضوان خداست.

*ذیقعد یعنی صاحب جایگاه (زی یعنی زیستن ولی موقتی است اما ذی یعنی صاحب و مالک الی یوم القیامه) . پروردگار عالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی را در روی آب خلق کرد و از آنجا به تمام کره زمین کشیده شد. آن نقطه، زیر خانه خدا بود . در گودترین و خشک‌ترین سطح زمین اما پربرکت‌ترین و متبرک‌ترین قسمت کره خاکی که این ناحیه، ارض خوانده شد. عدد ابجدش 1001 و برابر حروف کلمه رضا است. اینجا قبله مسلمین و قلب کره زمین است. و باید در تمام اعمال مخصوصا نماز، وجه صورت مخصوصاً وجه قلبمان را رو به این قبله نگه داریم تا ذیقعد اعمالمان در تمام لحظات عمرمان مشخص باشد و برکت رضای خدا را دریافت کند.

جنین در شکم مادر روی خشکی بدنش خلق می‌شود و آنجا ارضِ قلب اوست. قلب، قبله همه رگ‌ها و عروق و همه اعضای بدن است. قلب، جای ذیقعد رضای خداست و قلب، خانه خداست (کعبهِ دل). قبله، زمانی ارزش طواف دارد که جسم خانه خدا با روحش و جانش عرضه شود تا امام همه عاشقان باشد و آن وجود مولود کعبه است، تنها کسی که پیامبر(ص) به ایشان مقام امیرالمومنین  را عنایت فرمود. ذیقعدِ عالم کسرِه، سکون هر کس می‌شود که باید خود هر مؤمنی برای آخرتش، ذیقعد خود را انتخاب کند که در بهشت(رضوان) یا در جهنم باشد.

عرفان حرکت آب ، سه حرکت است: اول سکون که آرامش آب است که می‌توان از حیات آب بهترین استفاده‌ها را کرد. دوم جذر است یعنی حالت کم شدن آب که حرکت زیر است که با جذر دریا گنج‌هایش و اضافاتش مشخص و با حرکت سوم که مد است -که همان حقیقت فتحه است- همه را از درون خود خارج می‌کند.

انسان در حالت ضعف و قوت (فقیر و غنی) است که خدا را بیشتر می‌شناسد، چون نهان او(انسان) بیرون می‌ریزد. بنابراین کره زمین که جای سکونت همه فرزندان آدم است خود، در محور فرمانبری خدا می‌چرخد ولی برای اهل خود سکون آفرین است تا تمام موجودات (به خصوص انسان‌ها) به امر خداوندِ خالقِ سبحان، رشد و نمو و زندگی کنند و به تمام علوم و فنونِ درون و برون زمین و حتی آسمان‌ها دست پیدا ‌کنند، که همه مدیون آرامش زمین هستند! پس زن در عین اینکه خود، باید فرمانبردار پروردگارش باشد و به حول محور رضای او طاعت کند و بچرخد، همچنین باید مَهدی آرامش‌بخش برای خانواده و اجتماع و محیط خود باشد. تا در قبر و قیامت، او بالاتر از بهشتی باشد که خود بوجود آورده (به یک معنا بهشت زیر پای مادران است یعنی آنها از بهشت بالاتر هستند).

یکی از دلایل حجاب همین حفظ عبادت حقیقی خود یعنی نگه داشتن سکونِ وجود و رسالت خود است که هر کس این دایره سکون را به هر نحوی پاره کند و یا از بین ببرد جهنم را در زندگی خود و فرزندانش وارد می‌کند. و آقایان که تا سکون نباشد نمی‌توانند به خلاقیت‌ها و زندگی سالم و نسل خود برسند، پا درسکونِ زوجه خود که همان "لتسکنوا"است می‌گذارند، آنها هم باید با حرکت خود در تشدید ادغام سکون سعی کنند. با حفظ محدوده این خانه ، آرامش را برای خود و خانواده تامین کنند تا بهترین استفاده را ببرنند. به خاطر همین صفت زیبای زن و مرد مؤمن، در بهشت "قاصرات الطرف" است. کوتاه نظر یعنی به قدر دایره آرامش زندگی خود؛ فقط محرم خویش را می‌بیند و او را بهترین می‌پندارد. و این حلقه هرگز پاره نشود تا روزی که در بهشت این دو همسر یکدیگر را می‌یابند، این همان حلقه و پیمان عقد است. امّا عهد و پیمان پروردگار عالم که می‌فرماید:" الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین[31]" آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را پرستش نکنید همانا او دشمنی آشکار است.

آن عهد و پیمان، حلقه بندگی است که به گوش و دست و پا و گردن بنده بسته می‌شود که هرگز در دنیا در هیچ زمانی و هیچ موقعیتی، این حلقه از وجودت بیرون نرود که همه در گروِ حلقه پیوند دل است به محبت مولایمان -خدای مهربان- و به امر او به ائمه معصومین (ص) و قرآن. آنگاه که ما را در قبر می‌گذارند، آنجا بند دست و پا و بند گردن را باز می‌کنند و آنگاه در قبر صورت را باز می‌کنند که امیدوارم همگی رو سپید باشیم و اول راحتی و اول رسیدن به آرامش واقعی برایمان باشد(آرامگاه واقعی).

به وجود دوتن از معصومین عزیز ما، حقیقت این حلقه بندگی برای مؤمنین ظاهر شد: حضرت علی بن الحسین(ع) و حضرت موسی بن جعفر الکاظم(ع) که غل و زنجیر را در دنیا برای رضای خدا تحمل کردند(باطن غل و زنجیر که آهن و حدید است، محدوده احکام الهی می‌باشد که به عمق جان قبول کردند و ظاهر ساختند). البته آنها امام هستند و معصوم، فقط به ما نشان دادند که باطن حلقه عهد و پیمان الهی را هرگز نشِکستند تا آن روزی که به شهادت رسیدند.(اللهم ارزقنی)

آری، تمام زنان و مردان بدانند که تا به سکون نرسند و سکون را برای خود نگه ندارند، نمی‌توانند هیچ حرکت مقبولی را برای آخرت بفرستند!

 

[1] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[2] )آیه 55 سوره مبارکه قمر

[3] آب باران در مقابل نور آفتاب رنگین کمان را به وجود می آورد و شکست نور، رنگها را ظاهر می کند. آب، ظرف قابل پروردگار عالم و گیرنده هستی است وبهترین هادی و بهترین رسانا است. مرات حق، جلوه دهنده نور(در دنیا از آب برق تولید می شود و انرژی حاصل می گردد) که خود شاید جلوه آیه مبارکه الله نور السموات و الارض ... باشد.

[4] آب مایع شستشو و بردارنده همه کثافتها و ظلمتها از نجاسات و آب برای مومنان و مسلمانان، استبراء از حَدَث اکبر و اصغر و برای کافران باطن آب که همان تطهیر کننده عین نجس به عین پاک است و در قول عارفان استبراء با آب، در اصل حقیقت آب است که تمام حیوانیت ها و رذائل وجودی را می شوید و به مقام عصمت و طهارت می رساند. جان وحقیقت آب نه ظاهر آن یعنی شهادتین، حقیقتی است که در کلامهای بعدی است، خواهیم فهمید که دایم در این بحر رحمت غرقیم. الحمدلله رب العالمین.

[5] )فیض کاشانی،1342،ص33-فناری،1347،ص387-حسن زاده آملی،1378،ص72

[6] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[7] )جنةالعاصمه،ص297 به نقل از کشف اللئالی(خطی)

[8] )آیه156 سوره مبارکه بقره

[9] آیه 30 سوره  مبارکه نازعات

[10] )آیه 1 سوره مبارکه توحید

[11] ) باب اعداد از نظر صورت گرفتن تا عدد 7 است عدد 8 همان عدد 7 است که صورت عکس آنرا دارد، به عدد 9 عدد یک می آید و 8 بر سر آن 9 قرار می گیرد می شود 9 و عدد عشر 10 است و آن حقیقت یاء اسم حسین علیه السلام است که یک خودش و 9 فرزند دروجودش می شود 10  عشر عالم که کل یوم عاشورا و کل الارض کربلا است.

 

[13] باء کنارالف قرار گرفت ، تا احتمالا این معنی حاصل  شود که تنها و یگانه بودن فقط مخصوص خداست و پروردگار عالم آنچه خلق کرد زوج خلق کرده است مثل جسم وروح خودمان با هم توام شدند تا ما ظاهر شدیم .وآب و معنای آب هم با زوجیت دو حرف الف و باء ظاهر شد.

[14] )بحارالانوار.ج25

[15] آیه7 سوره مبارکه هود

[16] ) وجعلنا من الماء کلّ شیء حی(آیه 30 سوره مبارکه انبیا)

[17] )آیات 19 و 22 سوره مبارکه الرحمن

[18] )آیه 35 سوره مبارکه نور

[19] )آیه 35

[20] )سفینةالبحار،علامه مجلسی،ج2،ص408

[21] )آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[22] ) آیه33 سوره مبارکه احزاب

[23] )مناقب آل ابی طالب.ج4

[24] )اسرار معراج آقای عمادزاده

[25] ) بحث لیل و اما حقیقتی در لیل است که شاید اینطور بگویم در روز از حرکات تصویر برداشته می شود ولی ظهور آن در تاریک خانه دنیا یعنی شب تصویر شکل می گیرد و ثابت می شود همینطور قیاس شود.

[26] )آیه 1 سوره مبارکه قدر

[27] )آیه3 سوره مبارکه دخان

[28] ) - اما حرف ریشه حروف است و خلقت آنها ازعالم اسراروشروعش با حرف ح که صفت بحه دارد و از عالم حب وبارد سرازیر دنیا شد به امر خالق یکتا که حرف راء است و با حرف فاء دوباره با معنا و کلمه شدن به مقام بالای خود می رسد.

[29] ) ( 12=0+7+5 و 3=2+1)

[30] ) (12=7+5 و 3=2+1)

[31] )آیه 60 سوره مبارکه یس

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۲:۵۹
عذرا شفائی