بسم الله الرحمن الرحیم
به نام نامی هو، ربّ العالمین. ربّ العزّ و الجلال و ربّ العزت و الکمال، حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. الطریق المخوف المخوف. انّا لله و انّا الیه راجعون
در این درس زیبا بنا دارم حقایق عددی را از دو قوس نزولی و صعودی از بطن عدد 11 شروع و تا رسیدن به عدد20، به معرفت حروفی ک تا کاف به فضل خداوند کریم هوالله و عنایت مولایم امام زمان(ص) بنویسم. امیدوارم برای همگان مفید واقع شود.
در مکتب عرفانی ابن عربی منظور از کلمه، هیئت جمعی و حرفی از حروف نفس رحمانی است و بر این اساس همه موجودات، کلمة الله هستند. همانگونه که نفس انسان با آنکه یکی است، جز هوا چیزی نیست، با گذشتن از مخارج حروف مختلف آنها را بصورت حروف ظاهر میسازد و کلمات لفظیه را بوجود میآورد. نفس رحمانی نیز که ظهور وجود حقانی در مراتب تعینات است و به حقیقت و ذات خود وحدت دارد، به صور معانی یعنی اعیان و حالات آنها که در حضرت واحدیت است، تکثر میپذیرد و کلمات وجودیه را بوجود میآورد.
چنانچه عالم در ظهور و تجلی دو قوس قرار دارد و در ظاهر شکل دایره و دوّار است، اما حرکت جزء زندگی است و تمام موجودات دائماً در سراشیبی نزول و در سربالایی صعود حرکت میکنند و حیات و رزق و روزی خویش را از پروردگار غنی بالذات خود دریافت میکنند.
بنابراین شروع حرکت در عالم خلقت از خالق بیهمتا با حرفِ ک است که کاف خوانده میشود و او خود را برای همهی مخلوقاتش مخصوصاً انسان، کافی معرفی میفرماید و در پایان مسیر در قوس صعود، نقطهی اتصال این دو کمان به حروفِ کامل کاف میرسد. در شروع با یک حرفِ ک به عدد 20 و جایگاه موضعی 11 و در آخر با سه حروفِ کاف به عدد ابجد 101 و جایگاه عددی 29 میرسد. درواقع همهی این 4 عدد( ک:20 و 11) و (کاف:101 و 29) در تکامل حرکتی روح دو قوس نزول و صعود هستند زیرا در شروع اگر عدد 20 و 11 با هم جمع شوند: عدد 31 نمایان میشود که برابر حروف لا است یعنی توحید محض لا اله الا الله و برابر عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه قیامت در قرآن کریم است. در آن ساعتی که بنده گردنبند 30 جزء قرآن را که یک عمرعمل کرده و شروع شده با جزء یک و تمام میشود به 30؛ در جمع به عدد 31 به گردنش میاندازد و با بدرقهی لااله الا الله او را در خانهی ابدی قبر مشایعت میکنند، اما در نقطهی قله صعود که اگر هر کس خوشا به حالش که به کاف برسد که نقطه ارض در جسم قبر، به نقطه اوج کمال رضا نائل میگردد؛ تمام بواطن از اَلِف تا اَلـْف که در ادامهی مبحث عدد 11 توضیح کامل بیان شده، برایش مهیا میشود. جمع عدد 101 و 29 میشود 130 که برابر با عدد ابجد کلمه سِلم است؛ رسیدن با دین سالم و عمل سالم و در عالم دارالسلام ولایت مولا امیرالمؤمنین(ص) است. و برابر با عدد ابجد حروفِ عین با جایگاه عددی 40؛ رسیدن به اربعین حقیقی یعنی بهشت و رضوان الله الاکبر است. زیرا عدد ابجد اسم کافی خالق یکتا برابر با عدد ابجد حروف الف و اسم عالی خداوند است(کافی=111=الف=عالی) و پیامبر(ص) مرتبهی عالی خلقت، کنز و گنج رحمت، الِف عالم، امام الرحمة و سرّ وجود کافی برای عالمیان است. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
از آنجاییکه خداوند تمام عالم را آیات خودش( یعنی نشانههای خود) قرار داد پس باید نشانهها را پی گیریم تا به معارف الی الله برسیم البته به وسع ضعیفمان و به مدد باء بسم الله؛ وجود مولا و سرورمان؛ صاحب الحروف و صاحب الاعداد؛ صاحب المعارف و المفاهیم؛ صاحب العلم الاولین و والآخرین؛ صاحب القرآن؛ صاحب الزمان و المکان؛ صاحب المعلومات و المجهولات؛ صاحب الضدّین و صاحب الشهادات و الصادقات و الراسخات و الناصحات و السابحات و السائحات و کلّ الاسرار و الاظهار؛ عالم سرّ و الخفیّات؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و امروز نظر نورانی مولانا امام العصر و الزمان اباصالح المهدی(عج)، بتوانیم از این دریای بیکران لبی تر کنیم.
فصل اول: تعریفی از عدد 11
عدد 11 برابر با جایگاه عددی حرف ک به عدد ابجد 20 است. این حرف در دسته حروف آبی یا مائیه و دارای طبیعت بادی غربی و ملکش حضرت حروزائیل است.
جمع اعداد 1 تا 11 برابر با 66 میشود(66=11+10+...+2+1) {66= عدد ابجد اسم مبارک الله جلّجلاله}
از این رو عدد 11 را که یک عدد اصل و اول است و عالم در مفهوم و معارفش غرق است، مورد مطالعه قرار میدهیم تا شاید به پیامبر بزرگوارمان محمد مصطفی(ص) و سرورمان مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) لبیک گوییم و ما هم گویندهی "قل هو الله احد" باشیم.
انسان در دنیا خود را پیدا میکند بی آنکه بداند چگونه آمده و به کجا میرود. آیا بعد از اینکه خودش را پیدا کرد نباید بداند که مدت کوتاهی در این دنیاست. و چه هدف بزرگ و چه انتقال عجیب و چه جایگاه پر خطر و بدون شناختی را باید برود و زندگی اصلی او آنجاست. پس وظیفه او در دنیا چیست؟! خالق مهربان؛ ربّ العالمین خود آنچه لازمه زندگی دنیا و آخرتش است را برایش فراهم آورد. اما این انسان باید بداند چه کسی این همه نعمت را به او ارزانی فرموده، پس فرستادههایش هر کدام از وجودهای مبارک، نشانی او را دادند و مردم را به سوی خداوند هدایت کردند.امام صادق(ع) فرمودند: بِنا عُبِدالله و بِنا عُرف الله؛ خداوند تبارک و تعالی بواسطهی ما پرستش شده و بواسطه ما شناخته میشود( کافی ج1.ص145) لو لا نا ما عُبدالله؛ اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمیشد( کافی ج1.ص193).
اما او خود را در آخرین کتاب آسمانی و کلام نورانیش معرفی فرمود: قل هو الله احد، اشاره به هو که الله جلّ جلاله است. درواقع انسان را به تفکر شناختِ هو واداشت زیرا یکی از نشانه های مؤمن را ایمان به غیب فرمود: الذین یؤمنون بالغیب( سوره مبارکه بقره؛ آیه 3)
خداوند راه دنیا را به آخرت به انتخاب قرار داد. و حرف انتخاب شد " یا" اما در این حروف همهی اسرار را آشکار فرمود و اسم عالم ناسوت را دنیا گذاشت و کلمهی دنیا(دُن یا) دریافت کنندهی جمع جمیع نزول اسرار عالم بالا و جمع جمیع آدرس و نشانی صعود به هو است. پس کلمهی هو یک نشانی و رمز و اشارهی پرمحتوایی به ذات اقدس خالق آفرینش دو جهان است، آیا وظیفه ما شناخت و پیدا کردن این همه خزانه و گنج او نیست؟! درحالیکه تمام آنچه مورد نیاز ماست در اختیار ما قرار داده است. پس یک انتخاب غلط گاهی چنان ما را پرتاب و منحرف میکند که دیگر راه برگشت نیست!
درواقع حروف کلمه هو یعنی "ه" و "و" ریشه همهی اسرار است! از آنجا که خداوند مخلوقاتش را در زوجیت خلق فرموده یعنی یک روح و یک جسم. پس حروف هر کدام روحی دارند که آن عدد است. درواقع باید جسم حروف یعنی شکل نوشتاری حرف و روح حروف یعنی عدد ابجد آن، با هم توأم شوند تا ظهور داشته باشند و محتوای خود را آشکار کنند.زیرا حرف در عالم بالا نور است. پس حرف ه به عدد ابجد 5 است( روح حروف است) و عدد حرف و=6( جسم حروف است) که با قرار گرفتن در کنار هم شد 65 برابر با عدد ابجد کلمه دنیا شد و دنیا، زنده شد!
نکته مهم این است که اهمیت این اعداد چنان مهم و انکارناپذیر است که مثل آب برای حیات همهی مخلوقات است! زیرا عدد، روح است و در بسایط معنایی و مقامی و ظهوری و حتی در نتیجه همهی کارها در دنیا و آخرت و تداوم حیات و انتقال آن به آخرت همه در مبنا و اصل وجود عدد است و کثرت نعمات بهشتی و درجات آن و یا در مقابل کثرت عذابها و درکات جهنم به عدد است.
اگر بیماری بخواهد داروی حکیم برایش شفا باشد، باید روی عدد میل کند و به طول عددی روزی ِ درمان را دریافت میکند و عدد ساعت و تعداد شبانه روز، جایگاه اثرگذاری دارو بر بدن بیمار است و اگر درمان روی عدد و رقم نباشد، اثر مورد نظر را ندارد و یا حتی شاید اثرش بالعکس شود! و همانطور میزان مزد و حقوق هر کارمند و کارگری به عدد است. و همهی ما در عدد سنّ خودمان مراتب تغذیه و رشد و تکامل و حتی در عبادات(سن بلوغ) را دریافت میکنیم و ... .
و خلاصه پروردگار عالم که خالق همهی مخلوقاتش است، نشان عجیب و شگفت انگیز ضمیر اشاره به ذات اقدسش را در جسم کلمه هو و روح آن عدد 11 افشا فرمود. حال این اشاره انسان را به خزانه گنج معلومات عالم میکشاند و ذهن و هوش و فکر و حرکت و تحقیق و معرفت ما را به جنبش میاندازد و بسوی عالم لاهوت و هاهوت که ظرف هویت مخلوقات است به جایی که از رنگ و شکل و اندازه هیچ خبری نیست اما حروف در معنای حقیقی عددی خود معنا میشود!
*اسرار دو حرف "ه" ، "و" :
کلّ اسرار عالم خلقت از ظهور عالم سرّ به انوار وجودهای مبارک پنج تن(ص) که همه عزیزان انوار مقدسشان در یک نور تجلی کرده به نام نورٌواحد(ص) و سرّ حقیقت محمدی(ص) ظاهر گردید( درواقع خلق شد). پس عدد 5 برابر حرفِ ه است بنابراین همه در یک حرف، تجلی دارند. و حرفِ ه بصورت دایره است زیرا عالم در سلطهی این حرف است که ضمیر شد و جانشین و خلیفه خداوند و جانشینان برحق و بالاخص خداوند متعال، چهارده معصوم(ص) هستند. "انّما یُریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرّکم تطهیرا"[1] این است و جز این نیست که همواره خدا میخواهد هرگونه پلیدی را از اهل بیت(ص) برطرف نماید و آنان را چنان که شایسته است( از همه گناهان و معاصی و رزائل و ناپاکیها) پاک و پاکیزه نگه دارد.
درواقع عدد 5، دست قدرت یداللهی پروردگار عالم از آستین کمّل اولیاء ائمه طاهرین(ص) ظهور دارد! و عدد 5، یدالله فوق ایدیهم است( سوره مبارکه فتح؛ آیه 10) یعنی پنجهی قدرت پروردگار عالم در کلمه ید ظاهر شده و عدد ابجد کلمه ید=14 است یعنی وجود مبارک چهارده معصوم(ص) که در جمع 1 و 4 میشود 5. همهی عالم در دستان حجت الله الاعظم اباصالح المهدی(عج) قرار گرفته که چهاردهمین معصوم(ص)است؛ او در نشانیِ "هو" است.
و خالق یکتا خواست که در دنیا همه چیز ظاهر شود، یعنی در جایگاه خود قرارگیرد( دنیا، محلّ جذب آنچه که خدا در عالم بالا خلق کرده است، میباشد) و آسمانها و زمین در 6 روز خلق شد( درواقع عالم دنیا را هم به عدد 6 روز خلق فرمود که برابر حرفِ و است).
تمام:5 + 1:شروع هـ + ا
|
عدد 6 هم شروع آغاز حیات دنیاست که به عدد ستّه یعنی 6 روز کشیده شده است( دحوالارض) و عدد 6 هم برابر حرفِ و است و هم برابر حرفِ ها( حرفِ هـ، ها خوانده میشود) میباشد! یعنی عالم در مؤلفه حرفِ ها ظهور و بروز حیات و ممات را دریافت میکند و ظاهراً هایِ دوچشم خوانده میشود. زیرا دو دیدگاه را برای عالمیان رونمایی و روشن میکند و ظهور میدهد! زیرا حرفِ ها نشانه ذات اقدس هوالله احد میباشد.
ها=6 |
و عدد 6، سلطه مالکیت پروردگارعالم به همهی مخلوق به عدد 6 دانگ است که او صاحب قدرت و مالک همهی ملک و خالق همهی مخلوقات است. و عدد حروفِ یا(=11=هو) هم آغاز اولِ حروف و آخرِ حروف است. دقت کنید! قدرت و مالکیت در اول و آخرحروف، مالکیت خداوند از اول تا آخر را نشان میدهد. خالق یکتا در آیه 3 سوره مبارکه حدید میفرماید: هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او بر همه چیز داناست.
پس یدِ قدرت الهی و پنجه قدرتش در حرفِ ه به عدد 5، عالم بالا شد 5=ه و سلطهی قدرتش در عالم دنیا شد در حرفِ و به عدد 6، عالم دنیا 6=و یعنی خداوند متعال خود را معرفی میکند به ه+و= هو و به آدرس عدد 5+6= 11.
5 =ه |
6=و |
هو |
همه سالکان الهی در تلاشند برای رسیدن به هو( =11)؛ "عند ربهم یرزقون" و باطن عالم میشود؛ لا اله الا هو!
همانطورکه میدانید عدد 5 متعلق به حرف ه است که هر دو به شکل دایره هستند. پس تصویری که در دنیا همهی اشکال را در خود غرق کرده، دایره است و اسرار عددی دایرهی دنیا هم به عدد 5 است چنانچه کره زمین؛ 5 قاره و 5 اقیانوس دارد، هر هفته که 7 روز است اما به 5 روز خوانده میشود. 5 عالم داریم و انسان 5 روح دارد و ....
از آنجاییکه حرف؛ جسم، و عدد؛ روحِ حرف است بنابراین تمام این پنجها هم جسمشان( که حرف ه است) دایره میباشد و هم روحشان( که عدد 5 است) دایره میباشد زیرا همه در دایرهی خلقت هو محصورهستند و برهمهی خلقتش، وَسم( یعنی مُهر) الله زده شده است چون همه در یک دایرهی کلّی قرار دارند و آن دایره، نورٌ واحد(ص) است که آن دایره به حرف ه هم منتسب میشود زیرا فقط ه است که به جای اسم (هو) مینشیند و ایشان، آینه و مرآت خداوند هستند.
فقط وجود مبارک پنج تن(ص) که درواقع همان 14 نور مقدس ائمه(ص) هستند (5=4+1)، عدد 5 برابر حرفِ هـ است که ضمیر میشود جانشین اسم خداوند. زیرا پروردگار یکتا این عزیزان را آل الله خوانده و فرموده است که حجت الله و خلیفة الله اعظم هستند. پس با حرکت صحیح یعنی عمل خالصانه به آیات مبارک قرآن و شیعهی واقعی ائمه طاهرین(ص) شدن است یعنی اتصال به حرفِ هـ، که صدای اعمال کوتاه ما به صدای بلند تبدیل میشود یعنی اشباع میشود و به فضل الهی به بهشت انتقال پیدا میکند یعنی هُ میشود هو و پاداش مؤمن الی یوم القیامة است.{نکته: خداوند کریم همهی بندگانش را قابل دانست و خلیفهی خودش معرفی فرمود: انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة(آیه30 سوره مبارکه بقره)، اما به شرط اتصال به آل الله؛ ائمه معصومین(ص) و ضمیرِهـ}
درواقع دو عدد خیلی مهم 5 و6 که رویهم ظهور باطنی عدد 11 را نمایان میکنند، پایهی همه اعداد هستند زیرا در عالم اسرار ظهور آغاز خلقت به وجود مبارک 5 تن(ص) است که درحقیقت تعریف آن در عدد 14 شده است.
پس همانطورکه بیان شد بنیان خلقت از دو حرفِ ( ه) و ( و) با دو عدد 5 و 6 ظهور پیدا کرد که اگر کنار هم قرار بگیرند، عدد 65 خوانده میشود به عدد ابجد کلمه دنیا( دنیا=65) که تمام اسرار کائنات به اذن خالق یکتا در دنیا ظهور پیدا کرد و میکند. کلمه دنیا هم استثنا است( رجوع شود به کتاب راز دنیا که توضیحات کامل آمده است)
و اگر عدد 5 و 6 را 56 بخوانیم برابر عدد ابجد کلمه یوم میشود. درواقع 56 عدد طولی زمان است در روز و شماره و ظهور همهی کثرات به عالم ظهور(دنیا)! خلق السموات و الارض فی ستة ایام(جمع یوم است). ( سوره مبارکه حدید. آیه 4)
پروردگار بیهمتا در کلام کریمش میفرماید: «قل هو الله احد» که با 11 حرفِ این آیهی شریفه، کلّ جمع معارف آیا خود را معرفی فرمود. و همهی 11 حروف در عدد 11 که ابجد کلمه " هو" میباشد، جمع است یعنی حروف کلمهی هو(ه ، و)، با دو حرفش هم منبع مبدأ و هم مقصد میباشد! که در اشاره، همه نشانی اوست. درواقع وحدت به کثرت! و عدد 11، در حقیقت نردبان ترقی از اسفل السافلین به اعلاعلیین( به جایگاه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) است و پلههای این نردبان جمع عدد 1 تا 11 به مقصد الله جلّجلاله است!
و اسرار حروف کلمه ارض، تولد خشکی در دنیاست چنانچه حرفِ ه، نورٌواحد(ص) شد یعنی یک و حرفِ و؛ عدد خلقت دنیا 6 روز است، حقیقت آن شد1+6 برابر 7 که تمام طبقات آسمانها و زمین و ایام هفته است و جمع عدد 1 تا 7 میشود 28 حروف که به حرفِ الف به عدد 1 شروع و به حرف غ به عدد ابجد 1000 تمام میشود یعنی 1+1000 میشود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و رضا(ع) است یعنی جسم؛ ارض و روح آن؛ رضا(ع) است.
*عالم در عدد 1001 غرق است:
پروردگارعالم اراده فرمود در ماه ذی القعده یعنی افشای صاحبان جایگاههای حقیقی که ماه یازده سال قمری است، در بیست و پنجمین روزش که برابر با جایگاه عددی کلمه حمد است(25=حمد)، تولد خشکی(ارض) اتفاق افتاد یعنی تولد همهی عالم خلقت و تمام ظهورات عالم اسرار و تمام انوار و تمام اسماء و تمام جمالات و تجلیّات و کمالات و آنچه ندیدنی بود در عالم زمینی از اعلاعلیین به اسفل السافلین، چنانچه خداوند فرمود: ثمّ رددناه اسفل السافلین[2]. خوب دقت کنید! از نقطه ارض، عالم دحوالارض شد و هستی نمایان شد و اسرار در شناسایی به مهندسی خلقت، شناسایی پروردگار عالم است که فرمود: إنّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ و إن اُعرف[3].
*ارض به عدد 1001:
خیلی زیباست بدانید که خلقت به نام نقطه ارض از نطفه تا جنین تا نوزادی درواقع در جایگاه نقطه ارض یعنی خشکی قالب بدن و جایگاهش که طول ایام حمل مادر است به عدد جایگاه کلمه ارض یعنی 47! یعنی خشکی زمین با عدد ابجد 1001 و جایگاه عددی 47 ظاهر شد که هر نوزادی که کامل و سالم مولود میشود باید 40 هفته را در شکم مادر بگذراند یعنی 40 تا 7 تا که به ماه میشود 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت ...و نوزاد، کلمهای از کلمات خداست! و در جمع ارقام47 ، 11 میشود( در ماه 11؛ ذی القعده!). عدد11، سرّالاسرار اعداد است چنانچه اگر اعداد 1 تا 11 را با هم جمع کنیم 66 ، برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّجلاله میشود. پس همه نشان اوست! و به حرفِ ک، او برای عالمیان کافی است(11=هو=ک).
بنابراین یک کلمهی ارض، مهندسی خلقت را نمایان میکند! خوب در کلمه ارض دقت کنید! ارض=1001 حکمت این کلمه با 3 حرف(ارض) و 4 عدد(1001)، حامل کلّ معنای عالم است! درواقع حروفش معنای خودش را دارد که صاحب استعداد شد و از مجرای اسم مبارک غنی خداوند حامل و شامل همهی برکات شد. و عدد کلمه رضا که روح این حروفِ ارض است به عدد 1001 بساطت معنا و ملکوت و حتی جبروت و ظهور همهی عوالم از عرش و کرسی و بیت المعمور را تجلی داد. و به یک معنا به 1001 اسماء الحسنای الهی مزیّن گردید.
نکته جالب اینست که آخر 3 آیه شریفه در سوره مبارکه حمد با حرفِ م تمام میشود که نقطه ندارد و 4 آیه شریفه سوره مبارکه حمد با حرفِ ن تمام میشود که نقطه دارد! و اسماء مبارک چهارده معصوم(ص): 7 نام مبارکشان بدون تکرار و 7 نام مبارکشان تکرار شده است، خوب توجه کنید! از 7 نام مبارکی که تکرار نشده؛ 3 نام مبارک بی نقطه است{ محمد(ص)، علی(ع)، موسی(ع)} و 4 نام مبارک نقطه دارد{ فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع)، جعفر(ع)}! و این باطن حروف و اعداد کلمه ارض و 1001 است. الله اکبر
الفبای عربی 28 حرف است و بیست و نهمین آن حرکت همزه است که درواقع وقتی همزه با الف باشد، جزء حروف میشود(اگر بدون الف باشد، حرکت است)! اگر به عدد 29 دقت کنید میشود 2 تا 9 تا؛ که قطرعالم خلقت به دو تا شعاع 9 است که باطنش اینست که عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(ص)=92 است(همان 2 تا 9) یعنی تمام دایره خلقت و تمام 7طبقه آسمانها و 7 طبقه زمینها؛ باطن حضرت(ص) گنج حمد است پس تمام اسرار دو تا حمد؛ سبعا من المثانی؛ سرّ تمام خزانه خلقت است. و از طرفی جایگاه موضعی کلمه دنیا=29=مکه است. درواقع سرّ عدد 29 برمیگردد به نقطه ارض یعنی اگر میخواهی کلمه ارض را بخوانی، اول حرف؛ همزه است(الفی که رویش فتحه دارد) درواقع ابتدای خود کلمه ارض، حرفِ ر ساکن بوده(ﹾرض) که ابتدا به ساکن خوانده نمیشود پس خداوند میخواهد که اولش یک فتحه بیاید، که آن باعث شد که حروف کلمه این مولود خشکی ارض خوانده شود. پس همانطورکه برای رسیدن به مخرج حروفی، آن حرف را ساکن و ابتدایش یک همزه میگذاریم، درحقیقت مخرجی خلقتی در سرّ وجود خلقت آنجاییکه میخواهد بشود کن فیکون، آن ملیک مقتدر وقتی میخواهد عالم را خلق کند از مقعد صدق است (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) که نقطه زیر خشکی یعنی ارض( که یک همزه ابتدایش آمده) و نقطه میشود باء بسم الله! اینجا میشود خانه خدا؛ محل تولد مولود کعبه. بنابراین تمام حروف در کلمه ارض شد 1001 که از مخرج صدق ظهور یافته، پس اسماء خداوند میشود 1001 پس تمام عالم در اسماء خداوند غرق است و در اندازه و عدد نمیآید! و این حروف با حرکت همزه میشود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص). پس سرّ ولایت که باطن صعود است یعنی عالم نزول، سکون است و عالم صعود، حرکت است به وجود علیّ اعلا(ص)! در باطن این حرکت همزه، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) است{ عدد ابجد همزه بصورت بسیط (هامیم زا ها) میشود 110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی(ع)} که به همه عالم حرکت و صعود داده به عالم قیامت وارد بهشت میکند؛ ولایت امیرالمؤمنین(ص) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. درنتیجه تمام حروف با حرکت، خوانده و معنی میشوند و تمام عالم با اسماء و درصورت حرکت و صدا ظهور دارد. درواقع بدون ولایت، عالم حیات آخرتی و ظهور به ظاهر و باطن ندارد.
*توجه! توجه! توجه! خوب دقت کنید!
خداوند کریم بالاترین اعجاز عالم خلقتش را کلام الله قرآن کریم قرار داد و اسرارش را در حروف و آنگاه در کلمه بصورت صامت و ناطق بیان فرمود{ در دعای هر روز ماه رجب که از ناحیه مقدسه است میخوانیم: ...اسئلک بِما نطق فیهم مِن مَشیّتک فجعلتهم مَعادن لِکلماتک و ارکاناً لِتوحیدک...}. آیا نکته مهم ظهور کلام را در دنیا متوجه شدهاید؟! به چه معنا؟!و چه حقیقتی؟!
در نقطه آغازین خلقت زمینی پروردگار عالم اسرار نقطه را افشا فرمود. و در عالم اسفل السافلین در ظلمات و پایین ترین مکان هستی نقطه را قرار داد. مثل دانهای که در دل زمین کاشته شود تا سبز شود.
اما اینجا یعنی نقطه، خود زمین است به نام ارض به عدد ابجد 1001 یعنی ارتقاء همهی حروف و کلمات هستی در عدد 1000 است بر مبنای اینکه بیان شد: 10 ضربدر 10 شد 100 و این عدد ابجد حرف ق است یعنی نگهدارنده، قبل از ظهور باید به عالم قاف مزیّن میشد تا بتواند عدد 100 ضربدر عدد 10 شود تا ظهور گنج 1000بر عالمیان با نام زیبای غنی، مُغنی شود.
و عدد 1001 اسرار این ضرب است که نمایش عدد یک توحید بر گنج هزار ظاهر شود یعنی 1001. اما در خزانهی عدد 11(=هو) اسرار 1001 در افشای کلمهی ارض و ساختمان روی این نقطه به نام نامی خانه خدا یعنی خانه توحید، کلید و ناجی و جلال و سیمای جمال اسماءالحسنای الهی با 1001 نام منبع و مأخذ و محتوی و سبب و اسبابِ کشیدگی همهی عالم از آن نقطه را به آدرس هو نشان دهد. و عدد 1000 که به عربی الـْف خوانده میشود، اسرار دایرهی عدد 11 باضافه 1 است با نمایش عدد 111 برابر کلمه نساء و الِف وجود یعنی کوثرعالم؛ خانم فاطمه(س) که میوهی هزار دانه پیامبر(ص) است. درواقع نقطه وحدت وجود است و عدد یک توحید برابر حرفِ الِف است و از نقطه، دحوالارض شد به عدد 1000 جلوه کرد که به حروف اَلـْف میرسد پس جمع یک باضافه 1000 میشود 1001! بنابراین نقطه، سرّالاسرار وحدت به کثرت است که کلمه ارض، جسمِ نقطه خشکی و رضا(ع)، روح آن نقطه است.
پس خانه کعبه که حامل حمل ولی الله الاعظم سید العالم الامکان؛ علی ابن ابیطالب(ع) است. در بهار جانها، ابوتراب با عدد 110 به نام علی(ع) عالم 100 را به 1000 رسانید. او هم نگهدارندهی مراتب دهگانهی عالم است از عقل اول تا اسرار عوالم و اخلاق و ادیان و عرفان و عبودیت و منتهی درجه غایت آمال العارفین؛ عند ربهم یرزقون. و دیگر اینکه به عدد 110 یعنی آقاست که عدد 100 را ضربدر 10 فرمود. درحقیقت عدد 110، گنجِ غنی پروردگار عالم است!(1000=10×100)
پس خانه خدا حامل طول و عرض و ارتفاع شد به عدد 10×10×10=1000. عدد 1000 برابر آخرین حرف از حروف ابجدی؛ غین است( 1000=غ=28) که اگر حروفش را جابجا کنیم اسم مبارک غنی خداوند ظاهر میشود.
حضرت علی(ع) فرمودند: انا نقطة تحت الباء. در تعریف نقطه آمده است که نقطه در حروف محو است. درحالیکه همه از نقطه تشکیل شده و بوجود آمده، اما نقطه در همهی حروف و کلمات محو است. و اسرار ولایت بر تمام عوالم و کائنات محو است درحالیکه غالب است و ظاهر است، باطن میباشد برای همهی کلمات.
*عدد 1001 در منزل پیامبر(ص):
مقامِ حرفِ اول، الِف میباشد که وجود مطهر پیامبر(ص)، ظرفِ الِف به عدد یک است که گنج تمام حروف میباشد. و به الـﹾف(یعنی 1000) خزانهاش را ظهور میدهد که وجود مطهر بضعة منّی؛ میوه هزار دانه؛ حضرت فاطمه زهرا(س) است{ جالب است که حروف نام مبارک زهرا(س)، همان حروف هزار است}، پس درواقع میشوند: 1+1000=1001 !
*عدد 91 (=11÷1001) در سال :
همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه ارض=1001 است، وقتی حقِّ هر چیزی بخواهد ادا شود، در مقسوم قرار میگیرد. هر یک از ما یک دایره خلقت هستیم و در دایره سال قرار میگیریم و برای هر یک، قسمت زده میشود(هر سال، یک قدر زده میشود). پس 91=11÷1001 (نکته: دقت کنید که عدد 91 همان ارقام عدد 19 است که جابجا شده!). عدد ابجد کلمه سال=91 و همچنین برابر با عدد ابجد کلمات: کلام و کامل و کمال (از اسماء الهی) است.
و جایگاه عددی کلمه سال=28 میشود یعنی عدد کامل و باطن عدد 1001 است. درواقع به عدد 1000 باضافه یک معنی میشود که عدد 1000=غ و عدد 1 برابر با الِف است یعنی اولین و آخرین حرف الفبای ابجدی، پس کلّ حروف در جمع، عدد 1001 است(1+1000)!
خالق یکتا همهی عالم خلقت را به اسم مبارک غنیّ خود، غنی فرمود و گنج 1000 را به همه عنایت فرمود زیرا عالم در عدد 7 غرق است؛ به عدد 7 طبقه آسمان و زمین، روزهای هفته و...، ( 1+2+3+4+5+6+7=28=غ=1000) و همه را مسخّر انسان فرمود{ انسانی که اشرف مخلوقاتش است و خود، گنج 1000 میباشد چراکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خیال نکن که تو جرم صغیری بلکه عالم کبیری} تا او را عبادت کنند(الا لیعبدون) یعنی باید با وصل شدن به امام زمان(ص) به یکِ وحدانیت وصل شوند: 1+1000=1001 ! بنابراین چنانچه خشکی از نقطه ارض=1001، دحوالارض شد و به تمام عالم کشیده شد، پس کشیدگی همهی عالم در 1001 است یعنی ما زندگی میکنیم در بطن 1001، غذا میخوریم در بطن 1001، آنچه خداوند بر ما نازل میفرماید در باطن 1001 است. سرّ قبولی اعمال ما در اتصال به وجود مبارک امام زمان(ص) و قرآن است و جانش رضا(ع) است یعنی درواقع آنچه خداوند متعال خواست که خلق شود در مجرای رضا است، پس هرچه از ما میخواهد هم باید عمل ما برگردد به 1001 ( اعمال ما باید به 1001 به خداوند تحویل داده شود). عمل انسان به احکام الهی و تمام حروف و کلمات قرآن در 28 حرف یعنی 1000، به اتصال قرآن ناطق؛ امام زمان(ص) به عدد یک میشود 1001، به رضای قلب مولا و حیات طیب آقا وصل و زنده میشود تا باقی شود؛ اینجا میشود بقیّة الله خیرٌلکم.
*عدد ابجد "مَن جعل الشمس و القمر"=1001
مَن جعل الشمس و القمر یعنی خدایی که در عالم هستی خلقت خورشید و ماه را ظهور داد. اما این شمس و قمر غیر از ظاهر که خورشید و ماه است، باطنی دارد و باطنش رسالت و و لایت است، ظهور لیل دنیا و یوم آخرت است، دیگر اینکه خلقت خورشید و ماه از نور مطهر امام حسن مجتبی(ع) است و سرّ وجود مبارک حضرت، جُمع الشمس و القمر است یعنی جمع کننده تمام انوار شمس و قمر است و آقا دلیل عالم خلقت است که سرّش اینست که حضرت هم فرزند اول امیرالمؤمنین(ص) است{به عنوان ولایت؛ قمر} و هم نوهی اول وجود مطهر پیامبر(ص) است{به عنوان شمس؛ رسالت}. اما اینجا باطن دیگری باز میشود مگر نه اینکه تمام آسمانها و زمینها و عوالم از نور مبارک حضرت فاطمه(س) خلق شد و خانم، امّ الحسن(ع) است و خورشید و ماه در آسمان ظاهر میشوند، پس درحقیقت ظهور باطنی و جلوه دهندهی نام حسن(ع) و گنج انوار مقدس رسالت و ولایت و حافظ این انوار مقدس، وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سیدة نساءالعالمین(س) است. در باطن شمس، حقیقت رسالت است زیرا باطن گنج حمد است به عدد 1000 و قمر، حقیقت ولایت است و صعود دهنده حقایق حمد است و در باطن عدد یک، پس در جمع میشود 1001 !
*عدد 1001 از تولد تا قبر:
روزیکه متولد میشویم، همه تنها به عدد یک متولد میشویم، خداوند حروف ما را در حرف الِف قرار داده است(حرفِ الف، خزانه و کنزالحروف است)، یعنی همهی محتوای انسانی و آنچه باطناً و ظاهراً نیاز دنیا و آخرت ماست در محتوای وجود ما قرار داد، وسائل رشد ما را فراهم فرمود؛ هم دنیایی و هم آخرتی!!! بعبارتی تمام آنچه درون و بطن یک نوزاد است، بالقوه در الِفِ وجودش قرار دارد. آنگاه که رشد میکند کم کم بالقوهها، بالفعل میشود. اما دقت کنید چطوراستفاده کردیم و چگونه توشه جمع کردیم و چه برای آخرت خودمان فرستادهایم؟! تا به 1000 برسیم یعنی از الِف تا الـﹾف.
از طرفی وجود هر انسانی 1000 است چون کامل خلق شده(عدد 28، عدد کامل است)، پس انسان 28 است یعنی تمام حروف و کلمات عالم خلقت در وجودمان میباشد؛ 7 نفس نورانی، 7 نفس ظلمانی، 7 موضع که مساجد بدن است، داریم و تمام وجودمان هم باطن 52 است یعنی حروف کلمه حمد چراکه حرف اول و آخر سوره مبارکه حمد، حروفِ ب – ن است و پسرها؛ ابن و دخترها؛ بنت خوانده میشوند( همان حروف ب-ن هستند که همزه و تاء تأنیث گرفتند) یعنی هم حروف حمد و هم اعدادش را داریم! پس به عدد 28، انسان وجودش 4 فصل است؛ 28=7×4. چراکه هر سال 4 فصل است و هر فصل، 3 ماه پس 4+3 میشود 7، پس هر فصلی که بر ما میگذرد ظاهرش 3 ماه است، باطنش 7 است، درحقیقت سرّ تمام عالم خلقت میشود 3، 7 تا 21 تا یعنی سوره مبارکه حمد باطن کلّ قرآن است اما از 21 حرف تشکیل شده ، و یک 7 هم میشود حروف کلمه حمد(=52).
پس وقتی از گنج درون خود خوب استفاده کنیم، با ظهور قوا و رشد جسمی از نظر علمی، اخلاقی، اقتصادی و مقامی و آنچه که از فرزندان و ازدواج و هر چه از ما ظاهر میشود تا روزیکه بخواهیم از دنیا برویم، میرسیم به همان حرفِ الِف، اما حرکتش عوض میشود و به الـْفِ وجود میرسیم. و خلاصه خوشا بحال هر کس که روزیکه میخواهد برود همان الِف وجودش، الـْف شده باشد یعنی از گنج الِف وجودش بخوبی استفاده کرده و درخت وجودش هزاران میوه داده باشد. بنابراین اگر میخواهیم قبرمان نورانی باشد ، خورشید و ماه و ستاره داشته باشیم(جُمع الشمس و القمر)، باید عملمان حسن و سبز باشد و گنج این عمل درواقع اتصال به یک را آنجا به ما بدهد که اولین سؤال شب اول قبر مَن ربّک است. پس تمام اعمالی که انجام دادیم اول باید مُهرِ پروردگارمان به آن بخورد که مَن ربّک؟!
آنگاه دو سر کمانِ عمر به هم میرسد یعنی یکِ الِف باضافه 1000(الـْف) برابر 1001 به عدد کلمه ارض و رضا(ع) میشود؛ درواقع همان نقطهی اول خلقت خشکی و این حقیقت تولد خشکی برای تک تک مردم است که اتفاق میفتد و در آخر به حروف رضا میرسیم؛ کلمه خشکی، جسم است و روح آن، اسم مبارک رضا است( زیرا عدد ابجدش 1001 میشود) پس قبر هر کدام ما 1001 است و نقطه ارض است اما درواقع مونس ما در قبر، مقام رضاست! اگر واقعاً رضای خدا نصیب ما بشود یعنی همان رسیدن به غنی و عدد 1000 و اَلـْفِ عمل و بهشت است.
*عدد 1001 در باطن قرآن کریم:
عدد 1000 برابر آخرین حرف الفبای ابجدی؛ حرفِ غین است به جایگاه عددی 28 و این حرف جلوهی اسم مبارک غنی خداوند است یعنی از عدد 1000 در حروف، بالاتر نیست و تمام حروف کلمات قرآن از این 28 حرف ابجدی است و قرآن، ظرف غنی پروردگار عالم است چه از نظر گنج هدایت و چه از نظر سعهی وجودی باطنی قرآن که بر همهی عالمیان محیط است و چه از نظر معارف و حکمت و خزائن نعمتهای ظاهری و باطنی و آنچه خداوند پاداش و جزا به بندگانش میدهد الی یوم القیامة. بنابراین خوب دقت کنید! از اول تا آخر 28 حروف؛ حرف اول، الِف است یعنی 1 و حرف آخر غ به عدد 1000؛ پس درواقع کلّ 28 حروف میشود 1000+1=1001 و باطن قرآن حامل 1001 اسماءالحسنای الهی است! و هرکس به آیات قرآن که از 28 حرف تشکیل شده، عمل کند، خداوند کریم او را به عدد 1001 رضای خودش و رضای حجتش؛ مولا صاحب العصر و الزمان(عج) میرساند.
*عدد 1001 در جوشن کبیر:
جالب است روی کفن 1001 اسماءالحسنی جوشن کبیر را مینویسند. راستی این 1001 یعنی چه؟! پس ذیقعد عمر ما نتیجهاش همین جایگاهی است که خداوند در سوره مبارکه صافات آیه 164 میفرماید: و مِنّا له مقام معلوم.هیچ یک از ما نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است یعنی جایگاه معلوم! چرا 1001 اسماءالحسنی در جوشن کبیر است. زیرا جوشن یعنی زره! و زره پوششی است که در جنگ، محافظ بدن سرباز است. درواقع مؤمن، سرباز خداست و باید امر فرمانده را بطور کامل اجرا کند، آنگاه در راه فرماندهاش حتی اگر لازم شد سَر بدهد تا پیروز میدان شود. و جوشن، 1001 اسماء خداست که پوشش محافظت از طرف خداست. پس خوش به حال سربازی که با زرهِ 1001 که رضای خداست و روح کلمه ارض است در جایگاه ارض، خشکی قبر میخوابد، آنگاه وجودش تا قیامت از هر آسیبی محفوظ میماند.
*عدد 1001 در باطن نماز:
در هر رکعت نماز حقیقت 1001 نهفته است! زیرا قیام نماز با سوره مبارکه حمد شروع و با سوره مبارکه توحید تمام میشود. از آنجاکه سوره مبارکه حمد 7 آیه دارد و جمع 1 تا 7 میشود 28 که عدد ابجد بیست و هشتمین حرف یعنی حرفِ غ= 1000 میشود، پس باید اضافه شود به یکِ توحید و درجهی 1001 را دریافت کند. چنانچه تمام قرآن عزیز 1000 رکوع است، اما به اتصال به رکوع قرآن ناطق، 1001 میشود. عمل به قرآن صامت به اضافه یکِ حجت خدا(قرآن ناطق)، درجه 1001 را کامل نشان میدهد تا به حقیقت مولود انسانیت برسیم. آنگاه اتصال به امام جماعت عالم خلقت پیدا میکنیم(وارکعی مع الراکعین). نکته: خوب دقت کنید! خداوند متعال در سوره مبارکه مرسلات بین دو آیه شریفه 47 و 49 :ویلٌ یومئذٍ للمکذّبین(وای در آنروز به حال تکذیب کنندگان)، در آیه 48 میفرماید: و إذا قیل لهم ارکعوا لایرکعونَ(و چون به آنان گفته شود که رکوع کنید، رکوع نکنند)!
وقتی نماز به جماعت خوانده میشود، نمازگزاران میشوند 1000 که با اتصال به یکِ امام جماعت، به 1001 میرسند.
یک صورت دیگر در بر پا داشتن نماز: درواقع هر نمازگزار که رو به قبله میایستد و نماز را بپا میدارد یعنی خود انسان با عمل به 28 حروف که کل نماز است و همچنین تمام خزائن عالم یعنی 28 حرف در وجود خود انسان است، رو به قبله میایستد که قبله یک است و نماز 1000، پس میشود 1001. وجود انسان خودش 1000 است اقتدا میکند به امام زمان؛ جان خانه خدا؛ حجت خدا به عدد یک توحید میشود 1001. درواقع باطن 1001 همان جمع عدد اول حروف؛ الف باضافه عدد حرف آخر یعنی غ، 1000 است که میشود 1001 . پس نمره کامل و درجه کامل همهی عالم باید برسد به 1001یعنی رضای خدا. و رضای خدا میسّر نمیشود مگر اتصال به یکِ وجود حجت خداوند متعال؛ صاحب عصر و الزمان(عج) . اللهم الرزقنا
*عدد 1001 در باطن عید فطر:
یکی از نکات مهم از حقیقت ظهورعلوم قرآنی در صورت قرار دادن قرآن عزیز بصورت دایره است(درواقع یعنی قوس نزولی و صعودی). اگر دقت بفرمایید اعجاز قرآن کریم در قرار گرفتن سورههایش بصورت دسته بندی فهرستی و قرار گرفتن در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) است. در جزء 30 که تمام کندده اجزاء قرآن است، 37 سوره مبارکه قرار دارد که اولین آن، سوره مبارکه نباء است به 40 آیه شریفه و ترتیب فهرستی آن 78 میباشد برابر با اسم مبارک حکیم پروردگار عالم. این جزء که به عَمّ ِ جزء معروف است متعلق به وجود مبارک صاحب نباء عظیم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است. و در این جزء هم اولین و هم آخرین سوره قرآن کریم از نظر ترتیب نزول قرار دارد؛ یعنی سوره مبارکه علق(اولین) و سوره مبارکه نصر(آخرین) است. یعنی دو قوس دایره در شروع و پایان در جزء 30 است؛ خداوند متعال حکمت حکیم الحکمایی خود را ظهور داده است!
پس روبروی جزء 30 ، حدود 23 جزء قرآن قرار دارد یعنی تا سوره مبارکه صافات که سی و هفتمین سوره قرآن از نظر ترتیب فهرستی است( در دایره قرآن عزیز سوره مبارکه صافات روبروی سوره مبارکه نباء قرار دارد). حال دقت کنید! یک جزء در مقابل 23 جزء! عدد 23 برابر با جایگاه موضعی حرفِ ث است که ملکش حضرت میکائیل(ع)؛ ملک روزی و رزق است. و به شب 23 که آخرین شب احیا( در ماه مبارک رمضان) است، میرسد. درواقع اتصالش به جزء 30 است یعنی این اتفاق، حقیقت قدر است که برابر با الفِ شهر یعنی عدد 1000 باضافه اتصال به جزء آخر میشود 1001؛ باطن تمام اسماء الحسنی و حقیقت رسیدن به اسم رضای خداوند و حقیقت خواندن جوشن کبیر به 1001 اسماء الهی. و احیای کلمه ارض و تولد حقیقی انسانیت و نزول کل قرآن عزیز و بیعت با مولا صاحب عصر و الزمان(عج) در حقیقت اسرار دایره قرآن در آخرین جزء به فتح مکه یعنی فتح قلب مؤمن و تخلیه از اغیار و بتهای هوای نفس و زنده شدن با توبه و استغفار است تا به فجر برسیم. پس قدر، رسیدن به رضای خداست و رضا به عدد 1001 است و لیله، فاطمی شدن است. که خیرٌ مِن الف شهر است؛ از 1000 ماه بهتر است.
درواقع ماه مبارک رمضان هم منظری از باطن 1001 در ماههای سال قمری است. زیرا در سال یک ماه روزه واجب میشود که در باطن آن الفِ شهر است یعنی 1001. درواقع تمام یک سال باضافه وجود ماه رمضان به 1000 میشود 1000+1= 1001. و ماه مبارک رمضان، شهرالله است و این ماه نزول گنج قرآن است.
تمام ماه مبارک رمضان، باطن قرآن است و باطن کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد است و در شب عید فطر یعنی پایان 30 روز به سوره مبارکه اخلاص میرسیم. یعنی درِ شروع ماه رمضان یعنی سوره مبارکه حمد، باطن 30 جزء قرآن بصورت نزول بسته شد و کسی که درِ دوم را برای رسیدن به مزد و حقیقت قبولی و گنج سرّ حمد باز میکند، سوره مبارکه توحید است یعنی قوس صعود و رسیدن به قرب الی الله، اخلاص است. اینجا جایگاه فطر است و باطن افطار حقیقی به کلمه اخلاص؛ آزادی از آتش جهنم و جدا شدن از حیوانیت به انسانیت و کمال رسیدن به قرب الی الله و کلمه لا اله الا الله است. درواقع در دنیا به الف شهر باید برسیم و باطن 28 حروف قرآن عزیز، رسیدن به عدد 1000 و حرف غین به اسم مبارک غنی خداوند است و سوره مبارکه توحید، یک است و در جمع به 1001؛ عدد اسم رضا(ع) و کلمه ارض و نقطه تا بی نهایت باء بسم الله میرسیم(انشاءالله). و رسیدن به وجود مبارک ولی الله الاعظم صاحب عصر و الزمان، باطن روزه حقیقی؛ امام معصوم اباصالح المهدی(ص) است؛ صاحب حقیقت فطر و همانطورکه در ماه مبارک رمضان غذای نورانی وحی را با گوش نوش جان کردیم، حال با به نتیجه عمل مقبول با چشم به زیارت مولا و صاحبمان لذت ببریم. او باید درِ نجات را باز کند و ما را از بند حبس دنیا آزاد کند. و نجّیناه مِن الغمّ و کذلک نُنجی المؤمنین، اینچنین است نجات مؤمنین!
چنانچه روزه، حقیقت حمد پروردگار عالم و نزول رحمتهایش است مخصوصا روزه حقیقی که روزه از گناه است و چنانچه ساعت از دنیا رفتن این سوره حمد است که بسته میشود و انشاء الله درِ سوره توحید را برای ما باز میکنند، آنگاه ساعت ملاقات با حقیقت اخلاص؛ وجود مبارک مولای موحدان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص)؛ امام المخلصین و گنج توحید یعنی لا اله الا الله است. چه بسا مؤمنینی که در انتظار رسیدن به این ساعت هستند که 30 عمر پر شود و در یکِ توحید به درجه و مقام اول در خدمت باطن توحید و اخلاص و در اهل لا اله الا الله شدن حضور پیدا کنند. و آن ساعتی که لحد را میگذارند، ختم تمام بابهای دنیایی است. آنجا جای رسیدن به موحد شدن واقعی یعنی یکی شدن است. هر کس تنها میشود آنجا باید آرزو کند زودتر لحد را بگذارند تا جمال یار را ببیند. زودتر لحد را بگذارند تا به قرب هو برسد. تا در لا اله الا الله غرق شود و ذوب شود و حل شود و به بینهایت عشق و محبوب واصل شود! آیا تا به حال دقت کردهاید که ماه مبارک رمضان ماه پله کان عروج است؟! واقعا در دنیا به حیات عمل، اقرأ، وارقأ میرسیم.
پس باطن الفِ شهر را دریابیم و این احیا حقیقی و قدر است که مهمانی پر افتخار خالق یکتا تمام نشدنی است و لذتش جانها را سیراب میکند و انسان را از خود به هو میرساند یعنی به هوئیت خود میرساند. اینجا مقام 1001 است یعنی رضی الله عنهم و رضوا عنه. و چقدر جالب است که در اعمال شب عید فطر در مفاتیح الجنان آمده است: دو رکعت نماز در رکعت اول بعد از حمد 1000 مرتبه توحید و در رکعت دوم بعد از حمد یک مرتبه توحید بخواند! و بعد از سلام به سجده رفته و صد مرتبه اتوب الی الله ... . که حضرت امیرالمؤمنین علی(ص) میفرمود: به حق آن خداوندی که جانم به دست قدرت اوست هر که این نماز را بخواند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا کند و اگر به عدد ریگهای بیابان گناه داشته باشد خدا بیامرزد. ( و در روایت دیگر به جای هزار مرتبه توحید صد بار وارد شده است).
الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله والله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله علی ما هدانا، و له الشکر علی ما اولانا.
*رسیدن به باطن 1001 در وجود مؤمن که مدینه حصینه است:
مدینههایی که در کثرت مدینه هستند، اراضی سبزی میباشند که این اراضی در"الف شهر" به کثرت میرسند و این کلّ ارض را در برمیگیرد. یعنی مدائن که سبز شدند" اشرقت الارض بنور ربها" محقق میگردد و کلّ زمین "یملأ الارض قسطا و عدلا" میشود. سلمان،نماد مؤمن اهل البیتی است"السلمان منّااهل البیت"، به خاطر همین والی مدائن میباشد. یعنی مؤمن، والی مدینه است؛ شهرها تحت ولایت مؤمن است. مؤمن خودش شهر میباشد؛ خود مؤمن، مدینة النبی است. یعنی جایی که پیغمبر(ص) حکومتش را تشکیل داد. حکومت پیغمبر(ص) در مدینه قائم شد و شکل گرفت یعنی در محمل مؤمن، مدینه خود مؤمن است. پیامبر(ص) در مدینه حکومت تشکیل میدهد یعنی پیغمبر(ص) بر مدینه استقرار مییابد. امر ذاتِ امر که نبی مکرم(ص) است در مدینه حاکم میشود.
مؤمن، مدینه حصینه است یعنی امر امام و امر نبیّ در اینجا محمل مییابد. امر نبی در مؤمن به تکثر میرسد و این خود معنای لیلة القدری مؤمن و خود، معنای مشکاة بودن اوست که " المشکاة فی جوف المؤمن" یعنی آن جلوات و شعاعهای امر که بر مؤمن میرسد، همان شعاع امر بر مؤمن نازل و از او به کثرت میرسد. یعنی مؤمن خود در یک صورت، وحدت است و در یک صورت، کثرت است که مدینه میباشد. نقطهی وحدتش نزول امر و نقطهی کثرتش عمل به نزول؛ صعود و مدینه است! حکومت جهانی حضرت حجة ابن الحسن(عج) که همان سلام، همان مُلک الله، همان حاکمیت و مالکیت خدا درزمین و همان "اشرقت الارض بنور ربّها" است، زمانی میباشد که این امر بر محمل امر نازل شود و در مؤمنین به کثرت برسد. درواقع رسیدن به باطن 1001 است!
*حیات در باطن عدد 1001:
بعد ازبسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات میکند، قلب جنین است (دقت کنید که حروفِ قلبه، همان حروفِ قبله میباشد که جابجا شده!). و خالق یکتا در 4 ماه و 10 روزگی گنج باطن را به قلب انسانی جنین میدمد(فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛آیه 29 سوره مبارکه حجر) پس تمام اعضا و جوارح و سلول سلول بدن به اسم مبارک غنیّ خداوند به عدد 1000 غنی میشوند؛ که این خود بعبارتی میشود 1001. و نگاه دیگر برای داشتن حیات ظاهری، همیشه باید این 1000(تمام سلولها و عروق بدن) به یکِ قلب که محلّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است، وصل باشند یعنی 1000+1=1001 که اگر این اتصال قطع شود، فرد میمیرد. نکته اینجاست که برای داشتن حیات طیب انسانیت هم باید تمام گنجِ 1000 وجودمان به یکِ قلب عالم امکان؛ امام زمان(ص) وصل باشد(یعنی رسیدن به 1001)؛ اینجا حیات طیب و دائم است که هرگز در آن مرگ نیست.
*اجرای احکام الهی در رسیدن به 1001:
از زمانیکه به سنّ تکلیف میرسیم، انجام احکام و حدود الهی میشود 1000 که درواقع همهی فروع دین باید به اصول دین وصل شوند(کپی برابر اصل) و هر عملی که از انسان مکلّف سر میزند باید به رضای(1001) خدا وصل شود تا عمل سبز شود و از بین نرود. پس شرط حیات عمل و سبز ماندن آن تا قیامت و رسیدن به گل و میوهاش، رسیدن به 1001 است!
درواقع هر عمل روزانهای که انجام میدهیم به نیت وصل میشود( نیّت از ته قلب است) که این اتصال باید به رضای خدا یعنی 1001 باشد یعنی اعمال ما در شبانه روز چه مستحب و چه واجب باید به 1001 برسد، در غیر اینصورت حتی عملی که به 1000 رسیده اما چون اتصال به یک نداشته، بالا نمیرود و سودی ندارد. طبق روایت زیبایی که شیخ عارف جمال الدین احمد بن فهد حلی در کتاب عدة الداعی از معاذ بن جبل از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده( به این مضمون که) عمل انسان از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم میگذرد، به هفتم که میرسد، خداوند به ملائک امر میفرماید که این بنده در عبادت خود خالص نبوده و آن را بخاطر من انجام نداده است لعنت من بر او باد و فرشتگان نیز او را نفرین و لعنت کنند. یعنی تا 7 رسید، 1000 را دارد ولی به یک وصل نشد، پس عمل برگشت میخورد.
*آیاتی از سوره مبارکه مطففین در باطن 1001:
در سوره مبارکه مطففین از آیه شریفه 18 تا 28 احوال باطن مقام توحید را در مقام اعلاعلیین برای مؤمنان میفرماید. علیین کسانی هستند که از مجرای وجود مبارک حضرت علی(ع) به این مقام رسیدند یعنی علویّون واقعی! چنانچه گفتیم بدون وجود مبارک حضرت هیچکس به اعلا نمیرود و اینجا، اعلا علیین است. پس آنها کسانی هستند که پروندههایشان از دنیا به علیین رفته و ارزش و مقامشان را با اعمالشان از دنیا بدست آوردند یعنی 1000 باضافه یکِ ولایت شدند. پس آنها به عدد 1001 رسیدند، اتصال پیدا کردند و زنده و سبز و حسن(ع) و زکی و نورانی به آنجا رفتند. انّ الابرار لفی نعیم؛ کسانی که در دنیا در بَر و بحر(خشکی و دریا) به آنها رسید و به عمل، خشکی را سبز و آباد کردند، عدد ابجد بحر=210 برابر با نام مبارک امام حسین(ع) است که از جمع اعداد 1 تا 20 بدست میآید، پس اینان که کتابشان رفته در علیین، زیر دست مقرّبون؛ معلمهای عالم؛ ائمه طاهرین(ص) تصحیح شده و نمره 20 گرفتند، پس نتیجه اعمال خود را با مزدش میگیرند و در زمره ابرار قرار میگیرند یعنی میروند کنار کسانیکه نمره 20 گرفتند و آنجا صاحبِ بیستها یعنی مقرّبون را مشاهده میکنند. در دنیا امتحان میدهیم، املای کتابمان باید بی غلط باشد تا 20 بشود{ البته به لطف و رحمت پروردگار مهربان و شفاعت مقرّبون عالم} و آنجا بر تخت سلطنت مینشینند و هم از چشم ظاهر و هم چشم دل نظاره میکنند. وقتی کسی به 1001 رسید یعنی به عددِ رضا چون عدد، روح حروف است، این رضا به رضای خدا بودن باعث شادی و آرامشی میشود که در صورتهایشان دیده میشود. و از باده ناب و طهور که سربسته و مُهر و موم شده است، سقایت شوند. خمرههایی که در دنیا اعمالش را ریخته و درش را بسته( مثل انگور که در خمره میریزند و درش را میبندند، و این انگور یک بار نجس میشود(شراب) و بعد حلال میشود) پس خدا میخواهد در عالم دنیا همهی اعمالمان را که برای رضای خدا انجام دادیم، هم درست و هم غلط( چون معصوم نیستیم) و در خمره ریختیم، در آنجا شراباً طهورا شده؛ پاکِ پاک شده، از مسیر نجاست در دنیا، هر چه غلط بود گذشته و انتقال یافته به آنجا پاک میشود، در ضمن اینکه مختوم است یعنی فقط برای خودِ فرد است، کسی درِ آن را باز نمیکند غیر خودش. و خداوند کریم نامه سر به مُهری را باز میفرماید که فرموده "ختامه مِسک و ذلک فلیتنافس المتنافسون" زیرا در آیه قبلش فرمود "یُسقون مِن رحیقٍ مختومِ". دقت کنید که جایگاه موضعی رحیق مختوم=135 برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه(س) است و ساقی کوثر کیست؟! عدد ابجد مِسک=120 برابر عدد ابجد نام مبارک علیّ(ع)(با یاء مشدد) است یعنی مُهر علی(ص) به آنها میخورد و به دستِ حضرت آنها را بالا میبرند و مقام فاطمی را دریافت میکنند.
بعد از اینکه باطن درِ باب دنیا که همهی نعمتهای گنج حمد پروردگار است برای بنده مؤمن بسته شد، مختوم یعنی ختم شد و همهی ظلمات و مشکلاتش تمام میشود{ در کلمه ختم دقت کنید!خ؛ اولین مخرج داخل گلو،ت؛ پشت دندان در وسط دهان، م؛ روی آخرلب، یعنی آخر وسط اول! عدد ابجد خ=600=عصمت است و به جایگاه 24، به مقام عصمت رسیدند و عدد جامع را به آنها دادند. عدد ابجد ت=400=شمس و ملکش حضرت عزرائیل(ع) است، پس تمام ظلمات را از آنها جدا کرد و وارد کلّ نور شدند(در دنیا جان کندند تا به این مقام رسیدند! صبر کردند و به هوای نفس، نَه گفتند). تا در آخر به م یعنی عدد 40 میرسند، این ختم زیبا نصیبشان میشود.
ختم شد مثل خمرهی در بسته، آنگاه آن باب مخصوص که مُهر و موم شده بود و نامه محرمانه پروردگار عالم، باب الرحمة برایش باز گشایی میشود و خداوند کریم بنده نوازی می فرماید. از آن شراب طهور که حقیقت توحید است آن باده ناب و طهوری که سربسته و مخصوص است برایش آماده شده مینوشند. چنانچه مُهر و مومش، مشک است{عدد ابجد کلمه مشک=360 است و جایگاه موضعی آن 45 است؛ برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) یعنی تمام عمر دنیای مؤمن است که به آدم شدن ختم شده است} و مسابقه گران باید به سوی این نعمتها( که باطن توحید، ولایت است) بر یکدیگر پیشی بگیرند. پس در باطن یعنی آنها شتابان به سمت 1001 میروند و همهی امور و اعمالشان جمع میشود در 1001 پس هیچ وقت ضرر نمیکنند چون در نهایت جُمع الشمس و القمر و رضا را دریافت میکنند و خداوند ارضِ خشکیِ بهشت را به آنها ارث عنایت میفرماید. و این شراب مهر و موم شده، آمیختهای از تسنیم است و "مزاجه من تسنیم"؛ تسنیم چشمهای است که همواره مقربان از آن مینوشند؛ "عینا یشرب بها المقربون". تسنیم به یک معنا اینست که شرابهای دنیا عقل را زایل میکند و ... اما این شراب نورانی جز شادی و نشاط دائم، هیچ ضرر و زیانی ندارد.{ جالب است که جایگاه موضعی کلمه تسنیم=74 و جمع ارقامش(4+7) 11 میشود! و عدد 74 برابر با جایگاه کلمه محرّم(با راء مشدد)= رمضان= مرضیه است. پس خداوند کریم چه لطفی فرموده که در دنیا هم در ماه مبارک محرّم و رمضان، (به حدّ ظرفیت مؤمنان) از این چشمه به آنها مینوشاند و انشاءالله در بهشت به مقام راضیة مرضیة از این چشمه بهرهمند میشوند}.
امام جعفر صادق(ع) میفرماید: هر کس شراب خواری را ترک کند، و این ترک شراب به خاطر غیر خدا باشد(برای ترس از خدا هم نباشد) خداوند شرابی مُهرشده به وی خواهد نوشاند. عرض کرد: ترک کردن شراب به خاطر خدا نباشد؟! فرمود: آری برای محافظت و نگهداری از خویشتن باشد« و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» فرمود: در مورد آن پاداشی که ذکر کردیم به آنها داده میشود و مؤمنان خواهان آن هستند« و مزاجه من تسنیم» مصدر است از فعل«سلم» به معنای بالا بردن؛ زیرا والاترین و بالاترین شراب بهشتیان است و یا از آن جهت است که از بالا به آنها داده میشود. و فرمود: والاترین و ارزشمندترین شراب بهشتیان است که در بالای تسنیم برای آنها آورده میشود. و تسنیم چشمهای است که مقرّبان از آن مینوشند و مقربان، همان آل محمد(ص) و حضرت فاطمه(س) و حضرت خدیجه(س) و علی بن ابی طالب(ص) و فرزندان مطهرش(ص) به این جمع افزوده میشوند. خداوند عزّوجلّ میفرماید: «الحقنا بهم ذریّتهم» [ فرزندانشان را به آنها ملحق خواهیم کرد] و مقربان از شراب تسنیم به صورت خالص و ناب مینوشند و سایر مؤمنان از شراب آمیخته شده(با آب) مینوشند.
خداوند متعال در آیه 15 سوره مبارکه محمد(ص) میفرماید که چهار نهر در بهشت جاری است که در باطن، از 4 کلمه بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد سرازیر میشود: مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیّر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفی... . همینطورکه در وجود ما 4 عنصر آب، آتش، باد و خاک قرار دارد و بدنمان 4ستون دارد و رگهای اصلی قلب 4 تاست و تمام اسرار حقیقت وجودیمان در 4 است، باطن جریانی که از لحاظ ظهوری حیات ما را تضمین میکند در قیامت این 4 نهر عناصری هستند که تبدیل شدند به آب زلال و گوارا، به شیری که طعمش تغییر نمیکند، به شراب طهور ناب که نوشندگان را بحدّ کمال لذت بخشد و به عسل صاف، که هم رزق ظاهرند و هم رزق باطن و هم باعث حیات بهشتیان تا ابد هستند.
پس در بهشت اعمال ما برمیگردد به باطن نهرها{ عدد ابجد کلمه نهر=255 است که جمع ارقامش12=5+5+2 میشود و به یک معنا عدد 55 برابر اسم مُجیب خداوند و امید و عدد نُه به حروف است که اجابت کننده همهی سائلها و بلوغ دهنده به عدد 9 انسانیت، اجابت و امید به خداست. همه عالم هم در دنیا و هم در آخرت در جایگاه هستند و جایگاه موضعی کلمه نهر=39 میشود برابر جایگاه حروف سین؛ یکی از اسماء قرآن و قلب قرآن و حیات قرآن، سین است} و حیات ما برمیگردد به درخت که به اعمالمان سبز میشود{در دنیا وجود مبارک ائمه(ص) به درخت طیبه مثال زده شدهاند؛ سوره مبارکه ابراهیم(ع) آیه 24}، پس وقتی اعمال میشود 1001 یعنی اعمال در وجودمان جریان دارد، 1001، تمام نفس نفس زدن ماست که باید توحید(نهرها) در وجودمان جاری شود، درواقع نفـﹾس است که در تمام وجود و هستی ما به صورتهای مختلف جاریست؛ نفس یعنی احیای 1 تا 19(حروف بسم الله الرحمن الرحیم) که عدد ابجد نفس=190 برابر است با جمع عدد 1 تا 19پس حیات همهی ما اتصال به بسم الله الرحمن الرحیم دارد. همهی ما حقیقت وجودمان باید حسن و سبز شود. در سوره مبارکه نمل 2 تا بسم الله الرحمن الرحیم داریم که در باطن وجود خودمان یکی میشود نفـَس( که خداوند متعال به ما حیات عنایت فرمود) و یکی نفـﹾس؛ که باید خودمان حیاتِ عمل را احیا کنیم. نفـَس ِ نفـﹾس میشود حیات طیب برای آخرت که هرکس نفـﹾسش زکیه شود و درعوالم نورانیش برود، برایش ماندگار میشود و به عدد 28 میرسد(28=غ=1000) و غین میشود، به نفس مطمئنه میرسد به شرط راضیة مرضیة، پس به 1001 که وجود حضرت فاطمه(س) جان و اسرار 1001 است، ایشان در را برایش باز میکند.{ حروف نام مبارک زهرا(س) همان حروف هزار است که عدد ابجدش 213 میشود} پس وجود خانم(س) باطن همان میوه هزار دانه است و به عدد 1000(الـﹾف) و وجود مبارک پیامبر(ص)، یک(الِف) است، میشوند 1001. وقتی سرّ وجود مبارک ائمه(ص) میخواهد از عالم باطن به عالم ظاهز ظهور پیدا کند، پس جمعش شد 1001، پس اسرار وجود مبارک خانم(س) ختم کنندهی تمام حروف و کلمات است. پس رحیقٍ مختوم=135=فاطمه(س) و مِسک=120=علیّ یعنی ساقی؛ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ص) و ظرفش؛ وجود مبارک خانم(س) است.
امام محمد باقر(ع) میفرماید: خداوند عزّوجلّ ما را از بالاترین مکان علیین(بالاترین درجه) خلق نمود و دلهای شیعیان ما را نیز از همان چیزی خلق کرد که ما را آفرید ولی بدنهای آنها را از چیز دیگری آفرید. دلهای شیعه به سوی ما گرایش و تمایل دارند و نسبت به ما عشق میورزند چون آفرینش دلهای آنها از همان چیزی بود که دلهای ما از آن آفریده شد- سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الابرار لفی علییین و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون- و دشمنان ما را از سجّین خلق کرد و دلهای پیروان آنان را از همان چیز خلق نمود ولی بدنهای آنها را از چیزی دیگر خلق کرد. دلهای پیروانشان به سوی آنان تمایل دارند به این دلیل که آفرینش دلهای آنها از همان چیزی بود که دلهای آنها از آن آفریده شد. سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الفجار لفی سجین. و ما ادراک ما سجین. کتاب مرقوم ویل یومئذ للمکذبین.
"و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون"؛ آنها رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و ائمه -که سلام و درود خدا بر همه آنان باد- هستند. انّ الذین اجرموا[(آری در دنیا) کسانی که گناه میکردند] یعنی اولی و دومی و هر آن کس که از آنها پیروی کرد«کانوا من الذین آمنوا یضحکون. و اذا مرّوا بهم یتغامزون»[ آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند میگرفتند. و چون بر ایشان میگذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم ردّ و بدل میکردند] نسبت به رسول خدا(ص). تا آخر این سوره درباره این دو شخص است.
امام محمد باقر(ع) فرمود: هر بندهای در قلب خویش لکهای سفید دارد؛ هنگامیکه او گناه میکند در آن لکه سفید، نقطه سیاهی ظاهر میشود. اگر توبه کند، آن سیاهی از بین میرود؛ ولی اگر به انجام دادن گناهان ادامه دهد، این سیاهی افزون میشود تا جاییکه آن سفیدی پوشانده میشود؛ و اگر آن سفیدی پوشانده شود، آن شخص به هیچ خیر و نیکی بازنخواهد گشت. و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است که فرمود: بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون.
ازدواج که یک امر پروردگار عالم و سنت رسول اکرم(ص) میباشد، از دیدگاه حقیقی امری است توحیدی و معرفتی زیرا درحقیقت همانطورکه عالم خشکی از رسیدن به کلمه ارض و عدد 1001 کثرت گرفت و دحوالارض شد و دارای روح رضا(ع) گردید، خانواده هم در نقطه مسکن در ازدواج با گرفتن حقیقت عدد 1001 به کثرت میرسند. و خانواده مرکز رحمت و خانه آنها منزل یعنی محلّ نزول رحمت و برکات و رزق و فرزندان میشود زیرا حقیقت وجود زن، کثرت است و باطن حرفِ غین یعنی 1000 و وجود مرد که در جنسیت نر است یعنی یک، در جمع به 1001 میرسند و در مجرای رسیدن به رضای خدا کثرت و رحمت و منزلشان مجرای لا اله الا الله میشود. انشاءالله
وقتی شاگردان سر کلاس درس میروند، اگر درس خدایی بود، خدا را عبادت میکنند و اگر نعوذبالله شیطانی بود، شیطان را عبادت میکنند. زیرا هر شاگردی، وجودش 1000 است که در جمع با یکِ معلم میشود 1001! اینجاست که میفرمایند اگر کسی علمی به من بیاموزد(معلم)، مرا عبد خود کرده است، این درواقع اتصال است. یعنی از مجرای درس، متصل میشویم. انشاءالله که به رضای خدا برسیم.
*عدد 9 درباطن 1001:
همانطورکه میدانید عدد 9، سلطان اعداد، عدد تولد، عدد بلوغ و شعاع دایره هستی است و در باطن عدد 9، بلوغ نَه گفتن( حروف نَه همان حروف نُه است که فتحه به جای ضمه قرار گرفته) به هوای نفس یعنی جداشدن از حیوانیت به انسانیت است{شرح کامل عدد 9 در کتاب بلوغ سجده آمده است}. نکته اینجاست که عدد 9 بر مبنای 2 میشود 1001؛ پس عدد 9 با همهی مقامات بیان شده، در باطن 1001 است!
*اهمیت ذیقعد. اقسام آن و معارف و معانی حروفی و عددی آن بصورت مبسوط:
اهمیت ذیقعد: درحقیقت باطن عالم در عدد 14 است و ارکان آن به دسته بندی 4 قسمت و اسرار دهگانه آن که گنج عشر است، ظاهر میگرداند. حال خوب دقت کنید که یک اسرار چهارده گانه در عالم بالا شکل گرفته و ذیقعد سرّی و روحانی است. و پروردگار عالم در کلام مبارکش 14 مرتبه کلماتی مشتق از قعد که ریشهی ذیقعد یعنی جایگاه است، آورده و معانی و معارف مختلف آن را بیان فرموده است{ در 2 آیه شریفه کلمه مقعد آمده است. در ادامه این 14 آیه شریفه بیان میشود}. پس ذیقعد به معنی صاحب جایگاه شدن در هر زمان و هر مکان و هر عالم؛ در دنیا و در آخرت. در اول و در آخر هستی. یا در ظاهر و در باطن هستی نمایان میشود و آثار ذیقعد رسیدن به غایت نیّات و آمال و آرزوها و اهداف درونی و خلاصه اسرار باطنی هر وجودی میباشد.
همانطورکه میدانید قرآن زنده است و حیات عالم را قرآن ضمانت میفرماید. در حدیث از پیامبر اکرم(ص) آمده که فرمودند: إذا التبَست علیکم الفتن کقطع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن( وسایل الشیعه.ج6.ص169)؛ اگر فتنهها مثل شب تاریک به شما روی آورد و گیج شدید که چه کنید، "فعلیکم بالقرآن" به قرآن مراجعه کنید(پناه ببرید). درواقع قرآن تمام مسائل روز را حل میفرماید و به روز تفسیر و معنی میشود، یعنی دستور العمل زندگی صحیح دنیا و آخرت است به شرط یادگرفتن و فهمیدن و تدبّر و تعقل کردن و عمل صادقانه به آیات شریفهاش است. انسان مؤمن و معتقد حتما رستگار میشود و خداوند در آیه 2 سوره مبارکه بقره میفرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین؛ شک نداشته باشید که هدایت شدگان متقی رستگارند.
بنابراین ذیقعد یعنی صاحب جایگاه شدن در زمان عمر هر بندهای است. و هر کس خود انتخاب میکند. اما خداوند در آیه آخر سوره مبارکه قمر میفرماید: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. اینکه در آخر سوره مبارکه آمده شاید به این معناست که از اول بخوان و عمل کن و زحمت بکش تا در آخر به جایگاه حق خود برسی(انشاءالله) که جایگاه صدق در نزد پادشاه مقتدر عالم است. دراینجا خوب است بدانیم قمر چیست و و در چه جایگاهی در عالم است؟! درحقیقت رسالت، شمس است زیرا بیّنه است، چناچه حضرت رسالت پناه وجود مبارک پیامبر اعظم واکرم(ص) ظُهر عالم خلقت است. و آخرین فرزند نورانیش ظهر را به ظهورِ تام ظاهر میکند(انشاءالله بزودی) اللهم عجّل لولیک الفرج. و قمر که درواقع باطن صعود است و جایگاه مقعد صدق عند ربهم یرزقون(آیه 55 سوره مبارکه قمر) و یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه(آیه 10 سوره مبارکه فاطر) است زیرا قمر، ولایت است. درحقیقت قمر است که شقّ القمر شده! دراصطلاح کسی که کار خیلی خاص و شاقّی را به سرانجام صحیح میرساند، میگویند شقّ القمر کرده است( حال بماند معارف و معانی حروفی و کلمات نورانی قرآن!). درواقع هر کس راه صعود ولایت را کامل و بینقص در دنیا طیّ مسیر کند و در باب ولایت شیعه و پیرو واقعی مولا و صاحب زمانش(ص) باشد، تا به جایگاه مقعد صدق برسد، شقّ القمر کرده است. و حضرت علی(ع)، صاحب شقّ القمر است! اما چنانچه میدانید تمام تکالیف آخرتی ما به ماه قمری است و آنچه از اعیاد و اعمال است به ماه قمری است زیرا اتصال دهنده اعمال عالم دنیا به آخرت، ولایت است. پس در حقیقت امتحان هر مؤمنی هم به نگهداری دین خود در پشت ولیّ زمان(ص) است و رضایت ولایت عظمای صاحب الزمان (عج)، رضایت خداوند متعال است.
عدد ابجد کلمه قمر=340 است که معنی میشود به 300+40: عدد 300 برابر حرفِ ش است که صفت تفشی دارد یعنی افشاکننده عدد 40 است. و عدد 40 برابر حرفِ م میباشد که اربعین است یعنی سبزکننده، بهارکننده، زنده کننده و احیاکنندهی دنیا و آخرت مؤمن است و بالاترین مقامش، قلب کننده است. خوب دقت کنید که قمر یعنی ولایت چقدر زیباست! و جمع ارقام 340 میشود عدد 7(0+4+3) که باطن حمد است و جالب است که جایگاه موضعی کلمه قمر=52 برابر عدد ابجد کلمه حمد است! نکته مهم: رسالت، حقیقت باطن حمد است به عدد 7 آیه سوره مبارکه حمد در طول زمان که حامل و جامع باطن کلّ قرآن کریم است. و ولایت، حامل باطن عالم است در عرض زمان. و جامع و جامعیّت وسعت عالم است. و در کتابت عمل در حمد به عرض در لوح عمل نوشته میشود. پس قلم در طول، رسالت است و لوح در عرض، ولایت است. و امتحان در عمل صادقانه است چنانچه نمره و نتیجه در جواب عمل است. و جایگاه در کارنامه قبولی و مقدار معدل اعمال در آخر عمر معلوم میشود. آنگاه برای بنده، مرتبه و مقامات زده میشود؛ آیا میرسد به فی مَقعد صِدق عند ملیکٍ مُقتدر؟!اللهم الرزقنا
در عالم هستی جایگاه قمر، عالم 9 است. واقعا در علم اعداد چگونه میتوانیم معنا را بخوانیم و درک کنیم تا بفهمیم خداوند قادر متعال چگونه زیباییها و عجائب خلقتش را نشان میدهد؟! مبحث عدد 9 آنقدر زیبا و جامع است که فقط میتوانم بگویم که سلطان اعداد است و همهی اعداد در زیر سلطه عدد 9 هستند. و در مفهوم واقعی گنج الاسرار اعداد است زیرا در بلوغ حقیقی این عدد در حروف باب مفتوح معرفت لا اله الا الله است. و همانگونه که در درس توحیدی قل هوالله احد خوانده شد، همهی عالم در عدد 9 غرق هستند زیرا سقف اعداد تا عدد 9 است و شعاع دایره خلقت در عدد 9 خلق شده است و حمل عالم خلقت هم در بلوغ ظهور گنج خاک خشکی به نام ارض در عدد 9 است؛ چنانچه عدد 9 بر مبنای 2 میشود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و اسم مبارک رضا(ع) است.
1)آیه 168 سوره مبارکه آل عمران: الذین قالوا لاخوانهم و قَعَدوا لو اطاعونا ما قُتلوا قل فادرءوا عن انفسکم الموت ان کنتم صادقین؛ کسانیکه(در جنگ احد) با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ نرفته بودند کشته نمیشدند (ای پیغمبر به این منافقان بگو شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد) مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست میگوئید.
2)آیه 140 سوره مبارکه نساء: و قد نزّل علیکم فی الکتاب ان اذا سَمعتم آیات الله یُکفر بها و یُستهزأ بها فلا تَقعُدوا معهم حتی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره انّکم اذا مثلهم انّ الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا؛ و محقّقا خداوند در کتاب خود این حکم را بر شما فرستاد که چون آیات خدا را شنیدید که بدان کافر شوند و استهزاء کنند پس با آن گروه (منافق) مجالست نکنید تا در حدیثی دیگر داخل شوند، که( اگر با آنها همنشین شوید) آنگاه شما هم مانند آنان هستید و خدا منافقان را با کافران در جهنم جمع خواهد کرد.
3)آیه 68 سوره مبارکه انعام: و اذا رایت الذین یَخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتّی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره و اِمّا یُسینّک الشیطان فلا تَقعُد بعد الذکری مع القوم الظالمین؛ و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد شبهه اندازی) به یاوه گویی و سخن بی منطق میپردازند از آنان روی گردان(و مجلسشان را ترک کن) تا در سخنی دیگر درآیند. و اگر شیطان تو را( نسبت به ترک مجلسشان) به فراموشی اندازد پس از به یاد آوردن(به سرعت بیرون برو) و با گروه ستمگران منشین.
4)آیه 16 سوره مبارکه اعراف: قال فبِما اغویتنی لَاقعُدَنّ لهم صِراطک المستقیم؛ شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو مینشینم.
5)آیه 86 سوره مبارکه اعراف: ولاتَقعُدوا بکلّ صِراطٍ توعِدون و تصُدّون عن سبیل الله مَن آمن به و تَبغونها عِوجا واذکروا إذ کنتم قلیلا فکثّرکم وانظروا کیف کان عاقبة المُفسدین؛ و بر سر هر راهی منشینید که کسانی را که به خدا ایمان آوردهاند(به مصادره اموال وشکنجه و باجخواهی) بترسانید و از راه خدا بازدارید و بخواهید آن را (با وسوسه و اغواگری) کج نشان دهید، و به یاد آرید زمانی را که جمعیت اندکی بودید ولی( پروردگارتان) شما را فزونی داد و با تأمل بنگرید که سرانجام بدکارن عصیانگر چگونه شد!
6)آیه 5 سوره مبارکه توبه: فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعُدوا لهم کلّ مرصدٍ فأن تابوا و اقاموا الصلوة و اتواالزکوة فخلّوا سبیلهم انّ الله غفورٌ رحیم؛ پس چون ماههای حرام (ذیقعده،ذیحجه،محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آنگاه مشرکان را هرجا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز بپا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
7)آیه 46 سوره مبارکه توبه: و لو ارادوا الخُروج لأعدّوا له عُدّة و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعُدوا مع القاعدین؛ و اگر آنان قصد سفر جهاد داشتند درست مهیّای آن میشدند لیکن خدا هم از برانگیختن آنها کراهت داشت پس آنها را بازداشت و حکم شد( که ای منافقان نالایق) شما هم با معذوران (کور عاجز در خانه خود) بنشینید.
8)آیه 81 سوره مبارکه توبه: فَرح المُخلّفون بِمَقعَدِهِم خِلاف رسول الله و کرهوا ان یُجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتَنفروا فی الحرّ قل نار جهنّم اشدّ حرّا لو کانوا یَفقهون؛ آنهایی که از جهاد دررکاب با رسول خدا(ص) بازنهاده شدند از این بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند ( و مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آنها) گفتند: شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید، آنان را بگو: اتش دوزخ بسیار سوزانتر است، اگر میفهمیدند.
9)آیه 83 سوره مبارکه توبه: فإن رجعک الله الی طائفةٍ منهم فاستئذنوک للخروج فقل لن تَخرُجوا معی ابدا و لن تُقاتلوا معی عدوّا إنّکم رَضیتم بالقُعود اوّل مَرّةٍ فاقعُدوا مع الخالفین؛ پس اگر خدا تو را بسوی گروهی از آن بازماندگان (به مدینه) برگرداند و آنها(به ملاقات تو آمده و) اجازه جهاد خواهند، به آنها بگو: ابدا شما با من به جنگ نخواهید آمد و با هیچ کس از دشمنان من جهاد نخواهید کرد شما هستید که اول بار برای تخلفتان از سفر جهاد اظهار مسرّت میکردید، اکنون هم با بازماندگان به جای خود بنشینید.
10)آیه 90 سوره مبارکه توبه: و جاء المُعذّرون مِن الاعراب لِیؤذن لهم و قَعَدَ الذین کذبوا الله و رسوله سیُصیب الذین کفروا منهم عذابٌ الیم؛ و گروهی از اعراب بادیه(نزد تو) آمده و عذر میآورند که اجازه معافی از جهاد یابند و نیز گروهی که تکذیب خدا و رسول(ص) را کرده(بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند، بزودی کافران از این دو طایفه را عذابی دردناک خواهد رسید.
11)آیه 22 سوره مبارکه اسرا: لا تَجعل مع الله الهاً آخَر فتَقعُد مَذموماً مخذولا؛ هرگز با خدای یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدی خواهی نشست.
12)آیه 29 سوره مبارکه اسرا: و لا تجعل یَدک مَغلولةً الی عُنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتَقعُدَ مَلوماً مَحسورا؛ و نه هرگز دست خود را(در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته دار و نه بسیار باز گشاده دار که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.
13)آیه 55 سوره مبارکه قمر: فی مَقعَدِ صدقٍ عند مَلیکٍ مُقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت(با عزت و احترام) نزد خداوند مالک عزت و سلطنت جاودانی متنعّم هستند. خوب دقت کنید! اینجا حقیقت ذیقعد است. اللهم الرزقنا
14)آیه 9 سوره مبارکه جن: و أنّا کنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ للسَّمع فمَن یَستمع الان یَجد له شِهابا رَصدا؛ و ما(پیش از نزول قرآن) در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی مینشستیم اما اینک هر که(از اسراروحی الهی) سخنی بخواهد شنید تیر شهاب در کمینگاه اوست.
پس درواقع در دنیا ظهور 14 ذیقعد به دستورالعمل پروردگار عالم است که کجا باید نشست و کجا باید ننشست و کجا خداوند متعال ظهور مهندسی را فرموده که از جایگاههای غلط و جهنمی پرهیز کنید و به جایگاههای بهشتی که در باطن جایگاه صداقت است، بنشینید.
حال اگر خوب دقت کنیم خداوند کریم در سال قمری که ظاهر و عیان همه بندگان خداست، ماه یازدهم را ذیقعد خلقت خود قرار داده است. چنانچه یک ذیقعد ظاهر است در 25 این ماه که فقط خشکی روی آب متولد میشود از نظر جسمی، اما یازدهمِ همین ماهِ یازده، قدوم مبارک ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) متولد میشود. پس حقیقت ظهور حروف کلمه ارض جابجا میشود به رضا(ع) که عدد ابجد هر دو نام مبارک 1001 است.
و خداوند متعال در آیه 13 سوره مبارکه مؤمنون میفرماید: ثم جعلناه نطفة فی قرارمَکین؛ سپس آن نطفه را در قرارگاهی استوار(چون رحم مادر که ذیقعد است) قرار دادیم. پس قرار گرفتن نطفه تا انجام نمیشد، مولودی هم نبود!
در سال قمری، ماه یازدهم؛ ماه ذی القعد است یعنی صاحب جایگاه، در حقیقت حکمت خداوند کریم به چند طریق این جایگاه را معنی فرمود و ظهور داد:
1)اول اینکه در 25 ذی القعده خداوند، نقطه ارض را از درون آب خلق فرمود، درواقع خشکی متولد شد. اما حکمت اینکه اول آب بود، چیست؟ خداوند متعال در آیه 30 سوره مبارکه انبیا میفرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیء حی یعنی آنچه که قرار دادیم که زنده شود همه از آب است. پس زمینهی حیات ظاهر، آب بود که خشکی از درونش متولد شد.
و کلمه ذیقعد یعنی نشان دهنده صاحب جایگاه. و خداوند کریم میخواهد صاحب جایگاه که خودش است و در ظهور، تولد خلیفههای برحقش میباشد، را معرفی کند. در آیه 10 سوره مبارکه الرحمن فرمود: والارض وضعها للاَنام؛ زمین را برای زندگی آفریدگان مقرر فرمود. و آیه 6 سوره مبارکه شمس: والارض و ما طحیها؛ و قسم به زمین و آنکه آن را بگسترانید.
خشکی، محلّ ظهور و انعکاس تمام اسرار عالم بالا روی زمین قرار گرفت و تماماً در نقطهی ارض. اینجا نقطهی تجلی وحدانیت و توحید پروردگار عالم قرار گرفت و از اینجا به امر خالق یکتا، دنیا دحوالارض شد؛ تمام آسمانها و زمینها و آنچه بین آنها بود، کشیده شد و خلق گردید. لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
پس این نقطه ذیقعد خشکی شد. عدد ابجد کلمه خشکی=930 است که در معنا، منتهای کمال در تجلی گنج توحید خداوند است یعنی بلوغ ظرف توحید و گنج لا اله الا الله و جایگاه عددی کلمه خشکی=66 است که برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّجلاله میباشد. خوب دقت کنید! اینجا متوجه میشویم که مهندسی پروردگار عالم در ساخت و ساز در جایگاه خشکی اول ساختمان روی آن نقطه خانه خداست یعنی توحید محض. و از این نقطه آن چه روزی مخلوقات است، قسمت میشود و کنیه پیامبر(ص)، ابالقاسم است.
جالب است در ذیقعد شروع خشکی کلمه ارض، خشکی از روی آب متولد شد. اما در زمان حضرت نوح(ع) هنگامیکه خدا میخواست عذاب نازل کند، فرمود نشانهاش اینست که از خشکی درون تنور، آب فوران زد! { آیه 40 سوره مبارکه هود(ع)}. و آیا جالب نیست که خشکی در اول خلقت، خاک بود اما خشکی در زمان حضرت نوح(ع) کشتی بود که از جنس چوب است؟! توجه!توجه! خاک در آب باز میشود؛ مثل کسانیکه در طوفان نوح(ع) غرق شدند اما کسانیکه در کشتی سوار شدند، نجات یافتند. زیرا به اذن خداوند چوب در آب فرو نمیرود. آیا همه امامان معصوم(ص)، صاحب سفینه نجات نیستند که در دریای پرتلاطم دنیا شیعیان را به سلامت به ساحل میبرند؟! پس چگونه ذیقعد را بشناسیم؟! ذیقعد در دنیا یعنی جایگاه ظاهری. اگر پادشاهی همهی ملوک عالم باشد، روزی واژگون میشود و در آخر نابودی و مرگ و برهنگی و تنهایی است. اما ذیقعد خشکی کشتی نجات فقط برای مؤمنین است و نجات است و رسیدن به ساحل امن و آرامش در بهشت و در وادی السلام است که توضیح داده شد. پس حضرت ابالحسن علی بن الحسین(ع) در صلوات شعبانیه چه زیبا فرمود: ...الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن مَن رکبها و یغرق مَن ترکها... ؛ ائمه(ص) کشتی دریای معرفتند و روان در اعماق آن دریا، در امان است هر کس بر آن کشتی همراه شود و غرق خواهد شد هر کس آن را ترک کند.
2)وجود مبارک امام رضا(ع): اما خداوند متعال باطن این نقطه(ارض) و هر چیزی را که خلق میفرماید، روح قرار میدهد تا زنده و حی شود. درواقع کلمه ارض، جسم است و کلمه رضا، روح آن است که همان حروف ارض است و در بطن ارض، جان میدهد و حیات طیب الی یوم القیامة همهی موجودات مخصوص، انسان است. خداوند کریم رضای خودش را تجلی داد به عدد 1001 که در غالب کلمه ارض باشد و ارواح طیبه و اسماء الحسنای خدای باری تعالی از آن تجلی کند.
پس 11 به عدد و یازده به حروف، هم طول در ماه قمری به 11 یعنی ماه ذیقعده میرسد و هم عرض شبانه روزی به یازدهمین روز ماه ذیقعده میرسد، اگر کنار هم بنویسیم میشود 1111 که برابر با عدد ابجد اسم مبارک علی رضا(ع) و عدد ابجد کلمه ظهور است. و مگر نه اینکه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) هریک هنگام تولد، 11 ذریه معصوم(ص) در بطنشان بود، پس در زوجیت این دو وجود نورانی میشوند 1111!
نکته مهم اینکه هیچ عملی بدون مُهر رضا مقبول درگاه خداوند نیست. نماز بی رضا، روزه بی رضا، خیرات بی رضا، حج بی رضا، اخلاق بی رضا و عمر بی رضا، نمرهاش صفر است. چرا قبول نمیشود و نمره ندارد؟ زیرا رضا(ع) ذیقعد روح عمل و جایگاه مزد و انتقال به رضوان الهی است. پس عمل بدون روح، زنده نیست که بخواهد آثار داشته باشد!
اولین وجود مبارک و نورانی که خلق شد؛ حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) بود که در وادی رحمت در قسمت صفا و مروه قدم به خاک زمین گذاشتند و در شروع زندگی خداوند به ایشان امر فرمود خانهی خودش را روی نقطه ارض بسازد. درواقع اینجا خانه توحید است که درحقیقت دوباره یک ذیقعد اتفاق میافتد! زیرا یک جسم ساخته شد که ظاهر است و خداوند از زیر همان خانه، عالم را دحوالارض فرمود. یعنی همه در روح و جسم ارض. و یک بار خانه خداوند به نام خانه توحید ساخته شد(جسم) و بعد از سالیان به اذن پروردگار عالم، دیوار خانه خدا شکافته شد و روح و جان این خانه ظهور پیدا کرد؛ قدوم مبارک حضرت علی بن ابیطالب(ع){ درحقیقت خودش و یازده ذریه معصومش(ص)} روی زمین آمد. صلوات و تحیات خداوند و ملائکه و انبیا و اولیاء بر او و خاندان پاکش باد. درواقع به وجود فرزندان نورانیش حجتهای خداوند و ولایتهای کبری و عظمای ایشان ممدود و الی یوم القیامة کشیده و غالب گردید.
حالا اگر کلمه ارض و رضا را بصورت دایره بنویسیم:
ا ض |
ر |
ر ا |
ض |
در دایره کلمه ارض، حرفِ ر در وسط قرار میگیرد؛ با تمام صفاتش و تکریرش و عدد ابجد 200 که برابر کلمه عقل است و عقل پایهی ارتقاء بنده است که امر میکند حکم خدا و حدود الهی اجرا شود. و جالب است که در کلمه رضا، حرفِ ض در وسط است به عدد ابجد 800 و جایگاه عددی 26 که برابر عدد ابجد کلمه حدید است. پس به شرط اجرای حدود الهی و رضای خدا به قرب الی الله واصل میشویم.
نکته مهم اینکه اگر دو حرف بالای دایره ارض را دقت کنیم: الف و ض است که عدد ابجدشان میشود 1+800=801 که برابر با عدد ابجد کلمه آخر است. درواقع همان حرفِ الِف و الـْفِ عمل است. یعنی در کفِ قبر، نقطهی ارض را به ما میدهد که تمام هستی عمر دنیای ما در آن خلاصه میشود و تحویل ما میگردد و آنگاه تمام نقاط زندگی دنیایی ما بر ما شاهدند و ما مشهود تمام قسمتهای زمینی که رفتیم و تمام لوازمی که استفاده کردیم و تمام آنچه بدست آوردیم و تمام آنچه از دست دادیم از بچگی تا پیری، و حتی پوست و گوشت ما و آنچه خوردیم و گفتیم و شنیدیم و دیدیم و هر جور زندگی کردیم؛ یعنی همهی آنچه از ما آثار مانده و میماند( از فرزندان تا آثار علمی و مالی و اخلاقی و عملی و عبادی و جهادی و ...) همه در نقطهی ارض به ما تحویل داده میشود.
اما دو حرف بالای دایره رضا: حروفِ ر و الف است. چنانچه در جلد یک کتاب قرآن شناسی در مبحث حرفِ را توضیح کامل بیان شده، این دو حرف حامل تمام صفاتِ 28 حروف الفبای ابجدی است و دارای 15 صفت است که در مقام جایگاه حرفِ س است یعنی قلب قرآن. و حرفِ را از حروف ربط است یعنی ارتباط دهنده به کلّ قرآن و مخصوص حرفِ ض، رضاست که در جایگاه عددیش 26 بود و برابر حدید یعنی اجرای حدود خداوند. پس انسان به شرط رضای خدا میتواند در ارض قبر به رضوان الهی مرتبط و واصل شود. این همان معنای حدیث سلسلة الذهب از امام رضا(ع) است که فرمود: لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها، و امام رضا(ع) شرط آن است.
نکته مهم: عدد ابجد حروفِ را=201 است که برابر عدد ابجد کلمه عاقل میباشد!!! آیا نتیجه این همه زیبایی جز برای کسی است که عاقل است و تمام عمرش از روی عقل، بندگی و دینداری کرده است؟! و عدد 201(=را) همچنین برابر عدد ابجد اسم قاسم است و فردِ عاقل دیندار اینجا قسمت حقیقی خود را از وجود ابالقاسم(ص) میگیرد.
3)ذیقعد سوم، وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) است که از مکه معظمه از کنار خانه خدا به سرزمین عرفات آمد و با شناساندن کامل خود و خاندان پاکش و هدف و مقصد و منظورش؛ توحید ناب و خالص راهی کربلا گردید.
و خداوند یک بار دیگر ذیقعد حقیقی عالم را در عرصه میدان کربلا و عاشورای عمر همگان در انتخاب حقیقی بسوی خودش و نشان دادن حج واقعی در طواف رضای خدا و رسیدن به قربانگاه و آنگاه رسیدن به چشمهی جوشان حیات طیب در مقصد عند ربهم یرزقون با وجود امام عاشورائیان در گودال قتلگاه به نمایش عالمیان پرده برداری کرد و درواقع هفت پرده از تمام حجابها برداشته شد. درواقع کربلا روح وجان نقطه ارض زیر خانه خداست! و به یک معنا حقیقت و معرفت به آن است که ارض، انتقال دهنده انسانیت به جایگاهِ "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر" و "عند ربهم یرزقون" است. و حیات طیب و دائمی و حقیقی است.
کربلا وادیِ خشکی است که به آن تفتان میگویند. و امان و امان از این خشکی! که به حق الیقین رسیدن مؤمن در اتصالش به امام زمان(عج) است. در این خشکی که ارض کربلا نام گرفته، هم باطن عدد 1001 است، هم ارض است و هم رضا( یعنی روح و جسم). خیلیها فقط ارض را دیدند مثل سپاه یزید و یزیدیان، اما لشکر امام حسین(ع) هم ارض را دیدند و هم رضا را چشیدند. اللهم الرزقنا
عزیزان آنجا نه تنها زمین خشک بود، سه روز هم آب(ظاهر) را بر وجودهای مبارک بستند. نه تنها تشنگی، که در وقت شهادت تمام خون که مایع حیات درون بدنشان بود از وجودشان خارج شد و جسم پاکشان هم خشک شد. مخصوص وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) که به تنهایی نقطهی خشکی ارض و جانِ رضا شد!
او که هزاران زخم به بدن مطهرش وارد شده بود، آه و صد وای که درحالیکه زنده بود ملعونها از قفا( در حال سجده) با 12 ضربه( برابر تعداد حروف لا اله الا الله) بر استخوان، سر از بدن مبارکش جدا کردند و بعد بدن مطهرش را زیر سمّ اسبان لگدکوب کردند که دیگر هیچ خونی در استخوانش هم نماند( اللهم العنهم جمیعا).
روی نگین انگشتر آقا نوشته شده بود: لا اله الا الله عُدّة لِلقاء الله؛ حضرت به همگان فرمود راه رسیدن به لقاء الله فقط لا اله الا الله است!
خوب دقت کنید!!! از اینجا خون اباعبدالله الحسین(ع) دحوالارض شد و ثارالله شد و حیاتش ممد حیات طیب همه شد به سوی عند ربهم یرزقون! درواقع ذیقعد حقیقی نشانی خدا؛ هو را بطور کامل به همهی مؤمنان در عاشورای عمر هر کس به وضوح نمایان فرمود تا هرگز کسی در این دنیا گم نشود و این ذیقعد حیات طیب است و پیامش اینست که در دنیا آمدهایم که نمیریم بلکه زنده شویم: و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169)
4)ذیقعد چهارم: بعد از بسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات میکند و مرکز بسته شدن لخته خون زندگی است، قلب جنین میباشد. اینجا همان نقطه ارض یعنی خشکی بدن است که روی کیسه آبی است که خداوند بستر نرم برای جنین قرار داده ، ظاهر میشود و از اینجا بقیه بدن خلق میشود.
درواقع قلب میشود خانهی خدا که تمام سلولها و عروق بدن از اینجا که مرکز گنج خلقت(چه ظاهری و چه باطنی) است، حیات میگیرند و به گرد قلب، طواف میکنند. و خشکی به همه قسمتها کشیده میشود. از آنجا که نامش قلب است، محل ّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است و در هر نفس، خون تازه و سرخ را به تمام جان عروق میرساند و مواد زائد و خون سیاه را تصفیه میکند. و از اینجا مرکز رضای خدا هم جلوه میکند! آنگاه قلب مؤمن خانه خدا میشود و تمام اعضا به گرد رضای خدا حیات میگیرد و عمل میکند تا از صورت انسانی به سیرت انسانیت برسد و آدم شود.
*نکته: خانه مبارک خدا، قبله است که همان حروف قلبه میباشد! و همهی عالم خلقت به گرد محوریت جان خانه خدا که همان نقطه ارض است و حروفش همان حروف اسم رضا(ع) است(درواقع رضای خداست)، در طواف و گردش است و حیات را به همه موجودات میرساند؛ هم حیات ظاهری که جسم دنیاست و هم حیات باطنی رضوان الهی است که رستگاری و غفران پروردگار عالم است. و در 4 ماه و 10 روز دوره جنینی، خالق بیهمتا گنج باطن را به قلب انسانی جنین میدمد{آیه 29 سوره مبارکه حجر و آیه 72 سوره مبارکه ص: فإذا سوّیته و نفختُ فیه من روحی...} یعنی روح نورانی خدایی را دریافت کرده است. پس این عضو، مرکز عبادت مخلصان است که تمام امیال و خواستههای آنها به رضای خدا و در طواف دلِ خدایی، اعمالشان را ظاهر میسازد. در حدیث میفرماید: «قلب المؤمن عرش الرحمن».
پس پایهی خلقت قلب، همان خشکی ارض شد که عدد ابجدش 1001 است و در جمع ارقامش 2(=ب) و جایگاه عددیش 47 که جنین به 40 هفته (40 تا 7 تا)؛ مولود کامل متولد میشود و در جمع ارقامش 11 و (2=1+1) پس حیات دنیایی هم از باب حرفِ (ب) ظهور دارد و عدد به 2 شروع میشود و درواقع زندگی در ثانی که همان ظرف زمان است، شروع میشود و هویّت آن به فطرت خدایی ظاهر میشود.
5)اما ذیقعد پنجم که ذیقعد حقیقی و تمام نشدنی همهی انسانهاست و بناچار همه باید درک کنند، قبر خواهد بود! همانطورکه بیان شد کلمه ارض و رضا(ع) عدد ابجدش 1001 است. اینجا همه درک خواهند کرد که این نقطه از آن همهی ماست و باید خود دحوالارضش کنیم. اما چگونه و تا کجا؟ چنانچه قبر بعضی چنان تنگ است که میفرمایند فشار قبر چنان است که شیری که در بچگی از مادر خورده از استخوانهایش بیرون میآید و بعضی را خداوند چنان جایگاه فراخی میدهد که هر چه چشم بیندازد دیوار قبر را نمیبیند و میفرمایند مَدُّالبصر شده و در سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 133 میفرماید: و سارعوا الی مغفرةٍ من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اُعدّت للمتقین؛ و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فراگرفته و مهیا برای پرهیزکاران است.
و این نتیجهی زیبای جایگاه یک مؤمن است که خداوند او را در کنف حمایت خود، در پرتو رضای خودش به رضای خواستههای او تا قیامت میرساند و میفرماید: رضی الله عنهم و رضوا عنه( سوره مبارکه توبه؛ آیه 100- سوره مبارکه بینه؛ آیه 8- سوره مبارکه مائده؛ آیه 119) و در آیات آخر(27تا 30) سوره مبارکه فجر میفرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی؛ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد. پس در میان بندگانم درآی. و در بهشتم وارد شو ). و قرارش میدهد فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعنّم هستند(سوره مبارکه قمر؛ آیه 55). اللهم الرزقنا.
6)اما ذیقعد ششم انشاءالله در جایگاه دائمی و نهایی در بهشت است؛ یوم الورود، یوم الخلد، یوم الحکمة، یوم الحساب، یوم القیامة. و یوم الحسرة برای کسانیکه ذیقعد دائمی آنها در جهنم و در جایگاه آتش و عذاب قرار میگیرد.
7)یک ذیقعد در عالم دنیا، خلقت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) است که خداوند جسمیت تمام انسانها را به وجود این دو بزرگوار تا زمان حضرت نوح(ع){ که آدم ثانی است} قرار داد یعنی از وجود مبارکشان در دنیا اولادشان(بنی آدم) دحوالارض شد.
8)یک ذیقعد در عالم سرّی است که خداوند قبل از خلقت همهی موجودات، وجود مطهر 14 نور مقدس معصوم(ص) را درعالم قرب خلق فرمود که به تسبیح و تنزیه و تهلیل و تکبیر و عبادت خداوند را بجا میآوردند. همه یک ذیقعد وجود نازنین والاگهر حضرت فاطمه(س) است که قبل از همهی انوار نور مطهرش از جلوه ذات اقدس احدیت خلق شد که او ملیکهی دو جهان و ذیقعد تمام انوار مبارک معصومین(ص) است. و از وجودهای مبارک، همهی مخلوق پس خلقت در باطن ذیقعد است و در زیارت خانم(س) وجود مطهر امام صادق(ع) میفرماید: السلام علیکِ یا ممتحنة امتحنکِ الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدکِ لما امتحنک صابرة انا لکِ مصدق صابرعلی ما اتی به ابوک و وصیّه صلوات الله علیهما و انا اسئلک ان کنت صدّقتک الا الحقتنی بتصدیقی لهما لتسرّنفسی فاشهدی انّی ظاهر بولایتک و ولایة ال بیتک صلوات الله علیهم اجمعین.
پس اول ظرف باطنی که تحمل تمام خزانهی خلقت را داشته باشد، امتحان شد و دارای تحمل بود و قبول شد و خلق شد تا مظهر حیات عالم خلقت در دنیا و آخرت باشد. شاید به یک معنا فی قرارٍ مکین اتفاق افتاد. و عالم به ظهور روحانی تا قیامت کشیده شد.
9)در خلقت خانه خدا ذیقعد شد خانه خدا و باطنش شد ذیقعد تولد حضرت امیرالکونین علی بن ابیطالب(ع) و 11 ذریه معصومش(ص) که الی یوم القیامت همهی عالم در ظلّ وجود و حضور حجة بن الحسن اباصالح المهدی(عج) هستند و کشیدگی روحانی هست تا قیامت زیرا جسم دنیا از بین میرود اما روح و باطنش تا قیامت ادامه دارد.
10)حقیقت اسرار وجود حضرت علی(ع) در تولد در بیت الله است و حقیقت اسرار حضرت فاطمه(س) در تولد در بیت الوحی است. حضرت علی(ع) ظاهر است و حضرت فاطمه(س) باطن آن! وجود مبارک حضرت علی(ع) و 11 ذریه معصومش(ص)، حجتهای خدا هستند الی یوم القیامة در ظهور جسمانی. و فرزندان حضرت فاطمه(س) که همان عزیزان معصومند(ص)، اتصال دهنده عالم قوس صعودی هستند از عالم لیل به نهار یعنی از اسفل به عالم اعلاعلیین.
11)در قرآن عزیز دو عدد است که ظاهر و باطن قرآنند! یک عدد ترتیب نزول سورههای مبارک به قلب مطهر پیامبر(ص) و یک عدد ترتیب فهرستی(نوشتاری) ظاهر قرآن است. درواقع آدرس معارف قرآن، قلبی است و آدرس قرائت ظاهری آن، فهرستی است. پس هر عدد جایگاه و ذیقعد و یا شاید بتوان گفت کلید و مفتاح هر سوره یا حروف و کلمات و حتی حرکات قرآن عزیز است که با هر حرکت معنا عوض میشود. یا هر کدام حروف یک مخرج ظهوری در دهان برای قرائت دارد. راستی چرا اینقدر نظم و دقت؟!!! زیرا محلّ اختفای معانی در معرفت و علم به آن کلام و حروف است. پس تا در جایگاه قرار نگیرید، آن را دریافت نمیکنید!(مثل آدرس هر منزلی است که قصد رفتن به آنجا را دارید).
12)ورود حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در ذیقعد، صفت رحمانیت پروردگار عالم است و نجات سرنشینان کشتی نوح(ع)، ظهور ذیقعد صفت رحمانیت پروردگار عالم است. چون صعود است! و کشتی است که ساکنانش را از دریا به ساحل نجات میرساند. الی یوم القیامة
13)ذیقعد طلوع خورشید از مشرق است به مغرب. ذیقعد مشرق، انوار پیامبر(ص) از عالم بالا به قوس نزولی است. اما زمان ظهور مبارک حضرت مهدی(عج) از ذیقعد مغرب انوار است که تمام کنندهی به عالم صعود و جلوه دهندهی تمام انوار مشرق جدّ بزرگوارش و تمام 124 هزار پیامبر(ع) و ائمه معصومین(ص) است.
14)انسان هم در زندگی ظاهریش دو ذیقعد دارد: یکی در دنیا در منزل پدر و مادر خود به دنیا میآید؛ قوس نزولی و یک بار برای صعود ازدواج میکند و به تمام گنجهای وجودش و قوایش و زحمات عمرش میرسد.
اما در زندگی باطنی خداوند یک ذیقعد را سن و عمرش به او به عنوان بلوغ و تکلیف، جایگاه برایش قرار میدهد و یک ذیقعد خانهی آخرش است که محتوای تکلیف را آنجا پس میدهد و افشا میشود و نمره میگیرد و ارتقاء پیدا میکند.