گردنبند بندگی
معرفت اندر گل آدم نماند |
اهل دلی در همه عالم نماند |
اگر لذت ترک لذت بدانی |
دگر لذت نفس لذت نخوانی |
گرت باز باشد در آسمانی |
هزاران در از خلق برخود ببندی |
چنان میروی ساکن و خواب در سر |
که می ترسم از کاروان بازمانی |
وصیت همین است جان برادر |
که اوقات ضایع نکن تا توانی |
بسم الله الرحمن الرحیم
علم عدد و حروف:
به نام آنکه عدد را با یک آغاز کرد و خود را به یکتایی و راه رسیدن به خود را توحید قرار داد و خود را احد جلّجلاله نامید. او کثرات مخلوق خود را به ارادهاش از (یک مخلوق) یعنی "سِّر حقیقت محمدی(ص) ظهور داد. و در آخر همه کثرات به "یکِ" ذات اقدس خودش برمیگرداند. "انّا لله و انّا الیه راجعون".
در عدد "یک" و از عدد "یک"، تعدد زوجها ظهور پیدا کردند. تمام عوالم، کواکب، اسرار کائنات و اسماء و صفات الهی (که به عدد شماره نمیشوند) اما به کمال اعداد به 1001 نام برده شده است. تعداد اشجار، دریاها، جمادات، حیوانات، انواع مخلوقات خلاصه درون و بیرون هر چیز که با حروف نامیده شده، اعداد، کاملشان کرده و به شمارش در فهرست قوانین و مکالمات و دستهبندیها قرارمیگیرند و آدرس و کدِ وجودی پیدا میکنند.
واضع علم حروف که ذات اقدس باری تعالی جلّجلاله شأنه است، یکی از 7 صفت ذاتی خود را تکلم شمرده است و با کلامش، "کنز" و گنج وجود خویش را معرفی کرده و در عرفان شناختش، ما را به خود نزدیک کرده و لیاقت بندگی و خلیفة الهی و تقرب به خود را عنایت فرموده است. و مجرای کلام خویش را از گلوی بهترین و پاکترین مخلوق خود، ظهور داد که آن مجرا "نطق الله" است و ایشان ناطق قرآن "علی بن ابیطالب"(ع) و او اولین نویسنده کلام قرآن بر لوح کتاب در دنیا است. و ایشان واضع علم تجوید و علم حروف و علم اعداد و "جان حروف ابجد" است.
علم حروف با عدد ابجد، کامل میشود. چون کثرت اعداد نسبت به تعداد حروف بیشتر است. بنابراین هر حرفی در ستون بندیِ اعداد، جایگاهی دارد. جایگاه، حقیقت معنا و اسرار حرف را ظاهر میکند! مثل نخهای تار و پود یک فرش که وقتی تار بر روی پود منطبق میشود، گرهی بافت روی آن جایگاه قرار میگیرد و مستقر میشود. آنگاه نوع ارزش و رنگ و تمامی شناسه خود را معرفی میکند.
پس من به اذن صاحب کلام و روشن کننده تمام اعداد، مولایم؛ خالق کلام الله ذرهای از بیّنه حروف را در وجود اعداد توضیح میدهم. تا شاید کلام حق را بیشتر بفهمیم و بهتر عمل کنیم و به مغز معانی آن به وسعِ کم خود برسیم.
اعداد هر یک، صورت فلکی و صورت ملکوتی دارند. و درحقیقت، تکمیل کننده و تدوین کننده مراتب خلقتی و ظهوری و ظاهری و باطنی حروف و کلمات شدهاند و همانطور که گفته شد اعداد، روح حروف هستند. علم اعداد را ریاضی نامیدند زیرا از دل حروف متولد میشوند و با خود معماها را ظهور میدهند و با خود معلومات علوم را ظاهر میکنند. بنابراین علم ریاضی به دستههای گوناگون قسمت بندی شده تا در عرصه علم، معماهای خلقت را حل کند. هیچ آدرس و نشانی از علوم نیست که در آن علم اعداد نباشد.
درست است که اعداد از یک، ظهور پیدا کردهاند اما همه در یک دایره سِرّ هستند. این دایره که گردش بندگی در حول رضای اوست، بندگی را ظهور داد. اول ظهور، ظرفی است که قابلیت اَمَة الهی را در مقام قرب و در مقامی که "لا یَشُمُّ رایحة الوجود" بود را پیدا کرد. قبل از اینکه مخلوقی خلق شود امتحان شد و در امتحان به مقام "صابره" قبول شد. دایره در دنیا شکل مقدس به خود گرفت و درونش "اقطار السموات و الارضین" را جای داد و قبول حامل بودن تمام حملها را کرد. تا ظاهرها به عیان رسند، و عیانها به نقطهی جوشش خود، و باطنها را به کمال بندگی و خالص شدن و مخلص شدن، و واصل شدن به قرب رضای خدا و شیعه واقعی 14 معصوم(ص) و رضای قلبی مولا و سرورمان آقا صاحب الزمان مهدی(عج)! پس از اینجا هر کس درجه و نمره بندگی میگیرد تا ممتاز یا مردود از هم معلوم شود واعداد همه از این دایره پیدا میشوند؛ نمره 1-2-3-4... .
درابتدا، منظور این حقیر از شروع ملکوت اعداد و حروف مخصوصاً ازعدد 5 این است که سلسله ملکوت اعداد را به رشته تحریر درآوردم و به فضل بینهایت او در حلقه بندگی به شناخت خود برسیم که در حالیکه کلّ اعداد و حروف در انسان جلوه کرده اما خودش هیچ است، همه به فضل اوست و هر چه هست اوست و از آنجا به شناختِ مولای خود، صاحبِ نفس و مال و جان خود "مالک یوم الدین"برسیم و حلقه بندگی را به روح و نفس و بدن ظاهر خود زینت داده و افتخار کنیم که فقط و فقط بنده اوهستیم وفقط از او یاری میخواهیم.
"ایاک نعبد و ایاک نستعین"[1].
ثانیا، قصدم از نوشتن این درس بازکردن حلقه بندگی در کمال، یعنی خمس است که اولاً از کتاب آسمانی درس گرفتیم که کلّ قرآن در 7 آیه سوره مبارکه حمد جمع است. چنانچه عدد ابجد کلمه خمس 700 میشود که در جمع ارقامش به 7 میرسیم(7=0+0+7) و در جایگاه عددی کلمه خمس=52 میشود. 52، برابر عدد ابجد کلمه حمد است. نتیجه میگیریم که شکر و حمد واقعی از تمام نعمات الهی، رسیدن به حقیقت عملِ خمس است. بنابراین حلقه، باید وصل به شیعه شدن اربابِ حلقهها "ابا عبدالله الحسین(ع)" باشیم زیرا او، خامسِ آل عبا(ص) است!
ثالثاً، باید بفهمیم و بدانیم که همه ما و همه آنچه به ما تعلق میگیرد، ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی همه از آن اوست. او ولی و صاحب اختیار و مالک ماست. باید بدانیم که او مولای ما و ما بنده او هستیم و باید برایش بندگی کنیم. او مولای بینیازی است که به ما توفیق بندگی داد تا ما، به کمال برسیم زیرا تنها موجودی که لیاقت بندگی کردن را دارد انسان است، درصورت وسیرت انسانی! پس با بندگی، ما را به درجه خلیفة الهی و آیینه صفات و آیات خود میرساند و در قربانگاه بندگی، بنده را از قید موت و حیات حیوانی نجات بخشیده و او را در نزد خود، جایگاه و روزی میبخشد."ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[2]". پس از او بخواهیم تا در این عمر کوتاه، لذت بندگی را به ما بچشاند و ما را به درجه خالص، انتخاب کرده و نزد خود به عالم قرب ببرد. انشاءالله.
حلقه، جمع کردن دو سر عمر ماست! روزی که آمدیم پاک و بیگناه آمدیم و انشاءالله روزی که میرویم امانت را به صاحبش بدون نقص تحویل دهیم. و این میسر نمیشود مگر به شیعه شدن انسانهای کاملی که در این دنیا، عبد کامل مولای خود بودند و معصوم بودند و معصوم ماندند الی یوم القیامه. آنها امامان و راهنمایان و پیشوایان مهربان ما هستند. امیدوارم ما از شیعیان و محبّین واقعی آنها باشیم و از ما راضی باشند و با ایشان محشور شویم. انشاءالله
در حدیث مبارک از وجود مقدس پیامبر(ص) نقل شده است که "اعداد، روح حروف هستند". پس حروف بدون اعداد، کلمات میته و بیمعنی هستند. بنابراین اعداد و حروف، حکم وجودی است که یک روح دارد و یک جسم و با تکلم متولد شده و معنا به خود میگیرد. و با عمل به کلام، صورت واقعی خود را نمایان میکند و ابعاد ظاهر و باطنش شکوفا میشود. گاهی سعه وجودی یک کلمه تمام زندگی و حتی دنیا و آخرت شخص را عوض میکند، مثل ایمان آوردن یک کافر که با تشرّف به دین اسلام و با کلمات شهادتین، تطهیر(طاهر) میشود و با ایمانش، طهارت قلبی پیدا میکند که این طهارت، شهادت به ولایت مولی و سرورمان امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع) و فرزندان مطهرش(ص) میباشد. و یا مثل وقتیکه فردی قبول زندگی متأهلی را میکند با گفتن یک "بله"، عالمِ او عوض میشود و خلاصه قبول کار، مسئولیت، تحصیلات و شغل، همه سرنوشت انسان را میسازد و دنیا و آخرت شخص را تحت الشعاع خود قرار میدهد.
حقایق عدد پنج
عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و به عدد 5، حلقه اعداد بسته میشود و در واقع کلّ اعداد در این حلقه، ظاهر و معنی میشوند و در جایگاه خویش قرار میگیرند.عدد 5 تقریبا، به شکل دایره است که تمام عالم به شکل دایره و حرکت دورانی دارند و به گرد محور قائمِ رضای او مطوّف هستند. تمام کرات به شکل دایره هستند و گردش آن در مدار حرکتی خود به شکل دایره است و در کلام سبحان است: "سبّح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم[3]". تمام مخلوقات و موجودات ظاهری و باطنی برای پروردگار خویش تسبیح میگویند و در گرد رضای او طواف میکنند.
عدد پنج یکی از اسرارآمیزترین اعداد است که کلّ اعداد را در برگرفته و از درون، به یکِ واحدیت دلالت کرده و پایه و اساس و مجرای توحید میشود. چنانچه پروردگارعالم ظهوراین عدد را در اسرار و ظهورات و حتی ظاهر وجود خودمان و در قسمت بندیهای کره زمین و ... به همه مخلوقات احاطه داده است. عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و جالب است که عدد ابجد حرف "ه" میباشد. در حروف هم حرف "ه" بسته و به صورت همان 5، ظاهر شده است و هم شکل عدد پنج تقریباً به صورت دایره است. تمام کرات و تمام مدارات و تمام کهکشانها و حتی کره زمین و تمام دریاها و اقیانوسها، همه به شکل دایره هستند و گردش هر چیز بطور دایره است. جای بسی تأمل است! همه مخلوقات به گرد نقطه رضای او میچرخند و همه به قول قرآن کریم "بدون هیچ کراهتی اطاعت محض رضای پروردگار خویش میکنند". فقط انسان است که بندگی مولا را به اختیارش گذاشته و راه را برایش روشن و آخرتش را تبیین کرده و پیامبران و حجتهای خدا {امامان معصوم(ص)} یک به یک آمدند تا انسانها را راهنمایی کرده و در زمان ما به ولایت مولایمان امام زمان(عج)، رهبری و هدایت میشویم.
همانطور که خداوندعزّوجلّ خود را به یکتایی و احدیت معرفی کرد و فرمود: "قل هو الله احد"[4] ؛ پس عدد "یک"، خاصّ اوست. عرفا فرمودند که خداوند عزّوجلّ خود، "یک" است و یک خلقت هم ظهور داد که در "عالم سِرّ" معرفی شد به "سِّر حقیقت محمدی" (ص). سِرّ به پنج اسم مبارک تجلی کرد، اینجا شد عدد پنج، و عددها به وجودهای مقدسشان ظاهر شد. حضرت محمد(ص)؛ "عدد 1" و علی بن ابیطالب(ص)؛ "عدد 2" و خانم فاطمه زهرا(س)؛ "عدد 3" و امام حسن مجتبی(ع)؛ "عدد 4 " و امام حسین(ع)؛ "عدد 5". اگر این 5 عدد را جمع کنیم، میشود 15=5+4+3+2+1 که 15= عدد ابجد اسم مبارک خانم "حوا"(س) است و جایگاه عددی حرف "س" در حروف الفبا برابر 15 است (عدد ابجد س= 60 است) . چون سین، میزان حروف و در قرآن کریم "یا سین"، قلب قرآن است و ایشان، مادرِ جسمانی همه انسانهاست؛ پنج در جان این سِرّ، متجلی است و باطن "5" حلقه اسرار است. 9 ذریه امام حسین(ع) در بطن او در تسبیح و تقدیس و تکبیر پروردگارعالم است که جان "9و5" میشود "14"؛ نور مقدس 14 معصوم(ص) که اگرارقام 14 را با هم جمع کنیم 5 میشود(5=4+1) که فرمود: " کلّهم نورواحد(ص)".
عدد "یک" که همه به یک نور ظهور دارند و کثرات در حقیقت و جان این سِّر قرار گرفته و خلق شدند. پس دوباره یک روز، کثرت به وحدت برمیگرددوسِ اعداد و حروف، رسیدن به معرفت توحید و وصل شدن و بندگی کردن و رسیدن به مقام رضا و قرب الی الله است. حال اگر از اعداد درسی گفته میشود برای این است که معارف و حقایقی ظاهر شود که جان تشنه ما را به سرچشمه توحید و مولای یکتا برساند و ما را بر سر حوض کوثر؛ جانِِ عدد 5 سیراب کند. انشاءالله
همانطور که عدد "5" و حرف متعلق به آن یعنی حرف "ه" را به شکل دایره میبینیم، در وسط این دایره یک نقطه مرکزی ظاهر میشود که این نقطه، "سِرّالاسرار" این دایره است که گرداننده پرگار خلقت که خود محاط بر آن است آن را نقطه رضای خود قرار داد و همه مخلوقات را بر گِرد آن به چرخش درآورد! و این نقطه معارفی دارد که باید خوب در آن بیندیشید...!
اینجا نقطه طلایی سرّالاسرارِ الهی است که در محاذی "سِّر نورِ واحد"(ص) ظهور دارد و چرخش را در تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر ظهور میدهد. از عرش مقدس تا خانه خدا ظهور دارد اما همه به صورت دایره، به گرد آنها میچرخند و میگویند: "سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر".
پروردگارعالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی زمین را از زیر خانه خدا پهن کرد و آن روز را "دحو الارض" نامیدند یعنی "کشیده شدن زمین" که در مفاتیح الجنان در قسمت دعای همین روز نوشته شده است. اول: خشکی، ارض نامیده شد که حروفش با اسم مبارک رضا منطبق میشود. دوم: عدد ابجد کلمه ارض= 1001 که همان حروف رضا=1001 است و پروردگارعالم در کتابهای آسمانی، 1001 اسماء الحسنی خود را نامیده است. (الله علم)
دیگر اینکه سرزمین مکه در گودترین سطح زمین و خشکترین زمینها قرارگرفته. معنای عربی مکه همان بکه است بکه بقولی برکه است و جای برکت. زیرا برکه همیشه در جای گود و سرزمین خشک است که آب باران در گودالها جمع میشود و محل برکت برای موجودات زنده بیابان میشود و حیات بخش است. محل خانه خدا هم محل برکت معنوی و برپا دارنده حیات طیب و محل رضا شدن هر گرسنه و هر تشنه ظاهر و باطنی است که به آنجا رو میآورد. بنابراین این نقطه ، محل رضاست. هر کس میخواهد به رضای خدا برسد باید رو به این برکه رحمت کند. (مکه در سرزمین خشک و گرم است) بنابراین عبادت واقعی و بنده واقعی همیشه روی قلبش رو به خانه خداست (یعنی قبله) و همانطور که در عبادات واجب مثل نماز یا طواف اگر روی از قبله برگردد نماز یا طواف باطل است ، همینطور در عرفانِ عمل هم در تمام شبانه روز هرگزنباید عمل انسان از نیت برای رضای خدا برگردد! "خوشا آنان که دائم در نمازند". پس این محل همه عاشقان را به سوی خدا میکشاند و ظاهر آن، انسان را به قبله وصل میکند و باطن آن به روح و جان کعبه که مولود کعبه است و فرزندانش و همان نور واحد(ص) هستند. تشف شیعه بودن و پیروی کردن و به طهارت حقیقی و انسان شدن و قرب محبوب واصل شدن را میرساند. هیچ بندهای نیست که بندگی خدا کند و پیرو معصومین(ص) مخصوصاً امام زمانش نباشد. پس راه مهدویت یعنی هدایت واقعی به قرب و رضای پروردگارعالم، فقط با وصل شدن به عروة الوثقی الهی(یعنی معصومین صلوات الله علیهم) است. و این عمل نمیشود مگر اینکه (به اختیار) حلقه "5" را که همان حلقه بندگی است به گوشها و گردن و دست و پای خودمان بیندازیم.
عمرکوتاه خود را دایرهای فرض کنید که مرز محیطش تا نقطه مرکزی آن یک شعاع دارد و آن "صراط مستقیم" است و مرکزش "رضای" اوست، وقتی تمام حفظ شئونات و حفظ حدود الله در هر کاری از انجام فرائض در محدوده بندگی باشد، گردش چشم ما در محدوده او میبیند و گوش ما در مجرای امر او میشنود و زبان ما در حدود اجازه به تکلم از اوامر او سخن میگوید و همینطور دل ما فقط به قفس بندگی او میل میکند و حتی عقل ما در تعالی عرفان او رشد میکند و تمام اعمال بنده مؤمن، آینه صفات و اسماء او میشود، پس به نام او مزیّن و منوّر میشود و به مقامی که برایش خلق شد در این دنیا میرسد (خلیفة الهی)! همه اینها محیط دایره میشوند.
از امام صادق(ع) پرسیدند: اطاعت خداوند؛ "انجام دادن بندگی" را چگونه انجام دهیم؟ فرمودند: "مثل میّت که در دست غسّال اسیراست".
عزیزان خوب فکر کنید! در این مقام و مرتبه بندگی انسان چه بعدی از وجود خود را باید مهار کند تا به کمال بندگی برسد؟ از ظاهرِ صورت انسانی به سیرتِ انسانی برسد؟ آیا غیر از این است که در امتحان ایمان خالصانه و بندگی محض پروردگار خویش در عمل حج بندگی ، باید قربانی کند؟ و آیا آن قربانی ، چیزی جز نفس حیوانی است؟
روزی عدهای از سربازان در گِرد پیامبر(ص) جمع شدند گویا پیروز از سفر جنگ برگشته بودند. حضرت به ایشان فرمود: "مرحبا بر شما که از جهاد اصغر پیروز برگشتید". سربازان متعجب پرسیدند: مگر جهاد دیگری هم هست؟ حضرت فرمود: "جهاد با نفس، جهاد اکبر است". این کلام مبارک یعنی "کمال موفقیت عقل بر هوای نفس" است. آنگاه که حکمران وجود هر انسانی عقل باشد، آن وجود به سلامت دین و دنیا و آخرت میرسد و در هر جهادِ علمی و نفسی، پیروز است زیرا برای رضای خدا "قربة الی الله" است. (پیروزی حق بر باطل، خون بر شمشیر، مظلوم بر ظالم).
هر سال ماه ذیحجه میآید و روز عید قربان گوسفند یا شتر یا گاو قربانی میکنند. ولی در زندگی مؤمنان باید در هر عمل، نفس حیوانی خود را قربانی کنند تا دوباره با مولای خود تجدید بیعت کنند که "خدایا در هر جا باشم نفس حیوانیم قربانی توست و برای بندگی لبیک میگویم". اما چرا قربانی؟! {فقط با قربانی، قربِ آنی!!!}
در حدیثی از امام کاظم(ع) روایت شده است که روزی ایشان از جایی میگذشتند صدای ساز و تنبور بلندی از خانهای شنیده شد. در این هنگام کنیزی برای بیرون گذاشتن زباله از خانه خارج شد، حضرت از او پرسید: صاحب این خانه "بنده است یا آزاد"؟ کنیز گفت: "آزاد" است. حضرت فرمود: مشخص است، اگر "بنده" بود اینچنین نمیکرد. کنیز به خانه برگشت و جریان را برای ارباب خود شرح داد . صاحب خانه؛ بُشر آنچنان شرمنده شد که پای برهنه به دنبال حضرت دوید و از ایشان طلب مغفرت کرد. از آن به بعد هیچ وقت از پاپوش(کفش) استفاده نکرد و او را بُشر حافی(بُشر پا برهنه) خطاب میکردند. این یک نمونه حلقه بندگی است.
دایره؛ حرفِ ه متعلق به عدد 5 به شکل دایره است
بنابراین خالق یکتا، شکل ساختمان بندی عالم را (در ظهور) به شکل دایره قرارداد. دایره از اشکال مقدّس خوانده میشود زیرا در محیط و مساحت و شعاع و قطر که هر یک از 4 ابعاد هندسی است، اندازه گیریش تعریف عرفانی و مخصوصی دارد. دایره نسبت به اشکال دیگر استثناست چرا که طول و عرض و ارتفاع، خصوصیات همه اشکال است اما دایره در قطر و شعاع و عدد پی(14/3) تعریف میشود. و در دایره، نقطه شروع و نقطه پایان در هر جای کمان دایره هم باشد به هم میرسد. بنابراین عالم به صورت دایره است زیرا در شروع ؛ انّا لله است و پایان هم؛ انّا الیه راجعون میباشد. در واقع دنیا نسبت به عالم بالا، مثل قیف است که نقطه مرکز، در زیر خانه خدا ظهور دارد و دهانهاش به وسعت لایتناهی در عالم اسرار است!
خداوند حکیم تمام سیارات، مدارات، ستارگان، خورشید و زمین و... را به شکل دایره خلق فرموده است. عددابجد کلمه دایره=220 و جایگاه عددی آن 40(=م) است که عالم در گنج طهارت و اربعین که باطن بهاراست، خلق شده و در واقع همهجا آیات خالق سبحان است که سبّوح است و قدّوس و تمام آفرینش تسبیح گوی اویند(یسبّح لله ما فی السّماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیزالحکیم[5])
تسبیح گوی او نه بنی آدم است و بس تسبیح کردهربلبلی که به شاخسارست
در عالم قرب، پیامبراکرم(ص) در نزدیکترین حد به قرب، واصلگردید که خداوند در قرآن کریم میفرماید: ثمّ دنا فتدلّی. فکان قاب قوسین أو أدنی[6]. چنان نزدیک بود که دو سرِ قوس نزولی وصعودی، که به دو سر کمان مثال زده میشود، در نزدیکترین فاصله بودند. پس عالم ،در دو قوس قرار دارد!
دردایره 14معصوم(ص): {شروع کمان به وجود مطهرپیامبر(ص) و انتها به وجود مطهرامام زمان (عج)} جمع ارقام 14: 5=4+1 که همان 5تن(ص) است
در دایره 12امام(ع): {شروع کمان به وجود مطهرامام علی(ع) وانتها به وجود مطهرامام زمان (عج)}جمع ارقام12: 3=2+1 و 3=آب که به صورت بسیط میشود: الف+با=111+3=114 که 114 سوره قرآن مجید در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد جمع است.
درکتاب نورٌواحد تا حدودی وجود مبارک پنج تن(ص) را در عالم سِرّ و کنز الهی خواندیم که درواقع همهی چهارده معصوم(ص) هستند و وجود مبارکشان به یک نور؛ نورٌواحد(ص) خوانده میشود. و پروردگارعالم باطن قرآن را سبع مثانی نامید[7]که معنی میشود7 تا 2 تا یعنی 14 تا. و پیامبراکرم(ص) فرمود تمام باطن قرآن در سورهی مبارکه حمد قرار دارد و این سوره 7 آیه دارد که حقیقت آن 7 تا 2 تاست که توضیحات کامل در کتاب نورٌواحد(ص) بیان شده است.
حتی در اعمال حج، حاجی باید 7 دور گرد خانه خدا طواف کند و بعد 2 رکعت نماز طواف بخواند یعنی 7 و 2 و به نحوی میتوان گفت 7 تا 2 تا. و در حج واجب یک بار طواف حج عمره است و یک بار طواف حج تمتع، پس 7 تا 2 تا طواف میشود. در نماز واجب هم کمتر از دو رکعت نداریم و در هر رکعت، واجب است که یک بار سوره مبارکه حمد خوانده شود، پس در دو رکعت میشود 7 تا 2 تا و در هر رکعت، 2 سجده واجب است که یک رکن حساب میشود و هر بار 7 موضع روی زمین میآید که 7 تا 2 تا میشود.
نتیجه اینکه عالم برپایهی4 رکن که همان گنج عشر و 4روی 10 یعنی14، مهندسی خلقت است، که به صورت دایره در دو قوس نزولی و صعودی ظهور دارد و باطن آن، مُعرّف خداوند احد و واحد است که فرمود: هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن[8].
ظهور این مهندسی به عدد14، جودِ پروردگارعالم است که در مجرای جواد(ع) تجلی میکند. عددابجد نام مبارک جواد=14 است. از اینرو حقیقت علوم اسراری از ساختمان خلقت به وجودش در دنیا ظاهر شده است، البته تمام معصومین(ص)، 14 هستند و همینطور گنج قرآن(سبع مثانی) که نسخهی حکمت این مهندسی است هم 14 میباشد (5=4+1).
عدد ابجد نام مبارک حوا(س) همانطور که نوشته شد 15 بود و عدد 15، از جمع عدد 1 تا 5 حساب میشود، در اصل 5، جمع کنندهی تمام اعداد است. وجود مقدس حضرت زهرا(س)؛ جمع کننده دایرهی خلقت می باشد چنانچه در حدیث کسا آمده است: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". فاطمه(س) را هم در مرکزیت و هم در احاطه وجودی دایره خلقت قرار داده است که خوانده میشود فاطمه(س) و پدر فاطمه(س) و شوهر فاطمه(س) و فرزندان فاطمه(س) ، به قول آقای محی الدین عربی: خانم فاطمه(س)، حوّای روحانی است.
عدد ابجد دایره برابر است با عدد ابجد طاهره(س)=220 و جایگاه عددی دایره و طاهره(س) =40 است. قابل به ذکر است که عدد 220 را عدد مُتَحابّه میگویند یعنی جمع کننده همهی محبتها! چنانچه خداوند یکتا، اول عالمی را که خلق فرمود؛ عالم حُب بودهاست. پس در این عدد متحابِه که با 11 مقسوم ظاهر میشود جمع محبتها در فوران محبت به خداوند از وجود 14 نور مقدس ائمه معصومین(ص) است. چنانچه میفرمایند اگر در قلبی ذرهای از محبت محمد(ص) و آل محمد(ص) باشد، آن قلب در آتش جهنم نمیسوزد. اگر در هر خانواده محوریت محبت، محبت خدا که نشانهاش رضای او و رضای حجت اوست باشد در آن زندگی جهنم راه ندارد! و کانون محبت در انسانها، مادر است و این محبت، جمع کنندهی سلامت خانواده است. محبت، ملات چسبندگی ساختار زندگی انسانهاست یعنی اگر ملات بین دو آجر نباشد هیچ ساختمانی محکم و مقاوم نمیماند.
یکی از زیباییهای اسم خانمها، زن است که به عربی نساء خوانده میشود. وجود دُردانه عالم؛ حضرت زهرا(س)؛ سیدة النساء العالمین است و در قرآن کریم یک سوره به نام نساء داریم. جالب است که کلّ جزء 5 در این سوره مبارکه جای دارد. چنانچه خانم در مقام اهل بیت(ص)، محوریت بیت را دارد و خوانده میشود هم فاطمة وابیها و بعلها و بنیها، او صاحب البیت است و این بیت، کانون متحابّه بهشت و رضوان الهی است!
دو نکته را متذکر میشوم: 1) هم در اسم زن و هم در اسم نساء، میزان ِعددی برقراراست ( توضیح کلمه زن در ادامه بیان میشود و کلمه نساء به طور کامل در کتاب بلوغ سجده توضیح داده شده است). 2) هنگامیکه خانم زهرا(س) و حضرت علی(ع) ازدواج کردند روزی پیامبر(ص) به منزلشان آمد و کارها را بین این دو عزیز قسمت کرد. درحالیکه مسئولیت کارهای منزل را به خانم زهرا(س) و کارهای بیرون از منزل را به آقا امیرالمؤمنین(ع) نسبت داد. اما این ظاهر امر است چراکه بیت زهرا(س)، بیت الجنة و محلّ رفت و آمد ملائکه(ومختلف الملائکه و مهبط الوحی) یعنی محلّ نزول وحی الهی است و در واقع جانِ بیت الله الحرام خانه خداست! پس مدیریت این خانه به عهده خانمی است که پروردگارعالم او را ملقّب به 9 اسم اعظم تسعه فرموده که 2 اسم آن آسمانی و 7 اسم آن زمینی است . در واقع به باطن 14 اسم که 7 تا 2 تا ظهور دارد و او اُمّ ائمه (ص) و امّ ابیهاست.صلی الله علیه و آله و سلم
اما تعریف عرفانی "دایره"، صورت ظاهرهمان حلقه بندگی است. "حلقه"، نشانه عهد و پیمان است چه به ظاهر و چه به باطن، چه در دنیا و چه در آخرت. کسانی که حلقه بندگی خدا را در دنیا پاره کردند، در آخرت غل و زنجیرهای آتشین، آنها را در برمیگیرد!
میزان عددی در اسم زن(حقیقت این اسم در وجود خانم فاطمه(س) است)
و اما اسم زن: این کلمه یکی از زیباترین معانی از نظر ظاهر و باطن را در بردارد که اگر زنان بدانند و خود را بشناسند، به وجود زن بودن خود افتخار میکنند. عدد ابجد کلمه زن =57 میباشد. عدد 57 برابر 3 تا 19 تاست .
کلمه زن: که در قرار گرفتن ترازوی زُبُر(یعنی اصلِ جنس) و بیّنه( یعنی وزنهی هم ترازمقابل جنس) با هم برابر است. کلمه زن به صورت بسیط زا+نون خوانده میشود: زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50)، بینه=ون(56)} _ {زبر: 7+50=57} = {بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 میشود (114=57+57) که برابر است با تعداد سورههای قرآن و خانم فاطمه(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است.[9]
همانطور که در درس گنج الف بیان شد، تمام خلقت در باطن طهارت خلق شده و ظهور و بروز دارد(الی یوم القیامه) و همه در دایرهی بندگی اوست، همه در طواف رضای حق، غرق هستند. امیدوارم که ما هم با انتخاب صحیح دایرهی زندگیمان در باب طهارت در طواف رضای او به قربانگاه واصل شویم و در این گردش، ظلمات حیوانی وجودمان را جدا و به حقیقت انسانی، به قرب او برسیم انشاءالله. در واقع دایره، حدود اوامر الهی است . باید بگویم حدودالله و بر هر کس، واجب است که حدود خدا را نشکند و در تمام عمر، حافظ حدودالله باشد.
عدد 5 در خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)
در خلقت وجود مقدس حضرت آدم(ع)، باری تعالی تمام نه افلاک یا عوالم؛ همه را در یک ظرف جسمانی او قرار داد. که جمع تمام این عوالم در ظرفی قرار گرفت که قابلیت گیرایی آن را به ایشان داده بود و مذکّر نامیده شد یعنی ظرفِ ذکر. و تمام عالم که اسماء او هستند شد ظرف علّم الاسماء. پس در جمع عوالم نُهگانه، جمع عدد 1 تا 9 ظاهر میشود: 1+2+3+4+5+6+7+8+9=45 که برابر با عدد ابجد کلمه آدم(ع)=45 میباشد. اگر ارقام 45 را جمع کنیم 9 میشود (9=5+4) و 45 تقسیم بر 9 میشود 5. پس حروف آدم، سیر نگهداری و ظرف کلّ زیبائیهای خلقت اسماء الهی شد و تمام مخلوق، در وجود او ظهور پیدا کرد و خداوند، عالم را برای انسان مسخّرفرمود. پس آدم به عدد 45، مقام نُه را گرفت 9=5+4 و چون عدد 45 جامعِ جمیع اسرارعالم شد و مقام صفوة الهی را از پروردگار عالم گرفت در مقام ظهور اگر 45 بر عدد 9 که بلوغ جمع عدد خود آدم بود تقسیم شود، عدد 5 را به ما میدهد (5=9÷45) و تمام فرمول حلّ معماهای مهندسی خلقت به عدد 5 و 9 سِرّگشایی میشود.
اولین انسان، پیامبرخلق شده؛ کامل و صاحب منصب آدمیت؛ پیامبر اولوالعزم یعنی جهان و تمام انسانها از نظر جسمانی، فرزندان حضرت آدم(ع) و حوا(س) هستند و ایشان بر همهی انسانها ولایت دارند و مقام صفوة الهی گرفتند. خلقت آدم(ع) از نظر جسمانی جمع عدد 1 تا 9 عوالم بود و خلقت حوا(س) از جمع عدد 1 تا 5 اسرار آفرینش است. خانم حوا(س) که خلق شد، پروردگارعالم به آدم(ع) فرمود که ایشان، مؤنث تو است یعنی دومی شما و ایشان دفعتاً خلق شد به عدد5. اسم مبارکش حوا(س) نامیده شد که عدد ابجدش 15 میشود و عدد15، ازجمع 1 تا 5 تشکیل میشود (15=5+4+3+2+1){نکته:پس اینکه میگویند حوا(س) از اضافی گِل آدم(ع) و یا دنده چپ آقا خلق شده ، جز موهومات نیست زیرا امام صادق(ع) فرمود: حضرت حوا(س)، از فضیلت طینت آدم(ع) خلق شده است}. عدد 15 در نام مبارک خانم مثل همان عدد نُه که گفته شد میباشد، که عدد5، جمع کنندهی باطن 14 بود و در اصل سرّ عدد 15 خیلی معانی را شامل میشود، هم عدد 9 در بطنش است و هم میزان تمام حروف است(15=س) چراکه:
عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک حوا(س) با هم برابر است و 15 میشود!
جالب اینکه جمع ارقام 15 برابر با 6 میشود (6=5+1)، درحالیکه میدانید دنیا از نظر جنسیت، مؤنث مجازی است و خداوند کریم میفرماید که آسمانها و زمین را در6 روز خلق کردم(خلق السموات و الارض فی ستة ایام[10]). پس سِرّ زیبای خلقت جسمانی، در وجود حضرت حوا(س) که منشأ و اُّمّ جسمانی همهی انسانهای دنیاست، ظهوردارد. درحالیکه در عالم سِرّ الاسرار کائنات، آنجا که فقط یک نور، خالق بیهمتا را تسبیح و تکبیر و تحلیل و تحمید میکند؛ نورٌ واحد پنج تن(ص) است، در آنجا جمع کننده 1 تا 5 که میشود 15، وجود مبارک حوّای روحانی؛ خانم فاطمه زهرا(س) است که محوریت خانواده مطهر آل الله را فرمودند: هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.
قابل ذکر است که در دنیا، بلوغ جسمانی خانمها به 9 سال و بلوغ جسمانی آقایان 15 سال است. حال خوب فکر کنید! از آنجا که خداوند آنچه را که خلق نموده کامل و بدون نقص از وجود سبحان خود که پاک و منزه از هر عیب و نقصی است، جلوه داده است پس در دنیا به عکسِ عدد خلقت در عالم بالا، عدد بلوغشان ظاهر میشود. چنانچه اگر عدد 15 بلوغ دنیایی آدم(ع) با عدد خلقتی ایشان که 9 بود جمع شود عدد 24 که جامع جمع تمام زیباییهای عالم است به عنوان خلیفة الله ظاهرمیکند( دستور احکام برای بلوغ مردها، چون فرزند آدم(ع) هستند) و اگر عدد 15 که بلوغ خلقتی حضرت حوا(س) است را با 9 که بلوغ دنیایی ایشان است جمع کنیم 24 میشود یعنی همان جمع جمیع زیباییهای عالم به عنوان خلیفة الله[11].
نکته: از جمع اعداد 1 تا 15 در اسم حوا(س) به عدد 120 میرسیم. و از جمع اعداد 1 تا 9 به اسم آدم(ع)=45 میرسیم. حال اگر عدد 45 و 120 را با هم جمع کنیم 165میشود (165=45+120) که با عدد ابجد کلمهی مبارک "لا اله الا الله" برابر است. پس منظور همه خلقت، معرفی اوست و توحید خالصانه! چنانچه هر انسان مسلمانی که از دنیا میرود، در تشییع جنازه او میگویند: لا اله الا الله ! و در زیارت اهل قبور میخوانیم: السلام علیک یا اهل لا اله الا الله...! اینجا میبینیم که چگونه خالق قدرتمند و یکتا در آینه خلقت، آینه خود را خلیفهی خود میخواند. بکوشیم تا درخلوص، جلوه شکوه جمال و جلال و صفات زیبای او باشیم. انشاءالله
همچنین عدد 120 برابر با عدد ابجد کلمه احسان است پس جمع وجود حسن(ع) و حسین(ع) و محسن(ع) در وجود مطهر خانم فاطمه(س)، میشود احسان پروردگارعالم! و تمام قرآن کریم، کوثر وجود است و 120 حذب دارد و عدد ترتیب نزول سوره مبارکه کوثر به قلب مبارک پیامبر(ص)، 15 است.
و عددابجد کلمهی"سین"=120است. ازطرفی عدد 15 برابر با جایگاه عددی حرف "س" است که عدد ابجد حرف "س"=60 میباشد. و خداوند، زمان را به ثانیه آغاز فرمود که ثانیه از ثانی شروع میشود یعنی از دومی. چنانچه حضرت حوا(س)، مؤنثِ آدم(ع)است یعنی دومی اوست که برایش زوج قرارگرفت و اُم یعنی مادر همهی آدمها(چه مرد و چه زن) تا قیامت است. حرف (س)، میزان همهی حروف است[12].
حرف (س) با عدد ابجد 60 ، درس دیگری هم به ما میدهد اینکه: عمر هر موجودی در دنیا از زمانیکه نطفهاش بسته میشود و به هر نوع شروع به زندگی در دنیا به عنوانِ عُمر میکند، در ثانیه شروع میشود و ثانی یعنی دومی که ماده و مؤنث است. و60(=س) ثانیه میشود یک دقیقه و 60(=س)دقیقه میشود یک ساعت و... خلاصه انسان در حرف سین متولد میشود و در سین میمیرد. در قبر نیز، سینِ قلبش باید جوابگوی اعمالش باشد چون تعالیِ وجودیِ هر انسانی در دنیا با پاک نگه داشتن و خلوص قلبی درجه میگیرد و قلب انسان میشود "حرم الله" و این قلب هرگز نمیمیرد و زنده و جاوید میماند.
خداوند کریم در 4 ماه و 10 روز در شکم مادر، به جنین انسان روح خدایی میدمد که شاید همان سین وجود است "انی نفخت فیه من روحی" همانا از روح خودم در انسان دمیدم. ازعلامه بانو اصفهانی[13] دربارهی خلقت خانم حوا(س) از امام صادق(ع) نقل شده که میفرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود. به قسمت ذکر شده در قبل اشاره میکنم که به وجود خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)، خلقت عالم سِرّ یعنی وجود مبارک 5تن(ص) که با 9 ذریه اباعبدالله الحسین(ع)، 14 نورمقدس(ص) معرفی میشود و تمام هدف خلقت در ظهور جسمانی این چهارده وجود مطهر(ص) است که خداوند متعال حقیقت اربعین و گنج طهارت الی یوم القیامت را به همه انسانها در دنیا عنایت میفرماید.
عالم در عدد پنج
*ملک دنیا تقسیم شد به 5 اقلیم(قارهها) قاره آسیا، اروپا، آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه (هند)
*پنج روح در بدن انسان حلول کرده است[14]:
1) روح نباتی که محرک تحویه و نمو است.
2) روح حیوانی که محرک حس و حرکت است.
3) روح انسانی که مجموعهای از قوای نباتی و حیوانی است.
4)روح نفسانی که نفوس مجرده را به کمال روحانیت بالفعل برساند.
5) روح قدسی یا ملکوتی.
ابوعلی گوید "روح القدس چون نقطه است و نبوت چون خط و رسالت چون سطح و دعوت، روح ملکوتی چون جوهر و ملت چون جسم و رونق جسم به روح است و قدر ملت به نبوت است".
*انسان در سیر 5 عقل میتواند به یکی از درجات زیر برسد:
1)عقلِ بالفعل: نفوس دوشادوش عقل است.
2)عقلِ فعال: نفوس جسمانیه الحدوث است که در مسیر تکامل و ترقی پیش میرود.
3)عقلِ خالص: آنست که عنان شهوات و غضب را بدست گرفته است.
4)عقلِ قدوس: آنست که عقل قاهر بر همه اجزاء بوده و به تقدیس انسان بپردازد.
5)عقلِ اول: که صادر نخست بوده و آن عقل محمدیست(صلی الله علیه وآله)
*پنج نفس ظهور دارد:
1-نفس لوامه 2- نفس مطمئنه 3-نفس راضیه 4-نفس مرضیه 5-نفس الهیه
*انسان پنج حس دارد:
1) حس لامسه2)حس بینایی3)حس شنوایی4)حس بویایی5) حس چشایی.
*اعضای بدن 5 قسمت است: سر و دو دست و دو پا.
*در هر دست و پا، پنج انگشت میباشد.
*در سر، 5 عضو است: چشم، گوش، دهان، بینی، پیشانی.
*در بدن پنج دستگاه وجود دارد: تنفسی، گردش خون، گوارش، کلیوی، جنسی
*حضرات کلّی پنجاند که عبارتاند از لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و کون جامع که انسان کامل است.
*انواع ساعت یعنی قیامت، پنج است: " یکی از آنها در هر آن و ساعت یعنی زمان است و یکی از آنها موت طبیعی است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: "هر کس که مرده است، قیامت او قیام کرده است." و یکی از آنها موت ارادی است پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید به مرگ ارادی اختیاری بمیرید و قیامت را خود برای خود به حسابرسی آشکار کنید "حاسبوا قبل ان تحاسبوا". و یکی از آنها موت موعود است که همه در انتظار آنند؛ چنان که خدای تعالی فرموده است، "انّ السّاعه آتیة لا ریب فیها" ساعت یعنی قیامت آمده است. هیچ شکی درآن نیست ورساله ما بنام رتق و فتق مُتِکَفِل بیان آنست و یکی از آنها قیامت کبری است که برای عارفان موحد از فناء فی الله وبقاء بالله حاصل میشود.
*عرشها پنجاند: عرش حیات که عرش هویت است و عرش رحمانیت و عرش عظیم و عرش کریم و عرش مجید.
*انواع قلب پنجاند: قلب نفسی که قلب مختص به نفس است و قلب حقیقی متولد از مشیمه جمعیت نفس و قلب متولد از مشیمه روح یعنی قلب قابل تجلی وجودی باطنی و قلب جامع مسخّر بین حضرتین یعنی حضرتین دو اسم ظاهر و باطن ، و قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است.
*السنه حمد، پنج است حقیقت ذکر عبارت از تجلی ذات حق سبحانه برای ذاتش بذاته، از حیث اسم متکلم، از جهت اظهار کمالی و وصف به نعوت جلالی و جمالی در دو مقام جمع و تفصیلش چنانچه برای ذاتش بذاته یعنی بدون واسطه شهادت داده است، که الهی را جز او نیست و این حقیقت را مراتب است. مرتبه بالاترین و سزاوارترین، حقیقت ذکر در مقام جمع است که حق سبحانه خویشتن را به اسم متکلم به حمد و ثناء بر ذات خودش ذکر میکند. در حدیث آمده که پیامبر (ص)فرمودهاند: "خدایا نمیتوانم ثناء بر تو را آنچنان که تو خودت را ثناء گفتهای احصاء کنم".
مرتبه دوم حقیقت حمد: ذکر ملائکه مقرّبین است و آن حمد و تسبیح ارواح، یعنی عقول مفارقه مجرده، برای پروردگارشان است. مرتبه سوم: ذکر ملائکه آسمانی و نفوس ناطقه مجرده است. مرتبه چهارم: ذکر ملائکه زمینی و نفوس منطبعه با طبقات و مراتبی که دارند میباشد. مرتبه پنجم: ذکر ابدان و اعضاء موجود در آنهاست و هر یک از مراتب یاد شده به زبانی که اختصاص به خود او دارد ذاکر و حامد و پروردگارش است.
ذکر خداوند سبحان یعنی: انسان با ذکر قلبی از محضر خداوند جلّجلاله غافل نمیشود و دائماً خود را در محضر او میبیند و این ، ذکر واقعی است. ذکر واقعی انسان را از منکر جدا و به اخلاص رهنمون میفرماید. یکی از اسماء قرآن، ذکر است. قرآن، کاملترین هدایتگر است.
*پنجمین معصوم(ص)، وجود مقدس امام حسین(ع) و پنجمین امام، وجود مقدس امام باقر(ع) میباشند که هر دو عزیز درعاشورا حضور داشتند؛ امام حسین(ع) به شهادت رسید و امام باقر(ع)، تمام علم عاشورا را افشاکرده است. و امام رضا(ع) به عدد 5 بدنیا آمدند(1 خودشان+4 ذریه مطهر در بطنشان).
*نزولات رحمت و گشایش فتح الفتوح باب رحمت در قرآن کریم، سوره مبارکه حمد است که عدد ترتیب نزول آن به قلب مبارک پیامبر(ص)، پنجمین سوره است.
*پنجمین سوره قرآن(از نظر نوشتاری)، سوره مبارکه مائده است که در جزء6 شروع میشود و جایگاه ترتیب نزول آن به قلب پیامبر(ص)، 112 است که4=2+1+1میشود . مائده یعنی غذای بهشتی که در جزء6 خداوند کریم به تمام مقامات عالم دنیا، سفره رحمتش را برای همه مخلوقاتش(در دنیا) گسترده است و همه از این خوان بهره میبرند. عدد112 برابر با جایگاه نوشتاری سوره مبارکه توحید(اخلاص) در قرآن کریم است که نتیجهی همه برکات، رسیدن به اخلاص و گنج توحید اوست.
*تمام جزء 5 قرآن کریم شامل 123 آیه است (123=حسنه) و در سوره مبارکه نساء قرار دارد که عدد ترتیب نوشتاری آن در قرآن کریم، چهارمین سوره است.
*روز پنجشنبه متعلق به وجود نورانی امام حسن عسکری(ع) میباشد. این روز در ایام هفته روز رحمت است، هم اموات از رحمت آن بهره میبرند و هم زندهها البته اگر قدرش را بدانند! عدد 5، عددی است که همه اعداد را در بطن خود حاضر کرده و در جمع (1 تا5) جلوه دهندهی تمام زیباییهای خواص و عوام یا به قولی ظاهر و باطن است که 15 میشود(15=5+4+3+2+1) که جایگاه عددی حرف س=15 است که میزان حروف و قلب قرآن با ندای پروردگار عالم به پیامبر بزرگوارش به نام "یس" است . پس ابا محمد حسن بن علی عسکری(ع)؛ زینت قلب پیامبر(ص) و جلوه دهنده حیات قلب عالم به زیبایی نام مبارکش؛ حسن(ع) که سبزی و حیات گنج قرآن، ولایت و رسالت را به طپش حیات واقعیاش، افشا و احیا میکند[15]. و جمع ارقام 15 میشود 6 (6=5+1) و جمع عدد ولایی(=11) و معصومیت(=13) ایشان 24 است که در جمع، 6 میشود(6=4+2) و عدد 6، رمز خلقت تمام آسمانها و زمین و کلّ دنیاست[16]. و درواقع این رمز تولد تک گل همیشه بهار محمدی(ص) است که از وجود جامعِ امام حسن عسکری(ع) ظاهر میشود. و در بطن جامع ایشان، جمعه ظاهر میشود که جمع جمیع زیباییها و اهداف خلقت و انوار نورانی پیامبران(ع) و امامان معصوم(ص) را ظهور و جلوه میدهد.
*حرف "هاء" در عدد ابجد برابر عدد "پنج" است. کلمه "پنج" به عربی "بنج" نوشته میشود و عدد ابجد کمله "بنج= 55" و برابر با جایگاه عددی کلمه "صدّیق" است. انسانها در حقیقت کلمه صدق امتحان میشوند و باید حاضر شوند از مجرای "بنج" بگذرند تا قبول شوند و جایگاه عددی کلمه "بنج= 19" و برابر با جمع حروف اسامی پنج تن(ص) و همچنین تعداد حروف "بسم الله الرحمن الرحیم" است.
حرف "هاء" از حروفی است که مخرج آن در بالای دل یعنی "قلب" است. این حرف مانند قلب با دو چشم نوشته میشود و هنگام بیرون آمدن صدای "هاء" تمام حروف را ظاهر میکند. پس "قلب" هم به شکل پنج ظاهر میشود و در سینه میتپد!
در قرآن کریم یک قلب وجود دارد و آن سوره مبارکه "یاسین" است که شامل 5 حرف میباشد (ی-ا-س-ی-ن). به قول پیامبر اکرم(ص): "یاسین، قلب قرآن است". حرف "یا" نداست به کلمه سین، در تفاسیر مختلف از عرفا و احادیث، "سین" را وجود پیامبر اعظم(ص) میدانند یا شاید "قلب مبارک" اوست که "سین" میباشد. عدد ابجد حرف "سین" =120 است و آنگاه که سینه جایگاه سین میشود عدد ابجدش برابر "125" میشود که در جمع ارقامش 8 میشود 8=5+2+1؛ محل "رضا" شدن و به رضا رسیدن است.
حرف نون ساکن(ن=50)
جالب است که این زیباییهای عدد 5 در عدد50 ظاهر میشود. عدد ابجد حرف ن=50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است. عدد ابجد کلمه "بهشت"= "707" که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) و در نهایت 5 میشود(5=4+1). جایگاه عددی حرف ن=14 است. پس بندگان صالح خداوند در جایگاه بهشت قرار میگیرند بخاطراینکه گردنبند بندگی را با خود بردند و در جایگاه حروفی الفبا کلمه بهشت عددش "50" میشود یعنی حرف نون ساکن. و از طرفی عدد ابجد کلمه کُل=50 است، پس حرف ن، کُل را در بردارد.
جایگاه عددی حرف "ن" ="14" میباشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) میشود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش میشود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم(ص) است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین (ص) به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش میباشد راه پیدا میکند، آنگاه در دنیا منقلب میشود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر میشود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار میکند و قلب بودن خویش را آشکار مینماید!
هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر میبیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده میشود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران میشود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی میخورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز میشود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم که آنها هم به جایگاه قلب خود میرسند و متاسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.
نون، مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی از آن حیث که امّ الکتاب است میباشد( چون نون ساکن پشت تمام 28 حرف الفبای قرآن قرار گرفته، 6حرف آن را ادغام؛ 6حرف اظهار و 15 حرف اخفا و یک حرف را قلب به میم میکند) .
آقای حسن زاده آملی درباره نون میفرماید[17]: "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت میکنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است[18]: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون". "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند سپس به سوی او عروج مینماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری (جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث میشود. تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید میآید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد میکنند، خدای سبحان فرموده است: "سیر ماه را در منازلی تقدیر کردهایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج میشود، درمیآید". "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم[19]".
نون دارای پنج مرتبه است: مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء" (الدُره) عالمین گردید. عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 میشود که سرّ "الف" وجود است(نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30میباشد(به اسرارعدد30) و اگر همزه را بصورت بسیط(ها+میم+زا+ها) بنویسیم عدد ابجدش 110 میشود که برابر عدد ابجد نام مبارک "علی" (ع) است.
{نکته: نس ا ها میم زا ها
1
|
110 110
111=110+1 1+110=111 }
مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله)است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.
مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است میباشد. و حضرت رسول الله(ص) در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."
مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده میشود.
مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.
*در کتاب خداوند سبحان چند حروف به صورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که به صورت تنوین ظاهر میشود در حالی که نوشته نمیشود ولی تمام خصوصیات "ن" ظاهر را دارد؛ به صُورِ نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است. نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار میکند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت میدهد. چنانچه گفته شد "نون" ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت میشود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه میدهد. در قرآن کریم، "نون" بیشترین حرفی است که در کلمات بکار برده شده است .
*نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر میشود. عدد ابجد کلمه ماده= 50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 میشود. 23 سال طول کشید تا پیامبر(ص) قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصلها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزیِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماهها و سالها ظهور میدهد. و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته میشود (عدد ابجد بکا= 23 است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشمهای ما سرازیر میشود. این اشکها، جهنم وجود را خاموش میکند. از امام صادق(ع) روایت شده است که "یک قطره اشک با معرفت در مصیبت امام حسین(ع) آتش جهنم وجود را خاموش میکند. و بهشت را به انسان مؤمن اهداء میکند".
اگر ارقام 23 را با هم جمع کنیم 5=3+2 میشود پنج. پس همه زیبائیها در مجرای وجودهای مقدس "پنج تن" صلوات الله علهیم اجمعین است و به شرط شیعه شدن به این عزیزان. "...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...[20]" حلقه بندگی بر ما کامل میشود.
ملِک مقرب حضرت میکائیل(ع)، ملکِ روزی از طرف پروردگارعالم است(ایشان ملک حرف ث به عدد ابجد 500 و جایگاه عددی 23 میباشد). این ملک سرش بر عرش، پاهایش تا آخرین نقطه هستی و بالها یعنی جناحهایش بر تمام موجودات کشیده شده است. خداوند رزّاق که رحمان است از درِ لطف، تمام مخلوقاتش را از جماد و نبات و حیوان و "ما فیهنّ و ما بینهنّ" روزی داده و میدهد. پس حرف "ث" از حروف "نفثه" است مثل ابر پر باران بر تمام آسمانها حکومت میکند و به اذن پروردگار عالم نزول برکات است. مدال آقا "ابا عبدالله الحسین" (ع) در روز عاشورا "ثارالهی" است ظاهراً یعنی خون خدا. اما "ثار" با حرف "ث" باب روزی حیات بخش اسلام و قرآن است که با خون پاک آقا در پیکر قرآن و اسلام پیام حق را به تمام مخلوقات الی یوم القیامت میرساند! پس هر کس میتواند هرچه روزی (حلال و هدایت) بخواهد از خدا بگیرد. پروردگار عالم میفرماید: هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست[21]. و اگر روزی دنیا بخواهی به تو میدهم و اگر روزی آخرتی بخواهی برایت زیاد میکنم و به تو میدهم که رزق آخرت باارزشتر از رزق دنیاست"... و رزق ربک خیر و ابقی...[22]".(گرگدا کاهل بود تقصیرصاحبخانه چیست). و خداوند عالم در کلام کریمش میفرماید بخواهید "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار[23]". بهترین روزیی که ماندگار میشود حسنه است. بهترین الگو و اسوه، اسوه حسنه است. بهترین روزی که خداوند به بندگان خالصش اعطا فرموده، "رزقاً حسنا[24]" است . وقتی خداوند بنده خود را قبول میکند نمرهاش قبول الحسن است. قرض مقبول در نظرش "قرض الحسنه" است. اخلاق خوب "اخلاق حسن" است. زندگی عالم باید به "حسن" تمام شود و خلاصه فرمود: "مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها...[25]" اگر تا دم قبر اعمال نیک خودت را بیاوری خداوند مهربان ده برابر به آن پاداش میدهد. مرگمان هم باید حسن شود یعنی "شهادت فی سبیل الله" و زیارت لقاء الله با روسفیدی.
همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته میشود و برکت سفره است[26]؛ عدد ابجد حروف "نون" =106 میشود که 7=6+1 و 7 همان، آیات سبعه و برکت قرآن، سوره مبارکه حمد که هفت آیه دارد و یکی از نامهای مبارک قرآن "نون" است که پروردگار عالم به "ن" قسم یاد کرده است: "ن و القلم و ما یسطرون[27]" و جایگاه عددی حروف "نون" =34 میشود 7=4+3 و "34" برابر عدد ابجد کلمه "دل" است.
تمام اعمال، گردنبند و دستبند و پابند و دو گوشواره بندگی میشود که باعث زیباترین شکل و بهترین جنس طلا، نقره، الماس. آنگاه همهی بندگی به "قبول الحسن" میرسد. شاید با خود فکر کنید چرا حلقه پنج یا حلقه بندگی به نام مبارک قبول الحسن تمام میشود؟! {درقسمت بعد توضیح داده خواهد شد حدیث مبارکی که پیامبر(ص) در ساق عرش ، جمال الهی خانم زهرا(س) را دید که در دو گوش خانم(س)، حسنین(ع) زینت بودند...}.
اگر بخواهیم مساحت و محیط بندگی پر شود و تمامِ کمالِ حُسن عمل خود را به ما برساند باید از روی شعاع و قطر دایره به تمام لحظههای عمرمان محیط شویم. مانند عقربههای ساعت که از مرکز دایره، جلوه شده و طی مسیر میکنند. این شعاع و قطر یا عقربهها همان عدد "یک و دو" هستند که تمام ساعت را شماره میکنند و 1 و 2 کنار هم یعنی 12 و 12 که کلّ شبانه روز را نشان میدهد و ثبت میکند[28].
اما حلقه چیست؟!
در دنیا وقتی دو نفر عهد و پیمان ازدواج خود را نمایش میدهند در ظاهر کار با دو حلقهی بسته، دست خویش را مادام العمر به دست دیگری میگذارند تا در تمام ایام عمر خود در زندگی چه نزد هم باشند چه نباشند، در ثبوت عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشند و یکدیگر را فراموش نکنند و متعهد به آنچه قول دادهاند، باشند و باید وظایف خویش را انجام دهند. ظاهراً حلقه به دست، زینت میشود چون فرایند تمام اعمال ما به دست خودمان میرسد.
دستِ عرفان صادرات عمل، وارادت عکس العملهای ماست و باطن کار، دست قلبی ماست که پیمان و عهد را متقبل میشود؛ نه فقط زبان و دستِ ظاهر زیرا حریم زندگی باید از قلب که ارباب حلقه است محکم بسته شود تا تمام وجود، درحلقه سلامت و وفاداری انجام وظیفه کند. و عمیقتر اینکه تمام انسانها بین دو دست قدرتمند پروردگارشان هستند (یدالله فوق ایدیهم[29]) که او شاهد و ناظر همه اقوال ما و اعتقادات ما و تعهدهای ماست. پس همیشه باید خود را در محضر او ببینیم که او هم شاهد است و هم مشهود!
پس یک زندگی ساده از ظاهر حلقه به دست، به حلقه قلب و به حلقه بندگی و وصل به حلقه تعهدات اعتقادی و به حلقه امت بودن پیامبر اکرم(ص) که قرآن را آورد، میباشد. پس وصل به حلقه یعنی اطاعت از قرآن و وصل به حلقه شیعه شدن به امام عصر(عج) که حاضر و ناظر همهی ماست. آن وقت حلقه ظاهری ارزش بیشتری پیدا میکند و معنای "حصن"، یعنی حصار محکم امن و امنیت خانواده تشکیل میشود که بوجود آورنده دنیای سالم و زندگیِ با کمال برای فرزندان و نسلهای این زوج میشود.
آنگاه که حصن نامیده میشود حریمش محترم و واجب میشود! زن و مرد باید در نگهداشتن سلامت این حصن بکوشند که هرگز متجاوزی به آن تجاوز نکند. این جلوهی حلقه بستهای است که حتی بر آن قفل هم نمیگذارند فقط با شکستن حریم، این حلقه باز میشود! پس زمانی حصن، حرمت خود را از دست میدهد که صاحب حصن از داخل، فکر شکستن بکند و حریم را بشکند و خود باعث میشود که اغیار در آن راه پیدا کنند. چرا از قدیم الایام عرف این بود که هر کس هرگاه میخواست وارد منزل نامحرمی بشود میگفت: یاالله؟! نام مبارک پروردگار عالم که شاهد عهد و پیمان قلبی است را میبرد و با تکرار اسم مبارک، افراد داخل خانه را به حجاب و حیا امر میکرد. یعنی این حصن خدایی است و به اذن او میتوانی وارد شوی!
پروردگارعالم در مورد کسانیکه حصن را شکستهاند (زن شوهردار و مرد زندار) در قرآن کریم میفرماید: "الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة و لا تاخذکم بهما فی دین الله اِن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ولیشهد عذابهما طائفة مِن المؤمنین[30]. (باید شما مؤمنان) هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هرگز درباره آنها در دین خدا ترحم و رأفت روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب (تازیانه خوردن آنها را) جمعی از مؤمنان (حضوراً) مشاهده کنند". و حتی تهمت زدن رابطه نامشروع به زنِ مؤمنه و با عفت، جریمه سختی دارد (شرایط خاصی برای قبول این ادعا وجود دارد):"و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون[31]. و آنانکه به زنان با عفت مؤمنه نسبت زنا دهند آنگاه که چهار شاهد بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرستاند".
پس حلقه فقط به دست، معنی نمیشود بلکه از سر تا پا از هر نظر، در حلقه حصن تعهد ازدواج قرار میگیرد یعنی نگاه، اخلاقیات، صحبت کردن، خندیدن، مجالست با نامحرم، حجاب، زینت کردن (هم مرد و هم زن) و ... .
عدد ابجد کلمه "حصن" برابر 148 است که در جمع ارقامش، 13 میشود که برابر جایگاه عددی حرف "م" است و 4=3+1 برابر حرف "د" است که خود تمام دلیل بندگی است. و جایگاه عددی کلمه "حصن" ="40" میشود که جان اربعین عمل و برابر با جایگاه عددی کلمه "طاهره" است. و همچنین برابر با عدد ابجد کلمه "طلا" میباشد پس باید زن و شوهر در حلقه زندگی خود طلا شوند! فلز طلا، نفوذ ناپذیر است یعنی آفت در آن راه ندارد. اگر سالیان سال در لجنزار قرار بگیرد هیچ تغییری نمیکند و ارزش آن همیشه به روز است و زینت دست و گردن و گوش است.
انسان همانطور که ظاهر وجودش در حلقههای مختلف عهد و پیمانها و مسئولیتها محصور و محدود است. درون وجودش هم، همه حلقه است؛ از مویرگها گرفته تا استخوانها و دل و روده تا همه جمع میشود تا حلق؛ در حلق، حلقهها بصورت فشرده ظاهر میشوند؛ این حلقهها وصل به گوش و نطق دهان میشوند و حیات سَر انسان، بستگی به سلامت گلو و حلقش دارد. پس کمال ندای سلامت تمام وجود از حلقه دهان خارج میشود؛ حلقه دهان بزرگترین محل برای تغذیهی ظاهر و باطن بدن است . پس تعهد و عهد و پیمان از دهان، ابراز میشود.
*اما چه زمانی حلقهها باز میشوند؟ بعد از مرگ، متوفی را در کفن میکنند؛ در سه قسمت بدن، روی کفن سه بند میبندند؛ اول: دور گردن، دوم: دور دستها و شکم و سوم: دور پاها. راستی از غسالخانه تا قبر چقدر راه است یا لزوم این بستن چیست؟! شاید بخاطر اینکه پروردگار ستار العیوب تا نزدیک قبر هم، عیوب و گناهان او را امر به "سِتر" میکند اما وقتی به منزل آخر خود میرسد، بندها را باز میکنند (منظور سه بندی است که در غسالخانه به دور گردن و دور شکم و دستها و پاها میبندند). و در قبر، صورتش را که وجه تمام اعمال به آن معلوم میشود که رو سپید است یا رو سیاه، باز و رویش را به "قبله" میکنند و آنگاه تلقین را برایش میخوانند و همه حاضران با عزیز خود خداحافظی میکنند و لحد را میگذارند و خروارها خاک بر روی او میریزند، حال او میماند و اعمالش! اینجا حلقهها باز میشود زیرا قیامت صغرای خود را میبیند. در حالیکه زنده میشود تا سؤالات دو ملک نکیر و منکر را جواب دهد و تکلیف یک عمر بندگی را به خدای مهربان خود پس بدهد و آنگاه است که در جایگاه قرار میگیرد. امیدوارم آن زمان بهترین ساعت رو سفیدی ما باشد(انشاءالله). خداوند متعال میفرماید: "الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون[32]". "امروز است که بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهی دهد".{ نکته: معنی لحد؛ (ل) یعنی برای و (حد) یعنی اندازه باطنی هر کس، که بدنیا میآید تا از دنیا برود چگونه و چقدر میزان جایگاهش را دریافت کرده است. در اصل همانطور که همه از کنز و گنج الهی ظهور و بروز داشتند و جانِ کنز، همان نام مبارک احدیتِ خالق یکتا بود پس هر کس حدّی را از جان گنج الهی با خود دارد. حال چگونه و چطور استفاده کرده، در قبر به نام لحد به او داده میشود و در واقع آسمان زندگیش، بالای سرش پیدا میشود}.
زبان ظاهر، مُهر میخورد و دستها و پاها، شهادت میدهند زیرا این اعضا در دنیا خاموش بودند چون به امر مولای خود بندگی میکردند و برای صاحب خود (یعنی به شخص میّت) خدمت میکردند، اما حالا که عمر تمام شد باید جوابگوی چگونه استفاده کردن از عمر را باشد. سؤال میپرسند: از جوانی چگونه استفاده کردید؟ با توحید و نبوت ، امامت و معاد و با اهل بیت پیامبر(ص) و قرآن چه کردید؟ و ... . پس در اصل حلقه از ما جدا نمیشود! زیرا اگر حلقه بندگی واقعی را با خود همراه برده باشیم، زینت صورت و دست و پای ما میشود و جواز آزادی ما از عذاب عالم برزخ و قیامت میشود. منظور از گردنبند و پابند و دستبند بندگی، همان حفظ حدود الهی در عمل است که اعضای وجود، هرگز از حدود حریم امر حضرت حق، تجاوز نکرده است.
چنانچه امام کاظم(ع) به ما درس داد که حلقه بندگی، آن زنجیرهایی بود که چهارده سال در سیاه چال هارون الرشید بر گردن و دست و پای خویش (سِرّ عبودیت و بندگی) تحمل کرد تا گردنبندِ دشمن خدا را قبول نکند! شخصی از یاران آمد و حضرت را در آن حال دید و گریست و فرمود فدای شما خودم و پدر و مادرم که به این گونه در عذاب هستید؛ در غل و زنجیر. حضرت فرمود: من بنده عتیق (آزاد) پروردگارم هستم و این افتخار من است. راوی میگوید هنگامیکه پیکرمطهر ایشان را که با سَم شهید شده بود از زندان بیرون آوردند، سنگین بود. مأموران هارون الرشید گفتند: ببینید ایشان را چگونه پذیرایی کردیم که این چنین فربه شده است. وقتی آقا امام رضا(ع) تشریف فرما شدند، غل و زنجیر را نشان مردم دادند و فرمودند شیعیان و محبّین ببینید که غل و زنجیرها در بدن پدرم فرورفته و اینها نتوانستند باز کنند و بدن ورم کرده ... .(لعنت الله علی القوم الظالمین من الاولین و الآخرین الی یوم الدین)
حضرت به شیعیان درسی عنایت فرمود که این گردنبند و دستبند و پابند باعث افتخار من است و اگر کسی با خود ببرد، الی یوم القیامت از عذاب و ناراحتیهای برزخ و قیامت آزاد میشود. اما در قیامت، همه با گردنبند خود وارد آن عرصه میشوند که پروردگار عالم در قرآن کریم میفرماید: "و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا [33] ". اعمال مردم به صورت گردنبند میشود به گردن آنها؛ برای مؤمنان باعث افتخار و سرافرازیشان است اما برای کافران باعث عذاب. گردنبند و گوشواره و دستبند و حتی پابند به صورت حلقه است و باید حلقه با قفلی (یعنی تقوی الهی) بسته شود!
حدیث قشنگی است درباره بخشش گردنبند و گوشواره حضرت زهرا(س) در عالم اسرار در سفر معراج پیامبر(ص) فرمودند در ساق عرش نظر کردم و دیدم تمام عرش زینت گرفته بود به جمال زیبای زهرا(س)؛ در گوشهای او، دو گوشواره و یک گردنبند به گردن ایشان بود که به 9 حلقه مزیّن بود؛ ایشان دو گوشواره را فرمود که "ابا محمد الحسن"(ع) و"ابا عبدالله الحسین" (ع) است و حلقههای گردنبند، 9 ذریه امام حسین(ع) است.(صلوات الله علیهم اجمعین)
در واقع باطن زیبائیهای وجود خودِ خانم است که زینت وجود مبارکش شده است. پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه بقره میفرماید: "لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" یعنی "هر اعمالی که از حاصل عمرتان کسب میکنید بر وجود خودتان ظاهر میشود". دو گوشواره خانم(س) هم که یکی "ابا محمد الحسن"(ع) است زیرا آنچه وحی الهی به پدر بزرگوارش(ص) رسیده ایشان بدون کم و کاست از حضرت شنیده و به طور حسن (یعنی بهترین) در وجود مبارکش اثر کرده و عمل کرده است. در حلقه گوش دیگر "ابا عبدالله الحسین" (ع) است زیرا آنچه شنیده و تاثیر کامل کرده، به صورت عبادت خالصانه و زیبا برای پروردگارش به عمل آورده و بندگی کرده و نام مبارک "اَمَة الله" را دریافت کرده است.
پس کسی که گوش شنوا دارد، کلام خدا را حلقه کرده و آویزه گوش خود میگرداند. در ظاهر هم، گوشواره باید زینت صورت او باشد (تاثیر کلام باید به ظاهر وجود او زینت شود). ثروتمندان در قدیم غلام داشتند و به او غلام حلقه بگوش میگفتند یعنی هرگز امر اربابش از او جدا نمیشود؛ نه در خواب و نه در بیداری. حلقه از پشت لاله گوش، قفل یا بسته میشود زیرا از بندگی صاحبش هرگز بیرون نمیآید. پس بنده مؤمن برای مولایش باید چنین باشد و همیشه مولا را حاضر بر خود و اعمالش ببیند و حتی اراده قلبی و نیّتهای قلبی خود را در محضر او ببیند زیرا او علیم بذات الصدور است.
گردنبند هم طوق میشود و به گردن ظاهر میگردد.زیرا آنچه مسئولیت زندگی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، دنیایی و آخرتی است، همه حلقهای هستند به گردنبندِ عمل و هرگز باز نمیشود تا اینکه صورت اصلی آن، در قبر ظاهر میشود. آنگاه اگر گردنبند و گوشواره و پابند بندگی خدا را با خود برده باشیم، ظاهر میشوند و باعث روسفیدی ما میشوند و خود، جوابگوی اعمال ما هستند. اما وای اگر گردنبند و پابند و دستبند بندگیِ شیطان را برده باشیم آنگاه خودِ اینها آتش میشوند و عذاب ! پس "طائره فی عنقه" تا در قیامت با ما همراه است و از ما جدا نمیشود تا در جایگاه عمل حاضر شویم.
بنابراین نیّت عمل از قلب شروع میشود ولی عمل، به ظاهرِ وجود خودمان نمایان میشود. اثر آن هم دوباره به ظاهر و قلب خودمان حلقه میشود. برای همین هر که حرفی میزند و در جایی تعهدی میدهد، میگویند بار مسئولیت را به گردن خود انداخت. "انّهم مسئولون" و هرکس مرهون کلام و عهد و پیمان خود است در دنیا و آخرت. پس گردن، عهده دارِ بار است زیرا گردن، واسطهی سر به بدن است و تمام حیات این دو قسمت را به هم وصل میکند؛ نسبت آخرت به دنیا مثل سر است به بدن . و گردن، همین چند سال عمر ما در دنیاست! بکوشیم تا ما هم بهترین گردنبندی که صدّیقین برای خود بردند و آبرومند شدند را تهیه کنیم.
در این قسمت روایت گردنبند حضرت زهرا(س) را بیان میکنمزیرا همانطور که گفته شد پروردگارعالم در آیه 13 سوره مبارکه اسرا میفرماید: "طائره فی عنقه"؛ اعمال انسانها را در قیامت به صورت گردنبند به گردنشان میاندازد. یعنی اعمال از شما سرمیزند و سیر درونی آن، اگرعمل نیک باشد خوبیها را جمع میکند و اگر بد باشد زشتیها را و بعد به خود انسان برمیگردد. میخواهم زیبائیهای گردنبند حضرت زهرا(س) را بخوانید و درس بگیرید[34]:
رسول خدا(ص) نماز عصر را بجا آورد و بعد از نماز بر جهت قبله قرار گرفت و صحابه، پروانه وار اطراف آن مشعل هدایت قرار گرفته بودند. که در این حال پیرمردی عرب، از شدت فقر و فاقه از منزل خود به تنهایی طی مسیر کرده و خود را به مدینه رسانیده بود. با جامهای کهنه و مندرس، به خدمت آقا رسید. رسول خدا(ص) از حال او پرسش کرد. عرض کرد یا رسول الله من پیرمرد پریشان حالی هستم. گرسنهام مرا طعامی دهید، برهنهام مرا بپوشانید، فقیر و بیچارهام گره از کار من بگشایید. حضرت فرمود: چیزی در دست ندارم که چاره کار تو کند ولی دلالت میکنم تو را ، برخیز و به منزل کسی برو که خدا و رسولش را دوست میدارد، درِ خانهای است که هیچ کس از آنجا ناامید برنمیگردد. سپس به بلال فرمود تا او را به خانه فاطمه(س) ببرد.
چون به در خانه رسید با صدای بلندی ندا کرد که سلام بر شما خاندان رسالت(صلوات الله علیهم اجمعین). فاطمه(س) در پاسخ فرمود، بر تو باد سلام. کیستی؟ عرض کرد مردی از عرب، به خدمت پدرت سید بشر آمدم و از گرسنگی و برهنگی و بیچارگی خود شکایت کردم، مرا بدین خانه دلالت فرمود. اکنون بر من رحم کن. خدایت رحمت کند. فاطمه(س) چون این سخن را بشنید مُرَّسلهای در گردن داشت که دخترِ حمزة ابن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود. آن را از گردن باز کرد و به اعرابی داد و فرمود این را بفروش. امید است که خدای تعالی بهتر از این را به تو عنایت کند. اعرابی گردنبند را گرفت به مسجد آمد. رسول خدا(ص) را در میان اصحاب نشسته دید. عرض کرد یا رسول الله(ص)، فاطمه(س) این قلاده را به من احسان فرمود و گفت آن را بفروشم امید که مرا با پول آن، فرجی حاصل شود. پیغمبر(ص) گریست و فرمود چگونه خدا برای تو فرجی حاصل نکند و حال آنکه دختر محمد(ص)؛ سیده زنان، این گردنبند را به تو داده است. عمار یاسر از اعرابی پرسید این مرسله را به چند میفروشی؟ گفت: به سیر شدن از نان و گوشت و یک بُرد یمانی که خود را با آن بپوشانم و یک دینار که خرجی راه خود بنمایم. عمار یاسر گفت: ترا دویست درهم هجریه و بیست دینار سرخ میدهم و به بُردی تو را میپوشانم و بیشتر، خویش تو را به اهل خود میرسانم و از نان گندم و گوشت تو را سیر میکنم. اعرابی گفت: چه بسیار است سخاوت تو. عمار از غنائم خیبر که رسول خدا(ص) به او بهرهای داده بود، هنوز چیزی بجای داشت. اعرابی را برد و به هرچه گفته بود وفا کرد.
اعرابی به خدمت رسول خدا برگشت و پیامبر(ص) از او پرسید: آیا سیر شدی و پوشیده گردیدی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله. غنی هم شدم. فرمود اکنون فاطمه(س) را به دعای خیر جزا بده که با تو چنین کرد. اعرابی سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد ای خدائیکه جز تو را عبادت نمیکنیم و تو پروردگار قدیمی که حدوث در تو راه ندارد و رازق ما در هر جهت میباشی، به فاطمه(س) عنایت بفرما چیزی را که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده باشد. رسول خدا(ص) گفتند: آمین. سپس فرمودند: خدای تعالی در دنیا به فاطمه(س) عطا کرده است آنچه را اعرابی گفت. اینک منم پدر فاطمه(س) و در عالم همانند من نباشد و علی(ع)، همسر فاطمه(س) است که اگر علی(ع) نبود برای فاطمه(س) کفوی وجود نداشت و ندارد. و حسن(ع) و حسین(ع)؛ دو سبط و سید جوانان بهشت هستند. سپس فرمود میخواهید اضافه کنم بر شما از شئونات خاصّه دخترم فاطمه زهرا(س)؟ عرض کردند : بلی یا رسول الله. فرمود: حبیبم جبرائیل(ع) مرا خبر داده است که چون فاطمه(س) را در قبر گذارند، دو ملک از او پرسند که پروردگارت کیست؟ گوید الله، ربّی. از او پرسند که پیغمبر تو کیست؟ گوید پدر بزرگوارم. پرسند ولی تو کیست؟ گوید این مرد که کنار قبرم ایستاده است همسرم "علی بن ابیطالب". همانا خداوند تعالی موکّل کرده است جماعتی از ملائکه را بر فاطمه(س) که او را از جلو و پشت و راست و چپ حفظ کنند و با او هستند در حال حیات تا او را مرگ برسد و بر او و پدر و شوهر و دو فرزندش صلوات بفرستند.
عمار یاسر آن گردنبند را از اعرابی خرید و با مشک خوشبو کرد و در بُرد یمانی پیچید و غلامی داشت به نام سهم که از غنائم غزوه خیبر خریده بود. او را طلبید و گردنبند را به او سپرد و گفت این جمله را بر رسول خدا(ص) تسلیم کن و تو را هم به او بخشیدم. پیغمبر(ص) هم او و گردنبند را به فاطمه(س) بخشید. سهم نزد فاطمه(س) رفت و گردنبند را تسلیم ایشان کرد و فاطمه(س) هم فرمود که تو آزادی.
در این هنگام سهم خندید و خانم سبب خندهاش را پرسید؟ عرض کرد ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردنبند مرا بخنده آورد که گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی کرد و پیادهای را سواره نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت به دست صاحبش برگشت[35].
قصدم از گفتن این روایت(که اکثرا آن را شنیدهاید) این بود که تاکید کنم اعمالی که از ما سر میزنند؛ بعد از طی مسیر خوب یا بد، درست یا غلط، زیبا یا زشت، دوباره به ما برمیگردند و به صورت مسئولیت بزرگ، حلقه به دور گردنمان میشوند. پس بکوشیم تا در دنیا، زیباترین گردنبند یعنی بندگی را انتخاب کنیم. حدیث گردنبند حضرت زهرا(س) چند درس به ما میدهد:
1-"انّا لله و انّا الیه راجعون". از او آمدیم در حالیکه هیچ بودیم، هست شدیم و دوباره به سوی او باز میگردیم . انشاءالله در حالیکه از سرمایهای که او به ما داده بود بهترین استفاده را کرده باشیم و امانتها را صحیح و سالم به خودش باز گردانیم.
2-پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه "بقره" میفرماید: "لا یکلّف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" با سرمایه خود هر نوع کسبی کنی به خودت باز میگردد؛ خوب یا بد یا عالی. پس دو سر گردنبند باید بسته شود به گردن صاحب عمل! (چه در دنیا و چه پس از مرگ که آثارِعمل الی یوم القیامة به گردن صاحب عمل بسته است)
حلقه بندگی خانم آسیه(س)
نکته مهم اینکه ایشان دختر پیامبر نیستند و دختر امام هم نیستند اما از اخلاص و بندگی به بالاترین درجه کمال انسانی رسید و از آنجا به عالم قرب رسید. آسیه یعنی خانم غمگین، عدد ابجد اسم مبارکش 76 میشود که برابر عدد ابجد کلمه عبد است و در جایگاه عددی میشود 31 برابر کلمه "لا" یعنی "نه"، و در مجرای عبودیت "لا اله الا الله" و عبد خالص اوست.
آسیه(س) نخستین زنی است که ایمانش به درجه کمال رسید و اول زنی است که در خانه فرعونِ کافر سالها ایمان خود را مخفی داشت و اول زنی است که به "موسی بن عمران(ع)" ایمان آورد. همین مخدّره است که تابوت[36] را از روی آب گرفت و موسی(ع) را از میان آب بیرون آورد. و او را چون جان شیرین در برکشید و برایش دایه طلبید و گهوارهای از طلای مشبک برایش ساخت و با جان و دل، شب و روز از او مواظبت کرد. چندین بار فرعون خواست او را بکشد و آسیه به لطائف الحیل او را منصرف گردانید تا حدی که مردم موسی(ع) را فرزند آسیه پنداشتند و سی سال "کلیمِ" حضرت ذوالجلال با ظهور آیات باهره و معجزات متواتره و به خاطر محبت و همراهی آسیه(س) با هزاران نعمت و راحتی، با نهایت حرمت و عزت زندگی کرد. با آنکه مراتب عدیده چه در خردسالی و چه بزرگسالی، فرعون را بضرت شتم و ظلم آزرده کرد. و در خردسالی بدست حق پرست خود، ریش فرعون را گرفته و به شدت کشید و مقداری از آن را کند و فرعون در هر مرتبه به قصد کشتن حضرتش قیام میکرد، آسیه(س) مانع میشد تا اینکه دعوت خود را آشکار نمود. اول زنی که به او ایمان آورد آسیه بود.
این بانو، سیّدهای از سیدات بهشت و زنی یگانه و فرزانه از زنان جهان است و در ایمان خود استوار بود و از زنهایی است که در قرآن کتاب آسمانی از ایشان ستایش شده است. او در حالیکه در خانهای بود که از رفاه زیادی برخوردار بود و بهترین و بیشترین طلا و جواهرات را داشت و هر نوع زینتی برای او فراهم بود و هر گونه لذتی برایش مهیا بود اما او موحد بود. و او در حریم بندگی، چشم از دنیا بست. و حلقه بندگی را به تمام و کمال در ظاهر و بدن وجود خویش زینت داد و هرگز محبت دنیا و مال دنیا در او نفوذ نکرد و همه را در راه رسیدن به مولایش استفاده کرد. به فرمایش آقای مجلسی آسیه خاتون را به حرمت خوانده و او را از زنان دیگر بیشتر احترام کرده است. و حضرت ختمی مرتبت (ص) چندین بار او را از روی رأفت و مرحمت به حسن عقیده و استقامت و کمال ایمان و معرفت و ثبات در دین و اعراض از کفار و مشرکین یاد نموده است. و آنچه در تفاسیر و تواریخ و خبر و سیر منظور نظر است از بدو آفرینش آدم(ع) در خانواده کفر زنی بدین ایمان و اطمینان نیامده است که در دوستی خدا و رسول خدا اینگونه ثابت قدم و استوار باشد. از رسول خدا (ص) منقولست که "در قیامت آسیه(س) با هفتاد هزار حوریه با بیرقهای تسبیح به استقبال سیدة نساء العالمین فاطمه زهرا(س) میآیند و فاطمه زهرا(س) در محفل و مجلسی که شرف حضور پیدا کرده و آسیه(س) و مریم(س) با او بوده و هستند" و آن ایمان کامل و محکم او در میان آل فرعون منحصر به فرد است[37]. پیغمبر(ص) فرمود: "سه نفر در یک چشم بهم زدن هم به وحی الهی (ایمان به مبدا و معاد) کافر نشدند مؤمن آل فرعون (حزقیل) و علی بن ابی طالب(ع) و آسیه زوجه فرعون.
*روایت مجلسی از امام محمد باقر(ع) در احوال موسی بن عمران(ع) [38]:
اما آسیه زن فرعون از مردم بنی اسرائیل بود. در نهان، خداوند را از روی اخلاص و ایمان کامل میپرستید و ایمانش مخفی بود. تا هنگامیکه فرعون، ماشطه همسر حزقیل، را شهید کرد. آسیه پرده از پیش چشمش برداشته شد و مشاهده کرد ملائکه روحش را با تجلیل فراوان به آسمان میبرند. بر یقین او افزوده شد و در آن هنگام فرعون بر او داخل شد و آسیه را خبر داد به قتل همسر حزقیل. آسیه دیگر تاب نیاورد بر او بانگ زد و گفت وای بر تو ای فرعون، تا چند بر خداوند تبارک و تعالی جرأت مینمایی. فرعون گفت مگر تو را نیز جنون عارض شده؟ مانند جنونی که بر ماشطه عارض شده بود. آسیه گفت مرا جنونی عارض نشده ولیکن ایمان آوردم به خدائیکه پروردگار جهانیان و پروردگار من و توست. فرعون مادر آسیه را دوست میداشت. از او خواست با موعظه و حیلهای دخترش را از دین حق برگرداند. اما همین که مطمئن به ایمان او شد، دنیا در نظرش تیره و تار شد. هر چه او را تکلیف به اقرار خدایی خود کرد، آسیه اعتنا نکرد. در نهایت آسیه گفت من هرگز از دین موسوی دست بر نمیدارم و این طوق بندگی را به هیچ چیز در دنیا نمیفروشم. مادرش گفت: فرعون قسم خورده که اگر ایمان نیاوری تو را هلاک خواهد کرد. آسیه فرمود هر چه خواهد بکند که من هرگز دست از بندگی خدایم و ایمان او برنمیدارم. فرعون آسیه را به چهار میخ کشید "و فرعون ذوالاوتاد یعنی صاحب چهار میخ" و او را عذاب میکرد. بعضی از تاریخ نویسان نوشتهاند فرعون قصابی را خبر کرد که آسیه را در برابر چشمش پوست بکند و سر ببرد. آن قصاب فرمان فرعون را اجرا میکرد. در این زمان ساکنین عالم بالا به فزع آمدند و بر حالت آسیه رقت کردند و نجات او را از خداوند خواستند از مصدر جلال ندا رسید: آسیه ، کنیز من است و مشتاق لقاءالله است. ببینید در حال احتضار چه میگوید. نگریستند، شنیدند که میگوید: "رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین[39]". پروردگارا بنا کن برای من در بهشت خانهای و مرا از فرعون و عمل او و این گروه ستمگر نجات بده.
به روایت ثعلبی در عرایس[40]هنگامیکه آسیه(س) در زیر سختترین شکنجههای فرعون بود، آسیه(س) دعا کرد و آلام از وی برداشته شد، و دیگر از صدمات فرعونیان احساس درد نمیکرد پس درآن وقت قدری خندان شد. فرعون از خندهاش به شگفت آمد و گفت این زن دیوانه شده. شهادت آسیه(س) سبب شد که پس از زمان اندکی یک میلیون و ششصد هزار نفر از لشکریان فرعون غرق شدند. امیدوارم درس خوبی باشد برای ما ازعاقبت بندگی!
خمس، حلقه بندگی مال انسان
یکی از احکام واجب در فروع دین ما خمس است که بعد از طهارت، نماز، روزه، خمس آمده است. ؛ اولین آیه جزء 10[41]میفرماید: "واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خسمه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المساکین و ابن السبیل ان کنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کل شیء قدیر" به معنی :"و ای مؤمنان بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، خمس آن خاصّ خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است. اگر به خدا وبه آنچه بر بنده خود در روز فرقان روزی که دو سپاه روبرو شدند خدا نازل فرمود ایمان آوردهاید که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست".
پروردگارعالم واجب کرده است که یک پنجم از مال را (بنابر احکام واجب در بعضی از خصوص) به عنوان خمس بدهید که "دو سهم میشود: 1- سهم سادات 2- سهم امام ". که هر کدام به مصارف آیه فوق الذکر باید مصرف شود اما خمس خود، باب طهارت باطن اموال است. طهارتی است که هرگز طهارت ظاهر به آن شامل نشود. طهارت ظاهری کفاف طهارت اعمال را نمیکند. یعنی اگر لباس نمازگزار یا تمام وسائل منزل از نظر ظاهری پاک باشد، ولی اگر به آن خمس تعلق بگیرد و ایشان خمس آن را نداده باشد نماز باطل میشود، اگر لباس احرام شود و یا هزینه سفر حج شود حجش باطل است. حتی سرمایه یا مالی که به آن خمس تعلق میگیرد، اگر پول آب منزل شود غسل باطل است و خلاصه خمس مثل الک یا صافی است که تمام "ما به الملک" انسان باید از آن بگذرد تا شاید قبولی شامل حالش شود و تا ما یحتاج قیامت به سلامت بدست ما برسد و این طهارت واقعی است.
انسان هنگامی که میخواهد از دنیا برود زمانی به طهارت مقبول وارد عالم برزخ میشود که از باب خمس بگذرد و آن باب طهارت، و حقیقت این باب، به شیعه بودن آقا و مولایمان "سید الشهداء خامس آل عبا ابا عبدالله الحسین" (ع) بر روی تمام شیعیان جلوه میکند. چنانچه در اسرار اربعین و حقیقت (قلبِ به میم عمل) درباره مولا توضیح داده شد. قلبِ به میم عمل، همان جان طهارت اربعین است که از عالم اسرار تا عالم سفل دنیا، حقیقت انسانی را بدون ذرهای ظلمات حفظ میکند تا صحیح و سالم منتقل به عالم قرب و اعلا کند. وجود مقدس مولا خود و تمام عزیزان و مال و فرزندان خویش را در کف اخلاص به قربانگاه برد و فرمود "رضاً بقضائک تسلیما بامرک لامعبود...".
او خود، فاعل خُمس شد (خامس) و جان خمس را به شیعیان آموخت. خُمسِ مال، کمترین درجه خُمس است و از آن بالاتر خمس جسم و جان است که به آن زکات بدن میگویند: زکات هنری، زکات قوایی، جوانی، ادراکی، فکری و خلاصه بهترین زکات، علم است که بیدریغ همه آنچه خداوند مهربان به فضل بینهایتش به ما عنایت کرده، در راه خدا و برای گشایش مشکلات مردم استفاده کنیم(در هر زمان به وسع خود به دیگران خدمت کنیم). و بالاترین خمسِ در راه خدا، "مجاهدت فی سبیل الله" است.
امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل میفرماید: "... یا رب قوّعلی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی و هب لی الجدّ فی خشیتک و الدّوام فی الاتّصال بخدمتک...". "خدایا در مقام بندگیت به من قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده و ارکان وجودم را به خوف و خشیتت، سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمتت مشغول بدار". "حتی اسرح الیک فی میادین السّابقین و اسرع الیک فی البارزین و اشتاق الی قربک فی المشتاقین و ادنو منک دنوّ المخلصین". "تا آنکه در میدان اطاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم و عاشقانه به مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم". باب طهارت را چنان در جان حقیقت انسانی نشان داد که انسان که از گوشت و پوست و درون بدن که عین نجس است و میتهاش با غسل پاک میشود، در میدان جنگِ فی سبیل الله به تبعیت مولایش "سید الشهدا" خون، پوست و گوشت او پاک میشود و غسل و کفن نمیخواهد. طهارت با آب دنیا بعد از بر طرف شدن عین نجس، محل را پاک میکند. اما طهارت باطن، خودِ عین نجس را پاک میکند. مثل کافر که با کلمات مبارک شهادتین پاک میشود و همچنین، شهادت فی سبیل الله، عین نجس میت را به عین پاکی تبدیل میکند. به همین دلیل شهید نه غسل میخواهد و نه کفن. تمام وجودش تطهیر است و مردگی در او راه ندارد. به قول خداوندعزّوجلّ "او زنده است". "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[42]". پس نتیجه میگیریم نفس انسانی در وجود ما ودیعه است و طاهر است و نفس حیوانی است که میته میشود و عین نجس است. "موتوا قبل ان تموتوا".
خُمس مانند پلی است که از باب طهارت، مال و جان انسانها را به عالم باقی منتقل میسازد. پس انسانی که خمس نمیدهد (اگر خمس به او تعلق بگیرد) آن دنیا راه به جایی ندارد و عمل مقبول و طاهر دستش را نمیگیرد، اگرچه ظاهراً تمام واجباتش را به غیر از خمس انجام داده باشد. اگر انسان غنی، تمام مالش را به دلخواه خودش ببخشد یا صدقه بدهد عملش متسحب است و هرگز واجب از گردنش نمیرود. زیرا میتوانست واجب را انجام داده و تکلیف بندگی خویش را ادا میکرد زیرا در مستحب، مؤاخذه نمیشود ولی در واجب، عقاب است. مستحب شاید برای راضی شدن دلش باشد ولی واجب، بندگی خداست و رضای اوست.
خمس، همان عدد پنج است یعنی حلقه بندگی و با خمس هر سال تجدید بیعت بندگی با پروردگار عالم میکنید و با هر ریال مالش مثل عمل روزه تسبیح گوی او میشوید. مالی که درونش عبادت باشد حلقه بندگیِ مال، (یعنی مال را از خدا ببین و حق خدا را به مخلوق خدا دادن) طاهر است (یعنی لیاقت عرضه شدن به پیشگاه پروردگار عالم) و برکت دارد و برکت، همان برکه رحمتی است که در قیامت، تشنه لبان در برهوت عمل محتاج یک قطرهاش هستند ولی به آنها داده نمیشود، هر کس باید برکت برای خود بفرستد .
بنده باید چه غنی باشد چه فقیر، یک روز از سال را برای رضای خدا سال خمسی خود قرار دهد، این روز به فتوای بیشتر علما باید به سال قمری باشد چون سال قمری گردش دارد و در تمام سال شمسی ظاهر میشود، پس در تمام سال امتحان میشود روزی که پولدارهستی، روزی که کم پولی، روزی که آذوقه وسائل سال خریدی و خلاصه خُمس، ایستگاهی است در قبر و قیامت که از بنده سؤال میشود "أینَ خُمسُک؟". روز خمسی، خود بابی میشود و در باز میشود و خود جواب گو میشود و بنده با سرافرازی و طهارت از ایستگاه میگذرد. چون خمس، محور فروع دین است زیرا همانطور که گفته شد طهارت ظاهر، تحت الشعاعِ طهارت باطن یعنی خمس است، و نماز بدون خمس قبول نمیشود، روزه بدون خمس روزه نیست، حج بدون خمس باطل. امر به معروف و نهی از منکر ندارد چون مالِ غصب میشود سهم سادات و سهم امام در مالش است و خود منکر انجام میدهد و در نهایت، جهاد نکرده است. زیرا از نفس حیوانی خود شکست خورده و خود را اسیر نفع ظاهر دنیا کرده است. و در نهایت تولا و تبرا ندارد زیرا تولای او بندگی و تبعیت با سادات کرام اهل بیت(ص) است، پس بندگی ندارد. تبرا هم ندارد چون مالش و دلش مخلص نشده است. و همین طور مال غصبی است زیرا مالی که خمس آن داده نشده، سهم سادات و امام در آن است(غصبی ).
پس خمس، همان جان بندگی است. قربان کردن مال توفیق است که در پی آن در وقت لزوم قربان کردن دل را برای خدا دارد و تا پای جان مقاوم میشود و برای دین خود به قربانگاه میرود. همان شکر یا حمد واقعی.
آقا ابا عبدالله الحسین(ع) که با درس زیبای خود، حماسهسازعشق بازی و بندگی با حلقه اطاعت است، امام رهروان عشق و "سلوک الی الله" شد تا با پیروی از فرزندانش راه مهدویت و هدایت واقعی را پیدا کنیم، یا به حلقه "مستشهدین بین یدیه" امام زمانمان بپیوندیم. زیرا او نگین این حلقه میباشد، زیرا او "طاووس بهشتی" نام گرفته است.
پروردگار عالم در سوره مبارکه جمعه[43] خیلی زیبا صادقین را محک میزند و میفرماید:" فتمنّوالموت ان کنتم صادقین". میفرماید چه کسانی تا پای جان به قربانگاه برای جان و مال میروند آنهایی که تا پای مرگ ایستادگی میکنند صادقین هستند آنهایی که با کمی احساس خطر برای جانشان یا ضرر برای مالشان دوری میکنند و از اعتقادات خود دست بر میدارند کاذبین هستند.
بگذر از نفس و صاحبِ دل باش حسب الامکان مراقبِ دل باش!
لقمان حکیم رحمه الله علیه چهرهای سیاه داشت، روزی مردی به اشتباه حضرت را که شبیه بردهاش بود نزد خود برد، گوش راست او را سوراخ و حلقه مسی از آن عبور داد و به ایشان گفت تو غلام حلقه بگوش من هستی، از لقمان پرسید چه میخوری گفت: هر چه مولایم بخوراند. چه می پوشی؟ فرمود: هر چه مولایم بپوشاند. گفت کجا میخوابی؟ فرمود: هر جا مولایم بگوید، گفت: حالا خوب بردهای شدی. حضرت را یک سال به بردگی وادار کرد بعد برده خودش پیدا شد و حضرت را راهی کرد. لقمان حکیم میفرماید: در این یک سال فهمیدم بندگی یعنی چه؟ و چگونه باید بندگی کنم؟!
به نظرعارفان غیر از خُمس مال ، خمس در همه امور دنیوی ما وارد میشود از رِزق سلامتی بدن و نفس و حتی بینایی و شنوایی و سخن گفتن و امور جانی و علمی و هنری، اعتباری و حتی آبرویی. پس خمس مال، قلیلترین نوع دِین مالی میشود. مرتبههای بالاتر از آن از جان مایه گذاشتن است. سرورمان، ابا عبدالله الحسین(ع) معلم کامل خمس است. او فاعل همه نوع خمس شد حتی در محبت فرزندانش و به قربانگاه بردن آنها. همانطور که میدانید طفل شش ماهه خود را هم به پیشگاه باری تعالی قربانی داد و پیروان واقعی او اهل کاروانش بودند که از خانمها و آقایان به وسع خود جانبازی کردند و این طریقه محبین و شیعیان واقعی است. زیرا میفرمایند: "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". یعنی همه مسلمانان در مدت عمر خود امتحان عاشورایی میدهند چنانچه باید سعی کنند از شیعیان و انصار و از ذابین و "مستشهدین بین یدیه" امام زمانشان باشند و این بهترین معنی حلقه بندگی میباشد.
انسان باید دنیایش را در بند کند تا در آخرت آزادی را در بهترین درجات بهشت نزد پروردگار عالم داشته باشد. بندگی یعنی محدودیتِ قانون در انسان شدن. بندگی یعنی اطاعت محض و خالصانه پروردگار، سبحانه و تعالی جلّ جلاله شأنه. بندگی خداوند یعنی به اسارت کشیدن شیاطین و وسواسها و خناسها. همانطور که در زندگی حضرت سلیمان(ع)، پروردگارعالم تمام شیطانها را برایش به غل و زنجیر کرد. آنها از حضرت سلیمان(ع) اطاعت میکردند یعنی همانطور که رب العالمین در قرآن کریمش میفرماید: "شیطان در انسانهای خالص نمیتواند نفوذ کند". بندگی یعنی تا آخرین قطره خون و تا آخرین وسع مالی و جانی به قربانگاه مولا رفتن و جان و مال باختن. "جهاد در راه خدا، ترک هوای نفس است".
عدد 5 و وجود مقدس امام حسین(ع)
پس همانطور که گفته شد "حلقه پنج" حلقه بندگی در راه رضای صاحب و مالک و مولای ما؛ ربّ العالمین است. عدد 5 متعلق به حرف ه است و مخرج حرف ه روی قلب میباشد و آخرین مخرج حروف حلقی است؛ این حرف به قول عارفان، متعلق به سرورمان؛ سالار شهیدان؛ خامس آل عبا؛ امام حسین(ع) است. ایشان، پنجمین معصوم هستند و حلقه معصومین(ص) در عالم سِرّ، به ایشان بسته شد. در عالم سِّر، نور مبارک پنج تن(ص) خلق شد و در روی زمین، پنج تن(ص) زیر "کساء" قرار گرفتند و اما پروردگار عالم در وجود مطهر امام حسین(ع)، 9 ذریه معصوم بعد خود را قرار داد که با خودش 10 وجود میشدند. اما سِرّ خمس به وجود ایشان ظهور و بروز کرد. زیرا ایشان فاعل خمس شد (خامس آل عبا) و با قربانی شدن خود و 18 نفر از خانواده محترمش و رویهم 72 نفر یاران با وفایش، هم عشر وجودش محل امتحان همه عاشوراییان شد و هم تمیز بین حق و باطل قرار گرفت. و هم باز شدن و افشا شدن ذریه او بودند که با شمارش معکوس از آقا علی بن الحسین(ع)، ولایت خود را ظاهر کردند. چنانچه وجود آقا امام سجاد(ع) با 8 فرزند معصوم در بطنشان به عدد 9 بدنیا آمدند تا به وجود مقدس امام زمان (عج) که به عدد یک میرسد و تجلی نورٌواحد(ص) را درمییابیم. و ظهور وجود با برکتش، ناجی همه مستضعفان و ظهور تمام باطن قرآن است و اوست بقیة الله الاعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف).
نامش نام جدش است و حلقه از یکِ وجود مقدس پیامبر(ص) به یکِ قائم آل محمد "اللهم صلّ علی محمد و آل محمد" ختم میشود؛ شاید همان بسته شدن دو سر گردنبند؛ "قاب قوسین او ادنی" باشد!
حقیقتی از عجائب اسرار در ایام هفته
دائماً ایام هفته، در7روزسپری میشود و تمام مخلوق چه آسمانیها و چه زمینیها در این ایام غرقند. درحالیکه 7روز است اما به تمام زبانها و در تمام کشورها روز اول و آخر هفته را به عدد، نمیخوانند و هفته به عدد در 5 روز خوانده میشود(یکشنبه تا پنجشنبه).
همانطورکه در اسرار خلقت در عالم سرّ خواندیم که همه ظهورات و همه کائنات و همه موجودات چه زمینی و چه آسمانی و از عالم ظهورباطن تا عالم ظاهر یعنی دنیا و از ازل تا ابد، همه از یک نفس واحده خلق شدند: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة ...[44] . و آن نفس واحده، همان سرّ حقیقت محمدی(ص) است به نام نامی نورٌواحد(ص). که در عدد وجود مقدس 5تن(ص) قابل تذکراست که پنجمین نور مقدس؛ آقا امام حسین(ع) حامل 9 ذریهی معصوم است که 14=9+5 میشود یعنی وجودهای مقدس 14 معصوم(ص) که اگر ارقام 14 را جمع کنیم عدد 5 را نشان میدهد(5=4+1) و عالم در سرِّ حقیقت حلقه بندگی و ظرف عبودیت خالصانه الله جلّجلاله در جانِ حقیقی تطهیر خلق شده است و همهی عالمیان در تسبیح نام مبارک الله سبحانه و تعالی غرقند، آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه دربین آنهاست تسبیح گوی خداوند سبحان هستند، چون خالقشان سبحان است.
پس ایام هم که عمرما و طول زندگی ما در دنیاست، در هفته جلوه دارد.
یکی از زیباییهای عدد5 این است که گیرنده فیض از فیض مطلق 5تن(ص) و آخرین حجت حق امام زمان(ص) است که ایشان صاحب 14 است. همانطور که قبلا بیان شد روزاول هفته؛شنبه متعلق به پیامبر(ص) است که حامل 14 بود و آخر هفته؛ جمعه متعلق به امام زمان(ص) است که چهاردهمین معصوم(ص)است و جمعه، جمع کننده تمام زیباییهای هفته است.
و همانطورکه در ترتیب نزول سوره مبارکه حمد بیان شد درحالیکه پنجمین سوره است که بر قلب نورانی پیامبر(ص) نازل شده اما در نوشتاری اولین سوره قرآن است. پس در جمع ترتیب نزول(=5) و نوشتاری(=1) سوره مبارکه حمد به عدد 6 (عدد خلقت تمام دنیا) میرسیم که کلّ خلقت در دنیا و باطن دیگرش آخرت ظاهر شده است و میشود که دنیا، خلقت مستودع یعنی امانتی و ودیعه است اما آخرت، دائمی و مستقر میباشد و از دنیای امانتی باید تمام نعمات را با دست خودمان و به بندگی خالصانه در تمام ایام و ساعات و سالها برای زندگی ابدی خود به بهترین وجه و صورت زیبا بفرستیم و مستقرکنیم.
دیگراینکه سوره مبارکه حمد شامل 7 آیه است. پس هفته، هم جلوه ترتیب نزول سوره حمد است(به 5 عدد خوانده میشود) و هم جلوه تعداد آیات این سوره (که هفته، 7 روز میشود) و در جمع الجمع معنا متعلق به 14معصوم (ص) است، مصداق سبعاً من المثانی میشود[45]. و جمع اعداد از 1 تا 7 (28=7+6+...+2+1) برابر با 28 میشود. پس در طول هفته، 28 حرف به طورکامل عرضه میشود!
عدد 5 و روزهای هفته :
نکته اول: هر سال 52 هفته است. عدد ابجد کلمه حمد=52(7=2+5) و جایگاه عددی کلمه حمد=25(7=5+2)است که جمع عدد و جایگاهش، 7 تا 2 تا یعنی 14 تا(سبع مثانی) میشود. و همانطورکه میدانید ذیقعد خلقت خشکی در دنیا زیر خانه کعبه، در روز25 ماه ذی القعده میباشد(25=حمد ، 7=5+2) یعنی خلقت خشکی همان حقیقت حمد و عدد7 است، و ازآنجا دحو الارض گردید[46]. امیدوارم با دیدهی تیزبینی و تفکر و تأمل به مطالب بنگرید!
پس هر روز از هفته که 7 روز است در 52 هفتهی سال که برابر عدد حمد است سپری میشود (7=2+5) یعنی ثانیهای از ایام نمیگذرد مگر درسبع مثانی یعنی 14 و چنانچه قبلا بیان شد یکی از القاب مبارک حضرت مهدی(ص)، امام زمان(عج الله تعالی فرجه) است، به این معنا که زمان، پشت وجود مقدسش قرار دارد و روزی گیرنده از ایشان است(در ضمن ایشان چهاردهمین معصوم میباشد). و صاحب العصر و الزمان یعنی هیچ ذرهای در خلقت، خلق نشده مگر از وجود مصدرِعالم، صاحب العصر و الزمان (ص) که همان کلمهی خدا؛ نورٌواحد(ص) و نفس واحده است.
عدد 5 در ایام درواقع ازجمع گنج 5تن(ص) است که درباطن، همان 14 معصوم(ص) است به رزق تمام اسرار 4روی 10 زیرا اسرار ملکوتی عالم اسمائی و عرشی و کرسی تا بیت المعمور(آسمان چهارم) و تا 4 رکن خانه خدا، به 4 ظهور داشت که به فرموده امام صادق(ع) آیت الکرسی نامیده شد و اگر اعداد1تا4 را باهم جمع کنیم 10 میشود و 10 حقیقت گنج عشر است که "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". [47]
پس روزی رزق حقیقی یعنی ولایت و رسالت از خالق مهربان که از مجرای کنزالّهی خودش به گنج عشر در5 روزهفته به دست ما میرسد. امیدوارم بتوانیم این روزی را به بهترین نوع بندگی مصرف کرده و به رضایش نائل شویم.
عدد 5 در دستها و پاها
اما عدد 5 در دستها: هر دست 5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به 10 انگشت و 28 بند ظاهرمیشود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده میشد درحالیکه به 14 نور مقدس(ص)متعلق بود و آیا اینطور نبود که عدد14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص میشود چرا میفرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).
این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمیشوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمینها وآسمانهاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده (28=جایگاه عددی حرف غین که حروفش با غنی برابر است) گرگداکاهل بود تقصیرصاحب خانه چیست.
تمام اسراری که برای هفته بیان شد در دستان ماست؛ چنانچه 52 هفته توضیح داده شد، ماهم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 میشود(52= عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5). آنچه تحویل میگیریم و آنچه برمیگردانیم بادست است. در روز قیامت هم کتاب نامهی اعمالمان به دستمان میرسد یا راست و یا چپ! در سوره مبارکه واقعه؛ و اصحاب الیمین (یاران دست راستیها) و اصحاب الشمال(یاران دست چپیها) [48]. و خداوند کریم در سوره مبارکه اسرا میفرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[49] .آنگاه که امر میشود بخوان کتاب عملت را که کف نفس ثابت شده است.
آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی(ع)میفرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو جرم کبیری. خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همهی انسانها خلیفة الله هستند.
عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد کلمه شمس و روشن کننده است و 64=عددابجد دین. پس دست، تحویل گیرندهی شمس دین (خورشید دین) میباشد. جمع ارقام 464 برابر14 میشود(14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 میشود و به انگلیسی هَند=59 میشود که بازجمع ارقامش 14میشود! (14=9+5) و در نهایت هم 5 میشود(5=4+1)! یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همهی قدرتها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همهی مخلوقات ظهور و بروز دارد.
نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که میشود 64 و64=عددابجد دین. درحدیث میفرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست میماند. ازطرف دیگر64=عدد ابجد کلمه کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37(10=7+3) پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ میکنیم! و با دستمان تحویل گیرندهی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!
جمع دو دست با عدد 64 میشود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28 هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عددابجد نام مبارک امام حسین(ع) که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.
پاها هم هرکدام 64 هستند(یک شصت و 4 انگشت) که انشاءالله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم میشود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین(ع).
درواقع روندهی راه اباعبدالله الحسین(ع) میتواند مقام اصحاب امام حسین (ع) را با دست تحویل بگیرد. بنابراین جمع دستها و پاها میشود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256که جایگاه عددی کلمه نور=40 = عدد ابجد حرف"م" است. این حقیقت در وجود مبارک انسانهای کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.
امام زمان(ص) در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت همانطورکه در قسمت عدد 13 بیان شد در زمانشان عالم قلب به میم میشود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13).
خداوند کریم در سوره مبارکه حدید میفرماید[50]:یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم. این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن)در روزی است که مردان و زنان با ایمان را میبینی که نورشان پیشرو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت میکند(به آنان میگوید) امروز شما را مژده باد به بهشتهایی(که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانهاید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.
عدد 5 درنماز(نمازهای 5 گانه)
حال این اصل که چرا تعداد نمازهای واجب به عدد 5 وارد شده را بررسی میکنیم. اول، نمازظهراست که متعلق به پیامبر(ص) میباشد چون ایشان ظهر وجود است و نور تامّ 14؛ نورٌواحد(ص). و آخر، نمازصبح است که متعلق به امام حسین(ع) میباشد و همانطورکه میدانید ایشان پنجمین معصوم (ص) هستند و 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان که میشود14 (14=9+5). پس اگر حقیقت نمازاول؛ ظهر و نمازآخر؛ صبح با هم جمع شود برابر28 میشود (28=14+14) که 28 برابرجایگاه عددی حرف غین و نام زیبای غنی پروردگارعالم است، پس چه جالب است که اگر 5 نوبت نماز واجب قبول شود انسان به رحمت خداوند، غنی میشود. به فرمودهی پیامبر(ص) که اگر هرکس روزی 5 بار در آب جاری پاک شستشو شود(انشاءالله) پاک میشود و پاک میماند. زیرا از درون غنی میشود و کسی را که خداوند از درون بینیازکند، درهر حالی و در مقابل تمام هواهای نفسانی احساس بینیازی میکند. بنابراین نماز، همان حجاب نورانی (حجاب=14 و 5=4+1)است که او را دائماً از ظلمات نفس رهایی میبخشد و درنتیجه به فلاحت و رستگاری میرساند.[51]
عدد28 که جان حروف کلام مبارک خدای مهربان؛ قرآن است، قرآن را به ظاهر و باطن غنی اعلام میکند و قرآن، سیّد تمام کتب آسمانی است و تمام کتب آسمانی در بطن آن قراردارند. و قرآن، صورت باطن انسان کامل است، قرآن حقیقت دو رکعت نماز مقبول است (4سجده واجب دارد). در روایات زیادی از معصومین(ص)آمدهاست که هر کس در عمرش به دو رکعت نماز مقبول برسد آن نماز، تمام اعمالش را شفاعت میکند و وزنه سنگین در نامه اعمالش میشود.
جالب است که 5نماز واجب، رویهم 17 رکعت است که جمع ارقامش 8 میشود (8=7+1) و 8 به عربی، ثمن معنا میشود. ثمن یعنی گرانبها و پرقیمت، بسیار با ارزش که شاید بتوان گفت که در دنیا این قیمت یافت نمیشود. چنانچه بهشت، 8 درجه دارد و نماز ظهر همراه نمازعصر 8 رکعت است که نافلهی هرکدام هم 8 رکعت است. دراینجا خیلی معنا نهفته است!
اولاً: نماز ظهر متعلق به صاحب رسالت؛ پیامبر(ص) است و نماز عصر متعلق به صاحب ولایت عظما؛ امیرالمومنین علی(ع) است. پس با رسیدن به عمل واقعی به رسالت و عمل واقعی به ولایت (پیرو وشیعه شدن واقعی)، ثمن حقیقیِ رضای خدا بدست میآید.
ثانیا: یکی از زیبائیها در ترتیب عدد نورانی ولایت در 12 نورمقدس، ولایت امام هشتم؛ امام رضا(ع)است که ثامن الائمه نامیده میشود. او ثمن ولایت است و او محور گنج به رضا رسیدن و در مرتبهی عالی راضیة مرضیه میباشد.
پس درواقع 17 رکعت نماز، با شرط رضای خدا و قربة الی الله، رسیدن به همان ثمن حقیقی انسانی است که انشاءالله نصیب ما شود.
نورٌ واحد(ص)
خوب دقت کنید ! گنج نورانی چهارده معصوم(ص) در عالم بالا به نام مقدس پنج تن (ص) ظهور داشتند{"انّی کنت کنزا مخفیا و احببت وان اعرف" این است و جز این نیست که من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم خودم را بشناسانم. این منت شناسایی گنج ظهور اسماء14معصوم(ص)است که همه مخلوق از آن عزیزان خلق شدند}. و در عالم سِرّ به نام یک حقیقت، ظهور داشتهاند؛ سرّ حقیقت محمدی(ص) که همه نورٌ واحد(ص) هستند.
عدد ابجد نورٌواحد=275 که در جمع ارقامش 14 میشود(14=5+7+2) و جایگاه عددی آن 59 (14=9+5)میشود که برابر با نام مبارک مهدی(ع) که ظهورنورانیش جمع کننده چهارده معصوم(ص) است(نورٌواحدهستند)5 = 4 + 1
عدد ابجد اول=37 که (10=7+3) و عدد ابجد آخر=801 که (9=1+0+8) میشود پس اول و آخر میرسد به 9 روی 10 یعنی 19 که (10=9+1)میشود و در نهایت جمع ارقام 10 هم یک میشود(1=0+1)که برابر الِف است؛ همان گنج تمام اسرار و الف=111=نسا و آن وجود مبارک خانم فاطمه(س) است. گنج الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر عالم ظاهر شد {قله=135=فاطمه (9=5+3+1)} پس عالم در بلوغ 9 خلق شده و در حمل 9 قرار دارد که خانم(س)، حملها الانسان است و اوست که حامل عدد 10 است{زمانیکه حامل وجود امام حسین(ع) بود}، او کنزالله است و حامل گنجیست که محسن(ع) است. سوره مبارکه کوثر{که متعلق به خانم فاطمه(س) است} از نظر ترتیب نوشتاری قرآن کریم سوره 108 =کلمه حق(که9=8+0+1) و درترتیب نزول سوره، 15 است! و جالب اینکه تمام جزء 5 قرآن کریم در سوره مبارکه نساء (که خود، چهارمین سوره از نظر نوشتاری است) قراردارد.
و همانطور که ذکر شد 15=جایگاه عددی حرف (س) به عدد ابجد 60 است که عدد ابجد نام مبارک ام ابیها (س) هم برابر 60 میشود. در عالم سِر، همان ظرفی است کوثر نامیده میشود و حوض کوثر ظهور پیدا میکند که قبل از خلقتش امتحان میشود و با قبولی کامل، مظهر حیاتِ کلّ خلق میشود که خداوند متعال در آیه 1 سوره مبارکه نساء میفرماید:«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده ... ». در بطن عدد 5 وجودهای مطهر یعنی امام حسین(ع) (پنجمین معصوم)، 9 ذریه است که در جمع میشود 14 نور مقدس(ص) {14=9+5}. در جمع ارقام 14، عدد5 بدست میآید که سرّ عالم بالای آن، وجود مبارک پنج تن(ص) و درواقع نورٌ واحد(ص) است و در عالم زمینی به مواردی مانند موارد زیر ظاهر شده است[52]:
- صورت ظاهری زمین وتمام کهکشانها، دایره(به شکل حرف ه=5) است.
-در کره زمین،5 قاره و 5 اقیانوس است(یعنی 5نقطه خاکیِ مهم و آبیِ مهم).
-در وجود خودمان: 5عضو، 5دستگاه، 5حسّ و... داریم و.... پایان
اللهم انّی لو وجدتُ شُفعاءَ اقربَ الیک مِن محمد و اهل بیته الاخیارِالائمّةِ الابرارِ لجعلتُهم شفعائی فبحقّهم الّذی اوجبتَ لهم علیکَ اسئلکَ اَن تُدخلنی فی جملة العارفین بهم و بحقّهم و فی زمرة المرحومین بشفاعتِهم انّک ارحم الرّاحمین و صلّی الله علی محمد و اله الطّاهرین و سلّم تسلیما کریما و حسبنا الله و نعم الوکیل
(زیارت جامعه کبیره)
[1] )آیه 5 سوره مبارکه حمد
[2] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران
[3] )آیه 1 سوره مبارکه صف
[4] )آیه 1 سوره مبارکه توحید
[5] )آیه 1 سوره مبارکه جمعه
[6] ) آیات 8و9 سوره مبارکه نجم
[7] ) طبق آیه 87 سوره مبارکه حجر
[8]) آیه 3 سوره مبارکه حدید
[9] ) رجوع شود به فصل اول: عرفان آب که توضیح داده شد ؛ در نام فاطمه (س) هم به 57=3×19 میرسیم...
[10] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید
[11] ) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت
[12] ) در کتاب راز انسان توضیح کامل داده شده است.
[13] ) در کتاب مخزن العرفان
[14] ) کتاب معراج آقای عمادزاده ص37
[15] ) در اینجاست که یکی از دلایلی که خواندن سوره مبارکه یس برای اموات در شب جمعه توصیه شده، روشن میشود.
[16] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید: هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...
[17] ) در کتاب "شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه" ص 237
[18] )آیه 5 سوره مبارکه سجده
[19] )آیه 39 سوره مبارکه یس
[20] )آیه 59 سوره مبارکه نساء
[21] )آیه 6 سوره مبارکه هود
[22] )آیه 131 سوره مبارکه طه
[23] )آیه 201 سوره مبارکه بقره
[24] )آیه 58 سوره مبارکه حج
[25] )آیه 160 سوره مبارکه انعام
[26] )درواقع حرف ن، از حروف نورانی است و نون جوهر عالم وجود، نور است
[27] )آیه 1 سوره مبارکه قلم
[28]) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت
[29] )آیه 10 سوره مبارکه فتح
[30] )آیه 2 سوره مبارکه نور
[31] ) آیه 4 سوره مبارکه نور
[32] ) آیه 65 سوره مبارکه یس
[33] )آیه 13 سوره مبارکه اسرا: و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه...؛ عمل هر انسانی را برای همیشه گرنبندی ملازمش نمودهاند(یعنی عمل هرکس به گردنش قرار میگیرد)
[34] ) عمادالدین طبرسی در کتاب "بشارة المصطفی" به سند معتبر از "جابربن انصاری" روایتی نقل میکند که مضمونی از آن را بیان میکنم
[35] ) کتاب ریاحین الشریعه جلد اول ص 181 تا 183
[36] ) صندوقچهای که حضرت موسی(ع) را در آن گذاشته بودند
[37] ) شیخ صدوق رحمة الله علیه در خصال میفرماید و جابربن عبدالله انصاری میگوید.
[38] )بحارالانوار ج67.ص178-المیزان فی تفسیر القرآن ج19.ص344
[39] ) آیه 11سوره مبارکه تحریم
[40] ) جلد دوم ریاحین الشریعه صفحه 272 تا 275
[41] ) آیه 41 سوره مبارکه انفال
[42] )آیه 169 سوره مبارکه آل عمران
[43] )آیه 6
[44] )آیه 1 سوره مبارکه نساء
[45] ) آیه 87 سوره حجر:ولقدآتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم
[46] ) آیه 30 سوره مبارکه نازعات: والارض بعد ذلک دحیها
[47] ) رجوع شود به کتاب عرفان عشر
[48] )آیه 27 و آیه 41
[49] ) آیه 14
[50] )آیه 12
[51] ) در کتاب عرفان نماز ، حقیقت باطن نمازهای پنجگانه به طور کامل توضیح داده شده است
[52] ) البته بطورکامل در ابتدای فصل آمده است