عرفان آب (حروف آب) بخش دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
عرفان کسره
باب کسره یکی از زیباترین خلقتهای پروردگار عالم میباشد. جانِ کسره یعنی کسر شدن و عدد ابجد کلمه کسر= 280 است که جمع ارقامش 10 میشود که خود، عدد عشر است (10=0+8+2) .10، یعنی امتحان همه بندگان درهمه عمر(کلّ یوم عاشورا) یعنی اسرار عاشورا را متواضعین و خاشعین و خاضعین به درگاه خدا درک کردند. خداوند متعال در آیه اول سوره مبارکه انعام میفرماید:" جعل الظلمات و النور..." خود قرار داده است ظلمتها و نور را.
کسره، عالم ظلمات و فتحه، عالم نور است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. همان طور که شب و روز است و دنیا ، عالم اضداد است مثل ظلمات و نور در جسم و روح، حیات و ممات، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی، زیبایی و زشتی، رذائل و فضائل، جذبیات و دفعیات، پاکی و نجسی، در عین حال که درون ما عین نجس است ظاهربدن عین پاک است. بنابراین نمیتوان شمرد فقط باید فکر کرد و دانست!
درکتابت "بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ" 5 کسره آمده که سرّ درون و بیرون و ظاهر و باطن است و کسرهها با هم جار و مجرورند. شاید بقیه کلمات، بعد از اولین کسره مجرور شدهاند. باب کسره باب تواضع است. باب سجده است. باب عبادت و بندگیِ همه موجودات خلقت است. از کسره به فتحه راه پیدا میکنیم. در کتاب اصول کافی در باب تواضع از قول امام صادق (ع)آمده است:" همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شدهاند که هر کس برای خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر که تکبر کند، پَستش کنند." "عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان فی السماء ملکین بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وضعاه "
امام صادق(ع) فرمود:" در آنچه خدای عزّوجلّ به داوود(ع) وحی فرمود این بود که ای داوود! نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند و دورترین مردم از خدا هم متکبرانند."
امام رضا (ع)فرمودند: تواضع اینست که به مردم دهی آنچه را میخواهی به تو دهند (با آنها چنان رفتار کنی که میخواهی با تو رفتار کنند)[1] و در حدیث دیگر میفرماید به حضرت عرض کردم حدّ تواضع که چون بنده آن را بجا آورد متواضع است چیست؟ فرمود:" تواضع را درجاتی است. برخی از آنها اینست که انسان قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را به جایگاه خویش نشاند. و دوست نداشته باشد که به سوی کسی رود مگر چنانچه به سویش آیند (با مردم چنانکه با او رفتار کنند، رفتار کند) اگر بدی ببیند آن را به نیکی بپوشاند. فرو خورنده خشم باشد و از مردم میگذرد خدا هم نیکوکاران را دوست دارد."
بالاترین تواضع، حالت سجده است. یعنی آنگاه که چَشمِ به دل می گوئیم. زیرا اول چِشم دل خاضع میشود و سجده میکند و آنگاه تمام وجود به تبعیت آن ساجد میشود که این سجده را سجده قلبی گویند.
در حدیث مبارکی از قول حضرت رسول اکرم (ص) در کتاب اسرار معراج از آقای عمادزاده آمده که میفرماید:" هر چیزی بطنی دارد و قرآن داری هفت بطن و فرمود: کلّ محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد است که این سوره مبارکه سبع مثانی هم نام دارد و یکی از اسماء پیامبر بزگوار اسلام است و تمام سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در هفت حرف مبارک بسم الله و تمام بسم الله در باء و تمام محتوی باء در نقطه زیر با جمع است که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: انا نقطة تحت الباء."
اولاً عدد ابجد اسم مبارکه "حمد" =52 است ، به تعداد 52 هفته در یک سال یعنی 52 تا 7 روز و اگر 2 و 5 را با هم جمع کنیم باز میشود 7 و اگر ارقام عدد ابجد فتحه(=495) را با هم جمع کنیم میشود 16 که 7=6+1 و جایگاه عددی کلمه فتحه=52=حمد است (7=2+5).
بالاترین حالت عبودیت در سجده است که ذکر "سبحان ربی الاعلی و بحمده" یعنی ربی که خود اعلاست، هر آن و لحظه جماد را به نبات و نبات را به حیوان و حیوان را منقلب و انسان را به کمال اعلا میبرد. پس معنای سجده واقعی، عمل به کلّ قرآن میباشد و انسان از بُعد حیوانیت به مقام خلیفة الهی و انسانیت میرسد(البته اگر خدا بخواهد). در سجده 7 موضع از بدن انسان ساجد میشود ولی سجده سر با بقیه قسمتهای بدن فرق میکند. انسان با سر به دنیا میآید، با سر به خانه قبر سرازیر میشود. یعنی سر، بعنوان رأس بندگی است. سر که منبع حواس و افکار و عقل (جای تمییز بین حیوان وانسان) است، اگراعلا رفت بقیه قسمتها هم خود به خود ساجد و فرمانبردار سر خواهند شد و همچنان است که خُوب میگویند: سَرانسان، سِرّ انسان است. درهنگام سجده نه عمداً و نه سهواً نباید پیشانی از سجده بلند شود که نماز باطل میشود وگرنه در نمازعشق و نماز بندگی، حتی ظاهر نماز هم باطل است و باید اقتدا کرد به امام شیعیان آقا امام حسین(ع) که سرازسجده برنداشت تا از بدن جدا کردند و یکی از اسرار زیارتش اینست که با سلام شروع میشود و به سجده تمام میشود و جالب است که عدد ابجد کلمه سجده= 72 است و عالم 72زیباست! که در واقع 9 (تاسع)است زیرا 9=2+7 ؛ رسیدن قد و قامت انسان به شکل الف است در مقام رضا در جایی که زیر هشتی امتحان قبول میشود تا شکل عدد 9 را بگیرد. سپس مقام خامس است چراکه 5=2-7 میشود و وجود مطهر آقا اباعبدالله الحسین(ع) ؛خامس آل عباست و پنجمین معصوم. در حالیکه 14=2×7 میشود که وجود مقدس 14 معصوم(ص) همه (کلهم نورٌ واحد) ، خاضع و خاشع درگاه خدا بودند.
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
پس در اصل ، 7 موضع وجود انسان، کسره واجب به خود میگیرد به شرط آنکه 7 نفس نورانی در وجودمان ساجد و باز هم به شرط اینکه 7 درِ رذیله وجودمان را که باز کننده جهنم است، ببندد. پس رویهم میشود 21 سجده! در حروف الفبا که 28 حرف است؛ 21 حرف صفت استیفال (طلب پایینی کردن) دارد و 7 حرف صفت استعلا (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق) و باطناً اگر نفوس عالیه بخواهند با آن حروفِ استعلا به اعلا بروند و درجه آدمیت بگیرند و مورد رضای مولای خود شوند شرط آنست که 21 سجده گاه ظاهری و نفسی و قلبی خویش را خاضع کنند و باز جالب است که در سوره مبارکه حمد، 7 حرف نیامده است که این حروف را حروف سبعه میگویند(ش، ظ، ز، خ، ث، ف، ج) این حروف ظلمانی هستند. باری! باب تواضع، کتاب حکمت الهی است برای بندگان که کلیدش اطاعت از خداست ؛ به شرط شیعه و پیرو شدن واقعی ائمه معصومین(ص).
همانطور که سلمان را دیدند که در خدمت رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) بود اما از خود ردی و جای پایی نمیگذاشت و درست در هنگام حرکت طوری پای خود را میگذاشت که جای پای آن بزرگواران باشد، گویی یک جای پا است. از سلمان پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) دست به پشت شما زد و فرمود"السلمانُ منّا اهل البیت." ایشان فرمودند" من هیچگاه دل خودم را مقدم به دل این بزرگواران نکردم" و این کمال ادب و اطاعت واقعی است.
درواقع کسره هر لحظه انسان را کمال میدهد زیرا مردهها یا میتههای وجود را از درون و بیرون و ظاهر و باطن از وجودمان دفع میکند اما به شرط آنکه واقعا بخواهیم! در عالم ملکوت، ملک مقرب عزرائیل(ع) مأمور جان گرفتن و کسرکردن زندهها است از مردگان است. وجود هر چهار ملک مقرب میکائیل(ع)، اسرافیل(ع)، جبرائیل(ع) و عزرائیل (ع)، سَرشان زیر عرش الهی و پاهایشان در سفلترین نقطه زمین و بالهایشان از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته و در تمام هستی امرِ پروردگار یکتا را اطاعت میکنند.
بنابراین در وجود ما دائم کار میکنند: همینطور که هر روز روزی میگیریم از هر نظر ظاهری و باطنی، علمی و عقلی، و هر روز میلیونها سلول در وجود ما به دنیا میآید و هزاران سلول میمیرد (ما از نظر سلول وجود، هفت سال به هفت سال کاملا عوض شدهایم، درحالی که خودمان هستیم. پس هر هفت سال هم ذهن و حافظه ما چیزهایی را فراموش میکند و چیزهایی را یاد میگیرد). پس با نورعلم میتوان ظلمات را کسر کرد. همانطور که سنّ ما بالا میرود، جوانی کسر میشود جای خود را به مسن شدن و بعد کهولت و بعد موت میدهد. همینکه پیر میشویم موی سفید جای موی سیاه و همانطور یک یک اعضاء تغییراتی میکنند و درواقع ظلمتهای جهالت و رذائل و کم کاریها هم با توبه و استغفار واقعی و اصلاح و درجه گرفتن به درگاه خدای مهربان ، کمال پیدا میکند و مفتوحه میشود. پس باب کسره، باب کمال الهی است و در واقع حرکت کردن و اوج گرفتن و تحول پیدا کردن و به باب استحاله و استبراء رسیدن و درجه گرفتن است تا بتوانیم مرفوع شویم.
انسان کافر در این دنیا از نظر جسمی، حیوان حرام گوشت است که مانند سگ، مو و عرق و حتی نفسش نجس است[2]. شاید سِرّی که باعث میشود شرع ما مجالست انسان و سگ را حرام کند[3] بخاطر همین باشد که انسان موجودی است که خداوند تبارک و تعالی به او لیاقت به اعلا رفتن و کمال را داده، به شرط آن که با ایمان به خداوند و عقل که بالاترین عنایت و نعمت پروردگارعالم به انسان است، که خدای خود را بشناسد و خود را بشناسد و خود را متحول سازد و از عین نجس به عین پاک تبدیل شود (همانطور که در اول درس گفته شد)!
پس مولایمان بر سر ما منّت نهاد و پیامبران و امامان معصوم (ص) را برای هدایت ما فرستاد، در حالی که مردم همهی آنها را شهید کردند. اما رب العالمین حجت خود را پا بر جا نگه داشت تا شاید مردم با نور امام و کتاب آسمانی زمان خود، هدایت شوند و ظلمتهای ظاهر و باطن خود را کسر کنند و به نور برسند. با دو رحمت بزرگ شهادتین پاکمان کرد و با شرط نگه داشتن شهادتین که شهادت به ولایت {ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد مطهرش(ص)} است آخرتمان را هم پاک کرد. وجود مقدس امام حسین (ع)، درهمین دنیا به ما نشان داد که چگونه این عین نجس را به عین پاک تبدیل کنیم و آن فدا کردن و قربانی کردن نفس حیوانی ماست. کسی که در میدان جنگ برای رضای خدا و اهداف پروردگارعالم قربانی شود، به درجهای میرسد که میتهاش پاک و خونش پاک میشود و حتی غسل و کفن هم نمیخواهد[4].
امیدوارم معنی کسره کامل شود. هاء آخر کسره به جایی میرسد که تمام وجود و زندگی ما را در برگرفته و در آخر خودمان را از روی سطح زمین پاک میکَنَد. دانه هر گیاهی در دل خاک باید قرار بگیرد (سجده مقبول و کامل) تا ازدرون این دانه، ساقه، کلّ محتوای دانه را به اعلای میوهاش برساند. پس خوش به حال کسی که خود، قبل از کسر شدنِ اجباری (قبل از اینکه وارد قبر شود)، تبری جوید از شرکها، رذائل، نادانیها، جهالتها، کوریها و کریهای معنوی، نقصها، بدیها، شرها، دروغها، تهمتها و... . همهی اینها را از خود، کسر کند که آن روز به حقیقت سلامت وجود خود برسد که آن طلای ناب است و خالصِ خالص!{ مثل باغبانی که برای رشد گیاه، دائما علفهای هرز و آفات را از آن دور میکند و شاخههای فرعی را هر سال جدا کرده(هرس) تا شاخه اصلی رشد کند و به میوه خود برسد}.
حرکت زیر، همان حرکت کسره است عدد ابجد کلمه زیر= 217 و جایگاه عددیش 37 است. جایگاه عقیده و ایمان هر کس، قلب اوست و هر کس با اعمال و کردار و گفتار و آنچه در قلب دارد، ظاهر میشود. اما وای بر قلبی که درحرکت زیر خود، لجن و بوی متعفن داشته باشد یعنی کافر باشد یا منافق. وقتی مقداری آب (اگر کاملا آلوده نباشند) در جایی راکد بماند بعد از مدتی آلودگیهای آن ته نشین میشود و روی آب، تمیز جلوه میکند (شاید آبرو داری میشود). اما هر وقت آب زیر ورو شود، لجن و کثافتهایش روی آب را نیز آلوده میکند. در امتحانها گاهی زیرها ، رو میآیند و آنجا، جای رسوایی است. وای بر کسی که باطنی مثل آبی که در ته آن لجن ته نشین شده، داشته باشد. که هرگاه زیر و رو شود، رسوایی به بار آورد ( هر کس خود به نفس خود بصیرت دارد) و فقط توبه است که لایروبی میکند و نجات دهنده است! خوشا به حال کسی که وقتی زیربنای عقیده و نیّاتش رومیشود، خوشبوتر و زیباتر از آن است که همیشه اظهار میکرده است. اینجا میشود ذیقعدِ واقعی. اگر باطن هر کس در همه موارد پاک و صادق باشد هر گاه باطن ، ظاهر شود باعث روسفیدی و درجه و مقام می گردد.
عرفان ضمه
رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ خوانده میشود. عدد ابجد کلمه ضمه=845 میشود که 17=5+4+8 {17 رکعت نماز که "الصلوه عمود الدین" و "الصلوه معراج المومن" است. رفع، عروج و ترقی کردن، درجه گرفتن و بالا رفتن میباشد. حرکت رفع، امامِ دو حرکت قبلی است(کسره و فتحه)} و 8=7+1 .
پس شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا(ع)[5]، شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت مجرور شویم (پشتِ "ب" بسم الله الرحمن الرحیم) تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاة شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج "کرّمنا" را دریافت کنیم. عدد ابجد کلمه رفع =350 است که باز جمع ارقامش 8 میشود 8=0+5+3
کنندهِ کار را فاعل میگویند و در زبان عربی، همیشه حرکت فاعل، مرفوع است(کُلّ فاعلٌ مرفوع). در نوشتن، کننده کار حرکت ضمه یا رفع میگیرد به دلیل اینکه 1- هیچ کس بدون زحمت کشیدن درجه نمیگیرد و بالا نمیرود .2- پروردگار عالم در قرآن کریم میفرماید[6]:"... لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا...." نفس بدون کار کردن ایمانش به درد نمیخورد مگر اینکه از ایمان خود کسب خیر کرده باشد. قرآن خواندن بدون عمل ، مزد آخرتی ندارد. توبه بدون اصلاح به درد نمیخورد .گوش کردن بدون نگه داشتن در حافظه و بکار بستن آن به درد نمیخورد . دوستی ، بدون مایه گذاشتن هیچ است و ... . بنابراین خدای مهربان میفرماید:" الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...[7]" اگر کسی پروردگار مهربان و رب خود را برای خود دوست گرفت و مولای خویش دانست و عمل کرد، خداوند سبحان او را از ظلمات به سوی نور خارج میگرداند.
بنابراین فردای قیامت دوستان ائمه(ص) هم همینطور ندا میدهند: "یا ایهاالمحبون ..." . فدا کردن دل خویش و کارکردن خالصانه در راه دوست را تا پای جان باید ثابت کنیم تا رفع بگیریم . پروردگار عالم در قرآن کریم چندین نمونه از بندگان مؤمن را که درجاتی به آنها داده است وصف مینماید و معرفی میفرماید و اسم خویش را به بندگان خالصش اهدا مینماید و مؤمنون یا مؤمنین و مؤمنات میخواند.
پس خیلی باید فکر کنیم! آیا فاعل امر ربّ خود هستیم یا نه؟ امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل میفرماید: "الهی و ربی من لی غیرک" یا خطاب میفرماید: "یا ولی المومنین و یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین."
باری! اوست که جواب بنده مؤمنش را میدهد آنگاه مرفوع شود. آسیه (س) در وقت پایان عمر زیر شکنجه صدا زد "... إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاًفی الجنة و نجّنی من القوم الظالمین[8] " و مولایش نجاتش داد و درجهاش داد، یکی از اولیاءالله شد و یکی از بانوان محترم بهشت که جایگاه مخصوص دارد و پروردگار مهربان در دنیا به او لیاقت داد که دامنش مهد تربیت پیغمبرخدا؛ حضرت موسی(ع) شود. خیلی خلوص میخواهد که در کمال راحتی دنیا باشی و رضای مولا طلب کنی و از همه زیبائیها و ثروتهای دنیا چشم بپوشانی. ائمه (ص) در عین حال که از نظر مادی غنی بودند ولی امورات خود را در سطح ضعیفترین مردم روزگار میگذراندند.
همیشه رئیس و فرمانده و امیر و بزرگ قوم و خلاصه نفر اول هر جا، پایین دستی خود را درجه میدهد و او را مرفوع میکند (یعنی درجه میدهد و بالا میبرد). پروردگارعالم میفرماید: "واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا[9]" و نیز میفرماید: "...یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها و الله سمیع علیم[10]"
هرکس بخواهد از مولایش که او را پروردگار و رب العالمین است، رفع گیرد باید اولاً یقین قلبی داشته باشد و سپس دستش را به دستگیره رحمت الهی به کرم او وصل کند تا اگر او بخواهد مرفوعش کند.
جالب است که دنیا شد حرفِ (و) {طبق آیه "انّا لله و انّا الیه راجعون[11]" و زمین و آسمانها در 6 روز خلق شد[12] که 6=و)} که خود ظاهرا یک حرفِ (و) است ولی سه حرفِ (واو) خوانده میشود، دو طرف حرفش یکی است . مناسبت حرف واو به حرکت ضمه است و آنگاه که ضمه روی واو قرار میگیرد صدایش کشیده میشود و (اُو) خوانده میشود که همان هوست به شرط اینکه مناسبتش به لطف خدا رفع بندگی باشد به عدد 11 =هو، که رسیدن به 11 ، با عمل کردن به فروع دین است که اگر قبول شود، مرفوع به درجه قبولی بندگی میگردد و به هو میرسد.
جالب اینکه انسان در شکم مادر به شکل (و) است و در زندگی شکل (و) (ا) (و) را بخود میگیرد. انسان با تواضع بندگی بالاجبار و به اذن خدا، با سر به دنیا میآید و با سر هم وارد قبر میشود.
درجه بندگی گرفتن آن شکل صورت الف را تجلی میکند(قامت انسانی است) .عدد (واو) =13میشود؛ عدد ولایت، گیرنده بار مسئولیت و توفیق گیرندگی نور و وصل شدن به عروة الوثقیِ الهی و توفیق رفتن به اعلاعلّیین و رسیدن به درجه انسانیت و پیدا کردن مقام شامخ و والای خلیفة الهی که هدفِ خلقت آدم (ع) بود و رسیدن به درجه اسماء الهی و رسیدن به مقام رضا و رسیدن به "...یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه...[13] " و زیارت "لقاء الله". اللهم الرزقنا.
همانطورکه از حقیقت آب برمیآید که حیات دهنده و سبز کننده میباشد. عرفان حرف واو هم اینچنین میباشد. عدد ابجد واو به صورت بسیط 137 میشود:
(واو=13) +(الف=111) +(واو=13)=137 که معنی میشود 37+100 : 100=عدد ابجد حرفِ"ق" یعنی نگهدارنده و عدد 37 =جایگاه عددی نام مبارک حسن(ع) است. پس هر کس به جانِ عدد واو در دنیا برسد یعنی سبزی اعمالش احسن شدن است و قبولی احسن و نگه داشتن "الی یوم القیامه" "فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتًا حسناً[14]"میباشد.
همهی پیدا کردن رفع مقام، به شرط عمل است. پس واو، حرکت سنگینی است که باید فقط در دنیا کسب شود! و جالب اینکه عدد ابجد و=6 است. پروردگارعالم تمام عوالم را در 6 روزخلق کرد[15]. انسان در قبر، 6 صورت دارد. انسان تا قیامت در 6 مرحله خلق و طی عوالم میکند: اول صلب پدر، دوم رحم مادر، سوم عالم دنیا که حدود 18000 منزل است، چهارم عالم قبر، پنجم عالم برزخ و ششم عالم قیامت.
نقطه اوج درجه کمالات و مرفوع شدن انسان با صورت عمل در دنیا، در شکم مادراست، جنین شش ماهه نمیماند، فقط سه 6 ماهه باقی شدند و ماندند. حضرت یحیی(ع)، حضرت عیسی(ع) و امام حسین(ع).که اسراری دارد؛ یحیی(ع)، حیات است و آن حیات طیب و عیسی (ع)، روح آن و امام حسین(ع)، رساننده این حیات و روح خدای مهربان به طهارت آن عالم باقی "الی یوم القیامه" است. بنابراین عدد شش، در دنیا ماندنی نیست اما بقایش در آخرت است به عدد ابجد حروف سدس که میشود 124 که جمع ارقامش میشود 7 (7 =4+2+1). پس شرط رسیدن به حقیقت سدس این است که اول باید شیعه و پیرو امام حسین(ع) شود و ادب عاشورایی و حسینی شدن را بگیرد تا قبول در عشر آن شود .
اگر به حروف شش فارسی دقت کنید عدد ابجد کلمه شش= 600 میشود که بازنگری و دورنگری جالبی است که اگر همین شِش را، شُش بخوانی این عدد، عدد حیات است؛ اینکه با دو دید عمیق این نفسها را برای قیامت زنده بداری و دائمی کنی. دو صفر آن(600) : یکی عیسی(ع) به عدد ابجد 150 و دیگری یحیی(ع) به عدد ابجد 38، کلّ حیات حروف و اعداد است. همه در بارگاه امتحان "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا" درجه میگیرند چه جهنمی و چه بهشتی.
وقتی پنج تن (ص) زیر کساء جمع شدند، حضرت جبرائیل(ع) پیام آورخالق یکتا ششمین آنها زیر کساء شد. هرجا میخواهند در ساختمانها و تونلها که سنگینی بار بنا را خوب تحمل کند، شش گوشه میسازند و مثل لانه زنبور بتون ریزی میکنند (لانه زنبورشش گوشه است). قبر مبارک امام حسین (ع) شش گوشه است. درکربلا کوچکترین شهید، شش ماهه امام حسین(ع)؛حضرت علی اصغر (ع) است و خانم زهرا (س)، شش ماههاش؛حضرت محسن(ع) سقط و شهید شد. هرگاه میخواهند گوسفند قربانی کنند، باید شش ماهش تمام شده باشد.
بنابراین گفتیم حرکت ضمه با واو مناسبت دارد که سرّش این شد که فقط در دنیا باید درجه بگیریم. پروردگار عالم میفرماید: "انّا لله و انّا الیه راجعون[16]" (و) ، پلی است که از یک سوی آن میآییم و از سوی دیگر آن میرویم. و در سوره مبارکه غاشیه[17] میفرماید:"لسعیها راضیةٌ فی جنةٍ عالیةٍ لا تسمع فیها لاغیةٌ فیها عینٌ جاریةٌ فیها سررٌ مرفوعةٌ و اکوابٌ موضوعةٌ و نمارق مصفوفةٌ و ذرابی مبثوثةٌ."
آیات مبارک، نعمات بهشت را برای بهشتیان با حرکت رفع و تنوین رفع در قرآن بشارت میدهد و در هنگام وقف، حرکتها صورت خود را ازدست میدهند و سکون میگیرند ولی احتمالاً قیامت با تمام حرکتهایی که ربّ مهربانشان به ایشان درجه میدهد، وارد میشوند و جالب اینکه آن "ة" گرد احاطه بر همه وجودشان و نعمتهایشان میکند و تنوین رفع، معنی کلّ درجات رفعی را که در دنیا مستور بود آنجا ظاهر میکند چون تنوین، همان نون ساکنی است که نوشته نمیشود ولی خوانده میشود و تنوین، تکرار حرکت حرف است.
-ً –ٍ –ٌ
مؤمن با تمام زیبایهایش درجه میگیرد و نشان داده میشود که بعضی بر بعضی حسرت میخورند و به کم کاریهای خود افسوس میخورند. طبیعت هر انسانی، رفعت طلب است و دوست دارد همیشه از همه جلوتر باشد و مقامش بالاتر باشد، مورد توجه همه اطرافیان خود باشد. کار سخت و دشواری است و هر کسی موفق نمیشود. امامِ عمل دیگران شدن و پیشرو بودن، مستلزم این است که اول باید مفتوحه شویم تا بتوانیم تمام علم و هنر و حرفه و شاید فوت و فن هدف مورد نظر را صاحب شویم. ظرف وجودمان باید آنقدر بزرگ و تمیز باشد که پذیرای تمام زیبائیها باشد و رنگ و نصب امام معصوم زمان خود را بگیرد. دوم: امام هر عملی باید اول خود، خودیّت یا منیّت خود را کسر کند تا همیشه در مقام رفع باقی بماند. انسان خاضع همیشه به دنبال رفع نقایص خود هست و میخواهد ناخالصیهای خود را اصلاح کند. خود را به درجه بالای خالص بودن برساند. تا متملّقین هر زمان، شیطانها و وسواسها از خلاء نقصهای او سوء استفاده نکنند و او را از بالا به پایین نکشانند. سوم: کسی که در مقام رفع قرار میگیرد باید همیشه آماده خطر باشد و خود را به استقبال سختیها آماده کند و نه اینکه چون مقام بالا رفت، دیگران را فدا کند. همه قربان او شوند بلکه او زودتر از همه به قربانگاه برود. همانطور که معصومین ما، که امام ما شیعیان هستند هم در قربانگاه خلوص و بندگی رفتند و درس ایثار و پیشرو بودن در عمل را به ما یاد دادند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواست "ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما[18]."
تمام این زیبائیها، صفات آب و حقیقت آب است. در ضمن که همه مخلوقات از آب زنده شدهاند، آب در مقام کسره خودش بیرنگ، بیبو و بیشکل است. یعنی در هر ظرفی آب را بریزید شکل آن ظرف را به خود میگیرد. و بدون اسم و رسم، کلّ حیات خود را به دیگران عرضه میکند و در حیات وجود پیشرو است. زیرا هر جا آب باشد، آبادانی است. خود قیاس کنید تا حجت نباشد، وجودی نیست و تا وجودی بخواهد باشد، باید حجت باشد!
قرآن، انسان ساز است. کلمه انسان خیلی جالب است یک الف و نون اول دارد بعد سین و بعد الف و نون، کلمهای متعادل و روی میزان است. خالق یکتا، جل جلاله و سبحانه، انسان را متوازنترین ومتعادلترین و به زیباترین شکل آفرید که فرمود من انسان را به صورت خود که اسرار بسیار دارد آفریدم و قابل "خلیفة الله" شدن را دارد.
هنگامیکه بخار آب به آسمان میرود، در هنگام انجماد به صورت شش ضلعی درمیآید و با شش وجه به سوی زمین برمیگردد و در اصل شش صورت حیات به موجودات میدهد. وقتی برف میبارد آب آن به شش صورت ذخیره میشود: 1- ذخیره آب برای فصلهای دیگر. 2- پر شدن سفرههای زیر زمینی. 3- تغذیه گیاه. 4- تغذیه انسان. 5- تبخیر آب. 6- پر کردن دریاها که سطح آب همیشه به اندازه مطلوب بماند و در اثر تبخیر کم نشود. باطن آن خیلی زیباست در صورتیکه یخ ، آب میشود ولی به خاطر شش ضلعی بودن سبکتر از آب میشود و روی آب میایستد. سنگینترین موجودات در آب به همین خاصیت روی آب میایستند. چون چگالی آب سنگین است.
بنابراین عدد شش همان (و) است. که فقط دراین دنیا صورت میگیرد ولی نتیجهاش ضمه است که مناسبت با (و) دارد که فردای قیامت همه نتیجههایش زیبا و مرفوع میشود یعنی درجه زحمات دنیایی خود را میبیند.
باطن حرکات
همانگونه که قبلا بیان شد درواقع حرکات، باطنِ آب و زنده کننده اعمال هستند که برای رضای خداوند حی انجام میشود. باطنِ کسره: فقر، فتحه:مال و ضمه:مقام است. طبق آیات سوره مبارکه فجر[19]، مال و فقر برای آزمایش انسان است {فامّا الانسان اذا ماابتلیه ربّه فاکرمه و نعّمه فیقول ربّی اکرمن(15)وامّا اذا ماابتلیه فقدرعلیه رزقه فیقول ربّی اهانن(16)}. ائمه معصومین(ص) درحالیکه تمام خزانه الهی در اختیار آنهاست و انفال(مال الله) به آنها میرسد اما هیچگاه نخواستند که از این اموال ، بهرهی دنیایی ببرند! چراکه مال و مقام دنیا فقط برای مدت محدود در دنیاست ولی مال و مقامی که در راه خدا مصرف شود، ماندگار و ابدی میشود و فقرِ واقعی در مقابل خداوند متعال، فتحِ باب الی یوم القیامة میشود. بیندیشید در تاریخ که جایگاه نمرودها و فرعونها و قارونها و... کجاست و جایگاه مردان خدا کجا؟!( قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین[20])
وقتی خود را فقیر درگاه الهی بدانیم، هیچگاه رو سوی درِ دیگری نمیکنیم؛ مصداق آیه شریفهی ایاک نعبد و ایاک نستعین[21]. و همین هیچ دیدنِ خود در مقابل پروردگار عالم باعث خضوع و خشوع بیشتر ما میشود در نتیجه در عینِ فقر، به مال و مقامِ واقعی میرسیم! چنانچه پیامبر(ص) فرمود: الفقرُ فخری.
جالب است که جایگاه عددی کلمه فقر=56 و برابر با جایگاه عددی کلمه قانت است { کسی که قانت شد یعنی به سرچشمه دست یافته است و دیگر هیچگاه بدونِ آب (آبِ حیات!) نمیماند}. جلوه زیبای رابطه فقر و قنوت را در زمستان با مشاهده درختان درمییابیم که گویی ساقههای خالی و خشک خود را به سمت آسمان بلند کردهاند؛ دستان خالی خود را به سوی پروردگار عالمیان دراز کرده و با تواضع و خشوع از او میخواهند که این فقرِ زمستان ، فتحِ بابی باشد برای گل و شکوفه دادن در بهار و سبز شدن و رفعِ مقام در تابستان!
عدد ابجد کلمه فقر=380 است که معنی میشود به 300=ش(صفت تفشی دارد) و 80=ف که جایگاه عددیش 17 است و جالب اینکه جمع ارقام عدد ابجد کلمه ضمه هم 17 میشود(ضمه=845 و 17=5+4+8).
پس به عبارتی میتوان گفت: کسره، افشاکنندهی باطنِ ضمه است! همانطورکه یک وزنه بردار برای کسب مقام باید خم شده و وزنه را بالای سر ببرد، آنگاه است که رتبه و مقام میگیرد(ظاهرِ امر این است که او زیرِ بار وزنه قرار گرفته و آن را بالاتر از خودش برده است اما در اصل، کسی که مقام میگیرد خودِ اوست نه وزنه!). پس هرچه وزنهی اعمال نیک که بالای سَر میبریم (البته خاضعانه و خالصانه) سنگینتر باشد، مقام ما هم بالاتر میرود!انشاءالله
سِرّ اشباع
کسره در اصل منیّت خود را فراموش کردن و دلِ دنیایی را پاک کردن است. کسره به دیگران اثر میگذارد و اگر کنار کسی روزگار خود را بگذرانی که اخلاقیات مثبت داشته باشد، با ادب باشد، مؤمن باشد و ... به روی شما هم تاثیر میگذارد (اگر قابلیت داشته باشیم). این تاثیر در کلمات و حروف، جار و مجرور میشود یعنی همسایهی کسره ، خود هم کسره میگیرد(که جاره به 17 معنا آمده که چگونه حروف بعدی جار و مجرور میشوند).
اگر کسره پشت ضمیر "هِ" در کلمه قرار بگیرد صدای کسره "هِ" به صدای بلند "هی" تبدیل میشود، اشباع میشود مثل "ربِهِ" خوانده میشود "رِبهِی" و جالب اینکه حرف(یاء) خود مناسبتش با کسره است. پروردگار ربّ العالمین، دنیا را جای تربیت و به تعالی رسیدن بندگان خود قرار داد؛ به سبب شناخت ربّشان و اگر بنده، خوب تربیت را بگیرد، ادبِ صدایش بلند میشود و در قیامت در زیر لوای ربّش با ادب او محشور میشود(ادب مع الله) که جایگاه با ادبان پروردگارعالم، بهشت است. بهشت برای آنان متواضع میشود و نعیم خود را به دستور ربّ العالمین در اختیار بندگان خوب میگذارد. دریا وقتی جذر میشود با حرکت مَد، صدفهای خود را بیرون میریزد و بنده مؤمن با مُردن ، صدفهای اعمالش آشکار میشود .
در این دنیا در هر موردی چه جسمی، چه روحی، چه مالی، چه اجتماعی و چه شخصیتی هر طور حساب کنید، اگر کسر داشته باشی این کمبود همیشه آزار دهنده است. یعنی نقص خود را نشان میدهد و شخصِ کاسر آرزوی برداشتن کسر را دارد. شاید درست شود. اما خدا نکند کسی کسریِ درآخرت داشته باشد که دیگر دست عمل ندارد و خدا میداند چه بر سرش میآید. گاهی از چشم، کسر است و آنجا کور محشور میشود، گاه آبرو ندارد، سلامت ندارد، لباس ندارد، جا ندارد، خلاصه عاقل بینا دائم در فکر برطرف کردن کسر بزرگ آخرتی خود است. اگر توانستی کسر خود را در دنیا جبران کنی خدای مهربان دستت را میگیرد و به تو رَفع میدهد؛ مولای مهربان به شرط توبهی واقعی بندهاش، کسرهای او را چشم پوشی میکند.
حرکت ضمه اگر ماقبل "هاء" ضمیر که حرکتش ضمه باشد، بیاید صدای کوتاه اُ را به او تبدیل میکند و اشباع میشود، مثل رَبّهُ که میشود رَبّهُو چرا؟ خیلی زیبا است. رب مهربان چه درسی به ما میدهد؟! یعنی خداوند به فضلش در قیامت مؤمنان را از نعمتهای بهشتی سیراب میکند. غیر از این است که چشم و گوش را باز کنیم تا ببینیم چه کنیم تا به این صدای بلند برسیم. در دنیا همه مؤمنین و کافرین، هم اهل دنیا و هم اهل آخرت زندگی میکنند و به اعمال و زحمات خود درجه میگیرند اما آنها که اهل دنیا هستند رب العالمین هر چه بخواهند همین اینجا به ایشان میدهد.
پروردگار عالم در سوره مبارکه اسراء[22]میفرمایند: "من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا*ومن اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا". اگر دنیا را بخواهید دنیا را به شما میدهم و اگر آخرت را بخواهید آخرت را. پس دنیائیان صدای کوتاه را انتخاب میکنند. اما اهل آخرت و اهل معنا و ایمان ، صدای بلند رسیدن به هو را با روسپیدی انتخاب میکنند که گنهکاران در قیامت یاد مقام و مالهای خود میافتند و درخواست میکنند خدایا همه را میدهم ولی مرا عذاب نکن. در حالی که پذیرفته نیست.
تنوین
یکی از اسرار و زیبائیهای کلام ربّ العالمین مهربانمان این است که در قرآن مجید علامتی را میفرماید نون ساکنی است که نوشته نمیشود ولی خوانده میشود و به آن تنوین میگویند. عدد ابجد کلمه تنوین=516 است(12=6+1+5 و 3=2+1 ؛ 3=آب ) و جایگاه عددی کلمه تنوین=66 برابر با عدد ابجد نام زیبای الله جلّجلاله میشود. صدای این علامت از دنیا است و چون باطن آن اینقدر سعه وجودی دارد که شاید در دنیا نمیتواند جلوه کند ، اصل آن را در آخرت ملاقات میکنیم. و آن، کلّ چیزهایی است که در عمر به دست ما میرسد. خیلی زیباست باید فکر کنیم. تنوین با سه صدا جلوه می کند تنوینِ نصب با دو فتحه-ً و تنوینِ جر با دو کسره-ٍ و تنوینِ رفع با دو ضمه-ٌ . و در اصل در عالم برزخ ، صورت اصلی را به ما جلوه و نشان میدهد که منصوب به چه بودیم و مجرورِ که بودیم و مرفوع به چه شدیم!
چون در آخرت با هر چه که در دنیا از قلب دوست داشتی و آن را امام عمل خویش قرار دادی محشور میشوی. طبق آیه 71 سوره مبارکه اسراء: یوم ندعوا کلّ اناسٍ بامامهم. آن چیز دوست داشتنی شما امام عمل شما و مونس قبر و قیامت شما میشود. بنابراین خوب بسنجید! تا آنجا میرسد که ساعتی را میبینید مثل قبر که آن عمل مثل حلقه، دور تا دور شما را فرا گرفته! مثلا فرد بهشتی وقتی در دنیا زندگی میکند در باطن ، در بهشت است. اما به چشم ظاهر دیده نمیشود اما همینکه حجاب بدن کنار رفت، خود را درجایگاه اصلی خویش که زحمت آن را کشیده میبیند. پس قبر برای او بهشت آماده شده است که آرامگاه ابدی او میشود.
بنابراین به زندگی باطنی خود توجه کنید و آن امام عمل را ببینید که آن رسم و زمینه و آهنگ و ریتم عمل شماست که با آن خود را تنظیم میکنید. اگر قرآن است باید در وسط دایره جایگاه عمل خویش یک خال باشید که مرکز عقربههایش تار و پود زندگی ماست که روی آن میچرخد و ثانیهها و ساعتها و شبانه روز و ماه و سالهای ما را صورت میدهد و آن خال، رضای خداست و باطنش، نماز و حقیقتش، قرآن و صورتش، انسان کامل و جلوهاش، خلیفة الهی و آثارش، باقیات و صالحات است.
حروف والی
پس نون ساکن، رحمتی است از رحمتهای پروردگار عالم. دیگر از زیباییهای قرآن درحروف اینست که در قواعد زبان عرب ، حروف با حرکت خوانده میشوند و اگر حرکت نداشتند مشکل خوانده میشدند یا خوانده نمیشدند. آیا از خود پرسیدهاید که چرا در خیلی از جاهای قرآن 4 حرف "و ا ل ی" نوشته شده ولی خوانده نشده است؟ و یا همان نون ساکن در بعضی جاها نوشته شده یا به صورت کامل نون ساکن یا تنوین ولی خوانده میشود؟ این را باید بدانید پروردگار کریم و عالمُ العلومِ ما، خود فرموده "افلا یتدبرون" .
سه حرف در عربی است که در خیلی از حروف قرآن مجید آمده که صورت خود را با حرکت ، تغییر داده و اصلا به شکل دیگری نوشته شده است و آن را اعلال میگویند و آن سه حرف (الف) و (واو) و (یاء) است که این حروف را حروف عله میگویند. چگونه باید قرآن را بخوانیم، بفهمیم وعمل کنیم. پروردگارا توفیقش را به ما بده که در قیامت قرآن از ما شکایت نکند.
حروف الفباء را دو قسمت کردهاند شمسی و قمری، نورانی و ظلمانی. حروف نورانی همان حروف مقطعه قرآن است و حروف ظلمانی بقیه حروف که در مقطعات نیامده است. هرگاه الف و لام پشت حروف شمسی بیاید الف و لام خوانده نمیشود و حروف شمسی بعد آن مشدد میشود. مثل الشّمس . چرا؟!
اگر "ال" پشت حروف قمری بیاید ، فقط الف خوانده نمیشود ولام خوانده میشود مثل والقمر "الف و لام" در 14 معنی در قرآن به گفته مفسران آمده است پس یکی از جاهایی که حروف والی خوانده نشده دو حرف "الف و لام" است عدد (ال) 31 است که نگه دارنده میزان و باز شدن چشمههای معنی و جلوه زیباییهای درون حرف است. مثلا در کلمه والشّمس خوب توجه کنید! الف ولام چگونه عَلَم شده و چشم ما را به باطن شمس متوجه میکند که الشمس واقعی چیست و کیست؟ آن خالق یکتاست. "الله نورالسموات و الارض...[23]" نورِ شمس را جلوهای از جلوههای نور خود قرار داد که سکون در تشدید الشمس است که بتوانیم حرکت و تشعشعات و آثار نور و حیات نور را ببینیم و بگیریم و خود را به سکون شینِ شمس چنان برسانیم که دیگر هرگز غروب نداشته باشد. و در میم شمس صورت نورانیت خود را تجلی کنیم! درحدیث میفرماید: " در قیامت صورت مؤمن 70 هزار بار از خورشید دنیا درخشندهتراست و نورش دائمی و تمام نشدنی است." واین نور به شرطی بدست میآید که خود را چنان در میزان (سینِ والشمس) نگه داریم که به حول و قوه خدای قادر متعال تمامی ظلمات ظاهر و باطن خود را پاک و به نور تبدیل کنیم. یا او به فضل و کرمش به ما بدهد که آن زمان اسم مبارک مؤمن ، خلعت وجودش میشود چون مؤمن یعنی نور. نوری که ایمنی دهنده است و رذایل و کدورتها را پاک میکند.
پس معنی (ال) خیلی وسیع و زیباست ! الف و لام سبب و مسبب جلوه و مرآت حق هستند تا هر چشمی به هر اندازه بینایی خوب داشته باشد زیباییها را ببیند و کسب کند و "الف و لام" واقعا از ولیِّ عزیز است "الله ولی الذین امنوا...[24]" که ظاهرا دیده نمیشود و در همه جا جلوه دهنده مکنونات خود است. شاید خریدار بفهمد و بخرد. و (واو) و (یاء) هم عنایت مهلت کوتاه عمر است که اگر از دست رفت ، دیگر دستمان از دنیا کوتاه و حسرت بر ما دائمی میشود. "یا" هم که حرف انتخاب است.1- باید با قیمت عمر خود یا دنیا را و یا آخرت را بخری 2- محل ابتلا و عاشورای عمرمان است که معلوم شود آن نون ساکن عملمان به چه کسانی یا برای رضا چه کسی منصوب و مجرور و مرفوع شده است.
پس حال در معنا فکر کنید چقدر زیباست. مثل "صراط الذین انعمت علیهم[25]" الف و لام در الذین، ذال حرف قمری است. چون سیر و سلوک بنده در دنیاست. فقط این التماس مؤمن به پروردگار خویش است. با تمسک به کلام خود پروردگار عالم زیرا ما از خود هیچ نداریم .او به ما یاد میدهد که با کلام نورانی خودش از خودش کمک بخواهیم شاید رستگار شویم.
"الف" در حروف والی مرآت و آیینه حق نما در باب عظمت مولا که "انعمت علیهم" انعکاس اوست. "انعمت علیهم" کسانی که بر آنها نعمت دادی ائمه معصومین(ص) و انبیاء و صدیقین و شهداء میباشند.
اما "لام" مجرا و تجلیگاه توحیدی که از چشم آن و از گوش آن میتوان آن کسان را دید و آرزو کرد پس کسانی با این مجرا تماس میگیرند که اول دل دنیا در زیر رضای خدا ادغام شود که همان مجرای توحید است که شاید در را باز کنند و بتوانیم به رضای مولا دست پیدا کنیم و مانند یاران ابا عبدالله الحسین(ع) دائم در طواف رضای خدا بمانیم. انشاءالله.
خیلی زیباست که عدد ابجد "الف + لام" به صورت بسیط 182 است . {(182=(71=لام)+(111=الف)}. این اعداد ، آدرس زودتر رسیدن را به ما میدهند که (182) اول باید از شروع ورود از باء (=2) که درِ رحمت رب العالمین است آغاز و در طواف رضای او به توحید محض و یکتا پرستی او نائل آئیم.
پس حروف "والی" همیشه و درهمه جا هستند. چراغ سبز روشن که ظاهراً نوشته میشوند ولی خوانده نمیشوند و فقط راه و حقایق را نشان میدهند. فقط (واو)، حرف ظلمانی است در صورتیکه (و- ا- ل- ی) نورانی هستند.
جالب است پروردگارعالم گاهی واو را برای قسم فرموده است مثل" والشمس، والضحها، والقمر اذا تلها ". "واو" اگر احتمال دنیا باشد عقل و معاش آن (و) حرکت عبوری آن از حرف راء است و عدد ابجد حرف (ر)= 200 که برابر با عدد ابجد کلمه قسم= 200 است .شاید به این معناست که نامُمکنها، ممکن میشود و نامعلومها، معلوم و نامفهومها، مفهوم میشوند. ظهور غیر از آنست که ظاهراست زیرا باطنها به نمایش میآیند. و شاید به این معنی یاد آوری شود که (راء)، صفت دنیاست که تکریر دارد و قسم، تذکر پروردگار عالم برای عبور با تعقل است.
مهم بودن سیر خورشید و انوارش و اثرش در دنیا به صورت آمدن گذری طلوع و غروب و رساندن و افول آن و جایگزین کردن نور در ما و گیرندگی آن و سبب و مسبب شدن آن نور را به صورت مدی "الی یوم القیامة" از باب عقل معاشی دنیا و آن حرف (ر) است. پس هر کس خوب فکر کند این قسم را عمل کند. به قاسم میرسد. انشاءالله.
در "بسم الله الرحمن الرحیم" سه بار ( ال ) به صورت والی در اول نام مبارک باری تعالی آمده است. که والا مقام بودن اسم مبارک خداوندِ سبحان را به ما میرساند. و قرار گرفتن ما به عنوان عبد این اسماء در جلوه و مرآت آن قرار بگیریم به عمل، که بشویم عبدالله، عبدالرحمن و عبدالرحیم. سه منزلت بزرگ که بنده متجلی میشود .
ما زبالاییم و بالا میرویم ما زدریاییم و دریا میرویم
جان این بیت و تمام این درس به ما تذکر میدهد که از سرچشمه خلق شدهایم و از حقیقت آب، جان گرفتیم، حیات و زندگی دنیا را، اما وقتی دوباره برگشت میکنیم، باید چگونه بالا رویم، آب چگونه نازل میشود اما چگونه برگشت میکند تا باقی و ماندگار شود؟ یعنی صورت ظاهر باید عوض شود. آب به بخار تبدیل میشود تا بتواند بالا برود، پس خود قیاس کنید!!!
معنایی در جامعیت حقیقت آب
رنگ آب، آبی است و رنگ آسمان نیز آبی است. عدد ابجد آبی= 13 است که جایگاه عددی حرف (م) میباشد .حرف میم که عدد ابجدش40 است باب تطهیر است. تنها جایی که آسمان به زمین وصل میشود (از نظر ظاهر) در دریاست که عکس آسمان در آب میافتد و در نهایت به هم وصل میشوند. یعنی 26=13+13
26 =جایگاه عددی حرف (ض) است و برابر با جایگاه جمع عدد ولایی و معصومیت امام زمان(عج) (12+14=26) و 26 =جایگاه عددی نام مبارک احمد (ص) است که هر دو به صورت صدفی میشوند که بین زمین و آسمان دُرّ گرانمایه انسانیت شکفته میشود و در جایگاه وصل دو باطن حقیقت ولایتِ وصیَ الحسن، صاحبَ الزمان، صلوات الله علیهم اجمعین؛ تک گل همیشه بهار ولایت سبز میشود و گل میدهد و بارور می شود الی یوم القیامه و در سایه خود ، عالم را گلستان میکند و بهشت را در دنیا برقرارمیگرداند.
آخرین منزل آب ؛ دریا
از آنجائیکه در قرآن کریم داستان حضرت موسی(ع) بیشتر از داستان پیامبران دیگرنقل شده است. شاید خداوند منان میخواهد این معنا را که سرّ حقایق قرآن است ظاهر کند. همانطور که متذکر شدیم باطن قرآن ، کوثر است و حقیقت آب که عدد ابجد آب به صورت بسیط 114 میشود که برابر با تعداد سورههای مبارک قرآن مجید است الف +باء=111+3=114 .نکته: سوره مبارکه کوثر که متعلق به خانم فاطمه زهرا(س) است هم 3 آیه دارد(آب=3) و جالب اینکه در حروف این 3 آیه ، 18 نقطه قرار دارد .عدد ابجد کلمه حی=18 {همانطورکه تمام قرآن ، کوثر و جانِ آب شد ؛ و جعلنا مِن الماء کلّ شیء حی. عمر مبارک خانم هم (از لحاظ جسمانی) در دنیا 18 سال بود} و عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبر(ص) 15 است{که خانم خود، حوای روحانی است(حوا=15)}.
کلمه موسی، یعنی از آب گرفته شده. همانطوری که در قرآن کریم سوره مبارکه طه می فرماید[26]:"ان اقذ فیه فی التابوت فاقذ فیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدولی و عدوله و القیت علیک محبة منی ولتصنع علی عینی" به مادر موسی(ع) امر میفرماید فرزند خود را در تابوت چوبی بگذار و او را در دریا رها کن ما خود او را حفظ میکنیم . این ظاهراً شروع زندگی موسی(ع) است. و درهنگامی که فرعونیان او را تعقیب میکردند خداوند در کنار دریای نیل فرمود عصای خود را به آب بزن و دریا دو قسمت شد و موسی(ع) و یارانش به فضل خدا از کف دریا روی خشکی آن حرکت کردند و به ساحل رسیدند و نجات یافتند. و اما فرعونیان همین مسیر را آمدند و در نیمه راه به امر خداوند منان، آب به هم پیوست و غرق شدند. در جای دیگر خدا به موسی(ع) امر فرمود عصایش را به سنگ بزند و 12 چشمه آب از آن جوشید "و اذا ستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا[27].
اما اینکه دریا، نهایت مقصد همه آبهاست و اینکه بازگشت همه آبها چه زیرزمینی و چه روی زمینی به دریا و اقیانوس است. عرفانِ دریا، خیلی زیباست! عدد ابجد حرف (ی) =10 است و در ادبیات، حرف انتخاب و ندا است. حرفِ ی، یا خوانده میشود که الفبای فارسی با الف شروع و به ی ختم میشود که در کنار هم میشود یا! [28]
حرفِ ی که از حروف یرملون است اما در کلمه دنیا به جای ادغام، اظهار شده است. پس در دنیا، انتخاب هر کس اظهار میشود زیرا همانطور که گفته شد امام عمل او، انتخاب اوست. در ضمن امتحان هر کس در حرف (یا)، انتخاب و عشرِعمل اوست. پس دنیا، عاشوراست چون عدد حرف (ی)= 10 است و کربلا است، میشود "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا. چون از یک طرف امتحان، انتخاب اوست، از طرف دیگر همه ما در دریا قرار میگیریم که در انتهای عمر تمام نهرهای عمل ما به دریای انتخابمان ختم میشود ولی چگونه باید نجات پیدا کنیم شرط آن است که :
1 – موسوی شویم {داستان تولد حضرت موسی (ع) و همچون موسی (ع) عصایی داشته باشیم تا دریا را بشکافد و ما را هم از روی خشکیِ ذیقعد امتحان خود به سلامت به ساحل نجات برسیم. چون همه ما گنهکار هستیم باید شیعه 14 معصوم (ص)، مخصوصاً شیعه وجود مقدس امام موسی بن جعفر کاظم (ع) باشیم تا ما را از ساکنین سفینه نجات قرار دهد و تابوت جسم ما را به ساحل دارالسلام بنشاند.
2- بدانیم که دائماً باید دستمان به دامن امام زمانِمان باشد تا ما را سوار در سفینه نجاتش کند تا از خطر غرق شدن در دریا نجات پیدا کنیم ما هم باید موسوی شویم، یعنی به سلامت از آب گرفته شویم و در خشکی ذیقعدِ بهشتمان مستقر شویم.
3- تمام کشتیها با ناخدایی ولایتِ اهل بیت(ص) فقط روی کوه جودی قرار میگیرند زیرا همه کشتیهای وجود ما در بطن کشتی نوح است که ساحل نجات کشتی او کوه جودی بود که آنجا مرقد مطهر امیرالمؤمنین مولای متقیان(ع) میباشد. به امید ظهور تک گل هستی ؛ مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف. امیدوارم قبول وجود مبارک ایشان گردد.
رابطه عدد 12 و آب
نکتهی جالب توجه: شاید دلیل اینکه بعد از یوسف زهرا(س)؛ امام زمان(ص) فرزند معصومی نمیآید این باشد که درآن زمان جانِ معانی حروف و اعداد به تمام محتوی ظهور داده میشود، پس با عدد دوازدهی وجود مقدسش (که دوازدهمین امام هستند) عالم دوا،زده میشود و حقیقت حیات طیب؛ باطن وجود آب، ظهور پیدا میکند که حقیقت حیّ و زنده شدن و تمام برکات جمع اعداد 1 تا 11 یعنی ظهور حکومت الّهی(66=الله) است[29]. پس آن زمان مظهر ظهور تمام اسماء، صفات، جمال، جلال و عظمت پروردگارعالم است.{یادآوری میکنم که جمع اعداد 1 تا 12 میشود 78 که برابر است با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم. آیا غیر از این است که نسخه پزشک را نزد دکتر داروخانه میبریم تا دوا را تحویل بگیریم؟! بزرگترین مفسران نسخه حکیم الحکما که درواقع خود، قرآنِ ناطق هستند ائمه معصومین (ص) میباشند. پس آنهایی که ادعا میکنند فقط قرآن ...! باید بدانند که بدون حبل الله المتین چهارده نور مقدس(ص) که جانِ قرآن هستند برایشان دوا،زده نخواهد شد!!!}
*حال اگر ارقام 12 را با هم جمع کنیم 3میشود(3=2+1) و کلّ اسرار خلقت ظهورپیدا میکند. چنانچه در جمع ارقام 12؛ 1 برابر حرف "الف" و عدد 2 برابر حرف "ب" است پس حقیقت کلمهی "آب" ظاهر میشود که خداوند منّان در قرآن کریم میفرماید[30]همه چیزها یعنی همه هستی(کلّ مخلوق ظاهری وباطنی الی یوم القیامه) از آب، حیات میگیرند .
قابل توجه است که عدد 3(=آب و جمع ارقام 12) برابر حرف"ج" میباشد که این حرف در باطن، حضرت زهرا(س) است که حکومت امام زمان(ص) هم زهرایی است. وجود مقدسش میفرماید: و ابنة الرسول الله(ص) لی اُسوة الحسنة[31]یعنی (در زمان حکومتم)، دختر رسول الله(ص) برای من الگوی حسنه است. چون حکومت ایشان، حکومت نور است و خانم زهرا(س)، جانِ نور و حقیقت آب که کوثرِ وجود است، میباشد.
ضمن اینکه وقتی ارقام 12 (1و2) را به صورت حروف بسیط جمع کنیم یعنی :
(الف=111)+(با=3)=114 میشود که برابر تعداد سورههای مبارک قرآن است.
پس حکومتِ 12 یعنی حکومت قرآن ناطق؛ مهدی موعود(ص). و به وجود امیرالمؤمنین علی(ع) که خود حامل 11 ذریه نورانی معصوم(ص) است {دوا(=11) برای شفای حیوانیت به انسانیت برای انسانهای واقعی الی یوم القیامه آورده شد} که با خود وجود مقدسش 12 میباشد {پس میتوان گفت به عدد12 که همان جایگاه 30 است (12=ل=30) قرآن را به 30 جزء تألیف فرمود} و دیوار حجاب از عالم سفل تا اعلا گشوده شد و به دست مبارکش(امام مبین)، کتاب الله (کتاب مبین) در یک جلد کتابت شد که ایشان مؤلِف و مؤلَفه این کتاب است .
چنانچه حقیقت وجود پیامبر(ص) از حروف، حرفِ الف وجود است و امیرالمؤمنین علی(ع) از حروف، حرفِ باء است (که معرفی شده است به باءِ بسم الله سوره مبارکه حمد). خیلی زیباست که عالم ظاهر دنیا آباد میشود به شرط اینکه در آن مکان آب باشد. اما اگر حرف الف و باء به تنهایی و جدا ازهم باشند، وجود آب ظاهر نمیشود پس باید این دو حرف با هم جمع شوند تا آب ظاهر شود یعنی: الف+ب=آب. عدد ابجد حرف الف برابر یک و عدد ابجد حرف ب=2 است که در جمع 3 میشود (3=2+1) و چون عدد 3 ظاهر میشود که برابر حرفِ (ج) است عالم دنیا، جهان میشود یعنی همه آباد میشود به جهیده شدن آنچه در اوست. این آب، حقیقت آبادی تمام عوالم از سرّ تا ظهور دنیایی است.
چنانچه آب را مهریهی حضرت زهرا(س) مینامند، پس در عدد 24 (6=4+2) که کلّ ظهورات به عالم دنیا مظهر میشود، در ارکان الفبای هستی و حقیقت 3عدد و در جمع یک و دو و سه میباشد(6=3+2+1). اگر این سه عدد را کنار هم بنویسیم 123 میشود که برابر با عدد ابجد کلمهی حسنه است (حسنه=123). "ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخره حسنة و قنا عذاب النار"[32]. حال خوب بیندیشید اسراراینکه تمام جزء 5 (=ه) که شامل 123 آیه شریفه میباشد و در سوره مبارکه نساء قرار دارد، چیست؟!
نکته: عدد ابجد کلمه دنیا = 65 است که به 60 و 5 معنا میشود: 60=س که فقط در دنیا میتوانیم به میزان عمل برسیم و قلب شویم و 5 = ه ، که حرفِ (ه) جمع کنندهی تمام گنجهای عالم است. پس دنیا به دو حرف (س) و (ه) جلوه میکند که کنار هم میشود ( سه )! بارها شنیدهاید که « دنیا سه روزه » !!! جالب این است که عدد ابجد کلمه سه=65=دنیا! و همچنین عدد 65 ، برابر با جایگاه عددی کلمه قیامت است { 65=سه=دنیا==قیامت} یعنی دنیا، پایه و جایگاه قیامت است. زیرا ما دانه را در دنیا میکاریم و این دانه، شاخه و برگ و میوهاش را در آخرت پیدا میکند. پس دقت کنیم که چه میکاریم زیرا اینجا جایگاه است!
ضرب ارقام عدد ابجد کلمه دنیا(= 65) ، 30 میشود (30=6×5) که 3=0+3 و سی، تعداد جزءهای قرآن است و قرآن خود، کوثر است و زهرا(س) باطن این کوثر است. پس از رفتن از دنیا میفهمیم ما غرق در قرآن بودیم و باید وجود ما و عمل ما به قرآن جوابگو شود. چنانچه در منزل هر مسلمانی جای خالیش را پس از موت، صوت قرآن پر میکند. چه زیباست پیش از مرگ، قدر و منزلت قرآن را با جان و دل درک کنیم و خالصانه به تمام آیاتش به عنوان بندگی مولای خود عمل کنیم، تا انشاءالله رستگار شویم. آنجا، قرآن انیس و مونس ما میشود و ما را شفاعت میکند.
[1] ) اصول کافی صفحه 189
[2] )داستان بلعم باعور؛ ماجرای عالمی که منحرف شد و خداوند او را به سگ تشبیه فرمود(آیه 175 سوره مبارکه اعراف)
[3] )در اصول کافی آمده: از امام صادق(ع) درباره نجاست سگ سؤال میکننده و حضرت صراحتاً سه بار میفرمایند که سگ، نجس است.
[4] )رجوع شود به فصل 2؛ عرفان اربعین
[5] )جمع عدد ولایی(=3) و معصومیت(=5) امام حسین(ع)، 8 میشود
[6] ) سوره مبارکه انعام آیه 158
[7] )آیه 257 سوره مبارکه بقره
[8] )آیه 11 سوره مبارکه تحریم
[9] )آیه 103 سوره مبارکه آل عمران
[10] )آیه 256 سوره مبارکه بقره
[11] )آیه 156 سوره مبارکه بقره
[12] )آیه 4 سوره مبارکه حدید، هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...
[13] ) آیه 10 سوره مبارکه فاطر
[14] ) آیه 37 سوره مبارکه آل عمران
[15] )آیه 4 سوره مبارکه حدید
[16] )آیه 156 سوره مبارکه بقره
[17] ) آیات مبارک 9 تا 16
[18] )آیه 74 سوره مبراکه فرقان
[19] )آیات 15 و 16
[20] )آیه 11 سوره مبارکه انعام
[21] )آیه 5 سوره مبارکه حمد
[22] ) آیات 18و19
[23] )آیه 35 سوره مبارکه نور
[24] )آیه 257سوره مبارکه بقره
[25] )آیه 7 سوره مبارکه حمد
[26] )آیه 39
[27] ) آیه 60 سوره مبارکه بقره
[28] ) در کتاب راز دنیا بطور کامل توضیح داده شده است
[29] ) (66=11+10+ ... +2+1)
[30] ) و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حیّ (آیه 30 سوره مبارکه انبیا)
[31] )بحارالانوار.ج28.ص62
[32] )آیه 201 سوره مبارکه بقره