لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





عرفان اربعین (عرفان حروفی اربعین)

جمعه, ۱۷ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۲۲ ب.ظ

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

این درس را به حول و قوه رب العالمین می‌نویسم تا حقّ اربعین را به وجود تک تک انسان‌ها به نمایش گذارم (البته به وسع اندکم که ضعف و ناتوانی‌هایم زیاد است). اما به فضل او که تمام ثانیه‌های عمر ما را به زیبائی‌های اسرار و اسماء و برکاتش و منتهایش به صورت خلیفه الهی جلوه داده است و به رحمت واسعه‌اش لیاقت تقرب و انس را به ما مخلوقات ضعیفش عنایت فرموده است.

اربعین؛ طی مراتب سلوک و مراحل طی طریق حرکت و تحول و ظهور باطن به ظاهر انسان است که با شناخت کامل راه، به مقصد و منظور می‌رسیم. از خداوند منّان می‌خواهم که این عمر کوتاه ما را به سر منزل مقصود، که «عند ربهم یرزقون» است برساند.

خواننده عزیز! باید بدانیم که همه مخلوقات در اربعین خلق شده‌اند و دراربعین کمال پیدا می‌کنند و در اربعینِ عمل به جاودانگی می‌رسند. سعی این حقیر این است که با شکافتن اسرار حروف و اعداد و کلمات و معانی، طی طریق این منازل را پرده برداری کنم و ذخایر وجودی را به کمال استفاده و برداشت، به شاخ و برگ و میوه وجودمان برسانم تا انشاءالله به آن هدفی که خلق شدیم برسیم. نقایص و ضعف من زیاد است امیدوارم با راهنمایی و امداد غیبی مولایم بتوانم منظور واقعی اربعین را برسانم‌ و همگی‌ اربعینی ‌شویم.

مباحثی که در این درس مورد بررسی قرار می‌گیرد:

- اربعین و خواص آن و مراحل اربعین در زندگی روزمره

- اربعین و عرفان آن - اربعین و حقیقت آن - اربعین در تمام خلقت ما         

- اربعین در وجود ائمه(ص) - اربعین در وجود زینب(س)

- اربعین در حروف و اعداد- اربعین در وجود فاطمه زهرا(س) و اشک‌هایش

- تنبیه اربعین در بنی اسرائیل.   - اربعین خلقت حضرت آدم (ع) و نوزاد

- اربعین در وجود کرم ابریشم(استحاله) - اربعین بعد از دنیا رفتن

- اربعین در ربیع الاول ، ربیع الثانی، جمادی الاول و جمادی الثانی

- اربعین استحاله نجاست به کمال تطهیر در وجود شتر نجاستخوار و تبدیل انگور و خرما به سرکه.        

- اربعین یک دانه گیاه از درون خاک به بیرون خاک

- جان کمال اربعین ، قلب شدن و به اعلا رفتن بدن میته حیوانی انسان، به طهارت انسان.          

 - رابطه دیه یا خون بهای انسان با اربعین

- خلاصه اربعین در ربیع به کمال رسیدن اعمال و حاصل نتیجه عمر

- اربعین، کیمیای طلا شدن وجودی در ظاهر و باطن دنیا و آخرت

-اربعین و مراحل اربعین در زندگی قبل از تولد و بعد از تولد و در وجود اولیاء.

نمونه‌هایی از اربعین (عدد40)

اربعین به زبان فارسی یعنی عدد 40. اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز اهمیت فراوان دارند. به قولی از روایات که می‌فرمایند اعداد، روح حروف هستند. یعنی حروف بدون اعداد، زنده نیستند و اثر ندارند.

بنابراین تمام مخلوقات در دنیا به صورت حروف معرفی می‌شوند و همراه با اعداد طبقه بندی و شناسنامه‌هایشان کامل می‌شوند و در زندگی آنها در طول زمان به عدد عمر روزی می‌گیرند. زمان با ثانیه شروع می‌شود و دقیقه و ساعت و روز و ماه و سال نشان دهنده آنست که در احکام هم، اصول و فروع و تعداد رکعات و تعداد معصومین (ص) و از همه مهم‌تر یکتایی پروردگارعالم که مخلوقات خود را به کثرت اعداد، ظهور می‌دهد و دوباره به وحدت وجود، رجعت می‌دهد.

اعداد هر کدام یک مقام و منزلت و جایگاهی دارند که تعریف می‌شوند و از جمله عدد 40 می‌باشد:

عقل آدمی در 40 سالگی به بالاترین کمال خود در سرحد استعداد هر فرد می‌رسد.

حضرت موسی(ع) 40 روز به کوه طور دعوت شد تا الواح هفت گانه تورات را دریافت کند.

نام مبارک پیامبر بزرگوار(ص) در عالم آسمانی، احمد(ص) است {همانطورکه می‌دانید اسم مبارک خداوند متعال که مخزون است و مکنون؛ احد جلّ‌جلاله می‌باشد پس شیخ محمود شبستری[1] چه زیبا سروده:

احد در میم احمد گشت ظاهر       در این دوراوّل آمد عین آخر       

  زاحمد(ص) تا احد یک میم فرق است  جهانی اندراین یک میم غرق است} و نام مبارک زمینی‌اش محمد(ص) است، در واقع حرف میم در عالم زمینی بر سرِ کلمه حمد آمده و نام زیبای محمد(ص) شده است. (م=40)

حضرت رسول اکرم(ص) در سنّ 40 سالگی به پیامبری مبعوث شدند.

قوم بنی اسرائیل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی 40 ساله محکوم شدند.

تخمیر طینت آدم ابوالبشر(ع) در 40 روز به اتمام رسید.

عارفان و سالکان، طریق حقّ چله نشینی را از همین آفرینش 40 روزه حضرت آدم (ع) اقتباس کردند.

سهروردی بیان می‌کند که: « خداوند سبحان انسان را در 40 روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا فرمود تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی یابد.»

سید مهدی بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد 40 فرموده است: «خود به عیان دیده‌ام و به بیان دانسته‌ام که این مرحله شریفه از مراحل عدد را ، خاصیتی خاص و تاثیری مخصوص است:

1- در ظهور استعدادها و تتمیم ملکات در طی منازل و قطع مراحل.

2- خاصیت اربعینه در ظهور فعالیت و بروز استعداد (طلب بروز دادن خاصیت‌های درونی) و حصول صفات ملکه ، امری است که در آیات و اخبار بر آن تصریح شده است و در سلوک و خود سازی ، برای جلب فیوضات و انوار الهی چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ص) و سیره اولیاء آمده است.

عدد اربعین در حقیقت عدد 40، دارای جایگاه ویژه و بلندی است؛ سمبل آغازین تکامل، مظهر کمال، جلوه پختگی و اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی است و نخستین مرحله هوشیاری می‌باشد.

3- به فلسفه عزاداری میت بعد از 40 روز، خویشاوندانش دوباره جمع می‌شوند و یاد او می‌کنند این 40 روز برای او یک دوره است و برای زنده‌ها نوعی دیگر».

اما چهلمین روز بعد از شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) واقعه‌ای است که باید بگوییم همانند قرآن دارای حجاب‌های متعدد است زیرا گذر از 40 وادی را کرده است. اربعین، خورشید آسمان شهادت و راه منیر هدایت در راه است و هرگز تمام نمی‌شود. بکوشیم تا دور از تحریفات و احساسات افراطی به آن امام راستین معرفت پیدا کنیم و اسرار ظاهر و باطن او را بشناسیم و به مدد نفس قدسی‌اش در همه دوران‌ها، رهرو راه هدف انسانی آن بزرگ مرد، باشیم (شیعه و محب واقعی) .

حضرت موسی(ع) در دعوت وادی طور، از اول شوال تشریف بردند تا روز 10 ذیقعده. در آغاز به 30 روز دعوت شده بود، بعد پرودگار عالم فرمود:« واتممناها بعشر» ده روز دیگر اضافه شد تا اربعین کامل شد[2]. اما به کلام الهی موسی(ع) به اربعین لیلة، الواح هفتگانه خود یعنی تورات را تحویل گرفت و در وادی عشق به زیارت محبوب تمنا کرد، عشق در او به فوران آمد. اما از یار، لن ترانی[3] شنید یعنی هرگز راه ندارد که من را با چشم سَر در این دنیا و آن دنیا (به صورت حسی) ببینی و نه تنها تو بلکه هیچ کس! اما با قلب، با او می‌توانی مأنوس شوی.

اربعین بعد از مرگ: آیا این همه زیبایی کافی نیست که هر مؤمنی از دنیا می‌رود بعد از 40 روز دوباره بر سر خاک او جمع می‌شوند و مرثیه می‌خوانند و یاد او را زنده می‌کنند! یعنی هر بنده‌ای به اربعین خود باید برسد، چه خوب باشد و چه بد!

اربعین در خلقت: خواجه عبدالله انصاری ظهور چشمه‌های حکمت از دل بر زبان را اختصاص به اخلاص در اربعین صباحا، فرموده است .

همانطور که در اول کلام گفته شد خلقت طینت آدم(ع) را بیان فرموده‌اند که در 40 روز بوده است و هر روز پروردگار اسمی از اسمائش را به ایشان عنایت فرموده است.

اربعین در تولد و بعد از آن : بنابراین بر هر پدر و مادر مؤمنی آمده است، 40 روز قبل از برقراری حمل، در غذا و عبادت و راز و نیازشان به طورخاص مواظبت نمایند تا فرزند مؤمنی نصیبشان گردد.انشاءالله

بعد از انعقاد نطفه 40 روز علقه، 40 روز مضغه و 40 روز عظام و کسون العظام می‌شود تا 4 ماه و 10 روز تمام شود و در این ماه بعد از تمام شدن 130 روز(130=عدد ابجد کلمه سلم)، خالق هستی می‌فرماید:«انّی نفخت فیه من روحی.از روح خودم به این بنده دمیدم»

وقتی بچه بدنیا می‌آید تا 40 روز ناآرام است تا بدن او به غذا و محیط عادت کند، شب و روزش را پیدا کند و تعادل خود را پیدا کند.

صاحب مرصاد العباد، عارف نجم الدین شیرازی نیز گفته است: عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را این خاصیت نیست.

چنانچه در حدیث صحیح آمده است: «انّ خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذالک.» زیرا عدد 40، رمز انقلاب است و تغییر عالم به عالم دیگر باعث می‌شود حالت اولیه ورود در عالم دوم یا حالت دوم پیدا کند. پس همان تغییر نون ساکن پشت باء ورودی بابی است که بسم الله حقیقت آن است پس به میم وجودش منقلب می‌شود تا خواص خود را بگیرد.

انسان در پیدا کردن کمال خویش باید به میم آدمیت برسد و اربعین کمال را طی کند.

اربعین در زندگی کرم ابریشم : که کرم بعد از چهل روز پیله زدن در خود استحاله می‌شود و بعد از طی 40 روز به پروانه منقلب می‌شود و کاملاً به صورت آن تغییر پیدا می‌کند و زندگی زمینی آن به زندگی آسمانی تبدیل می‌شود و این افشای کامل معنای اربعین است.

اربعین در میوه انگور یا خرما: وقتی انگور یا خرما از درخت جدا می‌شود اگر بلا استفاده بماند آن را در ظرف می‌ریزند و بعد از 40 روز به سرکه پاک تبدیل می‌شود که اسیدی و ترش است.

میوه شیرین اگر بخواهد شیرینی آن حفظ شود باید به شاخه و درخت وصل بماند و اگر به درخت خشک شود، انگور به کشمش یا مویز تبدیل می‌شود. عدد ابجد کلمه مویز =63 است که برابر جایگاه عددی کلمه اربعین است .

حال خرما، اگر از درخت جدا شود دیگر فاسد نمی‌شود و برای شفای مریض می‌باشد ولی اگر بی‌موقع از شاخه جدا شود، دو راه دارد : یا فاسد می‌شود یا اگر به دست مؤمنان بیفتد تبدیل به سرکه می‌شود و اگر به دست مردم فاسد بیفتد آن را شراب می‌کنند و باعث فساد دیگران می‌شود. پس بنده مؤمن سعی می‌کند از شاخه ولایت و رسالت جدا نشود.

عدد ابجد حرف م=40

زاحمد(ص) تا احدجلّ‌جلاله یک میم فرق است    جهانی اندراین یک میم غرق است

*عدد 40 به عربی اربعین می‌شود و همانطورکه می‌دانید حقیقت خلقت در باطن 40 (=م) و 4 تا 10 تا یا 4 روی 10 ، در تمام هستی ظهور داشت و در واقع حقیقت بهار، حیات و بهشتند[4].

*در حروف عدد ابجد حرف (م) =40 است. این حرف از حروف سِر و پرمعنی و پرمغز می‌باشد. در کلام پروردگار عالم (در قرآن کریم) و در علم تجوید، میم  تنها حرفی است که منقلب شده است زیرا روح این حرف حرف نون است نون ساکن چون پشت حرف (با) قرار بگیرد، منقلب به حرف (م) می‌شود سپس لباس استحاله به تن کرده و از عدد (ن=50) به (40=م) تبدیل می‌شود که ده عدد (عشر) کم می‌شود و این خود سِرّ عشر دنیاست!

حرف(ی) برابر با عدد (10) می‌باشد. (یا)، حرف انتخاب است. انسان در عالم دنیا دائم در دوراهی انتخاب قرار دارد و همانطور که در کتاب راز دنیا گفته شد، حرف (ی) سکوی پرتاب انسان است که با انتخاب صحیح به اعلای علیین راه پیدا می‌کند و با انتخاب غلط راه به اسفل درکات جهنم! پس حرف میم، زمانی شامل حال بنده می‌شود که از عشر دنیا به سلامت گذشته باشد. بنابراین اباعبدالله‌الحسین(ع) مولای قلب‌های عالم خود عشر وجود است و بر پا کننده عاشورا و او به بهترین وجه این حقیقت را به نمایش عملی خویش گذاشت و مقام ثارالهی را از پروردگارش دریافت نمود.(پس در آخرت، فقط باید با عدد 40=م وارد شویم)

این درس، اسرار قلب به میم شدن همه‌ی مخلوقات برای رسیدن به بندگی مقبول و مورد رضای خداست.

اولین سوره مبارکه قرآن؛ سوره حمد یا فاتحة الکتاب است که  تمام اسرار را در خود جمع کرده و هر یک از آیاتش، کلّ اسرار است. بسم الله سوره مبارکه حمد، کلّ بسم‌الله‌های سور قرآن را در خود جمع کرده است و یک آیه محسوب شده و آخرش به حرفِ (م) ختم می‌شود.{طبق حدیث پیامبر(ص) تمام محتوای قرآن در سوره حمد و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است و...}

آیه دوم الحمدلله ربّ العالمین است که تمام حمدهای پروردگار عالم در آن جمع است و آخر آیه‌اش به حرفِ (ن) ختم می‌شود.

در 7 آیه این سوره مبارکه؛ چهار آیه به (ن) و سه آیه به (م) تمام می‌شود. در ادامه درس می‌آید که نون، روح و جانِ میم است. اما چرا آیه آخر«غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین» به نون تمام شد؟! خوب فکر کنید.

*عدد ابجد حرف م=40 یعنی جانِ اربعین است. حال جالب است که جمع عدد یک و دو به حروف، اسرار حرف" م " که اربعین و بهارجان‌ها است را افشا می‌کند: {عددابجدیک=30(=ل)} + {عددابجد دو=10(که گنج عشر و ظهور اتممناها بعشر است تا بشود اربعین لیله)}= 40می‌شود(40=10+30) که 40=م . جناب محی الدین عربی می‌فرماید: هدف خلقت پروردگار عالم در دنیا، رساندن مخلوقِ خود به حرف " م " می‌باشد. که همان قلب به میم است که بدون آن، وارد بهار قیامت یعنی بهشت که تماماً جلوه‌ی میم است نمی‌شویم.

تمام سوره‌های مبارک قرآن با حرف "ب" شروع می‌شود و جالب است که حرف "ب" در قرآن مقام یک (ی+ک=10+20=30 ) را دارد (اولین حرف قرآن است) اما عدد ابجد "ب"=2 (دو=4+6=10) است، پس ورودی قرآن که با باء بسم الله است درواقع با عدد 40 می‌شود:

( جمع یک و دو به حروف در حرف "ب": 40=10+30) چنانچه خداوند متعال در ظاهر هم شرط ورودی در قرآن را طهارت فرموده است: لا یمسّه الا المطهرون[5]. پس در باطن، مطهرون کسانی هستند که "م" شده‌اند و به 40 یعنی طهارت رسیده‌اند و در ظاهر هم، قرآن حریم دارد و اگر بدون وضو و یا غسل واجب، قرآن مسح شود حرام است یعنی حرمتش شکسته می‌شود. از طرفی جمع 1 و 2 به عدد در باطن حرفِ ب{اولین حرف قرآن است(=1) و عددش(=2) است} می‌شود 3(3=2+1) که عدد ابجد کلمه سه= 65 است و برابر با عدد ابجد کلمه دنیا می‌شود که دنیا، ظرف گیرنده این همه گنج طهارت می‌باشد و تنها از دنیا می‌توانیم به باب طهارت بهشت راه پیدا کنیم.

بنابراین اگر بخواهید در باطن، ورودی داشته باشید باید نونِ وجودتان را پشت باءِ بسم الله منقلب کنید یعنی حیوانیت را جدا کرده و به سیرت انسانی درآیید یعنی بسمل شوید( نون ساکن پشت حرف "ب" منقلب می‌شود و "م" خوانده می‌شود مثل شنبه که خوانده می‌شود شمبه).

نکته خیلی خیلی مهم عدد52(=عدد ابجد کلمه حمد) !

50 = عددابجد حرف "ن" و 2= حرف"ب"، دائماً در هر لحظه از خدای مهربان روزی از جوهر قلم وجود حرف "ن" که جایگاه عددیش 14 می‌باشد سرازیر و درپشت ظرف حرف "ب" قرارمی‌گیرد (که همه‌ی سرّ الاسرار پشت حرف باء بسم الله است) که قلب به میم شود{همان‌طورکه کلمه شنبه نوشته می‌شود(ن+ب=52) ولی شمبه(م+ب=42)خوانده می‌شود}. یعنی از حرف "ن"=50، باید 10 عدد کم شود (که همان گنج عشر و باطن عشر می‌باشد که دنیا را به خود ظهور داده و همه آمده‌اند تا در این عاشورا امتحان عاشورایی بدهند) تا به تطهیر قلب به میم یعنی 40 اربعین حسینی؛ صاحب عشر، زنده شوند نه بمیرند (عدد ابجد حرف"م"=40 که اربعین و طهارت و بهار است). این درواقع همان باطن حدیث شریف پیامبر(ص) است که فرمود تمام محتوای قرآن در سوره حمد(=52) جمع است و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم... . خوب دقت کنید! جمع حرف اول و آخرِ بسم ... الرحیم ، 42 می‌شود{(ب=2)+(م=40)}. پس بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد، حقیقت قلب به میم شدن و بسمل شدن است.

نکته: اولین حرف سوره مبارکه حمد، حرف ب (بسم الله) و آخرین حرفش، حرف ن (والضالین) است که جمع عدد ابجد این دو حرف، 52 می‌شود (52=50+2) که برابر با عدد ابجد کلمه حمد است و تمام سال 52 هفته دارد (7=2+5)هر هفته، 7 روز است و از اول تا آخر سوره مبارکه حمد، 7 آیه قرار دارد.

خدای مهربان لحظات و ثانیه‌ها را از درون نون ساکن(ن) پشت حرف باء ولایت 14 معصوم (ص) که باطن هفته هستند به ما می‌رساند تا زنده شویم و بدانیم آمده‌ایم که زندگی کنیم و زنده برویم و جاوید شویم چراکه خداوند حی، ما راخلق فرموده است! و بدانید ایام، همه زنده به دست ما رسیدند و زنده می‌مانند(گرچه از ما می‌گذرند ولی تمام آثار حیات ما را جاوید می‌کنند چنانچه می‌فرماید: ...نکتب ما قدّموا و آثارهم...[6]؛ می‌نویسیم اعمال شما  و آثار اعمالتان را. پس ندای آن‌ها را بشنویم که ما نیامده‌ایم که بمیریم، آمده‌ایم تا دائمی و مستقر و زنده‌ای شویم که خداوند کریم فرمود: و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[7]. اللهم ارزقنا

 جایگاه عددی حرف م= 13

جایگاه عددی حرف م=13 می‌باشد که جمع ارقامش 4 می‌شود (4=3+1) یعنی عدد 4، پایه 40 است که هر کدام در حقیقت باطن و اسرار کربلا هستند، سِرّ مکنونند و مخزونند. تا طالبان راه، به کربلای وجود و زمان خویش وافق نشوند، عاشورایشان را درک نمی‌کنند و برای ثبت عاشورای خود مستلزم سیر در اربعین عمل می‌شوند و آن، 40 وادی عشق است و همانطور که ابا عبدالله الحسین(ع) برای 4 رکن با دشمنان خدا جنگید و انقلاب خود را بنیان گذاری کرد.

-درواقع سیزده یعنی سی،زده شد.عدد ابجد سیزده=85 و40=5×8!(13=م=40)

-در 13 ماه رجب المرجب مولای متقیان امیرمؤمنان در خانه خدا بدنیا می‌آیند مادرش از دیوار شکافته شده خانه خدا وارد می‌شود و در15 رجب حضرت از درون خانه کعبه و از همان شکاف درحالیکه وجود مقدسشان در آغوش مادر بزرگوارشان است از خانه کعبه بیرون می‌آیند[8].

-در هر ماه قمری از 13 تا 15 ماه، لیلة البیض است.

-در 13 ماه یعنی شب چهاردهم قرص ماه کامل می‌شود و آسمان به روشنی کامل می‌رسد.

-به روایتی خانم فاطمه زهرا(س) در 13 ماه جمادی‌الاول به شهادت می‌رسد.

-در وجود مقدس معصومین(ص)؛ یک معصوم خانم و 13 معصوم آقا هستند یعنی 14=13+1 که عدد1= حرفِ(آ) و عدد 13 = جایگاه عددی حرفِ (م) است و این دو حرف در کنار هم خوانده می‌شود اُم (ام=13+1) و 14=13+1 که در جایگاه مقامی خانم، اُم الائمه(ص)، اُم ابیها و اُم المؤمنین هستند. و 14، برابرعدد کلمه حجاب و جایگاه عددی حرفِ (ن) است حرفی که پروردگار عالم در سوره مبارکه قلم به آن قسم می‌خورد[9]. عدد ابجد حرف ن= 50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت می‌باشد. عدد ابجد کلمه بهشت =707 است و جمع ارقامش 14می‌شود (14=7+0+7) .

امیدوارم به این نوشته‌ها خوب دقت شود، معانی از وجود عزیز و گرامی بانوی دو عالم است! پس جمع ارقام 13(=م) می‌شود 4 که برابر حرفِ (د) است. ائمه معصومین (ص) دلائل خلقت و خود، دلیل حق هستند و خانم سِرّ این دلیل.  پس اربعین وقتی معنی خود را نشان می‌دهد که پایگاه و جایگاه آن در مرتبه ربیع بودنش و بارور شدنش و بهاری و شکوفا شدنش است. زیرا حرف دال از حروف جهریه است. پس اربعین عمل، آثارش جهریه است و در آخر همان قلب شدن در میم است. 

-عدد 13 برابر است با عدد ابجد کلمه احد؛ اسم مبارک پروردگار عالم. این اسم مبارک از اسماء اعظم پروردگار عالم و به قول معصومین(ص)، مکنون است و مخزون و تمام اسماء الهی به نحوی از این گنجینه جلوه دارند و در عرصه ظهور اسماء و خلقت ممکنات اسم مبارکِ واحد جلوه می‌کند که عدد ابجد کلمه واحد=19 می‌باشد. 19، سِرّ مکنون قرآن است  از جمله: بسم الله الرحمن الرحیم شامل 19 حرف است و جمع حروف اسم مبارک پنج تن(ص)، 19 حرف است.

کلّ قرآن به کلام گهربار پیامبر(ص) در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد است. تمام حیوانات حلال گوشت به قول پروردگار سبحان در هنگام ذبح باید با بسم الله کشته شوند تا به مسلمانان حلال شوند[10]. پس در واقع باید پشت 19 حروف بسم الله قرار بگیرند تا از میته بودن به حیات انسانی نائل شوند. دیگر اینکه این مرحله سیر به اعلا رفتن حیوان است در حیات دنیایی انسان‌ها. امیدوارم متوجه منظور شده باشید.

_خانه خدا روی محلّی ساخته شده است که ذیقعد تولد خشکی روی آب است و آن روی حرف (و) می‌باشد چون پروردگار عالم فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون؛ حرف (و)، حرف وصل است و عالم ماقبل را به عالم مابعد وصل می‌کند. واو وقتی است که خشکی کشیده شده یعنی دحو الارض شده است(واو=13) پس کره زمین، عدد 13 را حامل شد که همان 4=3+1 یعنی گنج ذات احدیت 10=4+3+2+1 یعنی 4 روی 10 و حقیقت ولایت، اسرار لایتناهی پروردگار عالم بر عالم اسفل السافلین جلوه کرد.

همان‌طورکه بیان شد، خداوند اَحد جلّ‌جلاله دوست داشت خود را بشناساند(انّی کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف). عدد ابجد اسم مبارک احد=13 است پس ارض (زمین)، آینه‌ی تمام نمای توحید و قبله‌ی عالمیان گردید. و اگر بخواهیم به توحید ناب و صدق عمل برای خداوند احد(=13) نایل شویم باید مراتب بندگی را از 1 تا 13 جمع کنیم که 91 می‌شود (91=13+ ... +1) و برابر با عدد ابجد کلمه "کمال" و "کامل" است. چنانچه در حج ّ واجب، 13 عمل است که  حاجی را در خانه توحید به صاحب خانه‌ی احدجلّ‌جلاله برساند تا به طهارت و قلب به میم و رسیدن به جایگاه کمال قرب الی الله نائل شود(13=م=40). پس حاجی باید جمع اعمال 1 تا 13 را به خوبی و قبولی تمام کند تا به گنج توحید و موحد شدن واقعی برسد. جالب است که دوره رسالت پیامبر(ص) هم در مکه، 13 سال است.

*بلوغ نُه یعنی نَه که به عربی (لا) می‌شود و مجرای توحید(همان لااله الا الله) و حقیقت گنج عشر است. جایگاه عددی کلمه (لا)=13 است که برابر با جایگاه عددی حرفِ (م) به عدد ابجد 40؛ حقیقت طهارت است. پس عالم در کلمه سبحان غرق است و هر کس باید به بلوغ عبادی و بندگی 9 یا نَه، به طهارت و تنزیه عمل برسد تا بتواند در زمره عبّاد و زهّاد خالق یکتا باشد. جمع ارقام 13، برابر4 می‌شود و عدد 4، تمام گنج 4 روی 10 و گنج عشر مجرای توحید است.

*عدد ابجد شهید =319 که اگر ارقامش را جمع کنیم 13 می‌شود (13=9+1+3) و عدد 13 برابر با جایگاه عددی حرف) است که عدد ابجد (م)=40 می‌باشد. یعنی شهید به یک طرفة العین از عالم سفل به عالم اسرار طهارت(40) و از آنجا به قرب الهی انتقال داده شد. البته جایگاه عددی خودِ کلمه شهید هم برابر با 40 است! {پس به طهارت رسید و قابل حضور در عالم قرب شد}.

*عدد ابجد کلمه نور 256 است که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=6+5+2) و 13 جایگاه عددی حرف م است که عدد ابجد حرف م برابر 40 است. پس هرکس به نور رسید یعنی به طهارت رسیده و هدف خلقت خودش را دریافت می‌کند .

*امام حسین(ع) فرمود: خداوند خلق نکرد بندگانش را مگر برای معرفت . و خود،  نقطه مرکزی معرفت توحید شد. اوست که شب عرفه و روز عرفه را به همه عالمیان معرفی فرمود و راه مقصد و هدف الهی را از عالم سفل در مرکزیت خانه خدا و در ایام حج  واجب که نقطه‌ی عطف وصل همه موحّدان و مؤمنان به قرب الهی است، نشان داد و راه رسیدن به مقصد رضای پروردگار عالم را به عاشورای عمل و کربلای زندگی هر انسان آزادی راهنمایی فرمود.(دقت کنید که عرفه، روز نهم ماه ذی الحجه است) . خداوند کریم در دنیا انسان‌ها را در طی تکالیف، مکلّف به آمدن حج فرمود و در این وادی در ایام حج، 13 عمل را به حاجی واجب فرمود.

در روز نهم (بلوغ اعداد و در جایگاه عددی نُه= 19 و حقیقت سرّ کلمه‌ی مبارک واحد=19) روزی که حاجی باید به تعالی طواف و عرفان عرفات در روزعرفه، واقف به معرفت کامل ربّ العالمین شود و با شناخت کامل، شیطان را رجم کند و ظلمات وجود خود را کاملاً بشناسد و در این وادی به حقیقت اتممناها بعشر روز عید قربان برسد، بنابراین 12 عمل تا ظهر روز عرفه تمام می‌شود، از ظهر روز عرفه عمل 13 که عرفان رسیدن به حقیقت عرفه است شروع می‌شود. اگر کسی همه‌ی اعمالش تا اینجا کاملا درست باشد ولی عمل 13 را نداشته باشد، حجّش قبول نمی‌شود.

یعنی به 13 که جایگاه حرف (م) است و به بیان دیگر به 40 (عدد ابجد م=40) که اربعین و تطهیر باطنی و زیارت نور مبارک چهاردهمین معصوم(ص)؛ او که صاحب و حامل تمام گنجینه و خزانه‌ی توحید است می‌رسد.

پس محلّ قبولی گرفتن از باطن عدد ده، رسیدن به بلوغ 9 است. مثل جنینی که تا 9 ماهش تمام نشود وارد عالم تولدِ (ده) نمی‌شود. عید قربان یعنی رسیدن به جان احیا شدن و تولد واقعی انسانیت! اینجا محلّ تعالی از عالم ظلمات به نور است، ظاهراً حاجی احرام سفید[11] را درمی‌آورد و واقعیت لباس سیاه حیوانیت را از درون خود بیرون می‌آورد و این سفیدی لباس احرام را از ظاهر به باطن همیشه به تن می‌کند و حریم دار کعبه‌ی دل می‌شود که هرگز ظلمات در آن نفوذ نکند، یعنی به عدد 40، خالص می‌شود! کیمیاگر عالم؛ صاحب الزمان(عج)، مس وجود حاجی را طلا می‌کند (عدد ابجد طلا=40) و او را به رنگ ظاهرا زرد، منوّر به نور هدایت می‌فرماید و او را به عالم باطن متولد می‌نماید ، به او دید بصیرت، گوش شنوایی حق و قلب دائما زنده عنایت می‌کند.اللهم الرزقنا

پس عرفه خیلی مهم است، جالب است بدانید عدد ابجد کلمه عرفه=355 می‌شود که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=م=40) و عدد 300، افشاکننده‌ی عدد 55 است (عدد ابجد نُه=55). پس عرفه حقیقت درس نُه را به بلوغ حروفی و روزِ نهم به عدد 9 و جان واقعیت‌ها، رسیدن به وحدانیت گنج احدیت را می‌رساند.

درواقع عرفه، افشاکننده‌ی راه نورانی رسیدن به بلوغ انسانیت 9 و کمال هدف پروردگارعالم یعنی زنده شدن واقعی و رسیدن به قرب عند ربهم یرزقون است.

جایگاه عددی کلمه عرفه=58 می‌شود که 13= 8+5 و 13=جایگاه عددی حرف (م) به عدد ابجد 40 است. پس عرفه، انسان را در شناخت حقیقی به گنج طهارت انسانی و کمال قرب الهی و شیعه و محب واقعی معصومین(ص) شدن می‌رساند و این راه برای همه لازم الاجراست و باید به آن معرفت پیدا کنند وگرنه همه بازنده‌ عمر پر برکت خویش می‌شوند و دگر هیهات!!! 

*سال شمسی با شروعش(سیزده روز اول) به عدد 13 =جایگاه عددی حرف (م) که عدد ابجدش برابر40 است با طهارت و تسبیح و تقدیس پروردگار عالم و عبادت تمام مخلوقات، احیاء عالم را ظهور می‌دهد، چنانچه آسمان نزولات خود را به صورت باران بهاری که یک قول به معنی نیسان است یعنی از نیستی به هستی آورنده و بیدار کننده‌ی خواب‌ها و به یاد آورنده‌ی فراموشی‌هاست و با خود عید را می‌آورد و در حقیقت نو، زده می‌شود و نوروز از راه می‌رسد و از جان نوزده حرف بسم الله الرحمن الرحیم می‌گذرد و با خود حیات طیب همه‌ی موجودات را می‌آورد؛ همه‌ی درختان سبز می‌شوند و گل می‌دهند و میوه‌های خود را به شاخه‌ها ظهورمی‌دهند و حیوانات از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و آسمان با غرّش و رعد و برق، جان‌ها را احیا می‌کند. درواقع حقیقت نوزده به عدد اسم مبارک واحدیت، از جان مخزن مکنون و مخزون نام مقدس احدجلّ‌جلاله به عدد ابجد13، تمام زیبایی‌های عالم را در آفرینش خالق هستی نمایان می‌کند و باب معرفت و شناخت آن خالق بی‌همتاست و برای چشم‌های بینا و گوش‌های شنوا، قیامت را تداعی می‌کند و یاد معاد را که تمام برگشت‌های مرگ به حیات است زنده می‌فرماید (باطن عید).

عدد ابجد و جایگاه عددی کلمه اربعین

عدد ابجد کلمه اربعین= 333 است که خود، نمودار سه وجه حقیقت انسانی است و به عبارتی خوانده می‌شود به 33+300 که 300 برابر است با عدد ابجد حرفِ ش که صفتش تفشّی است پس درواقع عدد اربعین، افشاکننده 33 می‌باشد که 33 برابر است با جایگاه عددی نام زیبای زهرا(س) و جایگاه عددی کلمه آب (به صورت بسیط یعنی الف+با) و همچنین افشا کننده سنّ جوانان بهشت و کمال رشد انسان به عدد 9 است( 9=3+3+3) .

نکته: خلقت آسمان‌ها و زمین در 6 روز است[12] و عدد 6 از جمع سه عدد ظهور دارد1+2+3=6 و پایه‌ی تمام اعداد ، 3 عدد است که اگر درس‌های قبل را مطالعه فرمایید متوجه می‌شوید که همان الف وجود است. عدد ابجد الف=111 یعنی سه تا یک :

یکِ اول؛ پیامبر(ص) که ایشان حقیقتِ الف وجود است و مقام ظرف گیرنده گنج الهی را دارد.

یکِ دوم؛ فاطمه زهرا(س) ؛ بضاعت این الِف وجود است که به الف یعنی 1000 خوانده می‌شود.

یکِ سوم؛ امیرالمؤمنین علی(ع) است که به صورت همزه، ناطق ِالف شد و تمام حروف را نقطه و صداگذاری فرمود، و او نطق الله است. {درحالیکه همه معصومین(ص)، الف هستند و نورٌواحد و الفِ وجودند اما هر یک به صورت ظاهر و باطن آشکار می‌شوند} .

پس هر کدام الف، الف، الف می‌شوند و در ابجد، عدد کاملند که می‌شود 111 که در واقع کلّ اعداد و کلّ حروف را دربردارد یعنی هر کدام 3 می‌شود {9=3(الف=111)+3(الف=111)+3(الف=111)} که با جمع 3 تا 3، عدد 9 ظاهر می‌شود؛ پس کلّ حروف و اعداد، ظهور پیدا می‌کند. درضمن اینکه اگر 3 تا 3 را کنار هم بنویسیم، 333 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه اربعین است که حقیقت طهارت به وجود این عزیزان جاری و ساری است[13].

دیگر اینکه درباره وجودهای مبارکشان آیه تطهیر نازل شده است[14]: "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا". اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

*اما عدد ابجد کلمه اربعین=333 که جمع ارقامش 9 می‌شود(9=3+3+3) و اگر در هم ضرب شود 27 می‌شود (27=3×3×3) و برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است که پیامبر(ص)؛ عبدالله خالص است و روز 27 رجب، مبعث وجود نورانیش در سنّ 40 سالگی است. درحقیقت جان اربعین، عالم را تطهیر و در ولایت مطهرین یعنی چهارده نور مقدس است و ثبوت نورانی ظهور حق در دنیا بوجود ولی الله الاعظم چهاردهمین معصوم(ص) اظهار می‌شود و عالم دنیا از تمام گناه‌ها، رجس‌ها و پلیدی‌ها، پاک و تطهیر می‌شود.

*جایگاه عددی کلمه اربعین می‌شود 63 که برابراست با کلمه احمدی(با استمداد از ایشان به احدیت ذات اقدس حق وصل شویم). و همچنین دوران زندگی پربرکت پیامبراکرم(ص) و امیر المؤمنین علی(ع)؛ (رسالت و ولایت)، 63 سال می‌باشد. درحقیقت این بزرگواران در جایگاه حقیقی خود در دنیا یعنی جایگاه عددی کلمه اربعین(=63)، دنیا را به کمال تمام کردند؛ معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند و در بندگی خداوند متعال به قربانگاه رفتند و آنچه داشتند در طواف رضای خداوند، قربان کردند؛  در کمال بلوغ 9 متولد شدند، زندگی کردند و به شهادت رسیدند و به بلوغ 9 محشور می‌شوند.

خانم زهرا(س) که مغرب عالم است در جایگاه عددی کلمه مغرب که 63 می‌شود وجود مبارکش، ظرف افول انوار رسالت و ولایت است! اما 63 یعنی تمام عمر دنیا و آخرت را طی مسیر می‌کند زیرا (18=3×6) منازل ظاهری و باطنی است و در آخر 9=3+6 همان رسیدن به عدد 9 یعنی کمال انسانی است که به حروف نُه نوشته می‌شود و شاید ظاهراً معنا شود نَه  یعنی لا ؛ مجرای توحید و این حقیقت، جان اربعین است. پس روح اربعین، افشاء کننده همه قلب‌ها (چه در دنیا و چه در آخرت) است.

*جالب است که هر حاجی در اعمال حج، 7 دور به گرد خانه خدا طواف می‌کند و عددِ زوایای یک دایره‌ی کامل 360 درجه است که در جمع ارقامش به 9 می‌رسیم (9=0+6+3). پس، از چرخش همه‌ی عوالم، 9 حاصل می‌شود و در نهایت طواف گرد رضای خدا، انسان را به بلوغ 9 می‌رساند چراکه (360×7=2520) و 0+2+5+2=9 که در واقع نشان دهنده بلوغ 9 می‌باشد پس می‌توان گفت 7 تا 9 تا که 63 می‌شود پس حاجی واقعی با طوافش به عدد 63، جایگاه حقیقی طهارت یعنی اربعین عمر خود می‌رسد و آنگاه که به قربانگاه می‌رود در اصل، خودِ حیوانیت خود را ذبح می‌کند تا ادامه‌ی زندگیش با صورت و سیرت انسانی بماند(انشاءالله).  

نکته: برای رسیدن به قرب الهی باید قربانی داد چون اینجا مقام قربانی است. مگرنه اینکه برای ورود در قرآن باید از 19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم گذشت و ورود درحرم مطهر معصوم(ص) مخصوصا در حرم الله؛ نزد خانه کعبه، باید آماده قربانی باشیم و تمام نفوس حیوانی را قربانی نفس انسانی یعنی نیّت قربتاً الی الله کنیم. آنجا هم باید از 19 حرف اسامی پنج تن(ص) گذشت تا به قربِ آن برسیم.

عدابجد کلمه قربانی=363 که 12= 3+6+3 و 2+1=3=آب است. 300، همان افشاکننده و 63، برابر با سنّ مبارک پیامبر(ص) و امام علی(ع)، و جایگاه عددی کلمه اربعین است یعنی جایگاه باطن سبز شدن بهارشدن و به طهارت واقعی رسیدن است(عدد ابجد اربعین=333 که3+3+3=9 می‌شود) پس امام حسین(ع) و همه چهارده معصوم(ص) که خود معصومند و ائمه طاهرین(ص) هستند، در واقع اولین قربانیان خداوند متعال هستند که خود، راه گشای قرب اویند، پس این عزیزان خود، دائما در قرب او هستند و همه‌ی عاشقان را هم به قرب او می‌برند. سخت‌ترین مسیر قربانگاه‌ برای این عزیزان است!

-عدد 63 برابر جایگاه عددی (یا غنی) می‌باشد که خداوند متعال این بزرگواران را مظهر اسم مبارک خود یعنی (غنی) تجلی داده و مجرای غنی خود قرار داد و در جایگاه غنی به عالم باطن و عالم قرب رهسپارشان فرمود.

خوب دقت کنید که خداوند کریم وجودهایی را که مطهر خلق کرد و مطهر قرارشان داد و مطهر به نزد خود بازگرداند، جایگاهشان تطهیر است {این یکی از دلائلی است که قبور معصومین(ص) متبرک می‌باشد حتی امام زادگان(ع). و مرقدشان جایگاه نماز و دعا و نیایش به درگاه خداست زیرا آنها در جانِ نماز، مجرای ثبوت عبودیت هستند}.

-یکی ازالقاب امیرالمؤمنین علی(ع)، فاروق است. جایگاه عددی کلمه فاروق= 63. وجودهای مقدس، جدا کننده‌ی حق از باطل هستند. فاروق، فاعلِ فرق می‌باشد یعنی قسیم الناروالجنه، پس هم ظاهروهم باطن درجایگاه حقیقی تقسیم حق از باطل هستند چنانچه کنیه مبارک پیامبر(ص)؛ ابوالقاسم(پدرِهمه‌ی قسمت کنندگان) است.  

اربعین دروجود مقدس امام حسین(ع)

آری وجود مقدس آقا امام حسین(ع) در این عالم ظلمانی، احیاگر هدایت همه‌ی قلب‌های آماده و با لیاقتی شد که منتظر و تشنه آب حیات واقعی هستند و آن حیات طیبه است که بر موت غلبه می‌کند و مرتبه زنده دائم را حیات طیبه طلب می‌کند. آقا در قتلگاه با کشته شدن خود و ریختن خونش، لباس حیات طیب بر قامت خویش و تمام شیعیانش پوشانید. او که خود طاهر و مطهر است و تطهیر کامل بوده و خواهد بود اما پیروانش را از حیوانیت به انسانیت رسانید.

به قول راوی بدن مطهرامام حسین(ع) در قتلگاه شهادتش 4000 زخم برداشته بود یعنی به اندازه 40تا100تا (4000=100×40) که فقط خدای مهربان خون‌بهای حسین(ع) را می‌داند و ارزش خونش را با مدال ثار الهی ظهور داد اما علما می‌فرمایند: مسائل نماز در احکام واجبه، 4000 مسئله است و آقا فرمود: اولین ستون و رکنی که برایش جنگیدم و خون خود و فرزندان و یارانم برایش ریخته شد، ستون نماز است. «قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر»

کشته شدن در راه خدا به تبعیت از امام خویش {ابا عبدالله(ع)} نه غسل می‌خواهد و نه کفن؛ (شهید)بدن و خون و لباسش همه تطهیر می‌شود و لباس تنش، کفنش می‌شود. اینها همان قلب به میم شدن است، زیرا تمام جوهر وجود خود را که نون ساکن است در قربانگاه پشت بسم الله الرحمن الرحیم یعنی 19 حرف که جانش امام شهدا است، پشت باء بسم الله {امام معصوم (ص)} اذن دخول می‌گیرد و عدد 10 (عشر) امتحان عاشورای خود را به قبولی در دنیا می‌گیرد و با عددِ 40=م به دیار باقی می‌شتابد تا با صورت و سیرت و عمل انسانی به پیشگاه رب خود نائل گردد. آنگاه است که پروردگار عالم می‌فرماید[15]:

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»

*قلب شدن یعنی دگرگونی کامل، از حالی به حال دیگر مثل اینکه  جماد(خاک) به نبات (گیاه) تبدیل می‌شود و نبات به حیوان (نبات توسط حیوان خورده می‌شود) و حیوان به انسان دگرگون می‌شود(حیوان توسط انسان خورده می‌شود و در جانِ او قرار می‌گیرد). و در مقام ایشان به تمام دنیائی‌ها می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[16].» نپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. (در این جا مرگ به حیات طیب دائم ، دگرگون می‌شود)

پس لازمه‌ی حقیقت چهل یا اربعین، قتلگاه اباعبدالله الحسین(ع) بود یا شاید سِرّ شهادت آن بود که باید اربعین ظاهر می‌شد(قلب به میم). خانم زینب کبری(س) بردارنده و به منزل رساننده این رسالت سنگین هستند زیرا ایشان زینت پدری هستند که باب 13 (=جایگاه میم قلب شده) را در ماه رجب از دیوار قلب زمین؛ خانه کعبه افشا کرد. پس با لب گذاشتن بر رگ‌های گلوی امام حسین(ع) در عصرعاشورا پیام حق را که از خون ثارالهی اوست به اربعین گرفت و رسانید. او که در کنار خورشید ولایت امام چهارم؛ علی بن الحسین(ع) در حرکت است و عددِ(4) خود، دلیل راه است! اما زینب(س)، حرف (میم) را که قلب عالم وجود است در قتلگاه به رسالت گرفت تا بعد از گذارندن 40 منزل یا وادی یا شهر دوباره به قتلگاه (م) برساند یعنی طیّ طریق زینب (س)، به کمال رساندن حرفِ (م) بود از کربلا تا کربلا و حرف (ی=10) پیام عاشورائیان بود. خیلی جالب است عدد ابجد حرف میم=90 است که برابر با عدد ابجد حرفِ (ص) است. عدد 90 را عدد طایر یعنی پرنده می‌گویند. پس عدد 90، زمانی شامل حال بنده می‌شود که بدنش قفس باشد و جانش مرغ باغ ملکوت!

مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک    چند روزی  قفسی ساخته‌اند از بدنم

حرفِ (ص=90) نام چشمه‌ای است در عالم عرش. خداوند باریتعالی در عالم معراج به پیامبر بزرگوار(ص) فرمود: «از آب این چشمه وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان.» صورت دنیایی عرش پروردگار عالم، کربلا شد و قتلگاه او، چشمه صاد! آقا در لحظات آخر عمر خود با خون مبارکش وضو گرفت و 2 رکعت نماز عصر خود را با تمام آداب عشق به مولا ادا فرمود و در سجده گاه عشق و معرفت و بندگی و رضای خالصانه سَر بندگی به سجده(=72) فرو آورد و هرگز سر خود را بلند نکرد تا سر را از بدن جدا کردند و آن سَر در تمام چهل روز، چهل منزل و چهل وادی بر روی نیزه(=72) در جلوی تمام کاروان قرار داشت و اربعین را در نقطه شدنِ سَرش در عالم هستی، دائمی کرد و زینب(س) قافله سالار این کاروان بود.

امام حسین(ع) 28 ماه رجب از مدینه (منزل خویش) خارج شد و بعد از طی 40 منزل، در اول ماه ذیحجه در نزد خانه خدا رسید. روز نهم یا شب دهم ذیحجه از مکه حرکت کرد تا در دوم ماه محرم به کربلا رسید اما به روزعاشوار یعنی یک چهل دیگر از شروع اول ذیحجه تا 10 محرم، به قربانگاه و به وصل یا حج واقعی رسید و از عصر عاشوار سَر مبارک ایشان همراه کاروان با قافله سالاری زینب(س) تا روز اربعین بود یعنی از چهل وادی گذشت و دوباره به کربلا رسید.

با توصیفی که از حقیقت اربعین شد، باید متذکر شوم هر کدام از اربعین‌ها، نتیجه قلب شدن و حیاتی شدن را گویا می‌کند و تا آخرین آن، که به چشمه پُرفیض صاد وجود و آب زندگی حیات طیب به دست ساقی لب تشنگان رسید و فوران کرد.

امروز هم در کنار تربت پاک آقا ابوالفضل عباس(ع) آب می‌جوشد و هر کس تبرکی از آن برمی‌دارد تا تشنگان حقیقی این دنیا و آن دنیا، حیات گرفته و سیراب شوند. و اوست که با جریان حقیقت این چشمه بین‌الحرمین دل‌های عاشقان را به محبوبشان باز می‌کند، وصل قلبی می‌فرماید و در جان حیات بخش آب جوشان چشمه صاد زمزم، حرکت را جریان می‌دهد. عاشق واقعی می‌داند که هرگز نباید از سقای عطاشی کربلا جدا شود زیرا بین الحرمین چشم سر و چشم دل، گوش سر و گوش دل، زبان حکمت دل و زبان سَر باید به تبرک شفاعت او باز بماند و لایروبی شود!

درحقیقت همانطور که گفته شد عدد ابجد حرف (م) برابر با 40 است و امام حسین(ع) در روز عاشورا، 40 را تمام کرد و حقیقت مراتب رساندن درجات کمال انسانی را که قلب به میم است نشان داد و انسانیت را به درجه‌ای رسانید که خون و بدنش پاک گردید و از عین نجاست بودن میته خود به عین طهارت رسید و مراتب تدفین برای او تغییر کرد یعنی حتی غسل و کفن از انسان برداشته شد و به تعبیر احادیث اولیاء که فرمودند این وجود کشته شده، نمرده بلکه شهید شده است! در اصل ظاهر بدن که حجاب اوست به کنار می‌رود. حتی روایت است که شهید(واقعی) در قبر سوال و جواب ندارد. هنگامی که روح از بدنش جدا می‌شود به جایگاه اعلاعلیین می‌رود و تمام سختی‌ها و دشواری‌ها را در عالم برزخ یکباره طی می‌کند و به منزل مقصود یعنی وصل می‌رسد[17].

پس قتلگاه، صفر وجود است که انسان در روز اول نطفگی و تولد در صفر وجودش زندگی را آغاز کرده بود که دوباره به آن می‌رسد اما کار هرکس نیست که در برگشت، دوباره پاک و بدون گناه برگردد. این راه مستلزم حرکت اربعینی است، سِرّ خلقت پروردگارعالم و سِرّ به حیات طیب رسیدن انسان‌های برگزیده است.

اربعین در تولد حضرت فاطمه زهرا(س)

در احادیث معتبر در کتاب‌های شیعه و سنی نقل شده قبل از تولد خانم فاطمه زهرا(س)، به پیغمبر بزرگوار(ص) امر شد که از منزل خویش به منزل ام هانی برود و در آنجا 40 روز، روزه و 40 شب به عبادت برخیزد و در روز چهلم ندا آمد، که از غذای دنیایی افطار نفرماید، از بهشت برای ایشان طعام آمد و فرموده شد که طعام خویش را به هیچ کس ندهد و مخصوص خود ایشان است و از آن طعام که به قولی سیب بوده است { عدد ابجد کلمه سیب=72 که برابر با عدد  ابجد کلمه سجده است و در حروف برابر حروف عدد نوزده می‍باشد که کوثر وجود، خود حقیقت کلّ نوزده حروف بسم الله الرحمن الرحیم است و عدد 19 برابر جایگاه عددی حروف نُه که بلوغ خلقت انسان در تولدش به دنیا است، به وجود حضرت زهرا(س) که امّ همه‌ی انسانهاست ظاهر می‌شود} و به قولی دیگر خرما، و می‌فرمایند که چون حضرت سیب را باز کرد، نور زهرا(س) ظاهر شد. ایشان تنها فرزند دردانه عالم است که ولد خلف حبیب الله الاعظم (ص) است وعطیه پروردگارعالم می‌باشد که سوره مبارکه کوثر در مقامش نازل گردید. لازم است بگویم عدد ابجد کلمه ولد= 40 است که خود قلب به میم شدن حقیقت زندگی پدر و مادر در وجود فرزند یا ولد ظاهر می‌شود.

جان و حقیقت 17 (هفده) ؛ به حروف در تولد زهرا(س)

 عدد ابجد کلمه هفده=94 که برابر با عدد ابجد  نام مبارک عطیه (س) است، خداوند متعال عظمت رحمت و محبت خود را به پیامبر(ص) در بالاترین و با عظمت‌ترین و با اکرام‌ترین هدیه‌اش به وجود آقا یعنی به عالم هستی، عطیه عنایت فرمود و سوره مبارکه کوثر را در شأنش نازل فرمود: انّا اعطیناک الکوثر[18]. پس ربیع واقعی به تمام وجه به وجود مبارکش در دنیا و در آخرت تمام زیبایی‌هایش را افشاکرد چون کوثر، حقیقت آب است و تا آب نباشد آبادانی نیست!

 در حدیث آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[19]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم. از این حدیث زیبا به تمام مفاهیم اربعین می‌رسیم.

وجود مبارک پیامبر(ص) هم در 17 (عددی) در ماه ربیع الاول متولد می‌شوند. اینجا لازم به تذکر است که عدد، روحِ حروف است پس در عالم زمینی وجود مبارک پیامبر(ص) بعد از 17 نسل از اصلاب شامخه و ارحام مطهره که باطن جسمیت حروفی می‌باشد، تمام مقاماتِ ربیع به وجود مبارکش که خود عدد 1 (باطنِ الِف) و 13 نور مقدس معصوم(ص) در بطنش است، آشکارمی‌شود و دنیا را مزین به ارواح طیبه تربیع می‌نماید (14=13+1؛ به عبارتی 4روی 10 یعنی همان 40) . و بعد از 44 سال از عمر مبارکش (که 4 سال از بعثتشان می‌گذشت) به حقیقت اربعینِ هفده (به حروف) به وجود خانم حضرت زهرا(س)؛ عطیه‌ی عالم (بالاترین اعطای حق) نائل شدند! و هر کدام از فرزندانش اربعینی هستند که امام انسان‌ها قرار گرفتند و منقلب کننده حیات حیوانی به حیات انسانی شدند(الی یوم القیامه).

و ما با گرفتن مولودی هر یک از این عزیزان، به چشمه جوشان حیات طیب آنها وصل می‌شویم، چون عدد ابجد کلمه مولودی =96 و برابر است با اسم مبارک الله با لام مشدد که آن توحیدی بودن محض ایشان و خلوص و معصومیت آن عزیزان است.

 

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[20].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[21]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[22].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[23]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[24] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[25]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[26]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[27]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[28]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[29].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[30] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[31] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[32]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[33]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[34]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[35]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

 

 

[1] )گلشن راز

[2] ) آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[3] )آیه 143 سوره مبارکه اعراف

[4] ) در کتاب گنج الف کاملا توضیح داده شده است.

[5] ) آیه 79 سوره مبارکه واقعه

[6] ) آیه 12 سوره مبارکه یس

[7] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[8] ) به روایات متعدد علمای شیعه و سنی

[9] )آیه 1 سوره مبارکه قلم: ن والقلم ومایسطرون

[10] )آیات 118 تا 121 سوره مبارکه انعام

[11] )از امام صادق(ع) روایت است که یکی از اصحاب عازم حج بود از حضرت پرسید: می‌توانم احرام سیاه بپوشم؟ حضرت فرمودند: احرام سیاه حرام نیست ولی سعی کنید لباس احرام و کفن، سیاه نباشد.

[12] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[13] ) رجوع شود به کتاب عرفان آب ، آنجا توضیح کامل داده شد که باطنِ 37=3÷111 و 333=3×111 چیست

[14] ) آیه 33 سوره مبارکه احزاب

[15] )آیات 27 تا 30 سوره مبارکه فجر

[16] )  آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[17] ) و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

[18] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر

[19] )جنةالعاصمه ص148- الاسرار الفاطمیه شیخ محمد فاضل مسعودی- مستدرک سفینة البحار3|334 عن مجمع النورین:14عن العوالم:44

[20] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[21] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[22] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[23] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[24] ) منتهی الآمال.ص351

[25] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[26] ) در کتاب مخزن العرفان

[27] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[28] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[29] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[30] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[31] )آیه 25

[32] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[33] )آیه 80

[34] ) آیات 6 تا 10

[35] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۱۷
عذرا شفائی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی