لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





قرآن شناسی 1؛ (اسم قرآن از منظر حروف و اعداد) بخش دوم

چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ ق.ظ

[فصل دوم]

اسرار حرف اول کلمۀ قرآن؛ ق

 

حرفِ ق یکی از اسماء الله است. کلمه قرآن مجید با حرف ق شروع می‌شود و درواقع قرآن، قفل دارد و بازشدنش با کلید است. چنانچه سوره مبارکۀ حمد، فاتحة الکتاب نام دارد و کلید، ولایت مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین است. پس حرف ق درواقع باطن ولایت است. حرف ق؛ نگهدارنده دین، نگهدارنده اخلاص، نگهدارنده دنیا و نگهدارنده آخرت، قسیم النار و الجنه است! کلمه قرآن یعنی بسته و کلمه فرقان[1] یعنی باز کننده. باطن قرآن، فرقان است.

در قرآن کریم یک سوره به نام "ق" است و جالب است که این حرف از حروف نورانی است (چون در حروف مقطعات قرآن است)، اما از دسته حروف قمری می‌باشد. درحقیقت هم لیل است و هم نهار، هم ظاهر است و هم باطن.  لیل است زیرا آنچه احکام واجب که حدود الله است بر مکلفین واجب می‌شود به ماه  قمری است: سنّ بلوغ دختر و پسر به سال قمری است، ماه رمضان که روزه واجب می‌شود و ماه ذیحجه برای ادای حج، قمری است و نزول قرآن که باطن قاف است در لیل است(انّا انزلناه فی لیلة القدر) و قدر (اول کلمه قدر، حرف ق است درواقع قدر یعنی درِ ق؛ درِ قاف) در ماه رمضان است، احیا در شب است و عروج پیامبر صلی‌الله علیه و آله در لیل است و هجرت ایشان به مدینه در لیل است که وزنه‌ی سنگین ولایت؛ وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام در رختخواب جان و نفس‌هایش را گرو سلامت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و قرآن و دین گذاشت که ولایت، باطن قمر است تا لیل به طلوع شمس؛ مطلع الفجر برسد.

*حرف ق، قاف خوانده می‌شود که باطن ولایت است و نگهدارنده اسرار قرآن در کلمه تقوی است{ ریشه کلمه تقوی از وَقَیَ است و چون حرف اول و آخرِ وقی هر دو از حروف عله هستند، در فعل امر جدا می‌شوند فعل امر یعنی نگهدارنده و صرف می‌شود: ق ِ، قا ، قوا}.

کلمه قاف از نظر معنا کامل می‌باشد و ریشه تقوا است و خداوند تمام قرآن را درباطن به حرف قاف، امر فرموده و با تقواپیشگان رموز درگاهش را آشکار فرموده و عاقبت مؤمنین را به تقوا نمره داده است؛ والعاقبة للمتقین[2].

جالب است که در قرآن 3751 بار حرف مبارک ق آمده است که در جمع (1+5+7+3) می‎شود 16 و در انتها(6+1) به 7 می‌رسد! و این عدد به هیچ یک از اعداد 2 تا 9 قابل قسمت نیست مگر به عدد 1؛ این عدد در نوع خود عدد اول است. و اگر ارقامش را به دو قسمت مجزا کنیم یعنی 37 و 51: عدد 37 برابر است با  اسم مبارک خداوند؛ اول و نام مبارک زکی یعنی نورانی و تزکیه شده و جایگاه نام مبارک حسن علیه‌السلام است. و جالب اینکه درجه حرارت سلامتی بدن همه‌ی انسان‌ها 37 است. و عدد 51 برابر با جایگاه کلمه سلطان است و قرآن با کلماتش، بر همه‌ی عالمیان دنیا و آخرت سلطنت می‌کند. خوشا بحال کسی که آیات قرآن در وجودش بصورت عمل ظهورکند و آنگاه در قیامت و در بهشت در جایگاه سلطنت بر نعمت‌های بیکران خداوندی قرار می‌گیرد و متنعّم به نعیم الهی می‌شود(اللهم الرزقنا).

پس این عدد(3751) معنا می‌شود که به شرط به عملِ حسن رسیدن (یعنی عملِ سلامت و زنده و بی‌نقص) خداوند مقام سلطنت بر نعمت‌ها را به بنده‌اش عنایت می‌فرماید؛ مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها..[3] .

*حرف ق یک حرف است اما دو نقطه دارد و نقطه، وصف معنای آن است یعنی به عدد 3 خوانده می‌شود. یک حرف است اما وقتی قاف خوانده شود؛ 3 حرف است با 3 نقطه به عدد 6 خوانده می‌شود. و عالم در معنای عدد 3 و 6 است که رویهم عدد 9 را شامل می‌شود و این سه عدد کلیدیِ  3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است: 

درواقع عدد 3؛ پایه‌ی اعداد و جان اعداد و راز خلقت دنیا است و عدد6؛ پایه خلقت که خداوند دنیا را به 6 روز خلق فرمود و عدد 9؛ اساس و بنیان مهندسی و شعاع دایره خلقت است. و همه، مضرب‌های عدد 3 هستند: 3=1×3 ،  6=2×3  ، 9=3×3 .

و اگر این سه عدد را با هم جمع کنیم(9+6+3) 18 می‌شود که برابر اسم مبارک خداوند؛ حی است و عالم در این اسم غرق است و از اسمائیست که به آن اُمّ الاسماء می‌گویند.  درواقع عدد 9، شعاع دایره خلقت و سلطان اعداد است و عدد 18، قطر آن است پس هر دو کلید و مفتاح حدود ظاهری پیرامون (محیط) و حدود باطنی یعنی مساحت دایره خلقت هستند! و اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم (9×6×3) 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است.

خداوند در سوره مبارکه حشر(آیه 21) می‌فرماید: لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند با تقوا باشد).  

 

* نگهدارنده:

در دنیا هر مواد غذایی را که بخواهند عمر مصرفش طولانی شود مثل کنسروها، مواد نگه دارنده می‌زنند. یا مثل یخچال و فریزر را ساختند، یا به آهن و چوب و امثالش رنگ می‌زنند تا مدت طولانی‌تر در خدمت انسان باشند. پس خداوند می‌فرماید درهر ثانیه عمرت و همه سرمایه‌ات و همه‌ی موجودیت و همه کارها و اخلاق و ... یک حرف ق یعنی نگهدارنده بینداز، من تا قیامت و تا در بهشت بدون آفت نگه داری می‌کنم و چندین برابر به خودت تحویل می‌دهم. الحمدلله رب العالمین

 

نگهداری بوسیله ملائکه‌ها (یعنی همه در گنج قاف نگهداری می‌شوند):

و هو القاهرُ فوقَ عباده و یُرسِل علیکم حَفظة حتی إذا جاء أحدکم الموتُ توفته رُسُلنا و هم لایفرّطونَ[4]؛ و اوست که بر بندگانش چیره است و همواره نگهبانانی(از فرشتگان) برای(حفاظت) شما(از حوادث و بلاها) می‌فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد(در این وقت) فرستادگان ما جانش را می‌گیرند و آنان(در مأموریت خود) کوتاهی نمی‌کنند.

وحفِظناها مِن کلّ شیطانٍ رجیم[5]؛ و آن را از هر شیطان رانده شده‌ای حفظ کردیم.

فقضاهنّ سَبع سماواتٍ فی یومین و أوحی فی کلّ سماء أمرها و زیّنّا السماء الدنیا بمصابیح و حِفظاً ذلک تقدیرُ العَزیز العلیمِ[6]؛ پس آن‌ها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید (و استوار ساخت) و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی آرایش دادیم و (از استراق سمع شیطان‌ها) حفظ کردیم، این است اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و دانا.

إنّا نحن نزّلنا الذکرَ و إنّا له لَحافظونَ[7]؛ همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً ما نگهبان آن (از تحریف و زوال) هستیم.

إن کلّ نفسٍ لمّا علیها حافظٌ[8]؛ هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است.

و إنّ علیکم لحافظین[9]؛ و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته‌اند.

قال هل آمنکم علیه إلا کما أمنتکم علی أخیه مِن قبل فالله خیرٌ حافظاً و هو أرحم الراحمینَ[10]؛ گفت: آیا همان گونه که شما را پیش از این نسبت به برادرش امین پنداشتم، درباره او هم امین پندارم؟ (من به مراقبت و نگهبانی شما امید ندارم) یقیناً خدا بهترین نگهبان است و اومهربان‌ترین مهربانان است.

لهُ مُعقّباتٌ مِن بَین یَدیه و مِن خلفه یَحفظونه مِن أمر الله...[11]؛ برای انسان از پیش رو و پشت سر مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا (از آسیب‌ها) حفظ می‌کنند.

قال  رسول الله صلی‌الله علیه و اله و سلم: إنّ الله قد وُکل بفاطمة(علیها السلام) رعیلا من الملائکة یحفظونها مِن بَین یَدیها و مِن خَلفها و عَن یَمینها و عَن شِمالها و هم مَعَها فی حیاتها و عِند قبرها و عِند موتها یَکثرون الصلاة علیها و علی أبیها و بعلها و بنیها[12]؛ پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند عزّوجل گروهی از ملائکه را مأمور نموده است تا حضرت خاتون فاطمه زهرا علیها السلام را از پیش رو، پشت سر، راست و چپ محافظت نمایند، و آن‌ها در معیت با حضرت خاتون هستند هم در زمان حیاتش و هم نزد قبرش و هم هنگام از دنیا رفتنش و صلوات کثیر بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش می‌فرستند.

 

*حروف قاف:

اما نکته قابل توجه اینکه عدد ابجد حروف قاف=181 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛" فعال"و برابر با عدد ابجد اسماء مبارک "یا قدوس" و "یا معین" است، درواقع اسم فعال؛ مجموعه‌ی اسماء افعالی خداوند است که باید در قرآن کریم از بالقوه با عمل به آیاتش بالفعل شود. فعلی که انسان را به رضای خداوند و قرب نورانیش برساند.

نکته مهم!مهم!مهم! اگر حروف قاف جابجا شود، قفا می‌شود. و آنجا محلّ اتصال تمام معنی عمل به قرآن است که امام حسین علیه‌السلام بصورت نهایت بندگی در حال سجده از قفا سر از بدن مبارکش جداشد( لعنت ابدی خداوند بر قاتلین و ظالمینش). و او در مقام و مرتبه، مقام اول را در شهادت گرفت زیرا جایگاه کلمه قاف و قفا عدد 37 است یعنی اسم مبارک خداوند؛ اول[13]. و حضرت اینچنین قرآن و دین و تمام 28 حروف قرآن و ولایت و رسالت و حتی وراثت همه انبیا و اوصیا را حفظ و نگهداری کرد تا زمان ظهور فرزند نورانیش؛ ابا صالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین یعنی نگهدارنده از اوّل تا آخر و از ظاهر تا باطن!

 

*معارفی از حرف ق

بدان که خداوند ما و تو را یاری می‌فرماید. قاف از عالم شهادت و جبروت است. مخرجش از آخرین مرتبه بن زبان و آنچه فوق آن از سقف دهان است، می‌باشد و عددش 100 است. و حروف بسایطش: الف، فا، همزه و لام می‌باشد. و فلکش، فلک دوم است و سال‌های حرکت فلکش یازده هزار سال (خصوص عدد 11 می‌باشد) و در خاصه و خاصة الخاصه، امتیاز می‌یابد و مرتبه‌اش مرتبه چهارم است (چنانچه از جمع عدد 10+20+30+40= 100 بدست می‌آید). وی را حالاتی است، حرکتش امتزاج پذیر است (یعنی در کنار خود، حروف را قبول می‌کند). امتزاج مونس"همدم" دوتایی، علامتش مشترک است. و چون از حروف استعلا بصورت قویّ آن است همیشه حرف کنار خود را اگر چه استفال باشد، بطرف اعلا بالا می‌برد مثل قالَ که از ریشه قوَلَ است.

عنصرش آب و نور است و از آن انسان و عنقا (سیمرغ) پدید می‌آید(آشیانه‌ی روی قله قاف، فقط مخصوص سیمرغ است و پَر و بالش به آتش نمی‌سوزد چون ق دارد یعنی نگهدارنده دارد) اشاره به 30 جزء قرآن کریم دارد که شروع اسمش در قله، قاف است. و هرگز آتش به قرآن اثر ندارد. و باطنش محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین است؛ حقیقت آب است که کوثر است و نور که هدایت است و جمع آب و نور، آیینه است یعنی مرآت حق است.

*کوه قاف:

پس حرف قاف یکی از اسماء قرآن است و به تنهایی باطن عدد 19 است و قاف را قله کوهی می‌نامند که جایگاه یک پرنده است و آن سیمرغ نامیده می‌شود. برخی از مفسران منظور از حرف مقطعه ق در قرآن{ آیه 1 سورۀ مبارکۀ ق} را کوه قاف دانسته‌اند[14]. گفته شده که قاف کوهی است محیط برعالم و گرد دنیا برآمده و جنس آن از یاقوت و زمرد سبز است. از این رو آن را جبل الاخضر نیز خوانده‌اند.[15] آسمان اول که در اصل از مرمر سپید است، سبزی‌اش را از بازتاب رنگ آن گرفته است[16].

از آنجا که در قرآن بیان شده کوه‌ها، مایه تثبیت زمین است: الم نجعل الارض مهادا.والجبال اوتادا[17]؛ آیا زمین را گهواره‌ای نگردانیدیم. و کوه‌ها را (چون) میخ‌هایی (نگذاشتیم)؟! والجبال ارسـها[18]؛ و کوه‌ها را عماد (لنگر) آن گردانید. اعتقاد بر این بود که خداوند کوه قاف را همچون میخی برای ثبات زمین قرار داده و دیگر کوه را از آن رویانیده[19].  و ریشه همه کوه‌ها را به آن پیوسته است و چون بخواهد بر قومی غضب کند، به فرشته‌ای که بر این کوه موکل است، فرمان می‌دهد که آن را بجنباند و از این طریق در آن زمین زلزله می‌افکند و جنبش این کوه همچنین می‌تواند دنیا را ویران کند[20].

فاصله قاف تا آسمان به اندازه قامت یک مرد{ یعنی چه؟!} و آسمان بر فراز آن است و همچنین طلوع و غروب خورشید از آن جاست[21]{ راستی به چه دلیل؟!}، شاید به اندازه قامت یک مرد است چون تمام عالم هستی در قامت انسان کامل است و حجّت خداوند که ایشان محیط بر عالم خلقت است؛ امام (علیهم السلام) هر عصر و زمانی که امروز صاحب عصر و الزمان؛ اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد.

و اینکه طلوع و غروب از روی این کوه است زیرا حقیقت ظهور به حرفِ باءِ بسم‌الله و تمام نوزده حروف که محتوای کلّ قرآن است و محیط بر تمام قرآن یعنی بر تمامِ هستی چون جان باطن امام معصوم علیهم السلام که قرآن ناطق هستند، می‌باشد. یعنی طلوع به حرفِ باء و غروب به حرفِ م (بـسم‌الله الرحمن الرحیـم ) است.

 

آیا این اعجاب انگیز نیست که عدد ابجد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم=786 می‌شود[22] و جایگاه عددی آن 192 برابر با عدد ابجد نام مبارک "امام علی" علیه‌السلام است. پس قامت یک مرد را بنگرید و طلوع به ولایت آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام و غروب به فرزندش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است! 

 ماورای آن عوالم و خلایق فراوانی هستند که حقیقت حالشان را کسی غیر از خدای تعالی نمی‌داند و آنچه در آن سوی قاف است، مرزهای آخرت بشمار می‌آید[23]. این کوه دارای 7 قله است { یعنی 7 آیه شریفه سوره مبارکۀ حمد} و قله‌های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوس و قزح (رنگین کمان) درواقع بازتاب عکس این قله‌هاست[24]. و چشمه آب حیات در تاریکی پشت کوه قرار دارد[25].

اما به یک معنا این کوه، باطن ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین است و در ظهورش سیمرغ، 30 جزء قرآن عزیز است و 7 قله که هرکدام از جواهرات است همه در حقیقت 7 آیه سوره مبارکۀ حمد است. چنانچه خانه خدا اطرافش 7 رشته کوه است و خانه خدا از 5 نوع سنگ‌های آن‌ها ساخته شده است!

 

*کوه قاف از دیدگاه سهروردی؛ شیخ اشراق:

معنای رمزی برای کوه قاف قائل شد. به عقیده او کوه قاف مجموعه یازده کوه{عدد 11 برابر با اسم مبارک هو است} و منشأ و مقصد ارواح انسان، رمز فلک نهم و مرز میان عالم محسوس و معقول است[26]. و کنایه از دشوار‌یهایی است که نَفس باید برای رسیدن به مقصود پشت سر بگذارد[27]. جایگاه حرف ق=19 و عدد 19، باطن نفس است(چون جمع اعداد 1 تا 19 می‌شود 190 که برابر با عدد ابجد کلمه نفس است) و باید از(19 حروف)بسم‌الله الرحمن الرحیم بگذرد!

اولین پیوند سیمرغ و کوه قاف نیز در کلام سهروردی دیده شد. به عقیده او اگر هدهدی به قصد رفتن به کوه قاف پر و بال خود بکند و سایه کوه قاف بر او بیفتد، آن هدهد پس از هزار سال به سیمرغ تبدیل می‌شود[28]. { هدهد کنایه از دو شعاع دایره خلقت است (هد=9،هد=9) که به عدد 1000 که حرف غین است به اسم غنی می‌رسد تا بتواند در 1000 رکوع به باطن قرآن(سیمرغ) برسد. یعنی به تمام حروف! زیرا آخرین حرف الفبای ابجدی، حرف غ به عدد ابجد 1000 یعنی اَلْف است چون حرکت از هدد به سیمرغ یعنی از الِف تا اَلْف است!}

در برخی متون عرفانی نیز آشیانه سیمرغ در کوه قاف است. عطار در منظومه منطق الطیر سفر گروهی از مرغان به سوی سیمرغ را در کوه قاف شرح می‌دهد[29].

 

*کوه‌های معروف مکه در جایگاه عبادت پیامبران علیهم السلام

جالب توجه اینکه شهرت و اهمیت برخی از کوه‌ها نیز بواسطه پیوندی است که با زندگی پیامبران داشته‌اند. مثل کوه جودی یا آرات (سوره مبارکۀ هود؛ آیه44: وقیلَ یا ارض ابلعی ماءکِ و یا سماءُ اقلعی و غیضَ الماءُ و قضِی الامرُ و استوت علی الجودیّ و قیل بُعداً لِلقومِ الظالمینَ؛ و به زمین خطاب شد که فوراً آب را فرو برد و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و آب به یک لحظه  خشک شد و حکم(قهر الهی) انجام یافت و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید.)، کوه‌های صفا و مروه در مکه (سورۀ مبارکۀ بقره؛ آیه158: اِنّ الصفا و المَروَةَ مِن شعائرالله فمَن حَجّ البیتَ اَوِاعتمرَ فلاجُناحَ علیه اَن یطّوّفَ بِهِما و مَن تطوّع خیراً فاِنّ الله شاکرٌ علیمٌ؛ سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست پس هر کس حج کعبه یا اعمال مخصوص عمره بجای آورد باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز بجای آورد و هر کس به راه خیر و نیکی شتابد خدا پاداش وی خواهد داد زیرا او به همه امور خلق عالم است.) کوه طور سینا (سوره مبارکۀ مؤمنون آیه20: و شجرةً تَخرجُ مِن طورِ سَیناءَ تَنبتُ بالدّهن و صِبغٍ للاکلینَ؛ و نیز درختی که از طور سینا برآید و روغن زیت بار آرد و نان و خورشت مردم گردد)، کوه حوریث، کوه ساعیر، کوه ثور، کوه احد، کوه فاران (یا همان حرا)، کوه زیتا، کوه نور که غار حرا در آن است؛ در مکه، محل نزول وحی و مبعوث شدن پیامبر عظیم الشأن اسلام که به یک قول به کوه حرا معروف است.

جالب است که سنگ‌های خانه کعبه را فرشتگان از 5 کوه مقدس آورده‌اند: 1) حجرالاسود از بهشت که عدد ابجدش 313 است. 2) از طور سینا . 3) از طور زیتا(زیتون). 4) از کوه جودی. 5) کوه حرا؛ مشخصاً ذکر شده. این کوه‌ها مقدس شمرده شده‌اند زیرا خداوند نظر فرموده و پای پیامبران بزرگ به آنجا رسیده است: حضرت نوح علیه‌السلام؛ کوه جودی. حضرت موسی علیه‌السلام؛ کوه طور سینا. حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله؛ کوه حرا. حضرت عیسی علیه‌السلام؛ کوه زیتا (زیتون) و کوه ساعیر که حضرت برای راز و نیاز به آنجا می‌رفتند و همچنین محلّ نزول وحی به حضرت بوده است. در دعای سمات به این کوه اشاره شده(و بطلعتک فی ساعیر) بعضی همان کوه زیتا هم می‌گویند. مولوی در مثنوی خود اشاره کرده:

عیسی‌بن ‌مریم ‌ز حق ‌ساغر گرفت
جای وحی و مستی‌اش ساعیر بود

 

خلق ‌شد‌ از‌ مستی ‌او ‌در ‌شگفت
او در آنجا گرد غیر از دل زدود

 

از کوه‌های معروف و مقدس، کوه حوریث است (در دعای سمات جبل حوریث فی الواد المقدس فی البقعة المبارکه من جانب الطور الایمن). در سرزمین کنعان که اولین بار در آنجا به  حضرت موسی علیه‌السلام وحی نازل شد در آنجا بوده که حضرت به اذن خداوند عصایش را به سنگی زد و 12 چشمه آب جوشیده است؛ و إذِ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت مِنه اثنتا عشرةَ عیناً قد علم کلُّ اناسٍ مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین[30]؛ بیاد آر وقتیکه موسی برای قوم خود طلب آب نمود ما به او دستور دادیم بزن عصای خود رابر سنگ، پس سنگ شکافته شد و از آن دوازده چشمه آب بیرون آمد و هر سبطی را آبشخوری معلوم گردید و گفتیم بخورید و بیاشامید از آنچه خدا روزی شما ساخته، و در زمین به فساد و فتنه انگیزی نپردازید.

کوه فاران: یکی از اسماء کوه حرا است (درمکه که پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ فخر کائنات در آنجا عبادت می‌فرمود. در دعای سمات نام کوه فاران آمده است(و بطلعتک فی ساعیر و ظهورک فی جبل فارانَ) به جبال بنی هاشم هم نامیده شده. کوه فاران از جبال معروف سه گانه است: 1)کوه فاران (یا همان حرا). 2) کوه ابوقبیس.3) کوه قعیقعان(می‌گویند در معجزه شق القمرنیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده شد).

کوه ابوقبیس: از کوه‌های مکه است در جهت جنوب شرقی آن شهر و شمال شرقی مسجدالحرام قرار دارد و نزدیک‌ترین کوه به خانه ی خداست. این کوه مشرف بر کوه صفا و در مقابل رکن حجرالاسود قرا گرفته، در اهمیت این کوه اینکه به جبل الامین هم موسوم است. از تمام کوه‌های مکه، برتر است وسنگ‌های خانه کعبه از این کوه آورده شد. و مدفن حضرت شیث بن آدم علیه‌السلام و حضرت حوا سلام‌الله علیها است و معجزه شقّ القمر بر فراز این کوه اتفاق افتاده است و حضرت ابراهیم علیه‌السلام بالای این کوه مردم را برای مناسک حج دعوت کرده است. و حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نیز از بالای این کوه رسالت خود را برای نخستین بار اعلام فرمود.

کوه احد: این کوه در مدینه است. رنگ عمومی این کوه قرمز متمایل به قهوه ای است. و در فضیلت آن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده که کوه احد بر دری از درهای بهشت قرار دارد. در کوه احد دو قبّه به نام‌های قبّه هارون و قبّه الثنایا وجود دارد و همچنین شکافی( به شکل غار بسیار کوچک) دارد.

کوه ثور: در مکه است. این کوه شاهد یکی از وقایع بسیار مهم تاریخی اسلام است یعنی هجرت حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم است؛ آن جناب برای مخفی نگهداشتن مسیر حرکت خود از نظر تعقیب کنندگان به جای حرکت به سوی مدینه درهمان شب اول ماه ربیع الاول عازم غار ثور(در کوه ثور) شده و مدت سه روز در آنجا به سر بردند و تعقیب کنندگان ردپا، که به دهانه غار آمده بودند بامشاهده تاری که عنکبوت به فرمان خدا به دهانه غار تنیده بود از ورود به غار منصرف شدند و حضرت به سلامت ماندند.

کوه نور: یکی از کوه‌های مقدس مکه مکرمه است که به جبل النور(کوه نور) نامیده شده. و خداوند از طریق جبرائیل علیه‌السلام برای اولین بار در غار حرا که در این کوه قرار دارد سخن گفت. جبل النور را می‌توان مهبط وحی دین اسلام دانست. کوه نور به جبل الاسلام جبل القرآن و جبل فاران معروف است.

همه‌ی این کوه‌ها اتصال به کوه قاف دارند و پایه‌ی همه‌ی کوه‌ها، کوه قاف است! درواقع وجود امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین همان باطن کوه قاف است که مملو از معدن رحمت خداست! (خدایا اتصال به وجود مبارک مولایمان را الی یوم القیامه به ما عنایت فرما)

 

*از صفات حرف قاف:

صفات حروف تهجی که باعث می‌شود حروف در ملکوت معنای خودش به آن جلوه کند و صورت حقیقی خود را در مفاهیم تجلی دهد در بعضی صفات با حروف دیگر متفاوتند اما در پنج صفت همه مشترک هستند مثل: انفتاح اصمات سکون- رخوت- در 21حرف استفال و در بیشتر حروف شدت را دارا هستند اما هیچ گاه دو صفت اصلی که ضد یکدیگرند مثل شدت و رخوت در یک حرف جمع نمی‌شود الا در این سه حروف نون میم- واو که اول و آخرشان یک حرف است( و مخصوص در میم و نون) دیده می‌شود.

اما در 23حرف از حروف، صفت سکون است و در 5حرف این صفت نیست( ق- ط- ب- ج- د): پس اول حرف قاف است و با معارفی که از حرف قاف مذکور شد، حرف قاف نه تنها سکون ندارد بلکه صفت استعلا و انفتاح دارد و دائما باب الله رحمت در پیشگاه رحمت الهی مفتوح و مشروح است.

 

*حرف قاف، 7 صفت دارد:

1-جهر(صدای بلند)، 2-شدت، 3-انفتاح، 4-استعلا(طلب بلندی می‌کند)، 5-اصمات(صفت صمت)، 6-ضغظ(به معنی فشردن است در حال سکون: فشردن در مخرج تلفظ حرف ق لازم است)، 7-قلقله یعنی حرکت و جنبش صداست که از جمع شدن دو صفت حاصل می‌شود: جهر و شدت. مثل یک ترمز محکم که هرگز لغزش نداشته باشد.

صدای حرف قاف، جهر است یعنی جوهر صدا بلند است و خود را آشکار می‌کند: ...و رتل القرآن ترتیلا[31] (و قرآن را با تأمل و دقت بخوان). پس می‌آموزیم که باید قرآن را با صدای بلند و رسا و زیبا خواند.

این حرف شدت دارد و محکم گفته می‌شود(چنانچه در صفات حرف قاف گفته شد). حرفِ قاف، فرقان حروف است یعنی جداکننده حق از باطل- حلال از حرام- راه از چاه و دلیل و برهان حروف است زیرا در جایگاه ترمز یک انسان(مؤمن) کار می‌کند و اسلحه‌ی مؤمن است. درواقع به یک معنا حرف قاف، باطن دایره زندگی ماست. حرف قاف؛ نگهبان دین ما در دنیا و آخرت ماست. نگهبان و نگهدارنده سلامت نفسمان است. حرف قاف؛ باغ و بستان دنیا و آخرتمان را از آفات نگه می‌دارد.

صفات حرف ق معانی و مفاهیم زیبایش درونش را آشکار می‌کند و با صحیح خوانی انسان به معانی آن دست پیدا می‌کنیم البته به شرط تدبّر!

*مخرج حرف ق: محلّ خروج حرف ق در بالای کام و آخرین قسمت آن و به یک قول مثل جایگاه دندان‌های عقل است. همانطورکه عقل، مخصوص انسان است و خداوند با رشد 4 دندان در آخرین قسمت فک در سن رسیدن به بلوغ، نشان عقل را گوشزد می‌فرماید و تکلیف را به دوش بنده‌اش قرار می‌دهد و  عمل به احکام دین را واجب می‌کند. توشه عقل، تقواست. درواقع کمک و یار عقل، حرفِ ق است!

خوب دقت کنید که حرفِ ق در کلمه عقل، بین حرفِ (ع) و (ل) است. زیرا حرفِ عین؛ چشمه رحمت الهی و چشم درونی و قلبی انسان است که به شرفِ ق همیشه جوشان وهمیشه جاری و همیشه بینا می‌ماند تا قیامت! و حرفِ ل؛ استفاده کامل چشمه عین است که به اندازه‌ی جریان داشتنش و بدون خطر بودنش انسان را به مقصد توحید و جانِ حرف ل یعنی لا اله الا الله می‌رساند. پس بدون حرف ق، عقل نمی‌تواند برای دنیا و آخرت ما کارساز باشد.

 

اساس عمل روی قاف قبول است

خداوند کریم می‌فرماید: ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین[32]؛ این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است. و در سوره مبارکۀ تحریم می‌فرماید: قوا انفسکم و اهلیکم ناراً[33]؛ ... خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید... . قوا جمع حرف قِ است. اشاره به اینکه نگهدارید نفس‌های خودتان را ازظلمات هوای نفس و رذائل و وسواس‌ها و خناس‌ها. و آنگاه خانواده و اطرافیان خود را از آتشی که هیزم آن؛ انسان‌ها و سنگ‌هایش؛ قلب گنهکاران است، حفظ کنید.

 

*اساس بنای مسجد بر حرف ق:

و برای مساجد که درحقیقت بنای هر ساختمانی که در آن بنا، عبادت خداوند سبحان می‌شود یعنی همه‌ی منازل، خداوند در سوره مبارکۀ توبه آیات 107 تا 109 می‌‍فرماید: والذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنینَ و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله مِن قبل و لیحلفنّ ان اردنا الا الحسنی والله یشهد انّهم لکاذبون(107)؛ آن مردم منافقی که مسجدی برای زیان به اسلام برپاکردند و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه بین مسلمین و کمینگاه برای کسی که از پیش مبارزه با خدا و رسولش کرده است، با این همه قسم یاد می‌کنند که ما جز خیر و توسعه اسلام قصد دیگری نداریم و خدا گواهی می‌دهد که محققاً دروغ می‌گویند. لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین(108)؛ در مسجد آن‌ها قدم بگذار که همان مسجد(قبا) که بنیانش از اول بر پایه‌ی تقوای محکم بناگردید بر اینکه در آن اقامه نماز کنی سزاوارتر است که در آن مسجد مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفوس خودند درآیند و خدا مردان پاک و مهذب را دوست می‌دارد. افمن اسّس بنیانه علی تقوی من الله و رضوانٍ خیرٌ ام من اسّس بنیانه علی شفاجرفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنم والله لا یهدی القوم الظالمین(109)؛ آیا کسی که مسجدی به غرض تقوا و خداپرستی تأسیس کرده و رضای حق را طالب است نیکوست یا کسی که بنایی به فرض کفر و نفاق و ایجاد تفرقه کلمه در اسلام بسازد و بر پایه‌ی سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.

این چه حکمتی دارد؟! چرا در سوره مبارکۀ توبه؟! و چرا در آیات 107- 108 و 109 این سوره بیان شده است؟!

 

توضیح سوره مبارکۀ توبه و شماره آیاتِ اساس مسجد در معنی ابجدی:

1) چون سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره قرآن کریم است (جایگاه حروفِ نُه=19) و این سوره مبارکه بسم‌الله الرحمن الرحیم ندارد که بر بسم‌الله قاف معنی می‌شود چون 19 حرف است و ق=19=نُه.  2)عدد آیه 107 برابر است با عدد ابجد اسم زمین و برابر عدد ابجد اسم مبارک مسجد است و جایگاه عددی مسجد=35 می‌شود که برابر با عدد ابجد حروفِ دال است که این نقطه در جایگاه، دلیل خلقت است. جایگاه عددی کلمه زمین =44 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه مَد (یعنی کشیدگی و امتداد) است. 3)عدد آیه 108 برابر است با عدد ابجد کلمه حق و جایگاه عددی کلمه حق= 27 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است. 4) عدد آیه 109 برابر است با عدد ابجد حروف مقطعه طسم که جایگاه عددیش 37 و برابر با عدد ابجد کلمه اول است و خداوند در سورۀ مبارکۀ آل عمران[34] می‌فرماید: انّ اوّل بیتٍ وُضعَ للناس للذی بِبکّة مبارکاً و هدیً للعالمین؛(یقیناً) نخستین خانه‌ای که برای (نیایش و عبادت) مردم نهاده شد، همان است که در مکه است که پر برکت و وسیله هدایت برای جهانیان است(و این مکان مسجدالحرام؛ خانه کعبه؛ خانه خداست). و همچنین عدد 109 برابر عدد ابجد اسم مبارک حنان=سماح=سامح است یعنی سخاوت و جوانمردی کردن و منتهای ربوبیت و به معنی سازمان دهی و سامان دهی.

 

درواقع چنانچه مذکور شد کوه قاف، نگهدارنده لرزش‌های زمین است و هم لرزش دهنده است یعنی موجب زلزله در روی زمین می‌شود. درحالیکه از عمق زمین تکان می‌خورد. نتیجه اینکه عمل بدون تقوی در معرض لرزش و تخریب است و ماندنی نیست و برای آخرت نمی‌ماند و نگهداری نمی‌شود. چنانچه خداوند در سورۀ مبارکۀ مدثر آیه 30 می‌فرماید: علیها تسعة عشر؛ بر آن آتش 19 تن[35] (ملک عذاب) موکلند (مأمور جهنم هستند).

درواقع خداوند کریم اصل معنا و مفهوم را برای هدایت بوسیله‌ی پیامبرانش و اوصیاء نورانیشان و کتاب‌های آسمانی و یک نمودار بزرگ و جلوه‌ی ظاهری که همه‌ی ظاهربینان هم شاید بدون زحمت درک کنند. خانه‌ی خودش یعنی خانه کعبه را که خواست مسجدالحرام قراردهد. نقطه‌ی عطف و قطب و محور گردش همه عوالم زمین‌ها و آسمان‌ها چه از نظر مدارها و چه از نظر خلقتی که از نقطه زیر این خانه همه‌ی عالم‌ها، زمین‌ها و آسمان‌ها و آنچه در بینشان است، خلق شد. و طبق عدد آیات گفته شده هم مسجد است(107) و هم حق است، باطل در آن راه ندارد و مسجدالحرام است(108) و هم اولین مکان است؛ خانه خدا و هم محلّ سازمان دهی و سامان دهی است(109).

 

*این نقطه چرا به نام خانه خدا یعنی خانه توحید شد؟!

درواقع اولین معنا چون اولین اصلِ اصول دین مسلمانان، توحید است و این مکان، خانه توحید نام دارد. پس چون اصل است یعنی ریشه و بنیان هستی است و منشأ خلقت و ظهور نقطه ارض یعنی خشکی یعنی محلّ نزولات تمام اسرار آسمانی و ظهور گنج‌های زمینی است و شاید به خاطر همین خداوند کریم اینجا را خانه‌ی خودش قرار داد. آنجا محلّ ظهور ولی الله الاعظم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و ذریه‌های معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین است. و درحقیقت امّ القری است و معنای اُم را داراست[36].

و اینجاشد قبله مسلمین. در اصل همه‌ی عبادات فروع دین هستند و توحید، اصل است یعنی اگر فرع به اصل وصل نشود هرگز عبادتی قبول نمی‌شود. و خداوند فرمود که اساس و بنیان مسجد باید روی تقوی باشد: لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین[37]، شما اینجا بخوبی می‌فهمید که این خانه از اساس بنیان باطن حرفِ قاف است. یعنی نگهدارنده زمین‌ها و آسمان‌ها و همه‌ی مخلوق و همه‌ی دنیا وحتی آخرت! چگونه معنی شود؟! خداوند کریم کتاب آسمانیش را با حرف قاف نام گذاری فرموده و در آن سوره‌ای به نام قاف قراردارد که می‌فرماید: ق. والقرآن الحکیم.

مشتاقان شما ببینید چقدر زیبا و قابل تأمل و تفکر و تدبر است! که خداوند کریم تمام این کره زمین و حتی تمام کرات و آسمان‌ها و حتی دریاها و کوه‌ها... را هم مسجد و خانه خودش و باطن قبله قرار داد  چون همه از نقطه زیر خانه خدا کشیده شد و خداوند سبحان فرمود: و لله المشرقُ و المغربُ فاینما تولّوا فثمّ وَجهُ الله انّ الله واسعٌ علیمٌ[38]؛ مالکیت مشرق و مغرب فقط ویژه خداست پس به هر جا رو کنید آنجا به سوی خداست. یقیناً خدا بسیار عطاکننده و داناست.

بنابراین هر خانه‌ای که مسلمانی بپا می‌کند که در آن زندگی کند، چه از نظر مالی(چگونه بدست آوردن مال) و تغذیه‌ای که در آن می‌شود و ... باید اساسش تقوا باشد تا ماندنی شود و الا مطمئن باشد نه مالش برکت دارد و نه جایش برایش می‌ماند! یعنی خودش از آن نمی‌تواند استفاده کند و آنچه برای دیگران می‌گذارد، برای خودش فقط وزر و وبال است؛ ولا تزِرُ وازرَةٌ وِزرَ اُخری[39] (هیچ سنگین باری بار گناهانش را دیگری برنمی‌دارد).

*توجه!توجه!توجه! دقت بفرمایید این پایه اساس که از یک لقمه غذا و تمام ذرات زندگی و جا و مکان و هر مالی به ظاهر برخورد می‌کند، یک معنا دارد. اما مهم‌تر! اساس ساختن خانه‌ی عمل درس مهم‌تر است زیرا امور باطنی یعنی قلبی را فقط خدا می‌داند و بس. پس مال حرام(یعنی مال غیر و خمس نداده و ...) و دروغ و غیبت و حسد و غرور و کبر و تهمت و هرگونه رذیله‌ای باعث زلزه شدید عمل‌های یک عمر ساخته شده می‌شود و بنیانش را ویران می‌کند. همه در یک کلمه خلاصه می‌شود: تقوی! که تمام اساس دین است. یعنی خلقت حقیقی صورت عمل ما در آخرت بدون تقوی قبول نمی‌شود یعنی راه به بهشت ندارد! وخالق یکتا در قرآن  کریم می‌فرماید: والعاقبة للمتقین.[40]

 

*انسان کامل، قاف است!

حرفِ ق یک حرف است و دو نقطه، تمییز آن است یعنی به 3 عدد شمرده می‌شود. و در بساطت حرفِ ق که قاف خوانده می‌شود: حروف و نقطه‌هایش رویهم به عدد 6 شمرده می‌شود(3 حرف و 3 نقطه). و همانطورکه در آغاز درس مذکور شد سه عدد کلیدی 3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است. اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است. خداوند کریم در سوره مبارکه حشر( آیه 21) می‌فرماید: لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً مِن خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند باتقوا باشد)  

 

حرف ق به عدد ابجد 100:

عدد ابجد حرف ق=100 است که به حروف، صد می‌شود. حال آیا جالب نیست که اگر صد(به حروف) را کنار حرف ق که عدد ابجدش 100(به عدد)است قرار دهیم، می‌شود صدق؟! پس خیلی زیباست که اساس تقوی باید در طول و عرض زندگی پیاده شود. عدد، طول است(سنّ هر فرد) و حروف، عرضِ آن است(عمل است در طول سن). پس کلمه صدق می‌شود صد در 100!

و جالب‌تر اینکه عدد 100 یعنی مسدود کردن و بستن راه کج و غلط. برای همین است که در زیارت عاشورا صد لعن باید بگویی به قاتلین و ظالمین حق محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین. یعنی راه ظلم را به صداقت ببندی و صد سلام می‌دهی که هرگز از این راه جدا نشوی و راه سلامت را محکم می‌کنی تا در آنجا با حرف ق، قراربگیری این زندگی که روی حرف ق، بنیان‌گذاری می‌شود، مهندسی خداوند کریم است که فرمود: ق. والقرآن الحکیم[41].

نکته دیگر اینکه آنچه در دنیا بنیان گذاری کنیم با اصول تقوا، خداوند ماندنی و سالم و دائمی نگهداری می‌کند و بدون هیچگونه آسیبی در قبر و قیامت با فضل بینهایتش به ما برمی‌گرداند. ببینید از چند جهت سود می‌برید؟

حرف قاف، دو چشم بینا و دو گوش شنواست و حرف قاف به یک معنا عقل است. بدون احساسات منفی و علم است که به یک معنی چراغ راه و نور است تا سلامت حرکت ما را تضمین کند و حرف قاف، امام راه و امام زمان ماست که باید قاف وجود ما به آن تأسی کند تا به مقصد قرب الهی سالم برسد!

قاف، زره نگهدارنده نفس از خطر مکرها و تیرهای شیطان است! اگر عدد ابجد ق(=100) را با یک(توحید) جمع کنیم 101 می‌شود که برابر عدد ابجد اسم خداوند؛ امین است و اگر عدد یک را جلوی 100 بگذاریم، 1001 می‌شود که برابر اسماء الحسنی جوشن کبیر است. جوشن یعنی زره و عدد 1001 برابر اسم مبارک رضا علیه‌السلام است یعنی 1001، پوشش رضاست و به تمام برکات اسماء الحسنی است! پس امنیت انسان در قبر و قیامت و حتی در دنیا زمانی است که پوشش حقیقی را داشته باشد.

 

*صد به حروف:

در قرآن کریم 195 بار حروفِ صد به عدد ابجد اسم مبارک صادق علیه‌السلام آمده است. جالب است که جایگاه عددی حروفِ صد=22 می‌شود و عدد 22؛ عدد اخلاص است چرا که بیست و دومین سوره‌ای که پروردگار عالم بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل فرمود، سوره مبارکۀ اخلاص است یعنی توحید و جایگاه عددی کلمه عبد=22 است و برابر جایگاه عددی کلمه طلا می‌باشد. و بیست و دومین سوره قرآن، سوره مبارکۀ حج است و بیست و دومین قسمت جغرافیایی کره زمین، شهر مکه معظمه است یعنی محلّ خانه خدا! و جالب اینکه عدد22 برابر با عدد کلمه حاجی می‎شود! و در مرتبه حروفی، جایگاه حرفِ ت است.

درواقع خانه خدا، مسجدالحرام است یعنی معنی کامل حرفِ ق (اساس تقوا- بنیان طهارت و بقا) و عدد صد به حروف است زیرا از این نقطه، همه‌ی عالم خلقت، خلق شده و هرگز قهر(یعنی غضب الهی) به آنجا راه ندارد. درحقیقت با صد سلام ظهور دارد و از آنجا با صد لعن شیاطین و ظلمات و ... جدا شده است. آنجا پاک‌ترین و مقدس‌ترین نقطه خلقت در دنیاست و خداوند به خود نسبت داده و آنجا محلّ تولد امام‌المتقین؛ شاه ولایت؛ ولی‌الله‌الاعظم؛ علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. حال ببینید قرآن چه عظمتی دارد که کاتبش مولای متقیان می‌باشد!

*عدد ابجد حروفِ صد=94 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک عطیه است. پس باطن صد را بشناسید! و برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ عزیز و عدد ابجد حروفِ هفده است و جالب اینکه جایگاه عددی حروفِ سیصد وسیزده هم 94 می‌شود! و اینجاست که درمی‌یابیم که چرا بعد از نماز، تسبیحات حضرت فاطمه سلام‌الله علیها اینقدر تأکید شده؛ برای رفتن به بهشت راهی جز فاطمی شدن و قرار گرفتن در جایگاه یاران امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین نداریم!

 

اما صدّوا عن سبیل الله چه کسانی هستند؟

یک صد هم هست که در مقابلِ طهارت، راستی و صداقت، تقوا و... قرار می‌گیرد و آن نفاق، دروغ، استکبار، فساد و رذائل و هوای نفس‌پرستی است، صدّی است که از قلب، مردم را از راه راست منحرف می‌کنند و راه‌های نورانی را بسته و مردم را به قعر ظلمات چاه‌های جهنمی می‌کشانند. پس اینها صدِ به مراتب منفی حرفِ ق هستند و در مقابل تقوی قرار می‌گیرند. آن‌ها هم در جایگاه جهنمی‌شان نگه داری می‌شوند. اللهم اجعلنا من المتقین فی الدنیا و الآخرة.

 

*ق=100=(40+30+20+10)=کلیم

عدد ابجد حرف ق=100 و عدد 100 جمع شده‌ی چهار عدد (10+20+30+40) و درواقع 4 حرف (ی، ک، ل، م) است که ریشه و پایه‌ی گنج اربعین و حقیقت اسرار گنج تقواست. خوب دقت کنید! اگر این حروف را کنار هم گذاریم کلیم می‌شود. قرآن، کلام‌الله است و الله جلّ‌جلاله مستقیم با تلاوت کننده آن تکلم می‌کند.

من نمی‌دانم چگونه این عظمت را افشا کنم؟! و انسانی که خدا به مقام خلیفة اللهی خود انتخاب فرمود! چه منّتی است بر ما که با حرف اول کلمه قرآن اگر به حقیقت ورود داشته باشیم، کلیم ِ کلام خداوند می‌شویم و مستقیم پروردگار عالم با انسان تکلم می‌فرماید. و این 4 حرف (ی، ک، ل، م) برابر با عدد ابجد اسم ملیک می‌شود که خداوند خود را ملیک مقتدر معرفی می‌فرماید: فی مقعدِ صدقٍ عندَ ملیکٍ مُقتدر[42]؛ (متقین) در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر قرار دارند. 

البته نکته مهم این است که مقام کلیم اللهی را خداوند در قرآن کریم به حضرت موسی علیه‌السلام داد. اسم موسی یعنی از آب گرفته شده. جریان زمان تولد حضرت و دریا و فرعون را بخوانید، خداوند موسی علیه‌السلام را از دریای پرخطر، در ساحل نجات در تابوت عهد به دامن خانم آسیه رحمةالله رساند و نجات داد و موسی علیه‌السلام همه‌ی امّتش را به ساحل نجات راهنمایی فرمود؛ خود رسید و ایمان آورندگان به خدای یکتا را هم رساند!

درواقع دریا، دریای انتخاب است پس فرعون در در،یای انتخاب خودش غرق شد. اما حضرت موسی علیه‌السلام؛ کلیم الله است، دریا برایش شکافت و کف دریا به خشکی کامل برایش پدیدار شد تا به سلامت عبور کنند؛ ..فاضرب لهم طریقاً فی البحر یَبَساً.[43] (برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد). عدد ابجد کلمه کف=100 می‌باشد یعنی همان قاف(ق) یعنی نگهدارنده و در جایگاه عدد 19 و در باطن از بسم‌الله الرحمن الرحیم از باب ولایت (قاف) محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین گذشت.

عصای رحمت و باطل کننده‌ همه‌ی سحرها و اعجاز بدستش آمد و ید بیضا را دریافت کرد و درخت نورانی طوبی را ملاقات کرد و امر رسالت را با نطق الهی از درون این درخت شنید و معجزه تسعه یعنی 9 گانه را گرفت. اینها اعجاز بود برای حضرت موسایی که آرزو کرد که شیعه به ولایت چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین باشد. و تورات او در قرآن غرق است! الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین فی الدنیا و الآخرة.

 

عزیر نبی علیه‌السلام و عدد 100 و حقیقت قاف عالم:

او کالذی مَرّ علی قریةٍ و هی خاویةٌ علی عُروشها قال اَنّی یُحیی هذه الله بَعد مَوتها فاماتهُ الله مِائةَ عامٍ ثمّ بَعثه قال کم لبثتَ قال لبثتُ یوماً او بعض یومٍ قال بل لبثتَ مِائةَ عامٍ فانظر الی طعامکَ و شرابکَ لم یَتسنّه وانظر اِلی حِمارک و لِنجعلکَ ایةً للناسِ وانظر الی العِظام کیف نُنشزها ثمّ نکسوها لحماً فلمّا تبیّن له قال اَعلمُ اَنّ الله علی کُلّ شیءٍ قدیرٌ[44].

گویند عزیر نبی همان ارمیای پیامبر است که خداوند بر قوم بنی اسرائیل مبعوث کرد. روزی عزیر چون وارد باغ خود شد، دید درخت‌ها سبز و گسترده است و زمان برداشت میوه‌ی آن‌ها نزدیک شده است. نغمه بلبل‌ها گوش را می‌نوازد و پرندگان به طرب آمده‌اند. عزیر ساعتی در این باغ بیاسود و از نسیم جان پرور آن بهره‌مند و از تماشای سبزه و چمن و طراوت یاس و یاسمن در نشاط شد. آنگاه سبدی از انگور و سبدی از انجیر و مقداری نان به همراه برداشت و سوار الاغ خود شد و راه منزل خویش در پیش گرفت. عزیر در بازگشت خود آنچنان در اسرار آفرینش به فکر فرورفت که راهش را ظاهراً گم کرد، چند لحظه بعد خود را در میان ویرانه‌ای دید که از دهکده خرابی حکایت می‌کرد. عزیر آن روز که از شهری که بام‌هایش یکسر فروریخته بود، عبور کرد و با خود می‌گفت: چگونه خداوند اهل این ده ویرانه شده را پس از مرگشان زنده می‌کند؟!

پس خداوند او را به مدت صد سال(100=ق) میراند، آنگاه که او را برانگیخت به او گفت چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کردم. خداوند فرمود: نه، بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود نگاه کن که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است و آنگاه فرمود به درازگوشت نگاه کن که چگونه از هم متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم. و به این استخوان‌ها بنگر، چگونه آن‌ها را برداشته و به هم پیوند می‌دهیم. پس گوشت بر آن پوشاندیم. پس هنگامی که چگونگی زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون می‌دانم که خداوند بر هر چیزی قادر تواناست.

 

*درواقع این آیه مبارکه و چگونگی معاد یک ظاهری دارد و یک باطن. ظاهر را خواندیم، اما باطن:

عزیر علیه‌السلام پیامبر خداست و هیچگاه شک نمی‌کند او امر معاد را در حقیقتش آشکار می‌کند، زیرا آغاز کار در باغ خودش، خوابید و آرامش گرفت و لذت برد زیرا آنجا عمل اوست. و حقیقت جایگاه باطنی خودش است و در اثر زحمت و عبادت، رضای خداوند بدست آورده و درواقع درحقیقت عمل همراه با تقوا، زیرا او هرگز خطا ندارد. پس همانطور که مذکور شد قِ به عنوان نگهدارنده است. و خداوند در آن ویرانه او را به خواب صد ساله برد تا ببیند. آنهایی که قاف عمل را با خود بردند، به کجا رفتند و آن‌ها که بدون قاف یعنی بدون تقوا رفتن، چگونه‌اند؟!

نکته مهم اینکه بعد از صد سال خداوند وجود مبارک را متوجه غذایش که از باغ خودش آورده بود، کرد و دید اصلاً به آن سال نگذشته (لم یتسنّه) یعنی تازه و سالم است. غذا به انسان نیرو و حیات و تراوش‌های عقلی و ذهنی و معنوی و مادی می‌دهد و درواقع حیات عمل است که جسم سالم را تضمین می‌کند. پس چون روی پایه تقوا حاصل شده، نگهداری شده و زمان روی آن تأثیر نگذاشته است(چون مردم در زمان تغییر می‌کنند و متأسفانه دین را فراموش می‌کنند. درواقع تقوا را از دست داده و حاصل عمر خود را خراب می‌کنند. چون اینجا سال یعنی زمانه‌ی ظاهر روی آن مؤثر افتاد. اما پیامبر خدا هرگز ظاهرها به او تأثیر نمی‌کند و او ثابت است). چون دین خداوند ثابت و کلام خداوند تغییرتاپذیر است؛ قرآن مائده بهشتی است که هرگز فاسد نمی‌شود!

 

   و گویا قاف کلمه‌ی قرآن در عمل همیشه با صاحب عمل قوه و غذای روح و جسم می‌دهد، طوریکه انسان پیر و فرسوده نمی‌شود و همیشه جوان می‌ماند.

 

پس خداوند فرمود مرکبت را نگاه کن، دید متلاشی شده و خداوند آن را پیش رویش زنده کرد. و به او فهماند که برگرداندن جسم برای خالقی که روز اول از هیچ خلقش کرد، دوباره قادر است که به صورت اول برگرداند.

منظور طعام برای ماست که باید قاف داشته باشد تا آن روز به جسم عمل ما صورت و سیرت حقیقی دهد. درواقع جان آن قاف و حقیقت اسرارش همان ولایت عظماست. و آن سجده بندگی و اتصال به امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین. مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها[45]، درحقیقت این شرط که اگر با خودت عمل حسن بیاوری؛ حسن یعنی زنده، بی‌عیب و نقص، متصل به امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین چون عمل بدون امام معصوم، مرده است زودتر از آنکه صاحبش بمیرد(مثل شیطان) پس اگر تا دم قبر عمل حسن آوردی، خداوند کریم عشر امثالها می‌دهد یعنی ده تا حسن مثل او، که خیلی معنا دارد[46].

 

*حرف ق در جایگاه عددی19

عدد ابجد حرف ق=100 و جایگاه عددی ق=19 است. اما اگر عدد 19 را به حروف بنویسیم: نوزده عدد ابجدش 72 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه سجده است. اینجا خیلی از معانی آیات تفسیر می‌شود!

 حال خوب دقت کنید که چرا اول نقطه خلقت روی زمین باید خانه خدا بر روی آن بنا شود و مسجدالحرام نام بگیرد که جایگاه سجده است به حروف نوزده؟! و اول سوره‌ای که بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سورۀ مبارکۀ علق است که 19 آیه دارد و نوزدهمین آیه، سجده واجب دارد؟! و جایگاه عددی حروفِ قاف=37 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک پروردگار عالم؛ اول است. و خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: اِنّ اوّل بیتٍ وضع للناس للذی بِبَکّة مبارکاً و هدیً للعالمین[47]؛ یقیناً نخستین خانه‌ای که برای مردم نهاده شد، همان است که در مکّه است که پربرکت و وسیله هدایت برای جهانیان است. یعنی خانه‌ی اوّل جایگاه گرفته است! و جایگاه کلمه اول=19 برابر جایگاه حرف ق است؛ اساس و پایه و ارکان توحید خالص و اخلاص.

عدد 37 برابر با عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ زکی است و همچنین برابر با جایگاه عددی نام مبارک حسن می‌باشد. جالب است که خانه خدا قبله مسلمانان و مرجع و ملجأ همه‌ی بندگان خداست. یعنی محلّ رجوع دائمی دل‌های مؤمنان. چنانچه شروع خلقت از این نقطه مبارک و ختم همه‌‌ی زندگی مؤمنان، در جهت قبله است چنانکه هرکس فوت می‌کند او را رو به قبله می‌گذارند و در قبر، صورت را رو به قبله می‌کنند. راستی یعنی چه؟!

آیا جالب نیست که خداوند فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. و این جمله نورانی 6 نقطه دارد و 20 حرف است که برابر با عدد ابجد حرف کاف(ک) است و درواقع خداوند به کلّ جمله برای بندگانش کافی است[48]. و عدد ابجد این جمله نورانی 551 می‌شود که جمع ارقامش 11 برابر با نام مبارک هو است. و عدد 551 برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "ناشر" و "متعالی" است. بدانید که با این حروف، نشر همه عجائب خلقت و نشر همه عجائب آخرت ظهور می‌کند و در جمع همه‌ی ظهورها نشان از خداوند تعالی است که بنده‌ی مؤمنش را متعالی می‌فرماید و در جایگاهِ متعالی(=74) که برابر با عدد ابجد اسم سید می‌شود؛ با انتصاب به رسالت و ولایت چهارده نور مقدس صلوات‌الله علیهم اجمعین در بهشت رحمتش جای می‌دهد!  درحقیقت عدد حرفِ و=6 است که خداوند عالم را در شش روز خلق فرمود، اما دحوالارض شد و حرفِ "و" به "واو"ظاهر می‌شود: یک حرف شد سه حرف و عدد ابجد حروف واو=13 برابر جایگاه حرف م( به عدد ابجد 40) و نام مبارک احد جلّ جلاله است. 

حروفِ واو در نهایت کشیدگی قرار گرفت و حروفش بصورت بسیط شد: (واو، الف، واو) پس شد 9 حرف و یک نقطه: به عدد 9 در بلوغ کشیدگی دایره خلقت از عدد 1 تا 9 که حقیقت آن 19 و در جمع (9+1)عدد 10 یعنی گنج عشر را نشان می‌دهد.

 

am6

 

اما عدد ابجد این حروف (واو+الف+واو) 137 می‌شود که همان عدد ابجد کلمه قبله است! و خداوند سبحان به حضرت آدم علیه‌السلام امر فرمود که روی این نقطه، خانه‌اش را به نشانی هو برپاکند.

 

*عدد ابجد کلمه قبله=137 است که معنی می‌شود به 100+37:

عدد 100=ق یعنی نگهدارنده پس تقواست که نگهدارنده قبله است. و این قبله، دل‌های مؤمنان است که باید دائماً در جهت قبله و پشت امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین؛ وجود زنده و قرآن ناطق قرار بگیرند و با عمل(با تقوی) اتصال پیدا کنند (نمره اوّل بگیرند)، در جایگاه نام مبارک حسن(=37)، تا عمل حسن به آنها داده شود یعنی سبز و زنده و سالم و بدون ظلمت! چنانچه هر انسانی اگر بخواهد سالم باشد (از لحاظ ظاهر هم) باید دمای بدنش 37 درجه باشد؛ یعنی حسن(ع).

حال خوب دقت کنید! عدد 19، کلید و مفتاح همه‌ی اعداد و اسرار عبودیت همه‌ی مخلوق در کلمه سجده است!(سجده=72=نوزده) پس در جایگاه مقام شاگرد اوّلی به اطاعت محض در عرض زندگی یعنی به حروف باید ساجد شویم(یعنی درهمه‌ی زمان زندگیمان) اللهم الرزقنا

*تولد خشکی:

درحقیقت سرّ عدد 19، باطن حمل عالم خلقت است که دایره خلقت درعدد شعاع 9 کشیده می‌شود[49]. و باطن عددی 9 به 1001؛ کلمه ارض جلوه می‌کند[50]. و این ظهور تولد بلوغِ خلقتِ خداوند، خشکی یعنی زمین است که محتوای تمام عالم خلقت است! اما از این نقطه دایره به شعاع 9 کشیده می‌شود یعنی به یک شروع و به 9 تمام می‌شود. و وقتی عدد 9 در مبنای 2 قرار بگیرد(یعنی باطن بِ بسم‌الله الرحمن الرحیم)، به عدد 1001 می‌رسیم! و عدد 1001 برابر عدد ابجد اسماء الحسنی خداوند؛ من جعل الشمس و القمر است.

 

 9

8-

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۱۴
عذرا شفائی

نظرات  (۱)

عالی و  محشر بود استاد شفایی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی