قرآن شناسی 1؛ (اسم قرآن از منظر حروف و اعداد) بخش سوم
باب الله؛ حقیقتی از حرف قاف!
حرف قاف درواقع هشداردهنده و ایستگاه و جایگاه توقف هر انسانی است که بخواهد ورود در لفظ و کلام مطهر قرآن داشته باشد این توقفگاه مظهر حرف باء بسمالله است. اما قبل از ورود به محلّ ظهوری بسمالله باید از قاف اذن بگیریم. و حرف قاف اذن دخول ورودی به حقیقت باطنی بسمالله الرحمن الرحیم است.
اگر خوب دقت کنید! این ایستگاه همان عدد صد است که با حروف نوشته و باب منزلت و باب الله است. خداوند کریم در سوره مبارکۀ واقعه میفرماید: لایمسّه الا المطهرون[1] یعنی جز پاک شدگان(از هر نوع آلودگی) به حقایق و اسرار و لطائف آن دسترسی ندارند و به یک معنا قرآن را بدون طهارت مسّ نکنید. این کلام مبارک یعنی قاف پس بـِایست! به خودت نظر کن آیا شرایطش را داری؟ آنگاه بگو بسمالله الرحمن الرحیم. زیرا خداوند در آیه 80 همین سوره مبارکه(واقعه) میفرماید: تنزیلٌ مِن ربّ العالمین؛ نازل شده از سوی پروردگار جهانیان ربّ العالمین. درحقیقت یکی از رمزهای ربوبیت حق تعالی، حرف قاف است.
یکی از زیباترین نکات در شروع مبارک قرآن کریم، حرف "با" بـسمالله الرحمن الرحیم است که طبق حدیث تمام محتوای قرآن در آن جمع است و حضرت علی علیهالسلام فرمود: انا نقطة تحت الباء؛ من نقطه زیر باء بسمالله هستم. پس شروع با ولایت ظهور گنج عصمت و طهارت علی بن ابی طالب علیهالسلام است چون حقیقت این حرف، باب الله است.
نکته جالب توجه: عدد ابجد نام مبارک علی(ع)=110 است. و درواقع یک نقطه از 110 نقطه وجودی امیرالمؤمنین علیهالسلام باز و آشکار شد و قرآن کریم را بوجود آورد. این نقطه تحت اذن انحصاری حضرت علی علیهالسلام است. 109 نقطه دیگر به اذن فاطمه زهرا سلامالله علیها اُم اسماء مبشرة اولیاء سلامالله علیها است. یا علی اَدن لِاَحدثک عما کان و ماهو کائن و ما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة فرجع علی قهقراء. که خاص الخاص تصرف تحت امر فاطمه سلامالله علیها است[2].
و آخر قرآن تمام میشود به حرف "س" کلمه ناس. درحالیکه حرف س، قلب قرآن است و عدد ابجدش 60 میباشد که برابر با عدد ابجد لقب مبارک حضرت فاطمه سلامالله علیها؛ اُم ابیها است.
درحقیقت یکی دیگر از رموز ظهور گنج طهارت و عصمت الله کبری، اسرار قرآن در دو شناسایی عدد ترتیب نزول و عدد ترتیب فهرستی سورههای قرآن است. عدد ترتیب فهرستیِ سوره مبارکۀ ناس، 114 و عدد ترتیب نزولش 21 است که اگر با هم جمع کنیم 135 (21+114) میشود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلامالله علیها است.
بنابراین در بیت ولایت و عصمت و طهارت، باب الله ظهور گنج عترت از فاطمه سلامالله علیها است و کتابت گنج کتاب الله بدست ناطق قرآن؛ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است.
درحقیقت بیت کوثر وجود، ظهور باطن کتاب الله از وجود حضرت علی علیهالسلام و عترتی از وجود حضرت فاطمه سلامالله علیها است (از حدیث ثقلین: کتاب الله و عترتی).
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
نکته قابل توجه دیگر باب بیت، یک نقطه است! درون و باطن بیت، 109 نقطه و اسرارش میباشد. درحقیقت عدد 109 برابر عدد ابجد حروف مقطعه طسم و برابر عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ سماح است به معنی سخاوت بی حد یا بزرگواری و بزرگ منشی بی حد، بخشندگی بی حد است و همچنین برابر عدد ابجد اسم مبارک سامح و حنان است. حنان به معنی تعطف و رحمت و رقت و دلسوزی است. که همه منشأ از کوثر وجود و باب کثرت رحمت رحمانیت و رحیمیت از باب الله و باب الکنوز و الانوار است؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام و فاطمه زهرا سلامالله علیها و فرزندان نورانیشان صلواتالله علیهم اجمعین.
*پس ظاهر جلد مبارک با نام قرآن و شروع حرف ق با عدد 100(صد) هشدار میدهد و در ورود شروع کلامالله پروردگار عالم به 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم. در جایگاه حرف ق یعنی رسیدن و بازشدن در بِ باب الله الاکبر؛ باطن رسالت و گنج ولایت!
*اسماء حقایق باب الله:
1-باب العزة 2-باب التعظیم 3-باب الکرم 4-باب الرحمت 5-باب التقسیم 6-باب النعم 7-باب الله الاکبر 8-باب الحسن و الحسین علیهما السلام 9-باب العلی الاعلا علیهالسلام 10-باب الفاطمة الزهرا سیدة النساء العالمین 11-باب الربوبیت 12-باب الحقانیت 13-باب الجلال و الجمال 14- باب الاحسان 15-باب الصراط المستقیم 16-باب النباء العظیم 17-باب الجنة 18- باب الوحی 19-باب المعدن العظمة 20-باب المختلف الملائکه 21-باب القرآن 22-باب الکوثر 23-باب الاحیاء 24-باب الحیاة طیبه 25-باب العروج 26-باب الصلوة 27-باب الصیام 28-باب الکلمة الله العلیا 29-باب الغنی 30-باب الطهارت 31-باب التقوی 32-باب الراضیه 33- باب المرضیه 34-باب الرضا 35-باب السعادت 36-باب المحبت 37-باب السلام 38-باب الحمد 39-باب الصلحا 40-باب الشهدا و الصدیقین و المؤمنین و المطیعین و الشاکرین. 41-باب المغفره 42-باب التوبه 43-باب الصبر 44-باب الورود 45-باب الاجابة 46-باب الربوبیه 47-باب الاسماء الحسنی 48-باب الشجاعة 49-باب الصلح 50-باب الکرامه 51-باب الحیا 52-باب الشهادتین 53-باب العصمة 54-باب النجبا 55-باب الابدال 56-باب الباقی 57-باب الفلاح 58-باب الفردوس 59-باب العرش 60-باب الکرسی 61-باب الحروف 62-باب الاعداد 63-باب السموات و الارضین 64-باب الامعانی و العلوم 65-باب الاسرار 66-باب الاخلاص 67-باب الکنزالله 68- باب الصدور 69-باب الحکمة 70-باب الدواء و تا 70 هزار و تا بینهایت باب به قرب الهی میباشد.
شاید حالا متوجه شده باشید که چرا خداوند در آیه 30 سورۀ مبارکۀ مدثر فرمود: علیها تسعة عشر؛ بر آن(جهنم) 19 نفر موکل گماردیم؟! و جالب اینکه در آیه بعد میفرماید: و ما موکلان آتش را غیرِ فرشتگان قرار ندادهایم و عدد آنان را جز آزمایشی برای کافران مقرر نکردیم تا اهل کتاب یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید و اهل کتاب و مؤمنان تردید نکنند و تا بیماردلان و کافران نگویند(به طعنه): خدا از توصیف گماشتگان آتش به این(نوزده نفر) چه هدفی دارد؟ این گونه خدا هر که را بخواهد گمراه میکند و هر که را بخواهد هدایت مینماید و...[3]. پس اینجا تأکید قرآن به عدد 19 است که باعث ایمان و یقین میشود.
حقیقت بهشت، جایگاه متقیان است؛ کسانیکه دردنیا به خودشان سخت گرفتند و خالصانه خدای ربّ العالمین را اطاعت کردند. پس باطن بهشت خودش 19 است؛ همان بسمالله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است و جان قرآن همه در باب طهارت و 70 بابی که بیان شد. چون جانِ بهشت تقوی است که فقط متقین وارد میشوند یعنی لباس و پوشش ظاهر و باطنمان در دنیا باید 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم باشد، لباس قرآن بر تن کنیم(به آیات قرآن عمل کنیم).
و در مقابل مأمورین جهنم 19 تن هستند: وقتی که میزان برداشته میشود، میماند جهنم یعنی آیات عذاب شامل حالشان میشود یعنی میسوزند بر پوشش 19! که هیچگونه انعطافی نسبت به جهنمیان ندارد زیرا جهنمیان فاقد حرفِ ق یعنی تقوا هستند و آنجاست که دربان قاف میخواهد تا به آنها سخت بگیرد. زیرا آنها در دنیا حدود خدا را شکستند و آنها از متجاوزان و دشمنان خدا و قرآن و اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین بودند و در دنیا هر کاری خواستند برای عیش و نوش زود گذر دنیا انجام دادند. و ما الحیاة الدنیا الا لعبٌ و لهوٌ و للدار الآخرة خیرٌ للذین یتقون افلا تعقلون[4]؛ و زندگی دنیا(بدون ایمان وعمل صالح) بازی و سرگرمی است و یقیناً سرای آخرت برای آنان که تقوی پیشه کردند بهتر است آیا با عقل نمیاندیشید؟!
پس حرف قاف به تنهایی توقفگاه و صد مقابل کافران و غیر مؤمنین است. نکته بعدی اینکه دنیا کفِ عالم خلقت است یعنی اسفل السافلین که خداوند متعال فرمود: " ثمّ رددناه اسفل السافلین[5]"
اسرار حرف قاف در باطن اسم میزان
میزان یکی از اسماء قرآن است که در ظاهر معنای ترازو و عدالت میدهد. و میزان حقیقی، ترازوی حق تعالی است. عدد ابجد کلمه میزان=108 میشود که برابر با عدد ابجد کلمه حق است. و جالب است که جایگاه عددی میزان=45 میشود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) است. خوب فکر کنید! خالق کریم؛ ربّ العالمین چگونه نسخه حکیمیتش تربیت آدم شدن و به آدمیت رسیدن را درس میدهد.
دومین رکن اصول دین ما عدل است (توحید، عدل...) به یقین قبول داریم که خداوند عادل محض است. عادل یعنی دو کفهی ترازو را در قیامت به میزان عدل حکم میکند. درواقع عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر حرفِ ق است. پس میزان ترازو به حقیقت آن حرف قاف است که ترازو را میزان نگه میدارد.
*دو کفه ترازو:
درواقع ترازو، دو کفه دارد که در یک قسمت زُبُر است و در دیگری بینه. و قرآن، یک روح دارد و یک جسم: روح؛ ائمه طاهرین صلواتالله علیهم اجمعین هستند که قرآن ناطقند. و جسم قرآن در 30 جزء قرار گرفت و ثقل اکبر است؛ در دنیا از این وزنه سنگینتر نیامده است. درواقع هم کفهی زُبُر، قاف است(100) و هم کفهی بینه، قاف میباشد(100) پس درحقیقت 2 تا 100 تا میشود 200 که برابر با عدد ابجد کلمه عقل است.
*دو بسمالله الرحمن الرحیم
همانطورکه قبلا بیان شد، خودِ قرآن مجید بلوغ ِ 9 تمام کتب آسمانی است؛ عدد ابجد کلمه قرآن=351 که جمع ارقامش(1+5+3) میشود 9 پس سلطان همهی کتب آسمانی، قرآن است و همهی 104 کتاب آسمانی در بطن قرآن است. نهمین سوره از نظر ترتیب فهرستی قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ توبه است؛ شروع ِ بلوغ 9! که بسمالله الرحمن الرحیم ندارد. از آنجاکه عدد، طول است و میشود روح و حرف، عرض است و میشود جسم، پس 9 به عدد طول میشود و نـُه به حروف، عرض که در آخر برابر 10 میشود زیرا عدد ابجد حروفِ نـُه=55 و جمع ارقامش 10میشود(10=5+5).
9 به عدد در حمل یک نوزاد، طول است تا نوزاد متولد شود؛ به نـُه به حروف در عرض دنیا متولد میشود و جایگاه عددی نـُه میشود 19، چنانچه سوره مبارکۀ نمل در جزء 19 است(در جایگاهِ حروف نه؛ عرض دنیا) و 2 تا بسمالله الرحمن الرحیم در این سوره آمده است. نوزاد از عالم بالا از مجرای طهارت میآید یعنی در 4 ماه و 10 روزگی از یک بسمالله الرحمن الرحیم میگذرد (فإذا سوّیته و نفختُ فیه مِن روحی...[6]) که فقط به انسان عنایت شده و باطنِ بسمالله الرحمن الرحیم است. وقتی 9 ماه تمام میشود در دایره حمل
برای دومین بار از پشت بسمالله الرحمن الرحیم میگذرد و بدنیا میآید. و سیر حقیقی ِ ما، در بسمالله دوم است که تا درِ قبر باز میشود!
پس نتیجه اینکه سوره مبارکۀ توبه در مقام طول، شعاع 9 دایره خلقت به کمان اتصال دارد که تمام کمان دایرهی خلقت بسمالله الرحمن الرحیم است و ظاهراً این سوره بسمالله ندارد. اما در عرض عالم دنیا سوره مبارکۀ نمل است که با دو بسمالله، تمام کننده حیات طولی و عرضی عالم را تبیین میکند.
*در وجود خودمان هم دو تا بسمالله الرحمن الرحیم است: 1)سر: باطن 5 حس و رئیس بدن و همه شناسایی بدن در سر است. 2) قلب: باطن طپش حیات، به شکل 5 وجود دارد و بلوغ در قلب است. درواقع سوره مبارکۀ نمل در معرفت حقیقی در وجود خودمان تفسیر و معنا میشود. و دو حکومت را معرفی مینماید: یکی عقل و دیگری نفس، در مقابل هم قرار میگیرند. درواقع بدن باید دو تا ترمز داشته باشد یکی به سر که همه حسها را دارد و یکی به درون قلب که تصمیم گیرنده است و مغز، اجراکننده است!
سوره مبارکۀ توبه؛ سر است، بسمالله ندارد. سر است که باید به هوای نفس، نَه بگوید و اجازه ورود هوای نفس را ندهد و از حرامها برائت داشته باشد و قلب باید انقلاب کند و باطن سین شود، خانه خدا شود، قلبی حافظ حدودالله است که مدام باید در تصفیه خانه قلب، موت به حیات دگرگون شود یعنی قلب به میم!
* بلوغ 9 عالم خلقت در زمین، خانه کعبه است که بسمالله آن ظهور ندارد چون خودش خانهی توحید و بسمالله الرحمن الرحیم است و مولی الموحدین؛ نقطه باء بسمالله در این خانه متولد میشود که حضرت، ظـَهَرالوجود است، مؤلّفه عالم خلقت است. و حضرت، نِبر و همزه و صدا شد، او تبر را برمیدارد و همهی بتها را میشکند (آقا، جانِ سین است که در این خانه متولد شده است و با یازده ذریه معصوم در بطنش؛ آل یاسین صلواتالله علیهم اجمعین) ما هم باید با تبرِ توبه، همهی بتهای درونمان را بیرون بریزیم تا به بسمالله الرحمن الرحیم برسیم(قلب ما باید باطن بسمالله شود تا تطهیر شویم). پس سَر باید تبر شود و بتهای قلب که نفس اماره است را ریشه کن کند، هرچه قلب از ظلمات تخلی شود، سرّ انوار طهارت را تجلی میدهد! و نور یعنی ایمان و شرط امنیت دنیا و آخرت ایمان است.
*در دنیا قرآن به آیات سبعه باز شد، قرآن وقتی باز میشود مثل عدد 7 است (7 ظاهر است و باطنش 14 است)، پس نباید در 7 ِ دنیا حبس شویم، باید به عالم بالا رویم. در نزول کلامالله خداوند 7 را به ما داد (درحقیقت خالق یکتا دنیا را در کف عالم خلقت قرار داد)، برای صعود باید قرآن را بر سر بگذاریم(8 میشود)؛ یعنی اطاعت کامل. پس 15=8+7 و 15 برابر است با جایگاه عددی حرف س!
*تراز کفه اعمال در دنیا
تنها حرفی که زبر و بینهاش با هم برابر است یعنی دو کفهاش با هم تراز است، حرفِ سین میباشد که در وسط اسم زیبای انسان قرار دارد. ائمه طاهرین علیهم السلام، تراز عالم هستند و قرآن، میزان است. پس ما هم دائماً باید قیمت و اعمالمان مساوی باشد تا ترازوی عمل ما، تراز شود.
در قیامت، قیمت روی کیفیت میآید نه کمیت یعنی عملی قیمت میگیرد که طلا باشد یعنی خالص باشد. پشتوانهی عمل ما برای قیامت، اعمال طلای ماست که ارزش دارد! همانطورکه در دنیا قیمت طلا به روز است، روز قیامت هم خدای متعال به فضلش روی این طلا قیمت میگذارد. و در سوره مبارکۀ توبه میفرماید: إنّ الله اشتری مِن المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهُم الجَنة یُقاتلون فی سَبیل الله فیقتلون و یُقتلون وَعداً علیه حقّاً فی التوراتِ و الانجیلِ و القرآن و مَن اوفی بعَهده مِن الله فاستبشروا بِبیعِکم الذی بایَعتم بِه و ذلک هوالفوز العظیم[7]؛ همانا خدا خریداری کرده از مؤمنان جان و مال ایشان را به بهای بهشت که آنها در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند یا خود کشته شوند این وعدهی قطعی است بر خدا و عهدیست که در(سه کتاب آسمانی) تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد خود کیست؟ ای اهل ایمان به خود بشارت دهید در این معامله که با خدا کردهاید که این به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگیست.
ترازو یعنی صدق:
همهی اینها در کفِ لیل دنیا اتفاق میافتد. در شب دنیا باید عقلمان را بکار بندیم تا در روز قیامت ضرر نکنیم! یعنی دو کفه در دنیا که هر کفه به عدد 100=ق است (200=100+100) یعنی به 200 میزان شویم که 200 برابر است با عدد ابجد کلمه عقل و نام زیبای "امام حسن" علیهالسلام. پس این دو کفه میشود محلّ سجده و عاقل کسی است که در عاشورای عمرش اطاعت محض میکند، میزان را نگه میدارد و سفر عملش به حسن تمام میشود! عاقل کسی است که از ظاهر به باطن رسیده است. جمع حرف اول و آخر قرآن مجید میشود 62(ب+س) که برابر با عدد ابجد کلمه باطن است یعنی خداوند قرآن را فرستاد تا ما به باطن آن برسیم، باطن است که برای ما بـَس میشود!
عرضِ عمل ما میشود صد (به حروف)؛ یک کفه و طول عمل ما میشود 100(به عدد: برابر حرف ق)؛ کفه دیگر یعنی کف عمل ما باید صد در 100(صدق) باشد. پس در کفِ عقل و عقیده و قلبمان باید اخلاص باشد، از تمام شیاطین و هوسها و بدیها جدا شده باشد و برای عروج و کنده شدن از این کف دنیا، با توبه میرویم(ترتیب فهرستی سوره توبه 9 است)، اگر اعمالمان قاف نداشته باشد همیشه در لرزش و لغزش است، امکان سقوط دارد. بسمالله الرحمن الرحیم، حدود خداست اگر میخواهی زیر چتر بسمالله در امان بمانی، شرطش توبه و زنده شدن و اربعینی شدن است.
پس چقدر زیباست این کفه و میزانی که خداوند اسرارش را به صورتهای مختلف در قرآن فرمود! که همه باطن اربعین است یعنی سبز شدن و برپاداشتن عدالت. باطن بهشت، عدالت است، رسیدن به حقوق است، همه آنجا به رضا میرسند و رضا یعنی بهشت! و خداوند در سوره مبارکۀ مطففین میفرماید: وای بر کسانی که کم گذاشتند.
بنابراین هر کفهای شد بسمالله الرحمن الرحیم (یادآوری میکنم 2 بسمالله که در سوره مبارکۀ نمل آمد) یک بسمالله رسالت و دیگری ولایت؛ رسول نزول کرد و ولایت صعود میدهد! پس پایهی هر دو کفه باید در عالم دنیا تراز باشد تا ما بتوانیم از آنچه رسول آورد و عمل کردیم، در ترازوی عدل الهی در قیامت برکاتش را تحویل بگیریم. پس گنج هر دو در حرفِ قاف است، قاف یعنی نگه دارنده چه بخواهیم و چه نخواهیم، اعمالمان نگهداری میشود. پس قاف یعنی ابقاشدن! اگر میخواهی عملت ابقاشود باید روی پایه و بنیان ِ تقوی باشد(کلّ من علیها فان. و یبقی ربک ذوالجلال و الاکرام[8]).{خداوند در سوره مبارکه نحل(آیه 96) میفرماید: ما عندکم ینفد و ما عندالله باق...؛ آنچه نزد شماست فانی میشود و آنچه نزد خداست، باقی میماند}
پس قاف یعنی بسمالله الرحمن الرحیم، یعنی ولایت ائمه علیهم السلام که حافظ حدود خدا هستند.
*حال چرا 12 ساعت شب و 12 ساعت روز داریم؟! چرا 12 ماه سال قمری و 12 ماه سال شمسی داریم؟!
چون تمام عالم دنیا شد لیل به 12و تمام عالم قیامت شد یوم به 12. پس تمام عالم در کفهی ترازویی قرار میگیرد که روبروی این ترازو، قلب عالم امکان؛ وجود مبارک مردان اعراف؛ چهارده معصوم صلواتالله علیهم اجمعین هستند. خدا میخواهد در عدالت ما به بهشت برسیم!
*ارکان خانه خدا:
خداوند کریم همه عالم را به یک چشم نگاه کرده و هستی را به نام خودش زد، پس همه در نگاه پروردگار عالم مجرای توحید است! و سوره مبارکۀ توحید، 19 کلمه است. دو کفه ترازو و در هر کفه 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم و حضرت علی علیهالسلام صاحب زبر و بینه و قسیم النار و الجنة است. و عدد 19باضافه 19 میشود 38 که برابر با جایگاه نام مبارک علی علیه السلام است.
چهار ستون، ارکان خانهی خداست و هر رکنش روی حرف ق آمده است؛ قاف یعنی تقوی! و از آنجا که جایگاه عددی حرف ق=19 است پس هر رکن میشود 19 و هر عدد نوزده به حروف برابر 72 میشود که برابر باعدد ابجد کلمه سجده است. و چهار سجده میشود: 288=4×72 که برابر است با عدد ابجد نام خداوند؛ قیوم لاینام به جایگاه عددی 99؛ برابر دو شعاع دایره خلقت یعنی کسی که قائم به ذات است و هرگز نمیخوابد و قیومیّتش ابدی است. بنابراین همهی ساجدان درگاه خداوند باید به این سجدهگاه وصل شوند تا حی و ابدی شوند به قیومیّت خداوند سبحان!
آیا قرآن 4 سجده واجب ندارد؟ پس خانه خدا، باطن قرآن است و 4 رکنش، باطن 4 سورۀ مبارکهی عزائم است (پس دقت کنید که چرا این 4 سوره را عزائم میگویند؟! یعنی پناهگاه و مدافع بندگان مؤمن و عزت دهنده) و رو به 4 وجه خانه کعبه میتوان نماز خواند و قبله همهی عالم است.
هر رکعت نماز، دو سجده واجب دارد که یک رکن میشود، پس چهار رکن خانه خدا هرکدام حکم یک سجده است که رویهم دو رکعت نماز مقبول میشود!!! خانه خدا؛ پاکترین و مقدسترین مکان در دنیاست، ذرهای ظلمات در آن نیست، بیت العتیق است، مسجدالحرام است! آیا معجزه نیست که اگر 6 وجه خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×6)، 114 میشود برابر با تعداد کلّ سورههای قرآن مجید! آیا معجزه نیست که اگر 4 رکن خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×4)، 76 میشود که برابر با عدد ابجد کلمه عبد است!
از طرفی 4 رکنش میشود 400{ هر پایه شد ق=100 پس 400=4×100} که برابر با عدد ابجد کلمه شمس میشود. از طرفی هر عدد 100 به حرف ق، جایگاهش میشود 19 یعنی 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد، یعنی هر ستون خانه خدا باطن بسمالله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است (و کلّ قرآن در بسمالله سوره مبارکۀ حمد است)؛ بنابراین خانه خدا، خانهی حمد خداوند کریم است!
پس چرا همه جا میتوانیم مسجد بسازیم و هرجایی باشیم، میتوانیم به خدای متعال سجده کنیم؟ چون میفرماید: رویت را برگردان به هر طرف که نگاه کنی میتوانی خدا را صدا بزنی (فأینما تولوا فثمّ وجه الله[9])؛ همه جا وجه خداست. چون از نقطه ارض(زیر خانه خدا) دحوالارض شده است. آیا از آن نقطه، خاک بدن ما روییده شده یا نه؟! پس ما فطرتاً خدایی هستیم یعنی چه؟! خداوند به ما(انسان) اختیار داد تا سپاسگزار خالق مهربانمان باشیم.
از طرفی همانطورکه خانهی خدا 6 وجه دارد و هر وجهی به شکل مربع؛ به عدد 4 است پس 6 تا 4 تا میشود 24 که ساعات شبانهروز در آن غرق است و برابر با عدد ابجد کلمه وحی و احاطه میباشد. و از آنجا که عدد 24، عدد جامع است و عدد ابجد کلمه جامع=114 میشود( برابر با تعداد سورههای قرآن مجید) درحقیقت خانهی خدا مرکز مهندسی خلقت؛ اسرار گنج باطن کلّ قرآن است، ریزش نور وحی است و احاطهی وجودی بر کلّ عالم دارد( با دحوالارض شدن از زیر این خانه مقدس، همهی عالم را فراگرفته است). و همچنین جمع اعداد 1 تا 24 میشود 300 که برابر عدد ابجد حرف ش است که شین خوانده میشود یعنی همان 360 درجه دایره خلقت!!!( زیرا عدد ابجد حروف شین=360 میشود)
*طهارت حاجی در اعمال حج:
اگر حاجی همهی مراحل و اعمالش را درست انجام داده باشد، پشت دیوار کعبه به رکن یمانی که میرسد، پاک میشود و خدا گناهانش را به هر دور طواف میریزد و وقتی به نماز طواف نساء نائل شد، مثل بچهای که تازه متولد شده، پاک میشود چون پشتِ بسمالله قرار میگیرد، اینجا وقتی رسید به 400=شمس (4 تا 100 تا و 4 تا ق) به حقیقتِ تجلی نور هدایت شمس رسالت و در بطنش که مولود کعبه است(ولایت) صلواتالله علیهم اجمعین رسیده است؛ یعنی شمس و قمر هر دو از بطن این خانه طلوع میکند؛ احیاکننده است یعنی هم آفتاب است(آفت زدایی میکند) و هم مهتاب است(زردیهای غلط نوزادی را میتابد) یعنی هر لغزشی داشت و عمرش را هدر کرده بود، خداوند همه را به او برمیگرداند و احیا میدهد؛ سلامت نفس میگیرد، احیای انسانی میگیرد، سین وجودش روی میزان میآید و ... . چرا؟!
هر رکن خانه خدا روی یک حرف است: "ت، و، ا، ب" و خداوند به 4 حرف مهم قسم یاد میکند: تالله، والله، الله، بالله. و این 4 حرف رویهم میشود تواب؛ خداوند قسم میخورد هر کس حج واقعی انجام دهد، او را پاک و اصلاح میکند؛ انا التواب الرحیم (من توبه پذیر مهربان هستم) چرا رحیم شد؟ چون قیامت کسی را جز خدا نداری و او تو را تا ابد در دامن محبت خود قرار میدهد؛ این محبت خداوند(رحیمیت) مخصوص مؤمنان است.
در قرآن کریم دائم ندا میدهد که بیا و توبه کن، که روی بهترین عملت به تو مزد میدهم[10]... . خدا میخواهد ما بنده و مطیع باشیم. دنیا لیل است، خوشا بحال فردی که با اینکه ظاهراً کسی هم شاهد او نباشد، دائم خود را در محضر خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ببیند.
پس تمام زیباییها در کف عالم یک ظاهر دارد و یک باطن: این خانه هم شمس است و هم قمر است و هم ستاره! خانه خدا جایگاه سجدهی عالم خلقت به خداست، باطنش 12 امام و 14 معصوم صلواتالله علیهم اجمعین هستند، باطنش کلّ جانِ قرآن است و 360 درجه دایره عالم هستی و گنج توحید؛ لااله الا الله است. (دقت کنید آیه مبارکی که برای حضرت یوسف علیهالسلام آمده که در خواب دید ماه و خورشید و ستارگان به ایشان سجده میکنند[11] .. تمام این سجده به 12 امام و 14 معصوم صلواتالله علیهم اجمعین است تا اتصال به ذات اقدس الهی برسد)
بنابراین خانه خدا در 4 پایهی حرفِ ق رسید به شمس (شمس=400=100×4) و جایگاه حرف ق=19 است، پس روی 4 تا بسمالله الرحمن الرحیم قرار گرفت و 4 تا 19 تا میشود 76=عبد (در شهادت به مقام تشهد نماز میگوییم: اَشهد اَنّ محمّداً عبدُهُ و رسوله اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد) که جمع ارقامش (6+7)میشود 13 که برابر جایگاه عددی حرف م به عدد ابجد 40 است یعنی درحقیقت خانه خدا، اربعین است! (اعمال حج واجب هم 13 عمل است که حاجی به طهارت حقیقی و حج مقبول واصل شود)
پس گنج سبزی اربعین، ظهور عدالت و لااله الا الله است. اسرار توحید به یک جنبه، معنا به آب شد. سوره مبارکۀ توحید 19 کلمه دارد، باطنش کفهی قاف میشود(ق=19). دایرهی حیات عالم در گردش زندگی سبز به وجود امام حسین علیهالسلام حیات را افشاکرد که ما آمدهایم تا نمیریم، زنده شویم. پس باید در عاشورای دنیا اخلاص را نشان دهیم. در طوفان زمان نوح علیهالسلام، آب همه جا را فراگرفت جز خانه خدا که شد بیت العتیق، بلد الامین، مسجدالحرام. آنجا خودش قاف و نگهدارنده است!
رمز عدد 300 به 3 تا 100 تا (3 تا ق):
خوشا بحال بندهای که 3 تا 19 با خود به قبر ببرد که در این صورت قبرش، بتون بندی میشود! چون 3 تا ق یعنی 3 تا100 تا یعنی 300 میشود برابر حرف ش و افشا شدن یعنی غار اصحاب کهف، و آن بنده در پناه خداوند قرار میگیرد. ما هم به عدد 300 در باطن حرف ش، در عالم برزخ میمانیم، زنده میشویم و بیرون میآییم. اصحاب کهف تمام رذائل را از خود تخلیه کردند، پس:
1)نفس حیوانی را کشتند؛ چنانچه در جلوی غار این نفس بصورت نگهبان(سگ) ظاهر شد. کافران برعکس آنها، چیزی جز عین نجس در وجودشان باقی نمانده است و سگ مونسشان است الی یوم القیامة! حروف قرآن و شهادتین، کوثر است یعنی آب شست و شوی قلب است از کفر به ایمان! به همین دلیل کافر عین نجس را از درون پاک میکند.
2)علم با عمل خالصانه یعنی علم نافع. بنابراین در چه صورتی آثار علمها و آموختهها برای ما میماند که وقتی در قبر سؤال شد، فراموش نکنیم؟ درصورتیکه ملکهی ما شود، در مجرای تقوا باشد، مولود عمل میآید و در قبر جواب میدهد. مولود میشود شخص ثالث یعنی حرفِ ج (جان میگیریم).{ نکته: عدد ابجد کلمه علم=عمل=140 میباشد. همانطورکه برای تولد یک نوزاد کامل و سالم مدت حمل مادر(بطور معمول) 40 هفته است یعنی 280 روز، پس برای اینکه مولود عمل ما هم در دنیا و آخرت سالم و کامل بدستمان برسد (متولد شود) باید در دنیا بیاموزیم( علم) و عمل کنیم(140+140=280)}
3)اگر به مرکز دایرهی خلقت وصل شویم (یعنی خانه خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام)، کلّ مزد را میگیریم یعنی به حرف ق(یعنی نگهدارنده) وصل شویم (در ریاضی اندازه کمان روبروی زاویه مرکزی، برابر با خود زاویه است) پس وقتی مرکز 40 است(40=9÷360) یعنی با کمان زندگیمان هم اربعین میشویم. ولی اگر به شاخهها وصل شویم نصف مزد را میگیریم(در ریاضی اندازه زاویه محاطی، نصف کمان روبرویش است) یعنی این مزد فقط برای دنیاست و در آخرت دیگر مزدی ندارد!
درواقع سه تا حرف ق میشود: 1-ق ِ طولی، 2-ق ِ عرضی و 3- ق ِ ارتفاعی. طولی باید مستقیم و ثابت قدم باشیم و در عرض باید به خلوص و ناب شدن برسیم و در ارتفاع به امام زمان صلواتالله علیهم اجمعین متصل شویم و بدست مبارکش برائتنامه و طهارتنامه بگیریم. یعنی 3 تا 100(=ق)تا، آنگاه به عدد 300 میرسیم و افشای مقامات میشود.
اصحاب کهف 309 سال در غار بصورت خوابیده ماندند و به اراده پروردگار عالم بیدار شده و بیرون آمدند و در آن زمان مقامشان و عملشان و خلوصشان و نیت پاکشان افشاشد! زیرا در تمام مراحل زندگی، تقوای کامل داشتند و سه بعد قاف را دارا بودند. عدد 300 به سال شمسی است و به سال قمری 309 سال است(زیرا هر صد سال، سه سال بیشتر است پس 3 تا 3تا میشود 9 تا). که تمام دایره خلقت در عدد 309 است!
نتیجه اینکه اگر هر مؤمنی 3 تا 19 تا در قبر ببرد، قبر پناهگاه امن میشود که هیچگونه خوف و حزنی بر مؤمن وارد نمیشود( لاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون). و بدنها هیچگونه آسیب نمیبیند تا روزیکه در خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از قبرها بیرون میآیند. اللهم الرزقنا
کف=100=ق – حقیقت لیل
هرجا بخواهد ساختمانی ساخته شود، نردبانی بالا برود، موقعیتی پایه ریزی شود و بالا برود چه ظاهری و چه باطنی و... باید پایه ریزی آن روی کفِ سالم (سفت و محکم) باشد، مثلا نباید روی باتلاق باشد! اگر تاریخ را ورق بزنیم میبینیم کسانی که اعمالشان بر پایهی تقوا و پرهیزکاری و صدق و حق و حقیقت ثابت و درست بوده، آنها از افراد سالم و صالح بودهاند و به نام نیک در تاریخ ماندگار شدهاند و در غیر اینصورت از غاصبان و ظالمین و مستکبران بودهاند.
پس تمام بنیان عالم در کفِ هستی روی عدد 100 گذاشته میشود. چون کف=100=ق است. و باطن قاف میشود صدق یعنی صد در 100! پس اگر کفِ اعمال ما روی قافِ تقوی و اخلاص باشد، برایمان باقی میماند"والعاقبة للمتقین".
همانطورکه بیان شد کلمه قرآن با حرف ق شروع میشود و از طرفی تمام محتوای قرآن در 19 حرف بسمالله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد جمع شده است یعنی صد در 100(چون 19=ق=100). بنابراین پایه و بنیان عالم خلقت روی حرف ق است و در حقیقت صدق ِ محض است!
دنیا اسفلالسافلین است وقتی هر چیزی به ته میرسد اگر اطرافش نور نباشد، آن ته ظلمات میشود، این ظلمات، خیر است چون خداوند خودش فرمود: ...خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور...[12]. نه اینکه فکر کنیم بدون برنامهریزی این ظلمات قرار داده شده درصورتیکه خود ظلمات شد مرکز و حقیقت و جایگاه صعود بندگان از اسفل به اعلا! تمام عالم در حال رشد و تکامل است مثل دانه در زیر خاک است، تا ریشه کند و محکم و استوار رشد کند و دل ظلمات را شکافته و آنگاه به نور حقیقت برسد. بنابراین دنیا، ظلمات شد و ظلمات، لیل شد و لیل، کفِ عالم دنیا شد. و روشنایی بخش لیل، ستارهها و ماه است که قمر میشود ولایت و ولایت، قوس صعودی است به عالم اعلا!
پس این لیل یک حقیقت است که معراج و نزول قرآن و قدر و احیا و ... همه در شب است. تمام دنیا در لیل است و شعاع قوس نزولی و صعودی دایره خلقت به عدد 9 است و آیا جای تأمل نیست که ترتیب نزول سوره مبارکۀ لیل به قلب مطهر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم 9 است؟! که 9، سلطان اعداد، بلوغ سجده و شعاع عالم خلقت، تکامل آنچه خدا از مرتبههای عالم بالا میخواهد که به همه رشد دهد، میباشد. و حامل حملِ عالم، عدد 9 است(عدد ابجد حرف ط=9) و وقتی خوانده میشود طا عدد ابجد طا=10 است. پس اسرار کشیدگی گنج دایره خلقت به شکل پنج(5=ه) به شعاع9(=ط) به حروف میشود طه! که تنها وجودهای مبارک چهارده معصوم صلواتالله علیهم اجمعین حقیقت نور بدون ظلمت و گنج طه هستند.
*قرآن مجید به جزء 15 نصف میشود (سوره مبارکۀ اسرا و کهف):
قرآن مجید از نظر اجزاء به جزء 15 نصف میشود(یعنی در دو کفهی میزان اجزاء قرآن، دو تا 15 جزء قرار میگیرد که خود هر عدد 15 در جایگاه حرفِ س قرار میگیرد زیرا حرفِ س، قلب قرآن و میزان ِ حروف است)!
و ابتدای جزء 15 سوره مبارکۀ اسرا قرار دارد. و همانطورکه میدانید عدد ترتیب نزول سوره مبارکۀ حمد 5 است و جمع 1تا 5 میشود 15 برابر با عدد حوا یعنی حیآ؛ ظرف حیات! بنابراین در سوره مبارکۀ اسرا، گنج حمد(با معراج حقیقت حمد که حضرت محمد صلیالله علیه وآله است) افشا میشود. و اسرا در لیل اتفاق میافتد"... لیلاً من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی...[13]". درواقع گنج عالم بالا و اسرار آفرینش و جایگاه بهشت و جهنم افشاگردید.
لیل: جان ِ 2 حرف ل، روی حرفِ ی گشایش مییابد؛ مرکز باطن حرف لیل! پس دنیا دائم الیل است، دائمالمعراج است. وجود پیامبر صلیالله علیه و آله کلید و مفتاح است(درواقع فاتحة الکتاب) که قفل این ظلمات را شکست و از اسفل به اعلا و از لیل به نهار رسید(معراج)!
اسرار لیل تمام نشدنی است چون وقتی وارد قبر هم شویم، وارد حقیقت لیل میشویم. زیرا در قبر حقیقتِ وجودیِ اعمال ظاهر میشود و اعمال قرین انسان میشوند تا قیامت! اگر مؤمن واقعی وارد قبر شده باشد و اعمال مقبول داشته باشد، در لیل قبر اعمالش ستارگان نورانی آن شب ظلمانی هستند و خداوند آن ستارگان را حافظ وجود مؤمن قرار میدهد تا در قیامت با انوار اعمال سر از قبر بر میدارد! انشاءالله زمانیکه به لیل قبر میرویم، عروج کنیم نه اینکه به ته دنیا برویم چراکه نیامدیم در دنیا که بمانیم، آمدیم که عروج کنیم! امام حسین علیهالسلام قفل ظلمات قبر را شکست و با شهادت، عروج عند ربهم یرزقون را روزی بندگان مؤمن کرد.
*سوره مبارکۀ کهف؛ دومین سوره جزء 15:
بعد از سوره مبارکۀ اسرا، سوره مبارکۀ کهف قرار دارد که اصحاب کهف، چگونه میزان عمل کردن را به همهی زمانها و کفِ عاشورای دنیا را در زمان خودشان به همه نشان دادند. خدا خواست که بعد از 309 سال[14] با بدنهای مطهرشان اسرار عمل خالصانهشان افشا شود.
اصحاب کهف در 2 کف باز شدند: 1)یک بار بعد از 309 سال. 2) یک بار هم با ظهور مولا و سرورمان؛ امام زمان عج الله تعالی فرجه رجعت میکنند. اصحاب کهف بیدار بودند و خدا لیل دنیا را به نور صبح صادق به آنها رساند. درواقع آنها صاحب دو رکعت نماز مقبول شدند: در رکعت اول، سجده به امر الهی کردند و به خواب رفتند و بعد از زنده شدن هم دوباره به سجده رفتند که دیگر این دنیا را نمیخواهیم(شد 2سجده و یک رکعت نماز). 2 سجده هم پشت سر امام زمان علیهالسلام نماز انجام میدهند، پس دو رکعتشان تمام میشود و حیات حقیقی جاودانه پیدا کردند!
حروف قرآن در جزء 15 و در سوره مبارکۀ کهف نصف میشود؛ در آیه 19(برابر جایگاه موضعی حرف ق) به کلمه وَلْیتلطّف یعنی لطف بینهایت پروردگار عالم که شامل حال بندگان مؤمنش قرار میگیرد.
*اربعین:
برای اربعینی بودن باید ساجد باشی! مطیع باشی! دل را قربان رضای خدا کنی! همانطورکه بیان شد سجده، باطن حرف قاف است (ق=19 و نوزده=72=سجده). چراکه باطن حرف قاف، بسمالله الرحمن الرحیم است و باطن بسمالله الرحمن الرحیم، کفِ اخلاص است. این کف شد، محلّ سجده.
اصل اربعین شد اخلاص(توحید) و خداوند خزانهی گنج توحیدش را بر همه افشا فرمود یعنی خداشناسی و گنجینهای که ما خود، موحد باشیم. حقیقت سوره توحید، آب است. این چه آبی است؟! و باطن این سوره مبارکۀ، اخلاص است، اخلاص یعنی چه؟ اربعین درواقع رسیدن به ربیع و بهار وسبزی و احیاشدن است. صدای لااله الا الله به عنوان توحید است. دلیل سبزی بهار، آب است و ریزش رحمت الهی نزولات آسمانی است.
دنیا شد لیل و خداوند حقیقت بهار را در لیل قرار داد. و لیلِ دنیا، اسفل السافلین است و جلوه ظهور بهار، درخت است و پروردگار عالم در دنیا، درخت را در روز تهویه کننده و در شب، تخلیه کننده مواد سمی را که در روز در خود جمع کرده، قرار داد(در روز تجلی میکند و در شب، تخلّی میکند).
و وجود مبارک ائمه معصومین صلواتالله علیهم اجمعین در قرآن کریم به شجره طیبه تشبیه شدهاند؛ سوره مبارکۀ ابراهیم علیهالسلام(.. کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابتٌ و فرعُها فِی السَّماء[15]) پس حقیقت سبزی این درخت مبارک، وجود مطهر کوثر آل محمد صلواتالله علیهم اجمعین است.
اسرار عالم بالا همه در دنیا آمد و گنجش، توحید شد. اما توحید را کتابهای آسمانی و ائمه طاهرین علیهم السلام به ما رساندند. کتابهای آسمانی هر کدام در باطنشان، اربعین هستند. چون سبز کنندهاند و در رأس همه، کلامالله مجید؛ قرآن کریم است که وحی الهی نور است. درواقع اصل و پایه حیات، نور است که اگر نباشد همهی موجودات میمیرند. و حقیقت قرآن کریم، آب کوثر است که یکی از اسماء قرآن هم کوثر میباشد.
*در عالم دنیا خداوند کف را بوجود سه پیامبر علیهم السلام معلوم فرمود:
*1)حضرت موسی علیهالسلام که کف خشکی در دریای دنیا برایش معلوم شد و به سلامت از آن عبور کرد. اما چرا؟! این کف، قلب ماست. کف درواقع درون بطن عقیدهی ماست. اگر هر کسی به اخلاص برای خدا کار کند و بندگی کند، ساجد واقعی میشود. پس کف دریا برای حضرت موسی علیهالسلام و یارانش، خشک(یابس) شد یعنی با یقین قدم گذاردند! حضرت موسی علیهالسلام کفِ سجده بر زمین گذاشت تا پیروانش هم عبور کردند.
دقت کنید که روی دریا هم کف میآید که باطل است. طبق آیه 17 سوره مبارکۀ رعد[16] تمام ظواهر و زینتها که در دنیا چشم خیلیها را میگیرد(حتی مثل فرعون) کفِ پُف کرده است که از بین میرود و متلاشی میشود. اما آنچه به مردم سود میرساند، در کف میماند(مثل طلا و لؤلؤ و مرجان) که چون غواصان کفِ دستشان به کف دریا برسد، به گنج دست مییابند! پس فرعون و فرعونیان (اولیائهم الطاغوت)، یخرجونهم من النور الی الظلمات شدند و برای آنها کف دریا، باتلاق شد و این باتلاق را خودشان ساختند که آنها را در خود میکشد.
بنابراین تمام دریای حقایق قرآن که دریای تمام علوم است(و لارطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین[17]) در جزء 15 باز میشود{2قسمت میشود(یعنی نصف)}، 2 کف و 2 مسجد معرفی میشود: مسجد الحرام و مسجدالاقصی. باطن این دو مسجد، حیآ؛ ظرف حیات است(زیرا 15=حوا) یعنی هر کس میخواهد به نور برسد باید اجراکنندهی حدود الهی باشد؛ با عمل به تک تک آیات قرآن!
*2)حضرت یونس علیهالسلام: که در شکم ماهی رفت ولی خداوند کریم کفِ دل شکم ماهی را برایش خشک فرمود و به شکم ماهی امر فرمود که او را هضم نکن! و آقا باید 40 روز (یعنی اربعین) در شکم ماهی بماند. مثل جنین در شکم مادر، درحالیکه جسم اضافی در بدن مادر است اما خدا که میخواهد، بماند یک کیسه آب دور او قرار میدهد و کـَفـَش را خشکی میکند تا این جنین بتواند مثل یک متکای نرم بر آن تکیه کند و اتصال به دیواره رحم داشته باشد و رشد کند. هر جنینی در شکم مادر هم 40 روز ، 40 روز مقاومت میکند تا صورت کامل خود را بگیرد؛ مضغه، علقه... .
در دوران بارداری مادر حالش بد است زیرا همهی سلولها میخواهند این جسم خارجی را از بدن مادر بیرون اندازند(ولی خدا میخواهد که او بماند. اما گاهی هم به خواست خدا جنین شکست میخورد و دفع میشود یعنی سقط میشود) تا 4 ماه و 10 روز که دیگر بدن مادر با او کنار میآید، سختی میکشد ولی اغلب مادرها حالشان بهتر میشود تا زمان تولد که باید از این شکم خارج شود(برخی هم تا آخر 9 ماه در حال سختی هستند).
جالب اینکه عدد ابجد کلمه شکم=360 است یعنی همهی دایره دنیا و جالبتر اینکه جایگاه عددی شکم=45 میشود که برابر با عدد ابجد اسم آدم(ع) است!
حال خوب دقت کنید! شکم دنیا هم همهی ما را حامل شده، پس باید سعی کنیم که هضم این شکم دنیا نشویم(یعنی سقط نشویم) و در آن دنیا(آخرت) آدم، متولد شویم! کسانیکه در دنیا گفتند:"...لااله الا انت سُبحانک انّی کنتُ مِن الظالمین...[18]". خدایا ما را در شکم ماهی دنیا قرار دادی، اما نمیخواهیم در آن هضم شویم، میخواهیم اربعین، اربعین، مثل جنین سالم رشد کنیم، سبز شویم، به بلوغ برسیم و وقتی دهانهی دنیا باز میشود در ساعت آخر عمرمان، مولود بدون نقص و کامل و بنده و مطیع و مؤمن و شیعه واقعی و ... متولد شویم.
مثل حضرت یونس علیهالسلام که خداوند به ماهی فرمود که دم ساحل برو و دهانت را باز کن و یونس علیهالسلام را خارج کن. بدنی هم که از دنیا میرود مثل نوزادی است که متولد شده؛ بدنش نرم و ضعیف است وقتی هوای دنیا را میخورد و زمان طی میشود، محکم میشود، پس بدن رنج کشیدهی دنیا وقتی میخواهد از این شکم بیرون آید و متولد شود اگر متقی باشد، در خشکی میآید، گرمایی که در شکم دنیا کشیده، خنک میشود و بدنش آرام مییابد.
حضرت یونس علیهالسلام چرخش از ساحل به ساحل را طی فرمود تا سبزکننده شد و دوباره به قومش برگشت که این بار هدایت شدند(تنها قوم ایشان بودند که بعد از توبه، عذاب از آنها برداشته شد).
*3)حضرت نوح علیهالسلام: وقتی میخواهد کشتی بسازد، دانهها از بهشت برایش میآید، وقتی سبز میشود، درختان را بریده و چوبها را انبار میکند، به یک قول 50 سال و به یک قول 500 سال طول کشید و 7 بار این دانهها را کاشت و ... .
3 تا 300 سال آقا صبر فرمود و درنهایت کشتی با آن چوبها ساخته شد. و زمانیکه عذاب میخواست نازل شود، نشانهاش این بود که از کفِ تنور آب بیرون زد (فوران کرد)؛ کفِ دنیا جهنم است و به وجود حضرت نوح علیهالسلام بهشت شد، آب روی آتش آمد، کشتی امن آمد و بقیه که خارج از کشتی بودند، غرق شدند یعنی بواقع سوختند! چرا که باطل فرو میرود در انتخاب خودش" جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً".
با این درسها متوجه میشویم که اگر میخواهیم به سلامت به ساحل نجات برسیم باید پایه و بنیان عقیدهمان در شکم ماهی دنیا محکم باشد تا هضم نشود و پایمان سُر نخورد، باید کفِ عملمان اخلاص بشود، کفِ عمل باید بشود توحید، باید در خشکی بیاید یعنی طمع نداشته باشیم! همانطورکه اگر جنین هضم بدن مادر شود، سقط میشود، کسانی که کال از دنیا میروند، آنها را در چاله میاندازند! پس خداوند میفرماید: و حساب نکنید همین که بگویید ایمان آوردید، رها میشوید؟! نه، امتحان میشوید[19].
پس کفِ اخلاص میشود توبه. تا نرفتیم، توبه کنیم که خداوند کشتی نوح علیهالسلام را در جایگاهی قرار داد، در چرخشی قرار داد برای کسانی که توبه کرده بودند، راه توبه به نجات ختم میشود. به همین علت اگر ساختمان ایمان و عمرمان را روی صداقت و راستی ساختیم، خراب نمیشود. مساجد استوار میماند و بدن ما 7 مسجدِ ظاهر و 7 مسجدِ باطن دارد(یعنی 14 مسجد). بدنی که مساجدش زنده باشد در قبر سالم میماند و از هم پاشیده نمیشود. این کدام مسجد است؟ مسجدی که کفـَش بشود بسمالله الرحمن الرحیم. یعنی اُسّس علی التقوی...[20].
کسانی که روی تقوی عمل کنند روی حرف قاف، قدمشان روی صراط نمیلرزد. این بدن در قبر خراب و فاسد نمیشود چنانچه در داستان عزیر نبی علیهالسلام آمد. به عبارتی هر پایه و اساسی که بخواهد حتی در زلزله قیامت استوار بماند، تقوی است که ریشهاش ق است و ق=100 و صد یعنی صد بستن مثل 100 سلام و 100 لعن که با 100 سلام مستقر شویم و بمانیم پشت سر معصوم علیهم السلام.
پس باطن تقوی و 100 لعن، برائت است، تا برائت به دشمنان اسلام پیدا کنیم آنگاه به سلام میرسیم! (یادآوری میکنم که سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره از نظر فهرستی قرآن کریم است). یعنی تولی و تبری؛ دو اصل مهم قبولی تمام فروع دین ما که بتوانیم به اصول دین متصل شویم و زندهی عمل بمانیم! خلاصه اینکه:
پروردگار عالم در قرآن دو نوع کف را درس میدهد:
1) اعجاز عصای حضرت موسی علیهالسلام؛ کفِ دریا را برای قومش خشک و آب دریا را کنار زد، درواقع فرق باز فرمود یعنی حق و باطل را جدا نمود، اما برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد (طریقاً فی البحر یبساً [21]) و قومش به سلامت از آن کف به ساحل نجات رسیدند و قوم فرعون بر روی کف بودند؛ درواقع کف، پُف بود که چون سراب مینمود، که به امر خداوند دریا بهم پیوست و آنها غرق شدند. اما فرعون به یک لحظه اقرار به وحدانیت خدای موسی علیهالسلام کرد و گفت ایمان آوردم، ولی از او قبول نشد: ... حتی إذا أدرکه الغرق قال آمنت أنّه لا اله الا الذی آمنت به بنواسرائیل و أنا مِن المسلمین[22]. هنگامیکه بلای غرق شدن او را فرو گرفت، گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی جز همان خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند نیست و من از تسلیم شدگان (دربرابر فرمانهای حق) هستم. خدا فرمود: آلان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین.(به او گفته شد) اکنون! درحالیکه پیش از این عصیان میورزیدی و از تبهکاران بودی.
در سوره مبارکۀ کهف داستان کسی که مغرور شد و باغ خودش را دید که تمام میوههایش از بین رفت... . و خداوند میفرماید: ... یقلّب کفّیه علی ما انفق فیها...[23]؛ دو دستش را زیر و رو میکرد(کف خالی شده و فقر محض خودش را دید) و میگفت ای کاش آنچه داشتم انفاق میکردم و کسی را برای پروردگارم شریک قرار نمیدادم.
إقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا[24]؛ به او میگویند کتاب خود را بخوان. کتابی که کفِ نفسِ خودش است. امروز خودت بر نفس خودت حسابگر باش!
2)یک کف هم خداوند میفرماید حباب روی آب است که رفتنی است اگر چه هرقدر هم غلظت داشته باشد! انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال[25]؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی بقدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد و بر روی سیل کفی برآمد، چنانچه فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت(مانند طلا و نقره) یا برای اثاث و ظروف(مانند مس و آهن) در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد، خدا با این مثل برای روشن شدن حق و باطل مثل میزند که باطل مانند آن کف بزودی نابود شده و از بین میرود اما آن فلز که به خیر و منفعت مردم است و درزمین باقی میماند و خداوند مثل آنها را برای فهم و درک مردم به این روشنی بیان میکند.
*کف دست و پا و پیشانی:
و خداوند در وجود ما دو کفِ دست قرار داد که جایگاه سجده گاه ماست و درواقع 2 دست، دو کفهی ترازو است! و دو کفِ پا که باید در جای محکم و خشک و ثابت بگذاریم تا بتوانیم با امنیت راه برویم و یک کف، پیشانی ماست که محل سجده است با تمام خضوع برای پروردگار عالم و دو زانو که عقالهی 5 قسمت است.
درواقع باید 7 موضع بدن ما بر کفِ زمین دنیا بیاید تا یک سجده به درگاه خداوند شود. و فقط دنیا، محلّ ساجد شدن است! و دو سجده در نماز، یک رکن است یعنی 2 تا 7 تا میشود 14تا، باید اعضای ما ساجد شود. که هر کدام معانی و معارف خود را دارد. اما در اصل اطاعت محض محسوب میشود. درواقع بلوغ 9 عبادات، سجده است!
و دست، 18 مقام دارد. دست است نماد قدرت و گرفتن و پس دادن و پس زدن و خواستن و محلّ راز و نیاز و اظهار فقر به درگاه خدا{ هنگام دعا دستها را بلند میکنیم،این کف باید اخلاصش برای خدا(البته فقط او میداند) ظاهر شود} و محل تحویل گرفتن عملها و گرفتن حق است و متأسفانه کسانی هم حق را از دست میدهند یا موقعیت را ازدست میدهند.
و خلاصه هزاران دانستنی در کفِ دست است. پس چون ق ِ یعنی قاف در آن تجلی دارد و از آنجاکه عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر با حرف ق است، محل تفکر و تعقل است و دو دستِ انسان به یک نوع ترازوی عدالت است و سبک و سنگین کردن اعمال ماست.
و کف پا در ثابت قدم بودن در راه رضای خدا به دو انگشت شصت پا ساجد میشود تا ارکان عمل ثابت و کامل بماند. کف دست و پا محلّ طهارت است{ در اعضای بدن فقط کف پا را میتوان با 15 قدم بر روی خاک(خشک باشد) تطهیر کرد}. پس دو کف دست باید ساجد شود و دو انگشت شصت پا(نماینده در کف پا) محلّ سجده است. دقت کنید که کف دست و پا هرگز مو در نمیآورد! یعنی ظاهر است و فقر محض است اما خداوند غنی دست ما را پُر از نعمت فرموده و دین را در دستان ما به امانت قرار داده است و فرموده من مالک یوم الدین هستم، هر کس باید دینش را که در دستانش است سالم به پروردگار عالم تحویل دهد!{ نکته جالب اینکه هر دست، یک شصت و چهار انگشت دارد که میشود 64 برابر با عدد ابجد کلمه دین!}
بنابراین ما در بدنمان 4 کف داریم(دو تا کف دست و دو تا کف پا)؛ عدد ابجد هر کف=100 است پس 4 تا 100 میشود 400 برابر با عدد ابجد کلمه شمس، بدن ما روی 4 ستون است؛ پس اگر کف پای ما به راستی قدم بگذارد(قدم صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین) و دو تا کف دست روز قیامت عملهایش را به اخلاص ارائه کند(یوم الورود و المقام المشهود و الحوض المورود)، روزیکه همه میبینند آنچه را آوردی اگر به صدق آورده باشی، وجودت میشود شمس و قمر(گنج رسالت و ولایت بر تو تجلی میکند) یعنی وقتی عمل را بیاوری، بر خودت زینت میکند(...لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت...[26]).
هر دست، 5 انگشت و 14 بند دارد که در جمع میشود 19؛ برابر با جایگاه عددی حرف ق(دو دست با هم برابر است)، پس هر چیزی که خداوند به ما عنایت فرموده باید سالم تحویل دهیم یعنی زبر و بینه.
حکمت اینکه کف دست باید ساجد شود:
شاید این باشد که دست است که باید جوابگوی تمام زحمات بدن و یعنی عمل به تمام آنچه بر او واجب شده، باشد. مثل کارمند یا کارگری که یک ماه کار میکند و آخر ماه حقوقش به دستش میرسد و یا مزدش را کف دستش میگذارند! پس اینجاست که متوجه میشوید وقتی کسی میگوید شصتم خبر دار شد یا مُشتم باز شد، یعنی چه؟!
پس اگر خوب دقت کنید عدد ابجد کف=100 برابر با عدد ابجد ق به جایگاه عددی 19 است؛ محلّ اسرار همه بدن است. پس هر کسی قرآن در دستش قرار میگیرد و باطن کلّ قرآن، 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم در کفِ نفس باید عمل شود و جوابگوی عمل به آیات قرآن باشد زیرا نفس است که بصیرت دارد (نفس، جان ِ ولایت است).
همانطورکه بیان شد دست به یک نحو دیگر هم جایگاه حرف ق است: هر دست 5 انگشت و 14 بند دارد، رویهم میشود 19(14+5).
آیا جالب نیست که هر دست؛ 19 برای انگشتان و 19 برای کف میشود 38(19+19) که برابر با جایگاه عددی نام مبارک محمد صلیالله علیه و آله و علی علیهالسلام است؟! یعنی هر دست، جایگاه ولایت و رسالت است!
خوب دقت کنید! توضیحات عدد 5 در دستها و پاها در کتاب مهندسی خلقت(جلد دوم نورٌ واحد) آمده که با توجه به مبحثمان در اینجا یادآوری میکنم:
هر دست 5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به 10 انگشت و 28 بند ظاهرمیشود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده میشد درحالیکه به 14 نور مقدس صلواتالله علیهم اجمعین متعلق بود و آیا اینطور نبود که عدد 14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص میشود چرا میفرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).
نکته: 10 انگشت داریم که اگر اعداد 1 تا 10 را با هم جمع کنیم 55 میشود: برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "مجیب" و "امید" و برابر عدد ابجد حروف نُه است. پس جمع انگشتان دست و پا رویهم میشود دو تا 55 تا یعنی110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی علیهالسلام. از طرفی 10 انگشت دست و 10 انگشت پا رویهم میشود 20 که اگر اعداد یک تا 20 را با هم جمع کنیم 210 میشود؛ برابر با عدد ابجد نام مبارک " امام حسین" علیهالسلام است.
نمیدانم چگونه این زیباییها را توصیف نمایم که خداوند کریم در اذکار مبارکش، خودش را معرفی میفرماید: لا اله الّا انت؛ هیچ الهی نیست مگرتو. ضمیر انت برای مخاطب نزدیک است و او خود را معرفی میفرماید : و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون[27]. وإذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب...[28]. ونحن اقرب الیه من حبل الورید[29]؛ من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم و معصوم صلواتالله علیهم اجمعین میفرماید خداوند از سفیدی چشم به سیاهی آن به ما نزدیکتر است.
این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمیشوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمینها وآسمانهاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده(28=جایگاه عددی حرف غ که غین خوانده میشود و حروفش با اسم مبارک خداوند؛ غنی برابر است)
گر گدا کاهل بود |
تقصیر صاحبخانه چیست؟! |
تمام اسراری که برای هفته است، در دستان ما میباشد! چنانچه هر سال 52 هفته است و هفته با اینکه 7 روز است اما به 5 عدد آمده(شنبه و جمعه عدد ندارد) ما هم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 میشود(2تا 5تا که اگر 5 و 2 را کنار هم بنویسیم 52 میشود و 52 = عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5).
آنچه تحویل میگیریم و آنچه برمیگردانیم با دست است. در روز قیامت هم کتاب نامهی اعمالمان به دستمان میرسد یا راست و یا چپ! و اصحاب الیمین (یاران دست راستیها)- و اصحاب الشمال(یاران دست چپیها)[30]. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ اسرا میفرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[31] ؛ آنگاه که امر میشود بخوان کتاب عملت را که کف نفست ثابت شده است.
آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو عالم کبیری.
و تحسب(تزعم) أنّک جرم صغیر و فیک إنطوی العالم الاکبر و انت الکتاب المبین الذی بأحرفِه یُظهرالمُضمر[32]. ای انسان داروی تو درون تو وجود دارد. درحالیکه تو نمیدانی و دردت هم از خودت میباشد اما نمیبینی. اما گمان میکنی که موجود کوچکی هستی درحالیکه دنیای بزرگی در تو نهفته است! ای انسان تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هز پنهانی آشکار میشود. آری! انسان با مُلک، مُلک است و با ملکوت، ملکوت و با جبروت، جبروت و این توانایی تنها در انسان وجود دارد.
ای نسخه اسرار الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی این ظواهر که گفته شد، نشان از آن گنج درونی و روحی است که خداوند کریم انسان را با آن روح طیب جاودانه کرده است. در همین رابطه روایتی منسوب به حضرت علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام وجود دارد: صورت انسان بزرگترین حجتهای الهی بر آفریدگان است و آن کتابی است که خداوند با دست قدرتش آن را نوشته و هیکلی است که با حکمت خویش آن را بنا نهاده است. صورت الانسانیه هی اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و هی الهیکل الذی بناه الحکمته[33].
خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همهی انسانها خلیفة الله هستند.
عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد شمس و روشن کننده است و64=عدد ابجد دین. پس دست، تحویل گیرندهی شمس دین(خورشید دین) میباشد. جمع ارقام 464 برابر14 میشود (14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 میشود و به انگلیسی هَند=59 میشود که بازجمع ارقامش 14میشود! (14=9+5)
یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همهی قدرتها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همهی مخلوقات ظهور و بروز دارد. یدالله؛ مقام ظلّ اللهی ِ ائمه معصومین صلواتالله علیهم اجمعین است.
نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که میشود 64 و64= عدد ابجد دین. درحدیث میفرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست میماند. از طرف دیگر64=عدد ابجد کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37 (10=7+3)است. پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ میکنیم؟! و انشاءالله با دستمان تحویل گیرندهی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!
جمع دو دست و دو پا میشود 256= نور:
جمع دو دست با عدد 64 میشود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عدد ابجد نام مبارک امام حسین علیهالسلام که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.
پاها هم هرکدام 64 هستند (یک شصت و 4 انگشت) که انشاء الله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم میشود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین علیهالسلام. "و ثبّت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین علیه السلام". در واقع روندهی راه اباعبدالله الحسین علیهالسلام میتواند مقام اصحاب امام حسین علیهالسلام را با دست تحویل بگیرد!
بنابراین جمع دستها و پاها میشود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256 است. که جایگاه عددی کلمه نور=40 =عدد ابجد حرف"م" است. این حقیقت در وجود مبارک انسانهای کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.
امام زمان علیهالسلام در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت در زمانشان عالم قلب به میم میشود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13). نکته جالب: عدد ابجد تعداد یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حروف سیصد و سیزده=256 میشود که برابر با عدد ابجد کلمه نور است!
خداوند کریم میفرماید: یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهارخالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم[34]؛ این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن) در روزی است که مردان و زنان با ایمان را میبینی که نورشان پیشرو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت میکند(به آنان میگوید) امروز شما را مژده باد به بهشتهایی (که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانهاید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.
ولی خداوند متعال انسان را به دو کف امتحان میکند! با یک دست نعمتهای خداوند را تحویل میگیری، اما با یک دست هم باید پس بدهی. حال چگونه؟! خدا عالم است. درحقیقت تمام قرآن عزیز درعدد 19 است و خداوند عمل مؤمنین را بشرط حرف ق یعنی تقوی قبول میکند.
فرق نفـَس و نفْس چیست؟!
هر دو، دو کفهی ترازوی میزان هستند. عدد ابجد کلمه نفَس و نفْس، یکی است برابر 190. اما این عدد تنها عددی است که عدد 19 را معنی میکند زیرا اگر عدد 1 تا 19 را با هم جمع کنیم 190 میشود!
و همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه میزان=108 =حق است. حال اگر کلمه حق را بصورت بسیط بنویسیم(حا+ قاف) عدد ابجدش 190 {(حا=9)+(قاف=181)} میشود یعنی حق برابر جمع عدد یک تا 19 حروف بسمالله الرحمن الرحیم است! علیٌّ مع الحق و حقٌّ مع العلیّ. صلوات الله علیهم اجمعین
هنگام ذبح حیوان، فقط نفـَسش را ذبح میکنند. اما انسان برای تعالی یافتن، هنگام شهادت فی سبیل الله نفـَسش را میدهد اما قبل از اینکه نفـَسش را بدهد باید نفـسش را با دست خودش ذبح کند. مثل حضرت ابراهیم علیهالسلام و اسماعیل علیهالسلام؛ آن بزرگواران نفْسِ خود را قبل از اجرای حکم، ذبح کرده بودند، تا توانست چاقوی حدید را بر گردن اسماعیلش بگذارد... .
زیرا چاقوی حدید درواقع تیغ حدود خداست که باید از صبح تا شام بر گردن بنده مؤمن باشد تا با هر نفـَس، ذبیح خداوند بشود! پس در موقع ذبح 19 رگِ گردن با چاقوی حدید بریده میشود؛ 1+2+3 تا 19 (1+2+3 ....+18+19) آنگاه به عدد 190 نائل میشود. درواقع 190=10×19؛ عرفان ضرب کردن یعنی خرج کردن نفس در راه رضای خداوند یکتا!
اما نکته مهم این است که حرف ق تطهیرکننده است از عین نجاست به عین طهارت، و خارج کننده است از ظلمات به نور و تغییر دهنده است از موت به حیات! امیدوارم خوب درک کنید.
مثل حیوانی که باید پشت بسمالله الرحمن الرحیم ذبح شود. درواقع پشت 19 حروف است. اما اگر بدون بسمالله کشته شود: 1-حرام میشود. 2-نجس میشود 3-میته میشود. پس با ذبح صحیح، حیوان از حیات حیوانی به انسانی منتقل میشود یعنی حلال میشود: انسان مؤمن آن را میخورد و قوای آن میشود قوهی نماز و روزه و اعمال خیر... . پس، از ظلمات حیوانی به اعمالی که از جنس وحی است(عمل به آیات قرآن) به نور تبدیل میشود. و حیوان در اصل نمیمیرد بلکه با کشته شدن، حلال میشود یعنی حیاتش جاودانه و بصورت انسانی، زنده میشود.
بنابراین یک انسان عاقل عمل بدون قاف انجام نمیدهد زیرا هر نفس را باید برای آخرت زنده نگه داشت اما بشرط ذبح نفس حیوانی! و این عمل(یعنی جهاد با نفس)، جهاد اکبر است. حال خوب دقت کنید! پس حرف ق ِ قرآن، وجود است در غالب حروف!!!
اسرار عدد 57 (3تا 19تا) و حرف ش (=300):
نکته مهم اینکه عالم همه در بطن عدد 19 و در ظهور عدد 19 و در ارتفاع عدد 19 قرار دارد و 3 تا 19 تا 57 میشود؛ برابر با عدد ابجد کلمه مجید(=57). پس نام مبارک قرآن عالم گیر است و این مجد و عظمت از مقام جلالت پروردگار عالم است. و همچنین عدد 57، 3 تا 19 تا را معنا میکند :
اول: بسمالله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد که تمام محتوای قرآن را دارد و خط طهارت برای ورودی انسان شدن است؛ از 19حرف تشکیل شده است. دوم: جانِ قرآن، ائمه طاهرین صلواتالله علیهم اجمعین هستند که اسماء مبارک پنج تن صلواتالله علیهم اجمعین{محمد(ص) علی(ص) فاطمه(س)حسن(ع)حسین(ع)} ، 19 حرف میشود. و سوم: نوزده به حروف است که فقط خواندن قرآن و شیعه شدن به ائمه طاهرین صلواتالله علیهم اجمعین کافی نیست و باید به نوزده به حروف نائل شویم و آن سجده واقعی به پروردگار عالم است! چراکه توضیح داده شد: عدد ابجد حروف نوزده=72=سجده است.
و اما حسین علیه السلام به 57 سال عمر مبارکش، چهارچوب چهارمین 19 را با خون مبارکش و خون 18 تن از خانواده و نزدیکانش و 72 تن از یاران با وفایش ثابت و استوار فرمود" قد اقم الصلوة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" تا برسد به درجه عبد(=76) که 19+57 میشود 76 (=4تا 19تا) و جمع ارقامش(6+7) میشود 13 برابر با جایگاه حرف م به عدد ابجد 40 ! پس اسّسَ اساس التقوی را در نفس نفس عمر مبارکش درس داد یعنی برای هر نفس مؤمن و زندگی جاودانهاش نو، زده میشود. کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا
سرّالاسرار محور نقطه گردش دایره خلقت و رابطه کهف حصین و اصحاب کهف:
درواقع عدد 57، 3 تا 19 تاست. عدد 19 برابر با جایگاه عددی حرف ق است و عدد ابجد حرف ق= 100 است، پس 3 تا 100 تا میشود 300 ؛ برابر با عدد ابجد حرف ش که صفتش افشاکردن است! با تمام معانی زیبایش که در کتاب علم الشین کامل توضیح داده شده است و همگان را به نقطه بیانتهای هستی گنج ولایت و سراسرکلید و مفتاح قرآن، پشتِ باءِ بسمالله الرحمن الرحیم میبَرد و انسان را قلب به میم میکند.
اینجا جای تأمل و تفکر و شناخت حقایق قرآن مجید است که همهی عالم در قرآن عزیز غرق است! درواقع طولی و عرضی و ارتفاعی که تماماً باطن تمام دایره خلقت است. حرف ش را اگر شین بخوانیم، عدد ابجدش 360 است؛ برابر تمام درجات درون دایره خلقت! و جالب است که جایگاه حروف شین=45؛ برابر عدد ابجد اسم مبارک آدم است.
و خداوند باطن قرآن را انسان کامل قرار داد و هدف قرآن را انسان سازی و رساندن بندگان خدا به مقام آدمیّت! آدم شدن هدف عالی قرآن عزیز است. پس بدانید و آگاه باشید که همهی عالم در قافِ کلمه قرآن غرق است.
حالا شاید بتوانیم بفهمیم یکی از دلائلی را که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روی نیزه آیه شریفه از سوره مبارکۀ کهف را تلاوت میفرمود یعنی چه و چرا حضرت کهف حصین است و صراط مستقیم که کلمه صراط عدد ابجدش 300 است و عدد ابجد کلمه فکر= 300 است، اگر عدد سیصد را به حروف بنویسیم عدد ابجدش میشود 164 که برابر عدد ابجد کلمه نقطه است.
پس وقتی از نقطه، دایره کشیده میشود، حرف ش؛ شین میشود که عدد ابجد حروف شین=360 است. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ کهف[35] میفرماید که اصحاب کهف 300 سال باضافه 9 سال در خواب بودند که عدد 300 همان نقطه است که کشیده میشود دایره خلقت بر شعاع 9! و معنی میشود 300 به سال شمسی و 309 به سال قمری است. درواقع همهی عالم دنیا یک غار است و پناهگاهست برای هر کس که خداوند متعال را پناه خود بداند!
درحقیقت اصحاب کهف در پناهگاه رحمی به نام غار هستند که به کمال حیات طیب نائل میشوند که پس از یک دورهی کامل خلقتی به عدد 300 و در شعاع 9 سال یک بار متولد میشوند. درحالیکه وارد غار شدند، مردم بت پرست بودند اما در زمان حیات جدید همه یکتاپرست شده بودند. نکته مهم این است که بدون اینکه لقمهای از غذای دنیا بخورند، دوباره به پناهگاهشان رفتند و این بار هم در غالب حقیقی حدود خداوند به آرامش و رضای کامل رسیدند؛ دوباره در حال سجده که سجده ی دوم آنها بود، از دنیا رفتند تا تکامل باطنشان به جایی برسد که به اتصال به امام معصوم(در زمان ظهور به سربازی ابا صالح المهدی صلواتالله علیهم اجمعین) نائل شوند و این بار مولود کاملی هستند که هدایت و ظهور و کمال و درجات بر آنها تکمیل میشود. پس آنگاه از رحم دنیا زنده خارج میشوند. این درس باطن کفِ عمل آنها؛ سجده و اطاعت خالصانه خداوند و تقوی است که دوباره زنده شدند و زنده حقیقی هستند و نمردند و نمیمیرند! بنابراین باطن عمل اصحاب کهف، ق است یعنی تقوی. (یادآوری میکنم که عدد 300 همان 57 است؛ 3 تا 19)
{نکته: وجود مبارک اصحاب کهف درحالیکه 309 سال در غار بصورت خواب یا به امر خداوند از دنیا رفته بودند، اما زنده بودند زیرا مرده هرگز برنمیگردد و قرآن مجید میفرماید: حتی إذا جاء احدهم الموتُ قال ربّ ارجعونِ. لعلی اعمل صالحاً فیما ترکتُ کلا إنها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون[36]؛ آنگاه که وقت مرگ هر یک فرا رسد گویند پروردگارا مرا به دنیا باز گردان. تا شاید عملی صالح بجای آرم خطاب شود این خواسته هرگز نخواهد شد و این کلمه(ارجعونی) را از حسرت میگوید(دیگر اثری نمیبخشد) و پیش رویشان برزخی است تا روز قیامت که برانگیخته شوند.}
و اصحاب کهف وقتی زنده شدند، دوباره در غار قرار گرفتند، این بار هم درحال رشد حقیقی هستند تا روزی که به کمال اتصال حقیقی گنج توحید لااله الا الله در کنار خانه خدا به روح کعبه و جانِ کعبه حقیقی؛ حضرت حجة بن الحسن اباصالح المهدی صلواتالله علیهم اجمعین برسند. این حصن 3 تا 19 تاست اما در کنار خانه خدا به 4 تا 19 تا میرسند که حقیقت مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است!
حال دقت کنید که چگونه پروردگار عالم در کربلا باطن 57 را افشافرمود و امام حسین علیهالسلام چگونه در گودال قتلگاه سه پرده ظلمات دنیا(نفس و جسم و قلب) را شکافت و حیات طیب و زنده شدن حقیقی را از رحم دنیا(در عالم عاشورا و ارض کربلا) به عند ربّهم یرزقون انتقال داد. و اسرار 309 سال اصحاب کهف را به مدت عمر مبارکش که 57 سال است یعنی 3 تا 19 تاست( پس عدد 57 رمز است!)، بعبارتی باطن 3 تا 100تا(19=ق=100) و 9 ذریه معصوم علیهم السلام در بطنش است که میشود 309 (سیصد باضافه 9)، نمایان کرد. و ولایت 9 ذریه معصومش صلواتالله علیهم اجمعین تا به انتهای حکومت نهمین فرزندش اباصالح المهدی علیهالسلام، ظهور مولودی را به عالمیان نشان میدهد که بلوغ هدایت و کمال رسالت و نهایت معرفت و علم و گنج تقوی را توشه دارد و این باطن 313 یاران حضرت میباشد. و جلوه کامل کهف حصین از امام حسین علیه السلام به ظهور حجة ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه است؛ همه به سوی پناه اباصالح المهدی صلوات الله علیهم اجمعین. اللهم عجل لولیک الفرج
آیا جای تأمل نیست که چرا حضرت خود را کهف حصین مینامد و سر مبارک حضرت روی نیزه آیات سوره مبارک کهف را تلاوت میفرمود[37]. البته همهی معصومین صلواتالله علیهم اجمعین بردارنده پردههای ظلمت و پناهگاه امت هستند. پس باطن کهف حصین را بشناسید!
* قوس نزولی و صعودی دایره قرآن
خیلی مهم است! خداوند عالم را در دو قوس قرار داده یک قوس نزولی و یک قوس صعودی، در قرآن کریم میفرماید: قوسین" فکان قاب قوسین أو أدنی[38]"به اندازه فاصله دو قوس یعنی دو سر کمان(چون عالم به شکل دایره است) نزدیک گشت یا نزدیکتر شد. بنابراین اگر 114سورههای مبارکه قرآن را بصورت دایره بنویسیم(زیرا دایره، مظهر گنج توحید و باطن لا اله الا الله است چراکه تمام قرآن در 30 جزء است و عدد 30 برابر با حرف ل یعنی مجرای لا اله الا الله است که از 12 حرف تشکیل شده و جایگاه عددی حرف ل=12 است و همانطورکه میدانید سال، 12 ماه است و هر ماه 30 روز یعنی همه در گنج لا اله الا الله؛ توحید ناب غرق است) پس اگر از نظر فهرستی شروع شود از اول قوس به عدد یک تا نیمه سورههای مبارکه میرسد به عدد 57؛ سوره مبارکۀ حدید(در قوس نزولی بخواهد در عالم دنیا ظهور داشته باشد: به سوره مبارکۀ حدید میرسد) یعنی تمام مهندسی حدود الهی بوسیله انبیا و اوصیا علیهم السلام آورده شد تا ساختمانِ بندگی ما طبق آیات قرآن حدیده شود! یعنی عالم دنیا؛ محلّ ظهور حدودگذاری پروردگار عالم است و حدیده شدن است.
*سوره مبارکۀ حدید:
درواقع باید در دنیا حدید، ظهور پیدا کند زیرا حدید، صفت مبالغه حدود است و خداوند، عالم را حدیده فرموده و همه در حدود خدا اندازه گیری و در مختصات مخصوص خودشان، در جایگاه حقیقی قرار گرفته و بندگی میکنند یعنی خداوند را بدون کراهت اطاعت میکنند که در آیات شریفه قرآن به آن اشاره شده است از جمله: آیه 15 سوره مبارکۀ رعد. آیه 83 سوره مبارکۀ آل عمران. آیه 11 سوره مبارکۀ فصلت. اما انسان را خداوند خواست(به اختیار) در دنیا تسلیم و فرمانبر امر او باشد و به حدود الهی عمل کند.
پس سوره مبارکۀ حدید، حکمت پروردگار عالم است زیرا حدودبندی خلقت دنیا هم در آیه 4 این سوره بیان فرموده شده است؛ هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام.... ظاهراً حدید به معنی آهن است و خداوند میفرماید در آن منفعتهای زیادی برای شما قرار دادم زیرا اصلیترین استفاده آن در حدودبندی ساختمانهایی است که انسان در آن زندگی میکند و محلّ امن و سکونت اوست. بنابراین انسان باید تسلیم به احکام الهی یعنی حدودِ خداوند باشد و در عمل برای آخرت خود، صورت حقیقی خود را حدیده کند.
دقت کنید اگر سوره مبارکۀ حمد را بصورت دو قوس بنویسیم: آیات مبارک 1)بسمالله الرحمن الرحیم 2)الحمدلله رب العالمین 3)الرحمن الرحیم. پایین قوس، آیه 4 قرارمیگیرد: مالک یوم الدین است. زیرا خداوند در این 4 آیه خود را میشناساند و در آخر به مالک یوم الدین، و دین در دنیا تعریف میشود. پیامبران و اوصیائشان علیهم السلام و امامهای معصوم صلواتالله علیهم اجمعین که بوسیلهی آنها کتابهای آسمانی افشا و مردم به دین راهنمایی شدهاند.
سپس در آیه 5و 6و 7بنده باید از خدا بخواهد که در قوس صعودی با خلوص کامل توشهی دین خود را با اتصال به معصومین صلواتالله علیهم اجمعین و استعانت خدای مهربان و راه هدایت و صراط مستقیم و رسیدن به مقام انعمت علیهم را پیدا کند و از جملهی مغضوبین و ضالین قرارنگیرد. و در مجموع سوره مبارکۀ حمد به عدد 313 ظهور دارد:
پس از آنجا که تمام باطن قرآن عزیز در سوره مبارکۀ حمد است، درواقع در سوره 57(سوره مبارکۀ حدید) خداوند باطن مالک یوم الدینش را افشا میکند! درواقع دین، مجموعهی احکام خداست و روبروی سوره مبارکۀ حدید(که آخرین سوره جزء 27 است) در قوس صعودی دایره قرآن مجید، سوره مبارکۀ مجادله است که پنجاه و هشتمین سوره قرآن و اولین سورهی جزء 28 میباشد و در همه آیاتش نام جلاله الله آمده است. و همینطورکه از اسمش پیداست، درواقع همیشه طاغوت با حدود خداوند کنار نمیآید و جنگها و فسادها و وسواسها و خناسها در این مقاله رخنه کرده و کید خود را آشکار میکنند.
[1]. آیۀ شریفه 79
[2]. از کتاب نور بی اسم
[3]. سورۀ مبارکه مدثر؛ آیۀ 31
[4]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 32
[5]. سورۀ مبارکه تین؛ آیۀ5
[6]. سورۀ مبارکه ص؛ آیۀ 72
[7]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 111
[8]. سورۀ مبارکه الرحمن؛ آیات 26 و 27
[9]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 115
[10]. سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 31 : إن تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما
[11]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛آیۀ 4 : إذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین
[12]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 1
[13]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 1
[14]. توضیح کامل این عدد در کتاب علم الشین آمده است.
[15]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 24
[16]. انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال
[17]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59
[18]. سورۀ مبارکه انبیا؛ آیۀ 87
[19]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 2
[20]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 108
[21]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 77
[22]. سورۀ مبارکه یونس؛ آیۀ 90
[23]. سوره مبارکه کهف؛ آیۀ 42
[24]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 14
[25]. سورۀ مبارکه رعد؛ آیۀ 17
[26]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 286
[27]. سورۀ مبارکه واقعه ؛ آیۀ 85
[28]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 186
[29]. سورۀ مبارکه ق؛ آیۀ 16
[30]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات27- 41
[31]. آیۀ 14
[32] .سید فضل الله ج2.ص81
[33] .شرح الکافی و الروضه، محقق تهران.مصحح شعرانی ابوالحسن ج1.ص128
[34]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 12
[35] .آیه25
[36]. سورۀ مبارکه مؤمنون؛ آیات 99 و 100
[37]. آیۀ 9 : ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا
[38]. سورۀ مبارکه نجم ؛ آیۀ 9