لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





قرآن شناسی 1؛ (اسم قرآن از منظر حروف و اعداد) بخش ششم (آخر)

چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ ب.ظ

*مرتبه دیگر نون و عین!

اما حقیقت این درس ادامه‌ی همان نون است که حامل شد و چشم کروی شکل و تقریباً در آب یعنی اشک می‌باشد و نقطه سیاهی دید در آن بصورت همان وجودی است که تمام انوار از آن تشعشع کرده و با آن نور هر چه بخواهد می‌بیند و معنا می‌کند و نتیجه می‌گیرد. آنگاه مولود عمل ظاهر می‌شود. درواقع حامل نون، چشم است و نتیجه یخرجهم من الظلمات الی النور است.

چشم در عربی، عین خوانده می‌شود و عدد ابجد کلمه عین=130 است که برابر با عدد ابجد کلمه سلم می‌باشد و جایگاه عددیش 40 می‌شود یعنی اربعین، بهار، سبز شدن، طهارت، یعنی نگاه حسن(ع)، یعنی نگاه خدایی، نگاه حکمت آموز، نظر و انتظار:

 "چشم دل باز کن که جان بینی  آنچه نادیدنیست آن بینی"[1] دقت کنید که کلمه ذلک در آیه شریفه: ذلک الکتابُ لا ریبَ فیهِ هُدیً للمُتقین[2]، اشاره به وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد.

مرحوم میر در اول جزوات گوید: عینان عینان لم یحفظهما رقم فی کل عین من العینین عینان

نونان نونان لم یکتبهما قلم
 

فی کل نون من النونین نونان
 

معنی: دو عین است (چشم و چشمه) که هیچ نوشته‌ای نگاهشان نداشت (منظور اینکه هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند حقیقت عظمتشان را بنویسد). در هر یک از دو عین، دو عین دیگر وجود دارد{ کنایه از دو چشم سر و دو چشم دل و چشمه‌هایی که از نگاه ظاهر برمی‌خیزد و چشمه‌هایی که از دل سرازیر می‌شود (یعنی ینابیع الحکمة)}

دو نون است که هیچ قلمی ننوشتشان، در هر یک از آن دو نون، دو نون دیگر وجود دارد{ کنایه از حقیقت بصیرت چشم است که به منبع لایزال بصیرت الهی اتصال دارد تا بتواند ببیند زیرا خیلی افراد آلت چشم را دارند، اما نمی‌بینند! (بعبارتی کنایه از سرچشمه برکات و مرکز ربوبیت دل به همه‌ی اعضا به منزله کعبه دل یعنی خانه خدا است). پس در این حقیقت که نون خوانده شد، نون دیگری در بطن آن است و آن نون بصیرت حقیقی دل است زیرا دل، جایگاه خانه‌ی خداست. و اگر کسی به این دو نون برسد یعنی حکیم می‌شود و در دنیا و آخرت صاحب چشم است).

 

اما چرا چشم، حقیقت نون شد؟!

منزلت چشم آنقدر بزرگ است که تمام عالم در یک نگاه حضرت حق قرار می‌گیرد. و خداوند در سوره مبارکۀ فجر می‌فرماید: إنّ ربّک لبا‌لمرصاد[3]؛ این است و جز این نیست که همه مخلوقات در تیررس نگاه خداوند کریم هستند.

در اصل هر کس تمام زندگی دنیا و آخرتش در پشت نگاهش به عالم دنیای خودش می‌باشد. و خداوند در کلام مبارکش می‌فرماید: صِبغة الله  و مَن أحسن مِن الله صبغة ً و نحن له عابدون[4]؛ این است نگارگری الهی و کیست خوش نگارتر از خدا (از دیدگاه الهی) و ما او را پرستندگانیم. امام صادق علیه‌السلام پیرامون تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند که منظور درآمدن مؤمنان به رنگ ولایت است که آن رنگِ بی‌رنگی است. در آن عهد و پیمان است. درواقع می‌فرمایند که باید عینک چشم‌ها رنگ بی رنگی باشد چون پشت بی‌رنگی همه‌ اصل رنگ را که خداوند هر چیز را به آن مزین کرده، می‌بینیم. و الا اگر شیشه‌ی عینک رنگی باشد، همه چیز تغییر می‌کند و به رنگ آن شیشه می‌شود یعنی رنگ‌های کاذب نمایان می‌شود!

درحقیقت اتصال دید چشم به مقام صفت ذاتی بصیر پروردگار عالم و آن نور است که در چشم‌ها ظاهر می‌شود. حالا پشت این چـِشم باید چَشم بعنوان تسلیم خداوند باشد تا نگاه حقیقی؛ نگاه خدایی و بی رنگی باشد. پس نگاه است که مجرای صدق را می‌پیماید و منزل صدق و عمل صدق و پذیرش صدق و عهد و پیمان و وفاداربودن صدق و اعتقادات صدق و گفتار صدق و کردار صدق را می‌طلبد تا به رضای خدا برسد و راه صد ساله را با یک نگاه طی کند!

حال معراج پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را دقت کنید که به اندازه یک چشم بهم زدن طی تمام مسیر عالم اسفل را تا عالم قرب و دیدن تمام منازل و حصول تمام مراتب را انجام داد. واقعاً الله اکبر! که چشم مبارک حضرت چگونه چشمی است؟! چشم آقا؛ بصرالله است.

حال برمی‌گردیم به اول درس نون که بیان شد یکی از اسماء مبارک حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم، ن (نون) است. پس دو چشم مبارکش، عینان است و نونـَین. درواقع چشمی که آینه و مرآت حق است و چشمه‌های خلقت از آن جوشش می‌گیرد. حال دقت کنید که چرا اسم قرآن آمده: ق و القرآن الحکیم؟!

و در ظاهر چشم باید دائماً مرطوب باشد و از چشم اشک جاری می‌شود و درواقع چشم، چشمه رحمت نور الهی است که از آن بکاء سرازیر می‌شود که همان برکت است و اگر این اشک برای خوف پروردگار عالم و برای سیدالشهدا و محبت به اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین سرازیر شود، برای فردای قیامت مؤمن برکه‌ای حاصل می‌شود که در تشنگی قیامت او سیراب می‌شود.

ظاهر چشم، شکل ن است که نقطه مرکز آن همان سیاهی (مردمک) چشم است که مرکب شد و آن چشم، دوات! در باطن، چشم است که سخن می‌گوید و می‌نویسد و نورافشانی می‌کند و جلوه‌ی حیات است و معرف عقل و فهم و هوش و زکاوت و علم و معرفت و دانایی و ادب و هزاران معانی دیگر. چنانچه در قرآن کریم کلمه عین و مشتقاتش 53 بار به عدد نام مبارک احمد صلی‌الله علیه و آله و سلم آمده است.

اما فقط عین در ظاهر نیست، ریشه باطنش در دل مؤمن است. بنابراین 53 بار هم در باطن رویهم می‌شود 106 برابر با عدد ابجد حروفِ نون به جایگاه عددی 34 که برابر با عدد ابجد کلمه دل است! و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: مَن اخلص الله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه؛ کسی که چهل روز اعمال خود را خالصانه (بدون گناه و نارضایتی خداوند) و برای رضای خدا انجام دهد، چشمه‌های حکمت (و کلام حق) از دلش به زبانش جاری می‌گردد[5].

پس اصل چشم، چشم دل است که چشمه می‌شود آنگاه نگاهش ینابیع است و انوارش سرازیر زبان و تمام اعضا و جوارح می‌گردد و میوه‌اش خلوص و سودش رضای خدای مهربان است. حال دقت کنید کلمه قرآن چه عظمتی دارد!

 

اما مقامات چشم:

1) چشم حسّی: که عینکش عقل می‌باشد اما عقل ِ ظاهری. پس هر کس ایمانش، حسی باشد، هرگاه موضوعی غیر از عقل او پیش بیاید، اعتقاداتش تغییر می‌کند مثل قوم حضرت موسی علیه‌السلام که با دیدن عصای حضرت که اژدها شد، ایمان آوردند و با شنیدن صدای گوساله سامری، گوساله پرست شدند. 

2) چشم یقین: که یکی از با ارزش‌ترین لذایذ معنوی آن است که محبوبِ جامع کل کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن بالاتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد یعنی با چشم دل و یقین قلبی او را ببیند و غرق و محو زیارت جمال او گردد. که خداوند به حضرت ابراهیم علیه‌السلام فرمود: و کذلک نُری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین[6]؛ و این چنین ملکوت آسمان‌ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آن‌ها) را به ابراهیم (چشم دلش) نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد. پس چشم دل نگاه نمی‌کند، نظر می‌کند.

3) چشم سفید: همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زاری بینایی را از دست می‌دهد که در عربی به آن عین بیضاء می‌گویند. مثل حضرت یعقوب علیه‌السلام در فراق حضرت یوسف علیه‌السلام که خداوند فرمود: ...وابیضّت عیناهُ مِن الحزن...[7]؛ از سوز هجران چشمانش سفید شد، اما خداوند مهربان خواست با پیراهن یوسف علیه‌السلام چشم پدرشفا بگیرد (فلمّا ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیراً...[8] ) و همینطور در روایات آمده که به امر خداوند و بدست حضرت یوسف علیه‌السلام بینایی و شنوایی زلیخا اصلاح شد و ظاهر و بدنش هم جوان وسالم شد.

4) چشم روشن: وقتی دل از غم و اندوه مالامال باشد و ناگهان خبر مسرت بخشی به شخص دهند مثل وقتی که خداوند حضرت موسی علیه‌السلام را به مادرش برگرداند؛ فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لاتحزن[9] (ما او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد)

5) چشم اشکبار: که از شدت علاقه به امری گاه چنان ذوقی در انسان پدید می‌آورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت از چشمش سرازیر می‌شود مثل کسانیکه از یک امتیاز مهمی محروم می‌شوند. خداوند می‌فرماید:... و أعینهم تفیض من الدمع حزناً ألا یجدوا ماینفقون[10]؛ از نزد تو خارج شدند درحالیکه چشمانشان اشکبار بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا، سرچشمه می‌گرفت.

6)چشم اعجازآمیز: گاهی اراده خداوند متعال بر آن تعلق می‌گیرد که چشم انسان واقعیت را به شکل و صورت دیگری ببیند تا امیدواری در قلب انسان جایگزین شود و یأس و ناامیدی از قلبش بیرون رود. مثل وقتی که چشمی جمال نورانی مولایش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببیند. خدایا آنگاه چشم چه نگاهی و چه حال اعجازآمیزی دارد؟! و هنگامیکه بعد از یک عمر خداوند نگاه انسان را به حقیقت باز می‌کند بنابراین نگاه به دنیا و زندگی دنیاییمان عوض می‌شود و براحتی تغییر مسیر می‌دهیم (این همان نون ساکن پشت حروف اعمالمان است که ادغام و اظهار و اخفا و در نهایت قلب به میم می‌شود).

7) چشم خاضع: چشمی که در اثر نرمش دل و تسلیم  بودن در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت باری تعالی و فزع قیامت متواضع می‌شود. خداوند می‌فرماید: خاشعةً ابصارُهُم...[11].

8) چشم لذت‌بین: آن چشمی است که در بهشت از نعمت‌های نامحدود آن لذت می‌برد؛... و فیها ما تشتهیه الاَنفس و تلذّ الاعین و انتم فیها خالدون[12]. (درواقع لذت هنگامی است که چشم به تمام معنا حروف و کلمات عمل دنیا را سر جای خودش تربیت کرده و در حدود الهی جایگاه داده) حالا لذت چشم را بصورت ذکر خاص و بعد از عام بهره برداری می‌کند.

9) چشم زیبا: زیبایی انسان قبل از هر چیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چنانچه خداوند بهترین مونس و همنشین بهشتی را حورالعین معرفی می‌فرماید. و خداوند می‌فرماید: و حورٌعینٌ. کأمثال اللؤلؤ المکنون[13]؛ و حوریانی چشم درشت همچون مروارید پنهان شده در صدف.

درواقع کسانی که در دنیا چشم‌های دلشان گشاده و به اندازه وسعشان با دقت، حدود خدا را حافظ و نگهبان بودند و بخوبی حلال و حرام را می‌دیدند و از حرام‌ها دل می‌بریدند و چشم دل و سر را بر هوس‌ها می‌بستند، دربهشت حورالعین نصیبشان می‌شود. خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: کذلک و زوّجناهم بحورٍعینٍ[14]؛ اینچنین خداوند حوریان درشت چشم را زوجیت می‌دهد به مؤمنان. (هم برای آقایان مؤمن و هم برای خانم‌های مؤمنه است)

پس حور (حورالعین) مقام باطنی عمل است. خوب دقت کنید! اگر کلمه حور را برعکس کنیم، روح می‌شود و عین، همان چشمه زلال اتصال بصر خدایی به بصیرت بنده و درشت چشم بودن کنایه به این است که تمام وجود مؤمن، چشم می‌شود و تمام وجودش بصیر است. آنگاه که پوست، خدا را دید، گوش، خدا را دید، چشم، خدا را دید، زبان، خدا را دید، شکم و دست و پا و همه‌ی اعضا، خدا را دیدند، هم همه‌ با چشم باز راه  را از چاه و حلال را از حرام و نور را از ظلمات تشخیص می‌دهند و هم خواب غفلت نمی‌روند چون تمام وجودشان، چشم بیدار است!

پس روح عمل می‌شود حورالعین و این ملکه‌های زیبا مونس زنان و مردان مؤمنان هستند.

درواقع چشم دل وقتی همراه چشم سر، باز بود یعنی بصیرت متعلق به چشم دل است یعنی نظر می‌کند. پس چشم دل، زوج چشم سر می‌شود. آنگاه با چشم بصیرت راه خدا و طریق طریقت خدایی را خوب تشخیص می‌دهد.

10) چشم گواه(شهادت): یکی از شاهدان در روز قیامت، چشم است که شهادتش به هیچ وجه قابل انکار نیست زیرا در تمام صحنه‌ها حاضر بوده! البته به فرمان الهی همه‌ی اعضاء در روز قیامت به سخن می‌آیند و بر اعمال انسان، شهادت می‌دهند: حتی إذا ماجاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بماکانوا یعملون[15]؛ چون در روز قیامت همگی در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‌ها بر گناهی که مرتکب شده‌اند گواهی می‌دهند. ...و تکلّمنا ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یکسبون[16].

11)چشم مسحور: وقتی انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد و بر اثر گناه و جهل، باطل را حق ببیند تا آنجا که محکم‌ترین دلایل عقلی و روشن‌ترین دلایل حسی در دل او اثر نمی‌گذارد. مثلا در تاریخ درباره ساحران زمان حضرت موسی علیه‌السلام می‌خوانیم که برای مسحور کردن چشم بینندگان و اغفال قلوب مردم، ریسمان‌ها و عصاهایی را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتی یا مواد شیمیایی مخصوص که در درون آن‌ها قرار داده بودند به حرکت درمی‌آمدند و تماشاگران خیال می‌کردند که آن‌ها زنده‌اند: ...فإذا حبالهم و عصیّهم یخیّل الیه مِن سحرهم انّها تسعی[17]؛ ناگهان ریسمان‌ها و عصاهای آن‌ها در اثر سحر به نظر می‎رسید حرکت می‌کنند.

 درواقع به اشتباه انداختن نگاه ظاهر و نظر باطن مردم از راه صحیح که خداوند می‌فرماید: "صدّوا عن سبیل الله"، حرام است. زیرا انحرافات باعث تزلزل در دین و طریق زندگی سالم می‌باشد.

12) چشم زخم: چشم‌ها اثر مخصوصی دارند که اگر وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن چیز را از بین ببرد، یا در هم بشکند و یا به نحوی به آن صدمه بزند و اگر انسان است شاید او را بیمار یا روانی کند. در روایات اسلامی تعبیرات مختلفی دیده می‌شود که وجود چنین امری را تأیید می‌کند. در نهج البلاغه آمده است: العین حقٌ و الرقی حقٌ[18]؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است. و آیه مبارکه "و إن یَکاد الذین کفروا لیُزلِقونک بأبصارهم لمّا سَمِعوا الذکر و یقولون إنّه لمَجنونٌ"[19] برای چشم زدن نسبت به رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم خبر می‌دهد.

این حالت، نوعی حسد است و انسان حسود وقتی چیزی را مشاهده می‌کند که در نظرش شگفت آور باشد، حسدش تحریک می‌شود و با نگاه، زهرش را می‌ریزد. و حضرت یعقوب علیه‌السلام برای اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشم زخمی به ‌آن‌ها نرسد، فرمود که هنگام ورود به مصر همگی از یک دروازه نروند: و قال یا بنیّ لاتدخلوا مِن بابٍ واحدٍ وادخلوا مِن ابواب متفرقةٍ...[20].

13) چشم کور: افراد منافق و بی‌ایمان نه از خود نوری دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایی بهره‌مند هستند، آ‌ن‌ها در تیرگی‌ها و ظلمت جهلشان بسر می‌برند{ خوب دقت کنید که چشم شد "نون" بنابراین چون کور است، نون پشت حروف اعمال قرار نمی‌گیرد پس نه اخفا می‌شود و نه اظهار و نه ادغام و نه قلب به میم! پس آن‌ها همواره در ظلمات جهل خود متحیر و سرگردان هستند و خداوند می‌فرماید: ...و ترکهم فی ظلماتٍ لایبصرون[21]. اینگونه افراد هم از نوری که راه فراروشان را روشن کند، محروم هستند و هم از دیده‌ی بینا! و خداوند کافران را در دنیا بدترین تنبیهی که می‌کند"...  صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون[22]" است.

منافقین در قیامت هم به مؤمنین التماس می‌کنند که کمی از نورتان را به ما بدهید. مؤمنان می‌گویند نور ما بر شما حرام است. یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسورٍ له بابٍ باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب[23]؛ روزی که مردان و زنان منافق به کسانیکه ایمان آورده‌اند، می‌گویند: ما را مهلت دهید تا از نور شما برگیریم به آنان گفته می‌شود به پشت سرتان (دنیا) برگردید، پس نوری بجویید. سپس میان آنان دیواری زده می‌شود که دارای دری است؛ درونش رحمت است و بیرونش عذاب برای منافقان.

14) چشم حقارت: این نوع چشم مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همه چیز را در مال و ثروت می‌بینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده‌ی حقارت نگاه می‌کنند و عامه مردم را جزء اراذل و اوباش و کوچک می‌پندارند! "... و لا اقول للذین تزدَری اَعیُنکم لَن یُؤتیهُم الله خیراً ..."[24]؛ من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمی‌گویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکی به آن‌ها نخواهد داد.

صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچگونه پاداش و مزدی نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود. درواقع چشم حقارت، مخصوص شیطان و شیطان صفتان است!

15) چشم خائن: خداوند در کلام کریمش بعضی از چشم‌ها را خیانتکار معرفی می‌فرماید و آگاهی از نگاه آن چشم و آثار نگاهش را انحضار علم خدا می‌داند و می‌فرماید: یَعلمُ خائنة الأعین و ما تخفی الصدور[25]؛ خداوند به خیانت چشم‌های خائن و به آنچه از آن نگاهِ خطا صادر می‌شود (و از آنچه در سینه‌ها پنهان است)، آگاه است.

اگرچه هر عضوی از بدن انسان را خیانتی است چه در عیان و چه در نهان، ولی بجز چشم، هیچ یک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفی نشده است! زیرا اولاً: نگاه چشم سِرّی‌تر، نفوذش سریع‌تر و فرجامش از سایر اعضا خطرناک‌تر است. ثانیاً: چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و (فرد) می‌تواند تنها با دیدن صحنه‌هایی لذت(حرام) ببرد. ثالثاً: چشم، منشأ خیانت سایر اعضا است ولی اعضای دیگر اینچنین نیستند (زیرا چشم، نون است و چشم خائن،  پشت حروفِ همه‌ی اعمالش نقش مربی دارد و آن‌ها را تربیت به خیانت می‌کند. مثل اینکه آدم با حیا را می‌گویند؛ حیا به چشمش است).

16) چشم ناتوان: چشمی است که در پی جستجوی خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وی می‌خواهد با پیدا کردن نقص و کاستی، مجموعه جهان هستی را زیر سؤال ببرد. اما از دیدن نقص در عالم هستی درمانده می‌شود و  ناکام می‌ماند: ثمّ ارجِع البَصَر کرّتین یَنقلِب الیکَ البَصَرُ خاسِئاً و هو حَسیر[26]؛ بار دیگر به عالم هستی نگاه کن سرانجام، چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوی تو بازمی‌گردد درحالیکه خسته و ناتوان است.

این چشمی است که پشت نون ساکن هدایت نشده! یعنی بصیرت ندارد.

17) چشم خیره و بی‌حرکت: این حالتی است که در محشر به گنهکاران دست می‌دهد! مجازات‌های آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس گردن‌های خود را برافراشته و به سوی آسمان بلند کرده و حتی پلک‌هایشان بی‌حرکت می‌ماند و گویی چشمانشان می‌خواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتی سراسر وجودشان را فرامی‌گیرد که چشمانشان از حرکت می‌ایستد و خیره خیره به آن صحنه نگاه می‌کنند!

... إنّما یُؤخّرُهُم لیومٍ تشخَصُ فیهِ الابصار. مُهطِعینَ مُقنِعی رؤسِهم لایَرتدّ الیهم طرفهُم و أفئِدتُهم هواء[27]؛ خداوند کیفر آنان (ظالمان) را تأخیر می‌اندازد تا آن روزی که چشم‌ها خیره و حیران می‌شود. در آن روز سخت ستمکاران هراسان سر به طرف بالا می‌برند و چشم‌هایشان بی‌حرکت و دل‌هایشان مضطرب خواهد بود.

درواقع آن روز نون چشم‌هایشان ساکن می‌ماند چون عملی نمی‌توانند داشته باشند تا چشم حرکت کند، پس در حال سکون از همه‌ی برکات منقطع می‌شوند!

 

خصوصیات و عدد ابجد و جایگاه حرف ن

نون ساکن طبیعتش خاکی-جنوبی و از دسته حروف هواییه (آسمانی) است و مَلکش، حولائیل است. حرف "ن" ساکن را می‌توان چنین گفت که جان استعداد تراب در دنیاست و آن جوهریت حرکت و سِرّ وصل دو عالم سکون ابدی و ازلی است یعنی نون وقایه، یعنی نون نگهدارنده دو عالم ساکن! در تعریف "ن" ساکن همان بس که تنها حرفی است در الفبا که پشت تمام حروف کار می‌کند: پشت 6 حرف (ح خ ه غ ع أ؛ حروف حلقی) اظهار و در 6 حرفِ یرملون ادغام می‌شود (ی ر م ل و ن)  و پشت یک حرف  (ب)، قلب به م می‌شود و پشت 15 حرف بقیه، اخفا می‌گردد.

راستی فکر کرده‌اید که این حرف چه سرّی دارد که دارای دو مخرج است: دهانی که اذلاق است یعنی تیزی زبان (به صورت کامل ادا می‌گردد) و در بینی که به آن غنّه می‌گویند. و ظاهر نوشتنش به دو صورت در قرآن آمده است: الف) به صورت نون ساکن. ب) به صورت تنوین.

عدد ابجد حرف ن=50 و معادل عدد ابجد کلمه همه و کُل و لَکَ (یعنی برای تو) است. شاید اینطور معنا شود که پروردگار همه مخلوقاتش را  در دنیا برای تو ای انسان، راکع و ساجد کرده است تا تو نیز برای خدا، راکع و ساجد شوی! درواقع همه مخلوقات، سجاده‌ی عبادت انسان شدند تا با یک "سبحان ربی الاعلی و بحمده" اش، کمالِ بلوغ همه‌ی مخلوقات را به خالق، تعالی دهد!

حرف ن به عدد 50 برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است به عدد ابجد 707 که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) می‌شود برابر با جایگاه عددی حرف ن!

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متأسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.

نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده=50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 می‌شود. 23 سال طول کشید تا پیامبر صلی‌الله علیه و آله قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزی ِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماه‌ها و سال‌ها ظهور می‌دهد (زیرا برابر با جایگاه عددی حرف ث است که ملکش حضرت میکائیل علیه‌السلام می‌باشد که ملِکِ روزی است). و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته می‌شود (عدد ابجد کلمه بکا= 23 و جایگاه موضعی بکا=14=ن است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود. این اشک‌ها، جهنم وجود را خاموش می‌کند.

 

*جایگاه عددی حرف "ن" =14 است که حقیقت وجود 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در تمامی اعمال و کردار ما تأثیرگذار بوده و ما را به راه راست هدایت می‌کنند که خداوند متعال در حدیث کسا فرموده: انی ما خلقتُ سماءً مَبنیّة و لا ارضًا مَدحیّة و لا قَمرًا مُنیرا  و لا شَمسا مُضیئة و لا فلکا یَدور و لا بَحرا یَجری و لا فُلکا یَسری الا فی مَحبّة هؤلاء الخمسة الذینهم تحت الکساء ... هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ... . پس خداوند می‌فرماید که همه را برای آنان و به وجود آنان خلق کردم. ما هم ریزه خوار سفره رحمت آن عزیزان هستیم.

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

و جمع ارقام 14 برابر 5 می‌شود(5=4+1) که 5، حلقه بندگیست و همه‌ی ما باید به آن مفتخر شویم تا پس از مرگ از تمام سختی‌ها و عذاب‌ها آزاد شویم.

*نکته: عدد ابجد کلمه حیات=419 است که در جمع ارقامش 14 می‌شود و عدد ابجد کلمه موت=446 است که بازهم در جمع ارقامش14(=ن) می‌شود. پس حیات و موت در جمع می‌شوند: 28=14+14 که کامل کننده عمل در دنیا و آخرت خواهد شد! چراکه 28، عدد کامل است. و کلّ قرآن از 28 حرف تشکیل شده  (حروف الفبا، 28 حرف است) که 14 تای آن نورانی  (حروف مقطعه قرآن) و 14 تای دیگر، حروف ظلمانی هستند. 28 حرف را به شمسی و قمری نیز تقسیم می‌کنند. 14حروف شمسی، قیامت و 14حروف قمری، دنیا را جلوه می‌دهد. جایگاه عددی کلمه حیات در الفبا 41 است و جایگاه عددی کلمه موت نیز 41 است. پس حیات و موت که مجموعا 82=41+41 می‌شود ، امامِ عمل در دنیا و آخرت خواهد شد (عدد ابجد کلمه امام=82) زیرا حیات واقعی، انجام اعمال صالح است. و پاک شدن از گناه، عبور از موت به حیات است.

* همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است؛ عدد ابجد حروف نون =106 است و جمع ارقامش 7 می‌شود (7=6+0+1) یعنی هم همان کتابی است که در دنیا از طرف خداوند به دست بندگان رسید زیرا این کتاب است که با عمل به آیاتش، تمام حروف و کلمات زندگی ما را معنی می‌دهد و در جایگاه حقش می‌نشاند. و هم کتاب عمل بندگان به سوی خدا می‌باشد که چگونه با کتاب آسمانی تطبیق می‌کند!

و عدد 106 معنی می‌شود به 100+6: 100(=ق)+6(=و)=106(=قو) که قو، به معنای نگهدارید و خداوند یکتا در قرآن کریم می‌فرماید: یا أیّها الذینَ آمَنوا قوا اَنفسَکم و اَهلیکم ناراً وَقودُها الناسُ و الحِجارة علیها ملائکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعصونَ الله ما اَمَرَهم و یَفعلونَ مایُؤمَرونَ[28]؛ ای کسانیکه بخدا ایمان آورده‌اید خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید چنان آتشی که مردم (دل سخت کافر) و سنگ خارا آتش افروز آنست و بر آن آتش فرشتگانی بسیار سخت دل مأمورند که هرگز نافرمانی خدا را نخواهند کرد و آنچه به آن‌ها حکم شود (فوراً) انجام دهند.  و این همان سفارش انبیا و اولیاء علیهم السلام در دنیاست که می‌فرمایند: "اوصیکم بتقوی الله".

جایگاه عددی حروف نون =34 است. و برابر با عدد ابجد کلمه دل است. جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+3) و این بدان معناست که کتاب حق، در دل انسان باز می‌گردد و آن معرفت حق است. پس اگر دل با معرفت شد، تمام اعمال انسان، نشان معرفت او می‌شود! عدد 34 برابر با عدد ابجد کلمه اجل نیز است. محلی برای دو تفکر: اول اینکه همه اهل دنیا و مکان دنیا و جلوه‌های آن مانند ماه، خورشید و ستارگان همه می‌میرند یعنی اجل، شامل کُل می‌شود. دوم آنکه گناهکاران غافل، قبل از مرگ ظاهری، دلشان می‌میرد یعنی با آنکه حیاتِ ظاهری دارند، اما باطنشان مرده است. "صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون". پس قبل از مرگِ دل، توبه کنیم و از خدای خویش طلب مغفرت نمائیم تا احیا شویم! بسا که به مؤمنان خطاب می‌شود: "موتوا قبل أن تموتوا"." بمیرانید (هوای نفس حیوانی و رذائل وجودی را) قبل از مردنتان". تا حیات انسانی باقی بماند الی یوم القیامه. 

 

عدد 33 و 150؛ سرّ حرف اول و آخر کلمه مبارک قرآن:

پس آخرین حرف از حروف کلمه قرآن، حرف ن می‌باشد که اسرار حرف ن تمام نشدنی است و چنانچه نوشته شد مظهر ظهور حرف الف است که به صورت قلم معنا شده و حقیقت نون جوهر آن است عدد ابجد حرف ن =50 برابر عدد ابجد کلمه کل است و جایگاه عددیش 14 می‌باشد. این حقیقت درواقع باطن قرآن است که در مقابل اهل بیت یعنی 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین قرار می‌گیرد یا در اصل تمام قرآن، حقیقت وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس چه مناسبت است بین نون و قلم؛ درواقع بین حرف ق: اول قرآن کریم و حرف آخر آن که ن است، جایگاه حرف ق=19 و برابر تعداد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم است و جایگاه ن=14 است که باطن این 19 حروف است به کلام مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم که فرمود دو چیز گرانبها در بین شما می‌گذارم کتاب الله(باطن آن 19حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد) و عترتم(وجود مبارک 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین )!

اگر عدد 19و14 را با هم جمع کنیم 33 می‌شود: همه افراد مسن به سن 33 سالگی در بهشت می‌روند. رمز قرآن در سوره 33 (احزاب) و آیه 33 (تطهیر) که خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این آیه رمز و استثنا تمام آیات و حصر و اختصاص فقط به 14 نور مقدس معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دارد. و عدد ابجد حروف سیُ سه =135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است. و جالب است که جایگاه عددی کلمه آب بصورت بسیط(الف+با) 33 می‌شود! آیا غیر از این است که جان آب، باطن قرآن کریم است{ چراکه عدد ابجد کلمه آب بصورت بسیط 114 می‌شود؛ برابر با تعداد سوره‌های قرآن مجید} و از اسماء قرآن، کوثر است؟! و کوثر کیست؟!

پس این رمز در آخر قرآن کریم پرده گشایی می‌شود و قرآن مجید به حرفِ س (ناس) تمام می‌شود که عدد ابجد س =60 و برابر با عدد ابجد نام مبارک ام ابیها است.

چنانچه قلم به حرفِ س از نوشتن کلام خداوند باز می‌ایستد و تمام می‌کند. درحالیکه می‌دانیم اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین آل یاسین هستند و حرف س، قلب قرآن است و خطاب به پیامبر عظیم الشان اسلام؛ محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله می‌باشد: یس. و حروفِ سین به حرف ن تمام می‌شود یعنی جوهر هرگز از نوشتن بازنمی‌ایستد زیرا او خیر کثیر است!

نکته: اسم مبارک ام ابیها: جایگاه عددی ام=14=ن می‌شود و جایگاه عددی ابیها=19=ق می‌شود. پس جایگاه عددی ام ابیها می‌شود 33؛ همان نام عظما و اعظم فاطمه علیهاسلام‌{سیُ سه=135=فاطمه(س)}

 

*عدد 150(=سلطان)؛ سلطنت کتاب الله و عترتی

و در عدد ابجد این دو حرف (اول و آخر کلمه قرآن) می‌شود: ق=100و ن=50 که در جمع 150 می‌شود برابر عدد ابجد کلمه سلطان. و قرآن، سلطان همه‌ی معجزات و کتاب‌های آسمانی است. و سلطنت مقامی و معنایی و حروفی و کلامی دارد. و در مقابل باطنش قرآن ناطق؛ حضرت علی علیه‌السلام و یازده ذریه معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین و باطن حمد؛ حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل نورانیش؛ بالاترین وزنه عالم خلقت، اشرف، اقدس، اکمل و اتمّ همه‌ی خلقت درحقیقت سلطان عالم دنیا و آخرت می‌باشند.

و همچنین عدد 150 برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ علیم است که صفت مبالغه علم می‌باشد و علم اولین و آخرین درقرآن است: ..و لارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبینٍ[29]؛ و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب مبین و قرآن عظیم مسطور است.

خوب دقت کنید! درب خانه‌ی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام، باب الله است و در باطن؛ باب ثابت می‌شود وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام و باب متحرک، وجود مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است. از آنجا که در ِ این خانه، باطن گنج تمام کتب آسمانی و قرآن کریم و تمام اسرار از عالم بالا تا روی زمین می‌باشد، پس اگر حرف اول و آخر قرآن مجید(ب-س) و حرف اول و آخر سوره مبارکۀ حمد (ب-ن) و حرف اول و آخر آیه بسم‌الله الرحمن الرحیم (ب-م)[30] را روی دو باب درنظر بگیریم:

 

 

ب

ب

ب

 

س

ن

م

ق

ر

آ

ن

باب‌الله

 

 

 
 

 

 

 

 

 

حروف روی بابِ متحرک می‌شود سه تا حرف ب(=2) که در جمع می‌شوند 6 و درِ امارت امیری وجود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. و حروف روی باب ثابت؛ س(=60)، ن(=50) و م(=40) می‌شود که وجود مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ سین هست(ام ابیها)، نون هست(مربی عالم خلقت)، میم هست(گنج طهارت که خانم به اسم اُم در دنیا ظاهر شده) و جمع عدد ابجدشان 150؛ برابر با عدد ابجد کلمه سلطان است. پس یک در، امیر و یک در، سلطان می‌شود!

حال دقت کنید که جمع ارقام 150 هم 6 می‌شود یعنی در دو باب به عدد 6 می‌رسیم و در کنار هم می‌شوند 66؛ برابر با عدد ابجد نام جلاله الله که اینجا باب الله است! و جمع 6 و 6 می‌شود 12؛ پس تمام علم الساعة، علم الانبیاء، علم الاوصیاء و علم ظاهر و باطن همه در گنج این باب و خانه هستند!

خیلی جالب است که اگر حروف کلمه قرآن را در نظر بگیریم: بالای در متحرک می‌شود حرف ق(=19)؛ 19 حروف ِ بسم‌الله الرحمن الرحیم که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء، پایین در متحرک می‌شود حرف ر(=200) برابر با عدد ابجد کلمه عقل و نام مبارک امام حسن علیه‌السلام که وجود مبارک حضرت، ابالحسن علیه‌السلام است. و پایین در ثابت می‌شود حرف الف که خانم به عدد نسا(=111) الف است و بالای در ثابت می‌شود حرف نون که حضرت جوهر و مربی عالم است؛ درواقع حضرت فاطمه علیها السلام اسرار باطن حرف الف و نون است. و از طرفی در ثابت به وجود مطهر خانم  در باطن، صد به حروف است[31] و در متحرک، 100 به عدد یعنی ق(=19)، درواقع این در، باطنِ صدق است! و اینجا جایگاه صادقین است و نزول کلام وحی الهی در این خانه است؛ صدق الله العلیّ العظیم.

 

* چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود:

درواقع باید بدانیم چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود؟! و اسرار قلم ولایت با جوهر نون گنج قرآن را جزء توحید و اسرار خداشناسی و توحید محض و اخلاص و شناخت گنج ولایت با برکت ماندنی الی یوم القیامة کتابت می‌فرماید.

خداوند متعال فرمود: سبعا من المثانی؛ دوتا هفتاست یعنی 2تا 7 تا 14 تا است که غیر از اینکه تمام باطن قرآن، وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است، برابر جایگاه حرف ن هم است. پس پروردگارعالم تمام گنج حروف قرآن را با حرف ن؛ آخرین حرف قرآن ظاهرفرموده است!

بنابراین تا اینجا بیان شد که کلمه قرآن 4 حرف : "ق ر آ ن" است و اگر حروف قرآن را بصورت بسیط بنویسیم 11 حرف می‌شود: "قاف را الف نون" اگر با تعداد نقطه هایش(6) جمع کنیم 17 می‌شود که برابر عدد اسم مبارک خداوند؛ بهی است. حال اگر سه حروف نون را از 17 کم کنیم، 14 (=ن)می‌شود!

 

 

به لطف و عنایت خدای مهربان قطره‌ای از دریای بیکران باطن اسم مبارک قرآن مجید را چشیدیم. عاشقان معارف قرآنی ادامه مبحث را در جلد دوم این کتاب دنبال فرمایید.

 

اللهم ارحمنی بالقرآن واجعله لی اماماً و نوراً و هدیً و رحمة.

 

[1]. هاتف اصفهانی

[2]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 2

[3]. آیۀ 14

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 138

[5]. مواعظ عددیه؛ ص8

[6]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 75

[7]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ84

[8]. سورۀ مبارکه یوسف (ع)؛آیۀ 96

[9]. سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 13

[10]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 92

[11]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 43- سورۀ مبارکه معارج؛ آیۀ 44

[12]. سورۀ مبارکه زخرف؛ آیۀ 71

[13]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات 22و 23

[14]. سورۀ مبارکه دخان؛ ایه 54

[15]. سورۀ مبارکه فصلت؛ آیۀ 20

[16]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 65

[17]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 66

[18]. حکمت 400 نهج‌البلاغه

[19]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 51

[20]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ 67

[21]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 17

[22]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 171

[23]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 13

[24]. سورۀ مبارکه هود(ع)؛ آیۀ 31

[25]. سورۀ مبارکه غافر؛ آیۀ 19

[26]. سورۀ مبارکه ملک؛ آیۀ 4

[27]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیات 42 و 43

[28]. سورۀ مبارکه تحریم؛ آیۀ 6

[29]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

[30]. از آنجا که تمام محتوای قرآن در سورۀ مبارکه حمد و همه در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است.

[31]. عدد ابجد کلمه صد=94 برابر است با عدد ابجد نام مبارک خانم؛ عطیه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۱۴
عذرا شفائی

نظرات  (۱)

خیلی علی از متن زیبا و فوق العاده لذتبخش دینی و معنوی  -  با تشکر فراوان از استادبزرگوار که زحمت کشیده و اینچنین متن زیبای الهی و عرفانی که عینا درس زندگی هم هست برای ما قرار داده اند.   با احترامات فائقه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی