سیر عرفانی در عالم اعداد 11 تا20 (از مبدأ ک تا کاف؛به مقصد هو) بخش نهم
فصل ششم: تعریفی از عدد 16
عدد 16 برابر با جایگاه عددی حرف ع به عدد ابجد 70 میباشد. که این حرف در دسته حروف ترابیه یا خاکی است و طبیعت آبی-شمالی دارد و ملکش؛ حضرت لومائیل است. و از حروف نورانی( حروف مقطعه قرآن کریم) است اما در دستهی حروف قمری میباشد.
جمع اعداد 1 تا 16 میشود 136 که برابر عدد ابجد اسم مبارک مؤمن است. و 136 معنی میشود به 100+36: یعنی نگهدارنده 36 که برابر جایگاه عددی میم= نوزده= قله= نیل= کتاب=خاک میباشد. خوب تأمل کنید که هر یک چه مفهومی را بیان میکند؟!
جایگاه عددی حرفِ ع به عدد ابجد 70 برابر 16 است. پس اگر شأن عدد 70 و حرف ع را بخواهیم باید در جایگاه حروفی و عددی، به آن برسیم. اگر ارقام 16 را با هم جمع کنیم 7 میشود(7=6+1) و عدد 7، حمد خداوند یکتاست و سوره مبارکه حمد، 7 آیه دارد و عالم در حمد غرق است و شأنیت و مقام و ارزش از دنیا تا قیامت در حقایق قرآن و مقامات معنوی اهل بیت(ص) در باطن حمد ظاهر میشود. پس اینجا خیلی از چشمهها باز میشود: به شأنیت میبینید که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) خود، باطن حمد است و عینِ اول اسم مبارکش؛ علی(ع)، گشاینده چشمهی حکمت الهی که قرآن است به نام فاتحة الکتاب که خود شد نقطه زیر باء بسم الله! از عینِ علی(ع) عیون ما بینا شد
با حرف عین، چشمها بینا میشود و چشمههای حکمت در قلوب سرازیر میشود.
6 1 |
نکته مهم: عدد 16 دو سَر کمان دایره در قوس نزولی و صعودی میباشد زیرا هنگامیکه پروردگار عالم در عدد 6 روز خلقت فرمود: خلق السموات و الارض فی ستة ایام؛ آسمانها و زمین و دنیا را در 6 روز خلق فرموده، درحقیقت دایره خلقت به عدد 1 شروع و به عدد 6 تمام شده و شکل ظاهری عدد 16 را نشان میدهد
درواقع جمع دو عدد(6+1)، عدد 7 را نشان میدهد که تمام آسمانها و زمینها 7 طبقه هستند و ایام هفته 7 روز است... . پس جایگاه عددی حرفِ ع(=16)، ظهور شکل حرفِ ع را در عدد ابجد 70 و پایهی 7 نشان میدهد. و عدد 7 نوک قلم آفرینش در نقطهی پایه هفت در لوح دنیا نوشت یک شکل 7 بصورت لا است که توحید در عالم سطر شد لا اله الا الله.
*حرفِ ع(=16)، بصورت سه حرفی عین خوانده میشود:
و جانِ حرف عین، رسیدن به اربعین حقیقیِ آثار و اعمال است زیرا حرفِ ع به صورت "عین"(سه حرفی) خوانده میشود و عدد ابجد حروفِ عین=130 است. عدد 130 معنی میشود به 30+100: 100=ق، پس 130 یعنی نگهدارندهی 30 که قرآن عزیز در 30 جزء ظاهر شده است. اگر خوب دقت کنید جایگاه عددی حرف ق(=100) 19 میشود. پس تمام قرآن در 19 حروف بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد جمع است و نگهدارنده و حافظ 30 جزء قرآن میباشد.
عدد ابجد حرف ع=70 که برابر با عدد ابجد سی به حروف(اشاره به سی جزء قرآن) است(ع=70=سی). جایگاه عددی حرفِ ع=16 که جمع ارقامش 7میشود و تعداد آیات سوره مبارکه حمد که باطن تمام قرآن را دارد، 7 آیه مبارکه است. شأنیت و مقام و ارزش از دنیا تا قیامت در حقایق قرآن و اهل بیت(ص) ظاهر میشود و جانِ حرف عین، رسیدن به اربعین حقیقیِ آثار و اعمال است. حرف عین به یک معنا یعنی چشمه و پیامبر گرامی(ص) فرمودند هر کس برای خدا 40 روز خالص شود، چشمههای حکمت از قلبش به زبانش سرازیر میشود.{مَن اخلص لله اربعینَ صباحا فَجّرَ یَنابیعَ الحِکمَة من قلبه علی لسانه؛ بحارالانوار ج67 ص249}.
و جالب است کلمه ینابیع(چشمهها) به عین تمام میشود( یعنی حرف آخرش) و جایگاه عددی حروف عین= 40 میشود و کلمه بیعت که ریشهاش بیع است و آخرین حرفِ بیع، عین است یعنی بیعتی مقبول است که به جایگاه 40(=جایگاه حروفِ عین) ختم شود. و بهار به عربی ربیع خوانده میشود و بهار واقعی هم آخرین حرفش عین است که جایگاه عددیش 40 میباشد یعنی اربعین و این بهار است که بهشت است و میشود جنّاتٍ تجری مِن تحتها الانهار! یعنی عین(چشمه)، در بطنِ ربیع است! درواقع ربیع بدون چشمه، ربیع یعنی بهار نمیشود. و حرف ع، از حروف استعلاء است یعنی در کنار اینکه کتاب ظاهر خویش را شامل میشود در باطن، درجه کیفیت و خلوص عمل را به مرتبه بالای خود افشا میکند!
*16 یعنی 6 روی 10
16 درعالم خلقت، مقام شأنیت است و شأن عددی 16 به عدد 6 روی 10 باز میشود:
خانه کعبه 6 وجه و 4 ستون دارد و عدد 4 در جمع، 10 میشود(10=4+3+2+1) پس تمام کعبه، 16 را در نهایت شأنیت معرفی میکند که چشمه طهارت و بیت الله الحرام و مسجدالحرام و بیت المقدس است(الی یوم القیامة)
خلقت آسمانها و زمین در 6 روز ظاهر میشود(آیه 4 سوره مبارکه حدید) و پایهی خلقت از جمع عدد 1 تا 3 است که میشود 6(6=3+2+1). پس درواقع در دنیا 3 حجاب است و عدد 2 در توان 3 میشود 8 (8=2×2×2=3 2) عدد 8 به عربی ثامن میشود و ریشه کلمه ثامن، ثمن میباشد. آنجا ظرف رضا و محوریت قلب در رضای خداست و اینجا محلّ قلب به میم شدن است. پس عدد ولایت امام رضا(ع)، جانِ 8 است و اسم مبارک رضا(ع)، همان حروف ارض است و عدد ابجدش 1001 میشود. امیرالمؤمنین علی(ع) در مقام شأنیت، مرتضی است(مصدر میمی رضا) و ظرف تمام رضاهای عالم و ثمن ظهور رضا از جان اوست که امیر الامرا میباشد!
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
و عدد 2 به توان 4 میشود 16. پس در توان عددی طول عدد 2 در نهایت به شأنیت رسیدن مقام هدایت، به محضر یا مهدی(عج) است زیرا عدد ابجد یامهدی(عج)=70=ع=16(2 به توان 4) و در توان حرفی به ظرف رضا که تربتش بهشت است و مشهد همهی رضا به رضا رسیدههاست! یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیّة مرضیّة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی (آیات آخر سوره مبارکه فجر). اللهم الرزقنا
بنابراین عدد 6، جمع 3 رکن و اسرار الف وجود در عالم اسرار است به ظهور جمع عدد 1 و 2 و3 : 6=3+2+1 . جالب است که اگر عدد ابجد این 3 عدد را به حروف با هم جمع کنیم 105 میشود که برابر با عدد ابجد کلمه کهف است{(یک=30)+(دو=10)+(سه=65)=105} و عدد 105 برابر است با جمع اعداد 1 تا 14 و همچنین برابر است با 7 تا 15 تا! که جمع ارقام 105 هم، باز 6 میشود(6=5+0+1). جمع جایگاه عددی این سه عدد به حروف برابر 51 است {(یک=21)+(دو=10)+(سه=20)=51} که جمع ارقامش 6 میشود(6=1+5) . حال اگر 1و 2 و 3 را کنار هم بنویسیم 123 میشود که برابر با عدد ابجد کلمه حسنه {از اسامی مبارک خانم فاطمه(س)} است. 6 ، پایهی 60 میباشد که برابر عدد ابجد اسم مبارک "ام ابیها " و حرف" س" است که میزان حروف و عدد است چنانچه زمان هم در دنیا به عدد 60 ثانیه شروع میشود تا به یک دقیقه و بالاتر برود.
خوب دقت کنید! باز شدن این مطالب، شأن باطنی عدد را افشا میکند و اما خانه مبارک کعبه که روی اولین نقطه خشکی به نام ارض ساخته شده ، 6 وجه دارد. در دنیا هم هر کس بخواهد که مالک ملکی شود، باید صاحب 6 دانگ آنجا شود. قبر مبارک امام حسین(ع) که افشاء جانِ کعبه و حیات است، 6 گوشه دارد. در بهشت هم ملک هر مؤمنی 6 دانگ است.
قرآن کریم 114 سوره دارد که در جمع ارقامش 6 میشود (6=4+1+1). سوره آخر قرآن مجید یعنی سوره مبارکه ناس 6 آیه دارد و به حرف س=60 ختم میشود (6 ، پایه 60 است)!
عدد ترتیب نزول سوره مبارکه حمد به قلب نورانی پیامبر(ص) 5 و عدد ترتیب نوشتاری آن در قرآن مجید 1 است که 6=5+1(یعنی تمام رمز خلقت دنیاست). و این سوره مبارکه به 10 نام خوانده میشود، پس به عبارتی 6 روی 10 میباشد. آیا این مهندسی، اعجاز نیست؟! درحالیکه تمام قرآن، سبع مثانی است یعنی 14 تا( آیه 87 سوره مبارکه حجر) و عدد 14، همان گنج عشراست، اما درواقع 6 روی 10 هم میباشد{یادآوری میکنم که پیامبر(ص) فرمودند که تمام محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد جمع است ...}.
*دنیا هم به عدد 6 خلق شده و عالم دنیا شد کلّ یوم عاشورا( در عدد 10؛ عشر غرق است) پس تمام شأن دنیا، 6 روی 10 است و درحقیقت 16 که جایگاه عددی حرف ع به عدد ابجد 70 است و عدد ابجد کلمه لیل هم 70 است (که دنیا، لیل و قیامت، یوم است. پس خوب فکر کنید! لیل، حکمت پروردگار عالم است.
*جایگاه موضعی حرف ع به عدد ابجد 70 برابر است با 16:
در معنای ظاهری عدد 16 برابر با جایگاه عددی حرفِ ع به عدد ابجد 70 است که 70، برابرعدد ابجد کلمات لیل=احکام=یامهدی(عج) =یس=سی میباشد که تمام 30 جزء قرآن کریم در کلمه عین ظاهر شده است و عین، یکی از نامهای مبارک قرآن و یکی از القاب مبارک ائمه طاهرین(ص) است و در معنای باطنی کلمه عین، در قرآن به 70 معنا ظاهر شده است. از معانی آن: چشم، چشمه و وقتی کسی یا چیزی خیلی شبیه دیگری باشد، میگویند عینِ فلانی و یا فلان چیز است، شاید به همین معناست که وجودهای مبارک ائمه طاهرین(ص) را عینالله میخوانند! چنانچه در زیارت ایشان میخوانیم السلام علیک یا عین الله.
و همچنین عدد 70 برابر است با عدد ابجد حروفِ یس یعنی قلب قرآن. درحقیقت باطن لیل، خانم دو عالم؛ اُم السین است و خانوادهی محترمشان آل یاسین هستند(صلوات الله علیهم اجمعین). و همینطور که قبلا بیان شد؛ همهی موجودات عالم دنیا در ظرفِ حرفِ سین بدنیا آمدهاند. و حرفِ س به عدد ابجد 60 برابر با نام مبارک اُم ابیها(س) است.
از طرفی عدد ابجد ع=70=احکام=سی زیرا فقط در 30 جزء قرآن است که حکم خداوند صادر میشود{و البته هم به زبان قرآن ناطق یعنی ائمه طاهرین(ص)} و یکی از اسماء قرآن، حکمت است و خداوند حکیم چشمهی فیوضات حقیقت و انسان سازی و باب طهارت و رسیدن به چشمه حکمت را در دنیا و ملحق شدن به سرمنزل حوض کوثر که حقیقت چشمهی عین قرآن است را در آخرت، به بندهاش عطا میفرماید.
و احکام، تمام اوامر الهی بصورت امر به معروف و نهی از منکر را در خود جای داده است و خداوند احکام را وجه تمیّز بین حیوان و انسان قرار داد. زیرا احکام، امرِ پروردگار عالم در حیطهی عمل انسانی است و تنظیم حدود خداوند، تا در ساخت سیرت انسانی طبق اوامر الهی، به عین و شباهت حقیقی نسبت به امام معصوم(ص) برسیم(کپی برابر اصل!). درواقع ما فتوکپی ِ انسان کامل هستیم و تا برابرِ اصل نشویم به بهشت راه نداریم. پس با اجرای احکام، چشم دل روشن میشود و به معنای چشمه نور؛ عین الله واصل میشود! پس بنده حقیقی تا به سَرچشمه نرسیده، باید بندگی کند تا به آدرس حکیم درنسخهی حکمتش(یعنی قرآن) و با انجام فرائض احکام به چشمه برسد. زیرا هدف، به عین رسیدن است پس باید در توانِ 4 قدم بردارد!( عدد 2 به توان 4 برابر 16 میشود که هم معنای ظاهری و هم معنای باطنی دارد).
پس در حقیقت سِرِّ برابر شدنِ عددِ احکام با حرف عین این است که انسان باید در دنیا که حقیقت لیل است(ع=70=احکام=لیل)، نه فقط با چشم حیوانی بلکه با چشم انسانی(یعنی نظرِ قلبی) راه را از چاه تشخیص دهد و راه را پیدا کند. زیرا لیل غیب است و انسان را به ندیدنیها و باطن میکشاند و میرساند. از آیت الله سید علی قاضی قدس سره نقل شده که میفرمود: خداوند زبان حالی دارد که میفرماید: اللیلُ لی یعنی شب برای من است. درواقع لیل حکمت پروردگار عالم است که باید به آن رسید و دریافت کرد و جایگاه حکمت، قلب انسان کامل است و حضرت فاطمه(س) اُم الحکمت و اُم المحکمات میباشد!
توضیح کامل این است که: رسول خدا(ص) یک بُعد جمعی و یک بعد تفریقی دارد یعنی یک بُعد وحدت و یک بعد کثرت دارد. بُعد وحدتشان عقلشان و بعد کثرتشان، قلبشان است. حقایقی را که از عقل اول و خداوند میگیرند، در قلبشان تفضیل پیدا میکند، منتهی چون قلب رسول خدا(ص) در تحت الشعاع عقل است و عقل در ایشان فوق العاده قویست؛ به مرتبه درجه یک عقل است، بنابراین آنطورکه باید مقام قلب فعال نیست و مقام قلب ایشان که همان مقام جبرائیلی وجود ایشان است، یک تجسّمی در خارج پیدا کرده که حضرت فاطمه(س) شده است!
حضرت فاطمه(س) تجسم یافتهی مقام قلب پیامبر اکرم(ص) است. تجسم یافته یعنی به جسمیت درآمده است. یعنی قلب حضرت در بیرون وجود خودشان جسمیت پیدا کرده است! اینست که حقایقی را که پیامبر(ص) میگیرند اینها را در قلب حضرت زهرا(س) نازل میکنند و قلب حضرت زهرا(س) که ظرف کوثرعالم است، این حقایق را متکثرشان میکند و به همهی وجودهای مقدس و حتی به نحوی به تمام عالمیان ظهور و بروز میدهد!
از اینجا به یک قول مسئله اُم ابیها که حضرت را مینامند، معلوم میشود. در عربی به مادر، اُم میگویند اما اصل معنای اُم ، مرجع معنا میشود یعنی آن موجودی که موجودی دیگر به او رجوع میکند و قصدش از این رجوع، تکمیل است بطور مثال بچه در زمانی که حاجت دارد به مادرش رجوع میکند برای اینکه مادر او را تکمیل کند: اگر تشنه است، سیرابش کند.اگر گرسنه است، سیرش کند... بنابراین مادر، محلّ رجوع طفل است. البته در رجوع، تکمیل هم است. درواقع به کمال رساننده است.
پس ایشان باطن لیل و حقیقت حکمت است به این معنی که وقتی قرآن به رسول الله(ص) نازل میشد، به قلب خانم رجوع میشد و در قلب خانم نازل میشد و قلب حضرت زهرا(س) این حقیقت قرآنی را باز و تفضیل و تفریقش میکرد! اینکه خداوند در آیه 1 سوره مبارکه هود(ع) میفرماید: کتابٌ احکمت آیاته ثمّ فصّلت؛ کتابی که آیاتش محکم شد، بعد آیاتش تفضیل پیدا کرد. آنجا که محکم شد یعنی در عقل اول{ عقل پیامبر(ص)} است و آنجا که تفضیل پیدا کرد یعنی در قلب حضرت فاطمه زهرا(س) است.
نکته مهم اینکه عدد موضعی(جایگاه عددی) اسم مبارک فاطمه زهرا(س)= 78 است برابر با نام حکیم خداوند! از مقام الله جلّ جلاله، یک نور واحد بر عقل پیامبر(ص) میآید که جامع همهی اسماء الله است، اگر خود پیامبر(ص) به تنهایی میبود، این برکات به پایین تر نمیآمد و همانجا میماند و عالم پدید نمیآمد!
این نور بر قلب حضرت زهرا(س) وارد میشود و او متفرّق و متکثر میکند. اسماء را از هم جدا میکند و بعد از این اسماء را به عالم نزول میدهد و طبیعت بوجود میآید. پس حضرت زهرا(س) همان حکمت بالغه و قلب مجسم است! پیامبر(ص) میفرمایند: فاطمة بضعة منّی یعنی فاطمه از من است؛ وسع باطنی من است و مرتبه ای از من است. درواقع فاطمه زهرا(س) همان قلب تجسم یافته پیامبر(ص)است. هر دو یک حقیقت واحدهستند. و خداوند در معرفی در عالم بالا به جبرائیل (ع) میفرماید: هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها. صلوات الله علیهم اجمعین. سرّ این کلام در صلوات حضرت زهرا(س) است: اللهم صلّ علی فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها و سرّ المستودع فیها بعدد مااحاط به علمک. اینجا معلوم میشود که میگوییم: خدایا به حق فاطمه(س) و پدرش(ص)، فاطمه(س) و شوهرش(ع)، فاطمه(س) و دو پسرش(ع)، حضرت فاطمه(س) در مرکز دایره است و وجودهای مطهر در اطراف یعنی در محیط دایره هستند. چون همه ایشان به حضرت فاطمه(س) نیاز دارند. زیرا خانم مقام قلبشان هستند. بعد میفرماید: سرّ المستودع فیها؛ سرّی که در وجود خانم به ودیعه نهاده شده است. این سِر، همان حقیقت واحد الله جلّ جلاله است، که این حقیقت واحد الله جلّ جلاله جامع همه اسماء الله است، در قلب حضرت زهرا(س) واردشده است و قلب حضرت این را بازگشایی میفرماید که او، کوثر عالم وجود است.
*عدد ابجد کلمه عرش =عشر=570 است وعدد 570 معنی میشود به 70+500 :
500=عدد ابجد حرف(ث) که ملکش میکائیل(ع)؛ ملکِ روزی است. و امام حسین (ع) هم، رزقِ خونِ حیات الهی هستند چرا که ایشان مقام ثارالله را دارا هستند!{و ایشان، امام عاشورائیان است و عرش را بر عشر آورد. امام صادق(ع): کسی که قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کند[به حق معرفتش]، مانند کسی است که خدا را در عرش او زیارت نموده است؛ تهذیب الاحکام ج6.ص 517} که هم چشم به باطنِ انسانهای بینا داد و هم چشمهی حیات را به همهی لب تشنگان حقیقت و طریقت رسانید! پس در این دنیا نیاز به عین(چشم) است وعددِ500=ث، روزیِ رزقِ این عین است، چشم بینایی که راه را از چاه تشخیص میدهد! درواقع انسان را از ظلمات خارج کرده و به نور حقیقت و هدایت میرساند. انسان تا در دنیا هست باید صاحب این چشم شود، تا در قیامت با چشم بینا محشور شود!
پس همانطور که از کلمه (عرش) برمیآید، بالاترین مقام و مرتبهی عالم بالاست؛ جایی که اراده و مشیّت پروردگار عالم به عالمِ عرش میرسد بعد، کرسی و عوالم پایینی تا درعالم دنیا و عددِ عشر(10)، گیرندهی همه این نزولات و برکات است یعنی در حرفِ(ی)دنیا که برابر10 است. ظرفِ قابلی که با امامت امام حسین(ع) و همهی معصومین(ص) راه را از دنیا با عمل خالصانه تعالی میدهد تا در نزد پروردگار به مقام عند ربّهم یرزقون برسند و باقی و ابدی شوند.
نکته: عدد ابجد کلمه "یا مهدی (ص) " برابر با 70 میباشد پس عشر، مداومت دارد تا زمان آقا و مولایمان امام زمان (ص) و همیشگی است.
*عدد شانزده به حروف:
عدد ابجد حروفِ شانزده=367 است که معنی میشود به 300+67 یعنی افشا کنندهی 67 که برابر با عدد موضعی(جایگاه) کلمات خشوع= سیرت و عدد ابجد محیط است. جایگاه عددی حروفِ شانزده=52 میشود که برابر با عدد ابجد یا جایگاه موضعی کلمات زیر است: 52= حمد= شکر= نصر= خمس= فطر = قمر= ظهر= مرجع= نرجس = تیر= کاظم= شیعه است.
* عدد 16 به چه اعدادی قابل قسمت است؟
عدد 16 به 4 عدد قابل قسمت است(عدد 2 به توان 4 میشود 16) پس 16×4 میشود 64 که برابر با عدد ابجد کلمه دین= نوح(ع)= ناجی= وجدان است و برابر با جایگاه عددی الله اکبر= کشتی= مقیت= ذی الحجه= کوکبٌ دریٌ است.
جواب |
مقسومٌ علیه |
مقسوم |
1 |
=16 |
÷16 |
2 |
=8 |
÷16 |
4 |
=4 |
÷16 |
8 جمع: 15 |
=2 جمع: 30 |
÷16 جمع:64 |
چقدر جالب است که در جمع جوابها(1+2+4+8) به عدد 15 میرسیم؛ حوای روحانی و در جمع مقسومٌ علیههایش(16+8+4+2) 30=ل میشود که صاحب عدد 30، امیرالمؤمنین(ع) میباشد. حال اگر جمع عددهای داده شده را با هم جمع کنیم یعنی64+15+30 میشود 109 که برابر با عدد ابجد نام مبارک حسام و حروف مقطعه طسم است.
*عدد 16 در سورههای مبارکه قرآن مجید:
*شانزدهمین سوره قرآن به عدد ترتیب فهرستی: سوره مبارکه نحل میباشد به عدد ترتیب نزول 70 یعنی برابر حرفِ ع(=16)! جالب است که عدد ابجد کلمه نحل=88 میشود که در جمع ارقامش باز به 16 میرسیم! و این سوره مبارکه با 128 آیه شریفه در جزء 14 شروع میشود که عدد 128 برابر است با عدد نام مبارک حسین(ع)= باب المحمد(ص)= ساجدین= حسّ. در دایره سُور قرآن مجید روبروری سوره مبارکه زلزال قرار دارد.
*شانزدهمین سوره قرآن به عدد ترتیب نزول: سوره مبارکه تکاثر میباشد به عدد ترتیب فهرستی 102 که برابر با عدد ابجد ایمان= اعلا= مبین= اسما= بسم میباشد. و با 8 آیه شریفه، بیست و پنجمین سورهی جزء 30 است. و در دایره سُور قرآن مجید، روبروی سوره مبارکه رعد قرار دارد. حضرت علی(ع) در حدیث نورانیت میفرماید حضرت محمد(ص) صاحب زلزله شد و من صاحب رعد!
*جزء 16 شامل 269 آیه شریفه است که از آیه 75 سوره مبارکه کهف شروع میشود و در ادامه سوره مبارکه مریم(س) و طه(بطور کامل) است. این جزء با حرفِ( ق) شروع و به حرفِ( ی) تمام میشود؛ درواقع عدد ابجد (ق=100) باضافه (ی=10) میشود 110 که برابر با عدد ابجد نام مبارک علی(ع) است!
* شانزدهمین سورهی جزء 30؛ سوره مبارکه ضحی است. و شانزدهمین سورهی قرآن که با حروف مقطعه شروع میشود؛ سوره مبارکه روم(الم) است.
فصل هفتم: تعریفی از عدد 17:
عدد 17 برابر است با جایگاه عددی حرفِ ف به عدد ابجد 80 که از دسته حروف آتشی(ناریه) یا نورانی است و طبیعت آتشی-مشرقی دارد و ملکش حضرت میرهمائیل است. حرفِ ف دارای 7 صفت است( همس، رخوت، انفتاح، استفال، اُذلاق، سکون، نفخ و هریک از این صفات مفهوم حقیقی خود را در وقت خواندن در کلام افشامیکند) و وقتی فا خوانده میشود، حرف الف که به آن چسبیده هم 7 صفت دارد بنابراین حرف فا به تنهایی دارای 14 صفت است و تمام مجموعهی گنج صفات در آن متجلی است.
*جمع اعداد 1 تا 17 میشود 153 که برابر با عدد ابجد کلمه جلابیبهنّ است و جمع ارقامش 9 میشود(9=3+5+1). و عدد 153 معنی میشود به 100+53: یعنی نگهدارندهی 53 که خیلی پر معناست که عدد 53 برابر با جایگاه کلمات معنی= یقین= رکوع= مربّع= قدیر= ناصر و برابرعدد ابجد نام مبارک آسمانی پیامبر؛ احمد(ص) است!
*جایگاه عددی کلمه " دال "(یعنی دلیل) برابر 17 است. پروردگار عالم تمام ظهور خلایق خود را به دلیل تعریف خودش، خلق فرمود چرا که فرمود: دوست داشتم شناخته شوم(انّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت و ان اعرف)، پس همهی زیبائیهای مخلوقات تعریف اوست، همه بر محور یک دال اراده و مشیّت ذات اقدسش انجام شده، کلمه دال همان حرف (د) است که عدد ابجد د=4 میباشد که گنج خلقت به سرّ دلیل به محوریت دال ظهورکرد و به 4 اسماء مبارک آشکار گردید. و عدد 4 در جمع یک تا 4، ظهور گنج عشر یعنی 4 روی 10 یعنی 14 معصوم(ص) را افشا فرمود.{نکته: عدد ابجد نام مبارک موسیٰ(ع) (با الف مقصوره) 117 میشود یعنی نگهدارنده 17. خوب تأمل کنید که موسیˈ به معنی از آب گرفته شده به عدد 117 یعنی چه؟! }
درحقیقت سرّ گنج دال اولین نور، وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) است که در قرآن کریم 4بار نام مبارکش آمده و از نور مبارکش در عالم بالا، 4 معصوم(ص) ظهور پیدا کردند که با خود بزرگوارش، پنج تن(ص)شدند که در یک نور به نام نورٌ واحد(ص) متجلی شدند.
پس در عالم دنیا، در گنج 4 حقیقت بهار و اربعین و طهارت در روز 17 ماه ربیع الاول که جایگاه عددی کلمه دال= 17 است، وجود نازنینش در دنیا در جایگاه حقیقی خودش ظهور و تولد یافت{ شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال تولد حضرت را هفدهمین نسل از حضرت آدم(ع) آورده است}. عدد ابجد کلمه دلیل=74 است که برابر با عدد ابجد سید میباشد و وجود نازنینش سید السادات، سید النجبا و الصدیقین و سید المرسلین است{ در ادامه همین مبحث توضیح کامل آمده است}. و جالب است که اگر ارقام عدد 74(=دلیل) را در هم ضرب کنیم 28 میشود که عدد کامل است(28=4×7) و اگر ارقام 74 را با هم جمع کنیم 11 میشود(با توضیحاتی که در مبحث عدد 11 بیان شد).
*عدد ابجد وجهالله=80 است که 80=عدد ابجد حرف(ف) و جایگاه عددی(ف) =17 است که 8=7+1میشود. جایگاه عددی وجهالله =44 است که جمع ارقامش 8 میشود.
*اما جالب است که عدد ابجد کلمه اعداد=80 و برابر با عدد ابجد حرف ِ ف است. و جایگاه عددی کلمه اعداد= 26 است که 26، برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و انسان باید در طول(عدد، در طول و حرف در عرض است) حافظ حدودالله باشد. درواقع حرفِ ف در مقام فوز است و کسانی به فوز عظیم خداوند میرسند که حدود خدا را در طول و عرض زندگیشان اجرا کرده باشند. و جالبتر اینکه طبق نظر دانشمندان 80 درصد از مواد مرکز زمین از آهن تشکیل شده است! و سوره مرکزی قرآن(57=2÷114) نیز، سوره مبارکه الحدید(آهن) است و عدد ابجد الحدید هم 57 میشود. ببینید که مهندسی خلقت چقدر دقیق است که در مرکز(زمین) هم وجه الله است و نگهدارنده حدود الهی!
پس انسان، موجود کامل است و اگر بخواهد صورت و سیرت انسانی خودش را حفظ کند، باید در محدوده حدید قرار بگیرد!
نماز که ستون دین است در 5 نوبت {به عدد 5 تن(ص)} و 17 رکعت خوانده میشود. و خداوند متعال خواندن 17 رکعت نماز را در شبانه روز بر ما واجب کرده است که دلیل بندگی است اما به شرط رضای او و رو به قبله کردن است. نماز، عمود و ستون دین ما میشود. شرط رضا یعنی عمل بدون تغییر از راه راست و قبله یعنی خانه توحید؛ کعبه جانها و عمل صادقانه در تمام مسیر، پشت سرِ امام معصوم(ص) و طبق حکم حدود خدا. پس رسیدن به رضا، زبانی نیست بلکه طبق رضای قلب حجت خداست! نکته جالب اینکه ساعت 17، ساعت 5 بعدازظهر است و جمع ارقام 17(8=7+1)، ما را به عدد 8 میرساند یعنی رضای خدا و عدد 8 بر مبنای 2 میشود 1000 یعنی انشاءالله به اسم غنی خداوند وصل میکند!
*دایره خلقت از 1 شروع و به 7 ختم میشود:
درواقع دایره خلقت به عدد 7 که کلّ حمد است، به وجه 7 طبقه آسمانها و 7 طبقه زمینها تشکیل شده و عدد 8 ، راه خروج و تعالی است یعنی دایره خلقت به یک شروع میشود و به 7؛ عدد حمد ختم میشود(8=7+1).
**نکته: درحقیقت عدد 15 که در مبحث خودش بیان شد که یکی از اسرار است، غیر ازاینکه از جمع اعداد 1 تا 5 تشکیل شده، از جمع عدد 7 و 8 هم تشکیل میشود:
پس درواقع عدد راه صعود 17 است که برابر 17 رکعت نماز و برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "بهی" است. جالب است که عدد ابجد کلمه بها=8 میشود که در دعای سحر ماه مبارک رمضان از کلام نورانی امام محمد باقر علیهالسلام میخوانیم: اللهم انی اسئلک مِن بَهائک بأبهاه و کلّ بَهائک بَهی اللهم انی اسئلک ببَهائک کلّه.
پس اگر عدد 1 و 7 را با هم جمع کنیم 8 میشود یعنی باید بها بدهیم تا به ثمنِ رضوان الهی برسیم و تنها راه 17 رکعت نماز است. چنانچه پیامبر(ص) فرمودند: الصلوة معراج المؤمن[1].
7 1 |
1 7 |
نکته قابل توجه اینست که در هندسه عالم که خلقت از نقطه خشکی(ارض) زیر خانه خدا کشیده شد، به شعاع عددی 9 و به طبقه بندی ساختمان خلقت دنیا در شکل 7 طبقه آسمان و 7 طبقه زمین، درواقع از نقطه یک شروع و به 7 ختم میشود. در اصل دو عدد بر ما ظاهر میشود اگر از راست به چپ کشیده شود عدد 71 را مینمایاند که برابر است با با عدد ابجد کلمه باب الله که ظهورعالم خلقت است و در حروف برابر عدد ابجد کلمه ا̃لـ̃م! درحقیقت تمام رمز عالم در این عدد مکشوف است! *نکته: وجود مبارک حضرت فاطمه(س) هم مظهر سِرّالاسرار حروف الم(=71) است زیرا:
1)عدد ابجد کلمه نسا=111، برابر با حرف الف است. 2)جایگاه عددی کلمه نسا=30، برابر با حرفِ ل است( پس میشود ال). 3)وجود مبارکش، طاهره است و جایگاه عددی کلمه طاهره=40، برابر با حرفِ م است. بنابراین حضرت فاطمه(س)، گنج باطن الــم میباشد!
و اگر از چپ به راست کشیده شود، عدد 17 را مینمایاند. و چنانچه بیان شد در جایگاه وجه اللهی ظهور دارد که همهی عالم، وجه خداست و با ظهور قدوم مبارک اصل و مبدأ و آغاز و سرمنشأ خلقت؛ پیامبر اکرم(ص) معنا میشود. او که ظهور نور تام است و اَکمل و اشرف و اقدم و اقدس همهی مخلوقات است. پس خداوند آنچه خواست ظهور دهد در عالم دنیا در بطن حمد و در گنج عدد 17 و در اسرار باب الله خانه ولایت، منزل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و فرزندان نورانی و معصومشان(ص) میباشد. پس واقعیت وجود مبارک پنج تن(ص) همان 17 است زیرا در جایگاه ساعت 5 بعدازظهر، ساعت17 نمایان میشود. حالا عظمت عدد 17 را در علم الساعة ببینید!
خوب دقت کنید که انتخاب خداوند به عدد 17 رکعت نماز یعنی چه؟ و جالب است که 17 رکعت نماز، 34 سجده دارد و نمازهای نافله 34 رکعت است. در اصل 51 رکعت نماز میشود(یعنی 3 تا 17 تا) که برابر با عدد موضعی کلمه سلطان است و انسان، با نماز مقبول به سلطنت حقیقی انسانیت به درجه عالم کمال و صعود در ثمن عالم بهشت راه پیدا میکند. و اتصال همهی انسانها با امام زمانشان با نماز است. و آنچه که در زندگی حیات واقعی و سلامت روح و نفس است، از نماز حاصل میشود. چنانچه خداوند متعال در آیه 45 سوره مبارکه عنکبوت میفرماید: إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر. و پیامبر(ص) فرمود: الصلوة عمودالدین- الصلوة معراج المؤمن.{میزان الحکمة ج5. ص370}
درحقیقت ارتباط بندگان خدا با ائمه طاهرین(ص) از بطن عدد 5 نماز و از درون 17 میباشد. اینکه عدد 5 دربعدازظهر به 17 میرسد شاید به این منظور باشد که پیامبر(ص) خود، ظُهر عالم وجود است. پس بعد از ظهرِ وجود نازنینش، فرزندان نورانیش(ص) قدم در عرصهی دنیا گذاشتهاند و ساعت را تکمیل کردهاند، پس میشود 5 در بعد از ظهر وجودش؛ یک 5 در عالم بالا قبل از ظهور بوده و یک 5 بعد از ظهور وجود مبارکش در شهر مدینه منوره، در باب الجنة؛ خانه ولایت و گنج رسالت؛ خانه حضرت فاطمه(س) در زیر کسا است! الله اعلم
*اسرار روز 17 ربیع الاول
عظمت مقامات عددی را نمیتوان با حروف نوشت زیرا عدد، روح حروف است و بِساطتش عالم گیر است. امّا چون تا حدودی مقامات بیان شد لازم دانستم این نکته مهم را ذکر کنم:
وجود مقدس رسول اکرم(ص) و امام صادق(ع) در روز 17 ربیع الاول بدنیا آمدند. این دو تولد درواقع جان و حقیقت سرّربیع هستند. 17= جایگاه عددی حرفِ(ف) است یعنی آقا رمزی از عالم فوز است با جلوهی عدد 17 که برابر تعداد رکعات نماز در شبانه روز و سرّعدد 7 روی 10 است. ایشان سبع مثانی(2 تا 7 تا=14 تا) هستند یک 7 خودش و یک 7 فرزندش امام صادق(ع) که به عدد7 بدنیا آمد(یک خودش+6ذریه دربطنش) پس درواقع 7 باطن رسالت(حمد) و 7 باطن ولایت(حمد) میشود سبع مثانی!
اکثر ما فقط میشنویم و دقت نمیکنیم که واقعه عظیم تولد وجودهای مبارک، افشاگری سرّی از اسرار پروردگار عالم است و در مهندسی خلقت، کامل کننده و تعریف واقعی توحید و عظمت پروردگارعالم میباشند!
چنانچه بیان شد شروع خلقت دنیا به پرگار خالق هستی از نقطه ارض( خشکی) زیر خانه کعبه به تمام عوالم دنیا که در شش روز خلق شد[2] و به 7 طبقه آسمانها و زمینها و آنچه بین آنهاست ظاهر شد: "هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً ثمّ استوی إلی السماء فسوّٰهنّ سبعَ سماواتٍ و هو بکلّ شیءٍ علیمٌ"[3]. و "ألم تروا کیف خلق الله سبع سماواتٍ طباقاً"[4]. پس اگر رسم آن را که بصورت دایره است اینطور شروع کنیم: از آسمان و زمین به عدد 1 تا 7 حلقه تمام شود.
درواقع دایره رحم دنیا، نگهدارنده تمام محتواست. پس آنچه در این دنیا ظهور دارد از باطن 17 است. آنچه خلق شد همه از نور مطهر حضرت محمّد(ص) است. حالا هم مقام حضرت فاطمه(س) را ببینید که چگونه لیله قدر است(زیرا از نور مطهرش 7 طبقه آسمانها و 7 طبقه زمینها خلق شده است) و هم ظهور و تولد همهی موالید انبیا و اوصیا و نور اتمّ؛ خاتم انبیا؛ حضرت محمّد(ص) در دنیاست؟! و چون باطن تمام ظهور در گنج ربیع است، چون وجود مطهرشان بهار حقیقی هستند زیرا همه سبز کننده و باطن بهشت هستند، پس در دنیا به ظاهر هم قدوم مبارکشان در عدد 17 ماه ربیع الاول ظاهر میشود[5]. و درواقع یکی از القاب مطهرشان ربیع الانام است.
اما 17 رکعت نماز، مجرای اتصال به تمام موهبتهای الهی یعنی معصومین(ص) و قرآن عزیز و اتصال به قرب الهی است. اما اگر خوب دقت کنید تولد نورانی امام صادق(ع) مصادف با ظهور قدوم مبارک است. درواقع رسالت، آورندهی انوار هدایت هستند در قوس نزولی به همه انسانها و در قوس صعودی، گنج ولایت است که هادی رساندن هدایت شدگان به قرب الی الله است.
امام باقر(ع) به عنوان شکافنده علوم خود، هفتمین معصوم و پنجمین امام است و او دلیل افشای تمام حقایق حدود خداوندی است. اگر دقت کنید کنیه مبارکش اباجعفر است یعنی پدر همهی سینههای مملو از شیر علم و خزانه علم خداوند زیرا او عالم آل محمد(ص) است (پس امام باقرعلیه السلام درس داد)، اما فرزند نورانیش به عنوان مولود روز 17 ربیع الاول، جعفر نامیده شد. او محتوای کلّ علم پدر است اما با لقب صادق(ع) که فاعل صدق است.
درواقع تمام منظور پیامبر(ص) از رسالتش به امام باقر(ع) مکشوف شد و عمل به تعلیمات نورانی امام باقر(ع) باید به عمل صادقانه صعود کند تا به قرب الی الله برسد. پس امام صادق(ع) رئیس مذهب جعفری نام گرفت زیرا دین و علم دین به امام باقر(ع) بیان شد اما به وجود امام صادق(ع) جریان یافت و حرکت کرد( مذهب از ریشه ذهب یعنی رونده است).
نکته مهم این است که نزول به دنیای اسفل السافلین از عالم بالا به پایین است اما صعود از پایین به بالاست. اینجاست که سخت است و صعب. اینجاست که صدق، ریشهی حرکت میشود. جا دارد کلمه صدق را معنا کنم: اگر حروف کلمه صدق را به دو قسمت جدا کنیم میشود صد+ق: صد؛ عدد صد (به حروف) را معنا میدهد. و حرفِ ق؛ به عدد ابجد 100(به عدد) است و هم ریشه کلمه تقوا یعنی نگهدارنده است. پس صد(100 به حروف) ق(100 به عدد) میشود؛ صد در 100! و صدق را معنی میکند.
خوب دقت کنید! صد به حروف، عرض زندگی ماست و 100 به عدد، طول زندگی ماست و خوشا به سعادت کسی که هم در طول و هم در عرض زندگی صادق باشد امّا توشهی این صدق که راه صعود را بازمیکند فقط تقواست و کنیه مبارک امام صادق(ع)، اباعبدالله است. درواقع با مدال عبداللهی، مجرای صدق را بر همگان میگشاید و راهنمایی میکند و همه ما شیعیان افتخار میکنیم که مذهبمان جعفری است.
پس در عدد 17 چه اتفاقهای باعظمتی افتاده است؟! تمام احوالات دنیایی و نزولات رحمت الهی و صعود آن به قرب الی الله همه در عدد 17 میباشد. جالب اینجاست که دنیای 7 اگر راه صعود به 8 نداشته باشد، زندان است و در آخر اهل دنیا در دنیا زندان میشوند که آن جهنم است که 7 درکه دارد! اما وقتی پیامبر(ص) میفرماید: الصلوة معراج المؤمن یعنی راه صعود فقط 17 رکعت نماز است زیرا یک باضافه 7 میشود 8 یعنی ثمن عالم. رسیدن به ثامن الحجج به محور گردش طواف 7 بار خانه خدا و رسیدن به 8 درجه بهشت . پس به رضای خدا رسیدن از مجرای ثامن الحجج درحقیقت بدون رضا راه بسته میشود. این ثمن خریدن بهشت است.
جان و حقیقت 17( هفده) به حروف در تولد زهرا(س)
در عالم زمینی وجود مبارک پیامبر(ص) در 17 ربیع الاول، بعد از 17 نسل از اصلاب شامخه و ارحام مطهره که باطن جسمیت حروفی میباشد، تمام مقاماتِ ربیع به وجود مبارکش که خود عدد 1(باطنِ الِف) و 13 نور مقدس معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش است، آشکارمیشود و دنیا را مزیّن به ارواح طیبه و قدوم مبارکش تربیع مینماید {14=13+1؛ به عبارتی 4 روی 10 یعنی همان گنج عشر و حقیقت 40 که برابر با عدد ابجد حرف م است. و پیامبر(ص) که باطن و جانِ حمد خداوند است، خالق یکتا نام زیبایش را با شروع حرف م{در ابتدای حمد} بر همه آشکار کرد؛ مـحمد صلوات الله علیهم اجمعین} .
و بعد از 45 سال از عمر مبارکش( که 5 سال از بعثتشان میگذشت) به حقیقت اربعین هفده (به حروف) به وجود خانم حضرت زهرا(س)؛ عطیهی عالم (بالاترین اعطای حق) نائل شدند(عدد ابجد حروفِ هفده= 94=عطیه)! و همهی فرزندانش اربعینی هستند زیرا امام انسانها قرار گرفتند و منقلب کننده حیات حیوانی به حیات انسانی شدند(الی یوم القیامه). و ما با گرفتن مولودی هر یک از این عزیزان، به چشمه جوشان حیات طیب آنها وصل میشویم، چون عدد ابجد کلمه مولودی =96 و برابر است با اسم مبارک الله با لام مشدد که آن توحیدی بودن محض ایشان و خلوص و معصومیت آن عزیزان است.
عدد ابجد حروفِ هفده=94 که برابر با عدد ابجد نام مبارک عطیه(س) است، خداوند متعال عظمت رحمت و محبت خود را به پیامبر(ص) در بالاترین و با عظمتترین و با اکرامترین هدیهاش به وجود آقا یعنی به عالم هستی، عطیه عنایت فرمود و سوره مبارکه کوثر را در شأنش نازل فرمود: انّا اعطیناک الکوثر. پس ربیع واقعی به تمام وجه به وجود مبارکش در دنیا و در آخرت تمام زیباییهایش را افشاکرد چون کوثر، حقیقت آب است و تا آب نباشد آبادانی نیست! شاید اینجا بخوبی باطن عدد 17 به وجود حضرت فاطمه(س) که خلقت 7 طبقه زمینها و آسمانها از وجود مبارکش است، آشکار شود.
همچنین 94 برابر با عدد ابجد کلمه صد است که در حقیقت یکی از صفات فاطمی خانم است یعنی هرگز جهنم و رجس و پلیدی و گناه و حتی ظلمات در وجود نازنینش راه ندارد. او صدی است که شیعیان خود را هم از آفات و بلایا و خطرات دنیوی و اخروی حفظ میفرماید. درواقع اگر کسی به حقیقت نماز برسد در دنیا به باطن عدد هفده یعنی 94 نائل میشود که هم در جمع ارقامش؛ 9 و 4 میشود 13 و قلب به میم میشود یعنی طاهر میشود، هم با نماز مقبول به ذکر اکبر امام معصوم(ص) متصل میگردد. اینجا نماز برای ما تنهی عن الفحشاء و المنکر میشود که صدی است که راه تمام وسواسها و خنّاسها و ظلمات را میبندد و انشاءالله ما را فاطمی(س) قرار میدهد. اللهم الرزقنا
و جالب است که عدد 94(=هفده) برابر با جایگاه عددی حروف "سیصد و سیزده" و عدد ابجد کلمه عزیز هم میشود. دقت کنید رابطه باطنی اتصال به 313 چگونه است؟!
جایگاه عددی حروفِ هفده=31 میشود که برابر با کلمات لا= اشهد= اراده= آسیه= اصل= تواب= سبوح= داعی است.
*حروفِ قرآن کریم به حرفِ ف(=17) نصف میشود:
نکته جالب اینکه حروف قرآن کریم نصف میشود به حرفِ ف( به عدد ابجد 80 و جایگاه 17) در کلمهی ولیتلطّف که برکت لطف خدای مهربان به بندگانش است، در آیه 19 سوره مبارکه کهف که هجدهمین سوره قران مجید از نظر فهرستی است!
*سوره مبارکه اسرا؛ هفدهمین سوره قرآن کریم:
هفدهمین سوره از قرآن کریم، سوره مبارکه اسرا است که جزء 15 با این سوره شروع میشود. یادآوری میکنم که عدد 15 شد ظرف حیات...، و چون میدانیم که عدد 5 در ساعت، همان 17 شد، رابطه این عدد اسرار عددی معراج پیامبر(ص) را آشکار میفرماید که خود وجود مبارکش، صاحب حمد است و باطن 7 آیه آن که در ترتیب نزول 5 است و جمع عدد 1 تا 5 میشود 15 و ظهور دایره خلقت از یک شروع و به 7 تمام میشود و 17 را نشان میدهد.
حال خوب دقت کنید به اعجاز عددی در سوره مبارکه اسرا که اولین آیه آن معراج پیامبر(ص) است: سُبحان الذی اسرا بعبده لیلاً مِن المسجدالحرام الی المسجد الاقصاالذی بارکنا حوله لِنریه مِن آیاتنا إنّه هوالسمیع البصیرُ؛ پاک و منزه است خدایی که در مبارک شبی بنده خود را از مسجدالحرام به مسجد الاقصائیکه پیرامونش را(به قدوم خاصّان خود) مبارک ساخت سیر داد تا آیات(و اسرار غیب) خود را به او بنمایاند که خدا به حقیقت شنوا و بینا(به امور غیب و شهود عالم) است. پس از جمع ارقام 17(7+1)، عدد 8 بدست میآید که باطن درجات بهشت و عالم اسرار است.
درحالیکه از لیل به نهار، از اسفل به اعلا و از نزول به صعود عند ربهم یرزقون و ذیقعدی که هرگز پای هیچ مخلوقی بدان نرسیده( یعنی قاب قوسین او ادنی؛ آیه 9 سوره مبارکه نجم) حضرت قرار گرفتند! همه از باطن 17 و شکافته شدن همهی بطن آسمانها و زمینها راه خروج و صعود به مقصد انّالله و انّا الیه راجعون و عند ربّهم یرزقون به وجود مبارک حضرت اعلا مرتبه محمد مصطفی(ص) است.
*توضیحی پیرامون سوره مبارکه نجم:
سوره مبارکه نجم، سجده واجب دارد. درضمن اینکه عدد ترتیب فهرستی آن در قرآن کریم، 53 است برابر با عدد ابجد نام مبارک احمد(ص) و عدد ترتیب نزولش 23 است. شاید به این معنا که 23 سال زحمت رسالت حضرت با معراجش مُهر ثبات و ظهور اسرار گنج هستی و تمام اسرار پنهان را آشکار و با نور تامّش همهی ظلمات را پاک فرمود و راه شک و ابهامات موهوم را بست. و عدد 23 برای عالمیان مجرای رزق وحی الهی گردید.
تعداد آیات این سوره مبارکه 62 آیه شریفه است که در شصت و دومین آیه، آیه سجده واجب آمده است. اگر با چشم دل و ادراک قلبی کامل توجه کنیم، میبینیم که این ستارهی درخشان چگونه راههای آسمانی را بر زمینیان گشود و باب بندگی خالصانه و توحید محمدی(ص) را بر همگان آشکار کرد زیرا عدد 62 برابر است با عدد ابجد اولین حرف قرآن؛ب(بـسم الله سوره مبارکه حمد) و آخرین حرف قرآن کریم؛ س( کلمه ناس سوره مبارکه ناس)، طوری بهم پیوست که نور علم اهل بیت(ص) را بر همگان، بـس قرار داد. از اسفل به اعلا، از شرق به غرب، از شمال و جنوب و همهی اقطار سماوات و ارض را اتصال داد و همهی عاقلان را به یخرجهم من الظلمات الی النور رسانید. ببینید چگونه اعداد تکلم دارند؟!
پس سوره 17 هم محلّ نزول و هم محلّ صعود همهی برکات الهی است! اگر به شکل عدد 7 دقت کنید، دو سَر قوس نزول و صعود در نقطه آخر عدد 7 نشان داده میشود.
*رابطه عدد 80(=ف=17) و کشتی حضرت نوح(ع):
در ادامه مبحث عدد 11(قسمت ذیقعد) که جریان کشتی حضرت نوح(ع) بیان شد، جالب است که تعداد افرادی که سوار کشتی شدند و نجات پیدا کردند، 80 نفر بودند به عدد حرفِ ف و جایگاه عددی 17. و این کشتی به فرموده امام صادق(ع) 80 سال طول کشید تا ساخته شد. و وقتی 40 روز آسمان بارید، درواقع 40 روز هم از زمین و چشمهها آب بیرون جوشید. خوب دقت کنید! به عدد 80 به حرفِ ف و جایگاه موضعی 17(17=ف=80). درواقع عدد 80 ؛ دو تا 40 تاست به قوس صعودی و نزولی. پس به امر خداوند کشتی به سلامت روی کوه جودی نشست. درواقع روی نقطهی جودی که مُنتهای منّت جود خداوند به بندگانش است. زیرا آنجا جایگاه فوران نعمتهای خداوندی است(جایگاه تنوری که نشانه نجات کشتی سوارها بود) یعنی ولایت عظما؛ مولا امیرالمؤمنین علی(ع) است برای آرامش دنیا و آخرت بندگان خدا. و پروردگار برای همه نشانی گذاشت که اینجا نقطهی فوز عظیم است! اینجا اسرار 17 و باطن حرفِ ف باز میشود و حضرت نوح(ع) گشایندهی این اسرار شد. و آنجا حضرت نوح(ع) شهر ثمانین(یعنی هشتادها) را بپاکرد. {درواقع این شهر در کوفه و منزل حضرت نوح(ع) در مسجد کوفه بوده است(کتاب تفسیرقمی ج1.ص328) و در یک قسمت آن تنوری بوده که آب از آن فواره زده است؛ نشانهی معجزه نجات حضرت نوح(ع) و مؤمنین و فوران آب از زمین و آسمان}. عدد ابجد کلمه تنور=656 است که در جمع ارقامش 17 میشود. و جایگاه عددی تنور=62 است که برابر نام مبارک خداوند؛ واجب الوجود= حمید=باطن میباشد. و به یک نحو عدد 62 معنی میشود: (60=س) که متعلق به حضرت فاطمه(س)؛ اُم ابیها است و (ب=2) که متعلق به حضرت علی(ع) است. و این حقایق باطن ظاهراً انفجار آب روی آتش و غالب شدن نور بر ظلمات است.
امام باقر(ع) فرمود: مسجد کوفه همان جایی است که کشتی ساخته شد و تنور فواره زد. مسجد کوفه مرکز بابل و مجمع پیامبران بوده است. (تفسیر عیاشی.ج2. ص157.ح23) . درواقع حضرت نوح(ع) به شکرانهی تمام رسالت خالصانه و نعمت گرفتن حقیقت باطن 80 برای خودش و اتصالش به وجود مبارکِ حقیقتِ 80 که اتصال به ولایت عظما و رسالت خاتم الانبیا محمد مصطفی(ص) است این شهر را ساخت که پایهی بهشت است. عدد 80 برابر کلمه وجه الله است و وجود وجه الله ائمه طاهرین(ص)، مقام ربیع و بهار و سبزشدن گنج توحید است. مسجد کوفه شد مقرّ حکومت حضرت یعسوب الدین حضرت علی(ع) و جایگاه ظهور و حکومت مولا و سرورمان امام زمان(عج) حقیقت 17 و رسیدن به شهر ثمانین و واقعیت عدد 80 و آن نزول رحمت کشتی آفرینش بدست ناخدای دو عالم و رسانندهاش به ساحل نجات جودی الی یوم القیامة است. و حکومت نورانی امام زمان(عج) در مقرّ مسجد کوفه، باطن شهر ثمانین یعنی بهشت زیرا بهشت 8 درجه دارد یعنی پایهی 80 است! امیدوارم که جان معنا را به خوبی فهمیده باشیم.
درحقیقت هزاران معنا و اسرار در این کلامها نهفته است. همانطور که بیان شد نسل انسانها از افراد داخل کشتی و دختر حضرت نوح(ع)( که در کشتی بود) افزایش یافت. پیامبر(ص) در این مورد فرموده که نوح(ع) یکی از والدین است. و خداوند متعال در آیه 49 سوره مبارکه هود(ع) به پیامبرش فرمود: تلک مِن انباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک مِن قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتقین؛ اینها از اخبار غیبی است که ما به تو وحی نمودیم و تو و قومت این اخبار را قبل از این نمیدانستید. پس(تو نیز مانند نوح) صبر و استقامت کن که عاقبت(پیروزی) از آن پرهیزکاران است.
در کنار قبر مبارک حضرت ابالحسن امیرالمؤمنین علی(ع)، قبر دو پیامبر میباشد: حضرت آدم(ع)؛ آدم اول و حضرت نوح(ع) که آدم ثانی هستند. زیرا حضرت علی(ع) سرّالانبیا و ابالاوصیاء میباشد یعنی ظهر الوجود است، او سرّ الاسرار و مشرق الانوار المهندس فی الغیوب الاهوتیه السیاح فی الفیا فی الجبروتیه است.
*عدد 71؛ عدد فهرستی و نزولی سوره مبارکه نوح(ع):
حال که زیبایی باطن عدد 17 را در نجات کشتی حضرت نوح(ع) خواندید، خوب است بدانید اعجاز قرآن عزیز چگونه با عدد ترتیب نزول و فهرستی سوره مبارکه نوح(ع) حقیقتی از اسرار وجود مبارک حضرت را بیان میفرماید. عدد ترتیب فهرستی و نزولی سوره مبارکه نوح(ع)، هر دو 71 است! همانطور که در ابتدای این مبحث بیان شد عدد 17، در دایره قوس نزولی به 71 و قوس صعودی هم به 71 خوانده میشود که برابر عدد ابجد کلمه باب الله و حروف الم است. اگر دقت کنید عدد ابجد اسم مبارک نوح(ع)=64 و برابر با عدد ابجد کلمه دین، کلید، ناجی و برابر عدد ابجد نام مبارک یااحمد(ص) است.
همانطورکه میدانید طبق حدیث تمام باطن قرآن عزیز در سوره مبارکه حمد جمع است. حال اگر 143 حروفِ سوره مبارکه حمد را در دو قوس نزولی و صعودی بنویسیم: در دو طرف 71 حرف میشود و یک حرف؛ ی در وسط قرار میگیرد. پس دو قوس، باب الله خداوند است یعنی دو لنگهی در که خداوند با سوره مبارکه نوح(ع) در 2 تا 71، حقیقت بازشدن باطن این باب رحمت را الی یوم القیامة به بندگانش منّت گذاشت. اما به شرط نوحه به درگاه خداوند و انتخاب کشتی نوح(ع) و رسیدن به عدد 80 و عدد 17 و باطن فوز عظیم است. برای بدست آوردن کلید بهشت و دینداری و نجات از طوفان دریای دنیا باید سوار کشتی نجات و سفینه ائمه طاهرین(ص) و امام زمان(عج) شد تا به عدد 17 و حقیقت ربیع الانام 80 و باب 71 و فوز عظیم رسید! درواقع به وجود حضرت نوح(ع) باطن خلقت در مجرای صعود با ساخته شدن کشتی به منزلت اتصال گنج اتممناهابعشر ائمه طاهرین(ص) است. و باب الله چه از باب نزول این سوره و چه از باب صعود گشوده گردید و حرفِ ی در وسط، نماد کشتی نجات در دریای دنیاست.
دریا ی کشتی |
گشوده شدن بابالله=الـم =71 |
بابالله=ا لــم =71 |
7 1 |
143؛تمام حروف سوره حمد |
* مدت امامت امام جواد(ع)، 17 سال است:
درباره وجود مبارک امام جواد(ع) مطالبی بیان شد، با این وجود خالی از لطف نیست که در اینجا هم مروری اجمالی به زندگی ایشان داشته باشیم که با وجودیکه شاید بارها شنیدهاید اما هرکدام از مطالب و اعدادی که در مراحل عمر شریفشان بیان میشود، دریایی از بواطن را در خود نهفته دارد. پس خوب در آنها دقت کنید و بیندیشید!
(برگرفته از کتاب منتهی الآمال:ج2.ص405/ عیون اخبار الرضا(ع): ج1.ص14/ اثبات الهداة:ج4.ص293/ بحارالانوار:ج57 .ص228/ دانشنامه امام کاظم(ع): ج1/...)
امام محمد التقی الجواد(ع)(195-220ق)؛ امام نهم شیعیان اثنا عشری است. کنیه ایشان ابوجعفر ثانی و ملقب به جواد و ابن الرضا(ع) است. ملقب شده ایشان به جواد را به دلیل کثرت بخشش و احسان او دانستهاند.
امام جواد(ع) 17 سال امامت کرد که با حکومت مأمون عباسی و معتصم عباسی همزمان بود. بر اساس نقل بیشتر منابع ایشان در آخر ذیقعده سال 220 ق در 25 سالگی مسموم و به شهادت رسید. در میان امامان، ایشان جوانترین امام در هنگام شهادت بوده است.
تولد امام جواد(ع)- که در اواخر عمر امام رضا(ع) رخ داد- یک کرامت الهی بود؛ آنچنانکه امام رضا(ع) بارها از حضرت جواد(ع) به عنوان مولودی پر خیر و برکت یاد میکرد. ابو یحیای صنعانی میگوید: روزی در محضر امام رضا(ع) فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود، آوردند، امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، بابرکتتر از او زاده نشده است». دو تن از شیعیان به نام ابن اسباط و عبّاد بن اسماعیل هم میگویند: در محضر امام رضا(ع) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: ایم همان مولود پر خیر و برکت است؟ حضرت فرمود:« آری، این همان مولودی است که در اسلام بابرکتتر از او زاده نشده است».
دلیل این خیر و برکت و کرامت خاص این بود که عصر امام رضا(ع) عصر ویژهای بوده و تعیین جانشین و معرفی امام بعدی با مشکلاتی روبرو شده بود که در عصر امامان قبلی بیسابقه بود؛ زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم(ع) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، بر اساس انگیزههای مادی، امامت حضرت رضا(ع) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا(ع) تا حدود 47 سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر(ص) حاکی بود که امامان دوازده نفرند که 9 نفر آنان از نسل امام حسین(ع) خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا(ع)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال میبرد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده و امامت حضرت رضا(ع) را انکار میکردند. گواه این معنا، اعتراض حسین بن قیاما واسطی از سران واقفیه بود که طی نامهای به امام رضا(ع) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی درصورتیکه فرزندی نداری؟! امام (ع) هم در پاسخ نوشت:« از کجا میدانی که من دارای فرزند نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمیگذرد که خداوند پسری به من عطا میکند که حق را از باطل جدا میکند».
امامت حضرت جواد(ع) در کودکی: اینکه امامت به قدرت الهی به یک نوجوان 8 ساله منتقل شد، یک کرامت مهم بود؛ آنچنانکه پیش از این، نبوت به حضرت عیسی(ع) در نوزادی داده شده بود.
مناظرات علمی امام جواد(ع): مناظراتی که امام(ع) با دانشمندان فرقهها و مذاهب مختلف در این دوره دارد، بسیار مهم است. اینکه چگونه یک نوجوان میتواند در مناظرات و بحثهای مختلف اسلامی و فکری با دانشمندان آن زمان، آنان را مغلوب کند، هم کرامتی بزرگ بود و هم علامتی بر حقانیّت امامت ایشان. زیرا او اَدیب معلمة الاسماء است!
*اما توضیحات عددی در باب عدد 17 در مورد حضرت ابا جعفر محمدبن علی التقی الجواد(ع):
از اسرار عددی اول تولد وجود مبارکش است که پدر بزرگوارش حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) که خود امام هشتم است و عدد 8، ثمن اعداد است و در مبنای عددی 2، گنج 1000 را جلوه میدهد و عدد 1000، مظهر اسم غنی پروردگار عالم است. و در یک معنا عدد ابجد نام مبارک رضا=1001 است که تمام اسرار حروف و تمام اسرار مهندسی خلقت و اسماءالحسنای الهی و خزانه ظهور استعدادهای وجودی تمام موجودات است، در 47 سالگی صاحب وجود مبارک نورانی فرزند{ امام جواد(ع)} گردید. درحالیکه عدد 47 یکی از اسرار اعداد است و برابر با جایگاه موضعی اسم مبارکش میباشد؛ رضا(ع)=47. امام جواد(ع) باب الله المفتوح و کتاب مشروح پروردگار عالم است. وجود مبارکش ظل الله الممدود، غواص بحرالقِدَم، مهبط الفضل و الکرم، حامل سرّ الرسول، مهندس الارواح و العقول، ادیب معلمة الاسماء و الشئون و قهرمان الکاف و النون(یعنی کن فیکون) است زیرا او غایة الظهور والایجاد است. صلوات الله علیهم اجمعین
پس حضرت یک خزانهای را ظهور داد که هر نوزادی که بخواهد سالم و کامل متولد شود باید در مجرای جودِ جوادی مولا امام رضا(ع) 40 هفته( 40 تا 7 تا بعبارتی 47 میشود) در شکم مادر بماند تا 9 ماهش کامل و کاملا رسیده شود! یعنی حضرت امام جواد(ع) نهمین امام است و اباجعفر است، خوب در مفاهیمش بیندیشید و باطن عدد 17 را درک کنید! او که خود در سنّ 8 سالگی تاجگذاری کرده و ولایت را به عهده گرفته است خود، عدد 8 ثمن عالم است! و عالم از جود جوادی ولایت تا قیامت بهرهمند هستند.
درواقع او حقیقت خزانه عدد 17 یعنی حرفِ "ف " به معنای فوز عظیم و رسیدن به جود جوادی و کرم پروردگار عالم است. و حضرت رضا(ع) که خود محور گردش طواف همهی عالمیان به گرد رضای خداست و به شرط او هر کس عملش قبول شود، وارد حصن توحید میگردد زیرا وجود مبارکش هندسة الوجود السیار فی نشأت الوجود و کهف النفوس القدسیه است، او مهندس عوالم موجود، بحر موّاج نشأت وجود و پناهگاه نفوس پاک است. و همینطور هرکس به رضا(ع) برسد از محوریت جواد الائمه(ص) بهرهمند میشود. پس همانطورکه باطن عدد 17 را تعریف کردیم، ظهورش را در وجود مبارک آقا میبینیم! درضمن اینکه امام رضا(ع) به عدد 5 متولد شد{یک خودش و 4 ذریه معصوم(ص) در بطنش} و پنجمین فرزند از فرزندان معصوم(ص) امام حسین(ع) است، و خودش باطن 17 است. در ساعات شبانه روز 5 بعدازظهر میشود 17 و حضرت علم الساعت حقیقت 17 است. مولا غوثِ الاَقطاب الانسیه مولا حجة القاطعة الربانیه و محقق الحقایق الاِمکانیه است. درواقع جان ربیع رضای خداست زیرا که اصل ربیع، بهشت است و نامش رضوان الله اکبر است. وجود مبارکش ازل الابدیات و ابدالازلیات، و الکنزالغیبه میباشد. به وجود مبارکش بدرالدجی، اُم الوری میگویند. حال با این توصیف، فرزند امام رضا(ع) 17 سال ولایت دارد که این عدد همیشه باقی است!
*نکته: جالب است که مدت اقامت حضرت معصومه(س) در قم هم 17 روز است:
حضرت فاطمه معصومه(س) پس از یک سال تحمل فراق برادرش امام رضا(ع) در سال 201(ق) مدینه را برای دیدار برادر ترک کرد و در رأس یک قافله متشکل از علویان و برادران رهسپار ایران گردید. ایشان راهی سفری شد که هدفش علاوه بر دلتنگی خواهری که برادرش را دوست داشت، افشاگری بر ضد خیانتهای بنی عباس و تایید ولایت مداری و ولایت محوری هم بود. مگر نه اینکه حضرت زینب(س) تا آخرین لحظه شهادت همراه برادر بود، شاید حضرت معصومه(س) نیز میرفت که تا آخرین لحظه در کنار برادرش باشد، آخر او زینبِ امام رضا(ع) بود!{ منبع: مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)}
آن حضرت از راه جبل عازم خراسان شد و در شهر ساوه بیمار گردید. درباره علت این بیماری اظهار نظهرهای متفاوتی بیان شده است. بعضی گفتهاند که هارون بن موسی بن جعفر(ع) در کاروانی همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه(س) بود وارد ساوه شدند. دشمنان اهل بیت(ص) به هارون که در حال غذا خوردن بود حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند و در غذای حضرت معصومه(س) نیز زهر ریختند. اما در منابع شیعه و در تاریخهای قدیم شهر قم- از جمله در تاریخ قم نوشته حسن بن محمد قمی- فقط بیماری ایشان اشاره شده و سبب این بیماری ذکر نشده است. همچنین به جنگ یا شهادت همراهان این بانوی گرامی هیچ اشارهای نگردیده است.
نکتهای که تمام این روایات بر آن اتفاق دارند، بیمار شدن حضرت در شهر ساوه و آمدنشان به قم است. از آنجایی که در این زمان اهالی قم به دوستی با اهل بیت(ص) مشهور بودند، آن حضرت خواستار رفتن به قم میشود. استقامت این شهر در حمایت از ائمه(ص) به حدی بود که امام صادق(ع) درباره فضیلت قم فرموده بود:« آگاه باشید که برای خدا حرمی هست و آن مکه است و برای پیامبر خدا(ص) حرمی میباشد و آن مدینه است و برای امیرمؤمنان(ع) حرمی وجود دارد و آن کوفه است. آگاه باشید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم میباشد».
درباره نحوه انتقال آن حضرت به قم چند نظر وجود دارد؛ از جمله گفته شد: زمانی که حضرت فاطمه معصومه(س) در شهر ساوه بیمار شد، از مقدار مسافت تا رسیدن به شهر قم پرسید، بیان شد 10 فرسخ است. آنگاه به خادم خود فرمود که او را به قم انتقال دهد. خادم او را به قم آورد و در سرای موسی بن خزرج بن سعد اضعری فرودآمد و نزول کرد. حسن بن محمد قمی این روایت را نپذیرفته و مینویسد: چون خبر به آل سعد رسید، همه اتفاق کردند که قصد«ستّی فاطمه» کنند و از او درخواست نمایند که به قم آید. از میان ایشان موسی بن خزرج تنها هم در آن شب بیرون آمد و چون به شرف ملازمت«ستّی فاطمه» رسید، زمام ناقه را گرفت و به جانب شهر کشید و به سرای خود او را فرود آورد.
سرانجام آن حضرت پس از 17 روز اقامت درشهر قم، در دهم ربیع الثانی سال 201 ق. بر اثر بیماری چشم از جهان فروبست. پیکر پاکش را پس از تشییعی باشکوه به سردابی که در باغ بابلان برای آن بانو مهیا کرده بودند، بردند. در این هنگام خاندان موسی بن خزرج درباره اینکه چه کسی باید به سرداب رود و آن بانو را به زمین نهد و دفن کند، با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و سرانجام به توافق رسیدند که خادمی کهنسال به نام قادر مراسم خاکسپاری را انجام دهد لذا کسانی را به دنبال او فرستادند. اما ناگاه دو سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب صحرا پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز، یکی از آن دو وارد قبر شد و دیگری جسد پاک و مطهر حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آنکه با کسی سخن بگویند بر اسبهای خود سوار و از محل دور شدند. درود و رحمت بیپایان خداوند بر وجود مبارکش و لعنت خداوند بر قاتلین و ظالمین در حقّش(الی یوم القیامة). اما عدد 17 را ملاحظه کنید که چون بهشت و تمام حقایق عددی وارد قم شد و اکنون اسرار همهی علوم پرده گشایی شده است. خانم حضرت معصومه(س) باطنی از عدد 17 است.
*رابطه کلمه قرآن و عدد 17:
دقت کنید حروف اسم مبارک قرآن بصورت بسیط ؛ 11 حرف است و 6 نقطه دارد(قاف+را+الف+نون)، حال اگر حروف(11تا) را با نقطههایش(6 تا) جمع کنیم، 17 میشود که کلّ محتوای قرآن در شروع دایره باطن حمد در دایره کل خلقت (7 طبقه آسمانها و زمینها) از یک شروع میشود تا 7 که در کنار هم میشود 17.
و همانطورکه اشاره شد عدد 17 برابر با نام مبارک خداوند؛ بَهی است و عدد 17 یعنی حقیقت اسرار گنج آفرینش روز ظهور و تولد آورنده و پیام آور قرآن برابر با 17 ربیع الاول است { خوب دقت کنید هم ربیع است و هم اول است و هم 17!} و 17 رکعت نماز(درواقع قرآن، حقیقت نماز است) و روز میلاد پیامبر(ص) و تمام محتوای حمد و محلّ نزول کلّ اسرار عالم بالا بر روی کلمه ارض یعنی عالم زمینی. پس چه کسی میتواند به عمق معنای قرآن برسد غیر از وجود مطهر و مبارک محمد و آل محمد صلواتالله علیهم اجمعین؟!
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم.
اگر ارقام 17 را با هم جمع کنیم 8 میشود که برابر با درجات بهشت است و ثمن عالم خلقت و ثمن همهی کتابهای آسمانی و ثمن خریدن مقامات بهشتی است و خلاصه ظرفِ رضای خداست. اینجا درس را به اسم غنی پروردگار عالم میآموزد. نتیجه اینکه قرآن ظرف گنج اسم غنی پروردگار یکتاست چنانچه آیه 59 سوره مبارکه انعام میفرماید: و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو...( و کلید خزائن غیب نزد خداست و کسی جز خدا بر آن آگاه نیست...)
*جایگاه عددی کلمات زیر 17 میشود: هجده( برابر با عدد اسم مبارک حی خداوند است)= نبا(یعنی خبر بزرگ و باطن ولایت است)= بس( حرف اول و آخر قرآن کریم است؛ بِ بسم الله الرحمن الرحیم، س آخر کلمه ناس است. یعنی عدد 17 در ذیقعد باطن اول تا آخر کلام مبارک خداوند است)= دال( دلیل خلقت و گنج ربیع یعنی بهار و سبزی و طراوت و حیات طیب است)= جبل( یعنی کوه، باطن تمام معرفت و معدن علم و خزانه نعمتهای خداوندی در دنیا و آخرت است). خوب بیندیشید که در هر کدام چه مفهومی نهفته است؟! یعنی عدد 17، از اسرار الهی است. و قرآن عزیز، گنج اسرار عدد 17( و تمام اعداد و حروف) است.
*رابطه کلمه ضمه و عدد 17:
چقدر جالب است که عدد ابجد کلمه کسره=285 و جایگاهش 51 است که در جمع ارقام 6 میشود. و عدد ابجد کلمه فتحه=493 و جایگاهش 52 است( برابر عدد ابجد کلمه حمد) که در جمع ارقام 7 میشود. و رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ خوانده میشود. عدد ابجد کلمه ضمه=845 میشود که جمع ارقامش 17 میشود( 17=5+4+8) {17 رکعت نماز که "الصلوه عمود الدین" و "الصلوه معراج المومن" است. رفع، عروج و ترقی کردن، درجه گرفتن و بالا رفتن میباشد. حرکت رفع، امامِ دو حرکت قبلی است(کسره و فتحه)} و 8=7+1 . حال اگر جمع ارقامِ عددِ فتحه و ضمه و کسره را کنار هم بگذاریم، 786 میشود که برابر عدد ابجد بسم الله الرحمن الرحیم است!!!
پس شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا(ع)[6] و امام رضا(ع) و درحقیقت ولایت 12 امام(ع) و 14معصوم(ص) و مخصوص امام زمانمان؛ اباصالح المهدی(عج)، شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت(پشتِ "ب" بسم الله الرحمن الرحیم) مجرور شویم یعنی کسره بگیریم تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاة شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج "کرّمنا" را دریافت کنیم. و مرفوع شویم آنگاه بابهای غیب و شهود و برکات و حیات باز میشود تا ما به حرکت فتحه؛ باب الفتوح شویم. انشاءالله
عدد ابجد کلمه رفع =350 است که باز جمع ارقامش 8 میشود 8=0+5+3 . و جایگاه( یا عدد موضعی) کلمه رفع=53 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک آسمانی احمد(ص) میباشد. دقت کنید که مقام شامخ رفع در جایگاه رتبهی اول عالم خلقت است. در ادبیات عربی داریم: کلٌّ فاعلٌ مرفوعٌ. درحقیقت اصل موضوع در کلمه رفع، مقام مرفوع است که به فاعلیت هر فعلی دخالت دارد زیرا وجود مبارکش هو اَولی علی السرمدّیه، و وجود مقدس حضرت هی نهایة و مقام الروح میباشد. چنانچه حقیقت این مقام در وجود مطهر سروررمان پیامبر اعظم(ص) به نام نامی احمد(ص) در حقیقت جایگاه مینشیند. و او که صدرنشین فاعلیت رفع است، مقام مرفوع را داراست. اما معرفت به این مقام در مقام خلوص و بندگی کامل ایشان در مقام سجدهی تامّ به حضرت حق است. چنانچه اولین لقب مبارکش عبدالله است(أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله) و نام پدر بزرگوارش هم عبدالله(ع) است. و در جایگاه عددی کلمه مرفوع به عدد 72 میرسیم که این عدد هم عدد ابجد کلمه سجده است و هم نشان از مقام سبع مثانی پیامبر(ص) دارد؛ اوست که باطن 2 تا 7 تاست. و اسرار باطن و حامل انوار مطهر گنج 14 معصوم(ص)؛ یک خودش و 13 نور مقدس معصوم(ص) است.
از آنجا که میدانید حرکات، مجموعهی صدا هستند که تا بر سر حروف نمیآمد، حروف خوانده نمیشد و حقیقت حرکات و صدا، وجود مبارک نطق الله عالم ابالحسن علی بن ابیطالب(ص) است. درواقع با مقام ولایت، حرکت میگیریم و با عمل به آیات و کلام پروردگار عالم کسره و فتحه و درنهایت در بهشت رفع بگیریم.
وقتی خود را فقیر درگاه الهی بدانیم، هیچگاه رو سوی درِ دیگری نمیکنیم؛ مصداق آیه شریفهی ایاک نعبد و ایاک نستعین[7]. و همین هیچ دیدنِ خود در مقابل پروردگار عالم باعث خضوع و خشوع بیشتر ما میشود در نتیجه در عینِ فقر، به مال و مقامِ واقعی میرسیم! چنانچه پیامبر(ص) فرمود: الفقرُ فخری. و قرآن مجید در آیه 38 سوره مبارکه محمد(ص) صراحتاً میفرماید: ...والله الغنیٌّ و انتم الفقراء...؛
جالب است که جایگاه عددی کلمه فقر=56 و برابر با جایگاه عددی کلمه قانت است{ کسی که قانت شد یعنی به سرچشمه دست یافته است و دیگر هیچگاه بدونِ آب(آبِ حیات!) نمیماند}. جلوه زیبای رابطه فقر و قنوت را در زمستان با مشاهده درختان درمییابیم که گویی ساقههای خالی و خشک(دست) خود را به سمت آسمان بلند کردهاند؛ دستان خالی خود را به سوی پروردگار عالمیان دراز کرده و با تواضع و خشوع از او میخواهند که این فقرِ زمستان، فتحِ بابی باشد برای گل و شکوفه دادن در بهار و سبز شدن و رفعِ مقام در تابستان! پس ریشهی خود را به عمق خاک میکشاند تا به سفرههای زیرزمینی و قنات برسد. پس تا قنوت نکنیم به قنات نمیرسیم و بعد با سبزی و حیات و گل و میوه مرفوع نمیشویم. و عدد ابجد کلمه فقر=380 است که معنی میشود به 300=ش(صفت تفشی دارد) و 80=ف که جایگاه عددیش 17 است و جالب اینکه جمع ارقام عدد ابجد کلمه ضمه هم 17 میشود(ضمه=845 و 17=5+4+8). پس به عبارتی میتوان گفت: کسره، افشاکنندهی باطنِ ضمه است! همانطورکه یک وزنه بردار برای کسب مقام باید خم شده و وزنه را بالای سر ببرد، آنگاه است که رتبه و مقام میگیرد(ظاهرِ امر این است که او زیرِ بار وزنه قرار گرفته و آن را بالاتر از خودش برده است اما در اصل، کسی که مقام میگیرد خودِ اوست نه وزنه!). پس هرچه وزنهی اعمال نیک که بالای سَر میبریم؛ علامت ضمه عمل است(البته خاضعانه و خالصانه) سنگینتر باشد، مقام ما هم بالاتر میرود! انشاءالله