لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





قران شناسی دو (قسمت چهارم)

جمعه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۳۵ ب.ظ

 *چرا گفته نشده: باسم الله، بلکه خوانده شد بسم الله و الف، محذوف شد؟!

 1) اینکه می‌گوییم معنا ندارد نه اینکه مهمل است یعنی به کنهش راه ندارد الف را چه می‌خواهی؟ اصلا هیچ تلفظی ندارد. لا اسم لها و لارسم.

2)درواقع اول قرآن سوره مبارکه حمد شروع می‎شود با بسم الله الرحمن الرحیم درحالیکه خوانده می‌شود بــسمِ، اینجا حرف الف محذوف است و نوشته نشده و خوانده نشده! این قامت الف در کجا ظاهر شده و چگونه فهمیده می‌شود؟! که در کلمه قرآن با الف مدّی ظاهر شده و خداوند با مدّ روی الف قرآ ن، توجه انسان را به کلمه قرآن جلب می‌کند(اگر بفهمیم)، این الف بر سر کلمه الله ظاهر می‌شود اما در خواندن بسم الله می‌بینیم که حرف م به ل کلمه الله متصل می‌شود باز هم حرف الف بصورت همزه خوانده نمی‌شود! کجا ظاهر می‌‍شود؟!

زمانیکه آیه اول تمام می‎شود، که فقط مخصوص سوره حمد است که بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه محسوب شده؛ درحالیکه کلّ قرآن در این یک آیه خوانده شده و درواقع حامل 113 بسم الله و جانِ 114 سوره قرآن است. درواقع عدد 1 برابر حرف الف است که شاید بتوان گفت که کلّ بسم الله الرحمن الرحیم، خزانه الف است که باطنش گنجینه الـف یعنی هزار می‎باشد و این اتصال رمز اسم غنی پروردگارعالم است. و تمام حروف در گنجینه الِف، چنانچه الِف را جرثومة الحروف می‌نامند و در القابش قطب الحروف و مخزن الحروف نامیده‌اند. همانطورکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محتوای کلّ قرآن را در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد می‌داند.

پس در اول آیه‌ی دوم؛ الحمد لله ربّ العالمین، الف با حرکت فتحه کاملاً واضح و آشکار خوانده می‌شود. چگونه می‌توان اسرار را فهمید؟! به الحمدلله خوب دقت کنید! با فهمیدن و زیر چتر ربوبیتِ ربّ العالمین قرار گرفتن! اگر در حقیقت این تربیت، رشد کرده باشیم و حامد شویم، الف محذوف را درک می‌کنیم!

چنانچه در آیه سوم سوره مبارکه حمد می‌خوانیم: الرحمن الرحیم، اینجا هم با الف مفتوحه خداوند رحمتش را بر همگان آشکار می‌کند. پس مجرای ریزش حمد و مجرای ریزش رحمت الهی برای بندگانش، حرف الف است. ولی این حرف سرّمستودع پروردگار عالم است زیرا الِف به عدد ابجدش که 111 است برابر عدد ابجد کلمه نسا می‌باشد و وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها، سرّمجرای ریزش رحمت رحمانیت و رحیمیت از پدر بزرگوارش است که امام الرحمه و رحمة للعالمین است.

  چنانچه مذکور شد اگر اسرار را ندانی چگونه می‌توانی شاکر و حامد شوی؟! و آنگاه خداوند رحمن و رحیم می‌فرماید: مالک یوم الدین. اینجا لازم به تذکر است همانطورکه بیان شد عالم را در شکل دایره می‌بینیم و بقول قرآن کریم در مابین دو قوس یعنی قوسین[1]؛ قوس نزولی و قوس صعودی. درحالیکه سوره مبارکه حمد از 28 کلمه تشکیل شده یعنی به اندازه کلّ حروف!

این هاء(در نام جلاله الله) مقام ذات است. اینجا می‌خوانیم موضوع علم عرفان خدا نیست خدا از حیث ارتباطین است، ارتباط حق با عالم و ارتباط عالم با حق شد دو تا دیگه بخاطر همین هو با الف اش آمد حیث ارتباطین شد وگرنه به خود دایره‌اش(ه) اصلا هیچ، آن الف کشیده شد "ها" تا "واو" ( هو) را چه تفسیر می‌کنیم؟ می‌بینیم بین این ها و این واو یک الف است منظور بسیط کلمه هو است که می‌شود: ها واو .  این الف شد بسم الله الرحمن الرحیم حقیقتش از حیث پشتش که هو است نه از حیث ظاهرش که واو است که می‌شود احدیت بعد از واحدیت.

این مقام الف که اگر بخواهید به آن برسید باید " واتوالبیوت من ابوابها" از بابش باب الله تعیّن محمدی صلوات الله علیه و آله، این تعیّن محمدی با تعیّن علویه و هر دو تا با خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها ظهور پیدا می‌کنند که شد بسم الله الرحمن الرحیم 19 حرف که سه تا الف دارد و در بسم الله، الف اول؛ همان باسمِ این الف چرا نیست؟

 

 اینها این جور نیست که شما بگویید کثرت لفظ بوده، محمد صلی الله علیه و آله و سلم عددش 92 است در واقع اینجا زبر و بینه کلام آشکار می‌شود برای اسم مبارک محمد صلوات الله علیهم اجمعین و علی علیه السلام این را باز کنیم: محمد(ص): میم حا میم دال، حرف اولش را که برداریم می‌ماند: "یم ا یم ال" =132=عدد ابجد اسلام.

همین کار را با اسم مبارک علی علیه السلام انجام دهیم، عدد ابجدش 110 است. علی(ع): عین لام  یاء، حرف اولش را برداریم، می‌شود ین+ ام+ ا=102 که برابر عدد ابجد ایمان است. تسلیم بعد اعتقاد، پس ظهور اولیه تسلیم است اما این تسلیم زمانی رساننده به اسم الله است که معتقدات باشد و ایمانت باشد، عدد ابجد علم=140 و جهل=38، اگر جهل را از علم کم کنیم، ایمان می‌شود: 38-140=102 تفاوت عالم با جاهل به ایمانش است، بینه‌ی نام مبارک علی=102، ایمان =102 و بسم=102، اگر الف باِسم نوشته بود، می‌شد 103؛ عدد نقص داشت. الف عمداً محذوف شده، یعنی الف آمده در این اسم خودش را چه کار کرده؟ پنهان کرده یعنی برای رسیدن به آن الف ِ بسم خود آن بسم را باید بخوانی درضمن بسم آن الف تجلی پیدا می‌کند، الفش را معتقد شدی الان بسم شد سفر اوّلت تمام شد و وارد سفر دوم شدی بسم الله الان که وارد الله شدی شما در سفر ثانی شدی، داری سیر اسماء می‌کنی!

حرف الف که قطب الحروف است در مقام باطنی گنج وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله است. اگر زبر و بینه‌‌اش را بنویسیم: ا لف : زبر اَ؛ همزه اول عددش یک است روبرو می‌شود لِف به عدد 110 پس زبر؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و بینه‌اش علی علیه السلام است.  

   *باء بسم الله؛ سرّ الست بربّکم!

پس آن چیزی که برای خلق است، اسم الله است و خلق چگونه به "اسم الله" متصل می‌شود؟ با باء بسم الله و باء بسم الله، سرّ الست بربّکم است؛ اولین جاییکه اسم ذات بر مخلوق عرضه و نازل شد بربّکم بود(ألستُ بربّکم؛ وقتیکه در عالم الست، عرّفه نفسه و أراهم شخصه صورت گرفت، خداوند نفرمود ألست بإلهکم بلکه فرمود ألست بربّکم) یعنی جاییکه اسم الله به مخلوق متصل و معرفت اسم الله برای مخلوق حادث و حاصل شده است و آن معرفت با باءِ بسم الله حاصل شده است. الست بربّکم، اگر دنبال معنای باء می‌گردید در بربّکم است! این بربّکم، بِ ربّکم است. این باءِ همان بائی است که اول "اسم الله" نشست و "رب" را برای همه‌ی خلق معرفی کرد و معاینة الله همان "باء بسم الله" بوده است. این اسم الله با باء بسم الله در عالم الست عرضه شد. الست بِ ربّکم، این همان است که در قرآن می‌فرماید: "فسبح بِاسم ربّک العظیم"." إقرأ بِسم ربک الذی خلق". " سبح اسم ربک الاعلی".[2]

معرفت اسم الله با باء بسم الله صورت گرفت که نام مقدس الله جلّ جلاله اسم ذات است و فقط اطلاق به ذات و خالق می‌شود و بر مخلوق این اسم جایز نیست. و سرّ آنچه در عالم الست صورت گرفت در باء بسم الله الرحمن الرحیم است. تمام سرّ معرفت خلق به خالق در حرف باء است. بخاطر همین است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده‌اند: أنا أسماء الله الحسنی[3]. همان باء بسم الله است؛ همان اسماء اللهی که برای خلق ظاهر شد و دیده شد.

 این اسم الله که می‌خواست بر خلق عرضه شود، سرّش در باء بود. حضرت فرمودند: أنا اسماء الله الحسنی و آیاته الکبری؛ جامع جمیع اسماء و صفات، منم. و خود وجود امیرالمؤمنین علیه السلام باء بسم الله الرحمن الرحیم است. یعنی آنچه که رای خلق قابل رویت قابل معرفت شده، ظهوری است که در باء بسم الله صورت گرفته است. " ولو لا ذلک لم یدر أحد مَن خالقه و مَن رازقه". " لو لا انا و علی ماعرف الله و لو لا أنا  و علی ما عُبِدالله[4]. این معنای باء بسم الله است که محمد است و علی صلوات الله علیهم اجمعین، به خاطر همین است که عدد ابجد حرف ب=2 است؛ محمد است و علی صلوات الله علیهم اجمعین! إذا أراد الله بالخلق تکلّم بکلمةٍ[5]. این باء را دوباره در اینجا می‌بینیم، تکلّم بِ کلمة، خود باء، مقدم است بر کلمه یعنی حرف بر کلام مقدم است و این همان باء است که می‌شود 2؛ می‌شود محمد و علی علیهما السلام و خلق با باء شناخته می‌شود.

به خاطر همین است که قرآن با باء شروع شده است: "بسم الله الرحمن الرحیم". اما اولین کلامی که جبرائیل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته است این است که می‌فرماید: إقرأ بإسم ربک الذی خلق. پس دقت کنید! إقرأ بِ اسم ربک...، إذا أراد الله بالخلق تکلم بِ کلمة، الست بِ ربّکم.

و حضرت فرمودند باء بسم الله، همه‌ی بسم الله الرحمن الرحیم است. یعنی اگر باء بسم الله نبود، اسم الله الرحمن الرحیم شناخته نمی‌شد! هر آنچه الان شناخته شده بواسطه باء بسم الله است. تمام حقیقت بسم الله الرحمن الرحیم در دلالت به معرفت ذات نامحدود خالقیت خالق و ذات احدیت است و نقطه وحدت است که معرفت او معرفت اسماء و صفاتی است و تنها ذاتش دلالت بر ذاتش می‌کند" یا من دلّ علی ذاته بذاته". و هر آنچه غیر اوست معرفت اسماء و صفاتی دارد، چون معرفت احاطه ای نمی‌تواند داشته باشد و معرفت اسماء و صفاتی هرگز معرفت احاطه ای نیست، چون مخلوق معرفت احاطه ای ندارد پس لزوماً معرفت او معرفت اسماء و صفاتی است[6].

انسان کامل مَظهر و مُظهِر اسم الله است و حضرت فاطمه سلام الله علیها، مَظهر و مُظهِر اَتمّ و اکمل اسم الله است یعنی تمام عالم هستی از مجرای وجود نازنین بی بی دو عالم فیض می‌گیرند و اظهار وجود می‌کنند؛ وجود مطهرشان اکسیریست که عالم حول محور وجودیشان می‌گردد.

"اسم الرحیم": حالا این خلق بر مقام مؤمنینی شاهد شدند که مشمول رحمت خاصّ شده‌اند که عهد ولایت و خواصّ ولایت را بلی گفتند و شدند، مؤمنین خاصّة؛ یعنی آنهایی که حامل امر شدند نه آنهایی که شاهد این امر بودند{ همه شاهد این امر هستند چون الست بربکم را قالوا بلی گفتند}. دعوت خلق به اطاعت از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که همان صراط مستقیم و سرّ عبودیت است در عالم الست از جانب ذات اقدس الاه بر همگان عرضه شد .

قال رسول الله صلوات الله علیهم اجمعین لعلی علیه السلام انت الذی احتج الله بک فی ابتدائه الخلق حیث اقامهم اشباحا؛ ای علی تو کسی هستی که خداوند عزّوجلّ در ابتدای خلق، با (ولایت) تو بر خلائق اتمام حجت کرده و آنان را امتحان نمود. فقال لهم الست بربکم قالوا بلی قال و محمد رسولی قالوا بلی؛ آن هنگام که به ایشان گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، و محمد رسول من است گفتند: بلی. قال و علی امیرالمؤمنین فأبی الخلق کلهم جمیعا الا استکبارا و عتوا عن ولایتک الا نفر قلیل و هم اقل القلیل و هم اصحاب الیمین؛ و گفت: علی(ع) امیرالمؤمنین است؟ در اینجا بود که تمام خلائق به علت کبر و سرکشی از پذیرش ولایت تو انکار کردند جز عده قلیل که بسیار هم قلیل‌اند و آنان اصحاب الیمین هستند[7].

 حاملین امر مشمول الرحیم شدند و این رتبه‌ای است که "الرحیم" می‌فرماید:" إن أمرنا صَعب مُستصعبُ لا یحتمله الا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان أو مدینة خصینة[8]. این مؤمنین، خاصه شدند یعنی رحمت خاص برای حاملین امر است یعنی حمله‌ی امر، مشمول نام رحیم‌اند که "الرحمن علی العرش استوی[9]، یعنی الرحمن الرحیم. پس علی العرش استوی یعنی الرحیم؛ یعنی مؤمنین خاصه می‌شوند علی العرش استوی { "العرش" یعنی مؤمنین خاصه که مشمول اسم "الرحیم" اند و این برای همین است که " علیّ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم"}

الحمد لله رب العالمین(2)

الف و لامی که بر سر حمد آمده است، الف و لام شمول است یعنی هر آنچه که حمد به او اطلاق می‌شود چه در کثرت و چه در وحدت یعنی حمدی شامل به همه ماسوی الله و حمدی جامع از معانی حمد؛ هم به جمیع محامد و هم علی جمیع نعمه. یعنی الف و لام استغراق همه چیز در حمد خداوند غرق است. اما خود حمد که جمیع محامد و جمیع نعم، لامی است تخصص یافته به الله "لله" یعنی همه این محامد علی نعم، مخصوص است به ذات الهی؛ لله، الف و لام شمول و لام تخصیص، الف و لام مشمولِ همه نِعم و همه محامد، خاصاً برای ذات الهی است.

چون الله مقامی است در احدیت و واحدیت و انحصار به ذات احدیت دارد و حمد چون تخصیص به الله پیدا می‌کند، بنابراین مقام حمد، افضل مقام مخلوق می‌شود، بدین دلیل که اسم الله، افضل اسماء است و چون ال بر سر حمد آمده و کلّ حمد با "لام" (لله)، بر الله تخصیص پیدا کرده استفاده مقام حمد افضل مقام مخلوق می‌شود که حضرت می‌فرمایند: برای مخلوق بعد از معرفت الله و بعد از رؤیت نفسُ الله؛ أراهم نفسَه و عرّفهم شخصه، آنچه که حد این سپاس و این اعتراف و این معرفت است، در عبارت الحمد لله خلاصه می‌شود. آن چیزی که برای مخلوق قابل شعور و قابل ادراک است، بحث ربوبیت است که این بحث ربوبیت به واسطه حمد است که به ظهور می‌رسد.

 امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه‌ای می‌فرماید: الحمدلله الذی جعل الحمد علی عباده مِن غیر حاجة مِنه إلی حامدیه و طریقاً مِن طرق الإعتراف  بلاهوتیته و صمدانیته و ربانیته  و فردانیته و سبباً إلی المرید مِن رحمته.[10] راه رسیدن به لاهوتیّته و صمدانیّته ربّانیّته و فردانیته کجاست؟ حمد است. پس این نشان می‌دهد که راه رسیدن مخلوق به خالق، حمد است او خودش، نفسش را حمد می‌کند که اگر او نفسش را حمد نمی‌کرد، احدی در عالم نمی‌توانست او را حمد کند، چون حمد هم صفت و مقام ذاتی است که خود را خودش حمد کرده است، همانطورکه خودش خود را معرفی کرده است، خود نیز می‌تواند خودش را حمد کند. به خاطر همین در دعای جوشن کبیر می‌فرماید: یا خیرالحامدین؛ تو خودت بهترین کسی هستی که می‌توانی حمد کنی. اما در حال منّتی که خدای تبارک و تعالی بر سر مخلوقاتش گذارده این است که حمد را به مخلوقات عنایت و افاضه کرده که مخلوقات اگر بخواهند شکر نعمت را بجا آورند از مقام حمد شروع کنند و مقام حمد، هم شروع و هم انتهای شکر است و این همان مقامی است که می‌فرماید: " أنا الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. که درحقیقت حمد، در تجلی می‌شود "محمد" صلی الله علیه و آله یعنی آنجایی که به معنای واقعی حمد سپاس تجلی کرده است، شکر نعمت به معنای اَتم، در این وجود تجلی یافته است. نکته جالب: عدد ابجد کلمه حمد=52 برابر با جایگاه عددی کلمه شکر به عدد ابجد 520 است. پس با شکر به حمد می‌رسیم: .. لَئن شَکرتم لَاَزیدنّکم...[11]

"محمد" صلی الله علیه و آله و سلم، اسم مفعول در باب تفعیل از ریشه حمد است. آنچنان وجود رسول الله صلی الله علیه و آله در مقام حمد به فنا رسیده که خود، مورد حمد واقع و حل در مقام حمد گشته است."محمد" صلی الله علیه و آله و سلم یعنی سپاسگزاری شده و ستایش شده و ستوده شده. خودش آنچنان در مقام حمد حل شده و به فنای حمد رسیده است که خودش"محمد" صلی الله علیه و آله و سلم شده است و خداوند تبارک و تعالی اسمی که برای افضل مخلوقات؛ اول الخلق خود در نظر گرفته، نام "محمد" صلی الله علیه و آله و سلم است؛ یا حمید بحقّ محمد[12]. اولین مرتبه خلق می‌شود " حمد"، می‌شود یا حمید بحقّ محمد! (صلی الله علیه و آله و سلم)

افضل مرتبه‌ی مخلوق، مرتبه ی حمد است و اولین خلق که افضل همه‌ی خلائق است "محمد" است و اول ما خلق الله نور محمد است[13].اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

پس اول، اسم رب است "فسبّح باسم ربّک العظیم"، "سبّح اسم ربّک الاعلی" بعد می‌فرماید: " و سبّح بحمد ربّک" و این باء همان بائی است که در بسم الله توضیح داده شد. بعد از این باء که تجلی خلق است می‌شود حمد، " و سبّح بحمد ربّک" این معنای حمد است. نکته مهم قابل توجه: عدد ابجد نام زیبای رب=202 است که برابر با جمع عدد ابجد نام مبارک محمد(ص)=92 و نام مبارک علی(ع)=110 است( 202=110+92). وقتی می‌گوییم یارب، عدد ابجدش می‌شود 213 که برابر عدد ابجد نام مبارک زهرا سلام الله علیها است که وجود مطهر خانم مقام اَتَم ربوبیت می‎باشد و متصل کننده و واسطه خلقت به ذات اقدس احدیت جلّ جلاله است.

و در مقام آسمانش نام مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله، احمد(ص) است؛ "و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه أحمد"(ص)[14]. نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم از ریشه حمد است" عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً"[15]؛ نام دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله محمود است.

پس مقام حمد، مقامی است که به واسطه او، العالمین به ظهور رسیده است و به طفیلی نور مقدس محمد (صلی الله علیه و آله) که حلّ در مقام حمد است عالمین خلق شده‌اند و خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم معنای الحمد است که الحمد،لله یعنی محمد رسول الله! اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

بلافاصله و بعد از الله، کامل‌ترین عبارت بیان می‌شود و اسم الله می‌آید که "ربّ العالمین است؛ الحمد لله ربّ العالمین.

رب در معنای لغت به معنای پرورش دهنده و اسم ذات است و اشاره و اطلاق به معنای ذاتیت دارد.

در آیه اول سوره مبارکه فاتحة الکتاب بعد از اسم الله، اسم رب آمده است. اول مقام حمد گفته شد، بعد اسمِ "رب" در ادامه‌ی "الله" توضیحی است برای اینکه این تصور مطرح نیست که بعضی می‌گویند خداوند باید مخلوق داشته باشد تا ربّ باشد، خیر. وجود مبارک رب، ارتقاء دهنده و به کمال رساننده؛ صعود دهنده از محدود دنیا به نامحدود الی یوم القیامة است.

رب به معنی پرورش دهنده، منعم، صاحب، مالک، سید و مدبر است. اما در معنای افضل همه اینها این است که هر آنچه که بعد از نام الله می‌آید رب است! تمام احکام الهی و قوانین ِ حدود اللهی در زیر مجموعه ربوبیت پروردگار عالم و در مجرای کلمه حمد برای همه‌ی موجودات است.

رب العالمین یعنی هر آنچه که نام الله در رابطه با عالمین دارد، رب است به خاطر همین است که در بسیاری از مراتب هم خود معنای رب و کلمه رب، جانشین نام الله می‌شود: رب السموات و الارض- رب المشارق و المغارب- الله ربکم- لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین.[16]

تفاوت بحث ربوبیت و بحث الوهیت در اینجا مشخص می‌شود که اینها هر دو دلالت بر ذات دارند اما الوهیت لفظی است که هرگز بر مخلوق جایز نیست و ربوبیت لفظ و اسمی است که با مخلوق ظاهر می‌شود و معنا پیدا می‌کند و حمد در آیه‌ای می‌آید که نام رب ظاهر شده است. در آیه مبارکه بسم الله الرحمن الرحیم هیچ نامی از مخلوق نیست. اسم اللهی است که رحمان و رحیم است. اما در آیه الحمد لله رب العالمین، حمد گفته می‌شود و این حمد زمانی است که رب العالمین در معنا به ظهور می‌رسد. یعنی صفت مخلوق است که مخلوق می‌تواند به رتبه حمد برسد که همان سبّح بحمد ربک است.

پس جمیع اسماء الهی در اسم الله می‌باشد و حلقه طلایی، اسم رب می‌باشد. لذا اگر اسم رب نباشد تمامی اسماء خداوند در مکنون غیب الهی مخفی می‌ماند و برای آموزش آن اسماء  و یا تربیت انسان باید اسم رب به فعلیت دربیاید و از طریق اسم رب به انسان قرآن آموخته شد درحقیقت اگر ربوبیت نباشد اسماء دیگر قابل فهم و درک نیستند!

    *ربّ إذ لا مَربوب

بنابراین شروع کلام خدا در ابتدا با حمد است و بعد از آن ربوبیت آمده تا مربی نباشد، معرفتی هم نیست. ربوبیت الهی تمام عوالم را در برگرفته، به نوعی می‌شود گفت که اسم اعظم خداوند اسم رب است که مهم‌ترین اسم در بین اسامی خداست درحقیقت رمز نزول کلام الهی اسم رب است که اگر ربوبیت الهی از طریق ولایت حق به انسان نرسد آن انسان نمی‌تواند هدایت شود، بنابراین برای افتتاح کلام خدا باید تحت ربوبیت خدا بود.

حضرت رضا علیه السلام می‌فرمایند: ...ربّ إذ لا مَربوب...[17] . او رب بود إذ لا مربوب، به معنای کامل‌ترین و جامع‌ترین اسمی که در رابطه با مخلوق معنا پیدا می‌کند اما رب إذ لا مربوب، اگر مربوبی هم نباشد او رب است، مخلوقی هم نباشد، او خالق است، امری و فعلی هم نباشد او عالم است، رزق و مرزوقی هم که نباشد، او رازق است.

اما جامع‌ترین اسمی که در رابطه با مخلوق بیان می‌شود معنای رب است، چرا؟ چون بعد از رب می‌فرمایند: "العالمین"، اینجا بحث جامعیت همه مخلوقات را می‌فرمایند. عالمین یعنی ماسوی الله؛ و این "ال" بر سر عالمین هم این را در جامعیت و کثرت تأکید می‌کند که ربّ العالمین.

ظهور معنای اسم ربّ، در العالمین است. او رب است إذ لامَربوب؛ ربی است درحالیکه مربوبی هم نیست، اما ظهور ربّ العالمین است و این را هم با همان اشاره‌ای که در بسم الله، در عالم ذرّ داشتیم، در آنجا کاملاً روشن می‌شود، زمانی که مخلوقات بودند، باء بسم الله تجلی کرد و این باء به ظهور رسید و این باء خودش را در ربّ نشان می‌دهد که اینجا ربّ به معنای باء کامل و مکثر توضیح داده می‌شود.

   *رب در معنای اتمّ یعنی فاطمه سلام الله علیها:

"فطرت الله التی فطر الناس علیها": این معنای فطرت با نام فاطر کاملا مطابق است که یا فاطر بحق فاطمه[18]. در تجلی عام در نهایت تجلی، رب یعنی فاطمه سلام الله علیها، یعنی الست بربکم، عهد مادر و عهد فاطمی است. الست بربکم  بصورت ذاتی و مطلق، دلالت بر مقام حضرت مادر دارد. یعنی آنچه که در معنای اتمّ، از لفظ رب برداشت می‌شود، وجود حضرت امّ ابیها، امّ الائمه و الابرار، امّ المؤمنین و وجود حضرت مشکوة عالم انوار است. ظهورات از بسم الله الرحمن الرحیم است بخاطر همین زهرا شد، همه‌ی عوالم به انوار مطهرش منور شد! در تعریف نور در فلسفه آمده: النور ظاهرٌ لنفسه نُظهرٌلِغیره. او منیر است و در تجلی اسم مبارک ضیاء، او مضیئ است.

حضرت امّ ابیها، او مادر است و به معنای مطلق رب و پرورش دهنده هر آنچه که در عالم است، می‌باشد. او امّ الائمه و الابرار است، هر آنچه که در عالم است پرورش یافتگان ائمه هستند، "...نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا..."[19]

الرحمن الرحیم(3):

" الرحمن بجمیع خلقه فی الدنیا و المعنی عام و الرحیم اسم عام و معناه خاص بالمؤمنین". هم رحمان و هم رحیم هر دو ریشه شان "رَحَمَ" است و دلالت برر حمت دارد؛ "و رحمتی وسِعت کلّ شیء"[20]؛ همیشه رحمت الهی با کلّ شیء متناظر و متناجس است یعنی تا معنای رحمت به کار برده می‌شود، کلّ شیء به دنبال آن می‌آید رب و رحمان در یک معنا هستند چون ربوبیّت همان معنای پرورش و تربیت است و رحمت هم همان معنای آغوشی است که باز شده و همه مخلوق را دربرگرفته. پس رب مقدم است بر رحمت و عهد ألستِ ربوبیّت مقدم است بر رحمانیت و رحیمیّت چون مخلوقات زمانی صاحب وجود شدند و به آن رسیدند که در عهد ألست، ألست بربکم را بلی گفتند و عهد ربوبیت، مقدم است بر وجود و رحیم دوباره در محمد صلی الله علیه و آله و سلم خلاصه می‌شود.

کلمه حسنای الهی یعنی رحمت الهی و حضرت فاطمه سلام الله علیها، حقیقت معنای رحمانیت در مطلق معنا هستند." و تمّت کلمتُ ربّک الحسنی" یعنی به واسطه ظهور و بروز تامّ رحمت حضرت فاطمه سلام الله علیها در آفاق و انفس است که آل محمد علیهم السلام که همان حزب الرحمانند، بر حزب الشیطان غالب گردیده و ریشه ظلم و فروعات اعداء را زدوده و حاکمیت و سلطنت و فرمانروایی بر شرق و غرب عالم را به دست خواهند گرفت. 

 الرحمن؛ امّ الائمه و الابرار.  الرحیم؛ النبی الکریم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است چون الحمد، لله ای است که ربّ العالمین است. در آیینه ربّ العالمین، حمد به ظهور رسیده است و دیده می‌شود. پس در رب، حمد است، امّ ابیها و محمد صلی الله علیه و آله و سلم. در الرحمن، رحیم است، امّ الائمة و النبی الکریم. صلوات الله علیهم اجمعین

پس بالمؤمنین خاصة معنای رحیمیت است. حال بالمؤمنین خاصة، معنای حلقه‌های مختلف ولایتی است که ولایت نبی اکرم در نقطه رحیمیت است. ولایت حضرت نبی کریم و حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در مطلق معنا، الرئوف و الرحیم می‌شود!

حلقه ولایت مصطفوی، الرئوف الرحیم است یعنی بالمؤمنین خاصة "محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم"[21]، این حلقه محمدی و مصطفوی و حلقه ولایت نبوی است. در خطبه مبارکه نورانیت می‌فرمایند: صلوا علیه و سلموا تسلیما فقال: صَلّوا علی النبی و سَلّموا علَی الوصی و لا تنفعکم صلاتکم علی النبی بالرسالة الا بتسلیمکم علَی علیّ (علیه السلام) بالولایة. پس حلقه ولایت محمدی زمانی است که به تسلیم علَی ولایة علیّ(علیه السلام) رسیده باشد و کسی در حلقه ولایت مصطفوی است که مؤمن به ولایت علوی شده باشد، و الا کسانی که در ولایت علی علیه السلام نیستند، هرگز در حلقه ولایت مصطفوی نیستند!

پس ولایت محمدی و مصطفوی حلقه‌ای است که کسانی داخل این حلقه می‌شوند که تسلیم به علی علیه السلام بِالولایة شده باشند، این می‌شود حلقه‌ی رحیمیت که بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم؛ "لقد مَنّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا مِن انفسهم". " عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ".

یعنی وجود مقدس حضرت خاتم الانبیا برای مؤمنین است؛ "مَنّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا" یعنی خدا در بین مؤمنین نبی ای را مبعوث کرده است و الا رسالت حضرت ختمی صلی الله علیه و آله و سلم مرتبت برای غیر مؤمنین اثری ندارد. چون "لأنّها شیء واحد و معنی واحد و نور واحد اتحدا بالمعنی و الصفة" و این همان حلقه ولایت مصطفوی است. در عالم انوار و ارواح حلقه ولایت مصطفوی رئوف و رحیم است؛ الرئوف و الرحیم بالمؤمنین خاصّة. این معنای رحیمیت است.

مالک یوم الدین(4) تا آخر سوره

در قوس نزولی اگر 7 آیه‌ی حمد را( که عالم در باطن حمد غرق است) بنویسیم: در نزول شروع با آیه 1: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه 2 و 3 تا برسد به آیه مبارکه 4 که ظهور آن در عالم دنیا آشکار می‌شود؛ مالک یوم الدین. راستی چگونه باید برداشت کنیم؟! تا اینجا با 4 آیه پروردگار عالم خودش را معرفی می‌فرماید از مجرای حرف الِف. و در آیه 4، محتوای گنج و خزانه الفِ وجود و اسرار آن را آشکار می‌کند. زیرا با معرفی مالک یوم الدین بودنش همه را به بندگیِ خود میخواند. زیرا راه صعود از قوس صعودی فقط با بندگی اوست و شناخت هو(=11).

 

11    1

نکته جالب خلقت عالم اینکه ظهور عدد 11 ؛ همان توحید محض نام مبارک هو است. و چگونگی آغاز دایره خلقت که نشان اوست( عوالم هاهوت و لاهوت و هویت همه‌ی مخلوقات) از عدد 1 تا 11 دایره ختم می‌شود که در جمع( 1+11) 12 حروف مالک یوم الدین است و اگر سه عدد یک را کنار هم بگذاریم 111می‌شود که برابر کلمه الف است. در خانه اگر کس است    یک حرف بس است

مالک یوم الدین

  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۱۸
عذرا شفائی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی