لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





۵ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[5] ) منتهی الآمال.ص351

[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[7] ) در کتاب مخزن العرفان

[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[12] )آیه 25

[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[14] )آیه 80

[15] ) آیات 6 تا 10

[16] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۸
عذرا شفائی

                                                      

 بسم الله الرحمن الرحیم

این درس را به حول و قوه رب العالمین می‌نویسم تا حقّ اربعین را به وجود تک تک انسان‌ها به نمایش گذارم (البته به وسع اندکم که ضعف و ناتوانی‌هایم زیاد است). اما به فضل او که تمام ثانیه‌های عمر ما را به زیبائی‌های اسرار و اسماء و برکاتش و منتهایش به صورت خلیفه الهی جلوه داده است و به رحمت واسعه‌اش لیاقت تقرب و انس را به ما مخلوقات ضعیفش عنایت فرموده است.

اربعین؛ طی مراتب سلوک و مراحل طی طریق حرکت و تحول و ظهور باطن به ظاهر انسان است که با شناخت کامل راه، به مقصد و منظور می‌رسیم. از خداوند منّان می‌خواهم که این عمر کوتاه ما را به سر منزل مقصود، که «عند ربهم یرزقون» است برساند.

خواننده عزیز! باید بدانیم که همه مخلوقات در اربعین خلق شده‌اند و دراربعین کمال پیدا می‌کنند و در اربعینِ عمل به جاودانگی می‌رسند. سعی این حقیر این است که با شکافتن اسرار حروف و اعداد و کلمات و معانی، طی طریق این منازل را پرده برداری کنم و ذخایر وجودی را به کمال استفاده و برداشت، به شاخ و برگ و میوه وجودمان برسانم تا انشاءالله به آن هدفی که خلق شدیم برسیم. نقایص و ضعف من زیاد است امیدوارم با راهنمایی و امداد غیبی مولایم بتوانم منظور واقعی اربعین را برسانم‌ و همگی‌ اربعینی ‌شویم.

مباحثی که در این درس مورد بررسی قرار می‌گیرد:

- اربعین و خواص آن و مراحل اربعین در زندگی روزمره

- اربعین و عرفان آن - اربعین و حقیقت آن - اربعین در تمام خلقت ما         

- اربعین در وجود ائمه(ص) - اربعین در وجود زینب(س)

- اربعین در حروف و اعداد- اربعین در وجود فاطمه زهرا(س) و اشک‌هایش

- تنبیه اربعین در بنی اسرائیل.   - اربعین خلقت حضرت آدم (ع) و نوزاد

- اربعین در وجود کرم ابریشم(استحاله) - اربعین بعد از دنیا رفتن

- اربعین در ربیع الاول ، ربیع الثانی، جمادی الاول و جمادی الثانی

- اربعین استحاله نجاست به کمال تطهیر در وجود شتر نجاستخوار و تبدیل انگور و خرما به سرکه.        

- اربعین یک دانه گیاه از درون خاک به بیرون خاک

- جان کمال اربعین ، قلب شدن و به اعلا رفتن بدن میته حیوانی انسان، به طهارت انسان.          

 - رابطه دیه یا خون بهای انسان با اربعین

- خلاصه اربعین در ربیع به کمال رسیدن اعمال و حاصل نتیجه عمر

- اربعین، کیمیای طلا شدن وجودی در ظاهر و باطن دنیا و آخرت

-اربعین و مراحل اربعین در زندگی قبل از تولد و بعد از تولد و در وجود اولیاء.

نمونه‌هایی از اربعین (عدد40)

اربعین به زبان فارسی یعنی عدد 40. اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز اهمیت فراوان دارند. به قولی از روایات که می‌فرمایند اعداد، روح حروف هستند. یعنی حروف بدون اعداد، زنده نیستند و اثر ندارند.

بنابراین تمام مخلوقات در دنیا به صورت حروف معرفی می‌شوند و همراه با اعداد طبقه بندی و شناسنامه‌هایشان کامل می‌شوند و در زندگی آنها در طول زمان به عدد عمر روزی می‌گیرند. زمان با ثانیه شروع می‌شود و دقیقه و ساعت و روز و ماه و سال نشان دهنده آنست که در احکام هم، اصول و فروع و تعداد رکعات و تعداد معصومین (ص) و از همه مهم‌تر یکتایی پروردگارعالم که مخلوقات خود را به کثرت اعداد، ظهور می‌دهد و دوباره به وحدت وجود، رجعت می‌دهد.

اعداد هر کدام یک مقام و منزلت و جایگاهی دارند که تعریف می‌شوند و از جمله عدد 40 می‌باشد:

عقل آدمی در 40 سالگی به بالاترین کمال خود در سرحد استعداد هر فرد می‌رسد.

حضرت موسی(ع) 40 روز به کوه طور دعوت شد تا الواح هفت گانه تورات را دریافت کند.

نام مبارک پیامبر بزرگوار(ص) در عالم آسمانی، احمد(ص) است {همانطورکه می‌دانید اسم مبارک خداوند متعال که مخزون است و مکنون؛ احد جلّ‌جلاله می‌باشد پس شیخ محمود شبستری[1] چه زیبا سروده:

احد در میم احمد گشت ظاهر       در این دوراوّل آمد عین آخر       

  زاحمد(ص) تا احد یک میم فرق است  جهانی اندراین یک میم غرق است} و نام مبارک زمینی‌اش محمد(ص) است، در واقع حرف میم در عالم زمینی بر سرِ کلمه حمد آمده و نام زیبای محمد(ص) شده است. (م=40)

حضرت رسول اکرم(ص) در سنّ 40 سالگی به پیامبری مبعوث شدند.

قوم بنی اسرائیل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی 40 ساله محکوم شدند.

تخمیر طینت آدم ابوالبشر(ع) در 40 روز به اتمام رسید.

عارفان و سالکان، طریق حقّ چله نشینی را از همین آفرینش 40 روزه حضرت آدم (ع) اقتباس کردند.

سهروردی بیان می‌کند که: « خداوند سبحان انسان را در 40 روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا فرمود تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی یابد.»

سید مهدی بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد 40 فرموده است: «خود به عیان دیده‌ام و به بیان دانسته‌ام که این مرحله شریفه از مراحل عدد را ، خاصیتی خاص و تاثیری مخصوص است:

1- در ظهور استعدادها و تتمیم ملکات در طی منازل و قطع مراحل.

2- خاصیت اربعینه در ظهور فعالیت و بروز استعداد (طلب بروز دادن خاصیت‌های درونی) و حصول صفات ملکه ، امری است که در آیات و اخبار بر آن تصریح شده است و در سلوک و خود سازی ، برای جلب فیوضات و انوار الهی چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ص) و سیره اولیاء آمده است.

عدد اربعین در حقیقت عدد 40، دارای جایگاه ویژه و بلندی است؛ سمبل آغازین تکامل، مظهر کمال، جلوه پختگی و اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی است و نخستین مرحله هوشیاری می‌باشد.

3- به فلسفه عزاداری میت بعد از 40 روز، خویشاوندانش دوباره جمع می‌شوند و یاد او می‌کنند این 40 روز برای او یک دوره است و برای زنده‌ها نوعی دیگر».

اما چهلمین روز بعد از شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) واقعه‌ای است که باید بگوییم همانند قرآن دارای حجاب‌های متعدد است زیرا گذر از 40 وادی را کرده است. اربعین، خورشید آسمان شهادت و راه منیر هدایت در راه است و هرگز تمام نمی‌شود. بکوشیم تا دور از تحریفات و احساسات افراطی به آن امام راستین معرفت پیدا کنیم و اسرار ظاهر و باطن او را بشناسیم و به مدد نفس قدسی‌اش در همه دوران‌ها، رهرو راه هدف انسانی آن بزرگ مرد، باشیم (شیعه و محب واقعی) .

حضرت موسی(ع) در دعوت وادی طور، از اول شوال تشریف بردند تا روز 10 ذیقعده. در آغاز به 30 روز دعوت شده بود، بعد پرودگار عالم فرمود:« واتممناها بعشر» ده روز دیگر اضافه شد تا اربعین کامل شد[2]. اما به کلام الهی موسی(ع) به اربعین لیلة، الواح هفتگانه خود یعنی تورات را تحویل گرفت و در وادی عشق به زیارت محبوب تمنا کرد، عشق در او به فوران آمد. اما از یار، لن ترانی[3] شنید یعنی هرگز راه ندارد که من را با چشم سَر در این دنیا و آن دنیا (به صورت حسی) ببینی و نه تنها تو بلکه هیچ کس! اما با قلب، با او می‌توانی مأنوس شوی.

اربعین بعد از مرگ: آیا این همه زیبایی کافی نیست که هر مؤمنی از دنیا می‌رود بعد از 40 روز دوباره بر سر خاک او جمع می‌شوند و مرثیه می‌خوانند و یاد او را زنده می‌کنند! یعنی هر بنده‌ای به اربعین خود باید برسد، چه خوب باشد و چه بد!

اربعین در خلقت: خواجه عبدالله انصاری ظهور چشمه‌های حکمت از دل بر زبان را اختصاص به اخلاص در اربعین صباحا، فرموده است .

همانطور که در اول کلام گفته شد خلقت طینت آدم(ع) را بیان فرموده‌اند که در 40 روز بوده است و هر روز پروردگار اسمی از اسمائش را به ایشان عنایت فرموده است.

اربعین در تولد و بعد از آن : بنابراین بر هر پدر و مادر مؤمنی آمده است، 40 روز قبل از برقراری حمل، در غذا و عبادت و راز و نیازشان به طورخاص مواظبت نمایند تا فرزند مؤمنی نصیبشان گردد.انشاءالله

بعد از انعقاد نطفه 40 روز علقه، 40 روز مضغه و 40 روز عظام و کسون العظام می‌شود تا 4 ماه و 10 روز تمام شود و در این ماه بعد از تمام شدن 130 روز(130=عدد ابجد کلمه سلم)، خالق هستی می‌فرماید:«انّی نفخت فیه من روحی.از روح خودم به این بنده دمیدم»

وقتی بچه بدنیا می‌آید تا 40 روز ناآرام است تا بدن او به غذا و محیط عادت کند، شب و روزش را پیدا کند و تعادل خود را پیدا کند.

صاحب مرصاد العباد، عارف نجم الدین شیرازی نیز گفته است: عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را این خاصیت نیست.

چنانچه در حدیث صحیح آمده است: «انّ خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذالک.» زیرا عدد 40، رمز انقلاب است و تغییر عالم به عالم دیگر باعث می‌شود حالت اولیه ورود در عالم دوم یا حالت دوم پیدا کند. پس همان تغییر نون ساکن پشت باء ورودی بابی است که بسم الله حقیقت آن است پس به میم وجودش منقلب می‌شود تا خواص خود را بگیرد.

انسان در پیدا کردن کمال خویش باید به میم آدمیت برسد و اربعین کمال را طی کند.

اربعین در زندگی کرم ابریشم : که کرم بعد از چهل روز پیله زدن در خود استحاله می‌شود و بعد از طی 40 روز به پروانه منقلب می‌شود و کاملاً به صورت آن تغییر پیدا می‌کند و زندگی زمینی آن به زندگی آسمانی تبدیل می‌شود و این افشای کامل معنای اربعین است.

اربعین در میوه انگور یا خرما: وقتی انگور یا خرما از درخت جدا می‌شود اگر بلا استفاده بماند آن را در ظرف می‌ریزند و بعد از 40 روز به سرکه پاک تبدیل می‌شود که اسیدی و ترش است.

میوه شیرین اگر بخواهد شیرینی آن حفظ شود باید به شاخه و درخت وصل بماند و اگر به درخت خشک شود، انگور به کشمش یا مویز تبدیل می‌شود. عدد ابجد کلمه مویز =63 است که برابر جایگاه عددی کلمه اربعین است .

حال خرما، اگر از درخت جدا شود دیگر فاسد نمی‌شود و برای شفای مریض می‌باشد ولی اگر بی‌موقع از شاخه جدا شود، دو راه دارد : یا فاسد می‌شود یا اگر به دست مؤمنان بیفتد تبدیل به سرکه می‌شود و اگر به دست مردم فاسد بیفتد آن را شراب می‌کنند و باعث فساد دیگران می‌شود. پس بنده مؤمن سعی می‌کند از شاخه ولایت و رسالت جدا نشود.

عدد ابجد حرف م=40

زاحمد(ص) تا احدجلّ‌جلاله یک میم فرق است    جهانی اندراین یک میم غرق است

*عدد 40 به عربی اربعین می‌شود و همانطورکه می‌دانید حقیقت خلقت در باطن 40 (=م) و 4 تا 10 تا یا 4 روی 10 ، در تمام هستی ظهور داشت و در واقع حقیقت بهار، حیات و بهشتند[4].

*در حروف عدد ابجد حرف (م) =40 است. این حرف از حروف سِر و پرمعنی و پرمغز می‌باشد. در کلام پروردگار عالم (در قرآن کریم) و در علم تجوید، میم  تنها حرفی است که منقلب شده است زیرا روح این حرف حرف نون است نون ساکن چون پشت حرف (با) قرار بگیرد، منقلب به حرف (م) می‌شود سپس لباس استحاله به تن کرده و از عدد (ن=50) به (40=م) تبدیل می‌شود که ده عدد (عشر) کم می‌شود و این خود سِرّ عشر دنیاست!

حرف(ی) برابر با عدد (10) می‌باشد. (یا)، حرف انتخاب است. انسان در عالم دنیا دائم در دوراهی انتخاب قرار دارد و همانطور که در کتاب راز دنیا گفته شد، حرف (ی) سکوی پرتاب انسان است که با انتخاب صحیح به اعلای علیین راه پیدا می‌کند و با انتخاب غلط راه به اسفل درکات جهنم! پس حرف میم، زمانی شامل حال بنده می‌شود که از عشر دنیا به سلامت گذشته باشد. بنابراین اباعبدالله‌الحسین(ع) مولای قلب‌های عالم خود عشر وجود است و بر پا کننده عاشورا و او به بهترین وجه این حقیقت را به نمایش عملی خویش گذاشت و مقام ثارالهی را از پروردگارش دریافت نمود.(پس در آخرت، فقط باید با عدد 40=م وارد شویم)

این درس، اسرار قلب به میم شدن همه‌ی مخلوقات برای رسیدن به بندگی مقبول و مورد رضای خداست.

اولین سوره مبارکه قرآن؛ سوره حمد یا فاتحة الکتاب است که  تمام اسرار را در خود جمع کرده و هر یک از آیاتش، کلّ اسرار است. بسم الله سوره مبارکه حمد، کلّ بسم‌الله‌های سور قرآن را در خود جمع کرده است و یک آیه محسوب شده و آخرش به حرفِ (م) ختم می‌شود.{طبق حدیث پیامبر(ص) تمام محتوای قرآن در سوره حمد و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است و...}

آیه دوم الحمدلله ربّ العالمین است که تمام حمدهای پروردگار عالم در آن جمع است و آخر آیه‌اش به حرفِ (ن) ختم می‌شود.

در 7 آیه این سوره مبارکه؛ چهار آیه به (ن) و سه آیه به (م) تمام می‌شود. در ادامه درس می‌آید که نون، روح و جانِ میم است. اما چرا آیه آخر«غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین» به نون تمام شد؟! خوب فکر کنید.

*عدد ابجد حرف م=40 یعنی جانِ اربعین است. حال جالب است که جمع عدد یک و دو به حروف، اسرار حرف" م " که اربعین و بهارجان‌ها است را افشا می‌کند: {عددابجدیک=30(=ل)} + {عددابجد دو=10(که گنج عشر و ظهور اتممناها بعشر است تا بشود اربعین لیله)}= 40می‌شود(40=10+30) که 40=م . جناب محی الدین عربی می‌فرماید: هدف خلقت پروردگار عالم در دنیا، رساندن مخلوقِ خود به حرف " م " می‌باشد. که همان قلب به میم است که بدون آن، وارد بهار قیامت یعنی بهشت که تماماً جلوه‌ی میم است نمی‌شویم.

تمام سوره‌های مبارک قرآن با حرف "ب" شروع می‌شود و جالب است که حرف "ب" در قرآن مقام یک (ی+ک=10+20=30 ) را دارد (اولین حرف قرآن است) اما عدد ابجد "ب"=2 (دو=4+6=10) است، پس ورودی قرآن که با باء بسم الله است درواقع با عدد 40 می‌شود:

( جمع یک و دو به حروف در حرف "ب": 40=10+30) چنانچه خداوند متعال در ظاهر هم شرط ورودی در قرآن را طهارت فرموده است: لا یمسّه الا المطهرون[5]. پس در باطن، مطهرون کسانی هستند که "م" شده‌اند و به 40 یعنی طهارت رسیده‌اند و در ظاهر هم، قرآن حریم دارد و اگر بدون وضو و یا غسل واجب، قرآن مسح شود حرام است یعنی حرمتش شکسته می‌شود. از طرفی جمع 1 و 2 به عدد در باطن حرفِ ب{اولین حرف قرآن است(=1) و عددش(=2) است} می‌شود 3(3=2+1) که عدد ابجد کلمه سه= 65 است و برابر با عدد ابجد کلمه دنیا می‌شود که دنیا، ظرف گیرنده این همه گنج طهارت می‌باشد و تنها از دنیا می‌توانیم به باب طهارت بهشت راه پیدا کنیم.

بنابراین اگر بخواهید در باطن، ورودی داشته باشید باید نونِ وجودتان را پشت باءِ بسم الله منقلب کنید یعنی حیوانیت را جدا کرده و به سیرت انسانی درآیید یعنی بسمل شوید( نون ساکن پشت حرف "ب" منقلب می‌شود و "م" خوانده می‌شود مثل شنبه که خوانده می‌شود شمبه).

نکته خیلی خیلی مهم عدد52(=عدد ابجد کلمه حمد) !

50 = عددابجد حرف "ن" و 2= حرف"ب"، دائماً در هر لحظه از خدای مهربان روزی از جوهر قلم وجود حرف "ن" که جایگاه عددیش 14 می‌باشد سرازیر و درپشت ظرف حرف "ب" قرارمی‌گیرد (که همه‌ی سرّ الاسرار پشت حرف باء بسم الله است) که قلب به میم شود{همان‌طورکه کلمه شنبه نوشته می‌شود(ن+ب=52) ولی شمبه(م+ب=42)خوانده می‌شود}. یعنی از حرف "ن"=50، باید 10 عدد کم شود (که همان گنج عشر و باطن عشر می‌باشد که دنیا را به خود ظهور داده و همه آمده‌اند تا در این عاشورا امتحان عاشورایی بدهند) تا به تطهیر قلب به میم یعنی 40 اربعین حسینی؛ صاحب عشر، زنده شوند نه بمیرند (عدد ابجد حرف"م"=40 که اربعین و طهارت و بهار است). این درواقع همان باطن حدیث شریف پیامبر(ص) است که فرمود تمام محتوای قرآن در سوره حمد(=52) جمع است و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم... . خوب دقت کنید! جمع حرف اول و آخرِ بسم ... الرحیم ، 42 می‌شود{(ب=2)+(م=40)}. پس بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد، حقیقت قلب به میم شدن و بسمل شدن است.

نکته: اولین حرف سوره مبارکه حمد، حرف ب (بسم الله) و آخرین حرفش، حرف ن (والضالین) است که جمع عدد ابجد این دو حرف، 52 می‌شود (52=50+2) که برابر با عدد ابجد کلمه حمد است و تمام سال 52 هفته دارد (7=2+5)هر هفته، 7 روز است و از اول تا آخر سوره مبارکه حمد، 7 آیه قرار دارد.

خدای مهربان لحظات و ثانیه‌ها را از درون نون ساکن(ن) پشت حرف باء ولایت 14 معصوم (ص) که باطن هفته هستند به ما می‌رساند تا زنده شویم و بدانیم آمده‌ایم که زندگی کنیم و زنده برویم و جاوید شویم چراکه خداوند حی، ما راخلق فرموده است! و بدانید ایام، همه زنده به دست ما رسیدند و زنده می‌مانند(گرچه از ما می‌گذرند ولی تمام آثار حیات ما را جاوید می‌کنند چنانچه می‌فرماید: ...نکتب ما قدّموا و آثارهم...[6]؛ می‌نویسیم اعمال شما  و آثار اعمالتان را. پس ندای آن‌ها را بشنویم که ما نیامده‌ایم که بمیریم، آمده‌ایم تا دائمی و مستقر و زنده‌ای شویم که خداوند کریم فرمود: و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[7]. اللهم ارزقنا

 جایگاه عددی حرف م= 13

جایگاه عددی حرف م=13 می‌باشد که جمع ارقامش 4 می‌شود (4=3+1) یعنی عدد 4، پایه 40 است که هر کدام در حقیقت باطن و اسرار کربلا هستند، سِرّ مکنونند و مخزونند. تا طالبان راه، به کربلای وجود و زمان خویش وافق نشوند، عاشورایشان را درک نمی‌کنند و برای ثبت عاشورای خود مستلزم سیر در اربعین عمل می‌شوند و آن، 40 وادی عشق است و همانطور که ابا عبدالله الحسین(ع) برای 4 رکن با دشمنان خدا جنگید و انقلاب خود را بنیان گذاری کرد.

-درواقع سیزده یعنی سی،زده شد.عدد ابجد سیزده=85 و40=5×8!(13=م=40)

-در 13 ماه رجب المرجب مولای متقیان امیرمؤمنان در خانه خدا بدنیا می‌آیند مادرش از دیوار شکافته شده خانه خدا وارد می‌شود و در15 رجب حضرت از درون خانه کعبه و از همان شکاف درحالیکه وجود مقدسشان در آغوش مادر بزرگوارشان است از خانه کعبه بیرون می‌آیند[8].

-در هر ماه قمری از 13 تا 15 ماه، لیلة البیض است.

-در 13 ماه یعنی شب چهاردهم قرص ماه کامل می‌شود و آسمان به روشنی کامل می‌رسد.

-به روایتی خانم فاطمه زهرا(س) در 13 ماه جمادی‌الاول به شهادت می‌رسد.

-در وجود مقدس معصومین(ص)؛ یک معصوم خانم و 13 معصوم آقا هستند یعنی 14=13+1 که عدد1= حرفِ(آ) و عدد 13 = جایگاه عددی حرفِ (م) است و این دو حرف در کنار هم خوانده می‌شود اُم (ام=13+1) و 14=13+1 که در جایگاه مقامی خانم، اُم الائمه(ص)، اُم ابیها و اُم المؤمنین هستند. و 14، برابرعدد کلمه حجاب و جایگاه عددی حرفِ (ن) است حرفی که پروردگار عالم در سوره مبارکه قلم به آن قسم می‌خورد[9]. عدد ابجد حرف ن= 50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت می‌باشد. عدد ابجد کلمه بهشت =707 است و جمع ارقامش 14می‌شود (14=7+0+7) .

امیدوارم به این نوشته‌ها خوب دقت شود، معانی از وجود عزیز و گرامی بانوی دو عالم است! پس جمع ارقام 13(=م) می‌شود 4 که برابر حرفِ (د) است. ائمه معصومین (ص) دلائل خلقت و خود، دلیل حق هستند و خانم سِرّ این دلیل.  پس اربعین وقتی معنی خود را نشان می‌دهد که پایگاه و جایگاه آن در مرتبه ربیع بودنش و بارور شدنش و بهاری و شکوفا شدنش است. زیرا حرف دال از حروف جهریه است. پس اربعین عمل، آثارش جهریه است و در آخر همان قلب شدن در میم است. 

-عدد 13 برابر است با عدد ابجد کلمه احد؛ اسم مبارک پروردگار عالم. این اسم مبارک از اسماء اعظم پروردگار عالم و به قول معصومین(ص)، مکنون است و مخزون و تمام اسماء الهی به نحوی از این گنجینه جلوه دارند و در عرصه ظهور اسماء و خلقت ممکنات اسم مبارکِ واحد جلوه می‌کند که عدد ابجد کلمه واحد=19 می‌باشد. 19، سِرّ مکنون قرآن است  از جمله: بسم الله الرحمن الرحیم شامل 19 حرف است و جمع حروف اسم مبارک پنج تن(ص)، 19 حرف است.

کلّ قرآن به کلام گهربار پیامبر(ص) در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد است. تمام حیوانات حلال گوشت به قول پروردگار سبحان در هنگام ذبح باید با بسم الله کشته شوند تا به مسلمانان حلال شوند[10]. پس در واقع باید پشت 19 حروف بسم الله قرار بگیرند تا از میته بودن به حیات انسانی نائل شوند. دیگر اینکه این مرحله سیر به اعلا رفتن حیوان است در حیات دنیایی انسان‌ها. امیدوارم متوجه منظور شده باشید.

_خانه خدا روی محلّی ساخته شده است که ذیقعد تولد خشکی روی آب است و آن روی حرف (و) می‌باشد چون پروردگار عالم فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون؛ حرف (و)، حرف وصل است و عالم ماقبل را به عالم مابعد وصل می‌کند. واو وقتی است که خشکی کشیده شده یعنی دحو الارض شده است(واو=13) پس کره زمین، عدد 13 را حامل شد که همان 4=3+1 یعنی گنج ذات احدیت 10=4+3+2+1 یعنی 4 روی 10 و حقیقت ولایت، اسرار لایتناهی پروردگار عالم بر عالم اسفل السافلین جلوه کرد.

همان‌طورکه بیان شد، خداوند اَحد جلّ‌جلاله دوست داشت خود را بشناساند(انّی کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف). عدد ابجد اسم مبارک احد=13 است پس ارض (زمین)، آینه‌ی تمام نمای توحید و قبله‌ی عالمیان گردید. و اگر بخواهیم به توحید ناب و صدق عمل برای خداوند احد(=13) نایل شویم باید مراتب بندگی را از 1 تا 13 جمع کنیم که 91 می‌شود (91=13+ ... +1) و برابر با عدد ابجد کلمه "کمال" و "کامل" است. چنانچه در حج ّ واجب، 13 عمل است که  حاجی را در خانه توحید به صاحب خانه‌ی احدجلّ‌جلاله برساند تا به طهارت و قلب به میم و رسیدن به جایگاه کمال قرب الی الله نائل شود(13=م=40). پس حاجی باید جمع اعمال 1 تا 13 را به خوبی و قبولی تمام کند تا به گنج توحید و موحد شدن واقعی برسد. جالب است که دوره رسالت پیامبر(ص) هم در مکه، 13 سال است.

*بلوغ نُه یعنی نَه که به عربی (لا) می‌شود و مجرای توحید(همان لااله الا الله) و حقیقت گنج عشر است. جایگاه عددی کلمه (لا)=13 است که برابر با جایگاه عددی حرفِ (م) به عدد ابجد 40؛ حقیقت طهارت است. پس عالم در کلمه سبحان غرق است و هر کس باید به بلوغ عبادی و بندگی 9 یا نَه، به طهارت و تنزیه عمل برسد تا بتواند در زمره عبّاد و زهّاد خالق یکتا باشد. جمع ارقام 13، برابر4 می‌شود و عدد 4، تمام گنج 4 روی 10 و گنج عشر مجرای توحید است.

*عدد ابجد شهید =319 که اگر ارقامش را جمع کنیم 13 می‌شود (13=9+1+3) و عدد 13 برابر با جایگاه عددی حرف) است که عدد ابجد (م)=40 می‌باشد. یعنی شهید به یک طرفة العین از عالم سفل به عالم اسرار طهارت(40) و از آنجا به قرب الهی انتقال داده شد. البته جایگاه عددی خودِ کلمه شهید هم برابر با 40 است! {پس به طهارت رسید و قابل حضور در عالم قرب شد}.

*عدد ابجد کلمه نور 256 است که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=6+5+2) و 13 جایگاه عددی حرف م است که عدد ابجد حرف م برابر 40 است. پس هرکس به نور رسید یعنی به طهارت رسیده و هدف خلقت خودش را دریافت می‌کند .

*امام حسین(ع) فرمود: خداوند خلق نکرد بندگانش را مگر برای معرفت . و خود،  نقطه مرکزی معرفت توحید شد. اوست که شب عرفه و روز عرفه را به همه عالمیان معرفی فرمود و راه مقصد و هدف الهی را از عالم سفل در مرکزیت خانه خدا و در ایام حج  واجب که نقطه‌ی عطف وصل همه موحّدان و مؤمنان به قرب الهی است، نشان داد و راه رسیدن به مقصد رضای پروردگار عالم را به عاشورای عمل و کربلای زندگی هر انسان آزادی راهنمایی فرمود.(دقت کنید که عرفه، روز نهم ماه ذی الحجه است) . خداوند کریم در دنیا انسان‌ها را در طی تکالیف، مکلّف به آمدن حج فرمود و در این وادی در ایام حج، 13 عمل را به حاجی واجب فرمود.

در روز نهم (بلوغ اعداد و در جایگاه عددی نُه= 19 و حقیقت سرّ کلمه‌ی مبارک واحد=19) روزی که حاجی باید به تعالی طواف و عرفان عرفات در روزعرفه، واقف به معرفت کامل ربّ العالمین شود و با شناخت کامل، شیطان را رجم کند و ظلمات وجود خود را کاملاً بشناسد و در این وادی به حقیقت اتممناها بعشر روز عید قربان برسد، بنابراین 12 عمل تا ظهر روز عرفه تمام می‌شود، از ظهر روز عرفه عمل 13 که عرفان رسیدن به حقیقت عرفه است شروع می‌شود. اگر کسی همه‌ی اعمالش تا اینجا کاملا درست باشد ولی عمل 13 را نداشته باشد، حجّش قبول نمی‌شود.

یعنی به 13 که جایگاه حرف (م) است و به بیان دیگر به 40 (عدد ابجد م=40) که اربعین و تطهیر باطنی و زیارت نور مبارک چهاردهمین معصوم(ص)؛ او که صاحب و حامل تمام گنجینه و خزانه‌ی توحید است می‌رسد.

پس محلّ قبولی گرفتن از باطن عدد ده، رسیدن به بلوغ 9 است. مثل جنینی که تا 9 ماهش تمام نشود وارد عالم تولدِ (ده) نمی‌شود. عید قربان یعنی رسیدن به جان احیا شدن و تولد واقعی انسانیت! اینجا محلّ تعالی از عالم ظلمات به نور است، ظاهراً حاجی احرام سفید[11] را درمی‌آورد و واقعیت لباس سیاه حیوانیت را از درون خود بیرون می‌آورد و این سفیدی لباس احرام را از ظاهر به باطن همیشه به تن می‌کند و حریم دار کعبه‌ی دل می‌شود که هرگز ظلمات در آن نفوذ نکند، یعنی به عدد 40، خالص می‌شود! کیمیاگر عالم؛ صاحب الزمان(عج)، مس وجود حاجی را طلا می‌کند (عدد ابجد طلا=40) و او را به رنگ ظاهرا زرد، منوّر به نور هدایت می‌فرماید و او را به عالم باطن متولد می‌نماید ، به او دید بصیرت، گوش شنوایی حق و قلب دائما زنده عنایت می‌کند.اللهم الرزقنا

پس عرفه خیلی مهم است، جالب است بدانید عدد ابجد کلمه عرفه=355 می‌شود که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=م=40) و عدد 300، افشاکننده‌ی عدد 55 است (عدد ابجد نُه=55). پس عرفه حقیقت درس نُه را به بلوغ حروفی و روزِ نهم به عدد 9 و جان واقعیت‌ها، رسیدن به وحدانیت گنج احدیت را می‌رساند.

درواقع عرفه، افشاکننده‌ی راه نورانی رسیدن به بلوغ انسانیت 9 و کمال هدف پروردگارعالم یعنی زنده شدن واقعی و رسیدن به قرب عند ربهم یرزقون است.

جایگاه عددی کلمه عرفه=58 می‌شود که 13= 8+5 و 13=جایگاه عددی حرف (م) به عدد ابجد 40 است. پس عرفه، انسان را در شناخت حقیقی به گنج طهارت انسانی و کمال قرب الهی و شیعه و محب واقعی معصومین(ص) شدن می‌رساند و این راه برای همه لازم الاجراست و باید به آن معرفت پیدا کنند وگرنه همه بازنده‌ عمر پر برکت خویش می‌شوند و دگر هیهات!!! 

*سال شمسی با شروعش(سیزده روز اول) به عدد 13 =جایگاه عددی حرف (م) که عدد ابجدش برابر40 است با طهارت و تسبیح و تقدیس پروردگار عالم و عبادت تمام مخلوقات، احیاء عالم را ظهور می‌دهد، چنانچه آسمان نزولات خود را به صورت باران بهاری که یک قول به معنی نیسان است یعنی از نیستی به هستی آورنده و بیدار کننده‌ی خواب‌ها و به یاد آورنده‌ی فراموشی‌هاست و با خود عید را می‌آورد و در حقیقت نو، زده می‌شود و نوروز از راه می‌رسد و از جان نوزده حرف بسم الله الرحمن الرحیم می‌گذرد و با خود حیات طیب همه‌ی موجودات را می‌آورد؛ همه‌ی درختان سبز می‌شوند و گل می‌دهند و میوه‌های خود را به شاخه‌ها ظهورمی‌دهند و حیوانات از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و آسمان با غرّش و رعد و برق، جان‌ها را احیا می‌کند. درواقع حقیقت نوزده به عدد اسم مبارک واحدیت، از جان مخزن مکنون و مخزون نام مقدس احدجلّ‌جلاله به عدد ابجد13، تمام زیبایی‌های عالم را در آفرینش خالق هستی نمایان می‌کند و باب معرفت و شناخت آن خالق بی‌همتاست و برای چشم‌های بینا و گوش‌های شنوا، قیامت را تداعی می‌کند و یاد معاد را که تمام برگشت‌های مرگ به حیات است زنده می‌فرماید (باطن عید).

عدد ابجد و جایگاه عددی کلمه اربعین

عدد ابجد کلمه اربعین= 333 است که خود، نمودار سه وجه حقیقت انسانی است و به عبارتی خوانده می‌شود به 33+300 که 300 برابر است با عدد ابجد حرفِ ش که صفتش تفشّی است پس درواقع عدد اربعین، افشاکننده 33 می‌باشد که 33 برابر است با جایگاه عددی نام زیبای زهرا(س) و جایگاه عددی کلمه آب (به صورت بسیط یعنی الف+با) و همچنین افشا کننده سنّ جوانان بهشت و کمال رشد انسان به عدد 9 است( 9=3+3+3) .

نکته: خلقت آسمان‌ها و زمین در 6 روز است[12] و عدد 6 از جمع سه عدد ظهور دارد1+2+3=6 و پایه‌ی تمام اعداد ، 3 عدد است که اگر درس‌های قبل را مطالعه فرمایید متوجه می‌شوید که همان الف وجود است. عدد ابجد الف=111 یعنی سه تا یک :

یکِ اول؛ پیامبر(ص) که ایشان حقیقتِ الف وجود است و مقام ظرف گیرنده گنج الهی را دارد.

یکِ دوم؛ فاطمه زهرا(س) ؛ بضاعت این الِف وجود است که به الف یعنی 1000 خوانده می‌شود.

یکِ سوم؛ امیرالمؤمنین علی(ع) است که به صورت همزه، ناطق ِالف شد و تمام حروف را نقطه و صداگذاری فرمود، و او نطق الله است. {درحالیکه همه معصومین(ص)، الف هستند و نورٌواحد و الفِ وجودند اما هر یک به صورت ظاهر و باطن آشکار می‌شوند} .

پس هر کدام الف، الف، الف می‌شوند و در ابجد، عدد کاملند که می‌شود 111 که در واقع کلّ اعداد و کلّ حروف را دربردارد یعنی هر کدام 3 می‌شود {9=3(الف=111)+3(الف=111)+3(الف=111)} که با جمع 3 تا 3، عدد 9 ظاهر می‌شود؛ پس کلّ حروف و اعداد، ظهور پیدا می‌کند. درضمن اینکه اگر 3 تا 3 را کنار هم بنویسیم، 333 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه اربعین است که حقیقت طهارت به وجود این عزیزان جاری و ساری است[13].

دیگر اینکه درباره وجودهای مبارکشان آیه تطهیر نازل شده است[14]: "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا". اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

*اما عدد ابجد کلمه اربعین=333 که جمع ارقامش 9 می‌شود(9=3+3+3) و اگر در هم ضرب شود 27 می‌شود (27=3×3×3) و برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است که پیامبر(ص)؛ عبدالله خالص است و روز 27 رجب، مبعث وجود نورانیش در سنّ 40 سالگی است. درحقیقت جان اربعین، عالم را تطهیر و در ولایت مطهرین یعنی چهارده نور مقدس است و ثبوت نورانی ظهور حق در دنیا بوجود ولی الله الاعظم چهاردهمین معصوم(ص) اظهار می‌شود و عالم دنیا از تمام گناه‌ها، رجس‌ها و پلیدی‌ها، پاک و تطهیر می‌شود.

*جایگاه عددی کلمه اربعین می‌شود 63 که برابراست با کلمه احمدی(با استمداد از ایشان به احدیت ذات اقدس حق وصل شویم). و همچنین دوران زندگی پربرکت پیامبراکرم(ص) و امیر المؤمنین علی(ع)؛ (رسالت و ولایت)، 63 سال می‌باشد. درحقیقت این بزرگواران در جایگاه حقیقی خود در دنیا یعنی جایگاه عددی کلمه اربعین(=63)، دنیا را به کمال تمام کردند؛ معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند و در بندگی خداوند متعال به قربانگاه رفتند و آنچه داشتند در طواف رضای خداوند، قربان کردند؛  در کمال بلوغ 9 متولد شدند، زندگی کردند و به شهادت رسیدند و به بلوغ 9 محشور می‌شوند.

خانم زهرا(س) که مغرب عالم است در جایگاه عددی کلمه مغرب که 63 می‌شود وجود مبارکش، ظرف افول انوار رسالت و ولایت است! اما 63 یعنی تمام عمر دنیا و آخرت را طی مسیر می‌کند زیرا (18=3×6) منازل ظاهری و باطنی است و در آخر 9=3+6 همان رسیدن به عدد 9 یعنی کمال انسانی است که به حروف نُه نوشته می‌شود و شاید ظاهراً معنا شود نَه  یعنی لا ؛ مجرای توحید و این حقیقت، جان اربعین است. پس روح اربعین، افشاء کننده همه قلب‌ها (چه در دنیا و چه در آخرت) است.

*جالب است که هر حاجی در اعمال حج، 7 دور به گرد خانه خدا طواف می‌کند و عددِ زوایای یک دایره‌ی کامل 360 درجه است که در جمع ارقامش به 9 می‌رسیم (9=0+6+3). پس، از چرخش همه‌ی عوالم، 9 حاصل می‌شود و در نهایت طواف گرد رضای خدا، انسان را به بلوغ 9 می‌رساند چراکه (360×7=2520) و 0+2+5+2=9 که در واقع نشان دهنده بلوغ 9 می‌باشد پس می‌توان گفت 7 تا 9 تا که 63 می‌شود پس حاجی واقعی با طوافش به عدد 63، جایگاه حقیقی طهارت یعنی اربعین عمر خود می‌رسد و آنگاه که به قربانگاه می‌رود در اصل، خودِ حیوانیت خود را ذبح می‌کند تا ادامه‌ی زندگیش با صورت و سیرت انسانی بماند(انشاءالله).  

نکته: برای رسیدن به قرب الهی باید قربانی داد چون اینجا مقام قربانی است. مگرنه اینکه برای ورود در قرآن باید از 19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم گذشت و ورود درحرم مطهر معصوم(ص) مخصوصا در حرم الله؛ نزد خانه کعبه، باید آماده قربانی باشیم و تمام نفوس حیوانی را قربانی نفس انسانی یعنی نیّت قربتاً الی الله کنیم. آنجا هم باید از 19 حرف اسامی پنج تن(ص) گذشت تا به قربِ آن برسیم.

عدابجد کلمه قربانی=363 که 12= 3+6+3 و 2+1=3=آب است. 300، همان افشاکننده و 63، برابر با سنّ مبارک پیامبر(ص) و امام علی(ع)، و جایگاه عددی کلمه اربعین است یعنی جایگاه باطن سبز شدن بهارشدن و به طهارت واقعی رسیدن است(عدد ابجد اربعین=333 که3+3+3=9 می‌شود) پس امام حسین(ع) و همه چهارده معصوم(ص) که خود معصومند و ائمه طاهرین(ص) هستند، در واقع اولین قربانیان خداوند متعال هستند که خود، راه گشای قرب اویند، پس این عزیزان خود، دائما در قرب او هستند و همه‌ی عاشقان را هم به قرب او می‌برند. سخت‌ترین مسیر قربانگاه‌ برای این عزیزان است!

-عدد 63 برابر جایگاه عددی (یا غنی) می‌باشد که خداوند متعال این بزرگواران را مظهر اسم مبارک خود یعنی (غنی) تجلی داده و مجرای غنی خود قرار داد و در جایگاه غنی به عالم باطن و عالم قرب رهسپارشان فرمود.

خوب دقت کنید که خداوند کریم وجودهایی را که مطهر خلق کرد و مطهر قرارشان داد و مطهر به نزد خود بازگرداند، جایگاهشان تطهیر است {این یکی از دلائلی است که قبور معصومین(ص) متبرک می‌باشد حتی امام زادگان(ع). و مرقدشان جایگاه نماز و دعا و نیایش به درگاه خداست زیرا آنها در جانِ نماز، مجرای ثبوت عبودیت هستند}.

-یکی ازالقاب امیرالمؤمنین علی(ع)، فاروق است. جایگاه عددی کلمه فاروق= 63. وجودهای مقدس، جدا کننده‌ی حق از باطل هستند. فاروق، فاعلِ فرق می‌باشد یعنی قسیم الناروالجنه، پس هم ظاهروهم باطن درجایگاه حقیقی تقسیم حق از باطل هستند چنانچه کنیه مبارک پیامبر(ص)؛ ابوالقاسم(پدرِهمه‌ی قسمت کنندگان) است.  

اربعین دروجود مقدس امام حسین(ع)

آری وجود مقدس آقا امام حسین(ع) در این عالم ظلمانی، احیاگر هدایت همه‌ی قلب‌های آماده و با لیاقتی شد که منتظر و تشنه آب حیات واقعی هستند و آن حیات طیبه است که بر موت غلبه می‌کند و مرتبه زنده دائم را حیات طیبه طلب می‌کند. آقا در قتلگاه با کشته شدن خود و ریختن خونش، لباس حیات طیب بر قامت خویش و تمام شیعیانش پوشانید. او که خود طاهر و مطهر است و تطهیر کامل بوده و خواهد بود اما پیروانش را از حیوانیت به انسانیت رسانید.

به قول راوی بدن مطهرامام حسین(ع) در قتلگاه شهادتش 4000 زخم برداشته بود یعنی به اندازه 40تا100تا (4000=100×40) که فقط خدای مهربان خون‌بهای حسین(ع) را می‌داند و ارزش خونش را با مدال ثار الهی ظهور داد اما علما می‌فرمایند: مسائل نماز در احکام واجبه، 4000 مسئله است و آقا فرمود: اولین ستون و رکنی که برایش جنگیدم و خون خود و فرزندان و یارانم برایش ریخته شد، ستون نماز است. «قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر»

کشته شدن در راه خدا به تبعیت از امام خویش {ابا عبدالله(ع)} نه غسل می‌خواهد و نه کفن؛ (شهید)بدن و خون و لباسش همه تطهیر می‌شود و لباس تنش، کفنش می‌شود. اینها همان قلب به میم شدن است، زیرا تمام جوهر وجود خود را که نون ساکن است در قربانگاه پشت بسم الله الرحمن الرحیم یعنی 19 حرف که جانش امام شهدا است، پشت باء بسم الله {امام معصوم (ص)} اذن دخول می‌گیرد و عدد 10 (عشر) امتحان عاشورای خود را به قبولی در دنیا می‌گیرد و با عددِ 40=م به دیار باقی می‌شتابد تا با صورت و سیرت و عمل انسانی به پیشگاه رب خود نائل گردد. آنگاه است که پروردگار عالم می‌فرماید[15]:

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»

*قلب شدن یعنی دگرگونی کامل، از حالی به حال دیگر مثل اینکه  جماد(خاک) به نبات (گیاه) تبدیل می‌شود و نبات به حیوان (نبات توسط حیوان خورده می‌شود) و حیوان به انسان دگرگون می‌شود(حیوان توسط انسان خورده می‌شود و در جانِ او قرار می‌گیرد). و در مقام ایشان به تمام دنیائی‌ها می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[16].» نپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. (در این جا مرگ به حیات طیب دائم ، دگرگون می‌شود)

پس لازمه‌ی حقیقت چهل یا اربعین، قتلگاه اباعبدالله الحسین(ع) بود یا شاید سِرّ شهادت آن بود که باید اربعین ظاهر می‌شد(قلب به میم). خانم زینب کبری(س) بردارنده و به منزل رساننده این رسالت سنگین هستند زیرا ایشان زینت پدری هستند که باب 13 (=جایگاه میم قلب شده) را در ماه رجب از دیوار قلب زمین؛ خانه کعبه افشا کرد. پس با لب گذاشتن بر رگ‌های گلوی امام حسین(ع) در عصرعاشورا پیام حق را که از خون ثارالهی اوست به اربعین گرفت و رسانید. او که در کنار خورشید ولایت امام چهارم؛ علی بن الحسین(ع) در حرکت است و عددِ(4) خود، دلیل راه است! اما زینب(س)، حرف (میم) را که قلب عالم وجود است در قتلگاه به رسالت گرفت تا بعد از گذارندن 40 منزل یا وادی یا شهر دوباره به قتلگاه (م) برساند یعنی طیّ طریق زینب (س)، به کمال رساندن حرفِ (م) بود از کربلا تا کربلا و حرف (ی=10) پیام عاشورائیان بود. خیلی جالب است عدد ابجد حرف میم=90 است که برابر با عدد ابجد حرفِ (ص) است. عدد 90 را عدد طایر یعنی پرنده می‌گویند. پس عدد 90، زمانی شامل حال بنده می‌شود که بدنش قفس باشد و جانش مرغ باغ ملکوت!

مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک    چند روزی  قفسی ساخته‌اند از بدنم

حرفِ (ص=90) نام چشمه‌ای است در عالم عرش. خداوند باریتعالی در عالم معراج به پیامبر بزرگوار(ص) فرمود: «از آب این چشمه وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان.» صورت دنیایی عرش پروردگار عالم، کربلا شد و قتلگاه او، چشمه صاد! آقا در لحظات آخر عمر خود با خون مبارکش وضو گرفت و 2 رکعت نماز عصر خود را با تمام آداب عشق به مولا ادا فرمود و در سجده گاه عشق و معرفت و بندگی و رضای خالصانه سَر بندگی به سجده(=72) فرو آورد و هرگز سر خود را بلند نکرد تا سر را از بدن جدا کردند و آن سَر در تمام چهل روز، چهل منزل و چهل وادی بر روی نیزه(=72) در جلوی تمام کاروان قرار داشت و اربعین را در نقطه شدنِ سَرش در عالم هستی، دائمی کرد و زینب(س) قافله سالار این کاروان بود.

امام حسین(ع) 28 ماه رجب از مدینه (منزل خویش) خارج شد و بعد از طی 40 منزل، در اول ماه ذیحجه در نزد خانه خدا رسید. روز نهم یا شب دهم ذیحجه از مکه حرکت کرد تا در دوم ماه محرم به کربلا رسید اما به روزعاشوار یعنی یک چهل دیگر از شروع اول ذیحجه تا 10 محرم، به قربانگاه و به وصل یا حج واقعی رسید و از عصر عاشوار سَر مبارک ایشان همراه کاروان با قافله سالاری زینب(س) تا روز اربعین بود یعنی از چهل وادی گذشت و دوباره به کربلا رسید.

با توصیفی که از حقیقت اربعین شد، باید متذکر شوم هر کدام از اربعین‌ها، نتیجه قلب شدن و حیاتی شدن را گویا می‌کند و تا آخرین آن، که به چشمه پُرفیض صاد وجود و آب زندگی حیات طیب به دست ساقی لب تشنگان رسید و فوران کرد.

امروز هم در کنار تربت پاک آقا ابوالفضل عباس(ع) آب می‌جوشد و هر کس تبرکی از آن برمی‌دارد تا تشنگان حقیقی این دنیا و آن دنیا، حیات گرفته و سیراب شوند. و اوست که با جریان حقیقت این چشمه بین‌الحرمین دل‌های عاشقان را به محبوبشان باز می‌کند، وصل قلبی می‌فرماید و در جان حیات بخش آب جوشان چشمه صاد زمزم، حرکت را جریان می‌دهد. عاشق واقعی می‌داند که هرگز نباید از سقای عطاشی کربلا جدا شود زیرا بین الحرمین چشم سر و چشم دل، گوش سر و گوش دل، زبان حکمت دل و زبان سَر باید به تبرک شفاعت او باز بماند و لایروبی شود!

درحقیقت همانطور که گفته شد عدد ابجد حرف (م) برابر با 40 است و امام حسین(ع) در روز عاشورا، 40 را تمام کرد و حقیقت مراتب رساندن درجات کمال انسانی را که قلب به میم است نشان داد و انسانیت را به درجه‌ای رسانید که خون و بدنش پاک گردید و از عین نجاست بودن میته خود به عین طهارت رسید و مراتب تدفین برای او تغییر کرد یعنی حتی غسل و کفن از انسان برداشته شد و به تعبیر احادیث اولیاء که فرمودند این وجود کشته شده، نمرده بلکه شهید شده است! در اصل ظاهر بدن که حجاب اوست به کنار می‌رود. حتی روایت است که شهید(واقعی) در قبر سوال و جواب ندارد. هنگامی که روح از بدنش جدا می‌شود به جایگاه اعلاعلیین می‌رود و تمام سختی‌ها و دشواری‌ها را در عالم برزخ یکباره طی می‌کند و به منزل مقصود یعنی وصل می‌رسد[17].

پس قتلگاه، صفر وجود است که انسان در روز اول نطفگی و تولد در صفر وجودش زندگی را آغاز کرده بود که دوباره به آن می‌رسد اما کار هرکس نیست که در برگشت، دوباره پاک و بدون گناه برگردد. این راه مستلزم حرکت اربعینی است، سِرّ خلقت پروردگارعالم و سِرّ به حیات طیب رسیدن انسان‌های برگزیده است.

اربعین در تولد حضرت فاطمه زهرا(س)

در احادیث معتبر در کتاب‌های شیعه و سنی نقل شده قبل از تولد خانم فاطمه زهرا(س)، به پیغمبر بزرگوار(ص) امر شد که از منزل خویش به منزل ام هانی برود و در آنجا 40 روز، روزه و 40 شب به عبادت برخیزد و در روز چهلم ندا آمد، که از غذای دنیایی افطار نفرماید، از بهشت برای ایشان طعام آمد و فرموده شد که طعام خویش را به هیچ کس ندهد و مخصوص خود ایشان است و از آن طعام که به قولی سیب بوده است { عدد ابجد کلمه سیب=72 که برابر با عدد  ابجد کلمه سجده است و در حروف برابر حروف عدد نوزده می‍باشد که کوثر وجود، خود حقیقت کلّ نوزده حروف بسم الله الرحمن الرحیم است و عدد 19 برابر جایگاه عددی حروف نُه که بلوغ خلقت انسان در تولدش به دنیا است، به وجود حضرت زهرا(س) که امّ همه‌ی انسانهاست ظاهر می‌شود} و به قولی دیگر خرما، و می‌فرمایند که چون حضرت سیب را باز کرد، نور زهرا(س) ظاهر شد. ایشان تنها فرزند دردانه عالم است که ولد خلف حبیب الله الاعظم (ص) است وعطیه پروردگارعالم می‌باشد که سوره مبارکه کوثر در مقامش نازل گردید. لازم است بگویم عدد ابجد کلمه ولد= 40 است که خود قلب به میم شدن حقیقت زندگی پدر و مادر در وجود فرزند یا ولد ظاهر می‌شود.

جان و حقیقت 17 (هفده) ؛ به حروف در تولد زهرا(س)

 عدد ابجد کلمه هفده=94 که برابر با عدد ابجد  نام مبارک عطیه (س) است، خداوند متعال عظمت رحمت و محبت خود را به پیامبر(ص) در بالاترین و با عظمت‌ترین و با اکرام‌ترین هدیه‌اش به وجود آقا یعنی به عالم هستی، عطیه عنایت فرمود و سوره مبارکه کوثر را در شأنش نازل فرمود: انّا اعطیناک الکوثر[18]. پس ربیع واقعی به تمام وجه به وجود مبارکش در دنیا و در آخرت تمام زیبایی‌هایش را افشاکرد چون کوثر، حقیقت آب است و تا آب نباشد آبادانی نیست!

 در حدیث آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[19]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم. از این حدیث زیبا به تمام مفاهیم اربعین می‌رسیم.

وجود مبارک پیامبر(ص) هم در 17 (عددی) در ماه ربیع الاول متولد می‌شوند. اینجا لازم به تذکر است که عدد، روحِ حروف است پس در عالم زمینی وجود مبارک پیامبر(ص) بعد از 17 نسل از اصلاب شامخه و ارحام مطهره که باطن جسمیت حروفی می‌باشد، تمام مقاماتِ ربیع به وجود مبارکش که خود عدد 1 (باطنِ الِف) و 13 نور مقدس معصوم(ص) در بطنش است، آشکارمی‌شود و دنیا را مزین به ارواح طیبه تربیع می‌نماید (14=13+1؛ به عبارتی 4روی 10 یعنی همان 40) . و بعد از 44 سال از عمر مبارکش (که 4 سال از بعثتشان می‌گذشت) به حقیقت اربعینِ هفده (به حروف) به وجود خانم حضرت زهرا(س)؛ عطیه‌ی عالم (بالاترین اعطای حق) نائل شدند! و هر کدام از فرزندانش اربعینی هستند که امام انسان‌ها قرار گرفتند و منقلب کننده حیات حیوانی به حیات انسانی شدند(الی یوم القیامه).

و ما با گرفتن مولودی هر یک از این عزیزان، به چشمه جوشان حیات طیب آنها وصل می‌شویم، چون عدد ابجد کلمه مولودی =96 و برابر است با اسم مبارک الله با لام مشدد که آن توحیدی بودن محض ایشان و خلوص و معصومیت آن عزیزان است.

 

 

[1] )گلشن راز

[2] ) آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[3] )آیه 143 سوره مبارکه اعراف

[4] ) در کتاب گنج الف کاملا توضیح داده شده است.

[5] ) آیه 79 سوره مبارکه واقعه

[6] ) آیه 12 سوره مبارکه یس

[7] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[8] ) به روایات متعدد علمای شیعه و سنی

[9] )آیه 1 سوره مبارکه قلم: ن والقلم ومایسطرون

[10] )آیات 118 تا 121 سوره مبارکه انعام

[11] )از امام صادق(ع) روایت است که یکی از اصحاب عازم حج بود از حضرت پرسید: می‌توانم احرام سیاه بپوشم؟ حضرت فرمودند: احرام سیاه حرام نیست ولی سعی کنید لباس احرام و کفن، سیاه نباشد.

[12] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[13] ) رجوع شود به کتاب عرفان آب ، آنجا توضیح کامل داده شد که باطنِ 37=3÷111 و 333=3×111 چیست

[14] ) آیه 33 سوره مبارکه احزاب

[15] )آیات 27 تا 30 سوره مبارکه فجر

[16] )  آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[17] ) و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

[18] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر

[19] )جنةالعاصمه ص148- الاسرار الفاطمیه شیخ محمد فاضل مسعودی- مستدرک سفینة البحار3|334 عن مجمع النورین:14عن العوالم:44

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۷
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.  (زیارت جامعه کبیره)

حروف والی

پس نون ساکن، رحمتی است از رحمت‌های پروردگار عالم. دیگر از زیبایی‌های قرآن درحروف اینست که در قواعد زبان عرب ، حروف با حرکت خوانده می‌شوند و اگر حرکت نداشتند مشکل خوانده می‌شدند یا خوانده نمی‌شدند. آیا از خود پرسیده‌اید که چرا در خیلی از جاهای قرآن 4 حرف "و ا ل ی"  نوشته شده ولی خوانده نشده است؟ و یا همان نون ساکن در بعضی جاها نوشته شده یا به صورت کامل نون ساکن یا تنوین ولی خوانده می‌شود؟ این را باید بدانید پروردگار کریم و عالمُ العلومِ ما، خود فرموده "افلا یتدبرون" .

سه حرف در عربی است که در خیلی از حروف قرآن مجید آمده که صورت خود را با حرکت ، تغییر داده و اصلا به شکل دیگری نوشته شده است و آن را اعلال می‌گویند و آن سه حرف (الف) و (واو) و (یاء) است که این حروف را حروف عله می‌گویند. چگونه باید قرآن را بخوانیم، بفهمیم وعمل کنیم. پروردگارا توفیقش را به ما بده که در قیامت قرآن از ما شکایت نکند.

حروف الفباء را دو قسمت کرده‌اند شمسی و قمری، نورانی و ظلمانی. حروف نورانی همان حروف مقطعه قرآن است و حروف ظلمانی بقیه حروف که در مقطعات نیامده است. هرگاه الف و لام پشت حروف شمسی بیاید الف و لام خوانده نمی‌شود و حروف شمسی بعد آن مشدد می‌شود. مثل الشّمس . چرا؟!

اگر "ال" پشت حروف قمری بیاید ، فقط الف خوانده نمی‌شود ولام خوانده می‌شود مثل والقمر "الف و لام" در 14 معنی در قرآن به گفته مفسران آمده است پس یکی از جاهایی که حروف والی خوانده نشده دو حرف "الف و لام" است عدد (ال) 31 است که نگه دارنده میزان و باز شدن چشمه‌های معنی و جلوه زیبایی‌های درون حرف است. مثلا در کلمه والشّمس خوب توجه کنید! الف ولام چگونه عَلَم شده و چشم ما را به باطن شمس متوجه می‌کند که الشمس واقعی چیست و کیست؟ آن خالق یکتاست. "الله نورالسموات و الارض...[1]"  نورِ شمس را جلوه‌ای از جلوه‌های نور خود قرار داد که سکون در تشدید الشمس است که بتوانیم حرکت و تشعشعات و آثار نور و حیات نور را ببینیم و بگیریم و خود را به سکون شینِ شمس چنان برسانیم که دیگر هرگز غروب نداشته باشد. و در میم شمس صورت نورانیت خود را تجلی کنیم! درحدیث می‌فرماید: " در قیامت صورت مؤمن 70 هزار بار از خورشید دنیا درخشنده‌تراست و نورش دائمی و تمام نشدنی است." واین نور به شرطی بدست می‌آید که خود را چنان در میزان (سینِ والشمس) نگه داریم که به حول و قوه خدای قادر متعال تمامی ظلمات ظاهر و باطن خود را پاک و به نور تبدیل کنیم. یا او به فضل و کرمش به ما بدهد که آن زمان اسم مبارک مؤمن ، خلعت وجودش می‌شود چون مؤمن یعنی نور. نوری که ایمنی دهنده است و رذایل و کدورت‌ها را پاک می‌کند.

پس معنی (ال) خیلی وسیع و زیباست ! الف و لام سبب و مسبب جلوه و مرآت حق هستند تا هر چشمی به هر اندازه بینایی خوب داشته باشد زیبایی‌ها را ببیند و کسب ‌کند و "الف و لام" واقعا از ولیِّ عزیز است "الله ولی الذین امنوا...[2]" که ظاهرا دیده نمی‌شود و در همه جا جلوه دهنده مکنونات خود است. شاید خریدار بفهمد و بخرد. و (واو) و (یاء) هم عنایت مهلت کوتاه عمر است که اگر از دست رفت ، دیگر دستمان از دنیا کوتاه و حسرت بر ما دائمی می‌شود. "یا" هم که حرف انتخاب است.1- باید با قیمت عمر خود یا دنیا را و یا آخرت را بخری 2- محل ابتلا و عاشورای عمرمان است که معلوم شود آن نون ساکن عملمان به چه کسانی یا برای رضا چه کسی منصوب و مجرور و مرفوع شده است.

پس حال در معنا فکر کنید چقدر زیباست. مثل "صراط الذین انعمت علیهم[3]" الف و لام در الذین، ذال حرف قمری است. چون سیر و سلوک بنده در دنیاست. فقط این التماس مؤمن به پروردگار خویش است. با تمسک به کلام خود پروردگار عالم زیرا ما از خود هیچ نداریم .او به ما یاد می‌دهد که با کلام نورانی خودش از خودش کمک بخواهیم شاید رستگار شویم.

"الف" در حروف والی  مرآت و آیینه حق نما در باب عظمت مولا که "انعمت علیهم" انعکاس اوست. "انعمت علیهم" کسانی که بر آنها نعمت دادی ائمه معصومین(ص) و انبیاء و صدیقین و شهداء می‌باشند. 

 اما "لام" مجرا و تجلیگاه توحیدی که از چشم آن و از گوش آن می‌توان آن کسان را دید و آرزو کرد پس کسانی با این مجرا تماس می‌گیرند که اول دل دنیا در زیر رضای خدا ادغام شود که همان مجرای توحید است که شاید در را باز کنند و بتوانیم به رضای مولا دست پیدا کنیم و مانند یاران ابا عبدالله الحسین(ع) دائم در طواف رضای خدا بمانیم. انشاءالله.

خیلی زیباست که عدد ابجد "الف + لام" به صورت بسیط 182 است . {(182=(71=لام)+(111=الف)}. این اعداد ، آدرس زودتر رسیدن را به ما می‌دهند که (182) اول باید از شروع ورود از باء (=2) که درِ رحمت رب العالمین است آغاز و در طواف رضای او به توحید محض و یکتا پرستی او نائل آئیم.

پس حروف "والی" همیشه و درهمه جا هستند. چراغ سبز روشن که ظاهراً نوشته می‌شوند ولی خوانده نمی‌شوند و فقط راه و حقایق را نشان می‌دهند. فقط (واو)،  حرف ظلمانی است در صورتیکه (و- ا- ل- ی) نورانی هستند.

جالب است پروردگارعالم گاهی واو را برای قسم فرموده است مثل" والشمس، والضحها، والقمر اذا تلها ". "واو" اگر احتمال دنیا باشد عقل و معاش آن (و) حرکت عبوری آن از حرف راء است و عدد ابجد حرف (ر)= 200 که برابر با عدد ابجد کلمه قسم= 200 است  .شاید به این معناست که نامُمکن‌ها، ممکن می‌شود و نامعلوم‌ها، معلوم و نامفهوم‌ها، مفهوم می‌شوند. ظهور غیر از آنست که ظاهراست زیرا باطن‌ها به نمایش می‌آیند. و شاید به این معنی یاد آوری شود که  (راء)، صفت دنیاست که تکریر دارد و قسم، تذکر پروردگار عالم برای عبور با تعقل است.

مهم بودن سیر خورشید و انوارش و اثرش در دنیا به صورت آمدن گذری طلوع و غروب و رساندن و افول آن و جایگزین کردن نور در ما و گیرندگی آن و سبب و مسبب شدن آن نور را به صورت مدی "الی یوم القیامة" از باب عقل معاشی دنیا و آن حرف (ر) است. پس هر کس خوب فکر کند این قسم را عمل کند. به قاسم می‌رسد. انشاءالله.

در "بسم الله الرحمن الرحیم" سه بار ( ال ) به صورت والی در اول نام مبارک باری تعالی آمده است. که والا مقام بودن اسم مبارک خداوندِ سبحان را به ما می‌رساند. و قرار گرفتن ما به عنوان عبد این اسماء در جلوه و مرآت آن قرار بگیریم به عمل، که بشویم عبدالله، عبدالرحمن و عبدالرحیم. سه منزلت بزرگ که بنده متجلی می‌شود .  

ما زبالاییم و بالا می‌رویم             ما زدریاییم و دریا می‌رویم

جان این بیت و تمام این درس به ما تذکر می‌دهد که از سرچشمه خلق شده‌ایم و از حقیقت آب، جان گرفتیم، حیات و زندگی دنیا را، اما وقتی دوباره برگشت می‌‌کنیم، باید چگونه بالا رویم، آب چگونه نازل می‌شود اما چگونه برگشت می‌کند تا باقی و ماندگار شود؟ یعنی صورت ظاهر باید عوض شود. آب به بخار تبدیل می‌شود تا بتواند بالا برود، پس خود قیاس کنید!!!

معنایی در جامعیت حقیقت آب

رنگ آب، آبی است و رنگ آسمان نیز آبی است. عدد ابجد آبی= 13 است که جایگاه عددی حرف (م) می‌باشد .حرف میم که عدد ابجدش40 است باب تطهیر است. تنها جایی که آسمان به زمین وصل می‌شود (از نظر ظاهر) در دریاست که عکس آسمان در آب می‌افتد و در نهایت به هم وصل می‌شوند. یعنی 26=13+13

26 =جایگاه عددی حرف (ض) است و برابر با جایگاه جمع عدد ولایی و معصومیت امام زمان(عج) (12+14=26) و 26 =جایگاه عددی نام مبارک احمد (ص) است که هر دو به صورت صدفی می‌شوند که بین زمین و آسمان دُرّ گرانمایه انسانیت شکفته می‌شود و در جایگاه وصل دو باطن حقیقت ولایتِ وصیَ الحسن، صاحبَ الزمان، صلوات الله علیهم اجمعین؛ تک گل همیشه بهار ولایت سبز می‌شود و گل می‌دهد و بارور می شود الی یوم القیامه و در سایه خود ، عالم را گلستان می‌کند و بهشت را در دنیا برقرارمی‌گرداند.

آخرین منزل آب ؛ دریا

از آنجائیکه در قرآن کریم داستان حضرت موسی(ع) بیشتر از داستان پیامبران دیگرنقل شده است. شاید خداوند منان می‌خواهد این معنا را که سرّ حقایق قرآن است ظاهر کند. همانطور که متذکر شدیم باطن قرآن ، کوثر است و حقیقت آب که عدد ابجد آب به صورت بسیط  114 می‌شود که برابر با تعداد سوره‌های مبارک قرآن مجید است الف +باء=111+3=114 .نکته: سوره مبارکه کوثر که متعلق به خانم فاطمه زهرا(س) است هم 3 آیه دارد(آب=3) و جالب اینکه در حروف این  3 آیه ، 18 نقطه قرار دارد .عدد ابجد کلمه حی=18 {همانطورکه تمام قرآن ، کوثر و جانِ آب شد ؛ و جعلنا مِن الماء کلّ شیء حی. عمر مبارک خانم هم (از لحاظ جسمانی) در دنیا 18 سال بود} و عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبر(ص) 15 است{که خانم خود، حوای روحانی است(حوا=15)}.

کلمه موسی، یعنی از آب گرفته شده. همانطوری که در قرآن کریم سوره مبارکه طه می فرماید[4]:"ان اقذ فیه فی التابوت فاقذ فیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدولی و عدوله و القیت علیک محبة منی ولتصنع علی عینی" به مادر موسی(ع) امر می‌فرماید فرزند خود را در تابوت چوبی بگذار و او را در دریا رها کن ما خود او را حفظ می‌کنیم . این ظاهراً شروع زندگی موسی(ع) است. و درهنگامی که فرعونیان او را تعقیب می‌کردند خداوند در کنار دریای نیل فرمود عصای خود را به آب بزن و دریا دو قسمت شد و موسی(ع) و یارانش به فضل خدا از کف دریا روی خشکی آن حرکت کردند و به ساحل رسیدند و نجات یافتند. و اما فرعونیان همین مسیر را آمدند و در نیمه راه به امر خداوند منان، آب به هم پیوست و غرق شدند. در جای دیگر خدا به موسی(ع) امر فرمود عصایش را به سنگ بزند و 12 چشمه آب از آن جوشید "و اذا ستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا[5].

اما اینکه دریا، نهایت مقصد همه آب‌هاست و اینکه بازگشت همه آب‌ها چه زیرزمینی و چه روی زمینی به دریا و اقیانوس است. عرفانِ دریا، خیلی زیباست! عدد ابجد حرف (ی) =10 است و در ادبیات، حرف انتخاب و ندا است. حرفِ ی، یا خوانده می‌شود که الفبای فارسی با الف شروع و به ی ختم می‌شود که در کنار هم می‌شود یا! [6]

حرفِ ی که از حروف یرملون است اما در کلمه دنیا به جای ادغام، اظهار شده است. پس در دنیا، انتخاب هر کس اظهار می‌شود زیرا همانطور که گفته شد امام عمل او، انتخاب اوست. در ضمن امتحان هر کس در حرف (یا)، انتخاب و عشرِعمل اوست. پس دنیا، عاشوراست چون عدد حرف (ی)= 10 است و کربلا است، می‌شود "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا. چون از یک طرف امتحان، انتخاب اوست، از طرف دیگر همه ما در دریا  قرار می‌گیریم که در انتهای عمر تمام نهرهای عمل ما به دریای انتخابمان ختم می‌شود ولی چگونه باید نجات پیدا کنیم شرط آن است که :

 1 موسوی شویم {داستان تولد حضرت موسی (ع) و همچون موسی (ع) عصایی داشته باشیم تا دریا را بشکافد و ما را هم از روی خشکیِ ذیقعد امتحان خود به سلامت به ساحل نجات برسیم. چون همه ما گنهکار هستیم باید شیعه 14 معصوم (ص)، مخصوصاً شیعه وجود مقدس امام موسی بن جعفر کاظم (ع) باشیم تا ما را از ساکنین سفینه نجات قرار دهد و تابوت جسم ما را به ساحل دارالسلام بنشاند.

2- بدانیم که دائماً باید دستمان به دامن امام زمانِمان باشد تا ما را سوار در سفینه نجاتش کند تا از خطر غرق شدن در دریا نجات پیدا کنیم ما هم باید موسوی شویم، یعنی به سلامت از آب گرفته شویم و در خشکی ذیقعدِ بهشتمان مستقر شویم.

3- تمام کشتی‌ها با ناخدایی ولایتِ اهل بیت(ص) فقط روی کوه جودی قرار می‌گیرند زیرا همه کشتی‌های وجود ما در بطن کشتی نوح است که ساحل نجات کشتی او کوه جودی بود که آنجا مرقد مطهر امیرالمؤمنین مولای متقیان(ع) می‌باشد. به امید ظهور تک گل هستی ؛ مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف. امیدوارم قبول وجود مبارک ایشان گردد.

رابطه عدد 12 و آب

نکته‌ی جالب توجه: شاید دلیل اینکه بعد از یوسف زهرا(س)؛ امام زمان(ص) فرزند معصومی نمی‌آید این باشد که درآن زمان جانِ معانی حروف و اعداد به تمام محتوی ظهور داده می‌شود، پس با عدد دوازده‌ی وجود مقدسش (که دوازدهمین امام هستند) عالم  دوا،زده می‌شود و حقیقت حیات طیب؛ باطن وجود آب، ظهور پیدا می‌کند که حقیقت حیّ و زنده شدن و تمام برکات جمع اعداد 1 تا 11 یعنی ظهور حکومت الّهی(66=الله) است[7]. پس آن زمان مظهر ظهور تمام اسماء، صفات، جمال، جلال و عظمت پروردگارعالم است.{یادآوری می‌کنم که جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود 78 که  برابر است با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم. آیا غیر از این است که  نسخه پزشک را نزد دکتر داروخانه می‌بریم تا دوا را تحویل بگیریم؟! بزرگ‌ترین مفسران نسخه حکیم الحکما که درواقع خود، قرآنِ ناطق هستند ائمه معصومین (ص) می‌باشند. پس آنهایی که ادعا می‌کنند فقط قرآن ...! باید بدانند که بدون حبل الله المتین چهارده نور مقدس(ص) که جانِ قرآن هستند برایشان دوا،زده نخواهد شد!!!}

*حال اگر ارقام 12 را با هم جمع کنیم 3می‌شود(3=2+1) و کلّ اسرار خلقت ظهورپیدا می‌کند. چنانچه در جمع ارقام 12؛ 1 برابر حرف "الف" و عدد 2 برابر حرف "ب" است پس حقیقت کلمه‌ی "آب" ظاهر می‌شود که خداوند منّان در قرآن کریم می‌فرماید[8]همه چیزها یعنی همه هستی(کلّ مخلوق ظاهری وباطنی الی یوم القیامه) از آب، حیات می‌گیرند .

قابل توجه است که عدد 3(=آب و جمع ارقام 12) برابر حرف"ج" می‌باشد که این حرف در باطن، حضرت زهرا(س) است که حکومت امام زمان(ص) هم زهرایی است. وجود مقدسش می‌فرماید: و ابنة الرسول الله(ص) لی اُسوة الحسنة[9]یعنی (در زمان حکومتم)، دختر رسول الله(ص) برای من الگوی حسنه است. چون حکومت ایشان، حکومت نور است و خانم زهرا(س)، جانِ نور و حقیقت آب که کوثرِ وجود است، می‌باشد.

ضمن اینکه وقتی ارقام  12 (1و2) را به صورت حروف بسیط جمع کنیم یعنی :

(الف=111)+(با=3)=114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن است.

پس حکومتِ 12 یعنی حکومت قرآن ناطق؛ مهدی موعود(ص). و به وجود امیرالمؤمنین علی(ع) که خود حامل 11 ذریه نورانی معصوم(ص) است {دوا(=11) برای شفای حیوانیت به انسانیت برای انسان‌های واقعی الی یوم القیامه آورده شد} که با خود وجود مقدسش 12 می‌باشد {پس می‌توان گفت به عدد12 که همان جایگاه 30 است (12=ل=30) قرآن را به 30 جزء تألیف فرمود} و دیوار حجاب از عالم سفل تا اعلا گشوده شد و به دست مبارکش(امام مبین)، کتاب الله (کتاب مبین) در یک جلد کتابت شد که ایشان مؤلِف و مؤلَفه این کتاب است .

چنانچه حقیقت وجود پیامبر(ص) از حروف، حرفِ الف وجود است و امیرالمؤمنین علی(ع) از حروف، حرفِ باء است (که معرفی شده است به باءِ بسم الله سوره مبارکه حمد). خیلی زیباست که عالم ظاهر دنیا آباد می‌شود به شرط اینکه در آن مکان آب باشد. اما اگر حرف الف و باء به تنهایی و جدا ازهم باشند، وجود آب ظاهر نمی‌شود پس باید این دو حرف با هم جمع شوند تا آب ظاهر شود یعنی: الف+ب=آب. عدد ابجد حرف الف برابر یک و عدد ابجد حرف ب=2 است که در جمع 3 می‌شود (3=2+1) و چون عدد 3 ظاهر می‌شود که برابر حرفِ (ج) است عالم دنیا، جهان می‌شود یعنی همه آباد می‌شود به جهیده شدن آنچه در اوست. این آب، حقیقت آبادی تمام عوالم از سرّ تا ظهور دنیایی است.

چنانچه آب را مهریه‌ی حضرت زهرا(س) می‌نامند، پس در عدد 24 (6=4+2) که کلّ ظهورات به عالم دنیا مظهر می‌شود، در ارکان الفبای هستی و حقیقت 3عدد و در جمع یک و دو و سه می‌باشد(6=3+2+1). اگر این سه عدد را کنار هم بنویسیم 123 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه‌ی حسنه است (حسنه=123). "ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخره حسنة و قنا عذاب النار"[10]. حال خوب بیندیشید اسراراینکه تمام جزء 5 (=ه) که شامل 123 آیه شریفه می‌باشد و در سوره مبارکه نساء قرار دارد، چیست؟!

نکته: عدد ابجد کلمه دنیا = 65 است که به 60 و 5 معنا می‌شود: 60=س که فقط در دنیا می‌توانیم به میزان عمل برسیم و قلب شویم و 5 = ه ، که حرفِ (ه) جمع کننده‌ی تمام گنج‌های عالم است. پس دنیا به دو حرف (س) و (ه) جلوه می‌کند که کنار هم می‌شود ( سه )! بارها شنیده‌اید که « دنیا سه روزه » !!! جالب این است که عدد ابجد کلمه‌ سه=65=دنیا! و همچنین عدد 65 ، برابر با جایگاه عددی کلمه قیامت است { 65=سه=دنیا==قیامت} یعنی دنیا، پایه  و جایگاه قیامت است. زیرا ما دانه را در دنیا می‌کاریم و این دانه، شاخه و برگ و میوه‌اش را در آخرت پیدا می‌کند. پس دقت کنیم که چه می‌کاریم زیرا اینجا جایگاه است!

ضرب ارقام عدد ابجد کلمه دنیا(= 65) ، 30 می‌شود (30=6×5) که 3=0+3 و سی، تعداد جزءهای قرآن است و قرآن خود، کوثر است و زهرا(س) باطن این کوثر است. پس از رفتن از دنیا می‌فهمیم ما غرق در قرآن بودیم و باید وجود ما و عمل ما به قرآن جوابگو شود. چنانچه در منزل هر مسلمانی جای خالیش را پس از موت، صوت قرآن پر می‌کند. چه زیباست پیش از مرگ، قدر و منزلت قرآن را با جان و دل درک کنیم و خالصانه به تمام آیاتش به عنوان بندگی مولای خود عمل کنیم، تا انشاءالله رستگار شویم. آنجا، قرآن انیس و مونس ما می‌شود و ما را شفاعت می‌کند.

                   

                                                                                                                 پایان

 

[1] )آیه 35 سوره مبارکه نور

[2] )آیه 257سوره مبارکه بقره

[3] )آیه 7 سوره مبارکه حمد

[4] )آیه 39

[5] ) آیه 60 سوره مبارکه بقره

[6] ) در کتاب راز دنیا بطور کامل توضیح داده شده است

[7] ) (66=11+10+ ... +2+1)

[8] ) و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حیّ (آیه 30 سوره مبارکه انبیا)

[9] )بحارالانوار.ج28.ص62

[10] )آیه 201 سوره مبارکه بقره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۱
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.             (زیارت جامعه کبیره)

 

 

سد دنیا و صد آخرت!

در زیارت عاشورا صد لعن و صد سلام می‌آید چون با لعن از نهی‌ها، از جهنم و جهنمیان فرار می‌کنی و با صد سلام به تمام امرها و رضوان خدا تسلیم می‌شوی تا به سلام می‌رسی. عدد ابجد کلمه صد=94 و برابر است با عدد ابجد اسم مبارک عطیه (س)؛ نام مبارکی که پروردگار عالم در سوره مبارکه کوثر در جان وجود قرآن به پیامبرش خیر کثیر یعنی خانم دو عالم؛ حضرت فاطمه زهرا(س) را اعطا فرمود(انّا اعطیناک الکوثر[1]).

برای اینکه خوب متوجه شویم، سد دنیا را مثال می‌زنم: دنیا سدهایش با سین است و معمولا جلوی آب‌های زیاد سد می‌زنند. سد دنیا جلوه‌ی سکون است برای آب‌های سیل آسا و پرخطر، سد باعث می‌شود آب آرام بگیرد تا بتوانند از آن بهترین استفاده‌ها را ببرند. در ضمن اینکه ذخیره نگه دارند تا در تمام سال به قحطی و بی آبی بر نخورند. غیرازاینکه خطر آب زیاد که ممکن است منجر به بروز سیل شود را دفع می‌کند. آب به جان و حقیقتش، به زندگی مردم استفاده می‌رساند:

1- ذخیره تمام مدت سال است. 2- از آن برای تولید برق استفاده می‌شود. در حالیکه با این برق چرخ کارخانه‌ها، صنایع، معادن و وسایل پزشکی و کلا رفاه جامعه تضمین می‌شود. 3- آب شاخه شاخه می‌شود و به هر شهر و قریه‌ای به اندازه‌اش قسمت می‌شود و... . اما سدِ با سین ممکن است که آبش خشک شود یا امکان خراب شدن را دارد. چنانچه سدی که حضرت ذوالقرنین(ع) به امر خداوند آهن را ذوب کرد و سدی در مقابل خطر یأجوج و مأجوج‌های زمان ساخت و آن خطر رفع شد، اما یکی از نشانه‌های آخرزمان فتنه و عبور آنها از سد می‌باشد.

حال صد با صاد چه می‌کند؟ همانطور که در بالا گفته شد(صد=94=عطیه). پس صد، متعلق به خانم فاطمه(س) می‌شود زیرا یکی از نام‌های مبارک خانم، عطیه  است و همچنین او فاطمه است و خود فاطمه، صد است.  صد با ص، هم جلوه سکون است برای برطرف کردن خطر سیل‌های گناه و منکرات و شیطان‌ها و وسواس‌ها در دنیا (باطنِ صد لعن)، و هم آرامش کامل در آخرت که آنجا بتوانی از ذخیره آبِ حیات بخش کوثر استفاده کنیم و خرمی و سبزی دائمی را در بهشت رضوان الهی بگیریم و دائما مُخَلَّد باشیم و از انوار پر فیض و روح بخش ائمه(ص) و کوثر قرآن منور گردیم البته به شرط هدایت در راه رضای خدا و گرفتن مدال فاطمی در این دنیا.  ریشه کلمه فاطمه از فَطَم گرفته شده است یعنی بریده شده از آتش جهنم و بریده شده از هر بدی و شر و رجس و پلیدی.  

پس صدِ وجود خانم، هم ذخیره آب و جان آب در دنیا و آخرت است و هم از این صد، نور حقیقی و هدایت به چهارده انوارِ ساطع شده و عالم دنیا و آخرت را منور گردانیده و به تمام ظلمات غالب و نافذ شده است تا الی یوم القیامه (باطنِ صد سلام) {لعن یعنی دور شدن از رحمت خدا، پس با ایمان کامل از لعن، دور و به سلام‌ها وصل شویم}. همه مدیون این نور هستند، که ظاهرش قرآن است (کوثر) و باطنش ائمه (ص) که حجت‌های خدا روی زمین هستند و شافعان روز قیامت. این صد هرگز احتمال خراب شدن و خطر ندارد. یکی از دلایلی که بعد از نماز واجب، مستحب مؤکد است که تسبیحات خانم فاطمه زهرا(س) خوانده شود، این است که صدّی پشت نماز بسته شود که ذخیره نور و جریان آب حیات بخش برای ما به صورت ذخیره، هم در کار و عمر دنیای ما قابل استفاده بماند و هم در آخرت از جان و حقیقتش مشکلات آخرتِمان را اصلاح کند و این تسبیح صد ذکر مبارک خداست : 34 بارالله اکبر و33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله. 

برای فاطمیون درهای بهشت همیشه بازاست و درهای جهنمِ وسواس‌ها و خناس‌ها و شیاطین و ... بر آنها همیشه بسته می‌شود. و از نور زهرایی او عالم به ظهور نشست و هدایت از بطن قرآن و فرزندان او به تمام انسان‌ها رسیده و می‌رسد الی یوم القیامه.

در دنیا تا می‌توانی وصل کننده خوبی‌ها باش و با دست، مال، علم، جوانی، نیرو و سلامتی خود بشتاب برای دریافت خیرها و دوری کردن از شر و بدی‌ها. بنابراین مؤمن واقعی وجودش مأمن است و امانت دار. اسم مؤمن یکی از اسماءُ الله است که خداوند این خلعت را به بندگان خالص و مخلص خود می‌پوشاند.

در بعضی از اقوال علمای تجوید، ساکن کردن بعضی از حرکات و تمام شدن جملات را به صورت سکون نشان می‌دهند که به آن وقف می‌گویند (وقف اسکان). در جایی باید وقف کرد یعنی ایستادن الزامی است (م). گاهی جایزاست، گاهی وصل شود بهتر است (صلی). گاهی وقف شود بهتر است (قلی). گاهی سکته است که در 11 جای آیات قرآن سکته است که در آنجا باید مکث کرد(ایستاد). گاهی نباید وقف کنید، وصل کنید و ادامه دهید (لا). مثل چراغ قرمز و سبز و زرد در رانندگی و دیگر اینکه یکی از دلایل کشیدگی حروف با علامت مدی  به دلیل اینکه خودِ سکون، سبب و مسبب است یکی علامت سکون است و دیگری حروف کشیده یا مدی است.

 سکون خود باعث این می‌شود که آثارعمل، کشیدگی به خود بگیرد. وقتی این سکون، عارضی است مدی را سبب می‌شود که مد عارضی می‌گویند(مثل موقع وقف در آخر آیات) مثلا درایاک نعبد و ایاک نستعین که نستعینُ بوده ولی بخاطر وقف، سکون می‌گیرد و صدا کشیده می‌شود و این یک دلیل عرفانی و معنوی است. یکی اینکه اینجا وقف لازم است زیرا از هیچ کس جز از او نباید کمک گرفت و هیچ کس را بجز او نباید عبادت و پرستش کرد پس تنها و فقط او را عبادت می‌کنیم که با ضمیر(ک) "ایاک" مخاطب است و فقط از او یاری می‌طلبیم که فقط و فقط او، پروردگار عالم؛ ربّ العالمین است. پس وقتی وقف می‌شود مد، عارضش می‌شود. اولاً مهم این است که در تار و پود عمر فقط از او استعانت بگیریم و مد باعث می‌شود الی یوم القیامه فقیر درگاه او باشیم و کمک مولا هم باید ابدی کشیدگی داشته باشد.که در صورت وقف حاصل می‌شود یعنی به شرط اینکه فقط بنده او باشیم  و او را بشناسیم و با چشم دل ببینیم. زیرا او کمال مطلق و خالق و ربّ هستی بخش است. و او حق است و ما هیچ. در ضمن دلیل وقف، عمر کوتاه ما است که تمام می‌شود و اگر به غیر او رو کنیم، استعانت رزقِ غیرِاو فقط در دنیاست و آخرتِ این مد ، شامل حال ما نمی‌شود .

پس باید خالص شد و با او صادق باشیم که او صادق الوعد است و اگر کشیدگی کم و زیاد یا متوسط می‌شود همه به دلیل معنا و بقای کشیدگی مد است. بعضی از مخلوقین فقط صداهای کوتاه هستند و وسیله می‌شوند و بعضی صدای بالفطره بلند هستند و بعضی با همسایه شدن ضمیر وجودشان در کنار فتحه و ضمه، صدای کوتاهشان بلند می‌شود و بعضی اسرار عالم هستند که به صورت تنوین ظهور دارند و جاری و ساری در وجودها می‌گردند و بعضی‌ها نون مکسوره وقایه که دو ساکن را در کنار هم نگه می‌دارند (التقاء ساکنین) البته همه سرّند وحقیقتشان، وجود ائمه(ص) هستند که خود، انسانِ کامل و تمام چشمه‌های وجود سرمدی و لایزال خلقتند.  به حول و قوه خداوندِ سبحان؛ تبارک و تعالی و معلمِ معلم‌ها سعی می‌کنم تا آنجا که او توفیق دهد، یک یک از این زیبایی‌ها را در وجود خود و در تمام هستی بشناسانم تا خدای خویش را بهتر بشناسیم و شکرگذار این معجزه بزرگ عالم یعنی قرآن باشیم و از این کتاب نور برای ساختن دنیا طبق رضای خدا ورسیدن به آخرتِ رضوان الله اکبر استفاده کنیم و این غربت قرآن، قرین و به قرب جان تبدیل شود.

در اسرار قرآن، حرف نون ساکن(در قرائت و تجوید)پشت همه حروف کار می‌کند: در 6 حرف یَرملون (ادغام) و6 حرف (اظهار) و در 15  حرف (اخفاء) و فقط در یک حرف (پشت حرف باء) قلب (اقلاب) می‌شود.

من باید بگویم ای قاریان محترم قرآن و ای حافظین! خوشا به حالتان که مأنوس با قرآن هستید، اما آیا تا بحال برای خودتان سؤال نشده که چرا می‌فرمایند: یکی از احوالات مردمِ آخرالزمان آن است که به ظاهر قرآن می‌پردازند نه به باطن آن؟ چرا عربستان صعودی هیچگاه قرآن با ترجمه چاپ و پخش نمی‌کند؟ چرا از خود نمی‌پرسید این همه قواعد برای چه؟ اشباع و بلا اشباع چیست؟ و چرا اشباع؟    چرا تمام حروف الفبا دو قسمت می‌شوند قمری و شمسی، نورانی و ظلمانی؟ و چرا و چرا و چرا ... ؟

 آری! این حجاب ظلمانی خطوط را کنار بزنید تا با ملکوت قرآن و انوار آن آشنا شوید. شاید که تدبر کنید و مقصد خالق قرآن، فرستنده این نسخه الهی، احکم الحکما که برای درمان نقایص وجود ما، نفس ما و قلب ما و دنیا و آخرت ماست را بدانید. و انشاءالله ما را با به تصویر درآوردنِ صورت عمل به صورت انسان کامل یعنی قرآن و آداب عالی رتبه قرآن، به درجه آیت الهی برساند. از مجرای خلیفة الهی خود فرقان شویم و به رضای الهی خود برسیم هر چند که غریب است ولی در قرب ما و درون ماست."ذلک الکتاب لا ریب فیه[2]"

عرفان فتحه

فتحه چیست؟ ازفَتَحَ می‌آید در زبان فارسی یعنی پیروزی، غلبه کردن، ظفریافتن. مصدرآن الفتح است الف و لام نشان دهنده معنا و جایگاه و موارد استفاده و روشن کننده معنای آن و گشاینده مخارج لفظی از جایگاه سفل به مراتب حروف است تا جایگاه‌های اعلا و اعلاهای آن . تا ببینی خالق الفتح را که او اراده کرد با ظهور گشاینده حرکات یعنی فتحه ، باب‌ها را بر روی مخلوقین خود از عالم اسرار و ظهورات بازکند تا مخلوقین به حقایق، دیده بگشایند و عاشق شوند و خود ، مفتوحه گردند. باری سِرّ فتحه خیلی عظیم است و ما هیچ نمی‌دانیم اگر خلق فتحه نبود، هیچ بابی ظهور نداشت و هیچ کمالی نبود !

عدد ابجد کلمه فَتَحَ =488 و جمع ارقامش می‌شود 20 که برابر با عدد ابجد حرف ک است. کربلا، باب فتح به حقیقت انسانی رسیدن است. جایگاه عددی کلمه فتح 47 می‌باشد که برابر جایگاه عددی اسم مبارک حسین(ع) است. پس در جایگاه، فتح واقعی کاملاً نشان داده می‌شود یعنی پیروزی خون بر شمشیر! فتح واقعی برای هر انسانی زمانی است که با ایمان کامل و منصب خلیفة الهی و شیعه و محب واقعی شدنِ چهارده معصوم (ص) و رسیدن به رضای خدا و رضای امام زمان (عج) دردنیا زندگی کند و بمیرد و در قیامت محشور شود. انشاءالله.

عدد ابجد کلمه فتحه =493 است که جمع ارقامش می‌شود16، عدد 16 =جایگاه عددی حرف ع است که جمع ارقامش 7 می‌شود و جایگاه عددی کلمه فتحه =52 و عدد ابجد کلمه حمد=52 است که 7= 2+5 و7، برابر آیات سوره مبارکه حمد می‌باشد، پس فتح به خوبی معنا می‌شود! که رسیدن به حمد واقعی و شناخت و معرفت پیدا کردن به خدا و معصومین (ص) است.

از دیگر نام‌های فتحه، نصب است که در عربی می‌فرماید کلّ ناصب منصوب، هر کس منصوب، به ناصب خود است. همانطور که در آغاز درس خواندیم " من الماء کلّ شیء حی[3] " همه چیز از آب زنده شده است. پس بالفطره همه خلق، آبی هستند و نصب همه به آب است. امیدوارم آنچه در اول درس مذکور شد، نتیجه کلام فتحه باشد و حقیقت خود را دریابیم.

از نام‌های دیگر فتحه، زِبَر است. در تنوین نصب، روی هر حرفی دو زبر می‌آید اما با صدای نون ساکن خوانده می‌شود. حرکت فتحه یا نصب، عَلَم یا به قولی پرچم است که حرکت نصب هر وجودی است که پایه درعقیده و قلب او دارد،  درواقع بالای همه اعمال او برافراشته است!

فتحه از چهار حرف تشکیل شده که حرف اول فاء است (یدالله فوق ایدیهم[4]) عدد ابجد حرف ف=80 است .صفرِ 80 زحمت باز کردن هر در بسته‌ای است که به چشم دل، باطن آن را می‌بیند و می‌خواهد تا مفتاح یعنی کلید را پیدا کند و در گشوده شود که آن هرگز بی زحمت نیست.

                          نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود  مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

چهار چوب کلام حق به یدالهی او باز شدنی است اما با صاف و زلال شدن دل و خالص شدن و مغفرت گرفتن از گناهان، تعریف عدد 8 در درس‌های بعدی می‌آید اما باطنش رضاست. پس کلید و مفتاح به یک قول، تعریف رضای اوست و دوم دولنگه‌ی در است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت و گرفتن و باز شدن دو چشم است: یکی دید به آفاق و دیگری به انفس . و صفت دوم بازنگری است: یکی دور بین شدن ویکی نزدیک بین. "سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی أنفسهم ...[5]" دوربین بودن برای عاقبت اندیش بودن و نزدیک بین بودن برای نگه داشتن حریم حلقه عهد و پیمان الهی در زندگی است؛ حریم آنچه را که خدا از همسر و مال و اولاد و سلامتی و زیبایی و هرنعمت دیگری به ما عنایت فرموده نگهداریم یعنی "قاصرات الطرف" شدن که با شکر و سپاس او از آنچه در حدّ ما و درشأن ماست لذت ببریم و ناشکر و ناسپاس نباشیم و سکون دنیای خود را با سلامت به آخرت منتقل کنیم.

حرف دوم در کلمه فتحه، ت می‌باشد که عدد ابجد حرف ت=400 است؛ یعنی با دو صفر به ابعاد ادب داشتن یک بنده مقبول برسیم. زیرا در دنیا هر دری که برای ما بازمی‌شود (چه از نظر مادی وچه معنوی) باید ادب آن باب را نگه داریم وگرنه خواهند گفت: شما به درد اینجا نخواهید خورید، بروید! (خوب فکر کنید) مثلا خداوند تبارک و تعالی به بنده‌اش لیاقت زیارت خانه‌اش را می‌دهد و می‌فرماید با شرایط بیا و با شرایط عبادت کن: لباس مخصوص بپوش، دعای مخصوص، لفظ مخصوص، زیارت مخصوص و... اگر یک عمل خود سری باشد تمام اعمال را تباه و گاهی از دایره زیارت (از بهشت) بیرون می‌کند {مثلاً نمازِ طواف نساء، که اگر کسی این نماز را درست نخواند و در قرائت او ایرادی باشد به همسرش نامحرم می‌شود و به تبع از لحاظ شرعی فرزندانش هم مشکل دار... می‌شوند!}.

خوب فکر کنید اگر اهل حال هستید! عدد ابجد حرف "ت" که 400 است برابر با عدد ابجد کلمه شمس می‌باشد یعنی خورشید و ملِکش حضرت عزرائیل(ع) است یعنی جدا کننده نور از ظلمات (نور، روح است و ظلمات، جسم) و جایگاه عددی حرف "ت" = 22 است که برابر با عدد ابجد کلمات ازدواج =حاجی = یاهو و جایگاه عددی کلمه عبد است.

پس شرایط برای انسان، تنگی و فشردگی و سختی دارد. آنگاه به حرف سوم فتحه می‌رسیم یعنی حاء که عدد ابجد حرف ح= 8 و صفتش بحّه است. اما کسی که به سلامت از آن می‌گذرد و مولایش قبولش می‌کند یعنی سختی‌ها و امتحانات را برای رضای او پشت سر گذارد و قبول شود آنگاه  برای او حالی است سرشار از خنکی و آرامش الی یوم القیامه (برداً و سلاماً)؛ جلوه ابراهیم خلیل الله(ع) شدن و درجه گرفتن!

در آخرعمیق‌تر شدن از نظر حروفی و رسیدن به هاء (چهارمین حرف فتحه) یعنی آتش برای ابراهیم (ع) نه تنها سوزاننده نبود بلکه خنک کننده بود و هیچگونه آسیبی به او نرساند و سلامت کامل از ظاهر و باطن را داشت. آنگاه خداوند متعال می‌فرماید: "بردا و سلاما" . عدد ابجد حرف ه=5 و اشاره به حلقه بندگی دارد[6].  امیدوارم همه‌ی ما به باطن این فتحه برسم که رضوان الله اکبر است.

ولی متاسفم برای کسانی که با همین سیر فتحه، درِ جهنم را بر روی خود می‌گشایند و حظ و بهره آن‌ها در دنیاست و آخرت فقط حسرت است، حسرت است وحسرت! اما زیباست که فتحه روی همه حروف می‌آید و به حرف، شکل و رنگ و شاید طعم و مزه و زیبایی معنا می‌بخشد. یعنی همه مخلوقات عالم که در باب فتحه غرقید، خود را پیدا کنید، خدا را پیدا کنید. {با نماز، خیرها، اخلاق‌های پسندیده، صورت انسانی، ابعاد آدمیت، درجه آدمیت، شیعه شدن، امت شدن، رضای خدا و امام زمان(عج) }.

پروردگارعالم وقتی اراده می کند نطفه‌ای خلق شود(انسان)، تمام عوالم بر روی وی گشوده می‌شود و آن بخشنده کریم تمام زیبائی‌های عالم و اسماء و صفات خویش را به او ارزانی می‌دارد زیرا تمام حروف زندگی چه طولی و چه عرضی، صفت انفتاح دارد(یعنی کلّ 28 حرف). و می‌فرماید: "فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی...[7]" چگونه در شکم مادر لحظه به لحظه ملکوت را به او ارزانی می‌دارد تا وقتی که متولد شود؟! (باب رحم مادر باب مصدریت بالقوه‌های نوزاد است که با تولد در دنیا بالفعل می‌شود). دردنیا چشم گشوده می‌شود. دهان باز می‌شود و با اولین گریه نوزاد ، صدای او شنیده می‌شود. تمام سلول‌ها نفس می‌کشند و مستقل یک یک جان و بدن از در رحمت وارد و درها بر رویش باز می‌شود. رزق از خالق مهربان به دست پدر و سینه مادر برای او سرازیر می‌شود و محبت خالق مهربان از قلب پدر و مادر ظاهر می‌شود. او را درآغوش می‌گیرند تا او هم برای اسرار دیگری فتحه شود، عروج کند و یاد بگیرد، خلق کند، او باید درجه بگیرد زیرا خلیفة الله است (به حدّ خودش)، کم کم باب عقل و شناخت و فکر کردن و فهمیدن و یاد گرفتن و یاد دادن را برایش می‌گشاید. سپس وقتی به قابلیت اینکه معبود خود را بشناسد و به حدّ بلوغ و رسیده شدن تمام اعضاء ظاهر و باطن رسید، مولا اجازه ورود و باز شدن فتحه عبادت را به او می‌دهد که اینجا کمال بی انتهایی است که امیدوارم به یک نظر قبولی او و شکر همه نعمت‌هایش برسیم.

خدای مهربانم تو را قسم به اولیائت که مقبول درگاهت هستند ما را هم قبول و عمل‌های کم ما را قبول بفرما. چه کنم با که توان گفت که دوست، در کنار من و من از او مهجورم! مولای کریم ما را در چرخه زمان هر لحظه باب ثانیه‌ها و آنگاه دقایق و آنگاه ساعت‌ها و شبانه روز و در ماه که یک شهر است قرار می‌دهد، که آن خیلی زیباست هر دقیقه 60 ثانیه و هر ساعت 60 دقیقه و شبانه روز 24 ساعت یعنی 2 تا 12 تا و هر ماه 30 روز عدد 60 برابر عدد ابجد حرفِ س است. یعنی چه؟ خدایا با ما چه کرده‌ای و چه به ما داده‌ای که ما نمی‌فهمیم و غافلیم! تو را به باطن سین ما را به حقیقتش برسان و سرفرازمان بگردان.

تنها حرفی که زبر و بینه‌اش با هم برابراست، سین می‌باشد.عدد ابجد حروف سین= 120 است و برابر با اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) با یاءِ مشدد و همچنین برابرعدد ابجد نام زیبای احسان پروردگار عالم است {سین=120=علیّ(ع)=احسان}. نقطه120 سرّ پیدا کردن ملکوت تمام ثانیه‌ها و ساعت‌ها و سی روز ماه و تمام سال است. فقط بگویم باید طی شبانه روز با ادب طواف و عمل کردن یک مُحرم در حرم الله باشیم تا در ظاهر30 روز به عدد ابجد سی به حروف که 70 است(سی=70)، برسیم و عدد ابجد حرف ع=70  است یعنی برداشتن حجاب‌های 70 گانه از خود و خودیت خویش (برداشتن تمام حجاب‌ها از روی حرکات و حروف و کلمات و رسیدن به مغز معنی و برداشت آن به صورت رزق و کمال دادن به صورت عمل می‌باشد). عدد ابجد حروف یک=30 است و همچنین عدد ابجد حرف ل=30 می‌باشد که مجرای توحید است (لا اله الا الله) . پس 30، بازمی‌گردد به یکِ یکتایی خالق که آن، ورود عمل است به حقایق سی جزءِ قرآن که خود درسی بزرگ است البته اگر بفهمیم! که انشاءالله در قیامت می‌خواهیم با سین مقیاس شویم و جزا و پاداش بگیریم {سین، ائمه معصومین (ص) می‌باشند}.

هر سال 12 ماه است و هر ماه(تقریبا)30روز(30=ل=12).اگر 12 را در عدد سی به حروف یعنی 70 (حجاب‌های 70 گانه) ضرب کنیم 840 حجاب می‌شود که جمع ارقامش باز برمی‌گردد به 12 (12=0+4+8). حال  خود دریاب که دست خالی نرویم. یعنی هر سال، 840 حجاب دارد که باید دائم طیّ فتوحات به عمل داشته باشیم و بازکننده خیرها باشیم برای دیگران و فتحه برای خود، تا در رضوان الله (الی یوم القیامه) فتحه را نگهداریم و روزی که درِ قبر برای ما گشوده می‌شود آنچه را که خود فرستاده‌ایم نور شده و این اندوخته، باب روزی است به شرط عمل صالح! آن روز است که لب، واقعا گشاده می‌شود و خندان وارد قبر و انشاءالله قیامت می‌شویم ."یا مفتح الابواب یا مسبب الاسباب حول حالنا الی احسن الحال"

عالم فتحه، عالم کسب کردن و واردات است اما عالم کسره، عالم صادرات است. همانطور که دائم هر روز یک عدّه بدنیا می‌آیند و یک عده از دنیا می‌روند. در بدن خودمان هم هر لحظه میلیون‌ها سلول متولد می‌شوند و هر لحظه میلیون‌ها سلول می‌میرند و دفع می‌شوند. همینطور یاد گرفته‌های کودکی جای خود را به نوجوانی و نوجوانی به جوانی و همانطور بالاتر می‌دهد تا جایی که پیرِ حقیقی دوربین و باطن‌بین می‌شویم ، آخرت را درک می‌کنیم و به معنای ملکوتی آن می‌رسیم ولی جوان، ظاهربین است. باری! انسان مؤمن هر لحظه در خود رذائل را کسر می‌کند و به فضائل خویش می‌افزاید.

در آخر بگویم همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:" و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[8] " در اصل باب مفتوحه خلقت، از آب است. پس در حرکات، هر کس به عنوان بلوغ فکری، عملی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، ایمانی، هنری، مالی و...، مفتوحه می‌شود یعنی درهای رحمت الهی برای او باز می‌شود.

پس در باب مفتوحه، باید دائما خودِ خودی خود را کسر کند و آنچه نعمت باز شده را، از پروردگار خویش بیند. تا شاید ایزد منّان به او رَفع عُلوّ درجات دهد (هم در دنیا و هم در آخرت). آن وقت با هر حرکت فتحه، یک جایزه‌ی فتحه در آخرت برایش نوشته می‌شود که می‌شود دو زِبَر و در مقام تواضعش دو زیر(کسره) می‌گیرد و انشاءالله در عُلوّ مقام انسانی ، دو حرکت رفع جایزه می‌گیرد که این سِرّ تنوین است یعنی نون ساکن نوشته نشده‌ای که بعد از خودش به صورت زیبائی‌ها در هر عمل مقبولش، خوانده می‌شود.

 درست مثل وقتی است که نزولات باران یا برف می‌بارد و آب در زمین و گیاهان و رودها و کوه‌ها و... جذب و درحقیقت فنا می‌شود. ظاهرا زمین خشک می‌شود اما حیات همه جانداران از رفعِ مقام آب ظاهر می‌شود و آب، حقیقتِ حیات را تضمین می‌کند و آن واقعیت حیات انسانی است در دو جهان! در وجود هر انسانی وقتی در دست‌ها، چشم‌ها ، گوش‌ها ، لب‌ها و ... و در نهایت در قلبش، باب فتحه باز می‌شود، تمام آنچه گفته شد، از آثار و اعمال، مفتوحه می‌گردد (الی یوم القیامه).

عرفان کسره

باب کسره یکی از زیباترین خلقت‌های پروردگار عالم می‌باشد. جانِ کسره یعنی کسر شدن و عدد ابجد کلمه کسر= 280 است که جمع ارقامش 10 می‌شود که خود، عدد عشر است (10=0+8+2) .10، یعنی امتحان همه بندگان درهمه عمر(کلّ یوم عاشورا) یعنی اسرار عاشورا را متواضعین و خاشعین و خاضعین به درگاه خدا درک کردند. خداوند متعال در آیه اول سوره مبارکه انعام می‌فرماید:" جعل الظلمات و النور..." خود قرار داده است ظلمت‌ها و نور را.

کسره، عالم ظلمات و فتحه، عالم نور است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. همان طور که شب و روز است و دنیا ، عالم اضداد است مثل ظلمات و نور در جسم و روح، حیات و ممات، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی، زیبایی و زشتی، رذائل و فضائل، جذبیات و دفعیات، پاکی و نجسی، در عین حال که درون ما عین نجس است ظاهربدن عین پاک است. بنابراین نمی‌توان شمرد فقط باید فکر کرد و دانست!

درکتابت "بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ" 5 کسره آمده که سرّ درون و بیرون و ظاهر و باطن است و کسره‌ها  با هم جار و مجرورند. شاید بقیه کلمات، بعد از اولین کسره مجرور شدهاند. باب کسره باب تواضع است.  باب سجده است. باب عبادت و بندگیِ همه موجودات خلقت است. از کسره به فتحه راه پیدا می‌کنیم. در کتاب اصول کافی در باب تواضع از قول امام صادق (ع)آمده است:" همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده‌اند که هر کس برای خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر که تکبر کند، پَستش کنند." "عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان فی السماء ملکین بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وضعاه "

امام صادق(ع) فرمود:" در آنچه خدای عزّوجلّ به داوود(ع) وحی فرمود این بود که ای داوود! نزدیک‌ترین مردم به خدا متواضعانند و دورترین مردم از خدا هم متکبرانند."

امام رضا (ع)فرمودند: تواضع اینست که به مردم دهی آنچه را می‌خواهی به تو دهند (با آنها چنان رفتار کنی که می‌خواهی با تو رفتار کنند)[9] و در حدیث دیگر می‌فرماید به حضرت عرض کردم حدّ تواضع که چون بنده آن را بجا آورد متواضع است چیست؟ فرمود:" تواضع را درجاتی است. برخی از آنها اینست که انسان قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را به جایگاه خویش نشاند. و دوست نداشته باشد که به سوی کسی رود مگر چنانچه به سویش آیند (با مردم چنانکه با او رفتار کنند، رفتار کند) اگر بدی ببیند آن را به نیکی بپوشاند. فرو خورنده خشم باشد و از مردم می‌گذرد خدا هم نیکوکاران را دوست دارد."

بالاترین تواضع، حالت سجده است. یعنی آنگاه که چَشمِ به دل می گوئیم. زیرا اول چِشم دل خاضع می‌شود و سجده می‌کند و آنگاه تمام وجود به تبعیت آن ساجد می‌شود که این سجده را سجده قلبی گویند.

در حدیث مبارکی از قول حضرت رسول اکرم (ص) در کتاب اسرار معراج از آقای عمادزاده آمده که می‌فرماید:" هر چیزی بطنی دارد و قرآن داری هفت بطن و فرمود: کلّ محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد است که این سوره مبارکه سبع مثانی هم نام دارد و یکی از اسماء پیامبر بزگوار اسلام است و تمام سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در هفت حرف مبارک بسم الله و تمام بسم الله در باء و تمام محتوی باء در نقطه زیر با جمع است که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: انا نقطة تحت الباء."

اولاً عدد ابجد اسم مبارکه "حمد" =52 است ، به تعداد 52 هفته در یک سال یعنی 52 تا 7 روز و اگر 2 و 5 را با هم جمع کنیم باز می‌شود 7 و اگر ارقام عدد ابجد فتحه(=495) را با هم جمع کنیم می‌شود 16 که 7=6+1 و جایگاه عددی کلمه فتحه=52=حمد است (7=2+5).

بالاترین حالت عبودیت در سجده است که ذکر "سبحان ربی الاعلی و بحمده" یعنی ربی که خود اعلاست، هر آن و لحظه جماد را به نبات و نبات را به حیوان و حیوان را منقلب و انسان را به کمال اعلا می‌برد. پس معنای سجده واقعی، عمل به کلّ قرآن می‌باشد و انسان از بُعد حیوانیت به مقام خلیفة الهی و انسانیت  می‌رسد(البته اگر خدا بخواهد). در سجده 7 موضع از بدن انسان ساجد می‌شود ولی سجده سر با بقیه قسمت‌های بدن فرق می‌کند. انسان با سر به دنیا می‌آید، با سر به خانه  قبر سرازیر می‌شود. یعنی سر، بعنوان رأس بندگی است. سر که منبع حواس و افکار و عقل (جای تمییز بین حیوان وانسان) است، اگراعلا رفت بقیه قسمت‌ها هم خود به خود ساجد و فرمانبردار سر خواهند شد و همچنان است که خُوب می‌گویند: سَرانسان، سِرّ انسان است. درهنگام سجده نه عمداً و نه سهواً نباید پیشانی از سجده بلند شود که نماز باطل می‌شود وگرنه  در نمازعشق و نماز بندگی، حتی ظاهر نماز هم باطل است و باید اقتدا کرد به امام شیعیان آقا امام حسین(ع) که سرازسجده برنداشت تا از بدن جدا کردند و یکی از اسرار زیارتش اینست که با سلام شروع می‌شود و به سجده تمام می‌شود و جالب است که عدد ابجد کلمه سجده= 72 است و عالم 72زیباست! که در واقع 9 (تاسع)است زیرا 9=2+7  ؛ رسیدن قد و قامت انسان به شکل الف است در مقام رضا در جایی که زیر هشتی امتحان قبول می‌شود تا شکل عدد 9 را بگیرد. سپس مقام خامس است چراکه 5=2-7 می‌شود و وجود مطهر آقا اباعبدالله الحسین(ع) ؛خامس آل عباست و  پنجمین معصوم. در حالیکه 14=2×7 می‌شود که وجود مقدس 14 معصوم(ص) همه (کلهم نورٌ واحد) ، خاضع و خاشع درگاه خدا بودند.

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

پس در اصل ، 7 موضع وجود انسان، کسره واجب به خود می‌گیرد به شرط آنکه 7 نفس نورانی در وجودمان ساجد و باز هم به شرط اینکه 7 درِ رذیله وجودمان را که باز کننده جهنم است، ببندد. پس رویهم می‌شود 21 سجده!  در حروف الفبا که 28 حرف است؛ 21 حرف صفت استیفال (طلب پایینی کردن) دارد و 7 حرف صفت استعلا (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق) و باطناً اگر نفوس عالیه بخواهند با آن حروفِ استعلا به اعلا بروند و درجه آدمیت بگیرند و مورد رضای مولای خود شوند شرط آنست که 21 سجده گاه ظاهری و نفسی و قلبی خویش را خاضع کنند و باز جالب است که در سوره مبارکه حمد، 7 حرف نیامده است که این حروف را حروف سبعه می‌گویند(ش، ظ، ز، خ، ث، ف، ج) این حروف ظلمانی هستند. باری! باب تواضع، کتاب حکمت الهی است برای بندگان که کلیدش اطاعت از خداست  ؛ به شرط شیعه و پیرو شدن واقعی ائمه معصومین(ص).

همانطور که سلمان را دیدند که در خدمت رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) بود اما از خود ردی و جای پایی نمی‌گذاشت و درست در هنگام حرکت طوری پای خود را می‌گذاشت که جای پای آن بزرگواران باشد، گویی یک جای پا است. از سلمان پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) دست به پشت شما زد و فرمود"السلمانُ منّا اهل البیت."  ایشان فرمودند" من هیچگاه دل خودم را مقدم به دل این بزرگواران نکردم" و این کمال ادب و اطاعت واقعی است.

درواقع کسره هر لحظه انسان را کمال می‌دهد زیرا مرده‌ها یا میته‌های وجود را از درون و بیرون و ظاهر و باطن از وجودمان دفع می‌کند اما به شرط آنکه واقعا بخواهیم!  در عالم ملکوت، ملک مقرب عزرائیل(ع) مأمور جان گرفتن و کسرکردن زنده‌ها است از مردگان است. وجود هر چهار ملک مقرب میکائیل(ع)، اسرافیل(ع)، جبرائیل(ع) و عزرائیل (ع)، سَرشان زیر عرش الهی و پاهایشان در سفل‌ترین نقطه زمین و بال‌هایشان از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته و در تمام هستی امرِ پروردگار یکتا را اطاعت می‌کنند.

بنابراین در وجود ما دائم کار می‌کنند: همینطور که هر روز روزی می‌گیریم از هر نظر ظاهری و باطنی، علمی و عقلی، و هر روز میلیون‌ها سلول در وجود ما به دنیا می‌آید و هزاران سلول می‌میرد (ما از نظر سلول وجود، هفت سال به هفت سال کاملا عوض شده‌ایم، درحالی که خودمان هستیم. پس هر هفت سال هم ذهن و حافظه ما چیزهایی را فراموش می‌کند و چیزهایی را یاد می‌گیرد). پس با نورعلم می‌توان ظلمات را کسر کرد. همانطور که سنّ ما بالا می‌رود، جوانی کسر می‌شود جای خود را به مسن شدن و بعد کهولت و بعد موت می‌دهد. همینکه پیر می‌شویم موی سفید جای موی سیاه و همانطور یک یک اعضاء تغییراتی می‌کنند و درواقع ظلمت‌های جهالت و رذائل و کم کاری‌ها هم با توبه و استغفار واقعی و اصلاح و درجه گرفتن به درگاه خدای مهربان ، کمال پیدا می‌کند و مفتوحه می‌شود. پس باب کسره، باب کمال الهی است و در واقع حرکت کردن و اوج گرفتن و تحول پیدا کردن و به باب استحاله و استبراء رسیدن و درجه گرفتن است تا بتوانیم مرفوع شویم.

انسان کافر در این دنیا از نظر جسمی، حیوان حرام گوشت است که مانند سگ، مو و عرق و حتی نفسش نجس است[10]. شاید سِرّی که باعث می‌شود شرع ما مجالست انسان و سگ را حرام کند[11] بخاطر همین باشد که انسان موجودی است که خداوند تبارک و تعالی به او لیاقت به اعلا رفتن و کمال را داده، به شرط آن که با ایمان به خداوند و عقل که بالاترین عنایت و نعمت پروردگارعالم به انسان است، که خدای خود را بشناسد و خود را بشناسد و خود را متحول سازد و از عین نجس به عین پاک تبدیل شود (همانطور که در اول درس گفته شد)!

پس مولایمان بر سر ما منّت نهاد و پیامبران و امامان معصوم (ص) را برای هدایت ما فرستاد، در حالی که مردم همه‌ی آنها را شهید کردند. اما رب العالمین حجت خود را پا بر جا نگه داشت تا شاید مردم با نور امام و کتاب آسمانی زمان خود، هدایت شوند و ظلمت‌های ظاهر و باطن خود را کسر کنند و به نور برسند. با دو رحمت بزرگ شهادتین پاکمان کرد و با شرط نگه داشتن شهادتین که شهادت به ولایت {ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد مطهرش(ص)} است آخرتمان را هم پاک کرد. وجود مقدس امام حسین (ع)، درهمین دنیا به ما نشان داد که چگونه این عین نجس را به عین پاک تبدیل کنیم و آن فدا کردن و قربانی کردن نفس حیوانی ماست. کسی که در میدان جنگ برای رضای خدا و اهداف پروردگارعالم قربانی شود، به درجه‌ای می‌رسد که میته‌اش پاک و خونش پاک می‌شود و حتی غسل و کفن هم نمی‌خواهد[12].

امیدوارم معنی کسره کامل شود. هاء آخر کسره به جایی می‌رسد که تمام وجود و زندگی ما را در برگرفته و در آخر خودمان را از روی سطح زمین پاک می‌کَنَد. دانه هر گیاهی در دل خاک باید قرار بگیرد (سجده مقبول و کامل) تا ازدرون این دانه، ساقه، کلّ محتوای دانه را به اعلای میوه‌اش برساند.  پس خوش به حال کسی که خود، قبل از کسر شدنِ اجباری (قبل از اینکه وارد قبر شود)، تبری جوید از شرک‌ها، رذائل، نادانی‌ها، جهالت‌ها، کوری‌ها و کری‌های معنوی، نقص‌ها، بدی‌ها، شرها، دروغ‌ها، تهمت‌ها و... . همه‌ی اینها را از خود، کسر کند که آن روز به حقیقت سلامت وجود خود برسد که آن طلای ناب است و خالصِ خالص!{ مثل باغبانی که برای رشد گیاه، دائما علف‌های هرز و آفات را از آن دور می‌کند و شاخه‌های فرعی را هر سال جدا کرده(هرس) تا شاخه اصلی رشد کند و به میوه خود برسد}.

حرکت زیر، همان حرکت کسره است عدد ابجد کلمه زیر= 217 و جایگاه عددیش 37 است. جایگاه عقیده و ایمان هر کس، قلب اوست و هر کس با اعمال و کردار و گفتار و آنچه در قلب دارد، ظاهر می‌شود. اما وای بر قلبی که درحرکت زیر خود، لجن و بوی متعفن داشته باشد یعنی کافر باشد یا منافق. وقتی مقداری آب‌ (اگر کاملا آلوده نباشند) در جایی راکد بماند بعد از مدتی آلودگی‌های آن ته نشین می‌شود و روی آب، تمیز جلوه می‌کند (شاید آبرو داری می‌شود). اما هر وقت  آب زیر ورو شود، لجن و کثافت‌هایش روی آب را نیز آلوده می‌کند. در امتحان‌ها گاهی زیرها ، رو می‌آیند و آنجا، جای رسوایی است. وای بر کسی که باطنی مثل آبی که در ته آن لجن ته نشین شده،  داشته باشد. که هرگاه زیر و رو شود، رسوایی به بار آورد ( هر کس خود به نفس خود بصیرت دارد) و فقط توبه است که لای‌روبی می‌کند و نجات دهنده است! خوشا به حال کسی که وقتی زیربنای عقیده و نیّاتش رومی‌شود، خوشبوتر و زیباتر از آن است که همیشه اظهار می‌کرده است. اینجا می‌شود ذیقعدِ واقعی. اگر باطن هر کس در همه موارد پاک و صادق باشد هر گاه باطن ، ظاهر شود باعث روسفیدی و درجه و مقام می گردد.

 

عرفان ضمه

رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ خوانده می‌شود. عدد ابجد کلمه ضمه=845 می‌شود که 17=5+4+8  {17 رکعت نماز که "الصلوه عمود الدین" و "الصلوه معراج المومن" است. رفع، عروج و ترقی کردن، درجه گرفتن و بالا رفتن می‌باشد. حرکت رفع، امامِ دو حرکت قبلی است(کسره و فتحه)} و 8=7+1 .

پس شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا(ع)[13]، شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت مجرور شویم (پشتِ "ب" بسم الله الرحمن الرحیم) تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاة شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج "کرّمنا" را دریافت کنیم. عدد ابجد کلمه رفع =350 است که باز جمع ارقامش 8 می‌شود 8=0+5+3

کنندهِ کار را فاعل می‌گویند و در زبان عربی، همیشه حرکت فاعل، مرفوع است(کُلّ فاعلٌ مرفوع). در نوشتن، کننده کار حرکت ضمه یا رفع می‌گیرد به دلیل اینکه 1- هیچ کس بدون زحمت کشیدن درجه نمی‌گیرد و بالا نمی‌رود .2- پروردگار عالم در قرآن کریم می‌فرماید[14]:"... لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا...." نفس بدون کار کردن ایمانش به درد نمی‌خورد مگر اینکه از ایمان خود کسب خیر کرده باشد. قرآن خواندن بدون عمل ، مزد آخرتی ندارد. توبه بدون اصلاح به درد نمی‌خورد .گوش کردن بدون نگه داشتن در حافظه و بکار بستن آن به درد نمی‌خورد . دوستی ، بدون مایه گذاشتن هیچ است و ... . بنابراین خدای مهربان می‌فرماید:" الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...[15]" اگر کسی پروردگار مهربان و رب خود را برای خود دوست گرفت و مولای خویش دانست و عمل کرد، خداوند سبحان او را از ظلمات به سوی نور خارج می‌گرداند.

بنابراین فردای قیامت دوستان ائمه(ص) هم همینطور ندا می‌دهند: "یا ایهاالمحبون ..." .  فدا کردن دل خویش و کارکردن خالصانه در راه دوست را تا پای جان باید ثابت کنیم تا رفع بگیریم . پروردگار عالم در قرآن کریم چندین نمونه از بندگان مؤمن را که درجاتی به آنها داده است وصف می‌نماید و معرفی می‌فرماید و اسم خویش را به بندگان خالصش اهدا می‌نماید و مؤمنون یا مؤمنین و مؤمنات می‌خواند.

پس خیلی باید فکر کنیم! آیا فاعل امر ربّ خود هستیم یا نه؟ امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: "الهی و ربی من لی غیرک" یا خطاب می‌فرماید: "یا ولی المومنین و یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین."

باری! اوست که جواب بنده مؤمنش را می‌دهد آنگاه مرفوع شود. آسیه (س) در وقت پایان عمر زیر شکنجه صدا زد "... إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاًفی الجنة و نجّنی من القوم الظالمین[16] " و مولایش نجاتش داد و درجه‌اش داد، یکی از اولیاءالله شد و یکی از بانوان محترم بهشت که جایگاه مخصوص دارد و پروردگار مهربان در دنیا به او لیاقت داد که دامنش مهد تربیت پیغمبرخدا؛ حضرت موسی(ع) شود. خیلی خلوص می‌خواهد که در کمال راحتی دنیا باشی و رضای مولا طلب کنی و از همه زیبائی‌ها و ثروت‌های دنیا چشم بپوشانی. ائمه (ص) در عین حال که از نظر مادی غنی بودند ولی امورات خود را در سطح ضعیف‌ترین مردم روزگار می‌گذراندند.

همیشه رئیس و فرمانده و امیر و بزرگ قوم و خلاصه نفر اول هر جا، پایین دستی خود را درجه می‌دهد و او را مرفوع می‌کند (یعنی درجه می‌دهد و بالا می‌برد). پروردگارعالم می‌فرماید: "واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا[17]"  و نیز می‌فرماید: "...یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها و الله سمیع علیم[18]"

هرکس بخواهد از مولایش که او را پروردگار و رب العالمین است، رفع گیرد باید اولاً یقین قلبی داشته باشد و سپس دستش را به دستگیره رحمت الهی به کرم او وصل کند تا اگر او بخواهد مرفوعش کند.

جالب است که دنیا شد حرفِ (و) {طبق آیه  "انّا لله و انّا الیه راجعون[19]" و زمین و آسمان‌ها در 6 روز خلق شد[20] که 6=و)} که خود ظاهرا یک حرفِ (و) است ولی سه حرفِ (واو) خوانده می‌شود، دو طرف حرفش یکی است . مناسبت حرف واو به حرکت ضمه است و آنگاه که ضمه روی واو قرار می‌گیرد صدایش کشیده می‌شود و (اُو) خوانده می‌شود که همان هوست به شرط اینکه مناسبتش به لطف خدا رفع بندگی باشد به عدد 11 =هو، که رسیدن به 11 ، با عمل کردن به فروع دین  است که اگر قبول شود، مرفوع به درجه قبولی بندگی می‌گردد و به هو می‌رسد.

جالب اینکه انسان در شکم مادر به شکل (و) است و در زندگی شکل (و) (ا) (و) را بخود می‌گیرد. انسان با تواضع بندگی بالاجبار و به اذن خدا، با سر به دنیا می‌آید و با سر هم وارد قبر می‌شود.

درجه بندگی گرفتن آن شکل صورت الف را تجلی می‌کند(قامت انسانی است) .عدد (واو) =13می‌شود؛ عدد ولایت، گیرنده بار مسئولیت و توفیق گیرندگی نور و وصل شدن به عروة الوثقیِ الهی و  توفیق رفتن به اعلاعلّیین و رسیدن به درجه انسانیت و پیدا کردن مقام  شامخ و والای خلیفة الهی که هدفِ خلقت آدم (ع) بود و رسیدن به درجه اسماء الهی و رسیدن به مقام رضا و رسیدن به "...یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه...[21] " و زیارت "لقاء الله". اللهم الرزقنا. 

همانطورکه از حقیقت آب برمی‌آید که حیات دهنده و سبز کننده می‌باشد. عرفان حرف واو هم اینچنین می‌باشد. عدد ابجد واو به صورت بسیط 137 می‌شود:

(واو=13) +(الف=111) +(واو=13)=137  که معنی می‌شود 37+100 : 100=عدد ابجد حرفِ"ق"  یعنی نگهدارنده  و عدد 37 =جایگاه عددی نام مبارک حسن(ع) است. پس هر کس به جانِ عدد واو در دنیا برسد یعنی سبزی اعمالش احسن شدن است و قبولی احسن و نگه داشتن "الی یوم القیامه"  "فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتًا حسناً[22]"می‌باشد.

همه‌ی پیدا کردن رفع مقام، به شرط عمل است. پس واو، حرکت سنگینی است که باید فقط در دنیا کسب شود! و جالب اینکه عدد ابجد و=6 است. پروردگارعالم تمام عوالم را در 6 روزخلق کرد[23]. انسان در قبر، 6 صورت دارد. انسان تا قیامت در 6 مرحله خلق و طی عوالم می‌کند: اول صلب پدر، دوم رحم مادر، سوم عالم دنیا که حدود 18000 منزل است، چهارم عالم قبر، پنجم عالم برزخ و ششم عالم قیامت.

نقطه اوج درجه کمالات و مرفوع شدن انسان با صورت عمل در دنیا، در شکم مادراست، جنین شش ماهه نمی‌ماند، فقط سه 6 ماهه باقی شدند و ماندند. حضرت یحیی(ع)، حضرت عیسی(ع)  و امام حسین(ع).که اسراری دارد؛ یحیی(ع)، حیات است و آن حیات طیب و عیسی (ع)، روح آن و امام حسین(ع)، رساننده این حیات و روح خدای مهربان به طهارت آن عالم باقی "الی یوم القیامه" است. بنابراین عدد شش، در دنیا ماندنی نیست اما بقایش در آخرت است به عدد ابجد حروف سدس که می‌شود  124 که جمع ارقامش می‌شود 7  (7 =4+2+1). پس شرط رسیدن به حقیقت سدس این است که اول باید شیعه و پیرو امام حسین(ع) شود و ادب عاشورایی و حسینی شدن را بگیرد تا  قبول در عشر آن شود .

اگر به حروف شش فارسی دقت کنید عدد ابجد کلمه شش= 600 می‌شود که بازنگری و دورنگری جالبی است که اگر همین شِش را، شُش بخوانی این عدد، عدد حیات است؛ اینکه با دو دید عمیق این نفس‌ها را برای قیامت زنده بداری و دائمی کنی. دو صفر آن(600) : یکی عیسی(ع) به عدد ابجد 150 و دیگری یحیی(ع) به عدد ابجد 38، کلّ حیات حروف و اعداد است. همه در بارگاه امتحان "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا" درجه می‌گیرند چه جهنمی و چه بهشتی.

وقتی پنج تن (ص) زیر کساء جمع شدند، حضرت جبرائیل(ع) پیام آورخالق یکتا ششمین آنها زیر کساء شد. هرجا می‌خواهند در ساختمان‌ها و تونل‌ها که سنگینی بار بنا را خوب تحمل کند، شش گوشه می‌سازند و مثل لانه زنبور بتون ریزی می‌کنند (لانه زنبورشش گوشه است). قبر مبارک امام حسین (ع) شش گوشه است. درکربلا کوچک‌ترین شهید، شش ماهه امام حسین(ع)؛حضرت علی اصغر (ع) است و خانم زهرا (س)، شش ماهه‌اش؛حضرت محسن(ع) سقط و شهید شد. هرگاه می‌خواهند گوسفند قربانی کنند، باید شش ماهش تمام شده باشد.

بنابراین گفتیم حرکت ضمه با واو مناسبت دارد که سرّش این شد که فقط در دنیا باید درجه بگیریم. پروردگار عالم می‌فرماید: "انّا لله و انّا الیه راجعون[24]" (و) ، پلی است که از یک سوی آن می‌آییم و از سوی دیگر آن می‌رویم. و در سوره مبارکه غاشیه[25] می‌فرماید:"لسعیها راضیةٌ فی جنةٍ عالیةٍ لا تسمع فیها لاغیةٌ فیها عینٌ جاریةٌ فیها سررٌ مرفوعةٌ و اکوابٌ موضوعةٌ و نمارق مصفوفةٌ و ذرابی مبثوثةٌ."

آیات مبارک، نعمات بهشت را برای بهشتیان با حرکت رفع و تنوین رفع در قرآن بشارت می‌دهد و در هنگام وقف، حرکت‌ها صورت خود را ازدست می‌دهند و سکون می‌گیرند ولی احتمالاً قیامت با تمام حرکت‌هایی که ربّ مهربانشان به ایشان درجه می‌دهد، وارد می‌شوند و جالب اینکه آن "ة" گرد احاطه بر همه وجودشان و نعمت‌هایشان می‌کند و تنوین رفع، معنی کلّ درجات رفعی را که در دنیا مستور بود آنجا ظاهر می‌کند چون تنوین، همان نون ساکنی است که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود و تنوین، تکرار حرکت حرف است.

ٍ ٌ

 مؤمن با تمام زیبای‌هایش درجه می‌گیرد و نشان داده می‌شود که بعضی بر بعضی حسرت می‌خورند و به کم کاری‌های خود افسوس می‌خورند. طبیعت هر انسانی، رفعت طلب است و دوست دارد همیشه از همه جلوتر باشد و مقامش بالاتر باشد، مورد توجه همه اطرافیان خود باشد. کار سخت و دشواری است و هر کسی موفق نمی‌شود. امامِ عمل دیگران شدن و پیشرو بودن، مستلزم این است که اول باید مفتوحه شویم تا بتوانیم تمام علم و هنر و حرفه و شاید فوت و فن هدف مورد نظر را صاحب شویم. ظرف وجودمان باید آنقدر بزرگ و تمیز باشد که پذیرای تمام زیبائی‌ها باشد و رنگ و نصب امام معصوم زمان خود را بگیرد. دوم: امام هر عملی باید اول خود، خودیّت یا منیّت خود را کسر کند تا همیشه در مقام رفع باقی بماند. انسان خاضع همیشه به دنبال رفع نقایص خود هست و می‌خواهد ناخالصی‌های خود را اصلاح کند. خود را به درجه بالای خالص بودن برساند. تا متملّقین هر زمان، شیطان‌ها و وسواس‌ها از خلاء نقص‌های او سوء استفاده نکنند و او را از بالا به پایین نکشانند. سوم: کسی که در مقام رفع قرار می‌گیرد باید همیشه آماده خطر باشد و خود را به استقبال سختی‌ها آماده کند و نه اینکه چون مقام بالا رفت، دیگران را فدا کند. همه قربان او شوند بلکه او زودتر از همه به قربانگاه برود. همانطور که معصومین ما، که امام ما شیعیان هستند هم در قربانگاه خلوص و بندگی رفتند و درس ایثار و پیشرو بودن در عمل را به ما یاد دادند. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواست "ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما[26]."

تمام این زیبائی‌ها، صفات آب و حقیقت آب است. در ضمن که همه مخلوقات از آب زنده شده‌اند، آب در مقام کسره خودش بی‌رنگ، بی‌بو و بی‌شکل است. یعنی در هر ظرفی آب را بریزید شکل آن ظرف را به خود می‌گیرد. و بدون اسم و رسم، کلّ حیات خود را به دیگران عرضه می‌کند و در حیات وجود پیشرو است. زیرا هر جا آب باشد، آبادانی است. خود قیاس کنید تا حجت نباشد، وجودی نیست و تا وجودی بخواهد باشد، باید حجت باشد!  

قرآن، انسان ساز است. کلمه انسان خیلی جالب است یک الف و نون اول دارد بعد سین و بعد الف و نون، کلمه‌ای متعادل و روی میزان است. خالق یکتا، جل جلاله و سبحانه، انسان را متوازن‌ترین ومتعادل‌ترین و به زیباترین شکل آفرید که فرمود من انسان را به صورت خود که اسرار بسیار دارد آفریدم و قابل "خلیفة الله" شدن را دارد.

هنگامیکه بخار آب به آسمان می‌رود، در هنگام انجماد به صورت شش ضلعی درمی‌آید و با شش وجه به سوی زمین برمی‌گردد و در اصل شش صورت حیات به موجودات می‌دهد. وقتی برف می‌بارد آب آن به شش صورت ذخیره می‌شود: 1- ذخیره آب برای فصل‌های دیگر. 2- پر شدن سفره‌های زیر زمینی. 3- تغذیه گیاه. 4- تغذیه انسان. 5- تبخیر آب. 6- پر کردن دریاها که سطح آب همیشه به اندازه مطلوب بماند و در اثر تبخیر کم نشود. باطن آن خیلی زیباست در صورتیکه یخ ، آب می‌شود ولی به خاطر شش ضلعی بودن سبک‌تر از آب می‌شود و روی آب می‌ایستد. سنگین‌ترین موجودات در آب به همین خاصیت روی آب می‌ایستند. چون چگالی آب سنگین است.

بنابراین عدد شش همان (و) است. که فقط دراین دنیا صورت می‌گیرد ولی نتیجه‌اش ضمه است که مناسبت با (و) دارد که فردای قیامت همه نتیجه‌هایش زیبا و مرفوع می‌شود یعنی درجه زحمات دنیایی خود را می‌بیند.

باطن حرکات

همانگونه که قبلا بیان شد درواقع حرکات، باطنِ آب و زنده کننده اعمال هستند که برای رضای خداوند حی انجام می‌شود. باطنِ کسره: فقر، فتحه:مال و ضمه:مقام است. طبق آیات سوره مبارکه فجر[27]، مال و فقر برای آزمایش انسان است {فامّا الانسان اذا ماابتلیه ربّه فاکرمه و نعّمه فیقول ربّی اکرمن(15)وامّا اذا ماابتلیه فقدرعلیه رزقه فیقول ربّی اهانن(16)}. ائمه معصومین(ص) درحالیکه تمام خزانه الهی در اختیار آنهاست و انفال(مال الله) به آنها می‌رسد اما هیچگاه نخواستند که از این اموال ، بهره‌ی دنیایی ببرند! چراکه مال و مقام دنیا فقط برای مدت محدود در دنیاست ولی مال و مقامی که در راه خدا مصرف شود، ماندگار و ابدی می‌شود و فقرِ واقعی در مقابل خداوند متعال، فتحِ باب الی یوم القیامة می‌شود. بیندیشید در تاریخ که جایگاه نمرودها و فرعون‌ها و قارون‌ها و... کجاست و جایگاه مردان خدا کجا؟!( قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین[28])  

وقتی خود را فقیر درگاه الهی بدانیم، هیچگاه رو سوی درِ دیگری نمی‌کنیم؛ مصداق آیه شریفه‌ی ایاک نعبد و ایاک نستعین[29]. و همین هیچ دیدنِ خود در مقابل پروردگار عالم باعث خضوع و خشوع بیشتر ما می‌شود در نتیجه در عینِ فقر، به مال و مقامِ واقعی می‌رسیم! چنانچه پیامبر(ص) فرمود: الفقرُ فخری.

جالب است که جایگاه عددی کلمه فقر=56 و برابر با جایگاه عددی کلمه قانت است { کسی که قانت شد یعنی به سرچشمه دست یافته است و دیگر هیچگاه بدونِ آب (آبِ حیات!) نمی‌ماند}. جلوه زیبای رابطه فقر و قنوت را در زمستان با مشاهده درختان درمی‌یابیم که گویی ساقه‌های خالی و خشک خود را به سمت آسمان بلند کرده‌اند؛ دستان خالی خود را  به سوی پروردگار عالمیان دراز کرده و با تواضع و خشوع از او می‌خواهند که این فقرِ زمستان ، فتحِ بابی باشد برای گل و شکوفه دادن در بهار و سبز شدن و رفعِ مقام در تابستان!

عدد ابجد کلمه فقر=380 است که معنی می‌شود به 300=ش(صفت تفشی دارد) و 80=ف که جایگاه عددیش 17 است و جالب اینکه جمع ارقام عدد ابجد کلمه ضمه هم 17 می‌شود(ضمه=845 و 17=5+4+8).

پس به عبارتی می‌توان گفت: کسره، افشاکننده‌ی باطنِ ضمه است! همانطورکه یک وزنه بردار برای کسب مقام باید خم شده و وزنه را بالای سر ببرد، آنگاه است که رتبه و مقام می‌گیرد(ظاهرِ امر این است که او زیرِ بار وزنه قرار گرفته و آن را بالاتر از خودش برده است اما در اصل، کسی که مقام می‌گیرد خودِ اوست نه وزنه!). پس هرچه وزنه‌ی اعمال نیک که بالای سَر می‌بریم (البته خاضعانه و خالصانه) سنگین‌تر باشد، مقام ما هم بالاتر می‌رود!انشاءالله

سِرّ اشباع

کسره در اصل منیّت خود را فراموش کردن و دلِ دنیایی را پاک کردن است. کسره به دیگران اثر می‌گذارد و اگر کنار کسی روزگار خود را بگذرانی که اخلاقیات مثبت داشته باشد، با ادب باشد، مؤمن باشد و ... به روی شما هم تاثیر می‌گذارد (اگر قابلیت داشته باشیم). این تاثیر در کلمات و حروف، جار و مجرور می‌شود یعنی همسایه‌ی کسره ، خود هم کسره می‌گیرد(که جاره به 17 معنا  آمده که چگونه حروف بعدی جار و مجرور می‌شوند).

اگر کسره پشت ضمیر "هِ" در کلمه قرار بگیرد صدای کسره "هِ" به صدای بلند "هی" تبدیل می‌شود، اشباع می‌شود مثل "ربِهِ" خوانده می‌شود "رِبهِی" و جالب اینکه حرف(یاء) خود مناسبتش با کسره است. پروردگار ربّ العالمین، دنیا را جای تربیت و به تعالی رسیدن بندگان خود قرار داد؛ به سبب شناخت ربّشان و اگر بنده، خوب تربیت را بگیرد، ادبِ صدایش بلند می‌شود و در قیامت در زیر لوای ربّش با ادب او محشور می‌شود(ادب مع الله) که جایگاه با ادبان پروردگارعالم، بهشت است. بهشت برای آنان متواضع می‌شود و نعیم خود را به دستور ربّ العالمین در اختیار بندگان خوب می‌گذارد. دریا وقتی جذر می‌شود با حرکت مَد، صدف‌های خود را بیرون می‌ریزد و بنده مؤمن با مُردن ، صدف‌های اعمالش آشکار می‌شود .

در این دنیا در هر موردی چه جسمی، چه روحی، چه مالی، چه اجتماعی و چه شخصیتی هر طور حساب کنید، اگر کسر داشته باشی این کمبود همیشه آزار دهنده است. یعنی نقص خود را نشان می‌دهد و شخصِ کاسر آرزوی برداشتن کسر را دارد. شاید درست شود. اما خدا نکند کسی کسریِ درآخرت داشته باشد که دیگر دست عمل ندارد و خدا می‌داند چه بر سرش می‌آید. گاهی از چشم، کسر است و آنجا کور محشور می‌شود، گاه آبرو ندارد، سلامت ندارد، لباس ندارد، جا ندارد، خلاصه عاقل بینا دائم در فکر برطرف کردن کسر بزرگ آخرتی خود است. اگر توانستی کسر خود را در دنیا جبران کنی خدای مهربان دستت را می‌گیرد و به تو رَفع می‌دهد؛ مولای مهربان به شرط توبه‌ی واقعی بنده‌اش، کسرهای او را چشم پوشی می‌کند.

حرکت ضمه اگر ماقبل "هاء" ضمیر که حرکتش ضمه باشد، بیاید صدای کوتاه اُ را به او تبدیل می‌کند و اشباع می‌شود، مثل رَبّهُ که می‌شود رَبّهُو چرا؟ خیلی زیبا است. رب مهربان چه  درسی به ما می‌دهد؟! یعنی خداوند به فضلش در قیامت مؤمنان را از نعمت‌های بهشتی سیراب می‌کند. غیر از این است که چشم و گوش را باز کنیم تا ببینیم چه کنیم تا به این صدای بلند برسیم. در دنیا همه مؤمنین و کافرین، هم اهل دنیا و هم اهل آخرت زندگی می‌کنند و به اعمال و زحمات خود درجه می‌گیرند اما آنها که اهل دنیا هستند رب العالمین هر چه بخواهند همین اینجا به ایشان می‌دهد.

پروردگار عالم در سوره مبارکه اسراء[30]می‌فرمایند: "من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا*ومن اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا". اگر دنیا را بخواهید دنیا را به شما می‌دهم و اگر آخرت را بخواهید آخرت را. پس دنیائیان صدای کوتاه را انتخاب می‌کنند. اما اهل آخرت و اهل معنا و ایمان ، صدای بلند رسیدن به هو را با روسپیدی انتخاب می‌کنند که گنهکاران در قیامت یاد مقام و مال‌های خود می‌افتند و درخواست می‌کنند خدایا همه را می‌دهم ولی مرا عذاب نکن. در حالی که پذیرفته نیست.

 تنوین

یکی از اسرار و زیبائی‌های کلام ربّ العالمین مهربانمان این است که در قرآن مجید علامتی را می‌فرماید نون ساکنی است که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود و به آن تنوین می‌گویند. عدد ابجد کلمه تنوین=516 است(12=6+1+5 و 3=2+1 ؛ 3=آب ) و جایگاه عددی کلمه تنوین=66 برابر با عدد ابجد نام زیبای الله جلّ‌جلاله می‌شود. صدای این علامت از دنیا است و چون باطن آن اینقدر سعه وجودی دارد که شاید در دنیا نمی‌تواند جلوه کند ، اصل آن را در آخرت ملاقات می‌کنیم. و آن، کلّ چیزهایی است که در عمر به دست ما می‌رسد. خیلی زیباست باید فکر کنیم.  تنوین با سه صدا جلوه می کند تنوینِ نصب با دو فتحه-ً و تنوینِ جر با دو کسره-ٍ و تنوینِ رفع با دو ضمه-ٌ . و در اصل در عالم برزخ ، صورت اصلی را به ما جلوه و نشان می‌دهد که منصوب به چه بودیم و مجرورِ که بودیم و مرفوع به چه شدیم!

 چون  در آخرت با هر چه که در دنیا از قلب دوست داشتی و آن را امام عمل خویش قرار دادی محشور می‌شوی. طبق آیه 71 سوره مبارکه اسراء: یوم ندعوا کلّ اناسٍ بامامهم. آن چیز دوست داشتنی شما امام عمل شما و مونس قبر و قیامت شما می‌شود. بنابراین خوب بسنجید! تا آنجا می‌رسد که ساعتی را می‌بینید مثل قبر که آن عمل مثل حلقه، دور تا دور شما را فرا گرفته! مثلا فرد بهشتی وقتی در دنیا زندگی می‌کند در باطن ، در بهشت است. اما به چشم ظاهر دیده نمی‌شود اما همینکه حجاب بدن کنار رفت، خود را درجایگاه اصلی خویش که زحمت آن را کشیده می‌بیند. پس قبر برای او بهشت آماده شده است که آرامگاه ابدی او می‌شود.

بنابراین به زندگی باطنی خود توجه کنید و آن امام عمل را ببینید که آن رسم و زمینه و آهنگ و ریتم عمل شماست که با آن خود را تنظیم می‌کنید. اگر قرآن است باید در وسط دایره جایگاه عمل خویش یک خال باشید که مرکز عقربه‌هایش تار و پود زندگی ماست که روی آن می‌چرخد و ثانیه‌ها و ساعت‌ها و شبانه روز و ماه و سال‌های ما را صورت می‌دهد و آن خال، رضای خداست و باطنش، نماز و حقیقتش، قرآن و صورتش، انسان کامل و جلوه‌اش، خلیفة الهی و آثارش، باقیات و صالحات است.

 

[1] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر

[2] )آیه 2 سوره مبارکه بقره

[3] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[4] )آیه 10 سوره مبارکه فتح

[5] )آیه 53 سوره مبارکه فصلت

[6] ) رجوع شود به فصل 3؛ گردنبند بندگی که توضیحات کامل عدد 5 آمده است.

[7] )آیه 29 سوره مبارکه حجر

[8] )آیه 30 سوره مبراکه انبیا

[9] ) اصول کافی صفحه 189

[10] )داستان بلعم باعور؛ ماجرای عالمی که منحرف شد و خداوند او را به سگ تشبیه فرمود(آیه 175 سوره مبارکه اعراف)

[11] )در اصول کافی آمده: از امام صادق(ع) درباره نجاست سگ سؤال می‌کننده و حضرت صراحتاً سه بار می‌فرمایند که سگ، نجس است.

[12] )رجوع شود به فصل 2؛ عرفان اربعین

[13] )جمع عدد ولایی(=3) و معصومیت(=5) امام حسین(ع)، 8 می‌شود

[14] ) سوره مبارکه انعام آیه 158

[15] )آیه 257 سوره مبارکه بقره

[16] )آیه 11 سوره مبارکه تحریم

[17] )آیه 103 سوره مبارکه آل عمران

[18] )آیه 256 سوره مبارکه بقره

[19] )آیه 156 سوره مبارکه بقره

[20] )آیه 4 سوره مبارکه حدید، هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...

[21] ) آیه 10 سوره مبارکه فاطر

[22] ) آیه 37 سوره مبارکه آل عمران

[23] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[24] )آیه 156 سوره مبارکه بقره

[25] ) آیات مبارک 9 تا 16

[26] )آیه 74 سوره مبراکه فرقان

[27] )آیات 15 و 16

[28] )آیه 11 سوره مبارکه انعام

[29] )آیه 5 سوره مبارکه حمد

[30] ) آیات 18و19

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۰
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.  (زیارت جامعه کبیره)

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

عرفان حروف آب

درس و تکلیف خود را نزد پروردگارعالمیان، از نقطه باء بسم الله الرحمن الرحیم آغازمی‌کنم. از ربّ مهربان می‌خواهم که مرا با وجود تمام حجاب‌ها و ظلمت‌ها توفیق ورود از نقطه باء به درون باء و درسکون سین (بسم) مسکون کند و در ترازوی سین منقلب فرماید و به میم آدمیت برساند. پیامبر(ص) می‌فرماید: "قرآن ظاهری و باطنی دارد، درباطن قرآن باطن‌های دیگری است که بطن‌های آن  به هفت بطن یا هفتاد و گاهی هفتصد یا بالاتر می‌رسد."

باء، کلید و مفتاح تمام عالم وجود و حقیقتی است که آن را ظهر الوجود و تمییز بین العابد و المعبود می‌نامند. و فرمودند: "اگر بخواهند حرف باء بسم الله را معنی کنند، هفتاد هزار شتر، برای حمل کتاب‌های آن کم است".  پس به فضل الهی می‌خواهم قطره‌ای یا ذره‌ای از زیبایی معانی را نصیب طبع نجیب خوانندگان نمایم. "باء"، وجود معانی و حقایق همه حروف است که خود قلب است و قلب کننده‌ی حیات است و مفتاح و باب و گشایش دهنده همه ظهورات و ملکوت آن‌ها می‌باشد."باء" با چهارده معنا در قرآن ظاهر شده و در مقام جار و مجرور، به 17 صورت معنی می‌شود و صورت خود را نمایان کرده و باطن ملکوتی خود را که تمام هفت آسمان و هفت طبقات زمین است فرا گرفته و کلّّّّ ملکوت ، به وجودش خلق شده و ظهور پیدا کرده است.

"باء" دارای هفت صفت است که با هرصفت خود، معانی عوالم ملکوتی را دگرگون کرده و کمال بخشیده‌است و چگونه می‌توان نوشت؟! در حالی که در حرف باء ، اگر همزه را یک الف حساب کنیم عدد ابجدش می‌شود 4، که چهار ملک مقرب و جناح‌های ایشان از این وجود، ظهور پیدا کرده و به عدد ابجد حرف ب که 2 می‌باشد تمام عالم مخلوقی از بالا تا پایین را درملکوت زوجیت قرار داده است که فقط خالق یکتا و بی‌همتا، یک (1) است و هرگز 2 نمی‌شود.

 دیگرآنکه حرف باء ، نفس حرف الف است که در وسط حرف باء (ب ا ء) قرار گرفته است. الف خود ساکن و وصل کننده حروف است پس ، حرف ب را به همزه آخرش وصل می‌کند. چون این وصل، مجرا و مجلای صفات و اسماء الهی است و چون مرآت حق است ، جلوه‌گری می‌نماید و خصوصیات ربّانی خلق را منعکس می‌سازد.

 بنابراین اجازه می‌دهد که اگر الف بخواهد قامت خود را حفظ کند و در اول کلمه خوانده شود با همزه ظاهر شود و با حرکت‌های فتحه کسره ضمه و علامت‌های تنوین؛ نصب، جر و رفع معنا گرفته و نشان داده می‌شود. عدد ابجد همزه (به صورت بسیط) با عدد ابجد اسم مبارک علی(ع) برابری می‌کند :  

{ علی =110 = (ها = 6 ) + (میم =90) + (زا = 8) + (ها = 6)}   

بنابراین به چهارده صورت معنا می‌شود. باطن قرآن هم صورت انسان کامل است و هم در مقابل، چهارده معصوم (ص) قرار دارد.

هفده تحول جار و مجرور شدن "باء" در  باطن قرآن، نماز است (تحولات 17گانه حرف "باء" در قرآن، بیان باطن نماز است). با 17 رکعت نماز واجب که ظهور و ستون گذاری شده است. پس الفِ آب (زُبُر) است و باءِ آب، بینه. ملک حرف باء، جبرائیل (ع)؛ آورنده وحی و علم الهی به پیامبران و روشن کننده امرپروردگارعالم برای عموم مخلوقات است.

اما این حرف مبارک در کتاب شمس المعارف این‌طور تعریف شده است: (باء) ازحروف ظلمانی است. در بسمله همه حروفش نورانی است غیر از حرف باء که حضرت حق سبحانه و تعالی آن‌ را اول حروف قرآنی ساخته و در هر سوره، اول آن سوره گردانیده و درضمن آن، سیری عظیم  پنهانست که جز، اخصِّ خواص بر آن اطلاع نیابند!

و حرف باء از برای توصیل (وصل کردن) خیرات است و طبیعت حرف "باء"، بارد یعنی سرد و خاموش کننده آتش سوزاننده جهنم است. از این جهت که در هر آیه‌ی امان که عبارت بسمله است افتتاح به وی گردیده و باء از حروف باقیه است در روز قیامت بر وی سِّری پوشیده است و آن هنگامی که حقّ سبحان آن حرف را خلق کرد با وی هشتاد و یک فرشته آفرید که تا قیامت تسبیح و تقدیس حق سبحانه تعالی می‌نمایند و ممدّ و معاون روحانیت این حرف هستند. شیخ فرموده که چون روحانیت این حرف اقتضاءِ ظهور کند، به هیأتی که در نشاء برزخی دارد ظاهر شود و شکلی کامل الصوره و خوشبوی و آن صورت را بعضی از کبار اهل کشف و شهود مشاهده کنند و آن پیکری است نورانی که نور وی ثابت است و هرگز متغیر و متبدل نشود و بر هر سالکی که سرّ این حرف منکشف گردد و آن‌ صورت مثال نورانی ظاهر گردد ، علامت صحّت آن کشف ظهور این صورت بود و این حرف اسمیت از اسماء مخزونه و اسرار مکنونه الهی جلّ‌جلاله دارد.

*اما الف ؛ نقطه قلم حضرت حق، که به تعبیری جلوه اسم مبارک خویش یعنی "صمدیت" است. در نقطه باء شکل گرفته و به قامت الف تواضع کرده و به سجده افتاده و صورت باء را تصویر داده است. که ظرف تمام امکانات گردیده. اگر این ظرف بخواهد در این دنیا باز شود ، می‌بینید که هرگز دنیا گنجایش آن را ندارد!

احتمال معنا این است که عالم حرف( باء) را عالم عمّا می‌گویند. ملک حرف الف ، حضرت اسرافیل(ع) است؛ ملکِ روح و جان دادن و طبیعتش نورانی است. جان وجودش ظُهر است، سِرّش این که سکون کلّ حروف از آن، جان می‌گیرد. الف، مقام تجرّد دارد و فرد است. اولین مخلوق، الف اشرف و اقدس و اقدم در حروف و صفات ذات را به خود گرفته است. بنابراین در یک کلمه آب ، الف نورانیت و باء ظلمت وجود دارد ، در تعریف آمده مثل نسبت روح است به بدن.

*حرف باء از حروف ظلمانی است که خود؛ صراط، میزان و حق است، این حرف صفت همس دارد، صدایش از باب ظهوری که ظاهر می‌شود به طرفِ ظهورات است و انفتاح دارد و باب الفتوح است و با فشردگی و تکان باز می‌شود (قلقله)، محلّ ظهور نطق و کلام الهی است، از حروف شفوی است، حرفی که جهر دارد و جوهریت موجودات را ظهور می‌دهد و اظهار می‌کند که در تمام عوالم دنیا و آخرت دستگیره رحمت الهی است، وسیله نجات است .

پس باید بدینوسیله در این دنیای ظلمانی از خدای متعال بخواهیم که بر ما منّت نهد و باب را بازکند و به رحمت واسعه‌اش ما را در، (سِ) (بسم الله) سکون دهد. به نظر این حقیر شرط سکون ، قرار گرفتن در سکون شاخص میزان است ، زیرا سین تنها حرفی است که عدد ابجد و زبر و بینه‌اش، یکی است، یعنی عدد ابجد(س= 60) و (ین = 60) می‌باشد. بنابراین باب قرآن، باب کلیات همه عالم و ورود هر انسان مؤمن است، به شرط آن که صورت و سیرت انسانی را داشته و پشت نقطه ولایت علی بن ابیطالب (ع) باشد یعنی شیعه شود و دقّ الباب کند و اگر در باز شد، از خدا بخواهد که در باطن این باب، به عمل قسط و عدل سکنی پیدا کند، در اینجا صفات سین را می گیرد: اول : همس ، دوم: رخوت و سستی دارد یعنی نرم و انعطاف پذیر است، سوّم: انفتاح است که در حقیقت سین، باب الفتوح عمل است، چهارم استفال است طلب تواضع و پایینی می‌کند و در خود ، ذاکر می‌شود، قلبِ خود کعبه است . سوره یس ، قلب قرآن است و مسجد ،  حرم الله است و صدای عمل در این سکون، کشیدگی و صفیر دارد که جوابش را انشاء الله در باطن سکون آرامش بخش بهشت می‌گیرد. و با صفت سکون، تا بتواند در اینجا ( در دنیا) که عشاء وجودی خود است، طی مسیر می‌کند تا به کمال میم برسد (بسم).

سین، حرف نورانی است و حجاب‌ها را کنار می‌زند، چشم دل را باز می‌کند، گوش دل را شنوا می‌کند. تمام باطن زیبای جمال و کمال و صفات و اسماء، از عالم اعلی به عالم سفلی در وجود ائمه اطهار(ص)، با حرف سین جلوه می‌کند که خداوند تبارک و تعالی خطاب به پیامبر بزرگوار(ص) می‌فرماید: یس{با مدّ طویلِ واجب!}.  نمی‌دانم من حقیر چگونه بیان کنم تا این کلام تا حدی باطن خود را جلوه دهد. همین قدر بگویم احتمال معنا این است که آن نقطه نظر ثابت و میزان الهی از ترازوی سین چنان زیبا و دقیق جلوه کرده، که همه عالم هستی و مخصوصاً انسان، در این نظر غرق هستند و در صفیر آن خوانده می‌شوند. حدیث است که این خطاب سین، به پیغمبر بزگوار و اهل بیت اوست چرا که این عزیزان، آل یاسین هستند(صلوات الله علیهم اجمعین).

بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد محتوای کلّ قرآن را در بردارد و بنا بر تعریف، حقیقتش جان آب کوثر است. تمام هدف من در شناخت حقیقت آب این است که: آب تطهیر کننده‌ی عین نجس به عین پاک است. آبِ ظاهر، نشانی از آبِ باطن دارد. پس با عرفان آب، خود را شستشو دهیم تا حیوانیت از ما جدا شده  و به حقیقت انسانی برسیم!

اگر بخواهیم در محضرخدای تعالی شاکر نعمت‌هایش باشیم و به نعیمش دست پیدا کنیم چاره‌ای نداریم جز اینکه انسان شویم! خداوند سبحان دو دستگیره بزرگ را برای ما قرار داد تا خود را نجات دهیم، کتاب مبارک قرآن کریم و وجود مبارک ائمه (ص)، که درحقیقت همان الف و باء می‌شود. همان آبی که امیرالمومنین (ع)، ساقی کوثر آن است. آبی که حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و خانواده‌ و یارانش، برای معرفی آن، سه روز تشنگی از آب دنیا را تحمل کردند و ساقیِ کربلایِ او ابوالفضل عباس (ع) است که در شریعه فرات رفت و لب تشنه بیرون آمد.

{ السلام علی الحسین(ع) و علی علیّ بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین (ع) و علی العباس الحسین(ع) فی الدّنیا و الآخره}.

نمی‌دانم و هیچ نمی‌دانم ولی از مولای کریم، سبحان و عزّوجلّ خود می‌خواهم که ما را به شناخت خود و در نهایت به شناخت خودش برساند. مطلب زیبایی که مرا به نوشتن وا می‌دارد، چنانچه پروردگار عالم این‌طور قرار فرموده که: "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[1]"؛ همه چیز از آب زنده شده است. ریشه‌ی حیاتِ ظاهری و باطنی، آب است که مجرای حیاتِ همه عالمِ وجود، قرار گرفته است. یعنی یک بار نزول برکات می‌شود به صورت جسمانی آب، اما جایگاه ما، دنیا نیست بلکه آمده‌ایم تا کامل شویم و به اعلا علّیین و قرب الهی برسیم(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر[2]) که میسر نمی‌شود مگر اینکه از برکات باطنی آب بهره ببریم. پس همینطور که از این آب ظاهر می‌نوشیم و حتی منشا برق و روشنایی منازلمان به آب ذخیره شده در پشت سدها برمی‌گردد و ... باید از حقیقت باطن آب، برای قبر و قیامت خود استفاده کنیم!   

چرخه آب

این‌طور که دانشمندان گفته‌اند خلقت آب[3] حدود000ً /000/3 سال پیش شروع شده و طریقه درست شدن آن را شهاب سنگ‌های آسمانی دانسته‌اند که هر کدام درون خود هزاران کیلو آب را به صورت گرم آتشین بر زمین فرود می‌آوردند، در اثر این انفجارها لایه‌های رویی زمین با لایه‌های درونی شکافته شدند و درون زمین که 5 برابر آب اقیانوس‌ها را در زمین داشت به صورت آتشفشان بیرون می‌ریخت، در نتیجه چرخه آب پدیدآمد و آب‌ها در انفجارهای آتشین بخار شدند و به آسمان می‌رفتند و کم‌کم از زمین، چشمه‌های آب و از آسمان باران و برف شروع به باریدن کرد و حیات موجودات از گِل شدن زمین احیاء شد و کم‌کم موجودات دریایی به اذن خداوند پدیدار شدند و حیات از دریا شروع شد و موجودات، شکل و صورت گوناگون خود را جسته و سازگاری پیدا کردند.

آب، حکمت زیبای حکیم عالم است. نظر بعضی از دانشمندان آنست که بنابر احتیاجات زیستی، گاهی موجودات آبزی آبشش خود را از دست داده و شش به جای آن گرفته‌اند و حتی در بعضی پرنده‌ها نیز بال پرواز گرفته و بعضی چهارپایان زمینی و حتی حشرات و تمام گونه‌ها به نیازهای حیات خویش جلوه نمایی کردند و می‌کنند و برای حفظ و تداوم این منابع حیات مثل اقیانوس‌ها و دریاها، هرچند گاهی از مرکز زمین انفجارهایی صورت می‌گیرد که فضاهای گرم را وارد آب می‌سازد و باعث تشکیل آبِ سنگین[4] و گرمای آب باعث تداوم حیات می‌شود و حتی در بعضی از جاهای سرد مثل قطب یا یخچال‌های طبیعی، حیات موجودات قطع نمی‌شود؛ حتی در آب یخ زده هم، حیات موجودات ثابت شده است! حرکت یخ‌ها و برف‌ها کند می‌شود ولی قطع نمی‌شود یعنی شاید در روزها، ماه‌ها و سال‌ها یک یا دو متر حرکت می‌کند و جالب این که این جابجایی، تحولات و تغییرات حیاتی زیبایی را به کَرَم پروردگار عالم در تأثیرات حیات به جا می‌گذارد!

آب، تنها ماده‌ای است که در طبیعت به هر سه حالت جامد، مایع و گاز وجود دارد. ابرها در آسمان، موج دریا، کوه یخی، توده‌های یخی در دل کوه‌ها و منابع آبی زیر زمینی تنها چند شکل از اشکال ظهور آب می‌باشند. آب طیّ عمل تبخیر سه حالت می‌شود: میعان، انجماد و ذوب. بنابراین مرتباً آب از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌گردد . این پدیده‌ی تبدیلِ آب را چرخه بزرگ آب می‌نامند.

 اما حقیقت آب، خود یک اربعین است و این واقعیت است که جانِ طهارت را بر ما انسان‌های گنهکار عنایت می‌کند. آب از دو عنصر طبیعی تشکیل شده: 2 مولکول هیدروژن و 1 مولکول اکسیژن. هر مولکول آب دارای یک ناحیه مثبت و یک ناحیه منفی است که این دو ناحیه در دو طرف مولکول آب واقع شده‌اند. شیمیدانان با کمک شواهد به این نتیجه رسیده‌اند که مولکول آب، شکل خطی ندارد، بلکه حالت خمیده دارد.

حتی خدای مهربان طوری مولکول‌های یخ را با هم فرق گذاشته که یخ، هواهایی را در خود حبس می‌کند (حباب) که باعث می‌شود روی آب شناور بماند. بنابراین حیات گرم زیرِ یخبندان می‌ماند و یخ، ذخیره آبی است که در هنگام تبخیر، حدّ آب را از کم شدن نگه می‌دارد. اما حکمت آن حکیم از خلقت این همه زیبایی و جلوه‌های اعجازآور به خاطر حیات خلیفه خود، انسان کامل است و برای پیوستن به قرب خودش که خود، حیّ خالص است و از مجرای او ، حیات ظاهر می‌شود و دوباره به خودش برمی‌گردد. چون او در حدیث قدسی فرمود: "انّی کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف[5]". 

باطنِ آب (عالم در مضربِ 3 قیمت و بها می‌گیرد)

اول حقیقتی که اهمیت آب را بر ما ظاهر می‌کند، مقام طهارت آب است که در واقع استبراء به معنی پاک شدن حیوانیّت و کمال پیدا کردن حقیقت انسانی است و آن میسّر نمی‌شود مگر به حقیقت اربعین عمل خالصانه و توبه واقعی (توبه نصوح).

آب ظاهری، شستشو دهنده ظاهر هر چیز است ولی چنانچه شخص کافر صد بار در آب دریا فرو رود  باز هم هنگام بیرون آمدن، قطرات آبی که از او فرو می‌چکد نجس است، و هرگز آبِ ظاهر او را پاک نمی‌کند مگر به شرط طهارت باطن، که با نیّتِ پاک، شهادتین را بگوید. با جاری شدن کلمات شهادتین به شرط نیت پاک و صحیح ، باطن ایشان پاک و ظاهرش متنجس می‌شود که آنگاه با آب ظاهر پاک می‌شود. همچون هنگام غسل: انسانِ مکلف اگر غسلی بر او واجب شود ، اگر بدون نیّت آن غسل، صد بار در آب پاک برود ، تطهیرِ ورود به نماز و روزه را ندارد. بنابراین نیت ، یک امر قلبی و باطنی است که انسان را از حیوانیت جدا و به اعمال انسانی وارد می‌کند.

*اسرارحرف الف و با (در کلمه آب): همانطور که در درس‌های قبل بیان شد یکی از صفات ذاتی پروردگار عالم، تکلم است و آن خالق یکتا باب معرفی خود و هدایت بندگانش را به کلام خویش قرار داد و با ظهور انوار مقدسِ اسماء و صفات خود؛ به صورت کلان گنج کنز خود به آن کسانیکه قابلیت دارند، راه به قرب خود رسیدن را گشود و فتح باب نمود و در مخلوقات، اشرف مخلوقاتش را انسان کامل قرار داد و او را مظهر و مرآت و ظرف گیرنده انوار مقدس خود و جلوه دهنده اسماء و صفات نورانیش فرمود و ایشان را کلمه خود نامید.

پس حروف ابداع شد و عدد گذاری، روح حروف شدند. که قالب جسمانی با روح، تواماً معنا و مفهوم خویش را ظاهر می‌سازد و در واقع صاحب ملکوت شدند و قدر و حساب را به همراه آورد. تمام عالم عرضی و عالم طولی از اعلا تا اسفل را پر از اسرار و نظم و هماهنگی و استعداد و معارف قرار داد. همانطور که درکتاب گنج الالف بیان شد ، خداوند واحد، یک خلقت هم بیشتر از خود صادر نفرمود"الواحد لا یصدر عنه الا الواحد".

عددِ واحد یعنی یک، و حرفی که متعلق به عدد 1 است، حرف الف می‌باشد. در واقع الف، مصدرِ حروف شد و خود را در سکون و بدون حرکت قرار داد. اما نفسِ الف وقتی ابداع شد، حرفِ (ب){(با)_ب و الف} گردید و از ظهور الف و با ، کلمه آب ظاهر شد. اما اگر حروف الف و با، با هم همه‌ی عالم را پر می‌کرد و از ملکوت وصل آنها حرف سوم (ج) و یا عدد سوم ظاهر نمی‌شد، هرگز منشاء همه‌ی کثرات نمی‌شد. پس به امر خالق یکتا، الف و با، با هم در جمع مظهر حقیقت آب شدند. اینجا عدد الف =1 و عدد ب=2 شد و با هم جمع شدند و تشکیل عدد 3 را دادند، آنگاه حرفِ 3= ج شد. پس جان در واقع، برهمه‌ی اسرار جاری شد و خداوند کریم فرمود:" و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی [6]" .

حرف الف، وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است و حرف با، وجود مقدس امیرالمؤمنین علی(ع) و حرف ج، وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. در حدیثی آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[7]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم.

این سه وجود نورانی که هر سه در باطن، الفِ وجود هستند و همه به نحوی الفبای خلقت هستند به عدد 4، که برابر حرف دال است دلیل خلقت و معنای حیات ولایت عظمای حق، در ظلّ ولایت پروردگار عالم قرار گرفته‌اند. و دلیل وجود، وجودهای مقدس حسنین(ع) و ذریه‌های بزرگوارشان(ص) هستند. پس در واقع ظهور ابجد، راز آفرینش است و تمام خلق، ابجدی هستند.

پس الفبای هستی به دو صورت ظهور پیدا کرد، 1)ائمه طاهرین(ص) و 2) قرآن کریم، چرا که عدد ابجد کلمه الف=111 و عدد ابجد  با=3 می‌شود که اگر با هم جمع کنیم 114 می‌شود(114=3+111=الفبا) و 114، برابر است با تعداد سوره‌های قرآن کریم. تمام الفبای عالم در الفبای اسرار خلقت غرق است و رمز رسیدن به تمام معانی اینجا یافت می‌شود!

در واقع عدد از سه بُعد طولی، عرضی و ارتفاعی، عالم بالا تا در دنیا در حقیقتِ عدد 1 تا 10 است زیرا عدد ابجد و جایگاهشان مساوی است، حالا ببینید عدد اول= 37، چگونه تمام عوالم را در کثرات به خوبی نشان می‌دهد و تمام معنی گنج که از اول مصدریت ظهور و به خود مصدریت برمی‌گردد را نشان می‌دهد. "انّا لله وانّا الیه راجعون[8]"   و 111=3×37 ! چون مصدریت اول، حرف الف شد که عدد ابجد الف = 111 است و جمع ارقامش 3 می‌شود(3=1+1+1) . پس عالم در مضرب 3، قیمت و بها می‌گیرد ( و کثرات و حروف و اعداد ظاهر می‌شود)

یکِ اول؛ وجود اول صادر نورانی محمد مصطفی(ص){ ( الف )(=111) } .

یکِ دوم؛ وجود مقدس امام اول؛امیر المؤمنین علی(ع) نطق الله { (الف )(همزه وجود) } .

یکِ سوم؛ وجود مقدس و مطهر سیده نساء العالمین فاطمه زهرا(س)؛ بضاعت و میوه هزار دانه{(الف=1000)؛ درواقع گنج ِ الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر ظاهر شد! }

خانم فاطمه(س) ظرف به بلوغ رساننده و امّ المؤمنین، امّ النبیین، امّ الصدیقین، امّ الائمه و امّ ابیهاست ! و همانطور که در عدد ابجدی بیان شد؛ عدد ِ3، جانِ اعداد شد؛ به عنوان عدد حروف کلمه‌ی آب .

جالب اینکه در بین اسامی ائمه معصومین(ص) تنها اسمی که 5 حرف است نام مبارک فاطمه(س) می‌باشد. حال اگر نام زیبای فاطمه(س) را به سه قسمت بخش کنیم یعنی: فا + ط + مه در جمع آخر به 3 تا 9 می‌رسیم:(فا=81 و 9=1+8) ، (ط=9) ، (مه=45 و9=5+4) که درواقع نُه به حروف هستند(چون در باطن حروف نامِ خانم نهفته‌اند) و عدد ابجد کلمه نُه=55 است و 165 =3×55 که 165 برابر با عدد ابجد "لا اله الا الله" است! و جایگاه عددی کلمه نُه=19 که 57=3×19 و عدد ابجد کلمه زن=57 است که زبر و بیّنه‌اش هم با هم برابر است؛ زن=زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50) ، بینه=ون(56)} _ زبر: 7+50=57 ، بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم زهرا(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است. خوب بیندیشید که وجود مقدس دردانه‌ی عالم کیست؟!

خداوند کریم در قرآن می‌فرماید که عرش را روی آب خلق کرده است و می‌فرماید که قبل از خلقت خشکی در کره‌ی زمین ، آب را  قرار داده ؛ "والارض بعد ذلک دحاها[9]" و خشکی روی آب کشیده شد.

حقیقت آب ، کوثر وجود است یعنی خانم فاطمه زهرا (س)  و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. اگر حروف آب را به صورت بسیط بنویسیم الف و با، عدد ابجدش 114 می‌شود(114=3+111) و 114، برابر تعداد سوره‌های قرآن است. پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن است.

امیدوارم مضرب 3 را خوب متوجه شده باشید. پس ببینید عدد که از باب تعدد و کثرت است معنایش لایتناهی است!!! پس هر چیزی برای اینکه به  حیات واقعی و دائمی خود برسد و سبز بماند، باید در 3 ضرب شود(خرج شود){ درواقع وقتی عدد در 3 ضرب می‌شود، جان می‌گیرد!} و همچنین باید به عدد 3 توان بگیرد بطورمثال: همانطورکه قبلا بیان شد تمام ارکان خلقت روی عدد 4 بنا شده‌است(عرش و کرسی و...) اما وقتی این عدد 4 در توانِ 3 قرارمی‌گیرد، دین ظاهرمی‌شود که به زندگی، معنا می‌دهد و کلید و ناجی است (4 به توان 3=64 = دین = کلید = ناجی). و وقتی عدد به 3 تقسیم شود، باطنِ جانش آشکارمی‌شود! مثال:همانطورکه بیان شد مصدر خلقت به حرف الِف است و عدد ابجد الف=111می‌باشد. حال اگر 111 را بر 3 تقسیم کنیم 37 می‌شود که برابر با اسم "اول" خداوند متعال و "حسن" می‌باشد. پس پروردگار عالم که اول است و آخر، چیزی جز زیبایی و نیکویی خلق نفرموده است!(37=3÷111).

و اگر 111 در 3 ضرب شود به اربعین(=333) می‌رسیم که تمام عالم در اربعین و بهار و سبزی خلق شده‌است(333=3×111). اولین خلقت جسمانی، وجود حضرت آدم(ع) است پس ایشان هم می‌شود الِف و عدد ابجد کلمه آدم(ع) =45 است که 15=3÷45 و15=حوا(س)! {و این شاهدی است به حدیث امام صادق(ع) که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود }. و 135=3×45 که برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه(س) است. پس در تقسیم عدد ابجد نام آدم(ع) به 3، به حوّای جسمانی و در ضرب در3، به حوّای روحانی می‌رسیم!

*از منظر دیگری هم می‌توان این مبحث باطنِ آب را توضیح داد : در عالم سِر، هر سه وجود مطهر پیامبر(ص) ، حضرت علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)، جانِ الف هستند و اسرار تمام 28 حرف را در وجود خود دارند. پس می‌توان:

1)هر یک از ایشان را به عدد 28 درنظر گرفت که 84=28+28+28 می‌شود و 12=4+8  که برابر است با جایگاه عددی حرفِ ل (مجرای توحید ؛لااله الا الله) پس وجود مقدس ائمه طاهرین(ص) مجرای توحید و ایمان به خداوندِ حی هستند. 2)جمع ارقام 28 می‌شود 10 ، پس باطنِ این سه وجود مطهر 30 می‌شود (30=10+10+10) یعنی جانِ 30 جزء قرآن کریم که قرآن ، حقیقتِ آب است (ولا رطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین). و 30 =ل=12 ؛ جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود "78" که برابر با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم است{با نسخه حکیم (قرآن) ، برای ما دوا،زده شده است!) و 15=8+7 ، 6=5+1 که 6، راز خلقت است و 6=3+2+1. پس باطن 12 برمی‌گردد به جانِ همان آب که 1 و 2 و 3 را در خود جمع دارد {(1=آ )+(2=ب)=3}

3)جمع ارقام 10 می‌شود 1، پس در نهایت 1+1+1 برابرِ3=آب می‌شود(این درواقع آبِ دنیاست که زندگی و آبادانی در دنیا ، در آن است).

 بنابراین (با توجه به سه مرحله بالا) در جانِ الفِ وجود این سه عزیز{و درواقع همه‌ی 14 معصوم(ص)} هم باطن آب حیات یعنی قرآن کریم و هم ظاهر آب حیات نهفته است!

*جالب است که اگرمضرب‌های عدد3 را از 1 تا 9 جمع کنیم عدد 19 که همان جایگاه عددی نُه است، بدست می‌آید (19=9+6+3+1). چون پروردگار عالم به عدد 19، گنج واحدیت را ظهور داد که کثرات جلوه کردند. که در باطن عدد یک بلوغ 9 واحدی است. جمع ارقام 19 برابر 10 شد و (1=0+1). دقت کنید! درحالیکه ظهور 10 در عالم کنز جمع عددی 1 تا 4 شد (10=4+3+2+1) یعنی 4 روی 10 که می‌شود 14 که 5=4+1؛ اینجا حلقه‌ی خلقت به ظهور سرّالاسرار عالم بسته شد که پنجمین معصوم(ص)؛ امام حسین(ع) است که 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش بود: 14=9+5 پس حقیقت 14 نورمقدس ولایت کبری در ظلّ ولایت مطلق پروردگار عالم، همان حرف (ه=5) است.

خداوند کریم در دنیا خشکی را روی حرف (و) خلق نمود و فرمود :انّا لله و انّا الیه راجعون. پس آدرس خود را  با  این حرف به همه بندگان داد. قل هو الله احد[10]، پیغمبر بگو او خداوند احد است پس حرف (ه) با (و) جمع شد و پروردگار، خود را به هو معرفی فرمود. و همینطور در گنج وحدانیت به عدد یک =واحد، عدد ابجد یک=30 می‌شود که تمام تجلی‌گاه و مجرای توحید عدد 30 برابر حرفِ (ل) است که این حرف گشاینده حروف مبارک لا اله الا الله است و جایگاه عددی حرف(ل)=12 می‌باشد که 12 نور مقدس امام معصوم(ص) همه، عروة الوثقی و حبل الله المتین(ریسمان محکم الهی) و امام مبین موحّدان و متقین هستند. 

بنابراین بلوغ عددی گنج واحد در عدد 19 ، کلّ سرّ است زیرا 19، جایگاه عددی نُه بود. پس بلوغ تمام اسماء و تمام اعداد در اسم مبارک واحد؛ دربلوغ نُه متجلی می‌شود که نُه همان کلمه‌ی نََه است یعنی لا و توحید محض الهی و خلوص کامل عمل! 

*نکاتی جهت تکمیل این مبحث : من این‌طور از مباحث عرفان، درس می‌گیرم که: تکلم، صفت ذاتی پروردگار عالم است و کلام را با حروف، ظهور داد و علم حروف را کیمیا  قرار داد که  حروف، با پیوستن به هم صورت و معنا و جلوه و حیات گرفتند. کلّ حروف، از الف جلوه کرده و الف سِرّ حروف و حقیقت کون و مکانی و جلوه مجرای تجلیات و ظهورات و حقیقت سرمدی است. الف در حالیکه ظاهراً یک حرف است ولی سه حرف (الف) و باز هم 8 حرف[11] یا 9 حرف (الف، لام، فاء) است. شروع ظهور الف با نقطه آغاز شد که چون آن نقطه تصویر گرفت با 5 نقطه در کنار هم (به صورت عمودی) صورت الفی خود را نمایان کرد. 5 همان 14 می‌باشد؛ وجود چهارده معصوم (ص) و 5 تن(ص) که کلّ هستی و همه اسرار می‌باشند: 5= 4+1 14

اما نقطه چست؟ آن جلوه ظهور صمدیت پروردگار عالم که خود، تو پُر، کامل، ثابت، غنی و جلوه الله صمد است و هر طور که او بخواهد حروف را از درون نقطه، نقش و جلوه‌ می‌دهد. خداوند سبحان، جان هستی را به نام سرّ حقیقت محمدی (ص) خلق کرد. که 14 هزار سال قبل از خلقت، تمام ظهوراتش خلق شد. و به 5 جلوهِ مقدس تسبیح، تکبیر، تهلیل و تحمید عبادت داشته‌اند. تا اینکه در احتمال معنا  خالق هستی "الف" را جلوه فرمود و "باء" را به صورت "باء" ظهور داد، آن سه حرف (الف) و دو حرف(ب ا) رویهم 5 حرف طیبه(ص)، (الفبا) شدند. که باب ظهور و تمام جلوه‌های هستی است . پیغمبر (ص) می‌فرماید: " انا مدینة العلم و علی بابها". "الف"، حقیقت وجود پیغمبر(ص) که نبی و رسول و امام و امام الرحمه و اشرف است و "باء"، حقیقت وجود امیرالمومنین علی(ع) می‌باشد.

 و اما زمانی الف و باء([12]) نقش و جلوه‌های تمامی خویش را گرفت که قامت الف، با حرکت مدّ سرمدی و هفت صفت خویش در کنارِ ب، حرکت استفالی خویش، که با هفت صفت قرار گرفت رویهم شد 14 صفت و از آنجا معنای حی از آن ظاهر شد و جلوه کرد: آب. آری آب[13] خلقِ کلّ وجود، معنا گرفت "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی" . اما روح آب و جان آب در حقیقت کوثر وجود است. چون آب ظهورکرد، نور جلوه کرد. تا قبل آن باطنِ ظهورات در کلامِ باطن، در ظلمت بود اما همینکه وجود مقدس باطنِ زهرا (س) (معنای جان آب) خلق شد، نور آمد.(اللهم صل علی محمد و آل محمد) و آنچه باطن هستی ظهور داشت روشن شد و جلوه کرد و معنا شد.

*عدد مولکول‌های آب ظاهراً 2 مولکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن است یعنی 3تا و عدد ابجد کلمه آب هم 3 است. عدد ابجد حروف( الف+ با ) =114 برابر با تعداد سوره‌های قرآن است، عدد ابجد حرف الف = 111 است که هر سه عالم، قبل از تولد و دنیا و عالم بعد از تولد همه در1، عدد ابجد الف جلوه کرده و عدد ابجد ب، 2 است. پس عدد ابجد آب= 3 می‌شود.

در حقیقت اسراری که پروردگار عالم اراده و مشیتش به ظهور خلقتش اراده فرموده، یک سرّ است که آن وجودِ مکرم و آن سرّ حقیقت محمدی (ص) بوده است. آنگاه به اذن و اراده او آن سرّ، حقیقتش دو جلوه کرد که ولایت علوی ظهور کرد که حقایق جلوه ذات است به ذات. آنجایی که "لایشم رائحة الوجود" است و معنای ظهورِ سرّ یک و دو در عدد سومین نور مقدس و مجلل فاطمی (س) صورت پذیرفت. که در صورت حُسنش، حَسنَین(ص) با جمع 5 نور مقدس (ص) ، که همه عزیزان نور واحد(ص) هستند در تسبیح ، تحمید و تهلیل ذات اقدس الهی قرار گرفتند.

عدد ابجد کلمه یک =30  و عدد ابجد کلمه دو=10 می‌شود. پس "یک و دو" در جمع می‌شود" 40= 10+30 " شاید به نظر ساده بیاید اما در نظر صاحبان نظر، با دقت فراوان، حتماً این مهم معنی می‌شود، که در حقیقت اسرار، جان اربعین در بیان حقیقت طهارت و پاکی در سرّ خلقت، اصل و جان رحمت واسعه پروردگار است که چشمه‌های زلال نور خدایی را در همه مخلوقات جاری و ساری کرده است. بابِ نور هدایت و شناختِ خودش را از این مجرا بر بندگانش منّت گذاشته و اهدا کرده است.

گفتیم عدد ابجدی آب= 3 است و سه عالم ماکان و مایکون و کاین ظهور دارد. در حدیث قدسی است که خداوند متعال از نور پیغمبر بزرگوار(ص) عرش را خلق کرد و حضرت فرمود: عرش از نورِ من و من از عرش بالاترم[14]. و خداوند سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: تمام عرش روی آب ( یعنی جان آب ) است. "و هو الذی خلق السموات و الارض فی ستّه ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایّکم احسن عملا....[15]".

آنجا که جمال حق جلوه‌گر شد و آیینه آیات عظمت و آیات جلال پروردگار عالم تمام مخلوقات را به تسبیح، تهلیل، تکبیر و تحمید وادار ساخت و ظاهراً گرداگرد ارکان هستی و عرش مُطوّف شدند و جلوه نمایی کردند و کرسی و پایه‌هایش با آنچه در سیطره ملک و ملکوت مالک هستی ظهور داشت، با چهار رکن مَلَک‌های مقرب ظهور جستند و کتاب، لوح، قلم و نون در جان عالم جاری و ساری شد. آن حقیقت چیزی نبود جز کوثر وجود که ساقی آن؛ امیرالمومنین علی(ع) و پیغمبر بزرگوار(ص)، صاحب ظهور این دریای کرامت شد و حسن (ع)؛ جان حیات و حسین (ع)؛ بقای حیات الی یوم القیامه شد.

آنچه پروردگار عالم اراده و مشیتش برای خلقِ کلّ مخلوقات قرار می‌گیرد به عرش می‌رسد، آنگاه از آب زیر عرش گذر کرده و حیات خود را به صورت قرار گرفته در عالم‌های پایین، ظهورات را کسب کرده تا به دنیا یا هر عالمی مستقر شود[16] .

کوثر، یکی از نام‌های قرآن؛ کتاب معجزه الهی به دست پیغمبر بزرگوار(ص) در این دنیا که ناطقش امیرالمومنین علی(ع) و سَیَلان بخش و جریان دهنده آن به تمام مخلوقات دنیا و آخرت با دو میوه دل و نور دیده‌اش امام حسن و امام حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) که "سید الشباب اهل جنه" هستند.

اما از شکرگذاری آبی که مِهر فاطمه زهرا (س) در این دنیا قرار گرفت و دو مزه به خود گرفت؛ آب شیرین و آب شور (شوری، حکمت و شیرینی، لذت آن است)  که "مرج البحرین یلتقیان*یخرج منهما الؤلؤ و المرجان[17]". سوره مبارکه کوثر در شأن و مقام خانم زهرا (س) به پیامبر بزگوار(ص) نازل شده است.

 70 درصد وزن بدن را آب تشکیل می‌دهد.  برای عملکرد درست، بدن ما روزانه از یک تا هفت لیتر آب نیاز دارد. پس حیات در آب، از آب و با آب است الی یوم القیامه! حروف و کلمات، قطرات حیات بخش این آبِ وجود هستند که هر یک از حرکات یعنی کسره، فتحه، ضمه، سکون، تنوین و مد و هر حالت قرار گرفتن آن‌ها و شکل‌های آن و انواع آن‌ها سِرّی از اسرار ملکوت جلوه آیات قرآن هستند که با عینک ریزبین عرفان در اعماق و ماورای خلقت خویش، غوص می‌کنیم تا بنده شاکر خالق خویش باشیم .

از شروع خلقت آب شروع کردم که از نوشتن این مطالب چند منظور داشته‌ام:

اول آنکه دنیا، ظلمت است. دوم آنکه دنیا خود، جهنم است.سوم آنکه خداوند نور خویش را که می‌فرماید" الله نور السموات و الارض[18]، برای ما روشن کرد تا به جهت آن- که همان وجود چهارده معصوم (ص) هستند- ما را از این ظلمت‌کده ‌نجات دهد و به عالم همیشه نور، عالم اعلا و صبح صادق و سفینه النجاه دنیا و آخرت برساند، و به کمال و هدف خلقت خویش که خدایی و خلیفه الهی او شدن و پیدا کردن خود که "انا الحق" هستیم و "فانی شدن در حق" را پیدا کنیم تا همیشه باقی به بقای او باشیم .

نور، جان اربعین است. عدد ابجد نور= 256 است. اگر ارقامش را  با هم جمع کنیم13=6+5+2 می‌شود و 13 =جایگاه عددی حرف"م" است در حروف الفبا و حرف"م" عدد ابجدش 40 می‌باشد یعنی اربعین. و خداوند متعال در کلام نورانیش درسوره مبارکه نور می‌فرماید[19]:" الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه ...." اگر با این تفسیر که "نور، اربعین هدایت اوست" معنای آیه را بفهمید متوجه می‌شوید آن حدیثی که پیامبر (ص) فرمودند"من اخلص الله اربعین یوماً فجّرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه[20]"یعنی: (هرکس چهل روز فقط برای خداوند متعال اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد). چه زمانی ینابیع الحکمه می‌شود؟ آن زمان که نور هدایت در قلبش نفوذ کند  و چشمه‌های حکمت ، از درون قلبش به زبانش جاری شود.

پروردگار عالم به حضرت موسی (ع) فرمودند: "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتّبع سبیل المفسدین[21]"؛30 شب به کوه طور، وعده گاه مناجات و عبادت بیا و بعد فرمودند"اتمناها بعشر" ده شب دیگر اضافه کن تا اربعین لیله کامل شود، آنگاه لوح تورات را به ایشان عنایت فرمودند. سی، همان "یک"(=30) و ده، همان "دو"(=10) بود که رویهم، اربعین(40) شد!

در حقیقت آن "الف و ب" است که حقیقت آب یعنی کتاب آسمانی، جان طهارت است زیرا جان‌ها را تطهیر می‌کند و از حیوانیت پاک و به حقیقت انسانیت رشد می‌دهد و هدایت می‌کند. پس مدال بندگی خالصانه از برای مولا نصیب هر کسی نمی‌شود. همانا پیامبران، حامل حقیقت آبی هستند که جان تشنگان واقعی را سیراب کرده و به انسانیت می‌رساند!

مولای متقیان زمانی متولد شدند که 30 سال از عمر پر برکت پیامبر(ص) می‌گذشت یعنی "یک" (سرّ خلقت اوست) و زمانی که حضرت علی(ع) سنّ مبارکشان به "10" سال رسید یعنی ایشان حقیقت "دو" (سرّ خلقت ولایی) شد. رسول خدا (ص) 40 ساله شدند. تا پیامبر(ص) در 27 رجب در سن 40 سالگی به رسالت و پیامبری خویش مبعوث گشتند و لوح قرآن، بالاترین معجزه عالم خلقت، دفعتاً به قلب مبارک ایشان نازل گردید. یعنی ایشان که کامل‌ترین و اشرف خلقت است در اربعینِ سنه، لوح خود را گرفت و قرآن در جمع عدد 3 =2+1 یعنی به معنای حقیقی خود کوثر تجلی کرد.

و خانم فاطمه زهرا "سیدة نساء العالمین"، کوثر را معنا کرد زیرا آب، مهریه اوست و زندگی، همه مدیون مهر اوست ، لؤلؤ و مرجان {حسنَین( ص)} و ذریه‌های مطهرش سبزی، گل و میوه باغ رسالت و ولایت شدند. و این خانواده محترم، آل الله نام گرفتند و پروردگار عالم آیه مبارکه تطهیر[22]را در شأن مقام این عزیزان نازل فرمود. درود خداوند و ملائکه‌اش و تمام اولیائش بر این عزیزان باد.الی یوم القیامه

 تمام شیعیان و پیروان واقعی از این  چشمه نوشیده و به طهارت باطن رسیده و انسان شده‌اند، تا خلیفه خدا شوند. پس آبی که به امواج حرکاتش ظهور و بروز و حیات را به جان کلمات معنای هستی می‌بخشد، سّر آب است، زیرا به فرموده پروردگار عالم بندگان مؤمن،کلمه‌های پاک خداوند هستند یعنی کلمة الله. در این صورت پیامبر بزرگوار (ص) نبی الله؛ رسول الله  و خلیفه اعظم هستند و امیرالمومنین (ع) ولی الله الاعظم ؛حجة الله؛ نطق الله هستند. و فاطمه زهرا (س) واسطه خلق الله الاعظم هستند و خانواده محترمشان آل الله و امام حسن (ع) حُسن الله الاعظم است و امام حسین (ع) ثارالله می‌باشد. و امام زمان (ص) بقیة الله الاعظم است (عج). هرکس از این عزیزان جدا شود هلاک و هرکس وصل شود نجات خواهد یافت. اللهم رزقنی.

این نکته فراموش نشود که در تمام زندگی انسانی، شرط تمام انسان‌ها برای رسیدن به قبولی و لوح گرفتنِ کارنامه مسلمانی و شیعه واقعی در ساعت آخر عمر، قبولی در امتحان عدد دو است! مادر همه‌ی ورزش‌ها ، "دو" است. یعنی ولایت علی بن ابیطالب (ع) و دو، همان عشر است که دنیا تماماً "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا" است. که جان عشر در زندگی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ظهورکرد. عدد ابجد نام مبارک حسن(ع)= " 118" است که اگر جمع کنیم می‌شود10(10=8+1+1) و "10" ، همان "دو" است (دو= 4+6) و آقا ، امام دوم شیعیان است.

امام حسین(ع) خود، عدد10 است زیرا اولاً : دومین حسن است{نام هر دو بزرگوار حسن(ع) می‌باشد که حسنین(ع) خوانده می‌شوند. ولی چون آقا، برادرکوچک‌تر است طبق قانون عرب، یاء تصغیر قبل از حرف آخر آمده و حسین(ع) نامیده می‌شود} و عدد دو=10 می‌شود{بعبارتی دو، همان 10 است} و ثانیاً : آقا به عدد 10 بدنیا آمدند {یک خودشان + 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان، می‌شود 10}. و تمام عشرها در کربلای او ظهور عاشورا را بپا کرد و او، جانِ عاشورا شد.

پس اربعین به او ظهور کرد که 40 می‌شود. او مظهرحقیقت اربعین از اسرار عالم سِرّ تا به عالم سُفل شد و پیام همه پیامبران و معصومین(ص) را  در عاشورا ظاهر کرد ( ایشان وارث تمام انبیا و اولیا است). که جان‌های تمام مؤمنین ، تشنه آب حقیقی شوند و به معنای آب برسند زیرا تنها به وجود ایشان انسان‌ها به شهادت فی سبیل الله و طهارت روحی و جسمی رسیدند و در واقع قلب به میم شدند. چنانکه امامشان بدون غسل و کفن به خاک سپرده شد.

مقام سقایت این آب در کربلا به باب الحوائج ؛ ابوالفضل العباس(ع) رسید و در قیامت، پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) در کنار حوض کوثر، ساقی کوثر است!

*نکته دیگر اینکه خداوند معجزه و کلام خود را که در برتری همه معجزاتش، یک است یعنی قرآن را به بنده درجه یک خود حضرت محمد(ص) نازل فرمود . عدد ابجد کلمه یک=30 و قرآن 30 جزء است و عدد30، برابر حرف "ل" است که مجرای توحید است (اولین حرف لا اله الا الله) و جایگاه عددی حرف ل=12 می‌شود که هم عدد یک و هم عدد دو را دارد؛ 3=2+1؛ (یک=30)+(دو=10)=40 (اربعین و طهارت) و همچنین  3=آب ؛ (الف=111)+(با=3)=114 (برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن مجید){شاید به همین دلیل است که تطهیر کافر به اسلام، با دو شهادتین است و دستور وضو برای شستن دست‌ها و صورت، یکبار واجب و بار دوم جایز و بار سوم باطل است}. و هم 12 نور مبین(ع)، امامان هدایت هستند و هم جان اربعین و تطهیر، وجود مقدس امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع)؛ مولای متّقیان و ناطق قرآن است پس تا شیعه نشویم، فتح بهشت و فتح باب حقیقت قرآن را نداریم؛ انّ علیاً باب فتحه اللهفمن دخل کان مؤمناً[23].

*شرح اینکه دنیا، ظلمت است در حدیثی  آمده[24]: جبرائیل(ع)  در معراج به رسول الله(ص) فرمود: برای خلقت جهنم، هزار سال تافتند سرخ شد(شهاب‌های آسمانی) هزار سال تافتند سفید شد (یخبندان بعد از بوجودآمدن آب) و هزار سال تافتند سیاه شد که الان (منظور خلقت آب بود که 3 میلیون سال) و فرمود یک میلیون شهاب آتشین و یک میلیون یخبندان سفید و یک میلیون ظلمانی شد.

جهنم سیاه است و دنیا هم تاریک و ظلمانی. پس دنیا، خودش حقیقت لیل[25] است. زیرا اسرار در شب است : عروج رسول الله(ص) در شب بود و تولد معصومین(ص) در سحرگاه بود. و روشن شدن به روز و رسیدن هم از شب است. شب، حرکت اولیاء است و رسیدن قدر به دنیا در شب بود. "انّا انزلناه فی لیلة القدر[26]" و "انّا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین[27]". و حقیقت آن سِرّ حرکت آب است از اسفل به اعلا که حیات را در جریان می‌اندازد و آن حقیقت و آن سرّ وجود مقدس فاطمه زهرا (س) است که در حجاب ستر خویش، تجلی کرد و شب را بپا داشت و مجرای رساندن مغرب به عشاء و عشاء را به صبح و صبح را به ظهر و عصر شد. او بود که در لیل به خاک سپرده شد و به صورت قبر گمشده همه باید در پی  نورش بگردند تا روزی که جلوه نورش، امام زمان (عج) ظهور کند و به نورش، ظلمت‌ها را بزداید و پاکی و روانی و نورانیت را از آن آب باطن خویش -که مادرش است- ظاهر کند.  در روز وقتی خورشید می‌تابد آب گرم می شود و تبخیرمی‌شود، در شب به آسمان صعود می‌کند که به صورت ابر ذخیره شود. علوم باطنی، حیات حقیقی از مایه حیات را جلوه می‌دهد. چون می‌فرمایند تا آخرالزمان، دو قسمت از علم ظاهر می‌شود و بیست و پنج قسمت آن در زمان ظهور حضرت حجة ابن الحسن (عج) -روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه- ظاهر می‌شود.

عالم عرش

حدیثی از امام علی(ع) نقل شده که ایشان می‌فرمایند: "محموله‌ی عرش، علم و دین است که روی آب قرار دارد". که این، حقیقتِ آب است که باطنِ آن قرآن کریم است. از جانِ علم است که همه جا، عالَم نامیده می‌شود(یعنی به علم خدا ، معلوم شده است). پس حقیقتِ این آب، عِلم است که احیاکننده و سبزکننده است.  عالم عرش، آیینه است و تمام آنچه که خدا اراده فرموده است، به علمِ او ظهور پیدا خواهد کرد و تجلی خواهد یافت، به عرش. و در آنجا از آن جانِ آب که آیینه هستی نمایان شده است، می‌گذرد و حَی می‌شود و آنچه رسالتش است انجام می‌شود. اما در دنیا، اگر این آیینه بخواهد حضور و ظهور خود را نشان دهد، تنها راهش این است که پشت آن مرأتگاه، حجاب تراب ( خدا مرا ببخشد که کلام ناقص و قاصر است) قرار می‌گیرد تا تصویر حسن(ع) و حسین(ع) ظاهر شود. یعنی این جانِ آب روی خاک و با جانِ خاک در می‌آمیزد تا تمام موجودات، اسماء الهی را در مجرای تجلیّات خلقت به نمایش بگذارند. و خود، هم کلمه است و هم حرف[28]،  هم حرکت و هم سکون و هم مد است. {چه کنم و چگونه بگویم تا اشتباه تعبیر نشود و مقصد خدایی خود را کامل بگویم؟ و به گوش‌های جانِ جان و به چشم‌های خداییِ خدابین، به اذن او و کمک او و به خواست او برسانم. امیدوارم خدای متعال کمکمان فرماید}.

نکته: عدد ابجد کلمه عرش (که همان حروف عشر است) 570 می‌شود که جمع ارقامش در آخر به 3 می‌رسد[29] و جایگاه عددی کلمه عرش =57 است[30]. جالب است که عمر مبارک امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و خانم زینب کبری(س) در این دنیا 57 سال است. از آنجائیکه می‌دانید کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، محموله‌ی سنگین عرش روی 4 ستون ِعالم عشرِ دنیا به 4 رکن می‌آید که عمر شریف این 4 عزیز(که همه در کربلا حضور داشتند)، در جایگاه عرش(عشر) یعنی 57 سال قرارمی‌گیرد. امام حسین(ع)؛ امام عاشورائیان، گنج عشر(عرش) را ظاهرفرمود. امام سجاد(ع) چهارمین امام هستند که 10=4+3+2+1 پس حقیقت عشر را ظهور می‌دهند. جمع عدد ولایی(=4) و معصومیت(=6) ایشان هم برابر 10(گنج عشر) می‌شود. امام باقر(ع) به عدد 4 سالگی(که در کربلابودند) علمِ حقیقی عرش را به عشرِ دنیا شکافت. جالب است که ایشان در سال 57 هجری بدنیا آمدند و عمر شریفشان هم 57 سال است پس در سال 114 هجری به شهادت رسیدند(114=57+57) که تمام حقیقت گنج باطن عشر؛ سِرّ عالم هستی را به دنیا ظاهرکرد.

عدد ابجد نام زینب(س)=69 و برابر با عدد ابجد کلمه سبز است که خانم با تحمل مصیبت‌ها و زحمات، گنجِ اربعین ؛ جانِ عاشورا را که گنج قرآن و ولایت و رسالت است سبز نمود که عمر شریفشان 57 سال است و در بین این عزیزان، ایشان به عدد اسمِ زن هم 57 می‌باشند(زن=57) پس 114=57+57، حقیقتِ سِرّ کلّ اسرار قرآن است که ایشان دختر فاطمه(س)؛ کوثرِ وجود و زینتِ امیرالمؤمنین علی(ع)؛ ناطق قرآن است(زینب یعنی زینت پدر)

سِرِّ حرکت‌ها

آری سکون‌ها حرکت کردند، تکان خوردند و حرف‌ها، کلمه شدند و کلمه، حیات گرفت و معنی خویش را آغاز کرد و به ندای مولای خود که  فرمود: "انّا لله و انّا الیه راجعون"، لبیک گفتند.

درواقع حرکات، باطن آب هستند. همانگونه که "مِن الماءِ کلّ شیء حی" است، باطن این حرکات هم، زنده کننده‌ی اعمال هستند که برای رضای خداوندِ حی انجام می‌شود. حرکت‌ها شامل : فتحه (ِزبَر)، کسره (ِزیر)،  ضمه (پیش)، سکون (جزم)، تنوین نصب (دو ِزبَر)، تنوین جرّ( دو زیر)، تنوین رفع (دوپیش)، حرکت مد (مد یعنی کشیدگی) مد لازم 6 حرکت، مد متوسط 4 حرکت، مد کوتاه 2 حرکت. حرکت‌های مدی  َا ِی ُو  صدای بلند هستند، که بر سر هر حرفی که می‌آیند صدای آن را به 2حرکت کشیدگی می‌دهد و صدا بلند می‌شود. این صداها و حرکات، اسرار و معنی دهنده‌ی حروف و کلمات هستند. حرکت امواج دریا هم، در سِرّ لیلش است یعنی در لیل جذر می‌شود و گاهی مد. جذر به معنی کم شدن و مد به معنی پیش رفتن؛ کشیدگی است. در واقع همه ما باید در دریای زندگی این حرکت‌ها را داشته باشیم و دائم ظلمات و رذائلِ نفوس شیطانی را از خودمان جذر کنیم و علمِ نافع و رسیدن به نور و عافیت و تقوا و عبادت و رضای خدا و حجت خدا را برای خود، مد و کشیدگی بدهیم الی یوم القیامه. 

حتی ادواتِ افعال و تجوید و صرف و نحو و وقف‌ها دارای معنی و سِرها و باطن‌های حروف و کلمات هستند شاید به این خاطر که کتاب آسمانی ما مسلمان‌ها معجزه خلقت و ازهمه معجزه‌ها بالاتر است زیرا کلام الله است و پروردگار با کلام خود به بندگانش مستقیما عنایت فرموده و ارزش و بهای حروف و کلمات را به ما یادآوری می‌فرماید. درضمن اینکه تدبر کردن و درک کردن و فهمیدن و عمل کردن را به ما تاکید کرده است. و بدون عنایت و یاری او به جایی راه نداریم. (اِیّاکَ نَعبدُ و اِیّاکَ نَستعین)

حروف و کلمات، واسطه رسیدن معانی و مفهوم و زیبایی‌های اسماء و صفات ذات حق شدند، تا آن جمال بی‌همتا را با چشم دل ببینیم و کلامش را با گوش جان بشنویم و با تمام اشتها و میل باطنی با اعضاء و جوارحمان عمل کنیم. پس از هیچ نکته‌ای بی‌اعتنا نباید گذشت و نیتِ من- به لطف خدای مهربان و با کمک نور قرآن- زدودنِ ظلمات وجودی خودمان است تا اینکه بیان حق برای ما روشن شود و با دیدن آن نور، عاشقش شویم. شاید که به لطف آن کریم، دو بال پرواز گرفته و خود را به نور برسانیم. انشاءالله

عرفان سکون

سکون شامل چهار حرف(س ک و ن)  به چهار ستون بنیادی حرف (دال) است زیرا عدد ابجد (د)= 4. و سکون، چهار چوب اَمن و آسایش واقعی است. اگر باب سکون باز نمی‌شد، جلوه عرشی هم ظهور نداشت. اشاره می‌شود که با تراز قرار گرفتن ستون‌ها و قرار گرفتن سقفِ محکمِ گنبدی شکل (اشاره به گنبد خضرایی عرش)، جریان زنده شدن و تکان خوردن حرکات آغاز می‌شود. مثل اینکه منزلِ مسکونی همیشه ساکن است ولی باعث حرکت و آسایش و امنیت ساکنان خود می‌شود و تمام افعال و جریانات در زیر سکون سقف آن جلوه می‌کند. در دنیا پس از مرگ، پرده حرکات عمل در زیر سقف همیشه سکون منزل قبر برداشته می‌شود که امیدوارم آنجا آرامگاه واقعی گردد. سکون، درسِ عظیمی است. اولاً درهیچ مخلوقی ابتدا به ساکن نداریم از ازل تا ابد، الاّ ذات اقدس الهی که خود، باطن کهفِ حصین است و معصومین(ص) جلوه او هستند و خود، خالق همه سکون‌هاست.

 در دنیا حرکت‌ها ظهور می‌کنند ولی در عالم بعد از مرگ، دوباره به سکون برمی‌گردیم. ولی فرق سکون قبل از تولد با سکون بعد از مرگ خیلی زیاد است زیرا باید چهار چوب و سقف سکون بعد از مرگ را خودت با حرکات دنیا بسازی و پیش فرستی و این معجزه عبادت و بندگی اوست که مولای مهربان است و همه مخلوقات را برای رسیدن به کمال خلق کرده که خود، کمال مطلق است. حال سکون، خیلی زیباست! زیرا هرگاه خواستار آگاهی از مخارج حروف هستی، باید آن حرف را ساکن و یک الف مفتوح قبل از آن  بگذاری تا جایگاهش را بیابی. مثل اَم که مخرج میم، آخرین قسمت لب است و ختم مخارج حروف از ته حلق تا روی لب است. همینطور بقیه حروف را بسنجید. (دلم می‌خواهد خوب فکر کنید!)

خداوند عزّوجلّ عروج آسمانی رسولش را در شب قرار داد یعنی حرکت را در سکون که لیل است، آغاز کرد. {شب سکون است و روز حرکت}. زیرا با مسکون کردن مخارج عالَم‌ها، حرکت حضرت، همان الفِ مفتوح قبل از مخارج بود که یک یک منازل و عوالم حتی بهشت و جهنم سکون عالم بالا را به ایشان جلوه داد و او که رسول و نبی است، برای ما امت روشن کرد و خبر آورد تا به یقین برسیم. بنابراین منزل دنیا را منزل مسکونی (جای سکون) می‌گوییم و اما سکون در لیل است . پس سِرّ لیل این است که حرکت معنوی در ظلمات این لیل است تا خود را از زندگی کرم وار به پروانه و از آنجا، پیله سکون را با دو بال شَفع و مجرای حیات وِتر سوراخ کنی و با دو بال پرواز به عروج صَلوة صبح برسانی و پرواز کنی، تا به حقیقت صبح برسی، یعنی به حقیقت نور هدایت!

مؤمن زرنگ در این عمر کوتاه، که همه یک شب(دنیا) و یک روز(قیامت) است، خود را به روشنی صبح می‌رساند . وگرنه در شبی فرو می‌رود که صبحش، قیامت است. پس بیدار شویم و حرکت کنیم و زنده شویم و خود را پیدا کنیم.

حقیقت سکون، آرامش دائمی و رسیدن به بهشت است و جانِ بهشت، رضوان الهی است. ذیقعدِ ارض و رسیدن به رضا و آرامش واقعی تا الی یوم القیامه یعنی تمام عمل‌ها و حرکت‌ها وکلمه‌ها مخلوق شده از عمل من و تو، باید به مجرای رضای  خدا برسد تا در رضوانش مسکون شود و آنجا چهار چوب قصرها و کاخ‌های بهشتی قسمت شود. پس اثر این رضا برای این است که بنده مؤمن بفهمد که آیا به آن هدف که خود، بهشت را برای خودش اینجا خلق کرده‌ یا نه و اطرفیان از او راضی هستند یا نه رسیده، ببیند اعمالش برای اطرفیان چقدر آرامش بخش بوده و هست؟

پروردگارعالم در خلقت انسان، زن را مظهر سکون و آرامش قرار داد و این منت بزرگی از پروردگار عالم به زن‌ها است و مرد را مظهر حرکت. وقتی خداوند متعال حضرت حوا(س) را خلق کرد به حضرت آدم(ع) فرمود ایشان مونث شما است یعنی دومی شما و "لتسکنوا".  رسول اکرم(ص) می‌فرماید: بهشت زیر پای مادران است. این سخن نه برای تعارف است و نه خوش آمد کسی، بلکه این حقیقت خلقت است که باید به آن برسیم . روایت است وقتی خانم زهرا(س) به شهادت رسیدند حضرت علی(ع) به فرزندان خود فرمودند: بیایید مادر را زیارت کنید، می‌فرمایند آقا امام حسین(ع) پایین پای مادر نشست که باز در روایت قدسی آمده که خداوند می‌فرماید: از نور حسین(ع) بهشت را خلق کردم. بهشتی که رضوان است، مجرای رسیدن به آن "راضیة مرضیة" است. چگونه معنی کنم؟!

منظورم از بیان هدف خلقت زنان و شناخت خودشان، قدر شناسی از مولای مهربان خود و سعی کردن و رسیدن به هدف خلقت زن است. امیدوارم بتوانم حق شناس و شاکر مولایم باشم.

لام "لتسکنوا" یک احتمال به معنای ملکیت است برای آرامش بخشیدن به صدای بلند برای همه مردان و زنان و خلق کردن سکون و مَسکَن و مُسکِّن برای عالم حرکت‌ها است. پس رسالت یک زنِ عبادت کننده پروردگار اینست که اول ، بیتِ قلب و وجود خود را آرام و بعد برای اطرافیان محیط آرامش بخشی خلق کند تا  زمینه پدید آمدن خلاقیت‌ها و رشد همه استعدادها و رساندن فرزندان که امانت‌های خداوند هستند را به سر منزل سعادتشان ایجاد کند. آن وقت سکون، خود منزلی می‌شود که رضوان خداست.

*ذیقعد یعنی صاحب جایگاه (زی یعنی زیستن ولی موقتی است اما ذی یعنی صاحب و مالک الی یوم القیامه) . پروردگار عالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی را در روی آب خلق کرد و از آنجا به تمام کره زمین کشیده شد. آن نقطه، زیر خانه خدا بود . در گودترین و خشک‌ترین سطح زمین اما پربرکت‌ترین و متبرک‌ترین قسمت کره خاکی که این ناحیه، ارض خوانده شد. عدد ابجدش 1001 و برابر حروف کلمه رضا است. اینجا قبله مسلمین و قلب کره زمین است. و باید در تمام اعمال مخصوصا نماز، وجه صورت مخصوصاً وجه قلبمان را رو به این قبله نگه داریم تا ذیقعد اعمالمان در تمام لحظات عمرمان مشخص باشد و برکت رضای خدا را دریافت کند.

جنین در شکم مادر روی خشکی بدنش خلق می‌شود و آنجا ارضِ قلب اوست. قلب، قبله همه رگ‌ها و عروق و همه اعضای بدن است. قلب، جای ذیقعد رضای خداست و قلب، خانه خداست (کعبهِ دل). قبله، زمانی ارزش طواف دارد که جسم خانه خدا با روحش و جانش عرضه شود تا امام همه عاشقان باشد و آن وجود مولود کعبه است، تنها کسی که پیامبر(ص) به ایشان مقام امیرالمومنین  را عنایت فرمود. ذیقعدِ عالم کسرِه، سکون هر کس می‌شود که باید خود هر مؤمنی برای آخرتش، ذیقعد خود را انتخاب کند که در بهشت(رضوان) یا در جهنم باشد.

عرفان حرکت آب ، سه حرکت است: اول سکون که آرامش آب است که می‌توان از حیات آب بهترین استفاده‌ها را کرد. دوم جذر است یعنی حالت کم شدن آب که حرکت زیر است که با جذر دریا گنج‌هایش و اضافاتش مشخص و با حرکت سوم که مد است -که همان حقیقت فتحه است- همه را از درون خود خارج می‌کند.

انسان در حالت ضعف و قوت (فقیر و غنی) است که خدا را بیشتر می‌شناسد، چون نهان او(انسان) بیرون می‌ریزد. بنابراین کره زمین که جای سکونت همه فرزندان آدم است خود، در محور فرمانبری خدا می‌چرخد ولی برای اهل خود سکون آفرین است تا تمام موجودات (به خصوص انسان‌ها) به امر خداوندِ خالقِ سبحان، رشد و نمو و زندگی کنند و به تمام علوم و فنونِ درون و برون زمین و حتی آسمان‌ها دست پیدا ‌کنند، که همه مدیون آرامش زمین هستند! پس زن در عین اینکه خود، باید فرمانبردار پروردگارش باشد و به حول محور رضای او طاعت کند و بچرخد، همچنین باید مَهدی آرامش‌بخش برای خانواده و اجتماع و محیط خود باشد. تا در قبر و قیامت، او بالاتر از بهشتی باشد که خود بوجود آورده (به یک معنا بهشت زیر پای مادران است یعنی آنها از بهشت بالاتر هستند).

یکی از دلایل حجاب همین حفظ عبادت حقیقی خود یعنی نگه داشتن سکونِ وجود و رسالت خود است که هر کس این دایره سکون را به هر نحوی پاره کند و یا از بین ببرد جهنم را در زندگی خود و فرزندانش وارد می‌کند. و آقایان که تا سکون نباشد نمی‌توانند به خلاقیت‌ها و زندگی سالم و نسل خود برسند، پا درسکونِ زوجه خود که همان "لتسکنوا"است می‌گذارند، آنها هم باید با حرکت خود در تشدید ادغام سکون سعی کنند. با حفظ محدوده این خانه ، آرامش را برای خود و خانواده تامین کنند تا بهترین استفاده را ببرنند. به خاطر همین صفت زیبای زن و مرد مؤمن، در بهشت "قاصرات الطرف" است. کوتاه نظر یعنی به قدر دایره آرامش زندگی خود؛ فقط محرم خویش را می‌بیند و او را بهترین می‌پندارد. و این حلقه هرگز پاره نشود تا روزی که در بهشت این دو همسر یکدیگر را می‌یابند، این همان حلقه و پیمان عقد است. امّا عهد و پیمان پروردگار عالم که می‌فرماید:" الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین[31]" آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را پرستش نکنید همانا او دشمنی آشکار است.

آن عهد و پیمان، حلقه بندگی است که به گوش و دست و پا و گردن بنده بسته می‌شود که هرگز در دنیا در هیچ زمانی و هیچ موقعیتی، این حلقه از وجودت بیرون نرود که همه در گروِ حلقه پیوند دل است به محبت مولایمان -خدای مهربان- و به امر او به ائمه معصومین (ص) و قرآن. آنگاه که ما را در قبر می‌گذارند، آنجا بند دست و پا و بند گردن را باز می‌کنند و آنگاه در قبر صورت را باز می‌کنند که امیدوارم همگی رو سپید باشیم و اول راحتی و اول رسیدن به آرامش واقعی برایمان باشد(آرامگاه واقعی).

به وجود دوتن از معصومین عزیز ما، حقیقت این حلقه بندگی برای مؤمنین ظاهر شد: حضرت علی بن الحسین(ع) و حضرت موسی بن جعفر الکاظم(ع) که غل و زنجیر را در دنیا برای رضای خدا تحمل کردند(باطن غل و زنجیر که آهن و حدید است، محدوده احکام الهی می‌باشد که به عمق جان قبول کردند و ظاهر ساختند). البته آنها امام هستند و معصوم، فقط به ما نشان دادند که باطن حلقه عهد و پیمان الهی را هرگز نشِکستند تا آن روزی که به شهادت رسیدند.(اللهم ارزقنی)

آری، تمام زنان و مردان بدانند که تا به سکون نرسند و سکون را برای خود نگه ندارند، نمی‌توانند هیچ حرکت مقبولی را برای آخرت بفرستند!

 

[1] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[2] )آیه 55 سوره مبارکه قمر

[3] آب باران در مقابل نور آفتاب رنگین کمان را به وجود می آورد و شکست نور، رنگها را ظاهر می کند. آب، ظرف قابل پروردگار عالم و گیرنده هستی است وبهترین هادی و بهترین رسانا است. مرات حق، جلوه دهنده نور(در دنیا از آب برق تولید می شود و انرژی حاصل می گردد) که خود شاید جلوه آیه مبارکه الله نور السموات و الارض ... باشد.

[4] آب مایع شستشو و بردارنده همه کثافتها و ظلمتها از نجاسات و آب برای مومنان و مسلمانان، استبراء از حَدَث اکبر و اصغر و برای کافران باطن آب که همان تطهیر کننده عین نجس به عین پاک است و در قول عارفان استبراء با آب، در اصل حقیقت آب است که تمام حیوانیت ها و رذائل وجودی را می شوید و به مقام عصمت و طهارت می رساند. جان وحقیقت آب نه ظاهر آن یعنی شهادتین، حقیقتی است که در کلامهای بعدی است، خواهیم فهمید که دایم در این بحر رحمت غرقیم. الحمدلله رب العالمین.

[5] )فیض کاشانی،1342،ص33-فناری،1347،ص387-حسن زاده آملی،1378،ص72

[6] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[7] )جنةالعاصمه،ص297 به نقل از کشف اللئالی(خطی)

[8] )آیه156 سوره مبارکه بقره

[9] آیه 30 سوره  مبارکه نازعات

[10] )آیه 1 سوره مبارکه توحید

[11] ) باب اعداد از نظر صورت گرفتن تا عدد 7 است عدد 8 همان عدد 7 است که صورت عکس آنرا دارد، به عدد 9 عدد یک می آید و 8 بر سر آن 9 قرار می گیرد می شود 9 و عدد عشر 10 است و آن حقیقت یاء اسم حسین علیه السلام است که یک خودش و 9 فرزند دروجودش می شود 10  عشر عالم که کل یوم عاشورا و کل الارض کربلا است.

 

[13] باء کنارالف قرار گرفت ، تا احتمالا این معنی حاصل  شود که تنها و یگانه بودن فقط مخصوص خداست و پروردگار عالم آنچه خلق کرد زوج خلق کرده است مثل جسم وروح خودمان با هم توام شدند تا ما ظاهر شدیم .وآب و معنای آب هم با زوجیت دو حرف الف و باء ظاهر شد.

[14] )بحارالانوار.ج25

[15] آیه7 سوره مبارکه هود

[16] ) وجعلنا من الماء کلّ شیء حی(آیه 30 سوره مبارکه انبیا)

[17] )آیات 19 و 22 سوره مبارکه الرحمن

[18] )آیه 35 سوره مبارکه نور

[19] )آیه 35

[20] )سفینةالبحار،علامه مجلسی،ج2،ص408

[21] )آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[22] ) آیه33 سوره مبارکه احزاب

[23] )مناقب آل ابی طالب.ج4

[24] )اسرار معراج آقای عمادزاده

[25] ) بحث لیل و اما حقیقتی در لیل است که شاید اینطور بگویم در روز از حرکات تصویر برداشته می شود ولی ظهور آن در تاریک خانه دنیا یعنی شب تصویر شکل می گیرد و ثابت می شود همینطور قیاس شود.

[26] )آیه 1 سوره مبارکه قدر

[27] )آیه3 سوره مبارکه دخان

[28] ) - اما حرف ریشه حروف است و خلقت آنها ازعالم اسراروشروعش با حرف ح که صفت بحه دارد و از عالم حب وبارد سرازیر دنیا شد به امر خالق یکتا که حرف راء است و با حرف فاء دوباره با معنا و کلمه شدن به مقام بالای خود می رسد.

[29] ) ( 12=0+7+5 و 3=2+1)

[30] ) (12=7+5 و 3=2+1)

[31] )آیه 60 سوره مبارکه یس

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۲:۵۹
عذرا شفائی