طهارت در اربعین
یکی از بابهای طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک میشود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.
اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است که به نفر شمرده میشود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].
پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمههای حکمت را از قلبش بر زبانش جاری میسازد.
مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطانها و وسواسها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمیشود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک میریزد و استغاثه میفرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیدههای دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجابهای تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جانهای ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.
اربعین در وجود زینب(س)
اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگهای بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالمهای ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 میشود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه میکنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جانهای عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون میباشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].
از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختیها و شکنجهها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلبها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).
عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجدهاش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»
یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشکهای خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمیافتد و چشمها که دید باطنی خود را از دست نمیدهند و از دل، با شفاعت بازکنندهی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل میشویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)
پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار میطلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.
نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 میشود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانهای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم میدهیم و میگوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن میباشد که خوانده میشوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار میگیرد، مشخص میشود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 میباشد.
پس نتیجه میگیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگهای بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که میتواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.
حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی میشوند. مردان در حربگاه، خونشان میریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات میشوند تا پیام قلبهای عاشق را به قلبهای انسانی دیگر وصل کنند.
پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلانها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.
بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت میکند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی میکنند و در حج کربلایی، پاکترین انسانها در خون خود میغلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمینها و آسمانها، احیاء حق میکند و همچنین در قلب مؤمنان است که میجوشد و به صورت اشک از چشمانشان سرازیر میشود. در واقع اشک در وجود انسان در غدههای اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید میشود(خون، منقلب به اشک میشود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا میشود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش میشود.
تعریف دیگری از حرف (ی)
یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان میدهند. مثلاً میگویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما میفرمودند: وقتی پروردگارعالم میفرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، میشود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله میشود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!
پس عرفا میفرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.
به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوهها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریهایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد میکرد آنقدر میگریست که محاسن مبارکش از آب دیدهاش ، تر میشد و هر که آن حضرت را بر آنحال میدید از گریهی او، میگریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او میکنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.
قلب به میم خون در بدن انسان
همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسانهای معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل میشود(قلب به میم صورت میگیرد):
1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص میشود. 2- خون در غدههای اشکی به اشک شور پاک منقلب میشود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب میشود. 4- به آب بزاق دهان که چشمههای آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر میشود و 12 چشمه در دهان میجوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون میآید.
همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوهگر میشود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نامهای نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه میباشد} و در قیامت، حقیقت این برکهها در آن حوض، جلوه میکند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده میرسد. شاید اشکهای مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی میشود و بدست ساقی کوثر به او تحویل داده میشود.
راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)
اشک در زبان عربی بکا خوانده میشود. ریشه بکا از بکه است. عرب میگوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران میآید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع میشود که آن قسمت میشود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسانها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکهها استفاده میکنند و این برکهها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری میکند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانهی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده میکنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود میبرند.
آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسانها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمهای از آن سیلان پیدا میکند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!
جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب میکند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمیگردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل میشود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را میطلبد که نمیتوانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی میکند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) میشود.که توصیه شده با تضرع و انابه دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهشها و نیازهای خود را به پدر و مادر میفهماند.
در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمانهای هفتگانه و زمینها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.
رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دلها را به هم وصل میکند و اشکها را به هم میپیوندد. مثل جریان جویها که به نهر تبدیل میشود و نهرها، رودخانه میشود و در انتها به دریا وصل میشود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسانها است. وقتی یک انسان از دنیا میرود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال میکنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمیشود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!
*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی میشود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شدهاند و از جاده آبادانی وجودشان عبور میکنند و متحول میشوند و گریه میکنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشکترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکهی برکت است که جویهای اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر میشود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع میشود. جایی است که شطهای فرات و دجله به آن سجده میکنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جانهای تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر میکند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر میطلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص میباشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) میکند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!
بُکّائین عالم
پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شدهاند:
اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع): خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکهی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسانها و وصل کنندهی حیات جانها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300 کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب مینویسد اشکهایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونههایش به زمین میریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جادهی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیدهاند که هزاران معنا دارد. ایشان هم ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسلهای خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.
پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده میشود تا اشکهای فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع میشود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت میدهد و شیطانها و وسواسها را دور میکند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم میشود و چشمههای حکمت در او جاری میشود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز میشود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز میشود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر میشود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.
دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) میباشد که یوسف صدیق(ع) خوانده میشود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانهای را میبیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر میگوید حضرت به ایشان میفرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشمها را خیره میکرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمیخواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوهی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمهای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.
آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش میخواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمیشد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست میدهد ولی با چشم دل، به یقین او را میخواند و میبیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا میشود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را میدید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، میتوان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوسهای آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمیدید} .
*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) میشود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 میشود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) میباشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 میشود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک میباشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز میشود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن میبیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت میآید و انتظار به پایان میرسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور مینشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)
پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم میشود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق میپیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله
سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان 6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمیماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!
اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریههایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر میخیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء میکند. در کتابها مینویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه میکرد که گوشتهای گونههایش میریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشمهایش نمدهایی تهیه میکرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) میخواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه میکرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا هم به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
از اشک این بزرگوار درس میگیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیاتبخش است. و اشکها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشکهای شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.
چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س): بزرگترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیهی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بیوفای زمان خویش است تا به همهی انسانها(در تمام دورانها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشکهای خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار میکند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].
پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم میباشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 میشود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .
حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه میکرد و در تمام عمر، پیام عاشورا را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامهی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمهای درعرش است همان چشمهای که آتش جهنم گنهکاران را به اذنالله خاموش میکند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.
پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 میباشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 میشود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنجتن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان میگویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث میشود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصلها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوهگر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود میآید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را میدهد و اثر خود را میگذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.
مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 میشود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 میشود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان، ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!
و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 میشود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری میفرماید. او که با نفسهایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانهاش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانهی آنها را ظهور میدهد!
دیگر اینکه عدد 115 معنی میشود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا میباشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل میشود که به این میزان برسد .
بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)
قلب شده و یا منقلب شدهی برکه اشک به کجا میرود؟! واین برکه در وجود همه انسانها است اما چگونه بهره میبرند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کنندهاش امام زمان(عج) میباشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت میگیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش میباشد.
اشک با معرفت و اشک محبت چه میکند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش میکند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.
نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونتهای گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون میخواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونتها ذوب شده و از بدن خارج میشود. بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده میشود به معنی حدود خدا. همانطورکه میدانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقههای نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم میکند که بتوانند جامهای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دستها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، میباشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت میرساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)
{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده میشود: یافتههای ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید میشوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه میرسد، تولید میشود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمیتواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر میشود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمیآید. در نتیجهی این انفجار، شهاب سنگهای دارای آهن در اطراف جهان پراکنده میشود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب میشود!
حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] میفرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم میفرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.
نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیهای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 میباشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 میشود!!!
بررسی عرفان حدید
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا میفرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا میآورید؟ درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازهای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.
درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده میشود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتابهای آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسانها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانههای حلقه به هم وصل میشود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوهی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش میدهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاسهای قلبی و نفسی میباشد. و همانطورکه میدانید زره را هنگام جنگ با دشمن میپوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ میپوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب میشود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده میشود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسهها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر میگویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم میشود، آنقدرکه بصورت حلقههای ریز و لباس زره شود .
حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل میشود و در کرات آسمانی ساخته میشود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات میفرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و میفرماید از شیطانهای مارد(یعنی مردود شده) که میخواهند بروند آسمانهای بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ میفرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.
حدید در خلقت دنیا
در همه خلقتهای خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتابهای آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح میبینید.
سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمیشوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماههای شمسی واقع میشود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصلها و ماههای سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار میشود!
حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 میشود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}
ربیع الاول و ربیع الثانی
ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت میشود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده میشود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصلهای سال مشهود میشود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن 75 روز از اول سال شمسی را، باران نیسان مینامند یعنی خواب و فراموشی را میبرد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور میدهد.
و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیباییاش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان میدهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنجهای پیامبران پیشین خود و به ظهور آورندهی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقیاش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان میدهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمیشود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.
خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیعالاول به ربیعالثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله میطلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را میخواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.
یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه میدهد. با لباس سیاه و چشمهای گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و بارانهای بهاریِ اشکها را به دریای عشق ولایت و رسالت میرساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه میکند.
این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص میطلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمیتواند پایدار بماند. که دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان میدهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسانها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطانها و وسواسها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصیها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سالها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمیدهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش میدهد. دوم هرگز زیر پا نمیشود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن میشود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدنهای مؤمنان در قبر نمیپوسد و سالم میماند همین است که این عزیزان، طلا شدهاند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدنها پذیرایی میکند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمیخیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره میفرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.
بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نامها را به یاری خود میخواند. پس یار آقا شدن، اربعین میخواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید. پس باید از تمام بابهای طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.
جمادی الاول و جمادی الثانی
ماههای قمری، نفس ماههای شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل میشود.
کلمه جماد از جمد میآید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانهها کامل میشوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه میشود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه میشود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه میشود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا میکنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل میشود.
پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه میدهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا میکشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).
ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه میدهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول میکشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)، 23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم
پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "
این عالمِ تابستان است که میوههای عمل صالح، ظاهر میشوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش میطلبد.
پایان
...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .
(زیارت اربعین)
[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق میگیرد.
[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408
[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم
[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنهای بوده است.
[5] ) منتهی الآمال.ص351
[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین
[7] ) در کتاب مخزن العرفان
[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)
[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)
[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا
[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است
[12] )آیه 25
[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا
[14] )آیه 80
[15] ) آیات 6 تا 10
[16] )آیات 19تا 22 سوره مبارکه الرحمن