بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله. (زیارت جامعه کبیره)
سد دنیا و صد آخرت!
در زیارت عاشورا صد لعن و صد سلام میآید چون با لعن از نهیها، از جهنم و جهنمیان فرار میکنی و با صد سلام به تمام امرها و رضوان خدا تسلیم میشوی تا به سلام میرسی. عدد ابجد کلمه صد=94 و برابر است با عدد ابجد اسم مبارک عطیه (س)؛ نام مبارکی که پروردگار عالم در سوره مبارکه کوثر در جان وجود قرآن به پیامبرش خیر کثیر یعنی خانم دو عالم؛ حضرت فاطمه زهرا(س) را اعطا فرمود(انّا اعطیناک الکوثر[1]).
برای اینکه خوب متوجه شویم، سد دنیا را مثال میزنم: دنیا سدهایش با سین است و معمولا جلوی آبهای زیاد سد میزنند. سد دنیا جلوهی سکون است برای آبهای سیل آسا و پرخطر، سد باعث میشود آب آرام بگیرد تا بتوانند از آن بهترین استفادهها را ببرند. در ضمن اینکه ذخیره نگه دارند تا در تمام سال به قحطی و بی آبی بر نخورند. غیرازاینکه خطر آب زیاد که ممکن است منجر به بروز سیل شود را دفع میکند. آب به جان و حقیقتش، به زندگی مردم استفاده میرساند:
1- ذخیره تمام مدت سال است. 2- از آن برای تولید برق استفاده میشود. در حالیکه با این برق چرخ کارخانهها، صنایع، معادن و وسایل پزشکی و کلا رفاه جامعه تضمین میشود. 3- آب شاخه شاخه میشود و به هر شهر و قریهای به اندازهاش قسمت میشود و... . اما سدِ با سین ممکن است که آبش خشک شود یا امکان خراب شدن را دارد. چنانچه سدی که حضرت ذوالقرنین(ع) به امر خداوند آهن را ذوب کرد و سدی در مقابل خطر یأجوج و مأجوجهای زمان ساخت و آن خطر رفع شد، اما یکی از نشانههای آخرزمان فتنه و عبور آنها از سد میباشد.
حال صد با صاد چه میکند؟ همانطور که در بالا گفته شد(صد=94=عطیه). پس صد، متعلق به خانم فاطمه(س) میشود زیرا یکی از نامهای مبارک خانم، عطیه است و همچنین او فاطمه است و خود فاطمه، صد است. صد با ص، هم جلوه سکون است برای برطرف کردن خطر سیلهای گناه و منکرات و شیطانها و وسواسها در دنیا (باطنِ صد لعن)، و هم آرامش کامل در آخرت که آنجا بتوانی از ذخیره آبِ حیات بخش کوثر استفاده کنیم و خرمی و سبزی دائمی را در بهشت رضوان الهی بگیریم و دائما مُخَلَّد باشیم و از انوار پر فیض و روح بخش ائمه(ص) و کوثر قرآن منور گردیم البته به شرط هدایت در راه رضای خدا و گرفتن مدال فاطمی در این دنیا. ریشه کلمه فاطمه از فَطَم گرفته شده است یعنی بریده شده از آتش جهنم و بریده شده از هر بدی و شر و رجس و پلیدی.
پس صدِ وجود خانم، هم ذخیره آب و جان آب در دنیا و آخرت است و هم از این صد، نور حقیقی و هدایت به چهارده انوارِ ساطع شده و عالم دنیا و آخرت را منور گردانیده و به تمام ظلمات غالب و نافذ شده است تا الی یوم القیامه (باطنِ صد سلام) {لعن یعنی دور شدن از رحمت خدا، پس با ایمان کامل از لعن، دور و به سلامها وصل شویم}. همه مدیون این نور هستند، که ظاهرش قرآن است (کوثر) و باطنش ائمه (ص) که حجتهای خدا روی زمین هستند و شافعان روز قیامت. این صد هرگز احتمال خراب شدن و خطر ندارد. یکی از دلایلی که بعد از نماز واجب، مستحب مؤکد است که تسبیحات خانم فاطمه زهرا(س) خوانده شود، این است که صدّی پشت نماز بسته شود که ذخیره نور و جریان آب حیات بخش برای ما به صورت ذخیره، هم در کار و عمر دنیای ما قابل استفاده بماند و هم در آخرت از جان و حقیقتش مشکلات آخرتِمان را اصلاح کند و این تسبیح صد ذکر مبارک خداست : 34 بارالله اکبر و33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله.
برای فاطمیون درهای بهشت همیشه بازاست و درهای جهنمِ وسواسها و خناسها و شیاطین و ... بر آنها همیشه بسته میشود. و از نور زهرایی او عالم به ظهور نشست و هدایت از بطن قرآن و فرزندان او به تمام انسانها رسیده و میرسد الی یوم القیامه.
در دنیا تا میتوانی وصل کننده خوبیها باش و با دست، مال، علم، جوانی، نیرو و سلامتی خود بشتاب برای دریافت خیرها و دوری کردن از شر و بدیها. بنابراین مؤمن واقعی وجودش مأمن است و امانت دار. اسم مؤمن یکی از اسماءُ الله است که خداوند این خلعت را به بندگان خالص و مخلص خود میپوشاند.
در بعضی از اقوال علمای تجوید، ساکن کردن بعضی از حرکات و تمام شدن جملات را به صورت سکون نشان میدهند که به آن وقف میگویند (وقف اسکان). در جایی باید وقف کرد یعنی ایستادن الزامی است (م). گاهی جایزاست، گاهی وصل شود بهتر است (صلی). گاهی وقف شود بهتر است (قلی). گاهی سکته است که در 11 جای آیات قرآن سکته است که در آنجا باید مکث کرد(ایستاد). گاهی نباید وقف کنید، وصل کنید و ادامه دهید (لا). مثل چراغ قرمز و سبز و زرد در رانندگی و دیگر اینکه یکی از دلایل کشیدگی حروف با علامت مدی به دلیل اینکه خودِ سکون، سبب و مسبب است یکی علامت سکون است و دیگری حروف کشیده یا مدی است.
سکون خود باعث این میشود که آثارعمل، کشیدگی به خود بگیرد. وقتی این سکون، عارضی است مدی را سبب میشود که مد عارضی میگویند(مثل موقع وقف در آخر آیات) مثلا درایاک نعبد و ایاک نستعین که نستعینُ بوده ولی بخاطر وقف، سکون میگیرد و صدا کشیده میشود و این یک دلیل عرفانی و معنوی است. یکی اینکه اینجا وقف لازم است زیرا از هیچ کس جز از او نباید کمک گرفت و هیچ کس را بجز او نباید عبادت و پرستش کرد پس تنها و فقط او را عبادت میکنیم که با ضمیر(ک) "ایاک" مخاطب است و فقط از او یاری میطلبیم که فقط و فقط او، پروردگار عالم؛ ربّ العالمین است. پس وقتی وقف میشود مد، عارضش میشود. اولاً مهم این است که در تار و پود عمر فقط از او استعانت بگیریم و مد باعث میشود الی یوم القیامه فقیر درگاه او باشیم و کمک مولا هم باید ابدی کشیدگی داشته باشد.که در صورت وقف حاصل میشود یعنی به شرط اینکه فقط بنده او باشیم و او را بشناسیم و با چشم دل ببینیم. زیرا او کمال مطلق و خالق و ربّ هستی بخش است. و او حق است و ما هیچ. در ضمن دلیل وقف، عمر کوتاه ما است که تمام میشود و اگر به غیر او رو کنیم، استعانت رزقِ غیرِاو فقط در دنیاست و آخرتِ این مد ، شامل حال ما نمیشود .
پس باید خالص شد و با او صادق باشیم که او صادق الوعد است و اگر کشیدگی کم و زیاد یا متوسط میشود همه به دلیل معنا و بقای کشیدگی مد است. بعضی از مخلوقین فقط صداهای کوتاه هستند و وسیله میشوند و بعضی صدای بالفطره بلند هستند و بعضی با همسایه شدن ضمیر وجودشان در کنار فتحه و ضمه، صدای کوتاهشان بلند میشود و بعضی اسرار عالم هستند که به صورت تنوین ظهور دارند و جاری و ساری در وجودها میگردند و بعضیها نون مکسوره وقایه که دو ساکن را در کنار هم نگه میدارند (التقاء ساکنین) البته همه سرّند وحقیقتشان، وجود ائمه(ص) هستند که خود، انسانِ کامل و تمام چشمههای وجود سرمدی و لایزال خلقتند. به حول و قوه خداوندِ سبحان؛ تبارک و تعالی و معلمِ معلمها سعی میکنم تا آنجا که او توفیق دهد، یک یک از این زیباییها را در وجود خود و در تمام هستی بشناسانم تا خدای خویش را بهتر بشناسیم و شکرگذار این معجزه بزرگ عالم یعنی قرآن باشیم و از این کتاب نور برای ساختن دنیا طبق رضای خدا ورسیدن به آخرتِ رضوان الله اکبر استفاده کنیم و این غربت قرآن، قرین و به قرب جان تبدیل شود.
در اسرار قرآن، حرف نون ساکن(در قرائت و تجوید)پشت همه حروف کار میکند: در 6 حرف یَرملون (ادغام) و6 حرف (اظهار) و در 15 حرف (اخفاء) و فقط در یک حرف (پشت حرف باء) قلب (اقلاب) میشود.
من باید بگویم ای قاریان محترم قرآن و ای حافظین! خوشا به حالتان که مأنوس با قرآن هستید، اما آیا تا بحال برای خودتان سؤال نشده که چرا میفرمایند: یکی از احوالات مردمِ آخرالزمان آن است که به ظاهر قرآن میپردازند نه به باطن آن؟ چرا عربستان صعودی هیچگاه قرآن با ترجمه چاپ و پخش نمیکند؟ چرا از خود نمیپرسید این همه قواعد برای چه؟ اشباع و بلا اشباع چیست؟ و چرا اشباع؟ چرا تمام حروف الفبا دو قسمت میشوند قمری و شمسی، نورانی و ظلمانی؟ و چرا و چرا و چرا ... ؟
آری! این حجاب ظلمانی خطوط را کنار بزنید تا با ملکوت قرآن و انوار آن آشنا شوید. شاید که تدبر کنید و مقصد خالق قرآن، فرستنده این نسخه الهی، احکم الحکما که برای درمان نقایص وجود ما، نفس ما و قلب ما و دنیا و آخرت ماست را بدانید. و انشاءالله ما را با به تصویر درآوردنِ صورت عمل به صورت انسان کامل یعنی قرآن و آداب عالی رتبه قرآن، به درجه آیت الهی برساند. از مجرای خلیفة الهی خود فرقان شویم و به رضای الهی خود برسیم هر چند که غریب است ولی در قرب ما و درون ماست."ذلک الکتاب لا ریب فیه[2]"
عرفان فتحه
فتحه چیست؟ ازفَتَحَ میآید در زبان فارسی یعنی پیروزی، غلبه کردن، ظفریافتن. مصدرآن الفتح است الف و لام نشان دهنده معنا و جایگاه و موارد استفاده و روشن کننده معنای آن و گشاینده مخارج لفظی از جایگاه سفل به مراتب حروف است تا جایگاههای اعلا و اعلاهای آن . تا ببینی خالق الفتح را که او اراده کرد با ظهور گشاینده حرکات یعنی فتحه ، بابها را بر روی مخلوقین خود از عالم اسرار و ظهورات بازکند تا مخلوقین به حقایق، دیده بگشایند و عاشق شوند و خود ، مفتوحه گردند. باری سِرّ فتحه خیلی عظیم است و ما هیچ نمیدانیم اگر خلق فتحه نبود، هیچ بابی ظهور نداشت و هیچ کمالی نبود !
عدد ابجد کلمه فَتَحَ =488 و جمع ارقامش میشود 20 که برابر با عدد ابجد حرف ک است. کربلا، باب فتح به حقیقت انسانی رسیدن است. جایگاه عددی کلمه فتح 47 میباشد که برابر جایگاه عددی اسم مبارک حسین(ع) است. پس در جایگاه، فتح واقعی کاملاً نشان داده میشود یعنی پیروزی خون بر شمشیر! فتح واقعی برای هر انسانی زمانی است که با ایمان کامل و منصب خلیفة الهی و شیعه و محب واقعی شدنِ چهارده معصوم (ص) و رسیدن به رضای خدا و رضای امام زمان (عج) دردنیا زندگی کند و بمیرد و در قیامت محشور شود. انشاءالله.
عدد ابجد کلمه فتحه =493 است که جمع ارقامش میشود16، عدد 16 =جایگاه عددی حرف ع است که جمع ارقامش 7 میشود و جایگاه عددی کلمه فتحه =52 و عدد ابجد کلمه حمد=52 است که 7= 2+5 و7، برابر آیات سوره مبارکه حمد میباشد، پس فتح به خوبی معنا میشود! که رسیدن به حمد واقعی و شناخت و معرفت پیدا کردن به خدا و معصومین (ص) است.
از دیگر نامهای فتحه، نصب است که در عربی میفرماید کلّ ناصب منصوب، هر کس منصوب، به ناصب خود است. همانطور که در آغاز درس خواندیم " من الماء کلّ شیء حی[3] " همه چیز از آب زنده شده است. پس بالفطره همه خلق، آبی هستند و نصب همه به آب است. امیدوارم آنچه در اول درس مذکور شد، نتیجه کلام فتحه باشد و حقیقت خود را دریابیم.
از نامهای دیگر فتحه، زِبَر است. در تنوین نصب، روی هر حرفی دو زبر میآید اما با صدای نون ساکن خوانده میشود. حرکت فتحه یا نصب، عَلَم یا به قولی پرچم است که حرکت نصب هر وجودی است که پایه درعقیده و قلب او دارد، درواقع بالای همه اعمال او برافراشته است!
فتحه از چهار حرف تشکیل شده که حرف اول فاء است (یدالله فوق ایدیهم[4]) عدد ابجد حرف ف=80 است .صفرِ 80 زحمت باز کردن هر در بستهای است که به چشم دل، باطن آن را میبیند و میخواهد تا مفتاح یعنی کلید را پیدا کند و در گشوده شود که آن هرگز بی زحمت نیست.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
چهار چوب کلام حق به یدالهی او باز شدنی است اما با صاف و زلال شدن دل و خالص شدن و مغفرت گرفتن از گناهان، تعریف عدد 8 در درسهای بعدی میآید اما باطنش رضاست. پس کلید و مفتاح به یک قول، تعریف رضای اوست و دوم دولنگهی در است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت و گرفتن و باز شدن دو چشم است: یکی دید به آفاق و دیگری به انفس . و صفت دوم بازنگری است: یکی دور بین شدن ویکی نزدیک بین. "سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی أنفسهم ...[5]" دوربین بودن برای عاقبت اندیش بودن و نزدیک بین بودن برای نگه داشتن حریم حلقه عهد و پیمان الهی در زندگی است؛ حریم آنچه را که خدا از همسر و مال و اولاد و سلامتی و زیبایی و هرنعمت دیگری به ما عنایت فرموده نگهداریم یعنی "قاصرات الطرف" شدن که با شکر و سپاس او از آنچه در حدّ ما و درشأن ماست لذت ببریم و ناشکر و ناسپاس نباشیم و سکون دنیای خود را با سلامت به آخرت منتقل کنیم.
حرف دوم در کلمه فتحه، ت میباشد که عدد ابجد حرف ت=400 است؛ یعنی با دو صفر به ابعاد ادب داشتن یک بنده مقبول برسیم. زیرا در دنیا هر دری که برای ما بازمیشود (چه از نظر مادی وچه معنوی) باید ادب آن باب را نگه داریم وگرنه خواهند گفت: شما به درد اینجا نخواهید خورید، بروید! (خوب فکر کنید) مثلا خداوند تبارک و تعالی به بندهاش لیاقت زیارت خانهاش را میدهد و میفرماید با شرایط بیا و با شرایط عبادت کن: لباس مخصوص بپوش، دعای مخصوص، لفظ مخصوص، زیارت مخصوص و... اگر یک عمل خود سری باشد تمام اعمال را تباه و گاهی از دایره زیارت (از بهشت) بیرون میکند {مثلاً نمازِ طواف نساء، که اگر کسی این نماز را درست نخواند و در قرائت او ایرادی باشد به همسرش نامحرم میشود و به تبع از لحاظ شرعی فرزندانش هم مشکل دار... میشوند!}.
خوب فکر کنید اگر اهل حال هستید! عدد ابجد حرف "ت" که 400 است برابر با عدد ابجد کلمه شمس میباشد یعنی خورشید و ملِکش حضرت عزرائیل(ع) است یعنی جدا کننده نور از ظلمات (نور، روح است و ظلمات، جسم) و جایگاه عددی حرف "ت" = 22 است که برابر با عدد ابجد کلمات ازدواج =حاجی = یاهو و جایگاه عددی کلمه عبد است.
پس شرایط برای انسان، تنگی و فشردگی و سختی دارد. آنگاه به حرف سوم فتحه میرسیم یعنی حاء که عدد ابجد حرف ح= 8 و صفتش بحّه است. اما کسی که به سلامت از آن میگذرد و مولایش قبولش میکند یعنی سختیها و امتحانات را برای رضای او پشت سر گذارد و قبول شود آنگاه برای او حالی است سرشار از خنکی و آرامش الی یوم القیامه (برداً و سلاماً)؛ جلوه ابراهیم خلیل الله(ع) شدن و درجه گرفتن!
در آخرعمیقتر شدن از نظر حروفی و رسیدن به هاء (چهارمین حرف فتحه) یعنی آتش برای ابراهیم (ع) نه تنها سوزاننده نبود بلکه خنک کننده بود و هیچگونه آسیبی به او نرساند و سلامت کامل از ظاهر و باطن را داشت. آنگاه خداوند متعال میفرماید: "بردا و سلاما" . عدد ابجد حرف ه=5 و اشاره به حلقه بندگی دارد[6]. امیدوارم همهی ما به باطن این فتحه برسم که رضوان الله اکبر است.
ولی متاسفم برای کسانی که با همین سیر فتحه، درِ جهنم را بر روی خود میگشایند و حظ و بهره آنها در دنیاست و آخرت فقط حسرت است، حسرت است وحسرت! اما زیباست که فتحه روی همه حروف میآید و به حرف، شکل و رنگ و شاید طعم و مزه و زیبایی معنا میبخشد. یعنی همه مخلوقات عالم که در باب فتحه غرقید، خود را پیدا کنید، خدا را پیدا کنید. {با نماز، خیرها، اخلاقهای پسندیده، صورت انسانی، ابعاد آدمیت، درجه آدمیت، شیعه شدن، امت شدن، رضای خدا و امام زمان(عج) }.
پروردگارعالم وقتی اراده می کند نطفهای خلق شود(انسان)، تمام عوالم بر روی وی گشوده میشود و آن بخشنده کریم تمام زیبائیهای عالم و اسماء و صفات خویش را به او ارزانی میدارد زیرا تمام حروف زندگی چه طولی و چه عرضی، صفت انفتاح دارد(یعنی کلّ 28 حرف). و میفرماید: "فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی...[7]" چگونه در شکم مادر لحظه به لحظه ملکوت را به او ارزانی میدارد تا وقتی که متولد شود؟! (باب رحم مادر باب مصدریت بالقوههای نوزاد است که با تولد در دنیا بالفعل میشود). دردنیا چشم گشوده میشود. دهان باز میشود و با اولین گریه نوزاد ، صدای او شنیده میشود. تمام سلولها نفس میکشند و مستقل یک یک جان و بدن از در رحمت وارد و درها بر رویش باز میشود. رزق از خالق مهربان به دست پدر و سینه مادر برای او سرازیر میشود و محبت خالق مهربان از قلب پدر و مادر ظاهر میشود. او را درآغوش میگیرند تا او هم برای اسرار دیگری فتحه شود، عروج کند و یاد بگیرد، خلق کند، او باید درجه بگیرد زیرا خلیفة الله است (به حدّ خودش)، کم کم باب عقل و شناخت و فکر کردن و فهمیدن و یاد گرفتن و یاد دادن را برایش میگشاید. سپس وقتی به قابلیت اینکه معبود خود را بشناسد و به حدّ بلوغ و رسیده شدن تمام اعضاء ظاهر و باطن رسید، مولا اجازه ورود و باز شدن فتحه عبادت را به او میدهد که اینجا کمال بی انتهایی است که امیدوارم به یک نظر قبولی او و شکر همه نعمتهایش برسیم.
خدای مهربانم تو را قسم به اولیائت که مقبول درگاهت هستند ما را هم قبول و عملهای کم ما را قبول بفرما. چه کنم با که توان گفت که دوست، در کنار من و من از او مهجورم! مولای کریم ما را در چرخه زمان هر لحظه باب ثانیهها و آنگاه دقایق و آنگاه ساعتها و شبانه روز و در ماه که یک شهر است قرار میدهد، که آن خیلی زیباست هر دقیقه 60 ثانیه و هر ساعت 60 دقیقه و شبانه روز 24 ساعت یعنی 2 تا 12 تا و هر ماه 30 روز – عدد 60 برابر عدد ابجد حرفِ س است. یعنی چه؟ خدایا با ما چه کردهای و چه به ما دادهای که ما نمیفهمیم و غافلیم! تو را به باطن سین ما را به حقیقتش برسان و سرفرازمان بگردان.
تنها حرفی که زبر و بینهاش با هم برابراست، سین میباشد.عدد ابجد حروف سین= 120 است و برابر با اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) با یاءِ مشدد و همچنین برابرعدد ابجد نام زیبای احسان پروردگار عالم است {سین=120=علیّ(ع)=احسان}. نقطه120 سرّ پیدا کردن ملکوت تمام ثانیهها و ساعتها و سی روز ماه و تمام سال است. فقط بگویم باید طی شبانه روز با ادب طواف و عمل کردن یک مُحرم در حرم الله باشیم تا در ظاهر30 روز به عدد ابجد سی به حروف که 70 است(سی=70)، برسیم و عدد ابجد حرف ع=70 است یعنی برداشتن حجابهای 70 گانه از خود و خودیت خویش (برداشتن تمام حجابها از روی حرکات و حروف و کلمات و رسیدن به مغز معنی و برداشت آن به صورت رزق و کمال دادن به صورت عمل میباشد). عدد ابجد حروف یک=30 است و همچنین عدد ابجد حرف ل=30 میباشد که مجرای توحید است (لا اله الا الله) . پس 30، بازمیگردد به یکِ یکتایی خالق که آن، ورود عمل است به حقایق سی جزءِ قرآن که خود درسی بزرگ است البته اگر بفهمیم! که انشاءالله در قیامت میخواهیم با سین مقیاس شویم و جزا و پاداش بگیریم {سین، ائمه معصومین (ص) میباشند}.
هر سال 12 ماه است و هر ماه(تقریبا)30روز(30=ل=12).اگر 12 را در عدد سی به حروف یعنی 70 (حجابهای 70 گانه) ضرب کنیم 840 حجاب میشود که جمع ارقامش باز برمیگردد به 12 (12=0+4+8). حال خود دریاب که دست خالی نرویم. یعنی هر سال، 840 حجاب دارد که باید دائم طیّ فتوحات به عمل داشته باشیم و بازکننده خیرها باشیم برای دیگران و فتحه برای خود، تا در رضوان الله (الی یوم القیامه) فتحه را نگهداریم و روزی که درِ قبر برای ما گشوده میشود آنچه را که خود فرستادهایم نور شده و این اندوخته، باب روزی است به شرط عمل صالح! آن روز است که لب، واقعا گشاده میشود و خندان وارد قبر و انشاءالله قیامت میشویم ."یا مفتح الابواب یا مسبب الاسباب حول حالنا الی احسن الحال"
عالم فتحه، عالم کسب کردن و واردات است اما عالم کسره، عالم صادرات است. همانطور که دائم هر روز یک عدّه بدنیا میآیند و یک عده از دنیا میروند. در بدن خودمان هم هر لحظه میلیونها سلول متولد میشوند و هر لحظه میلیونها سلول میمیرند و دفع میشوند. همینطور یاد گرفتههای کودکی جای خود را به نوجوانی و نوجوانی به جوانی و همانطور بالاتر میدهد تا جایی که پیرِ حقیقی دوربین و باطنبین میشویم ، آخرت را درک میکنیم و به معنای ملکوتی آن میرسیم ولی جوان، ظاهربین است. باری! انسان مؤمن هر لحظه در خود رذائل را کسر میکند و به فضائل خویش میافزاید.
در آخر بگویم همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:" و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[8] " در اصل باب مفتوحه خلقت، از آب است. پس در حرکات، هر کس به عنوان بلوغ فکری، عملی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، ایمانی، هنری، مالی و...، مفتوحه میشود یعنی درهای رحمت الهی برای او باز میشود.
پس در باب مفتوحه، باید دائما خودِ خودی خود را کسر کند و آنچه نعمت باز شده را، از پروردگار خویش بیند. تا شاید ایزد منّان به او رَفع عُلوّ درجات دهد (هم در دنیا و هم در آخرت). آن وقت با هر حرکت فتحه، یک جایزهی فتحه در آخرت برایش نوشته میشود که میشود دو زِبَر و در مقام تواضعش دو زیر(کسره) میگیرد و انشاءالله در عُلوّ مقام انسانی ، دو حرکت رفع جایزه میگیرد که این سِرّ تنوین است یعنی نون ساکن نوشته نشدهای که بعد از خودش به صورت زیبائیها در هر عمل مقبولش، خوانده میشود.
درست مثل وقتی است که نزولات باران یا برف میبارد و آب در زمین و گیاهان و رودها و کوهها و... جذب و درحقیقت فنا میشود. ظاهرا زمین خشک میشود اما حیات همه جانداران از رفعِ مقام آب ظاهر میشود و آب، حقیقتِ حیات را تضمین میکند و آن واقعیت حیات انسانی است در دو جهان! در وجود هر انسانی وقتی در دستها، چشمها ، گوشها ، لبها و ... و در نهایت در قلبش، باب فتحه باز میشود، تمام آنچه گفته شد، از آثار و اعمال، مفتوحه میگردد (الی یوم القیامه).
عرفان کسره
باب کسره یکی از زیباترین خلقتهای پروردگار عالم میباشد. جانِ کسره یعنی کسر شدن و عدد ابجد کلمه کسر= 280 است که جمع ارقامش 10 میشود که خود، عدد عشر است (10=0+8+2) .10، یعنی امتحان همه بندگان درهمه عمر(کلّ یوم عاشورا) یعنی اسرار عاشورا را متواضعین و خاشعین و خاضعین به درگاه خدا درک کردند. خداوند متعال در آیه اول سوره مبارکه انعام میفرماید:" جعل الظلمات و النور..." خود قرار داده است ظلمتها و نور را.
کسره، عالم ظلمات و فتحه، عالم نور است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. همان طور که شب و روز است و دنیا ، عالم اضداد است مثل ظلمات و نور در جسم و روح، حیات و ممات، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی، زیبایی و زشتی، رذائل و فضائل، جذبیات و دفعیات، پاکی و نجسی، در عین حال که درون ما عین نجس است ظاهربدن عین پاک است. بنابراین نمیتوان شمرد فقط باید فکر کرد و دانست!
درکتابت "بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ" 5 کسره آمده که سرّ درون و بیرون و ظاهر و باطن است و کسرهها با هم جار و مجرورند. شاید بقیه کلمات، بعد از اولین کسره مجرور شدهاند. باب کسره باب تواضع است. باب سجده است. باب عبادت و بندگیِ همه موجودات خلقت است. از کسره به فتحه راه پیدا میکنیم. در کتاب اصول کافی در باب تواضع از قول امام صادق (ع)آمده است:" همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شدهاند که هر کس برای خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر که تکبر کند، پَستش کنند." "عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان فی السماء ملکین بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وضعاه "
امام صادق(ع) فرمود:" در آنچه خدای عزّوجلّ به داوود(ع) وحی فرمود این بود که ای داوود! نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند و دورترین مردم از خدا هم متکبرانند."
امام رضا (ع)فرمودند: تواضع اینست که به مردم دهی آنچه را میخواهی به تو دهند (با آنها چنان رفتار کنی که میخواهی با تو رفتار کنند)[9] و در حدیث دیگر میفرماید به حضرت عرض کردم حدّ تواضع که چون بنده آن را بجا آورد متواضع است چیست؟ فرمود:" تواضع را درجاتی است. برخی از آنها اینست که انسان قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را به جایگاه خویش نشاند. و دوست نداشته باشد که به سوی کسی رود مگر چنانچه به سویش آیند (با مردم چنانکه با او رفتار کنند، رفتار کند) اگر بدی ببیند آن را به نیکی بپوشاند. فرو خورنده خشم باشد و از مردم میگذرد خدا هم نیکوکاران را دوست دارد."
بالاترین تواضع، حالت سجده است. یعنی آنگاه که چَشمِ به دل می گوئیم. زیرا اول چِشم دل خاضع میشود و سجده میکند و آنگاه تمام وجود به تبعیت آن ساجد میشود که این سجده را سجده قلبی گویند.
در حدیث مبارکی از قول حضرت رسول اکرم (ص) در کتاب اسرار معراج از آقای عمادزاده آمده که میفرماید:" هر چیزی بطنی دارد و قرآن داری هفت بطن و فرمود: کلّ محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد است که این سوره مبارکه سبع مثانی هم نام دارد و یکی از اسماء پیامبر بزگوار اسلام است و تمام سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در هفت حرف مبارک بسم الله و تمام بسم الله در باء و تمام محتوی باء در نقطه زیر با جمع است که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: انا نقطة تحت الباء."
اولاً عدد ابجد اسم مبارکه "حمد" =52 است ، به تعداد 52 هفته در یک سال یعنی 52 تا 7 روز و اگر 2 و 5 را با هم جمع کنیم باز میشود 7 و اگر ارقام عدد ابجد فتحه(=495) را با هم جمع کنیم میشود 16 که 7=6+1 و جایگاه عددی کلمه فتحه=52=حمد است (7=2+5).
بالاترین حالت عبودیت در سجده است که ذکر "سبحان ربی الاعلی و بحمده" یعنی ربی که خود اعلاست، هر آن و لحظه جماد را به نبات و نبات را به حیوان و حیوان را منقلب و انسان را به کمال اعلا میبرد. پس معنای سجده واقعی، عمل به کلّ قرآن میباشد و انسان از بُعد حیوانیت به مقام خلیفة الهی و انسانیت میرسد(البته اگر خدا بخواهد). در سجده 7 موضع از بدن انسان ساجد میشود ولی سجده سر با بقیه قسمتهای بدن فرق میکند. انسان با سر به دنیا میآید، با سر به خانه قبر سرازیر میشود. یعنی سر، بعنوان رأس بندگی است. سر که منبع حواس و افکار و عقل (جای تمییز بین حیوان وانسان) است، اگراعلا رفت بقیه قسمتها هم خود به خود ساجد و فرمانبردار سر خواهند شد و همچنان است که خُوب میگویند: سَرانسان، سِرّ انسان است. درهنگام سجده نه عمداً و نه سهواً نباید پیشانی از سجده بلند شود که نماز باطل میشود وگرنه در نمازعشق و نماز بندگی، حتی ظاهر نماز هم باطل است و باید اقتدا کرد به امام شیعیان آقا امام حسین(ع) که سرازسجده برنداشت تا از بدن جدا کردند و یکی از اسرار زیارتش اینست که با سلام شروع میشود و به سجده تمام میشود و جالب است که عدد ابجد کلمه سجده= 72 است و عالم 72زیباست! که در واقع 9 (تاسع)است زیرا 9=2+7 ؛ رسیدن قد و قامت انسان به شکل الف است در مقام رضا در جایی که زیر هشتی امتحان قبول میشود تا شکل عدد 9 را بگیرد. سپس مقام خامس است چراکه 5=2-7 میشود و وجود مطهر آقا اباعبدالله الحسین(ع) ؛خامس آل عباست و پنجمین معصوم. در حالیکه 14=2×7 میشود که وجود مقدس 14 معصوم(ص) همه (کلهم نورٌ واحد) ، خاضع و خاشع درگاه خدا بودند.
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
پس در اصل ، 7 موضع وجود انسان، کسره واجب به خود میگیرد به شرط آنکه 7 نفس نورانی در وجودمان ساجد و باز هم به شرط اینکه 7 درِ رذیله وجودمان را که باز کننده جهنم است، ببندد. پس رویهم میشود 21 سجده! در حروف الفبا که 28 حرف است؛ 21 حرف صفت استیفال (طلب پایینی کردن) دارد و 7 حرف صفت استعلا (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق) و باطناً اگر نفوس عالیه بخواهند با آن حروفِ استعلا به اعلا بروند و درجه آدمیت بگیرند و مورد رضای مولای خود شوند شرط آنست که 21 سجده گاه ظاهری و نفسی و قلبی خویش را خاضع کنند و باز جالب است که در سوره مبارکه حمد، 7 حرف نیامده است که این حروف را حروف سبعه میگویند(ش، ظ، ز، خ، ث، ف، ج) این حروف ظلمانی هستند. باری! باب تواضع، کتاب حکمت الهی است برای بندگان که کلیدش اطاعت از خداست ؛ به شرط شیعه و پیرو شدن واقعی ائمه معصومین(ص).
همانطور که سلمان را دیدند که در خدمت رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) بود اما از خود ردی و جای پایی نمیگذاشت و درست در هنگام حرکت طوری پای خود را میگذاشت که جای پای آن بزرگواران باشد، گویی یک جای پا است. از سلمان پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) دست به پشت شما زد و فرمود"السلمانُ منّا اهل البیت." ایشان فرمودند" من هیچگاه دل خودم را مقدم به دل این بزرگواران نکردم" و این کمال ادب و اطاعت واقعی است.
درواقع کسره هر لحظه انسان را کمال میدهد زیرا مردهها یا میتههای وجود را از درون و بیرون و ظاهر و باطن از وجودمان دفع میکند اما به شرط آنکه واقعا بخواهیم! در عالم ملکوت، ملک مقرب عزرائیل(ع) مأمور جان گرفتن و کسرکردن زندهها است از مردگان است. وجود هر چهار ملک مقرب میکائیل(ع)، اسرافیل(ع)، جبرائیل(ع) و عزرائیل (ع)، سَرشان زیر عرش الهی و پاهایشان در سفلترین نقطه زمین و بالهایشان از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته و در تمام هستی امرِ پروردگار یکتا را اطاعت میکنند.
بنابراین در وجود ما دائم کار میکنند: همینطور که هر روز روزی میگیریم از هر نظر ظاهری و باطنی، علمی و عقلی، و هر روز میلیونها سلول در وجود ما به دنیا میآید و هزاران سلول میمیرد (ما از نظر سلول وجود، هفت سال به هفت سال کاملا عوض شدهایم، درحالی که خودمان هستیم. پس هر هفت سال هم ذهن و حافظه ما چیزهایی را فراموش میکند و چیزهایی را یاد میگیرد). پس با نورعلم میتوان ظلمات را کسر کرد. همانطور که سنّ ما بالا میرود، جوانی کسر میشود جای خود را به مسن شدن و بعد کهولت و بعد موت میدهد. همینکه پیر میشویم موی سفید جای موی سیاه و همانطور یک یک اعضاء تغییراتی میکنند و درواقع ظلمتهای جهالت و رذائل و کم کاریها هم با توبه و استغفار واقعی و اصلاح و درجه گرفتن به درگاه خدای مهربان ، کمال پیدا میکند و مفتوحه میشود. پس باب کسره، باب کمال الهی است و در واقع حرکت کردن و اوج گرفتن و تحول پیدا کردن و به باب استحاله و استبراء رسیدن و درجه گرفتن است تا بتوانیم مرفوع شویم.
انسان کافر در این دنیا از نظر جسمی، حیوان حرام گوشت است که مانند سگ، مو و عرق و حتی نفسش نجس است[10]. شاید سِرّی که باعث میشود شرع ما مجالست انسان و سگ را حرام کند[11] بخاطر همین باشد که انسان موجودی است که خداوند تبارک و تعالی به او لیاقت به اعلا رفتن و کمال را داده، به شرط آن که با ایمان به خداوند و عقل که بالاترین عنایت و نعمت پروردگارعالم به انسان است، که خدای خود را بشناسد و خود را بشناسد و خود را متحول سازد و از عین نجس به عین پاک تبدیل شود (همانطور که در اول درس گفته شد)!
پس مولایمان بر سر ما منّت نهاد و پیامبران و امامان معصوم (ص) را برای هدایت ما فرستاد، در حالی که مردم همهی آنها را شهید کردند. اما رب العالمین حجت خود را پا بر جا نگه داشت تا شاید مردم با نور امام و کتاب آسمانی زمان خود، هدایت شوند و ظلمتهای ظاهر و باطن خود را کسر کنند و به نور برسند. با دو رحمت بزرگ شهادتین پاکمان کرد و با شرط نگه داشتن شهادتین که شهادت به ولایت {ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد مطهرش(ص)} است آخرتمان را هم پاک کرد. وجود مقدس امام حسین (ع)، درهمین دنیا به ما نشان داد که چگونه این عین نجس را به عین پاک تبدیل کنیم و آن فدا کردن و قربانی کردن نفس حیوانی ماست. کسی که در میدان جنگ برای رضای خدا و اهداف پروردگارعالم قربانی شود، به درجهای میرسد که میتهاش پاک و خونش پاک میشود و حتی غسل و کفن هم نمیخواهد[12].
امیدوارم معنی کسره کامل شود. هاء آخر کسره به جایی میرسد که تمام وجود و زندگی ما را در برگرفته و در آخر خودمان را از روی سطح زمین پاک میکَنَد. دانه هر گیاهی در دل خاک باید قرار بگیرد (سجده مقبول و کامل) تا ازدرون این دانه، ساقه، کلّ محتوای دانه را به اعلای میوهاش برساند. پس خوش به حال کسی که خود، قبل از کسر شدنِ اجباری (قبل از اینکه وارد قبر شود)، تبری جوید از شرکها، رذائل، نادانیها، جهالتها، کوریها و کریهای معنوی، نقصها، بدیها، شرها، دروغها، تهمتها و... . همهی اینها را از خود، کسر کند که آن روز به حقیقت سلامت وجود خود برسد که آن طلای ناب است و خالصِ خالص!{ مثل باغبانی که برای رشد گیاه، دائما علفهای هرز و آفات را از آن دور میکند و شاخههای فرعی را هر سال جدا کرده(هرس) تا شاخه اصلی رشد کند و به میوه خود برسد}.
حرکت زیر، همان حرکت کسره است عدد ابجد کلمه زیر= 217 و جایگاه عددیش 37 است. جایگاه عقیده و ایمان هر کس، قلب اوست و هر کس با اعمال و کردار و گفتار و آنچه در قلب دارد، ظاهر میشود. اما وای بر قلبی که درحرکت زیر خود، لجن و بوی متعفن داشته باشد یعنی کافر باشد یا منافق. وقتی مقداری آب (اگر کاملا آلوده نباشند) در جایی راکد بماند بعد از مدتی آلودگیهای آن ته نشین میشود و روی آب، تمیز جلوه میکند (شاید آبرو داری میشود). اما هر وقت آب زیر ورو شود، لجن و کثافتهایش روی آب را نیز آلوده میکند. در امتحانها گاهی زیرها ، رو میآیند و آنجا، جای رسوایی است. وای بر کسی که باطنی مثل آبی که در ته آن لجن ته نشین شده، داشته باشد. که هرگاه زیر و رو شود، رسوایی به بار آورد ( هر کس خود به نفس خود بصیرت دارد) و فقط توبه است که لایروبی میکند و نجات دهنده است! خوشا به حال کسی که وقتی زیربنای عقیده و نیّاتش رومیشود، خوشبوتر و زیباتر از آن است که همیشه اظهار میکرده است. اینجا میشود ذیقعدِ واقعی. اگر باطن هر کس در همه موارد پاک و صادق باشد هر گاه باطن ، ظاهر شود باعث روسفیدی و درجه و مقام می گردد.
عرفان ضمه
رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ خوانده میشود. عدد ابجد کلمه ضمه=845 میشود که 17=5+4+8 {17 رکعت نماز که "الصلوه عمود الدین" و "الصلوه معراج المومن" است. رفع، عروج و ترقی کردن، درجه گرفتن و بالا رفتن میباشد. حرکت رفع، امامِ دو حرکت قبلی است(کسره و فتحه)} و 8=7+1 .
پس شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا(ع)[13]، شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت مجرور شویم (پشتِ "ب" بسم الله الرحمن الرحیم) تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاة شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج "کرّمنا" را دریافت کنیم. عدد ابجد کلمه رفع =350 است که باز جمع ارقامش 8 میشود 8=0+5+3
کنندهِ کار را فاعل میگویند و در زبان عربی، همیشه حرکت فاعل، مرفوع است(کُلّ فاعلٌ مرفوع). در نوشتن، کننده کار حرکت ضمه یا رفع میگیرد به دلیل اینکه 1- هیچ کس بدون زحمت کشیدن درجه نمیگیرد و بالا نمیرود .2- پروردگار عالم در قرآن کریم میفرماید[14]:"... لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا...." نفس بدون کار کردن ایمانش به درد نمیخورد مگر اینکه از ایمان خود کسب خیر کرده باشد. قرآن خواندن بدون عمل ، مزد آخرتی ندارد. توبه بدون اصلاح به درد نمیخورد .گوش کردن بدون نگه داشتن در حافظه و بکار بستن آن به درد نمیخورد . دوستی ، بدون مایه گذاشتن هیچ است و ... . بنابراین خدای مهربان میفرماید:" الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...[15]" اگر کسی پروردگار مهربان و رب خود را برای خود دوست گرفت و مولای خویش دانست و عمل کرد، خداوند سبحان او را از ظلمات به سوی نور خارج میگرداند.
بنابراین فردای قیامت دوستان ائمه(ص) هم همینطور ندا میدهند: "یا ایهاالمحبون ..." . فدا کردن دل خویش و کارکردن خالصانه در راه دوست را تا پای جان باید ثابت کنیم تا رفع بگیریم . پروردگار عالم در قرآن کریم چندین نمونه از بندگان مؤمن را که درجاتی به آنها داده است وصف مینماید و معرفی میفرماید و اسم خویش را به بندگان خالصش اهدا مینماید و مؤمنون یا مؤمنین و مؤمنات میخواند.
پس خیلی باید فکر کنیم! آیا فاعل امر ربّ خود هستیم یا نه؟ امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل میفرماید: "الهی و ربی من لی غیرک" یا خطاب میفرماید: "یا ولی المومنین و یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین."
باری! اوست که جواب بنده مؤمنش را میدهد آنگاه مرفوع شود. آسیه (س) در وقت پایان عمر زیر شکنجه صدا زد "... إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاًفی الجنة و نجّنی من القوم الظالمین[16] " و مولایش نجاتش داد و درجهاش داد، یکی از اولیاءالله شد و یکی از بانوان محترم بهشت که جایگاه مخصوص دارد و پروردگار مهربان در دنیا به او لیاقت داد که دامنش مهد تربیت پیغمبرخدا؛ حضرت موسی(ع) شود. خیلی خلوص میخواهد که در کمال راحتی دنیا باشی و رضای مولا طلب کنی و از همه زیبائیها و ثروتهای دنیا چشم بپوشانی. ائمه (ص) در عین حال که از نظر مادی غنی بودند ولی امورات خود را در سطح ضعیفترین مردم روزگار میگذراندند.
همیشه رئیس و فرمانده و امیر و بزرگ قوم و خلاصه نفر اول هر جا، پایین دستی خود را درجه میدهد و او را مرفوع میکند (یعنی درجه میدهد و بالا میبرد). پروردگارعالم میفرماید: "واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا[17]" و نیز میفرماید: "...یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها و الله سمیع علیم[18]"
هرکس بخواهد از مولایش که او را پروردگار و رب العالمین است، رفع گیرد باید اولاً یقین قلبی داشته باشد و سپس دستش را به دستگیره رحمت الهی به کرم او وصل کند تا اگر او بخواهد مرفوعش کند.
جالب است که دنیا شد حرفِ (و) {طبق آیه "انّا لله و انّا الیه راجعون[19]" و زمین و آسمانها در 6 روز خلق شد[20] که 6=و)} که خود ظاهرا یک حرفِ (و) است ولی سه حرفِ (واو) خوانده میشود، دو طرف حرفش یکی است . مناسبت حرف واو به حرکت ضمه است و آنگاه که ضمه روی واو قرار میگیرد صدایش کشیده میشود و (اُو) خوانده میشود که همان هوست به شرط اینکه مناسبتش به لطف خدا رفع بندگی باشد به عدد 11 =هو، که رسیدن به 11 ، با عمل کردن به فروع دین است که اگر قبول شود، مرفوع به درجه قبولی بندگی میگردد و به هو میرسد.
جالب اینکه انسان در شکم مادر به شکل (و) است و در زندگی شکل (و) (ا) (و) را بخود میگیرد. انسان با تواضع بندگی بالاجبار و به اذن خدا، با سر به دنیا میآید و با سر هم وارد قبر میشود.
درجه بندگی گرفتن آن شکل صورت الف را تجلی میکند(قامت انسانی است) .عدد (واو) =13میشود؛ عدد ولایت، گیرنده بار مسئولیت و توفیق گیرندگی نور و وصل شدن به عروة الوثقیِ الهی و توفیق رفتن به اعلاعلّیین و رسیدن به درجه انسانیت و پیدا کردن مقام شامخ و والای خلیفة الهی که هدفِ خلقت آدم (ع) بود و رسیدن به درجه اسماء الهی و رسیدن به مقام رضا و رسیدن به "...یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه...[21] " و زیارت "لقاء الله". اللهم الرزقنا.
همانطورکه از حقیقت آب برمیآید که حیات دهنده و سبز کننده میباشد. عرفان حرف واو هم اینچنین میباشد. عدد ابجد واو به صورت بسیط 137 میشود:
(واو=13) +(الف=111) +(واو=13)=137 که معنی میشود 37+100 : 100=عدد ابجد حرفِ"ق" یعنی نگهدارنده و عدد 37 =جایگاه عددی نام مبارک حسن(ع) است. پس هر کس به جانِ عدد واو در دنیا برسد یعنی سبزی اعمالش احسن شدن است و قبولی احسن و نگه داشتن "الی یوم القیامه" "فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتًا حسناً[22]"میباشد.
همهی پیدا کردن رفع مقام، به شرط عمل است. پس واو، حرکت سنگینی است که باید فقط در دنیا کسب شود! و جالب اینکه عدد ابجد و=6 است. پروردگارعالم تمام عوالم را در 6 روزخلق کرد[23]. انسان در قبر، 6 صورت دارد. انسان تا قیامت در 6 مرحله خلق و طی عوالم میکند: اول صلب پدر، دوم رحم مادر، سوم عالم دنیا که حدود 18000 منزل است، چهارم عالم قبر، پنجم عالم برزخ و ششم عالم قیامت.
نقطه اوج درجه کمالات و مرفوع شدن انسان با صورت عمل در دنیا، در شکم مادراست، جنین شش ماهه نمیماند، فقط سه 6 ماهه باقی شدند و ماندند. حضرت یحیی(ع)، حضرت عیسی(ع) و امام حسین(ع).که اسراری دارد؛ یحیی(ع)، حیات است و آن حیات طیب و عیسی (ع)، روح آن و امام حسین(ع)، رساننده این حیات و روح خدای مهربان به طهارت آن عالم باقی "الی یوم القیامه" است. بنابراین عدد شش، در دنیا ماندنی نیست اما بقایش در آخرت است به عدد ابجد حروف سدس که میشود 124 که جمع ارقامش میشود 7 (7 =4+2+1). پس شرط رسیدن به حقیقت سدس این است که اول باید شیعه و پیرو امام حسین(ع) شود و ادب عاشورایی و حسینی شدن را بگیرد تا قبول در عشر آن شود .
اگر به حروف شش فارسی دقت کنید عدد ابجد کلمه شش= 600 میشود که بازنگری و دورنگری جالبی است که اگر همین شِش را، شُش بخوانی این عدد، عدد حیات است؛ اینکه با دو دید عمیق این نفسها را برای قیامت زنده بداری و دائمی کنی. دو صفر آن(600) : یکی عیسی(ع) به عدد ابجد 150 و دیگری یحیی(ع) به عدد ابجد 38، کلّ حیات حروف و اعداد است. همه در بارگاه امتحان "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا" درجه میگیرند چه جهنمی و چه بهشتی.
وقتی پنج تن (ص) زیر کساء جمع شدند، حضرت جبرائیل(ع) پیام آورخالق یکتا ششمین آنها زیر کساء شد. هرجا میخواهند در ساختمانها و تونلها که سنگینی بار بنا را خوب تحمل کند، شش گوشه میسازند و مثل لانه زنبور بتون ریزی میکنند (لانه زنبورشش گوشه است). قبر مبارک امام حسین (ع) شش گوشه است. درکربلا کوچکترین شهید، شش ماهه امام حسین(ع)؛حضرت علی اصغر (ع) است و خانم زهرا (س)، شش ماههاش؛حضرت محسن(ع) سقط و شهید شد. هرگاه میخواهند گوسفند قربانی کنند، باید شش ماهش تمام شده باشد.
بنابراین گفتیم حرکت ضمه با واو مناسبت دارد که سرّش این شد که فقط در دنیا باید درجه بگیریم. پروردگار عالم میفرماید: "انّا لله و انّا الیه راجعون[24]" (و) ، پلی است که از یک سوی آن میآییم و از سوی دیگر آن میرویم. و در سوره مبارکه غاشیه[25] میفرماید:"لسعیها راضیةٌ فی جنةٍ عالیةٍ لا تسمع فیها لاغیةٌ فیها عینٌ جاریةٌ فیها سررٌ مرفوعةٌ و اکوابٌ موضوعةٌ و نمارق مصفوفةٌ و ذرابی مبثوثةٌ."
آیات مبارک، نعمات بهشت را برای بهشتیان با حرکت رفع و تنوین رفع در قرآن بشارت میدهد و در هنگام وقف، حرکتها صورت خود را ازدست میدهند و سکون میگیرند ولی احتمالاً قیامت با تمام حرکتهایی که ربّ مهربانشان به ایشان درجه میدهد، وارد میشوند و جالب اینکه آن "ة" گرد احاطه بر همه وجودشان و نعمتهایشان میکند و تنوین رفع، معنی کلّ درجات رفعی را که در دنیا مستور بود آنجا ظاهر میکند چون تنوین، همان نون ساکنی است که نوشته نمیشود ولی خوانده میشود و تنوین، تکرار حرکت حرف است.
-ً –ٍ –ٌ
مؤمن با تمام زیبایهایش درجه میگیرد و نشان داده میشود که بعضی بر بعضی حسرت میخورند و به کم کاریهای خود افسوس میخورند. طبیعت هر انسانی، رفعت طلب است و دوست دارد همیشه از همه جلوتر باشد و مقامش بالاتر باشد، مورد توجه همه اطرافیان خود باشد. کار سخت و دشواری است و هر کسی موفق نمیشود. امامِ عمل دیگران شدن و پیشرو بودن، مستلزم این است که اول باید مفتوحه شویم تا بتوانیم تمام علم و هنر و حرفه و شاید فوت و فن هدف مورد نظر را صاحب شویم. ظرف وجودمان باید آنقدر بزرگ و تمیز باشد که پذیرای تمام زیبائیها باشد و رنگ و نصب امام معصوم زمان خود را بگیرد. دوم: امام هر عملی باید اول خود، خودیّت یا منیّت خود را کسر کند تا همیشه در مقام رفع باقی بماند. انسان خاضع همیشه به دنبال رفع نقایص خود هست و میخواهد ناخالصیهای خود را اصلاح کند. خود را به درجه بالای خالص بودن برساند. تا متملّقین هر زمان، شیطانها و وسواسها از خلاء نقصهای او سوء استفاده نکنند و او را از بالا به پایین نکشانند. سوم: کسی که در مقام رفع قرار میگیرد باید همیشه آماده خطر باشد و خود را به استقبال سختیها آماده کند و نه اینکه چون مقام بالا رفت، دیگران را فدا کند. همه قربان او شوند بلکه او زودتر از همه به قربانگاه برود. همانطور که معصومین ما، که امام ما شیعیان هستند هم در قربانگاه خلوص و بندگی رفتند و درس ایثار و پیشرو بودن در عمل را به ما یاد دادند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواست "ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما[26]."
تمام این زیبائیها، صفات آب و حقیقت آب است. در ضمن که همه مخلوقات از آب زنده شدهاند، آب در مقام کسره خودش بیرنگ، بیبو و بیشکل است. یعنی در هر ظرفی آب را بریزید شکل آن ظرف را به خود میگیرد. و بدون اسم و رسم، کلّ حیات خود را به دیگران عرضه میکند و در حیات وجود پیشرو است. زیرا هر جا آب باشد، آبادانی است. خود قیاس کنید تا حجت نباشد، وجودی نیست و تا وجودی بخواهد باشد، باید حجت باشد!
قرآن، انسان ساز است. کلمه انسان خیلی جالب است یک الف و نون اول دارد بعد سین و بعد الف و نون، کلمهای متعادل و روی میزان است. خالق یکتا، جل جلاله و سبحانه، انسان را متوازنترین ومتعادلترین و به زیباترین شکل آفرید که فرمود من انسان را به صورت خود که اسرار بسیار دارد آفریدم و قابل "خلیفة الله" شدن را دارد.
هنگامیکه بخار آب به آسمان میرود، در هنگام انجماد به صورت شش ضلعی درمیآید و با شش وجه به سوی زمین برمیگردد و در اصل شش صورت حیات به موجودات میدهد. وقتی برف میبارد آب آن به شش صورت ذخیره میشود: 1- ذخیره آب برای فصلهای دیگر. 2- پر شدن سفرههای زیر زمینی. 3- تغذیه گیاه. 4- تغذیه انسان. 5- تبخیر آب. 6- پر کردن دریاها که سطح آب همیشه به اندازه مطلوب بماند و در اثر تبخیر کم نشود. باطن آن خیلی زیباست در صورتیکه یخ ، آب میشود ولی به خاطر شش ضلعی بودن سبکتر از آب میشود و روی آب میایستد. سنگینترین موجودات در آب به همین خاصیت روی آب میایستند. چون چگالی آب سنگین است.
بنابراین عدد شش همان (و) است. که فقط دراین دنیا صورت میگیرد ولی نتیجهاش ضمه است که مناسبت با (و) دارد که فردای قیامت همه نتیجههایش زیبا و مرفوع میشود یعنی درجه زحمات دنیایی خود را میبیند.
باطن حرکات
همانگونه که قبلا بیان شد درواقع حرکات، باطنِ آب و زنده کننده اعمال هستند که برای رضای خداوند حی انجام میشود. باطنِ کسره: فقر، فتحه:مال و ضمه:مقام است. طبق آیات سوره مبارکه فجر[27]، مال و فقر برای آزمایش انسان است {فامّا الانسان اذا ماابتلیه ربّه فاکرمه و نعّمه فیقول ربّی اکرمن(15)وامّا اذا ماابتلیه فقدرعلیه رزقه فیقول ربّی اهانن(16)}. ائمه معصومین(ص) درحالیکه تمام خزانه الهی در اختیار آنهاست و انفال(مال الله) به آنها میرسد اما هیچگاه نخواستند که از این اموال ، بهرهی دنیایی ببرند! چراکه مال و مقام دنیا فقط برای مدت محدود در دنیاست ولی مال و مقامی که در راه خدا مصرف شود، ماندگار و ابدی میشود و فقرِ واقعی در مقابل خداوند متعال، فتحِ باب الی یوم القیامة میشود. بیندیشید در تاریخ که جایگاه نمرودها و فرعونها و قارونها و... کجاست و جایگاه مردان خدا کجا؟!( قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین[28])
وقتی خود را فقیر درگاه الهی بدانیم، هیچگاه رو سوی درِ دیگری نمیکنیم؛ مصداق آیه شریفهی ایاک نعبد و ایاک نستعین[29]. و همین هیچ دیدنِ خود در مقابل پروردگار عالم باعث خضوع و خشوع بیشتر ما میشود در نتیجه در عینِ فقر، به مال و مقامِ واقعی میرسیم! چنانچه پیامبر(ص) فرمود: الفقرُ فخری.
جالب است که جایگاه عددی کلمه فقر=56 و برابر با جایگاه عددی کلمه قانت است { کسی که قانت شد یعنی به سرچشمه دست یافته است و دیگر هیچگاه بدونِ آب (آبِ حیات!) نمیماند}. جلوه زیبای رابطه فقر و قنوت را در زمستان با مشاهده درختان درمییابیم که گویی ساقههای خالی و خشک خود را به سمت آسمان بلند کردهاند؛ دستان خالی خود را به سوی پروردگار عالمیان دراز کرده و با تواضع و خشوع از او میخواهند که این فقرِ زمستان ، فتحِ بابی باشد برای گل و شکوفه دادن در بهار و سبز شدن و رفعِ مقام در تابستان!
عدد ابجد کلمه فقر=380 است که معنی میشود به 300=ش(صفت تفشی دارد) و 80=ف که جایگاه عددیش 17 است و جالب اینکه جمع ارقام عدد ابجد کلمه ضمه هم 17 میشود(ضمه=845 و 17=5+4+8).
پس به عبارتی میتوان گفت: کسره، افشاکنندهی باطنِ ضمه است! همانطورکه یک وزنه بردار برای کسب مقام باید خم شده و وزنه را بالای سر ببرد، آنگاه است که رتبه و مقام میگیرد(ظاهرِ امر این است که او زیرِ بار وزنه قرار گرفته و آن را بالاتر از خودش برده است اما در اصل، کسی که مقام میگیرد خودِ اوست نه وزنه!). پس هرچه وزنهی اعمال نیک که بالای سَر میبریم (البته خاضعانه و خالصانه) سنگینتر باشد، مقام ما هم بالاتر میرود!انشاءالله
سِرّ اشباع
کسره در اصل منیّت خود را فراموش کردن و دلِ دنیایی را پاک کردن است. کسره به دیگران اثر میگذارد و اگر کنار کسی روزگار خود را بگذرانی که اخلاقیات مثبت داشته باشد، با ادب باشد، مؤمن باشد و ... به روی شما هم تاثیر میگذارد (اگر قابلیت داشته باشیم). این تاثیر در کلمات و حروف، جار و مجرور میشود یعنی همسایهی کسره ، خود هم کسره میگیرد(که جاره به 17 معنا آمده که چگونه حروف بعدی جار و مجرور میشوند).
اگر کسره پشت ضمیر "هِ" در کلمه قرار بگیرد صدای کسره "هِ" به صدای بلند "هی" تبدیل میشود، اشباع میشود مثل "ربِهِ" خوانده میشود "رِبهِی" و جالب اینکه حرف(یاء) خود مناسبتش با کسره است. پروردگار ربّ العالمین، دنیا را جای تربیت و به تعالی رسیدن بندگان خود قرار داد؛ به سبب شناخت ربّشان و اگر بنده، خوب تربیت را بگیرد، ادبِ صدایش بلند میشود و در قیامت در زیر لوای ربّش با ادب او محشور میشود(ادب مع الله) که جایگاه با ادبان پروردگارعالم، بهشت است. بهشت برای آنان متواضع میشود و نعیم خود را به دستور ربّ العالمین در اختیار بندگان خوب میگذارد. دریا وقتی جذر میشود با حرکت مَد، صدفهای خود را بیرون میریزد و بنده مؤمن با مُردن ، صدفهای اعمالش آشکار میشود .
در این دنیا در هر موردی چه جسمی، چه روحی، چه مالی، چه اجتماعی و چه شخصیتی هر طور حساب کنید، اگر کسر داشته باشی این کمبود همیشه آزار دهنده است. یعنی نقص خود را نشان میدهد و شخصِ کاسر آرزوی برداشتن کسر را دارد. شاید درست شود. اما خدا نکند کسی کسریِ درآخرت داشته باشد که دیگر دست عمل ندارد و خدا میداند چه بر سرش میآید. گاهی از چشم، کسر است و آنجا کور محشور میشود، گاه آبرو ندارد، سلامت ندارد، لباس ندارد، جا ندارد، خلاصه عاقل بینا دائم در فکر برطرف کردن کسر بزرگ آخرتی خود است. اگر توانستی کسر خود را در دنیا جبران کنی خدای مهربان دستت را میگیرد و به تو رَفع میدهد؛ مولای مهربان به شرط توبهی واقعی بندهاش، کسرهای او را چشم پوشی میکند.
حرکت ضمه اگر ماقبل "هاء" ضمیر که حرکتش ضمه باشد، بیاید صدای کوتاه اُ را به او تبدیل میکند و اشباع میشود، مثل رَبّهُ که میشود رَبّهُو چرا؟ خیلی زیبا است. رب مهربان چه درسی به ما میدهد؟! یعنی خداوند به فضلش در قیامت مؤمنان را از نعمتهای بهشتی سیراب میکند. غیر از این است که چشم و گوش را باز کنیم تا ببینیم چه کنیم تا به این صدای بلند برسیم. در دنیا همه مؤمنین و کافرین، هم اهل دنیا و هم اهل آخرت زندگی میکنند و به اعمال و زحمات خود درجه میگیرند اما آنها که اهل دنیا هستند رب العالمین هر چه بخواهند همین اینجا به ایشان میدهد.
پروردگار عالم در سوره مبارکه اسراء[30]میفرمایند: "من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا*ومن اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا". اگر دنیا را بخواهید دنیا را به شما میدهم و اگر آخرت را بخواهید آخرت را. پس دنیائیان صدای کوتاه را انتخاب میکنند. اما اهل آخرت و اهل معنا و ایمان ، صدای بلند رسیدن به هو را با روسپیدی انتخاب میکنند که گنهکاران در قیامت یاد مقام و مالهای خود میافتند و درخواست میکنند خدایا همه را میدهم ولی مرا عذاب نکن. در حالی که پذیرفته نیست.
تنوین
یکی از اسرار و زیبائیهای کلام ربّ العالمین مهربانمان این است که در قرآن مجید علامتی را میفرماید نون ساکنی است که نوشته نمیشود ولی خوانده میشود و به آن تنوین میگویند. عدد ابجد کلمه تنوین=516 است(12=6+1+5 و 3=2+1 ؛ 3=آب ) و جایگاه عددی کلمه تنوین=66 برابر با عدد ابجد نام زیبای الله جلّجلاله میشود. صدای این علامت از دنیا است و چون باطن آن اینقدر سعه وجودی دارد که شاید در دنیا نمیتواند جلوه کند ، اصل آن را در آخرت ملاقات میکنیم. و آن، کلّ چیزهایی است که در عمر به دست ما میرسد. خیلی زیباست باید فکر کنیم. تنوین با سه صدا جلوه می کند تنوینِ نصب با دو فتحه-ً و تنوینِ جر با دو کسره-ٍ و تنوینِ رفع با دو ضمه-ٌ . و در اصل در عالم برزخ ، صورت اصلی را به ما جلوه و نشان میدهد که منصوب به چه بودیم و مجرورِ که بودیم و مرفوع به چه شدیم!
چون در آخرت با هر چه که در دنیا از قلب دوست داشتی و آن را امام عمل خویش قرار دادی محشور میشوی. طبق آیه 71 سوره مبارکه اسراء: یوم ندعوا کلّ اناسٍ بامامهم. آن چیز دوست داشتنی شما امام عمل شما و مونس قبر و قیامت شما میشود. بنابراین خوب بسنجید! تا آنجا میرسد که ساعتی را میبینید مثل قبر که آن عمل مثل حلقه، دور تا دور شما را فرا گرفته! مثلا فرد بهشتی وقتی در دنیا زندگی میکند در باطن ، در بهشت است. اما به چشم ظاهر دیده نمیشود اما همینکه حجاب بدن کنار رفت، خود را درجایگاه اصلی خویش که زحمت آن را کشیده میبیند. پس قبر برای او بهشت آماده شده است که آرامگاه ابدی او میشود.
بنابراین به زندگی باطنی خود توجه کنید و آن امام عمل را ببینید که آن رسم و زمینه و آهنگ و ریتم عمل شماست که با آن خود را تنظیم میکنید. اگر قرآن است باید در وسط دایره جایگاه عمل خویش یک خال باشید که مرکز عقربههایش تار و پود زندگی ماست که روی آن میچرخد و ثانیهها و ساعتها و شبانه روز و ماه و سالهای ما را صورت میدهد و آن خال، رضای خداست و باطنش، نماز و حقیقتش، قرآن و صورتش، انسان کامل و جلوهاش، خلیفة الهی و آثارش، باقیات و صالحات است.
[1] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر
[2] )آیه 2 سوره مبارکه بقره
[3] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا
[4] )آیه 10 سوره مبارکه فتح
[5] )آیه 53 سوره مبارکه فصلت
[6] ) رجوع شود به فصل 3؛ گردنبند بندگی که توضیحات کامل عدد 5 آمده است.
[7] )آیه 29 سوره مبارکه حجر
[8] )آیه 30 سوره مبراکه انبیا
[9] ) اصول کافی صفحه 189
[10] )داستان بلعم باعور؛ ماجرای عالمی که منحرف شد و خداوند او را به سگ تشبیه فرمود(آیه 175 سوره مبارکه اعراف)
[11] )در اصول کافی آمده: از امام صادق(ع) درباره نجاست سگ سؤال میکننده و حضرت صراحتاً سه بار میفرمایند که سگ، نجس است.
[12] )رجوع شود به فصل 2؛ عرفان اربعین
[13] )جمع عدد ولایی(=3) و معصومیت(=5) امام حسین(ع)، 8 میشود
[14] ) سوره مبارکه انعام آیه 158
[15] )آیه 257 سوره مبارکه بقره
[16] )آیه 11 سوره مبارکه تحریم
[17] )آیه 103 سوره مبارکه آل عمران
[18] )آیه 256 سوره مبارکه بقره
[19] )آیه 156 سوره مبارکه بقره
[20] )آیه 4 سوره مبارکه حدید، هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...
[21] ) آیه 10 سوره مبارکه فاطر
[22] ) آیه 37 سوره مبارکه آل عمران
[23] )آیه 4 سوره مبارکه حدید
[24] )آیه 156 سوره مبارکه بقره
[25] ) آیات مبارک 9 تا 16
[26] )آیه 74 سوره مبراکه فرقان
[27] )آیات 15 و 16
[28] )آیه 11 سوره مبارکه انعام
[29] )آیه 5 سوره مبارکه حمد
[30] ) آیات 18و19