لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





*ذیقعد و وجود مبارک حضرت موسی(ع):

همانطورکه حضرت موسی(ع) پس از تولد با جایگاه خشکی یقین یعنی تابوت عهد در دریا رها شد که خداوند کریم به ایشان عنایت فرمود که جعبه‌ی چوبی از بهشت برایش آورده شد(که آنرا تابوتِ عهد می‌نامند) و به مادرش فرمود که فرزند خود را در این جعبه بگذار و به دریا بیانداز( آیات 38 و 39 سوره مبارکه طه: إذ اوحینا الی اُمّک ما یوحی. اَن اقذ فیه فی التابوت فاقذ فیه فی الیمّ...) و ایشان پیامبراولوالعزم و صاحب کتابِ تورات است، کامل و بی‌نقص خلق شده و به امر خالق یکتا نزول اجلال وجود مقدسش در دامن پاک حضرت آسیه(س) که یکی از بهترین زنان عالم است که او هم به ذیقعد یعنی جایگاه یقین رسیده بود، پرورش یافت. و به اذن خداوند متعال، با زدن عصایش به دریا شکافته شد و بندگان مؤمن از روی خشکی کف دریا(که به معجزه خشک شده بود) به سلامت گذشتند و به ساحل نجات رسیدند. و در مقابل فرعون و فرعونیان که انتخاب غلط داشتند و کافر بودند، در در"یا"ی انتخاب خود غرق شدند و خداوند جسد فرعون را از دریا نجات داد تا مورد عبرت همگان باشد: فالیوم نُنجّیک بِبدنک لِتکون لِمن خَلفک آیة و إنّ کثیراً من الناس عن آیاتنا لَغافلون؛ پس ما امروز تو را(غرق دریای هلاکت کرده) و بدنت را برای عبرت خلق و بازماندگانت به ساحل نجات می‌رسانیم، با آنکه بسیاری از مردم از آیات قدرت ما سخت غافل هستند{آیه 92 سوره مبارکه یونس(ع)}. درواقع ذیقعد کافران و فرعونیان در هر زمانی همین است که هر جا بمیرند، در دریای انتخاب خود غرق می‌شوند و هلاک می‌شوند.

نامِ مبارک موسی یعنی از آب گرفته شده. اینجا پروردگار عالم، جانِ دریایِ دنیا را جلوه داد! پس جعبه یا تابوت، محلّ خشکی یقین است و ما هم باید موسوی شویم یعنی به سلامت از آب گرفته شویم و در خشکی ذیقعدِ بهشتمان مستقر شویم. و همچون موسی(ع) عصایی داشته باشیم تا دریا را بشکافد و ما هم از روی خشکیِ ذیقعد انتخاب صحیح خود به سلامت به ساحل نجات برسیم. چون همه ما گنهکار هستیم باید شیعه چهارده معصوم(ص) باشیم تا ما را از ساکنین سفینه نجات قرار دهند و تابوت جسم ما را به ساحل دارالسلام بنشانند. انشاءالله

از طرف دیگر خداوند در ماه ذیقعد از حضرت موسی(ع) خواست به کوه طور یا سرزمین مقدس سینا برود. زیرا حضرت تا قبل از آمدن به وعده‌گاه تمام دستورات خداوند را به عنوان قوس نزول رسالتش همه را به قوم بنی اسرائیل رساند، اما با دعوت در دعوتگاه خداوند می‌خواست در قوس صعود، مرتبه و مقام و کتاب آسمانی را به ایشان در درجه اعلای مقام پیامبری‌اش(اولوالعزم) عنایت فرماید. و حضرت جایگاه را در 30 شب و بعد خداوند 10 شب اضافه فرمود یعنی در 40 شب، به اتمام رساند. و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین(آیه 142 سوره مبارکه اعراف)؛ و با موسی 30 شب وعده قرار نهادیم و چون پایان یافت 10 شب دیگر بر آن افزودیم تا آنکه زمان وعده به 40 شب تکمیل شد و گفت موسی به برادرش هارون تو اکنون پیشوای قوم و جانشین من باش و راه اصلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد نباش. درحالیکه این دعوت برای همه‌ی بندگان خداست تا آخرالزمان و دعوتنامه‌ی پروردگار عالم برای همه ارسال می‌شود. زیرا در بطن این دعوت، هم رضای خداوند است و هم رضای بندگان خداست. و عدد 40، رساندن جایگاه به بهار و سبزی و طهارت و حیات طیب و اربعین الی یوم القیامة است. نکته قابل تأمل اینجاست که 30 شب(ثلاثین لیله) قوس نزولی است و خداوند مجانی به همه‌ی مخلوق؛ مخصوص انسان نزول فرموده، اما 10 شب در مقابل 30 شب، قوس صعود می‌باشد پس خداوند فرمود: و اتممناها بعشر. درواقع 10 روز اول ماه ذیحجه، همان 10 شبی است که باید اضافه شود. این ده شب رسیدن به معرفت و شعور و قربانگاه و رسیدن به درجه حاجی شدن و رسیدن به توحید ناب و خالص و مخلص شدن می‌باشد. زیرا در اعمال واجب حج تمتع به سیزدهمین عمل می‌رسند که خودش جایگاه اربعین و رسیدن به قلب به میم است(13=م=40) یعنی نایل شدن به درجه اربعین و ذیقعدی که فرمود: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. اللهم الرزقنا

*ذیقعد و وجود مبارک حضرت نوح(ع):

حضرت نوح(ع) در حالیکه طولانی‌ترین عمر پیامبری را داشتند اما مردم هدایت شده در زمان ایشان عده قلیلی بودند و ایشان برای هدایت آنها زحمات زیادی کشیدند. و در آخر کافرین مورد نفرین حضرت قرارگرفتند و خداوند دعای حضرت را اجابت فرمود؛ آیه 26 سوره مبارکه نوح(ع): و قال نوحٌ ربّ لا تذرعلی الارض مِن الکافرین دیّارا؛ نوح(ع) گفت: ای پروردگار من هیچ یک از کافران را بر روی زمین(ارض) باقی مگذار. در آیه بعد فرمود: إنّک إن تذرهم یُضلوا عبادک و لایَلِدوا الا فاجراً کفاراً(27)؛ که اگر آنان را باقی بگذاری بندگانت را گمراه می‌کنند و جز نسلی بدکار و ناسپاس زاد و ولد نمی‌کنند. و خداوند اجابت دعا فرمود. و به حضرت دستور ساختن کشتی را داد( آیه 37 سوره مبارکه هود: واصنع الفلک باعیننا و وحینا...؛ و به ساختن کشتی در حضور ما و بدستور ما مشغول شو...) . وجود مطهر حضرت کشتی را ساخت با تفصیلی که در کتاب علم الشین بطور کامل داده شده است. درحالیکه در روی ارض یعنی زمین خشک و دور از آب بود اما حضرت نوح(ع) جانِ کشتی را در،(یا) {یعنی عدد 11} می‌دید ولی مردم دیدِ او را نداشتند. اما او که یقین داشت که کشتی، حقّ الیقین است و محلّ رضای خدا و سفینه‌ی نجات است، هرگز درعقیده‌اش تزلزل نمی‌آمد چرا که او پیامبر اولوالعزم خداست.

و در آیه 38 سوره مبارکه هود(ع) می‌فرماید: و یَصنع الفلک و کلما مَرّعلیه ملأ مِن قومه سَخِروا مِنه قال إن تسخروا منّا فإنا نسخر منکم کما تسخرونَ؛ نوح(ع) کشتی را میساخت و هرگاه گروهی از(اشراف و سران)  قومش بر او عبور می‌کردند، وی را به مسخره می‌گرفتند.( و حضرت در جواب آنها) گفت: اگر شما(امروز) ما را مسخره می‌کنید، مسلماً ما هم شما را همچون مسخره‌ی خودتان، مسخره خواهیم کرد( به هنگام پدیدآمدن طوفان).

نوح(ع) به ساختن کشتی و قوم به تمسخر پرداختند تا وقتیکه از طرف خداوند فرمان عذاب صادر شد: آیه 40 و 41 سوره مبارکه هود(ع): حتی إذا جاءَ امرنا و فارالتّنّور قلنا احمل فیها مِن کلٍّ زوجین اثنین و اهلک الا مَن سَبق علیه القولُ و مَن امن و ما امن معه الا قلیلٌ؛ تا وقتیکه فرمان(قهر) ما فرارسید و از تنور آتش آب جوشید، در آن هنگام به نوح خطاب کردیم که تو با خود از هر جفتی دو فرد(نر و ماده) با جمیع فرزندانت جز آن( پسرت کنعان و زنت) که وعده‌ی هلاکش در علم ازلی گذشته و هر که ایمان آورده در کشتی همراه ببر و گرویدگان به نوح(ع) عده قلیلی بیش نبودند. و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریها و مرسها انّ ربی لغفورٌرحیمٌ(41)؛ { نوح(ع) به پیروانش که 80 نفر بودند، دستور داد شما مؤمنان} به کشتی درآیید تا به نام خدا کشتی هم روان شود و هم به ساحل نجات رسد، البته خدای من صاحب مغفرت و رحمت است.

به امر پروردگار عالم آسمان شروع به باریدن کرد و از زمین هم آب فوران می‌کرد تا اینکه آب همه جا را فرا گرفت و دشمنان یک یک غرق می‌شدند...{ درواقع همه در(یا=11)ی انتخاب خودشان غرق شدند}. تا اینکه خداوند متعال به آسمان و زمین امر فرمود که آب‌ها را در خود ببلعید "یا ارض ابلعی"  آب‌ها فروکش کردند و کشتی روی کوه جودی (که قبر مبارک امام علی(ع) است) به سلامت فرو نشست، آنجا شد دارالسلام. اینجا ساحل نجات تمام بندگان مؤمن خدا قرار گرفت و اکنون وادی السلام نام دارد.

 آیه 44سوره مبارکه هود(ع): و قیل یا ارض ابلعی مائکِ و یا سماءُ اقلِعی و غیضَ الماءُ و قضی الامرُ و استوَت علی الجودیّ و قیل بُعداً للقوم الظالمینَ(44)؛ پس امر شد( بعد از هلاکت کافران) ای زمین آب خود را فرو ببر و ای آسمان باز ایست(از ریختن باران)، آب کم شد و کار پایان یافت وکشتی بر(کوه) جودی( ذیقعد خشکی) یعنی ساحل نجات قرار گرفت و گفته شد دوری( از رحمت خدا) بر گروه ستمکاران باد. امام صادق(ع) می‌فرماید: شنیدم امام باقر(ع) برای عطا حدیث می‌گوید از جمله که می‌فرماید: درازای کشتی نوح(ع) 1200 ذراع و پهنای آن 800 ذراع و بلندی آن به سوی آسمان 200 ذراع بوده است. کشتی، خانه خدا را طواف کرده و بین صفا و مروه نیز هفت بار سعی نموده و سپس بر کوه جودی مستقر شد.( کتاب تاریخ طبری ج6.ص123 و تاریخ بغداد ج 10.ص 46)

پروردگارعالم در دنیا کشتی را برای انسان‌ها قرار داد تا بتوانند در خشکیِ کشتی، به تمام امورِ دنیایی خود برسند و درضمن از خطرات احتمالی در(یا)ی انتخاب خود، در امان بمانند. کشتی از جنس چوب است و چوب همیشه روی آب می‌ماند. جالب توجه اینکه کلمه‌ی عرش یعنی  سقف چوبی، و عرش هم روی آب است{ سوره مبارکه هود(ع) آیه 7: و هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء ...}. کرسی هم از جنس چوب است. گنبد حرم مبارک حضرت رسول اکرم(ص) سبز است و جلوه‌ی گنبد خضرایی عرش است که پیامبر(ص)، صاحب عرش است زیرا پیامبر(ص) فرمود چون خدا آغاز صنع خود را اراده کرد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید، پس نور عرش از من است و نور من از خداست و من، افضل از عرشم...( حدیث هشتم از کتاب جنة العاصمه) و صاحب کشتی نجات همه‌ی بندگان خداست{البته پیامبر(ص) و ائمه(ع) همگی، سفینه نجات هستند}

در صلوات هر روز ماه شعبان امام زین العابدین(ع) می‌فرماید: همه معصومین(ص) همیشه در حال یقین هستند و هرگز بیراهه نمی‌روند. پس همیشه در خشکی ذیقعد ساکن هستند و هرگز تزلزلِ انتخاب ندارند زیرا وجود مقدس معصومین(ص) خود، حقّ الیقین هستند یعنی علم الیقین و عین الیقین در مرحله‌ی تنزّل این عزیزان است و ایشان انسان‌های متقی را به انتخابِ صحیح راهنمایی می‌فرمایند و بندگان خدا را به ورود در کشتی نجات دعوت می‌کنند. ...اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترکها...؛ خدایا درود فرست بر محمد(ص) و خاندان پاکش که آنان کشتی (دریای معرفتند) و روان در اعماق آن دریا( یا دریاها و اقیانوس‌های عمیق دنیا)، هر که در آن کشتی سوار شود(از غرق) ایمن است و هرکه(کشتی را) ترک کند، غرق می‌شود.(مفاتیح الجنان؛ اعمال ماه شعبان)

پس ما باید دائماً دستمان به دامن امام زمانمان باشد تا ما را سوار در سفینه نجاتش کند تا از خطر غرق شدن در دریای دنیا نجات پیدا کنیم. تمام کشتی‌ها با ناخدایی ولایتِ اهل بیت(ص) فقط روی کوه جودی قرار می‌گیرند زیرا همه کشتی‌های وجود ما در بطن کشتی نوح(ع) است که ساحل نجات کشتی او کوه جودی بود که آنجا مرقد مطهرامیرالمؤمنین علی(ع) می‌باشد. به یک جهت که در کنار وجود مبارک حضرت علی(ع)، حضرت آدم(ع) و حضرت نوح(ع) به خاک سپرده شدند که به حضرت نوح(ع)، آدم ثانی می‌گویند زیرا نسل از حضرت و کسانی هست که در کشتی بودند.

نکته قابل توجه: خوب دقت کنید! در جریان کشتی حضرت نوح(ع)، باطن ذیقعد در حقیقت خشکی پس از غرق شدن کافران و نجات حضرت و اهل کشتی پدید آمد و از افراد داخل این کشتی و یک دختر حضرت نوح(ع) در سرزمین کوفه و مخصوص در شهر نجف و روی کوه جودی( که به روایت‌های زیادی قبر مبارک مولا و سرورمان ولایت عظما امیرالمؤمنین علی علیه السلام)  نسل انسان‌ها دحوالارض شد.

*مقام ذیقعد در گنج ولایت امیرالمؤمنین ابالحسن علی بن ابیطالب(ع):

همانطورکه بیان شد در روز 25 ماهِ 11(ذیقعده) سال قمری نقطه خشکی(ارض) روی آب متولد شد و آن نقطه در محلّ زیر خانه خداوند قرار گرفته است. اینجا مبنا و اصل و پایه و اساس و نقطه ثقل از نظر ظاهر خلقت دنیاست و از نظر باطن این نقطه پاک‌ترین و مقدس‌ترین و پرمحتواترین و حامل‌ترین خزانه‌ی اسرار هستی و مهندسی خلقت و آینه‌ی تمام اسماء و صفات و گنج باطنی جسمی و روحی عالم خلقت است که از اینجا عالم دحوالارض شده و اینجا محل اخلاص و گنج توحید و نشانی قل هوالله احد؛ خانه توحید است. حال دقت کنید روی این نقطه به امر خداوند قادر متعال بدست مبارک خلیفه خودش به یک قول؛ حضرت آدم(ع) و حوا(س) خانه خدا ساخته شد. و از بطن این خانه بعد از تشریف فرمایی 124000 پیامبر(ع) وجود مبارک نبأ عظیم؛ ولایت عظما؛ امیرالمؤمنین علی(ع) و در بطن ایشان 11 ذریه نورانی معصومش(ص) قدم مبارک به دنیا گذاشتند. درواقع خانه خدا؛ جسم است و روحش؛ جانِ ولایت؛ وجود مبارک حضرت علی(ع)؛ امیرالامرا؛ امیرالمؤمنین؛ مولی الموحدین؛ اسدالله الغالب است و از وجود ایشان 11 ذریه معصومش(ص) کشیده می‌شوند؛ همان ارواح طیبه امامان معصوم(ص) الی یوم القیامة ظهور پیدا می‌کنند.

خداوند متعال خواست همانطورکه با ظهور خشکی، قدوم مبارک حضرت آدم(ع) و حوا(س) قدم در دنیا بگذارند و در جایگاه صفا و مروه ظاهر بشوند، درواقع ظهور نسل این بزرگواران هم از آنجا به تمام زمان‌ها الی یوم القیامة کشیده شده است یعنی یک جور دحوالارض !

بنابراین ای شیعه! بدان که هرگز امام علی(ع) از مقام خود تنزل ندارد و تجافی نکرده است و او صاحب آیة الکرسی؛ کرسیه السموات و الارض برای همیشه الی یوم القیامت خواهد بود. در اصل اینجا، ساحل نجات و مقام حقّ الیقین مؤمنین است، اینجا خشکی یقین است! هر کس به اینجا برسد دیگر هرگز دچار تزلزل نمی‌شود، اینجا باب الجنّة است . پیامبراکرم(ص)  فرمود: "انا مدینة الجنة وعلی بابها" . اینجا جلوه‌ای از عدد 110 نام مبارکش است؛ او نگهدارنده‌ی حقیقت گنج 4 روی10 است و جان عشرعالم است.

در باطن حقیقت، پروردگار عالم از نور مطهر حضرت علی(ع) ، کرسی و ملکوت 7 طبقه زمین و 7 طبقه آسمان و آنچه بین آنهاست را خلق کرد. همانطور که می‌دانید عرش، روی کرسی است و عرش یعنی سقف چوبی، درواقع حضرت در حالیکه خود، ابوتراب است و ظاهراً در خاک قرارگرفت اما در زیر عرش است که همان سقف چوبی بود و هرگز تنزل مقام ندارد(لحد آقا چوبی است...).

مقام کوه جودی:

پس کوه جودی، نقطه کلمه ارض خشکی است در ظهور دومین خلقت؛ در جلوه صعود در گنج ولایت! زیرا حضرت آدم(ع) و حوا(س) در میعادگاه خانه خدا قوس نزولی را در تکثیر فرزندانشان ظهور دادند. در زمان حضرت نوح(ع) همه‌ی کافران غرق شدند و نسل از مؤمنان و به عدد 80 نفر در کشتی نوح(ع) از فرود آمدن کشتی بر خشکی کوه جودی؛ مظهر جود پروردگار عالم در مجرای قوس صعودی از گنج ولایت عظما؛ حضرت امیرالمؤمنین ابالحسن علی بن ابیطالب (ع) است، تکثیر نسل انجام شده است.

باطن زیارت امام رضا(ع)

تولد نورانی ثامن الائمه ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) در روز 11 ماه11( ماه ذیقعد) می‌باشد یعنی هم طولی و هم عرضی به عددِ 11 است. هم ظاهراً ارض مشهد مقدس جایگاه قبر مبارکش است(ارض؛جسم) و هم باطناً رضای خداست(که رضا روح آن ارض است)! ایشان تنها وجود مبارک معصوم(ص) است که با تولد نورانیش مشتی از تربت بهشت را با خود به زمین آورده است. و اکنون ارض مرقد مطهرش، تربت بهشت است. اوست که اتصال دهنده است؛ مَن فوق الارض و مَن تحت الثری. زیرا با او بهشت اعلا به اسفل(زیر) آمده است. و عالم در شهود مشهد اوست زیرا در محوریّت رضاست که زمین(ارض) جایگاه طواف عالمیان به گرد رضای خدا می‌شود. درواقع وقتی نقطه ارض در بطنش محوریت رضای خدا باشد، همه‌ی عالم و حاجیان به گرد رضای خدا می‌چرخند و طواف می‌کنند نه حول سنگ و خشت!

    (کعبه) سنگ نشانیست که ره گم نشود          حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست.

 به این دلیل است که زیارت مقبول امام رضا(ع) ثواب 70 تا 70 هزار حج عمره و تمتع مقبول را دارد. امام موسی بن جعف(ع) فرمودند: کسی که قبر فرزندم علی(ع) را زیارت کند، پاداش او هفتاد هزار حج نیکو و مقبول خواهد بود( از کتاب چهل حدیث زیارت. من لا یحضره الفقیه ج2.ص 582). امام کاظم(ع) درباره زیارت امام رضا(ع) می‌فرماید: کسی که زیارت کند او را و یک شب در جوار مرقدش بیتوته کند، مانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است( وسائل الشیعه ج14.ص469.ص 335) . و پیامبر اکرم(ص) در ضمن حدیثی که با ذکر نام و بیان فضایل یکایک ائمه معصومین(ص) از آنان خبر داده‌اند در فضیلت محبت و ولایت امام رضا(ع) فرموده‌اند:... و کسی که دوست دارد خندان و با روی گشاده خداوند را دیدار کند باید از محبت و و لایت علی بن موسی الرضا(ع) بهره مند باشد... (بحارالانوارج36.ص269).

جناب شیخ طوسی از حضرت رضا(ع) نقل می‌فرماید که در خراسان بقعه‌ای است، و زمانی خواهد آمد که آن بقعه همواره محلّ رفت و آمد و مطاف فرشتگان می‌شود تا روز قیامت که در صور دمیده می‌شود و قیامت فرامی‌رسد. پرسیدند ای پسر رسول خدا این بقعه کدام بقعه است، فرمود: این بقعه در سرزمین طوس است{عدد ابجد طوس=75 می‌شود که برابراست با جایگاه نام مبارک "امام رضا"(ع)}، به خدا سوگند آن زمین باغی از باغ‌های بهشت است. هرکس مرا در این بقعه زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا(ص) را زیارت کرده و برای او پاداش هزار حج مقبول و هزار عمره مقبول نوشته خواهد شد و من و پدرانم روز قیامت شفاعت کننده‌ی او خواهیم بود( اصول کافی و کتاب شیخ صدوق)

پیامبر(ص): بزودی پاره‌ای از تن من در خاک خراسان دفن می‌شود، هیچ مؤمنی او را زیارت نمی‌کند مگر آنکه خداوند عزّوجلّ بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام می‌گرداند( بحارالانوار:1/31/102)

همانطورکه بیان شد عدد 11، آدرس خداوند است برای بندگان. از جمع عدد 1؛ شروع سال قمری تا ماهِ 11(ماه ذی القعده) برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّ جلاله(=66) است. از جمع روز اول این ماه تا روز 11 هم که می‌شود روز میلاد پر نور آقا و سرورمان ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)، یک تا 11 جمع و برابر نام مبارک الله جلّ جلاله(=66) می‌شود. و اگر دو تا 66 را کنار هم بنویسیم 6666 می‌شود یعنی تمام باطن آیات قرآن. و همانطورکه می‌دانید شبانه روز در 4 تا 6 تا است یعنی 24 ساعت. عدد 24، عدد جامع است و انسان با رضا به جامع جمیع نعمت‌های دنیا و آخرت می‌رسد. درواقع روزِ 11 ماهِ 11( 11/11) جمع کننده تمام عالم است و حقیقت قرآن و گنج خلقت و اسرار و آدرس توحید ناب و خالص پروردگار عالم! اگر عدد 11 را در 11 ضرب کنیم 121 می‌شود برابر نام مبارک "سبحان" و ذکر مبارک "یاعلی"(ع). و اگر عدد 11 را با 11 جمع کنیم 22 می‌شود برابر جایگاه موضعی کلمه "طلا" و "عبد " و "صد".

یادآوری می‌کنم که عدد ابجد نام مبارک علی رضا=1111و همچنین عدد ابجد کلمه ظهور=1111 می‌شود(جالب است که عدد ابجد اینترنت هم 1111 می‌شود)!

باطن شروع ماه محرم به وجود امام حسین(ع) و تمام شدن ماه صفر به شهادت امام رضا(ع)

چرا آخر ماه صَفر یعنی  صَفرِ آخرتی به شهادت امام رضا(ع) تمام می‌شود؟! درواقع خوشا عمری و عملی که در آخرین لحظه عمر دنیای ما، مُهر قبولی امام رضا(ع) را بگیرد، آنگاه حسابش پاک و آمرزیده و مورد غفران خداوند قرارمی‌گیرد. چنانچه می‌دانید در قبر هم دست و پای ما را رو به امام رضا(ع) دراز می‌کنند، چون اعمال  باید حساب پس بدهند. الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون(سوره مبارکه یس؛ آیه65).

پس اگر دقت کنید دو وجود مبارک به نام ذیقعد معنی شد: یک عاشورای عمر به نام اباعبدالله الحسین(ع) و دوم امام رضا(ع) به حقیقت مشهد عمل. از تربت این دو بزرگوار مُهر درست می‌کنند و ما برای خداوند روی این مهر سر به سجده بندگی می‌گذاریم. راستی مُهر یعنی چه؟! پس دو امضا احتیاج داریم: 1) مُهر طهارت از ابا عبدالله الحسین(ع)؛ خامس آل عبا(ص) از مجرای خمس. همانطورکه عمل بدون مُهر رضا قبول نبود چون روح نداشت، عمل بدون خمس هم قبول نیست چون اصلا تا عمل ورود در حیات ولایت و قرآن عزیز و طهارت نداشته باشد، آدرس توحید و رضای خدا را ندارد یعنی نه روح دارد و نه جسم. پس نماز بدون خمس، باطل است، روزه و حج، بدون خمس باطل است. باب بهشت؛ باب الخمس و باب الرضا(ع) است.  2) رضای خدا در مجرای حجّتش امام رضا(ع) است. این دو مُهر سبب نجات شیعیان است و قبولی اعمالشان در دنیا و آخرت به شرط مهدویت است. اللهم عجل لولیک الفرج

چراکه این دو بزرگوار در عددِ ولایت و معصومیت به عدد 8 یعنی ثامن و در ریشه‌ی ثمن هستند: امام حسین(ع)؛ جمع عدد ولایی و معصومیتشان 8 می‌شود(ایشان امام سوم و معصوم پنجم هستند؛8=3+5) و امام رضا(ع)؛ امام هشتم هستند. و عدد 8 در مبنای 2 می‌شود 1000 یعنی رسیدن به اسم ذات اقدس الهی؛ غنی( 1000=غ که غین خوانده می‌شود و اگر حروفش را جابجا کنیم، اسم مبارک غنی می‌شود).

پس هر کس این دو مُهر را داشته باشد هم قبول عدد 20 درگاه الهی است{ اگر اعداد 1 تا 20 را با جمع کنیم 210 می‌شود برابر با عدد ابجد نام مبارک "امام حسین"(ع)} و هم در نعمت به نعیم الهی غنی می‌شود. و در جمع عدد 1 تا 8 به عدد 36 می‌رسیم که برابر با جایگاه عددی حروفِ میم است که عدد ابجد میم=90=ص است پس به چشمه صاد می‌رسیم که چشمه‌ی رحمت الهی است. از آنجا که پایه‌ی 90، عدد 9 است پس درحقیقت باطن نُه، عدد هشت است و ثمن الهی! حالا خوب دقت کنید که پایان زندگی یک انسان مؤمن به چه نمره و درجه و نعیمی واصل می‌شود. درواقع به برکت آیه شریفه رضی الله عنهم و رضوا عنه می‌رسد.  فرزند مطهر امام رضا(ع)، نهمین امام شیعیان است و امام حسین(ع) با 9 ذریه نورانی در بطنش بدنیا آمده است، پس هر دو وجود، صاحب عدد 9؛ سلطان اعداد هستند.

امام جواد(ع)؛ یازدهمین معصوم(ص):

نکته قابل تأمل این است که شهادت امام جواد(ع) آخر ماه ذیقعد( یعنی یازدهمین ماه سال قمری) است. و حضرت جواد(ع) معصوم 11 و امام نهم شیعیان می‌باشد، پس جمع عددی ولایی و معصومیت حضرت 20 می‌شود(11+9). بنابراین وجود مبارک امام جواد(ع)، جلوه‌ای از عدد ابجد(20=ک) و جایگاه عددی(11) حرفِ ک است! او ذیقعد جودی باطن گنج ولایت 14 معصوم(ص) در بلوغ 9 قوس صعودی الی یوم القیامة است. ایشان در سال 220 هجری قمری در سنّ 25 سالگی بدست معتصم عباسی(لعنة الله علیه) به شهادت رسید. عدد 220، عدد متحابه است و در عالم 11 مقسوم دارد و برابر عدد ابجد کلمه دایره و طاهره است! و عدد 25؛ جایگاه کلمه حمد و جایگاه کلمه کُن (امر ایجادی پروردگار عالم) است که حضرت اتصال دهنده به ماه 12(ذیحجه) است!{مباحث عددی دیگرپیرامون وجود مبارک امام جواد(ع) در فصل 4و 7و 10 همین کتاب در قسمت تعریف عدد 14 و 17 و 20 آمده است}

امام حسن عسکری(ع)؛ یازدهمین امام(ع):

وجود نورانی امام حسن عسکری(ع)، سیزدهمین معصوم(ص) و یازدهمین امام(ع) است که جمع عدد ولایی و معصومیتشان 24 می‌شود(24=11+13) و عدد 24، جامع جمع همه‌ی اسرار و اظهار(آنچه می‌خواهد به ظهور برسد) و انوار مشعشعه از همه‌ی شمس‌های وجود و اقمار ظهور است! و عدد 24، عدد جامع همه‌ی اعداد است پس وجود مبارک آقا(طبق حدیث محی الدین عربی)، جامع جمیع المفاخرالشاهد لارباب الشهود است. جمع الجمع ظهور اسمائی و صفاتی و مظهر احاطه وحی و انوار سماوی و ارضی، متجلی شده است! (24 برابر با عدد ابجد کلمه وحی و احاطه و کُدِ هستی است). بنابراین تمام زیبایی‌های گنج توحید پروردگار عالم، به نام مهدویت از دامن وجود مبارک امام حسن عسکری(ع) به تولد مولود موعودش ظهور پیدا می‌کند.

*صاحب عدد 11؛ حضرت فاطمه زهرا(س)

درواقع تمام معانی که این حقیر تا اینجا بیان کردم، در جانِ وجود خانم فاطمه زهرا(س)، به مفهوم ظاهر و باطن، اول و آخر آشکار می‌شود. حضرت زهرا(س) تنها کسی است که در دنیا این ظهور را به همه‌ی عالمیان عنایت فرمود! چراکه زمانیکه خانم(س)، حمل امام حسین(ع) را داشتند صاحب عدد 11 بودند زیرا یک؛ خودِ خانم + حامل امام حسین(ع) به عدد 10{ 1 خودش+9 ذریه معصوم(ص) در بطنش } می‌شود 11  و عدد 11، برابر با کلمه‌ی دوا(یکی از اسماءالله است؛ یا من اسمه دوا و ذکره شفا). پس خانم(س) به عدد 11(ب=2=1+1)، داروی همه‌ی دردهای دنیا و آخرت را به بندگان خدا داد و خود، واسطه‌ی خلقت است چنانچه عدد کلمه یا=11 می‌باشد و هر کس بخواهد حاجت خود را از خداوند درخواست کند باید با حرف "یا" یعنی عدد 11 که درواقع واسطه، حضرت زهرا(س) است، آن را بیان کند. {حالا هم هر جا که مراسم روضه خوانی باشد(حتی برای امام حسین علیه السلام) روزِ آخر مراسم، درِ خانه حضرت زهرا(س) می‌روند تا کامل حاجت روا شوند؛ هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها صلوات الله علیهم اجمعین }.

*{ نکته مهم: اتصال به مقامات الهی با کلمه "یا" است و در واسطه و رابطه با حرف "یا" متصل می‌شویم. چنانچه اگر عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(=92) صلی الله علیه و آله را با علی(=110) علیه السلام جمع کنیم، 202 می‌شود(202=110+92) که برابر با عدد ابجد کلمه رب است. و اگر بخواهیم اتصال پیدا کنیم باید بگوییم: یا رب که عدد ابجدش 213 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک زهرا سلام الله علیها است!

باید توجه داشته باشیم که عدد ابجد نام مبارک محمد(ص)=92 است که جمع ارقامش 11 می‌شود(11=2+9) و عدد ابجد نام مبارک حضرت علی(ع)=110 است که اگر صفرش را برداریم می‌شود 11، جالب توجه است که جایگاه عددی( یا موضعی) هر دو نام مبارک 38 است که جمع ارقامش(8+3) می‌شود 11 و اگر ارقامش را  در هم ضرب کنیم(8×3) می‌شود 24 که عدد جامع است و برابر با تعداد کلّ سوره‌های مبارکه قرآن کریم است. 

 

*عدد 11 ؛ دو تا یک کنار هم!

عدد 11 درواقع دو الِف کنار هم است و عدد ابجدی الف نیز یک است( در خانه اگرکس است  یک حرف بس است) همین قدر که قامت انسانی در الف جلوه می‌کند، اگر الِف شد، همه را دارد! چون اَلِف اگر اَلْف خوانده شود همان 1000 است که برابر با عدد ابجد حرفِ(غ ) است که غین همان حروف غنی می‌شود. پس ما آمده‌ایم الِف وجودمان را به الْف برسانیم تا غنی شویم و از دنیا برویم. دنیا برای انسان مؤمن، تجارتخانه‌ی الهی است که آخرش تمام هستیِ خود را به خدا بفروشد و فنای الی الله شود و در معنی به هو(=11) برسد!" إنّ الله اشتری مِن المؤمنین اَنفسهم و اَموالهم بِأنّ لهم الجنة...؛ همانا خداوند خریداری کرده از مؤمنان جان و مال ایشان را به بهای بهشت...(آیه 111 سوره مبارکه توبه). پس از وحدت وجود باید برسیم به کثرت تمام مقامات بندگی و عزت‌ها و درجات و رضایت حجت خداوند، یعنی برسیم به یک باضافه 1000، یعنی به رضای خداوند متعال برسیم.

*دیگر اینکه عدد 11، دو تا یک است اما معنایش الواحد لایصدر الا الواحد است؛ او یکی است که همتا ندارد و ظهورش الِف است که تمام خزانه‌ی خلقتی را در بردارد و اوّل است، همه‌ی گنج حروف و اعداد و کلام و نور و اسماء و صفات و مظهر جلوه ذات اقدس احدیت! و آن الِفی است که بضاعتش؛ اَلـْف و نطقش؛ همزه‌ی مؤلفه(ظهور نوشتاری و افشای مقاماتِ الِف) است. پس در اسرار خلقت خداوند با اشاره هو، آنچه هو می‌خواهد را نشانه می‌گیرد!

*عدد 11 شامل دو رقمی است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند زیرا تمام عالم بین دو تا یک قرار دارد و همه در طواف یکِ توحید هستند( انّا لله و انّا الیه راجعون، از یک خدا آمده‌ایم و به یک او برمی‌گردیم). پس آدمی بین دو یک خلق شده است؛ روزی که از او آمدیم، یک بدنیا آمدیم و روزی هم که به دیار باقی می‌رویم، یکه و تنها می‌رویم!

براستی این تناسب اعداد و حروف، پرده ظاهر را از هر چیز کنار می‌زند و باطن‌ها را نمایان می‌کند. فاصله بین این دو یک، بسیار اسرار است! تمام آن سعی صفا و مروه است. شاید آن هفت بار سعی، پرده برداشتن از هفت باطن وجودی خودمان است که به هفت دریای نور وجودمان برسیم. تا به سرچشمه زلال عشق و بندگی دست پیدا کنیم. که به آن بگوئیم: زم زم( به معنیِ بِایست!) و اسماعیلِ عمل خود( آنچه که حبّ دنیایی است) را برای رضای خدا قربانی کنیم!

این همان حج و طواف واقعی است که هر لحظه به گرد رضای خدا در تمام اعمال شبانه روز، مطوّف شویم. آنگاه فاعل حج، یعنی حاجی شویم. خوب دقت کنید که عدد ابجد کلمه حج=11 است که برابر با عدد ابجد هو می‌باشد! پس همه بندگان خدا چه به حج ظاهری بروند و چه نروند، در فعل بندگی خود در دنیا به درجه رفیع حاجی می‌رسند تا در اشرف بودن مقام خلقت خود نزد پروردگار خود شاکر باشند و به حقیقت 11 که عدد هو است، برسند.(حج=هو=11)

عدد ابجد کلمه حاجی=22 می‌باشد که درواقع برابر جایگاه کلمه طلا و نام مبارک یاهو است زیرا حاجی باید 2 تا 11 تا را بگیرد تا مقام حاجی را دریافت کند(22 می‌شود 2 تا 11تا): کلمه حج بخودی خود عدد 11 یعنی آدرس الله تعالی جلّ‌جلاله است اما حاجی باید انتخاب کند؛ الله ولی الذین آمنوا، آنگاه خداوند به او عنایت می‌فرماید؛ یخرجهم من الظلمات ال النور و مقام حارا دریافت می‌کند. حرفِ (یا=11) حرف انتخاب بود، پس می‌رسد به (یاهو) و به عدد 22، آنگاه خالص شده و به درجه طلا یعنی 40 می‌رسد که اربعین است و زنده حقیقی می‌شود و به ینابیع الحکمة می‌رسد.

* دقت کنید که عدد 11= هو است پس هر عملی با وصل شدن به اصل که توحید است، هویّت پیدا می‌کند! عدد 11، هویّت همه‌ی مخلوق است و هدف، رسیدن به این هوییت می‌باشد و خداوند بندگانش را در صورت مکلف شدن یک بار به خانه خودش دعوت می‌کند تا به هویّت خودشان در دنیا برسند؛ آنجا عالم قرب است برای زمینیان !

*درواقع عدد 11 در مقامات عددی، عدد اول است چون جز به خودش به هیچ عددی قابل قسمت نیست. نکته جالب اینجاست که از عدد 1 تا 30(که تمام قرآن 30 جزء است)، 11 عدد اول است:

1، 2، 3، 5، 7، 11، 13، 17، 19، 23، 29 { در 9 عددِ یک رقمی، 5 عدد اول داریم! و عدد 19؛ نهمین عدد اول است} خوب دقت کنید! یعنی چه؟! و اگر این 11 عدد را با هم جمع کنیم 130 می‌شود که جالب است برابر با جمع عدد ابجد و جایگاه حروفِ کاف است(130=29+101) که قبلا بیان شد. و همچنین برابر با عدد ابجد کلمه "عین" و  کلمه" سلم" است یعنی باطن اسلام و همه‌ی چشمه‌های رحمت الهی از باطن قرآن است. و در تلاوت قرآن مجید 11 سکته داریم که واجب است در آن قسمت مقداری مکث کنیم!

*مقام یک به عدد در مقابل یک به حروف

1-اینجا حقیقت بزرگی که شاید همان نباء عظیم باشد آشکار می‌شود که تمام محتوای کلّ خلقت که شروع آن " انـّا لله " و پایانش " انـّا الیه راجعون " است، از یکِ ذات اقدس الهی شروع و به یکِ ذات اقدس خودش پایان می‌یابد. اولین حقیقتی که باید همه‌ی مخلوق(مخصوص انسان) به آن واقف شود اینست که از یکِ ذات اقدس احدیت پروردگارعالم، خلق شدیم و آنگاه در دنیا به مقام حرفِ " و" می‌رسیم و در بازگشت به آن ذات اقدس احدیت مرجوع می‌شویم؛ رسیدن به معرفتش که غایت العارفین و نهایت الدرجات و منتهای آرزوی آرزومندان است؛ مقام "عند ربّهم یرزقون" و "عند ملیکٍ مقتدر" و مقام "یرفع الدرجات" است. زیرا که باطن آن دو قوس می‌باشد. یعنی از قوس نزولی که به دنیا آمده‌ایم و از قوس صعودی راجعون به مقصد که همان مبدأ آفرینش الله باریتعالی است، می‌رسیم.

شاید فکر کنیم این کلام فقط برای اول و آخر عمر ما در دنیاست! درحالیکه به هر نفس ما که فرو می‌رود و دوباره بازمی‌آید و در هر لحظه عمرمان، کلمات مبارک اِنّا لله و اِنّا الیه راجعون بر ما جاری و ساری است. و هر لحظه ما روی عدد 6 و حرفِ و هستیم. و آنچه خداوند به ما ارزانی فرموده برای هر لحظه، برای تا آخر عمر و الی یوم القیامة دحوالارض می‌شود. حال ببینید هر نفس چقدر ارزش دارد و عمر گرانمایه چگونه می‌گذرد؟!

آیا جالب نیست که خداوند فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. و این جمله نورانی 6 نقطه دارد و 20 حرف است که برابر با عدد ابجد حرف کاف(ک) است و درواقع خداوند به کلّ جمله برای بندگانش کافی است[1]. و عدد ابجد این جمله نورانی 551 می‌شود که جمع ارقامش 11 ؛ برابر با نام مبارک هو است.

 و عدد 551 برابر با عدد ابجد کلمات "قانت" و "قیامت" و همچنین برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "ناشر" و "متعالی" است. بدانید که با این کلمات نورانی، نشر همه عجائب خلقت و نشر همه عجائب آخرت ظهور می‌کند و در جمع همه‌ی ظهورها نشان از خداوند تعالی است که بنده‌ی مؤمنش را متعالی می‌فرماید و در جایگاهِ متعالی(=74) که برابر با عدد ابجد اسم سید می‌شود؛ با انتصاب به رسالت و ولایت چهارده نور مقدس(ص) در بهشت رحمتش جای می‌دهد! 

2-دیگر مقام باطن خانه‌ی خدا. یعنی توحید محض که ظهور اعمال حج است و عدد ابجد حج= 11 که دو تا یک است و حقیقت طواف، رسیدن به قرب ذات اقدس ِ هو می‌باشد(پس به هو نمی‌رسیم مگراینکه درطواف رضای او بچرخیم)؛ این دو تا یک از یک نظر هرگز با هم جمع نمی‌شوند زیرا که یکی از آن‌ها حرف ِ الف است و دیگری عددِ یک و همیشه حروف به گرد اعداد که روح حروف هستند در طوافند زیرا عدد، ثابت است و ذات اقدس الهی، کفواً احد است. عدد 11 برابر با کلمه‌ی دوا است پس تمام این منظور، رسیدن به یا من اسمه دوا و ذکره شفا است.

و از نظر دیگر اگر دو تا یک باهم جمع شوند، 2 می‌شود(2=1+1) که برابر حرف "ب" است که وجود مقدس مولی الموحدین علی(ع) ظهور تولد مبارکش در خانه توحید و ظرف وجودش، باء بسم الله است و نطق الله عالم که به وجودش، دیوار حجاب ِ سکون اسرار الهی از خانه‌ی خدا تا قرب هو شکافته شد و به نطق اسرار که به صورت کتابت قرآن با صدا و حرکات در نوشتاری و به خواندن و عمل و ظهور انوار ظاهر و باطن به وجودش جلوه‌گر‌شد.

حال اگر این دو تا یک را به حروف در نظر بگیریم، در جمع می‌شوند 60: 

(یک=30)+ (یک=30)=60 که برابر با حرف س یعنی میزان است و قلب قرآن و قلب عالم امکان است. پس می‌توان گفت وقتی در عرض زندگی با اعمالمان( که مطابق با کلام الهی باشد) به باطن 11 رسیدیم، درواقع به هوئیت انسانی خویش نائل می‌شویم!  درواقع ما در حرفِ س بدنیا آمدیم که ثانیه است که به عدد 60 ثانیه؛ یک دقیقه و 60 دقیقه، یک ساعت می‌شود و خلاصه ظرف زمان و اُمّ الزمان است که برابرعدد ابجد نام مبارک ام ابیها(س)؛ مادر روحانی عالم است و قرآن عزیز به حرفِ س تمام می‌شود و سین، مقام انسانیت ماست. پس باید عمر ما هم درعمل به سین تمام شود تا میزان عمل ما با اهل بیت عصمت و طهارت و حجت خداوند؛ امام زمانمان(ص) میزان قرار بگیرد. اللهم الرزقنا

3-ماه مبارک رمضان هم، در بین دو تا یک قرار دارد. شرح کامل آن در قسمت زیرآمده است: 

*ماه مبارک رمضان در بین دوتا یک

خداوند کریم دربین ماه‌های سال قمری، ماه رمضان را سیّدِ ماه‌ها قرارداد(ماه نهم) که شروع و پایان ِاین ماه، بین دو تا یکِ مهم قرار دارد: روز اول ماه که باید به یقین، نیت روزه‌ی اول ماه شود و اگر با شک، نیت شود و بعد معلوم شود که آخرماه شعبان است، روزه حرام می‌شود(به همین دلیل، اگر مطمئن نباشند باید نیت یوم الشّک ‌کنند). پس ماه رمضان با شروع یک، جواز ورودی از باب الله را به مؤمنین می‌دهد. که همان باطن قرآن مطهر از ورودی سوره‌یمحمد است که درواقع جان ِ30 جزء قرآن است. و روز آخر هم، باید به یقین وارد روزِ اول ماه شوال شود و آن، عیدفطر است و اگر کسی روزعید فطر را به شک روزه بگیرد، حرام است.

بین این دوتا یکـِ حرام، باید تمام ماه را روزه بگیریم که درواقع روزه‌ی اصلی، روزه از گناه است پس ماه رمضان حریم دارد. روزه واقعی یعنی گناه نکردن! یعنی کمال از حیوانیت به حقیقت انسانیت رسیدن، و حقیقت روزه یعنی انسان کامل.

همان‌طورکه انسان در بدو تولد پاک از گناه به دنیا می‌آید و تا بلوغ احکامی، خداوند او را پاک قرار می‌دهد و بی‌گناه است اما از روزی که به سنّ بلوغ می‌رسد و رعایت احکام بر او واجب می‌شود باید با نیت صحیح و اطمینان قلبی و ایمان کامل، بنده و عبد و مطیع خالصانه‌ی پروردگارش شود.

درواقع ورود به شهرالله پیدا می‌کند که حقیقتِ روزه باید شامل حالش شود و تا روزیکه عمرش تمام می‌شود، هرگز افطار به گناه نداشته باشد و دوباره با همان پاکی که بدنیا آمده از دنیا برود. البته پاکی از دنیا رفتن با پاکی متولدشدن، بسیار تفاوت دارد و قابل مقایسه نیست! چراکه پاکی بدنیا آمدن برای کافر، یهودی، مسلمان و تمام ادیان است اما پاک از دنیا رفتن، مخصوص انسان‌های خالص و مخلصی است که راهی جز بندگی خدا و پیروی امام زمانشان انتخاب نکردند نکردهندنکردهند و دیندار از دنیا رفتند و توفیق بزرگی یافته‌اند.(اللهم الرزقنا)

پس برای اینکه دو روز اول وآخر عمر شبیه هم باشد(پاک از گناه باشیم) باید تمام عمر، گناه نکرده باشیم مثل معصومین(ص) که هرگز در دنیا افطار به گناه نداشتند و همه، روزه(ازگناه) از دنیا رفتند و آن سرا برای ایشان عید فطر است(خوشا آنان که دائم در نمازند). درواقع ما معصوم نیستیم اما انشاءالله با توبه، تطهیر شده باشیم.

پس قرآن، باطن ماه رمضان است و تماماً مطهر است. به همین دلیل غذای روحانی ماه رمضان، قرآن می‌باشد و باطنش مقام حج است{ درادعیه ماه رمضان مرتب از خداوند کریم می‌خواهیم: اللهم ارزقنی حجّ بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کلّ عام... چرا که دو تا 1 کنار هم عدد11 را نشان می‌دهد که برابرحج است اما این دو تا یک هرگز با هم جمع نمی‌شوند زیرا یک به واقع در خانه خدا حقیقت وحدانیت پروردگارعالم است و الف، وجود مقام چهارده نور مقدس(ص) که طواف در حقیقت مقام مقدس عبودیت و بندگی و طواف واقعی و جان حج را دارند.

بنابراین در عدد 11، یکِ اول؛ توحید و یک دوم؛ حرفِ الف است یعنی نبوت است{شکل حرفِ الف بصورتِ یک است(ا)} اما ظاهر نوشتاری هر دو( یک؛1 و الف؛ا) مثل هم است(1ا) حال اگر یکِ سوم(که ولایت است) کنارش بیاید، می‌شود 111 که برابر عدد ابجد حروفِ الف است که دوباره باطن حروف را افشا می‌کند. درواقع نبوت، نگهدارنده‌ی توحید؛ کلمه مبارک لا اله الا الله  و ولایت، نگهدارنده نبوت و توحید است!}. برکات نزولش قدر و حقیقت قدر، تمام قرآن عزیز است و ظرفِ قدر، قلب وجود مقدس امام معصوم(ص) است که همه‌ی 14معصوم(ص)، حقیقت روزه و ظرف کلّ قرآن کریم هستند. و شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد.

 

 

11   1

درواقع 11 ماه در کنار 1 ماه رمضان می‌شود 111، آن‌گاه عید فطر می‌شود یعنی رسیدن به گنج فطرت که همان، الفِ وجود است. 

 

 

111

 

 

 

برای همه‌ی ما انسان‌های گنهکار فرصتی است تا در بین دو یکِ مقدس ماه رمضان، به حقیقت قدر و به عمل به باطن قرآن کریم و گرفتن نمره‌ی یکِ بندگی از امام زمانمان که خود، درجه یکِ عالم و حجت خداست، به 111 یعنی الف وجود خود برسیم، اینجا مقام تقرب و تکرّم است.

پس قرآن هم باطن روزه است و بین دو تا یک قراردارد که متذکرشدم و خودِ قرآن، قامت الف انسان کامل است پس می‌شود111(الف). و خداوند کریم می‌فرماید:لا یمسّه الّا المطهّرون.

عدد ابجد کلمه رمضان=1091 است که در جمع ارقامش 11 می‌شود(11=1+9+0+1 و 11=هو=دوا  که درواقع دوای عمرِ ما، روزه است که حقیقت رمضان می‌باشد). و عدد 1091 معنا می‌شود به 1000+91:  1000، بلوغ کامل تمام اعداد است که برابر عدد ابجد حرف"غ" می‌باشد و حروفِ غین همان حروف غنی؛ اسم مبارک پروردگار عالم است .91، برابر عدد ابجد کلمه "کامل" و "کمال" است یعنی خداوند غنی بذات، ماه رمضان را بالاترین بلوغ به کمال رسیدن برای بندگانش قرارداد، ضمن اینکه در این ماه نزول بالاترین معجزه‌ی عالم؛ قرآن به بالاترین ظرف تطهیر عالم؛ قلب انسان کامل؛ امام زمان ولی الله الاعظم اباصالح المهدی(عج) است که ایشان، حقیقت قدر هستند. 

جایگاه عددی کلمه رمضان=74 است که جمع ارقامش 11 می‌شود(11=4+7 که 11=هو=حج=دوا) که برابر با عدد ابجد کلمه دلیل و سید می‌باشد(74=دلیل=سید) . پس ماه رمضان سیّد همه ماه‌های سال است زیرا نامش در قرآن آمده { آیه 185 سوره مبارکه بقره: شهر رمضان الذی اُنزل فیه القرآن هدیً للناس و بیّناتٍ مِن الهدی و الفرقان} و نهمین ماه سال قمری است. و هم دلیل به حقیقت حج و هو و قرب و قبولی و به عید فطر رسیدن است!

*11؛ یک و یک در قرآن مجید:

 اول قرآن کریم، جزء یک است و جزء آخر قرآن، عددِ30 را به خود گرفته است(جزء30) و 30 ، برابر با عدد ابجد حروف "یک " است. درنتیجه از جزءِ آخر هم به یک می‌رسیم!

پس قرآن در30 جزء جمع می‌شود و 30 جزء در یک جلد ظاهرمی‌شود و جزءِ آخر، تمام کننده‌ی یک می‌باشد (مظهر بقیة الله الاعظم؛ ویُتمّ نوره و لو کره الکافرون). بنابراین قرآن عزیز با یکِ عددی شروع و به یکِ حروفی تمام شده است. 

ازطرف دیگر در قرآن کریم، اولین سوره مبارکه حمد است( به عدد سوره یک) که در نوشتاری فتح الفتوح کتاب الله یعنی کلید قرآن است و آخرین سوره مبارکه از نظر نوشتاری، ناس است که عدد ابجدش برابر کلمه الف است (ناس=111=الف) و عدد ابجد حرف الف، یک است، پس اول قرآن شروع به یک ِ عدد است و آخر به حروفِ الف، که در مقام یکِ حروف(عدد ابجد حرف آ برابر با 1 است). پس در شکل ظاهر، 2 تا 1 کنار هم، 11 ظاهر می‌شود{درحالیکه این دو تا یک با هم جمع نمی‌شوند چون اسم و مسمّای اسم، ظاهر و باطن است. الف، جسم حروف است و عدد یک، روح آن}. خوب دقت کنید! در شروع، با لفظ وارد می‌شویم و در پایان باید با عمل روحانی، خارج شویم تا به جان قرآن برسیم.

و از طرف دیگر: قرآن کریم با حرفِ الف در باطن عدد یکِ سوره مبارکه حمد، شروع و با الـْفِ( عدد 1000) سوره مبارکه ناس(یعنی همه‌ی جمعیت مردم) که برابر 111 است، تمام می‌شود و درواقع به عدد می‌شود: 1+1000= 1001 یعنی تمام گنج و خزانه اسرار و اسماء الحسنی و حروف و مقامات گنج ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی.

عدد 11؛ باب الله:

جمع ارقام 11 برابر 2=ب است که حرفِ ب؛ مفتاح و کلید مطلع فجر گنج قرآن، باب معنا و ملکوت اسرار را در انقلاب معنا از دنیا تا بطن نعمت‌های بهشتی و قرب الهی و بالاترین مقام انسانی از عالم اسفل السافلین تا اعلاعلیین، به نام باب الله و باب الجنه رمزگشایی می‌فرماید. پس 11 می‌شود 2 تا لنگه در(باب) و باب الله؛ وجود ائمه طاهرین(ص) هستند که قرآن ناطق می‌باشند!

 در مقام نزول از 1 (ولایت ناطق؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمدیم و به 1 (عمل به آیات قرآن؛ ولایت صامت) برمی‌گردیم: انّا لله و انّا الیه راجعون و جانِ قرآن هم در بین یک و یک است. {1 به عدد: اولین سوره مبارکه؛ حمد( باطن وجود مبارک ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین) و یک به حروف: عدد ابجد اسم آخرین سوره مبارکه؛ ناس=111 برابر الِف است[2] (باطن عمل به آیات قرآن مجید)}

 

11   1

 پس مبنای ظهور خلقت در دایره عالم، عدد 11 می‌باشد. و شروع کمان از 1 شروع و به 11 ختم می‌شود پس آنگاه در جمع(11+1)، عدد 12 حاصل می‌شود یعنی دوا،زده شد.

 

 

1+11

=12

 

 

 

 

 

 

تمام قرآن 12 قسمت می‌شود که هر قسمت 10 حزب دارد؛ رویهم می‌شود 120 حزب! و 120 برابر است با عدد ابجد نام مبارک احسان خداوند و برابر حروفِ سین است که قرآن با حرفِ س تمام شده و با حروف سین قسمت بندی شده و قلب قرآن عزیز، سوره مبارکه یس است و تمام قرآن مقام آل یاسین(ص) است.

از طرفی اگر 1 و 11 کنار هم قرار گیرد؛ 111 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه ناس است و قرآن مجید به سوره‌ی مبارکه‌ ناس تمام می‌شود. و 111 برابر با عدد ابجد الِف است. پس درهمه گنج خداشناسی و قرآن شناسی به یک حرف می‌رسیم و آن هم الف(=111) است. و عالم دنیا در ضریب این 3 تا یک است؛ یعنی در ضریب 3 ظاهر می‌شود یعنی توحید، نبوت و ولایت( چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین)الی یوم القیامة!

*11=ک(کاف)

در حروف الفبای ابجد در عدد 11 به حرفِ ک می‌رسیم( جایگاه عددی حرفِ ک=11) که کاف خوانده می‌شود و یکی از اسماء الحسنای مبارک الهی کلمه کاف است و خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: الیس الله بِکافٍ عبده؛ آیا خدا برای شما کافی نیست؟!( سوره مبارکه زمر؛ آیه 36) بطورکلی بیان شده آیا خدا برای بنده‌اش( در تمام امور) کافی نیست؟! درواقع در آیه بعد می‌فرماید: و مَن یهد الله فماله مِن مضلّ ألیس الله بعزیزٍ ذی انتقام؛ پس اگر هر که را خدا( بوسیله رسول و امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین) هدایت کند، هیچ گمراه کننده‌ای نمی‌تواند او را گمراه کند زیرا در مجرا و یا پناه کاف قرار گرفته ‌است خداوند او را کفایت می‌کند زیرا خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است. که به صورت سؤالی می‌فرماید آیا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام نیست؟!

و در سوره مبارکه بقره( آیه 208) کلمه " کافّه" را فرموده است: یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافـّة و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنّه لکم عدوٌّ مبینٌ؛ ای اهل ایمان همگی در عرصه تسلیم و اطاعت خداوند درآیید که برای شما کافی است. و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او نسبت به شما دشمنی آشکار است.

و در سوره مبارکه توبه( آیه 36) 2بار کلمه کافه آمده است و خداوند به شماره‌ی ماه‌ها در مقام زمان به 12 ماه اشاره می‌فرماید که 4 ماه آن حرام است(إنّ عِدّة الشهور عندالله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله یومَ خلقَ السموات و الارض مِنها اَربعةٌ حُرُمٌ ذلک الدینُ القیّم فلا تظلموا فیهنّ انفسکم و قاتلواالمشرکینَ کافّة کما یقاتلونکم کافة واعلموا انّ الله مع المتقینَ). دقت بفرمایید که حقیقت کفایت پروردگار عالم در همه‌ی ساعات و دقایق و ماه و سال باید آشکار شود و انسان مؤمن خود را دائماً در محضر خداوند ببیند( در هر سن و در هر موقعیتی که دارد. و قتال و جنگ در عرصه زندگی به یک صورت باید در منطق قرآن و در دستورالعمل خالق یکتا باشد). زیرا هرگاه او را پشتیبان خود دیدی و به او توکل کردی و به دستور او مبارزه کردی، بدان که او برای تو کافی است چه فاسد را بکشی و چه کشته شوی، آنگاه در پناه او زنده و حی می‌شوی و در نزد خودش به مقام کاف می‌رسی. و خداوند فرمود: اعلموا أنّ الله مع المتقین؛ بدان اینکه خداوند با پرهیزکاران است. {بواقع گاه باید مال و نفس را فدا کنی و گاه منظور جهاد اکبر است که باید رضای دلت را فدای رضای خدا کنی! و هر دو جهاد فی سبیل الله است}

 و آیه 122 سوره مبارکه توبه می‌فرماید: و ماکان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفرَ مِن کلّ فرقة مِنهم طائفة لِیتفقهوا فی الدین و لِیُنذروا قومهُم إذا رَجعوا الیهم لعلّهم یَحذرون. در موقعیت جهاد نباید همه صحنه پایگاه را ترک کنند، باید نفراتی بمانند و آن کافی است برای فقهات دین(یعنی فهماندن دین) و درواقع مانع انحراف و پراکندگی افراد جهادگر باشند و آنها در حقیقت صعود دهنده‌ی افکار و عقاید و آمر به معروف و ناهی از منکر گروه در حرکت صحیح به سوی خدا باشند. زیرا حقیقت جنگ با نفس را آموزش می‌دهند! چراکه جهاد اصغر برای پاک سازی از مفاسد زندگی و ظاهر و اطراف آن است و جهاد اکبر برای رسیدن به مقصد( یعنی عند ربّهم یرزقون) می‌باشد. پس عاملان و مجاهدان در راه جهاد اکبر کافی هستند برای نشان دادن آیات خداوند! و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که بالاترین و والاترین مجاهدان راه جهاد اکبر هستند، همه‌ی وجودشان تجلی آیات الهی است. درحقیقت عاملان در جهاد اکبر؛ وجود مبارک پیامبران(ع) و اوصیاء ایشان و ائمه معصومین(ص) هستند!

در سوره مبارکه سبأ(آیه 28) خداوند برای پیامبر گرامیش(ص) می‌فرماید: و ماارسلناک إلا کافّة للناس بشیراً و نذیراً و لکنّ اکثر الناس لایعلمون؛ و تو را( پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین) نفرستادم مگر اینکه برای شما کافی است( زیرا او) مژده رسان و بیم دهنده است( یعنی دو قوس نزولی و صعودی را احیاء می‌کند: ب انزال آیات؛ طهارت را می‌آورد و بشارت می‌دهد به آنچه در پیش دارند مؤمنان و نذیر یعنی بیم دهنده است برای دفع خطرات راه و موانع را برمی‌دارد تا بدون توقف به مقصد هو برسیم) اما اکثر مردم معرفت ندارند. قوس نزولی، جهاد اصغر است و قوس صعودی به مقصد مهاجراً الی الله، جهاد اکبر است.

پس شرط، به حرفِ کاف رسیدن است!!!

*عدد ابجد حروف کاف:

عدد ابجد حروف کاف=101 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم زیبای خداوند؛ امین است یعنی فقط در پناه خداوند؛ به شرط رضایت خودش و حجّتش، به امنیت واقعی دنیا و آخرت می‌رسیم. و برابر نام مبارک خداوند؛ اسم است که همان وَسم و نشان اوست.(کاف=101=امین=اسم)

درحقیقت اگر به عدد 101 دقت کنید، مسیر راه دو قوس را کاملا نشان می‌دهد! و در جایگاه حروف کاف به عدد 29 می‌رسیم که برابر با جایگاه کلمه دنیا و مکه است. و جمع ارقامش 11 می‌شود(11=9+2) و 11=ک=هو است.

پس عدد 11، نشان از بی‌نشانه هاست! و نشان از هو که غیبِ غیبِ غیب الغیوب است!

و هنگامیکه کافی خوانده می‌شود، عدد ابجدش 111 است؛ آنگاه در معانی به حرف الف می‌رسد( عدد ابجد حروف الف=111=کافی) که اگر خوب دقت کنید الف برای همه‌ی حروف، کافی است! زیرا کنزالحروف و قطب الحروف و جرثومة الحروف است. و عدد 111 معنی می‌شود به 100+11: عدد 100 برابر با حرفِ ق است یعنی نگهدارنده و عدد 11 برابر است با تمام معانی که ذکر شد. پس الف، نگهدارنده‌ی ظاهر و باطن و همه‌ی هویتِ 11 می‌باشد!

و در مقام به اسم عالی می‌رسد(کافی=111=عالی) و در گنج الحروف به حقیقت کلمه نسا( مخصوص حضرت فاطمه سیدة نساء العالمین سلام الله علیها) معنی می‌گیرد. چگونه می‌توان معنی کرد؟! که خانم کوثر است و خیر کثیر و حقیقت کوثر، آب حیات است. زیرا خداوند در کلام مبارکش( آیه 30 سوره مبارکه انبیا) می‌فرماید: و جعلنا مِن الماء کلّ شیءٍ حی؛ و زنده کردم همه چیز را از آب. پس کوثر عالم؛ خانم سیدة النساء العالمین(س)، برای همه کافی است! و حضرت، باطن الف است و برای عالمیان یک خانم؛ ملیکه‌ی دو جهان کافی است چون مقامش عالی می‌باشد! 

و عدد 11 چگونه عددیست؟!

عدد 11 به عربی، حادی عشر خوانده می‌شود و به فارسی، یازده. عدد ابجد حروف حادی عشر=593 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ من له القدره و الکمال می‌شود یعنی برای کسی که دارای کلّ قدرت و کمالات است.

و جایگاه عددی حروف حادی عشر=161 می‌شود که برابر نام مبارک خداوند؛ مجیب الدعاء است که جایگاه عددی مجیب الدعا= 62= باطن= حمید= واجب الوجود می‌شود. پس ببینید و دقت کنید که عدد 11( حادی عشر) باطن اسرار خلقت را در نشانی هو معرفی می‌فرماید! همانطورکه گفتیم تمام قرآن کریم بین دو عدد یک است. درحقیقت عدد 62 برابر عدد ابجد حرف اول قرآن(ب=2)+ حرف آخر قرآن(س=60) می‌شود(62=2+60 ) و عدد 62 برابر با عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه جمعه است یعنی جمع کننده اول تا آخر قرآن عزیز است!

*یازده به حروف:

جالب است که اگر عدد 11 را به حروف بنویسیم (یازده)، عدد ابجدش می‌شود 27 که این عدد، کلید گشاینده اسرار در عالم دنیا و ظرف ظهور گنج نور می‌باشد. چنانچه در 27 ماهِ هفت(گنج حمد) یعنی ماه پربرکت رجب؛ روز مبعث، پروردگار عالم جانِ خزانه و اسرارش و مفاتیح غیبش را در تولد و ظهور نور در قلب مبارک صاحب ظرفِ کلیه‌ی اسرار؛ محمد مصطفی(ص) نازل فرمود و بعث انقلاب کامل یخرجهم من الظلمات الی النور را افشا فرمود. کسی نمی‌داند این قدر و لیله قدر را که چه اتفاق عظیمی در طول و عرض عالم در دنیا واقع شد!

*سوره مبارکه علق: پروردگار عالم اولین سوره‌ای که از قرآن کریم در روز مبعث به قلب مطهر پیامبراکرم(ص) نازل فرمود، سوره مبارکه علق بود. این سوره مبارکه جزو چهار سوره‌ای است که سجده‌ی واجب دارد(چهارمین سوره‌ی سجده دار است) و جایگاه عددی کلمه سجده=27=یازده است!

عدد ابجد کلمه علق =200 و جایگاه عددیش برابر 47 می‌باشد که جمع ارقام 47 برابر  11 است (11=7+4) و11 = عدد ابجد کلمه هو! حروف کلمه علق برابر کلمه عقل است، درحقیقت پایه و بنیاد ظاهری و باطنی وجود انسان ملکوتی و جسمی، همه وصل به اوست. از او آمده‌ایم و به سوی او باز می‌گردیم "انّا لله و انّا الیه راجعون". پس وجودی که در این دنیا مورد امتحان قرار می‌گیرد، عقل است.

 کلمه یازده یعنی برای همه‌ی انسان‌ها تا قیامت یا، زده شده‌است! همه‌ی ما در دریایِ دنیا، سر دو راهیِ (یا) قرار داریم و باید خودمان انتخاب کنیم. درواقع باید عاشورایی شویم و به بعث خود برسیم تا در قیامت مغبون نشویم. و عدد ابجد حروف یا=11 است و حروف یا؛ ی( حرف آخر الفبا) و ا( حرف اول الفبا) می‌باشد یعنی اول تا آخر الفبا را شامل می‌شود! 

*عدد 11 درحقیقت حروف یا:

عدد حروفِ یا=11 می‌شود و درواقع عالم به حروف یا، زده شده است. درحالیکه عدد حرف ی=10 می‌باشد و خداوند همه‌ی عالم را در گنج حروفِ یا قرار داده است. چنانچه حرف ی، باطن کشتی نجات عالمیان؛ وجود مبارک حضرت علی علیه السلام و آل مطهرش صلوات الله علیهم اجمعین است زیرا سفینة النجات هستند. پس دنیا در،یاست!( رجوع شود به کتاب راز دنیا)

حقیقت عالم دنیا به در،یا خوانده شد به معنی محلّ انتخاب و یا، از حروف انتخاب است و کلّ مجموعه‌ی عالم در حروفِ یا قرار دارد به عدد 11 که دو قوس نزولی و صعودی خوانده شد. و همه اسرار و مخلوقات و گنج‌های حکمت پروردگار عالم در بین دو تا یکِ عدد 11 قراردارد.

اما یکی از اسرار حکمتش همین قرار گرفتن بین دو "یک" است. درواقع یکِ اول، حرف الف است و یکِ دوم؛ عدد آن. و از منظری دیگر: درواقع یکِ اول عدد ابجد الِف است و یکِ دوم؛ الـْف یعنی عدد 1000 است که در جمع 1+1001 می‌شود 1001 برابر با عدد ابجد کلمه ارض که خالق یکتا بین دو قوس آفرینش کلمه ارض را قرار داد که همان باطن 11 است با تمام حروف و کلمات خلقت.{در همین فصل، عدد 1001 در مبحث ذیقعد بطور کامل توضیح داده شده است}

جایگاه عددی کلمه ارض=47 است که حکمت جایگاه آن محلّ تولد موالید عالم است زیرا عالم از این نقطه کشیده شده( دحوالارض شد) و خلق شده است. پس همه در عدد 11 است(11=7+4). و تولد کامل یک نوزاد درصورت تمام شدن 40 هفته بارداری مادر است یعنی 40 تا 7 تا؛ حقیقتِ 47!(280=7×40؛ عدد 280 روز برابر 9 ماه و 9 روز است)

آیا قابل توجه نیست که خداوند کریم خواست این عدد، جایگاه حرفِ ک یعنی کاف باشد{ الیس الله بکافٍ عبده؛ آیا خدا برای بنده اش(  در همه امور) بس نیست؟ سوره مبارکه زمر؛ آیه 36}؟!

اگر خوب دقت کنید حرفِ ک که کاف خوانده می‌شود مثل یک علامت مدّ بزرگ است که بر سر مخلوقات کشیده شده که اگر هر کس سرش را بالا بگیرد و دست حمایت و رحمت خداوند کریمش را ببیند، هرگز به شرک و گناه و کفر آلوده نمی‌شود زیرا او برایش و برایمان در دو عالم کافی است( گر گدا کاهل بود   تقصیر صاحبخانه چیست)

چرا حرفِ ی، یا خوانده می‌شود؟

درحالیکه بیان شد: عدد 11 برابر جایگاه حرفِ ک(کاف خوانده می‌شود) و برابر اسم مبارک خداوند؛ دوا و هو( اشاره به مشارٌالیه ذات اقدس الهی است) می‌باشد. اگر خوب دقت کرده باشید، می‌بینید که همه‌ی عالم که در حرفِ یا غرق است، اشاره به اوست! اما بوسیله‌ حرفِ ی که عدد ابجدش 10 می‌باشد و این عدد از جمع 1 تا 4 بدست آمده که اسرار آفرینش را دربردارد و گنج 4 روی 10 خوانده می‌شود یعنی چهارده نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین، گنج عشر هستند. درحقیقت خداوند باریتعالی خود را در ظهور وجود مبارک پیامبران علیهم السلام و در باطن وجود مقدس چهارده نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین، معرفی و شناسانده است.

پس وقتی عالم در حروفِ یا معرفی می‌شود درواقع همه‌ی گنج‌ها که به حرف کاف ظاهر می‌شوند، نشان دهنده‌ی اینست که خداوند عالم، کفایت همه‌ی مخلوقاتش را در ظلّ رحمت بی‌نهایتش؛ معصومین صلوات الله علیهم اجمعین قرار داده و ایشان، سایه‌ی خداوند هستند(ظلّ الله). و اگر خوب دقت کنید معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، کاف هستند و خداوند بر همه‌ی وجودها کافی است.

و حرفِ یا از دو حرفِ ی و الف تشکیل شده که حرف اول و آخر حروفند. پس ظاهراً دو حرفند اما درواقع 32 حرف هستند. و درعربی همه‌ی 28 حرف، عدد 10 را نشان می‌دهد( جمع ارقام 28 می‌شود 10:  8+2=10 ) و 10 حرف اول، جمع کننده‌ی همه‌ی حروف و اعداد ابجدی هستند: ابجد هوز حطی. پس حرف اول؛ الف و آخرش حرفِ ی است.

وجود مبارک امام حسین(ع)؛ صاحبِ عدد 10(=ی):

چنانچه می‌دانید وجود مبارک حضرت اباعبدالله الحسین(ع) که در بدو تولد به عدد 10 متولد شده است؛ یک خودش و 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش( و تسعة المعصومین من ذریة الحسین علیهم السلام)، صاحب عدد عشر(یعنی 10=ی) است {در عربی، یا(=11)  خوانده می‌شود} پس  حضرت، امام عاشورائیان است.

درواقع آقا وارث اولین و آخرین وجودهای مقدس است یعنی از حضرت آدم(ع) تا خاتم (ص)! عدد ابجد نام مبارک حسین(ع)=128 است که معنی می‌شود به 100+28 : که 100=ق یعنی نگهدارنده و 28 ، تمام حروف و کلمات و اسرار قرآن است. پس حضرت با جان و خون مبارکش اول تا آخر هدف پروردگار عالم را نگه داشت که همه جمع در کتاب نورانی قرآن؛ کلام الله و کتاب الله است.

  چرا کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا؟  زیرا اسرار عالم در حرفِ یا است و این حرف، حرف انتخاب است. و خداوند همه‌ی انسان‌ها را در امتحان انتخاب بر سر دو راهی قرار داده است. چنانچه عالم دنیا را به شرط درست انتخاب کردن و صحیح استفاده کردن و اطاعت و بندگی خودش در راستای آخرت قرار داده و زندگی جاوید و پاداش کریمانه‌ی خودش را آنجا به بندگانش عطا می‌فرماید و بالعکس... .

*نکته: همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه دوا=11 می‌شود که او(هو=11) برای همه‌ی بیماری‌های بشریت دواست زیرا در جمع اعداد 1 تا 11 به عدد 66، برابر نام مبارک الله جلّ‌جلاله رسیدیم. پس شاید برای همین است که تربت امام حسین(ع) دوای همه‌ی دردهای دنیایی و آخرتی ما می‌باشد چراکه دوا=11=یا و امام حسین(ع) صاحبِ عدد 10(=ی) است!

عزیزان این نکات ناگفته باید گفته شود و این معارف دقیق و ریشه‌ای باید بازگو شود تا اعجاز مهندسی عالم خلقت برای همگان الی یوم القیامة افشاشود! که همه بدانند اسراری که وجود مبارک امام حسین(ع) در کربلا پرده گشایی کرد مثل معراج جدّ بزرگوارش بود که تمام آسمان‌ها تا عالم قرب" ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی" را گذراند و در عالم قرب ساکن شد. درواقع پیامبر(ص) دو قوس را طی مسیر کردند و راه گشا برای بندگان و امت و شیعیان و محبّین خود و فرزندان نورانی معصومشان(ص) شدند.

امام حسین(ع) در محور وجود مبارک چهارده معصوم(ص) است؛ ایشان پنجمین معصوم در عالم اسرار است که 9 ذریه معصوم(ص) در بطن نورانیش است که اتصال دهنده‌ی دو قوس نزولی و صعودی است. وجود مبارکش به عدد 5؛ پنجمین معصوم(ص) قوس نزولی است که عاشورا را در عالم دنیا رقم زده است و ایشان خود به عدد 10 قدوم مبارکش به دنیا رسیده؛ یک خودش و 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش. پس عدد عشر را داراست و امام عاشورائیان است. و قوس صعود به وجود مبارک فرزندش ابالحسن علی بن الحسین زین العابدین سیدالساجدین(ع)؛ معصوم ششم(ص) است که به عدد 9 قدوم مبارکش به دنیا رسیده که احیاء دین و اسلام و صعود دهنده‌ی تمام اهداف عاشورا و رساننده‌‌ی آن تا به ظهور نهمین فرزند امام حسین(ع)؛ حضرت مهدی(عج) می‌باشد. پس اتصال به این همه زیبایی که حقیقت عروج و رسیدن به عند ربهم یرزقون؛ درواقع عروج همه‌ی خاان و شیعیان به عالم قرب و ساکن شدن به منزله‌ی عند ربهم یرزقون الی یوم القیامة است، به برکت زحمات و جانفشانی و ایثارهای اباعبدالله الحسین(ع) است که راه معراج و صعود را برای همگان گشود. هر که دارد هوس کربُ بلا بسم الله.

پس حال پرده گشایی از واقعه کربلا در روز هفتم و باطن مائده بهشتی در کربلا:

درواقع عالم دنیا درعدد 7 غرق است و اسرار آن در مبحث عدد 17(فصل هفتم) بخوبی بیان خواهد شد. و همانطورکه می‌دانید پیامبر بزرگوارمان حضرت محمد(ص)؛ صاحب حمد و همه‌ی اهل بیت نورانیش(ص)؛ حقیقت حمد هستند. چنانچه شیخ محی الدین عربی در کتاب مناقب شرح اسرار ولایت اهل بیت(ص) صفحه 209، درباره اباعبدالله الحسین(ع) می‌فرماید:" المُتشخص بِالف الاحد فاتحة الکتاب". درواقع حضرت کلید کتاب خداوند در گشایندگی حقایق آیات به عمل است. و "الشهادة والی ولایة السیادة الاحدیه"؛ مقام درجه یکِ آقا والی ولایت سادات در مقامات توحیدی است. او 20 ِ عالم در رساندن قوس نزولی به حقیقت قرب در عالم صعود در مقام احدیت است. و ایشان "الجمع الوجودی الحقیقة الکلید الشهودی" است. همانطورکه بیان شد حضرت به عدد 5(پنجمین معصوم) باضافه 9(ذریه نورانی در بطنش) می‌شود 14؛ محور اهل بیت(ص) و جمع کننده است.

وجود مبارکش در مقام اسم زیبایش، دومین نام مبارک حسن(ع) را داراست. و عدد 10 که برابر حرفِ ی است بین حرفِ سین و نون اسم مبارک حسن(ع) قرار گرفته که حسیـن(ع) خوانده می‌شود. عدد ابجد نام مبارک حسین(ع)=128 است که جمع ارقامش 11 می‌شود(11=8+2+1) و در دایره حیات مهندسی عددی، وقتی عدد 2 در توان 7 قرار می‌گیرد( یعنی همان باطن توان حمد) می‌شود 128. اینجا نکته مهمی باز می‌شود!

اولا حضرت تمام توان 7 گانه‌ی حمد پروردگار عالم به عنوان بندگی خالصانه در مجرای رضا به رضای خداوند بدون ذره‌ای کم و کاست، اوامر خالق خودش را اجرا کرد. به حالت سجده( که باید 7 موضع بدن روی زمین بیاید تا سجده کامل انجام شود) حضرت به تمام وجود ساجد شد و سر بلند نکرد تا سر از بدنش جدا کردند. لعنت خدا بر قاتلین امام حسین(ع) الی یوم القیامة

اما اصل معنا اینست که باید از 7 گذر کنیم و به 8 برسیم. درواقع بهشت 8 درجه دارد و ثمن عالم رضا(ع) است که امام رضا(ع)، امام هشتم می‌باشد. پس حضرت، عالم را به مقام رضا با شهادت فی سبیل الله خودش رسانید. درواقع آن مهندسی که اشاره شد این بود که حضرت خود، عدد عشر یعنی صاحب حرفِ ی است(با توضیحاتی که قبلا بیان شد) و این حرف به شکل کشتی است و حضرت، صاحب سفینه‌ نجات است. پس آقا در یا قرار دارد درحالیکه کربلا خشک است و به یک اسم تفتان خوانده می‌شود اما گفتیم که حرفِ یا؛ حرف انتخاب است و عاشورا؛ ظرف انتخاب، و اباعبدالله الحسین(ع)؛ صاحب العلامة و کفیل الدین و وارث لخصوصیات سیدالمرسلین و وارث همه‌ی انبیا(ع) و معصومین(ص) و امام عاشورائیان در عالم دنیا است. و باید اهداف 124000 پیامبر(ع) و اوصیائشان و معصومین(ص) تا وجود مبارک خودش را در عاشورا به عرصه‌ی عمل و هدف نهایی پروردگار عالم که هدایت است، برساند و نتیجه این باشد. همانطورکه یکی از اسماء دنیا، عالم شهادت است، اصل حق شهادت را در دنیا پایه گذاری کند، آن شهادتی که انسان نمی‌میرد بلکه زنده می‌شود. این هدف غایی عاشورا است. و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169)؛ و نپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند، مردند بلکه زنده‌اند نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

دقت بفرمایید! اینجا قلم عالم وجود؛ جسم اباعبدالله الحسین(ع) و عالم دنیا؛ لوح و خون مبارکش؛ جوهر یعنی نون است که در گودال قتلگاه نوشت: ن و القلم و مایسطرون، این حیات نون است که پشت باء بسم اللهِ عالم؛ اباالحسن علی بن ابیطالب(ص){پدر بزرگوارش}، در قتلگاه قلب به میم شد و ممات را به حیات طیب ابدی تبدیل فرمود. زیرا تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم، 19 حرف است و تعداد حروف اسماء مبارک پنج تن(ص) هم 19 حرف است اما نوزدهمین حرف، حرفِ ن اسم مبارک حسیـن(ع) است.

پس باید با انتخاب صحیح از دریای دنیا بیرون بیاییم تا وارد رضوان پروردگارعالم شویم یعنی از عدد 7 دنیا وارد عدد 8 بهشت و رضوان الهی شویم. اینجا یک رمز باز می‌شود! که چرا ماهی که اصل زندگیش در دریاست، باید بیرون از آب جان بدهد تا حلال شود؟! خوب فکر کنید!

پس در دریای عاشورا خیلی‌ها با امام حسین(ع) آمده بودند اما ایشان را تنها گذاشتند و رفتند، کسی که او خود سفینه‌(کشتی) نجات عالم است و به قول شیخ محی الدین عربی(شرح مناقب ص208) خوانده می‌شود به " الخارج عن محیط الاین{ یعنی او هرگز در دریا نبود و دائماً در ساحل یقین بود و خواست بندگان خدا را نجات دهد} و الوجود انسان العین لُغز الانشاء و کهف الامامة"  یعنی او چشم حقیقت انسان است و گشاینده‌ی معمای ایجاد خلقت است و حاصل مضمون نشأة ابداع ذوق، بخشنده اذواق یعنی شوق آورنده‌ی شوق‌ها، مطلب مُحبین و مقصد عشاق "مطلب المحبین و مقصد العشاق المقدس" است. اما آن کسانیکه وفادار شدند باید با انتخاب وجود مبارک امام(ع) از دریای دنیا بیرون می‌آمدند! خوب دقت کنید! پس عدد(روز) 7 آب را روی خیام امام حسین(ع) بستند. درواقع آنها به ساحل خشکی یقین رسیدند و از این دریا بیرون آمدند و میته نشدند بلکه به مقام حلال خداوند رسیدند! چگونه بیان کنم که حضرت، متعالی‌ترین راه علو و خوشبختی در طریق صعود الی الله را پرده‌برداری فرمود! و وجود مبارکش "...عن کلّ الشین" است. او افشاکننده و پرده بردارنده از ظلمات به نور قرب الهی می‌باشد.

بنابراین سه روز در خشکی، ارتقاء مقامات را از اسفل به اعلا پیمودند. چنانچه سه روز می‌شود 3 تا 24 ساعت که رویهم 72 ساعت می‌شود برابر عدد ابجد کلمه سجده؛ آنها به بلوغ اطاعت نائل آمدند و نماز عشق را در ظهر عاشورا به امامشان پیوستند و امام حسین(ع) نماز ظهر را علناً بپافرمود و به جماعت خواند. درواقع ظهر، رسیدن به کمال مظهریت نور شمس است و پرده بردارنده‌ از همه‌ی ظلمات، در ساعت ظهر، خانه خدا سایه ندارد و امام معصوم(ص) هم، پس حجت بر همگان تمام شد. و در نماز عصر حضرت تنها در قتلگاه نماز را بپا فرمود و آنگاه که سر بر سجده‌ی خالصانه گذاشت، سر را به قربانی فرستاد. لعنت الله علی القوم الظالمین من الاولین و الآخرین

سه روز هم پیکرهای مطهرشان پاره پاره روی زمین بود تا تمام آسمان‌ها و زمین‌ها به آنها سجده کنند. زیرا این سه روز هم در مقام عدد 72 به سجده تمام شد. زیرا حضرت وجودش در حقیقت الرضاالسُرور تُمرالقضا یعنی رضاشدن و خوشحال شدن بر تلخی قضا است و او سرّ الواجد و الموجود است و او المتحقق الکمال الاعظم یعنی به تحقق رساننده به کمال اعظم است. پس همه، مأمومینِ امام خود شدند. و وقتی ملعونین سرها را بر روی نیزه گذاشتند، عدد ابجد نیزه هم 72 است یعنی وجودهای مبارک هرگز از امامشان  و از سجده و نمازشان جدا نشدند. این معنی تعالی است زیرا در سجده می‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی پاک و منزه است آن خدایی که هر لحظه خاک را به گیاه، گیاه را به حیوان و حیوان را به انسان و انسان را در سجده و اطاعت محض به سوی خودش به اعلا می‌برد. این باطن حقیقت اسرار مقامات عاشوراست. پس زنده حقیقی شدند و زنده ماندند و زنده خواهند بود الی یوم القیامة.

اللهم اجعلنا مِن العاشورائیّون و المهدویّون.

درحقیقت وجود مبارک امام حسین(ع) مائده بهشتی را برای یارانش افشافرمود که در آن بیابان خشک و سوزان، اطعام شوند تا به نفس مطمئنه برسند و انتخاب صحیح داشته باشند! اینجا حقیقتی از آیه 112 سوره مبارکه مائده که می‌فرماید حواریون از حضرت عیسی(ع)خواستند سفره‌ای از آسمان در بیابان ظاهر شود که از طعام بهشتی باشد و نامش شد مائده... روشن می‌شود! خوب دقت کنید! در اینجا چند نکته قابل تأمل معنا می‌شود:

1)وجود مبارک حضرت عیسی(ع) و امام حسین(ع) خیلی به هم شباهت دارند: تولد هر دو وجود مبارک به عدد 6 ماهگی است که استثنا می‌باشند. شِش درواقع همان شُش است که محلّ نفَس و دَم است و تا وقتی نفس داریم، حیات جریان دارد. حضرت عیسی(ع) صاحب دم مسیحایی بود یعنی نه تنها خودش پیامبر الهی و زنده کننده‌ی باطنی بود، در ظاهر هم وقتی حضرت در گِل و کالبد بی‌جان می‌دمید، زنده می‌شد(به اذن خدا) ولی این اعجاز حضرت برای زمان خود بود. اما وجود مبارک امام حسین(ع) به دَم مسیحایی خود این مرده‌ی انسانی را الی یوم القیامة احیا کرد یعنی هر سال عاشورا و اربعین می‌شود و خون اباعبدالله الحسین(ع) می‌جوشد( خوب دقت کنید که به خون هم دَم می‌گویند و حضرت ثارالله است!) و این گردش خون به تمام موجودات حیات می‌دهد و باعث زنده شدن دین می‌شود. درواقع نفَسِ معصوم(ص)، احیای حیاتِ عالمیان است نه تنها در دنیا، بلکه در دنیا و آخرت.

 و از طرفی تمام رسالت حضرت عیسی(ع) با پهن کردن سفره(مائده بهشتی) بر همه تمام می‌شود{درواقع هرچه خداوند می‌خواهد از اسرار عالم بالا بیاید، به وجود ایشان آمد و تمام شد} و حضرت عروج می‌کنند. ایشان آخرین پیامبر از نسل حضرت اسحاق(ع) هستند و حیاتشان آسمانی است. به یک قول سَر مبارک امام حسین(ع) را به آسمان‌ها برده‌اند و به زمین نیامده است و حضرت پنجمین و آخرین وجود مطهر پنج تن(ص)، در خلقت نوریشان در عالم سِرّ است و آقا وارث تمام انبیا و اولیا می‌باشد. پس این حیات را خداوند در بطنِ یک سفره رحمت به دَمِ الحسین(ع) الی یوم القیامة به همه عنایت می‌فرماید. درواقع باطن سفره‌ی عرشی است که روی عشر می‌آید و امام حسین(ع) صاحب عشر و امام عاشورائیان است. تمام اسرارعرشی روی فرش می‌آید؛ وراثت تمام انبیا(ع) را آقا دارد؛ حضرت تمام برکات 124 هزار پیامبر(ع) و کتاب‌های آسمانیشان را در کربلا می‌آورد.

2) آیه‌ی  114 سوره مبارکه مائده: قال عیسی ابن مریم اللهم ربّنا انزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لاوّلنا و آخرنا و آیة منک وارزقنا و انت خیرالرازقین؛ عیسی(ع) پسر مریم(س) گفت: بارالها ای پروردگار ما بفرست برای ما مائده‌ای از آسمان تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما آیند عید مبارکی گردد و آیت و حجتی برای ما باشد که تو بهترین روزی دهندگانی.  دقت کنید که قرآن عزیز 114 سوره مبارکه دارد پس درواقع باطنِ قرآن، مائده بهشتی خداوند برای همه‌ی بندگان است. و قرآن، 12 قسمت است و هر قسمت، 10 حزب(یعنی گنج عشر) که 120 حزب می‌شود برابر با عدد ابجد کلمه احسان و نام مبارک علیّ(ع) (با یاءِمشدد)، پس قرآن مجید؛ سفره احسان خداوند متعال و مأدبة الله است{ اینجا جای تأمل است که چرا خداوند را به نام مبارک قدیم الاحسانش به امام حسین(ع) قسم می‌دهیم: یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین(ع)؟!}. سفره امام حسین(ع)، سفره‌ی خداست، قانون خداست و قرآن خداست!  و قرآن به تمام حروف و کلمات در عاشورا معنی می‌شود. پس با اشکی که با صدق برایش ریخته شود، جریان نون در وجود می‌آید؛ غذای باطن می‌شود!

اما خورندگان از این سفره درحقیقت باید از دریای دنیا بیرون آمده باشند تا این غذا نصیبشان شود. نکته ظریف اینجاست که وقتی آیات قرآن را می‌خوانیم؛ به چشم می‌بینیم و به گوش می‌شنویم، درواقع آن را می‌خوریم و اگر هضم بدن شود، فعل نورانی ما می‌شود و بدن عملمان فربه می‌شود! پس همه می‌توانند از برکات قرآن استفاده کنند. بنابراین اصل مائده بهشتی یعنی1-وجود ائمه معصومین(ص) که قرآن ناطق هستند و 2- قرآن مجید که ولایتِ صامت است و درواقع قرآن، گنج ولایت است و ولایت، قرآن ناطق است( ظاهر و باطن هستند)!

3)حواریون در خشکیِ بیابان، طلب مائده کردند. پس این عزیزان هم در یقین بودند، خواستند نفسشان مطمئن شود یعنی به وجود حضرت موسی(ع) از آب گرفته شده بودند. قالوا نرید ان ناکل منها و تطمئنّ قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین(آیه 113 سوره مبارکه مائده)؛ حواریون گفتند می‌خواهیم از آن مائده آسمانی بخوریم تا دل‌های ما مطمئن شود( و بر یقین ما بیفزاید) تا براستی عهدهای تو پی ببریم و بر آن گواه باشیم.

 این اتصال به مائده حقیقی است که مائده ولایت است! از همان شب که حضرت عیسی(ع) به آسمان عروج کردند، حواریون، ظرفِ حیات دین شدند و حکمت را بر همه جاری کردند که حکمت، باطن ولایت و قرآن است!{ جالب است که جایگاه کلمه حکمت=54 می‌شود که برابر با جایگاه کلمه قرآن است!}

4) به فرموده امام باقر(ع){ کتاب تفسیرعیاشی ج1.ص378.ح224} ... مائده‌ای که بر بنی اسرائیل نازل شد، با زنجیرهایی از طلا آویزان شده بود.. و 9 ماهی و 9 قرص نان در آن وجود داشت... . دقت کنید! نون می‌شود تمام مجرای جوهر؛ تا نخوری، قوّه نگیری، نون ظاهر نمی‌شود. در باطن: نون، غذای روح است و ماهی، غذای جسم. اما هر دو باید در بلوغ(9) خورده شود. نون برکت است؛ اگر در راه خدا خورده باشی، ساجد می‌شوی، عالم می‌شوی. و غذای ظاهر هم باید از این دریا بیرون آمده باشد تا حلال باشد(هر لقمه‌ای را نمی‌شود خورد). پس سفره حرمت دارد و باید مطابق اذن و رضای خدا باشد.

5)نکته مهم این است که چرا با طلا؟! زیرا این مائده، پاک‌ و منزه است و برای مخلصین است. و چون عدد ابجد طلا=40 و جایگاهش 22 است و عدد ترتیب نزول سوره مبارکه توحید(اخلاص) به قلب مطهر پیامبر(ص) 22 است، همچنین جایگاه کلمه عبد هم 22 می‌شود. شاید خداوند متعال هر عبد مخلصی را به این سفره دعوت می‌کند؛ به شرط اخلاص و اخلاص یعنی توحید محض. درواقع طلا همان توحید و خلوص بود، سفره‌ای که هر که از آن بخورد، مخلص می‌شود. در کلمه مـُحرم دقت کنید! شروع و پایانش با حرفِ م به عدد 40(=طلا) است. سفره‌ی آقا همیشه پهن است اما در دهه‌ی اول محرم، با 10 روز شرکت در روضه و عزاداری حضرت، می‌خواهیم اهلِ این حرم شویم و وطن ما شود(شیعه و محب شویم).

6)درحقیقت این مائده برای یک روز نبود، بلکه تا آخر دنیاست! و امام حسین(ع) حامل 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش است و امام بعد که فرزند بزرگوارش می‌باشد؛ حضرت زین العابدین سیدالساجدین(ع) در روز عاشورا تاج ولایت را بر سر می‌گذارد، به عدد 9 بدنیا آمد و او رسم کننده‌ی دایره‌ی توحید است تا ظهور نهمین فرزند امام حسین(ع). اللهم عجّل لولیک الفرج

7)طبق حدیث بالا،  9 ماهی در سفره است؛ زیرا عالم دنیا که دریاست و دریا، جایگاه ماهی است و حیات ماهی در آب است و به بلوغ 9 در سفره‌ی ظرف دنیا که باطن دریاست! و این سفره اگر برای مؤمن بخواهد پهن شود باید ماهی‌هایش از آب گرفته شوند و پخته و حتی سرخ شوند، تا حلال و قابل خوردن برای مؤمن باشند. دقت کنید! پس برای حواریّون، آماده نازل شد؛پخته و سرخ شده!

ولی یاران آقا ماهی‌هایی هستند که در خشکی، شهید شدند و حلال شدند(میته نشدند)؛ این ماهی‌های سرخ شده، همه از آب دنیا درآمدند، اربعینی شدند و سبز شدند( این اطعام حق است، شرطش این است که حسینی شوی؛ روزه از گناه باشی). اما سپاه مقابل حضرت، ماهی‌هایی هستند که در دریا، کشته شدند و نجس شدند(کافر شدند) و حروم شدند ( در دنیایِ 7 حبس شدند)؛ آنها فقط برای چند روز آب را برای خود بر آب کوثر ترجیح دادند و از لحظه مرگشان، تشنه ابدی شدند. بعبارتی کربلا باطنِ حوت(ماهی) است: آنها که لا اله الا الله گفتند از باطن طهارت خارج شدند{همچون حضرت یونس(ع) که از دهان ماهی به سلامت در ساحل(یقین) خارج شد}، زنده شدند و به عند ربهم یرزقون رسیدند. اما سپاه مقابل از مخرج نجاست خارج شدند و مُهر لعنت خوردند و وارد جهنم شدند.

8)اما سفره‌ی کربلا کجا و آن مائده که برای حواریون آمد کجا؟! چگونه می‌توانیم توصیف کنیم؟!  این سفره باید در نینوا و تفتان ارض کربلا پهن شود! سفره عاشورا، دریای مجسم است و ماهی‌هایش یاران باوفای آقا، سفره‌اش تشنگی است و نانش اطاعت مولا. وای که چه سفره‌ای که از نوزاد 6 ماهه‌ی حضرت تا جوان 18 ساله‌اش باید پرپر شوند؟! عزیزان 2 تا 9 تا می‌شود 18 تا که برابر اسم مبارک حی خداوند است و از خانواده محترم اباعبدالله الحسین(ع) 18 وجود مبارک در کربلا شهید شدند!

9)وقتی مائده بهشتی آقا می‌خواهد ظاهر شود، اول آب را می‌بندند. از روز هفتم آب را بستند، باید بگویم آنها چه کاره بودند؟ اینجا امر ایجادی جلوه کرد و چشمه‌ی حکمت فوران کرده، ظهور حقایق معنوی روشن شده و خفّت مادّیت را به چشم عالمیان آورده است. پس یاران حضرت با انتخاب صحیح از دریای دنیا با تمام ذوق و شوق بیرون آمدند بدون اینکه علاقه‌ای به دریای دنیا داشته باشند زیرا آنها سوار کشتی نجات اباعبدالله الحسین(ع) شدند. زیرا کف کشتی، خشکی است. کشتی از جنس چوب عرشی است که پیامبر(ص) فرمود: حسین منّی و انا من حسین.  و عرش یعنی سقف چوبی. پیامبر(ص) خودش صاحب عرش است چنانچه در حدیثی فرمود: چون خدا آغاز صنع خود را اراده کرد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید، پس نور عرش از من است... { حدیث هشتم ازکتاب جنة العاصمه}.

10) آیه 115 سوره مبارکه مائده می‌فرماید: قال الله انّی منزّلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فأنّی اعذّبه عذابا لا اعذّبه احداً من  العالمین؛ خداوند فرمود: من آن مائده را برای شما می‌فرستم ولی هر که بعد از نزول مائده کافر شود همانا من او را عذاب می‌کنم که هیچ یک از عالمیان را چنان عذابی نکرده باشم. پیامبر(ص) فرمود: سفره‌ای پر ازگوشت و نان نازل شد. چون آنها از عیسی(ع) غذایی را خواستند که دائم بخورند و تمام نشود. فرمود: به آنها گفته شد: تا وقتی در آن خیانت نکنید برای شما این سفره باقی می‌ماند و اگر چنین کاری بکنید مستوجب عذاب می‌شوید. هنوز روز را به شب نرسانده بودند که خیانت و پنهان کاری کردند و سفره برچیده و خیانت نمودند. امام صادق(ع) فرمود: وقتی آن سفره بر عیسی(ع) نازل شد، به حواریون گفت: از آن نخورید تا وقتی که خدا به شما اجازه دهد. اما مردی از آنها از آن غذاها خورد... .{ کتاب تفسیرعیاشی ج1.ص378 }

11)همه‌ی این درس‌ها در عدد 11(یازده) است. چون فقط انتخابِ صحیح است که انسان را سر سفره رحمت خداوند می‌نشاند! سفره‌ی امام حسین(ع)، روزه از گناه، روزه از هوای نفس، روزه از ظلمات است. پس وقتی با انتخاب درست، به بلوغ 9(نُه) برسی یعنی به غیر خدا، نَه بگویی(لااله الا الله)، به عاشورا می‌رسی، زنده می‌شوی!

12)بلوغ کربلا چنین شد که اباعبدالله الحسین(ع) همه را به این سفره دعوت کرد اما رمز آن، سجده به درگاه خداست یعنی اطاعت محض حجت خداست، با عدد 72 که برابر عدد ابجد کلمه سجده است.

13)بنابراین جانم به قربان حضرت که او همان ماهی فتاده به هامون کربلاست و همه‌ی یاران باوفایش که در تفتان کربلا سرخ شدند و در خشکی هامون با 3 روز لب خشک و در زیر سمّ اسب‌ها،  3 روز هم اجساد مطهرشان در بیابان...، مائده‌ای را برای جهانیان سفره‌اش را گسترانید که الی یوم القیامة دعوتنامه می‌فرستد؛ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، هر که دارد هوس کربُ بلا بسم الله.

 کربلا به یک معنا می‌شود: کرب یعنی مزرعه و لا یعنی توحید محض. یعنی در دنیا باید دانه‌ی توحید بکارید تا در قیامت اخلاص یعنی خلاص شدن از آتش جهنم را برداشت کنید. پس سفره مائده بهشتی را در رضوان الله اکبر الهی می‌چشیم و لذت می‌بریم الی یوم القیامة. حال خوب در این آیه شریفه تأمل کنید که چگونه خداوند برکاتش را نه برای یک قوم بلکه برای همه‌ی انسان‌ها پهن کرده و همه را دعوت می‌فرماید!  

14) اما 9 قرص نان در این سفره بنا به قول امام باقر(ع) بود. چنانچه سفره بدون نان، سفره نشینان را سیر نمی‌کند! حال بدانید آن ماهی و نان چیست؟ درواقع اگر به عاشورا دقت کنید، یک روز بود و ماهی‌ها در یک روز در کربلا بیرون ریختند. اما نون!! که باید قوت لایموت بندگان خدا بماند، آن حجّت بر حق خداوند است که امروز وجود مبارک صاحب العصر و الزمان اباصالح المهدی(عج)؛ نهمین فرزند امام حسین(ع)؛ قرآن ناطق است. درمقابل قرآن صامت در 114 سوره مبارکه با تمام حروف و کلمات و معانی و حکمت‌ها و مفاهیم و انوار مقدس هدایت و چشمه جوشان حیات طیب، مائده بهشتی است که در منازل همه‌ی  مسلمانان است، نان(معنوی) و برکت سفره‌ی هدایت و عمل آنهاست. جالب است که عدد ابجد کلمه قرآن =351 در جمع ارقامش 9 می‌شود(9=1+5+3). و وقتی 351 بر 9 تقسیم شود، 39 می‌شود که برابر جایگاه حروفِ سین است که در قلب‌ها می‌نشیند! و تمام سلامتی دنیا و آخرت بندگان خدا را در ترازوی میزان درمان می‌فرماید.

15) چه رمزی است که در زمان ظهور، حضرت مسیح(ع) تشریف می‌آورند و پشت وجود مبارک حضرت مهدی(ع) نماز بپا می‌دارند؟!  راستی این همه حکمت و معنا چگونه تفسیر می‌شود؟! که آن روز حقیقت سفره مائده زمان حضرت عیسی(ع) به وجود امام زمان(عج) معنا می‌شود و چنان گسترده می‌شود که دیگر خائنی سر آن سفره نیست و آن خوان رحمت الی یوم القیامة ادامه دارد به انواع نعمت‌ها و انوار و برکات و همه از این سفره متنعّم می‌شوند. اللهم الرزقنا

آن روز همه از دریای شک و تردید بیرون آمده‌اند و همه در ساحل یقین پشت امام معصوم(ص) به درجات عالیه انسانیّت نائل می‌شوند. البته فراموش نکنیم که قبل از ظهور باید ایمان آورده و آماده شویم چنانچه در زیارت آل یاسین می‌خوانیم: ... و انّ رجعتکم حقٌ لاریب فیها یوم لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا...؛ و محققاً رجعت شما حق است و در آن هیچ شک و ریب نیست در روزی که سود ندهد به کسی ایمانش اگر از پیش ایمانی نداشته و عمل خیری به ایمان خود نکرده... .

16) سوره مبارکه آل عمران یکی از عجائب قرآن کریم است. خداوند خواست که وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) صاحب دو فرزند گرامی و نورانی گردد: یکی حضرت اسحاق(ع) که فرزندانش پیامبران بزرگوار تا حضرت عیسی(ع) هستند و یکی حضرت اسماعیل(ع) که نسل مبارک(جسمانی) حضرت محمد(ص) و فرزندان گرامیش(ص) از ایشان است. حال دقت کنید! این سفره رحمت آل عمران از طرف حضرت ابراهیم(ع) جمع کننده نسل خود اوست که در آخر، آخرین فرزند پیامبر از نسل حضرت اسحاق(ع) یعنی حضرت عیسی(ع) به آخرین نسل از فرزندان حضرت اسماعیل(ع) یعنی پشت امام زمان(عج) اتصال پیدا می‌کند. همانطورکه در عالم سِر، همه نسل پیامبران(ع) از حضرت محمد(ص) است، کمان دایره نسل مطهر پیامبر(ص) با وجود حضرت مهدی(عج)؛ با نام مبارک جدّش طلایه دار گردیده و کمان دایره همه را پیوست می‌دهد. و حضرت عیسی(ع) پشت وجود مبارکش قرار می‌گیرد. الله اعلم   

*در(یا)یِ دنیا

در ادبیات فارسی حرفِ یا؛ حرف انتخاب است( بین دو انتخاب یعنی دو راهیِ دنیا و آخرت). در ضمن اینکه عدد ابجد یا=11 است که همه انسان‌ها در تمام ساعات عمر خود، بین دو راهی قرار دارند و هر لحظه باید راه صحیح را برای خود انتخاب کنند. هر کار یا عقیده‌ی انتخاب شده، به یک نحو مسیر زندگی و سیرت و صورت و جهتِ تمام امور ما را در رهن خود قرار داده و انسان، ساکن در انتخاب خود می‌شود. همانطورکه پروردگارعالم در سوره‌ی مبارکه مدثر آیه38 می‌فرماید: "کلّ نفس بما کسبت رهینه" هرکس مرهون انتخاب خود است و باید پای انتخاب خویش پایداری کرده و به اتمام رساند.

امتدادِ این انتخاب تا قیامت کشیده می‌شود و مسیر صراط آخرتی ما را معیّن کرده و حتی جایگاه ما را که در کدام قسمت و در چه درجه‌ای از بهشت یا جهنم هستیم، مشخص می‌کند و تمامِ زحمات دنیای ما در آنجا به جایگاهِ ذیقعد خود می‌رسد و آنجا به هیچکس ذره‌ای ظلم نمی‌شود و هر نفسی بردارنده‌ی بارِ خود است؛ طبق آیه 164سوره مبارکه انعام و 15سوره مبارکه اسرا "ولاتزرُ وازرة وزرَ ا ُخری ".

بنابراین حروفِ (یا) یعنی انتخاب و (یا) یعنی بین دوراهی قرارگرفتن! حال آنهایی که فقط دنیا را انتخاب کنند و تمام سرمایه را برای دنیا خرج کنند، آخرت بی‌هویت وارد می‌شوند. و آنهایی که آخرت را انتخاب می‌کنند؛ هم در دنیا با هویت هستند و هم در آخرت باهویت وارد می‌شوند!

پس انسان در دنیا دائماً در،(یا)ی انتخاب خود غوطه ور است تا جائیکه در هجوم در(یا)ی انتخاب خود به صورت امواج، بالا و پایین می‌رود و دائماً در حرکت است پس ثبات انسان غیرممکن است و نمی‌تواند صاحب جایگاه شود مگر اینکه در ساحل خشکی یقین قدم بگذارد.

*انسان در دنیا پشت 3 ظلمت است:

هر کس در دنیا پشت 3(ثلاث) ظلمت قرار می‌گیرد(1.ظلمت دنیا،2. ظلمت جسم،3. ظلمت نفس) و به عبارتی پشت 3 ظلمت رحم مادر است تا بدنیا بیاید و در دنیا دائماً در، یای انتخاب قرار دارد(کلّ یومٍ عاشورا کلّ ارضٍ کربلا) تا وقتی که بخواهد با انتخاب صحیح به کمال انسانی ارتقاء پیدا کند و به قرب الهی برسد باید در رحم دنیا که پشت سه ظلمت ثلاث است به صورت و سیرت انسانی به سلامت از در(یا)ی دنیا به ساحل نجات برسد. شرط رسیدنش جهادالنفس یعنی جهاد اکبر در راه رضای خداوند و حجت اوست.

پس باید در جان وجودمان فقط با خدا و خلیفه‌های برحقّش انس بگیریم و در ظلمت دنیا از عبادت و بندگی(که نور است) دست نکشیم و دائماً نجات خود را از او بخواهیم. کسانیکه اینجا از ظلمت رحم دنیا متولد نشوند و به ساحل نجات یقین و ایمان نرسند، اگر عمرشان تمام شود از ظلمت در(یا)ی دنیا وارد ظلمت قبر می‌شوند و چشم باز نکرده وارد چاه قبر می‌شوند، آنگاه پرده‌ها برایشان برداشته می‌شود که هیهات! دیگر راه بازگشتی نیست!!!

خوب دقت کنید! عالم ده تا ده تاست:

خداوند در سوره مبارکه انعام(آیه 160) می‌فرماید: مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها...؛ هر کس که با خودش عمل حسن بیاورد( اشاره تا قبر) پس به او 10 تا مثل آن را می‌دهیم.

از این آیه مبارکه استنباط می‌شود که عالم دنیا عشر یعنی 10 است و اگر کسی عمل حسن یعنی زیبا و زنده و متصل به شجره طیبه؛ امام زمان(عج) که گنج عشر است، بیاورد( تا قبر) خداوند کریم ده تا مثل آن را در آخرت به او عنایت می‌فرماید. یعنی به عبارتی می‌فرماید تو ده را بیاور، من ده تا به تو ارفاق می‌کنم تا 20 بگیری! عدد 20 یعنی کاف یعنی رسیدن به جایگاه قربِ هو؛ عند ربّهم یرزقون.( 20=ک=11=هو)

خوب دقت کنید! تمام معانی اینجا آشکار می‌شود. به شرط اینکه دهِ دنیا ضرب در دهِ آخرت شود. زیرا 10تا 10 تا می‌شود 100 که برابر عدد حرفِ قاف است(ق=100) یعنی کاف تبدیل به قاف می‌شود تا نگهداری شود و ثابت شود.

و خداوند بهترین توشه را تقوی معرفی می‌فرماید یعنی قاف( خیرالزاد التقوی؛ آیه 197سوره مبارکه بقره). و بهترین لباس را لباس تقوی می‌فرماید یعنی قاف(سوره مبارکه اعراف؛ آیه 26: یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباساً یُواری سواتکم و ریشاً وَ لباس التقوی ذالک خیر ذالک من آیات الله لعلهم یذکرون؛ ای فرزندان آدم فرستادیم برای شما لباس‌های زیبا و نرم که سترعورت شما کند و تن را با آن بیارائید و بر شما باد لباس تقوی که نیکوترین جامه شما است، این سخنان همه از آیات خداست که شاید خدا را یاد آرید). و بهترین عاقبت را در دنیا عاقبت متقین می‌فرماید یعنی قاف( والعاقبة للمتقین).

بنابراین اگر در دنیا 100 را ببریم یعنی عدد 10 دنیا را خرج عدد 10 آخرت کنیم، خداوند کریم ده برابر می‌فرماید 1000=10×10×10 و به عدد 1000 الی یوم القیامة بنده‌اش را غنی می‌‍‌فرماید(1000=غ؛ که غین خوانده می‌شود و همان حروف غنی است). یعنی خداوند آن عدد 10 ِ قربانی رضای دلت را در آخرت به عدد 1000 به شما برمی‌گرداند. اللهم الرزقنا

*ده تا ده تا شتر قربان جان پدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:

درحقیقت خداوند کریم اراده و مشیّتش، ظهور باطن قاف است در دنیای فانی زیرا بدون قاف هرگز بقا نداشت و حتی ظهوری نداشت. اسرار گنج قاف، حقیقت باطن سرور کائنات؛ سرور امجدین؛ سرور اشرفین؛ سرور اقدسین و مظهرین الاسرار؛ محمد بن عبدالله  و اولاد طاهرینش می‌باشند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

حال چگونه خداوند کریم پیامبر و خانواده گرامیش صلوات الله علیهم اجمعین را در بدو ظهور نور گرامیشان در بطن پدر بزرگوارش؛ عبدالله(ع) معرفی می‌فرماید و مقدمات مقدم گرامیش را با تمام احترام و منّت بر سر عالمیان نمایان می‌فرماید.        نام احمد(ص)، نام جمله انبیاست                 چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

حال درس را چگونه می‌فهمیم؟! که در دنیا اتصال به گنج ولایت هم باید به ده تا ده تا قربانی برسیم و آن قربان کردن رضای دل است برای رسیدن به اتصال رضای خدا. آنگاه به مقام متقین واصل می‌شویم. و خوشا به حال کسی که در جرگه‌ی متقین قرار بگیرد. آنگاه خوشبخت و سعادتمند دنیا و آخرت می‌شود.

پس خداوند متعال پیامبر(ص) را هم در ظهور حرف قاف تعریف فرمود. می‌دانید که حضرت عبدالمطلب 12 پسر داشت یعنی 11+1؛ این عدد یک: پدر پیامبر(ص) از نظر جسمانی بوده و بالاخص است، آنگاه عدد 11 برادران به اتصال او عدد 12 را حامل می‌شوند. همانگونه که در فرزندان یعقوب نبی(ع) اتفاق افتاده و حضرت یوسف(ع) یک بود باضافه 11 برادرانش، زیرا به کرامت حضرت یوسف(ع) عدد 12 را حامل شدند؛ چراکه 11 برادر باید به یکِ وجود یوسف(ع) سجده می‌کردند.

درحقیقت دایره خلقت چنین استوار است که شروع با یک است و تمام می‌شود به 11، آنگاه دایره حامل عدد 12 می‌شود(12=11+1) که برابر جایگاه حرف ل به عدد ابجد 30 است. درواقع توحید ناب یعنی گنج لا اله الا الله( دقت کنید که این عبارت نورانی هم 12 حرف است!)  

 

11   1

 

 

 

 

 

 

و اگر 1 و 11 را کنار هم بگذاریم، 111 می‌شود یعنی حرف الف و رسیدن به درجه عالی و درجه کافی و اتصال به قلب عالم امکان و سرّ اتصال به کمان دایره، حضرت فاطمه سیدة النساء العالمین(س) است تا به خزانه‌ی گنج الهی متصل شویم و آنگاه حیات طیب را دریافت کنیم.(111=الف=عالی=کافی=نسا)

*رابطه نقطه و عدد 11:

حقیقت نقطه، سِرّ الهی است که به لفظ و به صورت و اشاره اَدا نمی‌شود. نه موصوف به صفتی، نه مُلَوّن به رنگی و نه محدود به حَدّی است؛ بلکه محجوب از حواس است. چنانچه در عین پیدایی، پنهان و درعین پنهانی، عیان است. از غائب ظهورش،عیانش پدید نیست.

پروردگار عالم بحر ازل و سرّالاسرار و نورالانوار همه هستی و وجود موجودات را از نقطه‌ی سِرّ ظهور داد. همه به گردش و طواف کننده هستند و نقطه خود، ظرفِ عبودیّت است که با خود، هستی را به گِرد رضای او و فنای الی الله می‌برد. و در سِرّ طواف می‌فرمایند: "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر".

امام حسین (ع) فرمود"آن عِلمی که جدّم؛ خاتم النبیین(ص) بدان خوانده شد، علمِ حروف است. و این علم، در لام است و علم لام در الف، و الف در نقطه‌ی آن است، و علم نقطه در معرفت اصلیه است، و آن علم در علم ازل و علم ازل در مشیّت و علم مشیّت در غیب هویّت است."

" الله بود، یک الف و هاء و دو لام              از نقطه برون آمده ایم جمله تمام"

"گر طالب سِّر نقطه هستی ای دل                   این نقطه بود نقش علیِ علّام"

حروف، ظهور"نقطه" است و نقطه، مظهر "مشیّت غیبی" است که به این صورت درعالم طبیعت، تجلی می‌نماید. حروف، ظهورِ تجلیاتِ غیوب است که به عرصه شهود می‌رسد. قرآن آن نقطه‌ی(سین) غیبی است که به صورت نقطه، تجلی بر قلب پیغمبر(ص) نموده و به صورت حروف نقش بسته است. حروف مختلف عالم انسانی، از بحورِ مختلف محبت سرچشمه گرفته و مصداق کلّی او در این عالم، در وجود مقدس حضرت علی(ع) تجمّع صورت و سیرت داده شده است. به همین منطق فرموده:" همه کتب آسمانی در قرآن است و همه قرآن در سوره مبارکه حمد و مفادّ حمد در بسم الله و آنچه در بسم الله است در باء و همه در نقطه باء است و من نقطه باء بسم الله هستم." پس خود، حیات طپنده‌ی قلب گشت! ظرف قلب که گیرنده‌ی نقطه است، وجود مبارک پیغمبر(ص) می‌باشد. خطاب پروردگار عالم به ایشان است که در بطنش کلّ معصومین(ص) نهفته است و به ایشان فرمود: "یس والقران الحکیم".

عدد ابجد کلمه نقطه=164 که جمع ارقامش 11می‌شود(11=4+6+1) و 11=هو=حج. و جالب است که عدد 164= قدس= النجف= مبیّنِ واجب الوجود= کلمه وحده وحده وحده می‌باشد که در هر کدام دریایی از معارف نهفته است!

در معنی ظاهری عدد 100=ق یعنی نگهدارنده و عدد 64=عدد ابجد کلمه کلید و همچنین برابر با عدد ابجد کلمه دین(دین=64=کلید) است. پس اینجا که نقطه‌ی خلقت(یا تولد) خشکی یعنی تولد ارض را در یک نقطه خواندیم، درواقع کلّ محتوا را شامل می‌شود. و همچنین است که در حدیث، حضرت علی(ع) به نقطه زیر باء بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد معرفی می‌شود، که ایشانهظَرالوجود و نقطه هستی، افشاء کلید و فتح باب دین و قرآن و بندگی و ظهور کلّ مخلوق است.{الحمد لله الذی جعلنی مِن المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الطاهرین علیهم السلام}

 *اعجاز عددی 11:

اگر عدد 11 را در 1 تا 10 ضرب کنیم، جواب هرکدام یکی از زیبائی‌های اسماء و عوالم را نشان می‌دهد.

                                                                                     

   دوا = حج = هو                                                                    11  = 1×11

  طلا = حاجی =یاهو=حبیب=رب=صد=ولد= کوه                               22 =2 ×11                                             

زهرا(س)=زینب(س)=آب(بسیط)=عادل=روز=آمنه=قلب=کهف                  33=3×11

قادر=قدوس=وجه‌الله=هفت=مَد(عالم سرمد)=سینه=نبوت                        44 = 4× 11                                               

صدّیق=صفر=پایان=خلق=مُهیمن=نُه                                             55 = 5 × 11                                                    

الله جلّ‌جلاله=عظیم=وکیل=غافر=معصوم=تربت=قربانی=خشکی           66  = 6 × 11

یا الله جلّ‌جلاله = هوالله جلّ‌جلاله=کنز=عشرون                                  77= 7× 11

نام مبارک حلیم                                                                       88= 8× 11                                                                              حم=یختم الله=عصمت الله=غدیرخم                                                99= 9× 11

یمین = نام مبارک حضرت علی(ع)=لا اله الا هو                             110=10×11                                       

پس با این عدد زیبا جمع جمیع ضرب‌های 1 تا 10 در باطن عدد 110 جلوه کرده است و این عدد با یمن و مبارک است( یمین=110).

نکته قابل تأمل: چون عدد و علم هویت ذاتیه را که یازده است(عدد ابجد هو=11) با عدد اسماء که تسعه و تسعین است(99) جمع کنند صد و ده می‌شود(110) که مطابق عدد نام مبارک علی(ع) است.

پس هر کس بخواهد جزء اصحاب یمین قراربگیرد باید شیعه امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد طاهرینش(ص) باشد و فقط و فقط بنده‌ی الله جلّ‌جلاله یعنی هو(=11) باشد و تمام مال و نفس و اولاد و محبت و ... خود را خرجِ هو کند تا قیمت بگیرد و با ارزش شود. چنانچه خداوند متعال در آیه 111 سوره مبارکه توبه می‌فرماید: من بهترین مشتری هستم برای نفس و مال مؤمنین به قیمت بهشت( إنّ الله اشتری مِن المُؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنة یُقاتلون فی سبیل الله فیَقتلون و یُقتلون وعداً علیه حقاً فی التورات و الانجیل و القرآن و مَن اوفی بِعهده من الله فاستبشروا بِبیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم؛ همانا خدا خریداری کرده از مؤمنان جان و مال ایشان را به بهای بهشت که آن‌ها در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدیست که در( سه کتاب آسمانی) تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا باوفا‌تر به عهد خود کیست؟ ای اهل ایمان به خود بشارت دهید در این معامله که با خدا کرده‌اید که این به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگیست). البته این معامله به سرانجام نمی‌رسد مگر به واسطه‌ی‌ ائمه طاهرین(ص) و مطابقت اعمال ما، در مجرای شیعه و محب بودن این عزیزان!

بنابراین عالم در مقسوم یازده قرار گرفته یعنی اسم مبارک هو و همه در نشانی اوست. و در کل به این نتیجه می‌رسیم که عالم به شکل دایره است و دایره به شکلِ ه‍ یعنی ه(هِ گرد) و از آنجاییکه  حرف، جسم است وعدد، روح حرف است بنابراین هم جسمش(که حرف ه است) دایره می‌باشد و هم روحش(که عدد 5 است) دایره می‌باشد زیرا همه در دایره‌ی خلقت، هو، محصورهستند و برهمه‌ی خلقتش، وَسم(یعنی مُهر) الله جلّ‌جلاله زده شده است! چون همه در یک دایره‌ی کلّی قرار دارند و آن دایره، نورٌ واحد(ص) است که آن دایره به حرف هُ هم منتسب می‌شود زیرا می‌دانید که در دستور زبان عربی تنها حرف ضمیری(یعنی جانشین اسم) که اگر حرکت حرف ماقبل آن فتحه، ضمه و یا کسره باشد، صدای کوتاهش به صدای بلند تبدیل می‌شود(یعنی اشباع)، حرف ه است: با حرکت ضمه؛ هُ می‌شود هو و با حرکت کسره؛ هِ می‌شود هی و با حرکت فتحه؛ هَ می‌شود ها.

و فقط وجود مبارک پنج تن(ص) که درواقع همان 14 نور مقدس ائمه(ص) هستند(5=4+1) { که این رمزی است که چرا به 5 تن (ص) معرفی شدند؟!}، جانشین اسم خداوند شدند؛ تنها ضمیری که به جای اسم(هو) می‌نشیند، حرفِ ه‍ است و ایشان، آینه و مرآت خداوند هستند. زیرا پروردگار یکتا این عزیزان را آل الله خوانده و فرموده است که حجت الله و خلیفة الله اعظم هستند. و در کلام کریمش درباره این وجودهای مبارک( آیه 33 سوره مبارکه احزاب: انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) "اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم". فرموده  که ایشان به طهارت و حصر( حصارت کشیده) هستند. و صدای کوتاه اعمال ما در دنیا الی یوم القیامت بنابر اتصال به حضرات معصومین(ص) به نشانی هو بلند می‌شود یعنی اشباع می‌شود و به فضل الهی به بهشت انتقال پیدا می‌کند.

 


[1]. الیس الله بکافٍ عبده؛ سورۀ مبارکه زمر؛ آیۀ 36

[2]. الِف یعنی یک به حروف.رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت در عدد یک

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۳۴
عذرا شفائی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

به نام نامی هو، ربّ العالمین. ربّ العزّ و الجلال و ربّ العزت و الکمال، حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. الطریق المخوف المخوف. انّا لله و انّا الیه راجعون

در این درس زیبا بنا دارم حقایق عددی را از دو قوس نزولی و صعودی از بطن عدد 11 شروع و تا رسیدن به عدد20، به معرفت حروفی ک تا کاف به فضل خداوند کریم هوالله و عنایت مولایم امام زمان(ص) بنویسم. امیدوارم برای همگان مفید واقع شود.

در مکتب عرفانی ابن عربی منظور از کلمه، هیئت جمعی و حرفی از حروف نفس رحمانی است و بر این اساس همه موجودات، کلمة الله هستند. همانگونه که نفس انسان با آنکه یکی است، جز هوا چیزی نیست، با گذشتن از مخارج حروف مختلف آن‌ها را بصورت حروف ظاهر می‌سازد و کلمات لفظیه را بوجود می‌آورد. نفس رحمانی نیز که ظهور وجود حقانی در مراتب تعینات است و به حقیقت و ذات خود وحدت دارد، به صور معانی یعنی اعیان و حالات آن‌ها که در حضرت واحدیت است، تکثر می‌پذیرد و کلمات وجودیه را بوجود می‌آورد.

چنانچه عالم در ظهور و تجلی دو قوس قرار دارد و در ظاهر شکل دایره و دوّار است، اما حرکت جزء زندگی است و تمام موجودات دائماً در سراشیبی نزول و در سربالایی صعود حرکت می‌کنند و حیات و رزق و روزی خویش را از پروردگار غنی بالذات خود دریافت می‌کنند.

بنابراین شروع حرکت در عالم خلقت از خالق بی‌همتا با حرفِ ک است که کاف خوانده می‌شود و او خود را برای همه‌ی مخلوقاتش مخصوصاً انسان، کافی معرفی می‌فرماید و در پایان مسیر در قوس صعود، نقطه‌ی اتصال این دو کمان به حروفِ کامل کاف می‌رسد. در شروع با یک حرفِ ک به عدد 20 و جایگاه موضعی 11 و در آخر با سه حروفِ کاف به عدد ابجد 101 و جایگاه عددی 29 می‌رسد. درواقع همه‌ی این 4 عدد( ک:20 و 11) و (کاف:101 و 29) در تکامل حرکتی روح دو قوس نزول و صعود هستند زیرا در شروع اگر عدد 20 و 11 با هم جمع شوند: عدد 31 نمایان می‌شود که برابر حروف لا است یعنی توحید محض لا اله الا الله و برابر عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه قیامت در قرآن کریم است. در آن ساعتی که بنده گردنبند 30 جزء قرآن را که یک عمرعمل کرده و شروع شده با جزء یک و تمام می‌شود به 30؛ در جمع به عدد 31 به گردنش می‌اندازد و با بدرقه‌ی لااله الا الله او را در خانه‌ی ابدی قبر مشایعت می‌کنند، اما در نقطه‌ی قله صعود که اگر هر کس خوشا به حالش که به کاف برسد که نقطه ارض در جسم قبر، به نقطه اوج کمال رضا نائل می‌گردد؛ تمام بواطن از اَلِف تا اَلـْف که در ادامه‌ی مبحث عدد 11 توضیح کامل بیان شده، برایش مهیا می‌شود. جمع عدد 101 و 29 می‌شود 130 که برابر با عدد ابجد کلمه سِلم است؛ رسیدن با دین سالم و عمل سالم و در عالم دارالسلام ولایت مولا امیرالمؤمنین(ص) است. و برابر با عدد ابجد حروفِ عین با جایگاه عددی 40؛ رسیدن به اربعین حقیقی یعنی بهشت و رضوان الله الاکبر است. زیرا عدد ابجد اسم کافی خالق یکتا برابر با عدد ابجد حروف الف و اسم عالی خداوند است(کافی=111=الف=عالی) و پیامبر(ص) مرتبه‌ی عالی خلقت، کنز و گنج رحمت، الِف عالم، امام الرحمة و سرّ وجود کافی برای عالمیان است. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

از آنجاییکه خداوند تمام عالم را آیات خودش( یعنی نشانه‌های خود) قرار داد پس باید نشانه‌ها را پی گیریم تا به معارف الی الله برسیم البته به وسع ضعیفمان و به مدد باء بسم الله؛ وجود مولا و سرورمان؛ صاحب الحروف و صاحب الاعداد؛ صاحب المعارف و المفاهیم؛ صاحب العلم الاولین و والآخرین؛ صاحب القرآن؛ صاحب الزمان و المکان؛ صاحب المعلومات و المجهولات؛ صاحب الضدّین و صاحب الشهادات و الصادقات و الراسخات و الناصحات و السابحات و السائحات و کلّ الاسرار و الاظهار؛ عالم سرّ و الخفیّات؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و امروز نظر نورانی مولانا امام العصر و الزمان اباصالح المهدی(عج)، بتوانیم از این دریای بیکران لبی تر کنیم.

فصل اول: تعریفی از عدد 11

عدد 11 برابر با جایگاه عددی حرف ک به عدد ابجد 20 است. این حرف در دسته حروف آبی یا مائیه و دارای طبیعت بادی غربی و ملکش حضرت حروزائیل است.

جمع اعداد 1 تا 11 برابر با 66 می‌شود(66=11+10+...+2+1) {66= عدد ابجد اسم مبارک الله جلّ‌جلاله}                 

از این رو عدد 11 را که یک عدد اصل و اول است و عالم در مفهوم و معارفش غرق است، مورد مطالعه قرار می‌دهیم تا شاید به پیامبر بزرگوارمان محمد مصطفی(ص) و سرورمان مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) لبیک گوییم و ما هم گوینده‌ی "قل هو الله احد" باشیم.

انسان در دنیا خود را پیدا می‌کند بی آنکه بداند چگونه آمده و به کجا می‌رود. آیا بعد از اینکه خودش را پیدا کرد نباید بداند که مدت کوتاهی در این دنیاست. و چه هدف بزرگ و چه انتقال عجیب و چه جایگاه پر خطر و بدون شناختی را باید برود و زندگی اصلی او آنجاست. پس وظیفه او در دنیا چیست؟! خالق مهربان؛ ربّ العالمین خود آنچه لازمه زندگی دنیا و آخرتش است را برایش فراهم آورد. اما این انسان باید بداند چه کسی این همه نعمت را به او ارزانی فرموده، پس فرستاده‌هایش هر کدام از وجودهای مبارک، نشانی او را دادند و مردم را به سوی خداوند هدایت کردند.امام صادق(ع) فرمودند: بِنا عُبِدالله و بِنا عُرف الله؛ خداوند تبارک و تعالی بواسطه‌ی ما پرستش شده و بواسطه ما شناخته می‌شود( کافی ج1.ص145) لو لا نا ما عُبدالله؛ اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی‌شد( کافی ج1.ص193).

 اما او خود را در آخرین کتاب آسمانی  و کلام نورانیش معرفی فرمود: قل هو الله احد، اشاره به هو که الله جلّ جلاله است. درواقع انسان را به تفکر شناختِ هو واداشت زیرا یکی از نشانه های مؤمن را ایمان به غیب فرمود: الذین یؤمنون بالغیب( سوره مبارکه بقره؛ آیه 3)

خداوند راه دنیا را به آخرت به انتخاب قرار داد. و حرف انتخاب شد " یا" اما در این حروف همه‌ی اسرار را آشکار فرمود و اسم عالم ناسوت را دنیا گذاشت و کلمه‌ی دنیا(دُن یا) دریافت کننده‌ی جمع جمیع نزول اسرار عالم بالا و جمع جمیع آدرس و نشانی صعود به هو است. پس کلمه‌ی هو یک نشانی و رمز و اشاره‌ی پرمحتوایی به ذات اقدس خالق آفرینش دو جهان است، آیا وظیفه ما شناخت و پیدا کردن این همه خزانه و گنج او نیست؟! درحالیکه تمام آنچه مورد نیاز ماست در اختیار ما قرار داده است. پس یک انتخاب غلط گاهی چنان ما را پرتاب و منحرف می‌کند که دیگر راه برگشت نیست!

درواقع حروف کلمه هو یعنی "ه" و "و" ریشه‌ همه‌ی اسرار است! از آنجا که خداوند مخلوقاتش را در زوجیت خلق فرموده یعنی یک روح و یک جسم. پس حروف هر کدام روحی دارند که آن عدد است. درواقع باید جسم حروف یعنی شکل نوشتاری حرف و روح حروف یعنی عدد ابجد آن، با هم توأم شوند تا ظهور داشته باشند و محتوای خود را آشکار کنند.زیرا حرف در عالم بالا نور است.  پس حرف ه به عدد ابجد 5 است( روح حروف است) و عدد حرف و=6( جسم حروف است) که با قرار گرفتن در کنار هم شد 65 برابر با عدد ابجد کلمه دنیا شد و دنیا، زنده شد!     

نکته مهم این است که اهمیت این اعداد چنان مهم و انکارناپذیر است که مثل آب برای حیات همه‌ی مخلوقات است! زیرا عدد، روح است و در بسایط معنایی و مقامی و ظهوری و حتی در نتیجه همه‌ی کارها در دنیا و آخرت و تداوم حیات و انتقال آن به آخرت همه در مبنا و اصل وجود عدد است و کثرت نعمات بهشتی و درجات آن و یا در مقابل کثرت عذاب‌ها و درکات جهنم به عدد است.

اگر بیماری بخواهد داروی حکیم برایش شفا باشد، باید روی عدد میل کند و به طول عددی روزی ِ درمان را دریافت می‌کند و عدد ساعت و تعداد شبانه روز، جایگاه اثرگذاری دارو بر بدن بیمار است و اگر درمان روی عدد و رقم نباشد، اثر مورد نظر را ندارد و یا حتی شاید اثرش بالعکس شود! و همانطور میزان مزد و حقوق هر کارمند و کارگری به عدد است. و همه‌ی ما در عدد سنّ خودمان مراتب تغذیه و رشد و تکامل و حتی در عبادات(سن بلوغ) را دریافت می‌کنیم و ... .

و خلاصه پروردگار عالم که خالق همه‌ی مخلوقاتش است، نشان عجیب و شگفت انگیز ضمیر اشاره به ذات اقدسش را در جسم کلمه هو و روح آن عدد 11 افشا فرمود. حال این اشاره انسان را به خزانه گنج معلومات عالم می‌کشاند و ذهن و هوش و فکر و حرکت و تحقیق و معرفت ما را به جنبش می‌اندازد و بسوی عالم لاهوت و هاهوت که ظرف هویت مخلوقات است به جایی که از رنگ و شکل و اندازه هیچ خبری نیست اما حروف در معنای حقیقی عددی خود معنا می‌شود!

*اسرار دو حرف "ه" ، "و" :

کلّ اسرار عالم خلقت از ظهور عالم سرّ به انوار وجودهای مبارک پنج تن(ص) که همه عزیزان انوار مقدسشان در یک نور تجلی کرده به نام نورٌواحد(ص) و سرّ حقیقت محمدی(ص) ظاهر گردید( درواقع خلق شد). پس عدد 5 برابر حرفِ ه است بنابراین همه در یک حرف، تجلی دارند. و حرفِ ه بصورت دایره است زیرا عالم در سلطه‌ی این حرف است که ضمیر شد و جانشین و خلیفه خداوند و جانشینان برحق و بالاخص خداوند متعال، چهارده معصوم(ص) هستند. "انّما یُریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرّکم تطهیرا"[1] این است و جز این نیست که همواره خدا می‌خواهد هرگونه پلیدی را از اهل بیت(ص) برطرف نماید و آنان را چنان که شایسته است( از همه گناهان و معاصی و رزائل و ناپاکی‌ها) پاک و پاکیزه نگه دارد.

درواقع عدد 5، دست قدرت یداللهی پروردگار عالم از آستین کمّل اولیاء ائمه طاهرین(ص) ظهور دارد! و عدد 5، یدالله فوق ایدیهم است( سوره مبارکه فتح؛ آیه 10) یعنی پنجه‌ی قدرت پروردگار عالم در کلمه ید ظاهر شده و عدد ابجد کلمه ید=14 است یعنی وجود مبارک چهارده معصوم(ص) که در جمع 1 و 4 میشود 5. همه‌ی عالم در دستان حجت الله الاعظم اباصالح المهدی(عج) قرار گرفته که چهاردهمین معصوم(ص)است؛ او در نشانیِ "هو" است.   

و خالق یکتا خواست که در دنیا همه چیز ظاهر شود، یعنی در جایگاه خود قرارگیرد( دنیا، محلّ جذب آنچه که خدا در عالم بالا خلق کرده است، می‌باشد) و آسمان‌ها و زمین در 6 روز خلق شد( درواقع عالم دنیا را هم به عدد 6 روز خلق فرمود که برابر حرفِ و است).

 

تمام:5   +    1:شروع

       هـ    +     ا

                  

عدد 6 هم شروع آغاز حیات دنیاست که به عدد ستّه یعنی 6 روز کشیده شده است( دحوالارض) و عدد 6 هم برابر حرفِ و است و هم برابر حرفِ ها( حرفِ هـ، ها خوانده می‌شود) می‌باشد! یعنی عالم در مؤلفه حرفِ ها ظهور و بروز حیات و ممات را دریافت می‌کند و ظاهراً هایِ دوچشم خوانده می‌شود. زیرا دو دیدگاه را برای عالمیان رونمایی و روشن می‌کند و ظهور می‌دهد! زیرا حرفِ ها نشانه ذات اقدس هوالله احد می‌باشد.

 

 

 

ها=6

 

 

 

 

و عدد 6، سلطه مالکیت پروردگارعالم به همه‌ی مخلوق به عدد 6 دانگ است که او صاحب قدرت و مالک همه‌ی ملک و خالق همه‌ی مخلوقات است. و عدد حروفِ یا(=11=هو) هم آغاز اولِ حروف و آخرِ حروف است. دقت کنید! قدرت و مالکیت در اول و آخرحروف، مالکیت خداوند از اول تا آخر را نشان می‌دهد. خالق یکتا در آیه 3 سوره مبارکه حدید می‌فرماید: هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او بر همه چیز داناست.

پس یدِ قدرت الهی و پنجه قدرتش در حرفِ ه به عدد 5، عالم بالا شد 5=ه و سلطه‌ی قدرتش در عالم دنیا شد در حرفِ و به عدد 6، عالم دنیا 6=و یعنی خداوند متعال خود را معرفی می‌کند به ه+و= هو و به آدرس عدد 5+6= 11.

 

5 =ه

 

6=و

هو

 

 

همه سالکان الهی در تلاشند برای رسیدن به هو( =11)؛ "عند ربهم یرزقون" و  باطن عالم می‌شود؛ لا اله الا هو!

همانطورکه می‌دانید عدد 5 متعلق به حرف ه است که هر دو به شکل دایره هستند. پس تصویری که در دنیا همه‌ی اشکال را در خود غرق کرده، دایره است و اسرار عددی دایره‌ی دنیا هم به عدد 5 است چنانچه کره زمین؛ 5 قاره و 5 اقیانوس دارد، هر هفته که 7 روز است اما به 5 روز خوانده می‌شود. 5 عالم داریم و انسان 5 روح دارد و ....

از آنجاییکه حرف؛ جسم، و عدد؛ روحِ حرف است بنابراین تمام این پنج‌ها هم جسمشان( که حرف ه است) دایره می‌باشد و هم روحشان( که عدد 5 است) دایره می‌باشد زیرا همه در دایره‌ی خلقت هو محصورهستند و برهمه‌ی خلقتش، وَسم( یعنی مُهر) الله زده شده است چون همه در یک دایره‌ی کلّی قرار دارند و آن دایره، نورٌ واحد(ص) است که آن دایره به حرف ه هم منتسب می‌شود زیرا فقط ه است که به جای اسم (هو) می‌نشیند و ایشان، آینه و مرآت خداوند هستند.

فقط وجود مبارک پنج تن(ص) که درواقع همان 14 نور مقدس ائمه(ص) هستند (5=4+1)، عدد 5 برابر حرفِ هـ است که ضمیر می‌شود جانشین اسم خداوند. زیرا پروردگار یکتا این عزیزان را آل الله خوانده و فرموده است که حجت الله و خلیفة الله اعظم هستند. پس با حرکت صحیح یعنی عمل خالصانه به آیات مبارک قرآن و شیعه‌ی واقعی ائمه طاهرین(ص) شدن است یعنی اتصال به حرفِ هـ، که صدای اعمال کوتاه ما به صدای بلند تبدیل می‌شود یعنی اشباع می‌شود و به فضل الهی به بهشت انتقال پیدا می‌کند یعنی هُ می‌شود هو و پاداش مؤمن الی یوم القیامة است.{نکته: خداوند کریم همه‌ی بندگانش را قابل دانست و خلیفه‌ی خودش معرفی فرمود: انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة(آیه30 سوره مبارکه بقره)، اما به شرط اتصال به آل الله؛ ائمه معصومین(ص) و ضمیرِهـ}

درواقع دو عدد خیلی مهم 5 و6 که رویهم ظهور باطنی عدد 11 را نمایان می‌کنند، پایه‌ی همه اعداد هستند زیرا در عالم اسرار ظهور آغاز خلقت به وجود مبارک 5 تن(ص) است که درحقیقت تعریف آن در عدد 14 شده است. 

پس همانطورکه بیان شد بنیان خلقت از دو حرفِ ( ه) و ( و) با دو عدد 5 و 6 ظهور پیدا کرد که اگر کنار هم قرار بگیرند، عدد 65 خوانده می‌شود به عدد ابجد کلمه دنیا( دنیا=65) که تمام اسرار کائنات به اذن خالق یکتا در دنیا ظهور پیدا کرد و می‌کند. کلمه دنیا هم استثنا است( رجوع شود به کتاب راز دنیا که توضیحات کامل آمده است)

و اگر عدد 5 و 6 را 56 بخوانیم برابر عدد ابجد کلمه یوم می‌شود. درواقع 56 عدد طولی زمان است در روز و شماره و ظهور همه‌ی کثرات به عالم ظهور(دنیا)! خلق السموات و الارض فی ستة ایام(جمع یوم است). ( سوره مبارکه حدید. آیه 4)

پروردگار بی‌همتا در کلام کریمش می‌فرماید: «قل هو الله احد» که با 11 حرفِ این آیه‌ی شریفه، کلّ جمع معارف آیا خود را معرفی فرمود. و همه‌ی 11 حروف در عدد 11 که ابجد کلمه " هو" می‌باشد، جمع است یعنی حروف کلمه‌ی هو(ه‍ ، و)، با دو حرفش هم منبع مبدأ و هم مقصد می‌باشد! که در اشاره، همه  نشانی اوست. درواقع وحدت به کثرت! و عدد 11، در حقیقت نردبان ترقی از اسفل السافلین به اعلاعلیین( به جایگاه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) است و پله‌های این نردبان جمع عدد 1 تا 11 به مقصد الله جلّ‌جلاله است!

و اسرار حروف کلمه ارض، تولد خشکی در دنیاست چنانچه حرفِ ه، نورٌواحد(ص) شد یعنی یک و حرفِ و؛ عدد خلقت دنیا 6 روز است، حقیقت آن شد1+6 برابر 7 که تمام طبقات آسمان‌ها و زمین و ایام هفته است و جمع عدد 1 تا 7 می‌شود 28 حروف که به حرفِ الف به عدد 1 شروع و به حرف غ به عدد ابجد 1000 تمام می‌شود یعنی 1+1000 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و رضا(ع) است یعنی جسم؛ ارض و روح آن؛ رضا(ع) است.

*عالم در عدد 1001 غرق است:

  پروردگارعالم اراده فرمود در ماه ذی القعده یعنی افشای صاحبان جایگاه‌های حقیقی که ماه یازده سال قمری است، در بیست و پنجمین روزش که برابر با جایگاه عددی کلمه حمد است(25=حمد)، تولد خشکی(ارض) اتفاق افتاد یعنی تولد همه‌ی عالم خلقت و تمام ظهورات عالم اسرار و تمام انوار و تمام اسماء و تمام جمالات و تجلیّات و کمالات و آنچه ندیدنی بود در عالم زمینی از اعلاعلیین به اسفل السافلین، چنانچه خداوند فرمود: ثمّ رددناه اسفل السافلین[2]. خوب دقت کنید! از نقطه ارض، عالم دحوالارض شد و هستی نمایان شد و اسرار در شناسایی به مهندسی خلقت، شناسایی پروردگار عالم است که فرمود: إنّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ و إن اُعرف[3].

*ارض به عدد 1001:

خیلی زیباست بدانید که خلقت به نام نقطه ارض از نطفه تا جنین تا نوزادی درواقع در جایگاه نقطه ارض یعنی خشکی قالب بدن و جایگاهش که طول ایام حمل مادر است به عدد جایگاه کلمه ارض یعنی 47! یعنی خشکی زمین با عدد ابجد 1001 و جایگاه عددی 47 ظاهر شد که هر نوزادی که کامل و سالم مولود می‌شود باید 40 هفته را در شکم مادر بگذراند یعنی 40 تا 7 تا که به ماه می‌شود 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت ...و نوزاد، کلمه‌ای از کلمات خداست! و در جمع ارقام47 ، 11 می‌شود( در ماه 11؛ ذی القعده!). عدد11، سرّالاسرار اعداد است چنانچه اگر اعداد 1 تا 11 را با هم جمع کنیم 66 ، برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌شود. پس همه نشان اوست! و به حرفِ ک، او برای عالمیان کافی است(11=هو=ک).

بنابراین یک کلمه‌ی ارض، مهندسی خلقت را نمایان می‌کند! خوب در کلمه ارض دقت کنید! ارض=1001 حکمت این کلمه با 3 حرف(ارض) و 4 عدد(1001)، حامل کلّ معنای عالم است! درواقع حروفش معنای خودش را دارد که صاحب استعداد شد و از مجرای اسم مبارک غنی خداوند حامل و شامل همه‌ی برکات شد. و عدد کلمه رضا که روح این حروفِ ارض است به عدد 1001 بساطت معنا و ملکوت و حتی جبروت و ظهور همه‌ی عوالم از عرش و کرسی و بیت المعمور را تجلی داد. و به یک معنا به 1001 اسماء الحسنای الهی مزیّن گردید.

نکته جالب اینست که آخر 3 آیه شریفه در سوره مبارکه حمد با حرفِ م تمام می‌شود که نقطه ندارد و 4 آیه شریفه سوره مبارکه حمد با حرفِ ن تمام می‌شود که نقطه دارد! و اسماء مبارک چهارده معصوم(ص): 7 نام مبارکشان بدون تکرار و 7 نام مبارکشان تکرار شده است، خوب توجه کنید! از 7 نام مبارکی که تکرار نشده؛ 3 نام مبارک بی نقطه است{ محمد(ص)، علی(ع)، موسی(ع)} و 4 نام مبارک نقطه دارد{ فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع)، جعفر(ع)}! و این باطن حروف و اعداد کلمه ارض و 1001 است. الله اکبر

*عدد 1001 در باطن عدد 29:

الفبای عربی 28 حرف است و بیست و نهمین آن حرکت همزه است که درواقع وقتی همزه با الف باشد، جزء حروف می‌شود(اگر بدون الف باشد، حرکت است)! اگر به عدد 29 دقت کنید می‌شود 2 تا 9 تا؛ که قطرعالم خلقت به دو تا شعاع 9 است که باطنش اینست که عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(ص)=92 است(همان 2 تا 9) یعنی تمام دایره خلقت و تمام 7طبقه آسمان‌ها و 7 طبقه زمین‌ها؛ باطن حضرت(ص) گنج حمد است پس تمام اسرار دو تا حمد؛ سبعا من المثانی؛ سرّ تمام خزانه خلقت است. و از طرفی جایگاه موضعی کلمه دنیا=29=مکه است. درواقع سرّ عدد 29 برمی‌گردد به نقطه ارض یعنی اگر می‌خواهی کلمه ارض را بخوانی، اول حرف؛ همزه است(الفی که رویش فتحه دارد) درواقع ابتدای خود کلمه ارض، حرفِ ر ساکن بوده(‌‌رض) که ابتدا به ساکن خوانده نمی‌شود پس خداوند می‌خواهد که اولش یک فتحه بیاید، که آن باعث شد که حروف کلمه این مولود خشکی ارض خوانده شود. پس همانطورکه برای رسیدن به مخرج حروفی، آن حرف را ساکن و ابتدایش یک همزه می‌گذاریم، درحقیقت مخرجی خلقتی در سرّ وجود خلقت آنجاییکه می‌خواهد بشود کن فیکون، آن ملیک مقتدر وقتی می‌خواهد عالم را خلق کند از مقعد صدق است (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) که نقطه زیر خشکی یعنی ارض( که یک همزه ابتدایش آمده) و نقطه می‌شود باء بسم الله! اینجا می‌شود خانه خدا؛ محل تولد مولود کعبه. بنابراین تمام حروف در کلمه ارض شد 1001 که  از مخرج صدق ظهور یافته، پس اسماء خداوند می‌شود 1001 پس تمام عالم در اسماء خداوند غرق است و در اندازه و عدد نمی‌آید! و این حروف  با حرکت همزه می‌شود ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص). پس سرّ ولایت که باطن صعود است یعنی عالم نزول، سکون است و عالم صعود، حرکت است به وجود علیّ اعلا(ص)! در باطن این حرکت همزه، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) است{ عدد ابجد همزه بصورت بسیط (هامیم زا ها) می‌شود 110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی(ع)} که به همه عالم حرکت و صعود داده به عالم قیامت وارد بهشت می‌کند؛ ولایت امیرالمؤمنین(ص) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. درنتیجه تمام حروف با حرکت، خوانده و معنی می‌شوند و تمام عالم با اسماء و درصورت حرکت و صدا ظهور دارد. درواقع بدون ولایت، عالم حیات آخرتی و ظهور به ظاهر و باطن ندارد.

*توجه! توجه! توجه! خوب دقت کنید!

خداوند کریم بالاترین اعجاز عالم خلقتش را کلام الله قرآن کریم قرار داد و اسرارش را در حروف و آنگاه در کلمه بصورت صامت و ناطق بیان فرمود{ در دعای هر روز ماه رجب که از ناحیه مقدسه است می‌خوانیم: ...اسئلک بِما نطق فیهم مِن مَشیّتک فجعلتهم مَعادن لِکلماتک و ارکاناً لِتوحیدک...}. آیا نکته مهم ظهور کلام را در دنیا متوجه شده‌اید؟! به چه معنا؟!و چه حقیقتی؟!

در نقطه آغازین خلقت زمینی پروردگار عالم اسرار نقطه را افشا فرمود. و در عالم اسفل السافلین در ظلمات و پایین ترین مکان هستی نقطه را قرار داد. مثل دانه‌ای که در دل زمین کاشته شود تا سبز شود.

اما اینجا یعنی نقطه، خود زمین است به نام ارض به عدد ابجد 1001 یعنی ارتقاء همه‌ی حروف و کلمات هستی در عدد 1000 است بر مبنای اینکه بیان شد: 10 ضربدر 10 شد 100 و این عدد ابجد حرف ق است یعنی نگهدارنده، قبل از ظهور باید به عالم قاف مزیّن می‌شد تا بتواند عدد 100 ضربدر عدد 10 شود تا ظهور گنج 1000بر عالمیان با نام زیبای غنی، مُغنی شود.

 و عدد 1001 اسرار این ضرب است که نمایش عدد یک توحید بر گنج هزار ظاهر شود یعنی 1001. اما در خزانه‌ی عدد 11(=هو) اسرار 1001 در افشای کلمه‌ی ارض و ساختمان روی این نقطه به نام نامی خانه خدا یعنی خانه توحید، کلید و ناجی و جلال و سیمای جمال اسماءالحسنای الهی با 1001 نام منبع و مأخذ و محتوی و سبب و اسبابِ کشیدگی همه‌ی عالم از آن نقطه را به آدرس هو نشان دهد. و عدد 1000 که به عربی الـْف خوانده می‌شود، اسرار دایره‌ی عدد 11 باضافه 1 است با نمایش عدد 111 برابر کلمه نساء و الِف وجود یعنی کوثرعالم؛ خانم فاطمه(س) که میوه‌ی هزار دانه پیامبر(ص) است. درواقع نقطه وحدت وجود است و عدد یک توحید برابر حرفِ الِف است و از نقطه، دحوالارض شد به عدد 1000 جلوه کرد که به حروف اَلـْف می‌رسد پس جمع یک باضافه 1000 می‌شود 1001! بنابراین نقطه، سرّالاسرار وحدت به کثرت است که کلمه ارض، جسمِ نقطه خشکی و رضا(ع)، روح آن نقطه است.

پس خانه کعبه که حامل حمل ولی الله الاعظم سید العالم الامکان؛ علی ابن ابیطالب(ع) است. در بهار جان‌ها، ابوتراب با عدد 110 به نام علی(ع) عالم 100 را به 1000 رسانید. او هم نگهدارنده‌ی مراتب دهگانه‌ی عالم است از عقل اول تا اسرار عوالم و اخلاق و ادیان و عرفان و عبودیت و منتهی درجه غایت آمال العارفین؛ عند ربهم یرزقون. و دیگر اینکه به عدد 110  یعنی آقاست که عدد 100 را ضربدر 10 فرمود. درحقیقت عدد 110، گنجِ غنی پروردگار عالم است!(1000=10×100)

پس خانه خدا حامل طول و عرض و ارتفاع شد به عدد 10×10×10=1000. عدد 1000 برابر آخرین حرف از حروف ابجدی؛ غین است( 1000=غ=28) که اگر حروفش را جابجا کنیم اسم مبارک غنی خداوند ظاهر می‌شود.

حضرت علی(ع) فرمودند: انا نقطة تحت الباء. در تعریف نقطه آمده است که نقطه در حروف محو است. درحالیکه همه از نقطه تشکیل شده و بوجود آمده، اما نقطه در همه‌ی حروف و کلمات محو است. و اسرار ولایت بر تمام عوالم و کائنات محو است درحالیکه غالب است و ظاهر است، باطن می‌باشد برای همه‌ی کلمات.

*عدد 1001 در منزل پیامبر(ص):

   مقامِ حرفِ اول، الِف می‌باشد که وجود مطهر پیامبر(ص)، ظرفِ الِف به عدد یک است  که گنج تمام حروف می‌باشد. و به الـف(یعنی 1000) خزانه‌اش را ظهور می‌دهد که وجود مطهر بضعة منّی؛ میوه هزار دانه؛ حضرت فاطمه زهرا(س) است{ جالب است که حروف نام مبارک زهرا(س)، همان حروف هزار است}، پس درواقع می‌شوند: 1+1000=1001 !

*عدد 91 (=11÷1001) در سال :

همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه ارض=1001 است، وقتی حقِّ هر چیزی بخواهد ادا شود، در مقسوم قرار می‌گیرد. هر یک از ما یک دایره خلقت هستیم و در دایره سال قرار می‌گیریم و برای هر یک، قسمت زده می‌شود(هر سال، یک قدر زده می‌شود). پس 91=11÷1001 (نکته: دقت کنید که عدد 91 همان ارقام عدد 19 است که جابجا شده!). عدد ابجد کلمه سال=91 و همچنین برابر با عدد ابجد کلمات: کلام و کامل و کمال (از اسماء الهی) است.

و جایگاه عددی کلمه سال=28 می‌شود یعنی عدد کامل و باطن عدد 1001 است. درواقع به عدد 1000 باضافه یک معنی می‌شود که عدد 1000=غ و عدد 1 برابر با الِف است یعنی اولین و آخرین حرف الفبای ابجدی، پس کلّ حروف در جمع، عدد 1001 است(1+1000)!

خالق یکتا همه‌ی عالم خلقت را به اسم مبارک غنیّ خود، غنی فرمود و گنج 1000 را به همه عنایت فرمود زیرا عالم در عدد 7 غرق است؛ به عدد 7 طبقه آسمان و زمین، روزهای هفته و...، ( 1+2+3+4+5+6+7=28=غ=1000) و همه را مسخّر انسان فرمود{ انسانی که اشرف مخلوقاتش است و خود، گنج 1000 می‌باشد چراکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خیال نکن که تو جرم صغیری بلکه عالم کبیری} تا او را عبادت کنند(الا لیعبدون) یعنی باید با وصل شدن به امام زمان(ص) به یکِ وحدانیت وصل شوند: 1+1000=1001 ! بنابراین چنانچه خشکی از نقطه ارض=1001، دحوالارض شد و به تمام عالم کشیده شد، پس کشیدگی همه‌ی عالم در 1001 است یعنی ما زندگی می‌کنیم در بطن 1001، غذا می‌خوریم در بطن 1001، آنچه خداوند بر ما نازل می‌فرماید در باطن 1001 است. سرّ قبولی اعمال ما در اتصال به وجود مبارک امام زمان(ص) و قرآن است و جانش رضا(ع) است یعنی درواقع آنچه خداوند متعال خواست که خلق شود در مجرای رضا است، پس هرچه از ما می‌خواهد هم باید عمل ما برگردد به 1001 ( اعمال ما باید به 1001 به خداوند تحویل داده شود). عمل انسان به احکام الهی و تمام حروف و کلمات قرآن در 28 حرف یعنی 1000، به اتصال قرآن ناطق؛ امام زمان(ص) به عدد یک می‌شود 1001، به رضای قلب مولا و حیات طیب آقا وصل و زنده می‌شود تا باقی شود؛ اینجا می‌شود بقیّة الله خیرٌلکم.

*عدد ابجد "مَن جعل الشمس و القمر"=1001

      مَن جعل الشمس و القمر یعنی خدایی که در عالم هستی خلقت خورشید و ماه را ظهور داد. اما این شمس و قمر غیر از ظاهر که خورشید و ماه است، باطنی دارد و باطنش رسالت و و لایت است، ظهور لیل دنیا و یوم آخرت است، دیگر اینکه خلقت خورشید و ماه از نور مطهر امام حسن مجتبی(ع) است و سرّ وجود مبارک حضرت، جُمع الشمس و القمر است یعنی جمع کننده تمام انوار شمس و قمر است و آقا دلیل عالم خلقت است که سرّش اینست که حضرت هم فرزند اول امیرالمؤمنین(ص) است{به عنوان ولایت؛ قمر} و هم نوه‌ی اول وجود مطهر پیامبر(ص) است{به عنوان شمس؛ رسالت}. اما اینجا باطن دیگری باز می‌شود مگر نه اینکه تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و عوالم از نور مبارک حضرت فاطمه(س) خلق شد و خانم، امّ الحسن(ع) است و خورشید و ماه در آسمان ظاهر می‌شوند، پس درحقیقت ظهور باطنی و جلوه دهنده‌ی نام حسن(ع) و گنج انوار مقدس رسالت و ولایت و حافظ این انوار مقدس، وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سیدة نساءالعالمین(س) است. در باطن شمس، حقیقت رسالت است زیرا باطن گنج حمد است به عدد 1000 و قمر، حقیقت ولایت است و صعود دهنده حقایق حمد است و در باطن عدد یک، پس در جمع می‌شود 1001 !

*عدد 1001 از تولد تا قبر:

روزیکه متولد می‌شویم، همه تنها به عدد یک متولد می‌شویم، خداوند حروف ما را در حرف الِف قرار داده است(حرفِ الف، خزانه و کنزالحروف است)، یعنی همه‌ی محتوای انسانی و آنچه باطناً و ظاهراً نیاز دنیا و آخرت ماست در محتوای وجود ما قرار داد، وسائل رشد ما را فراهم فرمود؛ هم دنیایی و هم آخرتی!!! بعبارتی تمام آنچه درون و بطن یک نوزاد است، بالقوه در الِفِ وجودش قرار دارد. آنگاه که رشد می‌کند کم کم بالقوه‌ها، بالفعل می‌شود. اما دقت کنید چطوراستفاده کردیم و چگونه توشه جمع کردیم و چه برای آخرت خودمان فرستاده‌ایم؟! تا به 1000 برسیم یعنی از الِف تا الـف.

از طرفی وجود هر انسانی 1000 است چون کامل خلق شده(عدد 28، عدد کامل است)، پس انسان 28 است یعنی تمام حروف و کلمات عالم خلقت در وجودمان می‌باشد؛ 7 نفس نورانی، 7 نفس ظلمانی، 7 موضع که مساجد بدن است، داریم و تمام وجودمان هم باطن 52 است یعنی حروف کلمه حمد چراکه حرف اول و آخر سوره مبارکه حمد، حروفِ ب ن است و پسرها؛ ابن و دخترها؛ بنت خوانده می‌شوند( همان حروف ب-ن هستند که همزه و تاء تأنیث گرفتند) یعنی هم حروف حمد و هم اعدادش را داریم! پس به عدد 28، انسان وجودش 4 فصل است؛ 28=7×4. چراکه هر سال 4 فصل است و هر فصل، 3 ماه پس 4+3 می‌شود 7، پس هر فصلی که بر ما می‌گذرد ظاهرش 3 ماه است، باطنش 7 است، درحقیقت سرّ تمام عالم خلقت می‌شود 3، 7 تا 21 تا یعنی سوره مبارکه حمد باطن کلّ قرآن است اما از 21 حرف تشکیل شده ، و یک 7 هم می‌شود حروف کلمه حمد(=52).    

پس وقتی از گنج درون خود خوب استفاده کنیم، با ظهور قوا و رشد جسمی از نظر علمی، اخلاقی، اقتصادی و مقامی و آنچه که از فرزندان و ازدواج و هر چه از ما ظاهر می‌شود تا روزیکه بخواهیم از دنیا برویم، می‌رسیم به همان حرفِ الِف، اما حرکتش عوض می‌شود و به الـْفِ وجود می‌رسیم. و خلاصه خوشا بحال هر کس که روزیکه می‌خواهد برود همان الِف وجودش، الـْف شده باشد یعنی از گنج الِف وجودش بخوبی استفاده کرده و درخت وجودش هزاران میوه داده باشد. بنابراین اگر می‌خواهیم قبرمان نورانی باشد ، خورشید و ماه و ستاره داشته باشیم(جُمع الشمس و القمر)، باید عملمان حسن و سبز باشد و گنج این عمل درواقع اتصال به یک را آنجا به ما بدهد که اولین سؤال شب اول قبر مَن ربّک است. پس تمام اعمالی که انجام دادیم اول باید مُهرِ پروردگارمان به آن بخورد که مَن ربّک؟!

آنگاه دو سر کمانِ عمر به هم می‌رسد یعنی یکِ الِف باضافه 1000(الـْف) برابر 1001 به عدد کلمه ارض و رضا(ع) می‌شود؛ درواقع همان نقطه‌ی اول خلقت خشکی و این حقیقت تولد خشکی برای تک تک مردم است که اتفاق میفتد و در آخر به حروف رضا می‌رسیم؛ کلمه خشکی، جسم است و روح آن، اسم مبارک رضا است( زیرا عدد ابجدش 1001 می‌شود) پس قبر هر کدام ما 1001 است و نقطه ارض است اما درواقع مونس ما در قبر، مقام رضاست! اگر واقعاً رضای خدا نصیب ما بشود یعنی همان رسیدن به غنی و عدد 1000 و اَلـْفِ عمل و بهشت است.

*عدد 1001 در باطن قرآن کریم:

عدد 1000 برابر آخرین حرف الفبای ابجدی؛ حرفِ غین است به جایگاه عددی 28 و این حرف جلوه‌ی اسم مبارک غنی خداوند است یعنی از عدد 1000 در حروف، بالاتر نیست و تمام حروف کلمات قرآن از این 28 حرف ابجدی است و قرآن، ظرف غنی پروردگار عالم است چه از نظر گنج هدایت و چه از نظر سعه‌ی وجودی باطنی قرآن که بر همه‌ی عالمیان محیط است و چه از نظر معارف و حکمت و خزائن نعمت‌های ظاهری و باطنی و آنچه خداوند پاداش و جزا به بندگانش می‌دهد الی یوم القیامة. بنابراین خوب دقت کنید! از اول تا آخر 28 حروف؛ حرف اول، الِف است یعنی 1 و حرف آخر غ به عدد 1000؛ پس درواقع کلّ 28 حروف می‌شود 1000+1=1001 و باطن قرآن حامل 1001 اسماءالحسنای الهی است! و هرکس به آیات قرآن که از 28 حرف تشکیل شده، عمل کند، خداوند کریم او را به عدد 1001 رضای خودش و رضای حجتش؛ مولا صاحب العصر و الزمان(عج) می‌رساند.

*عدد 1001 در جوشن کبیر:

جالب است روی کفن‌ 1001 اسماءالحسنی جوشن کبیر را می‌نویسند. راستی این 1001 یعنی چه؟! پس ذیقعد عمر ما نتیجه‌اش همین جایگاهی است که خداوند در سوره مبارکه صافات آیه 164 می‌فرماید: و مِنّا له مقام معلوم.هیچ یک از ما نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است یعنی جایگاه معلوم! چرا 1001 اسماءالحسنی در جوشن کبیر است. زیرا جوشن یعنی زره! و زره پوششی است که در جنگ، محافظ بدن سرباز است. درواقع مؤمن، سرباز خداست و باید امر فرمانده را بطور کامل اجرا کند، آنگاه در راه فرمانده‌اش حتی اگر لازم شد سَر بدهد تا پیروز میدان شود. و جوشن، 1001 اسماء خداست که پوشش محافظت از طرف خداست. پس خوش به حال سربازی که با زرهِ 1001 که رضای خداست و روح کلمه ارض است در جایگاه ارض، خشکی قبر می‌خوابد، آنگاه وجودش تا قیامت از هر آسیبی محفوظ می‌ماند.

*عدد 1001 در باطن نماز:

در هر رکعت نماز حقیقت 1001 نهفته است! زیرا قیام نماز با سوره مبارکه حمد شروع و با سوره مبارکه توحید تمام می‌شود. از آنجاکه سوره مبارکه حمد 7 آیه دارد و جمع 1 تا 7 می‌شود 28  که عدد ابجد بیست و هشتمین حرف یعنی حرفِ غ= 1000 می‌شود، پس باید اضافه شود به یکِ توحید و درجه‌ی 1001 را دریافت کند. چنانچه تمام قرآن عزیز 1000 رکوع است، اما به اتصال به رکوع قرآن ناطق، 1001 می‌شود. عمل به قرآن صامت به اضافه یکِ حجت خدا(قرآن ناطق)، درجه 1001 را کامل نشان می‌دهد تا به حقیقت مولود انسانیت برسیم. آنگاه اتصال به امام جماعت عالم خلقت پیدا می‌کنیم(وارکعی مع الراکعین).  نکته: خوب دقت کنید! خداوند متعال در سوره مبارکه مرسلات بین دو آیه شریفه 47 و 49 :ویلٌ یومئذٍ للمکذّبین(وای در آنروز به حال تکذیب کنندگان)، در آیه 48 می‌فرماید: و إذا قیل لهم ارکعوا لایرکعونَ(و چون به آنان گفته شود که رکوع کنید، رکوع نکنند)!

وقتی نماز به جماعت خوانده می‌شود، نمازگزاران می‌شوند 1000 که با اتصال به یکِ امام جماعت، به 1001 می‌رسند.

یک صورت دیگر در بر پا داشتن نماز: درواقع هر نمازگزار که رو به قبله می‌ایستد و نماز را بپا می‌دارد یعنی خود انسان با عمل به 28 حروف که کل نماز است و همچنین تمام خزائن عالم یعنی 28 حرف در وجود  خود انسان است، رو به قبله می‌ایستد که قبله یک است و نماز 1000، پس می‌شود 1001. وجود انسان خودش 1000 است اقتدا می‌کند به امام زمان؛ جان خانه خدا؛ حجت خدا به عدد یک توحید می‌شود 1001. درواقع باطن 1001 همان جمع عدد اول حروف؛ الف باضافه عدد حرف آخر یعنی غ، 1000 است که می‌شود 1001 . پس نمره کامل و درجه کامل همه‌ی عالم باید برسد به 1001یعنی رضای خدا. و رضای خدا میسّر نمی‌شود مگر اتصال به یکِ وجود حجت خداوند متعال؛ صاحب عصر و الزمان(عج) . اللهم الرزقنا  

*عدد 1001 در باطن عید فطر:

یکی از نکات مهم از حقیقت ظهورعلوم قرآنی در صورت قرار دادن قرآن عزیز بصورت دایره است(درواقع یعنی قوس نزولی و صعودی). اگر دقت بفرمایید اعجاز قرآن کریم در قرار گرفتن سوره‌هایش بصورت دسته بندی فهرستی و قرار گرفتن در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) است. در جزء 30 که تمام کندده اجزاء قرآن است، 37 سوره مبارکه قرار دارد که اولین آن، سوره مبارکه نباء است به 40 آیه شریفه و ترتیب فهرستی آن 78 می‌باشد برابر با اسم مبارک حکیم پروردگار عالم. این جزء که به عَمّ ِ جزء معروف است متعلق به وجود مبارک صاحب نباء عظیم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است. و در این جزء هم اولین و هم آخرین سوره قرآن کریم از نظر ترتیب نزول قرار دارد؛ یعنی سوره مبارکه علق(اولین) و سوره مبارکه نصر(آخرین) است. یعنی دو قوس دایره در شروع و پایان در جزء 30 است؛ خداوند متعال حکمت حکیم الحکمایی خود را ظهور داده است!

پس روبروی جزء 30 ، حدود 23 جزء قرآن قرار دارد یعنی تا سوره مبارکه صافات که سی و هفتمین سوره قرآن از نظر ترتیب فهرستی است( در دایره قرآن عزیز سوره مبارکه صافات روبروی سوره مبارکه نباء قرار دارد). حال دقت کنید! یک جزء در مقابل 23 جزء! عدد 23 برابر با جایگاه موضعی حرفِ ث است که ملکش حضرت میکائیل(ع)؛ ملک روزی و رزق است. و به شب 23 که آخرین شب احیا( در ماه مبارک رمضان) است، می‌رسد. درواقع اتصالش به جزء 30 است یعنی این اتفاق، حقیقت قدر است که برابر با الفِ شهر یعنی عدد 1000 باضافه اتصال به جزء آخر می‌شود 1001؛ باطن تمام اسماء الحسنی و حقیقت رسیدن به اسم رضای خداوند و حقیقت خواندن جوشن کبیر به 1001 اسماء الهی. و احیای کلمه ارض و تولد حقیقی انسانیت و نزول کل قرآن عزیز و بیعت با مولا صاحب عصر و الزمان(عج) در حقیقت اسرار دایره قرآن در آخرین جزء به فتح مکه یعنی فتح قلب مؤمن و تخلیه از اغیار و بت‌های هوای نفس و زنده شدن با توبه و استغفار است تا به فجر برسیم. پس قدر، رسیدن به رضای خداست و رضا به عدد 1001 است و لیله، فاطمی شدن است. که خیرٌ مِن الف شهر است؛ از 1000 ماه بهتر است.

درواقع ماه مبارک رمضان هم منظری از باطن 1001 در ماه‌های سال قمری است. زیرا در سال یک ماه روزه واجب می‌شود که در باطن آن الفِ شهر است یعنی 1001.  درواقع تمام یک سال باضافه وجود ماه رمضان به 1000 می‌شود 1000+1= 1001. و ماه مبارک رمضان، شهرالله است و این ماه نزول گنج قرآن است.

تمام ماه مبارک رمضان، باطن قرآن است و باطن کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد است و در شب عید فطر یعنی پایان 30 روز به سوره مبارکه اخلاص می‌رسیم. یعنی در‌ِ شروع ماه رمضان یعنی سوره مبارکه حمد، باطن 30 جزء قرآن بصورت نزول بسته شد و کسی که در‌ِ دوم را برای رسیدن به مزد و حقیقت قبولی و گنج سرّ حمد باز می‌کند، سوره مبارکه توحید است یعنی قوس صعود و رسیدن به قرب الی الله، اخلاص است. اینجا جایگاه فطر است و باطن افطار حقیقی به کلمه اخلاص؛ آزادی از آتش جهنم و جدا شدن از حیوانیت به انسانیت و کمال رسیدن به قرب الی الله و کلمه لا اله الا الله است. درواقع در دنیا به الف شهر باید برسیم و باطن 28 حروف قرآن عزیز، رسیدن به عدد 1000 و حرف غین به اسم مبارک غنی خداوند است و سوره مبارکه توحید، یک است و در جمع به 1001؛ عدد اسم رضا(ع) و کلمه ارض و نقطه تا بی نهایت باء بسم الله می‌رسیم(انشاءالله). و رسیدن به  وجود مبارک ولی الله الاعظم صاحب عصر و الزمان، باطن روزه حقیقی؛ امام معصوم اباصالح المهدی(ص) است؛ صاحب حقیقت فطر و همانطورکه در ماه مبارک رمضان غذای نورانی وحی را با گوش نوش جان کردیم، حال با به نتیجه عمل مقبول با چشم به زیارت مولا و صاحبمان لذت ببریم. او باید درِ نجات را باز کند و ما را از بند حبس دنیا آزاد کند. و نجّیناه مِن الغمّ و کذلک نُنجی المؤمنین، اینچنین است نجات مؤمنین!

چنانچه روزه، حقیقت حمد پروردگار عالم و نزول رحمت‌هایش است مخصوصا روزه حقیقی که روزه از گناه است و چنانچه ساعت از دنیا رفتن این سوره حمد است که بسته می‌شود و انشاء الله درِ سوره توحید را برای ما باز می‌کنند، آنگاه ساعت ملاقات با حقیقت اخلاص؛ وجود مبارک مولای موحدان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ص)؛ امام المخلصین و گنج توحید یعنی لا اله الا الله است. چه بسا مؤمنینی که در انتظار رسیدن به این ساعت هستند که 30 عمر پر شود و در یکِ توحید به درجه و مقام اول در خدمت باطن توحید و اخلاص و در اهل لا اله الا الله شدن حضور پیدا کنند. و آن ساعتی که لحد را می‌گذارند، ختم تمام باب‌های دنیایی است. آنجا جای رسیدن به موحد شدن واقعی یعنی یکی شدن است. هر کس تنها می‌شود آنجا باید آرزو کند زودتر لحد را بگذارند تا جمال یار را ببیند. زودتر لحد را بگذارند تا به قرب هو برسد. تا در لا اله الا الله غرق شود و ذوب شود و حل شود و به بی‌نهایت عشق و محبوب واصل شود! آیا تا به حال دقت کرده‌اید که ماه مبارک رمضان ماه پله کان عروج است؟! واقعا در دنیا به حیات عمل، اقرأ، وارقأ می‌رسیم.

 پس باطن الفِ شهر را دریابیم و این احیا حقیقی و قدر است که مهمانی پر افتخار خالق یکتا تمام نشدنی است و لذتش جان‌ها را سیراب می‌کند و انسان را از خود به هو می‌رساند یعنی به هوئیت خود می‌رساند. اینجا مقام 1001 است یعنی رضی الله عنهم و رضوا عنه. و چقدر جالب است که در اعمال شب عید فطر در مفاتیح الجنان آمده است: دو رکعت نماز در رکعت اول بعد از حمد 1000 مرتبه توحید و در رکعت دوم بعد از حمد یک مرتبه توحید بخواند! و بعد از سلام به سجده رفته و صد مرتبه اتوب الی الله ... . که حضرت امیرالمؤمنین علی(ص) می‌فرمود: به حق آن خداوندی که جانم به دست قدرت اوست هر که این نماز را بخواند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا کند و اگر به عدد ریگ‌های بیابان گناه داشته باشد خدا بیامرزد. ( و در روایت دیگر به جای هزار مرتبه توحید صد بار وارد شده است). 

الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله والله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله علی ما هدانا، و له الشکر علی ما اولانا.

*رسیدن به باطن 1001 در وجود مؤمن که مدینه حصینه است:

مدینه‌هایی که در کثرت مدینه هستند، اراضی سبزی می‌باشند که این اراضی در"الف شهر" به کثرت می‌رسند و این کلّ ارض را در برمی‌گیرد. یعنی مدائن که سبز شدند" اشرقت الارض بنور ربها" محقق می‌گردد و کلّ زمین "یملأ الارض قسطا و عدلا" می‌شود. سلمان،نماد مؤمن اهل البیتی است"السلمان منّااهل البیت"، به خاطر همین والی مدائن می‌باشد. یعنی مؤمن، والی مدینه است؛ شهرها تحت ولایت مؤمن است. مؤمن خودش شهر می‌باشد؛ خود مؤمن، مدینة النبی است. یعنی جایی که پیغمبر(ص) حکومتش را تشکیل داد. حکومت پیغمبر(ص) در مدینه قائم شد و شکل گرفت یعنی در محمل مؤمن، مدینه خود مؤمن است. پیامبر(ص) در مدینه حکومت تشکیل می‌دهد یعنی پیغمبر(ص) بر مدینه استقرار می‌یابد. امر ذاتِ امر که نبی مکرم(ص) است در مدینه حاکم می‌شود.

مؤمن، مدینه حصینه است یعنی امر امام و امر نبیّ در اینجا محمل می‌یابد. امر نبی در مؤمن به تکثر می‌رسد و این خود معنای لیلة القدری مؤمن و خود، معنای مشکاة بودن اوست که " المشکاة فی جوف المؤمن" یعنی آن جلوات و شعاع‌های امر که بر مؤمن می‌رسد، همان شعاع امر بر مؤمن نازل و از او به کثرت می‌رسد. یعنی مؤمن خود در یک صورت، وحدت است و در یک صورت، کثرت است که مدینه می‌باشد. نقطه‌ی وحدتش نزول امر و نقطه‌ی کثرتش عمل به نزول؛ صعود و مدینه است! حکومت جهانی حضرت حجة ابن الحسن(عج) که همان سلام، همان مُلک الله، همان حاکمیت و مالکیت خدا درزمین و همان "اشرقت الارض بنور ربّها" است، زمانی می‌باشد که این امر بر محمل امر نازل شود و در مؤمنین به کثرت برسد. درواقع رسیدن به باطن 1001 است! 

*حیات در باطن عدد 1001:  

بعد ازبسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند، قلب جنین است (دقت کنید که حروفِ قلبه، همان حروفِ قبله می‌باشد که جابجا شده!). و خالق یکتا در 4 ماه و 10 روزگی گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد(فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛آیه 29 سوره مبارکه حجر) پس تمام اعضا و جوارح و سلول سلول بدن به اسم مبارک غنیّ خداوند به عدد 1000 غنی می‌شوند؛ که این خود بعبارتی می‌شود 1001. و نگاه دیگر برای داشتن حیات ظاهری، همیشه باید این 1000(تمام سلول‌ها و عروق بدن) به یکِ قلب که محلّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است، وصل باشند یعنی 1000+1=1001 که اگر این اتصال قطع شود، فرد می‌میرد. نکته اینجاست که برای داشتن حیات طیب انسانیت هم باید تمام گنجِ 1000 وجودمان به یکِ قلب عالم امکان؛ امام زمان(ص) وصل باشد(یعنی رسیدن به 1001)؛ اینجا حیات طیب و دائم است که هرگز در آن مرگ نیست.

*اجرای احکام الهی در رسیدن به 1001:

از زمانیکه به سنّ تکلیف می‌رسیم، انجام احکام و حدود الهی می‌شود 1000 که درواقع همه‌ی فروع دین باید به اصول دین وصل شوند(کپی برابر اصل) و هر عملی که از انسان مکلّف سر می‌زند باید به رضای(1001) خدا وصل شود تا عمل سبز شود و از بین نرود. پس شرط حیات عمل و سبز ماندن آن تا قیامت و رسیدن به گل و میوه‌اش، رسیدن به 1001 است!

درواقع هر عمل روزانه‌ای که انجام می‌دهیم به نیت وصل می‌شود( نیّت از ته قلب است)  که این اتصال باید به رضای خدا یعنی 1001 باشد یعنی اعمال ما در شبانه روز چه مستحب و چه واجب باید به 1001 برسد، در غیر اینصورت حتی عملی که به 1000 رسیده اما چون اتصال به یک نداشته، بالا نمی‌رود و سودی ندارد. طبق روایت زیبایی که شیخ عارف جمال الدین احمد بن فهد حلی در کتاب عدة الداعی از معاذ بن جبل از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده( به این مضمون که) عمل انسان از آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم می‌گذرد، به هفتم که می‌رسد، خداوند به ملائک امر می‌فرماید که این بنده در عبادت خود خالص نبوده و آن را بخاطر من انجام نداده است لعنت من بر او باد و فرشتگان نیز او را نفرین و لعنت کنند. یعنی تا 7 رسید، 1000 را دارد ولی به یک وصل نشد، پس عمل برگشت می‌خورد.

*آیاتی از سوره مبارکه مطففین در باطن 1001:

      در سوره مبارکه مطففین از آیه شریفه 18 تا 28 احوال باطن مقام توحید را در مقام اعلاعلیین برای مؤمنان می‌فرماید. علیین کسانی هستند که از مجرای وجود مبارک حضرت علی(ع) به این مقام رسیدند یعنی علویّون واقعی! چنانچه گفتیم بدون وجود مبارک حضرت هیچکس به اعلا نمی‌رود و اینجا، اعلا علیین است. پس آنها کسانی هستند که پرونده‌هایشان  از دنیا به علیین رفته و ارزش و مقامشان را با اعمالشان از دنیا بدست آوردند یعنی 1000 باضافه یکِ ولایت شدند. پس آنها به عدد 1001 رسیدند، اتصال پیدا کردند و زنده و سبز و حسن(ع) و زکی و نورانی به آنجا رفتند. انّ الابرار لفی نعیم؛ کسانی که در دنیا  در بَر و بحر(خشکی و دریا) به آنها رسید و به عمل، خشکی را سبز و آباد کردند، عدد ابجد بحر=210 برابر با نام  مبارک امام حسین(ع) است که از جمع اعداد 1 تا 20 بدست می‌آید، پس اینان که کتابشان رفته در علیین، زیر دست مقرّبون؛ معلم‌های عالم؛ ائمه طاهرین(ص) تصحیح شده و نمره 20 گرفتند، پس نتیجه اعمال خود را با مزدش می‌‍‌گیرند و در زمره ابرار قرار می‌گیرند یعنی می‌روند کنار کسانیکه نمره 20 گرفتند و آنجا صاحبِ بیست‌ها یعنی مقرّبون را مشاهده می‌کنند. در دنیا امتحان می‌دهیم، املای کتابمان باید بی غلط باشد تا 20 بشود{ البته به لطف و رحمت پروردگار مهربان و شفاعت مقرّبون عالم} و آنجا بر تخت سلطنت می‌نشینند و هم از چشم ظاهر و هم چشم دل نظاره می‌کنند. وقتی کسی به 1001 رسید یعنی به عددِ رضا چون عدد، روح حروف است، این رضا به رضای خدا بودن باعث شادی و آرامشی می‌شود که در صورت‌هایشان دیده می‌شود. و از باده ناب و طهور که سربسته و مُهر و موم شده است، سقایت شوند. خمره‌هایی که در دنیا اعمالش را ریخته و درش را بسته( مثل انگور که در خمره می‌ریزند و درش را می‌بندند، و این انگور یک بار نجس می‌شود(شراب) و بعد حلال می‌شود) پس خدا می‌خواهد در عالم دنیا همه‌ی اعمالمان را که برای رضای خدا انجام دادیم، هم درست و هم غلط( چون معصوم نیستیم) و در خمره ریختیم، در آنجا شراباً طهورا شده؛ پاکِ پاک شده، از مسیر نجاست در دنیا، هر چه غلط بود گذشته و انتقال یافته به آنجا پاک می‌شود، در ضمن اینکه مختوم است یعنی فقط برای خودِ فرد است، کسی درِ آن را باز نمی‌کند غیر خودش. و خداوند کریم نامه سر به مُهری را باز می‌فرماید که فرموده "ختامه مِسک و ذلک فلیتنافس المتنافسون" زیرا در آیه قبلش فرمود "یُسقون مِن رحیقٍ مختومِ". دقت کنید که جایگاه موضعی رحیق مختوم=135 برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه(س) است و ساقی کوثر کیست؟! عدد ابجد مِسک=120 برابر عدد ابجد نام مبارک علیّ(ع)(با یاء مشدد) است یعنی مُهر علی(ص) به آنها می‌خورد و به دستِ حضرت آنها را بالا می‌برند و مقام فاطمی را دریافت می‌کنند.

 بعد از اینکه باطن درِ باب دنیا که همه‌ی نعمت‌های گنج  حمد پروردگار است برای بنده مؤمن بسته شد، مختوم یعنی ختم شد و همه‌ی ظلمات و مشکلاتش تمام می‌شود{ در کلمه ختم دقت کنید!خ؛ اولین مخرج داخل گلو،ت؛ پشت دندان در وسط دهان، م؛ روی آخرلب، یعنی آخر وسط اول! عدد ابجد خ=600=عصمت است و به جایگاه 24، به مقام عصمت رسیدند و عدد جامع را به آنها دادند. عدد ابجد ت=400=شمس و ملکش حضرت عزرائیل(ع) است، پس تمام ظلمات را از آنها جدا کرد و وارد کلّ نور شدند(در دنیا جان کندند تا به این مقام رسیدند! صبر کردند و به هوای نفس، نَه گفتند). تا در آخر به م یعنی عدد 40 می‌رسند، این ختم زیبا نصیبشان می‌شود.

ختم شد مثل خمره‌ی در بسته، آنگاه آن باب مخصوص  که مُهر و موم شده بود و نامه محرمانه پروردگار عالم، باب الرحمة برایش باز گشایی می‌شود و خداوند کریم بنده نوازی می فرماید. از آن شراب طهور که حقیقت توحید است آن باده ناب و طهوری که سربسته و مخصوص است برایش آماده شده می‌نوشند. چنانچه مُهر و مومش، مشک است{عدد ابجد کلمه مشک=360 است و جایگاه موضعی آن 45 است؛ برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) یعنی تمام عمر دنیای مؤمن است که به آدم شدن ختم شده است} و مسابقه گران باید به سوی این نعمت‌ها( که باطن توحید، ولایت است) بر یکدیگر پیشی بگیرند. پس در باطن یعنی آنها شتابان به سمت 1001 می‌روند و همه‌ی امور و اعمالشان جمع می‌شود در 1001 پس هیچ وقت ضرر نمی‌کنند چون در نهایت جُمع الشمس و القمر و رضا را دریافت می‌کنند و خداوند ارضِ خشکیِ بهشت را به آنها ارث عنایت می‌فرماید. و این شراب مهر و موم شده، آمیخته‌ای از تسنیم است و "مزاجه من تسنیم"؛ تسنیم چشمه‌ای است که همواره مقربان از آن می‌نوشند؛ "عینا یشرب بها المقربون". تسنیم به یک معنا اینست که شراب‌های دنیا عقل را زایل می‌کند و ... اما این شراب نورانی جز شادی و نشاط دائم، هیچ ضرر و زیانی ندارد.{ جالب است که جایگاه موضعی کلمه تسنیم=74 و جمع ارقامش(4+7) 11 می‌شود! و عدد 74 برابر با جایگاه کلمه محرّم(با راء مشدد)= رمضان= مرضیه است. پس خداوند کریم چه لطفی فرموده که در دنیا هم در ماه مبارک محرّم و رمضان، (به حدّ ظرفیت مؤمنان) از این چشمه به آنها می‌نوشاند و انشاءالله در بهشت به مقام راضیة مرضیة از این چشمه بهره‌مند می‌شوند}.

امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: هر کس شراب خواری را ترک کند، و این ترک شراب به خاطر غیر خدا باشد(برای ترس از خدا هم نباشد) خداوند شرابی مُهرشده به وی خواهد نوشاند. عرض کرد: ترک کردن شراب به خاطر خدا نباشد؟! فرمود: آری برای محافظت و نگهداری از خویشتن باشد« و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون» فرمود: در مورد آن پاداشی که ذکر کردیم به آنها داده می‌شود و مؤمنان خواهان آن هستند« و مزاجه من تسنیم» مصدر است از فعل«سلم» به معنای بالا بردن؛ زیرا والاترین و بالاترین شراب بهشتیان است و یا از آن جهت است که از بالا به آنها داده می‌شود. و فرمود: والاترین و ارزشمندترین شراب بهشتیان است که در بالای تسنیم برای آنها آورده می‌شود. و تسنیم چشمه‌ای است که مقرّبان از آن می‌نوشند و مقربان، همان آل محمد(ص) و حضرت فاطمه(س) و حضرت خدیجه(س) و علی بن ابی طالب(ص) و فرزندان مطهرش(ص) به این جمع افزوده می‌شوند. خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: «الحقنا بهم ذریّتهم» [ فرزندانشان را به آنها ملحق خواهیم کرد] و مقربان از شراب تسنیم به صورت خالص و ناب می‌نوشند و سایر مؤمنان از شراب آمیخته شده(با آب) می‌نوشند.

خداوند متعال در آیه 15 سوره مبارکه محمد(ص) می‌فرماید که چهار نهر در بهشت جاری است که در باطن، از 4 کلمه بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد سرازیر می‌شود: مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیّر طعمه و انهار من خمر لذة للشاربین و انهار من عسل مصفی... . همینطورکه در وجود ما 4 عنصر آب، آتش، باد و خاک قرار دارد و بدنمان 4ستون دارد و رگ‌های اصلی قلب 4 تاست و تمام اسرار حقیقت وجودیمان در 4 است، باطن جریانی که از لحاظ ظهوری حیات ما را تضمین می‌کند در قیامت این 4 نهر عناصری هستند که تبدیل شدند به آب زلال و گوارا، به شیری که طعمش تغییر نمی‌کند، به شراب طهور ناب که نوشندگان را بحدّ کمال لذت بخشد و به عسل صاف، که هم رزق ظاهرند و هم رزق باطن و هم باعث حیات بهشتیان تا ابد هستند.

 پس در بهشت اعمال ما برمی‌گردد به باطن نهرها{ عدد ابجد کلمه نهر=255 است که جمع ارقامش12=5+5+2 می‌شود و به یک معنا عدد 55 برابر اسم مُجیب خداوند و امید و عدد نُه به حروف است که اجابت کننده همه‌ی سائل‌ها و بلوغ دهنده به عدد 9 انسانیت، اجابت و امید به خداست. همه عالم هم در دنیا و هم در آخرت در جایگاه هستند و جایگاه موضعی کلمه نهر=39 می‌شود برابر جایگاه حروف سین؛ یکی از اسماء قرآن و قلب قرآن و حیات قرآن، سین است}  و حیات ما برمی‌گردد به درخت که به اعمالمان سبز می‌شود{در دنیا وجود مبارک ائمه(ص) به درخت طیبه مثال زده شده‌اند؛ سوره مبارکه ابراهیم(ع) آیه 24}، پس وقتی اعمال می‌شود 1001 یعنی اعمال در وجودمان جریان دارد، 1001، تمام نفس نفس زدن ماست که باید توحید(نهرها) در وجودمان جاری شود، درواقع نفـس است که در تمام وجود و هستی ما به صورت‌های مختلف جاریست؛ نفس یعنی احیای 1 تا 19(حروف بسم الله الرحمن الرحیم) که عدد ابجد نفس=190 برابر است با جمع عدد 1 تا 19پس حیات همه‌ی ما اتصال به بسم الله الرحمن الرحیم دارد. همه‌ی ما حقیقت وجودمان باید حسن و سبز شود. در سوره مبارکه نمل 2 تا بسم الله الرحمن الرحیم داریم که در باطن وجود خودمان یکی می‌شود نفـَس( که خداوند متعال به ما حیات عنایت فرمود) و یکی نفـس؛ که باید خودمان حیاتِ عمل را احیا کنیم. نفـَس ِ نفـس می‌شود حیات طیب برای آخرت  که هرکس نفـسش زکیه شود و درعوالم نورانیش برود، برایش ماندگار می‌شود و به عدد 28 می‌رسد(28=غ=1000) و غین می‌شود، به نفس مطمئنه می‌رسد به شرط راضیة مرضیة، پس به 1001 که وجود حضرت فاطمه(س) جان و اسرار 1001 است، ایشان در را برایش باز می‌کند.{ حروف نام مبارک زهرا(س) همان حروف هزار است که عدد ابجدش 213 می‌شود} پس وجود خانم(س) باطن همان میوه هزار دانه است و به عدد 1000(الـف) و وجود مبارک پیامبر(ص)، یک(الِف) است، می‌شوند 1001. وقتی سرّ وجود مبارک ائمه(ص) می‌خواهد از عالم باطن به عالم ظاهز ظهور پیدا کند، پس جمعش شد 1001، پس اسرار وجود مبارک خانم(س) ختم کننده‌ی تمام حروف و کلمات است. پس رحیقٍ مختوم=135=فاطمه(س) و مِسک=120=علیّ یعنی ساقی؛ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ص) و ظرفش؛ وجود مبارک خانم(س) است.  

امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: خداوند عزّوجلّ ما را از بالاترین مکان علیین(بالاترین درجه) خلق نمود و دل‌های شیعیان ما را نیز از همان چیزی خلق کرد که ما را آفرید ولی بدن‌های آنها را از چیز دیگری آفرید. دل‌های شیعه به سوی ما گرایش و تمایل دارند و نسبت به ما عشق می‌ورزند چون آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های ما از آن آفریده شد- سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الابرار لفی علییین و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون- و دشمنان ما را از سجّین خلق کرد و دل‌های پیروان آنان را از همان چیز خلق نمود ولی بدن‌های آنها را از چیزی دیگر خلق کرد. دل‌های پیروانشان به سوی آنان تمایل دارند به این دلیل که آفرینش دل‌های آنها از همان چیزی بود که دل‌های آنها از آن آفریده شد. سپس این آیات را تلاوت نمود: کلا انّ کتاب الفجار لفی سجین. و ما ادراک ما سجین. کتاب مرقوم ویل یومئذ للمکذبین.

"و ما ادراک ما علییون.کتاب مرقوم یشهده المقربون"؛ آنها رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و ائمه -که سلام و درود خدا بر همه آنان باد- هستند. انّ الذین اجرموا[(آری در دنیا) کسانی که گناه می‌کردند] یعنی اولی و دومی و هر آن کس که از آنها پیروی کرد«کانوا من الذین آمنوا یضحکون. و اذا مرّوا بهم یتغامزون»[ آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند می‌گرفتند. و چون بر ایشان می‌گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم ردّ و بدل می‌کردند] نسبت به رسول خدا(ص). تا آخر این سوره درباره این دو شخص است.

امام محمد باقر(ع) فرمود: هر بنده‌ای در قلب خویش لکه‌ای سفید دارد؛ هنگامیکه او گناه می‌کند در آن لکه سفید، نقطه سیاهی ظاهر می‌شود. اگر توبه کند، آن سیاهی از بین می‌رود؛ ولی اگر به انجام دادن گناهان ادامه دهد، این سیاهی افزون می‌شود تا جاییکه آن سفیدی پوشانده می‌شود؛ و اگر آن سفیدی پوشانده شود، آن شخص به هیچ خیر و نیکی بازنخواهد گشت. و این همان سخن خداوند عزّوجلّ است که فرمود: بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون.

*ازدواج و رسیدن به عدد 1001:

  ازدواج که یک امر پروردگار عالم و سنت رسول اکرم(ص) می‌باشد، از دیدگاه حقیقی امری است توحیدی و معرفتی زیرا درحقیقت همانطورکه عالم خشکی از رسیدن به کلمه ارض و عدد 1001 کثرت گرفت و دحوالارض شد و دارای روح رضا(ع) گردید، خانواده هم در نقطه مسکن در ازدواج با گرفتن حقیقت عدد 1001 به کثرت می‌رسند. و خانواده مرکز رحمت و خانه آنها منزل یعنی محلّ نزول رحمت و برکات و رزق و فرزندان می‌شود زیرا حقیقت وجود زن، کثرت است و باطن حرفِ غین یعنی 1000 و وجود مرد که در جنسیت نر است یعنی یک، در جمع به 1001 می‌رسند و در مجرای رسیدن به رضای خدا کثرت و رحمت و منزلشان مجرای لا اله الا الله می‌شود. انشاءالله

*کلاس درس در رسیدن به 1001:

   وقتی شاگردان سر کلاس درس می‌روند، اگر درس خدایی بود، خدا را عبادت می‌کنند و اگر نعوذبالله شیطانی بود، شیطان را عبادت می‌کنند. زیرا هر شاگردی، وجودش 1000 است که در جمع با یکِ معلم می‌شود 1001! اینجاست که می‌فرمایند اگر کسی علمی به من بیاموزد(معلم)، مرا عبد خود کرده است، این درواقع اتصال است. یعنی از مجرای درس، متصل می‌شویم. انشاءالله که به رضای خدا برسیم.

*عدد 9 درباطن 1001:

همانطورکه می‌دانید عدد 9، سلطان اعداد، عدد تولد، عدد بلوغ و شعاع دایره هستی است و در باطن عدد 9، بلوغ نَه گفتن( حروف نَه همان حروف نُه است که فتحه به جای ضمه قرار گرفته) به هوای نفس یعنی جداشدن از حیوانیت به انسانیت است{شرح کامل عدد 9 در کتاب بلوغ سجده آمده است}. نکته اینجاست که عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001؛ پس عدد 9 با همه‌ی مقامات بیان شده، در باطن 1001 است!

*اهمیت ذیقعد. اقسام آن و معارف و معانی حروفی و عددی آن بصورت مبسوط:

اهمیت ذیقعد: درحقیقت باطن عالم در عدد 14 است و ارکان آن به دسته بندی 4 قسمت و اسرار دهگانه آن که گنج عشر است، ظاهر می‌گرداند. حال خوب دقت کنید که یک اسرار چهارده گانه در عالم بالا شکل گرفته و ذیقعد سرّی و روحانی است. و پروردگار عالم در کلام مبارکش 14 مرتبه کلماتی مشتق از قعد که ریشه‌ی ذیقعد یعنی جایگاه است، آورده و معانی و معارف مختلف آن را بیان فرموده است{ در 2 آیه شریفه کلمه مقعد آمده است. در ادامه این 14 آیه شریفه بیان می‌شود}. پس ذیقعد به معنی صاحب جایگاه شدن در هر زمان و هر مکان و هر عالم؛ در دنیا و در آخرت. در اول و در آخر هستی. یا در ظاهر و در باطن هستی نمایان می‌شود و آثار ذیقعد رسیدن به غایت نیّات و آمال و آرزوها و اهداف درونی و خلاصه اسرار باطنی هر وجودی می‌باشد.

همانطورکه می‌دانید قرآن زنده است و حیات عالم را قرآن ضمانت می‌فرماید. در حدیث از پیامبر اکرم(ص) آمده که فرمودند: إذا التبَست علیکم الفتن کقطع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن( وسایل الشیعه.ج6.ص169)؛ اگر فتنه‌ها مثل شب تاریک به شما روی آورد و گیج شدید که چه کنید، "فعلیکم بالقرآن" به قرآن مراجعه کنید(پناه ببرید). درواقع قرآن تمام مسائل روز را حل می‌فرماید و به روز تفسیر و معنی می‌شود، یعنی دستور العمل زندگی صحیح دنیا و آخرت است به شرط یادگرفتن و فهمیدن و تدبّر و تعقل کردن و عمل صادقانه به آیات شریفه‌اش است. انسان مؤمن و معتقد حتما رستگار می‌شود و خداوند در آیه 2 سوره مبارکه بقره می‌فرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین؛ شک نداشته باشید که هدایت شدگان متقی رستگارند.

بنابراین ذیقعد یعنی صاحب جایگاه شدن در زمان عمر هر بنده‌ای است. و هر کس خود انتخاب می‌کند. اما خداوند در آیه آخر سوره مبارکه قمر می‌فرماید: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. اینکه در آخر سوره مبارکه آمده شاید به این معناست که از اول بخوان و عمل کن و زحمت بکش تا در آخر به جایگاه حق خود برسی(انشاءالله) که جایگاه صدق در نزد پادشاه مقتدر عالم است. دراینجا خوب است بدانیم قمر چیست و و در چه جایگاهی در عالم است؟! درحقیقت رسالت، شمس است زیرا بیّنه است، چناچه حضرت رسالت پناه وجود مبارک پیامبر اعظم واکرم(ص) ظُهر عالم خلقت است. و آخرین فرزند نورانیش ظهر را به ظهورِ تام ظاهر می‌کند(انشاءالله بزودی) اللهم عجّل لولیک الفرج. و قمر که درواقع باطن صعود است و جایگاه مقعد صدق عند ربهم یرزقون(آیه 55 سوره مبارکه قمر) و یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه(آیه 10 سوره مبارکه فاطر) است زیرا قمر، ولایت است. درحقیقت قمر است که شقّ القمر شده! دراصطلاح کسی که کار خیلی خاص و شاقّی را به سرانجام صحیح می‌رساند، می‌گویند شقّ القمر کرده است( حال بماند معارف و معانی حروفی و کلمات نورانی قرآن!). درواقع هر کس راه صعود ولایت را کامل و بی‌نقص در دنیا طیّ مسیر کند و در باب ولایت شیعه و پیرو واقعی مولا و صاحب زمانش(ص) باشد، تا به جایگاه مقعد صدق برسد،  شقّ القمر کرده است. و حضرت علی(ع)، صاحب شقّ القمر است! اما چنانچه می‌دانید تمام تکالیف آخرتی ما به ماه قمری است و آنچه از اعیاد و اعمال است به ماه قمری است زیرا اتصال دهنده اعمال عالم دنیا به آخرت، ولایت است. پس در حقیقت امتحان هر مؤمنی هم به نگهداری دین خود در پشت ولیّ زمان(ص) است و رضایت ولایت عظمای صاحب الزمان (عج)، رضایت خداوند متعال است.

عدد ابجد کلمه قمر=340 است که معنی می‌شود به 300+40: عدد 300 برابر حرفِ ش است که صفت تفشی دارد یعنی افشاکننده عدد 40 است. و عدد 40 برابر حرفِ م می‌باشد که اربعین است یعنی سبزکننده، بهارکننده، زنده کننده و احیاکننده‌ی دنیا و آخرت مؤمن است و بالاترین مقامش، قلب کننده است. خوب دقت کنید که قمر یعنی ولایت چقدر زیباست! و جمع ارقام 340 می‌شود عدد 7(0+4+3) که باطن حمد است و جالب است که جایگاه موضعی کلمه قمر=52 برابر عدد ابجد کلمه حمد است! نکته مهم: رسالت، حقیقت باطن حمد است به عدد 7 آیه سوره مبارکه حمد در طول زمان که حامل و جامع باطن کلّ قرآن کریم است. و ولایت، حامل باطن عالم است در عرض زمان. و جامع و جامعیّت وسعت عالم است. و در کتابت عمل در حمد به عرض در لوح عمل نوشته می‌شود. پس قلم در طول، رسالت است و لوح در عرض، ولایت است. و امتحان در عمل صادقانه است چنانچه نمره و نتیجه در جواب عمل است. و جایگاه در کارنامه قبولی و مقدار معدل اعمال در آخر عمر معلوم می‌شود. آنگاه برای بنده، مرتبه و مقامات زده می‌شود؛ آیا می‌رسد به فی مَقعد صِدق عند ملیکٍ مُقتدر؟!اللهم الرزقنا

در عالم هستی جایگاه قمر، عالم 9 است. واقعا در علم اعداد چگونه می‌توانیم معنا را بخوانیم و درک کنیم تا بفهمیم خداوند قادر متعال چگونه زیبایی‌ها و عجائب خلقتش را نشان می‌دهد؟! مبحث عدد 9 آنقدر زیبا و جامع است که فقط می‌توانم بگویم که سلطان اعداد است و همه‌ی اعداد در زیر سلطه عدد 9 هستند. و در مفهوم واقعی گنج الاسرار اعداد است زیرا در بلوغ حقیقی این عدد در حروف باب مفتوح معرفت لا اله الا الله است. و همانگونه که در درس توحیدی قل هوالله احد خوانده شد، همه‌ی عالم در عدد 9 غرق هستند زیرا سقف اعداد تا عدد 9 است و شعاع دایره خلقت در عدد 9 خلق شده است و حمل عالم خلقت هم در بلوغ ظهور گنج خاک خشکی به نام ارض در عدد 9 است؛ چنانچه عدد 9 بر مبنای 2 می‌شود 1001 که برابر عدد ابجد کلمه ارض و اسم مبارک رضا(ع) است.

1)آیه 168 سوره مبارکه آل عمران: الذین قالوا لاخوانهم و قَعَدوا لو اطاعونا ما قُتلوا قل فادرءوا عن انفسکم الموت ان کنتم صادقین؛ کسانیکه(در جنگ احد) با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ نرفته بودند کشته نمی‌شدند (ای پیغمبر به این منافقان بگو شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد) مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست می‌گوئید.

2)آیه 140 سوره مبارکه نساء: و قد نزّل علیکم فی الکتاب ان اذا سَمعتم آیات الله یُکفر بها و یُستهزأ بها فلا تَقعُدوا معهم حتی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره انّکم اذا مثلهم انّ الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعا؛ و محقّقا خداوند در کتاب خود این حکم را بر شما فرستاد که چون آیات خدا را شنیدید که بدان  کافر شوند و استهزاء کنند پس با آن گروه (منافق) مجالست نکنید تا در حدیثی دیگر داخل شوند، که( اگر با آنها همنشین شوید) آنگاه شما هم مانند آنان هستید و خدا منافقان را با کافران در جهنم جمع خواهد کرد.

3)آیه 68 سوره مبارکه انعام: و اذا رایت الذین یَخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتّی یَخوضوا فی حدیثٍ غیره و اِمّا یُسینّک الشیطان فلا تَقعُد بعد الذکری مع القوم الظالمین؛ و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد شبهه اندازی) به یاوه گویی و سخن بی منطق می‌پردازند از آنان روی گردان(و مجلسشان را ترک کن)  تا در سخنی دیگر درآیند. و اگر شیطان تو را( نسبت به ترک مجلسشان) به فراموشی اندازد پس از به یاد آوردن(به سرعت بیرون برو) و  با گروه ستمگران منشین.

4)آیه 16 سوره مبارکه اعراف: قال فبِما اغویتنی لَاقعُدَنّ لهم صِراطک المستقیم؛ شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‌نشینم.

5)آیه 86 سوره مبارکه اعراف: ولاتَقعُدوا بکلّ صِراطٍ توعِدون و تصُدّون عن سبیل الله مَن آمن به و تَبغونها عِوجا واذکروا إذ کنتم قلیلا فکثّرکم وانظروا کیف کان عاقبة المُفسدین؛ و بر سر هر راهی منشینید که کسانی را که به خدا ایمان آورده‌اند(به مصادره اموال وشکنجه و باج‌خواهی) بترسانید و از راه خدا بازدارید و بخواهید آن را (با وسوسه و اغواگری) کج نشان دهید، و به یاد آرید زمانی را که جمعیت اندکی بودید ولی( پروردگارتان) شما را فزونی داد و با تأمل بنگرید که سرانجام بدکارن عصیانگر چگونه شد!

6)آیه 5 سوره مبارکه توبه: فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعُدوا لهم کلّ مرصدٍ فأن تابوا و اقاموا الصلوة و اتواالزکوة فخلّوا سبیلهم انّ الله غفورٌ رحیم؛ پس چون ماه‌های حرام (ذیقعده،ذیحجه،محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آنگاه مشرکان را هرجا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز بپا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

7)آیه 46 سوره مبارکه توبه: و لو ارادوا الخُروج لأعدّوا له عُدّة و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعُدوا مع القاعدین؛ و اگر آنان قصد سفر جهاد داشتند درست مهیّای آن می‌شدند لیکن خدا هم از برانگیختن آنها کراهت داشت پس آنها را بازداشت و حکم شد( که ای منافقان نالایق) شما هم با معذوران (کور عاجز در خانه خود) بنشینید.

8)آیه 81 سوره مبارکه توبه: فَرح المُخلّفون بِمَقعَدِهِم خِلاف رسول الله و کرهوا ان یُجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتَنفروا فی الحرّ قل نار جهنّم اشدّ حرّا لو کانوا یَفقهون؛ آنهایی که از جهاد دررکاب با رسول خدا(ص) بازنهاده شدند از این بازماندنشان خوشحالند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا را خوش نداشتند ( و مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آنها) گفتند: شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید، آنان را بگو: اتش دوزخ بسیار سوزان‌تر است، اگر می‌فهمیدند.

9)آیه 83 سوره مبارکه توبه: فإن رجعک الله الی طائفةٍ منهم فاستئذنوک للخروج فقل لن تَخرُجوا معی ابدا و لن تُقاتلوا معی عدوّا إنّکم رَضیتم بالقُعود اوّل مَرّةٍ فاقعُدوا مع الخالفین؛ پس اگر خدا تو را بسوی گروهی از آن بازماندگان (به مدینه) برگرداند و آنها(به ملاقات تو آمده و) اجازه جهاد خواهند، به آنها بگو: ابدا شما با من به جنگ نخواهید آمد و با هیچ کس از دشمنان من جهاد نخواهید کرد شما هستید که اول بار برای تخلفتان از سفر جهاد اظهار مسرّت می‌کردید، اکنون هم با بازماندگان به جای خود بنشینید.

10)آیه 90 سوره مبارکه توبه: و جاء المُعذّرون مِن الاعراب لِیؤذن لهم و قَعَدَ الذین کذبوا الله و رسوله سیُصیب الذین کفروا منهم عذابٌ الیم؛ و گروهی از اعراب بادیه(نزد تو) آمده و عذر می‌آورند که اجازه معافی از جهاد یابند و نیز گروهی که تکذیب خدا و رسول(ص) را کرده(بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند، بزودی کافران از این دو طایفه را عذابی دردناک خواهد رسید.

11)آیه 22 سوره مبارکه اسرا: لا تَجعل مع الله الهاً آخَر فتَقعُد  مَذموماً مخذولا؛ هرگز با خدای یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدی خواهی نشست.

12)آیه 29 سوره مبارکه اسرا: و لا تجعل یَدک مَغلولةً الی عُنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتَقعُدَ مَلوماً مَحسورا؛ و نه هرگز دست خود را(در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته دار و نه بسیار باز گشاده دار که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.

13)آیه 55 سوره مبارکه قمر: فی مَقعَدِ  صدقٍ عند مَلیکٍ مُقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت(با عزت و احترام)  نزد خداوند مالک عزت و سلطنت جاودانی متنعّم هستند. خوب دقت کنید! اینجا حقیقت ذیقعد است. اللهم الرزقنا

14)آیه 9 سوره مبارکه جن: و أنّا کنّا نَقعُدُ  مِنها  مَقاعِدَ  للسَّمع فمَن یَستمع الان یَجد له شِهابا رَصدا؛ و ما(پیش از نزول قرآن) در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می‌نشستیم اما اینک هر که(از اسراروحی الهی) سخنی بخواهد شنید تیر شهاب در کمینگاه اوست.

پس درواقع در دنیا ظهور 14 ذیقعد به دستورالعمل پروردگار عالم است که کجا باید نشست و کجا باید ننشست و کجا خداوند متعال ظهور مهندسی را فرموده که از جایگاه‌های غلط و جهنمی پرهیز کنید و به جایگاه‌های بهشتی که در باطن جایگاه صداقت است، بنشینید.

          حال اگر خوب دقت کنیم خداوند کریم در سال قمری که ظاهر و عیان همه بندگان خداست، ماه یازدهم را ذیقعد خلقت خود قرار داده است. چنانچه یک ذیقعد ظاهر است در 25 این ماه که فقط خشکی روی آب متولد می‌شود از نظر جسمی، اما یازدهمِ همین ماهِ یازده، قدوم مبارک ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی(ع) متولد می‌شود. پس حقیقت ظهور حروف کلمه ارض جابجا می‌شود به رضا(ع) که عدد ابجد هر دو نام مبارک 1001 است.

و خداوند متعال در آیه 13 سوره مبارکه مؤمنون می‌فرماید: ثم جعلناه نطفة فی قرارمَکین؛ سپس آن نطفه را در قرارگاهی استوار(چون رحم مادر که ذیقعد است) قرار دادیم. پس قرار گرفتن نطفه تا انجام نمی‌شد، مولودی هم نبود!

در سال قمری، ماه یازدهم؛ ماه ذی القعد است یعنی صاحب جایگاه، در حقیقت حکمت خداوند کریم به  چند طریق این جایگاه را معنی فرمود و ظهور داد:

 1)اول اینکه در 25 ذی القعده خداوند، نقطه‌‌‌‌ ارض را از درون آب خلق فرمود، درواقع خشکی متولد شد. اما حکمت اینکه اول آب بود، چیست؟ خداوند متعال در آیه 30 سوره مبارکه انبیا می‌فرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیء حی یعنی آنچه که قرار دادیم که زنده شود همه از آب است. پس زمینه‌ی حیات ظاهر، آب بود که خشکی از درونش متولد شد.

و کلمه ذیقعد یعنی نشان دهنده صاحب جایگاه. و خداوند کریم می‌خواهد صاحب جایگاه که خودش است و در ظهور، تولد خلیفه‌های برحقش می‌باشد، را معرفی کند. در آیه 10 سوره مبارکه الرحمن فرمود: والارض وضعها للاَنام؛ زمین را برای زندگی آفریدگان مقرر فرمود. و آیه 6 سوره مبارکه شمس: والارض و ما طحیها؛ و قسم به زمین و آنکه آن را بگسترانید.

خشکی، محلّ ظهور و انعکاس تمام اسرار عالم بالا روی زمین قرار گرفت و تماماً در نقطه‌ی ارض. اینجا نقطه‌ی تجلی وحدانیت و توحید پروردگار عالم قرار گرفت و از اینجا به امر خالق یکتا، دنیا دحوالارض شد؛ تمام آسمان‌ها و زمین‌ها و آنچه بین آن‌ها بود، کشیده شد و خلق گردید. لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

پس این نقطه ذیقعد خشکی شد. عدد ابجد کلمه خشکی=930 است که در معنا، منتهای کمال در تجلی گنج توحید خداوند است یعنی بلوغ ظرف توحید و گنج لا اله الا الله و جایگاه عددی کلمه خشکی=66 است که برابر عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌باشد. خوب دقت کنید! اینجا متوجه می‌شویم که مهندسی پروردگار عالم در ساخت و ساز در جایگاه خشکی اول ساختمان روی آن نقطه خانه خداست یعنی توحید محض. و از این نقطه آن چه روزی مخلوقات است، قسمت می‌شود و کنیه پیامبر(ص)، ابالقاسم است.

 جالب است در ذیقعد شروع خشکی کلمه ارض، خشکی از روی آب متولد شد. اما در زمان حضرت نوح(ع) هنگامیکه خدا می‌خواست عذاب نازل کند، فرمود نشانه‌اش اینست که از خشکی درون تنور، آب فوران زد!  { آیه 40 سوره مبارکه هود(ع)}. و آیا جالب نیست که خشکی در اول خلقت، خاک بود اما خشکی در زمان حضرت نوح(ع) کشتی بود که از جنس چوب است؟! توجه!توجه! خاک در آب باز می‌شود؛ مثل کسانیکه در طوفان نوح(ع) غرق شدند اما کسانیکه در کشتی سوار شدند، نجات یافتند. زیرا به اذن خداوند چوب در آب فرو نمی‌رود. آیا همه امامان معصوم(ص)، صاحب سفینه نجات نیستند که در دریای پرتلاطم دنیا شیعیان را به سلامت به ساحل می‌برند؟! پس چگونه ذیقعد را بشناسیم؟! ذیقعد در دنیا یعنی جایگاه ظاهری. اگر پادشاهی همه‌ی ملوک عالم باشد، روزی واژگون می‌شود و در آخر نابودی و مرگ و برهنگی و تنهایی است. اما ذیقعد خشکی کشتی نجات فقط برای مؤمنین است و نجات است و رسیدن به ساحل امن و آرامش در بهشت و در وادی السلام است که توضیح داده شد. پس حضرت ابالحسن علی بن الحسین(ع) در صلوات شعبانیه چه زیبا فرمود: ...الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن مَن رکبها و یغرق مَن ترکها... ؛ ائمه(ص) کشتی دریای معرفتند و روان در اعماق آن دریا، در امان است هر کس بر آن کشتی همراه شود و غرق خواهد شد هر کس آن را ترک کند.

 2)وجود مبارک امام رضا(ع): اما خداوند متعال باطن این نقطه(ارض) و هر چیزی را که خلق می‌فرماید، روح قرار می‌دهد تا زنده و حی شود. درواقع کلمه ارض، جسم است و کلمه رضا، روح آن است که همان حروف ارض است و در بطن ارض، جان می‌دهد و حیات طیب الی یوم القیامة همه‌ی موجودات مخصوص، انسان است. خداوند کریم رضای خودش را تجلی داد به عدد 1001 که در غالب کلمه ارض باشد و ارواح طیبه و اسماء الحسنای خدای باری تعالی از آن تجلی کند.

پس 11 به عدد و یازده به حروف، هم طول در ماه قمری به 11 یعنی ماه ذیقعده می‌رسد و هم عرض شبانه روزی به یازدهمین روز ماه ذیقعده می‌رسد، اگر کنار هم بنویسیم می‌شود 1111 که برابر با عدد ابجد اسم مبارک علی رضا(ع) و عدد ابجد کلمه ظهور است. و مگر نه اینکه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) هریک هنگام تولد، 11 ذریه معصوم(ص) در بطنشان بود، پس در زوجیت این دو وجود نورانی می‌شوند 1111!

نکته مهم اینکه هیچ عملی بدون مُهر رضا مقبول درگاه خداوند نیست. نماز بی رضا، روزه بی رضا، خیرات بی رضا، حج بی رضا، اخلاق بی رضا و عمر بی رضا، نمره‌اش صفر است. چرا قبول نمی‌شود و نمره ندارد؟ زیرا رضا(ع) ذیقعد روح عمل و جایگاه مزد و انتقال به رضوان الهی است. پس عمل بدون روح، زنده نیست که بخواهد آثار داشته باشد!

 اولین وجود مبارک و نورانی که خلق شد؛ حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) بود که در وادی رحمت در قسمت صفا و مروه قدم به خاک زمین گذاشتند و در شروع زندگی خداوند به ایشان امر فرمود خانه‌ی خودش را روی نقطه ارض بسازد. درواقع اینجا خانه توحید است که درحقیقت دوباره یک ذیقعد اتفاق می‌افتد! زیرا یک جسم ساخته شد که ظاهر است و خداوند از زیر همان خانه، عالم را دحوالارض فرمود. یعنی همه در روح و جسم ارض. و یک بار خانه خداوند به نام خانه توحید ساخته شد(جسم) و بعد از سالیان به اذن پروردگار عالم، دیوار خانه خدا شکافته شد و روح و جان این خانه ظهور پیدا کرد؛ قدوم مبارک حضرت علی بن ابیطالب(ع){ درحقیقت خودش و یازده ذریه معصومش(ص)} روی زمین آمد. صلوات و تحیات خداوند و ملائکه و انبیا و اولیاء بر او و خاندان پاکش باد. درواقع به وجود فرزندان نورانیش حجت‌های خداوند و ولایت‌های کبری و عظمای ایشان ممدود و الی یوم القیامة کشیده و غالب گردید.

حالا اگر کلمه ارض و رضا را بصورت دایره بنویسیم:

 

 ا    ض

 

ر

ر    ا

ض

 

 

 

 

 

در دایره کلمه ارض، حرفِ ر در وسط قرار می‌گیرد؛ با تمام صفاتش و تکریرش و عدد ابجد 200 که برابر کلمه عقل است و عقل پایه‌ی ارتقاء بنده است که امر می‌کند حکم خدا و حدود الهی اجرا شود. و جالب است که در کلمه رضا، حرفِ ض در وسط است به عدد ابجد 800 و جایگاه عددی 26 که برابر عدد ابجد کلمه حدید است. پس به شرط اجرای حدود الهی و رضای خدا به قرب الی الله واصل می‌شویم.

نکته مهم اینکه اگر دو حرف بالای دایره ارض را دقت کنیم: الف و ض است که عدد ابجدشان می‌شود 1+800=801 که برابر با عدد ابجد کلمه آخر است. درواقع همان حرفِ الِف و الـْفِ عمل است. یعنی در کفِ قبر، نقطه‌ی ارض را به ما می‌دهد که تمام هستی عمر دنیای ما در آن خلاصه می‌شود و تحویل ما می‌گردد و آنگاه تمام نقاط زندگی دنیایی ما بر ما شاهدند و ما مشهود تمام قسمت‌های زمینی که رفتیم و تمام لوازمی که استفاده کردیم و تمام آنچه بدست آوردیم و تمام آنچه از دست دادیم از بچگی تا پیری، و حتی پوست و گوشت ما و آنچه خوردیم و گفتیم و شنیدیم و دیدیم و هر جور زندگی کردیم؛ یعنی همه‌ی آنچه از ما آثار مانده و می‌ماند( از فرزندان تا آثار علمی و مالی و اخلاقی و عملی و عبادی و جهادی و ...) همه در نقطه‌ی ارض به ما تحویل داده می‌شود.

اما دو حرف بالای دایره رضا: حروفِ ر و الف است. چنانچه در جلد یک کتاب قرآن شناسی در مبحث حرفِ را توضیح کامل بیان شده، این دو حرف حامل تمام صفاتِ 28 حروف الفبای ابجدی است و دارای 15 صفت است که در مقام جایگاه حرفِ س است یعنی قلب قرآن. و حرفِ را از حروف ربط است یعنی ارتباط دهنده به کلّ قرآن و مخصوص حرفِ ض، رضاست که در جایگاه عددیش 26 بود و برابر حدید یعنی اجرای حدود خداوند. پس انسان به شرط رضای خدا می‌تواند در ارض قبر به رضوان الهی مرتبط و واصل شود. این همان معنای حدیث سلسلة الذهب از امام رضا(ع) است که فرمود: لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها، و امام رضا(ع) شرط آن است.

نکته مهم: عدد ابجد حروفِ را=201 است که برابر عدد ابجد کلمه عاقل می‌باشد!!! آیا نتیجه این همه زیبایی جز برای کسی است که عاقل است و تمام عمرش از روی عقل، بندگی و دینداری کرده است؟! و عدد 201(=را) همچنین برابر عدد ابجد اسم قاسم است و فردِ عاقل دیندار اینجا قسمت حقیقی خود را از وجود ابالقاسم(ص) می‌گیرد.  

3)ذیقعد سوم، وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) است که از مکه معظمه از کنار خانه خدا به سرزمین عرفات آمد و با شناساندن کامل خود و خاندان پاکش و هدف و مقصد و منظورش؛ توحید ناب و خالص راهی کربلا گردید.

و خداوند یک بار دیگر ذیقعد حقیقی عالم را در عرصه میدان کربلا و عاشورای عمر همگان در انتخاب حقیقی بسوی خودش و نشان دادن حج واقعی در طواف رضای خدا و رسیدن به قربانگاه و آنگاه رسیدن به چشمه‌ی جوشان حیات طیب در مقصد عند ربهم یرزقون با وجود امام عاشورائیان در گودال قتلگاه به نمایش عالمیان پرده برداری کرد و درواقع هفت پرده از تمام حجاب‌ها برداشته شد. درواقع کربلا روح وجان نقطه ارض زیر خانه خداست! و به یک معنا حقیقت و معرفت به آن است که ارض، انتقال دهنده انسانیت به جایگاهِ "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر" و "عند ربهم یرزقون" است. و حیات طیب و دائمی و حقیقی است.

کربلا وادیِ خشکی است که به آن تفتان می‌گویند. و امان و امان از این خشکی! که به حق الیقین رسیدن مؤمن در اتصالش به امام زمان(عج) است. در این خشکی که ارض کربلا نام گرفته، هم باطن عدد 1001 است، هم ارض است و هم رضا( یعنی روح و جسم). خیلی‌ها فقط ارض را دیدند مثل سپاه یزید و یزیدیان، اما لشکر امام حسین(ع) هم ارض را دیدند و هم رضا را چشیدند. اللهم الرزقنا

عزیزان آنجا نه تنها زمین خشک بود، سه روز هم آب(ظاهر) را بر وجودهای مبارک بستند. نه تنها تشنگی، که در وقت شهادت تمام خون که مایع حیات درون بدنشان بود از وجودشان خارج شد و جسم پاکشان هم خشک شد. مخصوص وجود مبارک اباعبدالله الحسین(ع) که به تنهایی نقطه‌ی خشکی ارض و جانِ رضا شد!

او که هزاران زخم به بدن مطهرش وارد شده بود، آه و صد وای که درحالیکه زنده بود ملعون‌ها از قفا( در حال سجده) با 12 ضربه( برابر تعداد حروف لا اله الا الله) بر استخوان، سر از بدن مبارکش جدا کردند و بعد بدن مطهرش را زیر سمّ اسبان لگدکوب کردند که دیگر هیچ خونی در استخوانش هم نماند( اللهم العنهم جمیعا).

روی نگین انگشتر آقا نوشته شده بود: لا اله الا الله عُدّة لِلقاء الله؛ حضرت به همگان فرمود راه رسیدن به لقاء الله فقط لا اله الا الله است!

خوب دقت کنید!!! از اینجا خون اباعبدالله الحسین(ع) دحوالارض شد و ثارالله شد و حیاتش ممد حیات طیب همه شد به سوی عند ربهم یرزقون! درواقع ذیقعد حقیقی نشانی خدا؛ هو را بطور کامل به همه‌ی مؤمنان در عاشورای عمر هر کس به وضوح نمایان فرمود تا هرگز کسی در این دنیا گم نشود و این ذیقعد حیات طیب است و پیامش اینست که در دنیا آمده‌ایم که نمیریم بلکه زنده شویم: و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169)

4)ذیقعد چهارم: بعد از بسته شدن نطفه در رحم مادر، اولین قسمت که اعلام حیات می‌کند و مرکز بسته شدن لخته خون زندگی است، قلب جنین می‌باشد. اینجا همان نقطه ارض یعنی خشکی بدن است که روی کیسه آبی است که خداوند بستر نرم برای جنین قرار داده ، ظاهر می‌شود و از اینجا بقیه بدن خلق می‌شود.

درواقع قلب می‌شود خانه‌ی خدا که تمام سلول‌ها و عروق بدن از اینجا که مرکز گنج خلقت(چه ظاهری و چه باطنی) است، حیات می‌گیرند و به گرد قلب، طواف می‌کنند. و خشکی به همه قسمت‌ها کشیده می‌شود. از آنجا که نامش قلب است، محل ّ دگرگونی و تبدیل موت به حیات است و در هر نفس، خون تازه و سرخ را به تمام جان عروق می‌رساند و  مواد زائد و خون سیاه را تصفیه می‌کند. و از اینجا مرکز رضای خدا هم جلوه می‌کند! آنگاه قلب مؤمن خانه خدا می‌شود و تمام اعضا به گرد رضای خدا حیات می‌گیرد و عمل می‌کند تا از صورت انسانی به سیرت انسانیت برسد و آدم شود.

*نکته: خانه مبارک خدا، قبله است که همان حروف قلبه می‌باشد! و همه‌ی عالم خلقت به گرد محوریت جان خانه خدا که همان نقطه ارض است و حروفش همان حروف اسم رضا(ع) است(درواقع رضای خداست)، در طواف و گردش است و حیات را به همه موجودات می‌رساند؛ هم حیات ظاهری که جسم دنیاست و هم حیات باطنی رضوان الهی است که رستگاری و غفران پروردگار عالم است. و در 4 ماه و 10 روز دوره جنینی، خالق بی‌همتا گنج باطن را به قلب انسانی جنین می‌دمد{آیه 29 سوره مبارکه حجر و آیه 72 سوره مبارکه ص:  فإذا سوّیته و نفختُ فیه من روحی...} یعنی روح نورانی خدایی را دریافت کرده است. پس این عضو، مرکز عبادت مخلصان است که تمام امیال و خواسته‌های آنها به رضای خدا و در طواف دلِ خدایی، اعمالشان را ظاهر می‌سازد. در حدیث می‌فرماید: «قلب المؤمن عرش الرحمن». 

پس پایه‌ی خلقت قلب، همان خشکی ارض شد که عدد ابجدش 1001 است و در جمع ارقامش 2(=ب) و جایگاه عددیش 47 که جنین به 40 هفته (40 تا 7 تا)؛ مولود کامل متولد می‌شود و در جمع ارقامش 11 و (2=1+1) پس حیات دنیایی هم از باب حرفِ (ب) ظهور دارد و عدد به 2 شروع می‌شود و درواقع زندگی در ثانی که همان ظرف زمان است، شروع می‌شود و هویّت آن به فطرت خدایی ظاهر می‌شود.

5)اما ذیقعد پنجم که ذیقعد حقیقی و تمام نشدنی همه‌ی انسانهاست و بناچار همه باید درک کنند، قبر خواهد بود!  همانطورکه بیان شد کلمه ارض و رضا(ع) عدد ابجدش 1001 است. اینجا همه درک خواهند کرد که این نقطه از آن همه‌ی ماست و باید خود دحوالارضش کنیم. اما چگونه و تا کجا؟ چنانچه قبر بعضی چنان تنگ است که می‌فرمایند فشار قبر چنان است که شیری که در بچگی از مادر خورده از استخوان‌هایش بیرون می‌آید و بعضی را خداوند چنان جایگاه فراخی می‌دهد که هر چه چشم بیندازد دیوار قبر را نمی‌بیند و می‌فرمایند مَدُّالبصر شده و در سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 133 می‌فرماید: و سارعوا الی مغفرةٍ من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اُعدّت للمتقین؛ و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمان‌ها و زمین را فراگرفته و مهیا برای پرهیزکاران است.

و این نتیجه‌ی زیبای جایگاه یک مؤمن است که خداوند او را در کنف حمایت خود، در پرتو رضای خودش به رضای خواسته‌های او تا قیامت می‌رساند و می‌فرماید: رضی الله عنهم و رضوا عنه( سوره مبارکه توبه؛ آیه 100- سوره مبارکه بینه؛ آیه 8- سوره مبارکه مائده؛ آیه 119) و در آیات آخر(27تا 30) سوره مبارکه فجر می‌فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی؛ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد. پس در میان بندگانم درآی. و در بهشتم وارد شو ). و قرارش می‌دهد فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر؛ در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعنّم هستند(سوره مبارکه قمر؛ آیه 55). اللهم الرزقنا.

6)اما ذیقعد ششم انشاءالله در جایگاه دائمی و نهایی در بهشت است؛ یوم الورود، یوم الخلد، یوم الحکمة، یوم الحساب، یوم القیامة. و یوم الحسرة برای کسانیکه ذیقعد دائمی آن‌ها در جهنم و در جایگاه آتش و عذاب قرار می‌گیرد.

7)یک ذیقعد در عالم دنیا، خلقت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) است که خداوند جسمیت تمام انسان‌ها را به وجود این دو بزرگوار تا زمان حضرت نوح(ع){ که آدم ثانی است} قرار داد یعنی از وجود مبارکشان در دنیا اولادشان(بنی آدم)  دحوالارض شد.

8)یک ذیقعد در عالم سرّی است که خداوند قبل از خلقت همه‌ی موجودات، وجود مطهر 14 نور مقدس معصوم(ص) را درعالم قرب خلق فرمود که به تسبیح و تنزیه و تهلیل و تکبیر و عبادت خداوند را بجا می‌آوردند. همه یک ذیقعد وجود نازنین والاگهر حضرت فاطمه(س) است که قبل از همه‌ی انوار نور مطهرش از جلوه ذات اقدس احدیت خلق شد که او ملیکه‌ی دو جهان و ذیقعد تمام انوار مبارک معصومین(ص) است. و از وجودهای مبارک، همه‌ی مخلوق پس خلقت در باطن ذیقعد است و در زیارت خانم(س) وجود مطهر امام صادق(ع) می‌فرماید: السلام علیکِ یا ممتحنة امتحنکِ الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدکِ لما امتحنک صابرة انا لکِ مصدق صابرعلی ما اتی به ابوک و وصیّه صلوات الله علیهما و انا اسئلک ان کنت صدّقتک الا الحقتنی بتصدیقی لهما لتسرّنفسی فاشهدی انّی ظاهر بولایتک و ولایة ال بیتک صلوات الله علیهم اجمعین.

پس اول ظرف باطنی که تحمل تمام خزانه‌ی خلقت را داشته باشد، امتحان شد و دارای تحمل بود و قبول شد و خلق شد تا مظهر حیات عالم خلقت در دنیا و آخرت باشد. شاید به یک معنا فی قرارٍ مکین اتفاق افتاد. و عالم به ظهور روحانی تا قیامت کشیده شد.

9)در خلقت خانه خدا ذیقعد شد خانه خدا و باطنش شد ذیقعد تولد حضرت امیرالکونین علی بن ابیطالب(ع) و 11 ذریه معصومش(ص) که الی یوم القیامت همه‌ی عالم در ظلّ وجود و حضور حجة بن الحسن اباصالح المهدی(عج) هستند و کشیدگی روحانی هست تا قیامت زیرا جسم دنیا از بین می‌رود اما روح و باطنش تا قیامت ادامه دارد.

10)حقیقت اسرار وجود حضرت علی(ع) در تولد در بیت الله است و حقیقت اسرار حضرت فاطمه(س) در تولد در بیت الوحی است. حضرت علی(ع) ظاهر است و حضرت فاطمه(س) باطن آن! وجود مبارک حضرت علی(ع) و 11 ذریه معصومش(ص)، حجت‌های خدا هستند الی یوم القیامة در ظهور جسمانی. و فرزندان حضرت فاطمه(س) که همان عزیزان معصومند(ص)، اتصال دهنده عالم قوس صعودی هستند از عالم لیل به نهار یعنی از اسفل به عالم اعلاعلیین.

11)در قرآن عزیز دو عدد است که ظاهر و باطن قرآنند! یک عدد ترتیب نزول سوره‌های مبارک به قلب مطهر پیامبر(ص) و یک عدد ترتیب فهرستی(نوشتاری) ظاهر قرآن است. درواقع آدرس معارف قرآن، قلبی است و آدرس قرائت ظاهری آن، فهرستی است. پس هر عدد جایگاه و ذیقعد و یا شاید بتوان گفت کلید و مفتاح هر سوره یا حروف و کلمات و حتی حرکات قرآن عزیز است که با هر حرکت معنا عوض می‌شود. یا هر کدام حروف یک مخرج ظهوری در دهان برای قرائت دارد. راستی چرا اینقدر نظم و دقت؟!!! زیرا محلّ اختفای معانی در معرفت و علم به آن کلام و حروف است. پس تا در جایگاه قرار نگیرید، آن را دریافت نمی‌کنید!(مثل آدرس هر منزلی است که قصد رفتن به آنجا را دارید).

12)ورود حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در ذیقعد، صفت رحمانیت پروردگار عالم است و نجات سرنشینان کشتی نوح(ع)، ظهور ذیقعد صفت رحمانیت پروردگار عالم است. چون صعود است! و کشتی است که ساکنانش را از دریا به ساحل نجات می‌رساند. الی یوم القیامة

13)ذیقعد طلوع خورشید از مشرق است به مغرب. ذیقعد مشرق، انوار پیامبر(ص) از عالم بالا به قوس نزولی است. اما زمان ظهور مبارک حضرت مهدی(عج) از ذیقعد مغرب انوار است که تمام کننده‌ی به عالم صعود و جلوه دهنده‌ی تمام انوار مشرق جدّ بزرگوارش و تمام 124 هزار پیامبر(ع) و ائمه معصومین(ص) است.

14)انسان هم در زندگی ظاهریش دو ذیقعد دارد: یکی در دنیا در منزل پدر و مادر خود به دنیا می‌آید؛ قوس نزولی و یک بار برای صعود ازدواج می‌کند و به تمام گنج‌های وجودش و قوایش و زحمات عمرش می‌رسد.

اما در زندگی باطنی خداوند یک ذیقعد را سن و عمرش به او به عنوان بلوغ و تکلیف، جایگاه برایش قرار می‌دهد و یک ذیقعد خانه‌ی آخرش است که محتوای تکلیف را آنجا پس می‌دهد و افشا می‌شود و نمره می‌گیرد و ارتقاء پیدا می‌کند.

 

[1] )سوره مبارکه احزاب؛ آیه 33

[2] )سوره مبارکه تین؛ آیه 5

[3] )بحارالانوار، علامه مجلسی(م1111)،84/199 و 84/344 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۷
عذرا شفائی

گردنبند بندگی

 

معرفت اندر گل آدم نماند

اهل دلی در همه عالم نماند

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس لذت نخوانی

گرت باز باشد در آسمانی

هزاران در از خلق برخود ببندی

چنان میروی ساکن و خواب در سر

که می ترسم از کاروان بازمانی

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع نکن تا توانی

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                        بسم الله الرحمن الرحیم

علم عدد و حروف:

به نام آنکه عدد را با یک آغاز کرد و خود را به یکتایی و راه رسیدن به خود را توحید قرار داد و خود را احد جلّ‌جلاله نامید. او کثرات مخلوق خود را به اراده‌اش از (یک مخلوق) یعنی "سِّر حقیقت محمدی(ص) ظهور داد. و در آخر همه کثرات به "یکِ" ذات اقدس خودش برمی‌گرداند. "انّا لله و انّا الیه راجعون".

در عدد "یک" و از عدد "یک"، تعدد زوج‌ها ظهور پیدا کردند. تمام عوالم، کواکب، اسرار کائنات و اسماء و صفات الهی (که به عدد شماره نمی‌شوند) اما به کمال اعداد به 1001 نام برده شده است. تعداد اشجار، دریاها، جمادات، حیوانات، انواع مخلوقات خلاصه درون و بیرون هر چیز که با حروف نامیده شده، اعداد، کاملشان کرده و به شمارش در فهرست قوانین و مکالمات و دسته‌بندی‌ها قرارمی‌گیرند و آدرس و کدِ وجودی پیدا می‌کنند.

واضع علم حروف که ذات اقدس باری تعالی جلّ‌جلاله شأنه است، یکی از 7 صفت ذاتی خود را تکلم شمرده است و با کلامش، "کنز" و گنج وجود خویش را معرفی کرده و در عرفان شناختش، ما را به خود نزدیک کرده و لیاقت بندگی و خلیفة الهی و تقرب به خود را عنایت فرموده است. و مجرای کلام خویش را از گلوی بهترین و پاک‌ترین مخلوق خود، ظهور داد که آن مجرا "نطق الله" است و ایشان ناطق قرآن "علی بن ابیطالب"(ع) و او اولین نویسنده کلام قرآن بر لوح کتاب در دنیا است. و ایشان واضع علم تجوید و علم حروف و علم اعداد و "جان حروف ابجد" است.

علم حروف با عدد ابجد، کامل می‌شود. چون کثرت اعداد نسبت به تعداد حروف بیشتر است. بنابراین هر حرفی در ستون بندیِ اعداد، جایگاهی دارد. جایگاه، حقیقت معنا و اسرار حرف را ظاهر می‌کند! مثل نخ‌های تار و پود یک فرش که وقتی تار بر روی پود منطبق می‌شود، گره‌ی بافت روی آن جایگاه قرار می‌گیرد و مستقر می‌شود. آنگاه نوع ارزش و رنگ و تمامی شناسه خود را معرفی می‌کند.

پس من به اذن صاحب کلام و روشن کننده تمام اعداد، مولایم؛ خالق کلام الله ذره‌ای از بیّنه حروف را در وجود اعداد توضیح می‌دهم. تا شاید کلام حق را بیشتر بفهمیم و بهتر عمل کنیم و به مغز معانی آن به وسعِ کم خود برسیم.

اعداد هر یک، صورت فلکی و صورت ملکوتی دارند. و درحقیقت، تکمیل کننده و تدوین کننده مراتب خلقتی و ظهوری و ظاهری و باطنی حروف و کلمات شده‌اند و همانطور که گفته شد اعداد، روح حروف هستند. علم اعداد را ریاضی نامیدند زیرا از دل حروف متولد می‌شوند و با خود معماها را ظهور می‌دهند و با خود معلومات علوم را ظاهر می‌کنند. بنابراین علم ریاضی به دسته‌های گوناگون قسمت بندی شده تا در عرصه علم، معماهای خلقت را حل کند. هیچ آدرس و نشانی از علوم نیست که در آن علم اعداد نباشد.

درست است که اعداد از یک، ظهور پیدا کرده‌اند اما همه در یک دایره سِرّ هستند. این دایره که گردش بندگی در حول رضای اوست، بندگی را ظهور داد. اول ظهور، ظرفی است که قابلیت اَمَة الهی را در مقام قرب و در مقامی که "لا یَشُمُّ رایحة الوجود" بود را پیدا کرد. قبل از اینکه مخلوقی خلق شود امتحان شد و در امتحان به مقام "صابره" قبول شد. دایره در دنیا شکل مقدس به خود گرفت و درونش "اقطار السموات و الارضین" را جای داد و قبول حامل بودن تمام حمل‌ها را کرد. تا ظاهر‌ها به عیان رسند، و عیان‌ها به نقطه‌ی جوشش خود، و باطن‌ها را به کمال بندگی و خالص شدن و مخلص شدن، و واصل شدن به قرب رضای خدا  و شیعه واقعی 14 معصوم(ص) و رضای قلبی مولا و سرورمان آقا صاحب الزمان مهدی(عج)! پس از اینجا هر کس درجه و نمره بندگی می‌گیرد تا ممتاز یا مردود از هم معلوم شود واعداد همه از این دایره پیدا می‌شوند؛ نمره 1-2-3-4... .

درابتدا، منظور این حقیر از شروع ملکوت اعداد و حروف مخصوصاً ازعدد 5 این ‌است ‌که ‌سلسله ملکوت اعداد را به رشته تحریر درآوردم و به فضل بینهایت او در حلقه بندگی به شناخت خود برسیم که در حالیکه کلّ اعداد و حروف در انسان جلوه کرده اما خودش هیچ است، همه به فضل اوست و هر چه هست اوست و از آنجا به شناختِ مولای خود، صاحبِ نفس و مال و جان خود "مالک یوم الدین"برسیم و حلقه بندگی را به روح و نفس و بدن ظاهر خود زینت داده و افتخار کنیم که فقط و فقط بنده اوهستیم وفقط از او یاری می‌خواهیم.

"ایاک نعبد و ایاک نستعین"[1].

ثانیا، قصدم از نوشتن این درس بازکردن حلقه بندگی در کمال، یعنی خمس است که اولاً از کتاب آسمانی درس گرفتیم که کلّ قرآن در 7 آیه سوره مبارکه حمد جمع است. چنانچه عدد ابجد کلمه خمس 700 می‌شود که در جمع ارقامش به 7 می‌رسیم(7=0+0+7) و در جایگاه عددی کلمه خمس=52 می‌شود. 52، برابر عدد ابجد کلمه حمد است. نتیجه می‌گیریم که شکر و حمد واقعی از تمام نعمات الهی، رسیدن به حقیقت عملِ خمس است. بنابراین حلقه، باید وصل به شیعه شدن اربابِ حلقه‌ها "ابا عبدالله الحسین(ع)" باشیم زیرا او، خامسِ آل عبا(ص) است!

ثالثاً، باید بفهمیم و بدانیم که همه ما و همه آنچه به ما تعلق می‌گیرد، ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی همه از آن اوست. او ولی و صاحب اختیار و مالک ماست. باید بدانیم که او مولای ما و ما بنده او هستیم و باید برایش بندگی کنیم. او مولای بی‌نیازی است که به ما توفیق بندگی داد تا ما، به کمال برسیم زیرا تنها موجودی که لیاقت بندگی کردن را دارد انسان است، درصورت وسیرت انسانی! پس با بندگی، ما را به درجه خلیفة الهی و آیینه صفات و آیات خود می‌رساند و در قربانگاه بندگی، بنده را از قید موت و حیات حیوانی نجات بخشیده و او را در نزد خود، جایگاه و روزی می‌بخشد."ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[2]". پس از او بخواهیم تا در این عمر کوتاه، لذت بندگی را به ما بچشاند و ما را به درجه خالص، انتخاب کرده و نزد خود به عالم قرب ببرد. انشاءالله.

حلقه، جمع کردن دو سر عمر ماست! روزی که آمدیم پاک و بی‌گناه آمدیم و انشاء‌الله روزی که می‌رویم امانت را به صاحبش بدون نقص تحویل دهیم. و این میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن انسان‌های کاملی که در این دنیا، عبد کامل مولای خود بودند و معصوم بودند و معصوم ماندند الی یوم القیامه. آن‌ها امامان و راهنمایان و پیشوایان مهربان ما هستند. امیدوارم ما از شیعیان و محبّین واقعی آنها باشیم و از ما راضی باشند و با ایشان محشور شویم. انشاءالله

در حدیث مبارک از وجود مقدس پیامبر(ص) نقل شده است که "اعداد، روح حروف هستند". پس حروف بدون اعداد، کلمات میته و بی‌معنی هستند. بنابراین اعداد و حروف، حکم وجودی است که یک روح دارد و یک جسم و با تکلم متولد شده و معنا به خود می‌گیرد. و با عمل به کلام، صورت واقعی خود را نمایان می‌کند و ابعاد ظاهر و باطنش شکوفا می‌شود. گاهی سعه وجودی یک کلمه تمام زندگی و حتی دنیا و آخرت شخص را عوض می‌کند، مثل ایمان آوردن یک کافر که با تشرّف به دین اسلام و با کلمات شهادتین، تطهیر(طاهر) می‌شود و با ایمانش، طهارت قلبی پیدا می‌کند که این طهارت، شهادت به ولایت مولی و سرورمان امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع) و فرزندان مطهرش(ص) می‌باشد. و یا مثل وقتیکه فردی قبول زندگی متأهلی را می‌کند با گفتن یک "بله"، عالمِ او عوض می‌شود و خلاصه قبول کار، مسئولیت، تحصیلات و شغل، همه سرنوشت انسان را می‌سازد و دنیا و آخرت شخص را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد.

حقایق عدد پنج

عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و به عدد 5، حلقه اعداد بسته می‌شود و در واقع کلّ اعداد در این حلقه، ظاهر و معنی می‌شوند و در جایگاه خویش قرار می‌گیرند.عدد 5 تقریبا، به شکل دایره است که تمام عالم به شکل دایره و حرکت دورانی دارند و به گرد محور قائمِ رضای او مطوّف هستند. تمام کرات به شکل دایره هستند و گردش آن در مدار حرکتی خود به شکل دایره است و در کلام سبحان است: "سبّح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم[3]". تمام مخلوقات و موجودات ظاهری و باطنی برای پروردگار خویش تسبیح می‌گویند و در گرد رضای او طواف می‌کنند.

عدد پنج یکی از اسرارآمیزترین اعداد است که کلّ اعداد را در برگرفته و از درون، به یکِ واحدیت دلالت کرده و پایه و اساس و مجرای توحید می‌شود. چنانچه پروردگارعالم ظهوراین عدد را در اسرار و ظهورات و حتی ظاهر وجود خودمان و در قسمت بندی‌های کره زمین و ... به همه مخلوقات احاطه داده است. عدد 5، تنها عدد بسته در اعداد است و جالب است که عدد ابجد حرف "ه" می‌باشد. در حروف هم حرف "ه" بسته و به صورت همان 5، ظاهر شده است و هم شکل عدد پنج تقریباً به صورت دایره است. تمام کرات و تمام مدارات و تمام کهکشان‌ها و حتی کره زمین و تمام دریاها و اقیانوس‌ها، همه به شکل دایره هستند و گردش هر چیز بطور دایره است. جای بسی تأمل است! همه مخلوقات به گرد نقطه رضای او می‌چرخند و همه به قول قرآن کریم "بدون هیچ کراهتی اطاعت محض رضای پروردگار خویش می‌کنند". فقط انسان است که بندگی مولا را به اختیارش گذاشته و راه را برایش روشن و آخرتش را تبیین کرده و پیامبران و حجت‌های خدا {امامان معصوم(ص)} یک به یک آمدند تا انسان‌ها را راهنمایی کرده و در زمان ما به ولایت مولایمان امام زمان(عج)، رهبری و هدایت می‌شویم.

همانطور که خداوندعزّوجلّ خود را به یکتایی و احدیت معرفی کرد و فرمود: "قل هو الله احد"[4] ؛ پس عدد "یک"، خاصّ اوست. عرفا فرمودند که خداوند عزّوجلّ  خود، "یک" است و یک خلقت هم ظهور داد که در "عالم سِرّ" معرفی شد به "سِّر حقیقت محمدی" (ص). سِرّ به پنج اسم مبارک تجلی کرد، اینجا شد عدد پنج، و عددها به وجودهای مقدسشان ظاهر شد. حضرت محمد(ص)؛ "عدد 1" و علی بن ابیطالب(ص)؛ "عدد 2" و خانم فاطمه زهرا(س)؛ "عدد 3" و امام حسن مجتبی(ع)؛ "عدد 4 " و امام حسین(ع)؛ "عدد 5". اگر این 5 عدد را جمع کنیم، می‌شود 15=5+4+3+2+1 که 15= عدد ابجد اسم مبارک خانم "حوا"(س) است و جایگاه عددی حرف "س" در حروف الفبا برابر 15 است (عدد ابجد س= 60 است) . چون سین، میزان حروف و در قرآن کریم "یا سین"، قلب قرآن است و ایشان، مادرِ جسمانی همه انسان‌هاست؛ پنج در جان این سِرّ، متجلی است و باطن "5" حلقه اسرار است. 9 ذریه امام حسین(ع) در بطن او در تسبیح و تقدیس و تکبیر پروردگارعالم است که جان "9و5" می‌شود "14"؛ نور مقدس 14 معصوم(ص) که اگرارقام 14 را با هم جمع کنیم 5 می‌شود(5=4+1)  که فرمود: " کلّهم نورواحد(ص)".

عدد "یک" که همه به یک نور ظهور دارند و کثرات در حقیقت و جان این سِّر قرار گرفته و خلق شدند. پس دوباره یک روز، کثرت به وحدت برمی‌گرددوسِ اعداد و حروف، رسیدن به معرفت توحید و وصل شدن و بندگی کردن و رسیدن به مقام رضا و قرب الی الله است. حال اگر از اعداد درسی گفته می‌شود برای این است که معارف و حقایقی ظاهر شود که جان تشنه ما را به سرچشمه توحید و مولای یکتا برساند و ما را بر سر حوض کوثر؛ جانِِ عدد 5 سیراب کند. انشاءالله

همانطور که عدد "5" و حرف متعلق به آن یعنی حرف "ه" را به شکل دایره می‌بینیم، در وسط این دایره یک نقطه مرکزی ظاهر می‌شود که این نقطه، "سِرّالاسرار" این دایره است که گرداننده پرگار خلقت که خود محاط بر آن است آن را نقطه رضای خود قرار داد و همه مخلوقات را بر گِرد آن به چرخش درآورد! و این نقطه معارفی دارد که باید خوب در آن بیندیشید...!

اینجا نقطه طلایی سرّالاسرارِ الهی است که در محاذی "سِّر نورِ واحد"(ص) ظهور دارد و چرخش را در تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر ظهور می‌دهد. از عرش مقدس تا خانه خدا ظهور دارد اما همه به صورت دایره، به گرد آنها می‌چرخند و می‌گویند: "سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر".

پروردگارعالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی زمین را از زیر خانه خدا پهن کرد و آن روز را "دحو الارض" نامیدند یعنی "کشیده شدن زمین" که در مفاتیح الجنان در قسمت دعای همین روز نوشته شده است. اول: خشکی، ارض نامیده شد که حروفش با اسم مبارک رضا منطبق می‌شود. دوم: عدد ابجد کلمه ارض= 1001 که همان حروف رضا=1001 است و پروردگارعالم در کتاب‌های آسمانی، 1001 اسماء الحسنی خود را نامیده است. (الله علم)

دیگر اینکه سرزمین مکه در گودترین سطح زمین و خشک‌ترین زمین‌ها قرارگرفته. معنای عربی مکه همان بکه است بکه بقولی برکه است و جای برکت. زیرا برکه همیشه در جای گود و سرزمین خشک است که آب باران در گودال‌ها جمع می‌شود و محل برکت برای موجودات زنده بیابان می‌شود و حیات بخش است. محل خانه خدا هم محل برکت معنوی و برپا دارنده حیات طیب و محل رضا شدن هر گرسنه و هر تشنه ظاهر و باطنی است که به آنجا رو می‌آورد. بنابراین این نقطه ، محل رضاست. هر کس می‌خواهد به رضای خدا برسد باید رو به این برکه رحمت کند. (مکه در سرزمین خشک و گرم است) بنابراین عبادت واقعی و بنده واقعی همیشه روی قلبش رو به خانه خداست (یعنی قبله) و همانطور که در عبادات واجب مثل نماز یا طواف اگر روی از قبله برگردد نماز یا طواف باطل است ، همینطور در عرفانِ عمل هم در تمام شبانه روز هرگزنباید عمل انسان از نیت برای رضای خدا برگردد! "خوشا آنان که دائم در نمازند". پس این محل همه عاشقان را به سوی خدا می‌کشاند و ظاهر آن، انسان را به قبله وصل می‌کند و باطن آن به روح و جان کعبه که مولود کعبه است و فرزندانش و همان نور واحد(ص) هستند. تشف شیعه بودن و پیروی کردن و به طهارت حقیقی و انسان شدن و قرب محبوب واصل شدن را می‌رساند. هیچ بنده‌ای نیست که بندگی خدا کند و پیرو معصومین(ص) مخصوصاً امام زمانش نباشد. پس راه مهدویت یعنی هدایت واقعی به قرب و رضای پروردگارعالم، فقط با وصل شدن به عروة الوثقی الهی(یعنی معصومین صلوات الله علیهم) است. و این عمل نمی‌شود مگر اینکه (به اختیار) حلقه "5" را که همان حلقه بندگی است به گوش‌ها و گردن و دست و پای خودمان بیندازیم.

عمرکوتاه خود را دایره‌ای فرض کنید که مرز محیطش تا نقطه مرکزی آن یک شعاع دارد و آن "صراط مستقیم" است و مرکزش "رضای" اوست، وقتی تمام حفظ شئونات و حفظ حدود الله در هر کاری از انجام فرائض در محدوده بندگی باشد، گردش چشم ما در محدوده او می‌بیند و گوش ما در مجرای امر او می‌شنود و زبان ما در حدود اجازه به تکلم از اوامر او سخن می‌گوید و همینطور دل ما فقط به قفس بندگی او میل می‌کند و حتی عقل ما در تعالی عرفان او رشد می‌کند و تمام اعمال بنده مؤمن، آینه صفات و اسماء او می‌شود، پس به نام او مزیّن و منوّر می‌شود و به مقامی که برایش خلق شد در این دنیا می‌رسد (خلیفة الهی)! همه اینها محیط دایره می‌شوند.

از امام صادق(ع) پرسیدند: اطاعت خداوند؛ "انجام دادن بندگی" را چگونه انجام دهیم؟ فرمودند: "مثل میّت که در دست غسّال اسیراست".

عزیزان خوب فکر کنید! در این مقام و مرتبه بندگی انسان چه بعدی از وجود خود را باید مهار کند تا به کمال بندگی برسد؟ از ظاهرِ صورت انسانی به سیرتِ انسانی برسد؟ آیا غیر از این است که در امتحان ایمان خالصانه و بندگی محض پروردگار خویش در عمل حج بندگی ، باید قربانی کند؟ و آیا آن قربانی ، چیزی جز نفس حیوانی است؟

روزی عده‌ای از سربازان در گِرد پیامبر(ص) جمع شدند گویا پیروز از سفر جنگ برگشته بودند. حضرت به ایشان فرمود: "مرحبا بر شما که از جهاد اصغر پیروز برگشتید". سربازان متعجب پرسیدند: مگر جهاد دیگری هم هست؟ حضرت فرمود: "جهاد با نفس، جهاد اکبر است". این کلام مبارک یعنی "کمال موفقیت عقل بر هوای نفس" است. آنگاه که حکمران وجود هر انسانی عقل باشد، آن وجود به سلامت دین و دنیا و آخرت می‌رسد و در هر جهادِ علمی و نفسی، پیروز است زیرا برای رضای خدا "قربة الی الله" است. (پیروزی حق بر باطل، خون بر شمشیر، مظلوم بر ظالم).

هر سال ماه ذیحجه می‌آید و روز عید قربان گوسفند یا شتر یا گاو قربانی می‌کنند. ولی در زندگی مؤمنان باید در هر عمل، نفس حیوانی خود را قربانی کنند تا دوباره با مولای خود تجدید بیعت کنند که "خدایا در هر جا باشم نفس حیوانیم قربانی توست و برای بندگی لبیک می‌گویم". اما چرا قربانی؟! {فقط با قربانی، قربِ آنی!!!}

در حدیثی از امام کاظم(ع) روایت شده است که روزی ایشان از جایی می‌گذشتند صدای ساز و تنبور بلندی از خانه‌ای شنیده شد. در این هنگام کنیزی برای بیرون گذاشتن زباله از خانه خارج شد، حضرت از او پرسید: صاحب این خانه "بنده است یا آزاد"؟ کنیز گفت: "آزاد" است. حضرت فرمود: مشخص است، اگر "بنده" بود اینچنین نمی‌کرد. کنیز به خانه برگشت و جریان را برای ارباب خود شرح داد . صاحب خانه؛ بُشر آنچنان شرمنده شد که پای برهنه به دنبال حضرت دوید و از ایشان طلب مغفرت کرد. از آن به بعد هیچ وقت از پاپوش(کفش) استفاده نکرد و او را بُشر حافی(بُشر پا برهنه) خطاب می‌کردند. این یک نمونه حلقه بندگی است.

دایره؛ حرفِ ه متعلق به عدد 5 به شکل دایره است      

بنابراین خالق یکتا، شکل ساختمان بندی عالم را (در ظهور) به شکل دایره قرارداد. دایره از اشکال مقدّس خوانده می‌شود زیرا در محیط و مساحت و شعاع و قطر که هر یک از 4 ابعاد هندسی است، اندازه گیریش تعریف عرفانی و مخصوصی دارد. دایره نسبت به اشکال دیگر استثناست چرا که طول و عرض و ارتفاع، خصوصیات همه اشکال است اما دایره در قطر و شعاع و عدد پی(14/3) تعریف می‌شود. و در دایره، نقطه شروع و نقطه پایان در هر جای کمان دایره هم باشد به هم می‌رسد. بنابراین عالم به صورت دایره است زیرا در شروع ؛ انّا لله است و پایان هم؛ انّا الیه راجعون می‌باشد. در واقع دنیا نسبت به عالم بالا، مثل قیف است که نقطه مرکز، در زیر خانه خدا ظهور دارد و دهانه‌اش به وسعت لایتناهی در عالم اسرار است!

خداوند حکیم تمام سیارات، مدارات، ستارگان، خورشید و زمین و... را به شکل دایره خلق فرموده است. عددابجد کلمه دایره=220 و جایگاه عددی آن 40(=م) است که عالم در گنج طهارت و اربعین که باطن بهاراست، خلق شده و در واقع همه‌جا آیات خالق سبحان است که سبّوح است و قدّوس و تمام آفرینش تسبیح گوی اویند(یسبّح لله ما فی السّماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیزالحکیم[5])

                             تسبیح گوی او نه بنی آدم است و بس   تسبیح کردهربلبلی که به شاخسارست

در عالم قرب، پیامبراکرم(ص) در نزدیک‌ترین حد به قرب، واصل‌گردید که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ثمّ دنا فتدلّی. فکان قاب قوسین أو أدنی[6]. چنان نزدیک بود که دو سرِ قوس نزولی وصعودی، که به دو سر کمان مثال زده می‌شود، در نزدیک‌ترین فاصله بودند. پس عالم ،در دو قوس قرار دارد!  

دردایره 14معصوم(ص): {شروع کمان به وجود مطهرپیامبر(ص) و انتها به وجود مطهرامام  زمان (عج)} جمع ارقام 14: 5=4+1 که همان 5تن(ص) است

در دایره 12امام(ع): {شروع کمان به وجود مطهرامام علی(ع) وانتها به وجود مطهرامام زمان (عج)}جمع ارقام12: 3=2+1 و 3=آب که به صورت بسیط می‌شود: الف+با=111+3=114 که 114 سوره قرآن مجید در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد جمع است.

درکتاب نورٌواحد تا حدودی وجود مبارک پنج تن(ص) را در عالم سِرّ و کنز الهی خواندیم که درواقع همه‌ی چهارده معصوم(ص) هستند و وجود مبارکشان به یک نور؛ نورٌواحد(ص) خوانده می‌شود. و پروردگارعالم باطن قرآن را سبع مثانی نامید[7]که معنی می‌شود7 تا 2 تا یعنی 14 تا. و پیامبراکرم(ص) فرمود تمام باطن قرآن در سوره‌ی مبارکه حمد قرار دارد و این سوره 7 آیه دارد که حقیقت آن 7 تا 2 تاست که توضیحات کامل در کتاب نورٌواحد(ص) بیان شده است.

حتی در اعمال حج، حاجی باید 7 دور گرد خانه خدا طواف کند و بعد 2 رکعت نماز طواف بخواند یعنی 7 و 2 و به نحوی می‌توان گفت 7 تا 2 تا. و در حج واجب یک بار طواف حج عمره است و یک بار طواف حج تمتع، پس 7 تا 2 تا طواف می‌شود. در نماز واجب هم کمتر از دو رکعت نداریم و در هر رکعت، واجب است که یک بار سوره مبارکه حمد خوانده شود، پس در دو رکعت می‌شود 7 تا 2 تا و در هر رکعت، 2 سجده واجب است که یک رکن حساب می‌شود و هر بار 7 موضع روی زمین می‌آید که 7 تا 2 تا می‌شود.  

نتیجه اینکه عالم برپایه‌ی4 رکن که همان گنج عشر و 4روی 10 یعنی14،  مهندسی خلقت است، که به صورت دایره در دو قوس نزولی و صعودی ظهور دارد و باطن آن، مُعرّف خداوند احد و واحد است که فرمود: هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن[8].

ظهور این مهندسی به عدد14، جودِ پروردگارعالم است که در مجرای جواد(ع) تجلی می‌کند. عددابجد نام مبارک جواد=14 است. از این‌رو حقیقت علوم اسراری از ساختمان خلقت به وجودش در دنیا ظاهر شده است، البته تمام معصومین(ص)، 14 هستند و همین‌طور گنج قرآن(سبع مثانی) که نسخه‌ی حکمت این مهندسی است هم 14 می‌باشد (5=4+1).

عدد ابجد نام مبارک حوا(س) همانطور که نوشته شد 15 بود و عدد 15، از جمع عدد 1 تا 5 حساب می‌شود، در اصل 5، جمع کننده‌ی تمام اعداد است. وجود مقدس حضرت زهرا(س)؛ جمع کننده دایره‌ی خلقت می ‌باشد چنانچه در حدیث کسا آمده است: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". فاطمه(س) را هم در مرکزیت و هم در احاطه وجودی دایره خلقت قرار داده است که خوانده می‌شود فاطمه(س) و پدر فاطمه(س) و شوهر فاطمه(س) و فرزندان فاطمه(س) ، به قول آقای محی الدین عربی: خانم فاطمه(س)، حوّای روحانی است.

عدد ابجد دایره برابر است با عدد ابجد طاهره(س)=220 و جایگاه عددی دایره و طاهره(س) =40 است. قابل به ذکر است که عدد 220 را عدد مُتَحابّه می‌گویند یعنی جمع کننده همه‌ی محبت‌ها! چنانچه خداوند یکتا، اول عالمی را که خلق فرمود؛ عالم حُب بوده‌است. پس در این عدد متحابِه که با 11 مقسوم ظاهر می‌شود جمع محبت‌ها در فوران محبت به خداوند از وجود 14 نور مقدس ائمه معصومین(ص) است. چنانچه می‌فرمایند اگر در قلبی ذره‌ای از محبت محمد(ص) و آل محمد(ص) باشد، آن قلب در آتش جهنم نمی‌سوزد. اگر در هر خانواده محوریت محبت، محبت خدا که نشانه‌اش رضای او و رضای حجت اوست باشد در آن زندگی جهنم راه ندارد! و کانون محبت در انسان‌ها، مادر است و این محبت، جمع کننده‌ی سلامت خانواده است. محبت، ملات چسبندگی ساختار زندگی انسان‌هاست یعنی اگر ملات بین دو آجر نباشد هیچ ساختمانی محکم و مقاوم نمی‌ماند.

یکی از زیبایی‌های اسم خانم‌ها، زن است که به عربی نساء خوانده می‌شود. وجود دُردانه عالم؛ حضرت زهرا(س)؛ سیدة النساء العالمین است و در قرآن کریم یک سوره به نام نساء داریم. جالب است که کلّ جزء 5 در این سوره مبارکه جای دارد. چنانچه خانم در مقام اهل بیت(ص)، محوریت بیت را دارد و خوانده می‌شود هم فاطمة وابیها و بعلها و بنیها، او صاحب البیت است و این بیت، کانون متحابّه بهشت و رضوان الهی است!

دو نکته را متذکر می‌شوم: 1) هم در اسم زن و هم در اسم نساء، میزان ِعددی برقراراست ( توضیح کلمه زن در ادامه بیان می‌شود و کلمه نساء به طور کامل در کتاب بلوغ سجده توضیح داده شده است).  2) هنگامیکه خانم زهرا(س) و حضرت علی(ع) ازدواج کردند روزی پیامبر(ص) به منزلشان آمد و کارها را بین این دو عزیز قسمت کرد. درحالیکه مسئولیت کارهای منزل را به خانم زهرا(س) و کارهای بیرون از منزل را به آقا امیرالمؤمنین(ع) نسبت داد. اما این ظاهر امر است چراکه بیت زهرا(س)، بیت الجنة و محلّ رفت و آمد ملائکه(ومختلف الملائکه و مهبط الوحی) یعنی محلّ نزول وحی الهی است و در واقع جانِ بیت الله الحرام خانه خداست! پس مدیریت این خانه به عهده خانمی است که پروردگارعالم او را ملقّب به 9 اسم اعظم تسعه فرموده که 2 اسم آن آسمانی و 7 اسم آن زمینی است . در واقع به باطن 14 اسم که 7 تا 2 تا ظهور دارد و او اُمّ ائمه (ص) و امّ ابیهاست.صلی الله علیه و آله و سلم

اما تعریف عرفانی "دایره"، صورت ظاهرهمان حلقه بندگی است. "حلقه"، نشانه عهد و پیمان است چه به ظاهر و چه به باطن، چه در دنیا و چه در آخرت. کسانی که حلقه بندگی خدا را در دنیا پاره کردند، در آخرت غل و زنجیرهای آتشین، آنها را در برمی‌گیرد!

میزان عددی در اسم زن(حقیقت این اسم در وجود خانم فاطمه(س) است)

و اما اسم زن: این کلمه یکی از زیباترین معانی از نظر ظاهر و باطن را در بردارد که اگر زنان بدانند و خود را بشناسند، به وجود زن بودن خود افتخار می‌کنند. عدد ابجد کلمه زن =57 می‌باشد. عدد 57 برابر 3 تا 19 تاست .

کلمه زن: که در قرار گرفتن ترازوی زُبُر(یعنی اصلِ جنس) و بیّنه( یعنی وزنه‌ی هم ترازمقابل جنس) با هم برابر است. کلمه زن به صورت بسیط زا+نون خوانده می‌شود: زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50)، بینه=ون(56)} _ {زبر: 7+50=57} = {بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود (114=57+57) که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم فاطمه(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است.[9]

همانطور که در درس گنج الف بیان شد، تمام خلقت در باطن طهارت خلق شده و ظهور و بروز دارد(الی یوم القیامه) و همه در دایره‌ی بندگی اوست، همه در طواف رضای حق، غرق هستند. امیدوارم که ما هم با انتخاب صحیح دایره‌ی زندگیمان در باب طهارت در طواف رضای او به قربانگاه واصل شویم و در این گردش، ظلمات حیوانی وجودمان را جدا و به حقیقت انسانی، به قرب او برسیم انشاءالله. در واقع دایره، حدود اوامر الهی است . باید بگویم حدودالله و بر هر کس، واجب است که حدود خدا را نشکند و در تمام عمر، حافظ حدودالله باشد.

عدد 5 در خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)

در خلقت وجود مقدس حضرت آدم(ع)، باری تعالی تمام نه افلاک یا عوالم؛ همه را در یک ظرف جسمانی او قرار داد. که جمع تمام این عوالم در ظرفی قرار گرفت که قابلیت گیرایی آن را به ایشان داده بود و مذکّر نامیده شد یعنی ظرفِ ذکر. و تمام عالم که اسماء او هستند شد ظرف علّم الاسماء. پس در جمع عوالم نُه‌گانه، جمع عدد 1 تا 9 ظاهر می‌شود: 1+2+3+4+5+6+7+8+9=45 که برابر با عدد ابجد کلمه آدم(ع)=45 می‌باشد. اگر ارقام 45 را جمع کنیم 9 می‌شود (9=5+4) و 45 تقسیم بر 9 می‌شود 5. پس حروف آدم، سیر نگهداری و ظرف کلّ زیبائی‌های خلقت اسماء الهی شد و تمام مخلوق، در وجود او ظهور پیدا کرد و خداوند، عالم را برای انسان مسخّرفرمود. پس آدم به عدد 45، مقام نُه را گرفت  9=5+4 و چون عدد 45 جامعِ جمیع اسرارعالم شد و مقام صفوة الهی را از پروردگار عالم گرفت در مقام ظهور اگر 45 بر عدد 9 که بلوغ جمع عدد خود آدم بود تقسیم شود، عدد 5 را به ما می‌دهد (5=9÷45) و تمام فرمول حلّ معماهای مهندسی خلقت به عدد 5 و 9 سِرّگشایی می‌شود.

اولین انسان، پیامبرخلق شده؛ کامل و صاحب منصب آدمیت؛ پیامبر اولوالعزم یعنی جهان و تمام انسان‌ها از نظر جسمانی، فرزندان حضرت آدم(ع) و حوا(س) هستند و ایشان بر همه‌ی انسان‌ها ولایت دارند و مقام صفوة الهی گرفتند. خلقت آدم(ع) از نظر جسمانی جمع عدد 1 تا 9 عوالم بود و خلقت حوا(س) از جمع عدد 1 تا 5 اسرار آفرینش است. خانم حوا(س) که خلق شد، پروردگارعالم به آدم(ع) فرمود که ایشان، مؤنث تو است یعنی دومی شما و ایشان دفعتاً خلق شد به عدد5. اسم مبارکش حوا(س) نامیده شد که عدد ابجدش 15 می‌شود و عدد15، ازجمع 1 تا 5 تشکیل می‌شود (15=5+4+3+2+1){نکته:پس اینکه می‌گویند حوا(س) از اضافی گِل آدم(ع) و یا دنده چپ آقا خلق شده ، جز موهومات نیست زیرا امام صادق(ع) فرمود: حضرت حوا(س)، از فضیلت طینت آدم(ع) خلق شده است}. عدد 15 در نام مبارک خانم مثل همان عدد نُه که گفته شد می‌باشد، که عدد5، جمع کننده‌ی باطن 14 بود و در اصل سرّ عدد 15 خیلی معانی را شامل می‌شود، هم عدد 9 در بطنش است و هم میزان تمام حروف است(15=س) چراکه:

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک حوا(س) با هم برابر است و 15 می‌شود!

جالب‌ اینکه جمع ارقام 15 برابر با 6 می‌شود (6=5+1)، درحالیکه می‌دانید دنیا از نظر جنسیت، مؤنث مجازی است و خداوند کریم می‌فرماید که آسمان‌ها و زمین را در6 روز خلق کردم(خلق السموات و الارض فی ستة ایام[10]). پس سِرّ زیبای خلقت جسمانی، در وجود حضرت حوا(س) که منشأ و اُّمّ جسمانی همه‌ی انسان‌های دنیاست، ظهوردارد. درحالیکه در عالم سِرّ الاسرار کائنات، آنجا که فقط یک نور، خالق بی‌همتا را تسبیح و تکبیر و تحلیل و تحمید می‌کند؛ نورٌ واحد پنج تن(ص) است، در آنجا جمع کننده 1 تا 5 که می‌شود 15، وجود مبارک حوّای روحانی؛ خانم فاطمه زهرا(س) است که محوریت خانواده مطهر آل الله را فرمودند: هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.

قابل ذکر است که در دنیا، بلوغ جسمانی خانم‌ها به 9 سال و بلوغ جسمانی آقایان 15 سال است. حال خوب فکر کنید! از آنجا که خداوند آنچه را که خلق نموده کامل و بدون نقص از وجود سبحان خود که پاک و منزه از هر عیب و نقصی است، جلوه داده است پس در دنیا به عکسِ عدد خلقت در عالم بالا، عدد بلوغشان ظاهر می‌شود. چنانچه اگر عدد 15 بلوغ دنیایی آدم(ع) با عدد خلقتی ایشان که 9 بود جمع شود عدد 24 که جامع جمع تمام زیبایی‌های عالم است به عنوان خلیفة الله ظاهرمی‌کند( دستور احکام برای بلوغ مردها، چون فرزند آدم(ع) هستند) و اگر عدد 15 که بلوغ خلقتی حضرت حوا(س) است را با 9 که بلوغ  دنیایی ایشان است جمع کنیم 24 می‌شود یعنی همان جمع جمیع زیبایی‌های عالم به عنوان خلیفة الله[11].

نکته: از جمع اعداد 1 تا 15 در اسم حوا(س) به عدد 120 می‌رسیم. و از جمع اعداد 1 تا 9 به اسم آدم(ع)=45 می‌رسیم. حال اگر عدد 45 و 120 را با هم جمع کنیم 165می‌شود (165=45+120) که با عدد ابجد کلمه‌ی مبارک "لا اله الا الله" برابر است. پس منظور همه خلقت، معرفی اوست و توحید خالصانه! چنانچه هر انسان مسلمانی که از دنیا می‌رود، در تشییع جنازه او می‌گویند: لا اله الا الله ! و در زیارت اهل قبور می‌خوانیم: السلام علیک یا اهل لا اله الا الله...! اینجا می‌بینیم که چگونه خالق قدرتمند و یکتا در آینه خلقت، آینه خود را خلیفه‌ی خود می‌خواند. بکوشیم تا درخلوص، جلوه شکوه جمال و جلال و صفات زیبای او باشیم. انشاءالله

 همچنین عدد 120 برابر با عدد ابجد کلمه احسان است پس جمع وجود حسن(ع) و حسین(ع) و محسن(ع) در وجود مطهر خانم فاطمه(س)، می‌شود احسان پروردگارعالم! و تمام قرآن کریم، کوثر وجود است و 120 حذب دارد و عدد ترتیب نزول سوره مبارکه کوثر به قلب مبارک پیامبر(ص)، 15 است.

و عددابجد کلمه‌ی"سین"=120است. ازطرفی عدد 15 برابر با جایگاه عددی حرف "س" است که عدد ابجد حرف "س"=60 می‌باشد. و خداوند، زمان را به ثانیه آغاز فرمود که ثانیه از ثانی شروع می‌شود یعنی از دومی. چنانچه حضرت حوا(س)، مؤنثِ آدم(ع)است یعنی دومی اوست که برایش زوج قرارگرفت و اُم یعنی مادر همه‌ی آدم‌ها(چه مرد و چه زن) تا قیامت است. حرف (س)، میزان همه‌ی حروف است[12].

حرف (س) با عدد ابجد 60 ، درس دیگری هم به ما می‌دهد اینکه: عمر هر موجودی در دنیا از زمانیکه نطفه‌اش بسته می‌شود و به هر نوع شروع به زندگی در دنیا به عنوانِ عُمر می‌کند، در ثانیه شروع می‌شود و ثانی یعنی دومی که ماده و مؤنث است. و60(=س) ثانیه می‌شود یک دقیقه و 60(=س)دقیقه می‌شود یک ساعت و... خلاصه انسان در حرف سین متولد می‌شود و در سین می‌میرد. در قبر نیز، سینِ قلبش باید جوابگوی اعمالش باشد چون تعالیِ وجودیِ هر انسانی در دنیا با پاک نگه داشتن و خلوص قلبی درجه می‌گیرد و قلب انسان می‌شود "حرم الله" و این قلب هرگز نمی‌میرد و زنده و جاوید می‌ماند.

خداوند کریم در 4 ماه و 10 روز در شکم مادر، به جنین انسان روح خدایی می‌دمد که شاید همان سین وجود است "انی نفخت فیه من روحی" همانا از روح خودم در انسان دمیدم. ازعلامه بانو اصفهانی[13] درباره‌ی خلقت خانم حوا(س) از امام صادق(ع) نقل شده که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود. به قسمت ذکر شده در قبل اشاره می‌کنم که به وجود خلقت حضرت آدم(ع) و حوا(س)، خلقت عالم سِرّ یعنی وجود مبارک 5تن(ص) که با 9 ذریه اباعبدالله الحسین(ع)، 14 نورمقدس(ص) معرفی می‌شود و تمام هدف خلقت در ظهور جسمانی این چهارده وجود مطهر(ص) است که خداوند متعال حقیقت اربعین و گنج طهارت الی یوم القیامت را به همه انسان‌ها در دنیا عنایت می‌فرماید.

عالم در عدد پنج

*ملک دنیا تقسیم شد به 5 اقلیم(قاره‌ها) قاره آسیا، اروپا، آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه (هند)

*پنج روح در بدن انسان حلول کرده است[14]:

    1) روح نباتی که محرک تحویه و نمو است.

   2) روح حیوانی که محرک حس و حرکت است.

   3) روح انسانی که مجموعه‌ای از قوای نباتی و حیوانی است.

    4)روح نفسانی که نفوس مجرده را به کمال روحانیت بالفعل برساند.

    5) روح قدسی یا ملکوتی. 

ابوعلی گوید "روح القدس چون نقطه است و نبوت چون خط و رسالت چون سطح و دعوت، روح ملکوتی چون جوهر و ملت چون جسم و رونق جسم به روح است و قدر ملت به نبوت است".

*انسان در سیر 5 عقل می‌تواند به یکی از درجات زیر برسد:

1)عقلِ بالفعل: نفوس دوشادوش عقل است.

2)عقلِ فعال: نفوس جسمانیه الحدوث است که در مسیر تکامل و ترقی پیش می‌رود.

3)عقلِ خالص: آنست که عنان شهوات و غضب را بدست گرفته است.

4)عقلِ قدوس: آنست که عقل قاهر بر همه اجزاء بوده و به تقدیس انسان بپردازد.

5)عقلِ اول: که صادر نخست بوده و آن عقل محمدیست(صلی الله علیه وآله)

*پنج نفس ظهور دارد:

1-نفس لوامه 2- نفس مطمئنه 3-نفس راضیه 4-نفس مرضیه 5-نفس الهیه

*انسان پنج حس دارد:

1) حس لامسه2)حس بینایی3)حس شنوایی4)حس بویایی5) حس چشایی.

*اعضای بدن 5 قسمت است: سر و دو دست و دو پا.

*در هر دست و پا، پنج انگشت می‌باشد.

*در سر، 5 عضو است: چشم، گوش، دهان، بینی، پیشانی.

*در بدن پنج دستگاه وجود دارد: تنفسی، گردش خون، گوارش، کلیوی، جنسی

*حضرات کلّی پنج‌اند که عبارت‌اند از لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و کون جامع که انسان کامل است.

*انواع ساعت یعنی قیامت، پنج است: " یکی از آنها در هر آن و ساعت یعنی زمان است و یکی از آنها موت طبیعی است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: "هر کس که مرده است، قیامت او قیام کرده است." و یکی از آنها موت ارادی است پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید به مرگ ارادی اختیاری بمیرید و قیامت را خود برای خود به حسابرسی آشکار کنید "حاسبوا قبل ان تحاسبوا". و یکی از آنها موت موعود است که همه در انتظار آنند؛ چنان که خدای تعالی فرموده است، "انّ السّاعه آتیة لا ریب فیها" ساعت یعنی قیامت آمده است. هیچ شکی درآن نیست ورساله ما بنام رتق و فتق مُتِکَفِل بیان آنست و یکی از آنها قیامت کبری است که برای عارفان موحد از فناء فی الله وبقاء بالله حاصل می‌شود.

*عرش‌ها پنج‌اند: عرش حیات که عرش هویت است و عرش رحمانیت و عرش عظیم و عرش کریم و عرش مجید.

 *انواع قلب پنج‌اند: قلب نفسی که قلب مختص به نفس است و قلب حقیقی متولد از مشیمه جمعیت نفس و قلب متولد از مشیمه روح یعنی قلب قابل تجلی وجودی باطنی و قلب جامع مسخّر بین حضرتین یعنی حضرتین دو اسم ظاهر و باطن ، و قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است.

*السنه حمد، پنج است حقیقت ذکر عبارت از تجلی ذات حق سبحانه برای ذاتش بذاته، از حیث اسم متکلم، از جهت اظهار کمالی و وصف به نعوت جلالی و جمالی در دو مقام جمع و تفصیلش چنانچه برای ذاتش بذاته یعنی بدون واسطه شهادت داده است، که الهی را جز او نیست و این حقیقت را مراتب است. مرتبه بالاترین و سزاوارترین، حقیقت ذکر در مقام جمع است که حق سبحانه خویشتن را به اسم متکلم به حمد و ثناء بر ذات خودش ذکر می‌کند. در حدیث آمده که پیامبر (ص)فرموده‌اند: "خدایا نمی‌توانم ثناء بر تو را آنچنان که تو خودت را ثناء گفته‌ای احصاء کنم".

مرتبه دوم حقیقت حمد: ذکر ملائکه مقرّبین است و آن حمد و تسبیح ارواح، یعنی عقول مفارقه مجرده، برای پروردگارشان است. مرتبه سوم: ذکر ملائکه آسمانی و نفوس ناطقه مجرده است. مرتبه چهارم: ذکر ملائکه زمینی و نفوس منطبعه با طبقات و مراتبی که دارند می‌باشد. مرتبه پنجم: ذکر ابدان و اعضاء موجود در آنهاست و هر یک از مراتب یاد شده به زبانی که اختصاص به خود او دارد ذاکر و حامد و پروردگارش است.

ذکر خداوند سبحان یعنی: انسان با ذکر قلبی از محضر خداوند جلّ‌جلاله غافل نمی‌شود و دائماً خود را در محضر او می‌بیند و این ، ذکر واقعی است. ذکر واقعی انسان را از منکر جدا و به اخلاص رهنمون می‍‌فرماید. یکی از اسماء قرآن، ذکر است. قرآن، کامل‌ترین هدایتگر است.

*پنجمین معصوم(ص)، وجود مقدس امام حسین(ع) و پنجمین امام، وجود مقدس امام باقر(ع) می‌باشند که هر دو عزیز درعاشورا حضور داشتند؛ امام حسین(ع) به شهادت رسید و امام باقر(ع)، تمام علم عاشورا را افشاکرده است. و امام رضا(ع) به عدد 5 بدنیا آمدند(1 خودشان+4 ذریه مطهر در بطنشان).

*نزولات رحمت و گشایش فتح الفتوح باب رحمت در قرآن کریم، سوره مبارکه حمد است که عدد ترتیب نزول آن به قلب مبارک پیامبر(ص)، پنجمین سوره است.

*پنجمین سوره قرآن(از نظر نوشتاری)، سوره مبارکه مائده است که در جزء6 شروع می‌شود و جایگاه ترتیب نزول آن به قلب پیامبر(ص)، 112 است که4=2+1+1می‌شود . مائده یعنی غذای بهشتی که در جزء6 خداوند کریم به تمام مقامات عالم دنیا، سفره رحمتش را برای همه مخلوقاتش(در دنیا) گسترده است و همه از این خوان بهره می‌برند. عدد112 برابر با جایگاه نوشتاری سوره مبارکه توحید(اخلاص) در قرآن کریم است که نتیجه‌ی همه برکات، رسیدن به اخلاص و گنج توحید اوست.

*تمام جزء 5 قرآن کریم شامل 123 آیه است (123=حسنه) و در سوره مبارکه نساء قرار دارد که عدد ترتیب نوشتاری آن در قرآن کریم، چهارمین سوره است.

*روز پنجشنبه متعلق به وجود نورانی امام حسن عسکری(ع) می‌باشد. این روز در ایام هفته روز رحمت است، هم اموات از رحمت آن بهره می‌برند و هم زنده‌ها البته اگر قدرش را بدانند! عدد 5، عددی است که همه اعداد را در بطن خود حاضر کرده و در جمع (1 تا5) جلوه دهنده‌ی تمام زیبایی‌های خواص و عوام یا به قولی ظاهر و باطن است که 15 می‌شود(15=5+4+3+2+1) که جایگاه عددی حرف س=15 است که میزان حروف و قلب قرآن با ندای پروردگار عالم به پیامبر بزرگوارش به نام "یس" است . پس ابا محمد حسن بن علی عسکری(ع)؛ زینت قلب پیامبر(ص) و جلوه دهنده حیات قلب عالم به زیبایی نام مبارکش؛ حسن(ع) که سبزی و حیات گنج قرآن، ولایت و رسالت را به طپش حیات واقعی‌اش، افشا و احیا می‌کند[15]. و جمع ارقام 15 می‌شود 6 (6=5+1) و جمع عدد ولایی(=11) و معصومیت(=13) ایشان 24 است که در جمع، 6 می‌شود(6=4+2) و عدد 6، رمز خلقت تمام آسمان‌ها و زمین و کلّ دنیاست[16]. و درواقع این رمز تولد تک گل همیشه بهار محمدی(ص) است که از وجود جامعِ امام حسن عسکری(ع) ظاهر می‌شود.  و در بطن جامع ایشان، جمعه ظاهر می‌شود که جمع جمیع زیبایی‌ها و اهداف خلقت و انوار نورانی پیامبران(ع) و امامان معصوم(ص) را ظهور و جلوه می‌دهد.

*حرف "هاء" در عدد ابجد برابر عدد "پنج" است. کلمه "پنج" به عربی "بنج" نوشته می‌شود و عدد ابجد کمله "بنج= 55" و برابر با جایگاه عددی کلمه "صدّیق" است. انسان‌ها در حقیقت کلمه صدق امتحان می‌شوند و باید حاضر شوند از مجرای "بنج" بگذرند تا قبول شوند و جایگاه عددی کلمه "بنج= 19" و برابر با جمع حروف اسامی پنج تن(ص) و همچنین تعداد حروف "بسم الله الرحمن الرحیم" است.

حرف "هاء" از حروفی است که مخرج آن در بالای دل یعنی "قلب" است. این حرف مانند قلب با دو چشم نوشته می‌شود و هنگام بیرون آمدن صدای "هاء" تمام حروف را ظاهر می‌کند. پس "قلب" هم به شکل پنج ظاهر می‌شود و در سینه می‌تپد!

در قرآن کریم یک قلب وجود دارد و آن سوره مبارکه "یاسین" است که شامل 5 حرف می‌باشد (ی-ا-س-ی-ن). به قول پیامبر اکرم(ص): "یاسین، قلب قرآن است". حرف "یا" نداست به کلمه سین، در تفاسیر مختلف از عرفا و احادیث، "سین" را وجود پیامبر اعظم(ص) می‌دانند یا شاید "قلب مبارک" اوست که "سین" می‌باشد. عدد ابجد حرف "سین" =120 است و آنگاه که سینه جایگاه سین می‌شود عدد ابجدش برابر "125" می‌شود که در جمع ارقامش 8 می‌شود 8=5+2+1؛ محل "رضا" شدن و به رضا رسیدن است.

حرف نون ساکن(ن=50)

جالب است که این زیبایی‌های عدد 5 در عدد50 ظاهر می‌شود. عدد ابجد حرف ن=50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است. عدد ابجد کلمه "بهشت"= "707" که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) و در نهایت 5 می‌شود(5=4+1). جایگاه عددی حرف ن=14 است. پس بندگان صالح خداوند در جایگاه بهشت قرار می‌گیرند بخاطراینکه گردنبند بندگی را با خود بردند و در جایگاه حروفی الفبا کلمه بهشت عددش "50" می‌شود یعنی حرف نون ساکن. و از طرفی عدد ابجد کلمه کُل=50 است، پس حرف ن، کُل را در بردارد.

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم(ص) است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین (ص) به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متاسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.

نون، مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی از آن حیث که امّ الکتاب است می‌باشد( چون نون ساکن پشت تمام 28 حرف الفبای قرآن قرار گرفته، 6حرف آن را ادغام؛ 6حرف اظهار و 15 حرف اخفا و یک حرف را قلب به میم می‌کند) .

آقای حسن زاده آملی درباره نون می‌فرماید[17]: "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می‌کنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است[18]: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون". "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند سپس به سوی او عروج می‌نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری (جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می‌شود. تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می‌آید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد می‌کنند، خدای سبحان فرموده است: "سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده‌ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می‌شود، درمی‌آید". "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم[19]".

 

نون دارای پنج مرتبه است: مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء" (الدُره) عالمین گردید. عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 می‌شود که سرّ "الف" وجود است(نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30می‌باشد(به اسرارعدد30) و اگر همزه را بصورت بسیط(ها+میم+زا+ها) بنویسیم عدد ابجدش 110 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک "علی" (ع) است.

            {نکته:                                 نس      ا       ها میم زا ها       

1

 

Flowchart: Connector: 1

                                                                  110                  110           

 

 

                                       

                                              

                                                             111=110+1     1+110=111   }

                                   

مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله)است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.

مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است می‌باشد. و حضرت رسول الله(ص) در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."

مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده می‌شود.

مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.

*در کتاب خداوند سبحان چند حروف به صورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که به صورت تنوین ظاهر می‌شود در حالی که نوشته نمی‌شود ولی تمام خصوصیات "ن" ظاهر را دارد؛ به صُورِ نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است. نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت می‌دهد. چنانچه گفته شد "نون" ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت می‌شود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه می‌دهد. در قرآن کریم، "نون" بیشترین حرفی است که در کلمات بکار برده شده است .

*نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده= 50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 می‌شود. 23 سال طول کشید تا پیامبر(ص) قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزیِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماه‌ها و سال‌ها ظهور می‌دهد. و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته می‌شود (عدد ابجد بکا= 23 است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود. این اشک‌ها، جهنم وجود را خاموش می‌کند. از امام صادق(ع) روایت شده است که "یک قطره اشک با معرفت در مصیبت امام حسین(ع) آتش جهنم وجود را خاموش می‌کند. و بهشت را به انسان مؤمن اهداء می‌کند".

اگر ارقام 23 را با هم جمع کنیم 5=3+2 می‌شود پنج. پس همه زیبائی‌ها در مجرای وجودهای مقدس "پنج تن" صلوات الله علهیم اجمعین است و به شرط شیعه شدن به این عزیزان. "...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...[20]" حلقه بندگی بر ما کامل می‌شود.

 ملِک مقرب حضرت میکائیل(ع)، ملکِ روزی از طرف پروردگارعالم است(ایشان ملک حرف ث به عدد ابجد 500 و جایگاه عددی 23 می‌باشد). این ملک سرش بر عرش، پاهایش تا آخرین نقطه هستی و بال‌ها یعنی جناح‌هایش بر تمام موجودات کشیده شده است. خداوند رزّاق که رحمان است از درِ لطف، تمام مخلوقاتش را از جماد و نبات و حیوان و "ما فیهنّ و ما بینهنّ" روزی داده و می‌دهد. پس حرف "ث" از حروف "نفثه" است مثل ابر پر باران بر تمام آسمان‌ها حکومت می‌کند و به اذن پروردگار عالم نزول برکات است. مدال آقا "ابا عبدالله الحسین" (ع) در روز عاشورا "ثارالهی" است ظاهراً یعنی خون خدا. اما "ثار" با حرف "ث" باب روزی حیات بخش اسلام و قرآن است که با خون پاک آقا در پیکر قرآن و اسلام پیام حق را به تمام مخلوقات الی یوم القیامت می‌رساند! پس هر کس می‌تواند هرچه روزی (حلال و هدایت) بخواهد از خدا بگیرد. پروردگار عالم می‌فرماید: هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست[21]. و اگر روزی دنیا بخواهی به تو می‌دهم و اگر روزی آخرتی بخواهی برایت زیاد می‌کنم و به تو می‌دهم که رزق آخرت باارزش‌تر از رزق دنیاست"... و رزق ربک خیر و ابقی...[22]".(گرگدا کاهل بود تقصیرصاحبخانه چیست). و خداوند عالم در کلام کریمش می‌فرماید بخواهید "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار[23]". بهترین روزیی که ماندگار می‌شود حسنه است. بهترین الگو و اسوه، اسوه حسنه است. بهترین روزی که خداوند به بندگان خالصش اعطا فرموده، "رزقاً حسنا[24]" است . وقتی خداوند بنده خود را قبول می‌کند نمره‌اش قبول الحسن است. قرض مقبول در نظرش "قرض الحسنه" است. اخلاق خوب "اخلاق حسن" است. زندگی عالم باید به "حسن" تمام شود و خلاصه فرمود: "مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها...[25]" اگر تا دم قبر اعمال نیک خودت را بیاوری خداوند مهربان ده برابر به آن پاداش می‌دهد. مرگمان هم باید حسن شود یعنی "شهادت فی سبیل الله" و زیارت لقاء الله با روسفیدی.

 همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است[26]؛ عدد ابجد حروف "نون" =106 می‌شود که 7=6+1 و 7 همان، آیات سبعه و برکت قرآن، سوره مبارکه حمد که هفت آیه دارد و یکی از نام‌های مبارک قرآن "نون" است که پروردگار عالم به "ن" قسم یاد کرده است: "ن و القلم و ما یسطرون[27]" و جایگاه عددی حروف "نون" =34 می‌شود 7=4+3 و "34" برابر عدد ابجد کلمه "دل" است.

تمام اعمال، گردنبند و دستبند و پابند و دو گوشواره بندگی می‌شود که باعث زیباترین شکل و بهترین جنس طلا، نقره، الماس. آنگاه همه‌ی بندگی به "قبول الحسن" می‌رسد. شاید با خود فکر کنید چرا حلقه پنج یا حلقه بندگی به نام مبارک قبول الحسن تمام می‌شود؟! {درقسمت بعد توضیح داده خواهد شد حدیث مبارکی که پیامبر(ص) در ساق عرش ، جمال الهی خانم زهرا(س) را دید که در دو گوش خانم(س)، حسنین(ع) زینت بودند...}.

اگر بخواهیم مساحت و محیط بندگی پر شود و تمامِ کمالِ حُسن عمل خود را به ما برساند باید از روی شعاع و قطر دایره به تمام لحظه‌های عمرمان محیط شویم. مانند عقربه‌های ساعت که از مرکز دایره، جلوه شده و طی مسیر می‌کنند. این شعاع و قطر یا عقربه‌ها همان عدد "یک و دو" هستند که تمام ساعت را شماره می‌کنند و 1 و 2 کنار هم یعنی 12 و 12 که کلّ شبانه روز را نشان می‌دهد و ثبت می‌کند[28].

 

اما حلقه چیست؟!

در دنیا وقتی دو نفر عهد و پیمان ازدواج خود را نمایش می‌دهند در ظاهر کار  با دو حلقه‌ی بسته، دست خویش را مادام العمر به دست دیگری می‌گذارند تا در تمام ایام عمر خود در زندگی چه نزد هم باشند چه نباشند، در ثبوت عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشند و یکدیگر را فراموش نکنند و متعهد به آنچه قول داده‌اند، باشند و باید وظایف خویش را انجام دهند. ظاهراً حلقه به دست، زینت می‌شود چون فرایند تمام اعمال ما به دست خودمان می‌رسد.

دستِ عرفان صادرات عمل، وارادت عکس العمل‌های ماست و باطن کار، دست قلبی ماست که پیمان و عهد را متقبل می‌شود؛ نه فقط زبان و دستِ ظاهر زیرا حریم زندگی باید از قلب که ارباب حلقه است محکم بسته شود تا تمام وجود، درحلقه سلامت و وفاداری انجام وظیفه کند. و عمیق‌تر اینکه تمام انسان‌ها بین دو دست قدرتمند پروردگارشان هستند (یدالله فوق ایدیهم[29]) که او شاهد و ناظر همه اقوال ما و اعتقادات ما و تعهدهای ماست. پس همیشه باید خود را در محضر او ببینیم که او هم شاهد است و هم مشهود!

پس یک زندگی ساده از ظاهر حلقه به دست، به حلقه قلب و به حلقه بندگی و وصل به حلقه تعهدات اعتقادی و به حلقه امت بودن پیامبر اکرم(ص) که قرآن را آورد، می‌باشد. پس وصل به حلقه یعنی اطاعت از قرآن و وصل به حلقه شیعه شدن به امام عصر(عج) که حاضر و ناظر همه‌ی ماست. آن وقت حلقه ظاهری ارزش بیشتری پیدا می‌کند و معنای "حصن"، یعنی حصار محکم امن و امنیت خانواده تشکیل می‌شود که بوجود آورنده دنیای سالم و زندگیِ با کمال برای فرزندان و نسل‌های این زوج می‌شود.

آنگاه که حصن نامیده می‌شود حریمش محترم و واجب می‌شود! زن و مرد باید در نگهداشتن سلامت این حصن بکوشند که هرگز متجاوزی به آن تجاوز نکند. این جلوه‌ی حلقه بسته‌ای است که حتی بر آن قفل هم نمی‌گذارند فقط با شکستن حریم، این حلقه باز می‌شود! پس زمانی حصن، حرمت خود را از دست می‌دهد که صاحب حصن از داخل، فکر شکستن بکند و حریم را بشکند و خود باعث می‌شود که اغیار در آن راه پیدا کنند. چرا از قدیم الایام عرف این بود که هر کس هرگاه می‌خواست وارد منزل نامحرمی بشود می‌گفت: یاالله؟! نام مبارک پروردگار عالم که شاهد عهد و پیمان قلبی است را می‌برد و با تکرار اسم مبارک، افراد داخل خانه را به حجاب و حیا امر می‌کرد. یعنی این حصن خدایی است و به اذن او می‌توانی وارد شوی!

پروردگارعالم در مورد کسانیکه حصن را شکسته‌اند (زن شوهردار و مرد زن‌دار) در قرآن کریم می‌فرماید:  "الزّانیة و الزّانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة و لا تاخذکم بهما فی دین الله اِن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ولیشهد عذابهما طائفة مِن المؤمنین[30]. (باید شما مؤمنان) هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و هرگز درباره آنها در دین خدا ترحم و رأفت روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب (تازیانه خوردن آنها را) جمعی از مؤمنان (حضوراً) مشاهده کنند". و حتی تهمت زدن رابطه نامشروع به زنِ مؤمنه و با عفت، جریمه سختی دارد (شرایط خاصی برای قبول این ادعا وجود دارد):"و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون[31]. و آنانکه به زنان با عفت مؤمنه نسبت زنا دهند آنگاه که چهار شاهد بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرست‌اند".

پس حلقه فقط به دست، معنی نمی‌شود بلکه از سر تا پا  از هر نظر، در حلقه حصن تعهد ازدواج قرار می‌گیرد یعنی نگاه، اخلاقیات، صحبت کردن، خندیدن، مجالست با نامحرم، حجاب، زینت کردن (هم مرد و هم زن) و ... .

عدد ابجد کلمه "حصن" برابر 148 است که در جمع ارقامش، 13 می‌شود که برابر جایگاه عددی حرف "م" است و 4=3+1 برابر حرف "د" است که خود تمام دلیل بندگی است. و جایگاه عددی کلمه "حصن" ="40" می‌شود که جان اربعین عمل و برابر با جایگاه عددی کلمه "طاهره" است. و همچنین برابر با عدد ابجد کلمه "طلا" می‌باشد پس باید زن و شوهر در حلقه زندگی خود طلا شوند! فلز طلا، نفوذ ناپذیر است یعنی آفت در آن راه ندارد. اگر سالیان سال در لجنزار قرار بگیرد هیچ تغییری نمیکند و ارزش آن همیشه به روز است و زینت دست و گردن و گوش است.

انسان همانطور که ظاهر وجودش در حلقه‌های مختلف عهد و پیمان‌ها و مسئولیت‌ها محصور و محدود است. درون وجودش هم، همه حلقه است؛ از مویرگ‌ها گرفته تا استخوان‌ها و دل و روده تا همه جمع می‌شود تا حلق؛ در حلق، حلقه‌ها بصورت فشرده ظاهر می‌شوند؛ این حلقه‌ها وصل به گوش و نطق دهان می‌شوند و حیات سَر انسان، بستگی به سلامت گلو و حلقش دارد. پس کمال ندای سلامت تمام وجود از حلقه دهان خارج می‌شود؛ حلقه دهان بزرگ‌ترین محل برای تغذیه‌ی ظاهر و باطن بدن است . پس تعهد و عهد و پیمان از دهان، ابراز می‌شود.

*اما چه زمانی حلقه‌ها باز می‌شوند؟ بعد از مرگ، متوفی را در کفن می‌کنند؛ در سه قسمت بدن، روی کفن سه بند می‌بندند؛ اول: دور گردن، دوم: دور دست‌ها و شکم و سوم: دور پاها. راستی از غسال‌خانه تا قبر چقدر راه است یا لزوم این بستن چیست؟! شاید بخاطر اینکه پروردگار ستار العیوب تا نزدیک قبر هم، عیوب و گناهان او را امر به "سِتر" می‌کند اما وقتی به منزل آخر خود می‌رسد، بندها را باز می‌کنند (منظور سه بندی است که در غسال‌خانه به دور گردن و دور شکم و دست‌ها و پاها می‌بندند). و در قبر، صورتش را که وجه تمام اعمال به آن معلوم می‌شود که رو سپید است یا رو سیاه، باز و رویش را به "قبله" می‌کنند و آنگاه تلقین را برایش می‌خوانند و همه حاضران با عزیز خود خداحافظی می‌کنند و لحد را می‌گذارند و خروارها خاک بر روی او می‌ریزند، حال او می‌ماند و اعمالش! اینجا حلقه‌ها باز می‌شود زیرا قیامت صغرای خود را می‌بیند. در حالیکه زنده می‌شود تا سؤالات دو ملک نکیر و منکر را جواب دهد و تکلیف یک عمر بندگی را به خدای مهربان خود پس بدهد و آنگاه است که در جایگاه قرار می‌گیرد. امیدوارم آن زمان بهترین ساعت رو سفیدی ما باشد(انشاءالله). خداوند متعال می‌فرماید: "الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون[32]". "امروز است که بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دست‌هایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کرده‌اند گواهی دهد".{ نکته: معنی لحد؛ (ل) یعنی برای و (حد) یعنی اندازه باطنی هر کس، که بدنیا می‌آید تا از دنیا برود چگونه و چقدر میزان جایگاهش را دریافت کرده است. در اصل همانطور که همه از کنز و گنج الهی ظهور و بروز داشتند و جانِ کنز، همان نام مبارک احدیتِ خالق یکتا بود پس هر کس حدّی را از جان گنج الهی با خود دارد. حال چگونه و چطور استفاده کرده، در قبر به نام لحد به او داده می‌شود و در واقع آسمان زندگیش، بالای سرش پیدا می‌شود}.

زبان ظاهر، مُهر می‌خورد و دست‌ها و پاها، شهادت می‌دهند زیرا این اعضا در دنیا خاموش بودند چون به امر مولای خود بندگی می‌کردند و برای صاحب خود (یعنی به شخص میّت) خدمت می‌کردند، اما حالا که عمر تمام شد باید جوابگوی چگونه استفاده کردن از عمر را باشد. سؤال می‌پرسند: از جوانی چگونه استفاده کردید؟ با توحید و نبوت ، امامت و معاد و با اهل بیت پیامبر(ص) و قرآن چه کردید؟ و ... .  پس در اصل حلقه از ما جدا نمی‌شود! زیرا اگر حلقه بندگی واقعی را با خود همراه برده باشیم، زینت صورت و دست و پای ما می‌شود و جواز آزادی ما از عذاب عالم برزخ و قیامت می‌شود. منظور از گردنبند و پابند و دستبند بندگی، همان حفظ حدود الهی در عمل است که اعضای وجود، هرگز از حدود حریم امر حضرت حق، تجاوز نکرده است.

چنانچه امام کاظم(ع) به ما درس داد که حلقه بندگی، آن زنجیرهایی بود که چهارده سال در سیاه چال هارون الرشید بر گردن و دست و پای خویش (سِرّ عبودیت و بندگی) تحمل کرد تا گردنبندِ دشمن خدا را قبول نکند! شخصی از یاران آمد و حضرت را در آن حال دید و گریست و فرمود فدای شما خودم و پدر و مادرم که به این گونه در عذاب هستید؛ در غل و زنجیر. حضرت فرمود: من بنده عتیق (آزاد) پروردگارم هستم و این افتخار من است. راوی می‌گوید هنگامیکه پیکرمطهر ایشان را که با سَم شهید شده بود از زندان بیرون آوردند، سنگین بود. مأموران هارون الرشید گفتند: ببینید ایشان را چگونه پذیرایی کردیم که این چنین فربه شده است. وقتی آقا امام رضا(ع) تشریف فرما شدند، غل و زنجیر را نشان مردم دادند و فرمودند شیعیان و محبّین ببینید که غل و زنجیرها در بدن پدرم فرورفته و اینها نتوانستند باز کنند و بدن ورم کرده ... .(لعنت الله علی القوم الظالمین من الاولین و الآخرین الی یوم الدین)

حضرت به شیعیان درسی عنایت فرمود که این گردنبند و دستبند و پابند باعث افتخار من است و اگر کسی با خود ببرد، الی یوم القیامت از عذاب و ناراحتی‌های برزخ و قیامت آزاد می‌شود. اما در قیامت، همه با گردنبند خود وارد آن عرصه  می‌شوند که پروردگار عالم در قرآن کریم می‌فرماید: "و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا [33] ". اعمال مردم به صورت گردنبند می‌شود به گردن آنها؛ برای مؤمنان باعث افتخار و سرافرازیشان است اما برای کافران باعث عذاب. گردنبند و گوشواره و دستبند و حتی پابند به صورت حلقه است و باید حلقه با قفلی (یعنی تقوی الهی) بسته شود!

حدیث قشنگی است درباره بخشش گردنبند و گوشواره حضرت زهرا(س) در عالم اسرار در سفر معراج پیامبر(ص) فرمودند در ساق عرش نظر کردم و دیدم تمام عرش زینت گرفته بود به جمال زیبای زهرا(س)؛ در گوش‌های او، دو گوشواره و یک گردنبند به گردن ایشان بود که به 9 حلقه مزیّن بود؛ ایشان دو گوشواره را فرمود که "ابا محمد الحسن"(ع) و"ابا عبدالله الحسین" (ع) است و حلقه‌های گردنبند، 9 ذریه امام حسین(ع) است.(صلوات الله علیهم اجمعین)

در واقع باطن زیبائی‌های وجود خودِ خانم است که زینت وجود مبارکش شده است. پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه بقره می‌فرماید: "لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" یعنی "هر اعمالی که از حاصل عمرتان کسب می‌کنید بر وجود خودتان ظاهر می‌شود". دو گوشواره خانم(س) هم که یکی "ابا محمد الحسن"(ع) است زیرا آنچه وحی الهی به پدر بزرگوارش(ص) رسیده ایشان بدون کم و کاست از حضرت شنیده و به طور حسن (یعنی بهترین) در وجود مبارکش اثر کرده و عمل کرده است. در حلقه گوش دیگر "ابا عبدالله الحسین" (ع) است زیرا آنچه شنیده و تاثیر کامل کرده، به صورت عبادت خالصانه و زیبا برای پروردگارش به عمل آورده و بندگی کرده و نام مبارک "اَمَة الله" را دریافت کرده است.

پس کسی که گوش شنوا دارد، کلام خدا را حلقه کرده و آویزه گوش خود می‌گرداند. در ظاهر هم، گوشواره باید زینت صورت او باشد (تاثیر کلام باید به ظاهر وجود او زینت شود). ثروتمندان در قدیم غلام داشتند و به او غلام حلقه بگوش می‌گفتند یعنی هرگز امر اربابش از او جدا نمی‌شود؛ نه در خواب و نه در بیداری. حلقه از پشت لاله گوش، قفل یا بسته می‌شود زیرا از بندگی صاحبش هرگز بیرون نمی‌آید. پس بنده مؤمن برای مولایش باید چنین باشد و همیشه مولا را حاضر بر خود و اعمالش ببیند و حتی اراده قلبی و نیّت‌های قلبی خود را در محضر او ببیند زیرا او علیم بذات الصدور است.

گردنبند هم طوق می‌شود و به گردن ظاهر می‌گردد.زیرا آنچه مسئولیت زندگی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، دنیایی و آخرتی است، همه حلقه‌ای هستند به گردنبندِ عمل و هرگز باز نمی‌شود تا اینکه صورت اصلی آن، در قبر ظاهر می‌شود. آنگاه اگر گردنبند و گوشواره و پابند بندگی خدا را با خود برده باشیم،  ظاهر می‌شوند و باعث روسفیدی ما می‌شوند و خود، جوابگوی اعمال ما هستند. اما وای اگر گردنبند و پابند و دستبند بندگیِ شیطان را برده باشیم آنگاه خودِ اینها آتش می‌شوند و عذاب ! پس "طائره فی عنقه" تا در قیامت با ما همراه است و از ما جدا نمی‌شود تا در جایگاه عمل حاضر شویم.

بنابراین نیّت عمل از قلب شروع می‌شود ولی عمل، به ظاهرِ وجود خودمان نمایان می‌شود. اثر آن هم دوباره به ظاهر و قلب خودمان حلقه می‌شود. برای همین هر که حرفی می‌زند و در جایی تعهدی می‌دهد، می‌گویند بار مسئولیت را به گردن خود انداخت. "انّهم مسئولون" و هرکس مرهون کلام و عهد و پیمان خود است در دنیا و آخرت. پس گردن، عهده دارِ بار است زیرا گردن، واسطه‌ی سر به بدن است و تمام حیات این دو قسمت را به هم وصل می‌کند؛ نسبت آخرت به دنیا مثل سر است به بدن . و گردن، همین چند سال عمر ما در دنیاست! بکوشیم تا ما هم بهترین گردنبندی که صدّیقین برای خود بردند و آبرومند شدند را تهیه کنیم.

در این قسمت روایت گردنبند حضرت زهرا(س) را بیان می‌کنمزیرا همانطور که گفته شد پروردگارعالم در آیه 13 سوره مبارکه اسرا می‌فرماید: "طائره فی عنقه"؛ اعمال انسان‌ها را در قیامت به صورت گردنبند به گردنشان می‌اندازد. یعنی اعمال از شما سرمی‌زند و سیر درونی آن، اگرعمل نیک باشد خوبی‌ها را جمع می‌کند و اگر بد باشد زشتی‌ها را و بعد به خود انسان برمی‌گردد. می‌خواهم زیبائی‌های گردنبند حضرت زهرا(س) را بخوانید و درس بگیرید[34]:

رسول خدا(ص) نماز عصر را بجا آورد و بعد از نماز بر جهت قبله قرار گرفت و صحابه، پروانه وار اطراف آن مشعل هدایت قرار گرفته بودند. که در این حال پیرمردی عرب، از شدت فقر و فاقه از منزل خود به تنهایی طی مسیر کرده و خود را به مدینه رسانیده بود. با جامه‌ای کهنه و مندرس، به خدمت آقا رسید. رسول خدا(ص) از حال او پرسش کرد. عرض کرد یا رسول الله من پیرمرد پریشان حالی هستم. گرسنه‌ام مرا طعامی دهید، برهنه‌ام مرا بپوشانید، فقیر و بیچاره‌ام گره از کار من بگشایید. حضرت فرمود: چیزی در دست ندارم که چاره کار تو کند ولی دلالت می‌کنم تو را ، برخیز و به منزل کسی برو که خدا و رسولش را دوست می‌دارد، درِ خانه‌ای است که هیچ کس از آنجا ناامید برنمی‌گردد. سپس به بلال فرمود تا او را به خانه فاطمه(س) ببرد.

چون به در خانه رسید با صدای بلندی ندا کرد که سلام بر شما خاندان رسالت(صلوات الله علیهم اجمعین). فاطمه(س) در پاسخ فرمود، بر تو باد سلام. کیستی؟ عرض کرد مردی از عرب، به خدمت پدرت سید بشر آمدم و از گرسنگی و برهنگی و بیچارگی خود شکایت کردم، مرا بدین خانه دلالت فرمود. اکنون بر من رحم کن. خدایت رحمت کند. فاطمه(س) چون این سخن را بشنید مُرَّسله‌ای در گردن داشت که دخترِ حمزة ابن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود. آن را از گردن باز کرد و به اعرابی داد و فرمود این را بفروش. امید است که خدای تعالی بهتر از این را به تو عنایت کند. اعرابی گردنبند را گرفت به مسجد آمد. رسول خدا(ص) را در میان اصحاب نشسته دید. عرض کرد یا رسول الله(ص)، فاطمه(س) این قلاده را به من احسان فرمود و گفت آن را بفروشم امید که مرا با پول آن، فرجی حاصل شود. پیغمبر(ص) گریست و فرمود چگونه خدا برای تو فرجی حاصل نکند و حال آنکه دختر محمد(ص)؛ سیده زنان، این گردنبند را به تو داده است. عمار یاسر از اعرابی پرسید این مرسله را به چند می‌فروشی؟ گفت: به سیر شدن از نان و گوشت و یک بُرد یمانی که خود را با آن بپوشانم و یک دینار که خرجی راه خود بنمایم. عمار یاسر گفت: ترا دویست درهم هجریه و بیست دینار سرخ می‌دهم و به بُردی تو را می‌پوشانم و بیشتر، خویش تو را به اهل خود می‌رسانم و از نان گندم و گوشت تو را سیر می‌کنم. اعرابی گفت: چه بسیار است سخاوت تو. عمار از غنائم خیبر که رسول خدا(ص) به او بهره‌ای داده بود، هنوز چیزی بجای داشت. اعرابی را برد و به هرچه گفته بود وفا کرد.

اعرابی به خدمت رسول خدا برگشت و پیامبر(ص) از او پرسید: آیا سیر شدی و پوشیده گردیدی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله. غنی هم شدم. فرمود اکنون فاطمه(س) را به دعای خیر جزا بده که با تو چنین کرد. اعرابی سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد ای خدائیکه جز تو را عبادت نمی‌کنیم و تو پروردگار قدیمی که حدوث در تو راه ندارد و رازق ما در هر جهت می‌باشی، به فاطمه(س) عنایت بفرما چیزی را که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده باشد. رسول خدا(ص) گفتند: آمین. سپس فرمودند: خدای تعالی در دنیا به فاطمه(س) عطا کرده است آنچه را اعرابی گفت. اینک منم پدر فاطمه(س) و در عالم همانند من نباشد و علی(ع)، همسر فاطمه(س) است که اگر علی(ع) نبود برای فاطمه(س) کفوی وجود نداشت و ندارد. و حسن(ع) و حسین(ع)؛ دو سبط و سید جوانان بهشت هستند. سپس فرمود می‌خواهید اضافه کنم بر شما از شئونات خاصّه دخترم فاطمه زهرا(س)؟ عرض کردند : بلی یا رسول الله. فرمود: حبیبم جبرائیل(ع) مرا خبر داده است که چون فاطمه(س) را در قبر گذارند، دو ملک از او پرسند که پروردگارت کیست؟ گوید الله، ربّی. از او پرسند که پیغمبر تو کیست؟ گوید پدر بزرگوارم. پرسند ولی تو کیست؟ گوید این مرد که کنار قبرم ایستاده است همسرم "علی بن ابیطالب". همانا خداوند تعالی موکّل کرده است جماعتی از ملائکه را بر فاطمه(س) که او را از جلو و پشت و راست و چپ حفظ کنند و با او هستند در حال حیات تا او را مرگ برسد و بر او و پدر و شوهر و دو فرزندش صلوات بفرستند.

عمار یاسر آن گردنبند را از اعرابی خرید و با مشک خوشبو کرد و در بُرد یمانی پیچید و غلامی داشت به نام سهم که از غنائم غزوه خیبر خریده بود. او را طلبید و گردنبند را به او سپرد و گفت این جمله را بر رسول خدا(ص) تسلیم کن و تو را هم به او بخشیدم. پیغمبر(ص) هم او و گردنبند را به فاطمه(س) بخشید. سهم نزد فاطمه(س) رفت و گردنبند را تسلیم ایشان کرد و فاطمه(س) هم فرمود که تو آزادی.

در این هنگام سهم خندید و خانم سبب خنده‌اش را پرسید؟ عرض کرد ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردنبند مرا بخنده آورد که گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی کرد و پیاده‌ای را سواره نمود، بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت به دست صاحبش برگشت[35].

قصدم از گفتن این روایت(که اکثرا آن را شنیده‌اید) این بود که تاکید کنم اعمالی که از ما سر می‌زنند؛ بعد از طی مسیر خوب یا بد، درست یا غلط، زیبا یا زشت، دوباره به ما برمی‌گردند و به صورت مسئولیت بزرگ، حلقه به دور گردنمان می‌شوند. پس بکوشیم تا در دنیا، زیباترین گردنبند یعنی بندگی را انتخاب کنیم. حدیث گردنبند حضرت زهرا(س) چند درس به ما می‌دهد:

1-"انّا لله و انّا الیه راجعون". از او آمدیم در حالیکه هیچ بودیم، هست شدیم و دوباره به سوی او باز می‌گردیم . انشاءالله در حالیکه از سرمایه‌ای که او به ما داده بود بهترین استفاده‌ را کرده باشیم و امانت‌ها را صحیح و سالم به خودش باز گردانیم.

2-پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه "بقره" می‌فرماید: "لا یکلّف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" با سرمایه خود هر نوع کسبی کنی به خودت باز می‌گردد؛ خوب یا بد یا عالی. پس دو سر گردنبند باید بسته شود به گردن صاحب عمل! (چه در دنیا و چه پس از مرگ که آثارِعمل الی یوم القیامة به گردن صاحب عمل بسته است)

 

 

حلقه بندگی خانم آسیه(س)

نکته مهم اینکه ایشان دختر پیامبر نیستند و دختر امام هم نیستند اما از اخلاص و بندگی به بالاترین درجه کمال انسانی رسید و از آنجا به عالم قرب رسید. آسیه یعنی خانم غمگین، عدد ابجد اسم مبارکش 76 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه عبد است و در جایگاه عددی می‌شود 31 برابر کلمه "لا" یعنی "نه"، و در مجرای عبودیت "لا اله الا الله" و عبد خالص اوست.

آسیه(س) نخستین زنی است که ایمانش به درجه کمال رسید و اول زنی است که در خانه فرعونِ کافر سال‌ها ایمان خود را مخفی داشت و اول زنی است که به "موسی بن عمران(ع)" ایمان آورد. همین مخدّره است که تابوت[36] را از روی آب گرفت و موسی(ع) را از میان آب بیرون آورد. و او را چون جان شیرین در برکشید و برایش دایه طلبید و گهواره‌ای از طلای مشبک برایش ساخت و با جان و دل، شب و روز از او مواظبت کرد. چندین بار فرعون خواست او را بکشد و آسیه به لطائف الحیل او را منصرف گردانید تا حدی که مردم موسی(ع) را فرزند آسیه پنداشتند و سی سال "کلیمِ" حضرت ذوالجلال با ظهور آیات باهره و معجزات متواتره و به خاطر محبت و همراهی آسیه(س) با هزاران نعمت و راحتی، با نهایت حرمت و عزت زندگی کرد. با آنکه مراتب عدیده چه در خردسالی و چه بزرگسالی، فرعون را بضرت شتم و ظلم آزرده کرد. و در خردسالی بدست حق پرست خود، ریش فرعون را گرفته و به شدت کشید و مقداری از آن را کند و فرعون در هر مرتبه به قصد کشتن حضرتش قیام می‌کرد، آسیه(س) مانع می‌شد تا اینکه دعوت خود را آشکار نمود. اول زنی که به او ایمان آورد آسیه بود.

این بانو، سیّده‌ای از سیدات بهشت و زنی یگانه و فرزانه از زنان جهان است و در ایمان خود استوار بود و از زن‌هایی است که در قرآن کتاب آسمانی از ایشان ستایش شده است. او در حالیکه در خانه‌ای بود که از رفاه زیادی برخوردار بود و بهترین و بیشترین طلا و جواهرات را داشت و هر نوع زینتی برای او فراهم بود و هر گونه لذتی برایش مهیا بود اما او موحد بود. و او در حریم بندگی، چشم از دنیا بست. و حلقه بندگی را به تمام و کمال در ظاهر و بدن وجود خویش زینت داد و هرگز محبت دنیا و مال دنیا در او نفوذ نکرد و همه را در راه رسیدن به مولایش استفاده کرد. به فرمایش آقای مجلسی آسیه خاتون را به حرمت خوانده و او را از زنان دیگر بیشتر احترام کرده است. و حضرت ختمی مرتبت (ص) چندین بار او را از روی رأفت و مرحمت به حسن عقیده و استقامت و کمال ایمان و معرفت و ثبات در دین و اعراض از کفار و مشرکین یاد نموده است. و آنچه در تفاسیر و تواریخ و خبر و سیر منظور نظر است از بدو آفرینش آدم(ع) در خانواده کفر زنی بدین ایمان و اطمینان نیامده است که در دوستی خدا و رسول خدا اینگونه ثابت قدم و استوار باشد. از رسول خدا (ص) منقولست که "در قیامت آسیه(س) با هفتاد هزار حوریه با بیرق‌های تسبیح به استقبال سیدة نساء العالمین فاطمه زهرا(س) می‌آیند و فاطمه زهرا(س) در محفل و مجلسی که شرف حضور پیدا کرده و آسیه(س) و مریم(س) با او بوده و هستند" و آن ایمان کامل و محکم او در میان آل فرعون منحصر به فرد است[37]. پیغمبر(ص) فرمود: "سه نفر در یک چشم بهم زدن هم به وحی الهی (ایمان به مبدا و معاد) کافر نشدند مؤمن آل فرعون (حزقیل) و علی بن ابی طالب(ع) و آسیه زوجه فرعون.

*روایت مجلسی از امام محمد باقر(ع) در احوال موسی بن عمران(ع) [38]:

 اما آسیه زن فرعون از مردم بنی اسرائیل بود. در نهان، خداوند را از روی اخلاص و ایمان کامل می‌پرستید و ایمانش مخفی بود. تا هنگامیکه فرعون، ماشطه همسر حزقیل، را شهید کرد. آسیه پرده از پیش چشمش برداشته شد و مشاهده کرد ملائکه روحش را با تجلیل فراوان به آسمان می‌برند. بر یقین او افزوده شد و در آن هنگام فرعون بر او داخل شد و آسیه را خبر داد به قتل همسر حزقیل. آسیه دیگر تاب نیاورد بر او بانگ زد و گفت وای بر تو ای فرعون، تا چند بر خداوند تبارک و تعالی جرأت می‌نمایی. فرعون گفت مگر تو را نیز جنون عارض شده؟ مانند جنونی که بر ماشطه عارض شده بود. آسیه گفت مرا جنونی عارض نشده ولیکن ایمان آوردم به خدائیکه پروردگار جهانیان و پروردگار من و توست. فرعون مادر آسیه را دوست می‌داشت. از او خواست با موعظه و حیله‌ای دخترش را از دین حق برگرداند. اما همین که مطمئن به ایمان او شد، دنیا در نظرش تیره و تار شد. هر چه او را تکلیف به اقرار خدایی خود کرد، آسیه اعتنا نکرد. در نهایت آسیه گفت من هرگز از دین موسوی دست بر نمی‌دارم و این طوق بندگی را به هیچ چیز در دنیا نمی‌فروشم. مادرش گفت: فرعون قسم خورده که اگر ایمان نیاوری تو را هلاک خواهد کرد. آسیه فرمود هر چه خواهد بکند که من هرگز دست از بندگی خدایم و ایمان او برنمی‌دارم. فرعون آسیه را به چهار میخ کشید "و فرعون ذوالاوتاد یعنی صاحب چهار میخ" و او را عذاب می‌کرد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته‌اند فرعون قصابی را خبر کرد که آسیه را در برابر چشمش پوست بکند و سر ببرد. آن قصاب فرمان فرعون را اجرا می‌کرد. در این زمان ساکنین عالم بالا به فزع آمدند و بر حالت آسیه رقت کردند و نجات او را از خداوند خواستند از مصدر جلال ندا رسید: آسیه ، کنیز من است و مشتاق لقاءالله است. ببینید در حال احتضار چه می‌گوید. نگریستند، شنیدند که می‌گوید: "رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین[39]". پروردگارا بنا کن برای من در بهشت خانه‌ای و مرا از فرعون و عمل او و این گروه ستمگر نجات بده.

به روایت ثعلبی در عرایس[40]هنگامیکه آسیه(س) در زیر سخت‌ترین شکنجه‌های فرعون بود، آسیه(س) دعا کرد و آلام از وی برداشته شد، و دیگر از صدمات فرعونیان احساس درد نمی‌کرد پس درآن وقت قدری خندان شد. فرعون از خنده‌اش به شگفت آمد و گفت این زن دیوانه شده. شهادت آسیه(س) سبب شد که پس از زمان اندکی یک میلیون و ششصد هزار نفر از لشکریان فرعون غرق شدند. امیدوارم درس خوبی باشد برای ما ازعاقبت بندگی!

 

 

 خمس، حلقه بندگی مال انسان

یکی از احکام واجب در فروع دین ما خمس است که بعد از طهارت، نماز، روزه، خمس آمده است. ؛ اولین آیه جزء 10[41]می‌فرماید: "واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خسمه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المساکین و ابن السبیل ان کنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کل شیء قدیر" به معنی :"و ای مؤمنان بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، خمس آن خاصّ خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است. اگر به خدا وبه آنچه بر بنده خود در روز فرقان روزی که دو سپاه روبرو شدند خدا نازل فرمود ایمان آورده‌اید که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست".

پروردگارعالم واجب کرده است که یک پنجم از مال را (بنابر احکام واجب در بعضی از خصوص) به عنوان خمس بدهید که "دو سهم می‌شود: 1- سهم سادات 2- سهم امام ". که هر کدام به مصارف آیه فوق الذکر باید مصرف شود اما خمس خود، باب طهارت باطن اموال است. طهارتی است که هرگز طهارت ظاهر به آن شامل نشود. طهارت ظاهری کفاف طهارت اعمال را نمی‌کند. یعنی اگر لباس نمازگزار یا تمام وسائل منزل از نظر ظاهری پاک باشد، ولی اگر به آن خمس تعلق بگیرد و ایشان خمس آن را نداده باشد نماز باطل می‌شود، اگر لباس احرام شود و یا هزینه سفر حج شود حجش باطل است. حتی سرمایه یا مالی که به آن خمس تعلق می‌گیرد، اگر پول آب منزل شود غسل باطل است و خلاصه خمس مثل الک یا صافی است که تمام "ما به الملک" انسان باید از آن بگذرد تا شاید قبولی شامل حالش شود و تا ما یحتاج قیامت به سلامت بدست ما برسد و این طهارت واقعی است.

انسان هنگامی که می‌خواهد از دنیا برود زمانی به طهارت مقبول وارد عالم برزخ می‌شود که از باب خمس بگذرد و آن باب طهارت، و حقیقت این باب، به شیعه بودن آقا و مولایمان "سید الشهداء خامس آل عبا ابا عبدالله الحسین" (ع) بر روی تمام شیعیان جلوه می‌کند. چنانچه در اسرار اربعین و حقیقت (قلبِ به میم عمل) درباره مولا توضیح داده شد. قلبِ به میم عمل، همان جان طهارت اربعین است که از عالم اسرار تا عالم سفل دنیا، حقیقت انسانی را بدون ذره‌ای ظلمات حفظ می‌کند تا صحیح و سالم منتقل به عالم قرب و اعلا کند. وجود مقدس مولا خود و تمام عزیزان و مال و فرزندان خویش را در کف اخلاص به قربانگاه برد و فرمود "رضاً بقضائک تسلیما بامرک لامعبود...".

او خود، فاعل خُمس شد (خامس) و جان خمس را به شیعیان آموخت. خُمسِ مال، کمترین درجه خُمس است و از آن بالاتر خمس جسم و جان است که به آن زکات بدن می‌گویند: زکات هنری، زکات قوایی، جوانی، ادراکی، فکری و خلاصه بهترین زکات، علم است که بی‌دریغ همه آنچه خداوند مهربان به فضل بی‌نهایتش به ما عنایت کرده، در راه خدا و برای گشایش مشکلات مردم استفاده کنیم(در هر زمان به وسع خود به دیگران خدمت کنیم). و بالاترین خمسِ در راه خدا، "مجاهدت فی سبیل الله" است.

امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: "... یا رب قوّعلی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی و هب لی الجدّ فی خشیتک و الدّوام فی الاتّصال بخدمتک...". "خدایا در مقام بندگیت به من قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده و ارکان وجودم را به خوف و خشیتت، سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمتت مشغول بدار". "حتی اسرح الیک فی میادین السّابقین و اسرع الیک فی البارزین و اشتاق الی قربک فی المشتاقین و ادنو منک دنوّ المخلصین". "تا آنکه در میدان اطاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم و عاشقانه به مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم". باب طهارت را چنان در جان حقیقت انسانی نشان داد که انسان که از گوشت و پوست و درون بدن که عین نجس است و میته‌اش با غسل پاک می‌شود، در میدان جنگِ فی سبیل الله به تبعیت مولایش "سید الشهدا" خون، پوست و گوشت او پاک می‌شود و غسل و کفن نمی‌خواهد. طهارت با آب دنیا بعد از بر طرف شدن عین نجس، محل را پاک می‌کند. اما طهارت باطن، خودِ عین نجس را پاک می‌کند. مثل کافر که با کلمات مبارک شهادتین پاک می‌شود و همچنین، شهادت فی سبیل الله، عین نجس میت را به عین پاکی تبدیل می‌کند. به همین دلیل شهید نه غسل می‌خواهد و نه کفن. تمام وجودش تطهیر است و مردگی در او راه ندارد. به قول خداوندعزّوجلّ  "او زنده است". "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[42]". پس نتیجه می‌گیریم نفس انسانی در وجود ما ودیعه است و طاهر است و نفس حیوانی است که میته می‌شود و عین نجس است. "موتوا قبل ان تموتوا".

خُمس مانند پلی است که از باب طهارت، مال و جان انسان‌ها را به عالم باقی منتقل می‌سازد. پس انسانی که خمس نمی‌دهد (اگر خمس به او تعلق بگیرد) آن دنیا راه به جایی ندارد و عمل مقبول و طاهر دستش را نمی‌گیرد، اگرچه ظاهراً تمام واجباتش را به غیر از خمس انجام داده باشد. اگر انسان غنی، تمام مالش را به دلخواه خودش ببخشد یا صدقه بدهد عملش متسحب است و هرگز واجب از گردنش نمی‌رود. زیرا می‌توانست واجب را انجام داده و تکلیف بندگی خویش را ادا می‌کرد زیرا در مستحب، مؤاخذه نمی‌شود ولی در واجب، عقاب است. مستحب شاید برای راضی شدن دلش باشد ولی واجب، بندگی خداست و رضای اوست.

خمس، همان عدد پنج است یعنی حلقه بندگی و با خمس هر سال تجدید بیعت بندگی با پروردگار عالم می‌کنید و با هر ریال مالش مثل عمل روزه تسبیح گوی او می‌شوید. مالی که درونش عبادت باشد حلقه بندگیِ مال، (یعنی مال را از خدا ببین و حق خدا را به مخلوق خدا دادن) طاهر است (یعنی لیاقت عرضه شدن به پیشگاه پروردگار عالم) و برکت دارد و برکت، همان برکه رحمتی است که در قیامت، تشنه لبان در برهوت عمل محتاج یک قطره‌اش هستند ولی به آنها داده نمی‌شود، هر کس باید برکت برای خود بفرستد .

بنده باید چه غنی باشد چه فقیر، یک روز از سال را برای رضای خدا سال خمسی خود قرار دهد، این روز به فتوای بیشتر علما باید به سال قمری باشد چون سال قمری گردش دارد و در تمام سال شمسی ظاهر می‌شود، پس در تمام سال امتحان می‌شود روزی که پولدارهستی، روزی که کم پولی، روزی که آذوقه وسائل سال خریدی و خلاصه خُمس، ایستگاهی است در قبر و قیامت که از بنده سؤال می‌شود "أینَ خُمسُک؟". روز خمسی، خود بابی می‌شود و در باز می‌شود و خود جواب گو می‌شود و بنده با سرافرازی و طهارت از ایستگاه می‌گذرد. چون خمس، محور فروع دین است زیرا همانطور که گفته شد طهارت ظاهر، تحت الشعاعِ طهارت باطن یعنی خمس است، و نماز بدون خمس قبول نمی‌شود، روزه بدون خمس روزه نیست، حج بدون خمس باطل. امر به معروف و نهی از منکر ندارد چون مالِ غصب می‌شود سهم سادات و سهم امام در مالش است و خود منکر انجام می‌دهد و در نهایت، جهاد نکرده است. زیرا از نفس حیوانی خود شکست خورده و خود را اسیر نفع ظاهر دنیا کرده است. و در نهایت تولا و تبرا ندارد زیرا تولای او بندگی و تبعیت با سادات کرام اهل بیت(ص) است، پس بندگی ندارد. تبرا هم ندارد چون مالش و دلش مخلص نشده است. و همین طور مال غصبی است زیرا مالی که خمس آن داده نشده، سهم سادات و امام در آن است(غصبی ).

 پس خمس، همان جان بندگی است. قربان کردن مال توفیق است که در پی آن در وقت لزوم قربان کردن دل را برای خدا دارد و تا پای جان مقاوم می‌شود و برای دین خود به قربانگاه می‌رود. همان شکر یا حمد واقعی.

آقا ابا عبدالله الحسین(ع) که با درس زیبای خود، حماسه‌سازعشق بازی و بندگی با حلقه اطاعت است، امام رهروان عشق و "سلوک الی الله" شد تا با پیروی از فرزندانش راه مهدویت و هدایت واقعی را پیدا کنیم، یا به حلقه "مستشهدین بین یدیه" امام زمانمان بپیوندیم. زیرا او نگین این حلقه می‌باشد، زیرا او "طاووس بهشتی" نام گرفته است.

پروردگار عالم در سوره مبارکه جمعه[43] خیلی زیبا صادقین را محک می‌زند و می‌فرماید:" فتمنّوالموت ان کنتم صادقین". می‌فرماید چه کسانی تا پای جان به قربانگاه برای جان و مال می‌روند آنهایی که تا پای مرگ ایستادگی می‌کنند صادقین هستند آنهایی که با کمی احساس خطر برای جانشان یا ضرر برای مالشان دوری می‌کنند و از اعتقادات خود دست بر می‌دارند کاذبین هستند.

بگذر از نفس و صاحبِ دل باش       حسب الامکان مراقبِ دل باش!

لقمان حکیم رحمه الله علیه چهره‌ای سیاه داشت، روزی مردی به اشتباه حضرت را که شبیه برده‌اش بود نزد خود برد، گوش راست او را سوراخ  و حلقه مسی از آن عبور داد و به ایشان گفت تو غلام حلقه بگوش من هستی، از لقمان پرسید چه می‌خوری گفت: هر چه مولایم بخوراند. چه می پوشی؟ فرمود: هر چه مولایم بپوشاند. گفت کجا می‌خوابی؟ فرمود: هر جا مولایم بگوید، گفت: حالا خوب برده‌ای شدی. حضرت را یک سال به بردگی وادار کرد بعد برده خودش پیدا شد و حضرت را راهی کرد. لقمان حکیم می‌فرماید: در این یک سال فهمیدم بندگی یعنی چه؟ و چگونه باید بندگی کنم؟!

به نظرعارفان غیر از خُمس مال ، خمس در همه امور دنیوی ما وارد می‌شود از رِزق سلامتی بدن و نفس و حتی بینایی و شنوایی و سخن گفتن و امور جانی و علمی و هنری، اعتباری و حتی آبرویی. پس خمس مال، قلیل‌ترین نوع دِین مالی می‌شود. مرتبه‌های بالاتر از آن از جان مایه گذاشتن است. سرورمان، ابا عبدالله الحسین(ع) معلم کامل خمس است. او فاعل همه نوع خمس شد حتی در محبت فرزندانش و به قربانگاه بردن آنها. همانطور که می‌دانید طفل شش ماهه خود را هم به پیشگاه باری تعالی قربانی داد و پیروان واقعی او اهل کاروانش بودند که از خانم‌ها و آقایان به وسع خود جانبازی کردند و این طریقه محبین و شیعیان واقعی است. زیرا می‌فرمایند: "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". یعنی همه مسلمانان در مدت عمر خود امتحان عاشورایی می‌دهند چنانچه باید سعی کنند از شیعیان و انصار و از ذابین و "مستشهدین بین یدیه" امام زمانشان باشند و این بهترین معنی حلقه بندگی می‌باشد.

انسان باید دنیایش را در بند کند تا در آخرت آزادی را در بهترین درجات بهشت نزد پروردگار عالم داشته باشد. بندگی یعنی محدودیتِ قانون در انسان شدن. بندگی یعنی اطاعت محض و خالصانه پروردگار، سبحانه و تعالی جلّ جلاله شأنه. بندگی خداوند یعنی به اسارت کشیدن شیاطین و وسواس‌ها و خناس‌ها. همانطور که در زندگی حضرت سلیمان(ع)، پروردگارعالم تمام شیطان‌ها را برایش به غل و زنجیر کرد. آنها از حضرت سلیمان(ع) اطاعت می‌کردند یعنی همانطور که رب العالمین در قرآن کریمش می‌فرماید: "شیطان در انسان‌های خالص نمی‌تواند نفوذ کند". بندگی یعنی تا آخرین قطره خون و تا آخرین وسع مالی و جانی به قربانگاه مولا رفتن و جان و مال باختن. "جهاد در راه خدا، ترک هوای نفس است".

عدد 5 و وجود مقدس امام حسین(ع)

پس همانطور که گفته شد "حلقه پنج" حلقه بندگی در راه رضای صاحب و مالک و مولای ما؛ ربّ العالمین است. عدد 5 متعلق به حرف ه است و مخرج حرف ه روی قلب می‌باشد و آخرین مخرج حروف حلقی است؛ این حرف به قول عارفان، متعلق به سرورمان؛ سالار شهیدان؛ خامس آل عبا؛ امام حسین(ع) است. ایشان، پنجمین معصوم هستند و حلقه معصومین(ص) در عالم سِرّ، به ایشان بسته شد. در عالم سِّر، نور مبارک پنج تن(ص) خلق شد و در روی زمین، پنج تن(ص) زیر "کساء" قرار گرفتند و اما پروردگار عالم در وجود مطهر امام حسین(ع)، 9 ذریه معصوم بعد خود را قرار داد که با خودش 10 وجود می‌شدند. اما سِرّ خمس به وجود ایشان ظهور و بروز کرد. زیرا ایشان فاعل خمس شد (خامس آل عبا) و با قربانی شدن خود و 18 نفر از خانواده محترمش و رویهم 72 نفر یاران با وفایش، هم عشر وجودش محل امتحان همه عاشوراییان شد و هم تمیز بین حق و باطل قرار گرفت. و هم باز شدن و افشا شدن ذریه او بودند که با شمارش معکوس از آقا علی بن الحسین(ع)، ولایت خود را ظاهر کردند. چنانچه وجود آقا امام سجاد(ع) با  8 فرزند معصوم در بطنشان به عدد 9 بدنیا آمدند تا به وجود مقدس امام زمان (عج) که به عدد یک می‌رسد و تجلی نورٌواحد(ص) را درمی‌یابیم. و ظهور وجود با برکتش، ناجی همه مستضعفان و ظهور تمام باطن قرآن است و اوست بقیة الله الاعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف).

نامش نام جدش است و حلقه از یکِ وجود مقدس پیامبر(ص) به یکِ قائم آل محمد "اللهم صلّ علی محمد و آل محمد" ختم می‌شود؛ شاید همان بسته شدن دو سر گردنبند؛ "قاب قوسین او ادنی"  باشد!

حقیقتی از عجائب اسرار در ایام هفته

دائماً ایام هفته، در7روزسپری می‌شود و تمام مخلوق چه آسمانی‌ها و چه زمینی‌ها در این ایام غرقند. درحالی‌که 7روز است اما به تمام زبان‌ها و در تمام کشورها روز اول و آخر هفته را به عدد، نمی‌خوانند و هفته به عدد در 5 روز خوانده می‌شود(یکشنبه تا پنجشنبه).

همان‌طورکه در اسرار خلقت در عالم سرّ خواندیم که همه ظهورات و همه کائنات و همه موجودات چه زمینی و چه آسمانی و از عالم ظهورباطن تا عالم ظاهر یعنی دنیا و از ازل تا ابد، همه از یک نفس واحده خلق شدند: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة ...[44] . و آن نفس واحده، همان سرّ حقیقت محمدی(ص) است به نام نامی نورٌواحد(ص). که در عدد وجود مقدس 5تن(ص) قابل تذکراست که پنجمین نور مقدس؛ آقا امام حسین(ع) حامل 9 ذریه‌ی معصوم است که 14=9+5 می‌شود یعنی وجودهای مقدس 14 معصوم(ص) که اگر ارقام 14 را جمع کنیم عدد 5 را نشان می‌دهد(5=4+1) و عالم در سرِّ حقیقت حلقه بندگی و ظرف عبودیت خالصانه الله جلّ‌جلاله در جانِ حقیقی تطهیر خلق شده است و همه‌ی عالمیان در تسبیح نام مبارک الله سبحانه و تعالی غرقند، آنچه در آسمان‌ها و زمین است و آنچه دربین آن‌هاست تسبیح گوی خداوند سبحان هستند، چون خالقشان سبحان است.

پس ایام هم که عمرما و طول زندگی ما در دنیاست، در هفته جلوه دارد.

یکی از زیبایی‌های عدد5 این است‌ که گیرنده فیض از فیض مطلق 5تن(ص) و آخرین حجت حق امام زمان(ص) است که ایشان صاحب 14 است. همان‌طور که قبلا بیان شد روزاول هفته؛شنبه متعلق به پیامبر(ص) است که حامل 14 بود و آخر هفته؛ جمعه متعلق به امام زمان(ص) است که چهاردهمین معصوم(ص)است و جمعه، جمع کننده تمام زیبایی‌های هفته است.

و همان‌طورکه در ترتیب نزول سوره مبارکه حمد بیان شد درحالی‌که پنجمین سوره است که بر قلب نورانی پیامبر(ص) نازل شده اما در نوشتاری اولین سوره قرآن است. پس در جمع ترتیب نزول(=5) و نوشتاری(=1) سوره مبارکه حمد به عدد 6 (عدد خلقت تمام دنیا) می‌رسیم که کلّ خلقت در دنیا و باطن دیگرش آخرت ظاهر شده است و می‌شود که دنیا، خلقت مستودع یعنی امانتی و ودیعه است اما آخرت، دائمی و مستقر می‌باشد و از دنیای امانتی باید تمام نعمات را با دست خودمان  و به بندگی خالصانه در تمام ایام و ساعات و سال‌ها برای زندگی ابدی خود به بهترین وجه و صورت زیبا بفرستیم و مستقرکنیم.

دیگراینکه سوره مبارکه حمد شامل 7 آیه است. پس هفته، هم جلوه ترتیب نزول سوره حمد است(به 5 عدد خوانده می‌شود) و هم جلوه تعداد آیات این سوره (که هفته، 7 روز می‌شود) و در جمع الجمع معنا متعلق به 14معصوم (ص) است، مصداق سبعاً من المثانی می‌شود[45]. و جمع اعداد از 1 تا 7 (28=7+6+...+2+1)  برابر با 28 می‌شود. پس در طول هفته، 28 حرف به طورکامل عرضه می‌شود!

عدد 5 و روزهای هفته :

نکته اول: هر سال 52 هفته است. عدد ابجد کلمه حمد=52(7=2+5) و جایگاه عددی کلمه حمد=25(7=5+2)است که جمع عدد و جایگاهش، 7 تا 2 تا یعنی  14 تا(سبع مثانی) می‌شود. و همان‌طورکه می‌دانید ذیقعد خلقت خشکی در دنیا زیر خانه کعبه، در روز25 ماه ذی القعده می‌باشد(25=حمد ، 7=5+2) یعنی خلقت خشکی همان حقیقت حمد و عدد7 است، و ازآن‌جا دحو الارض گردید[46]. امیدوارم با دیده‌ی تیزبینی و تفکر و تأمل به مطالب بنگرید!

پس هر روز از هفته که 7 روز است در 52 هفته‌ی سال که برابر عدد حمد است سپری می‌شود (7=2+5) یعنی ثانیه‌ای از ایام نمی‌گذرد مگر درسبع مثانی یعنی 14 و چنانچه قبلا بیان شد یکی از القاب مبارک حضرت مهدی(ص)، امام زمان(عج الله تعالی فرجه) است، به این معنا که زمان، پشت وجود مقدسش قرار دارد و روزی گیرنده از ایشان است(در ضمن ایشان چهاردهمین معصوم می‌باشد). و صاحب العصر و الزمان یعنی هیچ ذره‌ای در خلقت، خلق نشده مگر از وجود مصدرِعالم، صاحب العصر و الزمان (ص) که همان کلمه‌ی خدا؛ نورٌواحد(ص) و نفس واحده است.

عدد 5 در ایام درواقع ازجمع گنج 5تن(ص) است که درباطن، همان 14 معصوم(ص) است به رزق تمام اسرار 4روی 10 زیرا اسرار ملکوتی عالم اسمائی و عرشی و کرسی تا بیت المعمور(آسمان چهارم) و تا 4 رکن خانه خدا، به 4 ظهور داشت که به فرموده امام صادق(ع) آیت الکرسی نامیده شد و اگر اعداد1تا4 را باهم جمع کنیم 10 می‌شود و 10 حقیقت گنج عشر است که "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". [47]

پس روزی رزق حقیقی یعنی ولایت و رسالت از خالق مهربان که از مجرای کنزالّهی خودش به گنج عشر در5 روزهفته به دست ما می‌رسد. امیدوارم بتوانیم این روزی را به بهترین نوع بندگی مصرف کرده و به رضایش نائل شویم.

عدد 5 در دست‌ها و پاها

اما عدد 5  در دست‌ها: هر دست  5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به  10 انگشت و 28 بند ظاهرمی‌شود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده می‌شد درحالی‌که به 14 نور مقدس(ص)متعلق بود و آیا این‌طور نبود که عدد14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص می‌شود چرا می‌فرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).

این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمی‌شوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمین‌‌‌‌‌ها وآسمان‌هاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده (28=جایگاه عددی حرف غین که حروفش با غنی برابر است)     گرگداکاهل بود    تقصیرصاحب خانه چیست.

تمام اسراری که برای هفته بیان شد در دستان ماست؛ چنانچه 52 هفته توضیح داده شد، ماهم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 می‌شود(52= عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5). آنچه تحویل می‌گیریم و آنچه برمی‌گردانیم بادست است. در روز قیامت هم کتاب نامه‌ی اعمالمان به دستمان می‌رسد یا راست و یا چپ! در سوره مبارکه واقعه؛ و اصحاب الیمین (یاران دست راستی‌ها) و اصحاب الشمال(یاران دست چپی‌ها) [48]. و خداوند کریم در سوره مبارکه اسرا می‌‌فرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[49] .آن‌گاه که امر می‌شود بخوان کتاب عملت را که کف نفس ثابت شده است.

آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی(ع)می‌فرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو جرم کبیری. خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همه‌ی انسان‌ها خلیفة الله هستند.

عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد کلمه شمس و روشن کننده است و 64=عددابجد دین. پس دست، تحویل گیرنده‌ی شمس دین (خورشید دین) می‌باشد. جمع ارقام 464 برابر14 می‌شود(14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 می‌شود و به انگلیسی هَند=59 می‌شود که بازجمع ارقامش 14می‌شود! (14=9+5) و در نهایت هم 5 می‌شود(5=4+1)! یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همه‌ی قدرت‌ها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همه‌ی مخلوقات ظهور و بروز دارد.

نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که می‌شود 64 و64=عددابجد دین. درحدیث می‌فرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست می‌ماند. ازطرف دیگر64=عدد ابجد کلمه کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37(10=7+3) پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ می‌کنیم! و با دستمان تحویل گیرنده‌ی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!

جمع دو دست با عدد 64 می‌شود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28 هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عددابجد نام مبارک امام حسین(ع) که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.

پاها هم هرکدام 64 هستند(یک شصت و 4 انگشت) که انشاءالله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم می‌شود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین(ع).

درواقع رونده‌ی راه اباعبدالله الحسین(ع) می‌تواند مقام اصحاب امام حسین (ع) را با دست تحویل بگیرد. بنابراین جمع دست‌ها و پاها می‌شود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256که جایگاه عددی کلمه نور=40 = عدد ابجد حرف"م" است. این حقیقت در وجود مبارک انسان‌های کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.

امام زمان(ص) در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت همان‌طورکه در قسمت عدد 13 بیان شد در زمانشان عالم قلب به میم می‌شود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13).

خداوند کریم در سوره مبارکه حدید می‌فرماید[50]:یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم. این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن)در روزی است که مردان و زنان با ایمان را می‌بینی که نورشان پیش‌رو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت می‌کند(به آنان می‌گوید) امروز شما را مژده باد به بهشت‌هایی(که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانه‌اید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.

عدد 5 درنماز(نمازهای 5 گانه)

حال این اصل که چرا تعداد نمازهای واجب به عدد 5 وارد شده را بررسی می‌کنیم. اول، نمازظهراست که متعلق به پیامبر(ص) می‌باشد چون ایشان ظهر وجود است و نور تامّ 14؛ نورٌواحد(ص). و آخر، نمازصبح است که متعلق به امام حسین(ع) می‌باشد و همان‌طورکه می‌دانید ایشان پنجمین معصوم (ص) هستند و 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان که می‌شود14 (14=9+5). پس اگر حقیقت نمازاول؛ ظهر و نمازآخر؛ صبح با هم جمع شود برابر28 می‌شود (28=14+14) که 28 برابرجایگاه عددی حرف غین و نام زیبای غنی پروردگارعالم است، پس چه جالب است که اگر 5 نوبت نماز واجب قبول شود انسان به رحمت خداوند، غنی می‌شود. به فرموده‌ی پیامبر(ص) که اگر هرکس روزی 5 بار در آب جاری پاک شستشو شود(انشاءالله) پاک می‌شود و پاک می‌ماند. زیرا از درون غنی می‌شود و کسی را که خداوند از درون بی‌نیازکند، درهر حالی و در مقابل تمام هواهای نفسانی احساس بی‌نیازی می‌کند. بنابراین نماز، همان حجاب نورانی (حجاب=14 و 5=4+1)است که او را دائماً از ظلمات نفس رهایی می‌بخشد و درنتیجه به فلاحت و رستگاری می‌رساند.[51] 

عدد28 که جان حروف کلام مبارک خدای مهربان؛ قرآن است، قرآن را به ظاهر و باطن غنی اعلام می‌کند و قرآن، سیّد تمام کتب آسمانی است و تمام کتب آسمانی در بطن آن قراردارند. و قرآن، صورت باطن انسان کامل است، قرآن حقیقت دو رکعت نماز مقبول است (4سجده واجب دارد). در روایات زیادی از معصومین(ص)آمده‌است که هر کس در عمرش به دو رکعت نماز مقبول برسد آن نماز، تمام اعمالش را شفاعت می‌کند و وزنه سنگین در نامه اعمالش می‌شود. 

جالب است که 5نماز واجب، رویهم 17 رکعت است که جمع ارقامش 8 می‌شود (8=7+1) و 8 به عربی، ثمن معنا می‌شود. ثمن یعنی گرانبها و پرقیمت، بسیار با ارزش که شاید بتوان گفت که در دنیا این قیمت یافت نمی‌شود. چنانچه بهشت، 8 درجه دارد و نماز ظهر همراه نمازعصر 8 رکعت است که نافله‌ی هرکدام هم  8 رکعت است. دراینجا خیلی معنا نهفته است!

اولاً: نماز ظهر متعلق به صاحب رسالت؛ پیامبر(ص) است و نماز عصر متعلق به صاحب ولایت عظما؛ امیرالمومنین علی(ع) است. پس با رسیدن به عمل واقعی به رسالت و عمل واقعی به ولایت (پیرو وشیعه شدن واقعی)، ثمن حقیقیِ رضای خدا بدست می‌آید.

ثانیا: یکی از زیبائی‌ها در ترتیب عدد نورانی ولایت در 12 نورمقدس، ولایت امام هشتم؛ امام رضا(ع)است که ثامن الائمه نامیده می‌شود. او ثمن ولایت است و او محور گنج به رضا رسیدن و در مرتبه‌ی عالی راضیة مرضیه می‌باشد.

پس درواقع  17 رکعت نماز، با شرط رضای خدا و قربة الی الله، رسیدن به همان ثمن حقیقی انسانی است که انشاءالله نصیب ما ‌شود.

 

نورٌ واحد(ص)

خوب دقت کنید !  گنج نورانی چهارده معصوم(ص) در عالم  بالا به نام مقدس پنج تن (ص) ظهور داشتند{"انّی کنت کنزا مخفیا و احببت وان اعرف" این است و جز این نیست که من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم خودم را بشناسانم. این منت شناسایی گنج ظهور اسماء14معصوم(ص)است که همه مخلوق از آن عزیزان خلق شدند}. و در عالم سِرّ به نام یک حقیقت، ظهور داشته‌اند؛ سرّ حقیقت محمدی(ص) که همه نورٌ واحد(ص) هستند.

عدد ابجد نورٌواحد=275 که در جمع ارقامش 14 می‌شود(14=5+7+2) و جایگاه عددی آن 59 (14=9+5)می‌شود که برابر با نام مبارک مهدی(ع) که ظهورنورانیش جمع کننده چهارده معصوم(ص) است(نورٌواحدهستند)5 = 4 + 1  

عدد ابجد اول=37 که (10=7+3) و عدد ابجد آخر=801 که (9=1+0+8) می‌شود پس اول و آخر می‌رسد به 9 روی 10 یعنی 19 که (10=9+1)می‌شود و در نهایت جمع ارقام 10 هم یک می‌شود(1=0+1)که برابر الِف است؛ همان گنج تمام اسرار و الف=111=نسا و آن وجود مبارک خانم فاطمه(س) است. گنج الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر عالم ظاهر شد {قله=135=فاطمه (9=5+3+1)} پس عالم در بلوغ 9 خلق شده و در حمل 9 قرار دارد که خانم(س)، حملها الانسان است و اوست که حامل عدد 10 است{زمانیکه حامل وجود امام حسین(ع) بود}، او کنزالله است و حامل گنجیست که محسن(ع) است. سوره مبارکه کوثر{که متعلق به خانم فاطمه(س) است} از نظر ترتیب نوشتاری قرآن کریم سوره 108 =کلمه حق(که9=8+0+1) و درترتیب نزول  سوره، 15 است! و جالب اینکه تمام جزء 5 قرآن کریم در سوره مبارکه نساء (که خود، چهارمین سوره از نظر نوشتاری است) قراردارد.

و همانطور که ذکر شد 15=جایگاه عددی حرف (س) به عدد ابجد 60 است که عدد ابجد نام مبارک ام ابیها (س) هم برابر 60  می‌شود. در عالم سِر، همان ظرفی است کوثر نامیده می‌شود و حوض کوثر ظهور پیدا می‌کند که قبل از خلقتش امتحان می‌شود و با قبولی کامل، مظهر حیاتِ کلّ خلق می‌شود که خداوند متعال در آیه 1 سوره مبارکه نساء می‌فرماید:«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده ... ». در بطن عدد 5 وجودهای مطهر یعنی امام حسین(ع) (پنجمین معصوم)، 9 ذریه است که در جمع می‌شود 14 نور مقدس(ص) {14=9+5}. در جمع ارقام 14، عدد5 بدست می‌آید که سرّ عالم بالای آن، وجود مبارک پنج تن(ص) و درواقع نورٌ واحد(ص) است و در عالم زمینی به مواردی مانند موارد زیر ظاهر شده است[52]:

- صورت ظاهری زمین وتمام کهکشان‌ها، دایره(به شکل حرف ه=5) است.

-در کره زمین،5 قاره و 5 اقیانوس است(یعنی 5نقطه خاکیِ مهم و آبیِ مهم).

-در وجود خودمان: 5عضو، 5دستگاه، 5حسّ و... داریم و....                                                    پایان

                                                                                   

اللهم انّی لو وجدتُ شُفعاءَ اقربَ الیک مِن محمد و اهل بیته الاخیارِالائمّةِ الابرارِ لجعلتُهم شفعائی فبحقّهم الّذی اوجبتَ لهم علیکَ اسئلکَ اَن تُدخلنی فی جملة العارفین بهم و بحقّهم و فی زمرة المرحومین بشفاعتِهم انّک ارحم الرّاحمین و صلّی الله علی محمد و اله الطّاهرین و سلّم تسلیما کریما و حسبنا الله و نعم الوکیل

(زیارت جامعه کبیره)

 


[1] )آیه 5 سوره مبارکه حمد

[2] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[3] )آیه 1 سوره مبارکه صف

[4] )آیه 1 سوره مبارکه توحید

[5] )آیه 1 سوره مبارکه جمعه

[6] ) آیات 8و9 سوره مبارکه نجم

[7] ) طبق آیه 87 سوره مبارکه حجر

[8]) آیه 3 سوره مبارکه حدید

[9] ) رجوع شود به فصل اول: عرفان آب که توضیح داده شد ؛ در نام فاطمه (س) هم به 57=3×19 می‌رسیم...  

[10] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید

[11] ) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت

[12] ) در کتاب راز انسان توضیح کامل داده شده است.

 

[13] ) در کتاب مخزن العرفان

[14] ) کتاب معراج آقای عمادزاده ص37

[15] ) در اینجاست که یکی از دلایلی که خواندن سوره مبارکه یس برای اموات در شب جمعه توصیه شده، روشن می‌شود.

[16] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید: هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...

[17] ) در کتاب "شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه" ص 237

[18] )آیه 5 سوره مبارکه سجده

[19] )آیه 39 سوره مبارکه یس

[20] )آیه 59 سوره مبارکه نساء

[21] )آیه 6 سوره مبارکه هود

[22] )آیه 131 سوره مبارکه طه

[23] )آیه 201 سوره مبارکه بقره

[24] )آیه 58 سوره مبارکه حج

[25] )آیه 160 سوره مبارکه انعام

[26] )درواقع حرف ن، از حروف نورانی است و نون جوهر عالم وجود، نور است

[27] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[28]) رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت

[29] )آیه 10 سوره مبارکه فتح

[30] )آیه 2 سوره مبارکه نور

[31] ) آیه 4 سوره مبارکه نور

[32] ) آیه 65 سوره مبارکه یس

[33] )آیه 13 سوره مبارکه اسرا: و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه...؛ عمل هر انسانی را برای همیشه گرنبندی ملازمش نموده‌اند(یعنی عمل هرکس به گردنش قرار می‌گیرد)

[34] ) عمادالدین طبرسی در کتاب "بشارة المصطفی" به سند معتبر از "جابربن انصاری" روایتی نقل می‌کند که مضمونی از آن را بیان می‌کنم

 

[35] ) کتاب ریاحین الشریعه جلد اول ص 181 تا 183

[36] ) صندوقچه‌ای که حضرت موسی(ع) را در آن گذاشته بودند

[37] ) شیخ صدوق رحمة الله علیه در خصال می‌فرماید و جابربن عبدالله انصاری می‌گوید.

[38] )بحارالانوار ج67.ص178-المیزان فی تفسیر القرآن ج19.ص344

[39] ) آیه 11سوره مبارکه تحریم

[40] ) جلد دوم ریاحین الشریعه صفحه 272 تا 275

[41] ) آیه 41 سوره مبارکه انفال

[42] )آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[43] )آیه 6

[44] )آیه 1 سوره مبارکه نساء

[45] ) آیه 87 سوره حجر:ولقدآتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم

[46] ) آیه 30 سوره مبارکه نازعات: والارض بعد ذلک دحیها

[47] ) رجوع شود به کتاب عرفان عشر

[48] )آیه 27 و آیه 41

[49] ) آیه 14

[50] )آیه 12

[51] ) در کتاب عرفان نماز ، حقیقت باطن‌ نمازهای پنجگانه به طور کامل توضیح داده شده است

[52] ) البته بطورکامل در ابتدای فصل آمده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۳
عذرا شفائی

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[5] ) منتهی الآمال.ص351

[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[7] ) در کتاب مخزن العرفان

[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[12] )آیه 25

[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[14] )آیه 80

[15] ) آیات 6 تا 10

[16] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۰۲ ، ۰۰:۰۷
عذرا شفائی

طهارت در اربعین

یکی از باب‌های طهارت در احکام ، باب استبراء است. در حیوانات در باب نجاسات داریم که اگر حیوانی نجاستخوار باشد باید آن را استبراء کند تا به طهارت برسد. استبراء یعنی طلب برائت و دوری کردن از عین نجاست از ریشه بدن تا بیرون. بنابراین در حیوان مثل مرغ اگر نجاستخوار باشد باید 3 روز آن حیوان را در جای پاک ببندند یا بگذارند و غذای پاک به او بدهند. آنگاه گوشت و پوست و پر او پاک می‌شود در غیر این صورت همه نجس است و حرام.

 اگر شتر نجاستخوار باشد باید او را 40 روز استبراء کنند، شتر حیوانی است  که به نفر شمرده می‌شود و دیه انسان به مقدار 100 شتر است[1].

پس انسان مؤمن در استبراء از گناه در هر کدام اعضای وجودی (چه ظاهری و چه باطنی) باید اربعین داشته باشد: 1- برای پاک شدن چشم از گناه 2- برای پاک شدن گوش از گناه 3- برای پاک شدن زبان 4-برای نمازخوان واقعی شدن و برای اول وقت خواندن نماز 5- اخلاق نیکو داشتن و ... .

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اخلص لِلّه اربعین یوما فجّرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه[2]».هر کس 40 روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد.

مخصوصاً استبراء قلبی که خانه قلب، فقط جای محبت پروردگار عالم است و بیت الله وجود هر انسان مؤمن است. آنجا باید از وجود اغیار، کاملاً پاک شود و باب آن مُهر شود که هرگز شیطان‌ها و وسواس‌ها به آنجا راه نداشته باشند و آن میسر نمی‌شود الا با طهارت پیدا کردن و با چله نشینی. امام حسین(ع) در دعای شعبانیه اشک می‌ریزد و استغاثه می‌فرماید به پروردگار عالم: «الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک...» خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور، تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آنکه دیده بصیرت ما حجاب‌های تو را بدرد و به نورعظمت واصل گردد و جان‌های ما را به مقام قدس عزتت بپیوندد.

اربعین در وجود زینب(س)

اما زینب(س) چه کرد؟ ایشان که قلم اعجاز پرودگارعالم است که با بوسه زدن بر رگ‌های بریده گلوی امام حسین(ع)، جوهر را گرفت و این پیام را منتشر کرد. جوهری را که تمام عالم‌های ماکان و مایکون و کاین با آن نوشته شده و تمام اسرار حق به آن جلوه کرده که تعبیر به خون شده است و این مقام، همان ثارالهی است. پس زینب(س) با این معانی فوق و با کاروان نور اسرا و وجود مقدس آقا علی بن الحسین(ع) که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد، پیامِ قلب به میم را گرفت! عدد ابجد کلمه جوهر برابر 214 است که جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+1+2) و عدد ابجد کلمه روح هم برابر214 است که در جایگاه عددی، هر دو کلمه به عدد 34 جلوه می‌کنند (جوهر=روح=34) و 34، برابر عدد ابجد کلمه دل است  که 7=4+3 یعنی کتاب دل و آن، کتاب دل و جان و روح اباعبدالله الحسین(ع) است. تمام جان‌های عاشقان که زینب(س) همه را با اربعین جان داد و وصل کرد! عدد 34 برابر با جایگاه عددی حروف نون می‌باشد که جوهرِ عالم است و پرودگار یکتا به نون، قسم خورده است[3].

از صفر قتلگاه، رسالت را حرکت داد با طی 40 منزل (با تمام سختی‌ها و شکنجه‌ها و با احاطه دشمنان سرسخت) اربعین حق را به کربلا رسانید و دوباره به قتلگاه (صفر) رسانید و در حقیقت به (میم) عمل متجلی کرد. و قلب حرفِ (م) به (مِ) قلب‌ها منطبق شد (میم). اما طی مسیر اربعین، حرف (یاء) را کشیده است که به قتلگاه دوباره برگشت شود (م ی م) یعنی (م روی م).

عدد ابجد حروف میم =90 است و این عدد معروف به عدد طایر است یعنی پرنده و در جای دیگر 90 =عدد ابجد حرفِ (ص) است و صاد، چشمه رحمتی است در عالم عرش و در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) آمده که در عرش امر شد از پروردگار عالم که از چشمه صاد وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند. این صورت حقیقت آن چشمه است در دنیا به کربلا که آقا در قتلگاه با خون خود وضوی عشق گرفت و دو رکعت نماز شهادت خواند که در سجده‌اش وفای به عهد کرد. رسول الله(ص) فرمودند: « حسین مِنّی و اَنا مِن حسین.»

یک جلوه دیگر این چشمه، کنار خانه خداست به نام زمزم و یک جلوه زیبایش در قلوب تمام محبّین و شیعیان ائمه(ص) است، با اشک‌های خالصانه و رابطه این زمزم وجود است که انشاءالله هرگز بین ما و اولیای ما جدایی نمی‌افتد و چشم‌ها که دید باطنی خود را از دست نمی‌دهند و از دل، با شفاعت بازکننده‌ی بین الحرمین؛ آقا ابوالفضل(ع) وصل می‌شویم و این رابطه عشق است (اللهم الرزقنا)

پس رسالت بزرگ زن آزاده عالم؛ زینب کبری(س) گفتنی نیست، رسیدنی است! اما تقدیر و تشکر آن، وصل شدن به کاروان اوست که در طی ماه صفر است که سفر با حرف صاد است نه با حرف سین. سفر دنیایی هر چقدر بلند باشد باز هم کوتاه است و تمام شدنی، اما صفر خانم تا الی یوم القیامه است و هر سال یار می‌طلبد و این کاروان نور، هدایتگر جهانیان است تا روزی که مولایمان؛ صاحب الزمان(عج) ظهور کند و آن روز، تحویل ایشان است.

نکته:حرف (یا) در میم {از کربلا تا کربلا یعنی میم}، کشیدگی حقیقت بندگی و بازگو شدن عاشورا با قافله سالاری و حرکت 40 روزه زینب کبری(س) و تمام اسرا و حقایق انسانیت است. عدد ابجد حرف ی=10 می‌شود که جانِ عدد 10 در وجود مقدس آقا امام حسین(ع) است زیرا: امام حسین(ع) در سِرّ حقیقت تولدش، دردانه‌ای است که استثنائات مخصوص به خود دارد یکی از آنها اینکه ایشان به عدد 10 بدنیا آمد یک خودش و نُه ذریه معصوم(ص) در وجود ایشان قرار داشت. چنانچه وقتی پروردگارعالم را به اسماء اعظمش یعنی معصومین(ص) قسم می‌دهیم و می‌گوئیم الهی بحق محمد(ص) وعلی(ع) و فاطمه(س) و الحسن(ع) و الحسین(ع) و تسعة المعصومین مِن ذریة الحسین(ع)[4]. پس او خود، عشر است و برپا کننده عاشورا! و از طرفی نام مبارک هر دو فرزند فاطمه زهرا(س) و علی(ع)، حسن می‌باشد که خوانده می‌شوند حسنین(ع) یعنی دو تا حسن. اما در ادبیات دستوری عرب، برادر کوچکتر که هم نام برادر بزرگترش است با یک حرف یاء مصغر که بین دو حرف آخر قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود؛ حسین. و عدد ابجد حرف ی= 10 می‌باشد.

پس نتیجه می‌گیریم که بانوی کربلا چه رسالت عظیمی را به عهده داشت و بدون نقص به پایان رساند. از قتلگاه شهادت امام حسین(ع) و بوسه بر رگ‌های بریده {شهید=40=م} تا اربعین انقلاب حسینی که با 40(=م)، قلب شدن حیوانیت به طهارت انسانیت بود. سیر من الخلق الی الحق است که طی مسیر حرف (م ی م) که کشیدگی در حرف (یا) آن است تا دنیا بداند که انسانیت است که می‌تواند «یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» شود. به شرط اینکه کلّ حیات حیوانی خود را فانی و فداییِ وجه بقیة الله زمان (عج) کند.

حیات واقعی مردان مؤمن، عاشورایی شدن و زنان مؤمنه، نگهدارنده اربعین عاشوارییان است که هر یک به نوعی قلب به میم حیات انسانی می‌شوند. مردان در حربگاه، خونشان می‌ریزد و زنان در 40 وادی عشق، سیر و سلوک وصل را با مربی بودن صحیح نسل و نگهداشتن پشت جبهه جنگجویان، نقطه قوت و ذخیره حیات می‌شوند تا پیام قلب‌های عاشق را به قلب‌های انسانی دیگر وصل کنند.

پس بانوی کربلا بعد از طی مسیر با کاروان از کربلا و پاشیدن بذر حق و باطل کردن بطلان‌ها، وقتی دوباره به کربلا رسید آنگاه که لب را روی قبر برادر گذاشت، پیام حقانیتش را تا انقلاب حضرت مهدی(ص) رسانید.

بنابراین رفتن او از کربلا، جان (میم) را افشا کرد چون به عدد (90) و حرفِِ (ص) رسید و راز حج را که زمزمی در کنارش به آرامی حرکت می‌کند با زمزم خون، افشا کرد که حج بدون قربانی نیست در حج بیت الله، گوسفندی قربانی می‌کنند و در حج کربلایی، پاک‌ترین انسان‌ها در خون خود می‌غلطند! زمزم کربلا، همان خون ثاراللهی است که در عروق زمین‌ها و آسمان‌ها، احیاء حق می‌کند و همچنین در قلب مؤمنان است که می‌جوشد و به صورت اشک‌ از چشمانشان سرازیر می‌شود. در واقع اشک در وجود انسان در غده‌های اشکی، انقلاب خون نجس است که تبدیل به اشک زلال پاک سفید می‌شود(خون، منقلب به اشک می‌شود). پس اینگونه است که راز اشک برای امام حسین(ع) افشا می‌شود که هر کس یک قطره اشک واقعی بریزد آتش جهنم وجودش به آن اشک خاموش می‌شود.

 

تعریف دیگری از حرف (ی)

یکی دیگر از معانی و اسرار حرف (یا) در دستور زبان، یاءِ نسبت است یعنی هرگاه بخواهند شهر یا وطن کسی را مشخص کنند، نام او را به نام شهرش با یک یاء نشان می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلانی تهرانی- اراکی- مهدوی- علوی و ... است. یکی از علما می‌فرمودند: وقتی پروردگارعالم می‌فرماید:«انی نفخت فیه من روحی. این است و جز این نیست که من از روح خودم به (انسان) دمیدم»، می‌شود گفت که حرف (ی) در کلمه روحی، یاءِ نسبت است به خودش(خداوند)، این حقیقت خلیفة الله می‌شود پس باید در تجلی گاه اسماء و صفات او تربیت شود و جلوه کند، آیت الله شود و حرف یا در کلمه (روحی) نشانه و طینت باطنی هر انسانی است!

پس عرفا می‌فرمایند: وقتی امام حسین(ع) از مدینه حرکت کردند به مکه و از آنجا به کربلا، قصد رسیدن به وطن اصلی و حقیقی خود را داشتند یعنی بازگشت به کلمه (روحی) و این مقصد است که ارزش فدا شدن جان و فرزندان و مال و حتی اسارت بانوان و کاروان سالاری زینب کبری(س) را دارد تا خون قرمز را در حیات سبز ثبت کند و مجرای رسیدن به محبوب حقیقی (روح در کلمه روحی) و (عند ربهم یرزقون) نایل شدنی شود! پس آنگاه که در اربعین عمل قرار بگیریم باید سیر صفر(میم) را داشته باشیم تا به چشمه زلال حیات طیب در دنیا و آخرت برسیم و زنده دائم گردیم.

به سند معتبر از زراره آمده[5] که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« ای زراره! بدرستیکه آسمان چهل صباح برحسین(ع) گریست به سرخی و کسوف و کوه‌ها پاره شدند و از هم پاشیدند و دریاها به جوش و خروش آمدند؛ و ملائکه چهل روز بر آن حضرت گریستند و زنی از زنان بنی هاشم خضاب نکرد و روغن برخود نمالید و سرمه نکشید و موی خود را شانه نکرد تا آنکه سرعبیدالله بن زیاد را برای آنها آوردند. و پیوسته ما در گریه‌ایم از برای آن حضرت؛ و چون جدم علی بن الحسین(ع) از پدر خود یاد می‌کرد آنقدر می‌گریست که محاسن مبارکش از آب دیده‌اش ، تر می‌شد و هر که آن حضرت را بر آنحال می‌دید از گریه‌ی او، می‌گریست و مکلائکه که نزد قبر آن امام شهیدند گریه برای او می‌کنند و به گریه ایشان مرغان و هر که از ملائکه در فضا و آسمان است گریان شوند.

قلب به میم خون در بدن انسان

همانطور که گفته شد از نظر جسمانی در وجود ما انسان‌های معمولی {غیر از معصومین(ص)} در 5 قسمت از بدن ، خون که عین نجس است، منقلب شده و به عین پاک تبدیل می‌شود(قلب به میم صورت می‌گیرد):  

1- خون درغدد شیری منقلب به شیر پاک با عطر و بوی مخصوص می‌شود. 2- خون در غده‌های اشکی به اشک شور پاک منقلب می‌شود. 3- خون در زیر پوست به عرق که پاک است منقلب می‌شود. 4- به آب بزاق دهان که چشمه‌های آب شیرین از انقلاب خون به بزاق دهان سرازیر می‌شود و 12 چشمه در دهان می‌جوشد. 5- ترشحات گوش در حالی که تلخ است ازغدد داخل گوش منقلب شده و بیرون می‌آید.

همانطور که در کره زمین 5 دریای بزرگ و 5 اقیانوس بزرگ است.همه این انقلاب در اشک وجود مقدس کوثر عالم ، به ظهور کامل جلوه‌گر می‌شود و برکه وجود مقدسش، حوض کوثر است که تا قیامت ادامه دارد زیرا که او مبارکه است {یکی از نام‌های نه گانه حضرت صدیقه کبری(س)؛ مبارکه می‌باشد} و در قیامت، حقیقت این برکه‌ها در آن حوض، جلوه می‌کند و آب حیات جاوید است که به دست ساقی کوثر در حضور اهل بیت پاک و مهر پیامبراکرم(ص) ، به دست شیعیان قبول شده می‌رسد. شاید اشک‌های مخلصانه هر مؤمنی برکه حیات بخشی می‌شود و  بدست ساقی کوثر به او تحویل  داده می‌شود.

راز اشک برای اباعبدالله الحسین(ع)

اشک در زبان عربی بکا خوانده می‌شود. ریشه بکا از بکه است. عرب می‌گوید: ریشه نام شهر مکه هم از بکه آمده است[6]. بکه از کلمه برکه بوده است زیرا شهر مکه در جغرافیای کره زمین در گودترین قسمت کره زمین قرار گرفته است و مکه در سرزمین خشک قراردارد. در آنجا بارش باران کم است ولی وقتی باران می‌آید خیلی زیاد و تند است . بنابراین آب در جاهای گود سرازیر شده و در آنجا جمع می‌شود که آن قسمت می‌شود برکه یعنی جای برکت زیرا آب زیاد است و انسان‌ها و حیوانات برای استفاده از آب در بیابان یا در جاهای خشک از این برکه‌ها استفاده می‌کنند و این برکه‌ها، برکت آب را تا باران بعدی نگهداری می‌کند. شهر مکه هم برکت است و جمع کننده برکات ظاهری و باطنی که پروردگار عالم در آنجا امر به ساختن خانه کعبه و بیت الله خود را فرمود از زمان حضرت آدم(ع) تا ابراهیم(ع) که کعبه به صورت فعلی بر پا شد. پروردگار عالم در کنار این خانه‌ی با برکت، با سیر صفا و مروه خانم هاجر(س) ، چشمه آب زمزمش را از زیر پای اسماعیل(ع) {فرزند کوچک ایشان}، ظاهر کرد. زمزم یعنی آرام باشد و بی صدا جریان پیدا کند که امروز زائران از این آب به نیت شفا استفاده می‌کنند ومقداری از آن را برای تبرک به شهرهای خود می‌برند.

آری پروردگارعالم در وجود هر انسان مؤمنی، قلب(مرکز حیات هر انسان و جای منقلب شدن ممات به حیات) را خانه خودش قرار داده است. البته جانِ قلب چرا که دل انسان، محل یقین به توحید و اعتقادات اوست. در قلب حیوانی (گوشتی)، خون جریان دارد که در ما انسان‌ها خون عین نجس است ولی در جانِ دل انسانی، با سیر صفا و مروه (دوستی و حبّ الله) چشمه‌ای از آن سیلان پیدا می‌کند که زمزم وجود است یعنی اشک(که زلال و پاک است)!

جالب است که دل انسانی، حیات عین نجس حیوانی ما را به عین طهارت انسانی منقلب می‌کند و ظاهراً خون نجس به اشک پاک برمی‌گردد. خون قرمز به اشک سفید زلال تبدیل می‌شود. عرفان اشک خود کتابی و مبحثی را می‌طلبد که نمی‌توانم همه را دراینجا بیان کنم اما همین قدر بگویم در بَکّه وجود خودمان که برکه و برکت انسانی ما در آنجا تجلی می‌کند (انی نفخت فیه من روحی) این زمزم وجود که همیشه آرامش و سکون دارد باعث برکت گرفتن و اجابت حوائج ما از پروردگارعالم و ائمه معصومین(ص) می‌شود.که توصیه شده با تضرع و انابه  دعا کنیم همانطور که بچه با گریه، خواهش‌ها و نیازهای خود را به پدر و مادر می‌فهماند.

در کتاب منتهی الآمال به سند معتبر از ریان بن شبیب روایت کرده در روز اول محرم به خدمت امام رضا(ع) رفتم. امام فرمودند: ای پسر شبیب! اگر خواستی برای چیزی گریه ‌کنی، پس گریه کن برای حسین بن علی(ع) که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با 18 نفر از اهل بیتش شهید کردند که هیچ یک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود و به تحقیق گریستند برای شهادت او، آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها و به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند، چون به زمین رسیدند، آن حضرت شهید شده بود. پس ایشان پیوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژولیده مو؛ گرد و غبار آلود تا وقتیکه حضرت قائم آل محمد(عج) ظاهر شود. ای پسر شبیب! خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش که چون جدم حسین(ع) کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب! اگر گریه کنی بر حسین(ع) تا آب دیده تو بر روی تو جاری شود حقتعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را بیامرزد، خواه اندک باشد خواه بسیار. ای پسر شبیب! اگر خواهی خدا را ملاقات کنی و هیچ گناهی بر تو نباشد پس زیارت کن امام حسین(ع) را، پس گریه کن.

رابطه عمیق و عرفانی وجود دارد که دل‌ها را به هم وصل می‌کند و اشک‌ها را به هم می‌پیوندد. مثل جریان جوی‌ها که به نهر تبدیل می‌شود و نهرها، رودخانه می‌شود و در انتها به دریا وصل می‌شود. بنابراین اشک، رابط قلبی انسان‌ها است. وقتی یک انسان از دنیا می‌رود بازماندگان یاد او را با اشک دنبال می‌کنند و آن از سوزش دل است که تا دل، منقلب نشود اشک سرازیر نمی‌شود. پس باید انسان آگاه باشد که در دنیای خشک برای رسیدن به آبادانی آخرت، باید از برکه دل استفاده کند!

*یکی از تعبیراتی که از عاشورا برای آقا امام حسین(ع) گفته شده یا قتیل العبرات است. ظاهراً معنی می‌شود کشته گریه کنندگان، ولی به نظر من کشته بیدارشدگان است که از خواب غفلت بیدار شده‌اند و از جاده آبادانی وجودشان عبور می‌کنند و متحول می‌شوند و گریه می‌کنند. یعنی همانطور که آقا در قتلگاه است؛ ظاهراً خشک‌ترین قسمت کربلا ، ولی در گودترین نقطه آن که برکه‌ی برکت است که جوی‌های اشک به نهر و نهر به رود و رود به دریای قتلگاه او سرازیر می‌شود و از همین جا، آبادانی آخرت هر کس شروع می‌شود. جایی است که شط‌های فرات و دجله به آن سجده می‌کنند و اینجا، قلب حیات طیب است و اینجا تمام جان‌های تشنه را سیراب و ظاهر و باطن را تطهیر می‌کند که همان قلب به میم است، همان جانِ اربعین است. و همیشه زائر می‌طلبد و زائران این کوی باید با قلب حرکت کنند زیرا قدم ظاهری، لیاقت زیارت این عزیز را ندارد. باید جان بر کف به دیدار ایشان نایل شوی! پس زائرش، خاص است و پذیرایی از زائرش هم خاص می‌باشد. پس کسی برای او گریه (واقعی) می‌کند که قلب شود یعنی باید از اربعین حقیقی خود بگذرد!

بُکّائین عالم

پنج وجود گرامی در تاریخ، به عنوان گریه کننده نام برده شده‌اند:

اول گریه کننده؛ حضرت آدم(ع):  خانم علامه امین فرمودند[7]: حضرت آدم(ع) هنگام هبوط، به سرزمین صفا در مکه تشریف فرما شدند.(در این برکه‌ی صفا، آقا مأمور صاف کننده راه انسان‌ها و وصل کننده‌ی حیات جان‌ها شد). جالب اینکه از خانه خدا تا کربلا 300  کیلومتر است و شاید به همین سِر، آقا 300 سال گریه کرد! چنانچه در کتاب می‌نویسد اشک‌هایش بهم پیوست شده بود طوری که از روی گونه‌هایش به زمین می‌ریخت. پدر آدمیان اول کسی است که جاده‌ی برکه بکاء را تا دریای جان قلب کربلا باز کرد. یعنی خداوند متعال، راه آبادانی آخرت را از وجود پیامبر اولوالعزم خود؛ حضرت آدم(ع) صاف و هموار کرد. چنانچه حضرت آدم(ع) را صفوة الله نامیده‌اند که هزاران معنا دارد. ایشان هم‏  ظرف گیرندگی صفات و اسماء الهی است و هم آیینه منعکس کننده است برای نسل‌های خود و هم صاف کننده راه توحید خالصانه و بندگی کردن و صاف کننده صحیح  راه دنیا به آخرت است . چنانچه قبر مطهر حضرت آدم(ع) در کنار قبر مطهر حضرت علی(ع) است. وقتی لباس جسمانی پوشیدیم باید فرزند خلف آدم(ع) باشیم تا بتوانیم شیعه و محب واقعی امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او باشیم الی یوم القیامه و بندگی واقعی نسبت به پروردگارعالم پیدا کنیم.

پس اشک حضرت آدم(ع) خیلی معنی دارد و برکه رحمتی است که خوانده می‌شود تا اشک‌های فرزندانش را هدایت کند تا به دریای عشق و معرفت الهی بریزد و این برکه وجود، دائمی شود و هرگز خشک نشود. زیرا دلِ نرم است که اشک دارد و دل نرم است که مطیع می‌شود و اطاعت است که ما را در جاده بندگی حرکت می‌دهد و شیطان‌ها و وسواس‌ها را دور می‌کند! در حدیث اول درس گفته شد که اگر هر کس 40 روز گناه نکند قلبش نرم می‌شود و چشمه‌های حکمت در او جاری می‌شود یعنی مجرای عبور نگاه از چشم دل به چشم سر باز می‌شود، مجرای گوش دل به گوش سر، باز می‌شود و خلاصه حیات واقعی و 40 وادی عشق در وجودش نورانی و به صور مختلف ظاهر می‌شود تا انسان را به حقّ الیقین برساند.

دومین گریه کننده؛ حضرت یعقوب(ع) : حضرت یعقوب(ع) صاحب 12 پسر بود که یکی از آنها، حضرت یوسف(ع) می‌باشد که یوسف صدیق(ع) خوانده می‌شود. ایشان در 4 سالگی رویای صادقانه‌ای را می‌بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه به او سجده کردند. وقتی خواب خود را برای پدر می‌گوید حضرت به ایشان می‌فرماید خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن[8]. حضرت یوسف(ع) خیلی زیبا بود به طوری که چشم‌ها را خیره می‌کرد. داستان یوسف(ع)، باب معرفتی است که همیشه در انتظار یوسف زمان خود باشیم! اما واسطه دیدار و رسیدن به وصال یار، با اشک است. چنانچه حضرت یعقوب(ع) آنقدر در فراق یوسفش گریه کرد تا بینایی خود را از دست داد و ظاهراً چشمش سفید شد. من نمی‌خواهم داستان حضرت را شرح و بررسی کنم. همین قدر بگویم که راز اشک حضرت، مجرای رودخانه عشقی است برای وصال به معشوق واقعی که یوسف(ع)، جلوه‌ی جمال حق است. به تعبیری حجت خدا، یوسفِ زمان است و برای وصال دیدارش باید انتظار بکشیم و نگران و چشم به راه او باشیم. اما جاده زیارت ایشان، قلبی است که باید با اشک از سوز دل، آب و جارو کنی تا شاید بیاید. (پس باید دعا کنیم، پروردگارا چشمی به ما بده که لیاقت اشک ریختن و چشم به راهی او را داشته باشد). این همان (عین)؛ چشمه‌ای است که جایگاه عددی آن در حروف الفبا (40) است یعنی اربعین درون معرفت آن است.

آن چشم یعقوبی، معرفت به یوسفش می‌خواهد. یعقوب یعنی هرگز به عقب برنگشت و همیشه چشم به راه دیدار یوسفش بود یعنی خسته نمی‌شد. اگر چه ظاهراً چشم سرش بینایی خود را از دست می‌دهد ولی با چشم دل، به یقین او را می‌خواند و می‌بیند. اینچنین است که با بوی پیراهن یوسف(ع)، چشم سرش هم بینا می‌شود زیرا چشم دل همیشه در انتظار، او را می‌دید. پس اشک حضرت برکه با برکتی است که از راه مجرای اشک او یعنی با طیّ طریق، می‌توان به معشوق و به عشق حقیقی و به وصال یار رسید! اما آنگاه که چشم را از دنیا و هوس‌های آن کاملاً ببندیم {همانطور که یعقوب(ع) ظاهراً نابینا شد یعنی ظاهراً دنیا را نمی‌دید} .

*اما چرا بوی لباس کهنه یوسف(ع) باعث برگشت بینایی یعقوب(ع) می‌شود؟ عدد ابجد کلمه لباس =93 است که جمع ارقامش در آخر، 3 می‎شود{3=1+2 ، (12=3+9)}. جایگاه عددی کلمه لباس=30 است که برابر عدد ابجد حرف (ل) می‌باشد که مجرای توحید است و جایگاه عددیش 12 می‌شود. همچنین عدد 30 برابر عدد ابجد حروفِ یک می‌باشد و یک یعنی توحید (یگانگی خداوند) که مسیر پیامبری و در واقع انجام وظیفه رسالت یعقوب(ع) ، همه برای رضای خداست. آنگاه که راه توحید باز می‌شود، چشم حقیقت بین یعقوب(ع) در ظاهر و باطن می‌بیند. پس منتظران واقعی بدانند چنین انتظاری صحیح است که بازگشت تمام امورات به یقین در تمام عمر ما به توحید محض برسد آنگاه که دیگر گناهی نباشد و طغیان و معاصی انجام نگیرد و ظلم و ستم از کسی سر نزند، بهشت می‌آید و انتظار به پایان می‌رسد؛ ولی الله الاعظم به ظهور می‌نشیند(اللهم عجّل لولیک الفرج)

پس پیراهن، مجرای توحید است همانطور که بدن جسمانی ما لباس است بر روح ما. پس با این لباس، چشم سر ما بینایی گرفته بنابراین بدن، قلم می‌شود و روح، جوهر آن. پس قلم باید همیشه مجرای توحید باشد تا چشمش حق بین و گوشش حق شنو و دهانش حق گو شود، تا در لوح عملش حق بنویسد. زیرا به حق خلق شده و پیوسته در حق است و به حق می‌پیوندد. تا شاید فنای الی الله شود.انشاءالله

سومین گریه کننده؛ حضرت یحیی(ع): وجود مقدس این پیغمبر بزرگوار، معجزه حق و از آیات و بینات اوست چراکه خداوند متعال ایشان را با وجود اینکه  پدر بزرگوارش؛ حضرت زکریا(ع) پیر شده بود و مادر بزرگوارش هم نازا بود، به آنها عنایت فرمود[9]. و ایشان  6 ماه بیشتر در رحم مادر نبوده {جنین 6 ماهه زنده نمی‌ماند که سه وجود مقدس حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) و امام حسین(ع) استثنا هستند} . و در سن 8 سالگی از طرف پروردگارعالم به درجه پیامبری نائل گردیده است. که همه حیات و ممات اسرار است و معجزه او، که هر کدام را باید بفهمیم!

اما وجود مقدس ایشان، سومین گریه کننده هستند که در تمام عمر دنیا گریه‌هایشان برکه برکتی است که حیات انسانی از آن بر می‌خیزد و بینایی باطنی و اخروی را احیاء می‌کند. در کتاب‌ها می‌نویسند که ایشان آنقدر به عالم قیامت و عذاب حساس بود که توان شنیدن نداشت. به صورتی گریه می‌کرد که گوشت‌های گونه‌هایش می‌ریخت. مادر بزرگوارش برای زیر چشم‌هایش نمدهایی تهیه می‌کرد که آب اشک او را جمع کند و به او صدمه نزند... ! و هر وقت پدر بزرگوارش حضرت زکریا(ع) می‌خواست حدیثی درباره قیامت یا عذاب بفرماید، توجه می‌کرد که یحیی(ع) آنجا نباشد. شهادتِ حضرت، همانطور که پدر بزرگوارش از خدا خواسته بود که فرزندی به او عطا کند که مانند امام حسین(ع) کشته شود، سر ایشان را با ظلم از بدن نازنیش جدا کردند و بنا بر روایات سر از بدن جدا ‏هم  به خاک سپرده شدند. (اللهم صلّ علی جمیع الانبیاء و المرسلین)

از اشک این بزرگوار درس می‌گیریم که وقتی برکه بکاء وجود، در راه خدا و برای رضای خدا و برای احیای بقای حق، متلاطم و ریزان شود همیشه باقی و حیات‌بخش است. و اشک‌ها باید پیوسته به برکه یحیی وصل شود مثل اشک‌های شب احیا که برای استغفار و طلب بخشش است.

چهارمین گریه کننده؛ خانم فاطمه زهرا(س):  بزرگ‌ترین برکه اشک کسی که خود کوثر وجود است و عطیه‌ی پروردگار سبحان! خانم بعد از پیامبران نامبرده، در بین چهارده معصوم(ص) اولین کسی هستند که جزو بُکّائین عالم قرار دارند. اشک ایشان جلوه نارضایتی از حکّام و مردم بی‌وفای زمان خویش است تا به همه‌ی انسان‌ها(در تمام دوران‌ها) بفهماند که چه جفاها به دین و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ص) شد. اشک‌های خانم(س)، راه کج و منحرف آنها را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) صاف و هموار می‌کند. و بنابرحدیث مبارک پیامبر(ص) خشنودی خداوند درخشنودی زهرا(س) و غضب خداوند در غضب و نارضایتی ایشان است[10].

پنجمین گریه کننده؛ آقا علی ابن الحسین(ع): پنجمین گریه کننده؛ امام سجاد(ع) که ایشان هم ادامه دهنده اشک مادرش فاطمه زهرا(س) است در ظلم و جوری که به اهل بیت امام حسین(ع) شد. سِرّ اربعین به وجود مقدس ایشان است چراکه امام چهارم می‌باشد و عدد 4، پایه 40 (اربعین) است. همانطور که اول درس بیان شد، جایگاه عددی حرف م= 13 است که جمع ارقامش 4 می‌شود(4=3+1). بنابراین این است یکی از اسرارِاینکه حضرت باید در کربلا و روز عاشورا حضور داشته باشند و به خواست پروردگارعالم زنده بمانند و از کربلا تا کوفه و شام با کاروان اسیران و خانم زینب کبری(س) طی مسیر کنند(از عاشورا تا اربعین) و 40 وادی را منقلب کنند و ایشان آن خط نور را از روز عاشورا ؛ از کربلا تا کربلا (در اربعین) کشیدند (الی یوم القیامة) و این وظیفه شیعیانشان است که باید با اشک و آه و سوز و گداز آن راه را زنده نگه دارند .

حضرت بعد از عاشورا 40 سال گریه می‌کرد و در تمام عمر، پیام عاشورا  را به مردم و شیعیان رسانید. اشک ایشان وصل به اشک مادر بزرگوارشان است که ادامه‌ی همان کوثر وجود است. زیرا همانطور که گفته شد طی مسیر خانم زینب (س) قلب به (م ی م) بود وعدد ابجد میم=90 شد که 90=ص است؛ صاد نام چشمه‌ای درعرش است همان چشمه‌ای که آتش جهنم گنهکاران را به اذن‌الله خاموش می‌کند و برکه آسمانی وجود هر انسان مؤمن و آن هم زمزم وجود است.

پس اربعین و حقیقت اشک که همان بکا است با هم مناسبت دارد. عدد ابجد کلمه بکا =23 می‌باشد؛ از یک طرف جمع ارقامش 5 می‌شود (5=3+2) که عدد خاص وجود پنج‌تن(ص) است {پنجمین معصوم؛ امام حسین(ع) است} . از طرف دیگر زمین شناسان می‌گویند: کره زمین نسبت به خورشید، 23 درجه انحراف دارد و این زاویه باعث می‌شود که دو روز در سال مثل هم نباشد و فصل‌ها و ایام و ... هر یک با خصوصیات خودش جلوه‌گر شود (سرما و گرما، پاییز و بهار و... به وجود می‌آید ). حال دقت کنید که بکا در هر سن از اول تولد تا پیری و بعد از دنیا رفتن هر کدام به یک نحوی، معنای مخصوص زمان خود را می‌دهد و اثر خود را می‌گذارد. اما بهترین اشک، اشک از خوف خداوند و استغفار و توبه و برای رسیدن به قرب الهی و توسل به چهارده معصوم(ص)؛ مخصوصاً اشک بر مصیبت اباعبد الله الحسین(ع) است.

مقام بلند ولایت؛ آقا علی بن الحسین زین العابدین(ع)، از اسرار اربعین بوده است! عدد ابجد نام مبارک علی ابن الحسین(ع) 322 می‌شود. عدد 22 =جایگاه عددی کلمه عبد یعنی بندگی است و عدد 300 =عدد ابجد حرفِ ش است که صفت افشا کردن دارد. بنابراین یک معنی ازعدد322 این است که آقا، افشای عبودیت و بندگی در هر زمان و هر موقعیتی است (زین العابدین). دیگر اینکه اگر ارقامش را با هم جمع کنیم 7 می‌شود(7=2+2+3) هفت، همان باطن حمد  و سبع مثانی، ولایت 14 معصوم(ص) است که وجود ایشان،  ادامه دهنده عمل به قرآن است تا قیامت!

و در جایگاه عددی نام مبارک علی ابن الحسین= 115 می‌شود (که برابر با عدد ابجد کلمه معاد است) و پروردگارعالم در کتاب انسان ساز قرآن، 115 بار نام دنیا و 115 بار آخرت را یاد آوری کرده است. وجود ایشان، سِرّ اربعینی است که در تمام سیر عمر دنیا و حقیقت آخرت، رهروان و شیعیان را رهبری می‌فرماید. او که با نفس‌هایش و با پایداری و استواری ایمانش و با صبر در مصائب و با بردباری وعاقلانه طیّ مسیر کردن، در اربعین جاودانه‌اش ارکان اربعین را الی یوم القیامه از درد و رنج به ربیع و حقیقت بهاری شدنش محکم و استوار کرد. پس اسرار اعداد وجود مقدسشان، روح و جان عمل خالصانه‌ی‌ آنها را ظهور می‌دهد!

دیگر اینکه عدد 115 معنی می‌شود به 15+100 که 100برابر است با عدد ابجد حرف ق یعنی نگهدارنده و 15 برابر است با جایگاه عددی حرفِ س که قلب قرآن است و میزان کننده تمام حروف در الفبا می‌باشد و برای بنده، فقط در دنیا حاصل می‌شود که به این میزان برسد .

بنابراین عدد 115 یعنی نگهدارنده حیات قلب طپنده خون ثاراللهی حسین بن علی(ع) الی یوم القیامه! ( الله اعلم)

قلب شده و یا منقلب شده‌ی برکه اشک به کجا می‌رود؟! واین برکه در وجود همه انسان‌ها است اما چگونه بهره می‌برند؟! وچگونه است اشک مظلوم و اشک یتیم؟! که یاری کننده‌اش امام زمان(عج) می‌باشد و خداوند متعال دادِ مظلومان و یتیمان را در دنیا و آخرت می‌گیرد زیرا او حیّ القیوم بندگانش می‌باشد.

اشک با معرفت و اشک محبت چه می‌کند؟! یک قطره اشک با معرفت، آتش جهنم گنهکاران را خاموش می‌کند مخصوصاً که در آن سوز توبه باشد. امیدوارم توفیق پیدا کنیم.

نکته: لازم به تذکر است که بدانیم که چرا در عاشورا بدن مطهر امام سجاد(ع) تب دار ظاهر شد؟! البته عظمت این تب، نشان دهنده بیماری دین است زیرا عفونت‌های گناه و فساد(در جامعه) باعث تب امام شده است که درواقع بدنِ دین بیمار شده زیرا حاکم جور؛ یزید ملعون می‌خواست ریشه دین حقیقی را بِکََند و دین دل بخواه خودش را جایگزین کند. اما به قول امام صادق(ع) تب، باعث سلامت شدن بیماراست زیرا با گرمای زیاد بدن، عفونت‌ها ذوب شده و از بدن خارج می‌شود.  بنابراین آقا امام حسین(ع)، خود و فرزندانش به قربانگاه رفتند تا راه رسیدن به عالم قرب را برای شیعیان تا الی یوم القیامة از مجرای اربعین و رسیدن به قلب به میم باز کنند. ادامه این راه را امام سجاد(ع) با ظهور تبِ دین به بدن مطهرش و شفای این بیماری که سلامتش تا قیامت تضمین شود، ظاهر فرمود؛ با نگهداشتنِ حدود الهی که نشانه آن غل و زنجیر به گردن و بدن مطهرش در 40 روز و 40 وادی است! قابل ذکر است که زنجیر از جنس آهن است و کلمه آهن به عربی، حدید خوانده می‌شود به معنی حدود خدا. همانطورکه می‌دانید یکی از معجزات خداوند در زمان رسالت حضرت داوود(ع) این بود که حدید به دست مبارکش نرم شد و به امر خداوند به صورت حلقه‌های نازک ساخته شد که با آن زره برای جنگیدن (در راه خدا ) بسازند یعنی آنقدر آهن نرم و نازک شد که به صورت لباس رزم به تن رزمندگان درآمد! درواقع لباس رزم، لباس حدود خداست و خداوند چنان، حدود خود را برای عاملان به حدودش، آسان و نرم می‌کند که بتوانند جامه‌ای بر بدنِ عمل خود بپوشانند و این لباس، لباسِ تقوی است (یعنی ترمز باطنی برای نگهداری تمام حدود سلامت وجود انسان) پس این لباس رزم، جنگیدن با نفس اماره است. اول باید بر خودمان پیروز شویم و عقل، حاکمِ وجودمان گردد و بعد در مرحله دوم غل و زنجیر به گردن و دست‌ها و پاهایمان به صورت حفظ حدودالله ببندیم که امام سجاد(ع) نگهدارنده این حدود به ظاهر و باطن در 40 روز و 40 وادی و در حقیقت اربعین الی یوم القیامت حافظ حدودالله شد تا تنِ بیمار دین به جنگیدن با دشمنان دین، سلامت کامل را به وجود امام زمانمان منتقل بفرماید و ما امروز مدیون بدن تب دار امام سجاد(ع) که زین العابدین است، می‌باشیم. ایشان با کتاب صحیفه سجادیه که به زبور آل محمد(ص)[11] معروف است، ما را به حقیقیت و سلامت دین در دنیا و آخرت می‌رساند.(لطفا درالقاب مبارک آقا؛ زین العابدین و سجاد خوب بیندیشید!)

{نکته: شگفتی آهن که به عربی حدید خوانده می‌شود: یافته‌های ستاره شناسی نوین نشان داده که آهنِ موجود در زمین از ستارگان عظیم الجثه فضای بیرونی آمده است. فلزات سنگین جهان در هسته ستارگان بزرگ تولید می‌شوند. در سیستم خورشیدی ما ساختار مناسبی برای تولید آهن وجود ندارد. آهن صرفاً در ستاره های بسیار بزرگتر از خورشید که دما در آنها به چند صد میلیون درجه می‌رسد، تولید می‌شود و وقتی که میزان آهن از یک سطح معینی در یک ستاره تجاوز کرد، این ستاره که بیش از این نمی‌تواند آن را نگهدارد (تحمل کند)، منفجر می‌شود و به صورت یک نوع اختر یا یک ابر اختر درمی‌آید. در نتیجه‌ی این انفجار، شهاب سنگ‌های دارای آهن در اطراف جهان پراکنده می‌شود، تا آنجا که بوسیله نیروی جاذبه اجرام آسمانی مثل زمین که دارای نیروی آهن ربایی(جاذبه) است، جذب می‌شود!

حق تعالی در سوره مبارکه حدید[12] می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب انّ الله قویٌّ عزیز . یعنی همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را نازل کردیم(فرستادیم حدید ؛حدود الهی را)که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است تا معلوم شود چه کسی خدا و رُسُلش را یاری خواهد کرد(هرچند)که خدا بسیار قوی و مقتدر است(از یاری خلق بی نیاز است). اگر در آیه مبارکه دقت کنید خداوند کریم می‌فرماید: و انزلنا الحدید یعنی آهن را نازل کردیم، کلمه  انزلنا که مخصوص آهن در این آیه بکار رفته یعنی بطور فیزیکی از آسمان فرستاده شدن. روشن است که این حقیقت در 1400 سال پیش؛ وقت نزول قرآن کریم، هنوز از نظر علمی کشف نشده بود.

نکته قابل توجه دیگر در مورد این آیه: شماره آیه‌ای که در آن از نازل شدن آهن سخن گفته شده است، 25 می‌باشد.عدد ترتیب نوشتاری سوره مبارکه حدید در قرآن کریم، 57 است و جالب اینکه وزن اتمی آهن هم 57 است و عدد اتمی آن 26 که برابر با عدد ابجد کلمه حدید است و شماره آیه (با احتساب بسم الله الرحمن الرحیم)، 26 می‌شود!!!

بررسی عرفان حدید  

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[13]: و لقد اتینا داود مِنّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطّیر و النّا الحدید. ان اعمل سابغات و قدّر فی السّرد و اعملوا صالحا انّی بما تعملون بصیر؛ و ما حظّ و بهره داود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوهها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه الهی داود هم آهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم. و به او دستور دادیم که از آهن، زره بساز و حلقه های زره را به یک اندازه و شکل گردان(تا بدن را نرم و نگهبان باشد) و خود و قومت همه نیکوکار باشید که من کاملا به هر چه کنید آگاهم. و همچنین در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[14]: و علّمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم مِن باسکم فهل انتم شاکرون ؛ و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر (نعمتهای الهی را)بجا می‌آورید؟  درحالیکه سختی آهن بر همگان آشکار است و احتیاج به گرمای شدید بالای 1000 درجه دارد تا ذوب شود. و این معجزه بزرگی بود که پروردگار عالم به حضرت داود(ع) عنایت فرمود. باید نرم شدنش تا اندازه‌ای باشد که بصورت نخ پارچه نازک و نرم شود تا به اطاعت پروردگار عالم، زره درست کند و این زره از حلقه های کوچک (آهنی ) در هم بافته شود.

درحالیکه آهن به عربی حدید نامیده می‌شود و حدید، صفت مبالغه حدود خداوند است و حدود خدا در کتاب‌های آسمانی بدست پیامبران بزرگوار و پاک پروردگارعالم به انسان‌ها رسیده است. و نام کتاب حضرت داود(ع) زبور است. و حدود در تمام لحظات زندگی ما و به تمام اعضا و جوارح ظاهری و تمام افعال و افکار و امورات اجتماعی و فردی ما در تمام 24 ساعت شبانه روز، جاری شده است. پس هرعمل برای هر واجبی، یک حلقه است و حلقه ،گره بندگی بنده به امام زمانش و کتاب آسمانی اش است. و دانه دانه‌های حلقه به هم وصل می‌شود، آنگاه ظهور لباس زره را به جلوه‌ی حدود الهی، به شکل حدید بر ما پوشش می‌دهد. و این لباس، حافظ حدود سلامتی بدن از ظاهر و باطن از شرّ دشمنان ظاهری و وسواس و خنّاس‌های قلبی و نفسی می‌باشد. و همانطورکه می‌دانید زره را هنگام جنگ با دشمن می‌پوشند تا از ضربات دشمن مصون بمانند. زره دنیا را برای مدت کوتاه در حال جنگ می‌پوشند اما لباس زره بندگی باید دائماً بر تن مؤمن باشد! لباس زره دنیا، پوشش به ظاهر بدن است و جنگش جهاد اصغر حساب می‌شود اما زره حدیدِ عمل، روی نفس کشیده می‌شود و جنگیدن با تمام خواهشها و وسوسه‌ها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر می‌گویند. پس درواقع پروردگار عالم ما را جلوه حضرت داود(ع) قرار داد و در صورتیکه بخواهیم، حدید به دست ما هم نرم می‌شود، آنقدرکه بصورت حلقه‌های ریز و لباس زره شود .

حال خوب دقت کنید! پس حدید از آسمان نازل می‌شود و در کرات آسمانی ساخته می‌شود، خداوند متعال در سوره مبارکه صافات می‌فرماید[15]: انّا زیّنّا السماءالدنیا بزینه الکواکب. و حفظا من کلّ شیطان مارد. لا یسمعون الی الملإ الاعلی و یقذفون من کلِّ جانب. دحورا و لهم عذاب واصب. الا من خطف الخطفه فاتبعه شِهاب ثاقب.یعنی ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم. و (به شهاب آن ستارگان را) از تسلط هر شیطان سرکش و گمراه محفوظ داشتیم. تا شیاطین هیچ از وحی و سخنان فرشتگان عالم بالا نشنوند و از هر طرف به قهر رانده شوند. هم به قهر برانندشان و هم به عذاب دایم گرفتار شوند . جز آن کسی (از شیاطین چون خواهد خبر از عالم بالا )برباید او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند. پس درحالیکه ستارگان، همان کرات آسمانی هستند و می‌فرماید از شیطان‌های مارد(یعنی مردود شده) که می‌خواهند بروند آسمان‌های بالا و اخبار را بگیرند و بیایند مردم را اغواکنند حفظ می‌فرماید بوسیله تیرِ شهاب فروزان که تیر هم حدید و درواقع همان حدود الهی است.

حدید در خلقت دنیا   

در همه خلقت‌های خداوند، حدید است یعنی حدود ظاهر شده است. همانطورکه کتاب‌های آسمانی نازل شده، حاملِ حدود خداوند هستند. پس حدید، از عالم بالا آمده و باطنِ وَ انزلنا الحدید را به وضوح می‌بینید.

سال قمری 354 روز (12=4+5+3) و سال شمسی 365 روز(14=6+5+3) است. در حالیکه سال قمری و شمسی در یک زمان بر عالمیان گردش دارد اما هر دو در شبانه روز تعریف و ظهور حقیقی خودشان را دارند و هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند. مثلا ماه مبارک رمضان در هر فصل و در هر ماهی از ماه‌های شمسی واقع می‌شود و تکلیف و اعمالش ثابت است. و فصل‌ها و ماه‌های سال شمسی هم برای خودشان تعریف مشخص دارند. پس در اینجا معنایی از آیات مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لایبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان[16]. آشکار می‌شود!

حال اگر مجموع ارقام تعداد روزهای سال شمسی و قمری را با هم جمع کنیم 26 می‌شود(26=12+14) که برابر با عدد کلمه حدید است یعنی خداوند متعال تمام سال و شبانه روز و ساعات و دقائق عمر ما را در سال شمسی و قمری ، در حدودِ اوامر خودش و به صورت دایره یعنی حلقه بندگی قرار داده است.}  

  ربیع الاول و ربیع الثانی

ریشه کلمه اربعین از سه حرف ربع است یعنی یک چهارم. یک سال، 4 قسمت می‌شود و هر قسمت، یک فصل است: فصل اول سال شمسی، بهار است که به عربی ربیع خوانده می‌شود و ربیع صفت مبالغه ربع است{سالی که نکوست  از بهارش پیداست}. بنابراین اثر بهار در تمام فصل‌های سال مشهود می‌شود. ربیع یعنی زنده شدن، بیدار شدن، احیا گرفتن. چنانچه باران بعد از گذشتن  75 روز از اول  سال شمسی  را، باران نیسان می‌نامند یعنی خواب و فراموشی را می‌برد و از دل درختان بیدار شده، میوه را ظهور می‌دهد.

 و اما بهار سال قمری با فصل ربیع خود، زیبایی‌اش را، با تولد پیغمبراکرم(ص) و امام صادق(ع) نشان می‌دهد. و حقیقت بارور شدن، احیا شدن و به بارنشستن زحمات و رنج‌های پیامبران پیشین خود و به ظهور آورنده‌ی مقصد خلقت و بپا شدن بهشت و وعده داده شدن آن به مستضعفین که وارثان حقیقی‌اش هستند به دست با کفایت فرزند خلف پیامبراعظم(ص) از برکات ربیع الاول از وجود آقا هستند. و سِرّ دیگر در ربیع الثانی است {تولد امام حسن عسکری(ع)}، اینکه بهار ولایت و رسالت زمانی کمال خود را نشان می‌دهد که الی یوم القیامه طراوت و حیات را جاودانه کند! پس تمام زحمات این است که از ربیع دنیا به ربیع آخرت وصل شویم و آن میسر نمی‌شود مگر به شیعه شدن به پیامبر(ص) و فرزندان مطهرش (ص) و به وجود سِرّ ولایت علی بن ابیطالب(ع) که باب الجنة و باب مدینة العلم و باب الربیع است.

خوانندگان عزیز قدر این درس را بدانید که شاید نتوانید در جای دیگربیابید! اما یکی از دلایل اینکه روز تولد پر افتخار رسول گرامی خدا با فرزند برومندش صادق آل محمد(ص) توأم شده این است که ادامه ربیع‌الاول به ربیع‌الثانی میسر نیست الا به پیروی و شیعه بودن از روی صدق قلبی در مجرای صادق به تمام 12 امام معصوم(ع) و در محجوبیت مادرشان فاطمه زهرا(س)، این حقیقت چله می‌طلبد و پایداری و مقاومت زینبی، عبادت و اطاعت خالصانه سجادی و اشک افشانی علوی را می‌خواهد که باران بهاری با غرّش و رعد و برق همراه است و قطرات بارانش درشت و پر ریزش و فراوان است! بیائید بهاری شویم.

یک فصل، 3 ماه دارد. فصل بهار ماه قمری به محرم و صفر و ربیع الاول، خود را جلوه می‌دهد. با لباس سیاه و چشم‌های گریان، داغ و سوزش و رعد و برق ؛ غرش حق خواهی و حق طلبی و داد مظلومیت و ستمدیدگی و اسارت و صفری که تمام نشدنی است و سالارش خانم زینب(س) است. اوست که فریادها و باران‌های بهاریِ اشک‌ها را به دریای عشق ولایت و رسالت می‌رساند و سیر بهار را در ماه ربیع، جاودانه می‌کند.

این معرکه قیامتی است به ظاهر، که حریفان خالص و مخلص می‌طلبد. در هر وجودی اگر هر گونه ناخالصی باشد، نمی‌تواند پایدار بماند. که  دوباره عدد 40 را معنی کند به اسم طلا. عدد ابجد کلمه طلا =40 است؛ اربعینی که تخلی هر ناخالصی را به خوبی نشان می‌دهد! تا بحال هر چه بیان کردم، تجلی بود اما باب طلا شدن، تخلی است. تمام انسان‌ها در خلقت خود توخالی و جوفی هستند. شیطان از همین راه استفاده کرد و در خلقت آدم (ع) از سوراخ بینی او وارد شد و ازدبرش خارج گردید. انسان وارسته باید جوف را از تمام شیطان‌ها و وسواس‌ها و حبّ دنیا، تخلیه کند ، زندگی حلال و زهد و انجام وظیفه تکلیف خالصانه را انتخاب کند و با تخلیه ناخالصی‌ها، وجود خود را طلا کند. طلا خصوصیاتی دارد که به آن ارزش و بها داده است این است که اگر سال‌ها در لجن بماند، هرگز خلوصش را از دست نمی‌دهد و همیشه و در هر زمانی (به روز)، ارزش خود را نمایش می‌دهد. دوم هرگز زیر پا نمی‌شود و همیشه کمیاب و زینت دست و صورت و گردن می‌شود. و شاید سِرّ اینکه بعضی از بدن‌های مؤمنان در قبر نمی‌پوسد و سالم می‌ماند همین است که این عزیزان، طلا شده‌اند و خاک، اجازه نفوذ در آنها را ندارد و مثل مادری مهربان از این بدن‌ها پذیرایی می‌کند تا روز قیامت که با سرافرازی و بدون هیچگونه نقصی در خدمت پروردگار عالم برمی‌خیزند و خدای مهربان بارها در قرآن اشاره می‌فرماید: « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» این عزیران میان آن همه هول و وحشت، در آرامش کامل هستند.

بیایید با زینب(س) همسفر شویم و از ایشان بخواهیم نام ما را تا قیامت در کاروانش ثبت کند زیرا امام زمان(عج) این نام‌ها را به یاری خود می‌خواند. پس یار آقا شدن، اربعین می‌خواهد. بیایید خود را بیمه بندگی خداوند کنید و تمام وجود خود را در اربعینِ عمل طلا کنید.  پس باید از تمام باب‌های طهارت بگذریم، باب تخلی را کاملاً انجام داده و به تجلی برسیم یعنی خالی کردن وجود از حیوانیت و تجلی دادن وجود به تخلقات انسانیت، همان باب قلب شدن در عشر قتلگاه ابا عبدالله الحسین(ع) و یعنی یاری خالصانه امام زمان خویش با جان و مال و فرزندان و آنچه که خداوند منان به عنوان سرمایه به ما عطا کرده است.

جمادی الاول و جمادی الثانی

ماه‌های قمری، نفس ماه‌های شمسی هستند. در واقع فصل تابستان سال قمری با این دو ماه تمام شده و به ماه رجب و ماه شعبان وصل می‌شود.

کلمه جماد از جمد می‌آید یعنی منسجم شدن ظاهراً ذخیره شدن و بدون جوف و توخالی بودن و به قولی یخ زدن( در زمستان دانه‌ها کامل می‌شوند). یک درخت یا تمام نباتات اگر بخواهند باقی باشند، دانه یا تخم تولید می کنند. دانه، جماد است پس اگر دانه بخواهد خود را شکوفا کند باید در موقعیت ربیع و در محل رشد قرار گیرد. آنگاه گیاه دو لپه می‌شود. یک لپه (جمادی اول)، ذخیره ریشه می‌شود و یک لپه (جمادی دوم)، ذخیره ساقه می‌شود. هر دو لپه با یک نقطه وصل، با هم رابطه پیدا می‌کنند که آن قلب به میم شدن مرکزیت دانه است که از جمادی به نباتی تبدیل می‌شود.

پس لپه اول، جمادی اول ذخیره رشد است که ریشه خود را جلوه می‌دهد و لپه دوم، جمادی الثانی ذخیره رشد است که ساقه سبز خود را بالا می‌کشد. (در این دو ماه روز نحس وجود ندارد) در جمادی الاول، ذخیره دو عالم در (جایگاه عددی م=) 13 جمادی خانم زهرا(س)؛ شهیده اهل بیت(ص) در ظاهر به خاک سپرده شد اما مکنون و مخزون! و به قول بعضی از روایات در سوم جمادی الثانی که (سِرّ وجود است) به خاک سپرده شد(به صورت مکنون و مخزون).

ولی همانطور که گفته شد سبزی خود را جلوه می‌دهد در 20 جمادی الثانی که تولد خانم؛ کوثر وجود است و بین سوم تا بیستم، 17 روز است که برابر تعداد  رکعات نماز واجب در شبانه روز است. و خیر کثیر بیست و سه روز (=عدد ابجد کلمه بکاء) طول می‌کشد (از 20 جمادی الثانی تا 13 رجب) تا در 13(=جایگاه عددی حرفِ م ) رجب دیوار خانه کعبه شکافته شد و مادر حضرت علی(ع) و حملش وارد خانه شدند و آن روز به روایت شیعه و سنی در بیت الله مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) متولد شدند. امیدوارم خوب فکر کنید. { شاید بتوان گفت این سبز شدن، همان سبز شدن کلمات و آیات قرآن است که از قلب پیامبر اکرم(ص) و به زبان نطق الله؛ علی بن ابیطالب(ع)،  23 سال به تدریج سبز شد و ظهور ظاهر و باطن پیدا کرد و بر صفحه نقش بست. الی یوم القیامه}.الله اعلم

پس بین 13 جمادی اول که قلب به میم عالم جماد به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان است تا 13 رجب حدود 60 روز است که برابر است با عدد ابجد حرفِ س؛ قلب ظهور و قلب وجود و قلب عالم امکان به ظهور حقایق از اسرار مکنون و مخزون تا ظهر الوجود! " تبیّن بین العابد و المعبود. دو وجود هم کفو "

این عالمِ تابستان است که میوه‌های عمل صالح، ظاهر می‌شوند. میوه، جان قلب به میم است که اربعین را با تمام حقایقش می‌طلبد.                   

                                                                                  پایان   

 

...بابی انت و امی یابن رسول الله اشهد انّک کنت نورا فی الصلاب الشّامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک المدلهمّات مِن ثیابها و اشهد اَنّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و مَعقل المؤمنین و اشهد انّک الامام البرّ التقی الرضی الزکی الهادی المهدی و اشهد ان الائمة من ولدک کلمة التقوی و اعلام الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدنیا ... .      

                                                               (زیارت اربعین)

 

[1] ) اعضای بدن انسان اگر نقص پیدا کند در صورت تصادف یا تعرضات دیگر به مقدار ارزش بدنی، دیه به آن تعلق می‌گیرد.

[2] )سفینةالبحار، علامه مجلسی،ج2 ص408

[3] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[4] )بحارالانوار.ج52 ص149-دعای غریق آیت الله بهجت به امام خامنه‌ای بوده است.

[5] ) منتهی الآمال.ص351

[6] )آیه 96 سوره مبارکه آل عمران:إن اول بیتٍ وضع للناس للذی بِبکّة مبارکا و هدی للعالمین

[7] ) در کتاب مخزن العرفان

[8] ) آیات 4 و 5 سوره مبارکه یوسف(ع)

[9] )آیات 4 تا 9 سوره مبارکه مریم(س)

[10] )مستدرک حاکم.ج3 ص153؛ یا فاطمه إنّ الله یَغضبُ لِغضبک و ترضی لرضاک، نحنُ غضّاب لِغضبها و رضیت رضینا

[11] ) زبور، نام کتاب آسمانی حضرت داوود(ع) است

[12] )آیه 25

[13] ) آیه 10 و 11 سوره مبارکه سبا

[14] )آیه 80

[15] ) آیات 6 تا 10

[16] )آیات 19تا 22  سوره مبارکه الرحمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۸
عذرا شفائی

                                                      

 بسم الله الرحمن الرحیم

این درس را به حول و قوه رب العالمین می‌نویسم تا حقّ اربعین را به وجود تک تک انسان‌ها به نمایش گذارم (البته به وسع اندکم که ضعف و ناتوانی‌هایم زیاد است). اما به فضل او که تمام ثانیه‌های عمر ما را به زیبائی‌های اسرار و اسماء و برکاتش و منتهایش به صورت خلیفه الهی جلوه داده است و به رحمت واسعه‌اش لیاقت تقرب و انس را به ما مخلوقات ضعیفش عنایت فرموده است.

اربعین؛ طی مراتب سلوک و مراحل طی طریق حرکت و تحول و ظهور باطن به ظاهر انسان است که با شناخت کامل راه، به مقصد و منظور می‌رسیم. از خداوند منّان می‌خواهم که این عمر کوتاه ما را به سر منزل مقصود، که «عند ربهم یرزقون» است برساند.

خواننده عزیز! باید بدانیم که همه مخلوقات در اربعین خلق شده‌اند و دراربعین کمال پیدا می‌کنند و در اربعینِ عمل به جاودانگی می‌رسند. سعی این حقیر این است که با شکافتن اسرار حروف و اعداد و کلمات و معانی، طی طریق این منازل را پرده برداری کنم و ذخایر وجودی را به کمال استفاده و برداشت، به شاخ و برگ و میوه وجودمان برسانم تا انشاءالله به آن هدفی که خلق شدیم برسیم. نقایص و ضعف من زیاد است امیدوارم با راهنمایی و امداد غیبی مولایم بتوانم منظور واقعی اربعین را برسانم‌ و همگی‌ اربعینی ‌شویم.

مباحثی که در این درس مورد بررسی قرار می‌گیرد:

- اربعین و خواص آن و مراحل اربعین در زندگی روزمره

- اربعین و عرفان آن - اربعین و حقیقت آن - اربعین در تمام خلقت ما         

- اربعین در وجود ائمه(ص) - اربعین در وجود زینب(س)

- اربعین در حروف و اعداد- اربعین در وجود فاطمه زهرا(س) و اشک‌هایش

- تنبیه اربعین در بنی اسرائیل.   - اربعین خلقت حضرت آدم (ع) و نوزاد

- اربعین در وجود کرم ابریشم(استحاله) - اربعین بعد از دنیا رفتن

- اربعین در ربیع الاول ، ربیع الثانی، جمادی الاول و جمادی الثانی

- اربعین استحاله نجاست به کمال تطهیر در وجود شتر نجاستخوار و تبدیل انگور و خرما به سرکه.        

- اربعین یک دانه گیاه از درون خاک به بیرون خاک

- جان کمال اربعین ، قلب شدن و به اعلا رفتن بدن میته حیوانی انسان، به طهارت انسان.          

 - رابطه دیه یا خون بهای انسان با اربعین

- خلاصه اربعین در ربیع به کمال رسیدن اعمال و حاصل نتیجه عمر

- اربعین، کیمیای طلا شدن وجودی در ظاهر و باطن دنیا و آخرت

-اربعین و مراحل اربعین در زندگی قبل از تولد و بعد از تولد و در وجود اولیاء.

نمونه‌هایی از اربعین (عدد40)

اربعین به زبان فارسی یعنی عدد 40. اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز اهمیت فراوان دارند. به قولی از روایات که می‌فرمایند اعداد، روح حروف هستند. یعنی حروف بدون اعداد، زنده نیستند و اثر ندارند.

بنابراین تمام مخلوقات در دنیا به صورت حروف معرفی می‌شوند و همراه با اعداد طبقه بندی و شناسنامه‌هایشان کامل می‌شوند و در زندگی آنها در طول زمان به عدد عمر روزی می‌گیرند. زمان با ثانیه شروع می‌شود و دقیقه و ساعت و روز و ماه و سال نشان دهنده آنست که در احکام هم، اصول و فروع و تعداد رکعات و تعداد معصومین (ص) و از همه مهم‌تر یکتایی پروردگارعالم که مخلوقات خود را به کثرت اعداد، ظهور می‌دهد و دوباره به وحدت وجود، رجعت می‌دهد.

اعداد هر کدام یک مقام و منزلت و جایگاهی دارند که تعریف می‌شوند و از جمله عدد 40 می‌باشد:

عقل آدمی در 40 سالگی به بالاترین کمال خود در سرحد استعداد هر فرد می‌رسد.

حضرت موسی(ع) 40 روز به کوه طور دعوت شد تا الواح هفت گانه تورات را دریافت کند.

نام مبارک پیامبر بزرگوار(ص) در عالم آسمانی، احمد(ص) است {همانطورکه می‌دانید اسم مبارک خداوند متعال که مخزون است و مکنون؛ احد جلّ‌جلاله می‌باشد پس شیخ محمود شبستری[1] چه زیبا سروده:

احد در میم احمد گشت ظاهر       در این دوراوّل آمد عین آخر       

  زاحمد(ص) تا احد یک میم فرق است  جهانی اندراین یک میم غرق است} و نام مبارک زمینی‌اش محمد(ص) است، در واقع حرف میم در عالم زمینی بر سرِ کلمه حمد آمده و نام زیبای محمد(ص) شده است. (م=40)

حضرت رسول اکرم(ص) در سنّ 40 سالگی به پیامبری مبعوث شدند.

قوم بنی اسرائیل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی 40 ساله محکوم شدند.

تخمیر طینت آدم ابوالبشر(ع) در 40 روز به اتمام رسید.

عارفان و سالکان، طریق حقّ چله نشینی را از همین آفرینش 40 روزه حضرت آدم (ع) اقتباس کردند.

سهروردی بیان می‌کند که: « خداوند سبحان انسان را در 40 روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا فرمود تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی یابد.»

سید مهدی بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد 40 فرموده است: «خود به عیان دیده‌ام و به بیان دانسته‌ام که این مرحله شریفه از مراحل عدد را ، خاصیتی خاص و تاثیری مخصوص است:

1- در ظهور استعدادها و تتمیم ملکات در طی منازل و قطع مراحل.

2- خاصیت اربعینه در ظهور فعالیت و بروز استعداد (طلب بروز دادن خاصیت‌های درونی) و حصول صفات ملکه ، امری است که در آیات و اخبار بر آن تصریح شده است و در سلوک و خود سازی ، برای جلب فیوضات و انوار الهی چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ص) و سیره اولیاء آمده است.

عدد اربعین در حقیقت عدد 40، دارای جایگاه ویژه و بلندی است؛ سمبل آغازین تکامل، مظهر کمال، جلوه پختگی و اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی است و نخستین مرحله هوشیاری می‌باشد.

3- به فلسفه عزاداری میت بعد از 40 روز، خویشاوندانش دوباره جمع می‌شوند و یاد او می‌کنند این 40 روز برای او یک دوره است و برای زنده‌ها نوعی دیگر».

اما چهلمین روز بعد از شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) واقعه‌ای است که باید بگوییم همانند قرآن دارای حجاب‌های متعدد است زیرا گذر از 40 وادی را کرده است. اربعین، خورشید آسمان شهادت و راه منیر هدایت در راه است و هرگز تمام نمی‌شود. بکوشیم تا دور از تحریفات و احساسات افراطی به آن امام راستین معرفت پیدا کنیم و اسرار ظاهر و باطن او را بشناسیم و به مدد نفس قدسی‌اش در همه دوران‌ها، رهرو راه هدف انسانی آن بزرگ مرد، باشیم (شیعه و محب واقعی) .

حضرت موسی(ع) در دعوت وادی طور، از اول شوال تشریف بردند تا روز 10 ذیقعده. در آغاز به 30 روز دعوت شده بود، بعد پرودگار عالم فرمود:« واتممناها بعشر» ده روز دیگر اضافه شد تا اربعین کامل شد[2]. اما به کلام الهی موسی(ع) به اربعین لیلة، الواح هفتگانه خود یعنی تورات را تحویل گرفت و در وادی عشق به زیارت محبوب تمنا کرد، عشق در او به فوران آمد. اما از یار، لن ترانی[3] شنید یعنی هرگز راه ندارد که من را با چشم سَر در این دنیا و آن دنیا (به صورت حسی) ببینی و نه تنها تو بلکه هیچ کس! اما با قلب، با او می‌توانی مأنوس شوی.

اربعین بعد از مرگ: آیا این همه زیبایی کافی نیست که هر مؤمنی از دنیا می‌رود بعد از 40 روز دوباره بر سر خاک او جمع می‌شوند و مرثیه می‌خوانند و یاد او را زنده می‌کنند! یعنی هر بنده‌ای به اربعین خود باید برسد، چه خوب باشد و چه بد!

اربعین در خلقت: خواجه عبدالله انصاری ظهور چشمه‌های حکمت از دل بر زبان را اختصاص به اخلاص در اربعین صباحا، فرموده است .

همانطور که در اول کلام گفته شد خلقت طینت آدم(ع) را بیان فرموده‌اند که در 40 روز بوده است و هر روز پروردگار اسمی از اسمائش را به ایشان عنایت فرموده است.

اربعین در تولد و بعد از آن : بنابراین بر هر پدر و مادر مؤمنی آمده است، 40 روز قبل از برقراری حمل، در غذا و عبادت و راز و نیازشان به طورخاص مواظبت نمایند تا فرزند مؤمنی نصیبشان گردد.انشاءالله

بعد از انعقاد نطفه 40 روز علقه، 40 روز مضغه و 40 روز عظام و کسون العظام می‌شود تا 4 ماه و 10 روز تمام شود و در این ماه بعد از تمام شدن 130 روز(130=عدد ابجد کلمه سلم)، خالق هستی می‌فرماید:«انّی نفخت فیه من روحی.از روح خودم به این بنده دمیدم»

وقتی بچه بدنیا می‌آید تا 40 روز ناآرام است تا بدن او به غذا و محیط عادت کند، شب و روزش را پیدا کند و تعادل خود را پیدا کند.

صاحب مرصاد العباد، عارف نجم الدین شیرازی نیز گفته است: عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را این خاصیت نیست.

چنانچه در حدیث صحیح آمده است: «انّ خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذالک.» زیرا عدد 40، رمز انقلاب است و تغییر عالم به عالم دیگر باعث می‌شود حالت اولیه ورود در عالم دوم یا حالت دوم پیدا کند. پس همان تغییر نون ساکن پشت باء ورودی بابی است که بسم الله حقیقت آن است پس به میم وجودش منقلب می‌شود تا خواص خود را بگیرد.

انسان در پیدا کردن کمال خویش باید به میم آدمیت برسد و اربعین کمال را طی کند.

اربعین در زندگی کرم ابریشم : که کرم بعد از چهل روز پیله زدن در خود استحاله می‌شود و بعد از طی 40 روز به پروانه منقلب می‌شود و کاملاً به صورت آن تغییر پیدا می‌کند و زندگی زمینی آن به زندگی آسمانی تبدیل می‌شود و این افشای کامل معنای اربعین است.

اربعین در میوه انگور یا خرما: وقتی انگور یا خرما از درخت جدا می‌شود اگر بلا استفاده بماند آن را در ظرف می‌ریزند و بعد از 40 روز به سرکه پاک تبدیل می‌شود که اسیدی و ترش است.

میوه شیرین اگر بخواهد شیرینی آن حفظ شود باید به شاخه و درخت وصل بماند و اگر به درخت خشک شود، انگور به کشمش یا مویز تبدیل می‌شود. عدد ابجد کلمه مویز =63 است که برابر جایگاه عددی کلمه اربعین است .

حال خرما، اگر از درخت جدا شود دیگر فاسد نمی‌شود و برای شفای مریض می‌باشد ولی اگر بی‌موقع از شاخه جدا شود، دو راه دارد : یا فاسد می‌شود یا اگر به دست مؤمنان بیفتد تبدیل به سرکه می‌شود و اگر به دست مردم فاسد بیفتد آن را شراب می‌کنند و باعث فساد دیگران می‌شود. پس بنده مؤمن سعی می‌کند از شاخه ولایت و رسالت جدا نشود.

عدد ابجد حرف م=40

زاحمد(ص) تا احدجلّ‌جلاله یک میم فرق است    جهانی اندراین یک میم غرق است

*عدد 40 به عربی اربعین می‌شود و همانطورکه می‌دانید حقیقت خلقت در باطن 40 (=م) و 4 تا 10 تا یا 4 روی 10 ، در تمام هستی ظهور داشت و در واقع حقیقت بهار، حیات و بهشتند[4].

*در حروف عدد ابجد حرف (م) =40 است. این حرف از حروف سِر و پرمعنی و پرمغز می‌باشد. در کلام پروردگار عالم (در قرآن کریم) و در علم تجوید، میم  تنها حرفی است که منقلب شده است زیرا روح این حرف حرف نون است نون ساکن چون پشت حرف (با) قرار بگیرد، منقلب به حرف (م) می‌شود سپس لباس استحاله به تن کرده و از عدد (ن=50) به (40=م) تبدیل می‌شود که ده عدد (عشر) کم می‌شود و این خود سِرّ عشر دنیاست!

حرف(ی) برابر با عدد (10) می‌باشد. (یا)، حرف انتخاب است. انسان در عالم دنیا دائم در دوراهی انتخاب قرار دارد و همانطور که در کتاب راز دنیا گفته شد، حرف (ی) سکوی پرتاب انسان است که با انتخاب صحیح به اعلای علیین راه پیدا می‌کند و با انتخاب غلط راه به اسفل درکات جهنم! پس حرف میم، زمانی شامل حال بنده می‌شود که از عشر دنیا به سلامت گذشته باشد. بنابراین اباعبدالله‌الحسین(ع) مولای قلب‌های عالم خود عشر وجود است و بر پا کننده عاشورا و او به بهترین وجه این حقیقت را به نمایش عملی خویش گذاشت و مقام ثارالهی را از پروردگارش دریافت نمود.(پس در آخرت، فقط باید با عدد 40=م وارد شویم)

این درس، اسرار قلب به میم شدن همه‌ی مخلوقات برای رسیدن به بندگی مقبول و مورد رضای خداست.

اولین سوره مبارکه قرآن؛ سوره حمد یا فاتحة الکتاب است که  تمام اسرار را در خود جمع کرده و هر یک از آیاتش، کلّ اسرار است. بسم الله سوره مبارکه حمد، کلّ بسم‌الله‌های سور قرآن را در خود جمع کرده است و یک آیه محسوب شده و آخرش به حرفِ (م) ختم می‌شود.{طبق حدیث پیامبر(ص) تمام محتوای قرآن در سوره حمد و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است و...}

آیه دوم الحمدلله ربّ العالمین است که تمام حمدهای پروردگار عالم در آن جمع است و آخر آیه‌اش به حرفِ (ن) ختم می‌شود.

در 7 آیه این سوره مبارکه؛ چهار آیه به (ن) و سه آیه به (م) تمام می‌شود. در ادامه درس می‌آید که نون، روح و جانِ میم است. اما چرا آیه آخر«غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین» به نون تمام شد؟! خوب فکر کنید.

*عدد ابجد حرف م=40 یعنی جانِ اربعین است. حال جالب است که جمع عدد یک و دو به حروف، اسرار حرف" م " که اربعین و بهارجان‌ها است را افشا می‌کند: {عددابجدیک=30(=ل)} + {عددابجد دو=10(که گنج عشر و ظهور اتممناها بعشر است تا بشود اربعین لیله)}= 40می‌شود(40=10+30) که 40=م . جناب محی الدین عربی می‌فرماید: هدف خلقت پروردگار عالم در دنیا، رساندن مخلوقِ خود به حرف " م " می‌باشد. که همان قلب به میم است که بدون آن، وارد بهار قیامت یعنی بهشت که تماماً جلوه‌ی میم است نمی‌شویم.

تمام سوره‌های مبارک قرآن با حرف "ب" شروع می‌شود و جالب است که حرف "ب" در قرآن مقام یک (ی+ک=10+20=30 ) را دارد (اولین حرف قرآن است) اما عدد ابجد "ب"=2 (دو=4+6=10) است، پس ورودی قرآن که با باء بسم الله است درواقع با عدد 40 می‌شود:

( جمع یک و دو به حروف در حرف "ب": 40=10+30) چنانچه خداوند متعال در ظاهر هم شرط ورودی در قرآن را طهارت فرموده است: لا یمسّه الا المطهرون[5]. پس در باطن، مطهرون کسانی هستند که "م" شده‌اند و به 40 یعنی طهارت رسیده‌اند و در ظاهر هم، قرآن حریم دارد و اگر بدون وضو و یا غسل واجب، قرآن مسح شود حرام است یعنی حرمتش شکسته می‌شود. از طرفی جمع 1 و 2 به عدد در باطن حرفِ ب{اولین حرف قرآن است(=1) و عددش(=2) است} می‌شود 3(3=2+1) که عدد ابجد کلمه سه= 65 است و برابر با عدد ابجد کلمه دنیا می‌شود که دنیا، ظرف گیرنده این همه گنج طهارت می‌باشد و تنها از دنیا می‌توانیم به باب طهارت بهشت راه پیدا کنیم.

بنابراین اگر بخواهید در باطن، ورودی داشته باشید باید نونِ وجودتان را پشت باءِ بسم الله منقلب کنید یعنی حیوانیت را جدا کرده و به سیرت انسانی درآیید یعنی بسمل شوید( نون ساکن پشت حرف "ب" منقلب می‌شود و "م" خوانده می‌شود مثل شنبه که خوانده می‌شود شمبه).

نکته خیلی خیلی مهم عدد52(=عدد ابجد کلمه حمد) !

50 = عددابجد حرف "ن" و 2= حرف"ب"، دائماً در هر لحظه از خدای مهربان روزی از جوهر قلم وجود حرف "ن" که جایگاه عددیش 14 می‌باشد سرازیر و درپشت ظرف حرف "ب" قرارمی‌گیرد (که همه‌ی سرّ الاسرار پشت حرف باء بسم الله است) که قلب به میم شود{همان‌طورکه کلمه شنبه نوشته می‌شود(ن+ب=52) ولی شمبه(م+ب=42)خوانده می‌شود}. یعنی از حرف "ن"=50، باید 10 عدد کم شود (که همان گنج عشر و باطن عشر می‌باشد که دنیا را به خود ظهور داده و همه آمده‌اند تا در این عاشورا امتحان عاشورایی بدهند) تا به تطهیر قلب به میم یعنی 40 اربعین حسینی؛ صاحب عشر، زنده شوند نه بمیرند (عدد ابجد حرف"م"=40 که اربعین و طهارت و بهار است). این درواقع همان باطن حدیث شریف پیامبر(ص) است که فرمود تمام محتوای قرآن در سوره حمد(=52) جمع است و تمام آن در بسم الله الرحمن الرحیم... . خوب دقت کنید! جمع حرف اول و آخرِ بسم ... الرحیم ، 42 می‌شود{(ب=2)+(م=40)}. پس بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد، حقیقت قلب به میم شدن و بسمل شدن است.

نکته: اولین حرف سوره مبارکه حمد، حرف ب (بسم الله) و آخرین حرفش، حرف ن (والضالین) است که جمع عدد ابجد این دو حرف، 52 می‌شود (52=50+2) که برابر با عدد ابجد کلمه حمد است و تمام سال 52 هفته دارد (7=2+5)هر هفته، 7 روز است و از اول تا آخر سوره مبارکه حمد، 7 آیه قرار دارد.

خدای مهربان لحظات و ثانیه‌ها را از درون نون ساکن(ن) پشت حرف باء ولایت 14 معصوم (ص) که باطن هفته هستند به ما می‌رساند تا زنده شویم و بدانیم آمده‌ایم که زندگی کنیم و زنده برویم و جاوید شویم چراکه خداوند حی، ما راخلق فرموده است! و بدانید ایام، همه زنده به دست ما رسیدند و زنده می‌مانند(گرچه از ما می‌گذرند ولی تمام آثار حیات ما را جاوید می‌کنند چنانچه می‌فرماید: ...نکتب ما قدّموا و آثارهم...[6]؛ می‌نویسیم اعمال شما  و آثار اعمالتان را. پس ندای آن‌ها را بشنویم که ما نیامده‌ایم که بمیریم، آمده‌ایم تا دائمی و مستقر و زنده‌ای شویم که خداوند کریم فرمود: و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[7]. اللهم ارزقنا

 جایگاه عددی حرف م= 13

جایگاه عددی حرف م=13 می‌باشد که جمع ارقامش 4 می‌شود (4=3+1) یعنی عدد 4، پایه 40 است که هر کدام در حقیقت باطن و اسرار کربلا هستند، سِرّ مکنونند و مخزونند. تا طالبان راه، به کربلای وجود و زمان خویش وافق نشوند، عاشورایشان را درک نمی‌کنند و برای ثبت عاشورای خود مستلزم سیر در اربعین عمل می‌شوند و آن، 40 وادی عشق است و همانطور که ابا عبدالله الحسین(ع) برای 4 رکن با دشمنان خدا جنگید و انقلاب خود را بنیان گذاری کرد.

-درواقع سیزده یعنی سی،زده شد.عدد ابجد سیزده=85 و40=5×8!(13=م=40)

-در 13 ماه رجب المرجب مولای متقیان امیرمؤمنان در خانه خدا بدنیا می‌آیند مادرش از دیوار شکافته شده خانه خدا وارد می‌شود و در15 رجب حضرت از درون خانه کعبه و از همان شکاف درحالیکه وجود مقدسشان در آغوش مادر بزرگوارشان است از خانه کعبه بیرون می‌آیند[8].

-در هر ماه قمری از 13 تا 15 ماه، لیلة البیض است.

-در 13 ماه یعنی شب چهاردهم قرص ماه کامل می‌شود و آسمان به روشنی کامل می‌رسد.

-به روایتی خانم فاطمه زهرا(س) در 13 ماه جمادی‌الاول به شهادت می‌رسد.

-در وجود مقدس معصومین(ص)؛ یک معصوم خانم و 13 معصوم آقا هستند یعنی 14=13+1 که عدد1= حرفِ(آ) و عدد 13 = جایگاه عددی حرفِ (م) است و این دو حرف در کنار هم خوانده می‌شود اُم (ام=13+1) و 14=13+1 که در جایگاه مقامی خانم، اُم الائمه(ص)، اُم ابیها و اُم المؤمنین هستند. و 14، برابرعدد کلمه حجاب و جایگاه عددی حرفِ (ن) است حرفی که پروردگار عالم در سوره مبارکه قلم به آن قسم می‌خورد[9]. عدد ابجد حرف ن= 50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت می‌باشد. عدد ابجد کلمه بهشت =707 است و جمع ارقامش 14می‌شود (14=7+0+7) .

امیدوارم به این نوشته‌ها خوب دقت شود، معانی از وجود عزیز و گرامی بانوی دو عالم است! پس جمع ارقام 13(=م) می‌شود 4 که برابر حرفِ (د) است. ائمه معصومین (ص) دلائل خلقت و خود، دلیل حق هستند و خانم سِرّ این دلیل.  پس اربعین وقتی معنی خود را نشان می‌دهد که پایگاه و جایگاه آن در مرتبه ربیع بودنش و بارور شدنش و بهاری و شکوفا شدنش است. زیرا حرف دال از حروف جهریه است. پس اربعین عمل، آثارش جهریه است و در آخر همان قلب شدن در میم است. 

-عدد 13 برابر است با عدد ابجد کلمه احد؛ اسم مبارک پروردگار عالم. این اسم مبارک از اسماء اعظم پروردگار عالم و به قول معصومین(ص)، مکنون است و مخزون و تمام اسماء الهی به نحوی از این گنجینه جلوه دارند و در عرصه ظهور اسماء و خلقت ممکنات اسم مبارکِ واحد جلوه می‌کند که عدد ابجد کلمه واحد=19 می‌باشد. 19، سِرّ مکنون قرآن است  از جمله: بسم الله الرحمن الرحیم شامل 19 حرف است و جمع حروف اسم مبارک پنج تن(ص)، 19 حرف است.

کلّ قرآن به کلام گهربار پیامبر(ص) در بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد است. تمام حیوانات حلال گوشت به قول پروردگار سبحان در هنگام ذبح باید با بسم الله کشته شوند تا به مسلمانان حلال شوند[10]. پس در واقع باید پشت 19 حروف بسم الله قرار بگیرند تا از میته بودن به حیات انسانی نائل شوند. دیگر اینکه این مرحله سیر به اعلا رفتن حیوان است در حیات دنیایی انسان‌ها. امیدوارم متوجه منظور شده باشید.

_خانه خدا روی محلّی ساخته شده است که ذیقعد تولد خشکی روی آب است و آن روی حرف (و) می‌باشد چون پروردگار عالم فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون؛ حرف (و)، حرف وصل است و عالم ماقبل را به عالم مابعد وصل می‌کند. واو وقتی است که خشکی کشیده شده یعنی دحو الارض شده است(واو=13) پس کره زمین، عدد 13 را حامل شد که همان 4=3+1 یعنی گنج ذات احدیت 10=4+3+2+1 یعنی 4 روی 10 و حقیقت ولایت، اسرار لایتناهی پروردگار عالم بر عالم اسفل السافلین جلوه کرد.

همان‌طورکه بیان شد، خداوند اَحد جلّ‌جلاله دوست داشت خود را بشناساند(انّی کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف). عدد ابجد اسم مبارک احد=13 است پس ارض (زمین)، آینه‌ی تمام نمای توحید و قبله‌ی عالمیان گردید. و اگر بخواهیم به توحید ناب و صدق عمل برای خداوند احد(=13) نایل شویم باید مراتب بندگی را از 1 تا 13 جمع کنیم که 91 می‌شود (91=13+ ... +1) و برابر با عدد ابجد کلمه "کمال" و "کامل" است. چنانچه در حج ّ واجب، 13 عمل است که  حاجی را در خانه توحید به صاحب خانه‌ی احدجلّ‌جلاله برساند تا به طهارت و قلب به میم و رسیدن به جایگاه کمال قرب الی الله نائل شود(13=م=40). پس حاجی باید جمع اعمال 1 تا 13 را به خوبی و قبولی تمام کند تا به گنج توحید و موحد شدن واقعی برسد. جالب است که دوره رسالت پیامبر(ص) هم در مکه، 13 سال است.

*بلوغ نُه یعنی نَه که به عربی (لا) می‌شود و مجرای توحید(همان لااله الا الله) و حقیقت گنج عشر است. جایگاه عددی کلمه (لا)=13 است که برابر با جایگاه عددی حرفِ (م) به عدد ابجد 40؛ حقیقت طهارت است. پس عالم در کلمه سبحان غرق است و هر کس باید به بلوغ عبادی و بندگی 9 یا نَه، به طهارت و تنزیه عمل برسد تا بتواند در زمره عبّاد و زهّاد خالق یکتا باشد. جمع ارقام 13، برابر4 می‌شود و عدد 4، تمام گنج 4 روی 10 و گنج عشر مجرای توحید است.

*عدد ابجد شهید =319 که اگر ارقامش را جمع کنیم 13 می‌شود (13=9+1+3) و عدد 13 برابر با جایگاه عددی حرف) است که عدد ابجد (م)=40 می‌باشد. یعنی شهید به یک طرفة العین از عالم سفل به عالم اسرار طهارت(40) و از آنجا به قرب الهی انتقال داده شد. البته جایگاه عددی خودِ کلمه شهید هم برابر با 40 است! {پس به طهارت رسید و قابل حضور در عالم قرب شد}.

*عدد ابجد کلمه نور 256 است که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=6+5+2) و 13 جایگاه عددی حرف م است که عدد ابجد حرف م برابر 40 است. پس هرکس به نور رسید یعنی به طهارت رسیده و هدف خلقت خودش را دریافت می‌کند .

*امام حسین(ع) فرمود: خداوند خلق نکرد بندگانش را مگر برای معرفت . و خود،  نقطه مرکزی معرفت توحید شد. اوست که شب عرفه و روز عرفه را به همه عالمیان معرفی فرمود و راه مقصد و هدف الهی را از عالم سفل در مرکزیت خانه خدا و در ایام حج  واجب که نقطه‌ی عطف وصل همه موحّدان و مؤمنان به قرب الهی است، نشان داد و راه رسیدن به مقصد رضای پروردگار عالم را به عاشورای عمل و کربلای زندگی هر انسان آزادی راهنمایی فرمود.(دقت کنید که عرفه، روز نهم ماه ذی الحجه است) . خداوند کریم در دنیا انسان‌ها را در طی تکالیف، مکلّف به آمدن حج فرمود و در این وادی در ایام حج، 13 عمل را به حاجی واجب فرمود.

در روز نهم (بلوغ اعداد و در جایگاه عددی نُه= 19 و حقیقت سرّ کلمه‌ی مبارک واحد=19) روزی که حاجی باید به تعالی طواف و عرفان عرفات در روزعرفه، واقف به معرفت کامل ربّ العالمین شود و با شناخت کامل، شیطان را رجم کند و ظلمات وجود خود را کاملاً بشناسد و در این وادی به حقیقت اتممناها بعشر روز عید قربان برسد، بنابراین 12 عمل تا ظهر روز عرفه تمام می‌شود، از ظهر روز عرفه عمل 13 که عرفان رسیدن به حقیقت عرفه است شروع می‌شود. اگر کسی همه‌ی اعمالش تا اینجا کاملا درست باشد ولی عمل 13 را نداشته باشد، حجّش قبول نمی‌شود.

یعنی به 13 که جایگاه حرف (م) است و به بیان دیگر به 40 (عدد ابجد م=40) که اربعین و تطهیر باطنی و زیارت نور مبارک چهاردهمین معصوم(ص)؛ او که صاحب و حامل تمام گنجینه و خزانه‌ی توحید است می‌رسد.

پس محلّ قبولی گرفتن از باطن عدد ده، رسیدن به بلوغ 9 است. مثل جنینی که تا 9 ماهش تمام نشود وارد عالم تولدِ (ده) نمی‌شود. عید قربان یعنی رسیدن به جان احیا شدن و تولد واقعی انسانیت! اینجا محلّ تعالی از عالم ظلمات به نور است، ظاهراً حاجی احرام سفید[11] را درمی‌آورد و واقعیت لباس سیاه حیوانیت را از درون خود بیرون می‌آورد و این سفیدی لباس احرام را از ظاهر به باطن همیشه به تن می‌کند و حریم دار کعبه‌ی دل می‌شود که هرگز ظلمات در آن نفوذ نکند، یعنی به عدد 40، خالص می‌شود! کیمیاگر عالم؛ صاحب الزمان(عج)، مس وجود حاجی را طلا می‌کند (عدد ابجد طلا=40) و او را به رنگ ظاهرا زرد، منوّر به نور هدایت می‌فرماید و او را به عالم باطن متولد می‌نماید ، به او دید بصیرت، گوش شنوایی حق و قلب دائما زنده عنایت می‌کند.اللهم الرزقنا

پس عرفه خیلی مهم است، جالب است بدانید عدد ابجد کلمه عرفه=355 می‌شود که جمع ارقامش 13 می‌شود (13=م=40) و عدد 300، افشاکننده‌ی عدد 55 است (عدد ابجد نُه=55). پس عرفه حقیقت درس نُه را به بلوغ حروفی و روزِ نهم به عدد 9 و جان واقعیت‌ها، رسیدن به وحدانیت گنج احدیت را می‌رساند.

درواقع عرفه، افشاکننده‌ی راه نورانی رسیدن به بلوغ انسانیت 9 و کمال هدف پروردگارعالم یعنی زنده شدن واقعی و رسیدن به قرب عند ربهم یرزقون است.

جایگاه عددی کلمه عرفه=58 می‌شود که 13= 8+5 و 13=جایگاه عددی حرف (م) به عدد ابجد 40 است. پس عرفه، انسان را در شناخت حقیقی به گنج طهارت انسانی و کمال قرب الهی و شیعه و محب واقعی معصومین(ص) شدن می‌رساند و این راه برای همه لازم الاجراست و باید به آن معرفت پیدا کنند وگرنه همه بازنده‌ عمر پر برکت خویش می‌شوند و دگر هیهات!!! 

*سال شمسی با شروعش(سیزده روز اول) به عدد 13 =جایگاه عددی حرف (م) که عدد ابجدش برابر40 است با طهارت و تسبیح و تقدیس پروردگار عالم و عبادت تمام مخلوقات، احیاء عالم را ظهور می‌دهد، چنانچه آسمان نزولات خود را به صورت باران بهاری که یک قول به معنی نیسان است یعنی از نیستی به هستی آورنده و بیدار کننده‌ی خواب‌ها و به یاد آورنده‌ی فراموشی‌هاست و با خود عید را می‌آورد و در حقیقت نو، زده می‌شود و نوروز از راه می‌رسد و از جان نوزده حرف بسم الله الرحمن الرحیم می‌گذرد و با خود حیات طیب همه‌ی موجودات را می‌آورد؛ همه‌ی درختان سبز می‌شوند و گل می‌دهند و میوه‌های خود را به شاخه‌ها ظهورمی‌دهند و حیوانات از خواب زمستانی بیدار می‌شوند و آسمان با غرّش و رعد و برق، جان‌ها را احیا می‌کند. درواقع حقیقت نوزده به عدد اسم مبارک واحدیت، از جان مخزن مکنون و مخزون نام مقدس احدجلّ‌جلاله به عدد ابجد13، تمام زیبایی‌های عالم را در آفرینش خالق هستی نمایان می‌کند و باب معرفت و شناخت آن خالق بی‌همتاست و برای چشم‌های بینا و گوش‌های شنوا، قیامت را تداعی می‌کند و یاد معاد را که تمام برگشت‌های مرگ به حیات است زنده می‌فرماید (باطن عید).

عدد ابجد و جایگاه عددی کلمه اربعین

عدد ابجد کلمه اربعین= 333 است که خود، نمودار سه وجه حقیقت انسانی است و به عبارتی خوانده می‌شود به 33+300 که 300 برابر است با عدد ابجد حرفِ ش که صفتش تفشّی است پس درواقع عدد اربعین، افشاکننده 33 می‌باشد که 33 برابر است با جایگاه عددی نام زیبای زهرا(س) و جایگاه عددی کلمه آب (به صورت بسیط یعنی الف+با) و همچنین افشا کننده سنّ جوانان بهشت و کمال رشد انسان به عدد 9 است( 9=3+3+3) .

نکته: خلقت آسمان‌ها و زمین در 6 روز است[12] و عدد 6 از جمع سه عدد ظهور دارد1+2+3=6 و پایه‌ی تمام اعداد ، 3 عدد است که اگر درس‌های قبل را مطالعه فرمایید متوجه می‌شوید که همان الف وجود است. عدد ابجد الف=111 یعنی سه تا یک :

یکِ اول؛ پیامبر(ص) که ایشان حقیقتِ الف وجود است و مقام ظرف گیرنده گنج الهی را دارد.

یکِ دوم؛ فاطمه زهرا(س) ؛ بضاعت این الِف وجود است که به الف یعنی 1000 خوانده می‌شود.

یکِ سوم؛ امیرالمؤمنین علی(ع) است که به صورت همزه، ناطق ِالف شد و تمام حروف را نقطه و صداگذاری فرمود، و او نطق الله است. {درحالیکه همه معصومین(ص)، الف هستند و نورٌواحد و الفِ وجودند اما هر یک به صورت ظاهر و باطن آشکار می‌شوند} .

پس هر کدام الف، الف، الف می‌شوند و در ابجد، عدد کاملند که می‌شود 111 که در واقع کلّ اعداد و کلّ حروف را دربردارد یعنی هر کدام 3 می‌شود {9=3(الف=111)+3(الف=111)+3(الف=111)} که با جمع 3 تا 3، عدد 9 ظاهر می‌شود؛ پس کلّ حروف و اعداد، ظهور پیدا می‌کند. درضمن اینکه اگر 3 تا 3 را کنار هم بنویسیم، 333 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه اربعین است که حقیقت طهارت به وجود این عزیزان جاری و ساری است[13].

دیگر اینکه درباره وجودهای مبارکشان آیه تطهیر نازل شده است[14]: "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا". اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

*اما عدد ابجد کلمه اربعین=333 که جمع ارقامش 9 می‌شود(9=3+3+3) و اگر در هم ضرب شود 27 می‌شود (27=3×3×3) و برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است که پیامبر(ص)؛ عبدالله خالص است و روز 27 رجب، مبعث وجود نورانیش در سنّ 40 سالگی است. درحقیقت جان اربعین، عالم را تطهیر و در ولایت مطهرین یعنی چهارده نور مقدس است و ثبوت نورانی ظهور حق در دنیا بوجود ولی الله الاعظم چهاردهمین معصوم(ص) اظهار می‌شود و عالم دنیا از تمام گناه‌ها، رجس‌ها و پلیدی‌ها، پاک و تطهیر می‌شود.

*جایگاه عددی کلمه اربعین می‌شود 63 که برابراست با کلمه احمدی(با استمداد از ایشان به احدیت ذات اقدس حق وصل شویم). و همچنین دوران زندگی پربرکت پیامبراکرم(ص) و امیر المؤمنین علی(ع)؛ (رسالت و ولایت)، 63 سال می‌باشد. درحقیقت این بزرگواران در جایگاه حقیقی خود در دنیا یعنی جایگاه عددی کلمه اربعین(=63)، دنیا را به کمال تمام کردند؛ معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند و در بندگی خداوند متعال به قربانگاه رفتند و آنچه داشتند در طواف رضای خداوند، قربان کردند؛  در کمال بلوغ 9 متولد شدند، زندگی کردند و به شهادت رسیدند و به بلوغ 9 محشور می‌شوند.

خانم زهرا(س) که مغرب عالم است در جایگاه عددی کلمه مغرب که 63 می‌شود وجود مبارکش، ظرف افول انوار رسالت و ولایت است! اما 63 یعنی تمام عمر دنیا و آخرت را طی مسیر می‌کند زیرا (18=3×6) منازل ظاهری و باطنی است و در آخر 9=3+6 همان رسیدن به عدد 9 یعنی کمال انسانی است که به حروف نُه نوشته می‌شود و شاید ظاهراً معنا شود نَه  یعنی لا ؛ مجرای توحید و این حقیقت، جان اربعین است. پس روح اربعین، افشاء کننده همه قلب‌ها (چه در دنیا و چه در آخرت) است.

*جالب است که هر حاجی در اعمال حج، 7 دور به گرد خانه خدا طواف می‌کند و عددِ زوایای یک دایره‌ی کامل 360 درجه است که در جمع ارقامش به 9 می‌رسیم (9=0+6+3). پس، از چرخش همه‌ی عوالم، 9 حاصل می‌شود و در نهایت طواف گرد رضای خدا، انسان را به بلوغ 9 می‌رساند چراکه (360×7=2520) و 0+2+5+2=9 که در واقع نشان دهنده بلوغ 9 می‌باشد پس می‌توان گفت 7 تا 9 تا که 63 می‌شود پس حاجی واقعی با طوافش به عدد 63، جایگاه حقیقی طهارت یعنی اربعین عمر خود می‌رسد و آنگاه که به قربانگاه می‌رود در اصل، خودِ حیوانیت خود را ذبح می‌کند تا ادامه‌ی زندگیش با صورت و سیرت انسانی بماند(انشاءالله).  

نکته: برای رسیدن به قرب الهی باید قربانی داد چون اینجا مقام قربانی است. مگرنه اینکه برای ورود در قرآن باید از 19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم گذشت و ورود درحرم مطهر معصوم(ص) مخصوصا در حرم الله؛ نزد خانه کعبه، باید آماده قربانی باشیم و تمام نفوس حیوانی را قربانی نفس انسانی یعنی نیّت قربتاً الی الله کنیم. آنجا هم باید از 19 حرف اسامی پنج تن(ص) گذشت تا به قربِ آن برسیم.

عدابجد کلمه قربانی=363 که 12= 3+6+3 و 2+1=3=آب است. 300، همان افشاکننده و 63، برابر با سنّ مبارک پیامبر(ص) و امام علی(ع)، و جایگاه عددی کلمه اربعین است یعنی جایگاه باطن سبز شدن بهارشدن و به طهارت واقعی رسیدن است(عدد ابجد اربعین=333 که3+3+3=9 می‌شود) پس امام حسین(ع) و همه چهارده معصوم(ص) که خود معصومند و ائمه طاهرین(ص) هستند، در واقع اولین قربانیان خداوند متعال هستند که خود، راه گشای قرب اویند، پس این عزیزان خود، دائما در قرب او هستند و همه‌ی عاشقان را هم به قرب او می‌برند. سخت‌ترین مسیر قربانگاه‌ برای این عزیزان است!

-عدد 63 برابر جایگاه عددی (یا غنی) می‌باشد که خداوند متعال این بزرگواران را مظهر اسم مبارک خود یعنی (غنی) تجلی داده و مجرای غنی خود قرار داد و در جایگاه غنی به عالم باطن و عالم قرب رهسپارشان فرمود.

خوب دقت کنید که خداوند کریم وجودهایی را که مطهر خلق کرد و مطهر قرارشان داد و مطهر به نزد خود بازگرداند، جایگاهشان تطهیر است {این یکی از دلائلی است که قبور معصومین(ص) متبرک می‌باشد حتی امام زادگان(ع). و مرقدشان جایگاه نماز و دعا و نیایش به درگاه خداست زیرا آنها در جانِ نماز، مجرای ثبوت عبودیت هستند}.

-یکی ازالقاب امیرالمؤمنین علی(ع)، فاروق است. جایگاه عددی کلمه فاروق= 63. وجودهای مقدس، جدا کننده‌ی حق از باطل هستند. فاروق، فاعلِ فرق می‌باشد یعنی قسیم الناروالجنه، پس هم ظاهروهم باطن درجایگاه حقیقی تقسیم حق از باطل هستند چنانچه کنیه مبارک پیامبر(ص)؛ ابوالقاسم(پدرِهمه‌ی قسمت کنندگان) است.  

اربعین دروجود مقدس امام حسین(ع)

آری وجود مقدس آقا امام حسین(ع) در این عالم ظلمانی، احیاگر هدایت همه‌ی قلب‌های آماده و با لیاقتی شد که منتظر و تشنه آب حیات واقعی هستند و آن حیات طیبه است که بر موت غلبه می‌کند و مرتبه زنده دائم را حیات طیبه طلب می‌کند. آقا در قتلگاه با کشته شدن خود و ریختن خونش، لباس حیات طیب بر قامت خویش و تمام شیعیانش پوشانید. او که خود طاهر و مطهر است و تطهیر کامل بوده و خواهد بود اما پیروانش را از حیوانیت به انسانیت رسانید.

به قول راوی بدن مطهرامام حسین(ع) در قتلگاه شهادتش 4000 زخم برداشته بود یعنی به اندازه 40تا100تا (4000=100×40) که فقط خدای مهربان خون‌بهای حسین(ع) را می‌داند و ارزش خونش را با مدال ثار الهی ظهور داد اما علما می‌فرمایند: مسائل نماز در احکام واجبه، 4000 مسئله است و آقا فرمود: اولین ستون و رکنی که برایش جنگیدم و خون خود و فرزندان و یارانم برایش ریخته شد، ستون نماز است. «قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر»

کشته شدن در راه خدا به تبعیت از امام خویش {ابا عبدالله(ع)} نه غسل می‌خواهد و نه کفن؛ (شهید)بدن و خون و لباسش همه تطهیر می‌شود و لباس تنش، کفنش می‌شود. اینها همان قلب به میم شدن است، زیرا تمام جوهر وجود خود را که نون ساکن است در قربانگاه پشت بسم الله الرحمن الرحیم یعنی 19 حرف که جانش امام شهدا است، پشت باء بسم الله {امام معصوم (ص)} اذن دخول می‌گیرد و عدد 10 (عشر) امتحان عاشورای خود را به قبولی در دنیا می‌گیرد و با عددِ 40=م به دیار باقی می‌شتابد تا با صورت و سیرت و عمل انسانی به پیشگاه رب خود نائل گردد. آنگاه است که پروردگار عالم می‌فرماید[15]:

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»

*قلب شدن یعنی دگرگونی کامل، از حالی به حال دیگر مثل اینکه  جماد(خاک) به نبات (گیاه) تبدیل می‌شود و نبات به حیوان (نبات توسط حیوان خورده می‌شود) و حیوان به انسان دگرگون می‌شود(حیوان توسط انسان خورده می‌شود و در جانِ او قرار می‌گیرد). و در مقام ایشان به تمام دنیائی‌ها می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[16].» نپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. (در این جا مرگ به حیات طیب دائم ، دگرگون می‌شود)

پس لازمه‌ی حقیقت چهل یا اربعین، قتلگاه اباعبدالله الحسین(ع) بود یا شاید سِرّ شهادت آن بود که باید اربعین ظاهر می‌شد(قلب به میم). خانم زینب کبری(س) بردارنده و به منزل رساننده این رسالت سنگین هستند زیرا ایشان زینت پدری هستند که باب 13 (=جایگاه میم قلب شده) را در ماه رجب از دیوار قلب زمین؛ خانه کعبه افشا کرد. پس با لب گذاشتن بر رگ‌های گلوی امام حسین(ع) در عصرعاشورا پیام حق را که از خون ثارالهی اوست به اربعین گرفت و رسانید. او که در کنار خورشید ولایت امام چهارم؛ علی بن الحسین(ع) در حرکت است و عددِ(4) خود، دلیل راه است! اما زینب(س)، حرف (میم) را که قلب عالم وجود است در قتلگاه به رسالت گرفت تا بعد از گذارندن 40 منزل یا وادی یا شهر دوباره به قتلگاه (م) برساند یعنی طیّ طریق زینب (س)، به کمال رساندن حرفِ (م) بود از کربلا تا کربلا و حرف (ی=10) پیام عاشورائیان بود. خیلی جالب است عدد ابجد حرف میم=90 است که برابر با عدد ابجد حرفِ (ص) است. عدد 90 را عدد طایر یعنی پرنده می‌گویند. پس عدد 90، زمانی شامل حال بنده می‌شود که بدنش قفس باشد و جانش مرغ باغ ملکوت!

مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک    چند روزی  قفسی ساخته‌اند از بدنم

حرفِ (ص=90) نام چشمه‌ای است در عالم عرش. خداوند باریتعالی در عالم معراج به پیامبر بزرگوار(ص) فرمود: «از آب این چشمه وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان.» صورت دنیایی عرش پروردگار عالم، کربلا شد و قتلگاه او، چشمه صاد! آقا در لحظات آخر عمر خود با خون مبارکش وضو گرفت و 2 رکعت نماز عصر خود را با تمام آداب عشق به مولا ادا فرمود و در سجده گاه عشق و معرفت و بندگی و رضای خالصانه سَر بندگی به سجده(=72) فرو آورد و هرگز سر خود را بلند نکرد تا سر را از بدن جدا کردند و آن سَر در تمام چهل روز، چهل منزل و چهل وادی بر روی نیزه(=72) در جلوی تمام کاروان قرار داشت و اربعین را در نقطه شدنِ سَرش در عالم هستی، دائمی کرد و زینب(س) قافله سالار این کاروان بود.

امام حسین(ع) 28 ماه رجب از مدینه (منزل خویش) خارج شد و بعد از طی 40 منزل، در اول ماه ذیحجه در نزد خانه خدا رسید. روز نهم یا شب دهم ذیحجه از مکه حرکت کرد تا در دوم ماه محرم به کربلا رسید اما به روزعاشوار یعنی یک چهل دیگر از شروع اول ذیحجه تا 10 محرم، به قربانگاه و به وصل یا حج واقعی رسید و از عصر عاشوار سَر مبارک ایشان همراه کاروان با قافله سالاری زینب(س) تا روز اربعین بود یعنی از چهل وادی گذشت و دوباره به کربلا رسید.

با توصیفی که از حقیقت اربعین شد، باید متذکر شوم هر کدام از اربعین‌ها، نتیجه قلب شدن و حیاتی شدن را گویا می‌کند و تا آخرین آن، که به چشمه پُرفیض صاد وجود و آب زندگی حیات طیب به دست ساقی لب تشنگان رسید و فوران کرد.

امروز هم در کنار تربت پاک آقا ابوالفضل عباس(ع) آب می‌جوشد و هر کس تبرکی از آن برمی‌دارد تا تشنگان حقیقی این دنیا و آن دنیا، حیات گرفته و سیراب شوند. و اوست که با جریان حقیقت این چشمه بین‌الحرمین دل‌های عاشقان را به محبوبشان باز می‌کند، وصل قلبی می‌فرماید و در جان حیات بخش آب جوشان چشمه صاد زمزم، حرکت را جریان می‌دهد. عاشق واقعی می‌داند که هرگز نباید از سقای عطاشی کربلا جدا شود زیرا بین الحرمین چشم سر و چشم دل، گوش سر و گوش دل، زبان حکمت دل و زبان سَر باید به تبرک شفاعت او باز بماند و لایروبی شود!

درحقیقت همانطور که گفته شد عدد ابجد حرف (م) برابر با 40 است و امام حسین(ع) در روز عاشورا، 40 را تمام کرد و حقیقت مراتب رساندن درجات کمال انسانی را که قلب به میم است نشان داد و انسانیت را به درجه‌ای رسانید که خون و بدنش پاک گردید و از عین نجاست بودن میته خود به عین طهارت رسید و مراتب تدفین برای او تغییر کرد یعنی حتی غسل و کفن از انسان برداشته شد و به تعبیر احادیث اولیاء که فرمودند این وجود کشته شده، نمرده بلکه شهید شده است! در اصل ظاهر بدن که حجاب اوست به کنار می‌رود. حتی روایت است که شهید(واقعی) در قبر سوال و جواب ندارد. هنگامی که روح از بدنش جدا می‌شود به جایگاه اعلاعلیین می‌رود و تمام سختی‌ها و دشواری‌ها را در عالم برزخ یکباره طی می‌کند و به منزل مقصود یعنی وصل می‌رسد[17].

پس قتلگاه، صفر وجود است که انسان در روز اول نطفگی و تولد در صفر وجودش زندگی را آغاز کرده بود که دوباره به آن می‌رسد اما کار هرکس نیست که در برگشت، دوباره پاک و بدون گناه برگردد. این راه مستلزم حرکت اربعینی است، سِرّ خلقت پروردگارعالم و سِرّ به حیات طیب رسیدن انسان‌های برگزیده است.

اربعین در تولد حضرت فاطمه زهرا(س)

در احادیث معتبر در کتاب‌های شیعه و سنی نقل شده قبل از تولد خانم فاطمه زهرا(س)، به پیغمبر بزرگوار(ص) امر شد که از منزل خویش به منزل ام هانی برود و در آنجا 40 روز، روزه و 40 شب به عبادت برخیزد و در روز چهلم ندا آمد، که از غذای دنیایی افطار نفرماید، از بهشت برای ایشان طعام آمد و فرموده شد که طعام خویش را به هیچ کس ندهد و مخصوص خود ایشان است و از آن طعام که به قولی سیب بوده است { عدد ابجد کلمه سیب=72 که برابر با عدد  ابجد کلمه سجده است و در حروف برابر حروف عدد نوزده می‍باشد که کوثر وجود، خود حقیقت کلّ نوزده حروف بسم الله الرحمن الرحیم است و عدد 19 برابر جایگاه عددی حروف نُه که بلوغ خلقت انسان در تولدش به دنیا است، به وجود حضرت زهرا(س) که امّ همه‌ی انسانهاست ظاهر می‌شود} و به قولی دیگر خرما، و می‌فرمایند که چون حضرت سیب را باز کرد، نور زهرا(س) ظاهر شد. ایشان تنها فرزند دردانه عالم است که ولد خلف حبیب الله الاعظم (ص) است وعطیه پروردگارعالم می‌باشد که سوره مبارکه کوثر در مقامش نازل گردید. لازم است بگویم عدد ابجد کلمه ولد= 40 است که خود قلب به میم شدن حقیقت زندگی پدر و مادر در وجود فرزند یا ولد ظاهر می‌شود.

جان و حقیقت 17 (هفده) ؛ به حروف در تولد زهرا(س)

 عدد ابجد کلمه هفده=94 که برابر با عدد ابجد  نام مبارک عطیه (س) است، خداوند متعال عظمت رحمت و محبت خود را به پیامبر(ص) در بالاترین و با عظمت‌ترین و با اکرام‌ترین هدیه‌اش به وجود آقا یعنی به عالم هستی، عطیه عنایت فرمود و سوره مبارکه کوثر را در شأنش نازل فرمود: انّا اعطیناک الکوثر[18]. پس ربیع واقعی به تمام وجه به وجود مبارکش در دنیا و در آخرت تمام زیبایی‌هایش را افشاکرد چون کوثر، حقیقت آب است و تا آب نباشد آبادانی نیست!

 در حدیث آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[19]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم. از این حدیث زیبا به تمام مفاهیم اربعین می‌رسیم.

وجود مبارک پیامبر(ص) هم در 17 (عددی) در ماه ربیع الاول متولد می‌شوند. اینجا لازم به تذکر است که عدد، روحِ حروف است پس در عالم زمینی وجود مبارک پیامبر(ص) بعد از 17 نسل از اصلاب شامخه و ارحام مطهره که باطن جسمیت حروفی می‌باشد، تمام مقاماتِ ربیع به وجود مبارکش که خود عدد 1 (باطنِ الِف) و 13 نور مقدس معصوم(ص) در بطنش است، آشکارمی‌شود و دنیا را مزین به ارواح طیبه تربیع می‌نماید (14=13+1؛ به عبارتی 4روی 10 یعنی همان 40) . و بعد از 44 سال از عمر مبارکش (که 4 سال از بعثتشان می‌گذشت) به حقیقت اربعینِ هفده (به حروف) به وجود خانم حضرت زهرا(س)؛ عطیه‌ی عالم (بالاترین اعطای حق) نائل شدند! و هر کدام از فرزندانش اربعینی هستند که امام انسان‌ها قرار گرفتند و منقلب کننده حیات حیوانی به حیات انسانی شدند(الی یوم القیامه).

و ما با گرفتن مولودی هر یک از این عزیزان، به چشمه جوشان حیات طیب آنها وصل می‌شویم، چون عدد ابجد کلمه مولودی =96 و برابر است با اسم مبارک الله با لام مشدد که آن توحیدی بودن محض ایشان و خلوص و معصومیت آن عزیزان است.

 

 

[1] )گلشن راز

[2] ) آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[3] )آیه 143 سوره مبارکه اعراف

[4] ) در کتاب گنج الف کاملا توضیح داده شده است.

[5] ) آیه 79 سوره مبارکه واقعه

[6] ) آیه 12 سوره مبارکه یس

[7] ) آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[8] ) به روایات متعدد علمای شیعه و سنی

[9] )آیه 1 سوره مبارکه قلم: ن والقلم ومایسطرون

[10] )آیات 118 تا 121 سوره مبارکه انعام

[11] )از امام صادق(ع) روایت است که یکی از اصحاب عازم حج بود از حضرت پرسید: می‌توانم احرام سیاه بپوشم؟ حضرت فرمودند: احرام سیاه حرام نیست ولی سعی کنید لباس احرام و کفن، سیاه نباشد.

[12] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[13] ) رجوع شود به کتاب عرفان آب ، آنجا توضیح کامل داده شد که باطنِ 37=3÷111 و 333=3×111 چیست

[14] ) آیه 33 سوره مبارکه احزاب

[15] )آیات 27 تا 30 سوره مبارکه فجر

[16] )  آیه 169 سوره مبارکه آل عمران

[17] ) و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

[18] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر

[19] )جنةالعاصمه ص148- الاسرار الفاطمیه شیخ محمد فاضل مسعودی- مستدرک سفینة البحار3|334 عن مجمع النورین:14عن العوالم:44

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۷
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.  (زیارت جامعه کبیره)

حروف والی

پس نون ساکن، رحمتی است از رحمت‌های پروردگار عالم. دیگر از زیبایی‌های قرآن درحروف اینست که در قواعد زبان عرب ، حروف با حرکت خوانده می‌شوند و اگر حرکت نداشتند مشکل خوانده می‌شدند یا خوانده نمی‌شدند. آیا از خود پرسیده‌اید که چرا در خیلی از جاهای قرآن 4 حرف "و ا ل ی"  نوشته شده ولی خوانده نشده است؟ و یا همان نون ساکن در بعضی جاها نوشته شده یا به صورت کامل نون ساکن یا تنوین ولی خوانده می‌شود؟ این را باید بدانید پروردگار کریم و عالمُ العلومِ ما، خود فرموده "افلا یتدبرون" .

سه حرف در عربی است که در خیلی از حروف قرآن مجید آمده که صورت خود را با حرکت ، تغییر داده و اصلا به شکل دیگری نوشته شده است و آن را اعلال می‌گویند و آن سه حرف (الف) و (واو) و (یاء) است که این حروف را حروف عله می‌گویند. چگونه باید قرآن را بخوانیم، بفهمیم وعمل کنیم. پروردگارا توفیقش را به ما بده که در قیامت قرآن از ما شکایت نکند.

حروف الفباء را دو قسمت کرده‌اند شمسی و قمری، نورانی و ظلمانی. حروف نورانی همان حروف مقطعه قرآن است و حروف ظلمانی بقیه حروف که در مقطعات نیامده است. هرگاه الف و لام پشت حروف شمسی بیاید الف و لام خوانده نمی‌شود و حروف شمسی بعد آن مشدد می‌شود. مثل الشّمس . چرا؟!

اگر "ال" پشت حروف قمری بیاید ، فقط الف خوانده نمی‌شود ولام خوانده می‌شود مثل والقمر "الف و لام" در 14 معنی در قرآن به گفته مفسران آمده است پس یکی از جاهایی که حروف والی خوانده نشده دو حرف "الف و لام" است عدد (ال) 31 است که نگه دارنده میزان و باز شدن چشمه‌های معنی و جلوه زیبایی‌های درون حرف است. مثلا در کلمه والشّمس خوب توجه کنید! الف ولام چگونه عَلَم شده و چشم ما را به باطن شمس متوجه می‌کند که الشمس واقعی چیست و کیست؟ آن خالق یکتاست. "الله نورالسموات و الارض...[1]"  نورِ شمس را جلوه‌ای از جلوه‌های نور خود قرار داد که سکون در تشدید الشمس است که بتوانیم حرکت و تشعشعات و آثار نور و حیات نور را ببینیم و بگیریم و خود را به سکون شینِ شمس چنان برسانیم که دیگر هرگز غروب نداشته باشد. و در میم شمس صورت نورانیت خود را تجلی کنیم! درحدیث می‌فرماید: " در قیامت صورت مؤمن 70 هزار بار از خورشید دنیا درخشنده‌تراست و نورش دائمی و تمام نشدنی است." واین نور به شرطی بدست می‌آید که خود را چنان در میزان (سینِ والشمس) نگه داریم که به حول و قوه خدای قادر متعال تمامی ظلمات ظاهر و باطن خود را پاک و به نور تبدیل کنیم. یا او به فضل و کرمش به ما بدهد که آن زمان اسم مبارک مؤمن ، خلعت وجودش می‌شود چون مؤمن یعنی نور. نوری که ایمنی دهنده است و رذایل و کدورت‌ها را پاک می‌کند.

پس معنی (ال) خیلی وسیع و زیباست ! الف و لام سبب و مسبب جلوه و مرآت حق هستند تا هر چشمی به هر اندازه بینایی خوب داشته باشد زیبایی‌ها را ببیند و کسب ‌کند و "الف و لام" واقعا از ولیِّ عزیز است "الله ولی الذین امنوا...[2]" که ظاهرا دیده نمی‌شود و در همه جا جلوه دهنده مکنونات خود است. شاید خریدار بفهمد و بخرد. و (واو) و (یاء) هم عنایت مهلت کوتاه عمر است که اگر از دست رفت ، دیگر دستمان از دنیا کوتاه و حسرت بر ما دائمی می‌شود. "یا" هم که حرف انتخاب است.1- باید با قیمت عمر خود یا دنیا را و یا آخرت را بخری 2- محل ابتلا و عاشورای عمرمان است که معلوم شود آن نون ساکن عملمان به چه کسانی یا برای رضا چه کسی منصوب و مجرور و مرفوع شده است.

پس حال در معنا فکر کنید چقدر زیباست. مثل "صراط الذین انعمت علیهم[3]" الف و لام در الذین، ذال حرف قمری است. چون سیر و سلوک بنده در دنیاست. فقط این التماس مؤمن به پروردگار خویش است. با تمسک به کلام خود پروردگار عالم زیرا ما از خود هیچ نداریم .او به ما یاد می‌دهد که با کلام نورانی خودش از خودش کمک بخواهیم شاید رستگار شویم.

"الف" در حروف والی  مرآت و آیینه حق نما در باب عظمت مولا که "انعمت علیهم" انعکاس اوست. "انعمت علیهم" کسانی که بر آنها نعمت دادی ائمه معصومین(ص) و انبیاء و صدیقین و شهداء می‌باشند. 

 اما "لام" مجرا و تجلیگاه توحیدی که از چشم آن و از گوش آن می‌توان آن کسان را دید و آرزو کرد پس کسانی با این مجرا تماس می‌گیرند که اول دل دنیا در زیر رضای خدا ادغام شود که همان مجرای توحید است که شاید در را باز کنند و بتوانیم به رضای مولا دست پیدا کنیم و مانند یاران ابا عبدالله الحسین(ع) دائم در طواف رضای خدا بمانیم. انشاءالله.

خیلی زیباست که عدد ابجد "الف + لام" به صورت بسیط 182 است . {(182=(71=لام)+(111=الف)}. این اعداد ، آدرس زودتر رسیدن را به ما می‌دهند که (182) اول باید از شروع ورود از باء (=2) که درِ رحمت رب العالمین است آغاز و در طواف رضای او به توحید محض و یکتا پرستی او نائل آئیم.

پس حروف "والی" همیشه و درهمه جا هستند. چراغ سبز روشن که ظاهراً نوشته می‌شوند ولی خوانده نمی‌شوند و فقط راه و حقایق را نشان می‌دهند. فقط (واو)،  حرف ظلمانی است در صورتیکه (و- ا- ل- ی) نورانی هستند.

جالب است پروردگارعالم گاهی واو را برای قسم فرموده است مثل" والشمس، والضحها، والقمر اذا تلها ". "واو" اگر احتمال دنیا باشد عقل و معاش آن (و) حرکت عبوری آن از حرف راء است و عدد ابجد حرف (ر)= 200 که برابر با عدد ابجد کلمه قسم= 200 است  .شاید به این معناست که نامُمکن‌ها، ممکن می‌شود و نامعلوم‌ها، معلوم و نامفهوم‌ها، مفهوم می‌شوند. ظهور غیر از آنست که ظاهراست زیرا باطن‌ها به نمایش می‌آیند. و شاید به این معنی یاد آوری شود که  (راء)، صفت دنیاست که تکریر دارد و قسم، تذکر پروردگار عالم برای عبور با تعقل است.

مهم بودن سیر خورشید و انوارش و اثرش در دنیا به صورت آمدن گذری طلوع و غروب و رساندن و افول آن و جایگزین کردن نور در ما و گیرندگی آن و سبب و مسبب شدن آن نور را به صورت مدی "الی یوم القیامة" از باب عقل معاشی دنیا و آن حرف (ر) است. پس هر کس خوب فکر کند این قسم را عمل کند. به قاسم می‌رسد. انشاءالله.

در "بسم الله الرحمن الرحیم" سه بار ( ال ) به صورت والی در اول نام مبارک باری تعالی آمده است. که والا مقام بودن اسم مبارک خداوندِ سبحان را به ما می‌رساند. و قرار گرفتن ما به عنوان عبد این اسماء در جلوه و مرآت آن قرار بگیریم به عمل، که بشویم عبدالله، عبدالرحمن و عبدالرحیم. سه منزلت بزرگ که بنده متجلی می‌شود .  

ما زبالاییم و بالا می‌رویم             ما زدریاییم و دریا می‌رویم

جان این بیت و تمام این درس به ما تذکر می‌دهد که از سرچشمه خلق شده‌ایم و از حقیقت آب، جان گرفتیم، حیات و زندگی دنیا را، اما وقتی دوباره برگشت می‌‌کنیم، باید چگونه بالا رویم، آب چگونه نازل می‌شود اما چگونه برگشت می‌کند تا باقی و ماندگار شود؟ یعنی صورت ظاهر باید عوض شود. آب به بخار تبدیل می‌شود تا بتواند بالا برود، پس خود قیاس کنید!!!

معنایی در جامعیت حقیقت آب

رنگ آب، آبی است و رنگ آسمان نیز آبی است. عدد ابجد آبی= 13 است که جایگاه عددی حرف (م) می‌باشد .حرف میم که عدد ابجدش40 است باب تطهیر است. تنها جایی که آسمان به زمین وصل می‌شود (از نظر ظاهر) در دریاست که عکس آسمان در آب می‌افتد و در نهایت به هم وصل می‌شوند. یعنی 26=13+13

26 =جایگاه عددی حرف (ض) است و برابر با جایگاه جمع عدد ولایی و معصومیت امام زمان(عج) (12+14=26) و 26 =جایگاه عددی نام مبارک احمد (ص) است که هر دو به صورت صدفی می‌شوند که بین زمین و آسمان دُرّ گرانمایه انسانیت شکفته می‌شود و در جایگاه وصل دو باطن حقیقت ولایتِ وصیَ الحسن، صاحبَ الزمان، صلوات الله علیهم اجمعین؛ تک گل همیشه بهار ولایت سبز می‌شود و گل می‌دهد و بارور می شود الی یوم القیامه و در سایه خود ، عالم را گلستان می‌کند و بهشت را در دنیا برقرارمی‌گرداند.

آخرین منزل آب ؛ دریا

از آنجائیکه در قرآن کریم داستان حضرت موسی(ع) بیشتر از داستان پیامبران دیگرنقل شده است. شاید خداوند منان می‌خواهد این معنا را که سرّ حقایق قرآن است ظاهر کند. همانطور که متذکر شدیم باطن قرآن ، کوثر است و حقیقت آب که عدد ابجد آب به صورت بسیط  114 می‌شود که برابر با تعداد سوره‌های مبارک قرآن مجید است الف +باء=111+3=114 .نکته: سوره مبارکه کوثر که متعلق به خانم فاطمه زهرا(س) است هم 3 آیه دارد(آب=3) و جالب اینکه در حروف این  3 آیه ، 18 نقطه قرار دارد .عدد ابجد کلمه حی=18 {همانطورکه تمام قرآن ، کوثر و جانِ آب شد ؛ و جعلنا مِن الماء کلّ شیء حی. عمر مبارک خانم هم (از لحاظ جسمانی) در دنیا 18 سال بود} و عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبر(ص) 15 است{که خانم خود، حوای روحانی است(حوا=15)}.

کلمه موسی، یعنی از آب گرفته شده. همانطوری که در قرآن کریم سوره مبارکه طه می فرماید[4]:"ان اقذ فیه فی التابوت فاقذ فیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدولی و عدوله و القیت علیک محبة منی ولتصنع علی عینی" به مادر موسی(ع) امر می‌فرماید فرزند خود را در تابوت چوبی بگذار و او را در دریا رها کن ما خود او را حفظ می‌کنیم . این ظاهراً شروع زندگی موسی(ع) است. و درهنگامی که فرعونیان او را تعقیب می‌کردند خداوند در کنار دریای نیل فرمود عصای خود را به آب بزن و دریا دو قسمت شد و موسی(ع) و یارانش به فضل خدا از کف دریا روی خشکی آن حرکت کردند و به ساحل رسیدند و نجات یافتند. و اما فرعونیان همین مسیر را آمدند و در نیمه راه به امر خداوند منان، آب به هم پیوست و غرق شدند. در جای دیگر خدا به موسی(ع) امر فرمود عصایش را به سنگ بزند و 12 چشمه آب از آن جوشید "و اذا ستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا[5].

اما اینکه دریا، نهایت مقصد همه آب‌هاست و اینکه بازگشت همه آب‌ها چه زیرزمینی و چه روی زمینی به دریا و اقیانوس است. عرفانِ دریا، خیلی زیباست! عدد ابجد حرف (ی) =10 است و در ادبیات، حرف انتخاب و ندا است. حرفِ ی، یا خوانده می‌شود که الفبای فارسی با الف شروع و به ی ختم می‌شود که در کنار هم می‌شود یا! [6]

حرفِ ی که از حروف یرملون است اما در کلمه دنیا به جای ادغام، اظهار شده است. پس در دنیا، انتخاب هر کس اظهار می‌شود زیرا همانطور که گفته شد امام عمل او، انتخاب اوست. در ضمن امتحان هر کس در حرف (یا)، انتخاب و عشرِعمل اوست. پس دنیا، عاشوراست چون عدد حرف (ی)= 10 است و کربلا است، می‌شود "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا. چون از یک طرف امتحان، انتخاب اوست، از طرف دیگر همه ما در دریا  قرار می‌گیریم که در انتهای عمر تمام نهرهای عمل ما به دریای انتخابمان ختم می‌شود ولی چگونه باید نجات پیدا کنیم شرط آن است که :

 1 موسوی شویم {داستان تولد حضرت موسی (ع) و همچون موسی (ع) عصایی داشته باشیم تا دریا را بشکافد و ما را هم از روی خشکیِ ذیقعد امتحان خود به سلامت به ساحل نجات برسیم. چون همه ما گنهکار هستیم باید شیعه 14 معصوم (ص)، مخصوصاً شیعه وجود مقدس امام موسی بن جعفر کاظم (ع) باشیم تا ما را از ساکنین سفینه نجات قرار دهد و تابوت جسم ما را به ساحل دارالسلام بنشاند.

2- بدانیم که دائماً باید دستمان به دامن امام زمانِمان باشد تا ما را سوار در سفینه نجاتش کند تا از خطر غرق شدن در دریا نجات پیدا کنیم ما هم باید موسوی شویم، یعنی به سلامت از آب گرفته شویم و در خشکی ذیقعدِ بهشتمان مستقر شویم.

3- تمام کشتی‌ها با ناخدایی ولایتِ اهل بیت(ص) فقط روی کوه جودی قرار می‌گیرند زیرا همه کشتی‌های وجود ما در بطن کشتی نوح است که ساحل نجات کشتی او کوه جودی بود که آنجا مرقد مطهر امیرالمؤمنین مولای متقیان(ع) می‌باشد. به امید ظهور تک گل هستی ؛ مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف. امیدوارم قبول وجود مبارک ایشان گردد.

رابطه عدد 12 و آب

نکته‌ی جالب توجه: شاید دلیل اینکه بعد از یوسف زهرا(س)؛ امام زمان(ص) فرزند معصومی نمی‌آید این باشد که درآن زمان جانِ معانی حروف و اعداد به تمام محتوی ظهور داده می‌شود، پس با عدد دوازده‌ی وجود مقدسش (که دوازدهمین امام هستند) عالم  دوا،زده می‌شود و حقیقت حیات طیب؛ باطن وجود آب، ظهور پیدا می‌کند که حقیقت حیّ و زنده شدن و تمام برکات جمع اعداد 1 تا 11 یعنی ظهور حکومت الّهی(66=الله) است[7]. پس آن زمان مظهر ظهور تمام اسماء، صفات، جمال، جلال و عظمت پروردگارعالم است.{یادآوری می‌کنم که جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود 78 که  برابر است با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم. آیا غیر از این است که  نسخه پزشک را نزد دکتر داروخانه می‌بریم تا دوا را تحویل بگیریم؟! بزرگ‌ترین مفسران نسخه حکیم الحکما که درواقع خود، قرآنِ ناطق هستند ائمه معصومین (ص) می‌باشند. پس آنهایی که ادعا می‌کنند فقط قرآن ...! باید بدانند که بدون حبل الله المتین چهارده نور مقدس(ص) که جانِ قرآن هستند برایشان دوا،زده نخواهد شد!!!}

*حال اگر ارقام 12 را با هم جمع کنیم 3می‌شود(3=2+1) و کلّ اسرار خلقت ظهورپیدا می‌کند. چنانچه در جمع ارقام 12؛ 1 برابر حرف "الف" و عدد 2 برابر حرف "ب" است پس حقیقت کلمه‌ی "آب" ظاهر می‌شود که خداوند منّان در قرآن کریم می‌فرماید[8]همه چیزها یعنی همه هستی(کلّ مخلوق ظاهری وباطنی الی یوم القیامه) از آب، حیات می‌گیرند .

قابل توجه است که عدد 3(=آب و جمع ارقام 12) برابر حرف"ج" می‌باشد که این حرف در باطن، حضرت زهرا(س) است که حکومت امام زمان(ص) هم زهرایی است. وجود مقدسش می‌فرماید: و ابنة الرسول الله(ص) لی اُسوة الحسنة[9]یعنی (در زمان حکومتم)، دختر رسول الله(ص) برای من الگوی حسنه است. چون حکومت ایشان، حکومت نور است و خانم زهرا(س)، جانِ نور و حقیقت آب که کوثرِ وجود است، می‌باشد.

ضمن اینکه وقتی ارقام  12 (1و2) را به صورت حروف بسیط جمع کنیم یعنی :

(الف=111)+(با=3)=114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن است.

پس حکومتِ 12 یعنی حکومت قرآن ناطق؛ مهدی موعود(ص). و به وجود امیرالمؤمنین علی(ع) که خود حامل 11 ذریه نورانی معصوم(ص) است {دوا(=11) برای شفای حیوانیت به انسانیت برای انسان‌های واقعی الی یوم القیامه آورده شد} که با خود وجود مقدسش 12 می‌باشد {پس می‌توان گفت به عدد12 که همان جایگاه 30 است (12=ل=30) قرآن را به 30 جزء تألیف فرمود} و دیوار حجاب از عالم سفل تا اعلا گشوده شد و به دست مبارکش(امام مبین)، کتاب الله (کتاب مبین) در یک جلد کتابت شد که ایشان مؤلِف و مؤلَفه این کتاب است .

چنانچه حقیقت وجود پیامبر(ص) از حروف، حرفِ الف وجود است و امیرالمؤمنین علی(ع) از حروف، حرفِ باء است (که معرفی شده است به باءِ بسم الله سوره مبارکه حمد). خیلی زیباست که عالم ظاهر دنیا آباد می‌شود به شرط اینکه در آن مکان آب باشد. اما اگر حرف الف و باء به تنهایی و جدا ازهم باشند، وجود آب ظاهر نمی‌شود پس باید این دو حرف با هم جمع شوند تا آب ظاهر شود یعنی: الف+ب=آب. عدد ابجد حرف الف برابر یک و عدد ابجد حرف ب=2 است که در جمع 3 می‌شود (3=2+1) و چون عدد 3 ظاهر می‌شود که برابر حرفِ (ج) است عالم دنیا، جهان می‌شود یعنی همه آباد می‌شود به جهیده شدن آنچه در اوست. این آب، حقیقت آبادی تمام عوالم از سرّ تا ظهور دنیایی است.

چنانچه آب را مهریه‌ی حضرت زهرا(س) می‌نامند، پس در عدد 24 (6=4+2) که کلّ ظهورات به عالم دنیا مظهر می‌شود، در ارکان الفبای هستی و حقیقت 3عدد و در جمع یک و دو و سه می‌باشد(6=3+2+1). اگر این سه عدد را کنار هم بنویسیم 123 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه‌ی حسنه است (حسنه=123). "ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخره حسنة و قنا عذاب النار"[10]. حال خوب بیندیشید اسراراینکه تمام جزء 5 (=ه) که شامل 123 آیه شریفه می‌باشد و در سوره مبارکه نساء قرار دارد، چیست؟!

نکته: عدد ابجد کلمه دنیا = 65 است که به 60 و 5 معنا می‌شود: 60=س که فقط در دنیا می‌توانیم به میزان عمل برسیم و قلب شویم و 5 = ه ، که حرفِ (ه) جمع کننده‌ی تمام گنج‌های عالم است. پس دنیا به دو حرف (س) و (ه) جلوه می‌کند که کنار هم می‌شود ( سه )! بارها شنیده‌اید که « دنیا سه روزه » !!! جالب این است که عدد ابجد کلمه‌ سه=65=دنیا! و همچنین عدد 65 ، برابر با جایگاه عددی کلمه قیامت است { 65=سه=دنیا==قیامت} یعنی دنیا، پایه  و جایگاه قیامت است. زیرا ما دانه را در دنیا می‌کاریم و این دانه، شاخه و برگ و میوه‌اش را در آخرت پیدا می‌کند. پس دقت کنیم که چه می‌کاریم زیرا اینجا جایگاه است!

ضرب ارقام عدد ابجد کلمه دنیا(= 65) ، 30 می‌شود (30=6×5) که 3=0+3 و سی، تعداد جزءهای قرآن است و قرآن خود، کوثر است و زهرا(س) باطن این کوثر است. پس از رفتن از دنیا می‌فهمیم ما غرق در قرآن بودیم و باید وجود ما و عمل ما به قرآن جوابگو شود. چنانچه در منزل هر مسلمانی جای خالیش را پس از موت، صوت قرآن پر می‌کند. چه زیباست پیش از مرگ، قدر و منزلت قرآن را با جان و دل درک کنیم و خالصانه به تمام آیاتش به عنوان بندگی مولای خود عمل کنیم، تا انشاءالله رستگار شویم. آنجا، قرآن انیس و مونس ما می‌شود و ما را شفاعت می‌کند.

                   

                                                                                                                 پایان

 

[1] )آیه 35 سوره مبارکه نور

[2] )آیه 257سوره مبارکه بقره

[3] )آیه 7 سوره مبارکه حمد

[4] )آیه 39

[5] ) آیه 60 سوره مبارکه بقره

[6] ) در کتاب راز دنیا بطور کامل توضیح داده شده است

[7] ) (66=11+10+ ... +2+1)

[8] ) و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حیّ (آیه 30 سوره مبارکه انبیا)

[9] )بحارالانوار.ج28.ص62

[10] )آیه 201 سوره مبارکه بقره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۱
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.             (زیارت جامعه کبیره)

 

 

سد دنیا و صد آخرت!

در زیارت عاشورا صد لعن و صد سلام می‌آید چون با لعن از نهی‌ها، از جهنم و جهنمیان فرار می‌کنی و با صد سلام به تمام امرها و رضوان خدا تسلیم می‌شوی تا به سلام می‌رسی. عدد ابجد کلمه صد=94 و برابر است با عدد ابجد اسم مبارک عطیه (س)؛ نام مبارکی که پروردگار عالم در سوره مبارکه کوثر در جان وجود قرآن به پیامبرش خیر کثیر یعنی خانم دو عالم؛ حضرت فاطمه زهرا(س) را اعطا فرمود(انّا اعطیناک الکوثر[1]).

برای اینکه خوب متوجه شویم، سد دنیا را مثال می‌زنم: دنیا سدهایش با سین است و معمولا جلوی آب‌های زیاد سد می‌زنند. سد دنیا جلوه‌ی سکون است برای آب‌های سیل آسا و پرخطر، سد باعث می‌شود آب آرام بگیرد تا بتوانند از آن بهترین استفاده‌ها را ببرند. در ضمن اینکه ذخیره نگه دارند تا در تمام سال به قحطی و بی آبی بر نخورند. غیرازاینکه خطر آب زیاد که ممکن است منجر به بروز سیل شود را دفع می‌کند. آب به جان و حقیقتش، به زندگی مردم استفاده می‌رساند:

1- ذخیره تمام مدت سال است. 2- از آن برای تولید برق استفاده می‌شود. در حالیکه با این برق چرخ کارخانه‌ها، صنایع، معادن و وسایل پزشکی و کلا رفاه جامعه تضمین می‌شود. 3- آب شاخه شاخه می‌شود و به هر شهر و قریه‌ای به اندازه‌اش قسمت می‌شود و... . اما سدِ با سین ممکن است که آبش خشک شود یا امکان خراب شدن را دارد. چنانچه سدی که حضرت ذوالقرنین(ع) به امر خداوند آهن را ذوب کرد و سدی در مقابل خطر یأجوج و مأجوج‌های زمان ساخت و آن خطر رفع شد، اما یکی از نشانه‌های آخرزمان فتنه و عبور آنها از سد می‌باشد.

حال صد با صاد چه می‌کند؟ همانطور که در بالا گفته شد(صد=94=عطیه). پس صد، متعلق به خانم فاطمه(س) می‌شود زیرا یکی از نام‌های مبارک خانم، عطیه  است و همچنین او فاطمه است و خود فاطمه، صد است.  صد با ص، هم جلوه سکون است برای برطرف کردن خطر سیل‌های گناه و منکرات و شیطان‌ها و وسواس‌ها در دنیا (باطنِ صد لعن)، و هم آرامش کامل در آخرت که آنجا بتوانی از ذخیره آبِ حیات بخش کوثر استفاده کنیم و خرمی و سبزی دائمی را در بهشت رضوان الهی بگیریم و دائما مُخَلَّد باشیم و از انوار پر فیض و روح بخش ائمه(ص) و کوثر قرآن منور گردیم البته به شرط هدایت در راه رضای خدا و گرفتن مدال فاطمی در این دنیا.  ریشه کلمه فاطمه از فَطَم گرفته شده است یعنی بریده شده از آتش جهنم و بریده شده از هر بدی و شر و رجس و پلیدی.  

پس صدِ وجود خانم، هم ذخیره آب و جان آب در دنیا و آخرت است و هم از این صد، نور حقیقی و هدایت به چهارده انوارِ ساطع شده و عالم دنیا و آخرت را منور گردانیده و به تمام ظلمات غالب و نافذ شده است تا الی یوم القیامه (باطنِ صد سلام) {لعن یعنی دور شدن از رحمت خدا، پس با ایمان کامل از لعن، دور و به سلام‌ها وصل شویم}. همه مدیون این نور هستند، که ظاهرش قرآن است (کوثر) و باطنش ائمه (ص) که حجت‌های خدا روی زمین هستند و شافعان روز قیامت. این صد هرگز احتمال خراب شدن و خطر ندارد. یکی از دلایلی که بعد از نماز واجب، مستحب مؤکد است که تسبیحات خانم فاطمه زهرا(س) خوانده شود، این است که صدّی پشت نماز بسته شود که ذخیره نور و جریان آب حیات بخش برای ما به صورت ذخیره، هم در کار و عمر دنیای ما قابل استفاده بماند و هم در آخرت از جان و حقیقتش مشکلات آخرتِمان را اصلاح کند و این تسبیح صد ذکر مبارک خداست : 34 بارالله اکبر و33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله. 

برای فاطمیون درهای بهشت همیشه بازاست و درهای جهنمِ وسواس‌ها و خناس‌ها و شیاطین و ... بر آنها همیشه بسته می‌شود. و از نور زهرایی او عالم به ظهور نشست و هدایت از بطن قرآن و فرزندان او به تمام انسان‌ها رسیده و می‌رسد الی یوم القیامه.

در دنیا تا می‌توانی وصل کننده خوبی‌ها باش و با دست، مال، علم، جوانی، نیرو و سلامتی خود بشتاب برای دریافت خیرها و دوری کردن از شر و بدی‌ها. بنابراین مؤمن واقعی وجودش مأمن است و امانت دار. اسم مؤمن یکی از اسماءُ الله است که خداوند این خلعت را به بندگان خالص و مخلص خود می‌پوشاند.

در بعضی از اقوال علمای تجوید، ساکن کردن بعضی از حرکات و تمام شدن جملات را به صورت سکون نشان می‌دهند که به آن وقف می‌گویند (وقف اسکان). در جایی باید وقف کرد یعنی ایستادن الزامی است (م). گاهی جایزاست، گاهی وصل شود بهتر است (صلی). گاهی وقف شود بهتر است (قلی). گاهی سکته است که در 11 جای آیات قرآن سکته است که در آنجا باید مکث کرد(ایستاد). گاهی نباید وقف کنید، وصل کنید و ادامه دهید (لا). مثل چراغ قرمز و سبز و زرد در رانندگی و دیگر اینکه یکی از دلایل کشیدگی حروف با علامت مدی  به دلیل اینکه خودِ سکون، سبب و مسبب است یکی علامت سکون است و دیگری حروف کشیده یا مدی است.

 سکون خود باعث این می‌شود که آثارعمل، کشیدگی به خود بگیرد. وقتی این سکون، عارضی است مدی را سبب می‌شود که مد عارضی می‌گویند(مثل موقع وقف در آخر آیات) مثلا درایاک نعبد و ایاک نستعین که نستعینُ بوده ولی بخاطر وقف، سکون می‌گیرد و صدا کشیده می‌شود و این یک دلیل عرفانی و معنوی است. یکی اینکه اینجا وقف لازم است زیرا از هیچ کس جز از او نباید کمک گرفت و هیچ کس را بجز او نباید عبادت و پرستش کرد پس تنها و فقط او را عبادت می‌کنیم که با ضمیر(ک) "ایاک" مخاطب است و فقط از او یاری می‌طلبیم که فقط و فقط او، پروردگار عالم؛ ربّ العالمین است. پس وقتی وقف می‌شود مد، عارضش می‌شود. اولاً مهم این است که در تار و پود عمر فقط از او استعانت بگیریم و مد باعث می‌شود الی یوم القیامه فقیر درگاه او باشیم و کمک مولا هم باید ابدی کشیدگی داشته باشد.که در صورت وقف حاصل می‌شود یعنی به شرط اینکه فقط بنده او باشیم  و او را بشناسیم و با چشم دل ببینیم. زیرا او کمال مطلق و خالق و ربّ هستی بخش است. و او حق است و ما هیچ. در ضمن دلیل وقف، عمر کوتاه ما است که تمام می‌شود و اگر به غیر او رو کنیم، استعانت رزقِ غیرِاو فقط در دنیاست و آخرتِ این مد ، شامل حال ما نمی‌شود .

پس باید خالص شد و با او صادق باشیم که او صادق الوعد است و اگر کشیدگی کم و زیاد یا متوسط می‌شود همه به دلیل معنا و بقای کشیدگی مد است. بعضی از مخلوقین فقط صداهای کوتاه هستند و وسیله می‌شوند و بعضی صدای بالفطره بلند هستند و بعضی با همسایه شدن ضمیر وجودشان در کنار فتحه و ضمه، صدای کوتاهشان بلند می‌شود و بعضی اسرار عالم هستند که به صورت تنوین ظهور دارند و جاری و ساری در وجودها می‌گردند و بعضی‌ها نون مکسوره وقایه که دو ساکن را در کنار هم نگه می‌دارند (التقاء ساکنین) البته همه سرّند وحقیقتشان، وجود ائمه(ص) هستند که خود، انسانِ کامل و تمام چشمه‌های وجود سرمدی و لایزال خلقتند.  به حول و قوه خداوندِ سبحان؛ تبارک و تعالی و معلمِ معلم‌ها سعی می‌کنم تا آنجا که او توفیق دهد، یک یک از این زیبایی‌ها را در وجود خود و در تمام هستی بشناسانم تا خدای خویش را بهتر بشناسیم و شکرگذار این معجزه بزرگ عالم یعنی قرآن باشیم و از این کتاب نور برای ساختن دنیا طبق رضای خدا ورسیدن به آخرتِ رضوان الله اکبر استفاده کنیم و این غربت قرآن، قرین و به قرب جان تبدیل شود.

در اسرار قرآن، حرف نون ساکن(در قرائت و تجوید)پشت همه حروف کار می‌کند: در 6 حرف یَرملون (ادغام) و6 حرف (اظهار) و در 15  حرف (اخفاء) و فقط در یک حرف (پشت حرف باء) قلب (اقلاب) می‌شود.

من باید بگویم ای قاریان محترم قرآن و ای حافظین! خوشا به حالتان که مأنوس با قرآن هستید، اما آیا تا بحال برای خودتان سؤال نشده که چرا می‌فرمایند: یکی از احوالات مردمِ آخرالزمان آن است که به ظاهر قرآن می‌پردازند نه به باطن آن؟ چرا عربستان صعودی هیچگاه قرآن با ترجمه چاپ و پخش نمی‌کند؟ چرا از خود نمی‌پرسید این همه قواعد برای چه؟ اشباع و بلا اشباع چیست؟ و چرا اشباع؟    چرا تمام حروف الفبا دو قسمت می‌شوند قمری و شمسی، نورانی و ظلمانی؟ و چرا و چرا و چرا ... ؟

 آری! این حجاب ظلمانی خطوط را کنار بزنید تا با ملکوت قرآن و انوار آن آشنا شوید. شاید که تدبر کنید و مقصد خالق قرآن، فرستنده این نسخه الهی، احکم الحکما که برای درمان نقایص وجود ما، نفس ما و قلب ما و دنیا و آخرت ماست را بدانید. و انشاءالله ما را با به تصویر درآوردنِ صورت عمل به صورت انسان کامل یعنی قرآن و آداب عالی رتبه قرآن، به درجه آیت الهی برساند. از مجرای خلیفة الهی خود فرقان شویم و به رضای الهی خود برسیم هر چند که غریب است ولی در قرب ما و درون ماست."ذلک الکتاب لا ریب فیه[2]"

عرفان فتحه

فتحه چیست؟ ازفَتَحَ می‌آید در زبان فارسی یعنی پیروزی، غلبه کردن، ظفریافتن. مصدرآن الفتح است الف و لام نشان دهنده معنا و جایگاه و موارد استفاده و روشن کننده معنای آن و گشاینده مخارج لفظی از جایگاه سفل به مراتب حروف است تا جایگاه‌های اعلا و اعلاهای آن . تا ببینی خالق الفتح را که او اراده کرد با ظهور گشاینده حرکات یعنی فتحه ، باب‌ها را بر روی مخلوقین خود از عالم اسرار و ظهورات بازکند تا مخلوقین به حقایق، دیده بگشایند و عاشق شوند و خود ، مفتوحه گردند. باری سِرّ فتحه خیلی عظیم است و ما هیچ نمی‌دانیم اگر خلق فتحه نبود، هیچ بابی ظهور نداشت و هیچ کمالی نبود !

عدد ابجد کلمه فَتَحَ =488 و جمع ارقامش می‌شود 20 که برابر با عدد ابجد حرف ک است. کربلا، باب فتح به حقیقت انسانی رسیدن است. جایگاه عددی کلمه فتح 47 می‌باشد که برابر جایگاه عددی اسم مبارک حسین(ع) است. پس در جایگاه، فتح واقعی کاملاً نشان داده می‌شود یعنی پیروزی خون بر شمشیر! فتح واقعی برای هر انسانی زمانی است که با ایمان کامل و منصب خلیفة الهی و شیعه و محب واقعی شدنِ چهارده معصوم (ص) و رسیدن به رضای خدا و رضای امام زمان (عج) دردنیا زندگی کند و بمیرد و در قیامت محشور شود. انشاءالله.

عدد ابجد کلمه فتحه =493 است که جمع ارقامش می‌شود16، عدد 16 =جایگاه عددی حرف ع است که جمع ارقامش 7 می‌شود و جایگاه عددی کلمه فتحه =52 و عدد ابجد کلمه حمد=52 است که 7= 2+5 و7، برابر آیات سوره مبارکه حمد می‌باشد، پس فتح به خوبی معنا می‌شود! که رسیدن به حمد واقعی و شناخت و معرفت پیدا کردن به خدا و معصومین (ص) است.

از دیگر نام‌های فتحه، نصب است که در عربی می‌فرماید کلّ ناصب منصوب، هر کس منصوب، به ناصب خود است. همانطور که در آغاز درس خواندیم " من الماء کلّ شیء حی[3] " همه چیز از آب زنده شده است. پس بالفطره همه خلق، آبی هستند و نصب همه به آب است. امیدوارم آنچه در اول درس مذکور شد، نتیجه کلام فتحه باشد و حقیقت خود را دریابیم.

از نام‌های دیگر فتحه، زِبَر است. در تنوین نصب، روی هر حرفی دو زبر می‌آید اما با صدای نون ساکن خوانده می‌شود. حرکت فتحه یا نصب، عَلَم یا به قولی پرچم است که حرکت نصب هر وجودی است که پایه درعقیده و قلب او دارد،  درواقع بالای همه اعمال او برافراشته است!

فتحه از چهار حرف تشکیل شده که حرف اول فاء است (یدالله فوق ایدیهم[4]) عدد ابجد حرف ف=80 است .صفرِ 80 زحمت باز کردن هر در بسته‌ای است که به چشم دل، باطن آن را می‌بیند و می‌خواهد تا مفتاح یعنی کلید را پیدا کند و در گشوده شود که آن هرگز بی زحمت نیست.

                          نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود  مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

چهار چوب کلام حق به یدالهی او باز شدنی است اما با صاف و زلال شدن دل و خالص شدن و مغفرت گرفتن از گناهان، تعریف عدد 8 در درس‌های بعدی می‌آید اما باطنش رضاست. پس کلید و مفتاح به یک قول، تعریف رضای اوست و دوم دولنگه‌ی در است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت و گرفتن و باز شدن دو چشم است: یکی دید به آفاق و دیگری به انفس . و صفت دوم بازنگری است: یکی دور بین شدن ویکی نزدیک بین. "سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی أنفسهم ...[5]" دوربین بودن برای عاقبت اندیش بودن و نزدیک بین بودن برای نگه داشتن حریم حلقه عهد و پیمان الهی در زندگی است؛ حریم آنچه را که خدا از همسر و مال و اولاد و سلامتی و زیبایی و هرنعمت دیگری به ما عنایت فرموده نگهداریم یعنی "قاصرات الطرف" شدن که با شکر و سپاس او از آنچه در حدّ ما و درشأن ماست لذت ببریم و ناشکر و ناسپاس نباشیم و سکون دنیای خود را با سلامت به آخرت منتقل کنیم.

حرف دوم در کلمه فتحه، ت می‌باشد که عدد ابجد حرف ت=400 است؛ یعنی با دو صفر به ابعاد ادب داشتن یک بنده مقبول برسیم. زیرا در دنیا هر دری که برای ما بازمی‌شود (چه از نظر مادی وچه معنوی) باید ادب آن باب را نگه داریم وگرنه خواهند گفت: شما به درد اینجا نخواهید خورید، بروید! (خوب فکر کنید) مثلا خداوند تبارک و تعالی به بنده‌اش لیاقت زیارت خانه‌اش را می‌دهد و می‌فرماید با شرایط بیا و با شرایط عبادت کن: لباس مخصوص بپوش، دعای مخصوص، لفظ مخصوص، زیارت مخصوص و... اگر یک عمل خود سری باشد تمام اعمال را تباه و گاهی از دایره زیارت (از بهشت) بیرون می‌کند {مثلاً نمازِ طواف نساء، که اگر کسی این نماز را درست نخواند و در قرائت او ایرادی باشد به همسرش نامحرم می‌شود و به تبع از لحاظ شرعی فرزندانش هم مشکل دار... می‌شوند!}.

خوب فکر کنید اگر اهل حال هستید! عدد ابجد حرف "ت" که 400 است برابر با عدد ابجد کلمه شمس می‌باشد یعنی خورشید و ملِکش حضرت عزرائیل(ع) است یعنی جدا کننده نور از ظلمات (نور، روح است و ظلمات، جسم) و جایگاه عددی حرف "ت" = 22 است که برابر با عدد ابجد کلمات ازدواج =حاجی = یاهو و جایگاه عددی کلمه عبد است.

پس شرایط برای انسان، تنگی و فشردگی و سختی دارد. آنگاه به حرف سوم فتحه می‌رسیم یعنی حاء که عدد ابجد حرف ح= 8 و صفتش بحّه است. اما کسی که به سلامت از آن می‌گذرد و مولایش قبولش می‌کند یعنی سختی‌ها و امتحانات را برای رضای او پشت سر گذارد و قبول شود آنگاه  برای او حالی است سرشار از خنکی و آرامش الی یوم القیامه (برداً و سلاماً)؛ جلوه ابراهیم خلیل الله(ع) شدن و درجه گرفتن!

در آخرعمیق‌تر شدن از نظر حروفی و رسیدن به هاء (چهارمین حرف فتحه) یعنی آتش برای ابراهیم (ع) نه تنها سوزاننده نبود بلکه خنک کننده بود و هیچگونه آسیبی به او نرساند و سلامت کامل از ظاهر و باطن را داشت. آنگاه خداوند متعال می‌فرماید: "بردا و سلاما" . عدد ابجد حرف ه=5 و اشاره به حلقه بندگی دارد[6].  امیدوارم همه‌ی ما به باطن این فتحه برسم که رضوان الله اکبر است.

ولی متاسفم برای کسانی که با همین سیر فتحه، درِ جهنم را بر روی خود می‌گشایند و حظ و بهره آن‌ها در دنیاست و آخرت فقط حسرت است، حسرت است وحسرت! اما زیباست که فتحه روی همه حروف می‌آید و به حرف، شکل و رنگ و شاید طعم و مزه و زیبایی معنا می‌بخشد. یعنی همه مخلوقات عالم که در باب فتحه غرقید، خود را پیدا کنید، خدا را پیدا کنید. {با نماز، خیرها، اخلاق‌های پسندیده، صورت انسانی، ابعاد آدمیت، درجه آدمیت، شیعه شدن، امت شدن، رضای خدا و امام زمان(عج) }.

پروردگارعالم وقتی اراده می کند نطفه‌ای خلق شود(انسان)، تمام عوالم بر روی وی گشوده می‌شود و آن بخشنده کریم تمام زیبائی‌های عالم و اسماء و صفات خویش را به او ارزانی می‌دارد زیرا تمام حروف زندگی چه طولی و چه عرضی، صفت انفتاح دارد(یعنی کلّ 28 حرف). و می‌فرماید: "فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی...[7]" چگونه در شکم مادر لحظه به لحظه ملکوت را به او ارزانی می‌دارد تا وقتی که متولد شود؟! (باب رحم مادر باب مصدریت بالقوه‌های نوزاد است که با تولد در دنیا بالفعل می‌شود). دردنیا چشم گشوده می‌شود. دهان باز می‌شود و با اولین گریه نوزاد ، صدای او شنیده می‌شود. تمام سلول‌ها نفس می‌کشند و مستقل یک یک جان و بدن از در رحمت وارد و درها بر رویش باز می‌شود. رزق از خالق مهربان به دست پدر و سینه مادر برای او سرازیر می‌شود و محبت خالق مهربان از قلب پدر و مادر ظاهر می‌شود. او را درآغوش می‌گیرند تا او هم برای اسرار دیگری فتحه شود، عروج کند و یاد بگیرد، خلق کند، او باید درجه بگیرد زیرا خلیفة الله است (به حدّ خودش)، کم کم باب عقل و شناخت و فکر کردن و فهمیدن و یاد گرفتن و یاد دادن را برایش می‌گشاید. سپس وقتی به قابلیت اینکه معبود خود را بشناسد و به حدّ بلوغ و رسیده شدن تمام اعضاء ظاهر و باطن رسید، مولا اجازه ورود و باز شدن فتحه عبادت را به او می‌دهد که اینجا کمال بی انتهایی است که امیدوارم به یک نظر قبولی او و شکر همه نعمت‌هایش برسیم.

خدای مهربانم تو را قسم به اولیائت که مقبول درگاهت هستند ما را هم قبول و عمل‌های کم ما را قبول بفرما. چه کنم با که توان گفت که دوست، در کنار من و من از او مهجورم! مولای کریم ما را در چرخه زمان هر لحظه باب ثانیه‌ها و آنگاه دقایق و آنگاه ساعت‌ها و شبانه روز و در ماه که یک شهر است قرار می‌دهد، که آن خیلی زیباست هر دقیقه 60 ثانیه و هر ساعت 60 دقیقه و شبانه روز 24 ساعت یعنی 2 تا 12 تا و هر ماه 30 روز عدد 60 برابر عدد ابجد حرفِ س است. یعنی چه؟ خدایا با ما چه کرده‌ای و چه به ما داده‌ای که ما نمی‌فهمیم و غافلیم! تو را به باطن سین ما را به حقیقتش برسان و سرفرازمان بگردان.

تنها حرفی که زبر و بینه‌اش با هم برابراست، سین می‌باشد.عدد ابجد حروف سین= 120 است و برابر با اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) با یاءِ مشدد و همچنین برابرعدد ابجد نام زیبای احسان پروردگار عالم است {سین=120=علیّ(ع)=احسان}. نقطه120 سرّ پیدا کردن ملکوت تمام ثانیه‌ها و ساعت‌ها و سی روز ماه و تمام سال است. فقط بگویم باید طی شبانه روز با ادب طواف و عمل کردن یک مُحرم در حرم الله باشیم تا در ظاهر30 روز به عدد ابجد سی به حروف که 70 است(سی=70)، برسیم و عدد ابجد حرف ع=70  است یعنی برداشتن حجاب‌های 70 گانه از خود و خودیت خویش (برداشتن تمام حجاب‌ها از روی حرکات و حروف و کلمات و رسیدن به مغز معنی و برداشت آن به صورت رزق و کمال دادن به صورت عمل می‌باشد). عدد ابجد حروف یک=30 است و همچنین عدد ابجد حرف ل=30 می‌باشد که مجرای توحید است (لا اله الا الله) . پس 30، بازمی‌گردد به یکِ یکتایی خالق که آن، ورود عمل است به حقایق سی جزءِ قرآن که خود درسی بزرگ است البته اگر بفهمیم! که انشاءالله در قیامت می‌خواهیم با سین مقیاس شویم و جزا و پاداش بگیریم {سین، ائمه معصومین (ص) می‌باشند}.

هر سال 12 ماه است و هر ماه(تقریبا)30روز(30=ل=12).اگر 12 را در عدد سی به حروف یعنی 70 (حجاب‌های 70 گانه) ضرب کنیم 840 حجاب می‌شود که جمع ارقامش باز برمی‌گردد به 12 (12=0+4+8). حال  خود دریاب که دست خالی نرویم. یعنی هر سال، 840 حجاب دارد که باید دائم طیّ فتوحات به عمل داشته باشیم و بازکننده خیرها باشیم برای دیگران و فتحه برای خود، تا در رضوان الله (الی یوم القیامه) فتحه را نگهداریم و روزی که درِ قبر برای ما گشوده می‌شود آنچه را که خود فرستاده‌ایم نور شده و این اندوخته، باب روزی است به شرط عمل صالح! آن روز است که لب، واقعا گشاده می‌شود و خندان وارد قبر و انشاءالله قیامت می‌شویم ."یا مفتح الابواب یا مسبب الاسباب حول حالنا الی احسن الحال"

عالم فتحه، عالم کسب کردن و واردات است اما عالم کسره، عالم صادرات است. همانطور که دائم هر روز یک عدّه بدنیا می‌آیند و یک عده از دنیا می‌روند. در بدن خودمان هم هر لحظه میلیون‌ها سلول متولد می‌شوند و هر لحظه میلیون‌ها سلول می‌میرند و دفع می‌شوند. همینطور یاد گرفته‌های کودکی جای خود را به نوجوانی و نوجوانی به جوانی و همانطور بالاتر می‌دهد تا جایی که پیرِ حقیقی دوربین و باطن‌بین می‌شویم ، آخرت را درک می‌کنیم و به معنای ملکوتی آن می‌رسیم ولی جوان، ظاهربین است. باری! انسان مؤمن هر لحظه در خود رذائل را کسر می‌کند و به فضائل خویش می‌افزاید.

در آخر بگویم همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:" و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[8] " در اصل باب مفتوحه خلقت، از آب است. پس در حرکات، هر کس به عنوان بلوغ فکری، عملی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، ایمانی، هنری، مالی و...، مفتوحه می‌شود یعنی درهای رحمت الهی برای او باز می‌شود.

پس در باب مفتوحه، باید دائما خودِ خودی خود را کسر کند و آنچه نعمت باز شده را، از پروردگار خویش بیند. تا شاید ایزد منّان به او رَفع عُلوّ درجات دهد (هم در دنیا و هم در آخرت). آن وقت با هر حرکت فتحه، یک جایزه‌ی فتحه در آخرت برایش نوشته می‌شود که می‌شود دو زِبَر و در مقام تواضعش دو زیر(کسره) می‌گیرد و انشاءالله در عُلوّ مقام انسانی ، دو حرکت رفع جایزه می‌گیرد که این سِرّ تنوین است یعنی نون ساکن نوشته نشده‌ای که بعد از خودش به صورت زیبائی‌ها در هر عمل مقبولش، خوانده می‌شود.

 درست مثل وقتی است که نزولات باران یا برف می‌بارد و آب در زمین و گیاهان و رودها و کوه‌ها و... جذب و درحقیقت فنا می‌شود. ظاهرا زمین خشک می‌شود اما حیات همه جانداران از رفعِ مقام آب ظاهر می‌شود و آب، حقیقتِ حیات را تضمین می‌کند و آن واقعیت حیات انسانی است در دو جهان! در وجود هر انسانی وقتی در دست‌ها، چشم‌ها ، گوش‌ها ، لب‌ها و ... و در نهایت در قلبش، باب فتحه باز می‌شود، تمام آنچه گفته شد، از آثار و اعمال، مفتوحه می‌گردد (الی یوم القیامه).

عرفان کسره

باب کسره یکی از زیباترین خلقت‌های پروردگار عالم می‌باشد. جانِ کسره یعنی کسر شدن و عدد ابجد کلمه کسر= 280 است که جمع ارقامش 10 می‌شود که خود، عدد عشر است (10=0+8+2) .10، یعنی امتحان همه بندگان درهمه عمر(کلّ یوم عاشورا) یعنی اسرار عاشورا را متواضعین و خاشعین و خاضعین به درگاه خدا درک کردند. خداوند متعال در آیه اول سوره مبارکه انعام می‌فرماید:" جعل الظلمات و النور..." خود قرار داده است ظلمت‌ها و نور را.

کسره، عالم ظلمات و فتحه، عالم نور است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. همان طور که شب و روز است و دنیا ، عالم اضداد است مثل ظلمات و نور در جسم و روح، حیات و ممات، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی، زیبایی و زشتی، رذائل و فضائل، جذبیات و دفعیات، پاکی و نجسی، در عین حال که درون ما عین نجس است ظاهربدن عین پاک است. بنابراین نمی‌توان شمرد فقط باید فکر کرد و دانست!

درکتابت "بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ" 5 کسره آمده که سرّ درون و بیرون و ظاهر و باطن است و کسره‌ها  با هم جار و مجرورند. شاید بقیه کلمات، بعد از اولین کسره مجرور شدهاند. باب کسره باب تواضع است.  باب سجده است. باب عبادت و بندگیِ همه موجودات خلقت است. از کسره به فتحه راه پیدا می‌کنیم. در کتاب اصول کافی در باب تواضع از قول امام صادق (ع)آمده است:" همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده‌اند که هر کس برای خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر که تکبر کند، پَستش کنند." "عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان فی السماء ملکین بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وضعاه "

امام صادق(ع) فرمود:" در آنچه خدای عزّوجلّ به داوود(ع) وحی فرمود این بود که ای داوود! نزدیک‌ترین مردم به خدا متواضعانند و دورترین مردم از خدا هم متکبرانند."

امام رضا (ع)فرمودند: تواضع اینست که به مردم دهی آنچه را می‌خواهی به تو دهند (با آنها چنان رفتار کنی که می‌خواهی با تو رفتار کنند)[9] و در حدیث دیگر می‌فرماید به حضرت عرض کردم حدّ تواضع که چون بنده آن را بجا آورد متواضع است چیست؟ فرمود:" تواضع را درجاتی است. برخی از آنها اینست که انسان قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را به جایگاه خویش نشاند. و دوست نداشته باشد که به سوی کسی رود مگر چنانچه به سویش آیند (با مردم چنانکه با او رفتار کنند، رفتار کند) اگر بدی ببیند آن را به نیکی بپوشاند. فرو خورنده خشم باشد و از مردم می‌گذرد خدا هم نیکوکاران را دوست دارد."

بالاترین تواضع، حالت سجده است. یعنی آنگاه که چَشمِ به دل می گوئیم. زیرا اول چِشم دل خاضع می‌شود و سجده می‌کند و آنگاه تمام وجود به تبعیت آن ساجد می‌شود که این سجده را سجده قلبی گویند.

در حدیث مبارکی از قول حضرت رسول اکرم (ص) در کتاب اسرار معراج از آقای عمادزاده آمده که می‌فرماید:" هر چیزی بطنی دارد و قرآن داری هفت بطن و فرمود: کلّ محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد است که این سوره مبارکه سبع مثانی هم نام دارد و یکی از اسماء پیامبر بزگوار اسلام است و تمام سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در هفت حرف مبارک بسم الله و تمام بسم الله در باء و تمام محتوی باء در نقطه زیر با جمع است که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: انا نقطة تحت الباء."

اولاً عدد ابجد اسم مبارکه "حمد" =52 است ، به تعداد 52 هفته در یک سال یعنی 52 تا 7 روز و اگر 2 و 5 را با هم جمع کنیم باز می‌شود 7 و اگر ارقام عدد ابجد فتحه(=495) را با هم جمع کنیم می‌شود 16 که 7=6+1 و جایگاه عددی کلمه فتحه=52=حمد است (7=2+5).

بالاترین حالت عبودیت در سجده است که ذکر "سبحان ربی الاعلی و بحمده" یعنی ربی که خود اعلاست، هر آن و لحظه جماد را به نبات و نبات را به حیوان و حیوان را منقلب و انسان را به کمال اعلا می‌برد. پس معنای سجده واقعی، عمل به کلّ قرآن می‌باشد و انسان از بُعد حیوانیت به مقام خلیفة الهی و انسانیت  می‌رسد(البته اگر خدا بخواهد). در سجده 7 موضع از بدن انسان ساجد می‌شود ولی سجده سر با بقیه قسمت‌های بدن فرق می‌کند. انسان با سر به دنیا می‌آید، با سر به خانه  قبر سرازیر می‌شود. یعنی سر، بعنوان رأس بندگی است. سر که منبع حواس و افکار و عقل (جای تمییز بین حیوان وانسان) است، اگراعلا رفت بقیه قسمت‌ها هم خود به خود ساجد و فرمانبردار سر خواهند شد و همچنان است که خُوب می‌گویند: سَرانسان، سِرّ انسان است. درهنگام سجده نه عمداً و نه سهواً نباید پیشانی از سجده بلند شود که نماز باطل می‌شود وگرنه  در نمازعشق و نماز بندگی، حتی ظاهر نماز هم باطل است و باید اقتدا کرد به امام شیعیان آقا امام حسین(ع) که سرازسجده برنداشت تا از بدن جدا کردند و یکی از اسرار زیارتش اینست که با سلام شروع می‌شود و به سجده تمام می‌شود و جالب است که عدد ابجد کلمه سجده= 72 است و عالم 72زیباست! که در واقع 9 (تاسع)است زیرا 9=2+7  ؛ رسیدن قد و قامت انسان به شکل الف است در مقام رضا در جایی که زیر هشتی امتحان قبول می‌شود تا شکل عدد 9 را بگیرد. سپس مقام خامس است چراکه 5=2-7 می‌شود و وجود مطهر آقا اباعبدالله الحسین(ع) ؛خامس آل عباست و  پنجمین معصوم. در حالیکه 14=2×7 می‌شود که وجود مقدس 14 معصوم(ص) همه (کلهم نورٌ واحد) ، خاضع و خاشع درگاه خدا بودند.

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

پس در اصل ، 7 موضع وجود انسان، کسره واجب به خود می‌گیرد به شرط آنکه 7 نفس نورانی در وجودمان ساجد و باز هم به شرط اینکه 7 درِ رذیله وجودمان را که باز کننده جهنم است، ببندد. پس رویهم می‌شود 21 سجده!  در حروف الفبا که 28 حرف است؛ 21 حرف صفت استیفال (طلب پایینی کردن) دارد و 7 حرف صفت استعلا (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق) و باطناً اگر نفوس عالیه بخواهند با آن حروفِ استعلا به اعلا بروند و درجه آدمیت بگیرند و مورد رضای مولای خود شوند شرط آنست که 21 سجده گاه ظاهری و نفسی و قلبی خویش را خاضع کنند و باز جالب است که در سوره مبارکه حمد، 7 حرف نیامده است که این حروف را حروف سبعه می‌گویند(ش، ظ، ز، خ، ث، ف، ج) این حروف ظلمانی هستند. باری! باب تواضع، کتاب حکمت الهی است برای بندگان که کلیدش اطاعت از خداست  ؛ به شرط شیعه و پیرو شدن واقعی ائمه معصومین(ص).

همانطور که سلمان را دیدند که در خدمت رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) بود اما از خود ردی و جای پایی نمی‌گذاشت و درست در هنگام حرکت طوری پای خود را می‌گذاشت که جای پای آن بزرگواران باشد، گویی یک جای پا است. از سلمان پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) دست به پشت شما زد و فرمود"السلمانُ منّا اهل البیت."  ایشان فرمودند" من هیچگاه دل خودم را مقدم به دل این بزرگواران نکردم" و این کمال ادب و اطاعت واقعی است.

درواقع کسره هر لحظه انسان را کمال می‌دهد زیرا مرده‌ها یا میته‌های وجود را از درون و بیرون و ظاهر و باطن از وجودمان دفع می‌کند اما به شرط آنکه واقعا بخواهیم!  در عالم ملکوت، ملک مقرب عزرائیل(ع) مأمور جان گرفتن و کسرکردن زنده‌ها است از مردگان است. وجود هر چهار ملک مقرب میکائیل(ع)، اسرافیل(ع)، جبرائیل(ع) و عزرائیل (ع)، سَرشان زیر عرش الهی و پاهایشان در سفل‌ترین نقطه زمین و بال‌هایشان از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته و در تمام هستی امرِ پروردگار یکتا را اطاعت می‌کنند.

بنابراین در وجود ما دائم کار می‌کنند: همینطور که هر روز روزی می‌گیریم از هر نظر ظاهری و باطنی، علمی و عقلی، و هر روز میلیون‌ها سلول در وجود ما به دنیا می‌آید و هزاران سلول می‌میرد (ما از نظر سلول وجود، هفت سال به هفت سال کاملا عوض شده‌ایم، درحالی که خودمان هستیم. پس هر هفت سال هم ذهن و حافظه ما چیزهایی را فراموش می‌کند و چیزهایی را یاد می‌گیرد). پس با نورعلم می‌توان ظلمات را کسر کرد. همانطور که سنّ ما بالا می‌رود، جوانی کسر می‌شود جای خود را به مسن شدن و بعد کهولت و بعد موت می‌دهد. همینکه پیر می‌شویم موی سفید جای موی سیاه و همانطور یک یک اعضاء تغییراتی می‌کنند و درواقع ظلمت‌های جهالت و رذائل و کم کاری‌ها هم با توبه و استغفار واقعی و اصلاح و درجه گرفتن به درگاه خدای مهربان ، کمال پیدا می‌کند و مفتوحه می‌شود. پس باب کسره، باب کمال الهی است و در واقع حرکت کردن و اوج گرفتن و تحول پیدا کردن و به باب استحاله و استبراء رسیدن و درجه گرفتن است تا بتوانیم مرفوع شویم.

انسان کافر در این دنیا از نظر جسمی، حیوان حرام گوشت است که مانند سگ، مو و عرق و حتی نفسش نجس است[10]. شاید سِرّی که باعث می‌شود شرع ما مجالست انسان و سگ را حرام کند[11] بخاطر همین باشد که انسان موجودی است که خداوند تبارک و تعالی به او لیاقت به اعلا رفتن و کمال را داده، به شرط آن که با ایمان به خداوند و عقل که بالاترین عنایت و نعمت پروردگارعالم به انسان است، که خدای خود را بشناسد و خود را بشناسد و خود را متحول سازد و از عین نجس به عین پاک تبدیل شود (همانطور که در اول درس گفته شد)!

پس مولایمان بر سر ما منّت نهاد و پیامبران و امامان معصوم (ص) را برای هدایت ما فرستاد، در حالی که مردم همه‌ی آنها را شهید کردند. اما رب العالمین حجت خود را پا بر جا نگه داشت تا شاید مردم با نور امام و کتاب آسمانی زمان خود، هدایت شوند و ظلمت‌های ظاهر و باطن خود را کسر کنند و به نور برسند. با دو رحمت بزرگ شهادتین پاکمان کرد و با شرط نگه داشتن شهادتین که شهادت به ولایت {ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد مطهرش(ص)} است آخرتمان را هم پاک کرد. وجود مقدس امام حسین (ع)، درهمین دنیا به ما نشان داد که چگونه این عین نجس را به عین پاک تبدیل کنیم و آن فدا کردن و قربانی کردن نفس حیوانی ماست. کسی که در میدان جنگ برای رضای خدا و اهداف پروردگارعالم قربانی شود، به درجه‌ای می‌رسد که میته‌اش پاک و خونش پاک می‌شود و حتی غسل و کفن هم نمی‌خواهد[12].

امیدوارم معنی کسره کامل شود. هاء آخر کسره به جایی می‌رسد که تمام وجود و زندگی ما را در برگرفته و در آخر خودمان را از روی سطح زمین پاک می‌کَنَد. دانه هر گیاهی در دل خاک باید قرار بگیرد (سجده مقبول و کامل) تا ازدرون این دانه، ساقه، کلّ محتوای دانه را به اعلای میوه‌اش برساند.  پس خوش به حال کسی که خود، قبل از کسر شدنِ اجباری (قبل از اینکه وارد قبر شود)، تبری جوید از شرک‌ها، رذائل، نادانی‌ها، جهالت‌ها، کوری‌ها و کری‌های معنوی، نقص‌ها، بدی‌ها، شرها، دروغ‌ها، تهمت‌ها و... . همه‌ی اینها را از خود، کسر کند که آن روز به حقیقت سلامت وجود خود برسد که آن طلای ناب است و خالصِ خالص!{ مثل باغبانی که برای رشد گیاه، دائما علف‌های هرز و آفات را از آن دور می‌کند و شاخه‌های فرعی را هر سال جدا کرده(هرس) تا شاخه اصلی رشد کند و به میوه خود برسد}.

حرکت زیر، همان حرکت کسره است عدد ابجد کلمه زیر= 217 و جایگاه عددیش 37 است. جایگاه عقیده و ایمان هر کس، قلب اوست و هر کس با اعمال و کردار و گفتار و آنچه در قلب دارد، ظاهر می‌شود. اما وای بر قلبی که درحرکت زیر خود، لجن و بوی متعفن داشته باشد یعنی کافر باشد یا منافق. وقتی مقداری آب‌ (اگر کاملا آلوده نباشند) در جایی راکد بماند بعد از مدتی آلودگی‌های آن ته نشین می‌شود و روی آب، تمیز جلوه می‌کند (شاید آبرو داری می‌شود). اما هر وقت  آب زیر ورو شود، لجن و کثافت‌هایش روی آب را نیز آلوده می‌کند. در امتحان‌ها گاهی زیرها ، رو می‌آیند و آنجا، جای رسوایی است. وای بر کسی که باطنی مثل آبی که در ته آن لجن ته نشین شده،  داشته باشد. که هرگاه زیر و رو شود، رسوایی به بار آورد ( هر کس خود به نفس خود بصیرت دارد) و فقط توبه است که لای‌روبی می‌کند و نجات دهنده است! خوشا به حال کسی که وقتی زیربنای عقیده و نیّاتش رومی‌شود، خوشبوتر و زیباتر از آن است که همیشه اظهار می‌کرده است. اینجا می‌شود ذیقعدِ واقعی. اگر باطن هر کس در همه موارد پاک و صادق باشد هر گاه باطن ، ظاهر شود باعث روسفیدی و درجه و مقام می گردد.

 

عرفان ضمه

رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ خوانده می‌شود. عدد ابجد کلمه ضمه=845 می‌شود که 17=5+4+8  {17 رکعت نماز که "الصلوه عمود الدین" و "الصلوه معراج المومن" است. رفع، عروج و ترقی کردن، درجه گرفتن و بالا رفتن می‌باشد. حرکت رفع، امامِ دو حرکت قبلی است(کسره و فتحه)} و 8=7+1 .

پس شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا(ع)[13]، شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت مجرور شویم (پشتِ "ب" بسم الله الرحمن الرحیم) تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاة شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج "کرّمنا" را دریافت کنیم. عدد ابجد کلمه رفع =350 است که باز جمع ارقامش 8 می‌شود 8=0+5+3

کنندهِ کار را فاعل می‌گویند و در زبان عربی، همیشه حرکت فاعل، مرفوع است(کُلّ فاعلٌ مرفوع). در نوشتن، کننده کار حرکت ضمه یا رفع می‌گیرد به دلیل اینکه 1- هیچ کس بدون زحمت کشیدن درجه نمی‌گیرد و بالا نمی‌رود .2- پروردگار عالم در قرآن کریم می‌فرماید[14]:"... لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا...." نفس بدون کار کردن ایمانش به درد نمی‌خورد مگر اینکه از ایمان خود کسب خیر کرده باشد. قرآن خواندن بدون عمل ، مزد آخرتی ندارد. توبه بدون اصلاح به درد نمی‌خورد .گوش کردن بدون نگه داشتن در حافظه و بکار بستن آن به درد نمی‌خورد . دوستی ، بدون مایه گذاشتن هیچ است و ... . بنابراین خدای مهربان می‌فرماید:" الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...[15]" اگر کسی پروردگار مهربان و رب خود را برای خود دوست گرفت و مولای خویش دانست و عمل کرد، خداوند سبحان او را از ظلمات به سوی نور خارج می‌گرداند.

بنابراین فردای قیامت دوستان ائمه(ص) هم همینطور ندا می‌دهند: "یا ایهاالمحبون ..." .  فدا کردن دل خویش و کارکردن خالصانه در راه دوست را تا پای جان باید ثابت کنیم تا رفع بگیریم . پروردگار عالم در قرآن کریم چندین نمونه از بندگان مؤمن را که درجاتی به آنها داده است وصف می‌نماید و معرفی می‌فرماید و اسم خویش را به بندگان خالصش اهدا می‌نماید و مؤمنون یا مؤمنین و مؤمنات می‌خواند.

پس خیلی باید فکر کنیم! آیا فاعل امر ربّ خود هستیم یا نه؟ امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: "الهی و ربی من لی غیرک" یا خطاب می‌فرماید: "یا ولی المومنین و یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین یا امان الخائفین."

باری! اوست که جواب بنده مؤمنش را می‌دهد آنگاه مرفوع شود. آسیه (س) در وقت پایان عمر زیر شکنجه صدا زد "... إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتاًفی الجنة و نجّنی من القوم الظالمین[16] " و مولایش نجاتش داد و درجه‌اش داد، یکی از اولیاءالله شد و یکی از بانوان محترم بهشت که جایگاه مخصوص دارد و پروردگار مهربان در دنیا به او لیاقت داد که دامنش مهد تربیت پیغمبرخدا؛ حضرت موسی(ع) شود. خیلی خلوص می‌خواهد که در کمال راحتی دنیا باشی و رضای مولا طلب کنی و از همه زیبائی‌ها و ثروت‌های دنیا چشم بپوشانی. ائمه (ص) در عین حال که از نظر مادی غنی بودند ولی امورات خود را در سطح ضعیف‌ترین مردم روزگار می‌گذراندند.

همیشه رئیس و فرمانده و امیر و بزرگ قوم و خلاصه نفر اول هر جا، پایین دستی خود را درجه می‌دهد و او را مرفوع می‌کند (یعنی درجه می‌دهد و بالا می‌برد). پروردگارعالم می‌فرماید: "واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا[17]"  و نیز می‌فرماید: "...یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها و الله سمیع علیم[18]"

هرکس بخواهد از مولایش که او را پروردگار و رب العالمین است، رفع گیرد باید اولاً یقین قلبی داشته باشد و سپس دستش را به دستگیره رحمت الهی به کرم او وصل کند تا اگر او بخواهد مرفوعش کند.

جالب است که دنیا شد حرفِ (و) {طبق آیه  "انّا لله و انّا الیه راجعون[19]" و زمین و آسمان‌ها در 6 روز خلق شد[20] که 6=و)} که خود ظاهرا یک حرفِ (و) است ولی سه حرفِ (واو) خوانده می‌شود، دو طرف حرفش یکی است . مناسبت حرف واو به حرکت ضمه است و آنگاه که ضمه روی واو قرار می‌گیرد صدایش کشیده می‌شود و (اُو) خوانده می‌شود که همان هوست به شرط اینکه مناسبتش به لطف خدا رفع بندگی باشد به عدد 11 =هو، که رسیدن به 11 ، با عمل کردن به فروع دین  است که اگر قبول شود، مرفوع به درجه قبولی بندگی می‌گردد و به هو می‌رسد.

جالب اینکه انسان در شکم مادر به شکل (و) است و در زندگی شکل (و) (ا) (و) را بخود می‌گیرد. انسان با تواضع بندگی بالاجبار و به اذن خدا، با سر به دنیا می‌آید و با سر هم وارد قبر می‌شود.

درجه بندگی گرفتن آن شکل صورت الف را تجلی می‌کند(قامت انسانی است) .عدد (واو) =13می‌شود؛ عدد ولایت، گیرنده بار مسئولیت و توفیق گیرندگی نور و وصل شدن به عروة الوثقیِ الهی و  توفیق رفتن به اعلاعلّیین و رسیدن به درجه انسانیت و پیدا کردن مقام  شامخ و والای خلیفة الهی که هدفِ خلقت آدم (ع) بود و رسیدن به درجه اسماء الهی و رسیدن به مقام رضا و رسیدن به "...یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه...[21] " و زیارت "لقاء الله". اللهم الرزقنا. 

همانطورکه از حقیقت آب برمی‌آید که حیات دهنده و سبز کننده می‌باشد. عرفان حرف واو هم اینچنین می‌باشد. عدد ابجد واو به صورت بسیط 137 می‌شود:

(واو=13) +(الف=111) +(واو=13)=137  که معنی می‌شود 37+100 : 100=عدد ابجد حرفِ"ق"  یعنی نگهدارنده  و عدد 37 =جایگاه عددی نام مبارک حسن(ع) است. پس هر کس به جانِ عدد واو در دنیا برسد یعنی سبزی اعمالش احسن شدن است و قبولی احسن و نگه داشتن "الی یوم القیامه"  "فتقبلها ربها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتًا حسناً[22]"می‌باشد.

همه‌ی پیدا کردن رفع مقام، به شرط عمل است. پس واو، حرکت سنگینی است که باید فقط در دنیا کسب شود! و جالب اینکه عدد ابجد و=6 است. پروردگارعالم تمام عوالم را در 6 روزخلق کرد[23]. انسان در قبر، 6 صورت دارد. انسان تا قیامت در 6 مرحله خلق و طی عوالم می‌کند: اول صلب پدر، دوم رحم مادر، سوم عالم دنیا که حدود 18000 منزل است، چهارم عالم قبر، پنجم عالم برزخ و ششم عالم قیامت.

نقطه اوج درجه کمالات و مرفوع شدن انسان با صورت عمل در دنیا، در شکم مادراست، جنین شش ماهه نمی‌ماند، فقط سه 6 ماهه باقی شدند و ماندند. حضرت یحیی(ع)، حضرت عیسی(ع)  و امام حسین(ع).که اسراری دارد؛ یحیی(ع)، حیات است و آن حیات طیب و عیسی (ع)، روح آن و امام حسین(ع)، رساننده این حیات و روح خدای مهربان به طهارت آن عالم باقی "الی یوم القیامه" است. بنابراین عدد شش، در دنیا ماندنی نیست اما بقایش در آخرت است به عدد ابجد حروف سدس که می‌شود  124 که جمع ارقامش می‌شود 7  (7 =4+2+1). پس شرط رسیدن به حقیقت سدس این است که اول باید شیعه و پیرو امام حسین(ع) شود و ادب عاشورایی و حسینی شدن را بگیرد تا  قبول در عشر آن شود .

اگر به حروف شش فارسی دقت کنید عدد ابجد کلمه شش= 600 می‌شود که بازنگری و دورنگری جالبی است که اگر همین شِش را، شُش بخوانی این عدد، عدد حیات است؛ اینکه با دو دید عمیق این نفس‌ها را برای قیامت زنده بداری و دائمی کنی. دو صفر آن(600) : یکی عیسی(ع) به عدد ابجد 150 و دیگری یحیی(ع) به عدد ابجد 38، کلّ حیات حروف و اعداد است. همه در بارگاه امتحان "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا" درجه می‌گیرند چه جهنمی و چه بهشتی.

وقتی پنج تن (ص) زیر کساء جمع شدند، حضرت جبرائیل(ع) پیام آورخالق یکتا ششمین آنها زیر کساء شد. هرجا می‌خواهند در ساختمان‌ها و تونل‌ها که سنگینی بار بنا را خوب تحمل کند، شش گوشه می‌سازند و مثل لانه زنبور بتون ریزی می‌کنند (لانه زنبورشش گوشه است). قبر مبارک امام حسین (ع) شش گوشه است. درکربلا کوچک‌ترین شهید، شش ماهه امام حسین(ع)؛حضرت علی اصغر (ع) است و خانم زهرا (س)، شش ماهه‌اش؛حضرت محسن(ع) سقط و شهید شد. هرگاه می‌خواهند گوسفند قربانی کنند، باید شش ماهش تمام شده باشد.

بنابراین گفتیم حرکت ضمه با واو مناسبت دارد که سرّش این شد که فقط در دنیا باید درجه بگیریم. پروردگار عالم می‌فرماید: "انّا لله و انّا الیه راجعون[24]" (و) ، پلی است که از یک سوی آن می‌آییم و از سوی دیگر آن می‌رویم. و در سوره مبارکه غاشیه[25] می‌فرماید:"لسعیها راضیةٌ فی جنةٍ عالیةٍ لا تسمع فیها لاغیةٌ فیها عینٌ جاریةٌ فیها سررٌ مرفوعةٌ و اکوابٌ موضوعةٌ و نمارق مصفوفةٌ و ذرابی مبثوثةٌ."

آیات مبارک، نعمات بهشت را برای بهشتیان با حرکت رفع و تنوین رفع در قرآن بشارت می‌دهد و در هنگام وقف، حرکت‌ها صورت خود را ازدست می‌دهند و سکون می‌گیرند ولی احتمالاً قیامت با تمام حرکت‌هایی که ربّ مهربانشان به ایشان درجه می‌دهد، وارد می‌شوند و جالب اینکه آن "ة" گرد احاطه بر همه وجودشان و نعمت‌هایشان می‌کند و تنوین رفع، معنی کلّ درجات رفعی را که در دنیا مستور بود آنجا ظاهر می‌کند چون تنوین، همان نون ساکنی است که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود و تنوین، تکرار حرکت حرف است.

ٍ ٌ

 مؤمن با تمام زیبای‌هایش درجه می‌گیرد و نشان داده می‌شود که بعضی بر بعضی حسرت می‌خورند و به کم کاری‌های خود افسوس می‌خورند. طبیعت هر انسانی، رفعت طلب است و دوست دارد همیشه از همه جلوتر باشد و مقامش بالاتر باشد، مورد توجه همه اطرافیان خود باشد. کار سخت و دشواری است و هر کسی موفق نمی‌شود. امامِ عمل دیگران شدن و پیشرو بودن، مستلزم این است که اول باید مفتوحه شویم تا بتوانیم تمام علم و هنر و حرفه و شاید فوت و فن هدف مورد نظر را صاحب شویم. ظرف وجودمان باید آنقدر بزرگ و تمیز باشد که پذیرای تمام زیبائی‌ها باشد و رنگ و نصب امام معصوم زمان خود را بگیرد. دوم: امام هر عملی باید اول خود، خودیّت یا منیّت خود را کسر کند تا همیشه در مقام رفع باقی بماند. انسان خاضع همیشه به دنبال رفع نقایص خود هست و می‌خواهد ناخالصی‌های خود را اصلاح کند. خود را به درجه بالای خالص بودن برساند. تا متملّقین هر زمان، شیطان‌ها و وسواس‌ها از خلاء نقص‌های او سوء استفاده نکنند و او را از بالا به پایین نکشانند. سوم: کسی که در مقام رفع قرار می‌گیرد باید همیشه آماده خطر باشد و خود را به استقبال سختی‌ها آماده کند و نه اینکه چون مقام بالا رفت، دیگران را فدا کند. همه قربان او شوند بلکه او زودتر از همه به قربانگاه برود. همانطور که معصومین ما، که امام ما شیعیان هستند هم در قربانگاه خلوص و بندگی رفتند و درس ایثار و پیشرو بودن در عمل را به ما یاد دادند. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواست "ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما[26]."

تمام این زیبائی‌ها، صفات آب و حقیقت آب است. در ضمن که همه مخلوقات از آب زنده شده‌اند، آب در مقام کسره خودش بی‌رنگ، بی‌بو و بی‌شکل است. یعنی در هر ظرفی آب را بریزید شکل آن ظرف را به خود می‌گیرد. و بدون اسم و رسم، کلّ حیات خود را به دیگران عرضه می‌کند و در حیات وجود پیشرو است. زیرا هر جا آب باشد، آبادانی است. خود قیاس کنید تا حجت نباشد، وجودی نیست و تا وجودی بخواهد باشد، باید حجت باشد!  

قرآن، انسان ساز است. کلمه انسان خیلی جالب است یک الف و نون اول دارد بعد سین و بعد الف و نون، کلمه‌ای متعادل و روی میزان است. خالق یکتا، جل جلاله و سبحانه، انسان را متوازن‌ترین ومتعادل‌ترین و به زیباترین شکل آفرید که فرمود من انسان را به صورت خود که اسرار بسیار دارد آفریدم و قابل "خلیفة الله" شدن را دارد.

هنگامیکه بخار آب به آسمان می‌رود، در هنگام انجماد به صورت شش ضلعی درمی‌آید و با شش وجه به سوی زمین برمی‌گردد و در اصل شش صورت حیات به موجودات می‌دهد. وقتی برف می‌بارد آب آن به شش صورت ذخیره می‌شود: 1- ذخیره آب برای فصل‌های دیگر. 2- پر شدن سفره‌های زیر زمینی. 3- تغذیه گیاه. 4- تغذیه انسان. 5- تبخیر آب. 6- پر کردن دریاها که سطح آب همیشه به اندازه مطلوب بماند و در اثر تبخیر کم نشود. باطن آن خیلی زیباست در صورتیکه یخ ، آب می‌شود ولی به خاطر شش ضلعی بودن سبک‌تر از آب می‌شود و روی آب می‌ایستد. سنگین‌ترین موجودات در آب به همین خاصیت روی آب می‌ایستند. چون چگالی آب سنگین است.

بنابراین عدد شش همان (و) است. که فقط دراین دنیا صورت می‌گیرد ولی نتیجه‌اش ضمه است که مناسبت با (و) دارد که فردای قیامت همه نتیجه‌هایش زیبا و مرفوع می‌شود یعنی درجه زحمات دنیایی خود را می‌بیند.

باطن حرکات

همانگونه که قبلا بیان شد درواقع حرکات، باطنِ آب و زنده کننده اعمال هستند که برای رضای خداوند حی انجام می‌شود. باطنِ کسره: فقر، فتحه:مال و ضمه:مقام است. طبق آیات سوره مبارکه فجر[27]، مال و فقر برای آزمایش انسان است {فامّا الانسان اذا ماابتلیه ربّه فاکرمه و نعّمه فیقول ربّی اکرمن(15)وامّا اذا ماابتلیه فقدرعلیه رزقه فیقول ربّی اهانن(16)}. ائمه معصومین(ص) درحالیکه تمام خزانه الهی در اختیار آنهاست و انفال(مال الله) به آنها می‌رسد اما هیچگاه نخواستند که از این اموال ، بهره‌ی دنیایی ببرند! چراکه مال و مقام دنیا فقط برای مدت محدود در دنیاست ولی مال و مقامی که در راه خدا مصرف شود، ماندگار و ابدی می‌شود و فقرِ واقعی در مقابل خداوند متعال، فتحِ باب الی یوم القیامة می‌شود. بیندیشید در تاریخ که جایگاه نمرودها و فرعون‌ها و قارون‌ها و... کجاست و جایگاه مردان خدا کجا؟!( قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین[28])  

وقتی خود را فقیر درگاه الهی بدانیم، هیچگاه رو سوی درِ دیگری نمی‌کنیم؛ مصداق آیه شریفه‌ی ایاک نعبد و ایاک نستعین[29]. و همین هیچ دیدنِ خود در مقابل پروردگار عالم باعث خضوع و خشوع بیشتر ما می‌شود در نتیجه در عینِ فقر، به مال و مقامِ واقعی می‌رسیم! چنانچه پیامبر(ص) فرمود: الفقرُ فخری.

جالب است که جایگاه عددی کلمه فقر=56 و برابر با جایگاه عددی کلمه قانت است { کسی که قانت شد یعنی به سرچشمه دست یافته است و دیگر هیچگاه بدونِ آب (آبِ حیات!) نمی‌ماند}. جلوه زیبای رابطه فقر و قنوت را در زمستان با مشاهده درختان درمی‌یابیم که گویی ساقه‌های خالی و خشک خود را به سمت آسمان بلند کرده‌اند؛ دستان خالی خود را  به سوی پروردگار عالمیان دراز کرده و با تواضع و خشوع از او می‌خواهند که این فقرِ زمستان ، فتحِ بابی باشد برای گل و شکوفه دادن در بهار و سبز شدن و رفعِ مقام در تابستان!

عدد ابجد کلمه فقر=380 است که معنی می‌شود به 300=ش(صفت تفشی دارد) و 80=ف که جایگاه عددیش 17 است و جالب اینکه جمع ارقام عدد ابجد کلمه ضمه هم 17 می‌شود(ضمه=845 و 17=5+4+8).

پس به عبارتی می‌توان گفت: کسره، افشاکننده‌ی باطنِ ضمه است! همانطورکه یک وزنه بردار برای کسب مقام باید خم شده و وزنه را بالای سر ببرد، آنگاه است که رتبه و مقام می‌گیرد(ظاهرِ امر این است که او زیرِ بار وزنه قرار گرفته و آن را بالاتر از خودش برده است اما در اصل، کسی که مقام می‌گیرد خودِ اوست نه وزنه!). پس هرچه وزنه‌ی اعمال نیک که بالای سَر می‌بریم (البته خاضعانه و خالصانه) سنگین‌تر باشد، مقام ما هم بالاتر می‌رود!انشاءالله

سِرّ اشباع

کسره در اصل منیّت خود را فراموش کردن و دلِ دنیایی را پاک کردن است. کسره به دیگران اثر می‌گذارد و اگر کنار کسی روزگار خود را بگذرانی که اخلاقیات مثبت داشته باشد، با ادب باشد، مؤمن باشد و ... به روی شما هم تاثیر می‌گذارد (اگر قابلیت داشته باشیم). این تاثیر در کلمات و حروف، جار و مجرور می‌شود یعنی همسایه‌ی کسره ، خود هم کسره می‌گیرد(که جاره به 17 معنا  آمده که چگونه حروف بعدی جار و مجرور می‌شوند).

اگر کسره پشت ضمیر "هِ" در کلمه قرار بگیرد صدای کسره "هِ" به صدای بلند "هی" تبدیل می‌شود، اشباع می‌شود مثل "ربِهِ" خوانده می‌شود "رِبهِی" و جالب اینکه حرف(یاء) خود مناسبتش با کسره است. پروردگار ربّ العالمین، دنیا را جای تربیت و به تعالی رسیدن بندگان خود قرار داد؛ به سبب شناخت ربّشان و اگر بنده، خوب تربیت را بگیرد، ادبِ صدایش بلند می‌شود و در قیامت در زیر لوای ربّش با ادب او محشور می‌شود(ادب مع الله) که جایگاه با ادبان پروردگارعالم، بهشت است. بهشت برای آنان متواضع می‌شود و نعیم خود را به دستور ربّ العالمین در اختیار بندگان خوب می‌گذارد. دریا وقتی جذر می‌شود با حرکت مَد، صدف‌های خود را بیرون می‌ریزد و بنده مؤمن با مُردن ، صدف‌های اعمالش آشکار می‌شود .

در این دنیا در هر موردی چه جسمی، چه روحی، چه مالی، چه اجتماعی و چه شخصیتی هر طور حساب کنید، اگر کسر داشته باشی این کمبود همیشه آزار دهنده است. یعنی نقص خود را نشان می‌دهد و شخصِ کاسر آرزوی برداشتن کسر را دارد. شاید درست شود. اما خدا نکند کسی کسریِ درآخرت داشته باشد که دیگر دست عمل ندارد و خدا می‌داند چه بر سرش می‌آید. گاهی از چشم، کسر است و آنجا کور محشور می‌شود، گاه آبرو ندارد، سلامت ندارد، لباس ندارد، جا ندارد، خلاصه عاقل بینا دائم در فکر برطرف کردن کسر بزرگ آخرتی خود است. اگر توانستی کسر خود را در دنیا جبران کنی خدای مهربان دستت را می‌گیرد و به تو رَفع می‌دهد؛ مولای مهربان به شرط توبه‌ی واقعی بنده‌اش، کسرهای او را چشم پوشی می‌کند.

حرکت ضمه اگر ماقبل "هاء" ضمیر که حرکتش ضمه باشد، بیاید صدای کوتاه اُ را به او تبدیل می‌کند و اشباع می‌شود، مثل رَبّهُ که می‌شود رَبّهُو چرا؟ خیلی زیبا است. رب مهربان چه  درسی به ما می‌دهد؟! یعنی خداوند به فضلش در قیامت مؤمنان را از نعمت‌های بهشتی سیراب می‌کند. غیر از این است که چشم و گوش را باز کنیم تا ببینیم چه کنیم تا به این صدای بلند برسیم. در دنیا همه مؤمنین و کافرین، هم اهل دنیا و هم اهل آخرت زندگی می‌کنند و به اعمال و زحمات خود درجه می‌گیرند اما آنها که اهل دنیا هستند رب العالمین هر چه بخواهند همین اینجا به ایشان می‌دهد.

پروردگار عالم در سوره مبارکه اسراء[30]می‌فرمایند: "من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا*ومن اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا". اگر دنیا را بخواهید دنیا را به شما می‌دهم و اگر آخرت را بخواهید آخرت را. پس دنیائیان صدای کوتاه را انتخاب می‌کنند. اما اهل آخرت و اهل معنا و ایمان ، صدای بلند رسیدن به هو را با روسپیدی انتخاب می‌کنند که گنهکاران در قیامت یاد مقام و مال‌های خود می‌افتند و درخواست می‌کنند خدایا همه را می‌دهم ولی مرا عذاب نکن. در حالی که پذیرفته نیست.

 تنوین

یکی از اسرار و زیبائی‌های کلام ربّ العالمین مهربانمان این است که در قرآن مجید علامتی را می‌فرماید نون ساکنی است که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود و به آن تنوین می‌گویند. عدد ابجد کلمه تنوین=516 است(12=6+1+5 و 3=2+1 ؛ 3=آب ) و جایگاه عددی کلمه تنوین=66 برابر با عدد ابجد نام زیبای الله جلّ‌جلاله می‌شود. صدای این علامت از دنیا است و چون باطن آن اینقدر سعه وجودی دارد که شاید در دنیا نمی‌تواند جلوه کند ، اصل آن را در آخرت ملاقات می‌کنیم. و آن، کلّ چیزهایی است که در عمر به دست ما می‌رسد. خیلی زیباست باید فکر کنیم.  تنوین با سه صدا جلوه می کند تنوینِ نصب با دو فتحه-ً و تنوینِ جر با دو کسره-ٍ و تنوینِ رفع با دو ضمه-ٌ . و در اصل در عالم برزخ ، صورت اصلی را به ما جلوه و نشان می‌دهد که منصوب به چه بودیم و مجرورِ که بودیم و مرفوع به چه شدیم!

 چون  در آخرت با هر چه که در دنیا از قلب دوست داشتی و آن را امام عمل خویش قرار دادی محشور می‌شوی. طبق آیه 71 سوره مبارکه اسراء: یوم ندعوا کلّ اناسٍ بامامهم. آن چیز دوست داشتنی شما امام عمل شما و مونس قبر و قیامت شما می‌شود. بنابراین خوب بسنجید! تا آنجا می‌رسد که ساعتی را می‌بینید مثل قبر که آن عمل مثل حلقه، دور تا دور شما را فرا گرفته! مثلا فرد بهشتی وقتی در دنیا زندگی می‌کند در باطن ، در بهشت است. اما به چشم ظاهر دیده نمی‌شود اما همینکه حجاب بدن کنار رفت، خود را درجایگاه اصلی خویش که زحمت آن را کشیده می‌بیند. پس قبر برای او بهشت آماده شده است که آرامگاه ابدی او می‌شود.

بنابراین به زندگی باطنی خود توجه کنید و آن امام عمل را ببینید که آن رسم و زمینه و آهنگ و ریتم عمل شماست که با آن خود را تنظیم می‌کنید. اگر قرآن است باید در وسط دایره جایگاه عمل خویش یک خال باشید که مرکز عقربه‌هایش تار و پود زندگی ماست که روی آن می‌چرخد و ثانیه‌ها و ساعت‌ها و شبانه روز و ماه و سال‌های ما را صورت می‌دهد و آن خال، رضای خداست و باطنش، نماز و حقیقتش، قرآن و صورتش، انسان کامل و جلوه‌اش، خلیفة الهی و آثارش، باقیات و صالحات است.

 

[1] )آیه 1 سوره مبارکه کوثر

[2] )آیه 2 سوره مبارکه بقره

[3] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[4] )آیه 10 سوره مبارکه فتح

[5] )آیه 53 سوره مبارکه فصلت

[6] ) رجوع شود به فصل 3؛ گردنبند بندگی که توضیحات کامل عدد 5 آمده است.

[7] )آیه 29 سوره مبارکه حجر

[8] )آیه 30 سوره مبراکه انبیا

[9] ) اصول کافی صفحه 189

[10] )داستان بلعم باعور؛ ماجرای عالمی که منحرف شد و خداوند او را به سگ تشبیه فرمود(آیه 175 سوره مبارکه اعراف)

[11] )در اصول کافی آمده: از امام صادق(ع) درباره نجاست سگ سؤال می‌کننده و حضرت صراحتاً سه بار می‌فرمایند که سگ، نجس است.

[12] )رجوع شود به فصل 2؛ عرفان اربعین

[13] )جمع عدد ولایی(=3) و معصومیت(=5) امام حسین(ع)، 8 می‌شود

[14] ) سوره مبارکه انعام آیه 158

[15] )آیه 257 سوره مبارکه بقره

[16] )آیه 11 سوره مبارکه تحریم

[17] )آیه 103 سوره مبارکه آل عمران

[18] )آیه 256 سوره مبارکه بقره

[19] )آیه 156 سوره مبارکه بقره

[20] )آیه 4 سوره مبارکه حدید، هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...

[21] ) آیه 10 سوره مبارکه فاطر

[22] ) آیه 37 سوره مبارکه آل عمران

[23] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[24] )آیه 156 سوره مبارکه بقره

[25] ) آیات مبارک 9 تا 16

[26] )آیه 74 سوره مبراکه فرقان

[27] )آیات 15 و 16

[28] )آیه 11 سوره مبارکه انعام

[29] )آیه 5 سوره مبارکه حمد

[30] ) آیات 18و19

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۰
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی محالّ معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سِرّالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبیّ الله و ذرّیة رسول الله صلّی الله علیه وآله.  (زیارت جامعه کبیره)

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

عرفان حروف آب

درس و تکلیف خود را نزد پروردگارعالمیان، از نقطه باء بسم الله الرحمن الرحیم آغازمی‌کنم. از ربّ مهربان می‌خواهم که مرا با وجود تمام حجاب‌ها و ظلمت‌ها توفیق ورود از نقطه باء به درون باء و درسکون سین (بسم) مسکون کند و در ترازوی سین منقلب فرماید و به میم آدمیت برساند. پیامبر(ص) می‌فرماید: "قرآن ظاهری و باطنی دارد، درباطن قرآن باطن‌های دیگری است که بطن‌های آن  به هفت بطن یا هفتاد و گاهی هفتصد یا بالاتر می‌رسد."

باء، کلید و مفتاح تمام عالم وجود و حقیقتی است که آن را ظهر الوجود و تمییز بین العابد و المعبود می‌نامند. و فرمودند: "اگر بخواهند حرف باء بسم الله را معنی کنند، هفتاد هزار شتر، برای حمل کتاب‌های آن کم است".  پس به فضل الهی می‌خواهم قطره‌ای یا ذره‌ای از زیبایی معانی را نصیب طبع نجیب خوانندگان نمایم. "باء"، وجود معانی و حقایق همه حروف است که خود قلب است و قلب کننده‌ی حیات است و مفتاح و باب و گشایش دهنده همه ظهورات و ملکوت آن‌ها می‌باشد."باء" با چهارده معنا در قرآن ظاهر شده و در مقام جار و مجرور، به 17 صورت معنی می‌شود و صورت خود را نمایان کرده و باطن ملکوتی خود را که تمام هفت آسمان و هفت طبقات زمین است فرا گرفته و کلّّّّ ملکوت ، به وجودش خلق شده و ظهور پیدا کرده است.

"باء" دارای هفت صفت است که با هرصفت خود، معانی عوالم ملکوتی را دگرگون کرده و کمال بخشیده‌است و چگونه می‌توان نوشت؟! در حالی که در حرف باء ، اگر همزه را یک الف حساب کنیم عدد ابجدش می‌شود 4، که چهار ملک مقرب و جناح‌های ایشان از این وجود، ظهور پیدا کرده و به عدد ابجد حرف ب که 2 می‌باشد تمام عالم مخلوقی از بالا تا پایین را درملکوت زوجیت قرار داده است که فقط خالق یکتا و بی‌همتا، یک (1) است و هرگز 2 نمی‌شود.

 دیگرآنکه حرف باء ، نفس حرف الف است که در وسط حرف باء (ب ا ء) قرار گرفته است. الف خود ساکن و وصل کننده حروف است پس ، حرف ب را به همزه آخرش وصل می‌کند. چون این وصل، مجرا و مجلای صفات و اسماء الهی است و چون مرآت حق است ، جلوه‌گری می‌نماید و خصوصیات ربّانی خلق را منعکس می‌سازد.

 بنابراین اجازه می‌دهد که اگر الف بخواهد قامت خود را حفظ کند و در اول کلمه خوانده شود با همزه ظاهر شود و با حرکت‌های فتحه کسره ضمه و علامت‌های تنوین؛ نصب، جر و رفع معنا گرفته و نشان داده می‌شود. عدد ابجد همزه (به صورت بسیط) با عدد ابجد اسم مبارک علی(ع) برابری می‌کند :  

{ علی =110 = (ها = 6 ) + (میم =90) + (زا = 8) + (ها = 6)}   

بنابراین به چهارده صورت معنا می‌شود. باطن قرآن هم صورت انسان کامل است و هم در مقابل، چهارده معصوم (ص) قرار دارد.

هفده تحول جار و مجرور شدن "باء" در  باطن قرآن، نماز است (تحولات 17گانه حرف "باء" در قرآن، بیان باطن نماز است). با 17 رکعت نماز واجب که ظهور و ستون گذاری شده است. پس الفِ آب (زُبُر) است و باءِ آب، بینه. ملک حرف باء، جبرائیل (ع)؛ آورنده وحی و علم الهی به پیامبران و روشن کننده امرپروردگارعالم برای عموم مخلوقات است.

اما این حرف مبارک در کتاب شمس المعارف این‌طور تعریف شده است: (باء) ازحروف ظلمانی است. در بسمله همه حروفش نورانی است غیر از حرف باء که حضرت حق سبحانه و تعالی آن‌ را اول حروف قرآنی ساخته و در هر سوره، اول آن سوره گردانیده و درضمن آن، سیری عظیم  پنهانست که جز، اخصِّ خواص بر آن اطلاع نیابند!

و حرف باء از برای توصیل (وصل کردن) خیرات است و طبیعت حرف "باء"، بارد یعنی سرد و خاموش کننده آتش سوزاننده جهنم است. از این جهت که در هر آیه‌ی امان که عبارت بسمله است افتتاح به وی گردیده و باء از حروف باقیه است در روز قیامت بر وی سِّری پوشیده است و آن هنگامی که حقّ سبحان آن حرف را خلق کرد با وی هشتاد و یک فرشته آفرید که تا قیامت تسبیح و تقدیس حق سبحانه تعالی می‌نمایند و ممدّ و معاون روحانیت این حرف هستند. شیخ فرموده که چون روحانیت این حرف اقتضاءِ ظهور کند، به هیأتی که در نشاء برزخی دارد ظاهر شود و شکلی کامل الصوره و خوشبوی و آن صورت را بعضی از کبار اهل کشف و شهود مشاهده کنند و آن پیکری است نورانی که نور وی ثابت است و هرگز متغیر و متبدل نشود و بر هر سالکی که سرّ این حرف منکشف گردد و آن‌ صورت مثال نورانی ظاهر گردد ، علامت صحّت آن کشف ظهور این صورت بود و این حرف اسمیت از اسماء مخزونه و اسرار مکنونه الهی جلّ‌جلاله دارد.

*اما الف ؛ نقطه قلم حضرت حق، که به تعبیری جلوه اسم مبارک خویش یعنی "صمدیت" است. در نقطه باء شکل گرفته و به قامت الف تواضع کرده و به سجده افتاده و صورت باء را تصویر داده است. که ظرف تمام امکانات گردیده. اگر این ظرف بخواهد در این دنیا باز شود ، می‌بینید که هرگز دنیا گنجایش آن را ندارد!

احتمال معنا این است که عالم حرف( باء) را عالم عمّا می‌گویند. ملک حرف الف ، حضرت اسرافیل(ع) است؛ ملکِ روح و جان دادن و طبیعتش نورانی است. جان وجودش ظُهر است، سِرّش این که سکون کلّ حروف از آن، جان می‌گیرد. الف، مقام تجرّد دارد و فرد است. اولین مخلوق، الف اشرف و اقدس و اقدم در حروف و صفات ذات را به خود گرفته است. بنابراین در یک کلمه آب ، الف نورانیت و باء ظلمت وجود دارد ، در تعریف آمده مثل نسبت روح است به بدن.

*حرف باء از حروف ظلمانی است که خود؛ صراط، میزان و حق است، این حرف صفت همس دارد، صدایش از باب ظهوری که ظاهر می‌شود به طرفِ ظهورات است و انفتاح دارد و باب الفتوح است و با فشردگی و تکان باز می‌شود (قلقله)، محلّ ظهور نطق و کلام الهی است، از حروف شفوی است، حرفی که جهر دارد و جوهریت موجودات را ظهور می‌دهد و اظهار می‌کند که در تمام عوالم دنیا و آخرت دستگیره رحمت الهی است، وسیله نجات است .

پس باید بدینوسیله در این دنیای ظلمانی از خدای متعال بخواهیم که بر ما منّت نهد و باب را بازکند و به رحمت واسعه‌اش ما را در، (سِ) (بسم الله) سکون دهد. به نظر این حقیر شرط سکون ، قرار گرفتن در سکون شاخص میزان است ، زیرا سین تنها حرفی است که عدد ابجد و زبر و بینه‌اش، یکی است، یعنی عدد ابجد(س= 60) و (ین = 60) می‌باشد. بنابراین باب قرآن، باب کلیات همه عالم و ورود هر انسان مؤمن است، به شرط آن که صورت و سیرت انسانی را داشته و پشت نقطه ولایت علی بن ابیطالب (ع) باشد یعنی شیعه شود و دقّ الباب کند و اگر در باز شد، از خدا بخواهد که در باطن این باب، به عمل قسط و عدل سکنی پیدا کند، در اینجا صفات سین را می گیرد: اول : همس ، دوم: رخوت و سستی دارد یعنی نرم و انعطاف پذیر است، سوّم: انفتاح است که در حقیقت سین، باب الفتوح عمل است، چهارم استفال است طلب تواضع و پایینی می‌کند و در خود ، ذاکر می‌شود، قلبِ خود کعبه است . سوره یس ، قلب قرآن است و مسجد ،  حرم الله است و صدای عمل در این سکون، کشیدگی و صفیر دارد که جوابش را انشاء الله در باطن سکون آرامش بخش بهشت می‌گیرد. و با صفت سکون، تا بتواند در اینجا ( در دنیا) که عشاء وجودی خود است، طی مسیر می‌کند تا به کمال میم برسد (بسم).

سین، حرف نورانی است و حجاب‌ها را کنار می‌زند، چشم دل را باز می‌کند، گوش دل را شنوا می‌کند. تمام باطن زیبای جمال و کمال و صفات و اسماء، از عالم اعلی به عالم سفلی در وجود ائمه اطهار(ص)، با حرف سین جلوه می‌کند که خداوند تبارک و تعالی خطاب به پیامبر بزرگوار(ص) می‌فرماید: یس{با مدّ طویلِ واجب!}.  نمی‌دانم من حقیر چگونه بیان کنم تا این کلام تا حدی باطن خود را جلوه دهد. همین قدر بگویم احتمال معنا این است که آن نقطه نظر ثابت و میزان الهی از ترازوی سین چنان زیبا و دقیق جلوه کرده، که همه عالم هستی و مخصوصاً انسان، در این نظر غرق هستند و در صفیر آن خوانده می‌شوند. حدیث است که این خطاب سین، به پیغمبر بزگوار و اهل بیت اوست چرا که این عزیزان، آل یاسین هستند(صلوات الله علیهم اجمعین).

بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه حمد محتوای کلّ قرآن را در بردارد و بنا بر تعریف، حقیقتش جان آب کوثر است. تمام هدف من در شناخت حقیقت آب این است که: آب تطهیر کننده‌ی عین نجس به عین پاک است. آبِ ظاهر، نشانی از آبِ باطن دارد. پس با عرفان آب، خود را شستشو دهیم تا حیوانیت از ما جدا شده  و به حقیقت انسانی برسیم!

اگر بخواهیم در محضرخدای تعالی شاکر نعمت‌هایش باشیم و به نعیمش دست پیدا کنیم چاره‌ای نداریم جز اینکه انسان شویم! خداوند سبحان دو دستگیره بزرگ را برای ما قرار داد تا خود را نجات دهیم، کتاب مبارک قرآن کریم و وجود مبارک ائمه (ص)، که درحقیقت همان الف و باء می‌شود. همان آبی که امیرالمومنین (ع)، ساقی کوثر آن است. آبی که حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و خانواده‌ و یارانش، برای معرفی آن، سه روز تشنگی از آب دنیا را تحمل کردند و ساقیِ کربلایِ او ابوالفضل عباس (ع) است که در شریعه فرات رفت و لب تشنه بیرون آمد.

{ السلام علی الحسین(ع) و علی علیّ بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین (ع) و علی العباس الحسین(ع) فی الدّنیا و الآخره}.

نمی‌دانم و هیچ نمی‌دانم ولی از مولای کریم، سبحان و عزّوجلّ خود می‌خواهم که ما را به شناخت خود و در نهایت به شناخت خودش برساند. مطلب زیبایی که مرا به نوشتن وا می‌دارد، چنانچه پروردگار عالم این‌طور قرار فرموده که: "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[1]"؛ همه چیز از آب زنده شده است. ریشه‌ی حیاتِ ظاهری و باطنی، آب است که مجرای حیاتِ همه عالمِ وجود، قرار گرفته است. یعنی یک بار نزول برکات می‌شود به صورت جسمانی آب، اما جایگاه ما، دنیا نیست بلکه آمده‌ایم تا کامل شویم و به اعلا علّیین و قرب الهی برسیم(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر[2]) که میسر نمی‌شود مگر اینکه از برکات باطنی آب بهره ببریم. پس همینطور که از این آب ظاهر می‌نوشیم و حتی منشا برق و روشنایی منازلمان به آب ذخیره شده در پشت سدها برمی‌گردد و ... باید از حقیقت باطن آب، برای قبر و قیامت خود استفاده کنیم!   

چرخه آب

این‌طور که دانشمندان گفته‌اند خلقت آب[3] حدود000ً /000/3 سال پیش شروع شده و طریقه درست شدن آن را شهاب سنگ‌های آسمانی دانسته‌اند که هر کدام درون خود هزاران کیلو آب را به صورت گرم آتشین بر زمین فرود می‌آوردند، در اثر این انفجارها لایه‌های رویی زمین با لایه‌های درونی شکافته شدند و درون زمین که 5 برابر آب اقیانوس‌ها را در زمین داشت به صورت آتشفشان بیرون می‌ریخت، در نتیجه چرخه آب پدیدآمد و آب‌ها در انفجارهای آتشین بخار شدند و به آسمان می‌رفتند و کم‌کم از زمین، چشمه‌های آب و از آسمان باران و برف شروع به باریدن کرد و حیات موجودات از گِل شدن زمین احیاء شد و کم‌کم موجودات دریایی به اذن خداوند پدیدار شدند و حیات از دریا شروع شد و موجودات، شکل و صورت گوناگون خود را جسته و سازگاری پیدا کردند.

آب، حکمت زیبای حکیم عالم است. نظر بعضی از دانشمندان آنست که بنابر احتیاجات زیستی، گاهی موجودات آبزی آبشش خود را از دست داده و شش به جای آن گرفته‌اند و حتی در بعضی پرنده‌ها نیز بال پرواز گرفته و بعضی چهارپایان زمینی و حتی حشرات و تمام گونه‌ها به نیازهای حیات خویش جلوه نمایی کردند و می‌کنند و برای حفظ و تداوم این منابع حیات مثل اقیانوس‌ها و دریاها، هرچند گاهی از مرکز زمین انفجارهایی صورت می‌گیرد که فضاهای گرم را وارد آب می‌سازد و باعث تشکیل آبِ سنگین[4] و گرمای آب باعث تداوم حیات می‌شود و حتی در بعضی از جاهای سرد مثل قطب یا یخچال‌های طبیعی، حیات موجودات قطع نمی‌شود؛ حتی در آب یخ زده هم، حیات موجودات ثابت شده است! حرکت یخ‌ها و برف‌ها کند می‌شود ولی قطع نمی‌شود یعنی شاید در روزها، ماه‌ها و سال‌ها یک یا دو متر حرکت می‌کند و جالب این که این جابجایی، تحولات و تغییرات حیاتی زیبایی را به کَرَم پروردگار عالم در تأثیرات حیات به جا می‌گذارد!

آب، تنها ماده‌ای است که در طبیعت به هر سه حالت جامد، مایع و گاز وجود دارد. ابرها در آسمان، موج دریا، کوه یخی، توده‌های یخی در دل کوه‌ها و منابع آبی زیر زمینی تنها چند شکل از اشکال ظهور آب می‌باشند. آب طیّ عمل تبخیر سه حالت می‌شود: میعان، انجماد و ذوب. بنابراین مرتباً آب از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌گردد . این پدیده‌ی تبدیلِ آب را چرخه بزرگ آب می‌نامند.

 اما حقیقت آب، خود یک اربعین است و این واقعیت است که جانِ طهارت را بر ما انسان‌های گنهکار عنایت می‌کند. آب از دو عنصر طبیعی تشکیل شده: 2 مولکول هیدروژن و 1 مولکول اکسیژن. هر مولکول آب دارای یک ناحیه مثبت و یک ناحیه منفی است که این دو ناحیه در دو طرف مولکول آب واقع شده‌اند. شیمیدانان با کمک شواهد به این نتیجه رسیده‌اند که مولکول آب، شکل خطی ندارد، بلکه حالت خمیده دارد.

حتی خدای مهربان طوری مولکول‌های یخ را با هم فرق گذاشته که یخ، هواهایی را در خود حبس می‌کند (حباب) که باعث می‌شود روی آب شناور بماند. بنابراین حیات گرم زیرِ یخبندان می‌ماند و یخ، ذخیره آبی است که در هنگام تبخیر، حدّ آب را از کم شدن نگه می‌دارد. اما حکمت آن حکیم از خلقت این همه زیبایی و جلوه‌های اعجازآور به خاطر حیات خلیفه خود، انسان کامل است و برای پیوستن به قرب خودش که خود، حیّ خالص است و از مجرای او ، حیات ظاهر می‌شود و دوباره به خودش برمی‌گردد. چون او در حدیث قدسی فرمود: "انّی کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف[5]". 

باطنِ آب (عالم در مضربِ 3 قیمت و بها می‌گیرد)

اول حقیقتی که اهمیت آب را بر ما ظاهر می‌کند، مقام طهارت آب است که در واقع استبراء به معنی پاک شدن حیوانیّت و کمال پیدا کردن حقیقت انسانی است و آن میسّر نمی‌شود مگر به حقیقت اربعین عمل خالصانه و توبه واقعی (توبه نصوح).

آب ظاهری، شستشو دهنده ظاهر هر چیز است ولی چنانچه شخص کافر صد بار در آب دریا فرو رود  باز هم هنگام بیرون آمدن، قطرات آبی که از او فرو می‌چکد نجس است، و هرگز آبِ ظاهر او را پاک نمی‌کند مگر به شرط طهارت باطن، که با نیّتِ پاک، شهادتین را بگوید. با جاری شدن کلمات شهادتین به شرط نیت پاک و صحیح ، باطن ایشان پاک و ظاهرش متنجس می‌شود که آنگاه با آب ظاهر پاک می‌شود. همچون هنگام غسل: انسانِ مکلف اگر غسلی بر او واجب شود ، اگر بدون نیّت آن غسل، صد بار در آب پاک برود ، تطهیرِ ورود به نماز و روزه را ندارد. بنابراین نیت ، یک امر قلبی و باطنی است که انسان را از حیوانیت جدا و به اعمال انسانی وارد می‌کند.

*اسرارحرف الف و با (در کلمه آب): همانطور که در درس‌های قبل بیان شد یکی از صفات ذاتی پروردگار عالم، تکلم است و آن خالق یکتا باب معرفی خود و هدایت بندگانش را به کلام خویش قرار داد و با ظهور انوار مقدسِ اسماء و صفات خود؛ به صورت کلان گنج کنز خود به آن کسانیکه قابلیت دارند، راه به قرب خود رسیدن را گشود و فتح باب نمود و در مخلوقات، اشرف مخلوقاتش را انسان کامل قرار داد و او را مظهر و مرآت و ظرف گیرنده انوار مقدس خود و جلوه دهنده اسماء و صفات نورانیش فرمود و ایشان را کلمه خود نامید.

پس حروف ابداع شد و عدد گذاری، روح حروف شدند. که قالب جسمانی با روح، تواماً معنا و مفهوم خویش را ظاهر می‌سازد و در واقع صاحب ملکوت شدند و قدر و حساب را به همراه آورد. تمام عالم عرضی و عالم طولی از اعلا تا اسفل را پر از اسرار و نظم و هماهنگی و استعداد و معارف قرار داد. همانطور که درکتاب گنج الالف بیان شد ، خداوند واحد، یک خلقت هم بیشتر از خود صادر نفرمود"الواحد لا یصدر عنه الا الواحد".

عددِ واحد یعنی یک، و حرفی که متعلق به عدد 1 است، حرف الف می‌باشد. در واقع الف، مصدرِ حروف شد و خود را در سکون و بدون حرکت قرار داد. اما نفسِ الف وقتی ابداع شد، حرفِ (ب){(با)_ب و الف} گردید و از ظهور الف و با ، کلمه آب ظاهر شد. اما اگر حروف الف و با، با هم همه‌ی عالم را پر می‌کرد و از ملکوت وصل آنها حرف سوم (ج) و یا عدد سوم ظاهر نمی‌شد، هرگز منشاء همه‌ی کثرات نمی‌شد. پس به امر خالق یکتا، الف و با، با هم در جمع مظهر حقیقت آب شدند. اینجا عدد الف =1 و عدد ب=2 شد و با هم جمع شدند و تشکیل عدد 3 را دادند، آنگاه حرفِ 3= ج شد. پس جان در واقع، برهمه‌ی اسرار جاری شد و خداوند کریم فرمود:" و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی [6]" .

حرف الف، وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است و حرف با، وجود مقدس امیرالمؤمنین علی(ع) و حرف ج، وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. در حدیثی آمده‌ است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود:"لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[7]" ای پیامبرم اگر تو نبودی، خلقت را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمی‌کردم.

این سه وجود نورانی که هر سه در باطن، الفِ وجود هستند و همه به نحوی الفبای خلقت هستند به عدد 4، که برابر حرف دال است دلیل خلقت و معنای حیات ولایت عظمای حق، در ظلّ ولایت پروردگار عالم قرار گرفته‌اند. و دلیل وجود، وجودهای مقدس حسنین(ع) و ذریه‌های بزرگوارشان(ص) هستند. پس در واقع ظهور ابجد، راز آفرینش است و تمام خلق، ابجدی هستند.

پس الفبای هستی به دو صورت ظهور پیدا کرد، 1)ائمه طاهرین(ص) و 2) قرآن کریم، چرا که عدد ابجد کلمه الف=111 و عدد ابجد  با=3 می‌شود که اگر با هم جمع کنیم 114 می‌شود(114=3+111=الفبا) و 114، برابر است با تعداد سوره‌های قرآن کریم. تمام الفبای عالم در الفبای اسرار خلقت غرق است و رمز رسیدن به تمام معانی اینجا یافت می‌شود!

در واقع عدد از سه بُعد طولی، عرضی و ارتفاعی، عالم بالا تا در دنیا در حقیقتِ عدد 1 تا 10 است زیرا عدد ابجد و جایگاهشان مساوی است، حالا ببینید عدد اول= 37، چگونه تمام عوالم را در کثرات به خوبی نشان می‌دهد و تمام معنی گنج که از اول مصدریت ظهور و به خود مصدریت برمی‌گردد را نشان می‌دهد. "انّا لله وانّا الیه راجعون[8]"   و 111=3×37 ! چون مصدریت اول، حرف الف شد که عدد ابجد الف = 111 است و جمع ارقامش 3 می‌شود(3=1+1+1) . پس عالم در مضرب 3، قیمت و بها می‌گیرد ( و کثرات و حروف و اعداد ظاهر می‌شود)

یکِ اول؛ وجود اول صادر نورانی محمد مصطفی(ص){ ( الف )(=111) } .

یکِ دوم؛ وجود مقدس امام اول؛امیر المؤمنین علی(ع) نطق الله { (الف )(همزه وجود) } .

یکِ سوم؛ وجود مقدس و مطهر سیده نساء العالمین فاطمه زهرا(س)؛ بضاعت و میوه هزار دانه{(الف=1000)؛ درواقع گنج ِ الِف، الف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر ظاهر شد! }

خانم فاطمه(س) ظرف به بلوغ رساننده و امّ المؤمنین، امّ النبیین، امّ الصدیقین، امّ الائمه و امّ ابیهاست ! و همانطور که در عدد ابجدی بیان شد؛ عدد ِ3، جانِ اعداد شد؛ به عنوان عدد حروف کلمه‌ی آب .

جالب اینکه در بین اسامی ائمه معصومین(ص) تنها اسمی که 5 حرف است نام مبارک فاطمه(س) می‌باشد. حال اگر نام زیبای فاطمه(س) را به سه قسمت بخش کنیم یعنی: فا + ط + مه در جمع آخر به 3 تا 9 می‌رسیم:(فا=81 و 9=1+8) ، (ط=9) ، (مه=45 و9=5+4) که درواقع نُه به حروف هستند(چون در باطن حروف نامِ خانم نهفته‌اند) و عدد ابجد کلمه نُه=55 است و 165 =3×55 که 165 برابر با عدد ابجد "لا اله الا الله" است! و جایگاه عددی کلمه نُه=19 که 57=3×19 و عدد ابجد کلمه زن=57 است که زبر و بیّنه‌اش هم با هم برابر است؛ زن=زا{ زبر= ز(7) ، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50) ، بینه=ون(56)} _ زبر: 7+50=57 ، بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم زهرا(س) کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است. خوب بیندیشید که وجود مقدس دردانه‌ی عالم کیست؟!

خداوند کریم در قرآن می‌فرماید که عرش را روی آب خلق کرده است و می‌فرماید که قبل از خلقت خشکی در کره‌ی زمین ، آب را  قرار داده ؛ "والارض بعد ذلک دحاها[9]" و خشکی روی آب کشیده شد.

حقیقت آب ، کوثر وجود است یعنی خانم فاطمه زهرا (س)  و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. اگر حروف آب را به صورت بسیط بنویسیم الف و با، عدد ابجدش 114 می‌شود(114=3+111) و 114، برابر تعداد سوره‌های قرآن است. پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن است.

امیدوارم مضرب 3 را خوب متوجه شده باشید. پس ببینید عدد که از باب تعدد و کثرت است معنایش لایتناهی است!!! پس هر چیزی برای اینکه به  حیات واقعی و دائمی خود برسد و سبز بماند، باید در 3 ضرب شود(خرج شود){ درواقع وقتی عدد در 3 ضرب می‌شود، جان می‌گیرد!} و همچنین باید به عدد 3 توان بگیرد بطورمثال: همانطورکه قبلا بیان شد تمام ارکان خلقت روی عدد 4 بنا شده‌است(عرش و کرسی و...) اما وقتی این عدد 4 در توانِ 3 قرارمی‌گیرد، دین ظاهرمی‌شود که به زندگی، معنا می‌دهد و کلید و ناجی است (4 به توان 3=64 = دین = کلید = ناجی). و وقتی عدد به 3 تقسیم شود، باطنِ جانش آشکارمی‌شود! مثال:همانطورکه بیان شد مصدر خلقت به حرف الِف است و عدد ابجد الف=111می‌باشد. حال اگر 111 را بر 3 تقسیم کنیم 37 می‌شود که برابر با اسم "اول" خداوند متعال و "حسن" می‌باشد. پس پروردگار عالم که اول است و آخر، چیزی جز زیبایی و نیکویی خلق نفرموده است!(37=3÷111).

و اگر 111 در 3 ضرب شود به اربعین(=333) می‌رسیم که تمام عالم در اربعین و بهار و سبزی خلق شده‌است(333=3×111). اولین خلقت جسمانی، وجود حضرت آدم(ع) است پس ایشان هم می‌شود الِف و عدد ابجد کلمه آدم(ع) =45 است که 15=3÷45 و15=حوا(س)! {و این شاهدی است به حدیث امام صادق(ع) که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم(ع)، حوا(س) را خلق فرمود }. و 135=3×45 که برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه(س) است. پس در تقسیم عدد ابجد نام آدم(ع) به 3، به حوّای جسمانی و در ضرب در3، به حوّای روحانی می‌رسیم!

*از منظر دیگری هم می‌توان این مبحث باطنِ آب را توضیح داد : در عالم سِر، هر سه وجود مطهر پیامبر(ص) ، حضرت علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)، جانِ الف هستند و اسرار تمام 28 حرف را در وجود خود دارند. پس می‌توان:

1)هر یک از ایشان را به عدد 28 درنظر گرفت که 84=28+28+28 می‌شود و 12=4+8  که برابر است با جایگاه عددی حرفِ ل (مجرای توحید ؛لااله الا الله) پس وجود مقدس ائمه طاهرین(ص) مجرای توحید و ایمان به خداوندِ حی هستند. 2)جمع ارقام 28 می‌شود 10 ، پس باطنِ این سه وجود مطهر 30 می‌شود (30=10+10+10) یعنی جانِ 30 جزء قرآن کریم که قرآن ، حقیقتِ آب است (ولا رطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین). و 30 =ل=12 ؛ جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود "78" که برابر با عدد ابجد نام زیبای "حکیم" پروردگارعالم است{با نسخه حکیم (قرآن) ، برای ما دوا،زده شده است!) و 15=8+7 ، 6=5+1 که 6، راز خلقت است و 6=3+2+1. پس باطن 12 برمی‌گردد به جانِ همان آب که 1 و 2 و 3 را در خود جمع دارد {(1=آ )+(2=ب)=3}

3)جمع ارقام 10 می‌شود 1، پس در نهایت 1+1+1 برابرِ3=آب می‌شود(این درواقع آبِ دنیاست که زندگی و آبادانی در دنیا ، در آن است).

 بنابراین (با توجه به سه مرحله بالا) در جانِ الفِ وجود این سه عزیز{و درواقع همه‌ی 14 معصوم(ص)} هم باطن آب حیات یعنی قرآن کریم و هم ظاهر آب حیات نهفته است!

*جالب است که اگرمضرب‌های عدد3 را از 1 تا 9 جمع کنیم عدد 19 که همان جایگاه عددی نُه است، بدست می‌آید (19=9+6+3+1). چون پروردگار عالم به عدد 19، گنج واحدیت را ظهور داد که کثرات جلوه کردند. که در باطن عدد یک بلوغ 9 واحدی است. جمع ارقام 19 برابر 10 شد و (1=0+1). دقت کنید! درحالیکه ظهور 10 در عالم کنز جمع عددی 1 تا 4 شد (10=4+3+2+1) یعنی 4 روی 10 که می‌شود 14 که 5=4+1؛ اینجا حلقه‌ی خلقت به ظهور سرّالاسرار عالم بسته شد که پنجمین معصوم(ص)؛ امام حسین(ع) است که 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش بود: 14=9+5 پس حقیقت 14 نورمقدس ولایت کبری در ظلّ ولایت مطلق پروردگار عالم، همان حرف (ه=5) است.

خداوند کریم در دنیا خشکی را روی حرف (و) خلق نمود و فرمود :انّا لله و انّا الیه راجعون. پس آدرس خود را  با  این حرف به همه بندگان داد. قل هو الله احد[10]، پیغمبر بگو او خداوند احد است پس حرف (ه) با (و) جمع شد و پروردگار، خود را به هو معرفی فرمود. و همینطور در گنج وحدانیت به عدد یک =واحد، عدد ابجد یک=30 می‌شود که تمام تجلی‌گاه و مجرای توحید عدد 30 برابر حرفِ (ل) است که این حرف گشاینده حروف مبارک لا اله الا الله است و جایگاه عددی حرف(ل)=12 می‌باشد که 12 نور مقدس امام معصوم(ص) همه، عروة الوثقی و حبل الله المتین(ریسمان محکم الهی) و امام مبین موحّدان و متقین هستند. 

بنابراین بلوغ عددی گنج واحد در عدد 19 ، کلّ سرّ است زیرا 19، جایگاه عددی نُه بود. پس بلوغ تمام اسماء و تمام اعداد در اسم مبارک واحد؛ دربلوغ نُه متجلی می‌شود که نُه همان کلمه‌ی نََه است یعنی لا و توحید محض الهی و خلوص کامل عمل! 

*نکاتی جهت تکمیل این مبحث : من این‌طور از مباحث عرفان، درس می‌گیرم که: تکلم، صفت ذاتی پروردگار عالم است و کلام را با حروف، ظهور داد و علم حروف را کیمیا  قرار داد که  حروف، با پیوستن به هم صورت و معنا و جلوه و حیات گرفتند. کلّ حروف، از الف جلوه کرده و الف سِرّ حروف و حقیقت کون و مکانی و جلوه مجرای تجلیات و ظهورات و حقیقت سرمدی است. الف در حالیکه ظاهراً یک حرف است ولی سه حرف (الف) و باز هم 8 حرف[11] یا 9 حرف (الف، لام، فاء) است. شروع ظهور الف با نقطه آغاز شد که چون آن نقطه تصویر گرفت با 5 نقطه در کنار هم (به صورت عمودی) صورت الفی خود را نمایان کرد. 5 همان 14 می‌باشد؛ وجود چهارده معصوم (ص) و 5 تن(ص) که کلّ هستی و همه اسرار می‌باشند: 5= 4+1 14

اما نقطه چست؟ آن جلوه ظهور صمدیت پروردگار عالم که خود، تو پُر، کامل، ثابت، غنی و جلوه الله صمد است و هر طور که او بخواهد حروف را از درون نقطه، نقش و جلوه‌ می‌دهد. خداوند سبحان، جان هستی را به نام سرّ حقیقت محمدی (ص) خلق کرد. که 14 هزار سال قبل از خلقت، تمام ظهوراتش خلق شد. و به 5 جلوهِ مقدس تسبیح، تکبیر، تهلیل و تحمید عبادت داشته‌اند. تا اینکه در احتمال معنا  خالق هستی "الف" را جلوه فرمود و "باء" را به صورت "باء" ظهور داد، آن سه حرف (الف) و دو حرف(ب ا) رویهم 5 حرف طیبه(ص)، (الفبا) شدند. که باب ظهور و تمام جلوه‌های هستی است . پیغمبر (ص) می‌فرماید: " انا مدینة العلم و علی بابها". "الف"، حقیقت وجود پیغمبر(ص) که نبی و رسول و امام و امام الرحمه و اشرف است و "باء"، حقیقت وجود امیرالمومنین علی(ع) می‌باشد.

 و اما زمانی الف و باء([12]) نقش و جلوه‌های تمامی خویش را گرفت که قامت الف، با حرکت مدّ سرمدی و هفت صفت خویش در کنارِ ب، حرکت استفالی خویش، که با هفت صفت قرار گرفت رویهم شد 14 صفت و از آنجا معنای حی از آن ظاهر شد و جلوه کرد: آب. آری آب[13] خلقِ کلّ وجود، معنا گرفت "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی" . اما روح آب و جان آب در حقیقت کوثر وجود است. چون آب ظهورکرد، نور جلوه کرد. تا قبل آن باطنِ ظهورات در کلامِ باطن، در ظلمت بود اما همینکه وجود مقدس باطنِ زهرا (س) (معنای جان آب) خلق شد، نور آمد.(اللهم صل علی محمد و آل محمد) و آنچه باطن هستی ظهور داشت روشن شد و جلوه کرد و معنا شد.

*عدد مولکول‌های آب ظاهراً 2 مولکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن است یعنی 3تا و عدد ابجد کلمه آب هم 3 است. عدد ابجد حروف( الف+ با ) =114 برابر با تعداد سوره‌های قرآن است، عدد ابجد حرف الف = 111 است که هر سه عالم، قبل از تولد و دنیا و عالم بعد از تولد همه در1، عدد ابجد الف جلوه کرده و عدد ابجد ب، 2 است. پس عدد ابجد آب= 3 می‌شود.

در حقیقت اسراری که پروردگار عالم اراده و مشیتش به ظهور خلقتش اراده فرموده، یک سرّ است که آن وجودِ مکرم و آن سرّ حقیقت محمدی (ص) بوده است. آنگاه به اذن و اراده او آن سرّ، حقیقتش دو جلوه کرد که ولایت علوی ظهور کرد که حقایق جلوه ذات است به ذات. آنجایی که "لایشم رائحة الوجود" است و معنای ظهورِ سرّ یک و دو در عدد سومین نور مقدس و مجلل فاطمی (س) صورت پذیرفت. که در صورت حُسنش، حَسنَین(ص) با جمع 5 نور مقدس (ص) ، که همه عزیزان نور واحد(ص) هستند در تسبیح ، تحمید و تهلیل ذات اقدس الهی قرار گرفتند.

عدد ابجد کلمه یک =30  و عدد ابجد کلمه دو=10 می‌شود. پس "یک و دو" در جمع می‌شود" 40= 10+30 " شاید به نظر ساده بیاید اما در نظر صاحبان نظر، با دقت فراوان، حتماً این مهم معنی می‌شود، که در حقیقت اسرار، جان اربعین در بیان حقیقت طهارت و پاکی در سرّ خلقت، اصل و جان رحمت واسعه پروردگار است که چشمه‌های زلال نور خدایی را در همه مخلوقات جاری و ساری کرده است. بابِ نور هدایت و شناختِ خودش را از این مجرا بر بندگانش منّت گذاشته و اهدا کرده است.

گفتیم عدد ابجدی آب= 3 است و سه عالم ماکان و مایکون و کاین ظهور دارد. در حدیث قدسی است که خداوند متعال از نور پیغمبر بزرگوار(ص) عرش را خلق کرد و حضرت فرمود: عرش از نورِ من و من از عرش بالاترم[14]. و خداوند سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: تمام عرش روی آب ( یعنی جان آب ) است. "و هو الذی خلق السموات و الارض فی ستّه ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایّکم احسن عملا....[15]".

آنجا که جمال حق جلوه‌گر شد و آیینه آیات عظمت و آیات جلال پروردگار عالم تمام مخلوقات را به تسبیح، تهلیل، تکبیر و تحمید وادار ساخت و ظاهراً گرداگرد ارکان هستی و عرش مُطوّف شدند و جلوه نمایی کردند و کرسی و پایه‌هایش با آنچه در سیطره ملک و ملکوت مالک هستی ظهور داشت، با چهار رکن مَلَک‌های مقرب ظهور جستند و کتاب، لوح، قلم و نون در جان عالم جاری و ساری شد. آن حقیقت چیزی نبود جز کوثر وجود که ساقی آن؛ امیرالمومنین علی(ع) و پیغمبر بزرگوار(ص)، صاحب ظهور این دریای کرامت شد و حسن (ع)؛ جان حیات و حسین (ع)؛ بقای حیات الی یوم القیامه شد.

آنچه پروردگار عالم اراده و مشیتش برای خلقِ کلّ مخلوقات قرار می‌گیرد به عرش می‌رسد، آنگاه از آب زیر عرش گذر کرده و حیات خود را به صورت قرار گرفته در عالم‌های پایین، ظهورات را کسب کرده تا به دنیا یا هر عالمی مستقر شود[16] .

کوثر، یکی از نام‌های قرآن؛ کتاب معجزه الهی به دست پیغمبر بزرگوار(ص) در این دنیا که ناطقش امیرالمومنین علی(ع) و سَیَلان بخش و جریان دهنده آن به تمام مخلوقات دنیا و آخرت با دو میوه دل و نور دیده‌اش امام حسن و امام حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) که "سید الشباب اهل جنه" هستند.

اما از شکرگذاری آبی که مِهر فاطمه زهرا (س) در این دنیا قرار گرفت و دو مزه به خود گرفت؛ آب شیرین و آب شور (شوری، حکمت و شیرینی، لذت آن است)  که "مرج البحرین یلتقیان*یخرج منهما الؤلؤ و المرجان[17]". سوره مبارکه کوثر در شأن و مقام خانم زهرا (س) به پیامبر بزگوار(ص) نازل شده است.

 70 درصد وزن بدن را آب تشکیل می‌دهد.  برای عملکرد درست، بدن ما روزانه از یک تا هفت لیتر آب نیاز دارد. پس حیات در آب، از آب و با آب است الی یوم القیامه! حروف و کلمات، قطرات حیات بخش این آبِ وجود هستند که هر یک از حرکات یعنی کسره، فتحه، ضمه، سکون، تنوین و مد و هر حالت قرار گرفتن آن‌ها و شکل‌های آن و انواع آن‌ها سِرّی از اسرار ملکوت جلوه آیات قرآن هستند که با عینک ریزبین عرفان در اعماق و ماورای خلقت خویش، غوص می‌کنیم تا بنده شاکر خالق خویش باشیم .

از شروع خلقت آب شروع کردم که از نوشتن این مطالب چند منظور داشته‌ام:

اول آنکه دنیا، ظلمت است. دوم آنکه دنیا خود، جهنم است.سوم آنکه خداوند نور خویش را که می‌فرماید" الله نور السموات و الارض[18]، برای ما روشن کرد تا به جهت آن- که همان وجود چهارده معصوم (ص) هستند- ما را از این ظلمت‌کده ‌نجات دهد و به عالم همیشه نور، عالم اعلا و صبح صادق و سفینه النجاه دنیا و آخرت برساند، و به کمال و هدف خلقت خویش که خدایی و خلیفه الهی او شدن و پیدا کردن خود که "انا الحق" هستیم و "فانی شدن در حق" را پیدا کنیم تا همیشه باقی به بقای او باشیم .

نور، جان اربعین است. عدد ابجد نور= 256 است. اگر ارقامش را  با هم جمع کنیم13=6+5+2 می‌شود و 13 =جایگاه عددی حرف"م" است در حروف الفبا و حرف"م" عدد ابجدش 40 می‌باشد یعنی اربعین. و خداوند متعال در کلام نورانیش درسوره مبارکه نور می‌فرماید[19]:" الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه ...." اگر با این تفسیر که "نور، اربعین هدایت اوست" معنای آیه را بفهمید متوجه می‌شوید آن حدیثی که پیامبر (ص) فرمودند"من اخلص الله اربعین یوماً فجّرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه[20]"یعنی: (هرکس چهل روز فقط برای خداوند متعال اخلاص ورزد خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌سازد). چه زمانی ینابیع الحکمه می‌شود؟ آن زمان که نور هدایت در قلبش نفوذ کند  و چشمه‌های حکمت ، از درون قلبش به زبانش جاری شود.

پروردگار عالم به حضرت موسی (ع) فرمودند: "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتّبع سبیل المفسدین[21]"؛30 شب به کوه طور، وعده گاه مناجات و عبادت بیا و بعد فرمودند"اتمناها بعشر" ده شب دیگر اضافه کن تا اربعین لیله کامل شود، آنگاه لوح تورات را به ایشان عنایت فرمودند. سی، همان "یک"(=30) و ده، همان "دو"(=10) بود که رویهم، اربعین(40) شد!

در حقیقت آن "الف و ب" است که حقیقت آب یعنی کتاب آسمانی، جان طهارت است زیرا جان‌ها را تطهیر می‌کند و از حیوانیت پاک و به حقیقت انسانیت رشد می‌دهد و هدایت می‌کند. پس مدال بندگی خالصانه از برای مولا نصیب هر کسی نمی‌شود. همانا پیامبران، حامل حقیقت آبی هستند که جان تشنگان واقعی را سیراب کرده و به انسانیت می‌رساند!

مولای متقیان زمانی متولد شدند که 30 سال از عمر پر برکت پیامبر(ص) می‌گذشت یعنی "یک" (سرّ خلقت اوست) و زمانی که حضرت علی(ع) سنّ مبارکشان به "10" سال رسید یعنی ایشان حقیقت "دو" (سرّ خلقت ولایی) شد. رسول خدا (ص) 40 ساله شدند. تا پیامبر(ص) در 27 رجب در سن 40 سالگی به رسالت و پیامبری خویش مبعوث گشتند و لوح قرآن، بالاترین معجزه عالم خلقت، دفعتاً به قلب مبارک ایشان نازل گردید. یعنی ایشان که کامل‌ترین و اشرف خلقت است در اربعینِ سنه، لوح خود را گرفت و قرآن در جمع عدد 3 =2+1 یعنی به معنای حقیقی خود کوثر تجلی کرد.

و خانم فاطمه زهرا "سیدة نساء العالمین"، کوثر را معنا کرد زیرا آب، مهریه اوست و زندگی، همه مدیون مهر اوست ، لؤلؤ و مرجان {حسنَین( ص)} و ذریه‌های مطهرش سبزی، گل و میوه باغ رسالت و ولایت شدند. و این خانواده محترم، آل الله نام گرفتند و پروردگار عالم آیه مبارکه تطهیر[22]را در شأن مقام این عزیزان نازل فرمود. درود خداوند و ملائکه‌اش و تمام اولیائش بر این عزیزان باد.الی یوم القیامه

 تمام شیعیان و پیروان واقعی از این  چشمه نوشیده و به طهارت باطن رسیده و انسان شده‌اند، تا خلیفه خدا شوند. پس آبی که به امواج حرکاتش ظهور و بروز و حیات را به جان کلمات معنای هستی می‌بخشد، سّر آب است، زیرا به فرموده پروردگار عالم بندگان مؤمن،کلمه‌های پاک خداوند هستند یعنی کلمة الله. در این صورت پیامبر بزرگوار (ص) نبی الله؛ رسول الله  و خلیفه اعظم هستند و امیرالمومنین (ع) ولی الله الاعظم ؛حجة الله؛ نطق الله هستند. و فاطمه زهرا (س) واسطه خلق الله الاعظم هستند و خانواده محترمشان آل الله و امام حسن (ع) حُسن الله الاعظم است و امام حسین (ع) ثارالله می‌باشد. و امام زمان (ص) بقیة الله الاعظم است (عج). هرکس از این عزیزان جدا شود هلاک و هرکس وصل شود نجات خواهد یافت. اللهم رزقنی.

این نکته فراموش نشود که در تمام زندگی انسانی، شرط تمام انسان‌ها برای رسیدن به قبولی و لوح گرفتنِ کارنامه مسلمانی و شیعه واقعی در ساعت آخر عمر، قبولی در امتحان عدد دو است! مادر همه‌ی ورزش‌ها ، "دو" است. یعنی ولایت علی بن ابیطالب (ع) و دو، همان عشر است که دنیا تماماً "کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا" است. که جان عشر در زندگی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ظهورکرد. عدد ابجد نام مبارک حسن(ع)= " 118" است که اگر جمع کنیم می‌شود10(10=8+1+1) و "10" ، همان "دو" است (دو= 4+6) و آقا ، امام دوم شیعیان است.

امام حسین(ع) خود، عدد10 است زیرا اولاً : دومین حسن است{نام هر دو بزرگوار حسن(ع) می‌باشد که حسنین(ع) خوانده می‌شوند. ولی چون آقا، برادرکوچک‌تر است طبق قانون عرب، یاء تصغیر قبل از حرف آخر آمده و حسین(ع) نامیده می‌شود} و عدد دو=10 می‌شود{بعبارتی دو، همان 10 است} و ثانیاً : آقا به عدد 10 بدنیا آمدند {یک خودشان + 9 ذریه معصوم(ص) در بطنشان، می‌شود 10}. و تمام عشرها در کربلای او ظهور عاشورا را بپا کرد و او، جانِ عاشورا شد.

پس اربعین به او ظهور کرد که 40 می‌شود. او مظهرحقیقت اربعین از اسرار عالم سِرّ تا به عالم سُفل شد و پیام همه پیامبران و معصومین(ص) را  در عاشورا ظاهر کرد ( ایشان وارث تمام انبیا و اولیا است). که جان‌های تمام مؤمنین ، تشنه آب حقیقی شوند و به معنای آب برسند زیرا تنها به وجود ایشان انسان‌ها به شهادت فی سبیل الله و طهارت روحی و جسمی رسیدند و در واقع قلب به میم شدند. چنانکه امامشان بدون غسل و کفن به خاک سپرده شد.

مقام سقایت این آب در کربلا به باب الحوائج ؛ ابوالفضل العباس(ع) رسید و در قیامت، پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) در کنار حوض کوثر، ساقی کوثر است!

*نکته دیگر اینکه خداوند معجزه و کلام خود را که در برتری همه معجزاتش، یک است یعنی قرآن را به بنده درجه یک خود حضرت محمد(ص) نازل فرمود . عدد ابجد کلمه یک=30 و قرآن 30 جزء است و عدد30، برابر حرف "ل" است که مجرای توحید است (اولین حرف لا اله الا الله) و جایگاه عددی حرف ل=12 می‌شود که هم عدد یک و هم عدد دو را دارد؛ 3=2+1؛ (یک=30)+(دو=10)=40 (اربعین و طهارت) و همچنین  3=آب ؛ (الف=111)+(با=3)=114 (برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن مجید){شاید به همین دلیل است که تطهیر کافر به اسلام، با دو شهادتین است و دستور وضو برای شستن دست‌ها و صورت، یکبار واجب و بار دوم جایز و بار سوم باطل است}. و هم 12 نور مبین(ع)، امامان هدایت هستند و هم جان اربعین و تطهیر، وجود مقدس امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع)؛ مولای متّقیان و ناطق قرآن است پس تا شیعه نشویم، فتح بهشت و فتح باب حقیقت قرآن را نداریم؛ انّ علیاً باب فتحه اللهفمن دخل کان مؤمناً[23].

*شرح اینکه دنیا، ظلمت است در حدیثی  آمده[24]: جبرائیل(ع)  در معراج به رسول الله(ص) فرمود: برای خلقت جهنم، هزار سال تافتند سرخ شد(شهاب‌های آسمانی) هزار سال تافتند سفید شد (یخبندان بعد از بوجودآمدن آب) و هزار سال تافتند سیاه شد که الان (منظور خلقت آب بود که 3 میلیون سال) و فرمود یک میلیون شهاب آتشین و یک میلیون یخبندان سفید و یک میلیون ظلمانی شد.

جهنم سیاه است و دنیا هم تاریک و ظلمانی. پس دنیا، خودش حقیقت لیل[25] است. زیرا اسرار در شب است : عروج رسول الله(ص) در شب بود و تولد معصومین(ص) در سحرگاه بود. و روشن شدن به روز و رسیدن هم از شب است. شب، حرکت اولیاء است و رسیدن قدر به دنیا در شب بود. "انّا انزلناه فی لیلة القدر[26]" و "انّا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین[27]". و حقیقت آن سِرّ حرکت آب است از اسفل به اعلا که حیات را در جریان می‌اندازد و آن حقیقت و آن سرّ وجود مقدس فاطمه زهرا (س) است که در حجاب ستر خویش، تجلی کرد و شب را بپا داشت و مجرای رساندن مغرب به عشاء و عشاء را به صبح و صبح را به ظهر و عصر شد. او بود که در لیل به خاک سپرده شد و به صورت قبر گمشده همه باید در پی  نورش بگردند تا روزی که جلوه نورش، امام زمان (عج) ظهور کند و به نورش، ظلمت‌ها را بزداید و پاکی و روانی و نورانیت را از آن آب باطن خویش -که مادرش است- ظاهر کند.  در روز وقتی خورشید می‌تابد آب گرم می شود و تبخیرمی‌شود، در شب به آسمان صعود می‌کند که به صورت ابر ذخیره شود. علوم باطنی، حیات حقیقی از مایه حیات را جلوه می‌دهد. چون می‌فرمایند تا آخرالزمان، دو قسمت از علم ظاهر می‌شود و بیست و پنج قسمت آن در زمان ظهور حضرت حجة ابن الحسن (عج) -روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه- ظاهر می‌شود.

عالم عرش

حدیثی از امام علی(ع) نقل شده که ایشان می‌فرمایند: "محموله‌ی عرش، علم و دین است که روی آب قرار دارد". که این، حقیقتِ آب است که باطنِ آن قرآن کریم است. از جانِ علم است که همه جا، عالَم نامیده می‌شود(یعنی به علم خدا ، معلوم شده است). پس حقیقتِ این آب، عِلم است که احیاکننده و سبزکننده است.  عالم عرش، آیینه است و تمام آنچه که خدا اراده فرموده است، به علمِ او ظهور پیدا خواهد کرد و تجلی خواهد یافت، به عرش. و در آنجا از آن جانِ آب که آیینه هستی نمایان شده است، می‌گذرد و حَی می‌شود و آنچه رسالتش است انجام می‌شود. اما در دنیا، اگر این آیینه بخواهد حضور و ظهور خود را نشان دهد، تنها راهش این است که پشت آن مرأتگاه، حجاب تراب ( خدا مرا ببخشد که کلام ناقص و قاصر است) قرار می‌گیرد تا تصویر حسن(ع) و حسین(ع) ظاهر شود. یعنی این جانِ آب روی خاک و با جانِ خاک در می‌آمیزد تا تمام موجودات، اسماء الهی را در مجرای تجلیّات خلقت به نمایش بگذارند. و خود، هم کلمه است و هم حرف[28]،  هم حرکت و هم سکون و هم مد است. {چه کنم و چگونه بگویم تا اشتباه تعبیر نشود و مقصد خدایی خود را کامل بگویم؟ و به گوش‌های جانِ جان و به چشم‌های خداییِ خدابین، به اذن او و کمک او و به خواست او برسانم. امیدوارم خدای متعال کمکمان فرماید}.

نکته: عدد ابجد کلمه عرش (که همان حروف عشر است) 570 می‌شود که جمع ارقامش در آخر به 3 می‌رسد[29] و جایگاه عددی کلمه عرش =57 است[30]. جالب است که عمر مبارک امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و خانم زینب کبری(س) در این دنیا 57 سال است. از آنجائیکه می‌دانید کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، محموله‌ی سنگین عرش روی 4 ستون ِعالم عشرِ دنیا به 4 رکن می‌آید که عمر شریف این 4 عزیز(که همه در کربلا حضور داشتند)، در جایگاه عرش(عشر) یعنی 57 سال قرارمی‌گیرد. امام حسین(ع)؛ امام عاشورائیان، گنج عشر(عرش) را ظاهرفرمود. امام سجاد(ع) چهارمین امام هستند که 10=4+3+2+1 پس حقیقت عشر را ظهور می‌دهند. جمع عدد ولایی(=4) و معصومیت(=6) ایشان هم برابر 10(گنج عشر) می‌شود. امام باقر(ع) به عدد 4 سالگی(که در کربلابودند) علمِ حقیقی عرش را به عشرِ دنیا شکافت. جالب است که ایشان در سال 57 هجری بدنیا آمدند و عمر شریفشان هم 57 سال است پس در سال 114 هجری به شهادت رسیدند(114=57+57) که تمام حقیقت گنج باطن عشر؛ سِرّ عالم هستی را به دنیا ظاهرکرد.

عدد ابجد نام زینب(س)=69 و برابر با عدد ابجد کلمه سبز است که خانم با تحمل مصیبت‌ها و زحمات، گنجِ اربعین ؛ جانِ عاشورا را که گنج قرآن و ولایت و رسالت است سبز نمود که عمر شریفشان 57 سال است و در بین این عزیزان، ایشان به عدد اسمِ زن هم 57 می‌باشند(زن=57) پس 114=57+57، حقیقتِ سِرّ کلّ اسرار قرآن است که ایشان دختر فاطمه(س)؛ کوثرِ وجود و زینتِ امیرالمؤمنین علی(ع)؛ ناطق قرآن است(زینب یعنی زینت پدر)

سِرِّ حرکت‌ها

آری سکون‌ها حرکت کردند، تکان خوردند و حرف‌ها، کلمه شدند و کلمه، حیات گرفت و معنی خویش را آغاز کرد و به ندای مولای خود که  فرمود: "انّا لله و انّا الیه راجعون"، لبیک گفتند.

درواقع حرکات، باطن آب هستند. همانگونه که "مِن الماءِ کلّ شیء حی" است، باطن این حرکات هم، زنده کننده‌ی اعمال هستند که برای رضای خداوندِ حی انجام می‌شود. حرکت‌ها شامل : فتحه (ِزبَر)، کسره (ِزیر)،  ضمه (پیش)، سکون (جزم)، تنوین نصب (دو ِزبَر)، تنوین جرّ( دو زیر)، تنوین رفع (دوپیش)، حرکت مد (مد یعنی کشیدگی) مد لازم 6 حرکت، مد متوسط 4 حرکت، مد کوتاه 2 حرکت. حرکت‌های مدی  َا ِی ُو  صدای بلند هستند، که بر سر هر حرفی که می‌آیند صدای آن را به 2حرکت کشیدگی می‌دهد و صدا بلند می‌شود. این صداها و حرکات، اسرار و معنی دهنده‌ی حروف و کلمات هستند. حرکت امواج دریا هم، در سِرّ لیلش است یعنی در لیل جذر می‌شود و گاهی مد. جذر به معنی کم شدن و مد به معنی پیش رفتن؛ کشیدگی است. در واقع همه ما باید در دریای زندگی این حرکت‌ها را داشته باشیم و دائم ظلمات و رذائلِ نفوس شیطانی را از خودمان جذر کنیم و علمِ نافع و رسیدن به نور و عافیت و تقوا و عبادت و رضای خدا و حجت خدا را برای خود، مد و کشیدگی بدهیم الی یوم القیامه. 

حتی ادواتِ افعال و تجوید و صرف و نحو و وقف‌ها دارای معنی و سِرها و باطن‌های حروف و کلمات هستند شاید به این خاطر که کتاب آسمانی ما مسلمان‌ها معجزه خلقت و ازهمه معجزه‌ها بالاتر است زیرا کلام الله است و پروردگار با کلام خود به بندگانش مستقیما عنایت فرموده و ارزش و بهای حروف و کلمات را به ما یادآوری می‌فرماید. درضمن اینکه تدبر کردن و درک کردن و فهمیدن و عمل کردن را به ما تاکید کرده است. و بدون عنایت و یاری او به جایی راه نداریم. (اِیّاکَ نَعبدُ و اِیّاکَ نَستعین)

حروف و کلمات، واسطه رسیدن معانی و مفهوم و زیبایی‌های اسماء و صفات ذات حق شدند، تا آن جمال بی‌همتا را با چشم دل ببینیم و کلامش را با گوش جان بشنویم و با تمام اشتها و میل باطنی با اعضاء و جوارحمان عمل کنیم. پس از هیچ نکته‌ای بی‌اعتنا نباید گذشت و نیتِ من- به لطف خدای مهربان و با کمک نور قرآن- زدودنِ ظلمات وجودی خودمان است تا اینکه بیان حق برای ما روشن شود و با دیدن آن نور، عاشقش شویم. شاید که به لطف آن کریم، دو بال پرواز گرفته و خود را به نور برسانیم. انشاءالله

عرفان سکون

سکون شامل چهار حرف(س ک و ن)  به چهار ستون بنیادی حرف (دال) است زیرا عدد ابجد (د)= 4. و سکون، چهار چوب اَمن و آسایش واقعی است. اگر باب سکون باز نمی‌شد، جلوه عرشی هم ظهور نداشت. اشاره می‌شود که با تراز قرار گرفتن ستون‌ها و قرار گرفتن سقفِ محکمِ گنبدی شکل (اشاره به گنبد خضرایی عرش)، جریان زنده شدن و تکان خوردن حرکات آغاز می‌شود. مثل اینکه منزلِ مسکونی همیشه ساکن است ولی باعث حرکت و آسایش و امنیت ساکنان خود می‌شود و تمام افعال و جریانات در زیر سکون سقف آن جلوه می‌کند. در دنیا پس از مرگ، پرده حرکات عمل در زیر سقف همیشه سکون منزل قبر برداشته می‌شود که امیدوارم آنجا آرامگاه واقعی گردد. سکون، درسِ عظیمی است. اولاً درهیچ مخلوقی ابتدا به ساکن نداریم از ازل تا ابد، الاّ ذات اقدس الهی که خود، باطن کهفِ حصین است و معصومین(ص) جلوه او هستند و خود، خالق همه سکون‌هاست.

 در دنیا حرکت‌ها ظهور می‌کنند ولی در عالم بعد از مرگ، دوباره به سکون برمی‌گردیم. ولی فرق سکون قبل از تولد با سکون بعد از مرگ خیلی زیاد است زیرا باید چهار چوب و سقف سکون بعد از مرگ را خودت با حرکات دنیا بسازی و پیش فرستی و این معجزه عبادت و بندگی اوست که مولای مهربان است و همه مخلوقات را برای رسیدن به کمال خلق کرده که خود، کمال مطلق است. حال سکون، خیلی زیباست! زیرا هرگاه خواستار آگاهی از مخارج حروف هستی، باید آن حرف را ساکن و یک الف مفتوح قبل از آن  بگذاری تا جایگاهش را بیابی. مثل اَم که مخرج میم، آخرین قسمت لب است و ختم مخارج حروف از ته حلق تا روی لب است. همینطور بقیه حروف را بسنجید. (دلم می‌خواهد خوب فکر کنید!)

خداوند عزّوجلّ عروج آسمانی رسولش را در شب قرار داد یعنی حرکت را در سکون که لیل است، آغاز کرد. {شب سکون است و روز حرکت}. زیرا با مسکون کردن مخارج عالَم‌ها، حرکت حضرت، همان الفِ مفتوح قبل از مخارج بود که یک یک منازل و عوالم حتی بهشت و جهنم سکون عالم بالا را به ایشان جلوه داد و او که رسول و نبی است، برای ما امت روشن کرد و خبر آورد تا به یقین برسیم. بنابراین منزل دنیا را منزل مسکونی (جای سکون) می‌گوییم و اما سکون در لیل است . پس سِرّ لیل این است که حرکت معنوی در ظلمات این لیل است تا خود را از زندگی کرم وار به پروانه و از آنجا، پیله سکون را با دو بال شَفع و مجرای حیات وِتر سوراخ کنی و با دو بال پرواز به عروج صَلوة صبح برسانی و پرواز کنی، تا به حقیقت صبح برسی، یعنی به حقیقت نور هدایت!

مؤمن زرنگ در این عمر کوتاه، که همه یک شب(دنیا) و یک روز(قیامت) است، خود را به روشنی صبح می‌رساند . وگرنه در شبی فرو می‌رود که صبحش، قیامت است. پس بیدار شویم و حرکت کنیم و زنده شویم و خود را پیدا کنیم.

حقیقت سکون، آرامش دائمی و رسیدن به بهشت است و جانِ بهشت، رضوان الهی است. ذیقعدِ ارض و رسیدن به رضا و آرامش واقعی تا الی یوم القیامه یعنی تمام عمل‌ها و حرکت‌ها وکلمه‌ها مخلوق شده از عمل من و تو، باید به مجرای رضای  خدا برسد تا در رضوانش مسکون شود و آنجا چهار چوب قصرها و کاخ‌های بهشتی قسمت شود. پس اثر این رضا برای این است که بنده مؤمن بفهمد که آیا به آن هدف که خود، بهشت را برای خودش اینجا خلق کرده‌ یا نه و اطرفیان از او راضی هستند یا نه رسیده، ببیند اعمالش برای اطرفیان چقدر آرامش بخش بوده و هست؟

پروردگارعالم در خلقت انسان، زن را مظهر سکون و آرامش قرار داد و این منت بزرگی از پروردگار عالم به زن‌ها است و مرد را مظهر حرکت. وقتی خداوند متعال حضرت حوا(س) را خلق کرد به حضرت آدم(ع) فرمود ایشان مونث شما است یعنی دومی شما و "لتسکنوا".  رسول اکرم(ص) می‌فرماید: بهشت زیر پای مادران است. این سخن نه برای تعارف است و نه خوش آمد کسی، بلکه این حقیقت خلقت است که باید به آن برسیم . روایت است وقتی خانم زهرا(س) به شهادت رسیدند حضرت علی(ع) به فرزندان خود فرمودند: بیایید مادر را زیارت کنید، می‌فرمایند آقا امام حسین(ع) پایین پای مادر نشست که باز در روایت قدسی آمده که خداوند می‌فرماید: از نور حسین(ع) بهشت را خلق کردم. بهشتی که رضوان است، مجرای رسیدن به آن "راضیة مرضیة" است. چگونه معنی کنم؟!

منظورم از بیان هدف خلقت زنان و شناخت خودشان، قدر شناسی از مولای مهربان خود و سعی کردن و رسیدن به هدف خلقت زن است. امیدوارم بتوانم حق شناس و شاکر مولایم باشم.

لام "لتسکنوا" یک احتمال به معنای ملکیت است برای آرامش بخشیدن به صدای بلند برای همه مردان و زنان و خلق کردن سکون و مَسکَن و مُسکِّن برای عالم حرکت‌ها است. پس رسالت یک زنِ عبادت کننده پروردگار اینست که اول ، بیتِ قلب و وجود خود را آرام و بعد برای اطرافیان محیط آرامش بخشی خلق کند تا  زمینه پدید آمدن خلاقیت‌ها و رشد همه استعدادها و رساندن فرزندان که امانت‌های خداوند هستند را به سر منزل سعادتشان ایجاد کند. آن وقت سکون، خود منزلی می‌شود که رضوان خداست.

*ذیقعد یعنی صاحب جایگاه (زی یعنی زیستن ولی موقتی است اما ذی یعنی صاحب و مالک الی یوم القیامه) . پروردگار عالم در 25 ماه ذیقعده، خشکی را در روی آب خلق کرد و از آنجا به تمام کره زمین کشیده شد. آن نقطه، زیر خانه خدا بود . در گودترین و خشک‌ترین سطح زمین اما پربرکت‌ترین و متبرک‌ترین قسمت کره خاکی که این ناحیه، ارض خوانده شد. عدد ابجدش 1001 و برابر حروف کلمه رضا است. اینجا قبله مسلمین و قلب کره زمین است. و باید در تمام اعمال مخصوصا نماز، وجه صورت مخصوصاً وجه قلبمان را رو به این قبله نگه داریم تا ذیقعد اعمالمان در تمام لحظات عمرمان مشخص باشد و برکت رضای خدا را دریافت کند.

جنین در شکم مادر روی خشکی بدنش خلق می‌شود و آنجا ارضِ قلب اوست. قلب، قبله همه رگ‌ها و عروق و همه اعضای بدن است. قلب، جای ذیقعد رضای خداست و قلب، خانه خداست (کعبهِ دل). قبله، زمانی ارزش طواف دارد که جسم خانه خدا با روحش و جانش عرضه شود تا امام همه عاشقان باشد و آن وجود مولود کعبه است، تنها کسی که پیامبر(ص) به ایشان مقام امیرالمومنین  را عنایت فرمود. ذیقعدِ عالم کسرِه، سکون هر کس می‌شود که باید خود هر مؤمنی برای آخرتش، ذیقعد خود را انتخاب کند که در بهشت(رضوان) یا در جهنم باشد.

عرفان حرکت آب ، سه حرکت است: اول سکون که آرامش آب است که می‌توان از حیات آب بهترین استفاده‌ها را کرد. دوم جذر است یعنی حالت کم شدن آب که حرکت زیر است که با جذر دریا گنج‌هایش و اضافاتش مشخص و با حرکت سوم که مد است -که همان حقیقت فتحه است- همه را از درون خود خارج می‌کند.

انسان در حالت ضعف و قوت (فقیر و غنی) است که خدا را بیشتر می‌شناسد، چون نهان او(انسان) بیرون می‌ریزد. بنابراین کره زمین که جای سکونت همه فرزندان آدم است خود، در محور فرمانبری خدا می‌چرخد ولی برای اهل خود سکون آفرین است تا تمام موجودات (به خصوص انسان‌ها) به امر خداوندِ خالقِ سبحان، رشد و نمو و زندگی کنند و به تمام علوم و فنونِ درون و برون زمین و حتی آسمان‌ها دست پیدا ‌کنند، که همه مدیون آرامش زمین هستند! پس زن در عین اینکه خود، باید فرمانبردار پروردگارش باشد و به حول محور رضای او طاعت کند و بچرخد، همچنین باید مَهدی آرامش‌بخش برای خانواده و اجتماع و محیط خود باشد. تا در قبر و قیامت، او بالاتر از بهشتی باشد که خود بوجود آورده (به یک معنا بهشت زیر پای مادران است یعنی آنها از بهشت بالاتر هستند).

یکی از دلایل حجاب همین حفظ عبادت حقیقی خود یعنی نگه داشتن سکونِ وجود و رسالت خود است که هر کس این دایره سکون را به هر نحوی پاره کند و یا از بین ببرد جهنم را در زندگی خود و فرزندانش وارد می‌کند. و آقایان که تا سکون نباشد نمی‌توانند به خلاقیت‌ها و زندگی سالم و نسل خود برسند، پا درسکونِ زوجه خود که همان "لتسکنوا"است می‌گذارند، آنها هم باید با حرکت خود در تشدید ادغام سکون سعی کنند. با حفظ محدوده این خانه ، آرامش را برای خود و خانواده تامین کنند تا بهترین استفاده را ببرنند. به خاطر همین صفت زیبای زن و مرد مؤمن، در بهشت "قاصرات الطرف" است. کوتاه نظر یعنی به قدر دایره آرامش زندگی خود؛ فقط محرم خویش را می‌بیند و او را بهترین می‌پندارد. و این حلقه هرگز پاره نشود تا روزی که در بهشت این دو همسر یکدیگر را می‌یابند، این همان حلقه و پیمان عقد است. امّا عهد و پیمان پروردگار عالم که می‌فرماید:" الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین[31]" آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را پرستش نکنید همانا او دشمنی آشکار است.

آن عهد و پیمان، حلقه بندگی است که به گوش و دست و پا و گردن بنده بسته می‌شود که هرگز در دنیا در هیچ زمانی و هیچ موقعیتی، این حلقه از وجودت بیرون نرود که همه در گروِ حلقه پیوند دل است به محبت مولایمان -خدای مهربان- و به امر او به ائمه معصومین (ص) و قرآن. آنگاه که ما را در قبر می‌گذارند، آنجا بند دست و پا و بند گردن را باز می‌کنند و آنگاه در قبر صورت را باز می‌کنند که امیدوارم همگی رو سپید باشیم و اول راحتی و اول رسیدن به آرامش واقعی برایمان باشد(آرامگاه واقعی).

به وجود دوتن از معصومین عزیز ما، حقیقت این حلقه بندگی برای مؤمنین ظاهر شد: حضرت علی بن الحسین(ع) و حضرت موسی بن جعفر الکاظم(ع) که غل و زنجیر را در دنیا برای رضای خدا تحمل کردند(باطن غل و زنجیر که آهن و حدید است، محدوده احکام الهی می‌باشد که به عمق جان قبول کردند و ظاهر ساختند). البته آنها امام هستند و معصوم، فقط به ما نشان دادند که باطن حلقه عهد و پیمان الهی را هرگز نشِکستند تا آن روزی که به شهادت رسیدند.(اللهم ارزقنی)

آری، تمام زنان و مردان بدانند که تا به سکون نرسند و سکون را برای خود نگه ندارند، نمی‌توانند هیچ حرکت مقبولی را برای آخرت بفرستند!

 

[1] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[2] )آیه 55 سوره مبارکه قمر

[3] آب باران در مقابل نور آفتاب رنگین کمان را به وجود می آورد و شکست نور، رنگها را ظاهر می کند. آب، ظرف قابل پروردگار عالم و گیرنده هستی است وبهترین هادی و بهترین رسانا است. مرات حق، جلوه دهنده نور(در دنیا از آب برق تولید می شود و انرژی حاصل می گردد) که خود شاید جلوه آیه مبارکه الله نور السموات و الارض ... باشد.

[4] آب مایع شستشو و بردارنده همه کثافتها و ظلمتها از نجاسات و آب برای مومنان و مسلمانان، استبراء از حَدَث اکبر و اصغر و برای کافران باطن آب که همان تطهیر کننده عین نجس به عین پاک است و در قول عارفان استبراء با آب، در اصل حقیقت آب است که تمام حیوانیت ها و رذائل وجودی را می شوید و به مقام عصمت و طهارت می رساند. جان وحقیقت آب نه ظاهر آن یعنی شهادتین، حقیقتی است که در کلامهای بعدی است، خواهیم فهمید که دایم در این بحر رحمت غرقیم. الحمدلله رب العالمین.

[5] )فیض کاشانی،1342،ص33-فناری،1347،ص387-حسن زاده آملی،1378،ص72

[6] )آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[7] )جنةالعاصمه،ص297 به نقل از کشف اللئالی(خطی)

[8] )آیه156 سوره مبارکه بقره

[9] آیه 30 سوره  مبارکه نازعات

[10] )آیه 1 سوره مبارکه توحید

[11] ) باب اعداد از نظر صورت گرفتن تا عدد 7 است عدد 8 همان عدد 7 است که صورت عکس آنرا دارد، به عدد 9 عدد یک می آید و 8 بر سر آن 9 قرار می گیرد می شود 9 و عدد عشر 10 است و آن حقیقت یاء اسم حسین علیه السلام است که یک خودش و 9 فرزند دروجودش می شود 10  عشر عالم که کل یوم عاشورا و کل الارض کربلا است.

 

[13] باء کنارالف قرار گرفت ، تا احتمالا این معنی حاصل  شود که تنها و یگانه بودن فقط مخصوص خداست و پروردگار عالم آنچه خلق کرد زوج خلق کرده است مثل جسم وروح خودمان با هم توام شدند تا ما ظاهر شدیم .وآب و معنای آب هم با زوجیت دو حرف الف و باء ظاهر شد.

[14] )بحارالانوار.ج25

[15] آیه7 سوره مبارکه هود

[16] ) وجعلنا من الماء کلّ شیء حی(آیه 30 سوره مبارکه انبیا)

[17] )آیات 19 و 22 سوره مبارکه الرحمن

[18] )آیه 35 سوره مبارکه نور

[19] )آیه 35

[20] )سفینةالبحار،علامه مجلسی،ج2،ص408

[21] )آیه 142 سوره مبارکه اعراف

[22] ) آیه33 سوره مبارکه احزاب

[23] )مناقب آل ابی طالب.ج4

[24] )اسرار معراج آقای عمادزاده

[25] ) بحث لیل و اما حقیقتی در لیل است که شاید اینطور بگویم در روز از حرکات تصویر برداشته می شود ولی ظهور آن در تاریک خانه دنیا یعنی شب تصویر شکل می گیرد و ثابت می شود همینطور قیاس شود.

[26] )آیه 1 سوره مبارکه قدر

[27] )آیه3 سوره مبارکه دخان

[28] ) - اما حرف ریشه حروف است و خلقت آنها ازعالم اسراروشروعش با حرف ح که صفت بحه دارد و از عالم حب وبارد سرازیر دنیا شد به امر خالق یکتا که حرف راء است و با حرف فاء دوباره با معنا و کلمه شدن به مقام بالای خود می رسد.

[29] ) ( 12=0+7+5 و 3=2+1)

[30] ) (12=7+5 و 3=2+1)

[31] )آیه 60 سوره مبارکه یس

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۲:۵۹
عذرا شفائی

 

جایگاه عددی حرفِ ش:

در حروف ، حرفِ ش درمرتبه جایگاهی بیستُ یکمین حرف است و عدد 21 معانی زیادی را از خود نشان می‌دهد:

1) خداوند کریم در سوره مبارکه حمد 21 حرف از کلمات مبارکش را فرموده {طبق حدیث سوره مبارکه حمد، حامل محتوای کلّ قرآن است} و عدد 21 برابر با جایگاه عددی حرف ش است. چنانچه عالم در حمد خداوند غرق است، این سوره مبارکه 7 آیه دارد  و زمین و آسمان و هفته که در آن غرق هستیم، هریک عدد 7 را دارند (7 طبقه و 7 روز) پس 3 تا 7 تا می‌شود 21 که برابر با جایگاه عددی حرف ش است. پس سوره مبارکه حمد را محلّ افشای کلّ قرآن کرده است.

2)در 28 حرف الفبای عربی: 21 حرف، صفت استفال دارد و 7 حرف صفت استعلا دارد .

3)عدد 21 برابر با جایگاه عددی کلمه یک است و عدد ابجد حروف یک=30

می‌شود که تمام 30 جزء قرآن در یک جلد کتابت شده است.

4)وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه اسلام که صاحب عدد 30 است[1] و 30 جزء قرآن بدست نورانیش کتابت شده است، در سحر 19 ماه مباک رمضان، در حال سجده، فرق مبارکش بدست ابن ملجم لعنت‌الله‌علیه شکافته می‌شود و در 21 ماه مباک رمضان (که نهمین ماه سال قمری است) به شهادت می‌رسد. درجانِ معنی حقیقت ماه رمضان در عدد 21 با ولایت و تاج گذاری امام حسن علیه اسلام افشامی‌شود.

5)در ادامه مبحث می‌آید که در ساعات شبانه روز ، ساعت 9 شب را 21 می‌گویند یعنی بلوغ ساعات و ایام افشا می‌شود.

6) در قرآن کریم اولین جزئی که سجده واجب در آن آمده است، جزء 21 می‌باشد.

7) حروف صلوات هم 21 حرف است (اللهم صلّ علی محمد و آل محمد) پس باید بلند صلوات بفرستیم تا برهمه‌ی عالم ، نام محمد و آل محمد افشا شوند. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

8)خیلی زیباست که آخرین سوره قرآن مجید؛ سوره مبارکه ناس است که با حرف س تمام میشود اما عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبرصالی الله علیه و آله 21 است یعنی حرفِ ش؛ یعنی دایره قرآن به 360(=شین) بسته شد و شین، افشای قلبِ قرآن یعنی سین است.

9) 21 حرف از حروف الفبا ،صفت استفال دارند یعنی طلب پایین آمدن کردن.

10)عدد 21برابر با جایگاه عددی کلمه زن است و خداوند یکتا قرآن عزیز را به حرفِ س به عدد ابجد 60 تمام فرمود که برابر با عدد ابجد اُم ابیها است.

11)پس اگر خواندیم که ساعت در شب به 21 رسید یعنی در دومین 12 ساعت از ظهر به بعد می‌شود ساعت 9 .آیا این معانی بی دلیل ظاهر شده‌اند؟!

12)عدد 21 برابر جایگاه عددی کلمه یک است که تمام قرآن در یک جلد قرار گرفته و عدد ابجد کلمه یک=30 است و کاتب 30 جزء قرآن ؛ امامِ یک (اول) در 21 ماهِ 9 سال قمری (ماه مبارک رمضان) به شهادت می‌رسد. و در 21 ماهِ 9 سال قمری تاجگذاری ولایت امام حسن علیه السلام شروع می‌شود و ماهِ 9 به ولایتش تمام می‌شود.

13)وقتی حرف ش را بصورت شین بنویسیم ، جایگاه عددیش 45 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک آدم علیه السلام است. پس چقدر زیباست و جای تفکر دارد که دایره به عدد 360 در نمایش عددی، انسان را جلوه می‌دهد {(162=3×6×9)}[2] و در جایگاه حروفیِ شین، آدم را !!! و نکته جالب این است که جایگاه عددی کلمه انسان هم 45 می‌شود {برابر اسم مبارک آدم علیه السلام} پس وجود انسان کامل است. بنابراین در دایره زندگی، هر انسانی باید به رتبه کمال آدمیت برسد تا درجه بگیرد و یک شود! تا نامش در دنیا و آخرت به اخلاق آدمیت افشاشود.

 

حقیقت باطن ساعت (در شبانه روز)

اگر (در دایره ساعات شبانه روز) اعداد 1 تا 24 ساعت را با هم جمع کنیم 300 می‌شود که برابر با عدد ابجد حرفِ ش است و عدد 3 پایه‌ی عدد 300 می‌باشد.

نکته بسیار جالب اینجاست که اگر اعداد (ساعت) 1 تا 12 را با هم جمع کنیم 78 می‌شود که برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است و درادامه ساعات شبانه روز، جمع اعداد 13 تا 24 می‌شود 222 که برابر با عدد ابجد نام زیبای حیدر علیه السلام است! و در جمع می‌شوند 300 (=78+222) که برابر با عدد ابجد حرفِ ش است.

عدد 24 برابر با کلمه وحی است و این عدد را جامع می‌نامند. که عدد ابجد کلمه جامع می‌شود 114 . و قرآن عزیز؛ جامعِ جمعِ جمیعِ کتب آسمانی و حامل 114 سوره مبارکه می‌باشد و هم بدر کامل حقیقت انوار محمدی صلوات الله علیهم اجمعین است.

 نکات جالب حقایق باطن ساعت ( که بلوغ 9 زمان را داراست) وقتی عدد 300 به حرفِ ش ظاهر می‌شود پس تمام عالم هستی در دایره ساعت غرق است و اعداد ظاهری  و باطنی آن، نمودار معنای زمان و ملکوت گنج حقایق آن می‌باشد. زیرا در قرآن کریم پروردگار عالم؛ خالق هستی، علم الساعة را فقط به خود اختصاص داده است. و زمان ظهور مقامات، علم الساعة می‌باشد.

همانطور که بیان شد بلوغ عددی ساعت به عدد 9 ظاهر می‌شود که در 12 ساعت اول که روز است به عدد 9 خوانده می‌شود و در 12 ساعت دوم که شب(لیل) است، 21 می‌باشد و از جمع عدد 21 و 9 عدد 30 بدست می‌آید که برابر عدد ابجد حرفِ ل یعنی مجرای توحید است و شاید به جرأت بتوان گفت: صدای حقیقی این ساعت؛ لااله الا الله است!

حال اگر در 24 ساعت شبانه روز دو عددِ ساعاتی که با هم در انطباق هستند را با هم جمع کنیم ، جواب عددی زوج می‌شود.مثلا جمع عدد ساعت یک بامداد و یکِ بعدازظهر که 13 خوانده می‌شود : 14=13+1 و به همین ترتیب در ادامه : 16=14+2 ، 18=15+3 ، 20=16+4 ، 22=17+5 ، 24=18+6 ، 26=19+7 ، 28=20+8 ، 30=21+9 ، 32=22+10 ، 34=23+11 ، 36=24+12

                                         

                                       

 

 

 

 

و همانطورکه بیان شد جمع این اعداد (24 ساعت) 300 می‌شود که برابر حرفِ ش است   300=36+34+32+30+28+26+24+22+20+18+16+14  براستی این‌ها چه معنایی را در خود نهفته دارند؟! شاید روزی که ما در عالم برزخ می‌رویم آنگاه فعل ما با ملکوتش بواقع ظاهر می‌شود . آن روز ما به علم ساعت‌های عمرمان می‌رسیم که از عدد 300 افشا می‌شود!

پس افشای سِرّ ساعت، می‌خواهد باطنی را به ما نشان دهد! یک نقطه در مرکز دایره ساعت است که عدد ابجد کلمه نقطه=164=سیصد و 300=ش ! پس راز بلوغ 9 و بلوغ شین در ساعت، هم در نقطه مرکز افشا می‌شود که ظاهر است و هم در جمع اعداد 24 ساعت که در باطن است! نکته جالب اینکه ساعت با عقربه خوانده می‌شود و عدد ابجد کلمه عقربه= 377 است یعنی افشا کننده 77 که برابر با نام زیبای هوالله و یاالله و همچنین دایره وجود مبارک چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است. و جایگاه عددی کلمه عقربه=53 است که برابر با عدد ابجد نام زیبای احمد صلی الله علیه و آله است (پس خالق یکتا هم خودش را معرفی می‌کند و هم اولیائش را!)

*از آنجاکه عدد 300، برابر با حرفِ ش است و افشا کننده عددِ جامع 24 می‌باشد. و عدد 24، عددِ ساعات یک شبانه روز در دنیاست. بنابراین همانطورکه یک گردش کامل عقربه‌های ساعت که 24 ساعت را طی مسیر می‌کند، کلّ دایره را افشا می‌کند. سپس تمام دایره خلقت را به اسرار حقیقتش ظاهر می‌کند .

از آنجا که 60 ثانیه می‌شود یک دقیقه و 60 دقیقه، یک ساعت را نشان می‌دهد. پس افشای عدد جامع، ساعت است که در گردش عمر حقیقی ظاهری و باطنی دنیا در آن خلاصه می‌شود. و اینچنین است که فقط به امر پروردگار عالم، علم الساعة افشا می‌شود.

کلمه ساعت همان حروف کلمه تاسع است که عدد 9 خوانده می‌شود. چنانچه عدد ابجد کلمه ساعت (=تاسع) 531 است و جایگاه عددیش 59 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) است! آیا این معجزه نیست که افشای علمِ ساعت ، ظهور آقا که نهمین فرزندِ پنجمین معصوم ؛ امام حسین علیه السلام است،  می‌باشد.

* حدیث زیبایی درباره امام حسین علیه السلام در کتاب شرح مناقب از قول جناب محی الدین عربی فرموده: مطلب المحبین و مقصد العشاق المقدس عن کل الشین ابی عبدالله الحسین صلوات الله علیهم اجمعین .

همانطورکه بیان شد حرفِ ش به عدد ابجد 300 و با یک حرف و 3 نقطه که 4 خوانده می‌شود، جمع کننده مجموعه‌ی جامع اسرار خلقت است. چنانچه وقتی بصورت کامل خوانده می‌شود شین، عدد ابجدش 360 می‌شود و به 3 حرف و 6 نقطه، عدد 9 را ظاهر می‌کند. درواقع افشای این " سِرّ "  که در جان معنی وجود مطهر همه‌ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است که در محوریت آنها، وجود مبارک و مطهر صدیقه طاهره؛ فاطمه زهرا  سلام الله علیها است که در عدد 60، به دقیقه و ثانیه که ظرف زمان است به ثانی یعنی عدد 2 است، شروع می‌شود. برابر عدد ابجد نام زیبای ام ابیها است و جایگاه عددی حروف هی فاطمه سلام الله علیها{ اوست فاطمه(س)} هم 60 می‌باشد!

پس حرفِ شین، شامل کلّ علم ساعت است در بلوغ 9 و دایره 5 {پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین} و در حقیقت یک شب که خداوند متعال می‌فرماید: و باللیل افلا تعقلون[3] . و یک سوره به نام لیل در قرآن مجید است که عدد ترتیب نزولش به قلب مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله 9 می‌باشد! و در قرآن کریم 43 بار اسم لیل آمده است که برابر با جایگاه عددی کلمه قدر است! و آنچه ظهورات اتفاق می‌افتد چه خوب { نزول قرآن کریم و ملائکه روح در شب قدر تولد معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، اَحیاها و رزق و روزی موجودات چه نباتی و چه جمادی، چه حیوانی و چه انسانی در سحرگاه زده می‌شود } و چه بد ( بصورت درد و بیماری و عذاب و خطرهای بزرگ) اکثرا در شب است.

جالب است که دنیا به لیل خوانده می‌شود و قیامت به یوم، پس در کل می‌شود یک شبانه روز. درواقع عدد جامعِ 24 ، کامل نشان داده شد و به حرفِ شین، عالم قیامت در یوم افشا می‌شود.

معنای نماز در وجود ساعت

آیا همه عالم در بلوغ 9 و در سقف عددی 9 نبود؟ پس همه عالم دنیا، عالم شهادت است. و خداوند کریم می‌خواهد پیامبر بزرگوار ما حضرت محمدصلی الله علیه و آله در عالم اسرار نام مبارکش ، احمد صلی الله علیه و آله باشد که جلوه ذات اقدس احدیت خود اوست . عدد ابجد نام مبارک احمد=53 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه شهادت[4] است. آیا این زیبا نیست رکن اصلی طهارت یک کافر با اسلام  بعد از شهادت به توحید (اشهد ان لا اله الا الله)، شهادت به رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است ( اشهد انّ محمداً رسول الله).

خوب دقت کنید عدد 3 و 5 دخیل در شهادت هستند. نماز هم در 5 نوبت واجب شده است و به فرموده امام صادق علیه السلام در 3 نوبت می‌توان خواند. وجود مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، مظهر نفسِ وجود مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله در بطن شهادت است که اولین شاهد و مؤمن و مسلمان در روز مبعث و اولین شهادت دهنده وجود مبارکش است. وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها که خود، سومین وجود در مرتبت خلقت نوری است و نام مبارکش 5 حرف است. پس 3 ضرب در 5 می‌شود 15؛ که اسرار نام مبارکش به حوای روحانی است . و تمام خزانه حقیقت اسرار پدر بزرگوارش به نام کوثر به وجودش افشا و اظهار شده است.

و درحقیقت دو گنج فرزندانش؛ امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام که امام حسن علیه السلام به عدد چهارمین وجود در مرتبت خلقت نوری، حرفِ د ظاهر شد که  عدد ابجد حروف دال =35 می‌شود که تمام 3 و 5 را با کنیه مبارکش یعنی ابامحمد، سبز کرد.

و وجود مبارک امام حسین علیه السلام هم مظهر ظهور عدد 3 و 5 است که ایشان سومین امام و پنجمین معصوم هستند. وراثت تمام انبیاء و اولیاء را با شهادت و گستردگی باب طهارت و برپاداشتنِ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، اسرار احمدی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی و تا مهدویت ( صلوات الله علیهم اجمعین) بر جهانیان به ظهور گنج حرفِ شین اثبات و اظهار نمود. و این حدیث زیبا را معنی فرمود که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: حسین مِنّی و انا مِن حسین.

سِرّ باطنی شیر (لبن)

نکته جالب اینکه تغذیه شیر وجود مبارک معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در دوران نوزادی به صورت خاص بوده است. چنانچه برای حضرت زهراسلام الله علیها آمده است: جعلت فطامک من اللبن (مقرونا) بالعلم[5]. فرمود که از علم شیر دادم؛ از علم خود به او خورانده است. یا برای حضرت علی علیه السلام در کتاب منتهی الآمال می‌فرماید از انگشت سبابه پیامبرصلی الله علیه و آله 12 چشمه شیر نوشیده است.

حال خوب دقت کنید! انسان‌ها هم وقتی متولد می‌شوند از سینه مادر شیر می‌خورند. اما در حقیقت عمل در رحم دنیا انسان از لبن یا شیر از ولایت و رسالت که همان کلمه وحی الهی است که جنس آن از نور است، می‌نوشد و حاصل عمل خالصانه ، انسان را به امام زمانش وصل می‌کند و از ظلمات جهل و حیوانیت به نور انسانیت و هدایت می‌رسد.

*لبن:

چنانچه عدد ابجد کلمه لبن که به شیر معنا شده 82 می‌شود که در تمام دایره شِ هستی، این عدد برابر با عدد ابجد کلمه امام است و جایگاه عددی کلمه لبن= 28 می‌شود که تمام کلمات قرآن عزیز از 28 حرف است. بنابراین انسان در عمل خالصانه در جلوه امام خود قرار می‌گیرد و خداوند این رحمت را به مؤمن عنایت می‌فرماید.

اما انسان کافر و گنهکار هم همین شیر را که لبن است از رحم دنیا به عمل می‌خورد اما چون اعمالش ظلمانی و غلط است ، ظرف وجودش آلوده می‌شود . اثرش این است که شیر ضایع می‌شود و اثرش مثل سم به بدنِ عملش منتقل می‌شود و انسانیتش می‌میرد و می‌شود مصداق "یخرجهم مِن النور الی الظلمات" !

پس درواقع انسان گنهکار و کافر، یا از ریشه حرام بدنیا آمده یا به عقیده کفر و غلط قرار می‌گیرد ، آثارش مثل ابن ملجم ملعون به یک قول کسی است که حضرت علی علیه السلام خودش در بزرگ شدنش زحمت کشیده ، ولی آثار عمل غلطش روزی در کشتن امامش ظاهر می‌شود. و این اثر آخر عمل ، جلوه‌ی حرفِ ش دایره زندگی هر شخص می‌باشد.

اما مؤمنین واقعی را خداوند می‌فرماید: والعاقبة للمتقین یعنی عاقبت (بخیری) مخصوص متقین می‌شود (آیه 83 سوره مبارکه قصص) . یا در آیه 2 سوره مبارکه بقره می‌فرماید : ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.

*شیر:

ترجمه لبن به فارسی می‌شود شیر.عدد ابجد کلمه شیر=510 است که درواقع معنی می‌شود به 10+500 : عدد ابجد حرفِ ث برابر 500 است که ملک آن حضرت میکائیل علیه السلام است و این ملک مأمور روزی از طرف خداوند متعال است. و عدد 10 همان گنج عشر؛ ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است. جمع ارقام 510 می‌شود 6 که همان خزانه کلّ خلقت است (6=0+1+5).

باید دقت کنیم که شیر در بین خون و فضولات از سینه جاری می‌شود. درحالیکه نه بو و نه رنگ خون را دارد و نه بو و رنگ دفعیات را دارد. چنانچه خالق یکتا می‌فرماید[6]: و انّ لکم فی الانعام لعبرة نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربین؛ و البته برای شما ملاحظه حال چهارپایان (از شیر گاو و گوسفند) همه عبرت و حکمت است که ما از شکم آنها از میان سرگین و خون، شیر خالص و پاکیزه شما را می‌نوشانیم که در طبع همه‌ی نوشندگان گوارا است.

پس شیر سفید و لطیف و شیرین و خوش طعم و غذای کامل برای بدن ضعیف نوزاد است. جالب است که شیر در غده‌های شیری سینه مادر در یک لحظه درواقع خون عین نجس و سرخ به شیر سفید و پاک قلب به میم می‌شود. پس شیر یکی از آیات خداست که باید در آن تأمل کنیم!

اما چون اسرار درس ما حرف ش است، پس حقیقت حروفی شیر که با حرف ش آغاز شده، افشای وصل شدن نوزاد به روزیِ محبت پروردگار عالم است که در سینه مادر قرار داده است. الحمد لله رب العالمین

پس هر سینه، یک بلوغِ شین را به عدد 9 (با حروف و نقطه‌هایش) و در جلوه عدد 6 تمام محتوای ظاهری و باطنی‌اش و در مرکزیت دایره‌ی درون سینه که قلب است و جلوه عدد 5 همه‌ی خزانه‌ی عالم بالا از دایره رحمت و خلقت و اسرار آفرینش در سینه‌های مادرِ ظاهر و (پدر و مادر خودمان) و مادرِ باطن (حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س)) و پدر و مادر روحانی و نورانیمان {پیامبر(ص) (رسالت) و امیرالمؤمنین(ع) (ولایت) و مادر دو عالم خانم فاطمه زهرا(س)} به ما می‌رسد .

حالا ما چگونه این غذای روح و جسم را گرفتیم ؟! پس در رحمت رحمانیت و رحیمیت خالق یکتا غرق و غوطه‌ور هستیم و ما باید ظرف وجودمان را چنان تمیز و پاک نگه داریم که این روزیِ رزقِ حسن را ضایع نکنیم. انشاءالله

درحقیقت خداوند کریم رزق کریمش را نصیب هر بنده مؤمن خود می‌فرماید به شرط اینکه از سینه علم و عمل به گنج قرآن که محتوای باطن کلّ رسالت و ولایت است جدا نشود.

  نمونه‌هایی از عدد 300(=ش=حوای روحانی):

*در حدیث آمده است که در قیامت بعضی از مؤمنین فاصله‌شان تا بهشت 300 سال است یعنی تا عمل‌های افشاشده درست نشود ، راه تمام نمی‌شود . 

*عدد ابجد کلمه صراط=300 است.

*از مکه تا کربلا 300 کیلومتر است.

*حضرت آدم علیه السلام 300 سال گریه کرد.

*خداوند متعال در قرآن کریم[7] مدت زمانی را که اصحاب کهف در غار بودند را 300 سال باضافه 9 سال بیان می‌فرماید { که درواقع امام صادق علیه السلام می‌فرماید به سال شمسی همان 300 سال است و به سال قمری 9 سال اضافه می‌شود} که افشای پناهگاه پروردگار عالم برای همه‌ی بندگان مؤمن است.

*در نماز شب مستحب است 300 مرتبه الهی العفو بگوییم. درواقع هر کدام از این دستورات، تنظیم کردن ساعت عمر و عملمان به ساعتِ حقیقی است که تنظیم آن وصل شدن و شیعه شدن واقعی به صراط حقیقی است که آن وجود مبارک امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.

*وجود عالم و دانشمند و فیلسوف ابوالحسن سعیدبن عبدالله در سال ششم هجری در کاشان (شهر راوند) بدنیا آمد که به قطب الدین راوندی مشهور است. ایشان که قبر نورانیش در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در قم قرار دارد بعد از 300 سال از مرگش، وقتی صحن مطهر را تعمیر می‌کردند، آخوند محمد حسن جلالی نقل می‌کند که استادم شیخ محمد حسین فرمود که قبر ایشان هم باز شد و من سر در قبر کردم و سر زانوهای آن بزرگوار را بوسیدم که صحیح و سالم مانده بود و اثری از فرسودگی نداشت {یعنی افشای ساجد و عابد بودن ایشان}

*اسرار عدد 300(=ش) در دوران نبوت حضرت نوح علیه السلام:

امام جعفرصادق علیه السلام فرمود: هنگامیکه خداوند نبوت حضرت نوح علیه السلام را آشکار فرمود ( مدت پیامبری حضرت 950 سال است) و شیعه‌ی وی به فرج یقین پیدا کردند، بلا و سختی شدت گرفت و غربت گران آمد و کار بجایی رسید که شیعه حضرت دچار شکنجه شدند، و حضرت نوح علیه السلام را به گونه‌ای مورد کتک و آزار و شکنجه قرار می‌دادند که گاهی اوقات تا سه روز بیهوش بر زمین می‌افتاد. درحالیکه خون از گوش مبارکش جاری می‌شد و سپس به هوش می‌آمد.

این ماجراها تا 300 سال بعد از بعثت او اتفاق می‌افتاد. حضرت نوح علیه السلام تا آن زمان، شب و روز آنان را برای هدایت فرامی‌خواند و آنان از وی دوری می‌جستند. او آنها را آشکارا دعوت می‌کرد و آنها روی گردان بودند. لذا پس از 300 سال تصمیم گرفت که علیه آنها دعا کند. هنگامیکه بعد از نماز صبح نشست تا علیه آنها دعا کند، چند ملک از آسمان هفتم بر وی فرود آمدند (3 فرشته بودند).

آنان به حضرت سلام کردند و گفتند: ای پیامبر خدا حاجتی نزد تو داریم . فرمود آن چیست؟ گفتند دعا کردن علیه قوم خویش را به تأخیر بینداز زیرا این اولین نشانه از قدرت خداوند عزّوجلّ بر زمین است. فرمود: دعا کردن را تا 300 سال دیگر به تعویق می‌اندازم.

بنابراین به میان قوم خویش بازگشت و آنچه از قبل انجام می‌داد را ادامه داد و قوم او نیز با همان شیوه سابق با او برخورد می‌کردند. تا اینکه 300 سال دیگر تمام شد. حضرت نوح علیه السلام از ایمان آوردن آنها مأیوس شد، ایشان هنگام چاشت، برای دعاکردن علیه قوم خود نشست . بار دیگر 3 فرشته از آسمان ششم بر وی فرود آمدند. آنها بر حضرت سلام کردند و گفتند ما از آسمان ششم هستیم { لازم به تذکر است که معارف عدد شش با تمام جزئیاتی که بیان شد را مرور کنید!} که صبح زود از آنجا خارج شدیم تا هنگام چاشت رسیدیم . این فرشتگان هم همان چیزی را خواستند که فرشتگان آسمان هفتم، از حضرت خواسته بودند.

 حضرت نوح علیه السلام خواسته آنان را اجابت کرد و دوباره میان قوم خود بازگشت و آنان را بسوی خدادعوت کرد. ولی دعوت وی تأثیری بر آنها نداشت و هرچه بیشتر آنها را فرامی‌خواند، آنها بیشتر می‌گریختند. تا اینکه 300 سال دیگر به پایان رسید و رویهم 900 سال سپری شد. شیعه و یاران حضرت، نزد او آمدند و از دست عوام و طاغوتیان گله و شکایت کردند و از حضرت خواستند که برای فرج دعا کند. حضرت نوح علیه السلام خواسته آنان را برآورده ساخت .

ایشان نماز را به پاداشت و نشست تا دعا کند اما در این هنگام حضرت جبرائیل علیه السلام بر وی نازل شد و فرمود: خداوند عزّوجلّ دعوت تو را اجابت کرد و فرمود به یاران خود بگو که خرما بخورند و هسته آن را در زمین بکارند ، و از آن مراقبت کنند تا به ثمر برسد. پس اگر به ثمر نشست، فرج حاصل می‌شود. نوح علیه السلام خداوند را حمد و ستایش کرد و این امر را یاران خویش تعریف کرد و یاران به یکدیگر بشارت گفتند. پس خرما را خورده و هسته آن را در زمین کاشتند تا به ثمر رسید. ثمره آن را نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و از وی خواستند که از خداوند بخواهد وعده خویش را عملی کند.

حضرت نوح علیه السلام تحقق این امر را از خداوند عزّوجلّ درخواست کرد. خداوند به نوح علیه السلام وحی فرمود که به آنها بگو: این خرمایی که در دستان شماست بخورید و هسته آن را بکارید. هرگاه ثمر داد، فرج حاصل می‌شود. عده‌ای از ایمان‌ آورندگان که یک سوم کلّ مؤمنین بودند چون تصور کردند که حضرت نوح علیه السلام خلف وعده کرده است، از ایمان خود دست کشیدند و دو سوم آنها همچنان بر ایمان خود ثابت قدم ماندند.

پس این گروه خرما را خودند و هسته آن را کاشتند و مراقبت کردند تا ثمر داد.  ثمره آن را نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و از وی خواستند که از خداوند بخواهد وعده فرج خود را عملی کند. حضرت نوح علیه السلام تحقق این امر را از خداوند عزّوجلّ درخواست کرد. خداوند به نوح علیه السلام وحی فرمود که به آنها بگو : این خرما را نیز بخورید و هسته آن را در زمین بکارید. بنابراین یک سوم دیگر از ایمان آورندگان از ایمان خود دست کشیدند. پس یک سوم ، در ایمان خود ثابت قدم ماندند و خرما را خوردند و هسته‌اش را کاشتند و مراقبت کردند تا ثمر داد.

هنگامیکه ثمر داد به نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و گفتند تعداد ما خیلی اندک است. ما از این هراس داریم که اگر فرج به تأخیر بیفتد ، همه نابود شویم. بنابراین حضرت نوح علیه السلام نماز بپاداشت و عرض کرد: خداوندا! از یاران من تنها این گروه اندک باقی مانده‌اند و من می‌ترسم که این گروه از بین بروند. پس خداوند کریم به ایشان وحی فرمود که دعای تو را استجابت کردم ، پس کشتی را بساز.

فاصله زمانی بین اجابت دعا و فرارسیدن طوفان 50 سال بود. نکته زیبایی که از نظر عددی مورد بحث ماست ، 3 بار تجدید شدن عددِ 300 سال است! و چرا خداوند کریم دوران نبوت حضرت را اینگونه قرار داد؟!

اگر تا اینجای درس را بخوبی خوانده باشید، متوجه می‌شوید که از آنجاکه عدد 300 از جمع اعداد 1 تا 24 بدست می‌آید و عدد 24 ؛ عددِ ساعات یک شبانه روز است و عدد جامع یعنی جمع کننده می‌باشد. پس 3 تا 300 تا یعنی 3 تا 24 تا که می‌شود 72 ! و عدد 72 برابر با عدد ابجد کلمه سجده است و در جمع ارقامش به 9 می‌رسیم (9=2+7).

درواقع افشای کامل هدایت در قوم نوح علیه السلام، رسیدن به 3 تا 24 ساعت یعنی 3 روز و درنهایت عدد 72 یعنی رسیدن به کلمه سجده و حروف نوزده است { 72= سجده=نوزده}. خوب دقت کنید! احتمال معنا بلوغ هدایت در این قوم به 3 تا 300 تا برای رسیدن به اطاعت محض و خضوع و خشوع کامل سجده می‌باشد.

درضمن اینکه عددابجد کلمه دنیا =65 است که برابر با دو حرفِ س=60 و ه=5 که رویهم می‌شود سه ، می‌باشد. پس تمام عمر دنیا ، نسل انسان‌ها از قوم مؤمنی هستند که در کشتی نوح علیه السلام سوار شدند و نجات پیداکردند.

و نوزده ، باب طهارت است. درحقیقت زندگی انسانی در باب هدایت به امر پروردگار یکتا از نقطه نجف روی کوه جودی باب وادی السلام، نـو،زده شد!الی یوم القیامة. بر همین مبنا وجود حضرت نوح علیه السلام را آدم ثانی می‌نامند. و قبر مطهر حضرت آدم علیه السلام و حضرت نوح علیه السلام در کنار مضجع شریف و نورانی مولا و سرورمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که صلوات و درود خدا و ملائکه‌اش بر او و این دو پیامبر بزرگروار باشد ، قرار دارد.

مقام حرف شین در ماه مبارک رمضان

ماه مبارک رمضان ، نهمین ماه سال قمری است و در حدیث آمده که سید همه‌ی ماههای قمری است. تنها ماهی است که نامش در قرآن کریم آمده است[8]؛ شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان ( ماه رمضان که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل ، قرآن نازل شده است).

 

پس ماهی است که نور با عظمت قرآن در آن نازل شده است و بواقع در این قسمت آیه که بیان شد ، 6 منظور مهم پروردگار عالم محقق می‌شود:

1)شهر رمضان (ماه رمضان) .  2) انزل فیه القرآن (نازل شدن قرآن)  3) هدیً للناس (هدایت کلّ مردم)   4) و بیّنات ( بطور واضح و آشکار نکات و باطن و ظاهر آن را با بینه و دلیل روشن برای مردم آشکارا بیان می‌کند)  5) مِن الهدی ( برای هدایت و درواقع سبز کردن و شکوفا کردن و از ظلمات به نور رساندن درون فطرت انسانی به عمل و سیرت انسانی )   6) والفرقان ( که حقیقت این هدایت ، جداسازی و علامت گذاری از راه خطر به امنیت کامل ، از چاه به هموار شدن ، از حرام و باطل به حلال و حق ، از ظلمات به نور و بطور کلی یعنی از جهنم‌ها به بهشت و خلاصه به رضای خداوند کریم و رسیدن به قرب او). 

 

پس درواقع همانطورکه درباره حرف شین گفته شد صفت حرف شین ، افشا کردن است و شین ،6 نقطه دارد که مبیّن حرفِ شین است و خودش با 3 حرف ، 9 تا می‌شود. درواقع 9 ، سلطان اعداد و سید همه اعداد است.

حالا ماه مبارک رمضان ، مقام 9 را دارد و سلطان ماه‌های سال است. زیرا با 6 هدف افشای هدف خلقت پروردگار عالم و نزول قرآن {یعنی آمدن همه‌ی 124 هزار پیامبر علیهم السلام و تمام کتاب‌های آسمانی که 313 تاست و در جمع به باطن قرآن ظاهر شده است} تحقق پیدا کرده و اِحیا در ماه رمضان اتفاق می‌افتد. یعنی زنده شدن به واقع انسانیت و به کمال رسیدن آن که وصل شدن به رگ حیات طیب یعنی امام زمان حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه) می‌باشد.

 

اسم مبارک رمضان یکی از اسماء خداوند کریم است به معنای گرمای زیاد ، طوری که همه‌ی ناخالصی‌ها ذوب شود.و به یک معنی رمضان یعنی ریزش بسیار که درواقع ریزش گناهِ گنهکاران است. ماه مبارک رمضان ، شهرالله خوانده شده است چون ویژگی‌هایش آن را مخصوص کرده است.

 

چنانچه در حرف شین خصوصیاتی است که این حرف را مخصوص کرده است . از یک سو با عدد ابجد 360 (=شین) ، تمام دایره خلقت را به ظهور آشکار می‌کند و سلطه‌ی عددی آن را نشان می‌دهد. و از یک سو با عدد 9 ( حروف و نقطه‌هایش) عدد شعاع این دایره را که از نقطه‌ی مرکزی به محیط اتصال پیدا کرده و دوران دایره را در بلوغ عدد 9 که سقف همه‌ی اعداد است ، نشان می‌دهد.

 

نکته جالب اینجاست که در خلقت دنیا ، کلمه ارض که پیدایش اولین نقطه خشکی در زیر خانه خداست ، آموختیم که عدد ابجد کلمه ارض =1001 است و پیدایش آن در ظهور عددهایی که از تقسیم عدد 9 به عدد 2 که عدد زوجیت در خلقت است ، نموده می‌شود : {وقتی 9 را بر 2 تقسیم کنیم خارج قسمت 4 و باقیمانده 1 می‌شود ، سپس 4 را بر 2 تقسیم می‌کنیم خارج قسمت 2 و باقیمانده 0 می‌شود.بعد 2 را بر 2 تقسیم می‌کنیم خارج قسمت 1 و باقیمانده 0 می‌شود. حال از سمت راست (آخرین خارج قسمت) نوشته و کنارش باقیمانده‌ها را می‌گذاریم تا اولین باقیمانده که می‌شود 1001}.                                                                                                            9

 

2

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۰۷
عذرا شفائی