لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





۳۲ مطلب با موضوع «اسناد ابجدی» ثبت شده است

اسماء الحسنی

این بنده حقیرِ مخلوق هیچ ادعائی نسبت به درک باطنی اسماء خداوند ندارم، ولی فقط توکل به همه اسماء الهی و مداومت به قرائت اذکار اسماء الله را مقدمه‌ای لازم به کشف اسرار اسماء هو می‌دانم، چرا که هر کدام از اسماء ، معانی و مفاهیمی دارد که درک آن توسط عقل، سخت و یا غیرممکن است که جز پیامبران و معصومین بطور کامل موفق به شناخت اسرار آن نبوده‌اند و نمی‌توان کلّ اسرار آن را به قلم آورد و مطلبی نوشت. ولی ما اشاره‌ای به آن چه "اشاره ی کلیدی، به معنایِ صفات اسماء الهی" می کنیم و ادامه آن را به ذوق و عشق خواننده عزیز و فضل و بذل حضرت حق تعالی وامی‌گذاریم. امید است که در اعمال روزانه زمانی را به این اذکار متبرک اختصاص دهیم تا استحقاق شناخت اسرار آنان را به صورت حقه کسب نماییم و تغییرات ظاهری و باطنی در وجودمان هویدا گردد و به اذن الله به اسرار آن پی ببریم.

«الله»

نام جلاله‌ی خداوند می‌باشد و برای تمام حاجات می‌توان قرائت کرد. اسم جامع و صفات جمال و جلال و کمال حق است و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: «الله»، اسم اعظم می‌باشد و شایسته نیست احدی خود را با این نام بخواند. و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: بهترین ذکر عبادت "لا اله الا الله" می‌باشد.

در آیه هشتاد و دو سوره مبارکه "یس" آمده که «الله» چون اراده‌ی خلقت چیزی را کند به محض اینکه گوید «باش» ، موجود می‌شود. و جمله‌ی "لا اله الا الله" و "لا اله الا هو" را کلمه‌ی اخلاص گویند.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: از خداوند خواستم اسم اعظم را به من تعلیم فرماید، در خواب به من فرمودند، بگو:"الهم انی اسئلک باسمک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله الذی لا اله الا هو رب العرش العظیم".

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اسم اعظم خداوند در این سه آیه مندرج است: آیه‌ی 163 سوره مبارکه بقره: "و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم" و آیه‌ی 2 سوره مبارکه آل عمران: الله لا اله الا هو الحی القیوم" و آیه‌ی 111 سوره‌ی مبارکه طه: "و عنت الوجوه للحی القیوم و قد خاب من حمل ظلها".

توسط حضرت خضر نبی علیه السلام به حضرت امیر المومنین علی علیه السلام اسم اعظم گفته شد؛ "یا هو یا من لا هو الا هو".

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: "بسم الله" نزدیک‌تر است به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم به سفیدی آن.

عدد ابجد نام مبارک الله =66 و جایگاه عددیش 30 می‌شود. 2893 مرتبه در قرآن ذکر شده است که مجموع ارقامش22 می‌شود(22=3+9+8+2)

«احد»

یکی از دیگر اسماء خداوند می‌باشد. یعنی یگانه و بی‌همتا و از صفات علیا است.

سوره مبارکه اخلاص آیه‌ی 1: "قل هو الله احد" او تنها و یکتا و منفرد به وجود است.

ذکر آن برای عزت و بزرگی یافتن موثر می‌باشد.

 عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک احد ، 13 می‌شود.

 

«اول»

از اسماء الحسنی الهی می‌باشد برای هر امر خیری ذکر آن موثر و مفید می‌باشد و به اسم الهی فقط یکبار در قرآن مجید آمده است:آیه 3سوره مبارکه حدید: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم.

عدد ابجد اسم مبارک اول برابر 37 و جایگاه عددیش 19 می‌باشد .جایگاه عددی نام مبارک حسن علیه السلام هم 37 می‌شود.

«اعلی»

از اسماء الحسنی الهی می‌باشد. ذکر آن برای غلبه بر دشمن و رفع فقر و ارتقاء مرتبه و مقام موثر است.

و در ذکر سجده "سبحان ربی الاعلی و بحمده" تو بزرگتر از آنی که آلوده شوی به آلودگی‌های افکار بشر و بالاتر از آن که بشود به تصور آیی. نقل شده که مثل الاعلی کلمه‌ی «لا اله الا الله» می‌باشد. عدد ابجد اسم مبارک اعلی =111 است که برابر با عدد ابجد الف می‌شود. و جایگاه عددیش 39 می‌باشد.

«باطن»

یکی از اسماء الحسنی خداوند می‌باشد، ذکر آن برای وقوف به اسرار وکشف نیّات سوء موثر می‌باشد. باطن یعنی پوشیده از چشم و بینا به آگاهی درون و دل.

«باطن» ، قدرت ظهور و تجلی خداوند را در تمام موجودات بیان می‌کند.

 عدد ابجد اسم مبارک باطن برابر 62 است (برابر عدد ابجد اسم مبارک نبی صلوات الله علیهم اجمعین) و جایگاه عددیش 26 می‌شود.

 

«بصیر»

 یکی از صفات پروردگار عالم می‌باشد و به معنی بینایی است. نه بینایی ظاهری، بلکه بینایی بدون آلت در هر زمان و مکان، در روشنایی و تاریکی که حتی حرکت و جای پای مورچ‌ ای را در شب تاریک بر سنگ سیاهی ببیند. 51 مرتبه "بصیر" در قرآن ذکر شده است.

عدد ابجد اسم بصیر برابر با 302 است (برابر عدد ابجد کلمه قرب) و جایگاه عددیش 50 می‌شود.

«بِر»

به معنی نیکو و نیکوکاری و مهربانی به ضعیفان و زیر دستان.

شیخ رجب برسی گوید: هر کس بسیار گوید یا «بر» خداوند او را به کمال می‌رساند. آفریننده‌ی هر چیز نیکویی «بر» نامیده می‌شود.

هرکس 100 بار بگوید: یا «بر» در قبر تنها نباشد. ذکر آن در موفقیت‌ها در اختراع و اکتشاف بسیار موثر می‌باشد. 18 مرتبه بر در قرآن آمده است.

  عدد ابجد اسم "بر" برابر است با 202 (برابرعدد ابجد اسم مبارک رب). و جایگاه عددیش 22 می‌شود.

«بدیع»

به معنی عجیب، تازه، بی‌مانند، شگفت انگیز. ذکر آن برای ابداع و نوآوری حوائج موثر می باشد.

 عدد ابجد اسم بدیع برابر 86 و جایگاه عددیش 32 است.

«باعث»

 یکی از اسماء الهی می‌باشد و به معنی برانگیزاننده‌ی هر نفس متحرک و هر مرده و زنده می‌باشد. شیخ رجب برسی می‌فرماید: هرکس 100مرتبه ذکر«یا باعث» را بخواند خداوند ظاهر و باطن انسان را زنده و نورانی می‌فرماید. کلمه «باعث» 69 مرتبه در قرآن ذکر شده (برابر عدد ابجد اسم حضرت زینب سلام الله) .

 عدد ابجد اسم باعث =573 و جایگاه عددیش 42 است(برابر با عدد ابجد اسم طالب)

«باقی»

 یعنی مانده، موجودی که فنا ندارد. کلمه باقی بقولی کلمه «لا اله الا الله» می‌باشد.

برای طول عمر و ادامه نعمت ذکر آن موثر است.

عدد ابجد اسم باقی برابر با 113 و جایگاه عددیش32  است.

«باری»

 یعنی خالق خلایق بی‌سابقه و خالق خوبی‌ها و نیکویی‌ها.

برای اختراعات و اکتشافات ذکر آن موثر می باشد.

 عدد ابجد اسم باری برابر با 213 و جایگاه عددیش 33 است. که در عدد ابجد و جایگاه عددی برابر با نام مطهر زهرا سلام الله علیها می‌شود.

«توّاب»

 از اسماء ربوبی پروردگار«توّاب» است، یعنی توبه‌ی بندگان را می‌پذیرد. یعنی خدا بسیار توبه پذیر است و هر چند بنده توبه را بشکند او باز توبه پذیر است.

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: "هر کس روزی 30 بار بگوید: «یا تواب» وسوسه‌ی شیطان از دل او بیرون رفته و توبه‌ی او پذیرفته می‌شود". برای اجابت دعا و آرزوها ذکر آن مؤثر می‌باشد.

 عدد ابجد اسم تواب=409  و جایگاه عددیش 31 می‌شود.

 

«جواد»

 به قصد بهره برداری از کار، ذکر آن بسیار موثر است. جواد به معنای محسنی است که احسان و انعامش بسیار است.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک جواد برابر 14 می‌باشد.

«جبّار»

 جهت مصونیت و جبران گناه ذکر آن مؤثر است. جبّار به معنی قاهریت است.

حضرت علی علیه السلام همیشه دعا می‌فرمودند: «یا جبار» (ای خدایی که تمام شکستگی‌ها را ترمیم می‌کنی. ای کسی که هر مشکلی را آسان می‌نمایی).

عدد ابجد اسم مبارک جبار= 206  و جایگاه عددیش 26 می‌باشد.

«حق»

 کشف حقایق و نیل به حق، ذکر آن موثر است. حق به معنی ثابت و دائم در مقابل باطل و در قرآن 225 بار آمده است.

عدد ابجد  اسم حق برابر با 108 و جایگاه عددیش 27 می‌باشد.

                                                                       «حفیظ»

 برای امان از حریق و غرق ذکر آن موثر است. خداوند حافظ جان و مال و روح و روان کلیه‌ی مخلوقات می‌باشد. هر کس در هر هفته 70 بار بگوید«یا حفیظ» خداوند او را از آفات و بلایا مصون می‌دارد.

 عدد ابجد  اسم حفیظ برابر با 998 و جایگاه عددیش 62 می‌باشد.

 

«حسیب»

 جهت تامین زندگی مادی و معنوی ذکر آن موثر می‌باشد. حسیب به معنی حساب داشتن و حساب گرفتن است.

عدد ابجد اسم حسیب برابر با 80  و جایگاه عددیش 35 می‌باشد.

«حکیم»

 برای برکت در کشت و زرع، ذکر آن موثر می‌باشد. حکیم در لغت به معنی عالِم است.

عدد ابجد اسم «حکیم» برابر با 78 و جایگاه عددیش 42 می‌باشد.

«حی»

 به قصد دوام و بقای تحرک ذکر آن مؤثر است. حی، زنده و پاینده است که قائم به ذات خود و قوام تمام موجودات است.« حی» بزرگ‌ترین و شریف‌ترین اسماء الهی می‌باشد. کلمه‌ی «حی» 20 مرتبه در قرآن آمده است.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم حی برابر با 18 می‌باشد.

«خفی»

خفی یعنی عالم، لطیف، مهربان و احاطه‌ی علمی به همه‌ی موجودات.  

به منظور پوشاندن اسرار و قضاء حوائج، ذکر آن مؤثر است.

هر کس یک اربعین روزی 5500 بار بگوید، مخلوقات با او انس گیرند و جهت نرمی دلها، بیان آن اثر عجیبی دارد.

عدد ابجد اسم «خفی» برابر با 690 و جایگاه عددیش 51  می‌باشد.

 

«حلیم»

 برای وقوف بر اسرار، ذکر آن مؤثر است. حلیم به معنی بردبار است. خداوند از کسانی که او را نافرمانی کنند، در عقوبت آنها تعجیل نمی‌کند. کلمه «حلیم» 15 مرتبه در قرآن است.

عدد ابجد اسم حلیم برابر با 88  و جایگاه عددیش 43 می‌باشد.

«حمید»

برای شفاء ذکر آن موثر است. حمید حقیقت حمد است، که عبارت است از مبدا صفات جمال الهی، حمید یعنی شایسته، ستوده چون ذات خداوند، استحقاق حمد است، حمید نام دارد. کلمه ی حمید و حامد 60 مرتبه در قرآن آمده است.

عدد ابجد اسم مبارک حمید برابر با 62  (برابر با عدد ابجد اسم مبارک باطن) و جایگاه عددیش 35 می‌باشد.

«خالق»

 برای ساختمان و تشکیلات ذکر آن مؤثر است. خالق، یعنی آفریننده‌ی هر چیز و به هر مقدار و به اندازه‌ی مخلوقات بی‌شماری که در این عالم وجود دارند. رسول خداصلوات الله علیه و آله فرمودند:"اولین چیزی که خداوند خلق فرمود ارواح ما و نور ما بود، که به ذکر خدا و توحید خدا و حمد خدا مشغول بودند. سپس خداوند ملائکه را آفرید".

عدد ابجد اسم « خالق» برابر با 731  و جایگاه عددیش 56 می‌باشد.

 

«خبیر»

 به قصد وقوف بر امور، این ذکر مؤثر می باشد. یعنی حکم او حق است برای هر چیزی در موقع خود خبیر است یعنی عارف و دانا به همه‌ی اشیاء و به رموز موجودات آگاه است. خداوند آگاه به اندیشه ها و فکرها و خیال ها است و خبیر به تمامی آفرینش آسمانها و زمین ها است، در قرآن "خبیر" 45 بار آمده است

هر کس هفت روز، هر روز 861 مرتبه بگوید "یا خبیر" قدسیان به اخبار پنهانی او را آگاه سازند و فرشتگان او را به تمام رازها و اسرار آگاه می‌سازند.

عدد ابجد اسم خبیر برابر با 812 و جایگاه عددیش 56 می‌باشد.

«خیر الناصرین»

به قصد کمک گرفتن و یاری خواستن، ذکر آن مؤثر می‌باشد. نصر که ظفر و پیروزی را به خدا نسبت می‌دهد، اشاره به لطف و کرم و رحمت می‌باشد. خیر الناصرین، یعنی بهترین یار و یاور و یاری کننده و 5 مرتبه در قرآن آمده است.

 و هر کس با اعتقاد کامل در شروع هر کار مشکل هفت بار بگوید: "یا ناصر من لا ناصر له" حتماً آن مشکل برای او حل خواهد شد.

عدد ابجد "خیر الناصرین" = 1242  و جایگاه عددیش 144 (برابر با جایگاه عددی ذکر "یا اباصالح" عج الله تعالی فرجه ) می‌باشد.

«دیان»

برای ادای قروض ظاهر و باطن ذکر آن مؤثر است. یعنی اداء کننده هر دین و دیون بندگان است.

عدد ابجد اسم دیان برابر با 65  و جایگاه عددیش 29 می‌باشد.

«ذاری»

برای اطلاع بر عیب و نقص ذکر آن مؤثر است. ذاری یعنی خالق و به معنی باری تعالی و خالق است و در نظام آفرینش، بدین نام کلیات عالم را آفریده است.

هر کس نیمه شب با خضوع و خشوع 70 مرتبه بگوید، یا ذاری به حوائج خود می‌رسد.

عدد ابجد اسم ذاری برابر با 911  و جایگاه عددیش 56 می‌باشد.

«رحیم»

 برای رسیدن به الطاف خاص پروردگار ذکر آن مؤثر است. و به این معنی است که خداوند رحیم است در حق مؤمنان. 228 مرتبه کلمه رحیم در قرآن آمده است.

عدد ابجد اسم رحیم برابر با 258  و جایگاه عددیش 51 می‌باشد.

«رحمن»

به جهت رسیدن به الطاف خفیه الهی ذکر آن مؤثر است. همچنین نام خاص پروردگار است. «رحمن» مثل «الله» نامی مخصوص به ذات کبریایی و شاید یکی از اسرارش این باشد.

حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:"هر کس 298 مرتبه «رحمن» بگوید، مورد محبت همه قرار می‌گیرد و او را دوست می‌دارند.

هر کس پس از هر نماز 100 بار بگوید"الرحمن"، خداوند او را از ظلمت و غفلت پاک گرداند.57 مرتبه کلمه "رحمن" در قرآن آمده است.

عدد ابجد اسم مبارک  "رحمن" برابر با 298  و جایگاه عددیش 55 می‌باشد.

 

 

«رب»

 برای حفظ خانه و تربیت فرزند، ذکر آن مؤثر است. پرورنده، تربیت کننده‌ی جمیع مخلوقات از ملائکه ، جن، انس، وحوش و همه . و مالک هر چیز را «رب» گویند.

عدد ابجد اسم مبارک «رب» برابر با 202 می‌باشد که با مجموع عدد ابجد حروف نام حضرت محمد صلوات الله علیه و آله =92 و حضرت علی علیه السلام =110 مطابقت دارد.

ذکر و دعای حضرت ایوب علیه السلام  وقتی که به منتها رسید از درد و رنج و مصیبت "رب انی مسنی اضر و انت الرحم الراحمین" بوده است.

عدد ابجد نام محمد صلوات الله علیه و آله برابر با عدد ابجد کلمه اسلام و عدد ابجد نام علی علیه السلام  برابر با عدد ابجد کلمه ایمان است و تعداد ربنا به عدد حروف علی علیه السلام در قرآن برای کمال ایمان آمده است!

«رزّاق»

این ذکر برای برکت و وسعت در رزق روزی مؤثر است. رزّاق یعنی روزی دهنده خداوندی که روزی می‌رساند و روزی می‌بخشد و مخلوق را در هر حال روزی می‌دهد.

هر کس 40 روز روزی حلال بخورد، خداوند در دل او نوری پدید می‌آورد و آن را سرچمشه حکمت می‌کند.

عدد ابجد اسم رزاق برابر با 309  و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

«رائی»

 به قصد بلندی درجه و دید وسیع ذکر آن مؤثر است به معنی رؤیت و دیدن است و مراد از رائی علم و بصیرت الهی است بر موجودات و به معنی عالم و دانایی هم آمده است.

عدد ابجد اسم رائی برابر با 221  و جایگاه عددیش 41 می‌باشد.

«رقیب»

یکی از اسماء باری تعالی رقیب است و به معنی حافظ و نگهبان می‌باشد.

به قصد مصونیت از بلیّات ذکر آن مؤثر می‌باشد.

عدد ابجد اسم  رقیب برابر با 312  و جایگاه عددیش 51 می‌باشد.

«رئوف»

به قصد طلب مهربانی در سایه بندگی، ذکر آن مؤثر می‌باشد معنای رئوفِ رحیم است و رأفت به معنی رحمت است، رئوف مهربان و بخشاینده بر خلق، مخصوصاً بر اهل محبت و شفاعت است. چون خداوند به حال شفاعت کنندگان رئوف و مهربان است. در قرآن 11 مرتبه کلمه‌ی رئوف تکرار شده است.

عدد ابجد اسم رئوف برابر 287 و جایگاه عددیش 44 می‌باشد.

«سبوح»

به قصد صفای دل و روشنی باطن، ذکر آن مؤثر می‌باشد. این کلمه در زبان عرب منحصر به نام پروردگار است و در هیچ جای دیگر استعمال نشده است. "سبوح" یعنی خداوند منزه است از اینکه توصیف شود. "سبوح و قدوس" از اسماء اختصاصی پروردگار است.

هر کس 247 بار به ذکر سبوح و قدوس مداومت نماید به سیر ملکوت موفق می‌گردد، چنانکه حضرت ابراهیم علیه السلام به برکت این اسم موفق شد که به ملکوت آسمان‌ها راه یابد.

عدد ابجد اسم سبوح برابر با 76 و جایگاه عددیش 31 می‌باشد.

 

«سلام»

 به قصد رضا به قضا و تسلیم شدن دل، ذکر آن مؤثر می‌باشد. سلام به معنی سلامت و شفا است. خداوند سلام است چون همه چیز تسلیم اوست. او خود را سلام نام نهاده چون همه از عیب و گناه و نقص و زوال به او تسلیم می‌شوند. سلام که نام خداست، فقط یک مرتبه در سوره مبارکه حشر بیان شده است. مشتقات این کلمه 140 مرتبه در قرآن تکرار گردیده است.

حضرت امام رضاعلیه السلام فرمود:" اگر این نام مبارک را 131 مرتبه بر بیماری خوانند، شفا یابد".

عدد ابجد اسم سلام =131 و جایگاه عددیش 41 می‌باشد.

«سمیع»

 به قصد اجابت دعا نافذ می‌باشد. سمیع به معنی شنوا. خداوند تبارک و تعالی 45 مرتبه کلمه‌ی سمیع را در قرآن بیان فرموده است.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:"خداوند سمیع است به اندیشه‌ها و گفتارهای پنهانی".

عدد ابجد اسم سمیع برابر با 180 و جایگاه عددیش 54 می‌باشد.

«سیّد»

برای مطاع شدن و زعامت و رهبری ذکر آن مؤثر می‌باشد. سید به معنای پادشاه، رئیس قوم و بزرگ قبیله نیز گفته می‌شود.

عدد ابجد اسم سید برابر با 74  و جایگاه عددیش 29 می‌باشد.

«شافی»

به قصد شفای امراض درونی و بیرونی، ذکر آن مؤثر است. شافی از کلمه‌ی شفا، مشتق شده است. شافی اسم «الله» است که به تجلی این اسم شفا می‌بخشد؛ الله شفابخش است.

عدد ابجد اسم شافی برابر با 391  و جایگاه عددیش 49 می‌باشد.

«شکور»

به قصد شکر پذیرفتن ذکر آن نافذ می‌باشد. شکر به معنای حقیقی که سپاسگزاری و امتنان در مقابل نعمت باشد. کلمه شکور و مشتقات آن متجاوز از 25 مرتبه در قرآن بیان شده است.

عدد ابجد اسم شکور=526 و جایگاه عددیش 58 می‌باشد.

 

«شهید»

 به قصد وسعت رزق و مقام، ذکر آن نافذ می‌باشد. شهید یعنی حاضر و ناظر به هر مکان و در هر حال. شهید اسم حضرت حق تعالی می‌باشد، به اعتبار عدم حجاب بین خدا و بندگان. کلمه‌ی «شهید» و مشتقات آن متجاوز از 45 بار در قرآن بیان شده است.

عدد ابجد اسم شهید=319  و جایگاه عددیش 40 می‌باشد.

                                                                        «صادق»

به قصد و جهت وفای به عهد، ذکر آن مؤثر  می‌باشد. صادق یعنی متکلمی که اخبار و گفتارش، راست و درست باشد. کلمه‌ی صادق و مشتقات آن متجاوز از صد بار در قرآن بیان شده است. همچنین به معنی بیان همه خیرات بر صدق می‌باشد.

عدد ابجد  اسم صادق=195 و جایگاه عددیش 42 می‌باشد.

 

 

«صانع»

به قصد مقبول القول شدن، ذکر آن مؤثر است. صانع به این معنی می‌باشد که خداوند، خالق هر مخلوقی است و پدید آورنده‌ی همه‌ی تازه‌ها و بدایع است. بی‌مانند است و هیچ چیز همانند او نمی‌باشد.

عدد ابجد  اسم صانع=211  و جایگاه عددیش 49 می‌باشد.

« صمد»

کسی است که شریکی ندارد و حفظ و نگهداری چیزی او را خسته نمی‌کند و از هیچ چیز دور و غایب نیست. «الله الصمد» وسیع‌ترین معنی الهی و بسیط‌ترین کلمه در معنای صمد است که علمای ربانی عمرها صرف در این کلمه کرده‌اند. صمد کسی است که تکیه گاه همه موجودات و مخلوقات است. عدد ابجد اسم صمد=124 و جایگاه عددیش 35 می‌باشد.

«طاهر»

 جهت پاکی و تخلیه از رذائل اخلاقی، ذکر آن مؤثر است. طاهر یعنی خدا منزه است از شبیه و مانند. طاهر منزه از عیب است، هر مطهر در ابتدا طاهر می‌باشد، بعد مطهر می‌شود. ذات اقدس خداوند، طاهر و مطهر می‌باشد.

عدد ابجد اسم طاهر=215 و جایگاه عددیش 35 می‌باشد.

«عظیم»

 به جهت بزرگی و بزرگ منشی ذکر آن مؤثر است. عظیم به معنی سید و بزرگ قوم و جلیل می باشد. از صفات خداست که به عظمت وصف می‌شود به جهت قدرت و غلبه‌اش بر همه‌ی چیزها. خداوند عظیم است«یا علی» و «یا عظیم» 8 بار در قرآن و 85 بار کلمه‌ی عظیم بیان شده است.

 عدد ابجد اسم عظیم=1020 و جایگاه عددیش 66 (برابر عدد ابجد اسم جلاله الله ) می‌باشد.

«علی»

به قصد تمام امور ظاهری و باطنی ، علی الخصوص غلبه بر دشمن و رفع فقر و ارتقاء مقام، آن بسیار مؤثر است. علی، یعنی منزه از صفات مخلوق، و عالی یعنی برتر و والاتر از همه‌ی مخلوق.

بیش از 600 آیه در قرآن در شأن و مقام علی علیه السلام و اولاد گرامی اوست. اسم مبارک علی علیه السلام با کتب آسمانی هم عدد است (عدد ابجد کلمه آسمانی برابر با اسم انسان است). اعداد حروف 76 آیه از قرآن، از نظر بینات اعداد حروف آیات، با نام حضرت علی علیه السلام و یازده فرزندش منطبق است. در زبر و بینات اسم علی علیه السلام و القاب او با اسماء انبیاء منطبق است. مثال: علی بن ابیطالب(=217) محمد رسول الله(=217)صلی الله علیه و آله عیسی روح الله(=217)علیه السلام . علمای حروف میگویند، روح هر حرفی عدد آن حرف است و روح کلمه رب 202 می‌باشد و این رقم بر مجموع عدد و اسم محمدصلی الله علیه و آله و علی علیه السلام مظهر مقام و اسم اعظم پروردگار می‌باشند. و این دو اسم، حقیقت اسم اعظم خداوند و اسماء الحسنی الهی هستند و اسم علی علیه السلام برابر است با هزار اسم اعظم.

عدد ابجد نام مبارک علی علیه السلام =110  و جایگاه عددیش 38 می‌باشد.

«علیم»

 عالم بر سرایر و غیب و مطلع بر ضمایر و پنهانی‌های عالم ظاهر طبع و پنهانی‌های عوالم دیگر که بشر نمی‌داند.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: هر کس با خلوص نیت و اعتقاد و ارادت هر روز پس از نماز صبح 100 بار بگوید: یا عالم الغیب و الشهاده، خداوند او را از اهل یقین گرداند و آنچه بر او پوشیده است، روشن و آشکار کند. واژه علیم و مشتقات آن متجاوز از 680 مرتبه در قرآن بیان گردیده است. عدد ابجد اسم علیم=150 و جایگاه عددیش 51 می‌باشد.

«عزیز»

به قصد کشف اسرار علوم کیمیا ذکر آن بسیار مؤثر است. عزیز یکی از اسماء الحسنی خداوند است و به معنی قوی، غالب، شدید، ارجمند، بزرگوار، منزه از سود و زیان و کفر و ایمان، عزت به کسر، یعنی محبوب و عزت به فتح، یعنی شدید و قدرتمند. عزیز آن قوی است که دیگران عاجز از آوردن کارها مانند او باشند.

هر کس بعد از نماز صبح 94 مرتبه نام "یا عزیز" بگوید، بر اسرار علوم واقف می شود.

حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس هر روز 41 مرتبه بگوید "یا عزیز" محتاج به خلق نگردد. در قرآن مجید متجاوز از 120 بار واژه‌ی عزیز و مشتقات آن بیان گردیده است.

عدد ابجد اسم عزیز برابر با 94 (برابر عدد ابجد اسم مبارک عطیه) و جایگاه عددیش 40 می‌باشد.

«عدل»

 به قصد یافتن خزائن ذکر آن مؤثر می‌‌باشد. عدل یعنی حکم به حق.

شیخ رجب برسی می‌گوید: هر کس در نیمه شب بگوید"یا عدل یا حکیم"، خداوند الطاف مخصوص خود را بر او افاضه می‌فرماید و بر باطن امور واقف می‌سازد.

عدد ابجد اسم عدل برابر با 104 (برابر عدد ابجد اسم مبارک عطیّه با یاء مشدد) و جایگاه عددیش 32 می‌باشد.

 

 

«عَفُوُ»

 به قصد نیل به حسنات و نیکوکاری، ذکر آن مؤثر می‌باشد در قرآن متجاوز از 20 مرتبه کلمه عفو و مشتقات آن بیان گردیده است. عفو به معنی گذشت، انفاق، بخشش.

عدد ابجد اسم عَفُو برابر با 156 و جایگاه عددیش 39 می‌باشد.

«غفور»

به قصد رفع وسواس، ذکر آن مؤثر است. غفور نامی است مشتق از مغفرت، خداوند غافر و غفار است. غفور کسی است که بنده‌ی خود را به رحمت خود می‌پوشاند. غفور یکی از نام اسماء الحسنی خداوند است و متجاوز از 140 مرتبه کلمه‌ی غفور و مشتقات در قرآن ذکر گردیده است.

عدد ابجد اسم غفور برابر با 1286 و جایگاه عددیش 71 می‌باشد.

 

« غنی»

 به قصد بی نیازی ذکر آن مؤثر است. یکی از اسماء الحسنی خداوند غنی است. یعنی کسی که از همه چیز و همه کس بی‌نیاز می‌باشد.

هر کس روزی 7 بار یا غنی بگوید، بی نیاز گردد.

شیخ رجب برسی می‌گوید: هر کس در نماز جمعه 10 هزار بار یا غنی بگوید و حیوانی نخورد و 10 جمعه ادامه دهد، خداوند او را بی نیاز در دنیا و آخرت گرداند.

عدد ابجد اسم غنی برابر با 1060 و جایگاه عددیش 52 می‌باشد.

                                                           «غیاث»

به قصد دادرسی و فریاد خواهی و دستگیری، ذکر آن مؤثر می‌باشد. غیاث، یعنی فریادرس.

شیخ صدوق می‌فرماید: خداوند خود را غیاث نام نهاد و بندگانی تربیت کرد و فرشتگانی را مأمور فرمود، که مدبّرات امور و فریادرس مخلوق باشند. اجابت دعوت گرفتاران و بیچارگان در تجلی این اسم مبارک است که خصوص پروردگار عالمیان است. گفته‌اند خداوند به عدد اسماء خود 99 اسم مردانی را آفریده است، مانند: حضرت خضر علیه السلام و پیغمبرصلی الله علیه و آله که در جهان خلقت فریادرس بیچارگان هستند و مراد از الغوث، قائم آل محمدصلی الله علیه و آله ؛مهدی عج الله تعالی فرجه منتَظَر است.

عدد ابجد اسم غیاث برابر با 1511 و جایگاه عددیش 62 می‌باشد.

«فاطر»

به قصد قضاء حوائج و قدرت صنعت، ذکر آن مؤثر می‌باشد. فاطر به معنی آفریننده، خالق، آغاز کننده در کار،  نظم دهنده در کار و ناظم آمده است.

عدد ابجد اسم فاطر= 290  (برابرعدد ابجد  اسم مبارک  مریم سلام الله علیها) و جایگاه عددیش 47 می‌باشد.

«فتّاح»

 به قصد گشایش کارها و کشف معظلات ذکر آن مؤثر است و به معنی گشاینده و بسیار گشاینده. گشودن تمام درهای بسته، کشف مجهولات و مبهمات و فتح ابواب ملکوت و برطرف کردن پرده ها و حجاب ها از دل. "فتّاح" نام مخصوص پروردگار است که ابواب رحمت و معرفت را می‌گشاید.

شیخ رجب برسی می‌نویسد: هر کس پس از نماز صبح دست به سینه گذارد و 77 بار بگوید یا فتاح خداوند حجب جهل و ظلالت را از دل او برطرف می‌کند و درها به سوی او گشوده می‌شود و از علم لدّنی بهره‌مند گردد.

عدد ابجد اسم فتاح= 489 و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

«فالق»

 به قصد هدایت به راه حق و مستقیم ذکر آن مؤثر است. فالق یعنی شکافنده‌ی دانه و آفریننده و جدا کننده.

عدد ابجد اسم فالق= 211 و جایگاه عددیش 49 می‌باشد.

«فرد»

به قصد مصونیت از چشم مردم، ذکر آن مؤثر است. فرد به معنی تنها،یگانه، منفرد و یکی از اسماء الحسنی خداوند است.

عدد ابجد اسم فرد=284  و جایگاه عددیش 41 می‌باشد.

 

«قاضی»

 به قصد حوائج و حکم به حق، ذکر آن مؤثر است. قاضی نامی است مشتق از قضا و قضاوت کننده، دادگستر و حاکم و برآورنده خواست‌ها و نیازها.

عدد ابجد اسم قاضی= 911 و جایگاه عددیش 56 می‌باشد.

«قدوس»

 به قصد مصونیت از زشتی و پلیدی، ذکر آن م‌ثر است. قدوس به معنی طاهره، مطهره، تطهیر و تنزیه است. قدوس آفریننده‌ای است که هیچ شباهتی به مخلوق ندارد.

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:" هر کس در وقت زوال 170 بار بگوید یا قدوس از شرّ نفس اماره و شرور شیطان مصون خواهد ماند".

عدد ابجد اسم قدوس= 170 و جایگاه عددیش 44 می‌باشد.

«قاهر»

به قصد غلبه بر دشمن ذکر آن مؤثر است. یکی از اسماء الحسنی الهی، قاهر است یعنی غالب و مسلط بر زنده کردن و میراندن موجودات است و قهر به معنی هلاکت همه چیز آمده است.

عدد ابجد اسم قاهر= 306 و جایگاه عددیش 45  می‌باشد.

«قادر»

به قصد سلطه بر کار، چیرگی بر خصم، ذکر آن مؤثر است و یکی از اسماء خداوند می‌باشد.

هر کس در هنگام وضو314 یا 36 یا 8 مرتبه بگوید یا قادر بر دشمن غلبه یابد، هر قدر که دشمن و به هر اندازه قوی و قدرتمند باشد.

 عدد ابجد اسم  قادر= 305 و جایگاه عددیش 44 می‌باشد.

                                                                          «قدیر»

به قصد سلطه بر کارها، ذکر آن مؤثر است. یکی از اسماء الحسنی خداوند نام مبارک قدیر است. نام قدیر متجاوز از 45 مرتبه در قرآن بیان شده است.

 عدد ابجد اسم قدیر= 314 و جایگاه عددیش 53 می‌باشد. 

«قدیم»

به قصد طول عمر با عزت، ذکر آن مؤثر است. قدیم یعنی بر همه چیز مقدم است و بر هر چیز و هر کس سابقه دارد. زمان و مکان و جهات و همه موجودات مخلوق اویند.

عدد ابجد اسم قدیم=154 و جایگاه عددیش 46 می‌باشد.

«قریب»

به قصد تقرب و قرب به حق ذکر آن مؤثر است. قریب یعنی به همه کس و همه چیز نزدیک و به معنای دانا و عالم هم می‌باشد. کلمه قریب و مشتقات آن متجاوز از 50 مرتبه در قرآن مجید بیان گردیده است.

 عدد ابجد اسم  قریب= 312 و جایگاه عددیش 51 می‌باشد.

«قوی»

به قصد حفظ از شر و فتنه ذکر آن مؤثر است. قوی یعنی نیرومند، توانا. او قوی است و همه قوت ها و قدرت ها از اوست.

شیخ رجب برسی گوید: هر کس دشمنی دارد که قادر بر دفع او نیست، آرد خمیر نماید و هزار دانه مانند دانه تسبیح کند و به طیور و پرندگان دهد و به هر یک بگوید یا قوی، خداوند شرّ دشمن را از او دفع می‌نماید. در قرآن مجید، کلمه قوی و مشتقات آن متجاوز از 50 مرتبه آمده است.

عدد ابجد اسم قوی= 116 و جایگاه عددیش 35 می‌باشد.

«قیوم»

به قصد رفع خوف و وحشت ذکر آن مؤثر است. قیوم به معنای قائم، دائم، پایدار و جاویدان. هر موجودی قائم به اوست و قیّومیت تمام موجودات به اراده اوست.

از پیغمبر خدا صلوات الله علیه و آله روایت شده است که هر کس روزی 41 مرتبه بگوید"یا حی یا قیوم، یا لا اله الا انت، اسئلک ان تحیی قلبی بنور معرفتک ابدا یا الله" ، دل او زنده گردد.

عدد ابجد اسم قیوم= 156 و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

 

 

«قابض»

 به قصد طول عمر، ذکر آن مؤثر است. پروردگار عالم است که ارواح را در اجساد بسط می‌دهد و ارواح را از ابدان قبض می‌کند. اوست که قابض مطلق است. قبض یعنی گرفتن.

عدد ابجد اسم قابض= 903 و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

«باسط»

به قصد توسعه معاش و گسترش دانش و علم، ذکر آن مؤثر است. باسط به معنای گسترش دهنده و بسط در تمام موالید عالم و ذرات که به اراده و مشیت پروردگار می‌دهد و می‌گیرد.

شیخ رجب برسی: هر کس دست به دعا بردارد و ده مرتبه بگوید، یا قابض یا باسط، هیچگاه محتاج نگردد.

عدد ابجد اسم  باسط= 72 و جایگاه عددیش 27 می‌باشد.

«کریم»

به معنی بخشنده، گرامی، عزیز، از اسماء الحسنی خدای بزرگ است. خداوند، کریم است یعنی کرمش به رایگان به همه‌ی انسانها از هر زبان و در هر زمان و مکان می‌رسد. او هر صدای خفیف و پنهان یا آشکار را می‌شنود و به کرامت و کرم خویش پاسخ می‌دهد.

عدد ابجد اسم کریم= 270 و جایگاه عددیش 54 می‌باشد.

«کافی»

به قصد کفایت در امور حوائج، ذکر آن مؤثر است. معنی کافی، کفایت کننده‌ی از معاش و برآورنده حوائج است. و هرکس به خدای کافی توکل کند به مخلوق محتاج نگردد.

عدد ابجد اسم کافی= 111 (برابر عدد ابجد حرف الف) و جایگاه عددیش 39 می‌باشد.

«کبیر»

به قصد هدایت به مقصد، ذکر آن مؤثر است. کبیر به معنی بزرگوار با جلال و جبروت و بزرگتر از حد وصف می‌باشد.

در حدیث قدسی است که هر کس از هر چیز و هر مقام بترسد، اگر 50 مرتبه بگوید یا کبیر خداوند او را از شرّ دشمن ایمن گرداند.

عدد ابجد اسم کبیر برابر با 232 و جایگاه عددیش 43 می‌باشد.

«کاشف الضر»

به قصد رفع الم و دفع ستم، ذکر آن مؤثر می‌باشد و معنی برطرف کننده ناخوشی، نابود کننده بدحالی و ضرر و زیان می‌باشد.

عدد ابجد اسم کاشف الضر= 1432 و جایگاه عددیش 109 می‌باشد.

«لطیف»

به قصد رفع شداید و سختی‌ها ذکر آن مؤثر است. و به معنی مهربان و نیکی کننده می‌باشد.

هر کس به ذکر یا لطیف مداومت کند، سختی‌ها و ناراحتی‌های او برطرف گردد.

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:"هر کس80 مرتبه بگوید "یا لطیف" مرادش از درگاه الهی حاصل گردد". بعد از ذکر سجده خواندن این دعا بسیار ثواب دارد: "یا لطیف ارحم عبدک الضعیف".

عدد ابجد اسم لطیف برابر 129 و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

«متکبر»

به قصد دوستی خلق ذکر آن مؤثر است. اصل آن کبریایی بوده که اسم تکبر و تعظیم است. متکبر، نهایت کبریایی است که ظلم و ستم در ساحت کبریایی او راه ندارد، او ظاهر کننده بزرگواری است. کلمه متکبر از اسماء الحسنی خداوند است و مشتقاتش متجاوز از 160 مرتبه در قرآن مجید تکرار شده است.

عدد ابجد اسم متکبر برابر با 662 و جایگاه عددیش68  می‌باشد.

«مُهَیمِن»

 به قصد صفای باطن و روشنی ضمیر ذکر آن مؤثر می‌باشد. مهیمن به معنای شاهد است و از ریشه امین گرفته شده و امین نامی است از نام‌های خداوند بزرگ مهیمن بنا شده است به زیادتی میم و یاء و گفته می‌شود که یکی از اسماء الحسنی پروردگار است در کتاب‌های آسمانی.

شیخ رجب برسی: هر کس 125 مرتبه بگوید یا مهیمن خداوند صفای باطن به او مرحمت می‌فرماید. حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس صد مرتبه بگوید یا مهیمن بر باطن امور آگاه می‌گردد. خداوند مهیمن است، یعنی قائم به امور خلق است و مراتب و شاهد به احتیاج بندگان و اسرار مخلوق خود را در هر زمان و مکان می‌داند و نیاز به احتیاج آنان را برآورده می‌کند و رشد و کمال باطنی به آنها مرحمت می‌نماید.

عدد ابجد اسم مهیمن برابر 145 و جایگاه عددیش 55 است.

«مومن»

به قصد حفظ از شر و نیل به حقیقت ذکر آن مؤثر است. مومن به معنی مصدق و ایمان در لغت به معنی تصدیق است. مومن یعنی امان دهنده و امن و اطمینان دهنده است.

حضرت امام رضاعلیه السلام فرمودند: هر کس کلمه‌ی مومن را نقش بر انگشتر نقره نماید و به دست کند، بر دشمن پیروزی یابد. و هر کس هر روزی 167 مرتبه بخواند "یا مومن از وسواس شیطان و خدعه و مکر در امان باشد.

کلمه ی مومن یکی از اسماء الحسنی الهی است و مشتقات آن متجاوز 750 مرتبه در قرآن کریم، تکرار شده است.

عدد ابجد اسم مومن برابر با 136 و جایگاه عددیش 46 می‌باشد.

«مصور»

به قصد ایجاد بهترین صورت و شاهکار و زیبایی ذکر آن مؤثر است. مصور یعنی نقاش و نقش بند، تمثال گر و تصویر کننده و مصور صورت کائنات.

عدد ابجد اسم مصور=336 و جایگاه عددیش57 می‌باشد.

«مجید»

به قصد جمال و جلال یافتن ذکر آن نافذ می‌باشد. مجید به معنی عزت، ذکر، مراقبت و جلالت است. مجید یعنی خدایی که همه او را تمجید کرده‌اند و بزرگ داشته‌اند.

شیخ رجب برسی: " یا ماجد و یا مجید " از اذکاری است که هر کس مداومت نماید، نوری در صورت و دلش می‌تابد، ، ماجد و مجید یعنی، بزرگوار و عطا بخش.

عدد ابجد اسم مجید برابر با 57 و جایگاه عددیش 30 می‌باشد.

«مبین»

به قصد حفظ از گرسنگی ذکر آن مؤثرمی باشد. مبین یعنی روشنگر و استوار، بیان شده، ظاهر کننده و آشکار کننده. در آیات قرآن متجاوز از 110 مرتبه کلمه‌ی مبین و مشتقات آن به معانی مختلف بیان شده است.

عدد ابجد اسم مبین=102 و جایگاه عددیش 39 می‌باشد.

                                                           

                                                              «محیط»

به جهت تسلط بر امور، ذکر آن مؤثر می‌باشد. محیط، احاطه کننده‌ی علمی بر تمام اشیاء را گویند. خداوند بر همه‌ی جهان و جهانیان احاطه دارد.

عدد ابجد اسم محیط  برابر با 67 و جایگاه عددیش 40 می‌باشد.

«مُقیت»

به جهت نظم بر امور ذکر آن مؤثر می‌باشد و به معنی قوت و روزی دهنده خلق می‌باشد. مقیت به معنی نگاهدارنده از هر آفت و حادثه و بلا و حافظ همه‌ی موجودات از قحطی و ویرانی.

عدد ابجد اسم مقیت برابر با 550  و جایگاه عددیش 64 می‌باشد.

«منان»

به جهت کسب نیکویی، ذکر آن مؤثر است. یعنی بسیار منّت نهادن، احسان کردن.

 عدد ابجد اسم منان برابر با 141 و جایگاه عددیش 42 می‌باشد.

«مالک»

 به قصد دوام حکومت و دوستی، ذکر آن مؤثر است. و به معنی صاحب و پادشاه می‌باشد.

شیخ رجب برسی می‌گوید: هر کس هر روز 64 مرتبه بگوید: "یا مَلِکُ یا مالِک"، مالکیت او دوام یابد. کلمه‌ی ملک و مالک و مشتقات آن بیش از 115 مرتبه در قرآن آمده است.

عدد ابجد اسم مالک برابر با 91 و جایگاه عددیش 37 می‌باشد.

«نور»

به قصد روشنی دل و هدایت به کمال، ذکر آن مؤثر می‌باشد. نور به معنی منیر و نور بخش است. کلمه نور متجاوز از 50 مرتبه در قرآن آمده است.

 شیخ رجب برسی گوید: هر کس هزار بار بگوید "یا نور" خداوند ظاهر و باطن او را روشن و منور می‌گرداند. نور مطلق اوست که منور تمام پیدا و پنهان و دیدنی و ونادیدنی و برطرف کننده ی پرده های ظلمانی است.

عدد ابجد اسم نور برابر با 256 و جایگاه عددیش 40 می‌باشد.

«ناصر»

به قصد غلبه و پیروزی در تمام امور ذکر آن مؤثر می‌باشد. ناصر و نصر به معنی درست و صحیح و خوب یاری کردن است و کلمه‌ی ناصر و مشتقات آن متجاوز از 35 بار در قرآن آمده است.

عدد ابجد اسم ناصر=341 و جایگاه عددیش 53 می‌باشد.

«واحد»

به جهت عزت یافتن، ذکر آن مؤثر می‌باشد. اسم احد، خاصّ خالق است و به مخلوق، احد نگویند و واحد گویند و واحد آغازِ عدد است. واحد، اسم جامع الهی بر وحدانیت مطلق که در جمیع شئون خلقت است و واحد حقیقی، ذات حق تعالی است.

حضرت امام رضاعلیه السلام فرمودند: هر کس بر بالین مریض صد بار بگوید "یا واحد" شفا یابد.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم واحد برابر با 19 است.

«ولی»

 به جهت دوستی خلایق و ولایت شئون، ذکر آن مؤثر است. ولی به معنای ناصر و متوالی امر، سرپرست و دوست می‌باشد و به حقیقت بدان که بندگی خداوند به دوستی اوست. "ولی" یعنی دوستدار مؤمنین به توحید و صاحب اختیار آنها در کارها و اعمال و کردار می‌باشد. ولی و مشتقات آن متجاوز از 150 مرتبه در قرآن مجید، بکار برده شده است.

 عدد ابجد اسم ولی برابر 46  و جایگاه عددیش 28 می‌باشد.

«واسع»

به جهت دوستی با خلق و خویشاوندان، ذکر آن مؤثر است. بعضی گفته‌اند، واسع به معنای عالم است و وسع از توانگری و بخشش و توانایی در انسان است.

عدد ابجد اسم واسع=137  و جایگاه عددیش38 می‌باشد.

«ودود»

به جهت صدق گفتار ، ذکر آن مؤثر است. "ودود" به معنای دوست داشتن و نیز به معنای محبوب در قلوب اولیاء است.

شیخ رجب برسی گوید: هر کس هزار مرتبه بگوید:«یا ودود» و بر طعامی بدمد و به دشمن خود بدهد، آن دشمن دوست گردد.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم ودود برابر 20 می‌باشد.

«وکیل»

به جهت حفظ از حریق و غرق و زیان و ضرر، ذکر آن مؤثر می‌باشد. وکیل به معنای کارساز، کاردان، نگهبان و کافی به کار رفته است. یعنی همه‌ی امور بندگان بر او واگذار می‌شود. کلمه‌ی وکیل و مشتقات آن متجاوز از 70 مرتبه در قرآن بیان شده است.

عدد ابجد اسم وکیل برابر 66  (برابر با عدد ابجد نام جلاله الله) و جایگاه عددیش 39 می‌باشد.

«وهّاب»

به جهت حصول فرزند صالح، ذکر آن مؤثر است. وهاب به معنای بسیار بخشاینده از انواع نعمت‌ها و عطایای ظاهری و باطنی است.

شیخ رجب برسی گوید: هر کس در سجده بگوید: «یا وهّاب» خداوند او را بی‌نیاز می‌نماید. و هرکس در نیمه‌ی دوم شب، سر برهنه دست به دعا بلند کند و صد مرتبه بگوید: "یا وهّاب" خداوند فقر و بیچارگی را از او برطرف می‌سازد و او را بی نیاز می‌گرداند.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم  وهاب برابر 14 می‌باشد.

«وارث»

به قصد نفوذ کلام ذکر آن م‌ثر است. وارث به معنای همیشه باقی بودن است.

هر کس هزار بار بگوید: "یا وارث" حاجتش برآورده می‌شود.

عدد ابجد اسم وارث برابر با 707 (برابر با عدد ابجد کلمه بهشت) و جایگاه عددیش 50 می‌باشد.

«وفی»

 به جهت وفای به عهد، ذکر آن مؤثر است. وفی به معنی وفا به عهد کردن، یعنی کسی که عهد خود را به جای می‌آورد. اسم «وفی» و مشتقات آن، متجاوز از 28 مرتبه در قرآن مجید بیان گردیده است. عدد ابجد اسم وفی برابر با 96  و جایگاه عددیش 33 می‌باشد.

«وِتر»

به جهت خلاصی از ذلت، ذکر آن مؤثر است. "وتر" فرد و یگانه است و هر چیزی را که فرد باشد، آن را وتر گویند. عده‌ای شفع را نفس و "وتر" را روح دانند. کلمه‌ی مبارک "وتر"، فقط یکبار در قرآن مجید بیان شده است.

عدد ابجد اسم وتر برابر با 606  و جایگاه عددیش 48 می‌باشد.

«هادی»

به جهت هدایت به کمال مطلوب، ذکر آن مؤثر است. هادی به معنی راهنما و دلیل و رهبر است.

شیخ رجب برسی گوید: ذکر "یا هادی الخبیر المبین" در سحرها و در حال گرسنگی و روزه داری، موجب هدایت مطلوب می‌گردد. هر کس بگوید:"اهدنی یا هادی و اخبرنی یا خبیر بین لی یا مبین" نوری به دلش می‌تابد. کلمه‌ی مبارکه "هادی" و مشتقات آن متجاوز از 330 مرتبه در قرآن بیان شده است.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم  هادی برابر با 20 می‌باشد.

«هُو»

 به قصد نیل به اسرار حق تعالی، ذکر آن مؤثر می‌باشد. "هو" اشاره به آن حقیقت واحد بسیط است که از جهت عظمت و هویت و تجرد و بساطت، غائب از حواس است. گفته‌اند، اسم اعظم الهی 99 اسم است و مقدم بر همه‌ی اسماء، "هو" است. کلمه‌ی "هو" متجاوز از 477 مرتبه در قرآن مجید بیان گردیده و لذا گفته‌اند: اسم اعظم، «هو» می‌باشد.

هر کس دوازده هزار مرتبه (12000) بگوید، «یا الله و یا هو» انس و جن و وحوش طیور با او انس گیرند و خواص اشیاء و علوم برای او کشف گردد.

بسیار از عرفا معتقدند که اسم اعظم الهی در این آیات می‌باشد."هو الله الذی لا اله الا هو/یا هو یا من لا هو الا هو/ هو الحی لا اله الا هو/ الله لا اله الا هو الحی القیوم/ الله لا اله الا هو الحی لا اله الا هو/ الله و لا اله الا هو الحی القیوم".

عدد ابجد«یا الله یا هو» 99 است که برابر با همه‌ی اسماء الحسنی الهی می‌باشد. هرکس نیمه شب 99 مرتبه «یا الله یا هو» بخواند، مستجاب الدعوه می‌شود.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم هو برابر با 11 می‌باشد.

 

«برهان»

یکی از اسماء خداوند است. و 258 بار گفتن آن جهت راهنمایی شدن به حق، مؤثر می‌باشد.

عدد ابجد اسم برهان برابر با 258  و جایگاه عددیش 42 می‌باشد.

«جاعل»

یکی از اسماء خداوند است. جهت شروع و آغاز امور و کارها گفتن آن مؤثر می‌باشد.

عدد ابجد اسم جاعل برابر 104 (برابر عدد ابجد اسم مبارک عطیه با یاء مشدد) و جایگاه عددیش 32 می‌باشد

«جامع»

یکی از اسماء خداوند، جامع می‌باشد. و به جهت رفع فراق و جدایی، هر روز بین طلوعین (قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب خورشید) 114 مرتبه بگوید. هر کس در نیمه شب ذکر "یا جامع الشتات و یا جامع المتفرقین"را 5000 بار بی‌فاصله گوید و اطاعت کسی را بخواهد، آن کس مطیع او گردد. بر این ذکر نگین انگشتر حضرت سلیمانعلیه السلام  نقش بود که همه چیز، مطیع او گردیده بود.

عدد ابجد اسم جامع برابر 114 (برابر کلّ سوره‌های قرآن) و جایگاه عددیش 33 می‌باشد.

«حبیب»

یکی از اسماء خداوند است و به معنی دوست دارنده و دوست داشته شده و در دعا آمده"یا حبیب قلوب الصادقین" ای دوست دلهای راستگویان.

ذکر"حبیب" ؛ جهت محبت در دلها، بسیار مؤثر می‌باشد.

عدد ابجد و جایگاه عددی اسم حبیب برابر با 22 می‌باشد. (برابر عدد ابجد کلمه مبارکه "یا هو" و ازدواج)

«حنان»

یکی از اسماء خداوند است به جهت تقرب خداوند، 159 مرتبه گفتن "یا حنان یا منان" بسیار مؤثر می‌باشد.

عدد ابجد اسم حنان برابر با 109 و جایگاه عددیش 37 می‌باشد.

«دلیل»

یکی از اسماء خداوند است. به جهت راه یافتن به حق، بسیار مؤثر است. ذکر "یا دلیل المتحیرین" به جهت راهنمایی یافتن بسیار نافذ است.

عدد ابجد اسم دلیل برابر با 74 و جایگاه عددیش 38 می‌باشد.

«دافع»

یکی از اسماء خداوند است. "دافع" یعنی بازدارنده، ضررها را خداوند از خلائق دفع می‌کند.

 ذکر "یا دافع البلایا" جهت رفع بلا مؤثر است.

عدد ابجد اسم دافع برابر با 155 و جایگاه عددیش 38 می‌باشد.

«ستار»

یکی از اسماء خداوند است. ذکر آن برای پوشاندنِ عیب‌های خلق نافذ می‌باشد.

گفتن 1061 مرتبه "یا ستار" جهت حفظ آبرو خوب است.

عدد ابجد اسم ستـّار برابر با 1061 و جایگاه عددیش 80 می‌باشد.

 

 

«ضار»

یکی از اسماء خداوند است. برای رساندن خواری و درد به هر جبّار و سرکش ذکر آن مؤثر است. خواندن"یا ضار یا نافع" با هم بهتر است. عدد ابجد اسم ضار برابر با 1001 و جایگاه عددیش 47 می‌باشد.

 

                                                                                                    الحمد لله رب العالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۴۸
عذرا شفائی

 

جایگاه عددی حرفِ ش:

در حروف ، حرفِ ش درمرتبه جایگاهی بیستُ یکمین حرف است و عدد 21 معانی زیادی را از خود نشان می‌دهد:

1) خداوند کریم در سوره مبارکه حمد 21 حرف از کلمات مبارکش را فرموده {طبق حدیث سوره مبارکه حمد، حامل محتوای کلّ قرآن است} و عدد 21 برابر با جایگاه عددی حرف ش است. چنانچه عالم در حمد خداوند غرق است، این سوره مبارکه 7 آیه دارد  و زمین و آسمان و هفته که در آن غرق هستیم، هریک عدد 7 را دارند (7 طبقه و 7 روز) پس 3 تا 7 تا می‌شود 21 که برابر با جایگاه عددی حرف ش است. پس سوره مبارکه حمد را محلّ افشای کلّ قرآن کرده است.

2)در 28 حرف الفبای عربی: 21 حرف، صفت استفال دارد و 7 حرف صفت استعلا دارد .

3)عدد 21 برابر با جایگاه عددی کلمه یک است و عدد ابجد حروف یک=30

می‌شود که تمام 30 جزء قرآن در یک جلد کتابت شده است.

4)وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه اسلام که صاحب عدد 30 است[1] و 30 جزء قرآن بدست نورانیش کتابت شده است، در سحر 19 ماه مباک رمضان، در حال سجده، فرق مبارکش بدست ابن ملجم لعنت‌الله‌علیه شکافته می‌شود و در 21 ماه مباک رمضان (که نهمین ماه سال قمری است) به شهادت می‌رسد. درجانِ معنی حقیقت ماه رمضان در عدد 21 با ولایت و تاج گذاری امام حسن علیه اسلام افشامی‌شود.

5)در ادامه مبحث می‌آید که در ساعات شبانه روز ، ساعت 9 شب را 21 می‌گویند یعنی بلوغ ساعات و ایام افشا می‌شود.

6) در قرآن کریم اولین جزئی که سجده واجب در آن آمده است، جزء 21 می‌باشد.

7) حروف صلوات هم 21 حرف است (اللهم صلّ علی محمد و آل محمد) پس باید بلند صلوات بفرستیم تا برهمه‌ی عالم ، نام محمد و آل محمد افشا شوند. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

8)خیلی زیباست که آخرین سوره قرآن مجید؛ سوره مبارکه ناس است که با حرف س تمام میشود اما عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبرصالی الله علیه و آله 21 است یعنی حرفِ ش؛ یعنی دایره قرآن به 360(=شین) بسته شد و شین، افشای قلبِ قرآن یعنی سین است.

9) 21 حرف از حروف الفبا ،صفت استفال دارند یعنی طلب پایین آمدن کردن.

10)عدد 21برابر با جایگاه عددی کلمه زن است و خداوند یکتا قرآن عزیز را به حرفِ س به عدد ابجد 60 تمام فرمود که برابر با عدد ابجد اُم ابیها است.

11)پس اگر خواندیم که ساعت در شب به 21 رسید یعنی در دومین 12 ساعت از ظهر به بعد می‌شود ساعت 9 .آیا این معانی بی دلیل ظاهر شده‌اند؟!

12)عدد 21 برابر جایگاه عددی کلمه یک است که تمام قرآن در یک جلد قرار گرفته و عدد ابجد کلمه یک=30 است و کاتب 30 جزء قرآن ؛ امامِ یک (اول) در 21 ماهِ 9 سال قمری (ماه مبارک رمضان) به شهادت می‌رسد. و در 21 ماهِ 9 سال قمری تاجگذاری ولایت امام حسن علیه السلام شروع می‌شود و ماهِ 9 به ولایتش تمام می‌شود.

13)وقتی حرف ش را بصورت شین بنویسیم ، جایگاه عددیش 45 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک آدم علیه السلام است. پس چقدر زیباست و جای تفکر دارد که دایره به عدد 360 در نمایش عددی، انسان را جلوه می‌دهد {(162=3×6×9)}[2] و در جایگاه حروفیِ شین، آدم را !!! و نکته جالب این است که جایگاه عددی کلمه انسان هم 45 می‌شود {برابر اسم مبارک آدم علیه السلام} پس وجود انسان کامل است. بنابراین در دایره زندگی، هر انسانی باید به رتبه کمال آدمیت برسد تا درجه بگیرد و یک شود! تا نامش در دنیا و آخرت به اخلاق آدمیت افشاشود.

 

حقیقت باطن ساعت (در شبانه روز)

اگر (در دایره ساعات شبانه روز) اعداد 1 تا 24 ساعت را با هم جمع کنیم 300 می‌شود که برابر با عدد ابجد حرفِ ش است و عدد 3 پایه‌ی عدد 300 می‌باشد.

نکته بسیار جالب اینجاست که اگر اعداد (ساعت) 1 تا 12 را با هم جمع کنیم 78 می‌شود که برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است و درادامه ساعات شبانه روز، جمع اعداد 13 تا 24 می‌شود 222 که برابر با عدد ابجد نام زیبای حیدر علیه السلام است! و در جمع می‌شوند 300 (=78+222) که برابر با عدد ابجد حرفِ ش است.

عدد 24 برابر با کلمه وحی است و این عدد را جامع می‌نامند. که عدد ابجد کلمه جامع می‌شود 114 . و قرآن عزیز؛ جامعِ جمعِ جمیعِ کتب آسمانی و حامل 114 سوره مبارکه می‌باشد و هم بدر کامل حقیقت انوار محمدی صلوات الله علیهم اجمعین است.

 نکات جالب حقایق باطن ساعت ( که بلوغ 9 زمان را داراست) وقتی عدد 300 به حرفِ ش ظاهر می‌شود پس تمام عالم هستی در دایره ساعت غرق است و اعداد ظاهری  و باطنی آن، نمودار معنای زمان و ملکوت گنج حقایق آن می‌باشد. زیرا در قرآن کریم پروردگار عالم؛ خالق هستی، علم الساعة را فقط به خود اختصاص داده است. و زمان ظهور مقامات، علم الساعة می‌باشد.

همانطور که بیان شد بلوغ عددی ساعت به عدد 9 ظاهر می‌شود که در 12 ساعت اول که روز است به عدد 9 خوانده می‌شود و در 12 ساعت دوم که شب(لیل) است، 21 می‌باشد و از جمع عدد 21 و 9 عدد 30 بدست می‌آید که برابر عدد ابجد حرفِ ل یعنی مجرای توحید است و شاید به جرأت بتوان گفت: صدای حقیقی این ساعت؛ لااله الا الله است!

حال اگر در 24 ساعت شبانه روز دو عددِ ساعاتی که با هم در انطباق هستند را با هم جمع کنیم ، جواب عددی زوج می‌شود.مثلا جمع عدد ساعت یک بامداد و یکِ بعدازظهر که 13 خوانده می‌شود : 14=13+1 و به همین ترتیب در ادامه : 16=14+2 ، 18=15+3 ، 20=16+4 ، 22=17+5 ، 24=18+6 ، 26=19+7 ، 28=20+8 ، 30=21+9 ، 32=22+10 ، 34=23+11 ، 36=24+12

                                         

                                       

 

 

 

 

و همانطورکه بیان شد جمع این اعداد (24 ساعت) 300 می‌شود که برابر حرفِ ش است   300=36+34+32+30+28+26+24+22+20+18+16+14  براستی این‌ها چه معنایی را در خود نهفته دارند؟! شاید روزی که ما در عالم برزخ می‌رویم آنگاه فعل ما با ملکوتش بواقع ظاهر می‌شود . آن روز ما به علم ساعت‌های عمرمان می‌رسیم که از عدد 300 افشا می‌شود!

پس افشای سِرّ ساعت، می‌خواهد باطنی را به ما نشان دهد! یک نقطه در مرکز دایره ساعت است که عدد ابجد کلمه نقطه=164=سیصد و 300=ش ! پس راز بلوغ 9 و بلوغ شین در ساعت، هم در نقطه مرکز افشا می‌شود که ظاهر است و هم در جمع اعداد 24 ساعت که در باطن است! نکته جالب اینکه ساعت با عقربه خوانده می‌شود و عدد ابجد کلمه عقربه= 377 است یعنی افشا کننده 77 که برابر با نام زیبای هوالله و یاالله و همچنین دایره وجود مبارک چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است. و جایگاه عددی کلمه عقربه=53 است که برابر با عدد ابجد نام زیبای احمد صلی الله علیه و آله است (پس خالق یکتا هم خودش را معرفی می‌کند و هم اولیائش را!)

*از آنجاکه عدد 300، برابر با حرفِ ش است و افشا کننده عددِ جامع 24 می‌باشد. و عدد 24، عددِ ساعات یک شبانه روز در دنیاست. بنابراین همانطورکه یک گردش کامل عقربه‌های ساعت که 24 ساعت را طی مسیر می‌کند، کلّ دایره را افشا می‌کند. سپس تمام دایره خلقت را به اسرار حقیقتش ظاهر می‌کند .

از آنجا که 60 ثانیه می‌شود یک دقیقه و 60 دقیقه، یک ساعت را نشان می‌دهد. پس افشای عدد جامع، ساعت است که در گردش عمر حقیقی ظاهری و باطنی دنیا در آن خلاصه می‌شود. و اینچنین است که فقط به امر پروردگار عالم، علم الساعة افشا می‌شود.

کلمه ساعت همان حروف کلمه تاسع است که عدد 9 خوانده می‌شود. چنانچه عدد ابجد کلمه ساعت (=تاسع) 531 است و جایگاه عددیش 59 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) است! آیا این معجزه نیست که افشای علمِ ساعت ، ظهور آقا که نهمین فرزندِ پنجمین معصوم ؛ امام حسین علیه السلام است،  می‌باشد.

* حدیث زیبایی درباره امام حسین علیه السلام در کتاب شرح مناقب از قول جناب محی الدین عربی فرموده: مطلب المحبین و مقصد العشاق المقدس عن کل الشین ابی عبدالله الحسین صلوات الله علیهم اجمعین .

همانطورکه بیان شد حرفِ ش به عدد ابجد 300 و با یک حرف و 3 نقطه که 4 خوانده می‌شود، جمع کننده مجموعه‌ی جامع اسرار خلقت است. چنانچه وقتی بصورت کامل خوانده می‌شود شین، عدد ابجدش 360 می‌شود و به 3 حرف و 6 نقطه، عدد 9 را ظاهر می‌کند. درواقع افشای این " سِرّ "  که در جان معنی وجود مطهر همه‌ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است که در محوریت آنها، وجود مبارک و مطهر صدیقه طاهره؛ فاطمه زهرا  سلام الله علیها است که در عدد 60، به دقیقه و ثانیه که ظرف زمان است به ثانی یعنی عدد 2 است، شروع می‌شود. برابر عدد ابجد نام زیبای ام ابیها است و جایگاه عددی حروف هی فاطمه سلام الله علیها{ اوست فاطمه(س)} هم 60 می‌باشد!

پس حرفِ شین، شامل کلّ علم ساعت است در بلوغ 9 و دایره 5 {پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین} و در حقیقت یک شب که خداوند متعال می‌فرماید: و باللیل افلا تعقلون[3] . و یک سوره به نام لیل در قرآن مجید است که عدد ترتیب نزولش به قلب مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله 9 می‌باشد! و در قرآن کریم 43 بار اسم لیل آمده است که برابر با جایگاه عددی کلمه قدر است! و آنچه ظهورات اتفاق می‌افتد چه خوب { نزول قرآن کریم و ملائکه روح در شب قدر تولد معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، اَحیاها و رزق و روزی موجودات چه نباتی و چه جمادی، چه حیوانی و چه انسانی در سحرگاه زده می‌شود } و چه بد ( بصورت درد و بیماری و عذاب و خطرهای بزرگ) اکثرا در شب است.

جالب است که دنیا به لیل خوانده می‌شود و قیامت به یوم، پس در کل می‌شود یک شبانه روز. درواقع عدد جامعِ 24 ، کامل نشان داده شد و به حرفِ شین، عالم قیامت در یوم افشا می‌شود.

معنای نماز در وجود ساعت

آیا همه عالم در بلوغ 9 و در سقف عددی 9 نبود؟ پس همه عالم دنیا، عالم شهادت است. و خداوند کریم می‌خواهد پیامبر بزرگوار ما حضرت محمدصلی الله علیه و آله در عالم اسرار نام مبارکش ، احمد صلی الله علیه و آله باشد که جلوه ذات اقدس احدیت خود اوست . عدد ابجد نام مبارک احمد=53 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه شهادت[4] است. آیا این زیبا نیست رکن اصلی طهارت یک کافر با اسلام  بعد از شهادت به توحید (اشهد ان لا اله الا الله)، شهادت به رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است ( اشهد انّ محمداً رسول الله).

خوب دقت کنید عدد 3 و 5 دخیل در شهادت هستند. نماز هم در 5 نوبت واجب شده است و به فرموده امام صادق علیه السلام در 3 نوبت می‌توان خواند. وجود مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، مظهر نفسِ وجود مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله در بطن شهادت است که اولین شاهد و مؤمن و مسلمان در روز مبعث و اولین شهادت دهنده وجود مبارکش است. وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها که خود، سومین وجود در مرتبت خلقت نوری است و نام مبارکش 5 حرف است. پس 3 ضرب در 5 می‌شود 15؛ که اسرار نام مبارکش به حوای روحانی است . و تمام خزانه حقیقت اسرار پدر بزرگوارش به نام کوثر به وجودش افشا و اظهار شده است.

و درحقیقت دو گنج فرزندانش؛ امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام که امام حسن علیه السلام به عدد چهارمین وجود در مرتبت خلقت نوری، حرفِ د ظاهر شد که  عدد ابجد حروف دال =35 می‌شود که تمام 3 و 5 را با کنیه مبارکش یعنی ابامحمد، سبز کرد.

و وجود مبارک امام حسین علیه السلام هم مظهر ظهور عدد 3 و 5 است که ایشان سومین امام و پنجمین معصوم هستند. وراثت تمام انبیاء و اولیاء را با شهادت و گستردگی باب طهارت و برپاداشتنِ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، اسرار احمدی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی و تا مهدویت ( صلوات الله علیهم اجمعین) بر جهانیان به ظهور گنج حرفِ شین اثبات و اظهار نمود. و این حدیث زیبا را معنی فرمود که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: حسین مِنّی و انا مِن حسین.

سِرّ باطنی شیر (لبن)

نکته جالب اینکه تغذیه شیر وجود مبارک معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در دوران نوزادی به صورت خاص بوده است. چنانچه برای حضرت زهراسلام الله علیها آمده است: جعلت فطامک من اللبن (مقرونا) بالعلم[5]. فرمود که از علم شیر دادم؛ از علم خود به او خورانده است. یا برای حضرت علی علیه السلام در کتاب منتهی الآمال می‌فرماید از انگشت سبابه پیامبرصلی الله علیه و آله 12 چشمه شیر نوشیده است.

حال خوب دقت کنید! انسان‌ها هم وقتی متولد می‌شوند از سینه مادر شیر می‌خورند. اما در حقیقت عمل در رحم دنیا انسان از لبن یا شیر از ولایت و رسالت که همان کلمه وحی الهی است که جنس آن از نور است، می‌نوشد و حاصل عمل خالصانه ، انسان را به امام زمانش وصل می‌کند و از ظلمات جهل و حیوانیت به نور انسانیت و هدایت می‌رسد.

*لبن:

چنانچه عدد ابجد کلمه لبن که به شیر معنا شده 82 می‌شود که در تمام دایره شِ هستی، این عدد برابر با عدد ابجد کلمه امام است و جایگاه عددی کلمه لبن= 28 می‌شود که تمام کلمات قرآن عزیز از 28 حرف است. بنابراین انسان در عمل خالصانه در جلوه امام خود قرار می‌گیرد و خداوند این رحمت را به مؤمن عنایت می‌فرماید.

اما انسان کافر و گنهکار هم همین شیر را که لبن است از رحم دنیا به عمل می‌خورد اما چون اعمالش ظلمانی و غلط است ، ظرف وجودش آلوده می‌شود . اثرش این است که شیر ضایع می‌شود و اثرش مثل سم به بدنِ عملش منتقل می‌شود و انسانیتش می‌میرد و می‌شود مصداق "یخرجهم مِن النور الی الظلمات" !

پس درواقع انسان گنهکار و کافر، یا از ریشه حرام بدنیا آمده یا به عقیده کفر و غلط قرار می‌گیرد ، آثارش مثل ابن ملجم ملعون به یک قول کسی است که حضرت علی علیه السلام خودش در بزرگ شدنش زحمت کشیده ، ولی آثار عمل غلطش روزی در کشتن امامش ظاهر می‌شود. و این اثر آخر عمل ، جلوه‌ی حرفِ ش دایره زندگی هر شخص می‌باشد.

اما مؤمنین واقعی را خداوند می‌فرماید: والعاقبة للمتقین یعنی عاقبت (بخیری) مخصوص متقین می‌شود (آیه 83 سوره مبارکه قصص) . یا در آیه 2 سوره مبارکه بقره می‌فرماید : ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.

*شیر:

ترجمه لبن به فارسی می‌شود شیر.عدد ابجد کلمه شیر=510 است که درواقع معنی می‌شود به 10+500 : عدد ابجد حرفِ ث برابر 500 است که ملک آن حضرت میکائیل علیه السلام است و این ملک مأمور روزی از طرف خداوند متعال است. و عدد 10 همان گنج عشر؛ ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است. جمع ارقام 510 می‌شود 6 که همان خزانه کلّ خلقت است (6=0+1+5).

باید دقت کنیم که شیر در بین خون و فضولات از سینه جاری می‌شود. درحالیکه نه بو و نه رنگ خون را دارد و نه بو و رنگ دفعیات را دارد. چنانچه خالق یکتا می‌فرماید[6]: و انّ لکم فی الانعام لعبرة نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربین؛ و البته برای شما ملاحظه حال چهارپایان (از شیر گاو و گوسفند) همه عبرت و حکمت است که ما از شکم آنها از میان سرگین و خون، شیر خالص و پاکیزه شما را می‌نوشانیم که در طبع همه‌ی نوشندگان گوارا است.

پس شیر سفید و لطیف و شیرین و خوش طعم و غذای کامل برای بدن ضعیف نوزاد است. جالب است که شیر در غده‌های شیری سینه مادر در یک لحظه درواقع خون عین نجس و سرخ به شیر سفید و پاک قلب به میم می‌شود. پس شیر یکی از آیات خداست که باید در آن تأمل کنیم!

اما چون اسرار درس ما حرف ش است، پس حقیقت حروفی شیر که با حرف ش آغاز شده، افشای وصل شدن نوزاد به روزیِ محبت پروردگار عالم است که در سینه مادر قرار داده است. الحمد لله رب العالمین

پس هر سینه، یک بلوغِ شین را به عدد 9 (با حروف و نقطه‌هایش) و در جلوه عدد 6 تمام محتوای ظاهری و باطنی‌اش و در مرکزیت دایره‌ی درون سینه که قلب است و جلوه عدد 5 همه‌ی خزانه‌ی عالم بالا از دایره رحمت و خلقت و اسرار آفرینش در سینه‌های مادرِ ظاهر و (پدر و مادر خودمان) و مادرِ باطن (حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س)) و پدر و مادر روحانی و نورانیمان {پیامبر(ص) (رسالت) و امیرالمؤمنین(ع) (ولایت) و مادر دو عالم خانم فاطمه زهرا(س)} به ما می‌رسد .

حالا ما چگونه این غذای روح و جسم را گرفتیم ؟! پس در رحمت رحمانیت و رحیمیت خالق یکتا غرق و غوطه‌ور هستیم و ما باید ظرف وجودمان را چنان تمیز و پاک نگه داریم که این روزیِ رزقِ حسن را ضایع نکنیم. انشاءالله

درحقیقت خداوند کریم رزق کریمش را نصیب هر بنده مؤمن خود می‌فرماید به شرط اینکه از سینه علم و عمل به گنج قرآن که محتوای باطن کلّ رسالت و ولایت است جدا نشود.

  نمونه‌هایی از عدد 300(=ش=حوای روحانی):

*در حدیث آمده است که در قیامت بعضی از مؤمنین فاصله‌شان تا بهشت 300 سال است یعنی تا عمل‌های افشاشده درست نشود ، راه تمام نمی‌شود . 

*عدد ابجد کلمه صراط=300 است.

*از مکه تا کربلا 300 کیلومتر است.

*حضرت آدم علیه السلام 300 سال گریه کرد.

*خداوند متعال در قرآن کریم[7] مدت زمانی را که اصحاب کهف در غار بودند را 300 سال باضافه 9 سال بیان می‌فرماید { که درواقع امام صادق علیه السلام می‌فرماید به سال شمسی همان 300 سال است و به سال قمری 9 سال اضافه می‌شود} که افشای پناهگاه پروردگار عالم برای همه‌ی بندگان مؤمن است.

*در نماز شب مستحب است 300 مرتبه الهی العفو بگوییم. درواقع هر کدام از این دستورات، تنظیم کردن ساعت عمر و عملمان به ساعتِ حقیقی است که تنظیم آن وصل شدن و شیعه شدن واقعی به صراط حقیقی است که آن وجود مبارک امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.

*وجود عالم و دانشمند و فیلسوف ابوالحسن سعیدبن عبدالله در سال ششم هجری در کاشان (شهر راوند) بدنیا آمد که به قطب الدین راوندی مشهور است. ایشان که قبر نورانیش در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در قم قرار دارد بعد از 300 سال از مرگش، وقتی صحن مطهر را تعمیر می‌کردند، آخوند محمد حسن جلالی نقل می‌کند که استادم شیخ محمد حسین فرمود که قبر ایشان هم باز شد و من سر در قبر کردم و سر زانوهای آن بزرگوار را بوسیدم که صحیح و سالم مانده بود و اثری از فرسودگی نداشت {یعنی افشای ساجد و عابد بودن ایشان}

*اسرار عدد 300(=ش) در دوران نبوت حضرت نوح علیه السلام:

امام جعفرصادق علیه السلام فرمود: هنگامیکه خداوند نبوت حضرت نوح علیه السلام را آشکار فرمود ( مدت پیامبری حضرت 950 سال است) و شیعه‌ی وی به فرج یقین پیدا کردند، بلا و سختی شدت گرفت و غربت گران آمد و کار بجایی رسید که شیعه حضرت دچار شکنجه شدند، و حضرت نوح علیه السلام را به گونه‌ای مورد کتک و آزار و شکنجه قرار می‌دادند که گاهی اوقات تا سه روز بیهوش بر زمین می‌افتاد. درحالیکه خون از گوش مبارکش جاری می‌شد و سپس به هوش می‌آمد.

این ماجراها تا 300 سال بعد از بعثت او اتفاق می‌افتاد. حضرت نوح علیه السلام تا آن زمان، شب و روز آنان را برای هدایت فرامی‌خواند و آنان از وی دوری می‌جستند. او آنها را آشکارا دعوت می‌کرد و آنها روی گردان بودند. لذا پس از 300 سال تصمیم گرفت که علیه آنها دعا کند. هنگامیکه بعد از نماز صبح نشست تا علیه آنها دعا کند، چند ملک از آسمان هفتم بر وی فرود آمدند (3 فرشته بودند).

آنان به حضرت سلام کردند و گفتند: ای پیامبر خدا حاجتی نزد تو داریم . فرمود آن چیست؟ گفتند دعا کردن علیه قوم خویش را به تأخیر بینداز زیرا این اولین نشانه از قدرت خداوند عزّوجلّ بر زمین است. فرمود: دعا کردن را تا 300 سال دیگر به تعویق می‌اندازم.

بنابراین به میان قوم خویش بازگشت و آنچه از قبل انجام می‌داد را ادامه داد و قوم او نیز با همان شیوه سابق با او برخورد می‌کردند. تا اینکه 300 سال دیگر تمام شد. حضرت نوح علیه السلام از ایمان آوردن آنها مأیوس شد، ایشان هنگام چاشت، برای دعاکردن علیه قوم خود نشست . بار دیگر 3 فرشته از آسمان ششم بر وی فرود آمدند. آنها بر حضرت سلام کردند و گفتند ما از آسمان ششم هستیم { لازم به تذکر است که معارف عدد شش با تمام جزئیاتی که بیان شد را مرور کنید!} که صبح زود از آنجا خارج شدیم تا هنگام چاشت رسیدیم . این فرشتگان هم همان چیزی را خواستند که فرشتگان آسمان هفتم، از حضرت خواسته بودند.

 حضرت نوح علیه السلام خواسته آنان را اجابت کرد و دوباره میان قوم خود بازگشت و آنان را بسوی خدادعوت کرد. ولی دعوت وی تأثیری بر آنها نداشت و هرچه بیشتر آنها را فرامی‌خواند، آنها بیشتر می‌گریختند. تا اینکه 300 سال دیگر به پایان رسید و رویهم 900 سال سپری شد. شیعه و یاران حضرت، نزد او آمدند و از دست عوام و طاغوتیان گله و شکایت کردند و از حضرت خواستند که برای فرج دعا کند. حضرت نوح علیه السلام خواسته آنان را برآورده ساخت .

ایشان نماز را به پاداشت و نشست تا دعا کند اما در این هنگام حضرت جبرائیل علیه السلام بر وی نازل شد و فرمود: خداوند عزّوجلّ دعوت تو را اجابت کرد و فرمود به یاران خود بگو که خرما بخورند و هسته آن را در زمین بکارند ، و از آن مراقبت کنند تا به ثمر برسد. پس اگر به ثمر نشست، فرج حاصل می‌شود. نوح علیه السلام خداوند را حمد و ستایش کرد و این امر را یاران خویش تعریف کرد و یاران به یکدیگر بشارت گفتند. پس خرما را خورده و هسته آن را در زمین کاشتند تا به ثمر رسید. ثمره آن را نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و از وی خواستند که از خداوند بخواهد وعده خویش را عملی کند.

حضرت نوح علیه السلام تحقق این امر را از خداوند عزّوجلّ درخواست کرد. خداوند به نوح علیه السلام وحی فرمود که به آنها بگو: این خرمایی که در دستان شماست بخورید و هسته آن را بکارید. هرگاه ثمر داد، فرج حاصل می‌شود. عده‌ای از ایمان‌ آورندگان که یک سوم کلّ مؤمنین بودند چون تصور کردند که حضرت نوح علیه السلام خلف وعده کرده است، از ایمان خود دست کشیدند و دو سوم آنها همچنان بر ایمان خود ثابت قدم ماندند.

پس این گروه خرما را خودند و هسته آن را کاشتند و مراقبت کردند تا ثمر داد.  ثمره آن را نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و از وی خواستند که از خداوند بخواهد وعده فرج خود را عملی کند. حضرت نوح علیه السلام تحقق این امر را از خداوند عزّوجلّ درخواست کرد. خداوند به نوح علیه السلام وحی فرمود که به آنها بگو : این خرما را نیز بخورید و هسته آن را در زمین بکارید. بنابراین یک سوم دیگر از ایمان آورندگان از ایمان خود دست کشیدند. پس یک سوم ، در ایمان خود ثابت قدم ماندند و خرما را خوردند و هسته‌اش را کاشتند و مراقبت کردند تا ثمر داد.

هنگامیکه ثمر داد به نزد حضرت نوح علیه السلام آوردند و گفتند تعداد ما خیلی اندک است. ما از این هراس داریم که اگر فرج به تأخیر بیفتد ، همه نابود شویم. بنابراین حضرت نوح علیه السلام نماز بپاداشت و عرض کرد: خداوندا! از یاران من تنها این گروه اندک باقی مانده‌اند و من می‌ترسم که این گروه از بین بروند. پس خداوند کریم به ایشان وحی فرمود که دعای تو را استجابت کردم ، پس کشتی را بساز.

فاصله زمانی بین اجابت دعا و فرارسیدن طوفان 50 سال بود. نکته زیبایی که از نظر عددی مورد بحث ماست ، 3 بار تجدید شدن عددِ 300 سال است! و چرا خداوند کریم دوران نبوت حضرت را اینگونه قرار داد؟!

اگر تا اینجای درس را بخوبی خوانده باشید، متوجه می‌شوید که از آنجاکه عدد 300 از جمع اعداد 1 تا 24 بدست می‌آید و عدد 24 ؛ عددِ ساعات یک شبانه روز است و عدد جامع یعنی جمع کننده می‌باشد. پس 3 تا 300 تا یعنی 3 تا 24 تا که می‌شود 72 ! و عدد 72 برابر با عدد ابجد کلمه سجده است و در جمع ارقامش به 9 می‌رسیم (9=2+7).

درواقع افشای کامل هدایت در قوم نوح علیه السلام، رسیدن به 3 تا 24 ساعت یعنی 3 روز و درنهایت عدد 72 یعنی رسیدن به کلمه سجده و حروف نوزده است { 72= سجده=نوزده}. خوب دقت کنید! احتمال معنا بلوغ هدایت در این قوم به 3 تا 300 تا برای رسیدن به اطاعت محض و خضوع و خشوع کامل سجده می‌باشد.

درضمن اینکه عددابجد کلمه دنیا =65 است که برابر با دو حرفِ س=60 و ه=5 که رویهم می‌شود سه ، می‌باشد. پس تمام عمر دنیا ، نسل انسان‌ها از قوم مؤمنی هستند که در کشتی نوح علیه السلام سوار شدند و نجات پیداکردند.

و نوزده ، باب طهارت است. درحقیقت زندگی انسانی در باب هدایت به امر پروردگار یکتا از نقطه نجف روی کوه جودی باب وادی السلام، نـو،زده شد!الی یوم القیامة. بر همین مبنا وجود حضرت نوح علیه السلام را آدم ثانی می‌نامند. و قبر مطهر حضرت آدم علیه السلام و حضرت نوح علیه السلام در کنار مضجع شریف و نورانی مولا و سرورمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که صلوات و درود خدا و ملائکه‌اش بر او و این دو پیامبر بزرگروار باشد ، قرار دارد.

مقام حرف شین در ماه مبارک رمضان

ماه مبارک رمضان ، نهمین ماه سال قمری است و در حدیث آمده که سید همه‌ی ماههای قمری است. تنها ماهی است که نامش در قرآن کریم آمده است[8]؛ شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان ( ماه رمضان که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل ، قرآن نازل شده است).

 

پس ماهی است که نور با عظمت قرآن در آن نازل شده است و بواقع در این قسمت آیه که بیان شد ، 6 منظور مهم پروردگار عالم محقق می‌شود:

1)شهر رمضان (ماه رمضان) .  2) انزل فیه القرآن (نازل شدن قرآن)  3) هدیً للناس (هدایت کلّ مردم)   4) و بیّنات ( بطور واضح و آشکار نکات و باطن و ظاهر آن را با بینه و دلیل روشن برای مردم آشکارا بیان می‌کند)  5) مِن الهدی ( برای هدایت و درواقع سبز کردن و شکوفا کردن و از ظلمات به نور رساندن درون فطرت انسانی به عمل و سیرت انسانی )   6) والفرقان ( که حقیقت این هدایت ، جداسازی و علامت گذاری از راه خطر به امنیت کامل ، از چاه به هموار شدن ، از حرام و باطل به حلال و حق ، از ظلمات به نور و بطور کلی یعنی از جهنم‌ها به بهشت و خلاصه به رضای خداوند کریم و رسیدن به قرب او). 

 

پس درواقع همانطورکه درباره حرف شین گفته شد صفت حرف شین ، افشا کردن است و شین ،6 نقطه دارد که مبیّن حرفِ شین است و خودش با 3 حرف ، 9 تا می‌شود. درواقع 9 ، سلطان اعداد و سید همه اعداد است.

حالا ماه مبارک رمضان ، مقام 9 را دارد و سلطان ماه‌های سال است. زیرا با 6 هدف افشای هدف خلقت پروردگار عالم و نزول قرآن {یعنی آمدن همه‌ی 124 هزار پیامبر علیهم السلام و تمام کتاب‌های آسمانی که 313 تاست و در جمع به باطن قرآن ظاهر شده است} تحقق پیدا کرده و اِحیا در ماه رمضان اتفاق می‌افتد. یعنی زنده شدن به واقع انسانیت و به کمال رسیدن آن که وصل شدن به رگ حیات طیب یعنی امام زمان حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه) می‌باشد.

 

اسم مبارک رمضان یکی از اسماء خداوند کریم است به معنای گرمای زیاد ، طوری که همه‌ی ناخالصی‌ها ذوب شود.و به یک معنی رمضان یعنی ریزش بسیار که درواقع ریزش گناهِ گنهکاران است. ماه مبارک رمضان ، شهرالله خوانده شده است چون ویژگی‌هایش آن را مخصوص کرده است.

 

چنانچه در حرف شین خصوصیاتی است که این حرف را مخصوص کرده است . از یک سو با عدد ابجد 360 (=شین) ، تمام دایره خلقت را به ظهور آشکار می‌کند و سلطه‌ی عددی آن را نشان می‌دهد. و از یک سو با عدد 9 ( حروف و نقطه‌هایش) عدد شعاع این دایره را که از نقطه‌ی مرکزی به محیط اتصال پیدا کرده و دوران دایره را در بلوغ عدد 9 که سقف همه‌ی اعداد است ، نشان می‌دهد.

 

نکته جالب اینجاست که در خلقت دنیا ، کلمه ارض که پیدایش اولین نقطه خشکی در زیر خانه خداست ، آموختیم که عدد ابجد کلمه ارض =1001 است و پیدایش آن در ظهور عددهایی که از تقسیم عدد 9 به عدد 2 که عدد زوجیت در خلقت است ، نموده می‌شود : {وقتی 9 را بر 2 تقسیم کنیم خارج قسمت 4 و باقیمانده 1 می‌شود ، سپس 4 را بر 2 تقسیم می‌کنیم خارج قسمت 2 و باقیمانده 0 می‌شود.بعد 2 را بر 2 تقسیم می‌کنیم خارج قسمت 1 و باقیمانده 0 می‌شود. حال از سمت راست (آخرین خارج قسمت) نوشته و کنارش باقیمانده‌ها را می‌گذاریم تا اولین باقیمانده که می‌شود 1001}.                                                                                                            9

 

2

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۰۷
عذرا شفائی

  

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ممتحنة امتحنک الذی خلقک قبل ان یخلقک و کنت لما امتحنک صابرة و نحن لک اولیاء مصدّقون

باطن عدد  14/3 و 360 درجه

بنابراین وجود مبارکش 3 است و ممیز می‌گیرد به ظهور 14 نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین، چون ایشان ظرف اسرار نوری باطن خلقت هستند که قبل از خلقت امتحان شدند، پس رمز می‌شود 14/3 ! آنگاه محیط و مساحت به شرط ضرب شدن در 14/3 نمایان است[1].

درضمن وقتی دایره در شعاع 9 است و جایگاه مرکز دایره به عدد 40 ظاهر شد، پس 9 تا  40 تا می‌شود 360 که تمام دایره حیات در گنج 360 است. پس کلمه اُم، تمام محیط و مساحت عالم خلقت است و ذره‌ای در آفرینش نیست که در این دایره ، ظهور و افول نداشته باشد . اوست که مادر است { ما، در آن هستیم} همینطور از آن خلق شدیم هم آب و هم خاک و همینطورکه دوباره به خاک بازمی‌گردیم . این ذره‌ای اززیبایی‌های مهندسی خلقت است! [2]

 

*از منظر دیگر عدد 14/3 را می‌توان اینطور تفسیر کرد { درواقع ظاهر و باطن هستند} :

وجود مطهر امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، دایره‌ی کلّ یومٍ عاشورا را نمایش داد. چنانچه با تمام قامت در قتلگاه رسیدن به قرب الهی ، به حالت سجده قرار گرفت و شمر و سنان ملعون ، با تمام شقاوت سر مبارکش را ا ز قفا از بدن مطهرش جدا کردند. اما حضرت ، سَرِ بندگی از زمین برنداشت !

 تا این سَر، نقطه پرگار عاشورای هستی شود و قامت پاکش که حامل نُه ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین بود به تمامِ عدد به بلوغ کامل هستی، کمان دایره را شروع و از روز عاشورا با ولایت آقا علی بن الحسین علیه السلام؛ امام اربعیان و سالاری اسرار به وجود حضرت زینب سلام الله علیها، سبز کننده گنج اربعین به عدد 40 روز و 40 وادی این کمان دایره را از کربلا به کربلا رسانید. چنانچه سِرّ اربعین افشا شد! که نتیجه زحمات و مصیبات این عزیزان به بهار سبز هدایت رسید زیرا اربعین از ریشه ربع و حاصلش ربیع یعنی بهار بندگی  و اخلاص و به ظهور نور هدایت رسیدن است.

پس می‌توان گفت که عدد 3 ، وجود مطهر امام حسین علیه السلام است که سومین امام می‌باشد و ممیز زده می‌شود چون ایشان، محور 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است زیرا همانطورکه گفته شد ایشان پنجمین معصوم است که با 9 ذریه معصومش می‌شود 14 (14=9+5) . این اسرار 14/3 هستی است! و تمام سیر حیات هستی دنیا باید در این دایره، حیات آخرت خویش را به اربعین بهشت برساند زیرا عدد ابجد کلمه دایره=220 و برابر با عدد ابجد اسم مبارک طاهره(فاعل طُهر) است و جایگاه عددی دایره در مرکز آن می‌شود 40 به عربی یعنی اربعین و از لحظه شهادت سیدالشهدا، اربعینشان شروع می‌شود. آیا جای تفکر ندارد؟!

 

ارتباط دایره اول و سوم طبایع حروف و وجود خانم سلام الله علیها

دایره اول: طبیعت آتشی یا نورانی با خصوصیت حارّ(گرم) :

ا(=1) ، ه(=5) ،ط(=9) ، م(=40) ، ف(=80) ، ش(=300) ،ذ(=700)

 

 

 

 

 

در جمع عدد ابجد حروفش (1135=700+300+80+40+9+5+1)  1135 می‌شود که جمع ارقامش 10 می‌شود یعنی تمام گنج عشر! و عدد 1135 معنی می‌شود به 135+1000 که  عدد 1000 ؛ بلوغ تمام و کامل دایره در احاطه به کلّ دوایر است و عدد 135 برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه سلام الله علیها است که او؛ امّ ابیهاست! {جالب است که عدد ابجد کلمه دایره(=220) با نام زیبای خانم یعنی طاهره برابر است} .

در جمع جایگاه عددی حروفش(91= 25+21+17+13+9+5+1) می‌شود 91  که جمع ارقامش هم  10 می‌شود و عدد 91 ؛ برابر عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ کامل است و همچنین برابر عدد ابجد کلمه سال و کلام است. و در این دایره کلّ جایگاه عددی حروفش، فرد است با حرف الف به عدد 1 شروع و به حرف ذ به جایگاه عددی 25 تمام می‌شود: الف؛ یکِ توحید و تمام خزانه حمد پروردگار عالم است و عدد 25 برابر با جایگاه عددی کلمه حمد و همچنین برابر جایگاه عددی کلمه کُن می‌باشد(کُن فیکون) .

 

نکته: اما همینطورکه در دایره ملاحظه می‌کنید؛ همیشه نقطه شروع به نقطه پایان وصل می‌شود. پس اگر جایگاه عددی این 7 حرف را از اول به آخر به هم وصل و جمع کنیم 26 می‌شود و عدد 13(=م) در وسط می‌ماند: (26=25+1)  (26=21+5) (26=17+9)

 

                     ذ(=25) +ش(=21) +ف(=17) +م(=13) +ط(=9)+ه(=5) +ا(=1)

                                                                     

                                                               26

خوب دقت کنید! دایره اول حروف، دسته نوری بود به دایره آخر(خاکی) که  ظهور نور می‌باشد، وصل است که آن دایره جلوه اسم مبارک چهل چراغ نور در گنج ولایت و رسالت؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها را جلوه می‌دهد! چنانچه تمام حروف نام زیبای فاطمه سلام الله علیها در دایره اول است که تنها وجودیست که در بین اسماء مبارک ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین، همه‌ی حروفش در دسته حروف نوری است!

جایگاه عددی نام مبارک فاطمه(س)=45 و برابر با عدد ابجد نام آدم علیه السلام است که آب و خاک (گِل)، مایه حقیقت خلقت جسمانی حضرت آدماست. پس در زمین، وجود حضرت آدم علیه السلام به صورت ظهور ظهور از جلوه‌ی اسرار عوالم نوری و خاکی می‌باشد. و تمام 4 طبیعت که آب، باد، خاک و آتش در وجودش است و او اولین خلیفة الله روی زمین است .

 

جمع عدد ابجد حروف دایره اول که نوری بود 1135 می‌شود که خیلی معنا دارد! یعنی پروردگار عالم به عدد 1000 ، وجود مبارک خانم فاطمه(س)(=135) را در دنیا معرفی می‌کند. و به قول امام صادق علیه السلام، لیلة القدر معرفی می‌شود و خداوند آن شب را خیرٌ من الف شهر معرفی می‌فرماید که مقامش از هزار شب بیشتر است، همان وجود مبارک زهراسلام الله علیها است که حروفش برابر حروف هزار است!

این همان دایره خلقتی است{ عدد ابجد کلمه دایره=220 و برابر با عدد ابجد نام زیبای طاهره است و جایگاه عددیشان هم برابر 40 است که حقیقت مهندسی خالق یکتاست} که خداوند قبل از خلقتش او را امتحان فرمود؛ فوجدکِ صابره؛ فرمود که او را صابر یافتم. صابر یعنی فاعل صبر یعنی طاقت این همه ظهور گنج را دارد. و خانم شد کوثر وجود! وجعلنامن‌الماءکلّ‌شیءحی .                                                 

و بنابر روایات در زمان حکومت حضرت مهدی علیه السلام، اولین حقی که آقا احقاق می‌کند، حق مادر بزرگوارشان است و جایگاه قبر مبارک مادرشان را افشا می‌فرماید. که این خیلی مهم است! و حضرت می‌فرماید: وابنة رسول الله لی اسوة الحسنة؛ دختر رسول الله(ص) برای من (در حکومت)، بهترین اسوه حسنه است یعنی حکومت آقا، زهرایی است و حکومتش، حکومت نوراست . پس تمام دایره حقیقت خلقت در گنج فاطمه زهرا سلام الله علیها ، به دست فرزندش افشاء اسرار می‌شود. 

*دایره سوم:طبیعت آبی یا مائی با خصوصیت رطوبت :

 

 

 

 

 

ج(=3)،ز(=7)،ک(=20) ،س(=60) ،ق(=100) ،ث(=500)،ظ(=900)

در جمع عدد ابجد حروفش (1590= 900+500+100+60+20+7+3) می‌شود 1590  و جمع ارقامش 15 می‌شود(15=0+9+5+1). که اگر اعداد 1 تا 15 را با هم جمع کنیم 120 می‌شود و قرآن مجید 120 حزب دارد و برابر با عدد ابجد نام زیبای احسان پروردگار عالم است.

در جمع جایگاه عددی حروفش (105=27+23+19+15+11+7+3)  105 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک عادل خداوند است و همچنین برابر با کلمه اعدل می‌باشد.

 

نکته : اگر جایگاه عددی حروف اول و آخر را با هم جمع کنیم 30 می‌شود و عدد 15(=س) در وسط می‌ماند:

(30=27+3)  (30=23+7) (30=19+11).

                        ج(=3)،ز(=7)،ک(=11) ،س(=15) ،ق(=19) ،ث(=23)،ظ(=27)

                                                 

                                                           30

 

 

حرفِ س ، میزان حروف و قلب قرآن است(قرآن کریم 30 جزء دارد و به حرفِ س تمام می‌شود، در جمع عدد ابجد حروفِ این دایره هم به 120 حزب قرآن رسیدیم!).

آیا این دایره با گنج وجود خانم فاطمه سلام الله علیها تطبیق ندارد؟! که او مظهر آب و کوثر وجود است. جالب است که اگر مضرب‌های 3 تا 27 را با هم جمع کنیم می‌شود 135 ، برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه سلام الله علیها!!!

 

اسرار نماز 5 گانه در 3 نوبت

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید[3]:"اتل ما اوحی الیک من الکتاب و اقم الصلوة انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر و الله یعلم ما تصنعون"."بخوان ای پیغمبر آنچه را که وحی کردیم به سوی تو از قرآن و برپادار نماز را که البته نماز باز می‌دارد انسان را از کار زشت و ناپسند و هر آینه یاد خدا بودن بزرگ‌تر است از سایر عبادات (که یاد خدا و ثواب و عقابش همیشه انسان را از گناه باز می‌دارد و انسان را به طاعت وامی‌دارد. ولی عبادت با غفلت از خدا چندان اثر ننماید) و خدا می‌داند آنچه را که می‌کنید".

خواننده عزیز امیدوارم با دقت توجه کنید! زیرا این ندای نورانی از پروردگار عالم به بنده خود می‌باشد. از روی شماره آیه(45) برداشت می‌شود که ندا به کسانیست‌ که در دنیا عمل انسانی و پیروی و اطاعت و عبادت مولا را انتخاب کرده‌اند. چراکه  45، برابر با عدد ابجد اسم آدم و برابر با جایگاه عددی کلمه انسان ‏و خلاصه برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است. پس طرف خطاب، انسان کامل یعنی پیغمبر بزرگواصلی الله علیه و آله است و از ایشان به قلب‌های سالم و بندگانی که می‌خواهند صورت عمل انسانی داشته باشند.

چرا عدد این آیه در جایگاه اسم مبارک فاطمه سلام الله علیها است؟ زیرا معنی نام مبارک خانم از ریشه فطم است یعنی از آتش جهنم و تمام پلیدی‌ها بریده است. پس در این جایگاه ، نماز بپا می‌شود که ریشه در بطن بهشت دارد و امر این است که این ریشه را در بطن ایمان و عقیده و قلب سالم خود بپادارید!

وجود مبارک امام صادق علیه السلام فرمودند که 5 نوبت نماز در 3 نوبت خوانده شود. اما درواقع باطن 3 نوبت هم همان 5 نوبت است!

اگر خوب دقت کنید در گردش ساعت شبانه روز، ساعت 3 (بعدازظهر)، شناسایی دیگرش 15 خوانده می‌شود. چند نکته در این اعداد نهفته است:

همانطورکه بیان شد عدد 5، عدد بسته است و قرار گرفتن درحلقه بندگی واقعی برای هر بنده با خواندن نماز پنجگانه و رسیدن به حقیقتش است به شرط اینکه نمازمان پشت امام معصوم صلوات الله علیهم اجمعین باشد یعنی امامِ نماز را پیشاپیش نماز ببینیم. چراکه   نماز بی ولای اوعبادتی است بی وضو 

                                                      به منکرعلی(ع) (وذریه‌های معصومش(ص)) بگو نماز خود قضا کند

 

جمع اعداد 1 تا 5 برابر 15 می‌شود 15=5+4+3+2+1 که برابر با جایگاه عددی حرفِ س به عدد ابجد 60 است. که حرفِ س، قلب قرآن و میزان حروف است. و هر ساعت، 60 دقیقه و هر دقیقه 60 ثانیه است.

و خداوند یکتا فرمود[4]: ... انّ الصلوة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا. یعنی در وقت قرارگیرد میزان و طبق دستور الهی (با تمام شرایط). پس حقیقت نماز، دائما در تمام عالم در زمان و مکان جاری است.

 

درواقع ساعت 15، عدد 3 هست که در 5 نوبت ضرب شده و عدد 15 را نشان می‌دهد (15=3×5 ،15=س ؛میزان). که حیات تمام هستی در گرو عدد3 است و برابر عدد کلمه آب است. درواقع هر چیزی برای اینکه به  حیات واقعی و دائمی خود برسد و سبز بماند، باید در 3 (=آب) ضرب شود تا به میزان حیات حقیقی برسد.

حقیقت آب، کوثر وجود است یعنی خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. اگر حروف آب را به صورت بسیط بنویسیم الف و با، عدد ابجدش 114 می‌شود(114=3+111) و 114، برابر تعداد سوره‌های قرآن است. پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن و نماز است[5].

جایگاه عددی الف و با (به صورت بسیط) می‌شود 33(33=3+30) که برابر جایگاه عددی نام مبارک زهرا سلام الله علیها است. جمع ارقام 33 می‌شود 6 (6=3+3) ( 6 برابرایام خلقت کلّ دنیا). و عدد ابجد حروف سیُ سه =135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است.

 

*آب، تطهیر کننده‌ی عین نجس به عین پاک است. آبِ ظاهر، نشانی از آبِ باطن دارد. پس با عرفان آب، خود را شستشو دهیم تا حیوانیت از ما جدا شده و  به حقیقت انسانی برسیم! به همین علت نماز واقعی، تنهی عن الفحشاء و منکر می‌شود.

و اینجاست که معنای روایتی از پیامب صلی الله علیه و آله را متوجه می‌شویم که به مردم فرمودند: اگر بر در خانه یکی از شما نهری از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد آیا چیزی از آلودگی و کثافت در بدن او می‌ماند؟ در پاسخ عرض کردند: نه. فرمود: نماز، درست همانند این آب جاری است، هر زمان که انسان نمازی می‌خواند گناهانی که در میان دو نماز انجام شده است از میان می‌رود.

 

*حال اگر در ساعت، به صورت قطر از عدد 3 به عدد روبرویش وصل کنیم، عدد 9 می‌شود { شاخص نماز عصر حدودا در ساعت 3 و شاخص نماز عشا حدودا در ساعت 9 است}. در شکیات نماز واجب، 9 شک صحیح وجود دارد  تا نماز کامل و بدون اشکال تحویل داده شود.

و در شناسایی عددی دیگرِ 9، 21 خوانده می‌شود که برابر با جایگاه عددی حرفِ ش است (صفت تفشی دارد) پس صفتش، افشاء حقیقت نمازی است که در میزانِ سین به عدد 15(=س) انشاءالله به نتایج ظاهری و باطنی نماز افشا می‌شود و نمازگزار به میزان اعمال دست پیدا می‌کند. البته از درون قلبش، تا به اعضا و جوارح و همه اعمالش افشا شود. انشاءالله

*نماز ظهر و عصر و عشا 4 رکعت دارند، و این عدد، همان گنج اربع (10=4+3+2+1) یعنی همان نورٌواحد و گنج 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است، و نماز مغرب 3 رکعت است که حقیقت کلّ اسرار باطن اعداد روی سه عدد می‌باشد و عدد سه، رمز همه‌ی نمازهاست و همه‌ی نمازها در نماز مغرب قرار دارند که ظرف افول نور خورشید ولایت و رسالت است جالب است بدانید که نماز مغرب متعلق به خانم دو عالم فاطمه زهرا؛ سیده نساء العالمین است او که ظرف مغرب افول دو خورشید رسالت و ولایت است.

 

اسرار نماز مغرب و صاحب مغرب وجود  

*نماز مغرب: متعلق به وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها است که معصوم سوم و مرتبه خلقت نوری ایشان درعالم سِرّ به عدد 3(=ج)است. اما کلمه مغرب یعنی ظرف گیرنده‌ی غروب یعنی افول نور خورشید (اسم مفعول غروب است).

حقیقت نماز ظهر، خورشید رسالت  و حقیقت نماز عصر، خورشید ولایت است پس در حقیقت در ظرفِ مغرب عالم امکان ؛ وجود مبارک سیدة النساء العالمین؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها، دو خورشید افول دارد و او ظرفِ کامل است که حقیقت جمعِ عدد الف و با می‌باشد؛ عدد ابجد حرفِ ا=1 و حرفِ ب=2 است که در جمع می‌شود 3 (3=2+1) .عدد 3 برابر حرفِ ج است که جهیدن و جهان شدن و جان گرفتن را ظهور می‌دهد و تمام هستِ عالم به وجود حرفِ ج که ظهور حقیقت آب است(آب=3) ، حی می‌شود ؛"و جعلنا من الماءِ کلّ شیءٍ حی[6]". پس همه چیز از آب زنده شد!

و با دو معنی زیبا ، مغرب را معرفی می‌کند :

 1) نماز مغرب 3 رکعت است و صاحبش، کوثر عالم وجود؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌باشد (و سوره مبارکه کوثر هم 3 آیه دارد)

هر جا آب باشد، آبادانی و سبزی می‌آید پس بعد از نماز مغرب، نماز عشاست که متعلق به سبزپوش آل محمد(ص) است!

2)ساعت مغرب مثل عمر پر برکتشان ظاهرا کوتاه (ولی برکتش الی یوم القیامه)است و زود به عشا وصل می‌شود.

عدد ابجد کلمه مغرب=1242 است که جمع ارقامش 9 می‌شود (9=2+4+2+1).{مَلکی به نام سخائیل (یا سرفائیل) برائت نامه‌ای از آتش جهنم به اسم خداوند برای هر نماز مقبول می‌آورد و برای نماز مغرب، به اسم "انا الله الجبار" است}. 

این یکی از زیبایی‌های مقام مغرب است که جمع کننده انوار خورشید در ظرف افول خود است که نتیجه‌ی آن نور قمر آسمان در لیل دنیاست و تمام حکمت باطن آن و گنج عشا در حقیقت آن جلوه‌گر می‌شود تا میوه‌ی کامل صبح را ظهور دهد که همان صبح  قیامت است (صباح الجنه)، در این بلوغ که سحر، گیرنده قدر است و شکافنده‌ی نور و ظهور و بروز یوم(روز) است.

*جایگاه عددی کلمه مغرب=63 که برابر با سنّ مبارک پیامبرصلی الله علیه و آله و همچنین حضرت علی علیه السلام می‌باشد و حکمتش زیاد است زیرا هم برابر با جایگاه عددی کلمه اربعین (یعنی 40 ) است و هم به همه‌ی مؤمنین می‌آموزد که وجود مبارکشان در حقیقت طهارت زندگی مبارکشان به جایگاه غروب رسیده است.

اما هر دو نور مبارک در ظرف مغرب عالم ، افول داشتند چنانچه سنّ هر دو بزرگوار 63 سال است که جمع ارقامش 9 می‌شود و 2 تا  9 تا می‌شود 18 که سنّ مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها است (ظرف گیرنده انوار رسالت و ولایت).{سن مبارک پیامبر(ص)=63 و 3+6=9 ، سن مبارک امام علی(ع)=63 و 3+6=9 ، 9+9=18 . جالب است که اگر ارقام 63 را در هم ضرب کنیم هم 18 می‌شود! (18=3×6)}

حقیقت نماز مغرب:

مغرب یعنی ظرف افول نور خورشید و به معنای دیگر ظرف کاملی که خاصیت و قابلیت جذب کلّ نور خورشید را دارد و ذره‌ای نور را ضایع نمی‌کند. و دیگر این‌که جایگاه غروب ، تمام شدن نور خورشید در مخلوقات است. هر وجودی یک طلوع دارد که تولد است و یک غروب که مرگ است.

طلوع اشراق ظهورآن مخلوق است تا خود را کامل جلوه دهد و مغرب، کاسته شدن نور است تا تمام شود. مثل نوزاد که رشد می‌کند تا جوان شود و به زایش و کمالات وجودی می‌رسد و آنگاه کم کم مُسن شده و پیر می‌شود و زمان رفتن فرامی‌رسد. در واقع خانه قبر جای افول و مغرب هر انسان است ، حال معلوم می‌شود که هر کس نور طلوع و اشراق وجودی خود را چه کرده و به چه مصارفی صرف کرده است؛ درست مصرف کرده یا نه؟

برای هر انسان یک طلوع و غروب دیگری هم هست. پروردگار عالم درآیه17 سوره مبارکه الرحمن می‌فرماید:"ربّ المشرقین و ربّ المغربین"، پروردگار مهربان ربّ دو مشرق و ربّ دو مغرب است. و آن انوار مشرق و طلوع خورشید ولایت و رسالت است که تمام انسان‌ها را به سوی وحدت وجود و توحید راهنمایی و هدایت می‌فرماید؛ لا اله الا الله.

 در این زمان که مولای ما غایب است و ظاهراً ایشان را نمی‌بینیم، همه‌ی ما ریزه خوار سفره رحمت ایشان هستیم و ایشان مثل خورشید پشت ابر، اشراقات هدایت را به تمام انسان‌ها می‌رساند و کتاب مبارک قرآن که هادی همه دل‌ها و نسخه حکیم الحکما؛ پروردگارعالم است نیز در دسترس همه ماست.

حال من می‌پرسم دوستان، از صبح که خورشیدِ ظاهر طلوع می‌کند انوارش چه می‌شود و کجا می‌رود؟ اگر ما صدای سلول‌های بدنمان و تمام جمادات و نباتات و حتی فضای اطراف خود را می‌شنیدیم این‌ها می‌گفتند: ما به اندازه ظرف خودمان برای نیازمان کسب نور و جذب نور کرده و احیای خود را گرفتیم. پس نور به صورت انرژی و حیات و هدایت و معاش، شکل حقیقی خود را نشان می‌دهد و این تعریف حقایق مغربی  است که در هر وجودی افول نور شده است.

پس ما در هنگام مغربِ عمر باید از این انوار، تحفه بهشت و رضای خدا را ببریم. و بهره کامل انرژی برای زندگی الی یوم القیامه را گرفته باشیم و باید آن سوختی را که چراغ قبر ما و نور و صراط ما و حتی بهشت ما می‌شود و همیشه منور و مزین و گرم کننده است، توشه گرفته باشیم. زیرا نتیجه مغرب صحیح و کامل برای زندگی مؤمنان پس از مرگ ، احیاء کامل زندگی دنیا است به صورت حیات طیب! پروردگار عالم می‌فرماید[7]: "یَصعَدُ الکلِمُ الطّیّبُ و العملُ الصّالحُ یرفعُهُ" . بنده مؤمن در حیات صحیح به درجه کلمه طیب از مولای خود می‌رسد و هم در این دنیا و هم آن دنیا ، رفعت درجه پیدا می‌کند.

اما نام مبارک پروردگار عالم که برای نماز مغرب بوسیله‌ی ملک  به عنوان برائت از آتش جهنم به شخص نمازگزار واقعی عنایت  می‌فرماید، اناالجبار می‌باشد یعنی من خداوند جبران کننده هستم. انشاءالله خداوند کریم عمل ناقص ما را درهنگام افول به جایگاه ، جبران کرده و غلط‌های ما را اصلاح کند.

حقیقت مغرب، وجود مطهر و مقدس خانم دو عالم؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها است. (وقت مغرب کوتاه است و عمر مبارک ایشان هم کوتاه) زیرا دامن پاک و مطهر و قلب مبارک او، ظرف تامّ و تمامِ گیرنده افول دو خورشید ولایت و رسالت بود. او که در حقیقت از وجودش، 11 موالید مطهر و نورانیِ امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین تجلی کردند و هر کدام نور هدایت و امام راه تمام شیعیان عالم شدند و بانوی دو عالم، سیده نساء العالمین، کسی هستند که پدر بزرگوارشان درباره ایشان فرمودند: فاطمه پاره تن من است و نور دو چشم من است.

وجود خانم در این دنیا، حقیقت لیل (شب) است که در کتاب راز حجاب تا حدودی شرح داده شده است. ما به عنوان شیعه و پیرو خانم دو عالم باید، حقیقتِ مغرب خود را از افول انوار مشرق عمرمان از ولایت و رسالت به صورت عمل صالح و باقیات الصالحات صحیح و آثار نورانی جلوه دهیم.

سایه در عصر، خود را نشان می‌دهد و هر چه به طرف مغرب می‌رویم سایهی اجسام بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. چون سایه به منزله سجده بر صاحب سایه است (چون سایه اطاعت جسم را می‌کند). پس سایه چنان بزرگ می‌شود تا به طرف مغرب که تمام زمین، سایه می‌شود. انگار خورشید، در سایه غروب می‌کند! یعنی سایه، نتیجه عمل کردن به ظهرِ وجود است و همان‌طور که ظهر، تامّ بود سایه تمام می‌شود، یعنی جذب کامل! درواقع نفس ظهر جلوه می‌کند.

پس ما فقط با نماز مغرب مقبول می‌توانیم ادای دِیـْنِ ظهور ظهر و عصر را انجام دهیم.

پروردگارا به خاطر تمام نعمات ظهر و عصرت تو را شکرمی‌کنیم، و از تو می‌خواهیم ما را شکرگزار مغربت قرار دهی تا این مغرب را در قیامت به زیبایی نماز عشا و آنگاه نماز صبح تحویل دهیم.آمین

*غروب روزجمعه[8]:

اهل معنا و معرفت می‌فرمایند: سحرگاه به عنوان وقت متعلق به حضرت زهرا سلام الله علیها فرصت «مشی إلی الله» است و عصر و غروب جمعه که تعلق به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، وقت «جذب فیض من الله است».

حضرت زهرا سلام الله علیها نیز می‌فرمایند: شنیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمودند[9]: « إنّ فی الجمعة لَساعة لایُراقبها رجلٌ مسلمٌ یَسأل الله عزّوجلّ فیها خیراً إلا أعطاه إیّاه؛ همانا در جمعه لحظه‌ای هست که هیچ مسلمانی بر آن مراقبت نمی‌کند و در آن لحظه از خدا خیری نمی‌خواهد مگر اینکه آن را به او عطا می‌کند». عرضه داشتم : ای پیامبر خدا! کدام لحظه؟ فرمود: « إذا تدلّی نِصفُ عینِ الشمس للغروب؛ هرگاه نیمی از قرص خورشید غروب کرد». راوی می‌گوید: فاطمه علیها السلام به غلامش می‌گفت: برو بالای بلندی و هرگاه نیمی از خورشید را دیدی که به غروب نزدیک شد، به من خبر ده تا دعا کنم.

مهم اینکه حلقه وصل این دو وقت و نیز نقطه اتصال مشی و جذب، سوره قدر است چراکه بنابر ادله روایی، صدیقه کبری علیها السلام، صاحب حقیقت و باطن سوره مبارکه قدر است، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز صاحب رقیقت و ظاهر این سوره خواهد بود.

پس چه  نیکوست که مؤمنین این وقت را مراقبت نموده، به سیره فاطمی ملتزم شوند و در این بستر زمانی که ملکوت آن به انفاس قدسی آن بانوی عرشی منوّر است، سوره مبارکه قدر را به نیابت از حضرت زهرا سلام الله علیها بخوانند و به محضر أنور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه کنند. چنانکه در روایت آمده است: در روز جمعه صد نفحه از رحمت الهی نازل می‌شود که نود و نه عددِ ان از برای کسی است که سوره قدر را در عصر جمعه صد مرتبه قرائت کند.

شاید که منظور نظر کیمیا اثر آن حضرت قرار گیریم و فرج انفسی برای همه‎ی نفوس مستعده محقق شود و به امید فرج آفاقی نیز چشم براهیم که خورشید را برای ظهور آفریده‌اند. 

گنج طه در وجود خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

*در لوح عدد 5 هم به خوبی مشخص شد که تمام اسرار در گنج عدد 5 و ظهور عدد 9 و در ابعاد عدد 3 است! و مجموعه گنج در اسرار کلمه طه ظهور دارد. پس کلمه طه بر همه‌ی عالمیان ولایت کبری دارد و آنچه به ظهور ظاهر و باطن می‌آید از این گنج است.

چنانچه عالم دایره شد و دایره در 360 درجه ظاهر شده است! اگر دقت کنیم شعاع دایره 9 است(چون سقف اعداد 9 است). و وقتی ارقام 360 (درجه دایره) را با هم جمع کنیم 9 می‌شود(9=0+6+3) {در حقیقت عدد درون دایره : یک 3 است و یک 6 و در جمع ، 9 }. پس اگر بخواهیم حقیقت کلّ دایره خلقت را بدانیم ، 3 را در 6 و 9 ضرب می‌کنیم که می‌شود 162، که برابر با عدد ابجد نام زیبای انسان است که تمام ابعاد را دارد، درحالیکه از 5 حرف تشکیل شده است!

چنانچه خواندیم شکل دایره، نماینده تنها عدد بسته 5 بود.پس دایره‌ای که شعاعش 9 و کمانش 5 باشد ظهورش، عدد انسان (ِکامل) و جایگاهش(انسان=45) همان 9 ضرب در 5  که می‌شود 45 است و همچنین برابر با عدد ابجد نام زیبای آدم است. نکته جالب اینجاست که جایگاه عددی نام زیبای فاطمه سلام الله علیها هم 45 می‌شود! که فاطمه سلام الله علیها؛ حقیقتِ کلّ دایره یعنی باطنِ رحمِ عالم خلقت است و عصمت الله الکبری است، بلوغش 9،  تعداد حروف نام مبارکش{فاطمه(س)} 5 و جایگاه عددی نام مبارکش 45 ؛ برابر با نام آدم علیه السلام می‌باشد.

 

*خوب توجه کنید! پس اسرار ظهور عالم سِرّ، در حقیقت گنج آن ظرفی است که صاحب کلّ حیات کوثرِ وجود است که قبل از خلقتش، امتحان شده و قبولی گرفته و کلّ نور است!{ یا ممتحنة امتحنکِ الله الذی خلقکِ قبل اَن یخلقکِ فوجدکِ لما امتحنکِ صابرةً... ای آزموده.خدائیکه آفریدت آزمودت پیش از آفرینشت و یافتت درآزمایش بردبار}

 

درحقیقت خلقت نوری در عالم اسرار بوجود مبارک پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین و ظهور 9 ذریه در بطن اباعبدالله الحسین علیه السلام، حقیقت گنج طه است که در نام فاطمه سلام الله علیها ظهور دارد و تمام حروف نام مبارک خانم در دایره حروف نورانی است (ف ا ط م ه) { 28 حرف را به  4 دسته تقسیم کرده‌اند: حروف نورانی، حروف هوایی، حروف آبی و حروف خاکی} و در گنجِ حقیقتِ این معناست که پیامبرگرامی اسلام؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می‌فرماید : فاطمه(س)، اُمّ ابیهاست. و ایشان؛ اُم الائمه و اُم الانبیا می‌باشد.

 

اسرار عدد 6 و حرفِ ش

عدد 6 به حروف در فارسی؛ شـِش و در عربی ؛ ستـّه ، سدس یا سادس خوانده می‌شود. و درواقع باطن معانی هردو در آخر به یک معنا می‌رسد. چنانچه عدد ابجد حروف سته=465 می‌شود و این عدد ، رمز زمان ظهور حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) است زیرا این عدد از جمع اعداد از 1 تا 30 تشکیل می‌شود (465=30+29+28+...+3+2+1)، که 30 جزء قرآن به تمام باطن در زمان ایشان ظاهر می‌شود و برابر با نام زیبای مهدویت است! {جالب است که ایشان نهمین فرزند اباعبدالله الحسین علیه السلام است یعنی باز هم رابطه 9 و 6(=سته=465)}. و جایگاه عددی کلمه مبارک مهدویت =60 می‌شود که برابر با عدد ابجد حرفِ س است و حرفِ س، قلب قرآن و میزان است و حکومت آقا، حکومت بر قلبهاست و میزان حکومت جهانی در کلمه مهدویت است!

 

*اما معنای حروف شـِش: حرفِ ش درعربی و فارسی هر دو یک ملکوت را دارد. بلوغ حروف است زیرا تمام عالم هستی در این حرف غرق است. و چون حرف ش، صفت تفشی (یعنی افشاکردن) دارد، افشاکننده تمام اسرار عالم بالا در روی زمین و حتی در تمام کرات و حتی درون دریاها و معادن و مخازنِ هستی می‌باشد.

عدد ابجد حرف ش=300 است که برابر با عدد ابجد کلمه صراط   و عدد ابجد کلمه فکر می‌باشد. و اگر دایره ساعت را از 1 تا 24 با هم جمع کنیم (300=24+23+22+ ... +3+2+1) می‌شود 300 . و وقتی که بصورت سه حرفی خوانده شود یعنی شین ، عدد ابجدش 360 می‌شود. در تعریف مقامات حروف؛ هم تعداد حروف به عدد خوانده می‌شود و هم تعداد نقطه‌های آن حروف زیرا مبین حقیقت اسرار هر حرف، نقطه‌دار یا بی نقطه بودن آن است. و تعداد نقطه‌های حرف هم به شماره در تعداد حروفش تعریف حقیقی آن حرف است.

 

پس دلیل اینکه می‌گوییم حرفِ ش، بلوغ معنای همه‌ی حروف است، این است که در جایگاه افشای مقامات و معانی حروف واقع می‌شود. درحالیکه همه‌ی عالم در شکل دایره قرار دارد و تمام دوایر در دایره‌ی کلّ هستی جای می‌گیرد. می‌دانیم که دایره چه بزرگ باشد و چه کوچک ، 360 درجه است که برابر با عدد ابجد حروف شین می‌شود ( حرفِ ش ، شین خوانده می‌شود). حال خوب توجه کنید که هستی در آغاز به یک، شروع شده و همه در جلوه‌ی وحدانیت پروردگار عالم، توحید را افشامی‌کند!

شرح دایره هستی به حرفِ شین

*پس دایرة الدوائرِ هستی :

 *1)در عدد به یک "ش" جلوه می‌کند یعنی یک حرف.

 *2) همانطورکه در کتاب عرفان عدد 10 بطور کامل توضیح داده شد : سِرّ شناخت پروردگار عالم به اسم مبارک اَحد جلّ‌جلاله به عدد ابجد 13 است که برابر با جایگاه عددی حرفِ م به عدد ابجد 40 است . و در ظهور اسمائی به عدد 4 ارکان و جلوه طهارتِ 40 به نام اسم مبارک سبحان (جایگاه عددی سبحان=40) که تنزیه و تسبیح را در کلّ اسامی پروردگار عالم که شمارش نمی‌شود ، جلوه فرمود. اگر ارقام 13 را با هم جمع کنیم می‌شود 4(=3+1) که حرف ش ؛ خودش یک و 3 نقطه دارد رویهم می‌شود 4 ! پس در دایره هستی ، 4 ارکان افشا می‌شود.

 *3) اگر به سه حرف شین بنویسیم درواقع در2 قسمت ظاهر می‌شود: ش- ین یعنی حرفِ ش می‌شود زُبُر و حروفِ ین می‌شود بینه. چقدر زیباست که در ترازوی حقیقی معنی این حرف ، در مقام عددی عدد 300 (=ش) روبروی عدد 60(ین) قرار می‌گیرد (که برابر با عدد ابجد حرفِ س است) ، درواقع حرفِ ش در مقابل حرفِ س می‌باشد! یعنی حرفِ ش ، وزنه‌ی بیان کننده حرفِ س است.

 

چنانچه می‌دانید حرفِ س؛ قلب قرآن و میزان حروف، قلب عالم امکان،  سِرّالحروف و مقام جمع الجمعی حروف است. چنانچه حیات هر وجودی به قلب آن و قلب قران؛ سوره مبارکه یس و قلب همه‌ی هستی؛ وجود مبارک حضرت مهدی علیه السلام است که ایشان قلب عالم کون و مکان و قلب عالم امکان و قلب عالم هستی الی یوم القیامة می‌باشد. و در مقام جمع الجمعی تمام خانواده محترم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین، آل یاسین خوانده می‌شود و در زیارت آل یاسین، مقامات وجودی را بیان می‌فرماید و حقایق هستی (چه در دنیا و چه در آخرت) تعریف می‌شود.

 

*4) حرفِ شین به عدد 9 تعریف می‌شود زیرا 3 حرف است و 6 نقطه دارد که رویهم می‌شوند 9. حال خوب دقت کنید! تمام دایره از نقطه مرکزی که شروع خلقت خشکی روی زمین است {که به کلمه ارض خوانده می‌شود} به شعاع 9 (چون سقف اعداد از 9 بیشتر نیست) ، محیط دایره {که دحو الارض خوانده می‌شود} کشیده می‌شود.

 

*پس به عدد 9(تمام شناسایی حروف شین با نقطه‌هایش) و عدد 3(سه حرفِ ش-ی-ن) و عدد 6 ( 6 نقطه‌ی حروف شین) اسرار این دایره افشا می‌شود که به سه عدد 9 و 3 و 6 می‌باشد. اگر این اعداد را در هم ضرب کنیم (6×3×9)می‌شود 162 که برابر است با ظهور و خلقت اشرف مخلوقات ؛ وجود مبارک انسان (البته انسان کامل) که خداوند کریم در کلام مبارکش می‌فرماید[10]: "فتبارک الله احسن الخالقین". و انسان در مقام عبودیت می‌تواند عابد خداوند جلّ‌عظمته باشد یعنی عبدالله باشد و با بندگی خالصانه به پیشگاه نورانی و سبحان پروردگارش راه یابد یعنی به مقام عند ربهم یرزقون برسد.

 

مقام دنیا در عدد 6

**خوب دقت کنید! اول اینکه مقام دنیا خیلی بالاست زیرا که جایگاه شهادت است و دوم اینکه افشاءِ اسرار عدد 6 (در دنیاست) که خداوند کریم فرمود[11]: خلق السموات و الارض فی ستة ایام ؛ خلق کردم آسمان‌ها و زمین را در 6 روز. اما این دو تعریف جای توضیح بیشتری دارد که شنیدنی و خواندنی است و جای تأمل و تفکر دارد ! عزیزان امیدوارم که با جان دل این مباحث را بخوانید و بیندیشید:

**1)اول اینکه دنیا، جایگاه شهادت است . زیرا آنچه در عالم بالا بصورت سِرّ خلق شده، در ظهور به عوالم پایینی قرار می‌گیرد اما تا در دنیا نمی‌آمد، مشاهده نمی‌شد و به ظهور وجودی از نظر مادی نمی‌رسید. پس خلقت خالق بی‌همتا در عالم دنیا، مشهود است و از هر ذره‌ای چه بصورت جمادات و چه نباتات و چه حیوانات و یا انسان و یا حتی همه‌ی موجوداتی که با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شوند و یا اصلا شاید فقط احساس می‌شوند مثل گازها و هوا و ... ، همه به یک صورت در دنیا به مقام شهودی و ظهوری می‌رسند.

شاید این یکی از اسراری است که خداوند یکتا در سوره مبارکه فصلت می‌فرماید[12]: حتی إذا ما جاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون؛ تا چون بر دوزخ رسند آنهنگام گوشها و چشمها و پوست بدنهایشان بر جرم و گناه آنها گواهی دهند. و یا در سوره مبارکه یس می‌فرماید[13]: "الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بماکانوا یکسبون؛ امروز است بر دهان آن کافران مُهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کرده‌اند گواهی دهد".

بنابراین آن روز زبان نطق دنیایی بسته می‌شود و تمام وجود در مقام شهادت، گواهی می‌دهند. پس فقط دنیاست که عالم نطق است. و همه در نقطه ظهور می‌کند. چنانچه پرگار آفرینش از نقطه، کمان دایره‌ی حدود الهی را می‌کشد. و جنین در دایره رحم مادر بصورت نطفه، دایره زندگیش دحوالارض می‌شود! نگاه از نقطه سیاهی چشم دیدگاه ظاهری و باطنی را می‌بیند و می‌اندیشد و فکر می‌کند و تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. و همه درنقطه قلب به تغییراتی اساسی، به واقع قلب به میم می‌شود.

آیا اینجا تفکر و تأمل ندارد که خداوند بالاترین مقامات زندگی انسانی را در پایان عمر به شهادت تعریف می‌کند! و آن زمانی است که انسان به بلوغ مقام فکری و عقلی و ایمانی و تربیتی  و عملی در شریعت و طریقت  و حقیقت شیعه و پیرو امام معصومِ زمانش برسد. و انتخاب زیبای خود را در حیات دنیوی برای خروج صحیح (از دنیا)، به تولد و زنده شدن واقعی برساند. و حیات وجود جسمانیش را در شهادت تقدیم خالق مهربانش کند. اینجاست که خداوند کریم می‌فرماید[14]: ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربّهم یرزقون ؛ نپندارید کسانی که در راه خدا شهید شدند مردند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود.

 

پس کلّ دنیا در مقام شهادت می‌شود کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا. پس تا آخر عمر دنیا، راه شهادت باز است و دعوت نامه برقرار است که هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله.

**2) امام شهدا: در مقام سیدالشهدایی، وجود مبارک اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار دارد که تولد و شهادت وجود نازنینش استثنا است. چنانچه می‌دانید ایشان 6 ماه در حمل مادر بزرگوارشان بودند. پس عدد 6، افشای وجود مبارک آقاست! خوب دقت کنید که عدد 6 به حروف در فارسی، شـِش میشود که دو تا حرفِ ش است و درواقع شین. پس بلوغ 9 در باطن شین قرار گرفت و امام حسین علیه السلام از بدو تولد به عدد 10 بدنیاآمد {یک وجود مبارک خودش + 9 ذریه معصوم(ص) در بطنش (10=9+1)}. پس او حامل بلوغ گنج 9 است. بنابراین اسرار دایره خلقت زندگی مبارکش که محیط بر همه‌ی عوالم هستی است حیات را در عدد 6 ظهور داد و بلوغ هدایت را به 9 ذریه معصومش صلوات الله علیهم اجمعین.

 

 

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۰۰
عذرا شفائی

  

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ممتحنة امتحنک الذی خلقک قبل ان یخلقک و کنت لما امتحنک صابرة و نحن لک اولیاء مصدّقون

 

با نام و یاد خدای قادر متعال که علیم و خبیر است و توکل به ذات اقدس و کبریاییش و با توسل به یگانه دُردانه‌ی خلقتش؛ عطیه‌ی عالم خلقت و سرّ مستودعش از او می‌خواهم پرده‌ای از حجاب‌های ظلمانی را بر ما کنار زده و ما را به نور انور اُمّ الانوار و اُمّ البیضاءِ عالم، منوّر فرماید. و ذره‌ای از معارفش را بر ما بفهماند. شاید که او را به وسعِ ضعیفمان بشناسیم.

به لطف و عنایت خدای مهربان در جلد یک این کتاب، معارفی را از منظر ملکوت حروف و اعداد، بسان حقیقتی نایاب تا حدودی پرده برداشتیم و اما در آفرینش این یگانه وجود محبوب عالم، حیران و مبهوت شدیم! امید است که این کتاب خدمتی به پیشگاه مبارک مولایم صاحب العصر و زمان صلوات الله علیهم اجمعین حساب شود و قلب نازنینش از ما راضی باشد.

لازم به ذکر است که شاید بعضی از این درس‌ها برای اول بار بر صفحه‌ی کتاب نگارش شده باشد اما مفاهیمش در بیشتر احادیث ناب و در کتاب‌های مرجع شیعیان از کلام مبارک معصومین صلوات الله علیهم اجمعین آمده است.

 

احدی الکبر  

وقتی درس را در معارف وجودی سرورمان؛ دردانه خلقت تا بالاترین نقطه دایره هستی مرور می‌کنیم آنجایی که او سِرّ مستودع فیها قرار می‌گیرد و در جلوه ذات اقدس احدیت بنابر آیه‌ی إنّها لاحدی الکبر[1]، احدی الکبر به باطن کوثر معنا می‌شود. چنانچه حقیقت کوثر، آب است و خداوند متعال در سوره مبارکه انبیا[2] فرمود: وجعلنا من الماءِ کلّ شیءٍ حی، آنچه خلق فرموده از باطن آب است. و حقیقت گنج دایره را خواندیم طاهره { چراکه عدد ابجد کلمه دایره=طاهره=220 [3]و جایگاه عددی کلمه دایره=طاهره40 است[4]}.

 

و در مقام عددی 9 اسم مبارک تسعه خانم فاطمه سلام الله علیها و در محوریت وجود مطهرش در مقام اُم ( درواقع کلمه اُم معنا می‌شود به مقصود و منظور و محور و اصل و پایه و آنگاه مادر ). بنابراین در حدیث کسا آمده است:

هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها؛ فاطمه است و پدر فاطمه، فاطمه است و همسر فاطمه، و فاطمه و پسرانش صلوات الله علیهم اجمعین. پس ایشان، در محوریت 5 نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین می‌درخشد!

 

اما منظور من حقیقت کوثر یعنی تمام گنج قرآن است که یکی از نام‌هایش کوثر می‌باشد و در 28 حرف ظهور پیدا کرده و کتابت شده است. اگر تمام حروف را که اسماء الله هستند در تمام عالم از همان مبدأ ظهور تا روز قیامت ببینیم، همه‌ی عوالم در حروف غرقند و حروف، واسطه‌ی ملکوتی معانی علوم آسمانی و زمینی هستند و آنها خط ارتباط گنج آفرینش و همه‌ی معارفند و خزانه قرآن اینچنین به معنا می‌نشیند: ولارطب ولا یابس الا فی کتاب مبین[5] ؛ هیچ تری و خشکی نمی‌ماند مگر اینکه در کتاب مبین (یعنی قرآن) آشکار شده !  و وجود مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ خزانه‌ی گنج کوثر است.

 

* خانم دو عالم؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ سیده نساء العالمین، قرة العین(نورچشم) نبی و بنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و عطیه عالم است (انّا اعطیناک الکوثر[6]). در وجود مقدس 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، 13 نور مقدس آقا هستند و فقط یک خانم است که وجود مقدس 14=13+1 می‌شود عدد یک؛ برابر الف و عدد 13؛ برابرجایگاه عددی حرف(م) است که در کنار هم می‌شود اُم= اُ+م (14=13+1) و عدد ابجد م=40 + ا=1 پس 41 برابر با اُم می‌شود و ایشان امّ الائمه و امّ المؤمنین است .

 

*وجود مقدسش، تنها فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  بعد از مبعوث شدنشان است. و ایشان مادر یازده فرزند معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است. پس یک خودش و یازده نور مقدس فرزندانش می‌شوند 12 و همسر و هم کفوش؛ امیرالمومنین علی علیه السلام است. او که پروردگار عالم در مقامش، سوره مبارکه کوثر را نازل فرمود. و ایشان را تنها عطیه‌ی عالم نامید: انّا اعطیناک الکوثر. یکی از نام‌های مبارک قرآن، کوثر است و فاطمه سلام الله علیها؛ حقیقتِ آن است.

*اگر نکات کلیدی و زیبای درس را آموخته باشید متوجه مهندسی خلقت در عدد 5 و 9 درحقیقت وجود دردانه خلقت؛ حضرت صدیقه کبری؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌شوید که به عدد 9 که سلطان اعداد است چگونه سلطه وجود مبارکش در نام‌های 9 گانه و ریشه و اصل و صاحب عنصر اصلی به نام اُم را داراست  و در عدد 5 که حقیقت دایره خلقت است، احاطه وجودی دارد. وجود نازنینش در مرتبت حقایق خیر کثیر و کوثر وجود می‌باشد.

*حضرت زهرا سلام الله علیها در میان معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، مظهر احدیت خداوند است. لذا آیه‌ی شریفه‌ی "انّها لَاحدی الکُبَر[7]؛ همانا او یکی از پدیده‌های بزرگ است" به وجود ایشان تأویل شده است. فلذا امام صادق علیه السلام فرمودند[8]: حرّم الله عزّوجلّ علی علِیٍ النساء مادامت فاطمةُ حیّةً؛ خداوند عزّوجل زنان را تا هنگامیکه فاطمه سلام الله علیها زنده بود بر علی علیه السلام حرام نموده بود.

 

* وجود مقدس خانم سلام الله علیها؛ باطنِ اسم نساء است. و تنها کسی است که پروردگار عالم قبل از خلقتش او را امتحان کرد و او قبول شد و او صابر بود. پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله می‌فرماید: فاطمة بضعة منّی؛ فاطمه پاره تن من است. این معنای ظاهری جمله است ولی عمق معنی اینست که فاطمه، بضاعت من است! ایشان که خود، ظاهر گنج الف است؛ فاطمه سلام الله علیها، میوه‌ی (الْف) هزار دانه‌ی الِف است. همانطورکه در کتاب عرفان آب کامل توضیح داده شد حقیقت وجود مقدسش، حقیقت آب است "و جعلنا من الماء کلّ شی حی[9]". در ظاهر هم  آب، مهریه اوست!

*و در ادامه این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده: ...و هی روحی التی بینَ جنبی...[10]. سرّپرستش و معرفت در وجود رسول الله صلی الله علیه و آله است. پس اصل الاصولی که رسول الله صلی الله علیه و آله تهدی إلی صراطٍ مُستقیم می‌کند، همان روحاً من الامر است که روحاً من الامری که دروجود رسول الله است و سرّ کثرت پرستش، همانی است که فرمود: فاطمة روحی التی بین جَنبیّ. این روح در هرجا که باشد، آنجا می‌شود مبارکه؛ حقیقت هستی است. شأن رسول الله صلی الله علیه و آله، بیان قرآن است و بیان قرآن، خودش هدایت به صراط مستقیم می‌کند. پس صراط مستقیم یعنی کلّ قرآن. هر آنچه که در قرآن است، شرح امام مبین است یعنی شرح صراط مستقیم و حیات طیبه است یعنی روحٌ من الامر یعنی آنچه که حیات است!

*ولایت به معنی گردانیدن و چرخانیدن است؛ همان که در توقیع شرف صدور یافته از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام در دعای رجبیه از آن به "رتق و فتق" که همان قبض و بسط است، تعبیر شده است. و در چنین رابطه‌ای فعل صادره از شخص، درحقیقت فعل کسی است که بر او ولایت دارد. و چنین است که قبول ولایت وجود مبارک ولی الله علیه السلام تنها راه برون رفت از ظلمات منحوس عالم معنا مانند جهل و شرک و عمل بر اساس آن‌ها می‌باشد. و طریقه نیل به ولایت الهیه اهل بیت عصمت و طهارت، به دلالت آیه شریفه مودت، التزام و تقید به محبت (مودت) آنان مخصوصا مودت ساحت مقدسه آن بانوئی که نزدیک‌ترین نسبت را با ساحت مقدسه و مطهره نبوی یعنی صدیقه کبرا؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد. و حدیث نورانی نبوی که می‌فرماید: خدای تعالی به غضب آن حضرت غضبناک و به رضایت او راضی می‌شود[11]، در منزلت و منقبت آن حضرت جلوه‌ای از همین معناست.

*حدیث خلقت نوری پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین:

در کتاب بحارالانوار(ج25) از کتاب روض الجنان تألیف فضل الله بن محمود فارسی به حذف اسناد از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

... پیامبر(ص) فرمود: چون خدا آغاز صنع خود را اراده کرد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید، پس نور عرش از من است و نور من از نور خداست و من، افضل ازعرشم.

سپس نور پسر ابیطالب(ع) را شکافت و فرشتگان{ملکوت و کرسی} را از آن آفرید و نور فرشتگان از نور پسر ابیطالب(ع) است و نور پسرابیطالب(ع) از نور خداست و پسر ابیطالب(ع) ، افضل از فرشتگان است.

پس نور دخترم فاطمه(س) را شکافت و از آن آسمان‌ها و زمین را آفرید، پس آسمان‌ها و زمین از نور دختر من فاطمه(س) است و نور دختر من فاطمه(س) از نور خداست و دختر من فاطمه(س) از آسمان‌ها و زمین، افضل است .

سپس نور حسن(ع) را شکافت و از آن آفتاب و ماه را آفرید، پس آفتاب و ماه از نور حسن(ع)  است و نور حسن(ع)  از نور خداست و حسن(ع)، افضل از آفتاب و ماه است.

پس نور حسین(ع)  را شکافت و از نور او بهشت و حور العین را آفرید و بهشت و حورالعین از نور حسین(ع) است و نور حسین(ع) از نور خداست و حسین(ع)، افضل از بهشت و حورالعین است...[12].

 

بنابر حدیث مبارک پس آنچه نزولات از آسمان است به نور حضرت زهرا سلام الله علیها خلق شده و آنچه در زمین خلق شده و می‌شود و خواهد شد و روییده می‌شود و به انواع نعمت‌ها ظاهر می‌شود همه، از نور مطهر زهرا مرضیه سلام الله علیها است.

پس اگر نور زهرا سلام الله علیها نبود، نه آسمانی بود و نه زمینی! درواقع هیچ ظهوری و هیچ زندگی و حیاتی نبود. پس اگر هفت طبقه‌ی آسمان را در مقابلِ هفت طبقه زمین قرار دهیم، مانند صدفی است که فقط یک دُرّ؛ دردانه در بطن آن تلؤلؤ می‌کند! عالم صدف است و فاطمه(س)گوهر اوست    عالم قلم است و فاطمه(س)جوهر اوست.

تفسیری از نام مبارک فاطمه سلام الله علیها و از القاب ایشان

*یکی از معانی نام مبارک فاطمه سلام الله علیها یعنی شق و ابتدا و إنشاء و فطم به معنای فصل و قطع و منع آمده است ( قطع کننده طمع دشمنان انس و جان از وراثت و خلافت نبویه و علویه)

پس اشتقاق نام مبارک فاطمه سلام الله علیها از نام فاطر خداوند کبیر متعال به وجود مبارک خانم هم اشتقاق کبیر یا اکبر است! و این اشاره به این است که حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر صفت فاطریت حقّ جلا و علا و متأدب به آداب الله و متخلق به اخلاق الله است!

 

* در فصل فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است[13]: {وعلی الجوهره القدسیه فی تَعیّن الانسیه، صوره النفس الکلیه،جواد العالم العقلیه، بضعه الحقیقه النبویه، مطلع الانوار العلویه، عین عیون الاسرار الفاطمیه الناجیه المنجیه لمحبیها عن النار ثمره الشجره الیقین، سیده نساء العالمین المعروفه بالقدر،المجهوله بالقبر، قره عین الرسول الزهراء البتول علیها الصلوه و السلام}.

ترجمه: نیز تحیّات و زاکیات برآن جوهر قدسی باد که با تجرد قدسیّه در هیئت انسیّه عالم بشریت را زینت و تشکیل داده.آن حقیقت طاهره خود، صورت نفس کلی و جواد عالم عقلی است که در صورت سِرّیه بضعه‌ی حقیقت احمدی(ص) و مشرق انوار علوم علوی و سرچشمه‌ی اسرار مکنونه‌ی فاطمی است. چنانچه آن حقیقت قادسه در آغاز نزول مقدسات عالم عقلی بوده، در هنگام عودت و صعود نیز خود، از ادناس بشریت (چیزهایی که مردم را پست و کوچک می‌کند) رستگار، و آزاد کننده‌ی دوستان از آتش، جوهره‌ی قدسیه شیرین ثمر شجر معرفت و یقین و سترگ، سیده نساء عالمین است که قدر مراتب فضائلش معروف و مثوای جسد عنصریه‌اش مجهول است، نور دیده‌ی حضرت رسول صلی الله علیه و آله به نام نامی و لقب گرامی زهرای بتول علیها الصلوه و السلام. 

 

*وجود مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها، 9 اسم مبارک دارد که هر نام از اسماء اعظم است.  2 نام مبارک آسمانی : زهرا سلام الله علیها و منصوره سلام الله علیها است و 7 نام مبارک دیگر زمینی: فاطمه سلام الله علیها، بتول سلام الله علیها، صدیقه سلام الله علیها، محدثه سلام الله علیها، زکیّه سلام الله علیها، طاهره سلام الله علیها و راضیه سلام الله علیها می‌باشد.

 

*نام مخصوص ایشان، فاطمه سلام الله علیها می‌باشد و نامی است که از نام فاطر خداوند عزّوجلّ برگرفته شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی این مطلب را به دختر خود خبر می‌دهد؛ قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لِفاطمة: شقّ الله لکِ یا فاطمه اسماً مِن أسمائه فهو الفاطر و أنت فاطمه[14]( پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: خداوند برای تو نامی که از نام‌های خود مشتق گردیده، قرار داده است زیرا نام او فاطر است و تو فاطمه هستی). وجود مقدسش، واسطه خلقتست.

"فطرت الله التی فطر الناس علیها": این معنای فطرت با نام فاطر کاملا مطابق است که یا فاطر بحق فاطمه[15]. در تجلی عام در نهایت تجلی، رب یعنی فاطمه، یعنی الست بربکم، عهد مادر و عهد فاطمی است. الست بربکم به صورت ذاتی و مطلق، دلالت بر مقام حضرت مادر دارد. یعنی آنچه که در معنای اتمّ، از لفظ رب برداشت می‌شود، وجود حضرت ام ابیها، ام الائمه و الابرار، ام المؤمنین و وجود حضرت مشکوة عالم انوار است. ظهورات از بسم الله الرحمن الرحیم است بخاطر همین زهرا شد، نور داد به همه جا! در تعریف نور در فلسفه آمده: النور ظاهرٌ لنفسه نُظهرٌلِغیره.

حضرت ام ابیها، او مادر است و به معنای مطلق رب و پرورش دهنده هر آنچه که در عالم است، می‌باشد. او ام الائمه و الابرار است، هر آنچه که در عالم است پرورش یافتگان ائمه هستند، "...نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا...[16]"

 

از القاب خانم دوعالم؛ برزخ بین النبوة و الولایة است. و واسطة قلادةُ الوجود. و نقطة دائرة المفاخر است. این القاب که از مفاخر معانی عالم اسرار است تا حدودی گنج اسرار وجودی خانم سلام الله علیها را بیان می‌کند:

 

*1)اینکه ایشان برزخ بین النبوة و الولایة است یعنی همانطورکه قبلا بیان شد وجود مبارک خانم سلام الله علیها، عنصر اصل شجره طیبه است. درواقع آن عنصر حیات است که تمام خزانه وجودی رسالت و ولایت را از ریشه تا تنه درخت و از آنجا به ظهور شاخه و برگ‌ها و درنهایت به گنج گل و میوه ظهور می‌دهد و این عنصر، بضاعت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و خزانه گنج تنه درخت که ولایت است و سرّ اینکه خودِ ریشه اسم حسن علیه السلام است و باطن میوه و ثمره، حسین علیه السلام. آنگاه بضاعت وجودش در شهادت حضرت محسن علیه السلام است که به شهادت، سفره احسان پروردگار عالم را در بیت فاطمه سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علی علیه السلام تا قیامت می‌گشاید. 

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: بینهما برزخٌ لایبغیان[17]؛ (میانشان حجابی است تا درهم آمیخته نشوند). درواقع برزخ بین دو دریاست که معنا می‌شود دریای رسالت و دریای ولایت. آنگاه از میان این دو بحر که بواقع بحار جان‌ها می‌باشد و اسرار ظهور حیات همه‌ی هستی در دنیا و آخرت بیرون می‌آید؛ یخرج منهما الؤلؤ و المرجان[18]. لؤلؤ و مرجان کنایه به وجود مبارک امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام است.

درحقیقت همانطورکه ظاهراً هر خانمی صاحب حمل می‌شود، برزخ بین عالم بالا و دنیا می‌باشد. زیرا وجود خانم‌ها، محل کارخانه صنع خداوند کریم است! پس زن به جلوه‌ی وجود مبارک خانم دو عالم سلام الله علیها، واسطه خلقت می‌شود از خزانه‌ی عالم بالا به ظهور در دنیا!

 

پس آنچه ظهور می‌شود و حی می‌شود و صورت مخلوقی دارد (در دو دنیا)، به وجود مبارک خانم سلام الله علیها است که دردانه و ملیکه‌ی دو جهان می‌باشد. چنانچه آیه اول سوره مبارکه نساء می‌فرماید: ...خلقکم مِن نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثَّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً .( خداوند می‌فرماید: آن که شما را خلق کرد از یک نفس واحده و از آن یک تن خلق کرد زوج‌ها را و خلق کرد مردان و زنان بسیار).

 

حضرت در تمام عالم وجود، حکومت برزخی دارد. مثل اینکه هر سال از عمرمان را ظاهرا در یک سال زندگی می‌کنیم درحالیکه دو سال است: یکی سال شمسی با خصوصیات خودش و یکی سال قمری با خصوصیات خودش و بواقع هرگز این دو با هم مخلوط نمی‌شوند.

درواقع سال قمری در سال شمسی می‌چرخد زیرا 11 روز کمتر از سال شمسی است. پس مثلا ماه مبارک رمضان گاه در تابستان و گاه در پاییز و زمستان و گاه درعید نوروز است و خلاصه هرگز موقعیتش تغییر نمی‌کند. بندگان زرنگ خداوند یکتا از این دو سال که هر کدام دو دریای رحمت الهی هستند و برزخ بین آنها، هر دو را بخوبی در جایگاهشان جلوه می‌دهد، باید میوه لؤلؤ و مرجان بدست بیاوند؛ درواقع باطن اعمال حسنی و حسینی علیهم السلام!

خوب دقت کنید! ما دائماً در گردش شب و روز هستیم که هرگز با هم مخلوط نمی‌شوند و خداوند می‌فرماید: یولج اللّیل فی النهار و یولج النهار فی اللّیل[19]. برزخ بین نور و تاریکی شب کیست؟! که همه در گردش آسمان‌ها و زمین است و صاحب نور خلقتش فاطمه زهرا؛ سیدة النساء العالمین است.

پس دنیا، عالم اضداد است. آن کسی که میان‌دار باطن برزخی است که هرگز حق و باطل، خیر و شر، نور و ظلمات و امثال آن با هم آمیخته نمی‌شوند، صاحب برزخ است. پس اوست که در مقام حضوری و ظهوری و ولایی باید بین در و دیوار خانه‌اش که بیت‌الله حقیقی است پرده‌دار و خط نگهدار، حریم‌دار، حافظ حدودالله و حافظ حدود ولایت و رسالت باشد. پس درحالیکه امیرالمؤمنین علیه السلام در خانه است، اما باید اقدامی نکند!

 

*2)واسطه قلادة الوجود یعنی: قلاده، حلقه‌ی وصل کننده عوالم وجودی به قرب الهی و  وصل کننده ولایت و رسالت و همه‌ی وصل‌ها تا قیامت است. اینجا در بیتی است که در حدیث کسا، خانم را به این لقبِ نقطة الدائره المفاخر می‌خواند. او مرکز دایره است و وصل کننده مرکز به محیط و تمام مساحت است که خداوند متعال این خانواده را به جبرئیل امین علیه السلام اینطور معرفی می‌فرماید: هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها صلوات الله علیهم اجمعین

 

*3)نقطة دائرة المفاخر یعنی:

حال از نگاه دایره مهندسی خلقت، می‌دانیم تمام عالم به شکل دایره است و همانطورکه در ابتدا بیان شد عدد ابجد کلمه دایره =220 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک خانم؛ طاهره سلام الله علیها می‌باشد و در جایگاه عددی هم با هم برابر هستند دایره= طاهره= 40  (یعنی اربعین) می‌شود.

از آنجاکه سقف اعداد تا 9 است، تمام دایره خلقت از نقطه مرکز تا کمان به شعاع 9 کشیده شده و خانم سلام الله علیها شعاع دایره‌ی زندگی مبارکش، 9 سال در بلوغ بیت رسالت است و 9 سال در بلوغ بیت ولایت. اینجاست که باید خوب متوجه شویم زندگی وجود مبارکش که به 2 تا 9 سال ظاهر می‌شود و 18 سال را نشان می‌دهد و عدد 18 برابر با کلمه حی[20] (صفت ذاتی پرودگار عالم) است.

درواقع بلوغ 9 به اضافه 9، قطر دایره و درواقع بزرگ‌ترین وتر دایره را نشان می‌دهد. آنچه باید دیده شود مساحت و محیط این دایره است که رمزی را باید در خود نهفته باشد تا نمایان شود! 

 

قبلا توضیح داده شده که حضرت فاطمه سلام الله علیها هم سومین وجود در مرتبت خلقت نوری در عالم اسرار است و هم در ظهور حقیقت کوثر که جان الف‌بای خلقت است؛ یعنی ظهور آب کوثر. عدد ابجد کلمه آب=3 است چنانچه خداوند کریم می‌فرماید: و جعلنا من الماء کل شیء حی[21]. خوب دقت کنید! و در حدیث قدسی آمده که خداوند اگر زهرا سلام الله علیها را خلق نمی‌کرد، وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام را هم خلق نمی‌کرد[22]. پس اوست که اُم ابیهاست.

*معنایی که از نام مبارک فاطمه سلام الله علیها شده این است که این اسم، مشتق از فـَطم است (به معنی فصل جدایی می‌باشد) که وجود مبارکش، استثناءِ عالم خلقت است. و درواقع دوستداران و پیروان واقعی حضرتش هم از گناه و بدی‌ها و آتش جهنم جدا می‌شوند. پس بالاترین منصب بنده به درگاه خداوند در مرتبه اول، فاطمی شدن می‌باشد.

*اگر نام زیبای فاطمه(س) را به صورت 3 بخش بنویسیم یعنی:

(فا)  (ط)  (مه)، و عدد ابجد هر بخش را محاسبه کنیم، در آخر به 3 تا 9 می‌رسیم: ( فا=81 و 9=1+8)    (ط=9)     (مه=45 و 9=5+4) که همان رفیع الدرجات(=999)[23] است. و 3 تا 9 تا هم می‌شود 27 (27=9×3)! که برابر است با جایگاه عددی کلمه سجده و عدد ابجد کلمه طول[24]. و خداوند متعال، خود را ذی الطول یعنی صاحب طول معرفی می‌کند. پس مجرای طول، رسیدن همه‌ی برکات صاحبِ جواد العالم العقلیه؛ فاطمة الزهرا؛ سیدة نساءالعالمین است.

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

 

از طرف دیگر 3 تا 9؛ درواقع نُه به حروف هستند(چون در باطن حروف نامِ خانم نهفته‌اند) و عدد ابجد کلمه نُه=55 است و 3 تا 55 تا می‌شود 165 که برابر با عدد ابجد لا اله الا الله است! [25] و جایگاه عددی حروفِ نُه=19 که 3 تا 19 تا می‌شود 57=زن![26]

*از جنبه دیگری هم می‌توان نام مبارک فاطمه سلام الله علیها را شرح داد:

اسم مبارک و فوق عرشی و احدی فاطمه سلام الله علیها از پنج حرف تشکیل شده که مشیر به خامس آل عبا صلوات الله علیهم اجمعین است.

"فا" ی نام فاطمه سلام الله علیها اشاره به حضرت ختمی مرتبت دارد چراکه عدد ابجد حرف ف=80 و برابر عدد ابجد کلمه "وجه الله"[27] است که اگر با عدد 12 که تعداد ائمه اطهار علیهم السلام است، جمع شود حاصل آن 92 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله و سلم است[28]. دلیل این تجمیع آن است که در حدیث معصوم فرموده است: اولنا محمد اوسطنا محمد آخرنا محمد کلّنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم فلا تفرقوا بیننا[29].

"الف" نام فاطمه سلام الله علیها معرف مقام احدی فاطمی است که فطم الخلق عن کنه معرفتها. الف در حروف، بی اسم و رسم و بسیط است و آن جناب در نماز به قیام علاقه داشت و چون به نماز می‌ایستاد از او نور سیاه که نور ذات است، تشعشع می‌کرد.

"طا" ی نام فاطمه سلام الله علیها مشیر به امیرالمؤمنین علیه السلام است که چون بین طا و الف نکاح واقع شود (طا+الف) 121 می‌شود که برابر با عدد ابجد "یا علی" است[30]. در حدیث است که اگر حضرت علی علیه السلام؛ نبود هیچ کفوی برای حضرت فاطمه سلام الله علیها نبود؛ لو لا علیٌّ ماکان لفاطمة کفواً ابدا.[31]

"میم" نام فاطمه سلام الله علیها مختص به امام حسن مجتبی علیه السلام است. چون عدد ابجد "امام حسن"[32]  برابر 200می‌شود و امام حسن علیه السلام فرزند حضرت فاطمه و علی علیهما السلام است. لذا عدد ابجد میم بصورت بسیط (میم+یا+میم=191) را با ط(=9) جمع کنیم، 200 می‌شود.

"ها"ی فاطمه سلام الله علیها متعلق به امام حسین علیه السلام است که خامس آل عبا است. عدد ابجد نام مبارک حسین[33]=128 را اگر با هاء(=7) جمع کنیم، 135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است.

صورت عرشی خانم سلام الله علیها

حدیث قشنگی است درباره بخشش گردنبند و گوشواره حضرت زهرا سلام الله علیها در عالم اسرار در سفر معراج پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند در ساق عرش نظر کردم و دیدم تمام عرش زینت گرفته بود به جمال زیبای زهرا سلام الله علیها؛ در گوش‌های او، دو گوشواره و یک گردنبند به گردن ایشان بود که به 9 حلقه مزیّن بود؛ ایشان دو گوشواره را فرمود که "ابا محمد الحسن"علیه السلام و"ابا عبدالله الحسین" علیه السلام است و حلقه‌های گردنبند، 9 ذریه امام حسین علیه السلام است.(صلوات الله علیهم اجمعین)

 

درواقع باطن زیبائی‌های وجود خودِ خانم است که زینت وجود مبارکش شده است. پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه بقره می‌فرماید: "لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" یعنی "هر اعمالی که از حاصل عمرتان کسب می‌کنید بر وجود خودتان ظاهر می‌شود". دو گوشواره خانم سلام الله علیها هم که یکی "ابا محمد الحسن" علیه السلام است زیرا آنچه وحی الهی به پدر بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم رسیده ایشان بدون کم و کاست از حضرت شنیده و به طور حسن (یعنی بهترین وجه) در وجود مبارکش اثر کرده و عمل کرده است. در حلقه گوش دیگر "ابا عبدالله الحسین" علیه السلام است زیرا آنچه شنیده و تاثیر کامل کرده، به صورت عبادت خالصانه و زیبا برای پروردگارش به عمل آورده و بندگی کرده و نام مبارک "اَمَة الله" را دریافت کرده است.

 

 تعریف علم حضرت زهراسلام الله علیها

نکته مهم پُری ایمان وجود مبارکش است که چنانکه ایمان، نور است و حقیقت آن، علم. وجود مطهر فاطمه زهرا سلام الله علیها که خوارق عادات ( پاره کننده عادتها) و علم به مغیبات(یعنی غیبها) و فوز به درجات نیز از ایشان به ظهور رسیده. چه ایمان، همانا تصدیق حقایق عن القلب است (یعنی باطن قلب) و اعلی درجه آن عبودیتی که فرموده‌اند العبودیة جوهرة کُنهها الرّبوبیة .

درواقع علم حضرت زهرا سلام الله علیها نیز منشأش همین ایمان کامل و عبودیت محض است تا بجاییکه خودش از آن علم بی پایان به مولا گزارش می‌دهد که من علم ما کان و مایکون و ما هو کائن و مالم یکن الی یوم القیامة حین تقوم الساعة را آگاهی دارم. یعنی علم آنچه بوده و آنچه می‌شود و آنچه هست و آنچه را که تا روز قیامت در علم الساعة و چگونگی آنرا که هیچ کس نمی‌داند، را می‌دانم (به علم خداوندی) و فرمود یا ابالحسن المؤمن ینظر بنور الله تعالی[34]  یعنی مؤمن کامل نظر به نور خداوند متعال می‌نماید.

 

درنتیجه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها با آن وجود ایمانی محض از بَدو تا ختم را داراست بطوری که آن علم منزه از زمان و مبرّا از مکان و نیز علم به امور نشدنی‌ها را به خود اختصاص داده است و این امور، فوق طورِعقل جزئیه ماست. که مصحف فاطمه سلام الله علیها، گنجینه علم مایکون ائمه طاهرین علیهم السلام است. همان کتابی که بعد از پدرش توسط جبرائیل امین علیه السلام بطور مستقیم و مداوم بر آن حضرت نازل شده و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن را مکتوب فرموده‌اند.

فلذا بعد از قرآن مبین، سومین خزانه علوم ائمه علیهم السلام محسوب می‌‍‌شود و مابقی آن خزائن مکنون علمی، جفر و جامعه است. حالا درس مذکور که در دایره خلقت گفته شد را خوب درک کنید!

چنانچه یکی از القاب مبارک خانم سلام الله علیها به صاحب الدولة الزهراء سلام الله علیها مشهور می‌شوند. و نیز به جهت عام آن مکرمه مجلله بر جمیع ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین حجت کبرای حق می‌باشد. آنجا که امام عسکری علیه السلام فرمودند: نحن حجة الله علی خلقه و جدتنا فاطمه حجةٌ علینا[35]. بنابراین امام باقر علیه السلام مادر معصومشان را برای تمام مخلوقات به عنوان مقام بلند و ارجمند مفروض الطاعه معرفی می‌فرماید: لقد کانت علیها سلام مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق الله  من الجن و الانس و الطیر و الوحش  و الانبیاء و الملائکه.[36]  

*علامه مجلسی رحمة‌الله در کتاب جنة العاصمه می‌فرماید :

فطمتک بالعلم، ارضعتکَ بالعلم استغنیت و فطمت یعنی تو را به علم شیر دادم تا اینکه بی نیاز شدی و باز گرفته شدی . { زیرا به سبب علم و دانش آن بزرگوار ، خداوند او را از دیگران ممتاز گردانیده!}

و بوجه دیگر فرموده: و قطعتک عن الجهل بالعلم یعنی به سبب علم تو را از جهل  بریدم. ( فاطمه یعنی نور محض که هرگز ظلمت جهل در او راه ندارد )

و جعلت فطامک من اللبن مقروناً بالعلم . کنایه : عن کونها فی بدو ِ فطرتها عالمة بالعلوم الربانیه یعنی باز داشته شدن تو از شیر را به سبب علم قرار دادم. کنایه از اینکه در ابتدای خلقت، عالِم به علوم ربانّیه بوده است.

و در صورت معنای زیبای دیگر؛ فطمت را (در باب تفعیل) معنا می‌کند: جعلتک قاطعة الناس مِن الجهل یعنی تو را جداکننده‌ی مردمان از نادانی قراردادم. یا به این معنی باشد: لمّا فطمها مِن الجهل فهی تفطّم الناس منه؛ یعنی هنگامیکه او را از نادانی جدا ساخت، پس او هم مردم را از آن جدا می‌سازد.

 

چه، آن بضعه احمدیّه و دوحه محمدیّه صلوات اللهعلیهم اجمعین در مقام اطاعت ذات اَحدیت، به معنا رسیده است که به ایشان حدیدة المحماة یعنی آهن تفته؛ آهن سرخ شده ( کنایه از رسیدن به شدت اطاعت حدودالله و خالصانه) و او مثل اعلای الهیه می‌باشد.

پس در مقام علم و ذات علوم ، همه‌ی علوم در شیر او، و همه در بطن درخت طیبه به همه‌ی اعضای درخت تا شاخه و برگ و میوه‌هایش، عالم را منوّر کرده است. چنانچه حضرت، سِمَت قیّومیّتِ دینِ حنیف اسلام را به خود اختصاص داده. چنانچه در تأویل آیه مبارکه که خداوند فرمود: "...و ذلک دین القیّمه[37]"، آمده دین القیمه هی فاطمه علیها سلام و ذالک دین القائم علیه السلام.[38]

 

*نکته مهم: حالا خوب فکر کنید اگر امروز علم اینترنتی و دیجیتالی و علوم کامپیوتری همه‌ی فضا را در اقصی نقاط عالم و در نهایت علوم آسمانی _ زمینی _دریایی و در بطن کوهها و معادن و زیر زمین و ... پر کرده است. و ارتباط همه را اینچنین با سرعت به ما می‌رساند و امواج چه رادیویی و چه بصورت ماهواره‌ای در خدمت بشر ظاهر شده است. در بطن این علم؛ همان گنج ملکوت حروف و اعداد است و در عالم وجود همان خزانه سِرّ مستودع  که به لطف خداوند با بهم پیوستن حروف، ملکوت معنی و همه علوم به خواست خداوند ظاهر می‌شود. و ارتباط بی سیم ولایت، اصل ظهور علمی هستند که در اختیار ماست!

 

عصر ارتباطات معانی رسیدن به مهندسی معنوی خلقت در گنج نور اُم المظاهر، اسرار آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین؛ فاطمه زهرا؛ سیده نساء العالمین است! و در ظهور وجود حجت برحق خداوند؛ امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ولایت کبری اوست. چنانچه اصل ارتباط قلبی است. که شما در هر جا باشید می‌توانید با وجودهای مبارک ارتباط بگیرید. چون این عزیزان، کامل علوم و کامل احاطه وجودی و کامل حقیقت حروف و کلمات و اعداد و باطن گنج قرآن هستند که پیوسته و بلاانقطاع به گنج ذات اقدس الهی وصل می‌باشد و همه‌ی عالم خلقت الی یوم القیامت (از همه نظر) ریزه خوار سفره پربرکتشان هستند.

یعنی تمام علومی که بدست بشر کشف می‌شود (درواقع همه علوم)، از بطن ولایت بدست ما می‌رسد {که خزانه ولایت؛ امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است}. زیرا ما به هر مرتبه علمی که می‌رسیم پرده‌ای از گنج علمی خزانه ولایت برای ما گشوده می‌شود!

 

اسرار عدد 7 و وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها

*سه نکته قابل توجه برای عدد 7 می‌باشد:

1)خداوند کریم کلام مبارکش را در 114 سوره به قلب مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله نازل فرمود که در حدیثی از ایشان آمده است که کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد جمع است . و سوره مبارکه حمد، 7 آیه دارد! و به 10 نام خوانده می‌شود که یکی از نام‌هایش، اُم الکتاب است {جالب اینکه یکی از القاب حضرت فاطمه سلام الله علیها هم اُم الکتاب است!} و کتاب مبین می‌باشد.

 

2)اگر اعداد 1 تا 7 را با هم جمع کنیم 28 می‌شود (28=7+6+5+4+3+2+1) و عدد 28 برابر با جایگاه عددی حرف غ به عدد ابجد 1000است که حروف غین همان حروف نام مبارک غنی خداوند است( قبلا توضیح داده شد).

ولی منظور از بیان این مطلب این است که خانم زهرا سلام الله علیها که از انوار مطهرش 7 طبقه آسمان و 7 طبقه زمین خلق شده، وجود مبارکش تجلیِ نام مبارک غنی خداوند است. و عدد 1000 به حروف(هزار)، برابر با حروفِ زهرا سلام الله علیها است و هم معنی کوثر که خیر کثیر است و همه ‌سرمایه‌ی هستی و تمام زیبایی‌ها و خیرات و خوبی‌هاست.

 3)و آنچه در دنیا و آخرت هست از اوست. چنانچه در سوره مبارکه حجر[39] آمده که قرآن "سبعاً مِن المثانی و القرآن العظیم" است و درواقع قرآن، 2 تا 7 تاست و تمام آسمان‌ها و زمین هم 2 تا 7 تاست. درحالیکه تمام ظرف زمان که شد مادر عمر همه‌ی مخلوقات، در 7 روز هفته غرق است و هر سال 52 هفته دارد که برابر با عدد ابجد کلمه حمد[40] است!

 

*حالا برای درک بیشتر منزلت حضرت زهرا سلام الله علیها، خوب دقت کنید که عالم بالا و عالم زمینی در دو قوس قرارمی‌گیرد که جوهرِ آن، فاطمه سلام الله علیها است! چنانچه عالم به صورت دایره است و اسم آسمانی خانم، زهرا سلام الله علیها و نام زمینیِ ایشان، فاطمه سلام الله علیها است. پس ظرفِ آفرینش در زمین، ظهوردهنده‌ی انوارِ زهراییِ عالم بالاست!!!

بنابراین اینجا فاطمه سلام الله علیها، مرآتی است که هیچگونه ظلمت و گناه و ناپاکی و ضلالت و گمراهی و آتش جهنم و بدی و پلیدی و شر در آن راه ندارد. زیرا همانطور که در دنیا، اصول علم عکاسی و ظهور عکس این است که تصویر با نور بالا به صفحه‌ی حساسِ فیلم منتقل می‌شود، اما ظهورش در تاریکخانه‌ی عکاسی است. و دنیا هم،  جایگاهِ لیل است و حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ حقیقتِ لیل است و اوست که بقول امام صادق علیه السلام، لیله قدر می‌باشد.

 

*اما نکته دیگر اینکه خداوند متعال در سوره مبارکه فصلت می‌فرماید[41]: خلق الارض فی یومین { یعنی خلق فرمود زمین‌ها را در 2 روز } و در آیه 12 همین سوره مبارکه می‌فرماید: فقضـٰهنَّ سَبع سماواتٍ فی یومین... { و آنگاه 7 آسمان را در دو روز پدیدآورد}. در علم اعداد، عدد 2 زوج محسوب می‌شود و خداوند کریم تمام مخلوقاتش را در زوجیت خلق فرموده و این عدد، پایه کثرات در دنیا و آخرت است.

*چنانچه کتاب آسمانی ما؛ قرآن کریم هم با حرف ب شروع می‌شود که عدد ابجدش 2 است {پس وقتی به فرموده پیامبرصلی الله علیه و آله تمام محتوای سوره مبارکه حمد در بسم الله و همه در حرف ب جمع است، یعنی خیلی مهم است(ب=2)!}

 

*در علم جدید مخصوصا کامپیوتر پایه اعداد بر 2 عدد است: صفر و یک که اسرار زیبایی در خود نهفته دارد!  خوب دقت کنید: اگر عدد 2 را بر 2 تقسیم کنیم جواب می‌شود یک و باقیمانده‌اش صفر می‌شود حال یک صفر داریم و یک عدد 1 .          2       2

                           1      0 

برای خواندن از سمت راست می‌خوانیم که می‌شود عدد 10 و به عربی عشر خوانده می‌شود. و در کتاب راز دنیا توضیح کامل داده شد که عالم دنیا در عدد 10 غرق است؛ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا.

 

اما برای 7 آسمان و 7 زمین : پس خداوند اولا با جمع عدد 1 تا 7 می‌خواهد بندگانش را از دامن مادرِ دو عالم و از گنج محبت رحمانیت و رحیمیتش، در دنیا و آخرت غنی کند {پس چقدر باید شاکر و حامد مولای مهربانمان باشیم؟!}

ثانیاً اگر عدد 7 را بر 2 تقسیم کنیم، خارج قسمت 3 و باقیمانده 1 می‌شود، و در ادامه اگر 3 را هم بر 2تقسیم کنیم خارج قسمتش 1 وباقیمانده‌اش هم 1 می‌شود که وقتی کنار هم قرار دهیم 111 می‌شود:                         2    7

                                                                                                                     2    3    1            

                                                                                                                    1     1

اینجاست که به این علم زیبا، گنج وجود خانم را بهتر متوجه می‌شویم. چراکه عدد ابجد کلمه نسا برابر111 می‌شود و کلمه نسا برابر با حروف الف[42] (=111) گنج خزانه علوم و حروف است (قبلا توضیح داده شده است). پس با دقت مطالعه کنید تا بتوانیم علم روز را با احادیث نورانی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مطابقت دهیم و بهتر بفهمیم و انشاءالله پیرو صادقی باشیم.

میزان عددی در اسم زن(حقیقت این اسم در وجود خانم فاطمه سلام الله علیها است)

کلمه زن: که در قرار گرفتن ترازوی زُبُر(یعنی اصلِ جنس) و بیّنه( یعنی وزنه‌ی هم ترازمقابل جنس) با هم برابر است. کلمه زن به صورت بسیط زا+نون خوانده می‌شود: زا{ زبر= ز(7)، بینه= ا(1) } + نون { زبر=ن(50)، بینه=ون(56)} _ {زبر: 7+50=57} = {بینه: 1+56=57} پس جمع زبر و بینه اسم زن 114 می‌شود (114=57+57) که برابر است با تعداد سوره‌های قرآن و خانم فاطمه سلام الله علیها؛ کوثرعالم و جانِ کلّ قرآن است.

*این کلمه یکی از زیباترین معانی از نظر ظاهر و باطن را در بردارد که اگر زنان بدانند و خود را بشناسند، به وجود زن بودن خود افتخار می‌کنند. عدد ابجد کلمه زن =57 می‌باشد. عدد 57 برابر 3 تا 19 تاست. جایگاه انسان کامل و بلوغ خلقت درحقیقت 9 و عالم قرب در جایگاه عددی اسم اول=19 که برابر با عدد واحد=جایگاه عددی نُه (به حروف)است[43]. و عدد ابجد حروف نوزده=72= سجده[44]  و 9= 2+7 می‌شود.

 

*عدد ابجد و جایگاه عددی اسم مبارک حوا سلام الله علیها با هم برابر است و 15 می‌شود!

جالب‌ اینکه جمع ارقام 15 برابر با 6 می‌شود (6=5+1)، درحالیکه می‌دانید دنیا از نظر جنسیت، مؤنث مجازی است و خداوند کریم می‌فرماید که آسمان‌ها و زمین را در6 روز خلق کردم (خلق السموات و الارض فی ستة ایام[45]).

پس سِرّ زیبای خلقت جسمانی، در وجود حضرت حوا سلام الله علیها که منشأ و اُّمّ جسمانی همه‌ی انسان‌های دنیاست، ظهوردارد. درحالیکه در عالم سِرّ الاسرار کائنات، آنجا که فقط یک نور، خالق بی‌همتا را تسبیح و تکبیر و تحلیل و تحمید می‌کند؛ نورٌ واحد پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین است، در آنجا جمع کننده 1 تا 5 که می‌شود 15، وجود مبارک حوّای روحانی؛ خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها است که محوریت خانواده مطهر آل الله را فرمودند: هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها!

 

*قابل ذکر است که در دنیا، بلوغ جسمانی خانم‌ها به 9 سال و بلوغ جسمانی آقایان 15 سال است. حال خوب فکر کنید! از آنجا که خداوند آنچه را که خلق نموده کامل و بدون نقص از وجود سبحان خود که پاک و منزه از هر عیب و نقصی است، جلوه داده است پس در دنیا به عکسِ عدد خلقت در عالم بالا، عدد بلوغشان ظاهر می‌شود. چنانچه اگر عدد 15 بلوغ دنیایی آدم علیه السلام با عدد خلقتی ایشان که 9 بود جمع شود عدد 24 که جامع جمع تمام زیبایی‌های عالم است به عنوان خلیفة الله ظاهرمی‌کند { دستور احکام برای بلوغ مردها، چون فرزند آدم علیه السلام هستند} و اگر عدد 15 که بلوغ خلقتی حضرت حوا سلام الله علیها است را با 9 که بلوغ  دنیایی ایشان است جمع کنیم 24 می‌شود یعنی همان جمع جمیع زیبایی‌های عالم به عنوان خلیفة الله![46]

 

تعریف کلمه زن از نظر حروف

حروف کلمه زن:  1 حرف (ز)، آخرین حرف راز و (ن) همان نون ساکن وجود است که در عین پنهانی، آشکار و در عین ظهور، غایب است!

عدد ابجد حرف (ز)= 7 است که آن کتاب هستی است {کلّ باطن قرآن در7 آیه(سوره حمد) و7 حرف(بسم الله سوره حمد) است} آسمان‌ها 7 و زمین نیز 7 است، 7 نفس و 7 روز هفته و ... .

*دنیا از جنس ماده است پس آخرت هم، که گیرنده است و زاینده، ماده است. نکته‌ای در ماده است، نزول کتاب هستی زندگی(7)، در دنیای ماده نازل شده و در اینجا خوانده و عمل می‌شود و زایش آثارش برای هر شخص الی یوم القیامه است. شاید به همین دلیل است که ماده، خیر کثیر است و خیر ماندنی!

 

*حرف "زا": حرف (ز)، ازحروف جهریه است و باید با صدای بلند ادا شود(مثل خواندن سوره مبارکه حمد در نماز صبح و مغرب وعشا). از حروف ظلمانی است، طبیعتش بادی غربی، از دسته‌ی حروف مائیه (آبی) و ملک آن سرفائیل است. لازم به ذکر است که رنگ آبی متعلق به فاطمه زهرا سلام الله علیها است (در کارشناسی رنگها، اصل رنگ آبی  در دنیا نیست و دو رنگ شبیه یا نزدیک به رنگ آبی وجود دارد).

 

بنابراین حقیتِ دنیا، لیل است و مظهر سکون و آرامش و زن هم خود، چون ستر است و در حجاب ظهور دارد، باطنِ لیل می‌شود و او هم باید مظهر سکون و آرامش باشد. پس سکون در سکون، می‌شود صدای جهر او !

و این در تعریف حرف "ز" از کلمه زن بود و چون "ز" از حروف ظلمانیست و نون از حروف نورانی { جالب است که هر سه حرف نون (ن‌ون) هم نورانی هستند}، ظلمت همان حجاب است که بر ظاهر نون نورِ وجود زن پوشیده می‌شود تا در جایگاه بندگی خویش تجلی کند(ن، باطن جمال اوست).

 

*حرف( نون) : حرف نون از حروفی است که در بیشتر کلمات قرآن قرار گرفته و بیشترین حرفی است که در کتاب آسمانی به صورت ظاهر و تنوین نوشته شده‌است و با خود سِرّ معانی را اظهارکرده و نون به معنی جوهر و دوات، خیرات و گنج‌های وجود قرآن را ظهور داده‌است و شاید خود، جوهر کلام الله است.

در اسرار حروف، نون در جرگه‌ی عارفان بنام، و خاص حرف نون(آیت‌الله) است و ملک آن حولائیل است، طبیعتش خاکی جنوبی و از دسته حروف آسمانی یا هوائیه است.

 دو حرف در حروف عربی دو مخرج تلفظی دارد: (ن) و (م)؛ یک مخرج در دهان و یک مخرج در بینی که به آن غُنّه می‌گویند و حرف (ن) یکی از استثناهاست، که درحالیکه نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود یعنی بصورت تنوین می‌آید (صورت زمینی‌اش حرفِ ن است و صورت آسمانیش؛ تنوین است) و پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند؛ پشت6 حرف حلقی(ح خ ه همزه ع غ) اظهار، پشت6 حرف(ی ر م ل و ن ) ادغام ، پشت یک حرف(ب) قلب به میم  و پشت 15 حرف(بقیه حروف) اخفا می‌شود. 

این حقیقت کلی درباطن، مخصوص بانوی دو عالم حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها می‌باشد و بقیه زنان درجلوه وجود ایشان قرار می‌گیرند. حال معنا را درک کنید و به این همه نعمت شاکر باشید!

جالب است که زیبایی‌های عدد 5 در عدد50 ظاهر می‌شود .عدد ابجد حرف ن=50 است که برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است. عدد ابجد کلمه "بهشت"= "707" که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) و در نهایت 5 می‌شود(5=4+1). پس بندگان صالح خداوند در جایگاه بهشت قرار می‌گیرند بخاطراینکه گردنبند بندگی را با خود بردند و در جایگاه حروفی الفبا کلمه بهشت عددش "50" می‌شود یعنی حرف نون ساکن. و از طرفی عدد ابجد کلمه کُل=50 است، پس حرف ن، کُل را در بردارد.

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود که وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها، ام الائمه علیهم السلام و ام ابیهاست. و برابرعدد حجاب می‌شود[47](حجاب=14). وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است. که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین صلوات الله علیهم اجمعین به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان ، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات،به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

عالم خلقت بر ( د ) وحدت وجود او خلق شده و حرف ( ن ) دنیا همانطور که گفته شد در جایگاه عددی حروف الفبا = 14 است یعنی همان سرّ عشر پس ولایت عددی 14 نور مقدس که منت پروردگار عالم است که بصورت جسمانی در دنیا حضور و ظهور پیدا کردند تا همه انسان‌های آزاده و عاقل را در ظلّ گنج الهی با شیعه و پیرو شدن وجودهای مقدسشان و نیز عمل به آیات قرآن  (حقیقت 14) به هدف خلقت یعنی خلیفة اللهی برسانند و در نتیجه انسان‌ها، بدون ظلمات حیوانی شوند و در ضمن ازنظر حروفی وعددی به حقیقت گنج الف وجودیشان در کلمه دنیا نایل شوند و نمره یک عدد الف خود را بستانند چون انسان نسبت به همه مخلوقات، درجه‌ی یک است ( اشرف مخلوقات است ) . اما به شرط امتحان عشر ؛ گذر از حرف (ی) دنیا با گرفتن مقام مهدویت

امیدوارم متوجه شده باشید که حرف نون ساکن در باطن کلمه دنیا،همان گنج 14معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است که ولایت مطلقشان از عالم سرّ در ارض دنیا اظهار می‌شود و تمام حروف خلقت از وجود ایشان به مفهوم و معنای واقعی خود می‌رسند. و انسان‌ها بالاخص در جایگاه انسانی که دارای اختیارند باید  شیعه و پیرو این عزیزان شوند تا اعمالشان در قیامت با ولایت و امامت این بزرگواران، مفهوم و معنای بهشت را دارا شود . والا جدایی از این عزیزان، جهنم است . قابل توجه که انسان از نظر زمانی و جسمانی، از نظر عمر گرانمایه‌اش و خلقتی، تمام رحمت‌های واسعه‌ی خداوندی پشت گنج نون ساکن و ثابت دنیا، بالفطره به او می‌رسد .

 

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متاسفانه آن باطن ، باعث عذاب خودشان است.

نون حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده = 50 است و جایگاه عددی آن 23 می‌شود (5=3+2). 23 سال طول کشید تا پیامبرصلی الله علیه و آله  قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. دانشمندان می‌گویند که زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوی ظاهر شود. و روزی اشک که به عربی بکاء گفته می‌شود (عدد ابجد کلمه بکا=23 است) که برای قبولی توبه و ندامت ( توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود و این اشک‌ها جهنم وجود را خاموش می‌کند.{جایگاه عددی حرف ث=23 است که عدد ابجدش 500 و ملکش حضرت میکائیل علیه السلام است که ملک روزی می‌باشد}

یکی از نام‌های مبارک قرآن، قاف است. و سوره‌ مبارکه قاف، پنجاهمین سوره از نظر ترتیب نوشتاری است که عدد 50=عدد ابجد(ن) و همانطور که نون ساکن پشت همه‌ی حروف کار می‌کند و بدون آن، حروف در جایگاه صورت معنایی خود قرار نمی‌گیرند، حرف (ق) هم در تمام موارد عمل به آیات الهی به عنوان تقوی، پشت تمام اعمال قرار می‌گیرد و صورت زیبای بندگی و خلوص را به انسان می‌دهد.

حرف (ق) به تنهایی یعنی نگهدار و معنی کامل را داراست، (ق) یعنی نگهدار و ریشه‌ی کلمه تقوی است. در دنیا هر ماده‌ای را می‌خواهند ماندگاری آن زیاد شود مثلا در مواد غذایی مواد نگهدارنده (ق) به آن اضافه می‌کنند، آهن را ضد زنگ می‌زنند، یخچال و فریزر نوعی نگهدارنده هستند و همینطور هر آفت زدایی برای وسایل گوناگون نگهدارنده است. خداوند کریم برای بندگانش می فرماید:"ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین[48]" آن کتاب آسمانی هیچ شکی در هدایتش نیست فقط برای متقین.

وخداوند متعال انسان‌های متقی را در مرتبه‌ی عالی ایمان می‌داند و جایگاه متقیان مخصوص است "ان المتقین لفی علیین _ والعاقبة للمتقین". و بهشت جایگاه متقین است، برای آنها بلند مرتبه‌ترین مقام‌هاست. پس کسانیکه بخواهند اعمال و کردار خیرشان در قیامت دستشان را بگیرد و آنها را از عذاب الهی نگهداری کند تا در عالم آخرت غنی باشند، فقط باید تقوی پیشه کنند. پس باید در تمام اعمالمان از صبح تا شب و از شب تا صبح، حرف قاف را داشته باشیم تا آفات شیاطین و وسواس‌ها ، اعمالمان را ضایع نکنند تا در قیامت سالم به دستمان برسد و از ترس و هول لرزه‌ها و لغزش‌ها ما را حفظ کند.

 

همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است؛ عدد ابجد حروف "نون"= 106 می‌شود که 7=6+0+1؛ آیات سبعه و برکت قرآن سوره مبارکه حمد که هفت آیه دارد و یکی از نام‌های مبارک قرآن "ن" است که پروردگار عالم در سوره مبارکه قلم به "ن" قسم یاد کرده است "ن و القلم و ما یسطرون". عدد ترتیب فهرستی سوره مبارکه قریش در قرآن کریم، 106 است که برابر با عدد ابجد حروف "نون" می‌باشد.شاید به همین دلیل از معصوم علیهم السلام نقل است که برای اینکه غذای شما برکت کند، این سوره مبارکه را روی غذا بخوانید... . زیرا نون، برکت است!

بنابراین سوره مبارکه قریش پیام بسیار عمیقی در خود نهفته دارد! که اگر خانواده محترم پیامبرصلوات الله علیهم اجمعین از قبیله قریش است، امّت ایشان هم باید قریشی شوند تا از برکات وجودهای مبارک به اسم غنی و فتح واقعی در جایگاه وطن حقیقی یعنی بهشت؛ رضوان الهی و قرب نورانیش به روزی نور به وجود مبارکش؛ عند ربهم یرزقون نائل شویم. اللهم الرزقنا  

*یکی از زیبایی‌های این سوره مبارکه این است که همانطورکه خداوند متعال فرمود: "لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف"؛ "برای اینکه قریش با هم انس والفت گیرند. الفتی که در سفرهای زمستان و تابستان برقرار بماند". آن روز هم که عالم مثل برف زمستان؛ مثل پشم ریسیده شده پخش می‌شود، آن روز خیر و برکت برهمه‌ی عالمیان ظاهر می‌شود.همانطورکه برای تغذیه در دنیا برکت است، ساعتی که آن غذا که روزی است هم زیرورو می‌شود، پس برکت آن برای مؤمنان ظاهر می‌شود.

و در ادامه می‌فرماید: "فلیعبدوا ربّ هذا البیت. الذی اطعمهم مِن جوع و آمنهم مِن خوف" ؛ "پس باید یگانه خدای خانه کعبه را بپرستند.که به آنها هنگام گرسنگی، طعام داد و از ترس خطر آنان را ایمن ساخت". پس نتیجه آن که قوه‌ی آن غذا باید بندگی خداوند شود.

آن روزی نتیجه‌ی رزق رحمانیت بر همه آشکار می‌شود، که به صفت رحیمیت پروردگار عالم، روزی رحمت را تا قیامت دریافت می‌کند که آنجا؛ وطن حقیقی و رزق حقیقی است و این است که عدد ترتیب نزول این سوره مبارکه به قلب مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله 29 است[49]! والله اعلم 

 

 و جایگاه عددی حروف "نون"= 34 می‌شود(7=4+3) و "34" برابر عدد ابجد کلمه "دل" است. و این بدان معناست که کتاب حق در دل انسان باز می‌گردد و آن معرفت حق است. پس اگر دل با معرفت شد، تمام اعمال انسان نشان معرفت او می‌شود. عدد 34 خود نیز برابر با عدد ابجد کلمه اجل است. محلی برای دو تفکر: اول اینکه همه اهل دنیا و مکان دنیا و جلوه‌های آن مانند ماه، خورشید و ستارگان همه می‌میرند یعنی اجل شامل کُل می‌شود. دوم آنکه گنهکاران غافل قبل از مرگ ظاهری، دلشان می‌میرد. با آنکه ظاهری در قید حیات دارند اما باطنشان مرده است. "صم بکم عمی فهم لا یعقلون". قبل از مرگ دل، توبه کنیم و از خدای خویش طلب مغفرت نمائیم تا احیا شویم. بسا که به مؤمنان خطاب می‌شود: "موتوا قبل ان تموتوا"." بمیرانید(هوای نفس حیوانی و رذائل وجودی را) قبل از مردنتان". تا حیات انسانی باقی بماند الی یوم القیامه. خدای مهربان لحظات و ثانیه‌ها را از درون نون ساکن(ن) پشت حرف باء ولایت 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین که باطن هفته هستند به ما می‌رساند تا زنده شویم و بدانیم آمده‌ایم که زندگی کنیم و زنده برویم و جاوید شویم چراکه خداوند حی، ما را خلق فرموده است! و بدانید ایام ، همه زنده به دست ما رسیدند و زنده می‌مانند(گرچه از ما می‌گذرند ولی تمام آثار حیات ما را جاوید می‌کنند: ...نکتب ما قدّموا و آثارهم[50]... می‌نویسیم اعمال شما  و آثار اعمالتان را. پس ندای آن‌ها را بشنویم که ما نیامده‌ایم که بمیریم، آمده‌ایم تا دائمی و مستقر و زنده‌ای شویم که خداوند کریم فرمود: ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[51]. اللهم ارزقنا

 

*حقیقت وجود خانم دو عالم سیده نساءالعالمین سلام الله علیها است که او راضیه و مرضیه می‌باشد و زینت این بهشت ، حسنین علیهماهستند؛ سیدی شباب اهل الجنة {درواقع، چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین} همه درحلقه نون (بندگی) قراردارند که همان ظرف بهشت است. تمام خوبان عالم با رمز "راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی" وارد بهشت می‌شوند. شاید این سِرّ است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌فرماید: "زهرا(س)، امّ ابیهاست" و شاید سِرّ دیگری فاش می‌شود!

پروردگارعالم به مریم سلام الله علیها، حضرت عیسی علیه السلام را عطافرمود، پس بدانید ای اهل عالم که پروردگار جلّ جلال شأنه به بهترین مخلوق خود (حبیب الله؛ مصطفای وجود) یک دختر عطا فرمود و یک سوره در شأن مقام ایشان نازل فرمود: "بسم الله الرحمن الرحیم. انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر.انّ شانئک هوالابتر" و کلّ قرآن را کوثر نامید (خیرکثیر).

 

فاطمه زهرا سیده نساءالعالمین سلام الله علیها کوثر وجود و حقیقت به معنا رسیدن نور و هدایت کلّ قرآن است (او خود، نون ساکن وجود است) هنگامی‌که وجود انسانی بخواهد با عمل، ورود در آیات قرآن کریم داشته باشد، (نون ساکن وجودش که همان ظرف ایمان و عقیده و قلب گوهر وجودش است که همان جوهر قلم وجودش می‌باشد، باید پشت حرف باء بسم الله قرار بگیرد اگر توانست قلب خود را منقلب میم سازد، یعنی منِ حیوانی خود را (نفس اماره) پشت باء بسم الله ذبح کند آن‌گاه صورت انسانی یافته تا بتواند عامل به آیات قرآن گشته و سیرت خویش را که همان صورت عمل انسان است با زینت اخلاق قرآنی به فضل پروردگار عالم از ظلمات جدا کند و به نور هدایت بپیوندد (الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...[52]).

 

معنی دیگر مثل عمل قلب در بدن است که خون کثیف سیاه را بعد از جدا کردن ظلمتش به خون سرخ وحیات بخش منقلب می‌کند. در اینجا اگر هرقدر کار قلب نقص داشته باشد آلودگی را در تمام گردش خون جریان داده و کلّ بدن را بیمارمی‌سازد(یعنی حرف نون ساکن قلب ما، در عمل بندگی خودش طبق نسخه‌ی حکیم یعنی قرآن، کامل قلب به میم نشده است)

کلّ عالم به وجود حضرت زهرا سلام الله علیها قلب شد(بدون نقص) و آثارش یازده وجود نورانی معصوم صلوات الله علیهم اجمعین جلوه کرد و همان‌طور که خودش بدون نقص است آثار و فرزندانش هم کلّ نور و هادی امّت هستند الی یوم القیامه. چون در دنیا فاطمه سلام الله علیها است که او بریده شده از همه‌ی بدی‌ها و پلیدی‌ها و ظلمات و رجس و جهنم است پس نور خالص می‌باشد.

 

*پس نتیجه می‌گیریم که زنان در جامعه و در خانواده، حکمِ حکیم را دارند که اگر در جای خود، عمل خویشتن را در حالت اخفاء و اظهار و ادغام و قلب شدن صحیح انجام دهند که انشاء الله همان بندگی خداست، گناه و حرام و ظلمات جای خود را به نور داده و حقیقت بهشت که همان آرامش واقعی است (لتسکنوا) جایگزین می‌شود.

 

*حضرت زهرا سلام الله علیها یک الگوی کامل (اسوه حسنه) است که در حقیقتِ سیدة النّساء تجلی کرده‌است(اسوه به معنای الگوی قابل تقلید برای همه). و الگوی دیگر، دختر ایشان؛ حضرت زینب سلام الله علیها است که به ایشان  امر شد در کنار امام حسین علیه السلام به طور علنی در جامعه‌ی زمان خود حضور پیدا کند و در کنار امام زمانش وظیفه سنگین حمایت از ولایت را داشته باشد و بعد از شهادت ایشان تا روز اربعین امام حسین علیه السلام، خانم با تمام زنان اسرای کاروان، به بهترین وجه بدون یک گناه و خطا و یا ترک واجبات انجام وظیفه کرد.

 

*علامه حسن زاده آملی درباره نون می‌فرماید[53]:

 "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می‌کنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد.

خدای سبحان می‌فرماید: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون[54]". "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند سپس به سوی او عروج می‌نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری (دایره‌ای) (جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می‌شود.

تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می‌آید تو را در این امر دوری(دایره‌ای) بودن وجود ارشاد می‌کنند، خدای سبحان فرموده است: "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم[55]". "سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده‌ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می‌شود، درمی‌آید".

*نون دارای پنج مرتبه است:

مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء" (الدُره) عالمین گردید. عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 می‌شود که سرّ "الف" وجود است (نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30می‌باشد(به اسرارعدد30) و اگر همزه را بصورت بسیط (ها+میم+زا+ها) بنویسیم عدد ابجدش 110 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک "علی"علیه السلام است.

{پس هر دو بزرگوار؛ حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام، رتبه یک آفرینش و گنجِ الِف و الْْفِ وجود و در مقام اول و در جایگاه ظاهر و باطنِ 19 یعنی کلمه اول(به عربی) که جلوه‌ی نام خداوند(هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن) در عرصه آفرینش هستند .الی یوم القیامة }

                                                     نس       ا       ها میم زا ها       

1

 

                                                    110                  110          

 

                                       

                                              

                    

                                           111=110+1      1+110=111  

                                   

مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد (ستون) ربوبی به (عین مهمله)است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.

مرتبه سوم نون، اصل وام(اصل و ریشه) حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است می‌باشد. و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."

مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده می‌شود. که وجود مبارک خانم سلام الله علیها، نفس کلی عالم خلقت است. و به منزله‌ی جوهر در قلم عالم وجود!

مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.(آنچه که قلم حق بر لوح هستی به امر خداوند می‌نویسد، چنانچه در ابتدای سوره مبارکه قلم می‌فرماید: نون و القلم و مایسطرون)

إمراه

 اِمراَه (مرآت): که زنان در زبان عرب به این نام خوانده می‌شوند. مراَه به معنی آینه است، و از سوی دیگر همان جمال است که در باطن به یک معنی برمی‌گردد و آن حقیقت وجود سر عالم خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ کوثر وجود که حقیقت آب است که در زیر عرش جا دارد و عرش روی آب است[56]. و در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید[57]: "...وجعلنا من الماءِ کلّ شیءٍ حی..." همه چیز از آب زنده می‌شود و چون این آب، جانِ آب (حقیقت آب) است، پس آنچه که علم مشیت الهی و اراده‌ی اوست، به عرش تعلق می‌گیرد پس آنگاه از آب میگذرد و به عوالم پایینی تجلی می‌کند و به هر قسمی که امر اوست، از آن آب، حیات خود را می‌گیرد و به ظهور در عوالم پایین‌تر جلوه می‌کند.

 

در عالم دنیا هم اول آب بود، بعد پروردگار عالم در  25 ذیقعده نقطه خشکی را به نام ارض خلق فرمود و سپس دحوالارض شد یعنی از آنجا به تمام جهان هستی کشیده شد. درواقع صورت جسمانی همه موجودات در آیینه‌ی آب در دنیا هم به ظهور، ظاهر شد!

همینطور در شکم مادر که جنین در کیسه آب قرار دارد و نطفه که ظهور خشکی جسمانی است روی آن رشد می‌کند. پس رحم مادر، ظرفِ آیینه‌ای است که خالق مصوّر، صورت خلقتش را در آن نقش بسته و بصورت مولود، تولد می‌دهد. و زن در مقام کارخانه خلقت صنع خداوند است. و وجود مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها مجموعه‌ی تمام آیینه‌های عالم؛ همان کوثر وجود است و جان حقیقت آبِ زیر عرش! {که خداوند کریم فرمود: و جعلنا من الماء کل شیء حی}

خداوند کریم در 4 ماه و 10 روز در شکم مادر، به جنین انسان روح خدایی می‌دمد که شاید همان سین وجود است "انی نفخت فیه من روحی" همانا از روح خودم در انسان دمیدم.

 

*در کتاب مخزن العرفان[58] درباره‌ی خلقت خانم حوا سلام الله علیها از امام صادق علیه السلام نقل شده که می‌فرمایند: خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم علیه السلام، حوا سلام الله علیها را خلق فرمود. به قسمت ذکر شده در قبل اشاره می‌کنم که به وجود خلقت حضرت آدم علیه السلام و حوا سلام الله علیها، خلقت عالم سِرّ یعنی وجود مبارک 5تن صلوات الله علیهم اجمعین که با 9 ذریه اباعبدالله الحسین علیه السلام، 14 نورمقدس علیهم السلام معرفی می‌شود و تمام هدف خلقت در ظهور جسمانی این 14 وجود مطهر علیهم السلام است که خداوند متعال حقیقت اربعین و گنج طهارت الی یوم القیامت را به همه انسان‌ها در دنیا عنایت می‌فرماید.

 

روایت گردنبند خانم سلام الله علیها[59]

در این قسمت روایت درباره گردنبند حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان می‌کنم زیرا همانطور که گفته شد پروردگارعالم در سوره مبارکه اسرا می‌فرماید[60]: "طائره فی عنقه" ؛ اعمال انسان‌ها را در قیامت به صورت گردنبند به گردنشان می‌اندازد. یعنی اعمال از شما سرمی‌زند و سیر درونی آن، اگرعمل نیک باشد خوبی‌ها را جمع می‌کند و اگر بد باشد زشتی‌ها را و بعد به خود انسان برمی‌گردد. می‌خواهم زیبائی‌های گردنبند حضرت زهرا سلام الله علیها را بخوانید و درس بگیرید.

عمادالدین طبرسی در کتاب "بشارة المصطفی" به سند معتبر از "جابربن انصاری" روایتی نقل می‌کند که مضمونی از آن را بیان می‌کنم:

رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز عصر را بجا آورد و بعد از نماز بر جهت قبله قرار گرفت و صحابه، پروانه وار اطراف آن مشعل هدایت قرار گرفته بودند. که در این حال پیرمردی عرب، از شدت فقر و فاقه از منزل خود به تنهایی طی مسیر کرده و خود را به مدینه رسانیده بود. با جامه‌ای کهنه و مندرس، به خدمت آقا رسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله از حال او پرسش کرد. عرض کرد یا رسول الله من پیرمرد پریشان حالی هستم. گرسنه‌ام مرا طعامی دهید، برهنه‌ام مرا بپوشانید، فقیر و بیچاره‌ام گره از کار من بگشایید. حضرت فرمود: چیزی در دست ندارم که چاره کار تو کند ولی دلالت می‌کنم تو را، برخیز و به منزل کسی برو که خدا و رسولش را دوست می‌دارد، درِ خانه‌ای است که هیچ کس از آنجا ناامید برنمی‌گردد. سپس به بلال فرمود تا او را به خانه فاطمه سلام الله علیها ببرد.

چون به در خانه رسید با صدای بلندی ندا کرد که سلام بر شما خاندان رسالت (صلوات الله علیهم اجمعین). فاطمه سلام الله علیها در پاسخ فرمود، بر تو باد سلام. کیستی؟ عرض کرد مردی از عرب، به خدمت پدرت سید بشر آمدم و از گرسنگی و برهنگی و بیچارگی خود شکایت کردم، مرا بدین خانه دلالت فرمود. اکنون بر من رحم کن. خدایت رحمت کند.

فاطمه سلام الله علیها چون این سخن را بشنید مُرَّسله‌ای در گردن داشت که دخترِ حمزة ابن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود. آن را از گردن باز کرد و به اعرابی داد و فرمود این را بفروش. امید است که خدای تعالی بهتر از این را به تو عنایت کند. اعرابی گردنبند را گرفت به مسجد آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله را در میان اصحاب نشسته دید. عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله، فاطمه سلام الله علیها این قلاده را به من احسان فرمود و گفت آن را بفروشم امید که مرا با پول آن، فرجی حاصل شود.

پیغمبر صلی الله علیه و آله گریست و فرمود چگونه خدا برای تو فرجی حاصل نکند و حال آنکه دختر محمد صلی الله علیه و آله؛ سیده زنان، این گردنبند را به تو داده است. عمار یاسر از اعرابی پرسید این مرسله را به چند می‌فروشی؟ گفت: به سیر شدن از نان و گوشت و یک بُرد یمانی که خود را با آن بپوشانم و یک دینار که خرجی راه خود بنمایم. عمار یاسر گفت: ترا دویست درهم هجریه و بیست دینار سرخ می‌دهم و به بُردی تو را می‌پوشانم و بیشتر، خویش تو را به اهل خود می‌رسانم و از نان گندم و گوشت تو را سیر می‌کنم. اعرابی گفت: چه بسیار است سخاوت تو. عمار از غنائم خیبر که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او بهره‌ای داده بود، هنوز چیزی بجای داشت. اعرابی را برد و به هرچه گفته بود وفا کرد.

اعرابی به خدمت رسول خدا برگشت و پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسید: آیا سیر شدی و پوشیده گردیدی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله. غنی هم شدم. فرمود اکنون فاطمه سلام الله علیها را به دعای خیر جزا بده که با تو چنین کرد. اعرابی سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد ای خدائیکه جز تو را عبادت نمی‌کنیم و تو پروردگار قدیمی که حدوث در تو راه ندارد و رازق ما در هر جهت می‌باشی، به فاطمه سلام الله علیها عنایت بفرما چیزی را که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: آمین. سپس فرمودند: خدای تعالی در دنیا به فاطمه سلام الله علیها عطا کرده است آنچه را اعرابی گفت . اینک منم پدر فاطمه سلام الله علیها و در عالم همانند من نباشد و علی علیه السلام،همسر فاطمه سلام الله علیها است که اگر علی علیه السلام نبود برای فاطمه سلام الله علیها کفوی وجود نداشت و ندارد. و حسن و حسین علیهما السلام؛ دو سبط و سید جوانان بهشت هستند. سپس فرمود می‌خواهید اضافه کنم بر شما از شئونات خاصّه دخترم فاطمه زهرا سلام الله علیها ؟ عرض کردند : بلی یا رسول الله.

فرمود: حبیبم جبرائیل علیه السلام مرا خبر داده است که چون فاطمه سلام الله علیها را در قبر گذارند، دو ملک از او پرسند که پروردگارت کیست؟ گوید الله، ربّی. از او پرسند که پیغمبر تو کیست؟ گوید پدر بزرگوارم. پرسند ولی تو کیست؟ گوید این مرد که کنار قبرم ایستاده است همسرم "علی بن ابیطالب". همانا خداوند تعالی موکّل کرده است جماعتی از ملائکه را بر فاطمه سلام الله علیها که او را از جلو و پشت و راست و چپ حفظ کنند و با او هستند در حال حیات تا او را مرگ برسد و بر او و پدر و شوهر و دو فرزندش صلوات بفرستند.

عمار یاسر آن گردنبند را از اعرابی خرید و با مشک خوشبو کرد و در بُرد یمانی پیچید و غلامی داشت به نام سهم که از غنائم غزوه خیبر خریده بود. او را طلبید و گردنبند را به او سپرد و گفت این جمله را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله تسلیم کن و تو را هم به او بخشیدم. پیغمبر صلی الله علیه و آله هم او و گردنبند را به فاطمه سلام الله علیها بخشید.

 سهم نزد فاطمه سلام الله علیها رفت و گردنبند را تسلیم ایشان کرد و فاطمه سلام الله علیها هم فرمود که تو آزادی. در این هنگام سهم خندید و خانم سبب خنده‌اش را پرسید؟ عرض کرد ای دختر پیامبر صلی الله علیه و آله برکت این گردنبند مرا بخنده آورد که گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی کرد و پیاده‌ای را سواره نمود، بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت به دست صاحبش برگشت[61].

 

*قصدم از گفتن این داستان (که اکثرا آن را شنیده‌اید) این بود که تاکید کنم اعمالی که از ما سر می‌زنند؛ بعد از طی مسیر خوب یا بد، درست یا غلط، زیبا یا زشت، دوباره به ما برمی‌گردند و به صورت مسئولیت بزرگ، حلقه به دور گردنمان می‌شوند. پس بکوشیم تا در دنیا، زیباترین گردنبند یعنی بندگی را انتخاب کنیم.

 

حدیث گردنبند حضرت زهرا(س) چند درس به ما می‌دهد:

1-"انّا لله و انّا الیه راجعون" .از او آمدیم در حالیکه هیچ بودیم، هست شدیم و دوباره به سوی او باز می‌گردیم . انشاءالله در حالیکه از سرمایه‌ای که او به ما داده بود بهترین استفاده‌ را کرده باشیم و امانت‌ها را صحیح و سالم به خودش باز گردانیم.

2-پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه "بقره" می‌فرماید: "لا یکلّف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت" با سرمایه خود هر نوع کسبی کنی به خودت باز می‌گردد؛ خوب یا بد یا عالی. پس دو سر گردنبند باید بسته شود به گردن صاحب عمل! (چه در دنیا و چه پس از مرگ که آثارِعمل الی یوم القیامة به گردن صاحب عمل بسته است)

 

روایت چادر خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

در زمان حیات خانم زهرا سلام الله علیها، روزی حضرت از شخص یهودی مقداری گندم یا جو گرفتند تا برای مستمندان نان بپزند و در مقابلش چادر خود را به ایشان امانت دادند. در نیمه شب زن یهودی برخواست و برای کاری به غرفه شوهر نزدیک شد،دید که نور عجیبی به آسمان می‌رفت و عطری خوشبو فضا را معطرکرده بود تعجب کرده و نزد شوهر آمده و گفت چه آوردی؟ ایشان فکرش نرسید و باور نکرد زن دست شوهر را گرفت و به غرفه برد مرد نگاهش افتاد به چادر حضرت زهرا سلام الله علیها و شروع کرد به گریه کردن و داستان را گفت، همانجا هر دو مسلمان شدند و فردا فامیل‌های خود را آوردند و هفتاد نفر آن‌ها مسلمان شدند.

 

*پروردگار عالم، یک بار پرده حجاب باطن را از روی چادر زهرا سلام الله علیها برداشت و حقیقت عمل خالص ایشان را که اطاعت محض پروردگار عالم است به پیروانش نشان داد یعنی چون آیه‌ی قرآن نور است و اسم مبارک قرآن هم نور پس به عمل کننده به آیات قرآن نورٌعلی نور می‌دهند و این نور هدایت است.

 

در قیامت هنگامی‌که خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، شفاعت کبری بپا می‌کند و ندا می‌دهد: یا ایّها المحبّین، در حدیث می‌فرمایند: مثل مرغی که دانه‌های خوب را برمی‌چیند، مؤمنان در روز قیامت به کنگره‌های دامن ایشان وصل می‌شوند و وارد بهشت می‌شوند، و بعد از آن، محبّین اجازه پیدا می‌کنند که دوستان فاطمه سلام الله علیها را شفاعت کنند. بقیه‌ی گنه‌کاران در محشر شروع به ناله زدن می‌کنند که خدایا ما را فاطمی کن.

اسم فاطمه سلام الله علیها گرفته شده از فاطر(که اسم مبارک پروردگار؛ از اسماءالله و اسم اعظم است) می‌باشد. وجود مقدسش در دنیا و آخرت، واسطه رحمت الهی بین ذات اقدس الهی و معصومین صلوات اللهعلیهم اجمعین است، درواقع وجودی است که فوز عظیم را در دنیا برافراشته است. به شرط این‌که ما، در دنیا به مقام فاطمی رسیده باشیم!

 

*عزیزان!خواهران و برادران! پس باید در این دنیا فاطمی شویم و مدال با افتخار شفاعت خانم را نصیب خود گردانیم . فاطمیون دیگر با آتش جهنم کار ندارند. چون فاطمه ریشه‌اش فطم است یعنی بریده شده از آتش. پس باید از آتش دنیا جدا شویم و این آتش، همان گناه است. اینجا باید طاهر شویم، تقیه و نقیه شویم، راضیه و مرضیه شویم تا مورد رضایت مولایمان قرار بگیریم .

همین‌که از دنیا برویم و حجاب کنار رود، این حقیقت حیات آب که گفته شد جمال حق؛ خانم فاطمه سلام الله علیها، آینه‌ی واقعی است، در روبروی ما قرار می‌گیرد. اما چه می‌بینیم؟ صورت واقعی عمل در آن ظاهر می‌شود، خدا به داد ما برسد! امیدوارم خودمان را از صورت ظاهرمان زیباتر ببینیم!

آنجا خانم با لبخند  ما را شفاعت می‌کند و لا خوفٌ علیهم ولاهم یحزنون را با تمام وجود احساس می‌کنیم  و عمر کوتاه تمام می‌شود و زحمت حجاب ظاهر از ما می‌رود. و برای همیشه با بهترین لباس و ابرو و آرایش در کنار بهترین زنان عالم  قرار می‌گیریم. (انشاء الله)

از خدا می‌خواهیم که معرفت الله و معرفت ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین را به ما عنایت فرماید. پس می‌توان گفت:

خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقام، مؤنث است اما اوّل است! او در مقام مؤنث است، اما آخر است! او در مقام مؤنث است، اما ظاهر است! او در مقام مؤنث است، اما باطن است!

 

 

[1] ) سوره مبارکه مدثر: آیه 35

[2] ) آیه 30

[3] ) عدد ابجد: دایره: (د=4)+(ا=1)+(ی=10)+(ر=200)+(ه=5)=220=طاهره: (ط=9)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=200)+(ه=5)=220

[4] )جایگاه عددی:  دایره: (د=4)+(ا=1)+(ی=10)+(ر=20)+(ه=5)=40= طاهره: (ط=9)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=20)+(ه=5)=40

[5] ) سوره مبارکه انعام ؛ آیه 59

[6] ) سوره مبارکه کوثر؛ آیه 1

[7] ) سوره مبارکه مدثر؛ آیه 35

[8] )آمالی طوسی؛ ص 43

[9] ) سوره مبارکه انبیا؛ آیه 30

[10] )اعتقادات الامامیه(للصدوق)ص 105: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ فاطمة بضعة منّی و هی روحی التی بین جنبیّ ...

[11] آمالی صدوق؛ص384-احتجاج؛ج2.ص354

[12] )حدیث هشتم از کتاب جنة العاصمه؛ آیت الله میرجهانی طباطبایی

[13] ) شرح المناقب(ص170) از محی الدین عربی

[14] ) بحارالانوار؛ ج43.ص 15- زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها ص153

[15] )بحارالانوار ج44.ص245

[16] ) بحارالانوار ج53.ص178- الاحتجاج ج 2 ص 466

[17] ) آیه 20 سوره مبارکه الرحمن

[18] ) آیه 22 سوره مبارکه الرحمن

[19] ) آیه 6 سوره مبارکه حدید

[20] ) حی: (ح=8)+(ی=10)=18

[21] ) آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[22] ) جنة العاصمه ص 148،مستدرک سفینة البحار:ج3.ص334 عن مجمع النورین:14، عن العوالم:44-شیخ محمد فاضل المسعودی ص231

[23] ) رفیع الدرجات: (رفیع=360)+(الدرجات=639)=999

[24] ) سجده: س=15 + ج=3 + د=4 + ه=5=27 =طول: ط=9 +و=6 + ل=12=27

[25] )نه: ن=50 + ه=5=55 لااله الا الله: (لا=31)+(اله=36)+(الا=32)+(الله=66)=165

[26] )نه: ن=14 + ه=5=19 زن: ز=7 + ن=50=57

[27] ) وجه الله : (وجه=14)+(الله=66)=80

[28] ) محمد(ص): (م=40)+(ح=8)+(م=40)+(د=4)=92

[29] ) بحارالانوار؛ ج26.ص 16

[30] ) (طا=11)+(الف=111)=121 یا علی: (یا=11)+(علی=110)=121

[31] )بحارالانوار ؛ج43.ص58

[32] )امام حسن(ع): (امام=82)+(حسن=118)=200

[33] )حسین(ع): (ح=8)+(س=60)+(ی=10)+(ن=50)=128

[34] ) بحار الانوار ج43 ص8

[35] ) تفسیر اطیب البیان ج13 ص235

[36] ) کتاب الامامه ص228

 

[37] ) آیه 5 سوره مبارکه بینه

[38] ) تاویل الآیات؛ص801

[39] )آیه 87

[40] )حمد: (ح=8)+(م=40)+(د=4)=52

[41] ) سوره مبارکه فصلت؛ آیه 9

[42] )نسا: (ن=50)+(س=60)+(ا=1)=111 = الف: (ا=1)+(ل=30)+(ف80)=111

[43] )اول: (ا=1)+(و=6)+(ل=12)=19= واحد:(و=6)+(ا=1)+(ح=8)+(د=4)=19= نه: (ن=14)+(ه=5)=19

[44] )نوزده: (ن=50)+(و=6)+(ز=7)+(د=4)+(د=4)+(ه=5)=72= سجده : (س =60)+(ج=3)+(د=4)+(ه=5)=72

[45] )سوره مبارکه حدید؛ آیه 4

[46] رجوع شود به کتاب مهندسی خلقت

[47] ) حجاب: (ح=8)+(ج=3)+(ا=1)+(ب=2)=14

[48] )سوره مبارکه بقره؛ آیه 2

[49] )جایگاه عددی کلمه وطن=29 (6+9+14) است

[50] )سوره مبارکه یس؛ آیه12

[51] )سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 169

[52] ) سوره مبارکه بقره؛ ایه 257

[53] ) در کتاب شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه؛ ص237

[54] ) سوره مبارکه سجده؛ آیه 5

[55] )سوره مبارکه یس؛ آیه 39

[56] )سوره مبارکه هود؛ آیه 7

[57] )آیه 30

[58] ) از علامه بانو اصفهانی

[59] )از کتاب بشارة المصطفی (عماد الدین طبرسی)

[60] ) آیه 13

[61] ) کتاب ریاحین الشریعه جلد اول ص 181 تا 183

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۱۹:۴۷
عذرا شفائی

*مرتبه دیگر نون و عین!

اما حقیقت این درس ادامه‌ی همان نون است که حامل شد و چشم کروی شکل و تقریباً در آب یعنی اشک می‌باشد و نقطه سیاهی دید در آن بصورت همان وجودی است که تمام انوار از آن تشعشع کرده و با آن نور هر چه بخواهد می‌بیند و معنا می‌کند و نتیجه می‌گیرد. آنگاه مولود عمل ظاهر می‌شود. درواقع حامل نون، چشم است و نتیجه یخرجهم من الظلمات الی النور است.

چشم در عربی، عین خوانده می‌شود و عدد ابجد کلمه عین=130 است که برابر با عدد ابجد کلمه سلم می‌باشد و جایگاه عددیش 40 می‌شود یعنی اربعین، بهار، سبز شدن، طهارت، یعنی نگاه حسن(ع)، یعنی نگاه خدایی، نگاه حکمت آموز، نظر و انتظار:

 "چشم دل باز کن که جان بینی  آنچه نادیدنیست آن بینی"[1] دقت کنید که کلمه ذلک در آیه شریفه: ذلک الکتابُ لا ریبَ فیهِ هُدیً للمُتقین[2]، اشاره به وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد.

مرحوم میر در اول جزوات گوید: عینان عینان لم یحفظهما رقم فی کل عین من العینین عینان

نونان نونان لم یکتبهما قلم
 

فی کل نون من النونین نونان
 

معنی: دو عین است (چشم و چشمه) که هیچ نوشته‌ای نگاهشان نداشت (منظور اینکه هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند حقیقت عظمتشان را بنویسد). در هر یک از دو عین، دو عین دیگر وجود دارد{ کنایه از دو چشم سر و دو چشم دل و چشمه‌هایی که از نگاه ظاهر برمی‌خیزد و چشمه‌هایی که از دل سرازیر می‌شود (یعنی ینابیع الحکمة)}

دو نون است که هیچ قلمی ننوشتشان، در هر یک از آن دو نون، دو نون دیگر وجود دارد{ کنایه از حقیقت بصیرت چشم است که به منبع لایزال بصیرت الهی اتصال دارد تا بتواند ببیند زیرا خیلی افراد آلت چشم را دارند، اما نمی‌بینند! (بعبارتی کنایه از سرچشمه برکات و مرکز ربوبیت دل به همه‌ی اعضا به منزله کعبه دل یعنی خانه خدا است). پس در این حقیقت که نون خوانده شد، نون دیگری در بطن آن است و آن نون بصیرت حقیقی دل است زیرا دل، جایگاه خانه‌ی خداست. و اگر کسی به این دو نون برسد یعنی حکیم می‌شود و در دنیا و آخرت صاحب چشم است).

 

اما چرا چشم، حقیقت نون شد؟!

منزلت چشم آنقدر بزرگ است که تمام عالم در یک نگاه حضرت حق قرار می‌گیرد. و خداوند در سوره مبارکۀ فجر می‌فرماید: إنّ ربّک لبا‌لمرصاد[3]؛ این است و جز این نیست که همه مخلوقات در تیررس نگاه خداوند کریم هستند.

در اصل هر کس تمام زندگی دنیا و آخرتش در پشت نگاهش به عالم دنیای خودش می‌باشد. و خداوند در کلام مبارکش می‌فرماید: صِبغة الله  و مَن أحسن مِن الله صبغة ً و نحن له عابدون[4]؛ این است نگارگری الهی و کیست خوش نگارتر از خدا (از دیدگاه الهی) و ما او را پرستندگانیم. امام صادق علیه‌السلام پیرامون تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند که منظور درآمدن مؤمنان به رنگ ولایت است که آن رنگِ بی‌رنگی است. در آن عهد و پیمان است. درواقع می‌فرمایند که باید عینک چشم‌ها رنگ بی رنگی باشد چون پشت بی‌رنگی همه‌ اصل رنگ را که خداوند هر چیز را به آن مزین کرده، می‌بینیم. و الا اگر شیشه‌ی عینک رنگی باشد، همه چیز تغییر می‌کند و به رنگ آن شیشه می‌شود یعنی رنگ‌های کاذب نمایان می‌شود!

درحقیقت اتصال دید چشم به مقام صفت ذاتی بصیر پروردگار عالم و آن نور است که در چشم‌ها ظاهر می‌شود. حالا پشت این چـِشم باید چَشم بعنوان تسلیم خداوند باشد تا نگاه حقیقی؛ نگاه خدایی و بی رنگی باشد. پس نگاه است که مجرای صدق را می‌پیماید و منزل صدق و عمل صدق و پذیرش صدق و عهد و پیمان و وفاداربودن صدق و اعتقادات صدق و گفتار صدق و کردار صدق را می‌طلبد تا به رضای خدا برسد و راه صد ساله را با یک نگاه طی کند!

حال معراج پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را دقت کنید که به اندازه یک چشم بهم زدن طی تمام مسیر عالم اسفل را تا عالم قرب و دیدن تمام منازل و حصول تمام مراتب را انجام داد. واقعاً الله اکبر! که چشم مبارک حضرت چگونه چشمی است؟! چشم آقا؛ بصرالله است.

حال برمی‌گردیم به اول درس نون که بیان شد یکی از اسماء مبارک حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم، ن (نون) است. پس دو چشم مبارکش، عینان است و نونـَین. درواقع چشمی که آینه و مرآت حق است و چشمه‌های خلقت از آن جوشش می‌گیرد. حال دقت کنید که چرا اسم قرآن آمده: ق و القرآن الحکیم؟!

و در ظاهر چشم باید دائماً مرطوب باشد و از چشم اشک جاری می‌شود و درواقع چشم، چشمه رحمت نور الهی است که از آن بکاء سرازیر می‌شود که همان برکت است و اگر این اشک برای خوف پروردگار عالم و برای سیدالشهدا و محبت به اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین سرازیر شود، برای فردای قیامت مؤمن برکه‌ای حاصل می‌شود که در تشنگی قیامت او سیراب می‌شود.

ظاهر چشم، شکل ن است که نقطه مرکز آن همان سیاهی (مردمک) چشم است که مرکب شد و آن چشم، دوات! در باطن، چشم است که سخن می‌گوید و می‌نویسد و نورافشانی می‌کند و جلوه‌ی حیات است و معرف عقل و فهم و هوش و زکاوت و علم و معرفت و دانایی و ادب و هزاران معانی دیگر. چنانچه در قرآن کریم کلمه عین و مشتقاتش 53 بار به عدد نام مبارک احمد صلی‌الله علیه و آله و سلم آمده است.

اما فقط عین در ظاهر نیست، ریشه باطنش در دل مؤمن است. بنابراین 53 بار هم در باطن رویهم می‌شود 106 برابر با عدد ابجد حروفِ نون به جایگاه عددی 34 که برابر با عدد ابجد کلمه دل است! و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: مَن اخلص الله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه؛ کسی که چهل روز اعمال خود را خالصانه (بدون گناه و نارضایتی خداوند) و برای رضای خدا انجام دهد، چشمه‌های حکمت (و کلام حق) از دلش به زبانش جاری می‌گردد[5].

پس اصل چشم، چشم دل است که چشمه می‌شود آنگاه نگاهش ینابیع است و انوارش سرازیر زبان و تمام اعضا و جوارح می‌گردد و میوه‌اش خلوص و سودش رضای خدای مهربان است. حال دقت کنید کلمه قرآن چه عظمتی دارد!

 

اما مقامات چشم:

1) چشم حسّی: که عینکش عقل می‌باشد اما عقل ِ ظاهری. پس هر کس ایمانش، حسی باشد، هرگاه موضوعی غیر از عقل او پیش بیاید، اعتقاداتش تغییر می‌کند مثل قوم حضرت موسی علیه‌السلام که با دیدن عصای حضرت که اژدها شد، ایمان آوردند و با شنیدن صدای گوساله سامری، گوساله پرست شدند. 

2) چشم یقین: که یکی از با ارزش‌ترین لذایذ معنوی آن است که محبوبِ جامع کل کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن بالاتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد یعنی با چشم دل و یقین قلبی او را ببیند و غرق و محو زیارت جمال او گردد. که خداوند به حضرت ابراهیم علیه‌السلام فرمود: و کذلک نُری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین[6]؛ و این چنین ملکوت آسمان‌ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آن‌ها) را به ابراهیم (چشم دلش) نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد. پس چشم دل نگاه نمی‌کند، نظر می‌کند.

3) چشم سفید: همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زاری بینایی را از دست می‌دهد که در عربی به آن عین بیضاء می‌گویند. مثل حضرت یعقوب علیه‌السلام در فراق حضرت یوسف علیه‌السلام که خداوند فرمود: ...وابیضّت عیناهُ مِن الحزن...[7]؛ از سوز هجران چشمانش سفید شد، اما خداوند مهربان خواست با پیراهن یوسف علیه‌السلام چشم پدرشفا بگیرد (فلمّا ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیراً...[8] ) و همینطور در روایات آمده که به امر خداوند و بدست حضرت یوسف علیه‌السلام بینایی و شنوایی زلیخا اصلاح شد و ظاهر و بدنش هم جوان وسالم شد.

4) چشم روشن: وقتی دل از غم و اندوه مالامال باشد و ناگهان خبر مسرت بخشی به شخص دهند مثل وقتی که خداوند حضرت موسی علیه‌السلام را به مادرش برگرداند؛ فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لاتحزن[9] (ما او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد)

5) چشم اشکبار: که از شدت علاقه به امری گاه چنان ذوقی در انسان پدید می‌آورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت از چشمش سرازیر می‌شود مثل کسانیکه از یک امتیاز مهمی محروم می‌شوند. خداوند می‌فرماید:... و أعینهم تفیض من الدمع حزناً ألا یجدوا ماینفقون[10]؛ از نزد تو خارج شدند درحالیکه چشمانشان اشکبار بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا، سرچشمه می‌گرفت.

6)چشم اعجازآمیز: گاهی اراده خداوند متعال بر آن تعلق می‌گیرد که چشم انسان واقعیت را به شکل و صورت دیگری ببیند تا امیدواری در قلب انسان جایگزین شود و یأس و ناامیدی از قلبش بیرون رود. مثل وقتی که چشمی جمال نورانی مولایش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببیند. خدایا آنگاه چشم چه نگاهی و چه حال اعجازآمیزی دارد؟! و هنگامیکه بعد از یک عمر خداوند نگاه انسان را به حقیقت باز می‌کند بنابراین نگاه به دنیا و زندگی دنیاییمان عوض می‌شود و براحتی تغییر مسیر می‌دهیم (این همان نون ساکن پشت حروف اعمالمان است که ادغام و اظهار و اخفا و در نهایت قلب به میم می‌شود).

7) چشم خاضع: چشمی که در اثر نرمش دل و تسلیم  بودن در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت باری تعالی و فزع قیامت متواضع می‌شود. خداوند می‌فرماید: خاشعةً ابصارُهُم...[11].

8) چشم لذت‌بین: آن چشمی است که در بهشت از نعمت‌های نامحدود آن لذت می‌برد؛... و فیها ما تشتهیه الاَنفس و تلذّ الاعین و انتم فیها خالدون[12]. (درواقع لذت هنگامی است که چشم به تمام معنا حروف و کلمات عمل دنیا را سر جای خودش تربیت کرده و در حدود الهی جایگاه داده) حالا لذت چشم را بصورت ذکر خاص و بعد از عام بهره برداری می‌کند.

9) چشم زیبا: زیبایی انسان قبل از هر چیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چنانچه خداوند بهترین مونس و همنشین بهشتی را حورالعین معرفی می‌فرماید. و خداوند می‌فرماید: و حورٌعینٌ. کأمثال اللؤلؤ المکنون[13]؛ و حوریانی چشم درشت همچون مروارید پنهان شده در صدف.

درواقع کسانی که در دنیا چشم‌های دلشان گشاده و به اندازه وسعشان با دقت، حدود خدا را حافظ و نگهبان بودند و بخوبی حلال و حرام را می‌دیدند و از حرام‌ها دل می‌بریدند و چشم دل و سر را بر هوس‌ها می‌بستند، دربهشت حورالعین نصیبشان می‌شود. خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: کذلک و زوّجناهم بحورٍعینٍ[14]؛ اینچنین خداوند حوریان درشت چشم را زوجیت می‌دهد به مؤمنان. (هم برای آقایان مؤمن و هم برای خانم‌های مؤمنه است)

پس حور (حورالعین) مقام باطنی عمل است. خوب دقت کنید! اگر کلمه حور را برعکس کنیم، روح می‌شود و عین، همان چشمه زلال اتصال بصر خدایی به بصیرت بنده و درشت چشم بودن کنایه به این است که تمام وجود مؤمن، چشم می‌شود و تمام وجودش بصیر است. آنگاه که پوست، خدا را دید، گوش، خدا را دید، چشم، خدا را دید، زبان، خدا را دید، شکم و دست و پا و همه‌ی اعضا، خدا را دیدند، هم همه‌ با چشم باز راه  را از چاه و حلال را از حرام و نور را از ظلمات تشخیص می‌دهند و هم خواب غفلت نمی‌روند چون تمام وجودشان، چشم بیدار است!

پس روح عمل می‌شود حورالعین و این ملکه‌های زیبا مونس زنان و مردان مؤمنان هستند.

درواقع چشم دل وقتی همراه چشم سر، باز بود یعنی بصیرت متعلق به چشم دل است یعنی نظر می‌کند. پس چشم دل، زوج چشم سر می‌شود. آنگاه با چشم بصیرت راه خدا و طریق طریقت خدایی را خوب تشخیص می‌دهد.

10) چشم گواه(شهادت): یکی از شاهدان در روز قیامت، چشم است که شهادتش به هیچ وجه قابل انکار نیست زیرا در تمام صحنه‌ها حاضر بوده! البته به فرمان الهی همه‌ی اعضاء در روز قیامت به سخن می‌آیند و بر اعمال انسان، شهادت می‌دهند: حتی إذا ماجاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بماکانوا یعملون[15]؛ چون در روز قیامت همگی در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‌ها بر گناهی که مرتکب شده‌اند گواهی می‌دهند. ...و تکلّمنا ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یکسبون[16].

11)چشم مسحور: وقتی انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد و بر اثر گناه و جهل، باطل را حق ببیند تا آنجا که محکم‌ترین دلایل عقلی و روشن‌ترین دلایل حسی در دل او اثر نمی‌گذارد. مثلا در تاریخ درباره ساحران زمان حضرت موسی علیه‌السلام می‌خوانیم که برای مسحور کردن چشم بینندگان و اغفال قلوب مردم، ریسمان‌ها و عصاهایی را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتی یا مواد شیمیایی مخصوص که در درون آن‌ها قرار داده بودند به حرکت درمی‌آمدند و تماشاگران خیال می‌کردند که آن‌ها زنده‌اند: ...فإذا حبالهم و عصیّهم یخیّل الیه مِن سحرهم انّها تسعی[17]؛ ناگهان ریسمان‌ها و عصاهای آن‌ها در اثر سحر به نظر می‎رسید حرکت می‌کنند.

 درواقع به اشتباه انداختن نگاه ظاهر و نظر باطن مردم از راه صحیح که خداوند می‌فرماید: "صدّوا عن سبیل الله"، حرام است. زیرا انحرافات باعث تزلزل در دین و طریق زندگی سالم می‌باشد.

12) چشم زخم: چشم‌ها اثر مخصوصی دارند که اگر وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن چیز را از بین ببرد، یا در هم بشکند و یا به نحوی به آن صدمه بزند و اگر انسان است شاید او را بیمار یا روانی کند. در روایات اسلامی تعبیرات مختلفی دیده می‌شود که وجود چنین امری را تأیید می‌کند. در نهج البلاغه آمده است: العین حقٌ و الرقی حقٌ[18]؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است. و آیه مبارکه "و إن یَکاد الذین کفروا لیُزلِقونک بأبصارهم لمّا سَمِعوا الذکر و یقولون إنّه لمَجنونٌ"[19] برای چشم زدن نسبت به رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم خبر می‌دهد.

این حالت، نوعی حسد است و انسان حسود وقتی چیزی را مشاهده می‌کند که در نظرش شگفت آور باشد، حسدش تحریک می‌شود و با نگاه، زهرش را می‌ریزد. و حضرت یعقوب علیه‌السلام برای اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشم زخمی به ‌آن‌ها نرسد، فرمود که هنگام ورود به مصر همگی از یک دروازه نروند: و قال یا بنیّ لاتدخلوا مِن بابٍ واحدٍ وادخلوا مِن ابواب متفرقةٍ...[20].

13) چشم کور: افراد منافق و بی‌ایمان نه از خود نوری دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایی بهره‌مند هستند، آ‌ن‌ها در تیرگی‌ها و ظلمت جهلشان بسر می‌برند{ خوب دقت کنید که چشم شد "نون" بنابراین چون کور است، نون پشت حروف اعمال قرار نمی‌گیرد پس نه اخفا می‌شود و نه اظهار و نه ادغام و نه قلب به میم! پس آن‌ها همواره در ظلمات جهل خود متحیر و سرگردان هستند و خداوند می‌فرماید: ...و ترکهم فی ظلماتٍ لایبصرون[21]. اینگونه افراد هم از نوری که راه فراروشان را روشن کند، محروم هستند و هم از دیده‌ی بینا! و خداوند کافران را در دنیا بدترین تنبیهی که می‌کند"...  صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون[22]" است.

منافقین در قیامت هم به مؤمنین التماس می‌کنند که کمی از نورتان را به ما بدهید. مؤمنان می‌گویند نور ما بر شما حرام است. یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسورٍ له بابٍ باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب[23]؛ روزی که مردان و زنان منافق به کسانیکه ایمان آورده‌اند، می‌گویند: ما را مهلت دهید تا از نور شما برگیریم به آنان گفته می‌شود به پشت سرتان (دنیا) برگردید، پس نوری بجویید. سپس میان آنان دیواری زده می‌شود که دارای دری است؛ درونش رحمت است و بیرونش عذاب برای منافقان.

14) چشم حقارت: این نوع چشم مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همه چیز را در مال و ثروت می‌بینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده‌ی حقارت نگاه می‌کنند و عامه مردم را جزء اراذل و اوباش و کوچک می‌پندارند! "... و لا اقول للذین تزدَری اَعیُنکم لَن یُؤتیهُم الله خیراً ..."[24]؛ من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمی‌گویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکی به آن‌ها نخواهد داد.

صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچگونه پاداش و مزدی نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود. درواقع چشم حقارت، مخصوص شیطان و شیطان صفتان است!

15) چشم خائن: خداوند در کلام کریمش بعضی از چشم‌ها را خیانتکار معرفی می‌فرماید و آگاهی از نگاه آن چشم و آثار نگاهش را انحضار علم خدا می‌داند و می‌فرماید: یَعلمُ خائنة الأعین و ما تخفی الصدور[25]؛ خداوند به خیانت چشم‌های خائن و به آنچه از آن نگاهِ خطا صادر می‌شود (و از آنچه در سینه‌ها پنهان است)، آگاه است.

اگرچه هر عضوی از بدن انسان را خیانتی است چه در عیان و چه در نهان، ولی بجز چشم، هیچ یک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفی نشده است! زیرا اولاً: نگاه چشم سِرّی‌تر، نفوذش سریع‌تر و فرجامش از سایر اعضا خطرناک‌تر است. ثانیاً: چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و (فرد) می‌تواند تنها با دیدن صحنه‌هایی لذت(حرام) ببرد. ثالثاً: چشم، منشأ خیانت سایر اعضا است ولی اعضای دیگر اینچنین نیستند (زیرا چشم، نون است و چشم خائن،  پشت حروفِ همه‌ی اعمالش نقش مربی دارد و آن‌ها را تربیت به خیانت می‌کند. مثل اینکه آدم با حیا را می‌گویند؛ حیا به چشمش است).

16) چشم ناتوان: چشمی است که در پی جستجوی خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وی می‌خواهد با پیدا کردن نقص و کاستی، مجموعه جهان هستی را زیر سؤال ببرد. اما از دیدن نقص در عالم هستی درمانده می‌شود و  ناکام می‌ماند: ثمّ ارجِع البَصَر کرّتین یَنقلِب الیکَ البَصَرُ خاسِئاً و هو حَسیر[26]؛ بار دیگر به عالم هستی نگاه کن سرانجام، چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوی تو بازمی‌گردد درحالیکه خسته و ناتوان است.

این چشمی است که پشت نون ساکن هدایت نشده! یعنی بصیرت ندارد.

17) چشم خیره و بی‌حرکت: این حالتی است که در محشر به گنهکاران دست می‌دهد! مجازات‌های آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس گردن‌های خود را برافراشته و به سوی آسمان بلند کرده و حتی پلک‌هایشان بی‌حرکت می‌ماند و گویی چشمانشان می‌خواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتی سراسر وجودشان را فرامی‌گیرد که چشمانشان از حرکت می‌ایستد و خیره خیره به آن صحنه نگاه می‌کنند!

... إنّما یُؤخّرُهُم لیومٍ تشخَصُ فیهِ الابصار. مُهطِعینَ مُقنِعی رؤسِهم لایَرتدّ الیهم طرفهُم و أفئِدتُهم هواء[27]؛ خداوند کیفر آنان (ظالمان) را تأخیر می‌اندازد تا آن روزی که چشم‌ها خیره و حیران می‌شود. در آن روز سخت ستمکاران هراسان سر به طرف بالا می‌برند و چشم‌هایشان بی‌حرکت و دل‌هایشان مضطرب خواهد بود.

درواقع آن روز نون چشم‌هایشان ساکن می‌ماند چون عملی نمی‌توانند داشته باشند تا چشم حرکت کند، پس در حال سکون از همه‌ی برکات منقطع می‌شوند!

 

خصوصیات و عدد ابجد و جایگاه حرف ن

نون ساکن طبیعتش خاکی-جنوبی و از دسته حروف هواییه (آسمانی) است و مَلکش، حولائیل است. حرف "ن" ساکن را می‌توان چنین گفت که جان استعداد تراب در دنیاست و آن جوهریت حرکت و سِرّ وصل دو عالم سکون ابدی و ازلی است یعنی نون وقایه، یعنی نون نگهدارنده دو عالم ساکن! در تعریف "ن" ساکن همان بس که تنها حرفی است در الفبا که پشت تمام حروف کار می‌کند: پشت 6 حرف (ح خ ه غ ع أ؛ حروف حلقی) اظهار و در 6 حرفِ یرملون ادغام می‌شود (ی ر م ل و ن)  و پشت یک حرف  (ب)، قلب به م می‌شود و پشت 15 حرف بقیه، اخفا می‌گردد.

راستی فکر کرده‌اید که این حرف چه سرّی دارد که دارای دو مخرج است: دهانی که اذلاق است یعنی تیزی زبان (به صورت کامل ادا می‌گردد) و در بینی که به آن غنّه می‌گویند. و ظاهر نوشتنش به دو صورت در قرآن آمده است: الف) به صورت نون ساکن. ب) به صورت تنوین.

عدد ابجد حرف ن=50 و معادل عدد ابجد کلمه همه و کُل و لَکَ (یعنی برای تو) است. شاید اینطور معنا شود که پروردگار همه مخلوقاتش را  در دنیا برای تو ای انسان، راکع و ساجد کرده است تا تو نیز برای خدا، راکع و ساجد شوی! درواقع همه مخلوقات، سجاده‌ی عبادت انسان شدند تا با یک "سبحان ربی الاعلی و بحمده" اش، کمالِ بلوغ همه‌ی مخلوقات را به خالق، تعالی دهد!

حرف ن به عدد 50 برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است به عدد ابجد 707 که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) می‌شود برابر با جایگاه عددی حرف ن!

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متأسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.

نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده=50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 می‌شود. 23 سال طول کشید تا پیامبر صلی‌الله علیه و آله قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزی ِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماه‌ها و سال‌ها ظهور می‌دهد (زیرا برابر با جایگاه عددی حرف ث است که ملکش حضرت میکائیل علیه‌السلام می‌باشد که ملِکِ روزی است). و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته می‌شود (عدد ابجد کلمه بکا= 23 و جایگاه موضعی بکا=14=ن است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود. این اشک‌ها، جهنم وجود را خاموش می‌کند.

 

*جایگاه عددی حرف "ن" =14 است که حقیقت وجود 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در تمامی اعمال و کردار ما تأثیرگذار بوده و ما را به راه راست هدایت می‌کنند که خداوند متعال در حدیث کسا فرموده: انی ما خلقتُ سماءً مَبنیّة و لا ارضًا مَدحیّة و لا قَمرًا مُنیرا  و لا شَمسا مُضیئة و لا فلکا یَدور و لا بَحرا یَجری و لا فُلکا یَسری الا فی مَحبّة هؤلاء الخمسة الذینهم تحت الکساء ... هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ... . پس خداوند می‌فرماید که همه را برای آنان و به وجود آنان خلق کردم. ما هم ریزه خوار سفره رحمت آن عزیزان هستیم.

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

و جمع ارقام 14 برابر 5 می‌شود(5=4+1) که 5، حلقه بندگیست و همه‌ی ما باید به آن مفتخر شویم تا پس از مرگ از تمام سختی‌ها و عذاب‌ها آزاد شویم.

*نکته: عدد ابجد کلمه حیات=419 است که در جمع ارقامش 14 می‌شود و عدد ابجد کلمه موت=446 است که بازهم در جمع ارقامش14(=ن) می‌شود. پس حیات و موت در جمع می‌شوند: 28=14+14 که کامل کننده عمل در دنیا و آخرت خواهد شد! چراکه 28، عدد کامل است. و کلّ قرآن از 28 حرف تشکیل شده  (حروف الفبا، 28 حرف است) که 14 تای آن نورانی  (حروف مقطعه قرآن) و 14 تای دیگر، حروف ظلمانی هستند. 28 حرف را به شمسی و قمری نیز تقسیم می‌کنند. 14حروف شمسی، قیامت و 14حروف قمری، دنیا را جلوه می‌دهد. جایگاه عددی کلمه حیات در الفبا 41 است و جایگاه عددی کلمه موت نیز 41 است. پس حیات و موت که مجموعا 82=41+41 می‌شود ، امامِ عمل در دنیا و آخرت خواهد شد (عدد ابجد کلمه امام=82) زیرا حیات واقعی، انجام اعمال صالح است. و پاک شدن از گناه، عبور از موت به حیات است.

* همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است؛ عدد ابجد حروف نون =106 است و جمع ارقامش 7 می‌شود (7=6+0+1) یعنی هم همان کتابی است که در دنیا از طرف خداوند به دست بندگان رسید زیرا این کتاب است که با عمل به آیاتش، تمام حروف و کلمات زندگی ما را معنی می‌دهد و در جایگاه حقش می‌نشاند. و هم کتاب عمل بندگان به سوی خدا می‌باشد که چگونه با کتاب آسمانی تطبیق می‌کند!

و عدد 106 معنی می‌شود به 100+6: 100(=ق)+6(=و)=106(=قو) که قو، به معنای نگهدارید و خداوند یکتا در قرآن کریم می‌فرماید: یا أیّها الذینَ آمَنوا قوا اَنفسَکم و اَهلیکم ناراً وَقودُها الناسُ و الحِجارة علیها ملائکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعصونَ الله ما اَمَرَهم و یَفعلونَ مایُؤمَرونَ[28]؛ ای کسانیکه بخدا ایمان آورده‌اید خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید چنان آتشی که مردم (دل سخت کافر) و سنگ خارا آتش افروز آنست و بر آن آتش فرشتگانی بسیار سخت دل مأمورند که هرگز نافرمانی خدا را نخواهند کرد و آنچه به آن‌ها حکم شود (فوراً) انجام دهند.  و این همان سفارش انبیا و اولیاء علیهم السلام در دنیاست که می‌فرمایند: "اوصیکم بتقوی الله".

جایگاه عددی حروف نون =34 است. و برابر با عدد ابجد کلمه دل است. جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+3) و این بدان معناست که کتاب حق، در دل انسان باز می‌گردد و آن معرفت حق است. پس اگر دل با معرفت شد، تمام اعمال انسان، نشان معرفت او می‌شود! عدد 34 برابر با عدد ابجد کلمه اجل نیز است. محلی برای دو تفکر: اول اینکه همه اهل دنیا و مکان دنیا و جلوه‌های آن مانند ماه، خورشید و ستارگان همه می‌میرند یعنی اجل، شامل کُل می‌شود. دوم آنکه گناهکاران غافل، قبل از مرگ ظاهری، دلشان می‌میرد یعنی با آنکه حیاتِ ظاهری دارند، اما باطنشان مرده است. "صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون". پس قبل از مرگِ دل، توبه کنیم و از خدای خویش طلب مغفرت نمائیم تا احیا شویم! بسا که به مؤمنان خطاب می‌شود: "موتوا قبل أن تموتوا"." بمیرانید (هوای نفس حیوانی و رذائل وجودی را) قبل از مردنتان". تا حیات انسانی باقی بماند الی یوم القیامه. 

 

عدد 33 و 150؛ سرّ حرف اول و آخر کلمه مبارک قرآن:

پس آخرین حرف از حروف کلمه قرآن، حرف ن می‌باشد که اسرار حرف ن تمام نشدنی است و چنانچه نوشته شد مظهر ظهور حرف الف است که به صورت قلم معنا شده و حقیقت نون جوهر آن است عدد ابجد حرف ن =50 برابر عدد ابجد کلمه کل است و جایگاه عددیش 14 می‌باشد. این حقیقت درواقع باطن قرآن است که در مقابل اهل بیت یعنی 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین قرار می‌گیرد یا در اصل تمام قرآن، حقیقت وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس چه مناسبت است بین نون و قلم؛ درواقع بین حرف ق: اول قرآن کریم و حرف آخر آن که ن است، جایگاه حرف ق=19 و برابر تعداد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم است و جایگاه ن=14 است که باطن این 19 حروف است به کلام مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم که فرمود دو چیز گرانبها در بین شما می‌گذارم کتاب الله(باطن آن 19حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد) و عترتم(وجود مبارک 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین )!

اگر عدد 19و14 را با هم جمع کنیم 33 می‌شود: همه افراد مسن به سن 33 سالگی در بهشت می‌روند. رمز قرآن در سوره 33 (احزاب) و آیه 33 (تطهیر) که خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این آیه رمز و استثنا تمام آیات و حصر و اختصاص فقط به 14 نور مقدس معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دارد. و عدد ابجد حروف سیُ سه =135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است. و جالب است که جایگاه عددی کلمه آب بصورت بسیط(الف+با) 33 می‌شود! آیا غیر از این است که جان آب، باطن قرآن کریم است{ چراکه عدد ابجد کلمه آب بصورت بسیط 114 می‌شود؛ برابر با تعداد سوره‌های قرآن مجید} و از اسماء قرآن، کوثر است؟! و کوثر کیست؟!

پس این رمز در آخر قرآن کریم پرده گشایی می‌شود و قرآن مجید به حرفِ س (ناس) تمام می‌شود که عدد ابجد س =60 و برابر با عدد ابجد نام مبارک ام ابیها است.

چنانچه قلم به حرفِ س از نوشتن کلام خداوند باز می‌ایستد و تمام می‌کند. درحالیکه می‌دانیم اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین آل یاسین هستند و حرف س، قلب قرآن است و خطاب به پیامبر عظیم الشان اسلام؛ محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله می‌باشد: یس. و حروفِ سین به حرف ن تمام می‌شود یعنی جوهر هرگز از نوشتن بازنمی‌ایستد زیرا او خیر کثیر است!

نکته: اسم مبارک ام ابیها: جایگاه عددی ام=14=ن می‌شود و جایگاه عددی ابیها=19=ق می‌شود. پس جایگاه عددی ام ابیها می‌شود 33؛ همان نام عظما و اعظم فاطمه علیهاسلام‌{سیُ سه=135=فاطمه(س)}

 

*عدد 150(=سلطان)؛ سلطنت کتاب الله و عترتی

و در عدد ابجد این دو حرف (اول و آخر کلمه قرآن) می‌شود: ق=100و ن=50 که در جمع 150 می‌شود برابر عدد ابجد کلمه سلطان. و قرآن، سلطان همه‌ی معجزات و کتاب‌های آسمانی است. و سلطنت مقامی و معنایی و حروفی و کلامی دارد. و در مقابل باطنش قرآن ناطق؛ حضرت علی علیه‌السلام و یازده ذریه معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین و باطن حمد؛ حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل نورانیش؛ بالاترین وزنه عالم خلقت، اشرف، اقدس، اکمل و اتمّ همه‌ی خلقت درحقیقت سلطان عالم دنیا و آخرت می‌باشند.

و همچنین عدد 150 برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ علیم است که صفت مبالغه علم می‌باشد و علم اولین و آخرین درقرآن است: ..و لارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبینٍ[29]؛ و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب مبین و قرآن عظیم مسطور است.

خوب دقت کنید! درب خانه‌ی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام، باب الله است و در باطن؛ باب ثابت می‌شود وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام و باب متحرک، وجود مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است. از آنجا که در ِ این خانه، باطن گنج تمام کتب آسمانی و قرآن کریم و تمام اسرار از عالم بالا تا روی زمین می‌باشد، پس اگر حرف اول و آخر قرآن مجید(ب-س) و حرف اول و آخر سوره مبارکۀ حمد (ب-ن) و حرف اول و آخر آیه بسم‌الله الرحمن الرحیم (ب-م)[30] را روی دو باب درنظر بگیریم:

 

 

ب

ب

ب

 

س

ن

م

ق

ر

آ

ن

باب‌الله

 

 

 
 

 

 

 

 

 

حروف روی بابِ متحرک می‌شود سه تا حرف ب(=2) که در جمع می‌شوند 6 و درِ امارت امیری وجود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. و حروف روی باب ثابت؛ س(=60)، ن(=50) و م(=40) می‌شود که وجود مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ سین هست(ام ابیها)، نون هست(مربی عالم خلقت)، میم هست(گنج طهارت که خانم به اسم اُم در دنیا ظاهر شده) و جمع عدد ابجدشان 150؛ برابر با عدد ابجد کلمه سلطان است. پس یک در، امیر و یک در، سلطان می‌شود!

حال دقت کنید که جمع ارقام 150 هم 6 می‌شود یعنی در دو باب به عدد 6 می‌رسیم و در کنار هم می‌شوند 66؛ برابر با عدد ابجد نام جلاله الله که اینجا باب الله است! و جمع 6 و 6 می‌شود 12؛ پس تمام علم الساعة، علم الانبیاء، علم الاوصیاء و علم ظاهر و باطن همه در گنج این باب و خانه هستند!

خیلی جالب است که اگر حروف کلمه قرآن را در نظر بگیریم: بالای در متحرک می‌شود حرف ق(=19)؛ 19 حروف ِ بسم‌الله الرحمن الرحیم که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء، پایین در متحرک می‌شود حرف ر(=200) برابر با عدد ابجد کلمه عقل و نام مبارک امام حسن علیه‌السلام که وجود مبارک حضرت، ابالحسن علیه‌السلام است. و پایین در ثابت می‌شود حرف الف که خانم به عدد نسا(=111) الف است و بالای در ثابت می‌شود حرف نون که حضرت جوهر و مربی عالم است؛ درواقع حضرت فاطمه علیها السلام اسرار باطن حرف الف و نون است. و از طرفی در ثابت به وجود مطهر خانم  در باطن، صد به حروف است[31] و در متحرک، 100 به عدد یعنی ق(=19)، درواقع این در، باطنِ صدق است! و اینجا جایگاه صادقین است و نزول کلام وحی الهی در این خانه است؛ صدق الله العلیّ العظیم.

 

* چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود:

درواقع باید بدانیم چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود؟! و اسرار قلم ولایت با جوهر نون گنج قرآن را جزء توحید و اسرار خداشناسی و توحید محض و اخلاص و شناخت گنج ولایت با برکت ماندنی الی یوم القیامة کتابت می‌فرماید.

خداوند متعال فرمود: سبعا من المثانی؛ دوتا هفتاست یعنی 2تا 7 تا 14 تا است که غیر از اینکه تمام باطن قرآن، وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است، برابر جایگاه حرف ن هم است. پس پروردگارعالم تمام گنج حروف قرآن را با حرف ن؛ آخرین حرف قرآن ظاهرفرموده است!

بنابراین تا اینجا بیان شد که کلمه قرآن 4 حرف : "ق ر آ ن" است و اگر حروف قرآن را بصورت بسیط بنویسیم 11 حرف می‌شود: "قاف را الف نون" اگر با تعداد نقطه هایش(6) جمع کنیم 17 می‌شود که برابر عدد اسم مبارک خداوند؛ بهی است. حال اگر سه حروف نون را از 17 کم کنیم، 14 (=ن)می‌شود!

 

 

به لطف و عنایت خدای مهربان قطره‌ای از دریای بیکران باطن اسم مبارک قرآن مجید را چشیدیم. عاشقان معارف قرآنی ادامه مبحث را در جلد دوم این کتاب دنبال فرمایید.

 

اللهم ارحمنی بالقرآن واجعله لی اماماً و نوراً و هدیً و رحمة.

 

[1]. هاتف اصفهانی

[2]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 2

[3]. آیۀ 14

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 138

[5]. مواعظ عددیه؛ ص8

[6]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 75

[7]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ84

[8]. سورۀ مبارکه یوسف (ع)؛آیۀ 96

[9]. سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 13

[10]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 92

[11]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 43- سورۀ مبارکه معارج؛ آیۀ 44

[12]. سورۀ مبارکه زخرف؛ آیۀ 71

[13]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات 22و 23

[14]. سورۀ مبارکه دخان؛ ایه 54

[15]. سورۀ مبارکه فصلت؛ آیۀ 20

[16]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 65

[17]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 66

[18]. حکمت 400 نهج‌البلاغه

[19]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 51

[20]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ 67

[21]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 17

[22]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 171

[23]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 13

[24]. سورۀ مبارکه هود(ع)؛ آیۀ 31

[25]. سورۀ مبارکه غافر؛ آیۀ 19

[26]. سورۀ مبارکه ملک؛ آیۀ 4

[27]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیات 42 و 43

[28]. سورۀ مبارکه تحریم؛ آیۀ 6

[29]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

[30]. از آنجا که تمام محتوای قرآن در سورۀ مبارکه حمد و همه در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است.

[31]. عدد ابجد کلمه صد=94 برابر است با عدد ابجد نام مبارک خانم؛ عطیه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۱۰
عذرا شفائی

*همزه:

صفات همزه 7 تاست. صفت مخصوص همزه، نِبر است یعنی بُرش خورده است مثل قلم و بقیه صفات گفته شده درباره الف را همزه داراست. پس الف آنگاه که صفت نبر یعنی بُرندگی را به او دادند، همزه شد و همزه، الف را از سکون به عالم حرکات آورد و صدا از همزه آغاز شد.

عدد ابجد کلمه همزه=57 است و جایگاه عددیش 30 می‌باشد و عدد 30 همانطور که گفته شد برابرعدد ابجد کلمه یک و جایگاه عددی حروف الف می‌باشد (همزه=30=یک=الف) .

همزه با تمام کلمات کار می‌کند و حرکت‌ها و صداهای  فتحه، کسره، ضمه را بخود اختصاص می‌دهد. و صدای مخصوصشان یعنی آواز خوش حروف به صورت نطق عقلی را ظاهر می‌سازد. همزه را از حروف لفظی می‌نامند زیرا از مراتب نقلی تمام مراتب را دارد. پس چون بر تمام حروف و اصوات از نظر ظاهر و باطن غلبه دارد، آن را مجموع عالم حروف و مراتبشان می‌دانند و آن، نه در آنهاست و نه از آنها بیرون است! نقطه دایره و محیط آن است و مرکب عوامل و بسیط آنهاست!

پس همه‌ی مراتب از زیبائی‌ها نطق الله عالم؛ امیرالمؤمنین صلوات‌الله علیهم اجمعین است. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، ناطق کلّ حروف در مسجد الحرام؛ بالاترین جای سجده در خانه خدا متولد شدند و در مسجد کوفه {عدد ابجد کلمه کوفه=111=الف} در حال سجده(=72=نوزده) در روز 19 ماه مبارک رمضان به دست شقی ترین اشقیا؛ ابن ملجم مرادی لعنةالله‌علیه  فرق مبارکش شکافته شد.

عدد ابجد کلمه همزه=57 است و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام؛ جان و باطن همزه هستند و همانطورکه اشاره شد عدد ابجد کلمه زن هم 57 می‌شود (که حضرت فاطمه سلام‌الله علیها یک زن کامل است).

*معنایی در مقام وجود مبارک نساء (سیدة‌النساء‌العالمین فاطمه‌الزهرا علیهاالسلام)

           و کلمه مبارکه نساء هم که نام سوره‌ای در قرآن مجید است، عدد ابجدش 111 می‌شود یعنی برابر (الف) است. جالب است که کلمه نساء، میزان است و حروف ن+س+ا=111 و حروف همزه بصورت بسیطی 110 می‌شود یعنی (ها=6)+ (میم=90)+ (زا=8)+(ها=6)=110، الف وسط کلمه نساء میزان بین (نس) و (همزه) آخر است اگر الف را حساب نکنیم از هر دو طرف الف 110 می‌شود و اگر الف از هر طرف با حروف آن طرف جمع شود، 111می‌شود. یعنی:

 

              نس                  ا               ها  میم  زا  ها

              110                           1                              110

              111=110+1                                    1+110=111

 

بنابراین سرّ کلمه نساء در مقام عدد علم ابجدی(=111) برابر کلمه الف است.

 

*اِمرأة و مرآت:

ذات بی حد و بی رسم و بی اسم یک آینه‌ای خلق کرده که اسماء و صفات الهی در این آینه ذات عینیت داده شده است. این آینه، اسم مستأثر است که همان ولایت رسول الله صلی‌الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حضرت فاطمه سلام‌الله علیهاست. پس ائمه طاهرین علیهم السلام آینه یا همان مرآت ذات حق تعالی هستند!

بنابراین بسط دایره و گنج الف و حقیقت نام مبارک الله جلّ جلاله و حقایق سرّی از عالم سرّ مخفی الی یوم القیامة را می‌توان در یک کلمه ظهور داد و آن مرآت می‌باشد؛ در حقیقت وجود اِمراَة و جان وجود مبارک نساء برابر حرف الف=111 است! عدد ابجد کلمه اِمراة=642 است و جمع ارقامش 12 می‌شود و جایگاه عددیش برابر 57 است که برابر با عدد ابجد نام زیبای زن (درحقیقت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها) است. عدد ابجد کلمه مرآت=641 است و 2 نقطه دارد و جمع ارقامش 11 می‌شود و جایگاه عددیش برابر 56 است که برابر با عدد ابجد کلمه یوم و جایگاه عددی نام مبارک مریم سلام‌الله علیها می‌باشد.

اما مرآت در فارسی، آینه(یا آیینه) خوانده می‌شود.  کلمه آینه:  4 حرف و 3 نقطه دارد. عدد ابجدش 66 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ جلاله است  و اسماء مبارک، آینه‌ای از صفات پروردگار عالم هستند و عالم در انعکاس اسماء خداوند متعال است و همه‌ی موجودات در تجلی آن ذات الهی هستند و همه در عبادت الله تعالی می‌باشند.

بنابراین در آینه تجلیگاه کلام خداوند، قرآن مجید قرار دارد که بقول امام صادق علیه‌السلام خداوند در کلامش تجلی فرموده است. و قرآن 30 جزء است و نام مبارک الله در موضع حروفی عدد 30 است و جایگاه عددی کلمه آینه هم 30 می‌شود برابر عدد ابجد حرف ل یعنی مجرای گنج توحید ذات اقدس الهی، در ظهور کلمه طیبه لااله‌الاالله است که 12 حرف است(در جایگاه حرف ل) و همه‌ی عالم "... لِلّهِ الواحِدِ القهّار"[1] است (همه چیز تحت قدرت قهّاریت خداست) و خداوند خطاب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود بگو یقیناً اختیار همه‌ی امور بدست خداست (امر فقط امر اوست): "... قل إنّ الامرَ کلّه لله..."[2]. و اگر کلمه آیینه بنویسیم، 5 حرف است و 5 نقطه دارد و عدد ابجد آیینه= 76 و برابر با عدد ابجد کلمه عبد است. بعبارتی آیینه یعنی آینه کوچک (حرف ی مصغر آمده است). درحقیقت ظرف عبد بودن و خلوص کامل ائمه طاهرین علیهم السلام است که آیینه‎‌ی آینه‌ی حق هستند و خالصانه و بدون رنگ و بدون هیچگونه تصرفی بطور کامل مجلای تجلی اسماء و صفات و انوار و حروف و اعداد و کلمات خداوند جلّ جلال عظمته هستند. و جمع ارقامِ 76 می‌شود 13  که برابر با نام مبارک احد جلّ جلاله و جایگاه عددی حرف م است به عدد ابجد 40 یعنی بهار و اربعین و سبزی و طهارت و معصومیت و خلوص کامل هستند و در جایگاه عددی کلمه آیینه= 40 می‌شود.

حال به این نکته خوب دقت کنید که قرآن، حقیقت باب طهارت و آیینه تمام نمای گنج وجود معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است و خداوند در سوره مبارکۀ واقعه می‌فرماید: لا یَمسّه الا المطهّرون[3]؛ جز پاک شدگان(از هر نوع آلودگی) به حقایق و اسرار و لطایف قرآن راه ندارند. همینطور وجود مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که بدون طهارت، حقّ زیارتشان را نداریم و حتی مسّ نام مبارکشان هم بدون طهارت، حرام است.

بنابراین عالم همه در اسرار آیینه و آینه و مرآت و در حقیقت وجود اِمرأت، ظهور و تجلی دارد. چنانچه وجود مبارک ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین مرآت حق هستند. همه از طرف خداوند کریم در جایگاه عبد و بندگی خالصانه، حجت‌های خداوند و اولی الامر و ولی الله الاعظمِ پروردگار هستند. و در حروف، همه باطناً الِفِ وجودند یعنی قطب الحروف، کنزالحروف و سرّ الحروفند. اما وجود مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ حجت الله علی الحجج است و در مقام حقیقتِ نساء، در جایگاه الِف و اَلـف قرار دارد و کنزالله الاعظم می‌باشد.

چنانچه خداوند در کلام کریمش در مورد مقام خانم آسیه سلام‌الله علیها می‌فرماید: و ضرب الله مثلا للذین آمنوا اِمرأَتَ فرعونَ...[4]؛ خداوند برای همه‌ی اهل ایمان(چه مردان و چه زنان) خانم را إمرأت نامید یعنی آینه‌ی تمام قدی است که زلالی وجود حضرت موسی علیه‌السلام در وجودش جلوه کرد و تجلیگاه انوار موسوی قرار گرفته شد و نجات پیدا کرد. درواقع به الِفِ وجود خودش رسید تا یک شود و مجرد شود و در توحید و اخلاص ذوب شود!

پس عدد یک در حروف، رسیدن به مقام ماهیت الف است که هر کس به وسع درونی خود باید برسد.

و خانم دو عالم سلام‌الله علیها؛ تجلی و جلوه دهنده و ظهور آن آینه است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله جمال حق را در ساق عرش در وجه او دیدند که مقام پدر و همسر و فرزندانش در صورت جمال او ظهور و زینت قرار گرفته بودند. وجود مبارکش خوانده شد: هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها.

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

در حقیقت کلمه قرآن، مظهر انسان سازی است که بعد از حرف ق که نگهدارنده و حافظ حدودالله و خط نگهدارالهی و سرّ حکمت و تمام زیبایی خزانه بهشت و بسته نگهدارنده‌ی درِ جهنم است. در عالم دنیا (به حرف حرف ر؛ قرآن) با نعمت عقل و آسان قرار دادن و هدایتِ هدایت گران الهی به قامت الف(قرآن) رسیدیم تا اول به مقام تخلّی و بعد به مقام تجلّی برسیم یعنی از رضای دل گذشتن و به رضای خدا رسیدن که درواقع  در اتصال به رضای حجت خدا صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس هر کس اگر بخواهد رهرو راه قرآن باشد باید آینه شود تا قرآن در او تجلّی کند. ما نمی‌توانیم مِثل قرآن شویم ولی می‌توانیم مَثـَلِ قرآن شویم یعنی آینه‌ی وجودمان مهدوی، علوی و فاطمی... شود. درواقع آیینه باید عاری از هر گونه زنگار و شکستگی و رنگ و غباری شود تا صورت حقیقی قرآن و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین در آن تجلی کند .

حال ببینید بزرگانی که به این درجات رسیدند مثل آسیه سلام‌الله علیها، سلمان علیه الرحمه و... در آیینه‌ی وجودشان نبوی شدند و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی و... و مهدوی صلوات‌الله علیهم اجمعین شدند تا به مدارک و مدارج عالیه نائل شدند. همه به الِفِ الله و لام توحید ناب و مخلص شدند و هاءِ ضمیر اسماء الله و شیعه و محب شدن واقعی رسیدند که با قامت الف مدّی وجود مبارک معصوم زمان(و امروز حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه) صدای کوتاهشان به صدای مدّی بلند الی یوم القیامة کشیده شد و این نقطه‌ی دحوالارض مقام انسانی است! اللهم الرزقنا

 

ملک حرف الف؛ حضرت اسرافیل علیه‌السلام

مَلک حرف الف، حضرت اسرافیل علیه‌السلام است. از آنجا که هر حرف، مَلکی دارد و ملوک حروف، صور خاص خود را بصورت معنا ظاهر و اثر گذاری و حروف را تأثیرپذیرمی‌کنند. بنابراین ملک این حرف حضرت اسرافیل علیه‌السلام؛ ملک مقرب است که مأمور به دمیدن روح در تمام مخلوقات است و مأمور دمیدن در صور اسرافیل در قیامت است. این ملک که سرش به عرش الهی و پایش در سفل‌ترین نقطه خلقت و بال‌هایش که همان جناح‌هایش می‌باشد تمام شرق و غرب عالم را فرا گرفته، چنانچه نقطه‌ای نیست که وجود این ملک در آن نباشد. پس این ملک از عالم عرشی تا اسفل السافلین در تمام آنچه که پروردگار عالم خلق فرموده، سیطره دارد و در تمام موجودات حتی کرات، آسمان‌ها و زمین‌ها انجام وظیفه می‌نماید. از جماد،  نبات، حیوان و انسان و بر همه موجودات زنده کننده است. بنابراین همه موجودات به زبان حال می‌گویند:

ما سمعیم و بصیریم و هوشیم
 

 

با شما نامحرمان ما خاموشیم
 

پس سعه وجودی ملکوت الف، سر تا سر عالم و مخلوقین را الی یوم القیامة فراگرفته است (عالم ظاهر می‌شود از سَرِمد  تا  آخرِ مد) پس الف، قائم بر ملکوت است و سعه‌ی حرفی الف هم تمام عوالم و موجودات و مخلوقات را فراگرفته الی یوم القیامة. بنابراین ملجأ و مجرای حقیقت کلام مبارک پروردگارعالم است که فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. در حقیقت مردن هرگز به معنی عدم  نیست چون خداوند متعال که خود حی است، آنچه هم که خلق کرده، عین حیات است زیرا عدم را خلق نکرده است.

خوب دقت کنید! در بدن ما هر روز میلیون‌ها سلول بدنیا می‌آید که این ملک، در باطن قامت الفِ حیات جاویدان آن را ظهور داده، درواقع الفِ وجود همه موجودات، زنده و حی می‌ماند فقط به اذن خداوند می‌خوابد. در حالیکه درعالم سِرّ، این ملک مقرب از وجودِ الف خلق شده است و در خدمت الف است الی یوم القیامه! والله ‌اعلم فی سِرّ المکنونات فی اوّله‌ و آخره. نکته جالب اینجاست آنگاه که در قیامت صوراسرافیل زده می‌شود، درواقع این دم از درون این ملک به حقیقت الِف‌های وجودی که سالیان است که از دنیا رفته‌اند(یادآوری می‌کنم که ملِک حرف الف، حضرت اسرافیل علیه‌السلام است)، دمیده می‌شود و صدای حیّ علی جزاء العمل همه را بر پا می‎دارد و آن رستاخیز عالمگیر است. قوله تعالی: و نُفخ فی الصور فإذا هم مِن الاجداثِ الی ربّهم یَنسلون. قالوا یا ویلنا مَن بَعثنا مِن مَرقدنا هذا ما وَعَد الرحمنُ و صَدقَ المُرسلون[5]؛ (و چون) در صور دمیده شود بناگاه همه از قبرها برخاسته و بسوی خدای خود به سرعت می‌شتابند. و (از روی حسرت و پشیمانی) گویند ای وای بر ما که از خوابگاه مرگ ما را برانگیخت؟ این همان وعده خدای مهربان است و رسولان که(از این روز سخت خبر داده‌اند) همه راست گفتند.

 

الف در قامت قلم

پروردگار عالم شصت و هشتمین سوره‌ی مبارکه کلام کریمش را سوره مبارکۀ قلم  قرار داد اگر ارقامش را جمع کنیم می‌شود 14(14=8+6) پس قلم به یک معنا، الف وجود است. و عدد 14برابر است با جایگاه عددی حرف " ن " در الفبا که عدد ابجدش 50 است اگر ارقام عدد 14 را با هم جمع کنیم 5 می‌شود(5=4+1) که تمام حروف با این جوهر که بضاعت قلم است، بسته می‌شود! و عدد 68 برابر عدد ابجد کلمه حس است که در وجود انسان 5 حس وجود دارد و با احساس، به حقیقتِ طعم زندگی دنیا و آخرت پی می‌بریم!

سوره مبارکۀ قلم، 52 آیه شریفه دارد. عدد 52 برابر ابجد کلمه حمد می‌باشد که سوره مبارکۀ فاتحة الکتاب است و هفت آیه دارد. اگر ارقام 52 را با هم جمع کنیم عدد 7 حاصل می‌شود(7=2+5). جالب است یکی از اسماء مبارک قرآن، (ن) است. کلّ قرآن به فرموده حدیث مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، در سوره مبارکۀ حمد جمع است. سوره مبارکۀ حمد 7 آیه دارد و عدد ابجد کلمه حمد= 52 است، جالب است که هر سال 52 هفته دارد و هر هفته، 7 روز و پروردگار عالم در سورۀ مبارکۀ قلم با یک حرفِ ن(=14)، گنجی از معنا را برای حضرت می‌گشاید(کلّ گنج سِرّ مکنون 4روی ده؛ حقیقت الف)! و 5=4+1 و عدد ترتیب نزول سوره مبارکۀ حمد به قلب مبارک پیامبرصلی‌الله علیه و آله هم 5 است!

و در کلام کریمش اینگونه درس قلم را به انسان می‌دهد. و در اول این سوره مبارکه بعد از بسم‌الله قسم یاد فرموده  به نون و قلم. که هر دو در خلقت به صورت مَلِکی هستند: نون، جوهر آن قلم ملکی است که در آن ساکن شده تا در لوح محفوظ آنچه در اراده و مشیت پروردگار عالم قرارگرفته که ظاهر شود، سطر نماید. فرمود:"ن و القلم و مایسطرون" سوگند به ن و سوگند به قلم و آنچه می‌نویسد. مؤلفه در واقع گنج الف است که آشکار می‌سازد و خود، قلم می‌شود.

هر انسانی در حقیقت قامت انسانیش، قلم است و جوهر انسانیتش، نون! پس در تمام لحظات زندگی‌اش از زمانی که در صلب پدر و رحم مادر است تا به ظهور نوزادی و طفولیت تا به بلوغ حیات جسمانی می‌رسد تا بمیرد، (نون=14) گنجی است که پروردگار عالم در لوح زندگیش بدون منت به او می‌دهد(فإذا سویته نفخت فیه مِن روحی) تا با شیعه شدن به 14 گنج عالم صلوات‌الله علیهم اجمعین، حروفِ عمل بندگی خود را در لوح تکلیف بندگی بدون غلط بنویسد.

بالفطره نفْس انسان، سفید و پاک و معصوم است، لوح عملش سفید است و در گنج الف وجودش خالق مهربان همه لطف­ها را به او بالقوه داده است{ نفخت فیه مِن روحی؛ (ن)} و از زمان سنّ بلوغ و انجام وظیفه بندگی و تکلیف انسان با اراده و عقل و خواست خود بر لوح زندگی می‌نویسد و دو ملک مکرم کرام الکاتبین تمام عمل­ها را ثبت و لوح را محفوظ می‌دارند: ما یَلفِظ مِن قولٍ الا لدَیهِ رقیبٌ عتیدٌ (سخنی از خیر و شر بر زبان نیاورده جز آنکه رقیب و عتید بر آن آماده اند).. و قال قرینهُ هذا ما لدیَّ عَتیدٌ. القیا فی جهنم کُلّ کفّارٍ عَنیدٍ[6]؛ قرین وی به او گوید این همان  (اعمالی) است که نزد من محفوظ بود. (خطاب رسد) امروز هر کافر معاند را در دوزخ افکنید.

در قبر و قیامت امر می‌شود، بخوان! کتاب تکلیف خود را که در کف نفس آورده‌ای: اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا[7].

پس انسان باید بکوشد تا به گنج وجود خود و توانایی­های بالقوه خود برسد و از آن بهترین استفاده را کند(یعنی ن) و روزِ پس دادن تکلیف در قبر و قیامت رو سفید باشد تا آن عالم حسرت نخورد. چون آنجا باید جواب تمام این حروف و کلمات را بدهد که چگونه سطر کرده­ است چون میوه هزاردانه‌اش از الف وجودش ظاهر می‌شود. خداوند متعال در سوره مبارکۀ یس می‌فرماید: "نکتب ما قدّموا و آثارهم[8]". می‌نویسم اعمال شما را و می‌نویسم آثار عمل شما را چون آثار شما است که بهشت را ظاهر می‌کند یا جهنم!

 

الف در حروف عله 

در ادبیات عرب، 3 حرف هستند که به آنها حروف عله یعنی مریض می‌گویند. اما من فکر می‌کنم کنایه است در صورتیکه این حروف، حکیم هستند و خود، کلید اسرار اصلاح امور کلمات و حتی حرکاتند! تصمیم به تعریف کامل این درس ندارم اما برای حرف الف و کاربرد آن در ویرایش و اصلاح کلمات و معانی، تا حدودی اشاره می‌کنم: 

مثلاً در کلمه "کان"، "یکون" و کلمه ایجادی امر حق "کُن فیکون" در حالیکه ریشه فعل "کَوَنَ" می‌باشد؛ حرکات مفتوحه روی هر حرفی نماینده حروف دیگر است و هر کدام زمان و حالت و جایگاه خود را مشخص می‌کنند و در مقام امکان یعنی شدنِ انجام کاری! حرکت فتحه روی واو به خاطر حرکت فتحه‌ی ما قبلش(روی حرف کــَ)، واو؛ قلب به الف می‌شود یعنی کَوَنَ می‌شود کان . حرف الف بین دو حرکت (ک) و (ن) جایگزین دو فتحه است که در این دنیا ما کانَ  (آنچه بوده) و مایَکون(آنچه می‌شود) و کایِن (آنچه هست) جزء انقلابات حرکتی این حرف می‌شود.

اما وقتی امر از پروردگار عالم حکیم الحکما می‌آید می‌فرماید: کُن؛ بشو. حرکت ضمه روی کُن نشانه این است که یک واو در تقدیر بوده است (کَوَنَ). پس امر از خالق سبحان، اعلال نمی‌خواهد و کلمه، سالم ظاهر می‌شود. پس الف، حکیمِ حروف است.

درواقع الف که جان قرآن کریم است نسخه حکیم الحکما، پروردگار عالم است که جان‌های بیمار همه گنهکاران را درمان می‌کند(اعلال می‌کند)! بالاترین درمان این است که حیوانیت ما را از انسانیت ما جدا می‌فرماید و ما را به حقیقت انسانیت می‌رساند و رستگار می‌کند الی یوم القیامة. درواقع حیوانیت، مُردگیهاست که بقا ندارد و انسانیت، اعمال زنده و حیّ است که سبز می‌شود و باقی می‌ماند!

وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم هم همان درمان قرآن(اعلال) را برای امّت خویش انجام می‌دهد. درواقع تمام امامان معصوم علیهم السلام هم، حکیم هستند. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

 

الف و سوره مبارکۀ حمد:

سوره مبارکۀ حمد در درون با 4 آیه مبارکه که با الف شروع می‌شود{1-الحمدلله 2-الرحمن 3-ایاک 4-اهدنا} و خود سوره هم در مقام یک و باطن الف، درواقع با 5 الِف همه‌ی عالم را فراگرفته است! 4 الف درخصوص عددی 4 تا یک برابر عدد ابجد اسم مبارک ظهور است(1111=ظهور) و چهارچوب اربعین و سبزی و مقام حسن علیه‌السلام را از خالق اَحسن ظهور می‌دهد. و الف پنجم بصورت دایره احاطه بر آن 4 الف است که کلّ مقامات بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است(به عدد آیه یک) تنها بسم‌الله الرحمن الرحیم است در قرآن کریم که مقام یک آیه را دارد و سیّد همه‌ی بسم الله‌ها در قرآن است.

پس الف کلمه قرآن، مجموعه همه‌ی مؤلفه‌های درون قرآن با مدّ طویل است! درضمن که سوره مبارکۀ حمد با 21 حروف است یعنی 3 تا 7 تا 21 و چهارم آن در شمارش عدد 1 تا 7 است که همان دایره می‌شود 28 کلّ حروف قرآن است. درحالیکه سوره مبارکۀ حمد از 28 کلمه(برابر عدد ابجد اسم وحید پروردگار عالم) و 143 حرف تشکیل شده است[9].

و همچنین گنج قرآن، باطن 12 امام(دایره 6 و 6) و 14 معصوم(دایره 7 و 7) صلوات‌الله علیهم اجمعین می‌شود: 143=(2 تا 6 کنارهم)66+(2تا 7 کنار هم) 77؛ دو قوس نزولی و صعودی؛ شمسی و قمری.   

پس 143برابر با تعداد حروف سوره مبارکۀ حمد و برابر عدد ابجد اباالاوصیا است که وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام می‌باشد(به جایگاه عددی 53 که برابر با عدد ابجد نام مبارک احمد صلی‌الله علیه و آله و سلم است) و برابرعدد ابجد کنزالله که وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است (به جایگاه عددی 62 که برابر عدد ابجد حروف اول و آخر قرآن؛ ب+س و برابر اسماء مبارک خداوند؛ باطن، حمید و واجب الوجود است)! پس می‌شود کتاب الله و عترتی.

الله

و اگر 66 را از 77 کم کنیم (66-77) می‌شود 11 که عدد 11 برابر است با نام مبارک هو و جمع اعداد 1 تا 11می‌شود 66 برابر با نام مبارک الله جلّ جلاله! " قل هو الله احد".  

6 6

7 7

7لااله‌الاالله7

   موجود

 

       
 
   

الفِ وجود

 

 

 

 

 

 


*مقامات درخت در قامت الف:

خوب دقت کنید! چرا اولین دستور پروردگار عالم به وجود مبارک حضرت آدم علیه‌السلام و حوا علیها السلام نزدیک نشدن به درخت منهیه است؟! " و یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة..."[10]. رابطه‌ی گرفتن مقامات رسالت حضرت موسی علیه‌السلام با شجره طوبی در وادی مقدس چیست؟! چرا از درخت درحالیکه سبز بود، نور را بصورت آتش دید؟! " فلمّا أتاها نودی مِن شاطئ الوادی الایمن فی البقعة المبارکة مِن الشجرة أن یا موسی إنّی أنا الله ربّ العالمین"[11] . رابطه باطن وجود مبارک معصومین صلوات‌الله علیه اجمعین درحقیقت تمثیل شجره طیبه (آن درختی که قائم بذات اقدس الهی است) چیست؟! "...کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابت و فرعها فی السماء..."[12]. رابطه درخت با نماز چیست؟! چرا تجسّم بهشت به درخت است؟! " و جنّاتٍ اَلفافا"- "جنّاتٍ تجری مِن تحتها الانهار..."[13] . چرا باغ  و بوستان به وجود سبزی درختان است؟! چرا درخت مظهر پاکی و حیات و نشاط است؟! رابطه تهویه هوا با درخت چیست؟!

رابطه درخت با مجاهدت؛ در مجاهده و یا مبارزه با سموم هواست. درواقع درخت، زنده است چون ریشه دارد! و درحقیقت ریشه درخت، فطرت انسانی می‌شود(وجود مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ اُم و ریشه است که نام مبارکش، گرفته شده از اسم فاطر خداوند است!). پس انسان باید درحقیقت خودش مثل درخت باشد تا از سایه‌اش بتوانند استفاده کنند و در آرامش باشند و از میوه و آثارش بهره بگیرند.

درواقع درخت، مؤنث مجازی است و صاحب کثرت است؛ چه در میوه که دانه دارد و چه از شاخه‌ها و برگ‌ها که کثراتش از دانه و سبز شدن آن است... . درواقع ظاهرش الِف است و باطنش الـف! یعنی در ظاهر یک تنه دارد به عدد یک و در میوه‌ها و دانه‌ها، 1000 می‌شود به عدد حرف غ، باغ و گلستان می‌شود. بنابراین یک درخت، درواقع باطن1001 است و درحقیقت عدد 28 است زیرا وجودش کامل است.

چنانچه باطن قرآن، همان شجره‌ی طیبه است. و نور در بطن آن هدایتگر همه‌ی عالمیان و صدای نطق آن نور وجودهای مبارک معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

و خداوند فرمود هر کس میوه‌ی عملش در دستش باشد(البته متقین) از عذاب نگهش می‌دارد" فاکهین بِما آتاهُم ربّهم و وَقاهم ربّهم عذابَ الجحیم"[14] یعنی اگر درختی بدون میوه شد، نمی‌تواند در قیامت به صاحبش سبزی و طراوت و خنکی دهد و خلاصه او را به بهشت وارد کند.

تمام درخت خلاصه در میوه آن است که صاحب دانه و کثرت می‌شود. چنانچه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام حقیقت میوه‌ی شجره طیبه است که 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در بطنش است و کثرت وجودش از فرزندان معصومش الی یوم القیامة است. عدد ابجد نام مبارکش 128 می‌باشد یعنی او نگهدارنده بوستان محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است. و وجود مبارک برادر بزرگوارش سبط اکبر؛ ابا محمد حسن بن علی علیه‌السلام تمام سبزی این درخت است و هر دو مقام سیدی شباب اهل الجنة هستند.

نکته دیگر گنبد سبز خضرایی پیامبر صلی‌الله علیه و آله است.  پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: چون خدا آغاز صنع خود را اراده کرد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید پس نور عرش از من است ...[15] . کلمه عرش به معنی سقف چوبی است و آن سقف گسترده بر همه‌ی عوالم و عالمیان، وجود سبز مطهر پیامبر بزرگوار اسلام است که حیات از عالم سرّ الی یوم القیامة از وجود مبارکش نشأت گرفته و او تمام قد، الفِ وجود است. همانطورکه مقام الف، قطب الحروف است حضرت، قطب عالم امکان است!  و در فرزندانش، امام حسن علیه‌السلام؛ سبز پوش آل پیامبر صلوات‌الله علیهم اجمعین است و امام حسین علیه‌السلام؛ سفینه نجات عالمیان در دریای دنیاست. بنابراین جنس کشتی همان جنس عرش و گنبد خضرایی جدّ بزرگوارش است که حضرت می‌فرماید: حسین منّی و أنا مِن حسین[16]. و آن کشتی هرگز در دریای دنیا غرق نمی‌شود و ناجی غرق شدگان در دنیا و نجات دهنده‌ی همه ساکنین این کشتی به ساحل نجات است(الی یوم القیامة). پس درخت، مظهر الِف وجود گنج الحروف می‌باشد.

نکته دیگر میوه سیب شجره طیبه است که متعلق به وجود مطهر بانوی دو عالم حضرت فاطمه سلام‌الله علیها به نام تفاحة الفردوس است[17]. پس خانم مقام کوثر عالم؛ اسرار کثرت این درخت و اسرار ظهور 28 حروف آیات قرآن و آثار گنج موالید ولایت و رسالت، همان ذریه‌های پاک و معصومش است که الی یوم القیامة حیات دهنده و سبز کننده هستند و تمام مقام درخت را در عالم تجلی می‌دهند و تمام ظلمات و مفاسد را تخلی می‌فرمایند.

 

 

 

[فصل پنجم]

حرف نون در کلمۀ قرآن

 

حرف نون از حروفی است که در بیشتر کلمات قرآن قرار گرفته و بیشترین حرفی است که در کتاب آسمانی به صورت ظاهر و تنوین نوشته شده‌است و با خود سِرّ معانی را اظهارکرده و خیرات و گنج‌های وجود قرآن را ظهور داده‌است و خود، جوهر کلام‌الله است. در اسرار حروف، نون در جرگه‌ی عارفان بنام و خاص (آیة الله) است!

حرف نون؛ جوهر عالم خلقت است و جوهر، رمز روح و دمیدن حیات بر پیکر بی‌جان خلقت است. این حرف از حروف مقطعه قرآن کریم و از حروف نورانی می‌باشد. در سوره مبارکۀ قلم؛ دومین سوره‌ای که به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم نازل شد خداوند به وضوح می‌فرماید: ن والقلم و مایسطرون. و در سوره مبارکۀ علق که در مقام ترتیب نزول، اول است می‌فرماید: إقرأ بسم ربّک الذی خلق(1) خلق الإنسان مِن عَلَق(2) إقرأ وربّک الاکرم (بخوان به نام رب اکرم؛ کریمِ همه‌ی کریم‌ها)(3) الذی علّم بالقلم(4) علّم الانسانَ مالَم یَعلم(5) (همان که انسان را بوسیله قلم آموخت و به انسان آنچه را نمی‌دانست تعلیم داد) و در سوره مبارکۀ الرحمن فرمود: الرحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البیان. این 4 آیه شریفه رحمت بی نهایت خداوند رحمان است که صورت زیبای عروس قرآن را جلوه می‌دهد در باطن علم و ظهور بیان!

همانطورکه در مبحث حرف الف بیان شد، قلم به منزله الف است و حروف را سطر می‌کند ظاهراً الفِ قلم می‌نویسد، "با" خودش را نشان می‌دهد اما ظهور حیات ظاهری ندارد اما در باطن حیات "م " را رقم می‌زند و سبزی و حیات لوح با تمام محتویات رقم زده می‌شود با 12 حروف لا اله الا الله؛ توحید ناب و خالص. و حیات قلم و لوح بسته به ظهور جان و روح "نون" است که جایگاه عددیش 14 می‌باشد یعنی وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین!

این نون است که سِرّ آشکار کننده است؛ زیرا جوهر قلم است، و واسطه همان اسرار از گنج عالم بالا به عالم اسفل السافلین یعنی عالم دنیا است. نون از حروفی است که اول و آخرش یک جور نوشته می‌شود(ن و ن). و این حرف، برکت است و نور است و ماندنی است و تزاید دارد[18]. و ظهور همه اسرار حروف و اعداد و همه آنچه خداوند می‌خواهد نوشته شود. چنانچه کلمه نون معنا می‌شود به روح- جوهر- قدر- نور- لبه شمشیر- مبانی- ذوالنون- ماهی دوات از دسته حروف هواییه است یعنی آسمانی- از حروف تاکید- مخصوص در ضمیرمونث؛ حقیقت حرف نون وجود مطهرحضرت فاطمه زهرا سلام‌الله است!

خداوند کریم اسرارش را بواسطه نون در قلم و در لوح سرازیر فرمود. اما حقیقت زیبایی که در درون این حرف است، غیر از ظهور ظاهری است که نوشته می‌شود، درحال فکر و هوش و حافظه و آنچه انسان را نسبت به حیوان تمیز می‌دهد، شعور و مشاعر و احساسات و دوربینی و دوراندیشی و عاقبت اندیشی مخصوص انسان است. که آثار نوشتاری نون می‌باشد گاهی ظاهر است و گاهی باطن، گاهی در دنیا و گاهی در آخرت: نکتب ماقدّموا و آثارهم[19]؛ می‌نویسیم آنچه فرستاده‌اند و می‌نویسیم آنچه را که آثار این فرستاده‌هاست. پس یک معنا روان انسان است. روان یعنی جریان و ادامه دهنده و ادامه دار.

*نون، مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی می‌باشد از آن حیث که امّ الکتاب است(چون نون ساکن پشت تمام 28 حرف الفبای قرآن قرار گرفته: پشت 6حرف ادغام؛ 6حرف اظهار و 15 حرف اخفا و پشت حرف ب، قلب به میم می‌شود).

آقای حسن زاده آملی در کتاب "شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه[20]" درباره نون می‌فرماید: "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می‌کنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون"[21]. "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند سپس به سوی او عروج می‌نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری(جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می‌شود. تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می‌آید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد می‌کنند، خدای سبحان فرموده است: "سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده‌ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می‌شود، درمی‌آید". "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم"[22].

 

*نون دارای پنج مرتبه است:

مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء"(الدُره) سلام‌الله علیها عالمین گردید. همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 می‌شود که سرّ "الف" وجود است(نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30می‌باشد(به اسرارعدد30)

مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله) است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.

مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است، می‌باشد. و حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."

مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده می‌شود.

مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.

*در کتاب خداوند سبحان چند حروف به صورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که به صورت تنوین ظاهر می‌شود در حالی که نوشته نمی‌شود ولی تمام خصوصیات "ن" ظاهر را دارد؛ به صُورِ نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است. نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت می‌دهد. چنانچه گفته شد "نون" ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت می‌شود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه می‌دهد.

مراتب و معارفی از حرف ن کلمه‌ی قرآن:

*مرتبه اول ما صدر:

اکنون عوالم حروف کلمه قرآن را تا حدودی خواندید. و کلمه قرآن به حرفِ ن ختم می‌شود، آنگاه چگونه می‌توان نوشت که" ن "را به " اول ما صدر" تفسیر کرده‌اند که حیات کل، و آب حیات کل است (چنانکه عدد ابجد حرف ن=50 برابر با عد ابجد کلمه کل است). و به وجهی ماسوای صادر نخستین نسبت به او عَرَض‌اند. ن، ملک یؤدی الی القلم و هو ملک و القلم یؤدّی الی اللوح؛ نون نوشته‌ای است که به قلم مدد می‌رساند و قلم نیز فرشته‌ای است که به لوح مدد می‌رساند.

در واقع کلمه قرآن به حرف ن تمام می‌شود. درحالیکه می‌دانیم این حرف در جایگاه عددیش در الفبا چهاردهمین حرف است (ن=14).

همانطورکه ذکر شد حرف ن، اول ماصدر خوانده می‌شود یعنی رأس همه‌ی معانی و معارف و مخازن و حیات کل و آب حیات کل شد. زیرا به منزله سر است به بدن چون سر نسبتش به بدن، اول ماصدر است و رأس و رئیس بدن است؛ درحقیقت کلّ حیات بدن است. همانطورکه مقامات سر (عقل- هوش- فکر و حافظه) است که به بدن امر به انجام وظایف می‌کند، حرف نون هم پشت 28 حروف الفبای عربی تنظیم کننده و مرتب کننده و مربی و حتی معنادهنده‌ی حروف است.

بنابراین قرآن که باطناً وجود مبارک انسان کامل است که در مقامات عالم به منزله سر است به بدن عالم و در مقامات کتاب‌های آسمانی، اول ماصدر قرار دارد زیرا بالاترین معجزه خالق یکتاست. زیرا کلام‌الله است و کلام از حروف و علم حروف، کیمیاست. و خداوند قرآن را کنزالله و مأدبة الله و ذکرالله و مجموع اسماء الله و مخزن علم اولین و آخرین قرار داد و فرمود: ...ولارطب و لایابس الا فی کتاب مبین[23]. و ائمه معصومین علیهم السلام مقام سر به بدن عالم دارند و سرمدی هستند.

عدد 14 می‌شود 2 تا 7 تا و باطن چهارده وجود مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که حقیقت قرآن ناطق هستند. و خداوند در سوره مبارکۀ حجر فرمود: و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم[24]؛ براستی که هفت آیه از مثانی (یعنی سوره مبارکۀ حمد) و قرآن عظیم را به تو عطا کردیم. و جمع ارقام عدد 14می‌شود 5 (4+1) و خدا می‌خواهد که سورۀ مبارکۀ حمد که باطن سبعا من المثانی است و 7 آیه دارد، در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم، پنجمین سوره باشد. و چنانچه بیان شد تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد جمع است و ریشه‌ی نام مبارک آقا حمد است که نام مبارکش در آسمان؛ احمد(ص) و در زمین؛ محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم است پس وجود مبارکش یک 7 (تعداد آیات سوره مبارکۀ حمد) در عالم آسمانی و یک 7 در عالم زمینی؛ باطن 14 و حقیقت سبعاً من المثانی می‌باشد (یعنی 14 برابر با جایگاه عددی حرف ن که اول ما صدر است!)

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: سوره حمد 7 آیه دارد که کامل‌ترین آن جمله بسم‌الله الرحمن الرحیم است و حضرت فرمود کل 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم در باء بسم‌الله و کل آن در نقطه زیر باء است و انا نقطة تحت الباء[25]. پس نقطه، مقام اول ما صدر را در ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه‌السلام دارد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود خداوند تبارک و تعالی به من فرمود: یا محمد و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم. و به خاطر منّتش بر من سوره حمد را جداگانه بیان فرمود و این سوره، معادل قرآن عظیم است[26].

و امام باقر علیه‌السلام فرمود: ما آن مثانی هستیم که خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم عطا کرد و ما صورت خدا در زمین هستیم، میان مردم زندگی می‌کنیم، هر کس ما را بشناسد پیش رویش یقین است و هرکس ما رانشناسد، آتش سوزان در پیش رو خواهد داشت[27] (یعنی ما سَر هستیم به بدن عالم؛ اگر سر نباشد زندگی نیست و مردگی است).

درواقع سوره مبارکۀ حمد، مقام "ن "را در مقامات سوره‌ها داراست و در مقام سر است به بدن و مقام کل حیات و مقام آب حیات کل است زیرا حقیقت کوثر وجود است. و همانطورکه این سوره مبارکۀ (حمد) 10 نام دارد؛ مقام چهارده معصوم صلوات‌الله علیه اجمعین، گنج عشر هستند و وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم 10 نام دارد که 5 نام مبارکش بوضوح آمده است{ محمد(ص)، احمد(ص) ، ن، یس و طه}.

امیدوارم متوجه شده باشید که مقام وجود مبارکش در وجودهای مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین، مقام ن است. و ائمه صلوات‌الله علیهم اجمعین نسبت به عالم خلقت، مقام ن را دارند که سَر به بدن می‌شود. پس هر کس بخواهد زنده باشد و شناخته شود باید بدنش متصل به سرش باشد. بنابراین سوره مبارکۀ حمد در مقام حرفِ ن دارای کلّ محتوای قرآن است.

چنانچه حرف ن مربی حروف است که این مقام حاصل تربیت رب الارباب عالم به همه‌ی مخلوقاتش در این وادی به باب طهارت و ورود به باب الجنة است که درحقیقت این اتصال به ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که دارای حیات طیب هستند و جان عزیز قرآن کریم یعنی در علم باید اتصال به قرآن کریم و در عمل باید شیعه و پیرو چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین قرار بگیریم تا زنده و با ایمان کامل و سالم وارد عالم آخرت و در بهشت (انشاءالله) راه پیدا کنیم.

پس مقام ائمه طاهرین علیهم السلام در عالم، سَر است به بدن همه‌ی مخلوقات و قرآن عزیز هم سَر است به بدن کتاب‌های آسمانی. از این منظر خداوند کریم همه پیامبران علیهم السلام را در اتصال به محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین در وجه و مقام و قبولی و منزلت بخشیده است. چنانچه توبه حضرت آدم علیه‌السلام را به وجودهای مبارک قبول فرمود؛ فتلقی آدم مِن ربّه کلماتٍ فتابَ علیه انّه هو التواب الرحیم[28]؛ پس آدم(ع) کلماتی را (مانند توسل به اهل بیت علیهم السلام که مایه توبه و بازگشت بود) از سوی پروردگارش دریافت کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت زیرا او بسیار توبه پذیر مهربانست.

و همینطور در مقام حضرت موسی علیه‌السلام خداوند فرمود: و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر...[29] . فرمود 30 شب در وعده‌گاه بیا بعد فرمود تمام کن به ده شب دیگر تا برسد به اربعین لیله یعنی 40 شب. و اتممناها بعشر درواقع عدد 10 (گنج عشر) حقیقت وجود مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است زیرا دهه‌ی طُهر هستند. درحقیقت عدد 30 را خداوند به رحمت بی‌نهایتش به همه مخلوقات عنایت فرموده چنانچه همه سال 12 ماه و هر ماه 30 روز است، قرآن عزیز 30 جزء است و ... پس معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین سَر هستند یعنی اول ما صدر، عدد 30=ل و گنج توحید است و کلمه مبارک لااله الا الله، 12 حرف است (12=ل) و عالم در حقیقتش غرق است اما حکم بدن را دارد که باید به سر وصل شود و آن وجود مبارک چهارده معصوم علیهم السلام است که گنج عشر می‌باشد، به این شرط به اربعین می‌رسد.

حالا خوب دقت کنید! اربعین به عدد 40 یعنی حرف م! اینجا مقام رسیدن حرف ن (کلمه قرآن) پشت مقام حرف بِ بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد و باب الله العالمین است که تا قلب به میم نشویم، ورودی نداریم!

درواقع تا لباس حیوانیت و نجاست و میته بودن از جسم عمل خارج نشود به طهارت انسانی و زنده شدن طیبه و ورود در باب الله و باب الجنة و باب الولایة نداریم.

 

*مرتبه دیگر حرف نون، مقام حوت است:

و نون، حوت است و زمین بر پشت حوت است. در بعضی از روایات از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است که اسم حوت که زمین بر پشت آن است، یهموت است. و در بعضی از نسخه‌ها بلهوت است. و نیز به نهر و نهر به مداد  و مداد به نور در روایات تفسیر شده است. درواقع مقامات نون فهمیدنی است (چنانچه یک شکل نوشتاری آن بصورت تنوین است که ظاهر نیست و فقط باطن است)، اما چگونه می‌توان این همه معانی را درک کرد؟!

در حدیث آمده که نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن گوید: و عن بعض الثّقات: انّ اصحاب السّحر یستخرجون مِن بعض الحیتان شیئاً منه یکتبون منه، فیکون النون و هو الحوت عبارة عن الدوات و یعضده ماروی، انّ النبی (ص) قال: اول شیء خلق الله القلم ثم خلق النون و هوالدواة[30]؛ نیشابوری از برخی معتمدان نقل می‌کند همانا ساحران از برخی ماهیان چیزی بیرون می‌آورند که بدان می‌نویسند. بنابراین نونی که به ماهی تفسیر شده عبارت از دوات است و کمک می‌کند این معنی را گفتار مروی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم و آن عبارت است از اینکه آن جناب فرمود: همانا اول چیزی که خداوند آفرید قلم است. بعد از آن نون را که همان دوات است آفرید.

درواقع نون فرشته‌ای است که به قلم مدد می‌رساند و قلم نیز فرشته‌ای است که به لوح مدد می‌رساند، دو عین است که هیچ نوشته‌ای نگاهشان نداشت، در هریک از آن دو عین، دو عین دیگر وجود دارد. دو نون است که هیچ قلمی ننوشتشان و در هر یک از آن دو نون، دو نون دیگر وجود دارد.

پس نِ اول ما صدر دوات است که منشأ کتابت جمیع کلمات نوری وجودی شده است (یعنی حقیقت عین به یک معنا چشم‌ها به آن روشن می‌شود، به آن حقایق و علوم و اسرار و شاهد می‌شود به آن مشهودات و مکشوفات) و حرف نون به دو طریق ظاهر می‌شود: بصورت حروفی و تنوینی. پس دو عین در بطن حقیقت نون بینا می‌شود.

 

و ن، حوت شده است:

از یک معنا که ماده سیاهی یعنی مرکب پدید می‌آورد. و ن، حوت ِ آبِ حیات همه موجودات و مخلوقات و عوالم و ظاهر و باطن و حامل همه ارضین و آنچه در بطن آن‌هاست! اگر دقت کنید ماهی مرکب برای دفاع از خودش مایعی ترشح می‌کند که سیاه است  و مثل حجابیست که خود را می‌پوشاند. و حروف، درواقع نورهستند و مرکّب به آن‌ها جسمیت می‌دهد تا نور که علم است محفوظ بماند و در حجاب خود را معرفی کند. شاید برای همین است که انسان عالم را باسواد می‌گویند درحالیکه سواد یعنی سیاهی! پس کلام خداوند در حروفش در مرکّب محفوظ مانده، اما چگونه باید حجاب را کنار زد؟!

 

یک معنای دیگر از حوت:

در تفسیر برهان قسمت آیه شریفه‌ای که درباره حضرت موسی علیه‌السلام و جناب یوشع بن نون به دنبال حضرت خضر علیه‌السلام می‌رفتند آمده است که یک ماهی سرخ شده همراه خود داشتند و ماهی را کنایه از عقل فرمودند! در قرآن و روایات ما به ماهی اشاره شده است: مثلا در تفسیر آیه 114 سوره مبارکۀ مائده درباره معجزه‌ی مائده آسمانی که حضرت عیسی علیه‌السلام در بیابان از خداوند خواست و آن سفره‌ی اطعام پهن شد...، در احادیث معتبر از امام باقر علم النبیین علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام نقل شده که آن غذا ماهی و نان بوده است. ماهی، عقل است و نون، روح و جان آنست.

یکی از اسماء ماهی در قرآن، حوت است. و فرموده‌اند: اول ما خلق الله الحوت. خداوند کلّ نظام هستی را بر پشت حوت، خلق فرموده است. جناب ملا هادی سبزواری در تفسیر آن گفته‌اند که مراد از حوت، انسان کامل و امام است. دوازدهمین برج فلکی، حوت است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه دوازدهمین امام است و تمام هستی بر مبنای اراده‌ی انسان کامل می‌چرخد.

درواقع حضرت موسی و جناب یوشع و حضرت خضر علیهم السلام صاحبان عقل بودند و آن ماهی را هم بعنوان غذا با خود برده بودند. پس غذای انسان، معقولات است اما اگر صاحب عقلی همراه انسان نباشد تا با او مکالمه کند، منجمد می‌شود! چراکه امام جواد علیه‌السلام فرمودند: بروید حلقه‌های درس تشکیل بدهید و با هم مباحثه کنید، اینگونه عقلتان رشد می‌کند. انسانی که اهل فهم و عقل است همواره به دنبال کسی می‌گردد تا با او حرف بزند و مباحثه کند. اصلاً معراج یعنی چه؟! رسول الله صلی‌الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌نشستند و با هم حرف می‌زدند و در مراتب ولایت همدیگر غرق می‌شدند. و همین معراج است!

وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام خود را اینگونه معرفی می‌فرماید: أنا صاحب الخضر و هارون. أنا صاحب موسی و یوشع بن نون.أنا صاحب شیث بن آدم. أنا صاحب یونس فی بطن الحوت[31]. (أنا صاحب الحوت؛ "کصاحب الحوت[32] فی خطبة المشهور بالنورانیة".

 

حوت؛ حقیقت ظهوری (مهندسی شکل نون)

همانطورکه در حرف ن بیان شد، حرف نون، حامل کلّ ارض است. درواقع نون بنابر کلام‌های مبارک یک صورت ظاهر دارد که بشکل ن نوشته می‌شود و یک صورت باطن که تنوین است. همانطورکه عالم به شکل دایره است و مرکز دایره، نقطه شروع خلقت یعنی کلمه ارض به معنی خشکی می‌باشد و نقطه نون است. و  خشکی در 6 روز به همه‌ی دنیا کشیده شد یعنی دحوالارض شد و همه موجودات زمینی و آسمانی و آنچه بین آنهاست خلق شد.

پس درواقع ظرفِ زیرین خلقت، نیم دایره نِ  و در روی آن هم نِ  بصورت مخفی می‌باشد. یعنی زمین ظاهر و آسمان نادیدنی به این شکل:

 

am19

 

و همه‌ی عالم در باطن نون ظهور پیدا کرده‌اند و نون، رحم عالم خلقت می‌باشد. اگر تا به اینجا خوب دقت کرده باشید و شکل مهندسی آن را ببینید: عدد ابجد حرف ن=50 و برابر با عدد ابجد کلمه کل است و یک 50 در عالم بالا و یک 50 در عالم پایین رویهم می‎شود 100 (برابر با عدد ابجد حرف ق). پس هم عالم بالا، کل است و هم عالم زمینی، کل است و جالب اینکه جایگاه موضعی حرف قاف، نگهدارنده کلّ مخلوقات و باطن ولایت است[33].

یکی از اسماء قرآن؛" ن" می‌باشد و جایگاه عددی حرف ق=19 است و تمام محتوای قرآن در 19 حرف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد غرق است، بنابراین عدد 19؛ عدد اول و عدد بنیادی و حرف ن، ظهور اول است! که خداوند در سوره مبارکۀ قلم قسم می‌فرماید: ن و القلم و مایسطرون. پس حرف ن که جوهر عالم خلقت و روح آن است، حافظ و جامع کل در باطن است! و حامل این حمل، وجود مبارک و مطهر صاحب النون؛ خانم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است. او مقام کوثریت و کثرت همه‌ی خلایق را داراست. و در زیارت نامه خانم می‌خوانیم: السلام علیکِ یا مُمتحَنة امتَحنکِ الذی قبل أن یَخلقک... . قبل از اینکه خلق شود از جانب خدای مهربان امتحان شد. اینجاست که قول اُم ابیها را درک می‌کنید و می‌فهمید! او بلاواسطه گیرنده فیوضات و تمام انوار و علوم حقه از ذات اقدس احدیت است! و او منشأ و اصل و ریشه و اُم می‌باشد. اوست کسی که جهیزیه‌اش 19 تکه است و همسر کسی است که باطن 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد؛ محتوای کلّ قرآن است! خوب دقت کنید در حرف اول و آخر کلمه ق رآن؛ ق ن!!!

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها  و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

بنابراین با توجه به شکل به عدد ابجد دو تا حرف ن(=50)، حرف ق مشخص شد با تمام محتوا و توضیحاتی که قبلا بیان شد. از طرف دیگر جایگاه موضعی حرف ن در حروف الفبای ابجدی، 14 است. پس یک 14 در عالم بالا و یک 14 در عالم زمینی که وجود مطهر 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

 

am20

 

درحقیقت 14 و 14 رویهم 28 می‌شود یعنی تمام حروف کلّ قرآن مجید. آیا عجیب نیست که حروف دو قسمت می‌شود: 14 تا شمسی و 14 تا قمری،  14 تا با نقطه و 14 تا بی نقطه، 14 تا نورانی و 14 تا ظلمانی و تمام افعال آیات مبارک قرآن در 14 صیغه صرف می‌شود و به 14 معنا ظاهر می‌شود؟! در ماه قمری قرص ماه در آسمان 14 روز از هلال به بدر می‌رسد و در 14 روز از بدر به هلال!

و خداوند اسرار نون را در تمام حالات ظهور می‌دهد، شاید فکر کنیم و تعقل کنیم! درحالیکه خانه خدا در مرکز این دایره است اما بصورت کعبه که 6 وجه دارد و هر وجه آن مربع است، می‌باشد. از آنجا که هر مربع 4 ضلع دارد پس 6 تا 4 تا 24 می‌شود که عدد جامع است  و برابر عدد ابجد کلمه وحی و احاطه می‌باشد. و خداوند متعال تمام عالم را در 24 ساعت شبانه روز ساعت شماری فرموده ( به 12 ساعت روز و 12 ساعت شب، پس ساعت به 12 شماره می‌شود). عدد ابجد کلمه جامع=114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن کریم است. و اگر ارقام عدد 24 را با هم جمع کنیم، 6 می‌شود و جمع ارقام 114 هم 6 می‌شود یعنی عالم در حقیقت ولایت 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین ظهور دارد و خلق شده است! و حرف نون، جوهریت ظهور روح و معنا و اصل کلمه ولایت عظمای حق تعالی و سبحانه و توحید محض است؛ لا اله الا الله (بعبارتی دایره مهندسی شکل حرف نون، نَ نَ  خوانده می‌شود یعنی لا اله الا الله).

چنانچه بیان شد نون و قلم بصورت دو ملک نورانی هستند و از یک نظر حوت، که اتصال دو حرف نون است و حقیقتش به یک صورت، رحم عالم خلقت در دنیاست! درواقع همه‌ی ما باید در حقیقت این رحم به جان ولایت و رسالت حقیقی ملحق شویم و در صورت کمال مثالی یعنی ملکوتی در عالم آخرت متولد شویم. پس عالم دنیا در بطن نون که مربی است، قرار می‌گیرد؛ با تمام معلومات و محتوای نزولات آسمانی ! که عدد ابجد حروف نون=106 است که جمع ارقامش 7 می‌شود یعنی تمام 7 طبقه آسمان و 7 طبقه زمین و 2 تا 7 تا می‌شود 14 تا؛ سبعاً من المثانی و 14=ن! الله اعلم. درواقع عدد 106 معنی می‌شود به 100+6: که تمام عالم دنیا در 6 روز خلق شده است[34] و عدد 100=ق، نگهدارنده‌ی آن است. عالم، در باطن ِ حوت و درحقیقتِ حوت و در پشتِ حوت است که هر کدام عوالم و مظاهر و معانی خود را داراست. و جایگاه حوت در دریاست. آیا جالب نیست که زمانی ماهی خوردنش برای ما مسلمان‌ها حلال است که در بیرون از آب جان دهد؟! پس چگونه است که خداوند می‌خواهد حضرت یونس علیه‌السلام در دل ماهی قرار بگیرد، آنگاه سالم در ساحل بیرون بیاید؟!  

 

*مرتبه دیگر نون و مداد:

نِ را به مداد تفسیر کرده‌اند! مدادی که نور است و همه حروف و کلمات وجودی از این مداد نور نوشته شده است. پس وجود در هر جا که قدم نهاد، نور است. مداد حروف کتبی مرکب است که کتابت می‌کند. زیرا بهترین مدد رسان است چون مداد آن مرکب سیاه است (قابل تذکر است که سیاه، باطن علم ذات اقدس الهی است که مجموعه‌ی انوار و مجعه رنگ‌ها و مجموعه تمام علوم است زیرا بالاتر از سیاهی رنگی نیست!)

بود قرآن کتابی آیت عین
الف در عالم عینی‌الوف است
حروف کتبیش باشد سیاهی

 

بود هر آیت او رایت عین
بمانند الف دیگر حروف است
حروف عینیش نور الهی

 

 

*مرتبه دیگر نون؛ صورت رحمی عالم است:

اما مرتبه دیگر حرفِ ن، صورت رحمی عالم است و پرورش دهنده که حروف و کلمات و اسرار همه‌ی موالید و ظهورات است. و باطن ن، آب است که همان دوات نوری و حقیقت کوثر وجود است و حوت ماهی این ظرف ن است. و عالم بر پشت حوت است.

در اینجا نکته قابل ذکر آن است که خداوند متعال خواست که حضرت یونس علیه‌السلام در شکم ماهی قرار بگیرد. درحقیقت در شکم و رحم نون است! که به کمال مقامات باطنی خود می‌رسد، با کلام مبارک مناجات: و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدرعلیه فنادی فی الظلمات أن لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. فاستجبنا له و نجّیناه من الغمّ و کذلک ننجی المؤمنین.[35]  و پروردگار عالم به یک 40 روز در شکم ماهی او را به سلامت به ساحل دریا آورده و امر فرمود ماهی او را به ساحل بیاورد و از دهانش خارج کند . این احوال در حالت پرورش نطفه در درحم مادر آن است که به اذن پروردگار عالم جذب و هضم بدن مادر نمی‌شود، بلکه به نوزادی تبدیل شده و به سلامت بدنیا می‌آید.

درواقع رحم است که مربی و پرورش دهنده همه وجود و سلول‌ها و ژن‌ها و از نظر ظاهر و باطن بچه است تا حقیقت وجودش با قرار گرفتن نون وجودش در پشت حروف و کلمات عمرش قلب به میم شود. و صورت حقیقی را بگیرد تا خوانده شود و اسم بگیرد و حیات را دریافت کند! درواقع نوزاد پشت حوت، پرورش پیدا می‌کند تا سیر زندگی را از حوت که نون ِ وجود مادرش است، بگیرد. حال خوب فکر کنید!

پس حقیقت محمدیه صلوات‌الله علیهم اجمعین به حسب عروج صادر نخستین است و یکی از اسماء آن حضرت نون است و اول مقام ذوالنون را داراست. و نون صادر نخستین که حامل ارض است باطن حضرت که وجود حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ بضعتُ مِنّی یعنی بضاعت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم هست حامل حمل کلمه ارض است. یعنی آن رق منشور و نور مرشوشی که کلمات نوری وجودی بر او متنقش اند، و کلّ شیءٍ اَحصیناهُ فی اِمامٍ مبین[36]. و پوشیده نیست که حیات حوت به آب است "و کانَ عَرشهُ عَلی الماء"[37].

نون را چون حمد و ذکر و اقسام نکاحات و انواع قیامت و قلب و حضرات 5 مرتبه است

 

[1]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 48

[2]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 154

[3]. سورۀ مبارکه واقعه ؛ ایه 79

[4]. سورۀ مبارکه تحریم؛ آیۀ 11

[5]. سورۀ مبارکه یس؛ آیات51 و 52

[6]. سورۀ مبارکه ق؛ آیات 18.. 23 و 24

[7]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 14

[8]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[9]. توضیح کامل در قسمت مبحث سورۀ مبارکه حمد آمده است.

[10]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 19

[11]. سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 30

[12]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 24

[13]. سورۀ مبارکه نبا؛ آیۀ 16-  در بسیاری از آیات قرآن کریم مانند: سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ23، سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 122

[14]. سورۀ مبارکه طور؛ آیۀ 18

[15]. بحارالانوار ج 25 از کتاب روض الجنان تألیف فضل الله بن محمود فارسی به حذف اسناد از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

[16]. مفید، 1413:172/2- ابن قولویه، 1356 :52

[17]. در کتاب حوای روحانی3 بطور کامل توضیح داده شده است.

[18]. رجوع شود به کتاب حوای روحانی3

[19]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[20]. صفحه 237

[21]. سورۀ مبارکه سجده؛ آیۀ 5

[22]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 39

[23]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ59

[24]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیه 87

[25]. ابوالقاسم شیرازی کوثرنامه ص 152

[26]. تهذیب ج2.ص289.ح1157

[27]. عیون اخبار الرضا (ع) ج1.ص270.ح60

[28]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 37

[29]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 143

[30]. بحار ج14.ص91 و در آل منثور تفسیر قلم

[31]. مشارق انوار الیقین فی حقایق اسرار  امیرالمؤمنین علیه السلام؛ صص 259 تا 270

[32]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 48

[33]. رجوع شود به مبحث حرف ق

[34]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 4

[35]. سورۀ مبارکه انبیا؛ آیات 87 و 88

[36]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 13

[37]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 8

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۰۸
عذرا شفائی

رابطه عدد 57 و عاشورا:

جایگاه عددی کلمه عرش که همان حروف عشر(10) است برابر 57 می‌باشد. ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین که قرآن ناطق هستند، عرشی می‌باشند و به اذن خدا به عشر آمدند! دنیا، گنج عشر است یعنی 10=ی که یا خوانده می‌شود و یا=11! عدد ابجد عشر(=عرش)=570 که برابر است با عدد ابجد مُنزل الآیات. تمام نزول آیات قرآن در عشرِ دنیا است!

بنابراین دنیا به عدد عشر که در جایگاه، 57 است، محلّ امتحان و عاشوراست[1]؛ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، اینجا یوم عاشورا شد یعنی باید هر کس امتحان عاشورایی بدهد، آنگاه پشت امام خود تا پای جان ثابت بماند تا به قرب الی الله صعود کند(درواقع هر مؤمنی باید پاسدار حدود الله باشد) وگرنه منحط شده و به طاغوت می‌پیوندد و ملعون می‌شود.

و خداوند متعال چهارچوب حدود خودش را در باطن به وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام حدیده بندی فرمود. باطن عدد 57 وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام است که امام عاشورائیان است و عمر مبارکش 57 سال است. و او، حدودگذار و وارث همه‌ی انبیا و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است و خون مبارکش ثارالله شد. چنانچه دنیا؛ کف عالم است، حضرت در گودال قتلگاه قرار گرفت ...    لعنت الله علی قوم الظالمین من الاولین والآخرین.

 

وجود مبارک آقا عالم دنیا را که یکی از اسمائش شهادت است، در دنیا به نمایش شهادت فی سبیل الله قرار داد و همه‌ی عالمیان در کف که باطن خشکی تفتان بود، محل گذر نجات تمام شیعیانش در دریای دنیا قرار داد و معبر را گشود که مستقیم به حیات طیب برسند و به قرب الهی یعنی مولودشدن و زنده شدن حقیقی و به تعالیِ خوردن روزی نزد پروردگار عالم برسند که خداوند در قرآن کریم فرمود: ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[2]؛ هرگز گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

خوب توجه کنید:

 

am14

 

ما زبـالائیم و بـا لا می‌رویم

                   ما ز دریـائیم و در یـا می‌رویم

مانند خورشید هنگامیکه در کنار دریا دیده می‌شود مثل اینست که از دریا بالا می‌آید و طلوع می‌کند و در مغرب، در دریا فرو می‌رود!

 

در حقیقت همه بندگان خدا در دنیا بر سر دو راهی و انتخاب هستند. همانطورکه می‌دانید امام حسین علیه‌السلام به عدد عشر یعنی 10 متولد شدند (یک خودش و 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دربطنش) و دنیا شد" کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". و عدد 10 برابر حرف ی است که یا خوانده می‌شود و دنیا در"یا" غرق است و حرف"یا" حرف انتخاب است و این انتخاب دنیا یا آخرت است.

و همیشه حکام ظالم با حدود خدا و احکام و عدالت مخالف بودند، با پیامبران و امامان علیهم السلام می‌جنگیدند و در نهایت عزیزان را می‌کشتند و اباعبدالله الحسین علیه‌السلام این میدان را برای همه محل امتحان و انتخاب قرار داد. پس باطن عاشورا باید به صد لعن و صد سلام تمام شود.

همانطور که قبلا بیان شد عدد 100 برابر با حرف ق بود. پس امام حسین علیه‌السلام در کفِ تفتان کربلا، دین را نگه داشت چون خودش حرف قاف است و خیلی جگرسوز و جانسوز است که سر مبارکش بدست شقی الاشقیا(لعنة الله علیهم اجمعین) از قفا بریده شد. حروف کلمه قفا همان قاف است که اباعبدالله الحسین علیه‌السلام درجه شهادتش سیدالشهدا است و تمام شهدا فردای قیامت به مقامش قبطه می‌خورند.

و عدد ابجد اسم مبارک مجید برابر 57 است و روی جلد مبارک بیشتر قرآن‌ها نوشته شده: قرآن مجید! زیرا که باطنش اباعبدالله الحسین علیه‌السلام است. و روی برخی جلدهای مبارک نوشته شده: قرآن کریم که امام حسن مجتبی علیه‌السلام؛ کریم اهل بیت و قرآن؛ سفره کرامت خداوند متعال است و خداوند می‌خواهد در نیمه ماه رمضان که بهار قرآن و ماه نزول قرآن کریم و احیا و شب قدر در آن است، قدوم مبارکش در دنیا متولد شود. خیلی زیباست صورت جمال قرآن، حسن(ع) است. و همانطورکه توضیح داده شد، نمره‌ی 20 خداوند به بندگانش، حسن(ع) است.

پس خدا می‌خواهد در کربلا کلمه عشر که برابر حروف عرش است، گنج عرش به عشر بیاید! وه که چه محموله‌ی عظیمی که چهار رکن 57 در آن دخیل است: 1)امام حسین علیه‌السلام که عمر مبارکش 57 سال است. 2)امام سجاد علیه‌السلام که 57 سال عمر مبارکش است.3) امام محمد باقر علیه‌السلام که 57 سال عمر مبارکش است. آقا در سال 57 هجری متولد شدند و 57 سال بعد در سال 114 به شهادت رسیدند. 4)حضرت زینب سلام‌الله علیها که یک سال بعد از تولد امام حسین علیه‌السلام متولد شدند، یک سال بعد از عاشورا در سن 57 سالگی با تمام زخم‎هایی که از عاشورا تا آن زمان بدن مطهرش را آزرده کرده بود، به مقام شهادت رسیدند. نکته جالب اینکه ایشان یک زن است:

 

*در حقیقت عدد 57 برابر با عدد ابجد کلمه زن!

تمام عالم دنیا مؤنث مجازی است و عالم دنیا برای رسیدن و مولود شدن در عالم برزخ، رحم است! که آن رحم سه تا 19 تا است(همانطورکه بیان شد پایان قوس نزولی سوره‌های قرآن؛ پنجاه وهفتمین سوره، سوره مبارکۀ حدید است). و خداوند در کلام کریمش می‌فرماید نوزاد در شکم مادر پشت سه پرده ظلمت قرار دارد: ... یخلقکم فی بطون امّهاتکم خلقاً مِن بَعد خلقٍ فی ظلماتٍ ثلاث[3]؛ شما را در شکم‌های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در میان تاریکی‌های سه گانه(شکم،رحم و مشیه) آفرید. پس در دنیا هم انسان پشت سه ظلمت(نفس، جسم و پوسته‌ی عالم دنیا) رشد می‌کند، بی آنکه بداند خارج از دنیا چه عالمی است و چگونه ظاهر می‌شود!  

و کلمه زن یکی از زیباترین و میزان‌ترین اسماء است و عدد ابجدش 57 می‌شود. پس حضرت زینب علیها السلام دو تا 57 را دارد{ یکی به مدت عمر مبارکش و یکی به عدد زن بودنش}  و احیا و سبزی (114=57+57) 114 سوره مبارکۀ قرآن و افشای معنای حقیقی اربعین دین و سبزی احکام خداوند و پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر را افشا فرمود. اما اگر دو کفه ترازوی میزان اسم زن را بصورت بسیط (زا +نـون) بگذاریم: زبرش می‌شود :زن(=57) و در بینه می‌شود: ا+ون(=57) پس زبر و بینه رویهم می‌شود 114 که این حقیقت وجود مبارک بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ کوثر عالم وجود است.

 

am15

 

حالا دقت کنیم کف حقیقی در،یای دنیا چگونه گوهرهای لؤلؤ و مرجان را بر همه آشکار، و الگو و اسوه برای اهل دنیا قرار داد؟! این گوهر، همان قاف است که باطن ولایت است و اگر کسی با خود ببرد در دنیا و آخرت به درجه فله اَجره عند ربه و لاخوف و لا هم یحزنون[4]؛ (نزد پروردگارشان پاداشی شایسته دارند که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند) نائل می‌شود. این‌ها کسانی هستند که تمام وجودشان را تسلیم خدا می‌کنند درحالیکه نیکوکارند و خداوند می‌فرماید: والعاقبة للمتقین[5] و همچنین فرمود فقط از متقین‌ عمل‌ها قبول می‌شود: انّما یتقبل الله من المتقین[6].

 

نام مبارک فاطمه(زن)؛ باطن 57 (3تا 19 تا)!

و حقیقت این زن، وجود مطهر خانم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است که وجود مطهرش را خداوند در قرآن کریم با نزول سوره مبارکۀ مریم سلام‌الله علیها افشا می‌فرماید(که از نظر ترتیب فهرستی، سوره 19 قرآن مجید است). حقیقت رحم مطهر مریم سلام‌الله علیها که برگزیده خداوند است در زمانش غالب تصویری زنده و حیات عیسی علیه‌السلام را ظهور می‌دهد که او هم حیاتش از عجائب است که خداوند در سوره مبارکۀ نساء می‌فرماید[7]: ... و ما قتلوهُ و ماصلبوهُ و لکن شُبّهَ لهم...(او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه بر آن‌ها امر مشتبه شد). بَل رَفعه اللهُ الیهِ ...(بلکه خدا او را بسوی خود بالا برد). و امروز در آسمان در انتظار ظهور مهدی موعود صلوات‌الله علیهم اجمعین است تا در ظهورش به پیشگاهش فرود آید.

و خانم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها حامل یازده ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که کوثر وجودش الی یوم القیامه در وجود فرزندانش برای عالمیان پناهگاه امن الهی است. و خانم باطن 3 تا 19 تا است که همه باید فاطمی شوند تا نبوی و علوی و حسنی و حسینی و مهدوی بمانند(اللهم الرزقنا). و فاطمه سلام‌الله علیها، باطن قاف است. و حامل قاف و ظهور قاف و بقا دهنده قاف می‌باشد.

یکی از معانی فاطمه سلام‌الله علیها یعنی توحید محض، یعنی لااله الا الله، یعنی نـَه(لا اله) به تمام هواهای نفسانی و الاهه‌های کاذب و معنی می‌شود به صداقت محض(الا الله). و فاطمه سلام‌الله علیها یعنی طهارت محض و یعنی شجاعت محض در راه رضای خدا. جالب است که نام مبارکش در سه بُعد حقیقت 3 تا 19 تا برابر 57تا و برابر با عدد ابجد اسم مبارک زن است!

اگر اسم مبارک فاطمه سلام‌الله علیها را بصورت منقطع بنویسیم: فا    ط     مه؛ عدد ابجد هر قسمت در آخر به 9 می‌رسد و می‌شود 999 که برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ رفیع الدرجات است که جلوه‌اش حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌باشد.

فا        ط        مه

81       9         45

(1+8)=9      9          9=(5+4)

 

اما اگر هر عدد 9 را به حروف بنویسیم: نـُه عدد ابجدش 55 و جایگاه عددیش 19 می‌شود. پس درواقع در باطن هر عدد 9، یک 19 جای دارد. بنابراین نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها به سه تا نـُه می‌شود 3 تا 19 یعنی 57!

پس خانم دو عالم حقیقت 3 تا 9 تا می‌شود یعنی عدد 27 که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است به عدد ابجد 72 که برابر با عدد ابجد حروف نوزده است! و عدد 27؛ عدد کلیدی است که روز تولد قرآن کریم است که دفعتاً به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله درحالیکه ایشان 40 ساله بودند و در "غار حرا" که جایگاه عددیش 78 می‌شود، نازل شد. و عدد 78 برابر با عدد ابجد نام مبارک حکیم و برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و برابر با عدد ابجد کلمه عدد است. و همچنین برابر با گردش عدد 1 تا 12 ساعت روز و ماه در سال است(78=12+11+ ... +2+1).

و این غار در حقیقت محلّ ارتقاء و رشد و کمال رسیدن هر نوزادی است که در ظاهر، شکم مادر است که در گردش 9 ماه نطفه به جنین و جنین به نوزاد کامل رشد کرده و پس از آن بلوغ 9 گانه به سلامت بدنیا قدم می‌گذارد. اما باطن این غار، همین دنیاست. که خداوند نشان داد مثل اصحاب کهف در بلوغ تکلیفی  چگونه در صورت اخلاص در پناهگاه امن توحید محض خودش این عزیزان را جاداده و در کمال باطنی در مقابل 300 سال باضافه 9 سال در دنیا دوباره متولد گردانید. درحقیقت 300، 3 تا 100 تاست که هر 100 برابر حرف ق به جایگاه عددی 19 است و 3 تا 19 تا می‌شود 57. آیا قابل تأمل نیست؟! این چه حکمتی دارد؟!

بنابراین در بطن حقیقت 57=زن خوب دقت کنید! پس هر کسی در دنیا بشرط رضای خدا می‌تواند در این پناهگاه فاطمه علیهاسلام‌ یعنی حصن لااله الا الله به امنیت برسد!

 *یک رحم دیگر در باطن، قبر است که هر کس با سه تا 19 (حرف ق) یا بهتر بگویم سه تا 100تا وارد قبر شود، قبرش کاملاً بدون خطر است و در آن هیچ نفوذی برای حیوانات موذی و یا هر موجودی که بدنش را از بین ببرد، نیست. درواقع این بدن‌ها زنده حقیقی هستند و به امر خداوند در زمان ظهور از قبر خارج می‌شوند بنابر فرازی که در دعای عهد[8] آمده است: اللهم إن حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیا فأخرجنی مِن قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرّداً قناتی ملبّیا دعوة الداعی فی الحاضر و البادی؛ خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتم و قطعی ساختی حائل شد، کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده و نیزه برهنه پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده (امام زمان علیه‌السلام) میان شهرنشین و بادیه نشین باشم.

حال قبر را چگونه می‌بینید؟ آیا محلّ رشد و به کمال رسیدن نیست؟ درحالیکه خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: ...نکتبُ ماقدّموا و آثارهم ...[9]؛ کردار گذشته و آثار وجودی آینده‌شان همه را در نامه اعمال آن‌ها ثبت خواهیم کرد. و کمال آثار تا آخرین روز قیامت مترتب است. و اثرگذار در نشئه رشد حقیقی انسان برای روز رستاخیز که تولد حقیقی و کامل و تمام شده‌ی صورت و سیرت و عمل‌هایمان و جزا و پاداش خداوند که بر همه ظاهر می‌شود، پس چگونه است کسی که در این رحم بدون 3 تا 19 تا یعنی بدون ظاهر قرآن و بدون عمل به آیات قرآن و بدون اتصال به جانِ قرآن ناطق برود، چه مولودی می‌شود؟! الله اعلم

 

از معجزات عدد 57 در قرآن مجید!

وقتی شماره ترتیب فهرستی هر سوره را با تعداد آیاتش جمع کنیم، دقیقا 57 سوره عدد زوج یا 57 سوره عدد فرد را نشان می‌دهد. که جمع 57 عدد زوج، می‌شود 6236 برابر با تعداد کلّ آیات قرآن مجید. و اگر 57 عدد فرد را باهم جمع کنیم 6555 می‌شود که جمع اعداد 1 تا 114 می‌شود 6555(که تعداد کلّ سوره های قرآن، 114 تاست) که هرکدام دارای معارف جداگانه‌ای هستند و در جمع عددی شاهکاری از اعجاز عددی قرآن است. حالا خوب دقت کنید! اگر شماره فهرستی 57 سوره‌ای که عددشان زوج می‌شد را باهم جمع کنیم 3303 می‌شود و جمع آیات 57 سوره فرد هم دقیقا 3303 می‌شود .این نظم دقیق همه حقیقتی از اعجاز قرآن است که کتاب الله و کلام‌الله می‌باشد! 

 

am16

 

در قوس نزولی دایره قرآن به سوره 57 (سوره مبارکۀ حدید) رسیدیم که آخرین سوره جزء 27 است. و قوس صعودی با سوره 58(سوره مبارکۀ مجادله) شروع می‌شود که اولین سوره جزء 28 است. پس خوب دقت کنید! جمع 27+28 می‌شود 55 که برابر با عدد ابجد حروفِ نـُه است که برابر با عدد ابجد اسم مُجیب خداوند می‌شود و جایگاه عددی حروف نـُه=19 است؛ پس اینجا محلّ تولد همه‌ی موالید عالم است. و محلّ اجابت بنده درحالیکه به خلوص بگوید: ایاکَ نعبدُ و ایاکَ نستعین؛ تنها و فقط تو را می‌پرستم و تنها و فقط از تو یاری می‌جویم. آنگاه پروردگارش را بشناسد و از او بخواهد: اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم، تا پیروز میدان جنگ عاشورای دنیای خود شود و در زمره مغضوب و ضاله نمیرد.

 

 

 

 

[فصل سوم]

حرف ر، دومین حرف کلمۀ قرآن

 

حرف بعد از ق در کلمه قرآن، حرفِ ر است که یک حرف است اما در بساطت به 2 حرف (را ) خوانده می‌شود. در قرآن کریم 5011 بار حرفِ ر آمده است که در جمع می‌شود 7!(7=1+1+0+5)

حرف (ر ) از حروف کلیدی و پر معنای کلام پروردگار عالم که در صفات و مفاهیم عرفانی کلّ محتوای عالم دنیا را حامل می‌شود. چنانچه از شکل ظاهریش (ر) برداشت می‌شود، مجرای همه‌ی نزولات از عالم بالا به اسفل السافلین دنیا است. این حرف صفت تکریر دارد یعنی در دهان چرخش می‌کند و تکرار می‌شود و این یکی از نکته‌های مهم حرفِ ر است! و کرار از صفات زیبای حضرت علی علیه السلام است؛ حیدر کرار! اگر تمام زیبایی حرفِ ق را خوب فهمیده باشید با تمام سنگینی و توازنش خداوند خواست که در دنیا(حرفِ ر) قرار بگیرد تا آرامش عالم دنیا و از اینجا به عالم آخرت را ضمانت کند.

درنتیجه حرفِ ق که ریشه و بنیان اساس صداقت و طهارت و عبادت و تقوی و تهذیب و تحلیل و تکبیر و تهلیل و تسبیح و سجده و رکوع و قیام و قعود و ذکر و زکی و حُسنِ حَسن(ع) و مقام اوّل عالمین را داراست، فقط  در ظاهر خانه‌ی خداست و در باطن وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در مقابلش قرآن عزیز قرار می‌گیرد.

پس خداوند می‌خواهد همه در دنیا و از مجرای حرفِ ر به این عالم منتقل شوند و همه‌ی 124000 پیامبرعلیهم السلام بنیانگذار تقوی بوده‌اند و همه از راسخین علوم الهی و ناشرین و منذرین و مبشّرین آیات او هستند.

 بنابراین حرف (ر) که "را" خوانده می‌شود باید ظرف خیلی اعجاب انگیزی باشد که هم حامل باشد و هم بخوبی تکرار آن را هم در دنیا و هم در آخرت تجلی دهد. پس این حرف از حروف نادر در الفبای عربی می‌باشد!

 

حرف ر به عدد ابجد 200 و جایگاه عددی 20:

*عدد ابجد حرف ر=200؛ برابر 2 تا صد تاست که توضیح آن در قسمت حرف ق(اولین حرف از نام مبارک قرآن) داده شد.  و عدد 200 برابر با عدد ابجد کلمه قسم و  عقل و عدد ابجد نام زیبای امام حسن علیه‌السلام است. و امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: اگر می‌خواستند صورتی برای عقل، خلق کنند آن صورت حسن بود [10].  و نکته قابل توجه اینست که عالم دنیا در جایگاه نام زیبای امام حسن علیه‌السلام خلق شده یعنی عدد 65 {جایگاه عددی نام مبارک امام حسن(ع)=65= عدد ابجد دنیا}. پس خوب دقت کنید! خالق یکتا تمام خلقتش را در دنیا در جایگاه امام حسن علیه‌السلام، در صورت و سیرت و حُسن‌های حسن(ع) خلق فرموده است و از بندگانش عمل حسن می‌خواهد.

*جایگاه عددی حرفِ ر=20 است و خداوند یکتا، نمره‌ی 20 اعمال خوب را، حسن فرموده است یعنی خلقت خودش در نمره عالی 20 است. پس بهترین نمره عمل را در قرآن کریم، عمل حسن فرموده است. چنانچه بهترین قرض را قرض الحسنه، بالاترین قبولی را قبول حسن، بهترین رزق را رزق حسن، بالاترین اُسوه را اسوه حسنه، بهترین عمل تا آخر عمر را عمل حسن، بهترین اخلاق را خلق حسن و ... می‌نامد.

 درضمن اینکه در آخر عمر عمل حسن به درگاه خداوند قبول است و در سوره مبارکۀ انعام می‌فرماید: مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها[11]. بهترین توشه که اگر تا قبر با خودت بیاوری که مورد رضای خداوند می‌شود توشه حسن است و مزد آن را ده برابر مثل او به بنده‌اش می‌دهد. درواقع مزد اَحسن می‌دهد.

نتیجه اینکه خداوند متعال دنیا را بصورت مبارک حسن علیه‌السلام یعنی نمره‌ی 20 خلقت، خلق فرموده و بهترین تحفه آن را عقل برای انسان قرار داد تا به لطف و فضل الهی بتوانند از اسفل السافلین به اعلاعلیین و به قرب الهی و به مقام شامخ خلیفة اللهی الی یوم القیامت برسند

 

از طرف دیگر جایگاه عددی حرف ر(=20) برابر با عدد ابجد حرفِ ک است. و کاف در جای خودش کافی و کامل است و خداوند در سوره مبارکۀ زمر می‌فرماید: الیس الله بکاف عبده[12]؛ آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ یکی از اسماء خداوند، کافی است و کاف، از اسماء الله است.

حال خیلی زیباست وقتی که اعداد 1 تا 20 را با هم جمع کنیم می‌شود 210 که برابر با عدد ابجد نام زیبای "امام حسین" علیه‌السلام است! پس احتمال معنا آنجا که خداوند می‌فرماید: فله عشر امثالها، امام حسین علیه‌السلام است که به عدد عشر بدنیا آمده و میوه و ثمر درخت شجره طیبه است زیرا در میوه، دانه است و ایشان؛ حامل 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در بطنش بدنیا آمده. پس یعنی اگر عمل حسن بیاوری، مزد حسین می‌گیری! اللهم الرزقنا

عدد ابجد نام مبارک حسن علیه‌السلام 118 می‌شود که در قرآن کریم 117 بار مشتقات نام مبارک حسن و یک بار در آیه 37 سوره مبارکۀ آل عمران نام مبارک حسن آمده است که یکی از اعجازهای کلام خداوند است زیرا جایگاه عددی نام مبارک حسن علیه‌السلام 37 می‌شود. آیه شریفه برای قبول نذر مادر حضرت مریم سلام‌الله علیها است؛ فتقبلها ربّها بقبولٍ حسنٍ[13]. و عدد ابجد قبول حسن=256 برابر با عدد ابجد کلمه نور است. و برابر عدد سال تولد مولا و سرورمان حضرت مهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

درواقع عدد 37 برابر با جایگاه عددی حروف قاف بود که در قسمت حرف ق(قـرآن) توضیح داده شد. اگر با دقت بخوانید و در مفهوم این اسرار تدبّر کنید تا حدودی متوجه اعجاز کلام مبارک خالق یکتا می‌شوید که چگونه زندگی دنیا را برای بندگانش منوّر فرموده و هدایت محض است!

* بنابراین بهشت همه در زینت وجود مبارک حسنین علیهما السلام خلق شده و قرآن عزیزهم در حقیقت اسماء حسن قرار دارد چنانچه روی جلد قرآن نوشته شده: قرآن کریم و یا قرآن مجید؛ کریم از القاب امام حسن علیه‌السلام و مجید از القاب امام حسین علیه‌السلام است که درواقع هر دو بزرگوار حسن علیه‌السلام هستند.

و مَن اَحسن دیناً مِمن اَسلم وجهه لله و هو محسن واتّبع ملّة ابراهیم حنیفاَ واتخذ ابراهیم خلیلا[14]، دین چه کسی بهتر است یا بهتر بگویم صورت دینداری هر کس صورت حسن باشد، آن دینداری بهتر است. زیرا همه وجودش را تسلیم خدای (احسن) کرده و نیکوکار. و از آیین ابراهیم یکتاپرست و حق گرا پیروی کرده است و خدای ابراهیم را (برای حق گویی، اخلاص و پاکی اخلاق و اعمالش ) دوست خود گرفته است.

در سوره مبارکۀ مائده خداوند بهترین داوری را اَحسن نامیده و فرمود: و مَن احسن مِن الله حکماً لقوم یوقنون[15]. برای قومی که به خداوند(خالق حسن) یقین دارند، چه کسی در داوری احسن است.

خداوند کریم بهترین راه دعوت بسوی خودش را حکمت و موعظه حسن معرفی می‌فرماید و برای بحث‌های صحیح راه گفتگوی اَحسن را امر می‌فرماید: اُدعُ الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن....[16] 

و در سوره مبارکۀ اسرا می‌فرماید: إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم[17]؛ اگر عمل حسن انجام دهی، پاداش احسن به خودت برمی‌گردد.

پروردگار عالم تمام خلقتش را در صورت و سیرت و حُسن‌های حسن علیه‌السلام خلق فرموده است؛ فتبارک الله احسن الخالقین[18] خداوند کریم خلقتش حسن است و به خود، اَحسن می‌فرماید. درواقع هرگونه عملی که در نزد خداوند قبول است و نمره 20 حقیقی را در قرآن کریم به حسن(ع) نام برده است.

 

*نمره بیست:

همانطورکه بیان شد پروردگار عالم بهترین عمل را در قرآن که ظاهراً نمره بیست می‌گوییم، عمل حسن قرار داد و بهترین رفیق را رفیق حسن نامید.

بهترین خلق را خلق حسن- بهترین اُسوه را اسوه حسن(سوره مبارکۀ بقره؛ آیه 245)

بهترین توشه را برای آخرت، توشه حسن (سوره مبارکۀ انعام؛ آیه 160)

بهترین رزق را رزقاً حسنا(سوره مبارکۀ هود؛ آیه 88)

بهترین دعا را ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار(سوره مبارکۀ بقره؛ آیه 201)

بهترین قبولی، قبولی حسن (سوره مبارکۀ آل عمران؛ آیه 37)

بهترین دین، اسلام(سوره مبارکۀ نسا؛ آیه 125)

بهترین داوری؛ داوری حسن(سوره مبارکۀ مائده؛ آیه 50)

بهترین موعظه؛ موعظه حسن(سوره مبارکۀ نحل؛ آیه 52)

بهترین صحبت کردن و مراوده با مردم؛ و قولوا للناس حُسنا[19]

بهترین مردم که در امتحانات قبول می‌شوند؛ و بلونا بالحسنات[20]

بهترین جنگاور در جنگ که برای رضای خدا بطرف کفر تیراندازی می‌کنند و لیبلی المؤمنین مِنه بلاءً حسنا[21]، به آزمایشی حسن آنها آزموده می‌شوند.

بهترین بهره‌ای که خداوند به توبه کنندگان واقعی عنایت می‌فرماید: یُمَتّعکم متاعاً حسناً الی اجلٍ مسمی[22]. بهترین چیزی که گناهان شما را می‌برد عمل حسن است؛ إنّ الحسنات یُذهبن السیئات[23]

بهترین اجر و مزد خداوند که بشارت پروردگار عالم است به مؤمنین؛ و یُبَشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات اَنّ لهم اجراً حسنا.[24]

بهترین وعده را خداوند وعده حسن می‌داند که به عهد خود وفا کنی؛ یَعِدکم رَبّکم وعداً حسنا.[25]

بهترین رفتار با پدر و مادر که خداوند انسان را توصیه فرموده است: و وصینا الانسان بوالدیه حُسنا.[26]

بهترین پاداشی که خدا و پیامبر گرامیش در سرای آخرت برای نیکوکاران می‎خواهند: للمحسنات مِنکنّ اجراً عظیما.[27]

بهترین نگاه که گنهکار به عمل خود کند و آن را تأیید کند: فرآه حسنا و خودش را محقّ بداند.[28] ( البته این نمره‌ی منفی است که خود شخص تائید حسن را برای خودش می‌کند!)

بهترین پاداش که در مقابل مخالفان دین مقاومت کنیم و تسلیم نشویم: فان تطیعوا یؤتکم اجراً حسنا[29]

 

پس دنیا را عالم اضداد خوانده‌اند زیرا صد سلام در مقابلش صد لعن است- زیبایی روبرویش، زشتی- خوبی و بدی- سلامتی و بیماری- فقیر و غنی- عالم و جاهل و ... قرار دارد. پس عالم دنیا، محلّ انتخاب است و هر کس باید بداند که خوبی و بدی به خودش برمی‌گردد؛ هم در دنیا و هم در آخرت؛ تلک امةٌ قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم[30]. اگر نیکی کنید به خود کرده‌اید و اگر بدی کنید به خود(بد نموده‌اید): اِن اَحسنتم اَحسنتم لِأنفسکم و اِن أسأتم فلها[31]؛ هر کس کاری شایسته کند، به سوی خود اوست و هرکه بدی کند، به زیانش باشد من عمل صالحاً فلنفسه و مَن أساء فعلیها[32]. و دنیا را مثل کوهی مثال زدند که در مقابلش هرگونه صدا بلند کنی، دوباره همانجا می‌شنوی. یعنی صدای عملت را خودت می‌شنوی.

این جهان کوه است و فعل ما ندا  سوی ماآید نداها را صدا[33]

فمَن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و مَن یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره.[34]

 

صفات حرف ر:

تعداد صفات حروف: تمام حروف الفبای عربی دارای صفات مختلفی هستند: 6 حرف، 6 صفت دارند: ت- ذ- ظ- ع- غ- ک. و 19 حروف، 7 صفت دارند{ خیلی جالب است و از اعجازهای قرآن عزیز است که با 19 حروف شروع می‌شود و سوره حمد که حامل کلّ باطن قرآن است، 7 آیه دارد(که همه در بطن 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم هستند)}.

و سه حرف: ر- و ی، 8 صفت دارند که عبارتند از: 1)جهر. 2)میان رخوت و شدت. 3)انفتاح. 4)استفال. 5)اذلاق. 6)انحراف. 7)تکریر. 8)سکون.

پس حرف (ر) هم در مجرای نزول است و هم مجرای صعود؛ برای رسیدن به 8 درجه بهشت. درواقع حرفِ(ر) سکوی پرواز مؤمنین و متقین است به رضای قرب الهی؛ با تلفظ حرف را! از صفات زیبایش این است که خداوند خواست که پیامبر اعظم صلی‌الله علیه و آله از عالم اسفل که دنیاست، دعوت شود برای عالم قرب و خداوند فرمود: دنی فتدلی. وقاب قوسین أو ادنی[35]. زیرا حضرت، باطن الِف حرفِ را  است.

حال خوب توجه کنید که نام مبارک حضرت قرآن کریم چه محتوایی دارد؟! و باز کلام نورانی خداوند انسان را دعوت به علوّ درجات و مقام خلیفة الهی و اعجاز رسیدن به قرب محبوب و عالی و کافی و شافی و باقی ... می‌رساند.

درواقع کلّ صفات حروف، 15 تاست که حرف ر، 8 تای آن را داراست. نکته جالب اینکه با خواندن حرف ر بصورت را، دو حرف با دو دسته صفت کار می‌کند(حرف ر،8 صفت و حرف آ، 7 صفت) 15 صفت می‌شود، آنگاه حرف "را" در جایگاه حرفِ س قرارمی‌گیرد و محلّ نزول و صعود در جایگاه قلب و حیات دنیا و آخرت است، مثل دَم است و بازدم!

1)یکی از صفاتش، جهر است یعنی جوهر صدا آشکار می‌شود و کلام نورانی خداوند با صوت جلی و قواعد مخصوص و با تمام نمای زیبای ظاهری و باطنی بوسیله پیامبران و امامان صلوات‌الله علیهم اجمعین و با کتاب‌های آسمانی بگوش مردم هر زمانی می‌رسانند. از جمله خداوند کریم اذان و اقامه را برای نماز قرار داد.

{*نکته: عرفانی از گوش:

یکی از بالاترین نعمت‌های خداوند به ما گوش است و حسّ شنوایی آن که از مجرای سمع پروردگار عالم ما را شنوا فرمود. اما این عضو که اولین قسمتی است که بعد از تشکیل نطفه و افشای حیات قلب جنین، گوش حیات خود را شروع می‎کند. تمام اعضای بدن جنین در شکم مادر آکبند است الا گوش و دستورات اسلامی برای مادران وارد شده مثل خواندن و تلاوت قرآن یا احتیاط‌های گویایی مادر؛ شدت نرمش و صبرش روی فرزند آثار مستقیم دارد.     

بعد از بدنیا آمدن اول تکلیف البته برای مسلمانان وارد شده که به گوش راست نوزاد، اذان و به گوش چپش، اقامه بگویند. گوش، آخرین قسمتی است که وقت خوابیدن تا نخوابد، انسان خوابش نمی‌برد! یعنی تا وقتی گوش بیدار است، تمام بدن بیدارند. و هنگام بیدار شدن هم اولین قسمتی است که بیدار می‌شود. چنانچه خداوند در سوره مبارکۀ کهف می‌فرماید: فَضرَبنا علی آذانهم فی الکهفِ سِنینَ عَدداً؛ پس سالیانی چند در آن غار خواب را بر گوش‌هایشان چیره ساختیم. ثمّ بَعثناهم لِنعلمَ اَیُّ الحِزبین اَحصی لِما لَبثوا امَداً[36]؛ سپس آنان را(از خواب از راه گوش) برانگیختیم تا معلوم گردانیم کدام یک از آن دو گروه مدت درنگ در (آن غار) را بهتر احصاء خواهند کرد؟(هم خودشان مدت را بفهمند، هم کسانیکه آن‌ها را بیرون غار ملاقات می‌کنند). پس پروردگار عالم آن‌ها را از راه گوش خوابانید و از راه گوش بعد از 309 سال بیدارشان فرمود.

سخت‌ترین تنبیه خداوند به بندگانش این است که شنوایی گوش قلبی را از آن‌ها بگیرد(یعنی زنده نباتی هستند نه انسانی!)

نکته مهم این است که اگر گوش نشنود، زبان هم به دنبالش لال می‌شود. پس بچه‌هایی که لال هستند، اول کرند یعنی ناشنوا بودند. برای همین علم شنوایی سنجی امروزه خیلی از این بچه ‌ها را گویا کرده است. و اگر گوش دل نشنید و زبان دل لال شد، متأسفانه چشم قلبی هم کور می‌شود و خداوند عقل بنده‌اش را می‌گیرد؛ صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون[37] و در آیه دیگر می‌فرماید: صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون[38] یعنی شفا در آن نیست و برگشت ندارد.

 پس لازم به تذکر است که ارتقاء رسیدن به کمالات معنوی انسان‌ها در دنیا به شنیدن دو گوش است؛ هم ظاهری و هم باطنی. و خداوند آخرین قسمتی را که در بدن می‌میراند، گوش است، که در آخرین لحظات در دنیا و در ورود به خانه آخرت برای او تلقین می‌خوانند. زیرا از نظر پزشکی گوش بعد از سه روز از مردن، می‌میرد (شاید انسان توبه کند!)

-کسی که می‌خواهد بیدار شود را دراصطلاح می‌گویند گوش به زنگ می‌خوابد یعنی درحالیکه چشمش خواب است اما گوشش بیدار است و او را بیدار می‌کند.

-کسی که امر خداوند را بخوبی گوش می‌کند را می‌گویند سراپا گوش است یعنی نکته‌ای را در عمل جا نمی‌اندازد.

-و عظمت گوش را درک کنید! 

-و کسی که بخواهد برای مولایش بنده‌ی خوبی باشد، باید غلام حلقه به گوش بشود. اما چراحلقه به گوش؟! زیرا این حلقه‌ی زینت بندگی است! اما باید گوش را سوراخ کنند و آن حلقه را در گوش چنان جابیندازند که در هیچ حالتی از گوش او جدا نشود. و خداوند می‌خواهد این بنده شنوا بماند تا ندای حق را هر لحظه لبیک گوید و به آن ارتقاء یابد. حدیث زیبایی است که زینت بهشت دو گوشواره حضرت فاطمه سلام‌الله علیهاست: امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند... . درواقع پیام حدیث چقدر باعظمت است! یعنی یک گوش خانم؛ حلقه ابامحمد(ص) و گوش دیگرش حلقه اباعبدالله(ص) است. یعنی حلقه بندگی در باطن ولایت و رسالت است و این زینت، ماندنی است.} 

-پس چرا سه بار در شبانه روز صدای اذان در مأذنه‌های کشورمان بلند و به شهادتین گویا می‌شود؟! درواقع پروردگار مهربان می‌خواهد چند نکته برای بندگانش معنا و ظاهر و گویا و شنیده شود. اذان، ندایی است که باید شنیده شود و اذان، حامل معنویت باب طهارت شهادتین است. ما می‌دانیم که انسان در خصوصیت جسمی خود در دسته حیوان و حیوان ِ حرام گوشت و حتی در صورت کافر بودن، عین نجس است! دلیل عین نجس بودن کافر اینست که انسان باید به مقام انسانیتش حیات حقیقی داشته باشد و آن هم حاصل نمی‌شود مگر اینکه موحّد باشد و مسلمان؛ بنابراین بغیر از آن مرده‌ی انسانی است و زندگیش حیوانی است، یعنی درحقیقت حیوانیتش عین نجس است. پس کافر زندگی حیوانی دارد. بنابراین شهادت به توحید(اشهد أن لا اله الا الله) از درون او را پاک می‌کند و شهادت به رسالت(اشهد أنّ محمّداً رسول الله)صلوات‌الله علیهم اجمعین ظاهرش را پاک می‌کند و شهادت به ولایت(اشهد أنّ امیرالمؤمنین علیّاً ولی الله) علیه‌السلام انتقال طهارت از دنیا به عالم آخرت و بهشت است زیرا بدون ولایت هیچ کس وارد بهشت نمی‌شود.

حالا دقت کنید! پس خداوند متعال می‌خواهد هر روز این بانگ نورانی برای نماز، فضای زندگی ما را از ظلمات ظاهر تطهیر کرده و گوش‌های ما را با شنیدن اذان شنوا کند. و خواست که این بانگ(صدای اذان) بلند خوانده شود. و هر مؤمنی در هنگام نماز ابتدا اذان و اقامه می‌گوید تا ظلمات اعمال غلطش برای نماز تطهیر شود و حتی با خواندن تشهد در رکعت دوم و سوم(در نماز مغرب) و دوم و چهارم(در نماز ظهر و عصر و عشا)، حجاب‌های ظلمانی اشکالات نماز برطرف شود و نماز او را به طهارت برساند. مؤمنی که در لحظه آخر عمر توفیق گفتن شهادتین پیدا می‌کند، انشاءالله پاک و آمرزیده می‌شود و در مقام شهود به جایگاه انسانیتش در جوار معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و به قرب الهی می‌رسد. اللهم الرزقنا    

 

ادامه مبحث صفات حرف ر:

1-جهر: پس صفتِ حرف(ر)، جهر است و باید صدای کلام خداوند و عمل به آیاتش و بندگی خالصانه در این دنیا، صدایش بلند شود و آشکار شود.( یعنی احکام دین آشکارا اجرا شود)

2-میان شدت و رخوت، دومین صفت حرف (ر) است. زیرا گفتیم که دنیا عالم اضداد است و سختی و آسانی روبروی هم است و هم نزول و صعود است. که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: إنّ مع العسر یُسرا. فإنّ مع العسر یُسرا[39]؛ این است و جز این نیست که بعد از سختی‌ها، آسانی است.

3-انفتاح: ضمن اینکه صفت دیگر حرف ر، انفتاح است. یعنی کلید و گشایش و پیروزی و راه یافتن و علم آموختن و خروج از ظلمات و به نور رسیدن به درجات ظاهری و باطنی و دیدن بواطن ندیدنی و دست یافتن به کمالات انسانی و رسیدن به درجه سربازی و شیعه و محب بودن حقیقی صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه. زیرا در اتصال به حضرت مولاست که ارتقاء و اتصال به وصال قرب الهی حاصل می‌شود. یکی از دلایل صعودش از ظلمات به نور این است که حرفِ (ر ) از حروف نورانی و از حروف شمسی است.

نکته قابل تفکر و تأمل اینست: دنیا همانطورکه انفتاح است به مراتب عالیه، اگر انتخاب غلط باشد هم راه گشایش است اما به درکات جهنمی و شیطانی و رذائل و نفوس حیوانی(یعنی هوای نفس)! پس دنیا در حرف (را)، محلّ انتخاب شد.[40]

4-استفال: دیگر صفت حرف ر، استفال است یعنی طلب پایین آمدن دارد. در 28 حرف عربی، 21 حرف صفت استفال دارند. و خدا می‌خواهد با حروف و کلمات همه‌ی بندگانش را با 7 حرف به استعلا برساند یعنی تا خاضع و خاشع درگاه خداوند نشوی، علو نمی‌گیری، تا کلاس اول نروید به مقام دکترا و مقامات عالی علمی راه پیدا نمی‌کنید، تا شاگردی نکنید، استاد نمی‌شوید. و تا بنده نشوید از قید بندگی غیر آزاد نمی‌شوید و به کمال فطرت الهی نمی‌رسید!

 پس خداوند دنیا را قرار داد تا بنده، مثل دانه که باید در دل خاک برود تا ریشه کند و ساقه خود را از ظلمات خاک به فلاحت نور برساند، به اعلا برود. و مثال زیبایش وجود مبارک حضرت یوسف علیه‌السلام است که خواست خدا بود که در چاه قرار بگیرد و به بردگی فروخته شود تا آنگاه با سختی‌های بسیار و صدق در عمل و بندگی خالصانه به عزیزی مصر برسد. چنانچه به ساحت پاک این پیامبر بزرگوار، یازده ستاره (برادرانش) و خورشید و ماه (پدر و مادرش) سجده کردند. چراکه برای انسان مؤمن همه‌ی ملک و ملکوت ساجد می‌شوند. پس باید خوب دقت کنیم! شاید این مقامات کلام خداوند را بیشتر درک کنیم! انشاءالله

5-اذلاق: صفت دیگر حرف(ر)، اذلاق است یعنی تندی و تیزی زبان و روانی آن است. درواقع شش حرف از 28 حرف این صفت را دارند: ف ر م ن ل ب که در کنار هم می‌شوند(فرمن لب) یعنی از عقل فرار کرد! متأسفانه زبان گاهی عقل را زائل می‌کند. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه[41]؛ زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد و قلب احمق، پشت زبان او جای گرفته است. یعنی عاقل سنجیده و با اندیشه سخن می‌گوید و نادان نسنجیده و بی فکر سخن می‌گوید.

6-انحراف: صفت دیگر حرف (ر)، انحراف است. یعنی به ظاهر حرف زبان در دهان کمی تاب برمی‎دارد اما بواقع در سرازیری حرف (ر)، خیلی‌ها منحرف شدند و راه آخرت را فراموش کردند و فقط دنیا را برای خود انتخاب کردند؛ ...والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون[42]. درحقیقت این‌ها شدند اهل دنیا! اما حرفِ ر، "را" خوانده می‌شود تا با مدد حرف الف (برابر کلمه نسا) به صعود قرب الهی راهنمایی شویم.

و خوب دقت کنید! جهنم 7 درکه دارد. درواقع دنیا در عدد 7 غرق است. 7، باطن حمد خداوند است که اگر حامد واقعی شدیم، باید از 7 به 8 صعود پیدا کنیم. مقام 8، ثمن است و رضای خداوند که حرفِ ر، 8 صفت دارد!

پس هر کس در دنیا، برای دلش کار کرد و فقط خودش را دید و غرق در لذات دنیوی شد و رضای خداوند را قربان رضای دل خودش کرد، متأسفانه راه به 8 برای او بسته می‌شود و او مخلد در درکات 7گانه جهنم می‌ماند[43]. دنیا به منزله رحم است و او را در خود هضم می‌کند(سقط می‌شود) و متأسفانه به چاه جهنم دنیا سقوط می‌کند! درواقع وقتی از تغذیه معنوی رحمت رحیمیت خداوند در اتصال به امام معصوم علیهم السلام قطع شد، یعنی سقط شد و میته شد و هضم دنیا شد!!!

7-تکریر: صفت دیگر حرف ر، تکریر است یعنی تکرار می‌شود و این صفتِ دنیاست! یعنی مثل کوه که وقتی در کنارش فریاد بزنی، همانجا تکرار صدای خود را می‌شنوی، در این دنیا هم هر کس به ملکوت عمل خود می‌رسد.

8-سکون: یکی از جالب‌ترین صفات حرف(ر)، سکون است. صفت سکون، مخصوص بهشت است یعنی آرامش، رضا، به رضای خدا رسیدن، به آرزوی قلبی نائل شدن، رسیدن به محلّ اسکان، به نتیجه رسیدن زحمات، به تکامل رسیدن و خارج شدن از ظلمات(همه‌ی دلهره‌ها و ناروائی‌ها و خطاها و سقوط‌‌‌ها و تزلزل‌ها و به هلاکت رسیدن‌ها و خلاصه انحطاط از انسانیت به حیوانیت و خواری‌ها و ذلت‌ها و خفّت‌ها) و یعنی رسیدن به نور هدایت و تولد حقیقی انسانیت!

 

حال خوب در حروف قرآن تفکر کنید! درواقع بهترین قامت و بهترین حرف و نمره بیست صورت حسن(ع)، در صورت الف جلوه‌گر می‌شود که آن در ظهور حرفِ الف در اسم مبارک ق ر آ  ن است!

 

 

 

[فصل چهارم]

حرف الف در اسم مبارک قرآن

 

حرف الف اسم مبارک قرآن که بعد از حرفِ ر آمده و حرف ر، "را" خوانده می‌‌شود! در حقیقت غایت معنا در این حرف است! در قرآن کریم 6164 بار حرف الف آمده که در جمع آخر می‌شود 8(=7+1...17=4+6+1+6)! و 40 سورۀ مبارکۀ قرآن کریم با حرف الف شروع شده است.

اما همانطور که می‌دانید عالَمی که همه اسرار عوالم از آنجا ظهور دارد و گنج خلقت منشأ گرفته یعنی نورٌواحد و سِرّ حقیقت محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین را عالم سرمدی و به یک معنا عالم لاهوت می‌گویند. عالم لاهوت جهان مختص به خداوند و مرتبه ذات پروردگار عالم است. از دیگر اسماء آن جهان معنا عالم امر، عالم غیب، عالم اسماء و صفات الهی (که همان نورٌواحد) است. که یکی از عوالم چهارگانه محسوب می‌شود: عالم ناسوت(دنیا)، عالم ملکوت و عالم جبروت و عالم لاهوت. از جمله ویژگی‎های عالم لاهوت در اندیشه اسلامی، خالق و روح عالم ناسوت و منشأ عقل و حکمت بودن است. گروهی از مفسران قائلند برخی از آیات قرآنی به عالم لاهوت اشاره دارد. این عالم یکی از مقاصد سفرهای عرفانی سالک معرفی شده است[44].

نکته: خداوند در کلام کریمش می‌فرماید در زمین گردش کنید و با دقت و تأمل سرانجام تکذیب کنندگان (حقایق) را بنگرید: " قل سیروا فی الارض ثمّ انظروا کیف کان عاقبة المکذبین"- ".. فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین".و همچنین می‌فرماید: و سرانجام و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است "..والعاقبة للمتقین".[45]

درحقیقت همه کتاب‌های آسمانی در قرآن عزیز است. چنانچه 313 پیامبر علیهم السلام صاحب کتاب هستند و 104 کتاب آسمانی نازل شده، همه یکجا در باطن قرآن و قرآن، مثل مدّ طویلی روی تمام علوم و کتاب‌های آسمانی است یعنی حامل تمام علوم آسمانی و زمینی و محتوای تمام کتاب‌های آسمانی و تمام حروف و کلمات الهی و تمام اسماء الله یعنی اسماء الحسنی پروردگار عالم است و بالاترین معجزه است چون هم کتاب الله و هم کلام‌الله است ولی کتاب‌های آسمانی دیگر فقط کتاب الله هستند!

درواقع خداوند در سوره مبارکۀ انعام فرمود: و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر والبحر وماتسقط من ورقة الا یعلمها ولاحبة فی ظلمات الارض و لا رطب ولایابس الا فی کتاب مبین[46]؛ کلیدهای غیب تنها نزد اوست؛ و جز او کسی آنها را نمی‌داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند؛ هیچ برگی از (درختی) نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است؛و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین، و هیچ تر و خشکی وجود ندارد، جز اینکه در کتابی آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است.

 

*مقام الف در کلمه قرآن:

این الف را الف مدّی می‌گویند و همانطورکه بیان شد به عالَم سرمدی منسوب می‌شود و مدّ الف، حقیقت محیط بودن کتاب آسمانی قرآن بر همه‌ی کتاب‌های آسمانی است و هم به همه عوالم آسمانی و زمینی احاطه وجودی دارد. زیرا خداوند می‌فرماید: ... و لارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبین[47]. و همه‌ی محتوای کتاب‌های آسمانی و تمام اسماء الحسنی پروردگار عالم و علم مستتر و اسماء مستتر در قرآن، مستور و محجوب و محفوظ و تکمیل و در غالب کلام‌الله ثبت و ضبط شده است! زیرا اسم الله جلّ جلاله مستجمع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و صفات افعالی و عالیه و اسمائی خداوند کریم است.

چنانچه باطن الف مدّی کلمه قرآن، حقیقت قامت قائم ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در مجموعه حروف و کلمات، اسماء و آیات الهی بصورت رمز و اعداد مکشوف است.

 

الِف وجود؛ از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت:

از آنجاییکه تمام حروف الفبای عربی، شامل 28 حرف است که در کلام‌الله مجید است. و عدد 28؛ عدد کامل نام گرفته است. پس تمام اسرار عددی و به حروف در این 28 جای دارد. و همه در جمع ارقام 28 یعنی (10=8+2 ؛ ابجد هوز حطی یعنی 10 عدد که گنج عشر است و 10 حرف که اساس حروف هستند. و 1=0+1) عدد یک ظاهر می‌شود که برابر با حرف الف است.

حال یک بررسی عددی از اعجاز حروف را می‌بینیم که خداوند حکیم و عالم چگونه وحدت (الِف وجود) را در کثرت (همه‌ی 28حرف) و کثرت (همه‌ی مخلوق) را در وحدت (الِف وجود) تمام می‌فرماید! که همه برای شناساندن ذات اقدسِ غیب الغیوب وجودِ مبارکِ خودش می‌باشد. و همه‌ی عالم در توحید ذات اقدسش به آیات و نشانه‌ها و تعریف در معرفی اسمائی و صفاتش، غرق است.

جالب است که اگر حروف را بصورت بسیط با نقطه‌هایشان بشماریم{ مثلا الف؛ 3 حرف دارد و 1 نقطه می‌شود 4، با؛ 2 حرف و 1 نقطه می‌شود 3 و ....} رویهم می‌شود 111 که برابر عدد ابجد حروف الف است! و این خزانه گنج حروف است که از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت می‌رسد!

چنانچه هر انسانی این وادی را در عمر خود طی می‌کند. چراکه به یک، به دنیا می‌آید و کثرت وجودش ظاهر می‌شود و دوباره به وحدت، دنیا را ترک می‌کند. درواقع از 1 (یکِ عدد وجود شروع) و به الِف حروف خزانه وجودش دنیا را ترک می‌کند{ 1 به عدد و به حروف(الف)}.همانند اول و آخر قرآن مجید که به عددِ 1 ؛ سوره مبارکۀ حمد(اولین سوره از نظر فهرستی) شروع و به یک به حروف یعنی الف تمام می‌شود چراکه به سوره مبارکۀ ناس (و کلمه ناس) ختم می‌شود و عدد ابجد کلمه ناس=111=الف است! زیرا انسان در دنیا به نسلش(ناس) و قوای وجودش که بالفعل شده می‌رسد که همان خزانه گنج الِفش هست.

 

حالت مدّی الف و انواع مد(کوتاه، طویل، عارضی)

اما در وسط کلمات تا آخر الف به صورت متصل خوانده می‌شود و صورت وصل و حالت مد را بخود می‌گیرد مثل: هآ- حآ- تآ- مآ.

اگر وجود الف نبود، هیچ حرفی، حرکت مد پیدا نمی‌کرد{ ظاهراً مَد یعنی کشیدگی ولی باطناً یعنی ابدی شدن و همیشگی در دنیا و آخرت}. پس با قامت الف، حروف و کلمات و در نهایت معانی کلمات، حالت استواری و ابدی پیدا می‌کنند. و در هر زمان به صورت آن روز، بیان شده و معنا می‌دهد. حتی در دنیا و آخرت صورت معنا تغییر کرده و در آخرت، به صورت اصلی خود نمایان می‌شود؛ در دنیا، الِف است و در آخرت، اَلـف (در دنیا، یک است و در آخرت، 1000)!

لذا حرکت مد، جز بواسطه وصل نمی‌شود و الف، باعث مد گرفتن حروف است و هر حرفی به الف وصل شود تا اندازه‌ای صدایش کشیده می‌شود{ یعنی هر الف بعد از حرف، دلیل بر آنست که حرف توضیح می‌دهد من از کجا آمده‌ام و مؤلفه‌ی من کیست!} پس الف که از صفات منزه و دور است، وصل کننده است بین ظاهر و باطن دنیا و آخرت و از همه بالاتر وصل به عالم قرب و رضای او که الف، جان مجرای رضای خداست در کلمه قر آ ن!

درواقع همانطورکه شروع خلقت دنیا از نقطه خشکی بنام ارض بوده است(که اگر حروفش را جابجا کنیم، رضا می‌شود)، در آخر ما هم به یک نقطه می‌رسیم که قبر ماست و آنجا محلّ اسکان واقعی ما می‌شود یعنی خانه آخرت! ظاهرش دلهره‌آور و ترسناک است اما خوشا بحال کسی که وقتی به نقطه ارض می‌رسد، رضای خدا را دریافت کند، آنگاه به آرزوهای واقعی آخرتش واصل می‌شود و آنجا می‌شود آرامگاه واقعی، آنجا با الِف می‌رود و مزد اَلـف می‌گیرد. مثل حروف کلمه ارض که سه حرف است اما عددش 1001 که از این عدد در حروف بیشتر نیست که برابر 1001 اسم مبارک خداوند در جوشن کبیر است.

یکی از زیبایی‌های حرکات، حرکت سکون است که افشاکننده محلّ حقیقی خروج و ورود و جایگزین شدن حروف و کلمات عمل ماست. و اثرگذار روی حروف و باعث تشدید می‌شود و باعث بدست آوردن 3 نوع مَد می‌شود یعنی کشیدگی در طول و عرض و ارتفاع زندگی ماست! گاهی مَدّ کوتاه، گاهی مدّ طویل و گاهی مدّ عارضی. که این سه حالت از برکت حرکت سکون بدست می‌آید. و در بعضی جاها باعث از بین رفتن مد می‌شود مثل کلمه عَنهُ که چون حرکت حرف ن، ساکن آمده، صدای حرف ه را کوتاه می‌کند ولی اگر حرکت حرف ن، فتحه یا ضمه بود صدای حرف ه بلند می‌شد.

 اینجا نکته قابل تأمل و جالبی است که در اسرار معنی و تفسیر و تفهیم کلمات تأثیر به سزایی دارد چنانچه شخص اگر در جای حقیقی سکون بگیرد، چه بسا به خطرهای زیادی دچار نمی‌شود مثل ماشینی که در جاده در کنار درّه به موقع توقف می‌کند و نجات است. و گاه اگر بی‌موقع سکون داشته باشد باعث هزاران خطر می‌شود مثل ماشینی که وسط اتوبان در بین ماشین‌ها که با سرعت می‌آیند یکدفعه توقف کند، باعث تصادف چندین ماشین و به خطر افتادن جان‌ها می‌شود. الله اعلم‌

مدّ کوتاه: اندازه‌ای است که خداوند فقط و تنها به ما انسان‌ها عطافرموده. و این برکت که الِف مقصوره (یعنی الف کوتاه) است به خاطر برکت عقل و هوش و روح انسانی و تمام خصوصیاتی که خداوند به ما عنایت فرموده و منت گذاشته و انسان را خلیفة الله قرار داد؛ انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه[48]. یعنی خداوند کریم از مجرای ق (قاف) با تمام گنج معنویات و ولایت و همه‌ی پیامبران و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین پایه‌ی ارتفاع را با مدّ کوتاه به انسان داد تا خود با عمل، به مدّ طویل برسد!

درواقع انسان در این دنیا اسکان موقت دارد و همه‎ی نعمت‌ها برایش مستودع(یعنی امانتی) است و از او گرفته می‌شود. اما در همین اسکان موقت می‌تواند با سکون دائم، خود را در بهشت الهی مستقر کند. پس لازمه آن گرفتن مَدّ طویل است تا بصورت جهشی از عالم دنیا به بهترین نقطه آرامش؛ سرزمین رضا(ع) قدم بگذارد. و آن حاصل نمی‌شود مگر اینکه پشت حرفِ الف در کلمه قرآن قرارگیرد (ق ر آ ن). حرفِ (رِ) ساکن شده تا الف مدّ طویل خود را به تمامی عالم نمایان کند.

و خداوند این اسم زیبا را در حروف رمزی خودش نشان می‌دهد که الف با مد بلند(آ) ظاهر می‌شود؛ انسان کامل یعنی معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین  قامت الفِ مدّی هستند و این مَد، مدّ طویل است که سایه ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین از دنیا الی یوم القیامت در بهشت رضوان الهی بر سر ماست. و یکی از سبب مسبب‌هایی است که حرف به مد طویل نائل شود! مثل عبدُهُ که خوانده می‌شود عبدُهو (صدای کوتاه هُ اشباع می‌شود و هو خوانده می‌شود)؛ در دنیا عمر ما کوتاه است و اگر انسان مؤمنی باشیم هم فرصت بندگی ما موقت و کوتاه است اما پروردگار عالم به فضلش مزد یک بنده مؤمنش را الی یوم القیامة عنایت می‌فرماید. مؤمن به شرطها و شروطها این مزد دائم را می‌گیرد؛ باید اتصالش به امام زمان وقتش باشد و فقط برای رضای خدا کار کند آنگاه با نیت کامل، مزد کامل می‌گیرد. 

اما برخی در دنیا فقط به مدّ عارضی می‌رسند و آن زمانی است که لباس نفاق و ریا و تزویر و مکر به تن می‌کنند. شاید مدت کوتاهی در این دنیا مد عارضشان شود ولی خداوند کریم فرمود: ...لا ینالُ عَهدِی الظالمین[49]. فرمود پیمان من(که امامت و پیشوایی و درحقیقت رسیدن به سعادت مدّ طویل رضای خداوند) به ستمکاران نمی‌رسد. و همچنین فرمود: والله لا یهدی القوم الظالمین[50]؛ و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند. و الله لایحبّ الظالمین[51]؛ و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. و در سوره مبارکۀ هود[52] می‌فرماید: الذین کذبوا علی ربّهم اَلا لَعنة الله علی الظالمین؛ کسانیکه بر پروردگارشان دروغ بستند آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران است. یعنی هرگز مدّ طویل رحمت خدا را نمی‌گیرند.

یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار[53]؛ همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای دشواری است یعنی نه تنها مد نگرفته، از رحمت خدا هم منقطع شده است.

فکانَ عاقِبتهما اَنّهما فِی النار خالِدینَ فیها و ذالک جزاءُ الظالمین[54]؛ سرانجامشان این شد که هر دو در آتش‌اند و در آن‌جا  جاودانه‌اند و این است کیفر ستمکاران.

اِنّه لایفلح الظالمون یقیناً؛ ستمکاران پیروز نخواهند شد. فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمدلله ربّ العالمین[55]؛ در نتیجه ریشه کسانیکه(به آیات ما و به مردم) ستم می‌کنند قطع شد و همه ستایش‌ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است. بخوبی متوجه شدید که خداوند کریم چگونه کسانی مثل فرعون‌ها و نمرودها و معاویه‌ها و یزیدها و ...  مدّ عارضی (مقامات دنیوی که به آن‌ها عارض شد) را از آن‌ها کنده است. حال خوب در حروف قرآن تفکر کنید!

 

حقیقتی از معارف حرف الف (قرآن)؛ شروع ظهور به علم نقطه و حروف

همانطورکه بیان شد الف دارای مد است و امتداد مدّ، درواقع بلاانقطاع است. در عالم سِرّ الف، از حروف نورانی است و در عالم هستی هم حضور نوری دارد و هم حضور نفسی دارد در بطن انطباق علم نفسی و هم حضور روحی دارد که با جلوه‌ی عددی که روح آن است به یکِ توحید و یکِ اخلاص و یکِ نورٌواحد(صلوات‌الله علیهم اجمعین) و یکِ خانه خدا و یکِ وجود مبارک سیدة النساء العالمین؛ اُمّ الائمه؛ اُمّ ابیها؛ اُمّ النبیین؛ اُم النجبا؛ اُم الشهدا؛ اُم الصدیقین؛ اُم المتقین؛ اُم المحکمات؛ اُم الحکمة و اُم النفس کلیه به عنوان کثرت بی‌نهایت و درنهایت کوثرِ وجود؛ صدیقه طاهره صلوات‌الله علیهم اجمعین در کلمه‌ی اَلـف (به عدد هزار1000)؛ همانطورکه عالم در حروف غرق است در حرفِ الِف و عدد اَلـف غرق است، می‌رسد.

همانطورکه تعریف شد الِف، قطب الحروف و کنزالحروف است. بنابراین الِف ظهوری از الِفِ اسم  الله جلّ جلاله است، پس امتداد آن تمامی ندارد و درحقیقت عرض آن تمام مشرق و مغرب عالم را فراگرفته و از نظر طول از مصدر عالم خلقت تا پایین‌ترین نقطه‌ی اسفل السافلین همه را در برگرفته است، درواقع نقطه و حتی ذره‌ای نیست که در بطن حرفِ الف(الله تعالی) نباشد. اما چرا ظاهراً ما تمام می‌کنیم؟! نَفَسمان تمام می‌شود(قطع امداد الحی به ما)، بهره ما از الفِ الله تعالی به اندازه حیاتمان است البته به ظاهر، زیرا از نظر باطن الی یوم القیامة در همان امتداد ظهورات و اسرار و عوالم را دریافت و به ملاحظات عوالم قیامتی می‌رسیم.

الِف در حقیقت حروفی و ظهوریش با سه حرف (ا، ل، ف) و یک نقطه(روی حرفِ فا) ظاهر می‌شود پس حروف الف با نقطه شمرده می‌شود 4 عدد. بنابراین حرف الِف در اصل خودش که یک حرف است(ا)، نقطه ندارد مثل نام مبارک علی علیه‌السلام و قلم از لوح برداشته نمی‌شود. درحالیکه باطن الِف، مَلکِ قلم است! پس قلم به امر خداوند دائماً بر لوح ساجد می‌ماند. پس شکل الِف بر لوح منحنی شده و صورت دایره می‌گیرد و آنگاه آخر الِف به اوّلش می‌رسد و شکلِ هاء گرد را دارد (ه). بنابراین هر دایره‌ای ‌تصویر نام زیبای الله جلّ جلاله می‌باشد!

 

am17

 

{*دائرة الدوائر: کلمه قرآن در لغت به معنی وجود بسته و کلمه فرقان به معنی باز معنا می‌شود و قرآن در حقیقت، دایره است. درحقیقت اشکال حروف که همه تشکیل دهنده‌ی کلمات و آیات قرآن کریم هستند، هر کدام دایره‌اند که در کل جمع باطن قرآن دائرة‌ ُ الدوائر می‌شوند. و همه در حقیقت گنج الِف و باطناً نام مبارک الله جلّ جلاله همه توحید محض و خداشناسی و گنج اخلاص و آئینه و مرآت تجلیگاه گنج ذات اقدس الهی می‌باشند.

در اصل دایره که نقطه ظهور آن است و نقطه درحقیقت محو حروف است و حروف از منشأیت نقطه ظهور دارند و دایره در حول نقطه می‌چرخد. که همه این اسرار جمع می‌شود در کلام مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله که تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد (دقت کنید که عدد ترتیب نزولش 5 است و عدد 5 به شکل دایره است!) و تمام محتوای حمد در حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم و تمام در حرف باء بسم‌الله و همه در نقطه‌ی باء است و حضرت علی علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء! و کلمه لااله الا الله به شکل دایره است و اصلشان بر اساس نقطه است. 

دایره؛ ابسط الاشکال و اصل الاشکال، ساده‌ترین شکل است چون هیچ گوشه و شکستگی ندارد و اصل شکل است. درواقع همه‌ی اشکال از دایره است. اگر شکل گوشه داشته باشد، سَکـت اتفاق می‌افتد یعنی گوشه، گیر می‌کند. پس همه‌ی موجودات در حقیقت دایره است و همه در چرخش حول نقطه است. پس شکل حروف، دوایر هستند!}

بنابراین در کتابت نقطه نداریم (اسم جلاله الله نقطه ندارد)، نقطه محو است. حرف ل، درواقع مقطوعة الامداد است که امداد اسم مبارک الحی قطع شده، پس منحنی شده و تمام شده! بعضی موجودات کتاب‌اند، برخی جمله شدند، برخی کلمه، برخی حرف و بعضی نقطه{ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: أنا نقطةٌ تحتَ الباء}.

پس همه‌ی خلقت خداوند در قرآن است و در الفِ اسم قرآن! همه‌ این اسماء الله که ربوبیت عالم را برعهده دارند، یک نقطه از صد و ده نقطه نام مبارک علی علیه‌السلام هستند و بقیه(یعنی 109 نقطه) را حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌داند. از اینجا متوجه می‌شویم درحالیکه تمام خلقت عالم از یک نقطه زیر باء بسم‌الله زیر خانه کعبه است و آن یک نقطه از 110 نقطه نام مبارک حضرت علی علیه‌السلام است و 109 نقطه باطن کشیدگی عالم به الی یوم القیامة و به بینهایت ذات اقدس الهی است و آن نقطه روی حرفِ فاءِ نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است که حامل ظرفِ الف است که عدد ابجد حروفِ الف=111 است یعنی 110 باضافه 1 می‌شود 111 و برابر عدد ابجد کلمه نساء می‌باشد.

بنابراین نقاط محوِ در حروف و حروف، محوِ در کلمات و کلمات، محوِ در جملات و جملات، محو در آیات و آیات، محو در سور و همه محو در کتاب هستند و خداوند خواست تمام کلامش در یک جلد کتاب باشد که عدد یک برابر با حرف الِف است. پس ظاهر یک جلد، ظاهرِ الِف و باطن و درون کتاب، بضاعت الِف یعنی اَلـف می‌باشد. درحقیقت ظاهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله است که ظرف نورانی گیرنده تمام قرآن است و حضرت فاطمه علیها السلام را بضعتُ مِنّی خواند! درحقیقت خانم، اَلـف گنج قرآن یعنی کوثر و میوه هزاردانه‌‌ی حقیقت قرآن است.

و جالب اینجاست که وجود ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله مقام اول و درجه یک و اشرف و اقدم و اکرم همه‌ی مخلوقات است و صفات الِف را به خود گرفته یعنی عدد یک، و خانم سیدة النساء العالمین مقام اُم ابیها و کوثر عالم خلقت و درّ صدف خلقت و باطن کنزالله عالم، عدد 1000 یعنی اَلـف را داراست. و اگر عدد 1 را با 1000 جمع کنیم، 1001 می‌شود که تمام عالم در آن غرق است. درواقع این عدد باطن 28 حروف قرآن است که حروف به الِف (عدد یک) شروع و به حرف غ که عددش 1000 است، تمام می‌شود یعنی 1001 و این عدد اسماءُ الحسنی پروردگار عالم است و برابر با عدد ابجد کلمه ارض و نام مبارک رضا(ع) می‎باشد که خلقت از نقطه ارض زیر خانه خدا به همه عالم کشیده شد و همینطور روح ِ کلمه ارض، رضا است که بر حقیقت همه‌ی موجودات سیطره دارد.

پس اسرار عددی الِف، همان روح بین الجنبین پیامبر صلی‌الله علیه و آله است؛ فهی فاطمة بنت محمد (صلی‌الله علیه و آله) و هی قلبی و روحی التی بین الجنبین.[56]  

 

*به یک معنا فاطمه سلام‌الله علیها؛ حقیقتِ روح القدس:

خداوند در سورۀ مبارکۀ قدر می‌فرماید:" لیلة القدر خیرٌ مِن الف شهر. تنزّل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل امر"[57]. حقیقت روح القدس که به سببیت آن در لیلة القدر هر سال"  تمام علم قرآن" و تمام اَمر(امر حتمی) بر قلب ولی الله الاعظم؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه نازل می‌شود، شأنی از شئونات حضرت اُم الائمه و الاطهار؛ صدیقه طاهره سلام‌الله علیها است.

روح القدسی که بر وجود مطهر حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله نازل شد تا قرآن عزیز بر قلب مبارکش دفعتاً نازل شود، همان روح بین دو پهلوی ایشان بوده است! "فهی فاطمة بنت محمد (صلی‌الله علیه و آله) و هی قلبی و روحی التی بین الجنبین"[58]. چنانچه امام جعفر صادق علیه‌السلام در تفسیر آیات سوره مبارکۀ قدر می‌فرماید که منظور از روح در آیه شریفه " تنزل الملائکة و الروح" روح القدس است و روح القدس، غیر از جناب جبرائیل علیه‌السلام است و اعظم از آن می‌باشد. سپس تصریح فرمودند که منظور از روح القدس، دربطن و حقیقت معنا حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است:" الروح هو اعظم مِن جبرائیل الروح،  الروح القدس و هی فاطمة علیها السلام"[59].

بنابراین حقیقت این روح (روح القدس) { شاید به یک معنا دریای اعدادِ حروف} در قلوب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منزل داده شده و خاصّ رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و ائمه طاهرین علیهم السلام می‌باشد:" روح القدس و هو خاص لرسول الله و الائمة علیهم السلام "[60].

نکته جالب از نظر مهندسی اعداد: حال که عظمت اَلـفِ شهر و مقام روح القدسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دریافتید، خوب است بدانید تمام عالم خلقت بر مبنای عدد 3 که برابر حرفِ ج است، پایه‌گذاری و احیاء و ظهور می‌کند: عدد حرفِ (الف)، 1 و حرفِ (ب)، 2 است و رویهم 3(2+1) را ظهور می‌دهد که عدد ابجد آب است و خداوند کریم در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حی[61]؛ و همه چیز را زنده قرار دادیم از آب.

این مبنا باطن کوثر است چراکه وقتی حروفِ آب  بصورت بسیط نوشته شود: الف(=111)+با(=3)، عدد ابجدش 114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های قرآن عزیز است.

حال خوب دقت کنید! دایره حمل تمام رسالت رسولان در بطن وجود رسول اکرم؛ امام الرحمة؛ محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که ظرف حمد است که فقط او می‌تواند گیرنده‌ی این حمل سنگین و عظیم که باطن 1000 یعنی اَلـفِ شهر است، باشد.  در چهل سالگی در غار حرا که به یک منزلت آنجا باطن رحمی است که رسالت را به بلوغ ظهور می‌دهد، مبعوث می‌شود. اما حامل آن حمل چه وجود مبارکی است؟! که در مبنای 3 خودش ظهور سومین نور در عالم اسرار است!

در ضریب این حمل سنگین عدد به 3، 6، 9، 12، 15، 18، 21، 24، 27 قرار می‌گیرد. درواقع 9 ضریب در دایره شعاع بلوغ 9 در بطن پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله در مقام روح القدسی مولود می‌شود. اگر این 9 عدد را با هم جمع کنیم 135 می‌شود؛ برابر عدد ابجد نام مبارک فاطمه علیها السلام  زیرا تاحدودی از اسرار قدر و الـف شهر  پرده می‌گشاید!       

*درجات انبیا و مرسلین:

اما انبیا و مرسلین علیهم السلام از درجات نازل‎تر این روح تائید شدند تا به نبوت مبعوث شوند. به عبارت دیگر تنها به واسطه‌ی تأیید شدن از جانب روح القدس (کوثر وجود؛ باطن اَلـف) بوده است که توانستند به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام اقرار کنند و به نبوت مبعوث شوند. چنانکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: فبروح القدس بُعثوا انبیاء مُرسلین و غیر مرسلین[62]؛ بواسطه روح القدس بوده است که انبیا (چه مرسلین و چه غیر مرسلین) به نبوت مبعوث شدند. این امر بدین معناست که انبیا علیهم السلام تا حظّ و بهره‌ای از ولایت فاطمی(سلام‌الله علیها) نمی‌بردند، به نبوت مبعوث نمی‌شدند! « ما تَکاملتِ النبوة لنبیٍّ حتی أقرّبفضلها و مَحبّتها»[63] یعنی نبوت هیچ یک از انبیا به تکامل نرسید مگر با اقرار به فضل و محبت زهرای مرضیه سلام‌الله علیها. بأبی انت و امی یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)

لذا روح القدس اشاره دارد به شأنی از شئونات حضرت ام ابیها، ام الائمه و الاطهار علیهم السلام که به سبب آن تمام علم و تمام اَمر بر قلب صاحب العصرو الزمان عجل الله تعالی فرجه نازل می‌شود.

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد مااحاط به علمک.

 

عدد ابجد و جایگاه عددی الف:

عدد ابجد کلمه الف =111 شد. اما در جایگاه حروف الفبا (که حروف در 28 حرف، عدد می‌پذیرد تا معنی خاص خود را نشان دهد) الف=30 می‌شود{ پس جایگاه حرف الف در اعداد (یعنی به عدد 30)، تمام معانی خود را نشان می‌دهد}.

خوب دقت کنید! جان قرآن کریم، همان الف است که به 30 جزء ظهور دارد و به 120 حزب نمایان می‌شود. 120 برابر با نام مبارک و معظم علیّ علیه‌السلام با "یای" مشدد و برابر حروف سین است که سین، سِرّ قرآن و قلب و میزان و جمع کننده اسامی طیبه است که خوانده می‌شوند آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین. و همچنین عدد 120 برابر است با عدد ابجد کلمه احسان (و احسان خداوند کریم در سفره امام حسن علیه‌السلام است). از طرفی عدد 120 برابر است با 4 تا 30تا: همانطورکه بیان شد حرف الف به عدد 4؛ از سه حرف و یک نقطه تشکیل شده است. درواقع همان باطن حرف فاءِ نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها و در وجه دیگر سه حروفِ کلمه الف در نقطه محو شده و در بسم‌الله الرحمن الرحیم، الفِ  (بـاسم الله) محذوف است. این الف، علم است همه در الفِ قرآن غرق است و عالم در این علم قرآن غرق است. و عدد ابجد کلمه نسا=111؛ برابر عدد ابجد حروف الف است و الف، اُم الحروف است.

 

حرفِ الف(ا) به ابجد صغیر عددش یک است و در ابجد کبیر هم  یک است. اما الف، مصدر همه حروف است و کلّ حروف و کلّ اسرار است. و عدد ابجد حروف یک می‌شود 30  که عدد 30 برابر جایگاه عددی حروف الف و عدد ابجد حرف ل است (ل، از حروف واسطه است و مجرای توحید است). و برابرِ تعداد جزءهای قرآن که 30 تاست(یک=30=ل) می‌باشد. خوب دقت کنید که 30 جزء قرآن مجید در یک جلد جمع شده است. یک در اصل، تغییرناپذیر و تا حدودی دست نیافتنی است!

در اینجا لازم است گفته شود که حرفِ ل در مقام امیرمؤمنان؛ علی علیه‌السلام است. چرا که ایشان مولای موحّدین است(حرفِ ل، مجرای توحید است؛ لااله الا الله)، واسطه و تمیز بین العابد و المعبود است، ایشان 30 سال بعد از تولد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بدنیا آمد و در جانِ خانه توحید در بیت خدا بدنیا آمد و مولود کعبه نام گرفت و 30 سال بعد از رحلت وجود مکرّم پیامبر صلی‌الله علیه و آله زندگی کرد. کلید باب توحید آقا و سرور و مولایمان، اسدالله الغالب، مولای متّقین، مولی الموحدین، علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. جالب است بدانید عدد ابجد حروف سی=70 می‌شود که 70، برابر عدد ابجد حرفِ ع است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام (و درواقع همه ائمه طاهرین علیهم السلام)، عین الحیات و عین الله هستند.       از عینِ علی(ع) عیون ما بینا شد

و عدد ابجد حروف سی=70=ع=احکام  است که عدد ابجد حروفِ عین=130 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه "سلم" است که ریشه اسلام و بندگی خالصانه پروردگار عالم می‌باشد. جایگاه عددی کلمه عین درحروف الفبا می‌شود 40 که برابر با عدد ابجد حرف م است.

بنابراین هرکس باید مجرد شود یعنی به تجرّد درونی برسد یعنی از حیوانیت‌ها برهنه شود و از تکثّر حروف خود، به گنج الف وجودش برسد تا در ذیقعد جایگاه الف در مرکز خانه‌ی خدایِ وجودش (به عدد 30=حرف ل؛ توحید محض و خالص) یعنی دل، به سلم یعنی ریشه دوستیش و محبّتش به اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین و رضای خدا و به قرب او رسیده و تسلیم شود، تا به لذت حکمت حکیم مطلق نایل شود. عقل وجودش حاکم کشور جسمانی او می‌شود تا حافظ حدودالله شود.

     همیشه درهنگام عبادت باید متوجه کلمه طیبه  لا اله الا الله باشیم پس ورود به عبادت خالصانه با (لا) شروع می‌شود و حرف لا؛ همان مجرای توحید و از حروف نورانی است که جلوه دهنده الف بعد از خودش می‌باشد (لـا) . با حرفِ لا، وارد عبادت خالصانه مولایمان می‌شویم تا به قربِ الهِ خود که کسی نیست غیر از الله جلّ جلاله وصل شویم.

بخاطر همین عبادت کننده زن یا مرد باید اول در حیطه‌ی احکام(=70=سی) قرار بگیرد؛ (حرفِ ل=30) تا بتواند عبادت داشته باشد. این اعمال بخاطر آنست که فقط الف وجود است که می‌تواند عابدِ معبود صاحب الف باشد. زیرا ارتباط لام به الف، رازیست که تنها برای آن کس آشکار می‌شود که الف را از خوابش بیدار کند و از سکون به الف وصل ظاهر شود تا گره لام را باز کند!

باطن حروف الم: اگر دقت کنید حروف الم، همان حروف لام است که جابجا شده؛ لام(ل)الف(ا) میم(م). اما حکمت آن است که خوانده می‌شود الف لام میم! حرف ل که عدد ابجدش 30 است بر پایه‌ی 3 می‌باشد زیرا جمع ارقام 30 می‌شود 3(0+3) و در عبارات حکیمانه و عرفانی عدد در ظهور به عدد 3 است. عالم دنیا در ضریب 3 است[64]. درواقع عدد 3 همان حرفِ ج و حقیقت آب یعنی کوثر است. پس باطن کلمه توحید، آب است و آن کوثر وجود؛ اُم ابیها صلوات الله علیهم اجمعین است! چنانچه نقطه‌ی خشکی روی آب متولد شد به نام ارض و روی آن نقطه، خانه توحید؛ لااله‌الاالله بناگردید. فافهم

پس از آنجا که جایگاه عددی حروف الف=30 یعنی حرف ل می‌شود، آنگاه الف و لام در کنارهم به این صورت(ال) در جایگاه عددی می‌شود 13(=12+1) که این عدد، جایگاه حرف م است در واقع درون و باطن الف با حرف "ل" و" م" آشکار می‌شود و خداوند، عالم را به ظهور گنجِ "الف لام میم" مزیّن می‌فرماید!

2  1

نکته: خوب دقت کنید! حرف ل به عدد ابجد 30، جایگاه عددیش 12 است.همانطورکه می‌دانید درواقع عالم، بشکل دایره است و  دایره مجموعه کلّ هستی است و چگونگی آن از شروع ظهوری خلقت از عدد یک کمان دایره شروع می‌شود و در آخر به عدد 2 تمام می‌شود.

 
 

 

 

 

در حالیکه پایه‌ی ظهورعدد 1و2 می‌باشد، اما در حروف الف و با است یعنی الفبای خلقت. وجود مولا امام زمان علیه‌السلام به عدد دوازدهمین امام درواقع در جایگاه حرف ل یعنی توحید ناب لااله الاالله و عدد 30 همانطورکه بیان شد صاحب 30؛ حضرت علی علیه‌السلام است، قرار می‌گیرد. و امروز که وجود مبارکش ظاهرا غایب است خداوند می‌خواهد قرآن عزیز، حجت بین مردم باشد. و قرآن که 30 جزء است و 12 قسمت برابر حرف ل؛ مجرای توحید لااله‌الاالله است(و عبارت لا اله الا الله 12 حرف است). حال اگر بخواهیم شیعه و محبّ آقایمان باشیم باید قرآن را یادگرفته و عمل کنیم؛ از جزء یک تا 30 را با هم جمع کنیم 465 می‎‌شود که برابر عدد ابجد کلمه مهدویت است یعنی اتصال به آقا و جایگاه کلمه مهدویت=60 و برابر حرف س می‌شود که قلب قرآن است.

 

صفات الف

هر یک از حروف تهجی 5 صفت اصلی دارد، بعضی از حروف صفت عارضی دارند. اما الف، فقط صفات اصلی را داراست و احکام آن این چنین است. الف، طبیعتاً از ترقیق و تفخیم مبرّی است زیرا از حروف جوفی یا هوایی است و قائم به غیر می‌باشد. و اگر تکیه گاهی نداشته باشد، مجرد صوت است( یعنی در سکوت). هرگاه الف بعد از یکی از حروف استفال قرار گیرد، ترقیق می‌شود مثل: مَالِکَ- ایّاکَ و اگر بعد از یکی از حروف استعلا قرار گیرد، تفخیم می‌شود مثل: قال- صاد.

در کتاب مخزن العرفان از بانو علامه امینرحمة‌الله می‌فرماید: "از علی بن موسی الرضا علیه‌السلام است که از صادق آل محمد علیهم السلام از معنی (الف) سؤال شد، ایشان پاسخ فرمود: الف را صفات شش گانه‌ای است که مطابق می‌گردد با شش صفت از صفات حق تعالی:

1. الف، ابتدا حروف است. حق تعالی  نیز مبدا تمام خلق است.

2. الف، منفرد از باقی حروف است. خداوند نیز منفرد بوجود است.

3. الف، متصل به حروف نیست. حروف متصل باویند. همینطور خلق متصل به حقّند و او سبحانه متصل به چیزی نیست، تمام خلق محتاج به او و او محتاج به کسی نیست.

4. الف، منقطع و جدا و مباین از حروف است. خداوند نیز منقطع و جدا و مباین از خلق است.

5. الف، سبب ترکیب و تأ‌لیف حروف است. حق تعالی نیز سبب تألیف و ترکیب موجودات است.

6. الف، مستوی و مستقیم است. خداوند نیز عادل و درستکار است."[65]

الف، یکی از اسماء الهی و آلاء حق تعالی است و مفتاح همه حروف، حرفیست ازلی و کشیده شده تا ابد. سِرّالاسرار حروف است، الف که در تمام حروف جاریست در حالی که عیان حروف قرار دارد. گویا این کلام اقتباس شده از کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرموده از برای هر کتابی سِرّی است و لُب و جوهر قرآن، حروف تهجی است.

بعضی از اهل قرآن می‌گویند: الف، اظهار وحدت است ذاتاً و صفاتاً و منفرد بودن بوجود حقیقی ازلاً و ابداً. "کان الله و لم یکن معه شیء." همیشه خدا بود چیزی با او نبود. اشاره دارد به اسم قیوم او. موجودیست قائم بنفسه مقوم لغیره. یعنی قائم به نفس خودش و باعث قوام غیر خودش. بنابراین الف دلالت دارد بر ذات باری تعالی و تمامی حروف در عربی با حرف الف خوانده می‌شوند مثل : با- تا- ثا ... پس الف، مؤلفه حروف است. عدد ابجد حرف الف، یک است.

 

اما صفات تجویدی الف:

1-صفت انفتاح: الف، تنها حرفی است که حرکت فتحه را به خود اختصاص می‌دهد. و هرگاه قامت الف مستتر باشد حرکت فتحه جایگزین آن است.( در عالم بالا اسم آسمانی پیامبر؛ اَحمد صلی الله علیه و آله است. درواقع فتحه‌ی روی حرفِ ح در کلمه حـَمد، جایگاهش الِفِ اَحمد صلی الله علیه و آله است!)

 پس همانطور که نام دیگرسوره مبارکه حمد؛ فاتحة الکتاب است، حرف الف هم باب الفتوح همه فتحه‌های عالم است. این صفت، خاصّ الفِ وجود است! { قابل ذکر است که در زیارت جامعه کبیره و زیارت مطلقه امام حسین علیه‌السلام می‌خوانیم: "بِکــُم فَتحَ الله و بِکــُم یَختِمُ الله"، بِکــُم اشاره به وجود مقدس 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دارد}.

2-صفت سکون: صفت دیگر الف، سکون است. زیرا سکون، پایه حرکت است و سکون، مقدمه حرکت است. همانطورکه گفته شد الف هیچگاه اول کلمه نمی‌آید؛ در وسط و آخر کلمات می‌آید(زیرا ابتدا به ساکن نداریم فقط مخصوص پروردگار عالم است).

در ایام هفته روز اول هفته، شنبه است که در مفاتیح دعای روز شنبه و زیارت مخصوصش متعلق به پیامبرصلی‌الله علیه و آله است. در اصل شنبه سکونی است که بقیه شنبه‌ها بعد از او به عدد ظاهر می‌شود! در فلسفه می‌گویند: سکون به عدد صفر است و صفر، قوه‌ی پشت عدد است. و عدد، زمانی کامل است که پشت آن صفر باشد. پس پشت یک، همیشه صفر است. پس سکون هم برهانی است و هم ایمانی است!

پس حرکت فتحه بعد از فتح باب است، از درون سکون به انوار حروف و معانی از آن فوران می‌کند و آثارش میوه و گل همان سکون در دنیا و آخرت جلوه می‌کند. درحقیقت کلّ مخلوق و کلّ عوالم همه زیبائی‌ها از یک خداوندی که جان سکون و غیب الغیوب است ظاهر و مظهر و متجلی شده است. وحدت به کثرت و کثرت به وحدت! پس اهمیت درس را به عنوان عرفان توحید و بنده شدن ظاهر می‌کند.

3- صفت استفال: کلمه استفال یعنی طلب پایینی کردن به عالم  سفل رسیدن؛ یعنی دنیا. پروردگار عالم بر بندگانش منّت گذاشته که انسان‌ها بتوانند خلیفه او شوند، او را صدا بزنند{ این صفت در حالیست که الف به صورت همزه ظاهرمی‌شود} عبادتش کنند و جالب است که با صفت انفتاح الف، باب الفتوح بازشدن راه به اعلا رسیدن را به انسان عنایت فرمود. انفتاح از باب انفعال یعنی پذیرش پیدا کردن، تأثیر پذیری. این گونه می‌توان گفت که ذره‌ای نیست که در این دنیا بیاید و از باب انفتاح بی‌نصیب باشد. اما جلوه قامت الف است که اندام انسان، راست قامت و زیباترین شکل را به خود نسبت داده است. پروردگار عالم وقتی انسان را خلق فرمود به خود تبریک فرمود: فتبارک الله احسن الخالقین.

الف، زمانی صفت استفال را ظهور داد که به صورت همزه ظاهرشد؛ 21 حرف از حروف الفبا این صفت را به خود گرفته‌اند. خوب است بدانید این عدد جایگاه عددی کلمه یک می‌باشد(21=یک). امیدوارم متوجه منظور شده باشید چون جایگاه عددی حروف الف با عدد ابجد کلمه یک برابراست (الف=30=یک) . صفت استفال یعنی نهایت بندگی خالصانه! درواقع حروف الفبای عربی 28 تاست که 4 تا 7 تا می‌شود، 3 تا 7 تای آن(21تا) صفت استفال را به خود گرفته و7 تای آن صفت استعلا. کاتب 30 جزء قرآن مجید؛ علی ابن ابیطالب علیه‌السلام{جان و باطن همزه} در شب 21 ماه مبارک رمضان به شهادت رسید(لعنة الله علی ظالمیهم من الاولینَ والاخرین الی یوم الدین). جالب است که چون هم کفو وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام، حضرت فاطمه سلام‌الله علیها که یک زن کامل است قرار می‌گیرد، عدد ابجد کلمه زن=57=همزه و جایگاه عددی کلمه زن=21=یک می‌شود. پس هر دو بزرگوار؛ حضرت فاطمه سلام‌الله علیها و حضرت علی علیه‌السلام، رتبه‌ی یک آفرینش و گنجِ الِف و الـفِ وجود و در مقام اول و در جایگاه ظاهر و باطنِ 19 یعنی کلمه اول(=19) که جلوه‌ی نام خداوند{هوالاول و الآخر و الظاهر والباطن} در عرصه آفرینش هستند (الی یوم القیامة)!

 

4- صفت صمت: در مفاتیح الجنان در آداب زمان افطار در ماه مبارک رمضان آمده است: اللهم لک صمت و علی رزقک افطرت و تقبل منا انک انت السمیع العلیم؛ خدایا برای تو روزه گرفته‌ام و برای تو افطار می‌کنم تو قبول کن از ما که تو بهترین عالم دانایی. صمت، مقام عالی روزه است. زیرا روزه ظاهر که نخوردن از مواد غذایی است، امساک می‌شود اما روزه قلبی که تمام عالم وجود در آن روزه هستند یعنی عبد بودن خالصانه به پروردگار عالم و گناه و تقصیر نکردن قلبی و نفسی و جسمی، دائماً متذکر به ذکرالله! پس الف وجود، دائماً صفت صمت دارد و متذکر به ذکر خداست چون خود، مجرای گیرندگی رحمت رحمانیت و رحیمیت است الی یوم القیامت.

پس قلب باید صفتِ صُمت را دارا باشد. صُمت به نوعی صفت سکون را اظهار می‌کند. حقیقت کلّ صفات، سکون است در صورتیکه بخواهد اول حرف ظاهر شود. اصل حقیقت هر چیز در سکون ظاهر می‌شود و جایگاه همه مخلوقات از نظر ظهور، از نظر مقام و منزلت در سکون جلوه می‌کند[66]. {چنانچه بیان شد: الف 6 صفت را دارا می‌باشد که جلوه صفات ذاتی الهی است}

همانطورکه قرآن کریم، برای تمام انسان‌ها حُجّت صامت پروردگار عالم است(الی یوم القیامه)، این حجت بر قلب مبارک پاک‌ترین و با لیاقت‌ترین مخلوق پروردگارعالم به نام اشرف انبیاء و اولیاء نازل گردیده است که حقیقت صمت است چون معصوم می‌باشد!

5- صفت شدت: از صفات الف که در همزه ظاهر می‌شود، شدت است یعنی قوت آواز و سخت گفتن مخصوصاً وقتی الف به صورت (آ) می‌آید. در دستور زبان عرب می‌نویسند وقتی یک همزه ساکن در همزه مفتوحه ادغام می‌شود حرکت مد گرفته و شدید می‌شود. (آ) مثل ءامن می‌شود آمن.

 

6- صفت جهر: دیگر صفت الف اگر بصورت همزه باشد، جهر است یعنی جوهر صدا بیرون می‌آید و به صورت بلند خوانده می‌شود و صفت مجهوره یعنی جهر شده مجتمع در کلمات(نغز- قطع- ابیض- ظل- جذر و مد) می‌نامند زیرا سبب قوت به بلندی و آشکار ادا شده مانع جریان نفس می‌گردد. پس یکی از دلایلی که باید بسم‌الله سوره مبارکۀ حمد بلند خوانده شود(چه نمازهای صبح، مغرب و عشا و چه نمازهای ظهر و عصر) این است که حضرت علی علیه‌السلام؛ حقیقتِ همزه است!

قابل تأمل است که 28 حروف الفبا داریم و بیست و نهمین حرف، همزه است. عدد 29؛ برابر جایگاه عدد اسم کعبه؛ خانه خداست(اولین بیت الله) و برابر جایگاه عددی کلمه وطن است زیرا از این نقطه، عالم خلق شده است. یعنی تمام حروف در مسیر همزه، دارای نطق و معانی و حرکت می‌شوند؛ درحقیقت همزه در تمام حروف محو است! چنانچه مذکور شد حقیقت همزه که صفت نبر دارد؛ وجود مبارک ولایت علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم اجمعین است و حضرت فرمود: انا نقطة تحت الباء.

خوب دقت کنید! نقطه در تمام حروف، محو است. پس عالم در بطن نقطه است و نقطه، بر تمام عالم محیط است. پس نقطه‌ای در عالم خلقت نیست که در همزه محو نباشد! 

 

 

[1]. در کتاب راز دنیا توضیح کامل آمده است

[2]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 169

[3]. سورۀ مبارکه زمر؛ آیۀ 6

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 112

[5]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 12

[6]. سورۀ مبارکه مائده؛ آیۀ 27

[7]. آیات 157 و 158

[8]. کلیات مفاتیح الجنان(شیخ عباس قمی)

[9]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[10]. مائه منقبه من مناقب امیرالمومنین و الائمه ص 13131312- غایه المرام؛الامه بحرانی ج 5، ص34 و 203 و 204

[11]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 162

[12]. سورۀ مبارکه زمر، آیۀ 36

[13]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 37

[14]. سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 125

[15]. سورۀ مبارکه مائده؛ آیۀ 50

[16]. سورۀ مبارکه نحل؛  آیۀ 125

[17]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 7

[18]. سورۀ مبارکه  مؤمنون؛ آیۀ 14

[19]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 83

[20]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 168

[21]. سورۀ مبارکه انفال؛ آیۀ 17

[22]. سورۀ مبارکه هود ؛ آیۀ 3          

[23]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 114

[24]. سورۀ مبارکه کهف ؛ آیۀ 2

[25]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 86

[26]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 8

[27]. سورۀ مبارکه احزاب؛ آیۀ 29

[28]. سورۀ مبارکه فاطر؛ آیۀ 8

[29]. سورۀ مبارکه فتح ؛ آیۀ 16

[30]. سورۀ مبارکه بقره؛آیۀ 141

[31]. سورۀ مبارکه اسرا؛آیۀ 7

[32]. سورۀ مبارکه فصلت؛ آیۀ 46-سورۀ مبارکه جاثیه؛آیۀ 15

[33]. مولوی

[34]. سورۀ مبارکه زلزال؛ آیۀ 8

[35]. سورۀ مبارکه نجم؛ آیۀ 9

[36]. سورۀ مبارکه کهف؛ آیات11 و 12

[37]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 171

[38]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 18

[39]. سورۀ مبارکه انشراح؛ آیات 5 و 6

[40]. رجوع شود به کتاب راز دنیا

[41]. تهج البلاغه؛ حکمت 40

[42]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 257

[43]. در کتاب حوای روحانی 3 توضیح کامل آمده که راه خروج، نماز است

 

[44]. بحرالعلوم؛ محمد مهدی بن مرتضی؛ رساله سیر و سلوک(تحفة الملوک فی السیر و السلوک) مشهد، ملکوت

[45]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 11-  سورۀ مبارکه آل عمران، آیۀ 137 –   سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 128 و سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 83

[46]. آیۀ 59

[47]. سورۀ مبارکه انعام؛آیۀ59

[48]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 30

[49]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 124

[50]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 258

[51]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 57

[52]. آیۀ 18

[53]. سور مبارکه غافر؛ آیۀ 52

[54]. سورۀ مبارکه حشر؛ آیۀ 17

[55]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیات 21 -45

[56]. بحارالانوار ج 43 ص54

[57]. سورۀ مبارکه قدر ؛ آیات 3 و 4

[58]. بحارالانوار ج43 ص 54

[59]. البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج5.ص714 و  بحارالانوار ج25.ص97

[60]. تفسیر القمی ج2.ص256

[61] ) آیه شریفه 30

[62]. بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله ص450

[63]. عوالم العلوم و المعارف والاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال(مستدرک سیده النساء إلی الامام الجواد)؛ ج11 قسم1 فاطمه(س)؛ص 161

[64]. رجوع شود به کتاب راز دنیا

[65]. مخزن العرفان؛ ص68

[66]. رجوع شود به کتاب عرفان آب( از دیگر آثار مؤلف همین کتاب)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۷
عذرا شفائی

باب الله؛ حقیقتی از حرف قاف!

حرف قاف درواقع هشداردهنده و ایستگاه و جایگاه توقف هر انسانی است که بخواهد ورود در لفظ و کلام مطهر قرآن داشته باشد این توقفگاه مظهر حرف باء بسم‌الله است. اما قبل از ورود به محلّ ظهوری بسم‌الله باید از قاف اذن بگیریم. و حرف قاف اذن دخول ورودی به حقیقت باطنی بسم‌الله الرحمن الرحیم است.

اگر خوب دقت کنید! این ایستگاه همان عدد صد است که با حروف نوشته و باب منزلت و باب الله است. خداوند کریم در سوره مبارکۀ واقعه می‌فرماید: لایمسّه الا المطهرون[1] یعنی جز پاک شدگان(از هر نوع آلودگی) به حقایق و اسرار و لطائف آن دسترسی ندارند و به یک معنا قرآن را بدون طهارت مسّ نکنید. این کلام مبارک یعنی قاف پس بـِایست!  به خودت نظر کن آیا شرایطش را داری؟ آنگاه بگو بسم‌الله الرحمن الرحیم. زیرا خداوند در آیه 80 همین سوره مبارکه(واقعه) می‌فرماید: تنزیلٌ مِن ربّ العالمین؛ نازل شده از سوی پروردگار جهانیان ربّ العالمین. درحقیقت یکی از رمزهای ربوبیت حق تعالی، حرف قاف است.

یکی از زیباترین نکات در شروع مبارک قرآن کریم، حرف "با" بـسم‌الله الرحمن الرحیم است که طبق حدیث تمام محتوای قرآن در آن جمع است و حضرت علی علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء؛ من نقطه زیر باء بسم‌الله هستم. پس شروع با ولایت ظهور گنج عصمت و طهارت علی بن ابی طالب علیه‌السلام است چون حقیقت این حرف، باب الله است.

نکته جالب توجه: عدد ابجد نام مبارک علی(ع)=110 است. و درواقع یک نقطه از 110 نقطه وجودی امیرالمؤمنین علیه‌السلام باز و آشکار شد و قرآن کریم را بوجود آورد. این نقطه تحت اذن انحصاری حضرت علی علیه‌السلام است. 109 نقطه دیگر به اذن فاطمه زهرا سلام‌الله علیها اُم اسماء مبشرة اولیاء سلام‌الله علیها است. یا علی اَدن لِاَحدثک عما کان و ماهو کائن و ما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة فرجع علی قهقراء. که خاص الخاص تصرف تحت امر فاطمه سلام‌الله علیها است[2].

و آخر قرآن تمام می‌شود به حرف "س" کلمه ناس. درحالیکه حرف س، قلب قرآن است و عدد ابجدش 60 می‌باشد که برابر با عدد ابجد لقب مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ اُم ابیها است.

درحقیقت یکی دیگر از رموز ظهور گنج طهارت و عصمت الله کبری، اسرار قرآن در دو شناسایی عدد ترتیب نزول و عدد ترتیب فهرستی سوره‌های قرآن است. عدد ترتیب فهرستیِ سوره مبارکۀ ناس، 114 و عدد ترتیب نزولش 21 است که اگر با هم جمع کنیم 135 (21+114) می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است.

بنابراین در بیت ولایت و عصمت و طهارت، باب الله ظهور گنج عترت از فاطمه سلام‌الله علیها است و کتابت گنج کتاب الله بدست ناطق قرآن؛ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.

درحقیقت بیت کوثر وجود، ظهور باطن کتاب الله از وجود حضرت علی علیه‌السلام و عترتی از وجود حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است (از حدیث ثقلین: کتاب الله و عترتی).

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

 

نکته قابل توجه دیگر باب بیت، یک نقطه است! درون و باطن بیت، 109 نقطه و اسرارش می‌باشد. درحقیقت عدد 109 برابر عدد ابجد حروف مقطعه طسم و برابر عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ سماح است به معنی سخاوت بی حد یا بزرگواری و بزرگ منشی بی حد، بخشندگی بی حد است و همچنین برابر عدد ابجد اسم مبارک سامح و حنان است. حنان به معنی تعطف و رحمت و رقت و دلسوزی است. که همه منشأ از کوثر وجود و باب کثرت رحمت رحمانیت و رحیمیت از باب الله و باب الکنوز و الانوار است؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام و فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و فرزندان نورانیشان صلوات‌الله علیهم اجمعین.

*پس ظاهر جلد مبارک با نام قرآن و شروع حرف ق با عدد 100(صد) هشدار می‌دهد و در ورود شروع کلام‌الله پروردگار عالم به 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم. در جایگاه حرف ق یعنی رسیدن و بازشدن در بِ باب الله الاکبر؛ باطن رسالت و گنج ولایت!

 

*اسماء حقایق باب الله:

1-باب العزة 2-باب التعظیم  3-باب الکرم  4-باب الرحمت 5-باب التقسیم  6-باب النعم  7-باب الله الاکبر  8-باب الحسن و الحسین علیهما السلام  9-باب العلی الاعلا علیه‌السلام 10-باب الفاطمة الزهرا سیدة النساء العالمین  11-باب الربوبیت  12-باب الحقانیت  13-باب الجلال و الجمال  14- باب الاحسان  15-باب الصراط المستقیم  16-باب النباء العظیم  17-باب الجنة  18- باب الوحی  19-باب المعدن العظمة  20-باب المختلف الملائکه  21-باب القرآن  22-باب الکوثر  23-باب الاحیاء    24-باب الحیاة طیبه   25-باب العروج  26-باب الصلوة  27-باب الصیام   28-باب الکلمة الله العلیا   29-باب الغنی   30-باب الطهارت   31-باب التقوی   32-باب الراضیه  33- باب المرضیه  34-باب الرضا   35-باب السعادت  36-باب المحبت  37-باب السلام   38-باب الحمد  39-باب الصلحا  40-باب الشهدا و الصدیقین و المؤمنین و المطیعین و الشاکرین.  41-باب المغفره  42-باب التوبه   43-باب الصبر   44-باب الورود  45-باب الاجابة   46-باب الربوبیه   47-باب الاسماء الحسنی   48-باب الشجاعة   49-باب الصلح   50-باب الکرامه   51-باب الحیا   52-باب الشهادتین   53-باب العصمة   54-باب النجبا   55-باب الابدال  56-باب الباقی    57-باب الفلاح     58-باب الفردوس   59-باب العرش     60-باب الکرسی   61-باب الحروف  62-باب الاعداد    63-باب السموات و الارضین    64-باب الامعانی و العلوم   65-باب الاسرار  66-باب الاخلاص  67-باب الکنزالله   68- باب الصدور   69-باب الحکمة    70-باب الدواء و تا 70 هزار و تا بینهایت باب به قرب الهی می‌باشد. 

شاید حالا متوجه شده باشید که چرا خداوند در آیه 30 سورۀ مبارکۀ مدثر فرمود: علیها تسعة عشر؛ بر آن(جهنم) 19 نفر موکل گماردیم؟! و جالب اینکه در آیه بعد می‌فرماید: و ما موکلان آتش را غیرِ فرشتگان قرار نداده‌ایم و عدد آنان را جز آزمایشی برای کافران مقرر نکردیم تا اهل کتاب یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید و اهل کتاب و مؤمنان تردید نکنند و تا بیماردلان و کافران نگویند(به طعنه): خدا از توصیف گماشتگان آتش به این(نوزده نفر) چه هدفی دارد؟ این گونه خدا هر که را بخواهد گمراه می‌کند و هر که را بخواهد هدایت می‌نماید و...[3]. پس اینجا تأکید قرآن به عدد 19 است که باعث ایمان و یقین می‌شود.

حقیقت بهشت، جایگاه متقیان است؛ کسانیکه دردنیا به خودشان سخت گرفتند و خالصانه خدای ربّ العالمین را اطاعت کردند. پس باطن بهشت خودش 19 است؛ همان بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است و جان قرآن همه در باب طهارت و 70 بابی که بیان شد. چون جانِ بهشت تقوی است که فقط متقین وارد می‌شوند یعنی لباس و پوشش ظاهر و باطنمان در دنیا باید 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم باشد، لباس قرآن بر تن کنیم(به آیات قرآن عمل کنیم).

و در مقابل مأمورین جهنم 19 تن هستند: وقتی که میزان برداشته می‌شود، می‌ماند جهنم یعنی آیات عذاب شامل حالشان می‌شود یعنی می‌سوزند بر پوشش 19!  که هیچگونه انعطافی نسبت به جهنمیان ندارد زیرا جهنمیان فاقد حرفِ ق یعنی تقوا هستند و آنجاست که دربان قاف می‌‌خواهد تا به آن‌ها سخت بگیرد. زیرا آن‌ها در دنیا حدود خدا را شکستند و آن‌ها از متجاوزان و دشمنان خدا و قرآن و اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین بودند و در دنیا هر کاری خواستند برای عیش و نوش زود گذر دنیا انجام دادند. و ما الحیاة الدنیا الا لعبٌ و لهوٌ و للدار الآخرة خیرٌ للذین یتقون افلا تعقلون[4]؛ و زندگی دنیا(بدون ایمان وعمل صالح) بازی و سرگرمی است و یقیناً سرای آخرت برای آنان که تقوی پیشه کردند بهتر است آیا با عقل نمی‌اندیشید؟!

پس حرف قاف به تنهایی توقفگاه و صد مقابل کافران و غیر مؤمنین است. نکته بعدی اینکه دنیا کفِ عالم خلقت است یعنی اسفل السافلین که خداوند متعال فرمود: " ثمّ رددناه اسفل السافلین[5]"

 

اسرار حرف قاف در باطن اسم میزان

میزان یکی از اسماء قرآن است که در ظاهر معنای ترازو و عدالت می‌دهد. و میزان حقیقی، ترازوی حق تعالی است. عدد ابجد کلمه میزان=108 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه حق است. و جالب است که جایگاه عددی میزان=45 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) است. خوب فکر کنید! خالق کریم؛ ربّ العالمین چگونه نسخه حکیمیتش تربیت آدم شدن و به آدمیت رسیدن را درس می‌دهد.

دومین رکن اصول دین ما عدل است (توحید، عدل...) به یقین قبول داریم که خداوند عادل محض است. عادل یعنی دو کفه‌ی ترازو را در قیامت به میزان عدل حکم می‌کند. درواقع عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر حرفِ ق است. پس میزان ترازو به حقیقت آن حرف قاف است که ترازو را میزان نگه می‌دارد.

 

*دو کفه ترازو:

درواقع ترازو، دو کفه دارد که در یک قسمت زُبُر است و در دیگری بینه. و قرآن، یک روح دارد و یک جسم: روح؛ ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که قرآن ناطقند. و جسم قرآن در 30 جزء قرار گرفت و ثقل اکبر است؛ در دنیا از این وزنه سنگین‌تر نیامده است. درواقع هم کفه‌ی زُبُر، قاف است(100) و هم کفه‌ی بینه، قاف می‌باشد(100) پس درحقیقت 2 تا 100 تا می‌شود 200 که برابر با عدد ابجد کلمه عقل است.

 

*دو بسم‌الله الرحمن الرحیم

همانطورکه قبلا بیان شد، خودِ قرآن مجید بلوغ ِ 9 تمام کتب آسمانی است؛ عدد ابجد کلمه قرآن=351 که جمع ارقامش(1+5+3) می‌شود 9 پس سلطان همه‌ی کتب آسمانی، قرآن است و همه‌ی 104 کتاب آسمانی در بطن قرآن است. نهمین سوره از نظر ترتیب فهرستی قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ توبه است؛ شروع ِ بلوغ 9! که بسم‌الله الرحمن الرحیم ندارد. از آنجاکه عدد، طول است و می‌شود روح و حرف، عرض است و می‌شود جسم، پس 9 به عدد طول می‌شود و نـُه به حروف، عرض که در آخر برابر 10 می‌شود زیرا عدد ابجد حروفِ  نـُه=55 و جمع ارقامش 10می‌شود(10=5+5).

9 به عدد در حمل یک نوزاد، طول است تا نوزاد متولد شود؛ به نـُه به حروف در عرض دنیا متولد می‌شود و جایگاه عددی نـُه می‌شود 19، چنانچه سوره مبارکۀ نمل در جزء 19 است(در جایگاهِ حروف نه؛ عرض دنیا) و 2 تا بسم‌الله الرحمن الرحیم در این سوره آمده است. نوزاد از عالم بالا از مجرای طهارت می‌آید یعنی در 4 ماه و 10 روزگی از یک بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گذرد (فإذا سوّیته و نفختُ فیه مِن روحی...[6]) که فقط به انسان عنایت شده و باطنِ بسم‌الله الرحمن الرحیم است. وقتی 9 ماه تمام می‌شود در دایره حمل

 

am12

 

برای دومین بار از پشت بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گذرد و بدنیا می‌آید. و سیر حقیقی ِ ما، در بسم‌الله دوم است که تا درِ قبر باز می‌شود!

پس نتیجه اینکه سوره مبارکۀ توبه در مقام طول، شعاع 9 دایره خلقت به کمان اتصال دارد که تمام کمان دایره‌ی خلقت بسم‌الله الرحمن الرحیم است و ظاهراً این سوره بسم‌الله ندارد. اما در عرض عالم دنیا سوره مبارکۀ نمل است که با دو بسم‌الله، تمام کننده حیات طولی و عرضی عالم را تبیین می‌کند.

 

*در وجود خودمان هم دو تا بسم‌الله الرحمن الرحیم است: 1)سر: باطن 5 حس و رئیس بدن و همه شناسایی بدن در سر است. 2) قلب: باطن طپش حیات، به شکل 5 وجود دارد و بلوغ در قلب است. درواقع سوره مبارکۀ نمل در معرفت حقیقی در وجود خودمان تفسیر و معنا می‌شود. و دو حکومت را معرفی می‌نماید: یکی عقل و دیگری نفس، در مقابل هم قرار می‌گیرند. درواقع بدن باید دو تا ترمز داشته باشد یکی به سر که همه حس‌ها را دارد و یکی به درون قلب که تصمیم گیرنده است و مغز، اجراکننده است!

سوره مبارکۀ توبه؛ سر است، بسم‌الله ندارد. سر است که باید به هوای نفس، نَه بگوید و اجازه ورود هوای نفس را ندهد و از حرام‌ها برائت داشته باشد و قلب باید انقلاب کند و باطن سین شود، خانه خدا شود، قلبی حافظ حدودالله است که مدام باید در تصفیه‌ خانه قلب، موت به حیات دگرگون شود یعنی قلب به میم!

* بلوغ 9 عالم خلقت در زمین، خانه کعبه است که بسم‌الله آن ظهور ندارد چون خودش خانه‌ی توحید و بسم‌الله الرحمن الرحیم است و مولی الموحدین؛ نقطه باء بسم‌الله در این خانه متولد می‌شود که حضرت، ظـَهَرالوجود است، مؤلّفه عالم خلقت است. و حضرت، نِبر و همزه و صدا شد، او تبر را برمی‌دارد و همه‌ی بت‌ها را می‌شکند (آقا، جانِ سین است که در این خانه متولد شده است و با یازده ذریه‌ معصوم در بطنش؛ آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین) ما هم باید با تبرِ توبه، همه‌ی بت‌های درونمان را بیرون بریزیم تا به بسم‌الله الرحمن الرحیم برسیم(قلب ما باید باطن بسم‌الله شود تا تطهیر شویم). پس سَر باید تبر شود و بت‌های قلب که نفس اماره است را ریشه کن کند، هرچه قلب از ظلمات تخلی شود، سرّ انوار طهارت را تجلی می‌دهد! و نور یعنی ایمان و شرط امنیت دنیا و آخرت ایمان است.

 

*در دنیا قرآن به آیات سبعه باز شد، قرآن وقتی باز می‌شود مثل عدد 7 است (7 ظاهر است و باطنش 14 است)، پس نباید در 7 ِ دنیا حبس شویم، باید به عالم بالا رویم. در نزول کلام‌الله خداوند 7 را به ما داد (درحقیقت خالق یکتا دنیا را در کف عالم خلقت قرار داد)، برای صعود باید قرآن را بر سر بگذاریم(8 می‌شود)؛ یعنی اطاعت کامل. پس 15=8+7 و 15 برابر است با جایگاه عددی حرف س!

 

*تراز کفه اعمال در دنیا

تنها حرفی که زبر و بینه‌اش با هم برابر است یعنی دو کفه‌اش با هم تراز است، حرفِ سین می‌باشد که در وسط اسم زیبای انسان قرار دارد. ائمه طاهرین علیهم السلام، تراز عالم هستند و قرآن، میزان است. پس ما هم دائماً باید قیمت و اعمالمان مساوی باشد تا ترازوی عمل ما، تراز شود.

در قیامت، قیمت روی کیفیت می‌آید نه کمیت یعنی عملی قیمت می‌گیرد که طلا باشد یعنی خالص باشد. پشتوانه‌ی عمل ما برای قیامت، اعمال طلای ماست که ارزش دارد! همانطورکه در دنیا قیمت طلا به روز است، روز قیامت هم خدای متعال به فضلش روی این طلا قیمت می‌گذارد. و در سوره مبارکۀ توبه می‌فرماید: إنّ الله اشتری مِن المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهُم الجَنة یُقاتلون فی سَبیل الله فیقتلون و یُقتلون وَعداً علیه حقّاً فی التوراتِ و الانجیلِ و القرآن و مَن اوفی بعَهده مِن الله فاستبشروا بِبیعِکم الذی بایَعتم بِه و ذلک هوالفوز العظیم[7]؛ همانا خدا خریداری کرده از مؤمنان جان و مال ایشان را به بهای بهشت که آن‌ها در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند یا خود کشته شوند این وعده‌ی قطعی است بر خدا و عهدیست که در(سه کتاب آسمانی) تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد خود کیست؟ ای اهل ایمان به خود بشارت دهید در این معامله که با خدا کرده‌اید که این به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگیست.

 

ترازو یعنی صدق:

همه‌ی این‌ها در کفِ لیل دنیا اتفاق می‌افتد. در شب دنیا باید عقلمان را بکار بندیم تا در روز قیامت ضرر نکنیم! یعنی دو کفه در دنیا که هر کفه به عدد 100=ق است (200=100+100) یعنی به 200 میزان شویم که 200 برابر است با عدد ابجد کلمه عقل و نام زیبای "امام حسن" علیه‌السلام. پس این دو کفه می‌شود محلّ سجده و عاقل کسی است که در عاشورای عمرش اطاعت محض می‌کند، میزان را نگه می‌دارد و سفر عملش به حسن تمام می‌شود! عاقل کسی است که از ظاهر به باطن رسیده است. جمع حرف اول و آخر قرآن مجید می‌شود 62(ب+س) که برابر با عدد ابجد کلمه باطن است یعنی خداوند قرآن را فرستاد تا ما به باطن آن برسیم، باطن است که برای ما بـَس می‌شود!

عرضِ عمل ما می‌شود صد (به حروف)؛ یک کفه و طول عمل ما می‌شود 100(به عدد: برابر حرف ق)؛ کفه دیگر یعنی کف عمل ما باید صد در 100(صدق) باشد. پس در کفِ عقل و عقیده و قلبمان باید اخلاص باشد، از تمام شیاطین و هوس‌ها و بدی‌ها جدا شده باشد و برای عروج و کنده شدن از این کف دنیا، با توبه می‌رویم(ترتیب فهرستی سوره توبه 9 است)، اگر اعمالمان قاف نداشته باشد همیشه در لرزش و لغزش است، امکان سقوط دارد. بسم‌الله الرحمن الرحیم، حدود خداست اگر می‌خواهی زیر چتر بسم‌الله در امان بمانی، شرطش توبه و زنده شدن و اربعینی شدن است.

پس چقدر زیباست این کفه و میزانی که خداوند اسرارش را به صورت‌های مختلف در قرآن فرمود! که همه باطن اربعین است یعنی سبز شدن و برپاداشتن عدالت. باطن بهشت، عدالت است، رسیدن به حقوق است، همه آنجا به رضا می‌رسند و رضا یعنی بهشت! و خداوند در سوره مبارکۀ مطففین می‌فرماید: وای بر کسانی که کم گذاشتند.

 

بنابراین هر کفه‌‌ای شد بسم‌الله الرحمن الرحیم (یادآوری می‌کنم 2 بسم‌الله که در سوره مبارکۀ نمل آمد) یک بسم‌الله رسالت و دیگری ولایت؛ رسول نزول کرد و ولایت صعود می‌دهد! پس پایه‌ی هر دو کفه باید در عالم دنیا تراز باشد تا ما بتوانیم از آنچه رسول آورد و عمل کردیم، در ترازوی عدل الهی در قیامت برکاتش را تحویل بگیریم. پس گنج هر دو در حرفِ قاف است، قاف یعنی نگه دارنده چه بخواهیم و چه نخواهیم، اعمالمان نگهداری می‌شود. پس قاف یعنی ابقاشدن! اگر می‌خواهی عملت ابقاشود باید روی پایه و بنیان ِ تقوی باشد(کلّ من علیها فان. و یبقی ربک ذوالجلال و الاکرام[8]).{خداوند در سوره مبارکه نحل(آیه 96) می‌فرماید: ما عندکم ینفد و ما عندالله باق...؛ آنچه نزد شماست فانی می‌شود و آنچه نزد خداست، باقی می‌ماند}

 

 پس قاف یعنی بسم‌الله الرحمن الرحیم، یعنی ولایت ائمه علیهم السلام که حافظ حدود خدا هستند.

*حال چرا 12 ساعت شب و 12 ساعت روز داریم؟! چرا 12 ماه سال قمری و 12 ماه سال شمسی داریم؟!

چون تمام عالم دنیا شد لیل به 12و تمام عالم قیامت شد یوم به 12. پس تمام عالم در کفه‌ی ترازویی قرار می‌گیرد که روبروی این ترازو، قلب عالم امکان؛ وجود مبارک مردان اعراف؛ چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند. خدا می‌خواهد در عدالت ما به بهشت برسیم!

 

*ارکان خانه خدا:

خداوند کریم همه عالم را به یک چشم نگاه کرده و هستی را به نام خودش زد، پس همه در نگاه پروردگار عالم مجرای توحید است! و سوره مبارکۀ توحید، 19 کلمه است. دو کفه ترازو و در هر کفه 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم و حضرت علی علیه‌السلام صاحب زبر و بینه و قسیم النار و الجنة است. و عدد 19باضافه 19 می‌شود 38 که برابر با جایگاه نام مبارک علی علیه السلام است.

چهار ستون، ارکان خانه‌ی خداست و هر رکنش روی حرف ق آمده است؛ قاف یعنی تقوی! و از آنجا که جایگاه عددی حرف ق=19 است پس هر رکن می‌شود 19 و هر عدد نوزده به حروف برابر 72 می‌شود که برابر باعدد ابجد کلمه سجده است. و چهار سجده می‌شود: 288=4×72 که برابر است با عدد ابجد نام خداوند؛ قیوم لاینام به جایگاه عددی 99؛ برابر دو شعاع دایره خلقت یعنی کسی که قائم به ذات است و هرگز نمی‌خوابد و قیومیّتش ابدی است. بنابراین همه‌ی ساجدان درگاه خداوند باید به این سجده‌گاه وصل شوند تا حی و ابدی شوند به قیومیّت خداوند سبحان!

آیا قرآن 4 سجده واجب ندارد؟ پس خانه خدا، باطن قرآن است و 4 رکنش، باطن 4 سورۀ مبارکه‌ی عزائم است (پس دقت کنید که چرا این 4 سوره را عزائم می‌گویند؟! یعنی پناهگاه و مدافع بندگان مؤمن و عزت دهنده) و رو به 4 وجه خانه کعبه می‌توان نماز خواند و قبله همه‌ی عالم است.

هر رکعت نماز، دو سجده واجب دارد که یک رکن می‌شود، پس چهار رکن خانه خدا هرکدام حکم یک سجده است که رویهم  دو رکعت نماز مقبول می‌شود!!! خانه خدا؛ پاک‌ترین و مقدس‌ترین مکان در دنیاست، ذره‌ای ظلمات در آن نیست، بیت العتیق است، مسجدالحرام است! آیا معجزه نیست که اگر 6 وجه خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×6)، 114 می‌شود برابر با تعداد کلّ سوره‌های قرآن مجید! آیا معجزه نیست که اگر 4 رکن خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×4)، 76 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه عبد است!

از طرفی 4  رکنش می‌شود 400{ هر پایه شد ق=100 پس 400=4×100} که برابر با عدد ابجد کلمه شمس می‌شود. از طرفی هر عدد 100 به حرف ق، جایگاهش می‌شود 19 یعنی 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد، یعنی هر ستون خانه خدا باطن بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است (و کلّ قرآن در بسم‌الله سوره مبارکۀ حمد است)؛ بنابراین خانه خدا، خانه‌ی حمد خداوند کریم است!

پس چرا همه جا می‌توانیم مسجد بسازیم و هرجایی باشیم، می‌توانیم به خدای متعال سجده کنیم؟ چون می‌فرماید: رویت را برگردان به هر طرف که نگاه کنی می‌توانی خدا را صدا بزنی (فأینما تولوا فثمّ وجه الله[9])؛ همه جا وجه خداست. چون از نقطه ارض(زیر خانه خدا) دحوالارض شده است. آیا از آن نقطه، خاک بدن ما روییده شده یا نه؟! پس ما فطرتاً خدایی هستیم یعنی چه؟! خداوند به ما(انسان) اختیار داد تا سپاسگزار خالق مهربانمان باشیم.

از طرفی همانطورکه خانه‌ی خدا 6 وجه دارد و هر وجهی به شکل مربع؛ به عدد 4 است پس 6 تا 4 تا می‌شود 24 که ساعات شبانه‌روز در آن غرق است و برابر با عدد ابجد کلمه وحی و احاطه می‌باشد. و از آنجا که عدد 24، عدد جامع است و عدد ابجد کلمه جامع=114 می‌شود( برابر با تعداد سوره‌های قرآن مجید) درحقیقت خانه‌ی خدا مرکز مهندسی خلقت؛ اسرار گنج باطن کلّ قرآن است، ریزش نور وحی است و احاطه‌ی وجودی بر کلّ عالم دارد( با دحوالارض شدن از زیر این خانه مقدس، همه‌ی عالم را فراگرفته است). و همچنین جمع اعداد 1 تا 24 می‌شود 300 که برابر عدد ابجد حرف ش است که شین خوانده می‌شود یعنی همان 360 درجه دایره خلقت!!!( زیرا عدد ابجد حروف شین=360 می‌شود)  

 

*طهارت حاجی در اعمال حج:

اگر حاجی همه‌ی مراحل و اعمالش را درست انجام داده باشد، پشت دیوار کعبه به رکن یمانی که می‌رسد، پاک می‌شود و خدا گناهانش را به هر دور طواف می‌ریزد و وقتی به نماز طواف نساء نائل شد، مثل بچه‌ای که تازه متولد شده، پاک می‌شود چون پشتِ بسم‌الله قرار می‌گیرد، اینجا وقتی رسید به 400=شمس (4 تا 100 تا و 4 تا ق) به حقیقتِ تجلی نور هدایت شمس رسالت و در بطنش که مولود کعبه است(ولایت) صلوات‌الله علیهم اجمعین رسیده است؛ یعنی شمس و قمر هر دو از بطن این خانه طلوع می‌کند؛ احیاکننده است یعنی هم آفتاب است(آفت زدایی می‌کند) و هم مهتاب است(زردی‌های غلط نوزادی را می‌تابد) یعنی هر لغزشی داشت و عمرش را هدر کرده بود، خداوند همه را به او برمی‌گرداند و احیا می‌دهد؛ سلامت نفس می‌گیرد، احیای انسانی می‌گیرد، سین وجودش روی میزان می‌آید و ... . چرا؟!

هر رکن خانه خدا روی یک حرف است: "ت، و، ا، ب" و خداوند به 4 حرف مهم قسم یاد می‌کند: تالله، والله، الله، بالله. و این 4 حرف رویهم می‌شود تواب؛ خداوند قسم می‌خورد هر کس حج واقعی انجام دهد، او را پاک و اصلاح می‌کند؛ انا التواب الرحیم (من توبه پذیر مهربان هستم) چرا رحیم شد؟ چون قیامت کسی را جز خدا نداری و او تو را تا ابد در دامن محبت خود قرار می‌دهد؛ این محبت خداوند(رحیمیت) مخصوص مؤمنان است.

در قرآن کریم دائم ندا می‌دهد که بیا و توبه کن، که روی بهترین عملت به تو مزد می‌دهم[10]... . خدا می‌خواهد ما بنده و مطیع باشیم. دنیا لیل است، خوشا بحال فردی که با اینکه ظاهراً کسی هم شاهد او نباشد، دائم خود را در محضر خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ببیند.

پس تمام زیبایی‌ها در کف عالم یک ظاهر دارد و یک باطن: این خانه هم شمس است و هم قمر است و هم ستاره! خانه خدا جایگاه سجده‌ی عالم خلقت به خداست، باطنش 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند، باطنش کلّ جانِ قرآن است و 360 درجه دایره عالم هستی و گنج توحید؛ لااله الا الله است. (دقت کنید آیه مبارکی که برای حضرت یوسف علیه‌السلام آمده که در خواب دید ماه و خورشید و ستارگان به ایشان سجده می‌کنند[11] .. تمام این سجده به 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است تا اتصال به ذات اقدس الهی برسد)

بنابراین خانه خدا در 4 پایه‌ی حرفِ ق رسید به شمس (شمس=400=100×4) و جایگاه حرف ق=19 است، پس روی 4 تا بسم‌الله الرحمن الرحیم قرار گرفت و 4 تا 19 تا می‌شود 76=عبد (در شهادت به مقام تشهد نماز می‌گوییم: اَشهد اَنّ محمّداً عبدُهُ و رسوله اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد) که جمع ارقامش (6+7)می‌شود 13 که برابر جایگاه عددی حرف م به عدد ابجد 40 است یعنی درحقیقت خانه خدا، اربعین است! (اعمال حج واجب هم 13 عمل است که حاجی به طهارت حقیقی و حج مقبول واصل شود)

پس گنج سبزی اربعین، ظهور عدالت و لااله الا الله است. اسرار توحید به یک جنبه، معنا به آب شد. سوره مبارکۀ توحید 19 کلمه دارد، باطنش کفه‌ی قاف می‌شود(ق=19). دایره‌ی حیات عالم در گردش زندگی سبز به وجود امام حسین علیه‌السلام حیات را افشاکرد که ما آمده‌ایم تا نمیریم، زنده شویم. پس باید در عاشورای دنیا اخلاص را نشان دهیم. در طوفان زمان نوح علیه‌السلام، آب همه جا را فراگرفت جز خانه خدا که شد بیت العتیق، بلد الامین، مسجدالحرام. آنجا خودش قاف و نگهدارنده است!

 

رمز عدد 300 به 3 تا 100 تا (3 تا ق):

خوشا بحال بنده‌ای که 3 تا 19 با خود به قبر ببرد که در این صورت قبرش، بتون بندی می‌شود! چون 3 تا ق یعنی 3 تا100 تا یعنی 300 می‌شود برابر حرف ش و افشا شدن یعنی غار اصحاب کهف، و آن بنده در پناه خداوند قرار می‌گیرد. ما هم به عدد 300 در باطن حرف ش، در عالم برزخ می‌مانیم، زنده می‌شویم و بیرون می‌آییم. اصحاب کهف تمام رذائل را از خود تخلیه کردند، پس:

1)نفس حیوانی را کشتند؛ چنانچه در جلوی غار این نفس بصورت نگهبان(سگ) ظاهر شد. کافران برعکس آن‌ها، چیزی جز عین نجس در وجودشان باقی نمانده است و سگ مونسشان است الی یوم القیامة! حروف قرآن و شهادتین، کوثر است یعنی آب شست و شوی قلب است از کفر به ایمان! به همین دلیل کافر عین نجس را از درون پاک می‌کند.

2)علم با عمل خالصانه یعنی علم نافع. بنابراین در چه صورتی آثار علم‌ها و آموخته‌ها برای ما می‌ماند که وقتی در قبر سؤال شد، فراموش نکنیم؟ درصورتیکه ملکه‌ی ما شود، در مجرای تقوا باشد، مولود عمل می‌آید و در قبر جواب می‌دهد. مولود می‌شود شخص ثالث یعنی حرفِ ج (جان می‌گیریم).{ نکته: عدد ابجد کلمه علم=عمل=140 می‌باشد. همانطورکه برای تولد یک نوزاد کامل و سالم مدت حمل مادر(بطور معمول) 40 هفته است یعنی 280 روز، پس برای اینکه مولود عمل ما هم در دنیا و آخرت سالم و کامل بدستمان برسد (متولد شود) باید در دنیا بیاموزیم( علم) و عمل کنیم(140+140=280)}    

3)اگر به مرکز دایره‌ی خلقت وصل شویم (یعنی خانه خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام)، کلّ مزد را می‌گیریم یعنی به حرف ق(یعنی نگهدارنده) وصل شویم (در ریاضی اندازه کمان روبروی زاویه مرکزی، برابر با خود زاویه است) پس وقتی مرکز 40 است(40=9÷360) یعنی با کمان زندگیمان هم اربعین می‌شویم. ولی اگر به شاخه‌ها وصل شویم نصف مزد را می‌گیریم(در ریاضی اندازه زاویه محاطی، نصف کمان روبرویش است) یعنی این مزد فقط برای دنیاست و در آخرت دیگر مزدی ندارد!

درواقع سه تا حرف ق می‌شود: 1-ق ِ طولی، 2-ق ِ عرضی و 3- ق ِ ارتفاعی. طولی باید مستقیم و ثابت قدم باشیم و در عرض باید به خلوص و ناب شدن برسیم و در ارتفاع به امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین متصل شویم و بدست مبارکش برائت‌نامه و طهارت‌نامه بگیریم. یعنی 3 تا 100(=ق)تا، آنگاه به عدد 300 می‌رسیم و افشای مقامات می‌شود.

اصحاب کهف 309 سال در غار بصورت خوابیده ماندند و به اراده پروردگار عالم بیدار شده و بیرون آمدند و در آن زمان مقامشان و عملشان و خلوصشان و نیت پاکشان افشاشد! زیرا در تمام مراحل زندگی، تقوای کامل داشتند و سه بعد قاف را دارا بودند. عدد 300 به سال شمسی است و به سال قمری 309 سال است(زیرا هر صد سال، سه سال بیشتر است پس 3 تا 3تا می‌شود 9 تا). که تمام دایره خلقت در عدد 309 است!

نتیجه اینکه اگر هر مؤمنی 3 تا 19 تا در قبر ببرد، قبر پناهگاه امن می‌شود که هیچگونه خوف و حزنی بر مؤمن وارد نمی‌شود( لاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون). و بدن‌ها هیچگونه آسیب نمی‌بیند تا روزیکه در خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از قبرها بیرون می‌آیند. اللهم الرزقنا

کف=100=ق حقیقت لیل

هرجا بخواهد ساختمانی ساخته شود، نردبانی بالا برود، موقعیتی پایه ریزی شود و بالا برود چه ظاهری و چه باطنی و... باید پایه ریزی آن روی کفِ سالم (سفت و محکم) باشد، مثلا نباید روی باتلاق باشد! اگر تاریخ را ورق بزنیم می‌بینیم کسانی که اعمالشان بر پایه‌ی تقوا و پرهیزکاری و صدق و حق و حقیقت ثابت و درست بوده، آنها از افراد سالم و صالح بوده‌اند و به نام نیک در تاریخ ماندگار شده‌اند و در غیر اینصورت از غاصبان و ظالمین و مستکبران بوده‌اند.

پس تمام بنیان عالم در کفِ هستی روی عدد 100 گذاشته می‌شود. چون کف=100=ق است. و باطن قاف می‌شود صدق یعنی صد در 100! پس اگر کفِ اعمال ما روی قافِ تقوی و اخلاص باشد، برایمان باقی می‌ماند"والعاقبة للمتقین".

همانطورکه بیان شد کلمه قرآن با حرف ق شروع می‌شود و از طرفی تمام محتوای قرآن در 19 حرف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد جمع شده است یعنی صد در 100(چون 19=ق=100). بنابراین پایه و بنیان عالم خلقت روی حرف ق است و در حقیقت صدق ِ محض است!

دنیا اسفل‌السافلین است وقتی هر چیزی به ته می‌رسد اگر اطرافش نور نباشد، آن ته ظلمات می‌شود، این ظلمات، خیر است چون خداوند خودش فرمود: ...خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور...[12]. نه اینکه فکر کنیم بدون برنامه‌ریزی این ظلمات قرار داده شده درصورتیکه خود ظلمات شد مرکز و حقیقت و جایگاه صعود بندگان از اسفل به اعلا! تمام عالم در حال رشد و تکامل است مثل دانه در زیر خاک است، تا ریشه کند و محکم و استوار رشد کند و دل ظلمات را شکافته و آنگاه به نور حقیقت برسد. بنابراین دنیا، ظلمات شد و ظلمات، لیل شد و لیل، کفِ عالم دنیا شد. و روشنایی بخش لیل، ستاره‌ها و ماه است که قمر می‌شود ولایت و ولایت، قوس صعودی است به عالم اعلا!

پس این لیل یک حقیقت است که معراج و نزول قرآن و قدر و احیا و ... همه در شب است. تمام دنیا در لیل است و شعاع قوس نزولی و صعودی دایره خلقت به عدد 9 است و آیا جای تأمل نیست که ترتیب نزول سوره مبارکۀ لیل به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم 9 است؟! که 9، سلطان اعداد، بلوغ سجده و شعاع عالم خلقت، تکامل آنچه خدا از مرتبه‌های عالم بالا می‌خواهد که به همه رشد دهد، می‌باشد. و حامل حملِ عالم، عدد 9 است(عدد ابجد حرف ط=9) و وقتی خوانده می‌شود طا عدد ابجد طا=10 است. پس اسرار کشیدگی گنج دایره خلقت به شکل پنج(5=ه) به شعاع9(=ط) به حروف می‌شود طه! که تنها وجودهای مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین حقیقت نور بدون ظلمت و گنج طه هستند.

 

*قرآن مجید به جزء 15 نصف می‌شود (سوره مبارکۀ اسرا  و  کهف):

قرآن مجید از نظر اجزاء به جزء 15 نصف می‌شود(یعنی در دو کفه‌ی میزان اجزاء قرآن، دو تا 15 جزء قرار می‌گیرد که خود هر عدد 15 در جایگاه حرفِ س قرار می‌گیرد زیرا حرفِ س، قلب قرآن و میزان ِ حروف است)!

و ابتدای جزء 15 سوره مبارکۀ اسرا قرار دارد. و همانطورکه می‌دانید عدد ترتیب نزول سوره مبارکۀ حمد 5 است و جمع 1تا 5 می‌شود 15 برابر با عدد حوا یعنی حی‌آ؛ ظرف حیات! بنابراین در سوره مبارکۀ اسرا، گنج حمد(با معراج حقیقت حمد که حضرت محمد صلی‌الله علیه وآله است) افشا می‌شود. و اسرا در لیل اتفاق می‌افتد"... لیلاً من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی...[13]". درواقع گنج عالم بالا و اسرار آفرینش و جایگاه بهشت و جهنم افشاگردید.

ل‌ی‌ل: جان ِ 2 حرف ل، روی حرفِ ی گشایش می‌یابد؛ مرکز باطن حرف لیل! پس دنیا دائم الیل است، دائم‌المعراج است. وجود پیامبر صلی‌الله علیه و آله کلید و مفتاح است(درواقع فاتحة الکتاب) که قفل این ظلمات را شکست و از اسفل به اعلا و از لیل به نهار رسید(معراج)!

اسرار لیل تمام نشدنی است چون وقتی وارد قبر هم شویم، وارد حقیقت لیل می‌شویم. زیرا در قبر حقیقتِ وجودیِ اعمال ظاهر می‌شود و اعمال قرین انسان می‌شوند تا قیامت! اگر مؤمن واقعی وارد قبر شده باشد و اعمال مقبول داشته باشد، در لیل قبر اعمالش ستارگان نورانی آن شب ظلمانی هستند و خداوند آن ستارگان را حافظ وجود مؤمن قرار می‌دهد تا در قیامت با انوار اعمال سر از قبر بر می‌دارد!  انشاءالله زمانیکه به لیل قبر می‌رویم، عروج کنیم نه اینکه به ته دنیا برویم چراکه نیامدیم در دنیا که بمانیم، آمدیم که عروج کنیم! امام حسین علیه‌السلام قفل ظلمات قبر را شکست و با شهادت، عروج عند ربهم یرزقون را روزی بندگان مؤمن کرد.

 

*سوره مبارکۀ کهف؛ دومین سوره جزء 15:

بعد از سوره مبارکۀ اسرا، سوره مبارکۀ کهف قرار دارد که اصحاب کهف، چگونه میزان عمل کردن را به همه‌ی زمان‌ها و کفِ عاشورای دنیا را در زمان خودشان به همه نشان دادند. خدا خواست که بعد از 309 سال[14] با بدن‌های مطهرشان اسرار عمل خالصانه‌شان افشا شود.

 اصحاب کهف در  2 کف باز شدند: 1)یک بار بعد از 309 سال. 2) یک بار هم با ظهور مولا و سرورمان؛ امام زمان عج الله تعالی فرجه رجعت می‌کنند. اصحاب کهف بیدار بودند و خدا لیل دنیا را به نور صبح صادق به آن‌ها رساند. درواقع آن‌ها صاحب دو رکعت نماز مقبول شدند: در رکعت اول، سجده به امر الهی کردند و به خواب رفتند و بعد از زنده شدن هم دوباره به سجده رفتند که دیگر این دنیا را نمی‌خواهیم(شد 2سجده و یک رکعت نماز). 2 سجده هم پشت سر امام زمان علیه‌السلام نماز انجام می‎دهند، پس دو رکعتشان تمام می‌شود و حیات حقیقی جاودانه پیدا کردند!

حروف قرآن در جزء 15 و در سوره مبارکۀ کهف نصف می‌شود؛ در آیه 19(برابر جایگاه موضعی حرف ق) به کلمه وَلْیتلطّف یعنی لطف بی‌نهایت پروردگار عالم که شامل حال بندگان مؤمنش قرار می‌‎گیرد.

 

*اربعین:

برای اربعینی بودن باید ساجد باشی! مطیع باشی! دل را قربان رضای خدا کنی! همانطورکه بیان شد سجده، باطن حرف قاف است (ق=19 و نوزده=72=سجده). چراکه باطن حرف قاف، بسم‌الله الرحمن الرحیم است و باطن بسم‌الله الرحمن الرحیم، کفِ اخلاص است. این کف شد، محلّ سجده.

اصل اربعین شد اخلاص(توحید) و خداوند خزانه‌ی گنج توحیدش را بر همه افشا فرمود یعنی خداشناسی و گنجینه‌ای که ما خود، موحد باشیم. حقیقت سوره توحید، آب است. این چه آبی است؟! و باطن این سوره مبارکۀ، اخلاص است، اخلاص یعنی چه؟ اربعین درواقع رسیدن به ربیع و بهار وسبزی و احیاشدن است. صدای لااله الا الله به عنوان توحید است. دلیل سبزی بهار، آب است و ریزش رحمت الهی نزولات آسمانی است.

دنیا شد لیل و خداوند حقیقت بهار را در لیل قرار داد. و لیلِ دنیا، اسفل السافلین است و جلوه ظهور بهار، درخت است و پروردگار عالم در دنیا، درخت را در روز تهویه کننده و در شب، تخلیه کننده مواد سمی را که در روز در خود جمع کرده، قرار داد(در روز تجلی می‌کند و در شب، تخلّی می‌کند).

و وجود مبارک ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین در قرآن کریم  به شجره طیبه تشبیه شده‌اند؛ سوره مبارکۀ ابراهیم علیه‌السلام(.. کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابتٌ و فرعُها فِی السَّماء[15]) پس حقیقت سبزی این درخت مبارک، وجود مطهر کوثر آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

اسرار عالم بالا همه در دنیا آمد و گنجش، توحید شد. اما توحید را کتاب‌های آسمانی و ائمه طاهرین علیهم السلام به ما رساندند. کتاب‌های آسمانی هر کدام در باطنشان، اربعین هستند. چون سبز کننده‌اند و در رأس همه، کلام‌الله مجید؛ قرآن کریم است که وحی الهی نور است. درواقع اصل و پایه حیات، نور است که اگر نباشد همه‌ی موجودات می‌میرند. و حقیقت قرآن کریم، آب کوثر است که یکی از اسماء قرآن هم کوثر می‌باشد.

 

*در عالم دنیا خداوند کف را بوجود سه پیامبر علیهم السلام معلوم فرمود:

*1)حضرت موسی علیه‌السلام که کف خشکی در دریای دنیا برایش معلوم شد و به سلامت از آن عبور کرد. اما چرا؟! این کف، قلب ماست. کف درواقع درون بطن عقیده‌ی ماست. اگر هر کسی به اخلاص برای خدا کار کند و بندگی کند، ساجد واقعی می‌شود. پس کف دریا برای حضرت موسی علیه‌السلام و یارانش، خشک(یابس) شد یعنی با یقین قدم گذاردند! حضرت موسی علیه‌السلام کفِ سجده بر زمین گذاشت تا پیروانش هم عبور کردند.

دقت کنید که روی دریا هم کف می‌آید که باطل است. طبق آیه 17 سوره مبارکۀ رعد[16] تمام ظواهر و زینت‌ها که در دنیا چشم خیلی‌ها را می‌گیرد(حتی مثل فرعون) کفِ پُف کرده است که از بین می‌رود و متلاشی می‌شود. اما آنچه به مردم سود می‌رساند، در کف می‌ماند(مثل طلا و لؤلؤ و مرجان) که چون غواصان کفِ دستشان به کف دریا برسد، به گنج دست می‌یابند! پس فرعون و فرعونیان (اولیائهم الطاغوتیخرجونهم من النور الی الظلمات شدند و برای آن‌ها کف دریا، باتلاق شد و این باتلاق را خودشان ساختند که آن‌ها را در خود می‌کشد.

بنابراین تمام دریای حقایق قرآن که دریای تمام علوم است(و لارطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین[17]) در جزء 15 باز می‌شود{2قسمت می‌شود(یعنی نصف)}، 2 کف و 2 مسجد معرفی می‌شود: مسجد الحرام و مسجدالاقصی. باطن این  دو مسجد، حی‌آ؛ ظرف حیات است(زیرا 15=حوا) یعنی هر کس می‌خواهد به نور برسد باید اجراکننده‌ی حدود الهی باشد؛ با عمل به تک تک آیات قرآن! 

*2)حضرت یونس علیه‌السلام: که در شکم ماهی رفت ولی خداوند کریم کفِ دل شکم ماهی را برایش خشک فرمود و به شکم ماهی امر فرمود که او را هضم نکن! و آقا باید 40 روز (یعنی اربعین) در شکم ماهی بماند. مثل جنین در شکم مادر، درحالیکه جسم اضافی در بدن مادر است اما خدا که می‌خواهد، بماند یک کیسه آب دور او قرار می‌دهد و کـَفـَش را خشکی می‌کند تا این جنین بتواند مثل یک متکای نرم بر آن تکیه کند و اتصال به دیواره رحم داشته باشد و رشد کند. هر جنینی در شکم مادر هم 40 روز ، 40 روز مقاومت می‌کند تا صورت کامل خود را بگیرد؛ مضغه، علقه... .

در دوران بارداری مادر حالش بد است زیرا همه‌ی سلول‌ها می‌خواهند این جسم خارجی را از بدن مادر بیرون اندازند(ولی خدا می‌خواهد که او بماند. اما گاهی هم به خواست خدا جنین شکست می‌خورد و دفع می‌شود یعنی سقط می‌شود) تا 4 ماه و 10 روز که دیگر بدن مادر با او کنار می‌آید، سختی می‌کشد ولی اغلب مادرها حالشان بهتر می‌شود تا زمان تولد که باید از این شکم خارج شود(برخی هم تا آخر 9 ماه در حال سختی هستند).

جالب اینکه عدد ابجد کلمه شکم=360 است یعنی همه‌ی دایره دنیا و جالب‌تر اینکه جایگاه عددی شکم=45 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم آدم(ع) است!

حال خوب دقت کنید! شکم دنیا هم همه‌ی ما را حامل شده، پس باید سعی کنیم که هضم این شکم دنیا نشویم(یعنی سقط نشویم) و در آن دنیا(آخرت) آدم، متولد شویم! کسانیکه در دنیا گفتند:"...لااله الا انت سُبحانک انّی کنتُ مِن الظالمین...[18]". خدایا ما را در شکم ماهی دنیا قرار دادی، اما نمی‌خواهیم در آن هضم شویم، می‌خواهیم اربعین، اربعین، مثل جنین سالم رشد کنیم، سبز شویم، به بلوغ برسیم و وقتی دهانه‌ی دنیا باز می‌شود در ساعت آخر عمرمان، مولود بدون نقص و کامل و بنده و مطیع و مؤمن و شیعه واقعی و ... متولد شویم.

مثل حضرت یونس علیه‌السلام که خداوند به ماهی فرمود که دم ساحل برو و دهانت را باز کن و یونس علیه‌السلام را خارج کن. بدنی هم که از دنیا می‌رود مثل نوزادی است که متولد شده؛ بدنش نرم و ضعیف است وقتی هوای دنیا را می‌خورد و زمان طی می‌شود، محکم می‌شود، پس بدن رنج کشیده‌ی دنیا وقتی می‌خواهد از این شکم بیرون آید و متولد شود اگر متقی باشد، در خشکی می‌آید، گرمایی که در شکم دنیا کشیده، خنک می‌شود و بدنش آرام می‌یابد.

حضرت یونس علیه‌السلام چرخش از ساحل به ساحل را طی فرمود تا سبزکننده شد و دوباره به قومش برگشت که این بار هدایت شدند(تنها قوم ایشان بودند که بعد از توبه، عذاب از آن‌ها برداشته شد).

*3)حضرت نوح علیه‌السلام: وقتی می‌خواهد کشتی بسازد، دانه‌ها از بهشت برایش می‌آید، وقتی سبز می‌شود، درختان را بریده و چوب‌ها را انبار می‌کند، به یک قول 50 سال و به یک قول 500 سال طول کشید و 7 بار این دانه‌ها را کاشت و ... .

 3 تا 300 سال آقا صبر فرمود و درنهایت کشتی با آن چوب‌ها ساخته شد. و زمانیکه عذاب می‌خواست نازل شود، نشانه‌اش این بود که از کفِ تنور آب بیرون زد (فوران کرد)؛ کفِ دنیا جهنم است و به وجود حضرت نوح علیه‌السلام بهشت شد، آب روی آتش آمد، کشتی امن آمد و بقیه که خارج از کشتی بودند، غرق شدند یعنی بواقع سوختند! چرا که باطل فرو می‌رود در انتخاب خودش" جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً".

با این درس‌ها متوجه می‌شویم که اگر می‌خواهیم به سلامت به ساحل نجات برسیم باید پایه و بنیان عقیده‌مان در شکم ماهی دنیا محکم باشد تا هضم نشود و پایمان سُر نخورد، باید کفِ عملمان اخلاص بشود، کفِ عمل باید بشود توحید، باید در خشکی بیاید یعنی طمع نداشته باشیم! همانطورکه اگر جنین هضم بدن مادر شود، سقط می‌شود، کسانی که کال از دنیا می‌روند، آن‌ها را در چاله می‌اندازند! پس خداوند می‌فرماید: و حساب نکنید همین که بگویید ایمان آوردید، رها می‌شوید؟! نه، امتحان می‌شوید[19].

پس کفِ اخلاص می‌شود توبه. تا نرفتیم، توبه کنیم که خداوند کشتی نوح علیه‌السلام را در جایگاهی قرار داد، در چرخشی قرار داد برای کسانی که توبه کرده بودند، راه توبه به نجات ختم می‌شود. به همین علت اگر ساختمان ایمان و عمرمان را روی صداقت و راستی ساختیم، خراب نمی‌شود. مساجد استوار می‌ماند و بدن ما 7 مسجدِ ظاهر و 7 مسجدِ باطن دارد(یعنی 14 مسجد). بدنی که مساجدش زنده باشد در قبر سالم می‌ماند و از هم پاشیده نمی‌شود. این کدام مسجد است؟ مسجدی که کفـَش بشود بسم‌الله الرحمن الرحیم. یعنی اُسّس علی التقوی...[20].

کسانی که روی تقوی عمل کنند روی حرف قاف، قدمشان روی صراط نمی‌لرزد. این بدن در قبر خراب و فاسد نمی‌شود چنانچه در داستان عزیر نبی علیه‌السلام آمد. به عبارتی هر پایه و اساسی که بخواهد حتی در زلزله قیامت استوار بماند، تقوی است که ریشه‌اش ق است و ق=100 و صد یعنی صد بستن مثل 100 سلام و 100 لعن که با 100 سلام مستقر شویم و بمانیم پشت سر معصوم علیهم السلام.

پس باطن تقوی و 100 لعن، برائت است، تا برائت به دشمنان اسلام پیدا کنیم آنگاه به سلام می‌رسیم! (یادآوری می‌کنم که سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره از نظر فهرستی قرآن کریم است).  یعنی تولی و تبری؛ دو اصل مهم قبولی تمام فروع دین ما که بتوانیم به اصول دین متصل شویم و زنده‌ی عمل بمانیم!  خلاصه اینکه:

 

پروردگار عالم در قرآن دو نوع کف را درس می‌دهد:

1) اعجاز عصای حضرت موسی علیه‌السلام؛ کفِ دریا را برای قومش خشک و آب دریا را کنار زد، درواقع فرق باز فرمود یعنی حق و باطل را جدا نمود، اما برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد (طریقاً فی البحر یبساً [21]) و قومش به سلامت از آن کف به ساحل نجات ‌رسیدند و قوم فرعون بر روی کف بودند؛ درواقع کف، پُف بود که چون سراب می‌نمود، که به امر خداوند دریا بهم پیوست و آن‌ها غرق شدند. اما فرعون به یک لحظه اقرار به وحدانیت خدای موسی علیه‌السلام کرد و گفت ایمان آوردم، ولی از او قبول نشد: ... حتی إذا أدرکه الغرق قال آمنت أنّه لا اله الا الذی آمنت به بنواسرائیل و أنا مِن المسلمین[22]. هنگامیکه بلای غرق شدن او را فرو گرفت، گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی جز همان خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند نیست و من از تسلیم شدگان (دربرابر فرمان‌های حق) هستم. خدا فرمود: آلان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین.(به او گفته شد) اکنون! درحالیکه پیش از این عصیان می‌ورزیدی و از تبهکاران بودی.

در سوره مبارکۀ کهف داستان کسی که مغرور شد و باغ خودش را دید که تمام میوه‌هایش از بین رفت... .  و خداوند می‌فرماید: ... یقلّب کفّیه علی ما انفق فیها...[23]؛ دو دستش را زیر و رو می‌کرد(کف خالی شده و فقر محض خودش را دید) و می‌گفت ای کاش آنچه داشتم انفاق می‌کردم و کسی را برای پروردگارم شریک قرار نمی‌دادم.

إقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا[24]؛ به او می‌گویند کتاب خود را بخوان. کتابی که کفِ نفسِ خودش است. امروز خودت بر نفس خودت حسابگر باش!

‌2)یک کف هم خداوند می‌فرماید حباب روی آب است که رفتنی است اگر چه هرقدر هم غلظت داشته باشد! انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال[25]؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی بقدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد و بر روی سیل کفی برآمد، چنانچه فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت(مانند طلا و نقره) یا برای اثاث و ظروف(مانند مس و آهن) در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد، خدا با این مثل برای روشن شدن حق و باطل مثل می‌زند که باطل مانند آن کف بزودی نابود شده و از بین می‌رود اما آن فلز که به خیر و منفعت مردم است و درزمین باقی می‌ماند و خداوند مثل آن‌ها را برای فهم و درک مردم به این روشنی بیان می‌کند.

 

 

*کف دست و پا و پیشانی:

و خداوند در وجود ما دو کفِ دست قرار داد که جایگاه سجده گاه ماست و درواقع 2 دست، دو کفه‌ی ترازو است! و دو کفِ پا که باید در جای محکم و خشک و ثابت بگذاریم تا بتوانیم با امنیت راه برویم و یک کف، پیشانی ماست که محل سجده است با تمام خضوع برای پروردگار عالم و دو زانو که عقاله‌ی 5 قسمت است.

درواقع باید 7 موضع بدن ما بر کفِ زمین دنیا بیاید تا یک سجده به درگاه خداوند شود. و فقط دنیا، محلّ ساجد شدن است!  و دو سجده در نماز، یک رکن است یعنی 2 تا 7 تا می‌شود 14تا، باید اعضای ما ساجد شود. که هر کدام معانی و معارف خود را دارد. اما در اصل اطاعت محض محسوب می‌شود. درواقع بلوغ 9 عبادات، سجده است!

و دست، 18 مقام دارد. دست است نماد قدرت و گرفتن و پس دادن و پس زدن و خواستن و محلّ راز و نیاز و اظهار فقر به درگاه خدا{ هنگام دعا دست‌ها را بلند می‌کنیم،این کف باید اخلاصش برای خدا(البته فقط او می‌داند) ظاهر شود} و محل تحویل گرفتن عمل‌ها و گرفتن حق است و متأسفانه کسانی هم حق را از دست می‌دهند یا موقعیت را ازدست می‌دهند.

 و خلاصه هزاران دانستنی در کفِ دست است. پس چون ق ِ یعنی قاف در آن تجلی دارد و از آنجاکه عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر با حرف ق است، محل تفکر و تعقل است و دو دستِ انسان به یک نوع ترازوی عدالت است و سبک و سنگین کردن اعمال ماست.

و کف پا در ثابت قدم بودن در راه رضای خدا به دو انگشت شصت پا ساجد می‌شود تا ارکان عمل ثابت و کامل بماند. کف دست و پا محلّ طهارت است{ در اعضای بدن فقط کف پا را می‌توان با 15 قدم بر روی خاک(خشک باشد) تطهیر کرد}. پس دو کف دست باید ساجد شود و دو انگشت شصت پا(نماینده در کف پا) محلّ سجده است. دقت کنید که کف دست و پا هرگز مو در نمی‌آورد! یعنی ظاهر است و فقر محض است اما خداوند غنی دست ما را پُر از نعمت فرموده و دین را در دستان ما به امانت قرار داده است و فرموده من مالک یوم الدین هستم، هر کس باید دینش را که در دستانش است سالم به پروردگار عالم تحویل دهد!{ نکته جالب اینکه هر دست، یک شصت و چهار انگشت دارد که می‌شود 64 برابر با عدد ابجد کلمه دین!}   

بنابراین ما در بدنمان 4 کف داریم(دو تا کف دست و دو تا کف پا)؛ عدد ابجد هر کف=100 است پس 4 تا 100 می‌شود 400 برابر با عدد ابجد کلمه شمس، بدن ما روی 4 ستون است؛ پس اگر کف پای ما به راستی قدم بگذارد(قدم صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین) و دو تا کف دست روز قیامت عمل‌هایش را به اخلاص ارائه کند(یوم الورود و المقام المشهود و الحوض المورود)، روزیکه همه می‌بینند آنچه را آوردی اگر به صدق آورده باشی، وجودت می‌شود شمس و قمر(گنج رسالت و ولایت بر تو تجلی می‌کند) یعنی وقتی عمل را بیاوری، بر خودت زینت می‌کند(...لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت...[26]).

هر دست، 5 انگشت و 14 بند دارد که در جمع می‌شود 19؛ برابر با جایگاه عددی حرف ق(دو دست با هم برابر است)، پس هر چیزی که خداوند به ما عنایت فرموده باید سالم تحویل دهیم یعنی زبر و بینه.

 

حکمت اینکه کف دست باید ساجد شود:

شاید این باشد که دست است که باید جوابگوی تمام زحمات بدن و یعنی عمل به تمام آنچه بر او واجب شده، ‎باشد. مثل کارمند یا کارگری که یک ماه کار می‌کند و آخر ماه حقوقش به دستش می‌رسد و یا مزدش را کف دستش می‌گذارند! پس اینجاست که متوجه می‌شوید وقتی کسی می‌گوید شصتم خبر دار شد یا مُشتم باز شد، یعنی چه؟!

پس اگر خوب دقت کنید عدد ابجد کف=100 برابر با عدد ابجد ق به جایگاه عددی 19 است؛ محلّ اسرار همه بدن است. پس هر کسی قرآن در دستش قرار می‌گیرد و باطن کلّ قرآن، 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم در کفِ نفس باید عمل شود و جوابگوی عمل به آیات قرآن باشد زیرا نفس است که بصیرت دارد (نفس، جان ِ ولایت است).

همانطورکه بیان شد دست به یک نحو دیگر هم جایگاه حرف ق است: هر دست 5 انگشت و 14 بند دارد، رویهم می‌شود 19(14+5).

آیا جالب نیست که هر دست؛ 19 برای انگشتان و 19 برای کف می‌شود 38(19+19)  که برابر با جایگاه عددی نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله و علی علیه‌السلام است؟! یعنی هر دست، جایگاه ولایت و رسالت است!

خوب دقت کنید! توضیحات عدد 5 در دست‌ها و پاها در کتاب مهندسی خلقت(جلد دوم نورٌ واحد) آمده که با توجه به مبحثمان در اینجا یادآوری می‌کنم:

هر دست  5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به  10 انگشت و 28 بند ظاهرمی‌شود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده می‌شد درحالیکه به 14 نور مقدس صلوات‌الله علیهم اجمعین متعلق بود و آیا این‌طور نبود که عدد 14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص می‌شود چرا می‌فرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).

نکته: 10 انگشت داریم که اگر اعداد 1 تا 10 را با هم جمع کنیم 55 می‌شود: برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "مجیب" و "امید" و برابر عدد ابجد حروف نُه است. پس جمع انگشتان دست و پا رویهم می‌شود دو تا 55 تا یعنی110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی علیه‌السلام. از طرفی 10 انگشت دست و 10 انگشت پا رویهم می‌شود 20 که اگر اعداد یک تا 20 را با هم جمع کنیم 210 می‌شود؛ برابر با عدد ابجد نام مبارک " امام حسین" علیه‌السلام است.

نمی‌دانم چگونه این زیبایی‌ها را توصیف نمایم که خداوند کریم در اذکار مبارکش، خودش را معرفی می‌فرماید: لا اله الّا انت؛ هیچ الهی نیست مگرتو. ضمیر انت برای مخاطب نزدیک است و او خود را معرفی می‌فرماید : و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون[27]. وإذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب...[28]. ونحن اقرب الیه من حبل الورید[29]؛ من از رگ گردن به شما نزدیک‌تر هستم و معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین می‌فرماید خداوند از سفیدی چشم به سیاهی آن به ما نزدیک‌تر است.

این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمی‌شوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمین‌‌‌‌‌ها وآسمان‌هاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده(28=جایگاه عددی حرف غ که غین خوانده می‌شود و حروفش با اسم مبارک خداوند؛ غنی برابر است)

گر گدا کاهل بود
 

تقصیر صاحب‌خانه چیست؟!
 

تمام اسراری که برای هفته است، در دستان ما می‌باشد! چنانچه هر سال 52 هفته است و هفته با اینکه 7 روز است اما به 5 عدد آمده(شنبه و جمعه عدد ندارد) ما هم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 می‌شود(2تا 5تا که اگر 5 و 2 را  کنار هم بنویسیم 52 می‌شود  و 52  = عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5).

آنچه تحویل می‌گیریم و آنچه برمی‌گردانیم با دست است. در روز قیامت هم کتاب نامه‌ی اعمالمان به دستمان می‌رسد یا راست و یا چپ! و اصحاب الیمین (یاران دست راستی‌ها)- و اصحاب الشمال(یاران دست چپی‌ها)[30]. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ اسرا می‌‌فرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[31] ؛ آن‌گاه که امر می‌شود بخوان کتاب عملت را که کف نفست ثابت شده است.

آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو عالم کبیری.

و تحسب(تزعم) أنّک جرم صغیر و فیک إنطوی العالم الاکبر و انت الکتاب المبین الذی بأحرفِه یُظهرالمُضمر[32]. ای انسان داروی تو درون تو وجود دارد. درحالیکه تو نمی‌دانی و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بینی. اما گمان می‌کنی که موجود کوچکی هستی درحالیکه دنیای بزرگی در تو نهفته است! ای انسان تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هز پنهانی آشکار می‌شود. آری! انسان با مُلک، مُلک است و با ملکوت، ملکوت و با جبروت، جبروت و این توانایی تنها در انسان وجود دارد.

ای نسخه اسرار الهی که تویی  

                     وی آینه جمال شاهی که تویی 

بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست 

              در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی این ظواهر که گفته شد، نشان از آن گنج درونی و روحی است که خداوند کریم انسان را با آن روح طیب جاودانه کرده است. در همین رابطه روایتی منسوب به حضرت علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام وجود دارد: صورت انسان بزرگ‌ترین حجت‌های الهی بر آفریدگان است و آن کتابی است که خداوند با دست قدرتش آن را نوشته و هیکلی است که با حکمت خویش آن را بنا نهاده است. صورت الانسانیه هی اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و هی الهیکل الذی بناه الحکمته[33].

خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همه‌ی انسان‌ها خلیفة الله هستند.

عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد شمس و روشن کننده است و64=عدد ابجد دین. پس دست، تحویل گیرنده‌ی شمس دین(خورشید دین) می‌باشد. جمع ارقام 464 برابر14 می‌شود (14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 می‌شود و به انگلیسی هَند=59 می‌شود که بازجمع ارقامش 14می‌شود! (14=9+5)

یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همه‌ی قدرت‌ها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همه‌ی مخلوقات ظهور و بروز دارد. یدالله؛ مقام ظلّ اللهی ِ ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که می‌شود 64 و64= عدد ابجد دین. درحدیث می‌فرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست می‌ماند. از طرف دیگر64=عدد ابجد کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37 (10=7+3)است. پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ می‌کنیم؟! و انشاءالله با دستمان تحویل گیرنده‌ی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!

 

جمع دو دست و دو پا می‌شود 256= نور:

جمع دو دست با عدد 64 می‌شود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عدد ابجد نام مبارک امام حسین علیه‌السلام که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.

پاها هم هرکدام 64 هستند (یک شصت و 4 انگشت) که انشاء الله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم می‌شود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین علیه‌السلام. "و ثبّت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین علیه السلام". در واقع رونده‌ی راه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌تواند مقام اصحاب امام حسین علیه‌السلام را با دست تحویل بگیرد!

بنابراین جمع دست‌ها و پاها می‌شود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256 است. که جایگاه عددی کلمه نور=40 =عدد ابجد حرف" است. این حقیقت در وجود مبارک انسان‌های کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.

امام زمان علیه‌السلام در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت در زمانشان عالم قلب به میم می‌شود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13). نکته جالب: عدد ابجد تعداد یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حروف سیصد و سیزده=256 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه نور است!

خداوند کریم می‌فرماید: یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهارخالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم[34]؛ این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن) در روزی است که مردان و زنان با ایمان را می‌بینی که نورشان پیش‌رو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت می‌کند(به آنان می‌گوید) امروز شما را مژده باد به بهشت‌هایی (که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانه‌اید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.

ولی خداوند متعال انسان را به دو کف امتحان می‌کند! با یک دست نعمت‌های خداوند را تحویل می‌گیری، اما با یک دست هم باید پس بدهی. حال چگونه؟! خدا عالم است. درحقیقت تمام قرآن عزیز  درعدد 19 است و خداوند عمل مؤمنین را بشرط حرف ق یعنی تقوی قبول می‌کند.

 

 

فرق نفـَس و نفْس چیست؟!

 هر دو، دو کفه‌ی ترازوی میزان هستند. عدد ابجد کلمه نفَس و نفْس، یکی است برابر 190. اما این عدد تنها عددی است که عدد 19 را معنی می‌کند زیرا اگر عدد 1 تا 19 را با هم جمع کنیم 190 می‌شود!

 و همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه میزان=108 =حق است. حال اگر کلمه حق را بصورت بسیط بنویسیم(حا+ قاف) عدد ابجدش 190 {(حا=9)+(قاف=181)} می‌شود یعنی حق برابر جمع عدد یک تا 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم است! علیٌّ مع الحق و حقٌّ مع العلیّ. صلوات الله علیهم اجمعین

هنگام ذبح حیوان، فقط نفـَسش را ذبح می‌کنند. اما انسان برای تعالی یافتن، هنگام شهادت فی سبیل الله نفـَسش را می‌دهد اما قبل از اینکه نفـَسش را بدهد باید نفـسش را با دست خودش ذبح کند. مثل حضرت ابراهیم علیه‌السلام و اسماعیل علیه‌السلام؛ آن بزرگواران نفْسِ خود را قبل از اجرای حکم، ذبح کرده بودند، تا توانست چاقوی حدید را بر گردن اسماعیلش بگذارد... .

زیرا چاقوی حدید درواقع تیغ حدود خداست که باید از صبح تا شام بر گردن بنده مؤمن باشد تا با هر نفـَس، ذبیح خداوند بشود! پس در موقع ذبح 19 رگِ گردن با چاقوی حدید بریده می‌شود؛ 1+2+3 تا 19 (1+2+3 ....+18+19)  آنگاه به عدد 190 نائل می‌شود. درواقع 190=10×19؛ عرفان ضرب کردن یعنی خرج کردن نفس در راه رضای خداوند یکتا!

اما نکته مهم این است که حرف ق تطهیرکننده است از عین نجاست به عین طهارت، و خارج کننده است از ظلمات به نور و تغییر دهنده است از موت به حیات! امیدوارم خوب درک کنید.

مثل حیوانی که باید پشت بسم‌الله الرحمن الرحیم ذبح شود. درواقع پشت 19 حروف است. اما اگر بدون بسم‌الله کشته شود: 1-حرام می‌شود.  2-نجس می‌شود  3-میته می‌شود. پس با ذبح صحیح، حیوان از حیات حیوانی به انسانی منتقل می‌شود یعنی حلال می‌شود: انسان مؤمن آن را می‌خورد و قوای آن می‌شود قوه‌ی نماز و روزه و اعمال خیر... . پس، از ظلمات حیوانی به اعمالی که از جنس وحی است(عمل به آیات قرآن) به نور تبدیل می‌شود. و حیوان در اصل نمی‌میرد بلکه با کشته شدن، حلال می‌شود یعنی حیاتش جاودانه و بصورت انسانی، زنده می‌شود.

بنابراین یک انسان عاقل عمل بدون قاف انجام نمی‌دهد زیرا هر نفس را باید برای آخرت زنده نگه داشت اما بشرط ذبح نفس حیوانی! و این عمل(یعنی جهاد با نفس)، جهاد اکبر است. حال خوب دقت کنید! پس حرف ق ِ قرآن، وجود است در غالب حروف!!!

 

اسرار عدد 57 (3تا 19تا) و حرف ش (=300):

نکته مهم اینکه عالم همه در بطن عدد 19 و در ظهور عدد 19 و در ارتفاع عدد 19 قرار دارد و 3 تا 19 تا 57 می‌شود؛ برابر با عدد ابجد کلمه مجید(=57). پس نام مبارک قرآن عالم گیر است و این مجد و عظمت از مقام جلالت پروردگار عالم است.  و همچنین عدد 57، 3 تا 19 تا را معنا می‌کند :

 اول: بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد که تمام محتوای قرآن را دارد و خط طهارت برای ورودی انسان شدن است؛ از 19حرف تشکیل شده است. دوم: جانِ قرآن، ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که اسماء مبارک پنج تن صلوات‌الله علیهم اجمعین{محمد(ص) علی(ص) فاطمه(س)حسن(ع)حسین(ع)} ، 19 حرف می‌شود. و سوم: نوزده به حروف است که فقط خواندن قرآن و شیعه شدن به ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین کافی نیست و باید به نوزده به حروف نائل شویم و آن سجده واقعی به پروردگار عالم است! چراکه توضیح داده شد: عدد ابجد حروف نوزده=72=سجده است.

و اما حسین علیه السلام به 57 سال عمر مبارکش، چهارچوب چهارمین 19 را با خون مبارکش و خون 18 تن از خانواده و نزدیکانش و 72 تن از یاران با وفایش ثابت و استوار فرمود" قد اقم الصلوة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" تا برسد به درجه عبد(=76) که 19+57 می‌شود 76 (=4تا 19تا) و جمع ارقامش(6+7) می‌شود 13  برابر با جایگاه حرف م به عدد ابجد 40 ! پس اسّسَ اساس التقوی را در نفس نفس عمر مبارکش درس داد یعنی برای هر نفس مؤمن و زندگی جاودانه‌اش نو، زده می‌شود. کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا

 

سرّالاسرار محور نقطه گردش دایره خلقت و رابطه کهف حصین و اصحاب کهف:

درواقع عدد 57، 3 تا 19 تاست. عدد 19 برابر با جایگاه عددی حرف ق است و عدد ابجد حرف ق= 100 است، پس 3 تا 100 تا می‌شود 300 ؛ برابر با عدد ابجد حرف ش که صفتش افشاکردن است! با تمام معانی زیبایش که در کتاب علم الشین کامل توضیح داده شده است و همگان را به نقطه بی‌انتهای هستی گنج ولایت و سراسرکلید و مفتاح قرآن، پشتِ باءِ بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌بَرد و انسان را قلب به میم می‌کند.

 اینجا جای تأمل و تفکر و شناخت حقایق قرآن مجید است که همه‌ی عالم در قرآن عزیز غرق است! درواقع طولی و عرضی و ارتفاعی که تماماً باطن تمام دایره خلقت است. حرف ش را اگر شین بخوانیم، عدد ابجدش 360 است؛ برابر تمام درجات درون دایره خلقت! و جالب است که جایگاه حروف شین=45؛ برابر عدد ابجد اسم مبارک آدم است.

و خداوند باطن قرآن را انسان کامل قرار داد و هدف قرآن را انسان سازی و رساندن بندگان خدا به مقام آدمیّت! آدم شدن هدف عالی قرآن عزیز است. پس بدانید و آگاه باشید که همه‌ی عالم در قافِ کلمه قرآن غرق است.

حالا شاید بتوانیم بفهمیم یکی از دلائلی را که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روی نیزه آیه شریفه از سوره مبارکۀ کهف را تلاوت می‌فرمود یعنی چه و چرا حضرت کهف حصین است و صراط مستقیم که کلمه صراط عدد ابجدش 300 است و عدد ابجد کلمه فکر= 300 است، اگر عدد سیصد را به حروف بنویسیم عدد ابجدش می‌شود 164 که برابر عدد ابجد کلمه نقطه است.

پس وقتی از نقطه، دایره کشیده می‌شود، حرف ش؛ شین می‌شود که عدد ابجد حروف شین=360 است. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ کهف[35] می‌فرماید که اصحاب کهف 300 سال باضافه 9 سال در خواب بودند که عدد 300 همان نقطه است که کشیده می‌شود دایره خلقت بر شعاع 9! و معنی می‌شود 300 به سال شمسی و 309 به سال قمری است. درواقع همه‌ی عالم دنیا یک غار است و پناهگاهست برای هر کس که خداوند متعال را پناه خود بداند!

درحقیقت اصحاب کهف در پناهگاه رحمی به نام غار هستند که به کمال حیات طیب نائل می‌شوند که پس از یک دوره‌ی کامل خلقتی به عدد 300 و در شعاع 9 سال یک بار متولد می‌شوند. درحالیکه وارد غار شدند، مردم بت پرست بودند اما در زمان حیات جدید همه یکتاپرست شده بودند. نکته مهم این است که بدون اینکه لقمه‌ای از غذای دنیا بخورند، دوباره به پناهگاهشان رفتند و این بار هم در غالب حقیقی حدود خداوند به آرامش و رضای کامل رسیدند؛ دوباره در حال سجده که سجده ‌ی دوم آن‌ها بود، از دنیا رفتند تا تکامل باطنشان به جایی برسد که به اتصال به امام معصوم(در زمان ظهور به سربازی ابا صالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین) نائل شوند و این بار مولود کاملی هستند که هدایت و ظهور و کمال و درجات بر آن‌ها تکمیل می‌شود. پس آنگاه از رحم دنیا زنده خارج می‌شوند. این درس باطن کفِ عمل آن‌ها؛ سجده و اطاعت خالصانه خداوند و تقوی است که دوباره زنده شدند و زنده حقیقی هستند و نمردند و نمی‌میرند! بنابراین باطن عمل اصحاب کهف، ق است یعنی تقوی. (یادآوری می‌کنم که عدد 300 همان 57 است؛ 3 تا 19)

{نکته: وجود مبارک اصحاب کهف درحالیکه 309 سال در غار بصورت خواب یا به امر خداوند از دنیا رفته بودند، اما زنده بودند زیرا مرده هرگز برنمی‌گردد و قرآن مجید می‌فرماید: حتی إذا جاء احدهم الموتُ قال ربّ ارجعونِ. لعلی اعمل صالحاً فیما ترکتُ کلا إنها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون[36]؛ آنگاه که وقت مرگ هر یک فرا رسد ‌گویند پروردگارا مرا به دنیا باز گردان. تا شاید عملی صالح بجای آرم خطاب شود این خواسته هرگز نخواهد شد و این کلمه(ارجعونی) را از حسرت می‌گوید(دیگر اثری نمی‌بخشد) و پیش رویشان برزخی است تا روز قیامت که برانگیخته ‌شوند.}

و اصحاب کهف وقتی زنده شدند، دوباره در غار قرار گرفتند، این بار هم درحال رشد حقیقی هستند تا روزی که به کمال اتصال حقیقی گنج توحید لااله الا الله در کنار خانه خدا به روح کعبه و جانِ کعبه حقیقی؛ حضرت حجة بن الحسن اباصالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین برسند. این حصن 3 تا 19 تاست اما در کنار خانه خدا به 4 تا 19 تا می‌رسند که حقیقت مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است!

 

حال دقت کنید که چگونه پروردگار عالم در کربلا باطن 57 را افشافرمود و امام حسین علیه‌السلام چگونه در گودال قتلگاه سه پرده ظلمات دنیا(نفس و جسم و قلب) را شکافت و حیات طیب و زنده شدن حقیقی را از رحم دنیا(در عالم عاشورا و ارض کربلا) به عند ربّهم یرزقون انتقال داد. و اسرار 309 سال اصحاب کهف را  به مدت عمر مبارکش که 57 سال است یعنی 3 تا 19 تاست( پس عدد 57 رمز است!)، بعبارتی باطن 3 تا 100تا(19=ق=100) و 9 ذریه معصوم علیهم السلام در بطنش است که می‌شود 309 (سیصد باضافه 9)، نمایان کرد. و ولایت 9 ذریه معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین تا به انتهای حکومت نهمین فرزندش اباصالح المهدی علیه‌السلام، ظهور مولودی را به عالمیان نشان می‌دهد که بلوغ هدایت و کمال رسالت و نهایت معرفت و علم و گنج تقوی را توشه دارد و این باطن 313 یاران حضرت می‌باشد. و جلوه کامل کهف حصین از امام حسین علیه السلام به ظهور حجة ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه است؛ همه به سوی پناه اباصالح المهدی صلوات الله علیهم اجمعین. اللهم عجل لولیک الفرج

آیا جای تأمل نیست که چرا حضرت خود را کهف حصین می‌نامد و سر مبارک حضرت روی نیزه آیات سوره مبارک کهف را تلاوت می‌فرمود[37]. البته همه‌ی معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین بردارنده پرده‌های ظلمت و پناهگاه امت هستند. پس باطن کهف حصین را بشناسید!

 

* قوس نزولی و صعودی دایره قرآن

خیلی مهم است! خداوند عالم را در دو قوس قرار داده یک قوس نزولی و یک قوس صعودی، در قرآن کریم می‌فرماید: قوسین" فکان قاب قوسین أو أدنی[38]"به اندازه فاصله دو قوس یعنی دو سر کمان(چون عالم به شکل دایره است) نزدیک گشت یا نزدیک‌تر شد. بنابراین اگر 114سوره‌های مبارکه قرآن را بصورت دایره بنویسیم(زیرا دایره، مظهر گنج توحید و باطن لا اله الا الله است چراکه تمام قرآن در 30 جزء است و عدد 30 برابر با حرف ل یعنی مجرای لا اله الا الله است که از 12 حرف تشکیل شده و جایگاه عددی حرف ل=12 است و همانطورکه می‌دانید سال، 12 ماه است و هر ماه 30 روز یعنی همه در گنج لا اله الا الله؛ توحید ناب غرق است) پس اگر از نظر فهرستی شروع شود از اول قوس به عدد یک تا نیمه سوره‌های مبارکه می‌رسد به عدد 57؛ سوره مبارکۀ حدید(در قوس نزولی بخواهد در عالم دنیا ظهور داشته باشد: به سوره مبارکۀ حدید می‌رسد) یعنی تمام مهندسی حدود الهی بوسیله انبیا و اوصیا علیهم السلام آورده شد تا ساختمانِ بندگی ما طبق آیات قرآن حدیده شود! یعنی عالم دنیا؛ محلّ ظهور حدودگذاری پروردگار عالم است و حدیده شدن است.

 

*سوره مبارکۀ حدید:

درواقع باید در دنیا حدید، ظهور پیدا کند زیرا حدید، صفت مبالغه حدود است و خداوند، عالم را حدیده فرموده و همه در حدود خدا اندازه گیری و در مختصات مخصوص خودشان، در جایگاه حقیقی قرار گرفته و بندگی می‌کنند یعنی خداوند را بدون کراهت اطاعت می‌کنند که در آیات شریفه قرآن به آن اشاره شده است از جمله: آیه 15 سوره مبارکۀ رعد. آیه 83 سوره مبارکۀ آل عمران. آیه 11 سوره مبارکۀ فصلت. اما انسان را خداوند خواست(به اختیار) در دنیا تسلیم و فرمانبر امر او باشد و به حدود الهی عمل کند.

پس سوره مبارکۀ حدید، حکمت پروردگار عالم است زیرا حدودبندی خلقت دنیا هم در آیه 4 این سوره بیان فرموده شده است؛ هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام.... ظاهراً حدید به معنی آهن است و خداوند می‌فرماید در آن منفعت‌های زیادی برای شما قرار دادم زیرا اصلی‌ترین استفاده آن در حدودبندی ساختمان‌هایی است که انسان در آن زندگی می‌کند و محلّ امن و سکونت اوست. بنابراین انسان باید تسلیم به احکام الهی یعنی حدودِ خداوند باشد و در عمل برای آخرت خود، صورت حقیقی خود را حدیده کند.

دقت کنید اگر سوره مبارکۀ حمد را بصورت دو قوس بنویسیم: آیات مبارک 1)بسم‌الله الرحمن الرحیم 2)الحمدلله رب العالمین 3)الرحمن الرحیم. پایین قوس، آیه 4 قرارمی‌گیرد: مالک یوم الدین است. زیرا خداوند در این 4 آیه خود را می‌شناساند و در آخر به مالک یوم الدین، و دین در دنیا تعریف می‌شود. پیامبران و اوصیائشان علیهم السلام و امام‌های معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین که بوسیله‌ی آن‌ها کتاب‌های آسمانی افشا و مردم به دین راهنمایی شده‌اند.

سپس در آیه 5و 6و 7بنده باید از خدا بخواهد که در قوس صعودی با خلوص کامل توشه‌ی دین خود را با اتصال به معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین و استعانت خدای مهربان و راه هدایت و صراط مستقیم و رسیدن به مقام انعمت علیهم را پیدا کند و از جمله‌ی مغضوبین و ضالین قرارنگیرد. و در مجموع سوره مبارکۀ حمد به عدد 313 ظهور دارد:

 

am13

 

پس از آنجا که تمام باطن قرآن عزیز در سوره مبارکۀ حمد است، درواقع در سوره 57(سوره مبارکۀ حدید) خداوند باطن مالک یوم الدینش را افشا می‌کند! درواقع دین، مجموعه‌ی احکام خداست و روبروی سوره مبارکۀ حدید(که آخرین سوره جزء 27 است) در قوس صعودی دایره قرآن مجید، سوره مبارکۀ مجادله است که پنجاه و هشتمین سوره قرآن و اولین سوره‌ی جزء 28 می‌باشد و در همه آیاتش نام جلاله الله آمده است. و همینطورکه از اسمش پیداست، درواقع همیشه طاغوت با حدود خداوند کنار نمی‌آید و جنگ‌ها و فسادها و وسواس‌ها و خناس‌ها در این مقاله رخنه کرده و کید خود را آشکار می‌کنند.

 

 

 

[1]. آیۀ شریفه 79

[2]. از  کتاب نور بی اسم

[3]. سورۀ مبارکه مدثر؛ آیۀ 31

[4]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 32

[5]. سورۀ مبارکه تین؛ آیۀ5

[6]. سورۀ مبارکه ص؛ آیۀ 72

[7]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 111

[8]. سورۀ مبارکه الرحمن؛ آیات 26 و 27

[9]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 115

[10]. سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 31 : إن تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما

[11]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛آیۀ 4 : إذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین

[12]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 1

[13]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 1

[14]. توضیح کامل این عدد در کتاب علم الشین آمده است.

[15]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 24

[16]. انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال

[17]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

[18]. سورۀ مبارکه انبیا؛ آیۀ 87

[19]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 2

[20]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 108

[21]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 77

[22]. سورۀ مبارکه یونس؛ آیۀ 90

[23]. سوره مبارکه کهف؛ آیۀ 42

[24]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 14

[25]. سورۀ مبارکه رعد؛ آیۀ 17

[26]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 286

[27]. سورۀ مبارکه واقعه ؛ آیۀ 85

[28]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 186

[29]. سورۀ مبارکه ق؛ آیۀ 16

[30]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات27- 41

[31]. آیۀ 14

[32] .سید فضل الله ج2.ص81

[33] .شرح الکافی و الروضه، محقق تهران.مصحح شعرانی ابوالحسن ج1.ص128

[34]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 12

[35] .آیه25

[36]. سورۀ مبارکه مؤمنون؛ آیات 99 و 100

[37]. آیۀ 9 : ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا

[38]. سورۀ مبارکه نجم ؛ آیۀ 9

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۵
عذرا شفائی

[فصل دوم]

اسرار حرف اول کلمۀ قرآن؛ ق

 

حرفِ ق یکی از اسماء الله است. کلمه قرآن مجید با حرف ق شروع می‌شود و درواقع قرآن، قفل دارد و بازشدنش با کلید است. چنانچه سوره مبارکۀ حمد، فاتحة الکتاب نام دارد و کلید، ولایت مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین است. پس حرف ق درواقع باطن ولایت است. حرف ق؛ نگهدارنده دین، نگهدارنده اخلاص، نگهدارنده دنیا و نگهدارنده آخرت، قسیم النار و الجنه است! کلمه قرآن یعنی بسته و کلمه فرقان[1] یعنی باز کننده. باطن قرآن، فرقان است.

در قرآن کریم یک سوره به نام "ق" است و جالب است که این حرف از حروف نورانی است (چون در حروف مقطعات قرآن است)، اما از دسته حروف قمری می‌باشد. درحقیقت هم لیل است و هم نهار، هم ظاهر است و هم باطن.  لیل است زیرا آنچه احکام واجب که حدود الله است بر مکلفین واجب می‌شود به ماه  قمری است: سنّ بلوغ دختر و پسر به سال قمری است، ماه رمضان که روزه واجب می‌شود و ماه ذیحجه برای ادای حج، قمری است و نزول قرآن که باطن قاف است در لیل است(انّا انزلناه فی لیلة القدر) و قدر (اول کلمه قدر، حرف ق است درواقع قدر یعنی درِ ق؛ درِ قاف) در ماه رمضان است، احیا در شب است و عروج پیامبر صلی‌الله علیه و آله در لیل است و هجرت ایشان به مدینه در لیل است که وزنه‌ی سنگین ولایت؛ وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام در رختخواب جان و نفس‌هایش را گرو سلامت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و قرآن و دین گذاشت که ولایت، باطن قمر است تا لیل به طلوع شمس؛ مطلع الفجر برسد.

*حرف ق، قاف خوانده می‌شود که باطن ولایت است و نگهدارنده اسرار قرآن در کلمه تقوی است{ ریشه کلمه تقوی از وَقَیَ است و چون حرف اول و آخرِ وقی هر دو از حروف عله هستند، در فعل امر جدا می‌شوند فعل امر یعنی نگهدارنده و صرف می‌شود: ق ِ، قا ، قوا}.

کلمه قاف از نظر معنا کامل می‌باشد و ریشه تقوا است و خداوند تمام قرآن را درباطن به حرف قاف، امر فرموده و با تقواپیشگان رموز درگاهش را آشکار فرموده و عاقبت مؤمنین را به تقوا نمره داده است؛ والعاقبة للمتقین[2].

جالب است که در قرآن 3751 بار حرف مبارک ق آمده است که در جمع (1+5+7+3) می‎شود 16 و در انتها(6+1) به 7 می‌رسد! و این عدد به هیچ یک از اعداد 2 تا 9 قابل قسمت نیست مگر به عدد 1؛ این عدد در نوع خود عدد اول است. و اگر ارقامش را به دو قسمت مجزا کنیم یعنی 37 و 51: عدد 37 برابر است با  اسم مبارک خداوند؛ اول و نام مبارک زکی یعنی نورانی و تزکیه شده و جایگاه نام مبارک حسن علیه‌السلام است. و جالب اینکه درجه حرارت سلامتی بدن همه‌ی انسان‌ها 37 است. و عدد 51 برابر با جایگاه کلمه سلطان است و قرآن با کلماتش، بر همه‌ی عالمیان دنیا و آخرت سلطنت می‌کند. خوشا بحال کسی که آیات قرآن در وجودش بصورت عمل ظهورکند و آنگاه در قیامت و در بهشت در جایگاه سلطنت بر نعمت‌های بیکران خداوندی قرار می‌گیرد و متنعّم به نعیم الهی می‌شود(اللهم الرزقنا).

پس این عدد(3751) معنا می‌شود که به شرط به عملِ حسن رسیدن (یعنی عملِ سلامت و زنده و بی‌نقص) خداوند مقام سلطنت بر نعمت‌ها را به بنده‌اش عنایت می‌فرماید؛ مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها..[3] .

*حرف ق یک حرف است اما دو نقطه دارد و نقطه، وصف معنای آن است یعنی به عدد 3 خوانده می‌شود. یک حرف است اما وقتی قاف خوانده شود؛ 3 حرف است با 3 نقطه به عدد 6 خوانده می‌شود. و عالم در معنای عدد 3 و 6 است که رویهم عدد 9 را شامل می‌شود و این سه عدد کلیدیِ  3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است: 

درواقع عدد 3؛ پایه‌ی اعداد و جان اعداد و راز خلقت دنیا است و عدد6؛ پایه خلقت که خداوند دنیا را به 6 روز خلق فرمود و عدد 9؛ اساس و بنیان مهندسی و شعاع دایره خلقت است. و همه، مضرب‌های عدد 3 هستند: 3=1×3 ،  6=2×3  ، 9=3×3 .

و اگر این سه عدد را با هم جمع کنیم(9+6+3) 18 می‌شود که برابر اسم مبارک خداوند؛ حی است و عالم در این اسم غرق است و از اسمائیست که به آن اُمّ الاسماء می‌گویند.  درواقع عدد 9، شعاع دایره خلقت و سلطان اعداد است و عدد 18، قطر آن است پس هر دو کلید و مفتاح حدود ظاهری پیرامون (محیط) و حدود باطنی یعنی مساحت دایره خلقت هستند! و اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم (9×6×3) 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است.

خداوند در سوره مبارکه حشر(آیه 21) می‌فرماید: لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند با تقوا باشد).  

 

* نگهدارنده:

در دنیا هر مواد غذایی را که بخواهند عمر مصرفش طولانی شود مثل کنسروها، مواد نگه دارنده می‌زنند. یا مثل یخچال و فریزر را ساختند، یا به آهن و چوب و امثالش رنگ می‌زنند تا مدت طولانی‌تر در خدمت انسان باشند. پس خداوند می‌فرماید درهر ثانیه عمرت و همه سرمایه‌ات و همه‌ی موجودیت و همه کارها و اخلاق و ... یک حرف ق یعنی نگهدارنده بینداز، من تا قیامت و تا در بهشت بدون آفت نگه داری می‌کنم و چندین برابر به خودت تحویل می‌دهم. الحمدلله رب العالمین

 

نگهداری بوسیله ملائکه‌ها (یعنی همه در گنج قاف نگهداری می‌شوند):

و هو القاهرُ فوقَ عباده و یُرسِل علیکم حَفظة حتی إذا جاء أحدکم الموتُ توفته رُسُلنا و هم لایفرّطونَ[4]؛ و اوست که بر بندگانش چیره است و همواره نگهبانانی(از فرشتگان) برای(حفاظت) شما(از حوادث و بلاها) می‌فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد(در این وقت) فرستادگان ما جانش را می‌گیرند و آنان(در مأموریت خود) کوتاهی نمی‌کنند.

وحفِظناها مِن کلّ شیطانٍ رجیم[5]؛ و آن را از هر شیطان رانده شده‌ای حفظ کردیم.

فقضاهنّ سَبع سماواتٍ فی یومین و أوحی فی کلّ سماء أمرها و زیّنّا السماء الدنیا بمصابیح و حِفظاً ذلک تقدیرُ العَزیز العلیمِ[6]؛ پس آن‌ها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید (و استوار ساخت) و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی آرایش دادیم و (از استراق سمع شیطان‌ها) حفظ کردیم، این است اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و دانا.

إنّا نحن نزّلنا الذکرَ و إنّا له لَحافظونَ[7]؛ همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً ما نگهبان آن (از تحریف و زوال) هستیم.

إن کلّ نفسٍ لمّا علیها حافظٌ[8]؛ هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است.

و إنّ علیکم لحافظین[9]؛ و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته‌اند.

قال هل آمنکم علیه إلا کما أمنتکم علی أخیه مِن قبل فالله خیرٌ حافظاً و هو أرحم الراحمینَ[10]؛ گفت: آیا همان گونه که شما را پیش از این نسبت به برادرش امین پنداشتم، درباره او هم امین پندارم؟ (من به مراقبت و نگهبانی شما امید ندارم) یقیناً خدا بهترین نگهبان است و اومهربان‌ترین مهربانان است.

لهُ مُعقّباتٌ مِن بَین یَدیه و مِن خلفه یَحفظونه مِن أمر الله...[11]؛ برای انسان از پیش رو و پشت سر مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا (از آسیب‌ها) حفظ می‌کنند.

قال  رسول الله صلی‌الله علیه و اله و سلم: إنّ الله قد وُکل بفاطمة(علیها السلام) رعیلا من الملائکة یحفظونها مِن بَین یَدیها و مِن خَلفها و عَن یَمینها و عَن شِمالها و هم مَعَها فی حیاتها و عِند قبرها و عِند موتها یَکثرون الصلاة علیها و علی أبیها و بعلها و بنیها[12]؛ پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند عزّوجل گروهی از ملائکه را مأمور نموده است تا حضرت خاتون فاطمه زهرا علیها السلام را از پیش رو، پشت سر، راست و چپ محافظت نمایند، و آن‌ها در معیت با حضرت خاتون هستند هم در زمان حیاتش و هم نزد قبرش و هم هنگام از دنیا رفتنش و صلوات کثیر بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش می‌فرستند.

 

*حروف قاف:

اما نکته قابل توجه اینکه عدد ابجد حروف قاف=181 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛" فعال"و برابر با عدد ابجد اسماء مبارک "یا قدوس" و "یا معین" است، درواقع اسم فعال؛ مجموعه‌ی اسماء افعالی خداوند است که باید در قرآن کریم از بالقوه با عمل به آیاتش بالفعل شود. فعلی که انسان را به رضای خداوند و قرب نورانیش برساند.

نکته مهم!مهم!مهم! اگر حروف قاف جابجا شود، قفا می‌شود. و آنجا محلّ اتصال تمام معنی عمل به قرآن است که امام حسین علیه‌السلام بصورت نهایت بندگی در حال سجده از قفا سر از بدن مبارکش جداشد( لعنت ابدی خداوند بر قاتلین و ظالمینش). و او در مقام و مرتبه، مقام اول را در شهادت گرفت زیرا جایگاه کلمه قاف و قفا عدد 37 است یعنی اسم مبارک خداوند؛ اول[13]. و حضرت اینچنین قرآن و دین و تمام 28 حروف قرآن و ولایت و رسالت و حتی وراثت همه انبیا و اوصیا را حفظ و نگهداری کرد تا زمان ظهور فرزند نورانیش؛ ابا صالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین یعنی نگهدارنده از اوّل تا آخر و از ظاهر تا باطن!

 

*معارفی از حرف ق

بدان که خداوند ما و تو را یاری می‌فرماید. قاف از عالم شهادت و جبروت است. مخرجش از آخرین مرتبه بن زبان و آنچه فوق آن از سقف دهان است، می‌باشد و عددش 100 است. و حروف بسایطش: الف، فا، همزه و لام می‌باشد. و فلکش، فلک دوم است و سال‌های حرکت فلکش یازده هزار سال (خصوص عدد 11 می‌باشد) و در خاصه و خاصة الخاصه، امتیاز می‌یابد و مرتبه‌اش مرتبه چهارم است (چنانچه از جمع عدد 10+20+30+40= 100 بدست می‌آید). وی را حالاتی است، حرکتش امتزاج پذیر است (یعنی در کنار خود، حروف را قبول می‌کند). امتزاج مونس"همدم" دوتایی، علامتش مشترک است. و چون از حروف استعلا بصورت قویّ آن است همیشه حرف کنار خود را اگر چه استفال باشد، بطرف اعلا بالا می‌برد مثل قالَ که از ریشه قوَلَ است.

عنصرش آب و نور است و از آن انسان و عنقا (سیمرغ) پدید می‌آید(آشیانه‌ی روی قله قاف، فقط مخصوص سیمرغ است و پَر و بالش به آتش نمی‌سوزد چون ق دارد یعنی نگهدارنده دارد) اشاره به 30 جزء قرآن کریم دارد که شروع اسمش در قله، قاف است. و هرگز آتش به قرآن اثر ندارد. و باطنش محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین است؛ حقیقت آب است که کوثر است و نور که هدایت است و جمع آب و نور، آیینه است یعنی مرآت حق است.

*کوه قاف:

پس حرف قاف یکی از اسماء قرآن است و به تنهایی باطن عدد 19 است و قاف را قله کوهی می‌نامند که جایگاه یک پرنده است و آن سیمرغ نامیده می‌شود. برخی از مفسران منظور از حرف مقطعه ق در قرآن{ آیه 1 سورۀ مبارکۀ ق} را کوه قاف دانسته‌اند[14]. گفته شده که قاف کوهی است محیط برعالم و گرد دنیا برآمده و جنس آن از یاقوت و زمرد سبز است. از این رو آن را جبل الاخضر نیز خوانده‌اند.[15] آسمان اول که در اصل از مرمر سپید است، سبزی‌اش را از بازتاب رنگ آن گرفته است[16].

از آنجا که در قرآن بیان شده کوه‌ها، مایه تثبیت زمین است: الم نجعل الارض مهادا.والجبال اوتادا[17]؛ آیا زمین را گهواره‌ای نگردانیدیم. و کوه‌ها را (چون) میخ‌هایی (نگذاشتیم)؟! والجبال ارسـها[18]؛ و کوه‌ها را عماد (لنگر) آن گردانید. اعتقاد بر این بود که خداوند کوه قاف را همچون میخی برای ثبات زمین قرار داده و دیگر کوه را از آن رویانیده[19].  و ریشه همه کوه‌ها را به آن پیوسته است و چون بخواهد بر قومی غضب کند، به فرشته‌ای که بر این کوه موکل است، فرمان می‌دهد که آن را بجنباند و از این طریق در آن زمین زلزله می‌افکند و جنبش این کوه همچنین می‌تواند دنیا را ویران کند[20].

فاصله قاف تا آسمان به اندازه قامت یک مرد{ یعنی چه؟!} و آسمان بر فراز آن است و همچنین طلوع و غروب خورشید از آن جاست[21]{ راستی به چه دلیل؟!}، شاید به اندازه قامت یک مرد است چون تمام عالم هستی در قامت انسان کامل است و حجّت خداوند که ایشان محیط بر عالم خلقت است؛ امام (علیهم السلام) هر عصر و زمانی که امروز صاحب عصر و الزمان؛ اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد.

و اینکه طلوع و غروب از روی این کوه است زیرا حقیقت ظهور به حرفِ باءِ بسم‌الله و تمام نوزده حروف که محتوای کلّ قرآن است و محیط بر تمام قرآن یعنی بر تمامِ هستی چون جان باطن امام معصوم علیهم السلام که قرآن ناطق هستند، می‌باشد. یعنی طلوع به حرفِ باء و غروب به حرفِ م (بـسم‌الله الرحمن الرحیـم ) است.

 

آیا این اعجاب انگیز نیست که عدد ابجد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم=786 می‌شود[22] و جایگاه عددی آن 192 برابر با عدد ابجد نام مبارک "امام علی" علیه‌السلام است. پس قامت یک مرد را بنگرید و طلوع به ولایت آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام و غروب به فرزندش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است! 

 ماورای آن عوالم و خلایق فراوانی هستند که حقیقت حالشان را کسی غیر از خدای تعالی نمی‌داند و آنچه در آن سوی قاف است، مرزهای آخرت بشمار می‌آید[23]. این کوه دارای 7 قله است { یعنی 7 آیه شریفه سوره مبارکۀ حمد} و قله‌های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوس و قزح (رنگین کمان) درواقع بازتاب عکس این قله‌هاست[24]. و چشمه آب حیات در تاریکی پشت کوه قرار دارد[25].

اما به یک معنا این کوه، باطن ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین است و در ظهورش سیمرغ، 30 جزء قرآن عزیز است و 7 قله که هرکدام از جواهرات است همه در حقیقت 7 آیه سوره مبارکۀ حمد است. چنانچه خانه خدا اطرافش 7 رشته کوه است و خانه خدا از 5 نوع سنگ‌های آن‌ها ساخته شده است!

 

*کوه قاف از دیدگاه سهروردی؛ شیخ اشراق:

معنای رمزی برای کوه قاف قائل شد. به عقیده او کوه قاف مجموعه یازده کوه{عدد 11 برابر با اسم مبارک هو است} و منشأ و مقصد ارواح انسان، رمز فلک نهم و مرز میان عالم محسوس و معقول است[26]. و کنایه از دشوار‌یهایی است که نَفس باید برای رسیدن به مقصود پشت سر بگذارد[27]. جایگاه حرف ق=19 و عدد 19، باطن نفس است(چون جمع اعداد 1 تا 19 می‌شود 190 که برابر با عدد ابجد کلمه نفس است) و باید از(19 حروف)بسم‌الله الرحمن الرحیم بگذرد!

اولین پیوند سیمرغ و کوه قاف نیز در کلام سهروردی دیده شد. به عقیده او اگر هدهدی به قصد رفتن به کوه قاف پر و بال خود بکند و سایه کوه قاف بر او بیفتد، آن هدهد پس از هزار سال به سیمرغ تبدیل می‌شود[28]. { هدهد کنایه از دو شعاع دایره خلقت است (هد=9،هد=9) که به عدد 1000 که حرف غین است به اسم غنی می‌رسد تا بتواند در 1000 رکوع به باطن قرآن(سیمرغ) برسد. یعنی به تمام حروف! زیرا آخرین حرف الفبای ابجدی، حرف غ به عدد ابجد 1000 یعنی اَلْف است چون حرکت از هدد به سیمرغ یعنی از الِف تا اَلْف است!}

در برخی متون عرفانی نیز آشیانه سیمرغ در کوه قاف است. عطار در منظومه منطق الطیر سفر گروهی از مرغان به سوی سیمرغ را در کوه قاف شرح می‌دهد[29].

 

*کوه‌های معروف مکه در جایگاه عبادت پیامبران علیهم السلام

جالب توجه اینکه شهرت و اهمیت برخی از کوه‌ها نیز بواسطه پیوندی است که با زندگی پیامبران داشته‌اند. مثل کوه جودی یا آرات (سوره مبارکۀ هود؛ آیه44: وقیلَ یا ارض ابلعی ماءکِ و یا سماءُ اقلعی و غیضَ الماءُ و قضِی الامرُ و استوت علی الجودیّ و قیل بُعداً لِلقومِ الظالمینَ؛ و به زمین خطاب شد که فوراً آب را فرو برد و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و آب به یک لحظه  خشک شد و حکم(قهر الهی) انجام یافت و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید.)، کوه‌های صفا و مروه در مکه (سورۀ مبارکۀ بقره؛ آیه158: اِنّ الصفا و المَروَةَ مِن شعائرالله فمَن حَجّ البیتَ اَوِاعتمرَ فلاجُناحَ علیه اَن یطّوّفَ بِهِما و مَن تطوّع خیراً فاِنّ الله شاکرٌ علیمٌ؛ سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست پس هر کس حج کعبه یا اعمال مخصوص عمره بجای آورد باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز بجای آورد و هر کس به راه خیر و نیکی شتابد خدا پاداش وی خواهد داد زیرا او به همه امور خلق عالم است.) کوه طور سینا (سوره مبارکۀ مؤمنون آیه20: و شجرةً تَخرجُ مِن طورِ سَیناءَ تَنبتُ بالدّهن و صِبغٍ للاکلینَ؛ و نیز درختی که از طور سینا برآید و روغن زیت بار آرد و نان و خورشت مردم گردد)، کوه حوریث، کوه ساعیر، کوه ثور، کوه احد، کوه فاران (یا همان حرا)، کوه زیتا، کوه نور که غار حرا در آن است؛ در مکه، محل نزول وحی و مبعوث شدن پیامبر عظیم الشأن اسلام که به یک قول به کوه حرا معروف است.

جالب است که سنگ‌های خانه کعبه را فرشتگان از 5 کوه مقدس آورده‌اند: 1) حجرالاسود از بهشت که عدد ابجدش 313 است. 2) از طور سینا . 3) از طور زیتا(زیتون). 4) از کوه جودی. 5) کوه حرا؛ مشخصاً ذکر شده. این کوه‌ها مقدس شمرده شده‌اند زیرا خداوند نظر فرموده و پای پیامبران بزرگ به آنجا رسیده است: حضرت نوح علیه‌السلام؛ کوه جودی. حضرت موسی علیه‌السلام؛ کوه طور سینا. حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله؛ کوه حرا. حضرت عیسی علیه‌السلام؛ کوه زیتا (زیتون) و کوه ساعیر که حضرت برای راز و نیاز به آنجا می‌رفتند و همچنین محلّ نزول وحی به حضرت بوده است. در دعای سمات به این کوه اشاره شده(و بطلعتک فی ساعیر) بعضی همان کوه زیتا هم می‌گویند. مولوی در مثنوی خود اشاره کرده:

عیسی‌بن ‌مریم ‌ز حق ‌ساغر گرفت
جای وحی و مستی‌اش ساعیر بود

 

خلق ‌شد‌ از‌ مستی ‌او ‌در ‌شگفت
او در آنجا گرد غیر از دل زدود

 

از کوه‌های معروف و مقدس، کوه حوریث است (در دعای سمات جبل حوریث فی الواد المقدس فی البقعة المبارکه من جانب الطور الایمن). در سرزمین کنعان که اولین بار در آنجا به  حضرت موسی علیه‌السلام وحی نازل شد در آنجا بوده که حضرت به اذن خداوند عصایش را به سنگی زد و 12 چشمه آب جوشیده است؛ و إذِ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت مِنه اثنتا عشرةَ عیناً قد علم کلُّ اناسٍ مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین[30]؛ بیاد آر وقتیکه موسی برای قوم خود طلب آب نمود ما به او دستور دادیم بزن عصای خود رابر سنگ، پس سنگ شکافته شد و از آن دوازده چشمه آب بیرون آمد و هر سبطی را آبشخوری معلوم گردید و گفتیم بخورید و بیاشامید از آنچه خدا روزی شما ساخته، و در زمین به فساد و فتنه انگیزی نپردازید.

کوه فاران: یکی از اسماء کوه حرا است (درمکه که پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ فخر کائنات در آنجا عبادت می‌فرمود. در دعای سمات نام کوه فاران آمده است(و بطلعتک فی ساعیر و ظهورک فی جبل فارانَ) به جبال بنی هاشم هم نامیده شده. کوه فاران از جبال معروف سه گانه است: 1)کوه فاران (یا همان حرا). 2) کوه ابوقبیس.3) کوه قعیقعان(می‌گویند در معجزه شق القمرنیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده شد).

کوه ابوقبیس: از کوه‌های مکه است در جهت جنوب شرقی آن شهر و شمال شرقی مسجدالحرام قرار دارد و نزدیک‌ترین کوه به خانه ی خداست. این کوه مشرف بر کوه صفا و در مقابل رکن حجرالاسود قرا گرفته، در اهمیت این کوه اینکه به جبل الامین هم موسوم است. از تمام کوه‌های مکه، برتر است وسنگ‌های خانه کعبه از این کوه آورده شد. و مدفن حضرت شیث بن آدم علیه‌السلام و حضرت حوا سلام‌الله علیها است و معجزه شقّ القمر بر فراز این کوه اتفاق افتاده است و حضرت ابراهیم علیه‌السلام بالای این کوه مردم را برای مناسک حج دعوت کرده است. و حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نیز از بالای این کوه رسالت خود را برای نخستین بار اعلام فرمود.

کوه احد: این کوه در مدینه است. رنگ عمومی این کوه قرمز متمایل به قهوه ای است. و در فضیلت آن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده که کوه احد بر دری از درهای بهشت قرار دارد. در کوه احد دو قبّه به نام‌های قبّه هارون و قبّه الثنایا وجود دارد و همچنین شکافی( به شکل غار بسیار کوچک) دارد.

کوه ثور: در مکه است. این کوه شاهد یکی از وقایع بسیار مهم تاریخی اسلام است یعنی هجرت حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم است؛ آن جناب برای مخفی نگهداشتن مسیر حرکت خود از نظر تعقیب کنندگان به جای حرکت به سوی مدینه درهمان شب اول ماه ربیع الاول عازم غار ثور(در کوه ثور) شده و مدت سه روز در آنجا به سر بردند و تعقیب کنندگان ردپا، که به دهانه غار آمده بودند بامشاهده تاری که عنکبوت به فرمان خدا به دهانه غار تنیده بود از ورود به غار منصرف شدند و حضرت به سلامت ماندند.

کوه نور: یکی از کوه‌های مقدس مکه مکرمه است که به جبل النور(کوه نور) نامیده شده. و خداوند از طریق جبرائیل علیه‌السلام برای اولین بار در غار حرا که در این کوه قرار دارد سخن گفت. جبل النور را می‌توان مهبط وحی دین اسلام دانست. کوه نور به جبل الاسلام جبل القرآن و جبل فاران معروف است.

همه‌ی این کوه‌ها اتصال به کوه قاف دارند و پایه‌ی همه‌ی کوه‌ها، کوه قاف است! درواقع وجود امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین همان باطن کوه قاف است که مملو از معدن رحمت خداست! (خدایا اتصال به وجود مبارک مولایمان را الی یوم القیامه به ما عنایت فرما)

 

*از صفات حرف قاف:

صفات حروف تهجی که باعث می‌شود حروف در ملکوت معنای خودش به آن جلوه کند و صورت حقیقی خود را در مفاهیم تجلی دهد در بعضی صفات با حروف دیگر متفاوتند اما در پنج صفت همه مشترک هستند مثل: انفتاح اصمات سکون- رخوت- در 21حرف استفال و در بیشتر حروف شدت را دارا هستند اما هیچ گاه دو صفت اصلی که ضد یکدیگرند مثل شدت و رخوت در یک حرف جمع نمی‌شود الا در این سه حروف نون میم- واو که اول و آخرشان یک حرف است( و مخصوص در میم و نون) دیده می‌شود.

اما در 23حرف از حروف، صفت سکون است و در 5حرف این صفت نیست( ق- ط- ب- ج- د): پس اول حرف قاف است و با معارفی که از حرف قاف مذکور شد، حرف قاف نه تنها سکون ندارد بلکه صفت استعلا و انفتاح دارد و دائما باب الله رحمت در پیشگاه رحمت الهی مفتوح و مشروح است.

 

*حرف قاف، 7 صفت دارد:

1-جهر(صدای بلند)، 2-شدت، 3-انفتاح، 4-استعلا(طلب بلندی می‌کند)، 5-اصمات(صفت صمت)، 6-ضغظ(به معنی فشردن است در حال سکون: فشردن در مخرج تلفظ حرف ق لازم است)، 7-قلقله یعنی حرکت و جنبش صداست که از جمع شدن دو صفت حاصل می‌شود: جهر و شدت. مثل یک ترمز محکم که هرگز لغزش نداشته باشد.

صدای حرف قاف، جهر است یعنی جوهر صدا بلند است و خود را آشکار می‌کند: ...و رتل القرآن ترتیلا[31] (و قرآن را با تأمل و دقت بخوان). پس می‌آموزیم که باید قرآن را با صدای بلند و رسا و زیبا خواند.

این حرف شدت دارد و محکم گفته می‌شود(چنانچه در صفات حرف قاف گفته شد). حرفِ قاف، فرقان حروف است یعنی جداکننده حق از باطل- حلال از حرام- راه از چاه و دلیل و برهان حروف است زیرا در جایگاه ترمز یک انسان(مؤمن) کار می‌کند و اسلحه‌ی مؤمن است. درواقع به یک معنا حرف قاف، باطن دایره زندگی ماست. حرف قاف؛ نگهبان دین ما در دنیا و آخرت ماست. نگهبان و نگهدارنده سلامت نفسمان است. حرف قاف؛ باغ و بستان دنیا و آخرتمان را از آفات نگه می‌دارد.

صفات حرف ق معانی و مفاهیم زیبایش درونش را آشکار می‌کند و با صحیح خوانی انسان به معانی آن دست پیدا می‌کنیم البته به شرط تدبّر!

*مخرج حرف ق: محلّ خروج حرف ق در بالای کام و آخرین قسمت آن و به یک قول مثل جایگاه دندان‌های عقل است. همانطورکه عقل، مخصوص انسان است و خداوند با رشد 4 دندان در آخرین قسمت فک در سن رسیدن به بلوغ، نشان عقل را گوشزد می‌فرماید و تکلیف را به دوش بنده‌اش قرار می‌دهد و  عمل به احکام دین را واجب می‌کند. توشه عقل، تقواست. درواقع کمک و یار عقل، حرفِ ق است!

خوب دقت کنید که حرفِ ق در کلمه عقل، بین حرفِ (ع) و (ل) است. زیرا حرفِ عین؛ چشمه رحمت الهی و چشم درونی و قلبی انسان است که به شرفِ ق همیشه جوشان وهمیشه جاری و همیشه بینا می‌ماند تا قیامت! و حرفِ ل؛ استفاده کامل چشمه عین است که به اندازه‌ی جریان داشتنش و بدون خطر بودنش انسان را به مقصد توحید و جانِ حرف ل یعنی لا اله الا الله می‌رساند. پس بدون حرف ق، عقل نمی‌تواند برای دنیا و آخرت ما کارساز باشد.

 

اساس عمل روی قاف قبول است

خداوند کریم می‌فرماید: ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین[32]؛ این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است. و در سوره مبارکۀ تحریم می‌فرماید: قوا انفسکم و اهلیکم ناراً[33]؛ ... خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید... . قوا جمع حرف قِ است. اشاره به اینکه نگهدارید نفس‌های خودتان را ازظلمات هوای نفس و رذائل و وسواس‌ها و خناس‌ها. و آنگاه خانواده و اطرافیان خود را از آتشی که هیزم آن؛ انسان‌ها و سنگ‌هایش؛ قلب گنهکاران است، حفظ کنید.

 

*اساس بنای مسجد بر حرف ق:

و برای مساجد که درحقیقت بنای هر ساختمانی که در آن بنا، عبادت خداوند سبحان می‌شود یعنی همه‌ی منازل، خداوند در سوره مبارکۀ توبه آیات 107 تا 109 می‌‍فرماید: والذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنینَ و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله مِن قبل و لیحلفنّ ان اردنا الا الحسنی والله یشهد انّهم لکاذبون(107)؛ آن مردم منافقی که مسجدی برای زیان به اسلام برپاکردند و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه بین مسلمین و کمینگاه برای کسی که از پیش مبارزه با خدا و رسولش کرده است، با این همه قسم یاد می‌کنند که ما جز خیر و توسعه اسلام قصد دیگری نداریم و خدا گواهی می‌دهد که محققاً دروغ می‌گویند. لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین(108)؛ در مسجد آن‌ها قدم بگذار که همان مسجد(قبا) که بنیانش از اول بر پایه‌ی تقوای محکم بناگردید بر اینکه در آن اقامه نماز کنی سزاوارتر است که در آن مسجد مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفوس خودند درآیند و خدا مردان پاک و مهذب را دوست می‌دارد. افمن اسّس بنیانه علی تقوی من الله و رضوانٍ خیرٌ ام من اسّس بنیانه علی شفاجرفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنم والله لا یهدی القوم الظالمین(109)؛ آیا کسی که مسجدی به غرض تقوا و خداپرستی تأسیس کرده و رضای حق را طالب است نیکوست یا کسی که بنایی به فرض کفر و نفاق و ایجاد تفرقه کلمه در اسلام بسازد و بر پایه‌ی سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.

این چه حکمتی دارد؟! چرا در سوره مبارکۀ توبه؟! و چرا در آیات 107- 108 و 109 این سوره بیان شده است؟!

 

توضیح سوره مبارکۀ توبه و شماره آیاتِ اساس مسجد در معنی ابجدی:

1) چون سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره قرآن کریم است (جایگاه حروفِ نُه=19) و این سوره مبارکه بسم‌الله الرحمن الرحیم ندارد که بر بسم‌الله قاف معنی می‌شود چون 19 حرف است و ق=19=نُه.  2)عدد آیه 107 برابر است با عدد ابجد اسم زمین و برابر عدد ابجد اسم مبارک مسجد است و جایگاه عددی مسجد=35 می‌شود که برابر با عدد ابجد حروفِ دال است که این نقطه در جایگاه، دلیل خلقت است. جایگاه عددی کلمه زمین =44 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه مَد (یعنی کشیدگی و امتداد) است. 3)عدد آیه 108 برابر است با عدد ابجد کلمه حق و جایگاه عددی کلمه حق= 27 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است. 4) عدد آیه 109 برابر است با عدد ابجد حروف مقطعه طسم که جایگاه عددیش 37 و برابر با عدد ابجد کلمه اول است و خداوند در سورۀ مبارکۀ آل عمران[34] می‌فرماید: انّ اوّل بیتٍ وُضعَ للناس للذی بِبکّة مبارکاً و هدیً للعالمین؛(یقیناً) نخستین خانه‌ای که برای (نیایش و عبادت) مردم نهاده شد، همان است که در مکه است که پر برکت و وسیله هدایت برای جهانیان است(و این مکان مسجدالحرام؛ خانه کعبه؛ خانه خداست). و همچنین عدد 109 برابر عدد ابجد اسم مبارک حنان=سماح=سامح است یعنی سخاوت و جوانمردی کردن و منتهای ربوبیت و به معنی سازمان دهی و سامان دهی.

 

درواقع چنانچه مذکور شد کوه قاف، نگهدارنده لرزش‌های زمین است و هم لرزش دهنده است یعنی موجب زلزله در روی زمین می‌شود. درحالیکه از عمق زمین تکان می‌خورد. نتیجه اینکه عمل بدون تقوی در معرض لرزش و تخریب است و ماندنی نیست و برای آخرت نمی‌ماند و نگهداری نمی‌شود. چنانچه خداوند در سورۀ مبارکۀ مدثر آیه 30 می‌فرماید: علیها تسعة عشر؛ بر آن آتش 19 تن[35] (ملک عذاب) موکلند (مأمور جهنم هستند).

درواقع خداوند کریم اصل معنا و مفهوم را برای هدایت بوسیله‌ی پیامبرانش و اوصیاء نورانیشان و کتاب‌های آسمانی و یک نمودار بزرگ و جلوه‌ی ظاهری که همه‌ی ظاهربینان هم شاید بدون زحمت درک کنند. خانه‌ی خودش یعنی خانه کعبه را که خواست مسجدالحرام قراردهد. نقطه‌ی عطف و قطب و محور گردش همه عوالم زمین‌ها و آسمان‌ها چه از نظر مدارها و چه از نظر خلقتی که از نقطه زیر این خانه همه‌ی عالم‌ها، زمین‌ها و آسمان‌ها و آنچه در بینشان است، خلق شد. و طبق عدد آیات گفته شده هم مسجد است(107) و هم حق است، باطل در آن راه ندارد و مسجدالحرام است(108) و هم اولین مکان است؛ خانه خدا و هم محلّ سازمان دهی و سامان دهی است(109).

 

*این نقطه چرا به نام خانه خدا یعنی خانه توحید شد؟!

درواقع اولین معنا چون اولین اصلِ اصول دین مسلمانان، توحید است و این مکان، خانه توحید نام دارد. پس چون اصل است یعنی ریشه و بنیان هستی است و منشأ خلقت و ظهور نقطه ارض یعنی خشکی یعنی محلّ نزولات تمام اسرار آسمانی و ظهور گنج‌های زمینی است و شاید به خاطر همین خداوند کریم اینجا را خانه‌ی خودش قرار داد. آنجا محلّ ظهور ولی الله الاعظم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و ذریه‌های معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین است. و درحقیقت امّ القری است و معنای اُم را داراست[36].

و اینجاشد قبله مسلمین. در اصل همه‌ی عبادات فروع دین هستند و توحید، اصل است یعنی اگر فرع به اصل وصل نشود هرگز عبادتی قبول نمی‌شود. و خداوند فرمود که اساس و بنیان مسجد باید روی تقوی باشد: لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین[37]، شما اینجا بخوبی می‌فهمید که این خانه از اساس بنیان باطن حرفِ قاف است. یعنی نگهدارنده زمین‌ها و آسمان‌ها و همه‌ی مخلوق و همه‌ی دنیا وحتی آخرت! چگونه معنی شود؟! خداوند کریم کتاب آسمانیش را با حرف قاف نام گذاری فرموده و در آن سوره‌ای به نام قاف قراردارد که می‌فرماید: ق. والقرآن الحکیم.

مشتاقان شما ببینید چقدر زیبا و قابل تأمل و تفکر و تدبر است! که خداوند کریم تمام این کره زمین و حتی تمام کرات و آسمان‌ها و حتی دریاها و کوه‌ها... را هم مسجد و خانه خودش و باطن قبله قرار داد  چون همه از نقطه زیر خانه خدا کشیده شد و خداوند سبحان فرمود: و لله المشرقُ و المغربُ فاینما تولّوا فثمّ وَجهُ الله انّ الله واسعٌ علیمٌ[38]؛ مالکیت مشرق و مغرب فقط ویژه خداست پس به هر جا رو کنید آنجا به سوی خداست. یقیناً خدا بسیار عطاکننده و داناست.

بنابراین هر خانه‌ای که مسلمانی بپا می‌کند که در آن زندگی کند، چه از نظر مالی(چگونه بدست آوردن مال) و تغذیه‌ای که در آن می‌شود و ... باید اساسش تقوا باشد تا ماندنی شود و الا مطمئن باشد نه مالش برکت دارد و نه جایش برایش می‌ماند! یعنی خودش از آن نمی‌تواند استفاده کند و آنچه برای دیگران می‌گذارد، برای خودش فقط وزر و وبال است؛ ولا تزِرُ وازرَةٌ وِزرَ اُخری[39] (هیچ سنگین باری بار گناهانش را دیگری برنمی‌دارد).

*توجه!توجه!توجه! دقت بفرمایید این پایه اساس که از یک لقمه غذا و تمام ذرات زندگی و جا و مکان و هر مالی به ظاهر برخورد می‌کند، یک معنا دارد. اما مهم‌تر! اساس ساختن خانه‌ی عمل درس مهم‌تر است زیرا امور باطنی یعنی قلبی را فقط خدا می‌داند و بس. پس مال حرام(یعنی مال غیر و خمس نداده و ...) و دروغ و غیبت و حسد و غرور و کبر و تهمت و هرگونه رذیله‌ای باعث زلزه شدید عمل‌های یک عمر ساخته شده می‌شود و بنیانش را ویران می‌کند. همه در یک کلمه خلاصه می‌شود: تقوی! که تمام اساس دین است. یعنی خلقت حقیقی صورت عمل ما در آخرت بدون تقوی قبول نمی‌شود یعنی راه به بهشت ندارد! وخالق یکتا در قرآن  کریم می‌فرماید: والعاقبة للمتقین.[40]

 

*انسان کامل، قاف است!

حرفِ ق یک حرف است و دو نقطه، تمییز آن است یعنی به 3 عدد شمرده می‌شود. و در بساطت حرفِ ق که قاف خوانده می‌شود: حروف و نقطه‌هایش رویهم به عدد 6 شمرده می‌شود(3 حرف و 3 نقطه). و همانطورکه در آغاز درس مذکور شد سه عدد کلیدی 3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است. اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است. خداوند کریم در سوره مبارکه حشر( آیه 21) می‌فرماید: لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً مِن خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند باتقوا باشد)  

 

حرف ق به عدد ابجد 100:

عدد ابجد حرف ق=100 است که به حروف، صد می‌شود. حال آیا جالب نیست که اگر صد(به حروف) را کنار حرف ق که عدد ابجدش 100(به عدد)است قرار دهیم، می‌شود صدق؟! پس خیلی زیباست که اساس تقوی باید در طول و عرض زندگی پیاده شود. عدد، طول است(سنّ هر فرد) و حروف، عرضِ آن است(عمل است در طول سن). پس کلمه صدق می‌شود صد در 100!

و جالب‌تر اینکه عدد 100 یعنی مسدود کردن و بستن راه کج و غلط. برای همین است که در زیارت عاشورا صد لعن باید بگویی به قاتلین و ظالمین حق محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین. یعنی راه ظلم را به صداقت ببندی و صد سلام می‌دهی که هرگز از این راه جدا نشوی و راه سلامت را محکم می‌کنی تا در آنجا با حرف ق، قراربگیری این زندگی که روی حرف ق، بنیان‌گذاری می‌شود، مهندسی خداوند کریم است که فرمود: ق. والقرآن الحکیم[41].

نکته دیگر اینکه آنچه در دنیا بنیان گذاری کنیم با اصول تقوا، خداوند ماندنی و سالم و دائمی نگهداری می‌کند و بدون هیچگونه آسیبی در قبر و قیامت با فضل بینهایتش به ما برمی‌گرداند. ببینید از چند جهت سود می‌برید؟

حرف قاف، دو چشم بینا و دو گوش شنواست و حرف قاف به یک معنا عقل است. بدون احساسات منفی و علم است که به یک معنی چراغ راه و نور است تا سلامت حرکت ما را تضمین کند و حرف قاف، امام راه و امام زمان ماست که باید قاف وجود ما به آن تأسی کند تا به مقصد قرب الهی سالم برسد!

قاف، زره نگهدارنده نفس از خطر مکرها و تیرهای شیطان است! اگر عدد ابجد ق(=100) را با یک(توحید) جمع کنیم 101 می‌شود که برابر عدد ابجد اسم خداوند؛ امین است و اگر عدد یک را جلوی 100 بگذاریم، 1001 می‌شود که برابر اسماء الحسنی جوشن کبیر است. جوشن یعنی زره و عدد 1001 برابر اسم مبارک رضا علیه‌السلام است یعنی 1001، پوشش رضاست و به تمام برکات اسماء الحسنی است! پس امنیت انسان در قبر و قیامت و حتی در دنیا زمانی است که پوشش حقیقی را داشته باشد.

 

*صد به حروف:

در قرآن کریم 195 بار حروفِ صد به عدد ابجد اسم مبارک صادق علیه‌السلام آمده است. جالب است که جایگاه عددی حروفِ صد=22 می‌شود و عدد 22؛ عدد اخلاص است چرا که بیست و دومین سوره‌ای که پروردگار عالم بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل فرمود، سوره مبارکۀ اخلاص است یعنی توحید و جایگاه عددی کلمه عبد=22 است و برابر جایگاه عددی کلمه طلا می‌باشد. و بیست و دومین سوره قرآن، سوره مبارکۀ حج است و بیست و دومین قسمت جغرافیایی کره زمین، شهر مکه معظمه است یعنی محلّ خانه خدا! و جالب اینکه عدد22 برابر با عدد کلمه حاجی می‎شود! و در مرتبه حروفی، جایگاه حرفِ ت است.

درواقع خانه خدا، مسجدالحرام است یعنی معنی کامل حرفِ ق (اساس تقوا- بنیان طهارت و بقا) و عدد صد به حروف است زیرا از این نقطه، همه‌ی عالم خلقت، خلق شده و هرگز قهر(یعنی غضب الهی) به آنجا راه ندارد. درحقیقت با صد سلام ظهور دارد و از آنجا با صد لعن شیاطین و ظلمات و ... جدا شده است. آنجا پاک‌ترین و مقدس‌ترین نقطه خلقت در دنیاست و خداوند به خود نسبت داده و آنجا محلّ تولد امام‌المتقین؛ شاه ولایت؛ ولی‌الله‌الاعظم؛ علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. حال ببینید قرآن چه عظمتی دارد که کاتبش مولای متقیان می‌باشد!

*عدد ابجد حروفِ صد=94 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک عطیه است. پس باطن صد را بشناسید! و برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ عزیز و عدد ابجد حروفِ هفده است و جالب اینکه جایگاه عددی حروفِ سیصد وسیزده هم 94 می‌شود! و اینجاست که درمی‌یابیم که چرا بعد از نماز، تسبیحات حضرت فاطمه سلام‌الله علیها اینقدر تأکید شده؛ برای رفتن به بهشت راهی جز فاطمی شدن و قرار گرفتن در جایگاه یاران امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین نداریم!

 

اما صدّوا عن سبیل الله چه کسانی هستند؟

یک صد هم هست که در مقابلِ طهارت، راستی و صداقت، تقوا و... قرار می‌گیرد و آن نفاق، دروغ، استکبار، فساد و رذائل و هوای نفس‌پرستی است، صدّی است که از قلب، مردم را از راه راست منحرف می‌کنند و راه‌های نورانی را بسته و مردم را به قعر ظلمات چاه‌های جهنمی می‌کشانند. پس اینها صدِ به مراتب منفی حرفِ ق هستند و در مقابل تقوی قرار می‌گیرند. آن‌ها هم در جایگاه جهنمی‌شان نگه داری می‌شوند. اللهم اجعلنا من المتقین فی الدنیا و الآخرة.

 

*ق=100=(40+30+20+10)=کلیم

عدد ابجد حرف ق=100 و عدد 100 جمع شده‌ی چهار عدد (10+20+30+40) و درواقع 4 حرف (ی، ک، ل، م) است که ریشه و پایه‌ی گنج اربعین و حقیقت اسرار گنج تقواست. خوب دقت کنید! اگر این حروف را کنار هم گذاریم کلیم می‌شود. قرآن، کلام‌الله است و الله جلّ‌جلاله مستقیم با تلاوت کننده آن تکلم می‌کند.

من نمی‌دانم چگونه این عظمت را افشا کنم؟! و انسانی که خدا به مقام خلیفة اللهی خود انتخاب فرمود! چه منّتی است بر ما که با حرف اول کلمه قرآن اگر به حقیقت ورود داشته باشیم، کلیم ِ کلام خداوند می‌شویم و مستقیم پروردگار عالم با انسان تکلم می‌فرماید. و این 4 حرف (ی، ک، ل، م) برابر با عدد ابجد اسم ملیک می‌شود که خداوند خود را ملیک مقتدر معرفی می‌فرماید: فی مقعدِ صدقٍ عندَ ملیکٍ مُقتدر[42]؛ (متقین) در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر قرار دارند. 

البته نکته مهم این است که مقام کلیم اللهی را خداوند در قرآن کریم به حضرت موسی علیه‌السلام داد. اسم موسی یعنی از آب گرفته شده. جریان زمان تولد حضرت و دریا و فرعون را بخوانید، خداوند موسی علیه‌السلام را از دریای پرخطر، در ساحل نجات در تابوت عهد به دامن خانم آسیه رحمةالله رساند و نجات داد و موسی علیه‌السلام همه‌ی امّتش را به ساحل نجات راهنمایی فرمود؛ خود رسید و ایمان آورندگان به خدای یکتا را هم رساند!

درواقع دریا، دریای انتخاب است پس فرعون در در،یای انتخاب خودش غرق شد. اما حضرت موسی علیه‌السلام؛ کلیم الله است، دریا برایش شکافت و کف دریا به خشکی کامل برایش پدیدار شد تا به سلامت عبور کنند؛ ..فاضرب لهم طریقاً فی البحر یَبَساً.[43] (برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد). عدد ابجد کلمه کف=100 می‌باشد یعنی همان قاف(ق) یعنی نگهدارنده و در جایگاه عدد 19 و در باطن از بسم‌الله الرحمن الرحیم از باب ولایت (قاف) محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین گذشت.

عصای رحمت و باطل کننده‌ همه‌ی سحرها و اعجاز بدستش آمد و ید بیضا را دریافت کرد و درخت نورانی طوبی را ملاقات کرد و امر رسالت را با نطق الهی از درون این درخت شنید و معجزه تسعه یعنی 9 گانه را گرفت. اینها اعجاز بود برای حضرت موسایی که آرزو کرد که شیعه به ولایت چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین باشد. و تورات او در قرآن غرق است! الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین فی الدنیا و الآخرة.

 

عزیر نبی علیه‌السلام و عدد 100 و حقیقت قاف عالم:

او کالذی مَرّ علی قریةٍ و هی خاویةٌ علی عُروشها قال اَنّی یُحیی هذه الله بَعد مَوتها فاماتهُ الله مِائةَ عامٍ ثمّ بَعثه قال کم لبثتَ قال لبثتُ یوماً او بعض یومٍ قال بل لبثتَ مِائةَ عامٍ فانظر الی طعامکَ و شرابکَ لم یَتسنّه وانظر اِلی حِمارک و لِنجعلکَ ایةً للناسِ وانظر الی العِظام کیف نُنشزها ثمّ نکسوها لحماً فلمّا تبیّن له قال اَعلمُ اَنّ الله علی کُلّ شیءٍ قدیرٌ[44].

گویند عزیر نبی همان ارمیای پیامبر است که خداوند بر قوم بنی اسرائیل مبعوث کرد. روزی عزیر چون وارد باغ خود شد، دید درخت‌ها سبز و گسترده است و زمان برداشت میوه‌ی آن‌ها نزدیک شده است. نغمه بلبل‌ها گوش را می‌نوازد و پرندگان به طرب آمده‌اند. عزیر ساعتی در این باغ بیاسود و از نسیم جان پرور آن بهره‌مند و از تماشای سبزه و چمن و طراوت یاس و یاسمن در نشاط شد. آنگاه سبدی از انگور و سبدی از انجیر و مقداری نان به همراه برداشت و سوار الاغ خود شد و راه منزل خویش در پیش گرفت. عزیر در بازگشت خود آنچنان در اسرار آفرینش به فکر فرورفت که راهش را ظاهراً گم کرد، چند لحظه بعد خود را در میان ویرانه‌ای دید که از دهکده خرابی حکایت می‌کرد. عزیر آن روز که از شهری که بام‌هایش یکسر فروریخته بود، عبور کرد و با خود می‌گفت: چگونه خداوند اهل این ده ویرانه شده را پس از مرگشان زنده می‌کند؟!

پس خداوند او را به مدت صد سال(100=ق) میراند، آنگاه که او را برانگیخت به او گفت چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کردم. خداوند فرمود: نه، بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود نگاه کن که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است و آنگاه فرمود به درازگوشت نگاه کن که چگونه از هم متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم. و به این استخوان‌ها بنگر، چگونه آن‌ها را برداشته و به هم پیوند می‌دهیم. پس گوشت بر آن پوشاندیم. پس هنگامی که چگونگی زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون می‌دانم که خداوند بر هر چیزی قادر تواناست.

 

*درواقع این آیه مبارکه و چگونگی معاد یک ظاهری دارد و یک باطن. ظاهر را خواندیم، اما باطن:

عزیر علیه‌السلام پیامبر خداست و هیچگاه شک نمی‌کند او امر معاد را در حقیقتش آشکار می‌کند، زیرا آغاز کار در باغ خودش، خوابید و آرامش گرفت و لذت برد زیرا آنجا عمل اوست. و حقیقت جایگاه باطنی خودش است و در اثر زحمت و عبادت، رضای خداوند بدست آورده و درواقع درحقیقت عمل همراه با تقوا، زیرا او هرگز خطا ندارد. پس همانطور که مذکور شد قِ به عنوان نگهدارنده است. و خداوند در آن ویرانه او را به خواب صد ساله برد تا ببیند. آنهایی که قاف عمل را با خود بردند، به کجا رفتند و آن‌ها که بدون قاف یعنی بدون تقوا رفتن، چگونه‌اند؟!

نکته مهم اینکه بعد از صد سال خداوند وجود مبارک را متوجه غذایش که از باغ خودش آورده بود، کرد و دید اصلاً به آن سال نگذشته (لم یتسنّه) یعنی تازه و سالم است. غذا به انسان نیرو و حیات و تراوش‌های عقلی و ذهنی و معنوی و مادی می‌دهد و درواقع حیات عمل است که جسم سالم را تضمین می‌کند. پس چون روی پایه تقوا حاصل شده، نگهداری شده و زمان روی آن تأثیر نگذاشته است(چون مردم در زمان تغییر می‌کنند و متأسفانه دین را فراموش می‌کنند. درواقع تقوا را از دست داده و حاصل عمر خود را خراب می‌کنند. چون اینجا سال یعنی زمانه‌ی ظاهر روی آن مؤثر افتاد. اما پیامبر خدا هرگز ظاهرها به او تأثیر نمی‌کند و او ثابت است). چون دین خداوند ثابت و کلام خداوند تغییرتاپذیر است؛ قرآن مائده بهشتی است که هرگز فاسد نمی‌شود!

 

   و گویا قاف کلمه‌ی قرآن در عمل همیشه با صاحب عمل قوه و غذای روح و جسم می‌دهد، طوریکه انسان پیر و فرسوده نمی‌شود و همیشه جوان می‌ماند.

 

پس خداوند فرمود مرکبت را نگاه کن، دید متلاشی شده و خداوند آن را پیش رویش زنده کرد. و به او فهماند که برگرداندن جسم برای خالقی که روز اول از هیچ خلقش کرد، دوباره قادر است که به صورت اول برگرداند.

منظور طعام برای ماست که باید قاف داشته باشد تا آن روز به جسم عمل ما صورت و سیرت حقیقی دهد. درواقع جان آن قاف و حقیقت اسرارش همان ولایت عظماست. و آن سجده بندگی و اتصال به امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین. مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها[45]، درحقیقت این شرط که اگر با خودت عمل حسن بیاوری؛ حسن یعنی زنده، بی‌عیب و نقص، متصل به امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین چون عمل بدون امام معصوم، مرده است زودتر از آنکه صاحبش بمیرد(مثل شیطان) پس اگر تا دم قبر عمل حسن آوردی، خداوند کریم عشر امثالها می‌دهد یعنی ده تا حسن مثل او، که خیلی معنا دارد[46].

 

*حرف ق در جایگاه عددی19

عدد ابجد حرف ق=100 و جایگاه عددی ق=19 است. اما اگر عدد 19 را به حروف بنویسیم: نوزده عدد ابجدش 72 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه سجده است. اینجا خیلی از معانی آیات تفسیر می‌شود!

 حال خوب دقت کنید که چرا اول نقطه خلقت روی زمین باید خانه خدا بر روی آن بنا شود و مسجدالحرام نام بگیرد که جایگاه سجده است به حروف نوزده؟! و اول سوره‌ای که بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سورۀ مبارکۀ علق است که 19 آیه دارد و نوزدهمین آیه، سجده واجب دارد؟! و جایگاه عددی حروفِ قاف=37 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک پروردگار عالم؛ اول است. و خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: اِنّ اوّل بیتٍ وضع للناس للذی بِبَکّة مبارکاً و هدیً للعالمین[47]؛ یقیناً نخستین خانه‌ای که برای مردم نهاده شد، همان است که در مکّه است که پربرکت و وسیله هدایت برای جهانیان است. یعنی خانه‌ی اوّل جایگاه گرفته است! و جایگاه کلمه اول=19 برابر جایگاه حرف ق است؛ اساس و پایه و ارکان توحید خالص و اخلاص.

عدد 37 برابر با عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ زکی است و همچنین برابر با جایگاه عددی نام مبارک حسن می‌باشد. جالب است که خانه خدا قبله مسلمانان و مرجع و ملجأ همه‌ی بندگان خداست. یعنی محلّ رجوع دائمی دل‌های مؤمنان. چنانچه شروع خلقت از این نقطه مبارک و ختم همه‌‌ی زندگی مؤمنان، در جهت قبله است چنانکه هرکس فوت می‌کند او را رو به قبله می‌گذارند و در قبر، صورت را رو به قبله می‌کنند. راستی یعنی چه؟!

آیا جالب نیست که خداوند فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. و این جمله نورانی 6 نقطه دارد و 20 حرف است که برابر با عدد ابجد حرف کاف(ک) است و درواقع خداوند به کلّ جمله برای بندگانش کافی است[48]. و عدد ابجد این جمله نورانی 551 می‌شود که جمع ارقامش 11 برابر با نام مبارک هو است. و عدد 551 برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "ناشر" و "متعالی" است. بدانید که با این حروف، نشر همه عجائب خلقت و نشر همه عجائب آخرت ظهور می‌کند و در جمع همه‌ی ظهورها نشان از خداوند تعالی است که بنده‌ی مؤمنش را متعالی می‌فرماید و در جایگاهِ متعالی(=74) که برابر با عدد ابجد اسم سید می‌شود؛ با انتصاب به رسالت و ولایت چهارده نور مقدس صلوات‌الله علیهم اجمعین در بهشت رحمتش جای می‌دهد!  درحقیقت عدد حرفِ و=6 است که خداوند عالم را در شش روز خلق فرمود، اما دحوالارض شد و حرفِ "و" به "واو"ظاهر می‌شود: یک حرف شد سه حرف و عدد ابجد حروف واو=13 برابر جایگاه حرف م( به عدد ابجد 40) و نام مبارک احد جلّ جلاله است. 

حروفِ واو در نهایت کشیدگی قرار گرفت و حروفش بصورت بسیط شد: (واو، الف، واو) پس شد 9 حرف و یک نقطه: به عدد 9 در بلوغ کشیدگی دایره خلقت از عدد 1 تا 9 که حقیقت آن 19 و در جمع (9+1)عدد 10 یعنی گنج عشر را نشان می‌دهد.

 

am6

 

اما عدد ابجد این حروف (واو+الف+واو) 137 می‌شود که همان عدد ابجد کلمه قبله است! و خداوند سبحان به حضرت آدم علیه‌السلام امر فرمود که روی این نقطه، خانه‌اش را به نشانی هو برپاکند.

 

*عدد ابجد کلمه قبله=137 است که معنی می‌شود به 100+37:

عدد 100=ق یعنی نگهدارنده پس تقواست که نگهدارنده قبله است. و این قبله، دل‌های مؤمنان است که باید دائماً در جهت قبله و پشت امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین؛ وجود زنده و قرآن ناطق قرار بگیرند و با عمل(با تقوی) اتصال پیدا کنند (نمره اوّل بگیرند)، در جایگاه نام مبارک حسن(=37)، تا عمل حسن به آنها داده شود یعنی سبز و زنده و سالم و بدون ظلمت! چنانچه هر انسانی اگر بخواهد سالم باشد (از لحاظ ظاهر هم) باید دمای بدنش 37 درجه باشد؛ یعنی حسن(ع).

حال خوب دقت کنید! عدد 19، کلید و مفتاح همه‌ی اعداد و اسرار عبودیت همه‌ی مخلوق در کلمه سجده است!(سجده=72=نوزده) پس در جایگاه مقام شاگرد اوّلی به اطاعت محض در عرض زندگی یعنی به حروف باید ساجد شویم(یعنی درهمه‌ی زمان زندگیمان) اللهم الرزقنا

*تولد خشکی:

درحقیقت سرّ عدد 19، باطن حمل عالم خلقت است که دایره خلقت درعدد شعاع 9 کشیده می‌شود[49]. و باطن عددی 9 به 1001؛ کلمه ارض جلوه می‌کند[50]. و این ظهور تولد بلوغِ خلقتِ خداوند، خشکی یعنی زمین است که محتوای تمام عالم خلقت است! اما از این نقطه دایره به شعاع 9 کشیده می‌شود یعنی به یک شروع و به 9 تمام می‌شود. و وقتی عدد 9 در مبنای 2 قرار بگیرد(یعنی باطن بِ بسم‌الله الرحمن الرحیم)، به عدد 1001 می‌رسیم! و عدد 1001 برابر عدد ابجد اسماء الحسنی خداوند؛ من جعل الشمس و القمر است.

 

 9

8-

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۹
عذرا شفائی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

این نسخه نفایس‌الحقایق باشد
در نزد مبارزان میدان حروف

 

دانستن او فرض خلائق باشد
شیرین بمثال شهد فائق باشد

 

 

سلام بر قرآن، کلمه قرآن، عظمت قرآن، حکمت قرآن و حضرت قرآن. سلام بر برترین و والاترین معجزه الهی برای رسیدن انسان به علم و معرفت، برترین علوم. سلام بر بالاترین موهبت الهی. سلام بر حجة الله . سلام بر جامع الکلم. سلام بر نسخه حکیم الحکما. سلام بر قرآن حکیم. سلام بر قرآن عزیز. سلام بر "نون و القلم". سلام بر "یس". سلام بر "طه". سلام بر "ق". سلام بر "ص" و سلام بر "الم".

ای قرآن عزیز از تو می‌خواهم که جواب سلام این حقیر را با کتابت اعجاز انگیزت بدهی. و قلمی بدهی که ذره‌ای از خزانه گنج تو را بنویسم و خوانندگان از خزانه معرفت تو سیراب شوند. و عده‌ای تشنه شوند و به تحقیق و جستجو برای رسیدن به دریای رحمتت و مقامات عالیه‌ی انسانیتت برسند.

ای قرآن عزیز! درحالیکه عجز و ناتوانیم را اقرار می‌کنم اما تمنای زیارت باطن و حقیقت وجودت را دارم که به امداد توجه نورانیت خودت، جوهر قلم وجودم را لبریز کنی. این مجموعه‌ زیبای علمی، نگاه نویی به بینش و معارف قرآنی از نظر مهندسی عددی و حروفی و احادیث ناب محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است. چشمه‌ای از چشمه‌های علوم را به دیده عاشقان آشکار و عیان می‌کند. بنا دارم بتوانم ذره‌ای از اعجاز گنج قرآن را معرفی کنم. عالمان و محققان زحمات زیادی برای نشان دادان معارف قرآنی کشیده‌اند. امیدوارم این کتاب هم اثری آگاه کننده و مفید  باشد. و این تحفه ناچیز را تقدیم می‌کنم به پیشگاه صاحب قرآن و جان قرآن؛ مولا و صاحبمان؛ اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

[فصل اول]

مقام قرآن کریم

 

قرآن کریم مثل کتاب‌های دیگر نیست که ابتدا و انتهای آن در اختیار ما باشد بلکه کتابی است که از ساحت قدس الله جلّ جلاله نازل شده و در عوالم قبل و از نزول و حین نزول و پس از آن تجلّیات خاصی داشته است که اتصالش به معدن عظمت الهی است. قرآن، کلام خالق است؛ کلام‌الله می‌باشد. عظمتی فراتر از اندیشه‌های عادی بشری! فقط خدا می‌داند و راسخین فی العلم القرآن که ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند.

یکی از فضائل حضرت قرآن این است که ذات اقدس اله در مصحف شریف بر بندگان تجلی نموده است! حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در یکی از خطب مبارکشان در شرح این فضیلت حضرت قرآن ابتدا تأکید نمودند که ذات اقدس اله دیده نمی‌شود، اما در حضرت قرآن تجلی نموده است: "فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه مِن غیر أن یکونوا رأوه"[1] یعنی خداوند متعال در کتابش برای مردم تجلی کرده، بدون اینکه بتوانند او را ببینند.  سپس در ادامه حدیث و تبیین معنای این امر تشریح نمودند که خداوند عزّوجلّ حملش را نشان می‌دهد؛ عفوش را نشان می‌دهد، قدرتش را نشان می‌دهد.

به عبارت دیگر تجلیات ذات اقدس الهی در آثارش دیده می‌شود. خداوند عزّوجلّ به آثار، اسماء و صفات و امثال و آیاتش شناخته می‌شود و (به قلب) رؤیت می‌گردد. آن اسماء و صفات و آیاتی که به سببش خداوند عزّوجل شناخته و رؤیت می‌گردد، همگی در کتاب محکم؛ حضرت قرآن گردآوری و تبیین شده‌اند.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: خداوند عزّوجل حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم را با حق مبعوث فرمود. با حکمی که آن را تفصیل داده و تفصیلی که آن را تحکیم کرده است؛ با فرقانی که آن را تفریق نموده و قرآنی که تبیین نموده است. تا اینکه بندگان پروردگار خویش را که نمی‌شناختند، بشناسند و به وجودش پس از آنکه انکار کرده بودند، اقرار کنند؛ و پس از انکار او را اثبات کنند. پس خداوند عزّوجل بر آنان خود را متجلی نمود در کتابش، بدون اینکه او را به چشم سر ببینند[2].

برای درک عظمت معنوی قرآن کریم بررسی عظمت متکلم و پدیدآورنده آن و عظمت حامل و مرسلٌ الیه آن، عظمت حافظ و نگهبان آن و عظمت شارح و مبین آن، و عظمت کاتب و راهنمای آن، و عظمت جایگاه آن در روز قیامت لازم است، برخی از امور ذاتاً و برخی عرضاً در عظمت معنوی دخیل قرآن بوده و برخی کاشف از عظمت آن است.

 

چرا قرآن کریم از همه‌ی ابعاد بالاترین رتبه عظمت را داراست؟

چون هم کتاب الله است و هم کلام‌الله! چون متکلم آن: خداوند متعال و حامل آن: ملک مقرب؛ جبرائیل امین علیه‌السلام است و گیرنده و مخاطب آن: اشرف مخلوقات؛ خاتم المرسلین؛ حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و حافظ و نگهبان آن: خداوند متعال است (اِنّا نحن نزّلنا الذکر و اِنّا له لحافظون[3]؛ البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آن را محققاً محفوظ خواهیم داشت) و کاتب کلام‌الله قرآن کریم: ناطق قرآن؛ صاحب ولایت اعظم؛ علی بن ابیطالب علیه‌السلام می‌باشد و شارح و مفسّر و معلم آن: اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند و حیات و احیای آن و بقای حیات نورانیش الی یوم القیامة: کوثر وجود؛ فاطمة الزهرا سلام‌الله علیها؛ سیدة النساء العالمین است.

سبزی حیات‌بخش قرآن و منشأ حیات جاویدانش: سبط اکبر رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم؛ امام حسن مجتبی علیه‌السلام و میوه‌ها و گل‌های رنگارنگ و خوشبو و دانه‌هایی که آثار جاویدان قرآن را نهادینه کرده و می‌کند( الی یوم القیامة)، وجود مبارک حسین بن علی سیدالشهدا علیه‌السلام است. زمان نزولش در لیله قدر(طبق سورۀ مبارکۀ قدر) و در بلوغ ماه‌های سال قمری؛ ماه نهم؛ شهرالله؛ ماه مبارک رمضان{شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بیّنات من الهدی و الفرقان...[4]؛ (روزه واجب در) ماه رمضان است؛ ماهی که قرآن، به عنوان راهنمای مردم، و نشانه‌های هدایت و جداکننده حق از باطل در آن نازل شده است}.

و هم تراز و باطن قرآن، وجود مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که درواقع قرآن ناطق‌اند. طبق حدیث ثقلین: انّی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلو ابدا فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض[5]؛ من در میان شما دو چیز سنگین می‌گذارم که آن دو کتاب الله و اهل بیتم هستند تا وقتی که از این دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی‌شوید، و همانا آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا زمانی که در کنار حوض(کوثر) بر من وارد شوند .

اعجاز قرآن کریم مطلبی نیست که بتوان به تحریر آورد و یا تأویل و توضیح داد مگر راسخان علم و تأویل‌گران حقیقی قرآن که همان وجود مبارک معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند. اما نکته قابل توجه آن است که در آیات شریفه کلام‌الله بارها تکرار شده: افلا تعقلون، افلا یتدبّرون، افلا یتذکّرون، افلا یتفکّرون!

از کلام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین و از ظاهر آیات مبارکه و در نگاه به حروف و کلمات و تعداد آیات و از نظم حرکات تا نقطه‌ها و عددهای سوره‌ها و تنزیل آن‌ها و هزاران نکته‌های علمی و تخصصی و قصص قرآن که خداوند با تمثیل و بازگویی‌های حقایق که جنبه تربیتی و اخلاقی و اجتماعی و موضوعی بحث‌های سنگین معارف دارد، بیان فرموده) و بنیان همه‌ی علوم از جمله علوم آسمانی و زمینی، ستاره شناسی و خورشید و ماه و ایام حتی ساعات و دقایق و احکام نورانی قرآن و حتی انسان شناسی و انسان شدن و احوالات خاص مؤمنین یعنی اهل آخرت و اهل دنیا، طریقه ادب کردن در محضر مبارک پروردگارعالم در دنیا و آخرت و هدایت، و نکته مهم طریقه بندگی به خداست که نتیجه‌اش آزاد شدن انسان‌ها از همه‌ی بندها مخصوص شیاطین و وسواس‌ها و خناس‌ها و بردن لذت حقیقی آن در سایه‌ی ‌ حلال خداوند و رضای او که آرامش واقعی و حقیقی و دائمی را برای دنیا و آخرت ما تضمین می‌کند، با عنایت و لطف پروردگار می‌رسیم.  

قرآن، شناسایی کلام خداوند کریم است با اسماءالحسنایش و خداوند راه ارتباطش را اسمائش قرار داده و طریقه عبادتش هست که چگونه ظرف قلب خود را برای خودش خالی کنیم تا خانه قلب ما بندگان گنهکار، جایگاه محبت او شود. آنگاه در این خلوتگاه بیتوته کنیم و سراسر وجودمان در تبعیّتش خاضع و خاشع شود. قرآن، نور است و انسان را از ظلمات جهل به بینش علم می‌کشاند و خداوند خود را معرفی می‌فرماید: بصیر، سمیع، و در ابتدای سورۀ مبارکۀ الرحمن می‌فرماید: الرحمن: اول صفت رحمت رحمانیش را معرفی می‌فرماید و آنگاه این محبت را با علم به قرآن توجیه می‌فرماید، و اضافه می‌کند: علّمه البیان؛ علم کلام و بیان و روشنگری و روشن شدن را می‌آموزد که انسان به حقیقت خودش و دنیایش و آفرینش عجائب خالق یکتایش آگاهی پیدا کند، و آنگاه سر بندگی به درگاهش بساید و باید معنی سجده،  به قلب و چشم و گوش و تمام احساسات و عواطف و تمام وجود را بفهمد و لذت ببرد.

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در اشاره به ویژگی قرآن فرمودند: اعطیت السور الطول مکان. التوراة و اعطیت المئین مکان الانجیل و اعطیت المثانی مکان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهیمن علی سائر الکتب و التوراة لموسی و الانجیل لعیسی و الزبور لداود؛ (سوره‌های بلند به جای تورات به من داده شد و سوره‌های صدگانی به جای انجیل و سوره‌های مثانی به جای زبور و سوره‌های مفصل نیز مایه برتری من است، و قرآن خود، گواه کتاب‌های آسمانی است و مشرف بر آن‌ها). همچنین نقل شده است که فرمود: و اعطیت جوامع الکلم[6](سخنان جامع به من داده شده است). عطاء از امام باقر علیه‌السلام پرسید: منظور از جوامع الکلم چیست؟ امام علیه‌السلام فرمود: مراد از جوامع الکلم، قرآن است.

و حضرت فرمود: فضّل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه[7](فضیلت قرآن بر سائر کلام‌ها مثل فضل خداوند است بر مخلوقاتش). و پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: من اعطاه الله القرآن فرأی أن رجلاً اَعطی اَفضل مما اعطی فقد صغر عظیما و عظم صغیرا(اگر خدا قرآن را به هر کس عطا کند و او گمان کند که دیگران نعمتی بزرگ‌تر از این نعمت داده شده است، بی گمان چیز کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است) . من اعطاه الله القرآن افضل النعمه.[8]

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرموده است: القرآن مأدبة الله، فتعلموا من مأدبة الله ما استطعتم، إنه النور المبین و الشفاء النافع تعلموه؟ فان الله شرفکم بتعلمه[9]؛ (قرآن، سفره خداست. پس تا می‌توانید از مهمانی او فراگیرید. آن نور روشن و درمان سودمند است. آن را فراگیرید چرا که خدا با آموختن آن به شما شرافت می‌بخشد).

 

*برای فهم عمیق‌تر عظمت قرآن کریم به دو نکته مهم این حدیث شریف اشاره می‌کنم:

اول: مأدبة الله: که به سفره‌ی مهمانی گفته می‌شود. اما به یک معنای روحانی و معنوی این سفره تذکر می‌دهم یعنی پروردگار عالم بندگانش را به آداب الله، ادب می‌کند. یعنی خدایی شدن و آن جمله غذای روح است و غذای روح، عقل است، روح انسان به لحاظ فطری، نیاز به معارف و علوم واقعی و راستین دارد. بخصوص علوم و معارفی که مربوط به شناخت مبدأ و معاد و سیر حرکت انسان به سوی جهان ابدی و احوالات آخرتی است. پس این معارف فقط از منبع صدق قرآن است که با عرضه سالم و مطمئن نیازهای روح را رفع می‌کند. و انسان را به سرچشمه حیات طیب و قرب الی الله  و ائمه طاهرین صلوات علیهم اجمعین که سرچشمه‌های حقیقی انوار هدایت و محبت و انسانیت هستند، می‌رساند. پس بدین جهت جایگاه ادب آموزی انسان است که از سوی خداوند متعال برای انسان‎ها مهیا شده است.

بنابراین کتاب قرآن، آداب الله است. باید همه مؤدب شوند به آداب الله پس امر می‌فرماید باید یاد بگیری به آنچه که استطاعت دارید (از قدرت علمی، جسمی و ذهنی) زیرا این است و جز این نیست که قرآن، نور است و آن نور آشکار است یعنی هدایت کننده و بیان کننده آشکار است و برای همه شفای (روح و جسم و دنیا و آخرت) و نافع می‌باشد. پس می‌فرماید آیا حرکت می‌کنی برای یادگیری؟ یا یاد گرفته‌ای؟ پس بدان که آبرو و توشه و شرافت همه‌ی ما به یادگرفتن و عمل کردن به آن است پس کتاب قرآن، آداب الله است.

نکته مورد توجه این است که همه ما در زیر سقف 7 آسمان و در روی 7 طبقه زمین و 7 روز هفته زندگی می‌کنیم و عدد 7 برابر کلمه ادب است یعنی تمام آسمان‌ها و زمین‌ها، مؤدب به آداب الله است و جالب‌تر اینکه عدد ابجد کلمه مؤدب=52 است و عدد 52 برابر کلمه حمد است و هر سال 52 هفته است. پس به حروف و عدد تمام عالم، مؤدب به آداب الله هستند. و کلّ محتوای قرآن عزیز به کلام نورانی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در سورۀ مبارکۀ حمد است که 7 آیه دارد. پس مجموعه قرآن؛ سفره‌ی مأدبة الله است یعنی ظرف آداب الهی و ادب کننده‌ است. پس باید همه از این سفره اطعام شوند.

نکته دیگر اینکه 28 حروف در قرآن بکار برده شده که به 4 تا 7 تا تقسیم می‌شود و هر 7 حروف یک نوع خصوصیات دارند. پس حروف هم مؤدب به آداب الله هستند و گنج معانی و خزانه عالم اسرار به حروفش آشکار می‌شود و عالم در 28 حروف غرق است! 

بنابراین خواندن قرآن، آداب دارد. و خداوند در سورۀ مبارکۀ مزمل آیه  4 می‌فرماید: ...و رتّل القرآن ترتیلا. و تماس با قرآن هم آداب دارد: لا یمسّه الا المطهرون[10] (قرآن را مسّ نمی‌کنند مگرپاکیزگان). در هنگام انتقال قرآن هم باید طاهر باشیم. عمل به آیات قرآن، آداب دارد. تعلیم و تعلم قرآن، آداب دارد. و خلاصه در محضر قرآن بودن، آداب دارد که رو به قبله و با وضو و ... باشیم خلاصه همانطور که در مقابل بزرگی می‌نشینی، باید حرمت کامل بگذاری. و تمام درس‌های این کتاب شریف به یک نوع ادب است!

دوم: الشفاء النافع: قرآن کریم جامع‌ترین و مؤثرترین نسخه درمان امراض روحی و به تبع جسمی است، از این رو قرآن را دوا لیس بعده دواء، می‌گویند؛ دارویی که بالاتر از آن دارویی نیست.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: "انّ هذه القلوب تصدا کما یصدأ الحدید قیل یا رسول الله(ص): و ما جلاؤها؟ قال کثرت تلاوت القرآن و ذکر الموت"[11]؛ (دل‌ها چون آهن زنگ می‌زند. سؤال شد: ای رسول خدا جلای دل چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ).

قرآن کریم نه تنها مرض‌های روحی را شفا می‌دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به انس فرمود: یابن اُم سلیم: لا تغفل عن قراءة القرآن (در صبح و شام از قرائت قرآن غافل مباش، چراکه قرآن، دل مرده را زنده می‌کند و از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد).

بنابراین قرآن کریم، خاتم کتب آسمانی است و کلیه‌‌ی نیازمندی‌های بشر در آن پیش‌بینی شده تا آدمی نیروی فکر و اندیشه خود را بکار اندازد و کامل کننده‌ی رشد عقلی و فکر و هوش ذهنی و روانی و روحی است و تمام هیجانات و تمام عواطف و تمام الفاظ زیبای روحانی و تمام حالات حتی خواب و بیداری، هوشیاری ظاهری و هوشیاری باطنی و عروج از اسفل السافلین و خروج از ظلمات به نور علم و هدایت الهی و عبادت و تزکیه و تهذیب و خلوص  و به آرامش و رضا رسیدن را کامل می‌کند.

 

احادیثی از ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین در منزلت قرآن و تلاوت آن

کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لِیدّبّروا آیاته و لِیتذکّرَ اولواالالباب[12]؛ قرآن کتابی است مبارک و با خیر و برکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا مردم در آیاتش اندیشه کنند و تدبّر کنند و برای متذکر شدن صاحبان خرد و عقل است.

افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها[13]؛ چرا درباره قرآن و معانی آن تدبر و اندیشه نمی‌کنید، آیا بر دل‌های آنان قفل زده شده است.

 

*احادیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم:

خانه‌ای که در آن قرآن فراوان خوانده شود، خیر آن بسیار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و برای آسمانیان بدرخشد چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان می‌درخشند[14].

بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و آموزش دهد[15].

فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش زیرا که قرآن دل مرده را زنده می‌کند و از فحشا و زشتی بازمی‌دارد[16]. دل‌ها چون آهن زنگ می‌زند، سؤال شد: ای رسول خدا! جلای دل‌ها چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ. (قرآن کریم نه تنها مرض‌های روحی را شفا می‌دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می‌کند)

اگر زندگی سعادتمندان، مرگ شهیدان، نجات روز حسرت( قیامت)، سایه روز سوزان و هدایت در روز گمراهی را می‌خواهید، قرآن را یاد بگیرید که آن سخن خدای مهربان است و سپری است در مقابل شیطان و سنگینی در ترازوی اعمال[17].

راست‌ترین سخن، رساترین پند و زیباترین حکایت، کتاب خدا( قرآن) است[18].

هنگامی‌که فتنه‌ها هم چون پاره‌های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید[19].

فرزندان خود را به کسب سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان و دوستی خاندانش و قرائت قرآن[20].

هیچ جلسه قرآنی برای تلاوت و درس در مجلسی از مساجد خدا برقرار نشد، مگر اینکه آرامش بر آنان نازل شد و رحمت دربرشان گرفت و فرشتگان در اطراف آنان حلقه زدند و خداوند در میان کسانی که در نزدش هستند، از آنان یاد کرد[21].

بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر و بدترین امور، بدعتهاست (پدیده های مخالف دین).[22]

ویلٌ لِمن لالها بَینَ لِحیَیهِ ثمّ لَم یتدبّر؛ وای بر کسی که آیات قرآن را بین دو چانه خود بگرداند و تدبّر و توجه ننماید. و فرمود: لا عبادة َ مثلُ التفکر[23]؛ هیچ عبادتی چون تفکر کردن نیست.

رُبّ تالٍ للقرآنِ و القرآنُ یلعنُه؛ بسا خوانندگان قرآنند درحالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می‌کند.

خیارکم من تعلم القرآن علمه[24]؛ بهترین شما آن کسانی اند که قرآن را فراگیرند و به دیگران آموزش دهند. و فرمود: علیکم بالقرآن یعنی بر شماست که قرآن را عزیز بدارید، یاد بگیرید و عمل کنید و آموزش دهید. یعنی قرآن مسئولیتی بر گردن شماست.

در تفسیر روح البیان ابن مسعود روایت می‌کند که حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله فرمود: من قرأ حرفاً من کتاب الله فله حسنة و الحسنه بعشر امثالها[25] (هر کسی حرفی از کتاب خدا را بخواند پس برایش حسنه باشد و حسنه به ده برابر اجر دارد). به جهت اینکه خداوند متعال در آیه 160 سورۀ مبارکۀ انعام می‌فرماید: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها  (هرکس عمل حسنه‌ای آورد، برایش ده حسنه مانند آن باشد)، در این صورت کلمه الم؛ سه حرف است و به هر حرفی، ده حسنه؛ پس الم، 30 حسنه دارد (به عدد 30 جزء قرآن). و اگر حروف لفظی آن را حساب کنیم 9 حرف می‌شود (الف+لام+میم) پس 90 حسنه دارد. و ثواب عدد ابجدی الم(=71)،710 می‌شود و به عدد بسیط (الف+لام+میم=272)، 2720 حسنه دارد. بنابراین آیا می‌توان سفره قرآن را اندازه گذاشت؟!

 

*احادیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره قرآن

هرکس که سخن خدا را راهنمای خود بگیرد به استوارترین راه‌ها هدایت می‌شود- هیچ کس با این قرآن همنشین نشد، مگر آنکه چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت و کاستی از کوردلی. بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی‌کند و هدایت گری است که گمراه نمی‌سازد و سخن گویی است که دروغ نمی‌گوید- قرآنی که بر پیامبر نازل شد... عزتی است که هوادارانش شکست نمی‌خورند...-  خدای تعالی کتابی راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبی را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه بدی دوری جویید تا به مقصد برسید [26]. لا خیر فی قرائة مَن لایتدبّرُ فیها؛ برای کسی که در خواندن قرآن اندیشه و تدبّر نکند، خیری نیست.

 

*امام باقر علیه‌السلام فرمود: والله حَفظوا حُروفه و اَضاعوا حدوده و انّما هو تدبّر آیاته و العملُ باَحکامه؛ بخدا سوگند که حروف قرآن را حفظ کردند و اما حدود آن را ضایع گرداندند و حدّی که ضایع گزاردند، اندیشه کردن در آیات و عمل به احکام آن است.

*امام رضا علیه‌السلام: لا تطلبوا الهدی فی غیرالقرآن فتضلوا؛ هدایت را جز از قرآن مجویید که گمراه خواهید شد- هرکس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل این است که در ماه‌های دیگر تمام قرآن را بخواند[27].

*عن الامام حسن بن علی زکی العسکری علیه‌السلام قال رسول الله صلی‌الله علیه و آله: إنّ هذا القرآن.. السعادة العُظمی.. مَن جعله شِعاره و دِثاره أسعده الله[28]؛ همانا این قرآن سعادت عظمی است، هر کس قرآن را شعار و دثار خویش قرار دهد، خداوند او را سعید می‌گرداند.{ بطن تمامی آیات قرآن، خلق را به "حقیقت مطلق سعادت در عالم" یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام دعوت می‌کند. پس هر کس قرآن را شعار و دثار خویش قرار دهد یعنی به ظاهر و باطن آن ایمان بیاورد، سعید می‌گردد}.

*امام صادق علیه‌السلام: هر جوان مؤمنی که در جوانی قرآن تلاوت کند، قرآن با گوشت و خونش می‌آمیزد و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نیک قرار می‌دهد و قرآن، نگهبان او در روز قیامت خواهد بود و گوید: بارپروردگارا هر کارگری به مزد کار خویشتن رسیده جز کارگر من، پس گرامی‌ترین عطایای خود را به او برسان. فرمود: پس خدای عزیز و جبار دو جامه از جامه‌های بهشتی به او بپوشاند و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، پس به قرآن گفته شود: آیا ما تو را درباره این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این درباره او میل داشتم. پس نامه امان از دوزخ را به دست راستش دهند و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت شود، پس به او گفته شود: بخوان قرآن را و یک درجه بالا برو، پس به قرآن گویند: آیا خشنود شدی؟ گوید: آری.

حضرت فرمود: هرکس قرآن را بسیار بخواند و با اینکه حفظ آن بر او دشوار است آن را به ذهن خویش بسپارد، خدای عزّوجلّ دو بار پاداش آن را به او بدهد[29]. در بهشت ندا می‌آید: إقرأ وارقأ بخوان و ورق بزن. درواقع قرائت با عمل نوشته شده، حالا از آخر حروف وارقاء برگردان ِ اِقراء است. 

 

قرآن به 4 بخش معارف نازل شده:

عن ابی البصیر ابی جعفر علیه‌السلام قال: نزل القرآن أربعة أرباع، ربعٌ فینا و ربعٌ فی عدوّنا و ربعٌ سننّ و امثال و ربعٌ فرائض و احکام[30]؛ حضرت باقر العلوم علیه‌السلام فرمود: قرآن بر چهار بخش معارف نازل شده است، ربعی در خصوص معرفی ما اهل بیت علیهم السلام و ربعی در خصوص معرفی اعداء ما، ربعی در مقام بیان سنت‌های الهی و امثال و ربعی در بیان فرائض و احکام.

البته این تقسیم بندی بر اساس ظاهر آیات است نه باطن، اما در همین ظواهر یک ربع از آیات به سنن و امثال اختصاص دارد که این دلالت دارد بر اهمیت والای ضرب المثل در آیات مبارک قرآن!

بنابراین به جهت متذکر کردن بندگان خدا به معانی عظیمی که در بطون آیات قرآن عظیم نهفته است از ضرب المثل‌ها استفاده شده است.و لقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کلّ مثل لعلهم یتذکرون [31]؛ هر آینه مثال زدیم برای مردم در این قرآن از هر نوع مثل شاید متذکر شوند.

 

کاتب قرآن

در حقیقت کاتب قرآن کسی است که:

مسجود ملائک که شد آدم زعلی شد
 

آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
 

زیرا او خود، سجده تامّ پروردگارعالم است، او امام سجده کنندگان است و با سجده او همه به خداوند سجده می‌کنند. بدون علی علیه‌السلام کسی نمی‌تواند به اعلا برود. پس ذکر سجده شد: سبحان ربی الاعلا و بحمده. و علی علیه‌السلام در محراب نماز در مسجد کوفه در حال سجده فرق مبارکش شکافته می‌شود و به ملاقات خداوند می‌شتابد[32]. پروردگار یکتا فرمود من اعلا هستم و نام (مبارک) علی (علیه‌السلام) را از نام (مبارک) خودم قرار دادم. پس بدون علی علیه‌السلام هرگز راه به اعلا نداریم.

 

*نقطه:

امام حسین علیه‌السلام فرمود: آن علمی که جدم خاتم النبیین صلی‌الله علیه و آله بدان خوانده شد، علم حروف است. و این علم در لام است و علم لام در الف و الف در نقطه‌ی آن است و علم نقطه در معرفت اصلیه است و آن علم در علم ازل و علم ازل در مشیت و علم مشیت در غیب هویت است.

الله بود یک الف و هاء و دو لام
گر طالب سرّ نقطه هستی ای دل

 

از نقطه برون آمده‌ایم جمله تمام
این نقطه بود نقش علیّ علام.

 

حروف، ظهور ِ نقطه است و نقطه، مظهر مشیت غیبی است که به این صورت عالم طبیعت تجلی می‌نماید. حروف، ظهور تجلیات غیوب است که به عرصه شهود می‌رسد. قرآن، آن نقطه‌ی سین غیبی است که به صورت نقطه‌، تجلی بر قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نموده و به صورت حروف نقش بسته است.

حروف مختلف عالم انسانی از بحور مختلف محبت سرچشمه گرفته و مصداق کلی او در این عالم در وجود مقدس حضرت علی علیه‌السلام تجمع و صورت و سیرت داده شده است. به همین منطق فرمود: همه کتب آسمانی در قرآن است و همه قرآن در سورۀ مبارکۀ حمد و مفاد حمد در بسم‌الله و آنچه در بسم‌الله در باء است و همه در نقطه باء است و من نقطه‌ی باء بسم‌الله هستم. پس خود، حیات تپنده‌ی قلب گشت! زیرا ظرف قلب که گیرنده‌ی نقطه است، وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‎باشد. خطاب پروردگار عالم به ایشان است که در بطنش کلّ معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین نهفته است و به ایشان فرمود: یس و القرآن الحکیم.  

"قرآن کریم یک نقطه از 110 نقطه اسم حضرت علی علیه‌السلام است! اول ماخلق الله النقطه.  تمام حروف از نقطه هستند. کلمه بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. قسم چهارمی هم هست که فهم ما یارای درک آن را ندارد و آن نقطه است".[33]

 همه‌ی خلقت خدا در قرآن است؛ بعضی یک نقطه‌اند در قرآن، بعضی جمله و... . همه این اسماء الله که ربوبیت عالم را برعهده دارند، یک نقطه از صد و ده نقطه امیرالمؤمنین علیه‌السلام هستند، بقیه‌ی این 109 نقطه را حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می‌داند (بعبارتی 109 نقطه‌ی دیگرِ علی علیه‌السلام را فِ(فـاطمه علیها السلام) باز می‌کند که می‌شود مصحف حضرت فاطمه سلام‌الله علیها). اذن یک نقطه دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و اذن صد و نه نقطه دیگر دست حضرت زهرا سلام‌ الله علیها است!

*در حرفِ ب: پایه ب؛ رسول الله صلی اله علیه و آله و سلم است، نقطه؛ مولا علی علیه‌السلام است، فاصله بین پایه و نقطه که اینها را از هم جداکرده و کثیر کرده؛ حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است (جداکننده نقاط از هم  حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است و این کد تصرف در عالم است. پس سرّ نفوذ و تصرف، حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است).

نقطه، اصل است. در ریاضیات اصل خط یا مبدأ خطوط، نقطه است. اسرار نقطه، قرة العیون عارفانی است که مقامات فنا را طی می‌کنند. اصل الخطوط، خط کوفی است چون خط(=زاویه) ندارد و همش انحناست! همه حروف منحنی هستند از الف و این تعین است( در خط کوفی نقطه نداریم) همه حروف تعین‌های الف هستند( نه کثرت)[34] .

در کتابت نقطه نداریم، نقطه محو است[35](در زمان خلفای عباسی وارد شد).

فردی جمله هر موجود را می‌بیند و با آن جمله آن موجود را صدا می‌زند و تمام حقایق وجودی او را بیرون می‌ریزد، قفل او را باز می‌کند. هر موجود یک کره است که ما فقط یک سطحش را می‌بینیم!

 

*راه‌های ریخته گری حروف قرآن:

راه‌های مختلف قرآن خوانی داریم: نملی، نحلی، هدهدی، بقری و ... . به عنوان مثال نمل: بین حروف نقب می‌زند؛ یک کلمه/جمله/آیات را از فلان سوره می‌گیرد و با فلان حرف از سوره دیگر قاطی می‌کند. نحل: اسکن می‌کند، پرواز می‌کند و از بوی آیات تشخیص می‌دهد.

هدهد: از نور آیات می‌فهمد.  آدم: از اسماء می‌فهمد. و ....  جفر جامع: حروف را از آیات مختلف کنار هم می‌چیند، بالاتر از آن با نقاط.

 

* سجده (ظهور حروف کلمات الهی با ساجد شدن قلم!)

مقامات قرآن بی‌شمار است و در صفحات نمی‌گنجد. چنانچه اگر تمام درخت‌ها را قلم و تمام دریاها را مرکب و تمام زمین‌ها را کاغذ کنند، وصف علوم و اعجاز قرآن تمام نمی‌شود.

اما نکته این است آیا تا قلم ساجد نشود، بر لوح می‌تواند بنویسد؟! آیا اگر لوح، سجاده قلم نشود، ظرف عبادت ذات اقدس احدیت می‌تواند بشود؟! و اگر آب‌ها که می‌خواهند جوهر آن قلم شوند در مجرای قلم سرازیر نشوند یعنی ساجد نشوند، ظهور حروف کلمات الهی را به عنوان بندگی می‌توانند داشته باشند و بنویسند: لااله الا الله؟!

علم عدد یکی از زیباترین علوم خدایی است که به بیان نورانی پیامبر صلی‌الله علیه و آله، روحِ علم حروف است. پس وقتی می‌فرماید: یسجد لله ما فی السموات والارض، کلمه سجده نهایت کمال بندگی به خالق یکتاست که اگر اعجاز قرآن بخواهد آشکار شود با همین یک کلمه، دنیا دگرگون می‌شود. چون از چهار حرف کلیدی: اول؛ س- دوم؛ ج- سوم؛ د- چهارم؛ ه و به عدد ابجد 72 ، رمز آفرینش است! تمام عالم خلقت در 2 تا 7 تاست: 7 طبقه زمین و 7 طبقه آسمان، 7 روز هفته و هر سال 52 هفته (52=حمد) و تمام قرآن به فرموده پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم در 7 آیه سورۀ مبارکۀ حمد است و سورۀ مبارکۀ حمد، دو قسمتی است یعنی سبعاً من المثانی.

بنابراین جانِ قرآن مجید؛ باطن سجده حقیقی است و چنانچه در قرآن، چهار سجده واجب آمده است پس در حقیقت تمام قرآن، دو رکعت نماز مقبول است (هر رکعت نماز، دو سجده دارد) و به سین سلام تمام می‌شود که درحقیقت حضرت قرآن به 7 سین سورۀ مبارکۀ ناس ختم می‌شود {حرفِ س در آخر6 آیه و نام سوره(ناس) آمده است}. و 7 سورۀ مبارکۀ با تسبیح شروع می‌شود و... .

حرفِ س (سـجده)، قلب قرآن و میزان حروف است. پس بدانید تمام خانواده محترم پیامبر صلی‌الله علیه و آله، آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند یعنی حقیقت قلب و قلب کننده عالم.

 و حرفِ ججـده) یعنی جان به معنی زنده، یعنی جهان یعنی آب و سبزی و طراوت یعنی کوثر؛ خیر کثیر دنیا و آخرت یعنی فاطمه زهرا سلام‌الله علیها( تا زنده حقیقی قلبی نشوی یعنی به سین سجده اتصال پیدا نکنی، فاطمی نمی‌شوی و تا فاطمی نشوی به کوثر سیراب نمی‌شوی و زندگی جاوید پیدا نمی‌کنی!).

و حرف د (سجده) یعنی دلیل بندگی یعنی حسن علیه‌السلام یعنی سبز شدن. پس نتیجه‌ی حیات جاوید، سبز ماندن است.

و حرفِ ه (سجده) یعنی تولد حقیقی و مرزوق نور وحی خداوند شدن و رسیدن به عند ربهم یرزقون؛ جمع کننده تمام احوالات انسان در مجرای عبودیت یعنی وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام. یعنی رسیدن به تمام گل و میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی.

 

*ذکر:

پس درواقع تک تک حروفش، عالم معناست چنانچه خداوند عزّوجلّ حقیقت امر نازل شده بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم را به اسم ذکر معرفی و تبیین فرمود: بالبینات و الزبر و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس مانزل الیهم و لعلهم یتفکرون[36]؛ به هر رسولی معجزات و کتب و آیات وحی فرستادیم. و بر تو قرآن را( که جامع و کامل‌ترین کتاب آسمانی است) نازل کردیم تا بر امّت آنچه فرستاده شد بیان کنی باشد که عقل و فکر خودشان را به کار بندند.  ذیل این آیه شریفه از حضرت جعفربن محمد الصادق علیه‌السلام نقل است که فرمودند ذکر یکی از اسامی قرآن است: سمّی الله عزوجل القرآن ذکراً فقال تبارک و تعالی و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم[37] .

لذا ذکری که از لسان حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله تبیین گردیده، قرآن مبین نام دارد. و مبین از ریشه( بین) و به معنای انکشاف و وضوح به واسطه تفریق و تفصیل است. تفریق و تفصیل بسیط امر نازل شده شأنی از شئون حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله است. چنانکه مؤلف تفسیر قمی(علی بن ابراهیم قمی) در مقدمه تفسیر خویش می‌نویسد: ففرض الله عزوجل علی نبیه(ص) أن یُبین للناس ما فی القرآن من الاحکام و القوانین والفرائض و السنن[38].

پس ذکر یعنی قرآن عزیز برای مردم، بیان کننده امور واجب مثل احکام و قوانین خدایی و واجبات و سنن می‌باشد که باید اطاعت شود یعنی ساجد باشیم.

*نکته زیبا اینکه قرآن، مبین است یعنی روشن کننده. و سوره مبارکۀ بینه در ترتیب نزول قلبی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله، صدمین سوره است. یعنی چه؟! و چرا خدا می‌خواهد صدمین سوره باشد؟ عدد 100 برابر با حرفِ ق است یعنی نگهدارنده و بینه یعنی چشم روشنی و اگر چشم دل بینا شد و راه را از چاه تشخیص داد، خداوند او را از بلاهای دنیایی و آخرتی نگه می‌دارد.

 

*محکمات و متشابهات:

قرآن به عظمت حکمت، علم باطن و ظاهر را در 4 قسمت درس می‌دهد: 1) خلقت و علوم ظاهری(تمام علوم زمینی و دنیوی). 2) تمام علوم باطنی و آسمانی و آخرتی. 3) علم حکمت قرآن در دو صورت علمی نهفته است: علم در محکمات آیات و احکام، علم در متشابهات آیات و تفسیر محکمات. علوم محکمات، استوار و ثابت است. 4) علم حروف و یکی از مبیّنات آن؛ حروف مقطعه قرآن را می‌شود نام برد که بقول خیلی از مفسران، حروف رمز نامیده شده و می‌فرمایند رمز بین خداوند و پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم است.

و در بطن علم حروف، علم عدد جاری و ساری شده است که بسیار رمزی و عمیق است زیرا عدد، به منزله روحِ  حرف است و در مقام معنا به تأویل قرآن و عمق عظمت و معنای حقیقی و توحید ناب و در نهایت راه رسیدن به قرب الهی و معارف خاص ائمه طاهرین صلوت الله علیهم اجمعین می‌رسد. زیرا این عزیزان حقیقت تمام اسرار را آگاهند و خودشان راسخین در این علم هستند زیرا که باطن قرآن هستند.

طبق آیه شریفه[39]: (هوالذی أنزل علیک الکتاب مِنه آیاتٌ محکماتٌ هنَّ اُمّ الکتاب و اُخر متشابهات؛ اوست آن که این کتاب را بر تو فرستاد. بخشی از آن آیات محکم است که اصل و اساس این کتاب است و بخش دیگر آیات متشابهات است)، آیات قرآن به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم می‌شود. و در علم متشابهات که خیلی جالب است استحکام و معنی و به مفهوم رساننده و یا هدایت کننده است به علم محکمات در روایت می‌فرمایند: حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، اُمّ المحکمات است[40]. و ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین گنج متشابهات هستند.

انسان‌ها در هر زمان و هر مکان با زبان‌های مختلف دسته بندی شدند{ یا ایّها الناسُ انّا خلقناکم مِن ذکرٍ و انثی و جعلناکم شُعوباً و قبائلَ لِتعارفوا انَّ اکرمکم عندالله اتقـٰکم انّ الله علیمٌ خبیرٌ[41]؛ ای مردم همانا ما شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا باتقوی‌ترین شماست، البته خدا از حال شما کاملا آگاه است}.  و اهل کشور و مملکت و حتی شهری هستند.

بنابراین اندیشمندان اسلامی در مورد صفات افعالی خداوند و سایر گزاره‌های دینی ظواهر کلام را معتبر دانسته‌اند و گروهی به تأویل روی آورده‌اند. بنابراین انسان‌ها بوسیله زبان یعنی همان کلام با همنوعان و بوسیله قلم با آیندگان و معاصران سخن گفته‌اند، اولیاء دین هم ناگزیر بوسیله زبان و قلم با مردم ارتباط برقرار می‌کنند. بی‌جهت نیست که خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ علق بعد از ذکر آفرینش به بزرگ‌ترین امتیازی که به انسان عطافرموده یعنی تعلیم بیان و تعلیم خواندن و نوشتن بوسیله قلم سخن به میان آمده است(الذی علّم بالقلم[42]).

پس قطعاً رهبران دینی، پیامبران و امامان معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین به زبان مردم، با مردم صحبت می‌کرده‌اند. چنانچه خداوند می‌فرماید: و ماارسلنا مِن رسول الا بلسان قومه لیبین لهم[43]؛ ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا حقایق را بر آن‌ها تبیین کند.

بنابراین آنچه اولیاء دین به مردم گفته‌اند و امروز بصورت مکتوب از آنها به یادگار مانده، دین نامیده می‌شود. و از این آیه استفاده می‌شود که زبان دین، همان زبان مردم است. برای فهم آن باید از قواعد و قوانین و معیارهایی که رسولان و امامان معصوم علیهم السلام از طرف پروردگار عالم آورده‌اند،  پیروی کرد. پس این عزیزان در مقام متشابهات، شبیه سازی به معنای تمثیل کردند، معجزه‌هایی به اذن خداوند و در ظاهر اشخاص حالت تقیه کردند، تا بتوانند همه را به محکمات اتصال دهند.

چنانچه در انجام وظایف دینی، اصول و فروع دین داریم و در اصول نباید شک داشت و شبهه در آن راه ندارد چون محکمات است. اما در فروع، قوانین نسبت به زمان و انسان‌ها و مراحل زندگی مثل بیماری، سلامتی، پیری، جوانی، در محضورات و محبوسات و خلاصه معذورات، قوانین تشابه پیدا می‌کند مثل اینکه آب برای بیمار ضرر دارد بجای وضو، تیمم می‌کند و عملش در جای خودش صحیح است و قضا هم ندارد.

ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین مُأوّلین قرآن کریم هستند یعنی علم تأویل دارند. تأویل یعنی به اوّل و اصل هر چیز برگرداندن، این همان اتصال به محکمات است. و اگر دقت کنید نماز از فروع دین است اما شرط قبولش رو به قبله شدن است و قبله، خانه توحید است و اصل دین می‌شود یعنی فروع بشرطی قبول است که فرع به اصل وصل شود!

از قول دیگر محکمات از ریشه حکم می‌آید چنانچه اگر قاضی برای امری حکم صادر کند، دیگر این امر که بصورت حکم آمده لازم الاجرا است درحالیکه تمام قرآن، حکمت است یعنی همه در ریشه حکم است. و اصل است چنانچه خداوند فرمود[44]: کتابٌ اُحکمت آیاته. و اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است. لیکن حکمت این است که متشابهات باشد که فرمود[45]: کتاباً متشابها.

اما محکمات گاهی محکم به ذات است و گاهی محکم بغیر ذات. حکم، واجب الاجرا است اما محکم بغیر زمانی است در اتصال متشابه محکم، خودش محکم شده است زیرا آیات متشابهات موجب شده است مردم رجوع به رهبران دینی و آسمانی کنند. چنانچه اگر درس آسان باشد شاگرد احتیاج به استاد و معلم ندارد. پس متشابهات، وسیله‌ی آزمایش مردم است و در متشابهات، اختلاف ایجاد شده است.

 أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون[46]؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آورده‌ایم، رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟ امام حسین علیه‌السلام از پدرش صلوات‌الله علیهم اجمعین روایت کرده که فرمود: چون آیه الم .احسب الناس ... نازل شد به رسول خدا عرض کردم این فتنه چیست؟ فرمود: ای علی تو مبتلای به آن هستی و ناگزیر این جنگ به سراغ تو خواهد آمد پس آماده جنگ و دشمنی آن‌ها باش. چنانچه محک ایمان و دین داری، حضرت علی علیه‌السلام و اولاد طاهرینش هستند، بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم چه ظلم‌ها که به این خاندان نورانی نکردند. لعنت الله علی القوم الظالمین مِن الاولین و الآخرین الی یوم الدین

به فرموده امام رضا علیه‌السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می‌نمایند... من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم[47].

درواقع اتصال به قانون خدایی و عمل با اخلاص انسان را خدایی بمعنای در جلوه اسماء و صفات خدایی بودن جلوه می‌دهد. مثل سلمان- ابوذر و خالصان که در حدّ خودشان محکمات به غیر شدند.

پس درحقیقت وجود مبارک خانم حضرت زهرا سلام‌الله علیها؛ امّ المحکمات است و مرجع همه‌ی متشابهات و درحالیکه وجودهای مبارک در جایگاه محکمات هستند ولی در باطن، مرجع و محلّ اتصالشان به امّ المحکمات است[48]

بنابر کلام آقای موسوی ایشان در کتاب برآستان جانان می‌نویسد قانون‌گزار بیت الله حقیقی؛ خانم فاطمه سلام‌الله علیها است و ائمه صلوات‌الله علیهم اجمعین؛ مجریان قانون هستند. پس هر مجری باید دائما به مرجع قانون گزاری اتصال داشته باشد. وجود مطهر حضرتش، غیب وجود حضرات معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که اگر نباشد وجودات ایشان چون خانه‌های بی نور و خاموش است.

فلذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: فهم الکواکب العلویه والانوار العلویه المشرقه من شمس العصمه الفاطمه فی سماء العظمه المحمدیه. یعنی آنها( ائمه هدی صلوات‌الله علیهم اجمعین) ستارگان آسمانی و انوار علوی هستند که از خورشید عصمت فاطمی علیها السلام در آسمان عظمت محمدیه صلوات‌الله می‌درخشند. آن منبع لایزال نوری که تامین کننده نور امنیت وجود امامان معصومین علیهم السلام است، با این توضیحات بی شک شمس عصمت فاطمی؛ امّ المحکمات؛ فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است[49].

خلاصه کلام آن که هر خانه مدیری دارد و مدیر خانه خداوند، بی شک حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها است. به این اعتبار شاعر می‌گوید:

بر نبی ‌ام باشد و حیدر بود مأمور او
 

یازده تن کارگر در کارگاه فاطمَست
 

(صلوات‌الله علیهم اجمعین)

 

حقیقت عدد 30 در ولایت و قرآن مجید

رمز رسیدن به گنج توحید، عدد 30 است. و قرآن عزیز که کلام‌الله است در 30 جزء، کتابت و در یک جلد، ظاهر شده است (عدد ابجد حروفِ یک=30). ظاهر عدد 30 متعلق به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌باشد که کاتب قرآن مجید است (30 سال پس از تولد پیامبر صلی‌الله علیه و آله بدنیا آمد و 30 سال پس از رحلت ایشان زندگی کردند) و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر[50]؛ برای حضرت موسی علیه‌السلام به لیله آمده و پیامبر صلی‌الله علیه و آله  به سنه. خانه کعبه، خانه توحید است یعنی لا اله الاالله است که در مجرای یک حرف یعنی ل به عدد ابجد 30 جمع می‌شود.

و قدوم مبارک حضرت اباالحسن علی بن ابی طالب علیه‌السلام  در دنیا در خانه کعبه به ظهور رسید و دیوار خانه کعبه برایش شکافته شد...؛ آقا خودش به ظاهر 1 و 11 ذریه معصوم علیهم السلام در بطنش می‌شود 12 که برابر جایگاه حرف ل در الفبای ابجدی است. تمام عالم خلقت در عدد 30 غرق است: هر سال 12 ماه و هر ماه 30 روز است! (12=ل=30)[51]

*درحقیقت قرآن، گنج زیبای عدد 30 را به دو ظهور درس داده: 1) سوره مبارکۀ حمد که تمام 30 جزء قرآن در سوره مبارکۀ حمد جلوه کرده است. درحالیکه تمام قرآن نازل شد به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ قوس نزولی باطن حمد آشکار شد.

اما وجود امیرالمؤمنین علیه‌السلام که هادی انوار قرآن است، قوس صعودی را شروع کرد که با مکتوب کردن 30 جزء قرآن، نسخه پروردگارعالم ثبت شد و حضرت علی و اولاد معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین، هادی و راهنمای راه صعود به قرب الی الله هستند[52]. پس نزول می‌شود؛ رسالت و صعود از باب ولایت است.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله 30 سال از عمر مبارکش( از سال عام الفیل) گذشته بود که قدوم مبارک حضرت علی علیه‌السلام به دنیا رسید و حضرت در 40 سالگی مبعوث شد. و حضرت علی علیه‌السلام 30 سال بعد از شهادت پیامبر صلی‌الله علیه و آله در سال 40 هجری شهید شدند. لعنت خدا بر ظالمین و قاتلین و غاصبین حقشان الی یوم القیامه

خوب دقت کنید! خداوند به وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم  در حجة الوداع{ در سال 10 هجری یعنی به حروف، حرفِ یا می‌شود (محلّ انتخاب)، در بازگشت آخرین حج از مکه بسوی مدینه} امر به تکلیف واجب ابلاغ ولایت می‌فرماید. نکته مهم این است که خداوند بندگانش را در سنّ بلوغ، تکلیف می‌فرماید و ابلاغ رسالت را به انجام عمل در پشت ولایت، و عمل نزول به صعود شروع می‎شود. درواقع همه‌ی ما در غدیر غرق هستیم و باید غدیری بشویم و اگر نه بفرموده کلام کریم خداوند، تکلیف انجام نداده‌ایم و زحمات رسولان را ضایع کرده‌ایم!

 

ظهور

am1

 

اگر جزء اول و آخر قرآن را روبرو قرار دهیم: سوره مبارکۀ حمد؛ ابتدای جزء یک روبروی سوره مبارکۀ نباء که ابتدای جزء 30 است، قرار می‌گیرد. و سوره مبارکۀ نباء متعلق به حضرت علی علیه‌السلام است( و پیامبر صلی‌الله علیه و آله، حضرت علی علیه‌السلام را نبأ عظیم معرفی فرمود). و از آنجا که تمام جزء 30 به نام عمّ جزء نامیده شده، پس تمام جزء 30 متعلق به امیرالمؤمنین علیه‌السلام است! در این جزء 37 سوره آمده که برابر با عدد ابجد کلمه اول است و سوره مبارکۀ حمد هم اولین سوره قرآن است. در سوره مبارکۀ نباء، دایره صعود به اول می‌رسد یعنی در بطنش اول است: جزء یک با سوره مبارکۀ حمد(اولین سوره) شروع می‌شود و جزء 30 به سوره مبارکۀ نبأ( دربطنش اول را دارد)، شروع می‌شود.

 
 
 

am2

 

درواقع عدد 10؛ گنج عشر و باطن 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین و اسرار اتممناها بعشر و ظهور اربعین و عدد 40 است چه در رسالت و چه در ولایت! اما اگر دو عدد 30 در نزول و 30 در صعود را با هم جمع کنیم 60 می‌شود(60=30+30) که برابر با عدد ابجد حرفِ "س" است که میزان حروف و ظرف زمان و اُمّ الحروف می‌باشد و قلب قرآن و باطن وجود مبارک پیامبر و اهل بیتش صلوات‌الله علیهم اجمعین که آل یاسین هستند، می‌باشد.

 

*درواقع اول به آخر در  خود جزء 30 هم قرار دارد:

اولین سوره که به قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سوره مبارکۀ علق است که در جزء 30 است و 19 آیه دارد و به سجده واجب که نوزدهمین آیه این سوره است، ختم می‌شود{ امام علی علیه‌السلام 30 سال بعد از تولد پیامبر صلی‌الله علیه و آله در جان خانه خدا(خانه توحید؛ لا اله الا الله) در بطن عدد 30 برابر حرف ل بدنیا آمد و در شب 19 ماه رمضان در حال سجده فرق مبارکشان شکافته شد. (خوب دقت کنید که سورۀ مبارکۀ علق با 19 آیه در جزء30 قرار دارد و به سجده که نوزدهمین آیه است، ختم می‌شود!) حضرت، نفس پیامبر صلی‌الله علیه و آله است یعنی مقام تنزیل را دارد . اما خودش فهرست قرآن را کتابت فرمود! پس ایشان مهندسی خلقت را کامل رسم کرد و به همه ظهور داد و نشان داد} و آخرین سوره هم که به قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سوره نصر است که در جزء 30 است و از نظر ترتیب فهرستی صد و دهمین سوره قرآن مجید است برابر عدد ابجد نام مبارک علی علیه‌السلام(علی=110).

پس دو سَرِ کمان از نظر ترتیب نزول سوره‌های مبارکه قرآن، در این جزء به هم می‌رسد. و همه در گنج ولایت حضرت علی علیه‌السلام است!

 

am۳

 

آیا انسان را به فکر وانمی‌دارد که نصرت واقعی و رسیدن به فتح بیت الله قلب، راهی ندارد جز اتصال به ولایت آقایی که خود، مولود کعبه است؛ مولی الموحدین؛ مولای متقیان؛ صاحب قاف؛ اسدالله الغالب؛ علی بن ابیطالب صلوات‌الله علیهم اجمعین است!

 

در آخرین صفحه قرآن؛ جزء30 سوره توحید قرار دارد که نام دیگرش اخلاص است. پس چه کسی حامد واقعی خداست؟ کسی که مخلص است. پس جایگاه این سوره پشت سوره مبارکه حمد است. درواقع باطن حمد در اخلاص ظهور دارد! درحقیقت دایره قرآن از جزءِ یک به جزءِ30 می‌رسد!

یعنی حمد؛ باطن نام محمد صلی‌الله علیه و آله، رسالت است و سوره اخلاص؛ باطن توحید؛ جایگاه ولادت حضرت علی علیه‌السلام{ خودش و اولاد طاهرینش صلوات‌الله علیهم اجمعین}، ولایت است.

 

am4

 

*رابطه عدد 30 و صلوات:

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم، 30 حرف می‌شود، پس باطن 30 جزء قرآن، صلوات است! وقتی صلوات می‌فرستیم دائم زیر برکات رحمت خدا قرارمی‌گیریم. ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین، ظلّ الله هستند و این رحمت دائماً می‌ریزد ولی با صلوات، یکسره از این برکات بهره می‌بریم.

خداوند کریم در سوره مبارکۀ احزاب آیه 56 خودش و ملائکه بر حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم (و آل مطهرش صلوات‌الله علیهم اجمعین) صلوات را فرستاد و بعد امر فرمود به مؤمنین که بر وجودهای مبارک صلوات بفرستند: إنّ الله و ملائکته یُصلّون علی النبی یا ایّها الذین آمنوا صَلّوا علیه و سَلّموا تسلیما؛ همانا خدا و فرشتگانش بر روان پاک این پیغمبر درود می‌فرستند. ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم بر او سلام کنید و تسلیم فرمان او شوید. 

 

معانی عددی و حروفی نام مبارک قرآن

یکی از اعجازهای قرآن، نام مبارکش است که باید قرائت شود و اصل مهم این است که ورود حتی در قرائتش آداب و قوانینی دارد: لا یمسّه الا المطهرون[53] (مسّ نمی‌کنند قرآن را مگر تطهیرشدگان). درحقیقت کلمه قرآن با قربـان، یک حرفِ ب فرق دارد. درواقع بنده باید از حرف ب قربان بگذرد تا بتواند ورود در قرآن داشته باشد و به قربِ آن برسد! زیرا به فرموده پیامبر صلی‌الله علیه و آله تمام محتوای قرآن در بِ بسم‌الله آن است. تا بسمل نشویم، تطهیر نمی‌شویم! و آن بسمل کردن‌ ِ نفسِ حیوانی است در طهارت نیت، وضو و غسل و عقیده کامل و نیت به عمل کردن هر حکمی از احکام الهی و فهمیدن واقعی است.

پس کلمه مبارک قرآن؛ اسمی است ازلی و ابدی- ظاهری و باطنی- دنیایی و آخرتی و تمام بطون در کلمه قرآن است.

*پروردگار عالم اسم مبارک قرآن را در 4 حروف قرار داد و عدد 4 پایه‌ی عدد 40 یعنی اربعین است و اربعین از ریشه ربع (عدد 4)، و به کلمه ربیع یعنی بهار است. اولین باطنی که برای تلاوت کننده قرآن باز می‌شود، باب ربیع است یعنی باب بهار کننده قلوب و زندگی دنیا و آخرت ماست. و دومین باب: حقیقت طهارت واقعی است، چون اربعین درحقیقت باب طهارت است. و باب سوم: باب خلوص است و باب خلوص، باب توحید  و ناب شدن و از حیوانیت جداشدن و باب بندگی و باب رفعت و باب به اعلا رفتن است و باب رسیدن به هدف اصلی رضای خداوند و قرب الهی است. و باب چهارم: معنی حقیقی آن باب انسان شدن است و به سیرت و صورت آدمیت رسیدن است.

حال ببینید که عدد، روح حروف است پس معنای حقیقی لایمسه الا المطهرون[54]{ جز پاک شدگان (از هر نوع آلودگی) به (حقایق و اسرار و لطائف) آن دسترسی ندارند} را درک کنید!

اگر عدد 1 تا 4 را با هم جمع کنیم، 10 می‌شود و این همان خزانه و گنج عشر است که تمام عالم و تمام علوم و تمام کتاب‌های آسمانی در آن غرق است. درواقع یعنی 4روی 10، باطن وجودهای مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

آن کسانی که علم به این حقایق را ندارند، می‌گویند چرا اسماء مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در قرآن نیامده؟! درحالیکه با معنای ظاهری یک حرفِ ق، وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین معرفی می‌شود! زیرا تعداد حروف اسماءِ مبارک پنج تن صلوات‌الله علیهم اجمعین 19 حرف است و جایگاه حرف ق (قـرآن) هم 19 است. و بعبارتی عدد 19 می‌شود10 (10=9+1)؛ همان گنج عشر و وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین.

و نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم 4 بار در قرآن مجید آمده است:1)سورۀ مبارکۀ آل عمران؛ آیه144-  2)سوره مبارکۀ احزاب؛ آیه 40-   3)سوره مبارکۀ محمد صلی‌الله علیه و آله؛ آیه2-   4)سوره مبارکۀ فتح؛ آیه 29. درواقع به عدد 4 بار یعنی همان گنج عشر و 14[55]، همه در یک اسم ظاهر شده چون خانواده نورانی ایشان خوانده می‌شود محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین و حضرت فرمود:

اوّلنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و کلّنا محمّد.[56] صلوات‌الله علیهم اجمعین

و نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله هم 4 حرف دارد که شروعش با حرف م به عدد ابجد 40  و آخرش حرف د به عدد ابجد 4 است که پایه 40 است. اگر خوب دقت کنید نام مبارکش اربعین عالم؛ درحقیقت حامل گنج طهارت و اخلاص و حمد و توحید ناب و عبد خالص و باطن نور تامّ 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس پیام آور قرآن و گیرنده وحی قرآن، باطن عدد 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.  و خود قرآن هم طبق آیه سبعاً من المثانی و القرآن العظیم[57]، 14 است. پس آورنده پیام و خود پیام رویهم می‌شود 14+14=28 و قرآن مجید از 28 حرف کتابت شده است و این اعجاز قرآن است.

حال توجه کنید! اسم مبارک قرآن 4 حرف است و 3 نقطه دارد( چون نقطه، نمایانگر تعریفِ حرف است، پس جزءِ حرف محسوب می‌شود) که می‌شود 7 تا[58] ؛ باطن حمد. زیرا به فرموده حضرت علی علیه‌السلام تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد است[59] و سوره مبارکۀ حمد 7 آیه دارد. توجه کنید کلمه قرآن، باطن کلّ قرآن است!

و اگر حروف قرآن را بصورت بسیط بنویسیم: قاف+را+الف+نون، 11 حرف می‌شود برابر اسم مبارک هو و اسم مبارک دوا که قرآن، شفا و رحمت است از طرف پروردگار(هو) برای عالمیان: و نُنَزّل مِن القرآن ما هو شفاءٌ و الرحمةٌ للمؤمنین... [60] ؛ و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است نازل می‌کنیم. پس قرآن، نسخه داروی شفابخش حکیم الحکما است.

 

  و عدد 11 برابر با کلمه حج است. درواقع شناسنامه خداوند(توحید) همان سوره مبارکۀ توحید است که مقام اتصال به هوالله است. پس خانه خدا کلّ مقام جمع الجمع گنج مهندسی تمام خلقت را به یک ظهور می‌دهد و آن نقطه ارض است. و خداوند اسرار گنجش را آشکار فرمود و آن نقطه در زیر خانه خداست. از این نقطه عالم دنیا خلق شد، اما در 6 روز[61].

دقت کنید که تعداد نقطه‌های حروف قرآن بصورت بسیط 6 تاست، پس نقطه‌ها، اسرار ظهوری تمام عالم هستند. بنابراین اگر حروف اسم مبارک قرآن بصورت بسیط (قاف+را+الف+نون=11) را با نقطه‌هایش(6) جمع کنیم، 17 می‌شود[62] که کلّ محتوای قرآن در شروع دایره باطن حمد در دایره کل خلقت (7 طبقه آسمان‌ها و زمین‌ها) از یک شروع می‌شود تا 7 که در کنار هم می‌شود 17.

 

am5

 

و عدد 17 برابر با نام مبارک خداوند؛ بَهی است چنانچه در دعای سحر از کلام نورانی امام محمد باقر علیه‌السلام می‌خوانیم: اللهم انّی اسئلک مِن بهائک بأبهاه و کلّ بهائک بهیّ. و عدد 17 یعنی حقیقت اسرار گنج آفرینش روز ظهور و تولد آورنده و پیام آور قرآن (17 ربیع الاول) و 17 رکعت نماز و تمام محتوای حمد و محلّ نزول کلّ اسرار عالم بالا بر روی کلمه ارض یعنی عالم زمینی. پس چه کسی می‌تواند به عمق معنای قرآن برسد غیر از وجود مطهر و مبارک محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین؟!

حال اعداد شناسایی قرآن را با هم جمع می‌کنیم تا بطورکامل زیبایی گنج قرآن افشاشود:

(1؛ کلمه)+ (4؛حروف)+ (7؛ حروف و نقطه‌ها)+ (11؛ حروف بسیط)+ (17؛ حروف بسیط و نقطه‌ها) در جمع 40می‌شود(40=17+11+7+4+1)! پس قرآن حقیقت اربعین و گنج طهارت و گنج بهار و گنج حسن(ع) و گنج سبزی و حیات دهنده و گنج سبحان و اسماء الحسنی و شناسایی پروردگارعالم و خزانه عبودیت و ادب است.

عدد ابجد کلمه قرآن=351 است و در جمع برابر عدد 9(1+5+3) است و عدد 9، سلطان اعداد است. و جالب اینکه شعاع دایره خلقت عدد 9 است چون سقف اعداد 9 می‌باشد یعنی ‌تمام دایره هستی در قرآن غرق است و خدای متعال می‌فرماید: ...ولارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبینٍ[63]؛ و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب مبین و قرآن عظیم مسطور است.

عدد 351 معنی می‌شود به 51+300: عدد 300 برابر حرف ش است که صفتش تفشی می‌باشد.  و عدد 51 برابر است با جایگاه عددی کلمات: ولایت= نام مبارک محمّد(با میم مشدد)= قریب= علیم= رحیم= حروف= خفی=سلطان و .... پس خوب بیندیشید! آیا اعجاب آور نیست که نام مبارک قرآن خود، افشا کننده‌ی جایگاه حروف و اسماء الحسنای پروردگار عالم و ولایت و نام مبارک ظرف نزولش می‌باشد!!!

و جایگاه عددی کلمه قرآن=54 است که در جمع ارقامش 9 می‌شود و جالب است که خود عدد 54 برابر است با جایگاه عددی کلمه تاسع (به عربی یعنی9)! و برابر جایگاه عددی کلمات: آسمانی= معانی= عصر= مبعث= معلم=  یا اباصالح علیه‌السلام= شعبان= سمیع= کریم= عمره= غذا و برابر عدد ابجد کلمه جان است! در هریک از کلمات خوب دقت کنید و ببینید در نام مبارک قرآن چه گهرهایی نهفته است؟! که تنها با علم حروف و اعداد می‌توان به گوشه‌ای از آن‌ها دست یافت.

 

 

 

[1]. نهج‌البلاغه؛ خطبۀ 147

[2]. نهج‌البلاغه؛ خطبۀ 147

[3]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیۀ 9

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 185

[5]. کتاب کمال‌الدین شیخ صدوق ـ مستدرک حاکم ج3 ص124

[6]. ابن حجر عقلانی ج13 ص209- مناوی ج1 ص719

[7]. جامع الاخبار والآثار کتاب القرآن ج1 ص182

[8]. کنزالعمال ح 2317

[9]. بحارالانوار 19/92/18-کنزالاعمال 2356

[10]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[11]. کنزالعمال42130

[12]. سورۀ مبارکه ص ؛ آیۀ 29

[13]. سورۀ مبارکه محمد(ص) ؛آیۀ 24

[14]. کافی(ط-الاسلامیه) ج2.ص610

[15]. نهج الفصاحه؛ ص473.ح1524- وسایل الشیعه ج6.ص167.ح7641

[16]. البرهان فی تفسیرالقرآن ج1.ص 19

[17]. الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج2.ص234

[18]. من لا یحضرالفقیه ج4.ص402

[19]. اصول کافی؛ج2.ص459

[20]. قاموس قرآن، المقدمه ص2

[21]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل؛ ح3788.ج3.ص363

[22]. امالی(طوسی)ص337- بحارالانوار(ط-بیروت)ج74.ص122

[23]. کافی/67

[24]. بحارالانوار ج2 ص176

[25]. کتاب شیخ حر عاملی وسائل الشیعه ج4.ص825و835

[26]. نهج‌البلاغه؛خطبۀ 147- 176-198-167

[27]. آمالی صدوق 438- بحارالانوار ج93.ص341

[28]. التفسیر المنسوب إلی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص 449

[29]. کافی(ط-الاسلامیه)ج2.ص603

[30]. کافی؛ ج2.ص 628

[31]. سورۀ مبارکه زمر؛ ایه 27

[32]. در مبحث عدد 30 و جایگاه حروف الف توضیح بیشتر می‌آید

[33]. برشی از شرح نکته 196 کتاب شریف گفتارها و گفتمان ها جلد اول

[34]. الف+ انحنا(تعین الف)+ نقطه(کثرت الف)=کثرت

[35]. نقاط محو->حروف->کلمات->جملات->آیات->سور->کتاب

[36]. سورۀ مبارکه نحل؛ آیۀ 44

[37]. اصول کافی؛ ج1.ص295

[38]. تفسیر قمی ج1 .ص4- البرهان فی التفسیر القرآن ج1 .ص73

[39]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 7

[40]. هزار شاخه طوبی

[41]. سورۀ مبارکه حجرات؛ آیۀ 13

[42]. آیۀ 4

[43]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛آیۀ4

[44]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 1

[45]. سورۀ مبارکه زمر؛ آیۀ 23

[46]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 2

[47]. بحارالانوار؛ ج2.ص185

[48]. هزار شاخه طوبی

[49]. حدیث از کتاب مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمومنین (ع) ص،180،بحارالانوار(ط-بیروت)، ج25، ص174

[50]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 142

[51]. رجوع شود به مبحث عدد ابجد و جایگاه عددی الف

[52]. زیارت جامعه کبیره:السلام علی ائمةالهدی و مصابیح الدجی و اعلام التقی...

[53]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[54]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[55]. 10=4+3+2+1 ؛4 روی 10می‌شود 14

[56]. بحارالانوار: ج26.ص3  - تفسیر القمی: ج1.ص18

[57]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیۀ 87

[58]. با توضیحی که در ابتدای مبحث اسم مبارک قرآن آمد

[59]. تفسیر الصراط المستقیم(سید حسین بروجردی): ج3.ص118 –این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله هم نقل شده است.

[60]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 82

[61]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 4

[62]. مبحث عدد 17 در کتاب حوای روحانی 3 آمده است.

[63]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۳۹
عذرا شفائی