لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

عرفان ابجدی حروف

لب الالباب (راز حروف)

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام پروردگار که سرّ اسماء اعظم خود را با سه حرف "الف"، "س" و "م" (اسم) فاش کرد. که عدد ابجد این سه حرف "101" است و از مجرای ولایت "با" و رسالت "سین" ظهور دارد (بسم).

بنام مولایی که در عین "غیب الغیوبی" ظاهر و در عین "ظهور" غایب است، و با صفات "رحمان" و رحیمش" کل نعمتهایش را بر ما منت نهاد.
ع شفائی



هدف از ایجاد این وبگاه، رسیدن به معرفت مولایمان، پروردگار عالم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حقایق و معارف قرآن است.
در این راه همواره، آن بزرگواران مددرسان بوده و با دست غیبی راه صحیح را گشوده اند و عنایاتی بسیاری به دست آمده است.

عنایت شود: نشر و استفاده نا صحیح از مطالب بدون ذکر منبع، شرعا صحیح نیست.

برای تهیه کتاب های مجاز منتشر شده توسط نویسنده و مولف مطالب فوق، میتوانید با شماره زیر ارتباط برقرار نمائی

09308839373 لطفا در ایتا یا واتزاپ پیام ارسال فرمائید





۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

*مرتبه دیگر نون و عین!

اما حقیقت این درس ادامه‌ی همان نون است که حامل شد و چشم کروی شکل و تقریباً در آب یعنی اشک می‌باشد و نقطه سیاهی دید در آن بصورت همان وجودی است که تمام انوار از آن تشعشع کرده و با آن نور هر چه بخواهد می‌بیند و معنا می‌کند و نتیجه می‌گیرد. آنگاه مولود عمل ظاهر می‌شود. درواقع حامل نون، چشم است و نتیجه یخرجهم من الظلمات الی النور است.

چشم در عربی، عین خوانده می‌شود و عدد ابجد کلمه عین=130 است که برابر با عدد ابجد کلمه سلم می‌باشد و جایگاه عددیش 40 می‌شود یعنی اربعین، بهار، سبز شدن، طهارت، یعنی نگاه حسن(ع)، یعنی نگاه خدایی، نگاه حکمت آموز، نظر و انتظار:

 "چشم دل باز کن که جان بینی  آنچه نادیدنیست آن بینی"[1] دقت کنید که کلمه ذلک در آیه شریفه: ذلک الکتابُ لا ریبَ فیهِ هُدیً للمُتقین[2]، اشاره به وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد.

مرحوم میر در اول جزوات گوید: عینان عینان لم یحفظهما رقم فی کل عین من العینین عینان

نونان نونان لم یکتبهما قلم
 

فی کل نون من النونین نونان
 

معنی: دو عین است (چشم و چشمه) که هیچ نوشته‌ای نگاهشان نداشت (منظور اینکه هیچ نوشته‌ای نمی‌تواند حقیقت عظمتشان را بنویسد). در هر یک از دو عین، دو عین دیگر وجود دارد{ کنایه از دو چشم سر و دو چشم دل و چشمه‌هایی که از نگاه ظاهر برمی‌خیزد و چشمه‌هایی که از دل سرازیر می‌شود (یعنی ینابیع الحکمة)}

دو نون است که هیچ قلمی ننوشتشان، در هر یک از آن دو نون، دو نون دیگر وجود دارد{ کنایه از حقیقت بصیرت چشم است که به منبع لایزال بصیرت الهی اتصال دارد تا بتواند ببیند زیرا خیلی افراد آلت چشم را دارند، اما نمی‌بینند! (بعبارتی کنایه از سرچشمه برکات و مرکز ربوبیت دل به همه‌ی اعضا به منزله کعبه دل یعنی خانه خدا است). پس در این حقیقت که نون خوانده شد، نون دیگری در بطن آن است و آن نون بصیرت حقیقی دل است زیرا دل، جایگاه خانه‌ی خداست. و اگر کسی به این دو نون برسد یعنی حکیم می‌شود و در دنیا و آخرت صاحب چشم است).

 

اما چرا چشم، حقیقت نون شد؟!

منزلت چشم آنقدر بزرگ است که تمام عالم در یک نگاه حضرت حق قرار می‌گیرد. و خداوند در سوره مبارکۀ فجر می‌فرماید: إنّ ربّک لبا‌لمرصاد[3]؛ این است و جز این نیست که همه مخلوقات در تیررس نگاه خداوند کریم هستند.

در اصل هر کس تمام زندگی دنیا و آخرتش در پشت نگاهش به عالم دنیای خودش می‌باشد. و خداوند در کلام مبارکش می‌فرماید: صِبغة الله  و مَن أحسن مِن الله صبغة ً و نحن له عابدون[4]؛ این است نگارگری الهی و کیست خوش نگارتر از خدا (از دیدگاه الهی) و ما او را پرستندگانیم. امام صادق علیه‌السلام پیرامون تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند که منظور درآمدن مؤمنان به رنگ ولایت است که آن رنگِ بی‌رنگی است. در آن عهد و پیمان است. درواقع می‌فرمایند که باید عینک چشم‌ها رنگ بی رنگی باشد چون پشت بی‌رنگی همه‌ اصل رنگ را که خداوند هر چیز را به آن مزین کرده، می‌بینیم. و الا اگر شیشه‌ی عینک رنگی باشد، همه چیز تغییر می‌کند و به رنگ آن شیشه می‌شود یعنی رنگ‌های کاذب نمایان می‌شود!

درحقیقت اتصال دید چشم به مقام صفت ذاتی بصیر پروردگار عالم و آن نور است که در چشم‌ها ظاهر می‌شود. حالا پشت این چـِشم باید چَشم بعنوان تسلیم خداوند باشد تا نگاه حقیقی؛ نگاه خدایی و بی رنگی باشد. پس نگاه است که مجرای صدق را می‌پیماید و منزل صدق و عمل صدق و پذیرش صدق و عهد و پیمان و وفاداربودن صدق و اعتقادات صدق و گفتار صدق و کردار صدق را می‌طلبد تا به رضای خدا برسد و راه صد ساله را با یک نگاه طی کند!

حال معراج پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را دقت کنید که به اندازه یک چشم بهم زدن طی تمام مسیر عالم اسفل را تا عالم قرب و دیدن تمام منازل و حصول تمام مراتب را انجام داد. واقعاً الله اکبر! که چشم مبارک حضرت چگونه چشمی است؟! چشم آقا؛ بصرالله است.

حال برمی‌گردیم به اول درس نون که بیان شد یکی از اسماء مبارک حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم، ن (نون) است. پس دو چشم مبارکش، عینان است و نونـَین. درواقع چشمی که آینه و مرآت حق است و چشمه‌های خلقت از آن جوشش می‌گیرد. حال دقت کنید که چرا اسم قرآن آمده: ق و القرآن الحکیم؟!

و در ظاهر چشم باید دائماً مرطوب باشد و از چشم اشک جاری می‌شود و درواقع چشم، چشمه رحمت نور الهی است که از آن بکاء سرازیر می‌شود که همان برکت است و اگر این اشک برای خوف پروردگار عالم و برای سیدالشهدا و محبت به اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین سرازیر شود، برای فردای قیامت مؤمن برکه‌ای حاصل می‌شود که در تشنگی قیامت او سیراب می‌شود.

ظاهر چشم، شکل ن است که نقطه مرکز آن همان سیاهی (مردمک) چشم است که مرکب شد و آن چشم، دوات! در باطن، چشم است که سخن می‌گوید و می‌نویسد و نورافشانی می‌کند و جلوه‌ی حیات است و معرف عقل و فهم و هوش و زکاوت و علم و معرفت و دانایی و ادب و هزاران معانی دیگر. چنانچه در قرآن کریم کلمه عین و مشتقاتش 53 بار به عدد نام مبارک احمد صلی‌الله علیه و آله و سلم آمده است.

اما فقط عین در ظاهر نیست، ریشه باطنش در دل مؤمن است. بنابراین 53 بار هم در باطن رویهم می‌شود 106 برابر با عدد ابجد حروفِ نون به جایگاه عددی 34 که برابر با عدد ابجد کلمه دل است! و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: مَن اخلص الله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه؛ کسی که چهل روز اعمال خود را خالصانه (بدون گناه و نارضایتی خداوند) و برای رضای خدا انجام دهد، چشمه‌های حکمت (و کلام حق) از دلش به زبانش جاری می‌گردد[5].

پس اصل چشم، چشم دل است که چشمه می‌شود آنگاه نگاهش ینابیع است و انوارش سرازیر زبان و تمام اعضا و جوارح می‌گردد و میوه‌اش خلوص و سودش رضای خدای مهربان است. حال دقت کنید کلمه قرآن چه عظمتی دارد!

 

اما مقامات چشم:

1) چشم حسّی: که عینکش عقل می‌باشد اما عقل ِ ظاهری. پس هر کس ایمانش، حسی باشد، هرگاه موضوعی غیر از عقل او پیش بیاید، اعتقاداتش تغییر می‌کند مثل قوم حضرت موسی علیه‌السلام که با دیدن عصای حضرت که اژدها شد، ایمان آوردند و با شنیدن صدای گوساله سامری، گوساله پرست شدند. 

2) چشم یقین: که یکی از با ارزش‌ترین لذایذ معنوی آن است که محبوبِ جامع کل کمالات، نظر لطف به انسان بیفکند و با او سخن بگوید و از آن بالاتر اینکه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاک پروردگار برسد یعنی با چشم دل و یقین قلبی او را ببیند و غرق و محو زیارت جمال او گردد. که خداوند به حضرت ابراهیم علیه‌السلام فرمود: و کذلک نُری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین[6]؛ و این چنین ملکوت آسمان‌ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آن‌ها) را به ابراهیم (چشم دلش) نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد. پس چشم دل نگاه نمی‌کند، نظر می‌کند.

3) چشم سفید: همان چشم ظاهر است که ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زاری بینایی را از دست می‌دهد که در عربی به آن عین بیضاء می‌گویند. مثل حضرت یعقوب علیه‌السلام در فراق حضرت یوسف علیه‌السلام که خداوند فرمود: ...وابیضّت عیناهُ مِن الحزن...[7]؛ از سوز هجران چشمانش سفید شد، اما خداوند مهربان خواست با پیراهن یوسف علیه‌السلام چشم پدرشفا بگیرد (فلمّا ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیراً...[8] ) و همینطور در روایات آمده که به امر خداوند و بدست حضرت یوسف علیه‌السلام بینایی و شنوایی زلیخا اصلاح شد و ظاهر و بدنش هم جوان وسالم شد.

4) چشم روشن: وقتی دل از غم و اندوه مالامال باشد و ناگهان خبر مسرت بخشی به شخص دهند مثل وقتی که خداوند حضرت موسی علیه‌السلام را به مادرش برگرداند؛ فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لاتحزن[9] (ما او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد)

5) چشم اشکبار: که از شدت علاقه به امری گاه چنان ذوقی در انسان پدید می‌آورد که اگر از آن محروم شود، اشک افسوس و حسرت از چشمش سرازیر می‌شود مثل کسانیکه از یک امتیاز مهمی محروم می‌شوند. خداوند می‌فرماید:... و أعینهم تفیض من الدمع حزناً ألا یجدوا ماینفقون[10]؛ از نزد تو خارج شدند درحالیکه چشمانشان اشکبار بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا، سرچشمه می‌گرفت.

6)چشم اعجازآمیز: گاهی اراده خداوند متعال بر آن تعلق می‌گیرد که چشم انسان واقعیت را به شکل و صورت دیگری ببیند تا امیدواری در قلب انسان جایگزین شود و یأس و ناامیدی از قلبش بیرون رود. مثل وقتی که چشمی جمال نورانی مولایش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببیند. خدایا آنگاه چشم چه نگاهی و چه حال اعجازآمیزی دارد؟! و هنگامیکه بعد از یک عمر خداوند نگاه انسان را به حقیقت باز می‌کند بنابراین نگاه به دنیا و زندگی دنیاییمان عوض می‌شود و براحتی تغییر مسیر می‌دهیم (این همان نون ساکن پشت حروف اعمالمان است که ادغام و اظهار و اخفا و در نهایت قلب به میم می‌شود).

7) چشم خاضع: چشمی که در اثر نرمش دل و تسلیم  بودن در برابر حق و حقیقت، فروهشته و در مقابل عظمت باری تعالی و فزع قیامت متواضع می‌شود. خداوند می‌فرماید: خاشعةً ابصارُهُم...[11].

8) چشم لذت‌بین: آن چشمی است که در بهشت از نعمت‌های نامحدود آن لذت می‌برد؛... و فیها ما تشتهیه الاَنفس و تلذّ الاعین و انتم فیها خالدون[12]. (درواقع لذت هنگامی است که چشم به تمام معنا حروف و کلمات عمل دنیا را سر جای خودش تربیت کرده و در حدود الهی جایگاه داده) حالا لذت چشم را بصورت ذکر خاص و بعد از عام بهره برداری می‌کند.

9) چشم زیبا: زیبایی انسان قبل از هر چیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چنانچه خداوند بهترین مونس و همنشین بهشتی را حورالعین معرفی می‌فرماید. و خداوند می‌فرماید: و حورٌعینٌ. کأمثال اللؤلؤ المکنون[13]؛ و حوریانی چشم درشت همچون مروارید پنهان شده در صدف.

درواقع کسانی که در دنیا چشم‌های دلشان گشاده و به اندازه وسعشان با دقت، حدود خدا را حافظ و نگهبان بودند و بخوبی حلال و حرام را می‌دیدند و از حرام‌ها دل می‌بریدند و چشم دل و سر را بر هوس‌ها می‌بستند، دربهشت حورالعین نصیبشان می‌شود. خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: کذلک و زوّجناهم بحورٍعینٍ[14]؛ اینچنین خداوند حوریان درشت چشم را زوجیت می‌دهد به مؤمنان. (هم برای آقایان مؤمن و هم برای خانم‌های مؤمنه است)

پس حور (حورالعین) مقام باطنی عمل است. خوب دقت کنید! اگر کلمه حور را برعکس کنیم، روح می‌شود و عین، همان چشمه زلال اتصال بصر خدایی به بصیرت بنده و درشت چشم بودن کنایه به این است که تمام وجود مؤمن، چشم می‌شود و تمام وجودش بصیر است. آنگاه که پوست، خدا را دید، گوش، خدا را دید، چشم، خدا را دید، زبان، خدا را دید، شکم و دست و پا و همه‌ی اعضا، خدا را دیدند، هم همه‌ با چشم باز راه  را از چاه و حلال را از حرام و نور را از ظلمات تشخیص می‌دهند و هم خواب غفلت نمی‌روند چون تمام وجودشان، چشم بیدار است!

پس روح عمل می‌شود حورالعین و این ملکه‌های زیبا مونس زنان و مردان مؤمنان هستند.

درواقع چشم دل وقتی همراه چشم سر، باز بود یعنی بصیرت متعلق به چشم دل است یعنی نظر می‌کند. پس چشم دل، زوج چشم سر می‌شود. آنگاه با چشم بصیرت راه خدا و طریق طریقت خدایی را خوب تشخیص می‌دهد.

10) چشم گواه(شهادت): یکی از شاهدان در روز قیامت، چشم است که شهادتش به هیچ وجه قابل انکار نیست زیرا در تمام صحنه‌ها حاضر بوده! البته به فرمان الهی همه‌ی اعضاء در روز قیامت به سخن می‌آیند و بر اعمال انسان، شهادت می‌دهند: حتی إذا ماجاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بماکانوا یعملون[15]؛ چون در روز قیامت همگی در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‌ها بر گناهی که مرتکب شده‌اند گواهی می‌دهند. ...و تکلّمنا ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یکسبون[16].

11)چشم مسحور: وقتی انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد و بر اثر گناه و جهل، باطل را حق ببیند تا آنجا که محکم‌ترین دلایل عقلی و روشن‌ترین دلایل حسی در دل او اثر نمی‌گذارد. مثلا در تاریخ درباره ساحران زمان حضرت موسی علیه‌السلام می‌خوانیم که برای مسحور کردن چشم بینندگان و اغفال قلوب مردم، ریسمان‌ها و عصاهایی را درست کرده بودند که بر اثر وسایل حرارتی یا مواد شیمیایی مخصوص که در درون آن‌ها قرار داده بودند به حرکت درمی‌آمدند و تماشاگران خیال می‌کردند که آن‌ها زنده‌اند: ...فإذا حبالهم و عصیّهم یخیّل الیه مِن سحرهم انّها تسعی[17]؛ ناگهان ریسمان‌ها و عصاهای آن‌ها در اثر سحر به نظر می‎رسید حرکت می‌کنند.

 درواقع به اشتباه انداختن نگاه ظاهر و نظر باطن مردم از راه صحیح که خداوند می‌فرماید: "صدّوا عن سبیل الله"، حرام است. زیرا انحرافات باعث تزلزل در دین و طریق زندگی سالم می‌باشد.

12) چشم زخم: چشم‌ها اثر مخصوصی دارند که اگر وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن چیز را از بین ببرد، یا در هم بشکند و یا به نحوی به آن صدمه بزند و اگر انسان است شاید او را بیمار یا روانی کند. در روایات اسلامی تعبیرات مختلفی دیده می‌شود که وجود چنین امری را تأیید می‌کند. در نهج البلاغه آمده است: العین حقٌ و الرقی حقٌ[18]؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا برای دفع آن نیز حق است. و آیه مبارکه "و إن یَکاد الذین کفروا لیُزلِقونک بأبصارهم لمّا سَمِعوا الذکر و یقولون إنّه لمَجنونٌ"[19] برای چشم زدن نسبت به رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم خبر می‌دهد.

این حالت، نوعی حسد است و انسان حسود وقتی چیزی را مشاهده می‌کند که در نظرش شگفت آور باشد، حسدش تحریک می‌شود و با نگاه، زهرش را می‌ریزد. و حضرت یعقوب علیه‌السلام برای اینکه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نکنند و چشم زخمی به ‌آن‌ها نرسد، فرمود که هنگام ورود به مصر همگی از یک دروازه نروند: و قال یا بنیّ لاتدخلوا مِن بابٍ واحدٍ وادخلوا مِن ابواب متفرقةٍ...[20].

13) چشم کور: افراد منافق و بی‌ایمان نه از خود نوری دارند که راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایی بهره‌مند هستند، آ‌ن‌ها در تیرگی‌ها و ظلمت جهلشان بسر می‌برند{ خوب دقت کنید که چشم شد "نون" بنابراین چون کور است، نون پشت حروف اعمال قرار نمی‌گیرد پس نه اخفا می‌شود و نه اظهار و نه ادغام و نه قلب به میم! پس آن‌ها همواره در ظلمات جهل خود متحیر و سرگردان هستند و خداوند می‌فرماید: ...و ترکهم فی ظلماتٍ لایبصرون[21]. اینگونه افراد هم از نوری که راه فراروشان را روشن کند، محروم هستند و هم از دیده‌ی بینا! و خداوند کافران را در دنیا بدترین تنبیهی که می‌کند"...  صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون[22]" است.

منافقین در قیامت هم به مؤمنین التماس می‌کنند که کمی از نورتان را به ما بدهید. مؤمنان می‌گویند نور ما بر شما حرام است. یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسورٍ له بابٍ باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب[23]؛ روزی که مردان و زنان منافق به کسانیکه ایمان آورده‌اند، می‌گویند: ما را مهلت دهید تا از نور شما برگیریم به آنان گفته می‌شود به پشت سرتان (دنیا) برگردید، پس نوری بجویید. سپس میان آنان دیواری زده می‌شود که دارای دری است؛ درونش رحمت است و بیرونش عذاب برای منافقان.

14) چشم حقارت: این نوع چشم مخصوص افراد لجوج و مستکبر است که همه چیز را در مال و ثروت می‌بینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده‌ی حقارت نگاه می‌کنند و عامه مردم را جزء اراذل و اوباش و کوچک می‌پندارند! "... و لا اقول للذین تزدَری اَعیُنکم لَن یُؤتیهُم الله خیراً ..."[24]؛ من هرگز درباره این افراد که در چشم شما حقیرند نمی‌گویم که خداوند هیچ خیر و پاداش نیکی به آن‌ها نخواهد داد.

صاحبان این نوع چشم که معتقدند افراد صالح، لایق هیچگونه پاداش و مزدی نیستند، در پیش خداوند و وجدان، در صف ستمگران خواهند بود. درواقع چشم حقارت، مخصوص شیطان و شیطان صفتان است!

15) چشم خائن: خداوند در کلام کریمش بعضی از چشم‌ها را خیانتکار معرفی می‌فرماید و آگاهی از نگاه آن چشم و آثار نگاهش را انحضار علم خدا می‌داند و می‌فرماید: یَعلمُ خائنة الأعین و ما تخفی الصدور[25]؛ خداوند به خیانت چشم‌های خائن و به آنچه از آن نگاهِ خطا صادر می‌شود (و از آنچه در سینه‌ها پنهان است)، آگاه است.

اگرچه هر عضوی از بدن انسان را خیانتی است چه در عیان و چه در نهان، ولی بجز چشم، هیچ یک از اعضا به عنوان عضو خائن معرفی نشده است! زیرا اولاً: نگاه چشم سِرّی‌تر، نفوذش سریع‌تر و فرجامش از سایر اعضا خطرناک‌تر است. ثانیاً: چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و (فرد) می‌تواند تنها با دیدن صحنه‌هایی لذت(حرام) ببرد. ثالثاً: چشم، منشأ خیانت سایر اعضا است ولی اعضای دیگر اینچنین نیستند (زیرا چشم، نون است و چشم خائن،  پشت حروفِ همه‌ی اعمالش نقش مربی دارد و آن‌ها را تربیت به خیانت می‌کند. مثل اینکه آدم با حیا را می‌گویند؛ حیا به چشمش است).

16) چشم ناتوان: چشمی است که در پی جستجوی خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وی می‌خواهد با پیدا کردن نقص و کاستی، مجموعه جهان هستی را زیر سؤال ببرد. اما از دیدن نقص در عالم هستی درمانده می‌شود و  ناکام می‌ماند: ثمّ ارجِع البَصَر کرّتین یَنقلِب الیکَ البَصَرُ خاسِئاً و هو حَسیر[26]؛ بار دیگر به عالم هستی نگاه کن سرانجام، چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان، ناکام مانده) به سوی تو بازمی‌گردد درحالیکه خسته و ناتوان است.

این چشمی است که پشت نون ساکن هدایت نشده! یعنی بصیرت ندارد.

17) چشم خیره و بی‌حرکت: این حالتی است که در محشر به گنهکاران دست می‌دهد! مجازات‌های آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران از شدت ترس گردن‌های خود را برافراشته و به سوی آسمان بلند کرده و حتی پلک‌هایشان بی‌حرکت می‌ماند و گویی چشمانشان می‌خواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتی سراسر وجودشان را فرامی‌گیرد که چشمانشان از حرکت می‌ایستد و خیره خیره به آن صحنه نگاه می‌کنند!

... إنّما یُؤخّرُهُم لیومٍ تشخَصُ فیهِ الابصار. مُهطِعینَ مُقنِعی رؤسِهم لایَرتدّ الیهم طرفهُم و أفئِدتُهم هواء[27]؛ خداوند کیفر آنان (ظالمان) را تأخیر می‌اندازد تا آن روزی که چشم‌ها خیره و حیران می‌شود. در آن روز سخت ستمکاران هراسان سر به طرف بالا می‌برند و چشم‌هایشان بی‌حرکت و دل‌هایشان مضطرب خواهد بود.

درواقع آن روز نون چشم‌هایشان ساکن می‌ماند چون عملی نمی‌توانند داشته باشند تا چشم حرکت کند، پس در حال سکون از همه‌ی برکات منقطع می‌شوند!

 

خصوصیات و عدد ابجد و جایگاه حرف ن

نون ساکن طبیعتش خاکی-جنوبی و از دسته حروف هواییه (آسمانی) است و مَلکش، حولائیل است. حرف "ن" ساکن را می‌توان چنین گفت که جان استعداد تراب در دنیاست و آن جوهریت حرکت و سِرّ وصل دو عالم سکون ابدی و ازلی است یعنی نون وقایه، یعنی نون نگهدارنده دو عالم ساکن! در تعریف "ن" ساکن همان بس که تنها حرفی است در الفبا که پشت تمام حروف کار می‌کند: پشت 6 حرف (ح خ ه غ ع أ؛ حروف حلقی) اظهار و در 6 حرفِ یرملون ادغام می‌شود (ی ر م ل و ن)  و پشت یک حرف  (ب)، قلب به م می‌شود و پشت 15 حرف بقیه، اخفا می‌گردد.

راستی فکر کرده‌اید که این حرف چه سرّی دارد که دارای دو مخرج است: دهانی که اذلاق است یعنی تیزی زبان (به صورت کامل ادا می‌گردد) و در بینی که به آن غنّه می‌گویند. و ظاهر نوشتنش به دو صورت در قرآن آمده است: الف) به صورت نون ساکن. ب) به صورت تنوین.

عدد ابجد حرف ن=50 و معادل عدد ابجد کلمه همه و کُل و لَکَ (یعنی برای تو) است. شاید اینطور معنا شود که پروردگار همه مخلوقاتش را  در دنیا برای تو ای انسان، راکع و ساجد کرده است تا تو نیز برای خدا، راکع و ساجد شوی! درواقع همه مخلوقات، سجاده‌ی عبادت انسان شدند تا با یک "سبحان ربی الاعلی و بحمده" اش، کمالِ بلوغ همه‌ی مخلوقات را به خالق، تعالی دهد!

حرف ن به عدد 50 برابر با جایگاه عددی کلمه بهشت است به عدد ابجد 707 که جمع ارقامش 14(14=7+0+7) می‌شود برابر با جایگاه عددی حرف ن!

جایگاه عددی حرف "ن" ="14" می‌باشد که جمع ارقامش 5(5=4+1) می‌شود. وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می‌شود آن، همان ریسمان "حبل اللهِ" 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که با اطاعت امر پروردگارعالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین به گنج وجود خود یعنی بهشت؛ محل رضای وجود خود که قلب خویش می‌باشد راه پیدا می‌کند، آنگاه در دنیا منقلب می‌شود، خانه خدا؛ کعبه دل تطهیر می‌شود و این همان نون ساکن است(ن=14 و 5=4+1) در جایگاه قلب که خود عدد "5" است(شکل ظاهری قلب هم مانند عدد 5 و حرف ه است) و در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، به صورت اظهار، ادغام، اخفا ...کار می‌کند و قلب بودن خویش را آشکار می‌نماید!

هر کس در قبر، باطن قلب وجودی خود را ظاهر می‌بیند و آنگاه قبر مؤمنان واقعی، جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می‌شود؛ جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگارعالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گنهکاران می‌شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است، او زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می‌شود که همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان در جهنم  که آنها هم به جایگاه قلب خود می‌رسند و متأسفانه آن باطن، باعث عذاب خودشان است.

نون، حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می‌شود. عدد ابجد کلمه ماده=50 است(ن=50) و جایگاه عددی آن 23 می‌شود. 23 سال طول کشید تا پیامبر صلی‌الله علیه و آله قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. زاویه خورشید نسبت به زمین 23 درجه است تا در تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصل‌ها و تغییرات هوایی و جوّی ظاهر شود. عدد خیلی مهمی است که روزی ِ ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماه‌ها و سال‌ها ظهور می‌دهد (زیرا برابر با جایگاه عددی حرف ث است که ملکش حضرت میکائیل علیه‌السلام می‌باشد که ملِکِ روزی است). و روزیِ قرآن در 23 سال به ما رسیده است و روزیِ اشک که به عربی "بکاء" گفته می‌شود (عدد ابجد کلمه بکا= 23 و جایگاه موضعی بکا=14=ن است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع به درگاه خداوند منان از چشم‌های ما سرازیر می‌شود. این اشک‌ها، جهنم وجود را خاموش می‌کند.

 

*جایگاه عددی حرف "ن" =14 است که حقیقت وجود 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در تمامی اعمال و کردار ما تأثیرگذار بوده و ما را به راه راست هدایت می‌کنند که خداوند متعال در حدیث کسا فرموده: انی ما خلقتُ سماءً مَبنیّة و لا ارضًا مَدحیّة و لا قَمرًا مُنیرا  و لا شَمسا مُضیئة و لا فلکا یَدور و لا بَحرا یَجری و لا فُلکا یَسری الا فی مَحبّة هؤلاء الخمسة الذینهم تحت الکساء ... هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ... . پس خداوند می‌فرماید که همه را برای آنان و به وجود آنان خلق کردم. ما هم ریزه خوار سفره رحمت آن عزیزان هستیم.

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

و جمع ارقام 14 برابر 5 می‌شود(5=4+1) که 5، حلقه بندگیست و همه‌ی ما باید به آن مفتخر شویم تا پس از مرگ از تمام سختی‌ها و عذاب‌ها آزاد شویم.

*نکته: عدد ابجد کلمه حیات=419 است که در جمع ارقامش 14 می‌شود و عدد ابجد کلمه موت=446 است که بازهم در جمع ارقامش14(=ن) می‌شود. پس حیات و موت در جمع می‌شوند: 28=14+14 که کامل کننده عمل در دنیا و آخرت خواهد شد! چراکه 28، عدد کامل است. و کلّ قرآن از 28 حرف تشکیل شده  (حروف الفبا، 28 حرف است) که 14 تای آن نورانی  (حروف مقطعه قرآن) و 14 تای دیگر، حروف ظلمانی هستند. 28 حرف را به شمسی و قمری نیز تقسیم می‌کنند. 14حروف شمسی، قیامت و 14حروف قمری، دنیا را جلوه می‌دهد. جایگاه عددی کلمه حیات در الفبا 41 است و جایگاه عددی کلمه موت نیز 41 است. پس حیات و موت که مجموعا 82=41+41 می‌شود ، امامِ عمل در دنیا و آخرت خواهد شد (عدد ابجد کلمه امام=82) زیرا حیات واقعی، انجام اعمال صالح است. و پاک شدن از گناه، عبور از موت به حیات است.

* همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است و به صورت عوام "نون " گفته می‌شود و برکت سفره است؛ عدد ابجد حروف نون =106 است و جمع ارقامش 7 می‌شود (7=6+0+1) یعنی هم همان کتابی است که در دنیا از طرف خداوند به دست بندگان رسید زیرا این کتاب است که با عمل به آیاتش، تمام حروف و کلمات زندگی ما را معنی می‌دهد و در جایگاه حقش می‌نشاند. و هم کتاب عمل بندگان به سوی خدا می‌باشد که چگونه با کتاب آسمانی تطبیق می‌کند!

و عدد 106 معنی می‌شود به 100+6: 100(=ق)+6(=و)=106(=قو) که قو، به معنای نگهدارید و خداوند یکتا در قرآن کریم می‌فرماید: یا أیّها الذینَ آمَنوا قوا اَنفسَکم و اَهلیکم ناراً وَقودُها الناسُ و الحِجارة علیها ملائکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لایَعصونَ الله ما اَمَرَهم و یَفعلونَ مایُؤمَرونَ[28]؛ ای کسانیکه بخدا ایمان آورده‌اید خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید چنان آتشی که مردم (دل سخت کافر) و سنگ خارا آتش افروز آنست و بر آن آتش فرشتگانی بسیار سخت دل مأمورند که هرگز نافرمانی خدا را نخواهند کرد و آنچه به آن‌ها حکم شود (فوراً) انجام دهند.  و این همان سفارش انبیا و اولیاء علیهم السلام در دنیاست که می‌فرمایند: "اوصیکم بتقوی الله".

جایگاه عددی حروف نون =34 است. و برابر با عدد ابجد کلمه دل است. جمع ارقامش 7 می‌شود (7=4+3) و این بدان معناست که کتاب حق، در دل انسان باز می‌گردد و آن معرفت حق است. پس اگر دل با معرفت شد، تمام اعمال انسان، نشان معرفت او می‌شود! عدد 34 برابر با عدد ابجد کلمه اجل نیز است. محلی برای دو تفکر: اول اینکه همه اهل دنیا و مکان دنیا و جلوه‌های آن مانند ماه، خورشید و ستارگان همه می‌میرند یعنی اجل، شامل کُل می‌شود. دوم آنکه گناهکاران غافل، قبل از مرگ ظاهری، دلشان می‌میرد یعنی با آنکه حیاتِ ظاهری دارند، اما باطنشان مرده است. "صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون". پس قبل از مرگِ دل، توبه کنیم و از خدای خویش طلب مغفرت نمائیم تا احیا شویم! بسا که به مؤمنان خطاب می‌شود: "موتوا قبل أن تموتوا"." بمیرانید (هوای نفس حیوانی و رذائل وجودی را) قبل از مردنتان". تا حیات انسانی باقی بماند الی یوم القیامه. 

 

عدد 33 و 150؛ سرّ حرف اول و آخر کلمه مبارک قرآن:

پس آخرین حرف از حروف کلمه قرآن، حرف ن می‌باشد که اسرار حرف ن تمام نشدنی است و چنانچه نوشته شد مظهر ظهور حرف الف است که به صورت قلم معنا شده و حقیقت نون جوهر آن است عدد ابجد حرف ن =50 برابر عدد ابجد کلمه کل است و جایگاه عددیش 14 می‌باشد. این حقیقت درواقع باطن قرآن است که در مقابل اهل بیت یعنی 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین قرار می‌گیرد یا در اصل تمام قرآن، حقیقت وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس چه مناسبت است بین نون و قلم؛ درواقع بین حرف ق: اول قرآن کریم و حرف آخر آن که ن است، جایگاه حرف ق=19 و برابر تعداد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم است و جایگاه ن=14 است که باطن این 19 حروف است به کلام مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم که فرمود دو چیز گرانبها در بین شما می‌گذارم کتاب الله(باطن آن 19حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد) و عترتم(وجود مبارک 14معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین )!

اگر عدد 19و14 را با هم جمع کنیم 33 می‌شود: همه افراد مسن به سن 33 سالگی در بهشت می‌روند. رمز قرآن در سوره 33 (احزاب) و آیه 33 (تطهیر) که خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این آیه رمز و استثنا تمام آیات و حصر و اختصاص فقط به 14 نور مقدس معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دارد. و عدد ابجد حروف سیُ سه =135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است. و جالب است که جایگاه عددی کلمه آب بصورت بسیط(الف+با) 33 می‌شود! آیا غیر از این است که جان آب، باطن قرآن کریم است{ چراکه عدد ابجد کلمه آب بصورت بسیط 114 می‌شود؛ برابر با تعداد سوره‌های قرآن مجید} و از اسماء قرآن، کوثر است؟! و کوثر کیست؟!

پس این رمز در آخر قرآن کریم پرده گشایی می‌شود و قرآن مجید به حرفِ س (ناس) تمام می‌شود که عدد ابجد س =60 و برابر با عدد ابجد نام مبارک ام ابیها است.

چنانچه قلم به حرفِ س از نوشتن کلام خداوند باز می‌ایستد و تمام می‌کند. درحالیکه می‌دانیم اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین آل یاسین هستند و حرف س، قلب قرآن است و خطاب به پیامبر عظیم الشان اسلام؛ محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله می‌باشد: یس. و حروفِ سین به حرف ن تمام می‌شود یعنی جوهر هرگز از نوشتن بازنمی‌ایستد زیرا او خیر کثیر است!

نکته: اسم مبارک ام ابیها: جایگاه عددی ام=14=ن می‌شود و جایگاه عددی ابیها=19=ق می‌شود. پس جایگاه عددی ام ابیها می‌شود 33؛ همان نام عظما و اعظم فاطمه علیهاسلام‌{سیُ سه=135=فاطمه(س)}

 

*عدد 150(=سلطان)؛ سلطنت کتاب الله و عترتی

و در عدد ابجد این دو حرف (اول و آخر کلمه قرآن) می‌شود: ق=100و ن=50 که در جمع 150 می‌شود برابر عدد ابجد کلمه سلطان. و قرآن، سلطان همه‌ی معجزات و کتاب‌های آسمانی است. و سلطنت مقامی و معنایی و حروفی و کلامی دارد. و در مقابل باطنش قرآن ناطق؛ حضرت علی علیه‌السلام و یازده ذریه معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین و باطن حمد؛ حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل نورانیش؛ بالاترین وزنه عالم خلقت، اشرف، اقدس، اکمل و اتمّ همه‌ی خلقت درحقیقت سلطان عالم دنیا و آخرت می‌باشند.

و همچنین عدد 150 برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ علیم است که صفت مبالغه علم می‌باشد و علم اولین و آخرین درقرآن است: ..و لارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبینٍ[29]؛ و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب مبین و قرآن عظیم مسطور است.

خوب دقت کنید! درب خانه‌ی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام، باب الله است و در باطن؛ باب ثابت می‌شود وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام و باب متحرک، وجود مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است. از آنجا که در ِ این خانه، باطن گنج تمام کتب آسمانی و قرآن کریم و تمام اسرار از عالم بالا تا روی زمین می‌باشد، پس اگر حرف اول و آخر قرآن مجید(ب-س) و حرف اول و آخر سوره مبارکۀ حمد (ب-ن) و حرف اول و آخر آیه بسم‌الله الرحمن الرحیم (ب-م)[30] را روی دو باب درنظر بگیریم:

 

 

ب

ب

ب

 

س

ن

م

ق

ر

آ

ن

باب‌الله

 

 

 
 

 

 

 

 

 

حروف روی بابِ متحرک می‌شود سه تا حرف ب(=2) که در جمع می‌شوند 6 و درِ امارت امیری وجود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. و حروف روی باب ثابت؛ س(=60)، ن(=50) و م(=40) می‌شود که وجود مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ سین هست(ام ابیها)، نون هست(مربی عالم خلقت)، میم هست(گنج طهارت که خانم به اسم اُم در دنیا ظاهر شده) و جمع عدد ابجدشان 150؛ برابر با عدد ابجد کلمه سلطان است. پس یک در، امیر و یک در، سلطان می‌شود!

حال دقت کنید که جمع ارقام 150 هم 6 می‌شود یعنی در دو باب به عدد 6 می‌رسیم و در کنار هم می‌شوند 66؛ برابر با عدد ابجد نام جلاله الله که اینجا باب الله است! و جمع 6 و 6 می‌شود 12؛ پس تمام علم الساعة، علم الانبیاء، علم الاوصیاء و علم ظاهر و باطن همه در گنج این باب و خانه هستند!

خیلی جالب است که اگر حروف کلمه قرآن را در نظر بگیریم: بالای در متحرک می‌شود حرف ق(=19)؛ 19 حروف ِ بسم‌الله الرحمن الرحیم که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء، پایین در متحرک می‌شود حرف ر(=200) برابر با عدد ابجد کلمه عقل و نام مبارک امام حسن علیه‌السلام که وجود مبارک حضرت، ابالحسن علیه‌السلام است. و پایین در ثابت می‌شود حرف الف که خانم به عدد نسا(=111) الف است و بالای در ثابت می‌شود حرف نون که حضرت جوهر و مربی عالم است؛ درواقع حضرت فاطمه علیها السلام اسرار باطن حرف الف و نون است. و از طرفی در ثابت به وجود مطهر خانم  در باطن، صد به حروف است[31] و در متحرک، 100 به عدد یعنی ق(=19)، درواقع این در، باطنِ صدق است! و اینجا جایگاه صادقین است و نزول کلام وحی الهی در این خانه است؛ صدق الله العلیّ العظیم.

 

* چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود:

درواقع باید بدانیم چرا نام زیبای قرآن به حرف نون تمام می‌شود؟! و اسرار قلم ولایت با جوهر نون گنج قرآن را جزء توحید و اسرار خداشناسی و توحید محض و اخلاص و شناخت گنج ولایت با برکت ماندنی الی یوم القیامة کتابت می‌فرماید.

خداوند متعال فرمود: سبعا من المثانی؛ دوتا هفتاست یعنی 2تا 7 تا 14 تا است که غیر از اینکه تمام باطن قرآن، وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است، برابر جایگاه حرف ن هم است. پس پروردگارعالم تمام گنج حروف قرآن را با حرف ن؛ آخرین حرف قرآن ظاهرفرموده است!

بنابراین تا اینجا بیان شد که کلمه قرآن 4 حرف : "ق ر آ ن" است و اگر حروف قرآن را بصورت بسیط بنویسیم 11 حرف می‌شود: "قاف را الف نون" اگر با تعداد نقطه هایش(6) جمع کنیم 17 می‌شود که برابر عدد اسم مبارک خداوند؛ بهی است. حال اگر سه حروف نون را از 17 کم کنیم، 14 (=ن)می‌شود!

 

 

به لطف و عنایت خدای مهربان قطره‌ای از دریای بیکران باطن اسم مبارک قرآن مجید را چشیدیم. عاشقان معارف قرآنی ادامه مبحث را در جلد دوم این کتاب دنبال فرمایید.

 

اللهم ارحمنی بالقرآن واجعله لی اماماً و نوراً و هدیً و رحمة.

 

[1]. هاتف اصفهانی

[2]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 2

[3]. آیۀ 14

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 138

[5]. مواعظ عددیه؛ ص8

[6]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 75

[7]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ84

[8]. سورۀ مبارکه یوسف (ع)؛آیۀ 96

[9]. سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 13

[10]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 92

[11]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 43- سورۀ مبارکه معارج؛ آیۀ 44

[12]. سورۀ مبارکه زخرف؛ آیۀ 71

[13]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات 22و 23

[14]. سورۀ مبارکه دخان؛ ایه 54

[15]. سورۀ مبارکه فصلت؛ آیۀ 20

[16]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 65

[17]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 66

[18]. حکمت 400 نهج‌البلاغه

[19]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 51

[20]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛ آیۀ 67

[21]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 17

[22]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 171

[23]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 13

[24]. سورۀ مبارکه هود(ع)؛ آیۀ 31

[25]. سورۀ مبارکه غافر؛ آیۀ 19

[26]. سورۀ مبارکه ملک؛ آیۀ 4

[27]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیات 42 و 43

[28]. سورۀ مبارکه تحریم؛ آیۀ 6

[29]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

[30]. از آنجا که تمام محتوای قرآن در سورۀ مبارکه حمد و همه در بسم الله الرحمن الرحیم جمع است.

[31]. عدد ابجد کلمه صد=94 برابر است با عدد ابجد نام مبارک خانم؛ عطیه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۱۰
عذرا شفائی

*همزه:

صفات همزه 7 تاست. صفت مخصوص همزه، نِبر است یعنی بُرش خورده است مثل قلم و بقیه صفات گفته شده درباره الف را همزه داراست. پس الف آنگاه که صفت نبر یعنی بُرندگی را به او دادند، همزه شد و همزه، الف را از سکون به عالم حرکات آورد و صدا از همزه آغاز شد.

عدد ابجد کلمه همزه=57 است و جایگاه عددیش 30 می‌باشد و عدد 30 همانطور که گفته شد برابرعدد ابجد کلمه یک و جایگاه عددی حروف الف می‌باشد (همزه=30=یک=الف) .

همزه با تمام کلمات کار می‌کند و حرکت‌ها و صداهای  فتحه، کسره، ضمه را بخود اختصاص می‌دهد. و صدای مخصوصشان یعنی آواز خوش حروف به صورت نطق عقلی را ظاهر می‌سازد. همزه را از حروف لفظی می‌نامند زیرا از مراتب نقلی تمام مراتب را دارد. پس چون بر تمام حروف و اصوات از نظر ظاهر و باطن غلبه دارد، آن را مجموع عالم حروف و مراتبشان می‌دانند و آن، نه در آنهاست و نه از آنها بیرون است! نقطه دایره و محیط آن است و مرکب عوامل و بسیط آنهاست!

پس همه‌ی مراتب از زیبائی‌ها نطق الله عالم؛ امیرالمؤمنین صلوات‌الله علیهم اجمعین است. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، ناطق کلّ حروف در مسجد الحرام؛ بالاترین جای سجده در خانه خدا متولد شدند و در مسجد کوفه {عدد ابجد کلمه کوفه=111=الف} در حال سجده(=72=نوزده) در روز 19 ماه مبارک رمضان به دست شقی ترین اشقیا؛ ابن ملجم مرادی لعنةالله‌علیه  فرق مبارکش شکافته شد.

عدد ابجد کلمه همزه=57 است و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام؛ جان و باطن همزه هستند و همانطورکه اشاره شد عدد ابجد کلمه زن هم 57 می‌شود (که حضرت فاطمه سلام‌الله علیها یک زن کامل است).

*معنایی در مقام وجود مبارک نساء (سیدة‌النساء‌العالمین فاطمه‌الزهرا علیهاالسلام)

           و کلمه مبارکه نساء هم که نام سوره‌ای در قرآن مجید است، عدد ابجدش 111 می‌شود یعنی برابر (الف) است. جالب است که کلمه نساء، میزان است و حروف ن+س+ا=111 و حروف همزه بصورت بسیطی 110 می‌شود یعنی (ها=6)+ (میم=90)+ (زا=8)+(ها=6)=110، الف وسط کلمه نساء میزان بین (نس) و (همزه) آخر است اگر الف را حساب نکنیم از هر دو طرف الف 110 می‌شود و اگر الف از هر طرف با حروف آن طرف جمع شود، 111می‌شود. یعنی:

 

              نس                  ا               ها  میم  زا  ها

              110                           1                              110

              111=110+1                                    1+110=111

 

بنابراین سرّ کلمه نساء در مقام عدد علم ابجدی(=111) برابر کلمه الف است.

 

*اِمرأة و مرآت:

ذات بی حد و بی رسم و بی اسم یک آینه‌ای خلق کرده که اسماء و صفات الهی در این آینه ذات عینیت داده شده است. این آینه، اسم مستأثر است که همان ولایت رسول الله صلی‌الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حضرت فاطمه سلام‌الله علیهاست. پس ائمه طاهرین علیهم السلام آینه یا همان مرآت ذات حق تعالی هستند!

بنابراین بسط دایره و گنج الف و حقیقت نام مبارک الله جلّ جلاله و حقایق سرّی از عالم سرّ مخفی الی یوم القیامة را می‌توان در یک کلمه ظهور داد و آن مرآت می‌باشد؛ در حقیقت وجود اِمراَة و جان وجود مبارک نساء برابر حرف الف=111 است! عدد ابجد کلمه اِمراة=642 است و جمع ارقامش 12 می‌شود و جایگاه عددیش برابر 57 است که برابر با عدد ابجد نام زیبای زن (درحقیقت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها) است. عدد ابجد کلمه مرآت=641 است و 2 نقطه دارد و جمع ارقامش 11 می‌شود و جایگاه عددیش برابر 56 است که برابر با عدد ابجد کلمه یوم و جایگاه عددی نام مبارک مریم سلام‌الله علیها می‌باشد.

اما مرآت در فارسی، آینه(یا آیینه) خوانده می‌شود.  کلمه آینه:  4 حرف و 3 نقطه دارد. عدد ابجدش 66 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ جلاله است  و اسماء مبارک، آینه‌ای از صفات پروردگار عالم هستند و عالم در انعکاس اسماء خداوند متعال است و همه‌ی موجودات در تجلی آن ذات الهی هستند و همه در عبادت الله تعالی می‌باشند.

بنابراین در آینه تجلیگاه کلام خداوند، قرآن مجید قرار دارد که بقول امام صادق علیه‌السلام خداوند در کلامش تجلی فرموده است. و قرآن 30 جزء است و نام مبارک الله در موضع حروفی عدد 30 است و جایگاه عددی کلمه آینه هم 30 می‌شود برابر عدد ابجد حرف ل یعنی مجرای گنج توحید ذات اقدس الهی، در ظهور کلمه طیبه لااله‌الاالله است که 12 حرف است(در جایگاه حرف ل) و همه‌ی عالم "... لِلّهِ الواحِدِ القهّار"[1] است (همه چیز تحت قدرت قهّاریت خداست) و خداوند خطاب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود بگو یقیناً اختیار همه‌ی امور بدست خداست (امر فقط امر اوست): "... قل إنّ الامرَ کلّه لله..."[2]. و اگر کلمه آیینه بنویسیم، 5 حرف است و 5 نقطه دارد و عدد ابجد آیینه= 76 و برابر با عدد ابجد کلمه عبد است. بعبارتی آیینه یعنی آینه کوچک (حرف ی مصغر آمده است). درحقیقت ظرف عبد بودن و خلوص کامل ائمه طاهرین علیهم السلام است که آیینه‎‌ی آینه‌ی حق هستند و خالصانه و بدون رنگ و بدون هیچگونه تصرفی بطور کامل مجلای تجلی اسماء و صفات و انوار و حروف و اعداد و کلمات خداوند جلّ جلال عظمته هستند. و جمع ارقامِ 76 می‌شود 13  که برابر با نام مبارک احد جلّ جلاله و جایگاه عددی حرف م است به عدد ابجد 40 یعنی بهار و اربعین و سبزی و طهارت و معصومیت و خلوص کامل هستند و در جایگاه عددی کلمه آیینه= 40 می‌شود.

حال به این نکته خوب دقت کنید که قرآن، حقیقت باب طهارت و آیینه تمام نمای گنج وجود معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است و خداوند در سوره مبارکۀ واقعه می‌فرماید: لا یَمسّه الا المطهّرون[3]؛ جز پاک شدگان(از هر نوع آلودگی) به حقایق و اسرار و لطایف قرآن راه ندارند. همینطور وجود مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که بدون طهارت، حقّ زیارتشان را نداریم و حتی مسّ نام مبارکشان هم بدون طهارت، حرام است.

بنابراین عالم همه در اسرار آیینه و آینه و مرآت و در حقیقت وجود اِمرأت، ظهور و تجلی دارد. چنانچه وجود مبارک ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین مرآت حق هستند. همه از طرف خداوند کریم در جایگاه عبد و بندگی خالصانه، حجت‌های خداوند و اولی الامر و ولی الله الاعظمِ پروردگار هستند. و در حروف، همه باطناً الِفِ وجودند یعنی قطب الحروف، کنزالحروف و سرّ الحروفند. اما وجود مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ حجت الله علی الحجج است و در مقام حقیقتِ نساء، در جایگاه الِف و اَلـف قرار دارد و کنزالله الاعظم می‌باشد.

چنانچه خداوند در کلام کریمش در مورد مقام خانم آسیه سلام‌الله علیها می‌فرماید: و ضرب الله مثلا للذین آمنوا اِمرأَتَ فرعونَ...[4]؛ خداوند برای همه‌ی اهل ایمان(چه مردان و چه زنان) خانم را إمرأت نامید یعنی آینه‌ی تمام قدی است که زلالی وجود حضرت موسی علیه‌السلام در وجودش جلوه کرد و تجلیگاه انوار موسوی قرار گرفته شد و نجات پیدا کرد. درواقع به الِفِ وجود خودش رسید تا یک شود و مجرد شود و در توحید و اخلاص ذوب شود!

پس عدد یک در حروف، رسیدن به مقام ماهیت الف است که هر کس به وسع درونی خود باید برسد.

و خانم دو عالم سلام‌الله علیها؛ تجلی و جلوه دهنده و ظهور آن آینه است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله جمال حق را در ساق عرش در وجه او دیدند که مقام پدر و همسر و فرزندانش در صورت جمال او ظهور و زینت قرار گرفته بودند. وجود مبارکش خوانده شد: هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها.

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

در حقیقت کلمه قرآن، مظهر انسان سازی است که بعد از حرف ق که نگهدارنده و حافظ حدودالله و خط نگهدارالهی و سرّ حکمت و تمام زیبایی خزانه بهشت و بسته نگهدارنده‌ی درِ جهنم است. در عالم دنیا (به حرف حرف ر؛ قرآن) با نعمت عقل و آسان قرار دادن و هدایتِ هدایت گران الهی به قامت الف(قرآن) رسیدیم تا اول به مقام تخلّی و بعد به مقام تجلّی برسیم یعنی از رضای دل گذشتن و به رضای خدا رسیدن که درواقع  در اتصال به رضای حجت خدا صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس هر کس اگر بخواهد رهرو راه قرآن باشد باید آینه شود تا قرآن در او تجلّی کند. ما نمی‌توانیم مِثل قرآن شویم ولی می‌توانیم مَثـَلِ قرآن شویم یعنی آینه‌ی وجودمان مهدوی، علوی و فاطمی... شود. درواقع آیینه باید عاری از هر گونه زنگار و شکستگی و رنگ و غباری شود تا صورت حقیقی قرآن و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین در آن تجلی کند .

حال ببینید بزرگانی که به این درجات رسیدند مثل آسیه سلام‌الله علیها، سلمان علیه الرحمه و... در آیینه‌ی وجودشان نبوی شدند و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی و... و مهدوی صلوات‌الله علیهم اجمعین شدند تا به مدارک و مدارج عالیه نائل شدند. همه به الِفِ الله و لام توحید ناب و مخلص شدند و هاءِ ضمیر اسماء الله و شیعه و محب شدن واقعی رسیدند که با قامت الف مدّی وجود مبارک معصوم زمان(و امروز حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه) صدای کوتاهشان به صدای مدّی بلند الی یوم القیامة کشیده شد و این نقطه‌ی دحوالارض مقام انسانی است! اللهم الرزقنا

 

ملک حرف الف؛ حضرت اسرافیل علیه‌السلام

مَلک حرف الف، حضرت اسرافیل علیه‌السلام است. از آنجا که هر حرف، مَلکی دارد و ملوک حروف، صور خاص خود را بصورت معنا ظاهر و اثر گذاری و حروف را تأثیرپذیرمی‌کنند. بنابراین ملک این حرف حضرت اسرافیل علیه‌السلام؛ ملک مقرب است که مأمور به دمیدن روح در تمام مخلوقات است و مأمور دمیدن در صور اسرافیل در قیامت است. این ملک که سرش به عرش الهی و پایش در سفل‌ترین نقطه خلقت و بال‌هایش که همان جناح‌هایش می‌باشد تمام شرق و غرب عالم را فرا گرفته، چنانچه نقطه‌ای نیست که وجود این ملک در آن نباشد. پس این ملک از عالم عرشی تا اسفل السافلین در تمام آنچه که پروردگار عالم خلق فرموده، سیطره دارد و در تمام موجودات حتی کرات، آسمان‌ها و زمین‌ها انجام وظیفه می‌نماید. از جماد،  نبات، حیوان و انسان و بر همه موجودات زنده کننده است. بنابراین همه موجودات به زبان حال می‌گویند:

ما سمعیم و بصیریم و هوشیم
 

 

با شما نامحرمان ما خاموشیم
 

پس سعه وجودی ملکوت الف، سر تا سر عالم و مخلوقین را الی یوم القیامة فراگرفته است (عالم ظاهر می‌شود از سَرِمد  تا  آخرِ مد) پس الف، قائم بر ملکوت است و سعه‌ی حرفی الف هم تمام عوالم و موجودات و مخلوقات را فراگرفته الی یوم القیامة. بنابراین ملجأ و مجرای حقیقت کلام مبارک پروردگارعالم است که فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. در حقیقت مردن هرگز به معنی عدم  نیست چون خداوند متعال که خود حی است، آنچه هم که خلق کرده، عین حیات است زیرا عدم را خلق نکرده است.

خوب دقت کنید! در بدن ما هر روز میلیون‌ها سلول بدنیا می‌آید که این ملک، در باطن قامت الفِ حیات جاویدان آن را ظهور داده، درواقع الفِ وجود همه موجودات، زنده و حی می‌ماند فقط به اذن خداوند می‌خوابد. در حالیکه درعالم سِرّ، این ملک مقرب از وجودِ الف خلق شده است و در خدمت الف است الی یوم القیامه! والله ‌اعلم فی سِرّ المکنونات فی اوّله‌ و آخره. نکته جالب اینجاست آنگاه که در قیامت صوراسرافیل زده می‌شود، درواقع این دم از درون این ملک به حقیقت الِف‌های وجودی که سالیان است که از دنیا رفته‌اند(یادآوری می‌کنم که ملِک حرف الف، حضرت اسرافیل علیه‌السلام است)، دمیده می‌شود و صدای حیّ علی جزاء العمل همه را بر پا می‎دارد و آن رستاخیز عالمگیر است. قوله تعالی: و نُفخ فی الصور فإذا هم مِن الاجداثِ الی ربّهم یَنسلون. قالوا یا ویلنا مَن بَعثنا مِن مَرقدنا هذا ما وَعَد الرحمنُ و صَدقَ المُرسلون[5]؛ (و چون) در صور دمیده شود بناگاه همه از قبرها برخاسته و بسوی خدای خود به سرعت می‌شتابند. و (از روی حسرت و پشیمانی) گویند ای وای بر ما که از خوابگاه مرگ ما را برانگیخت؟ این همان وعده خدای مهربان است و رسولان که(از این روز سخت خبر داده‌اند) همه راست گفتند.

 

الف در قامت قلم

پروردگار عالم شصت و هشتمین سوره‌ی مبارکه کلام کریمش را سوره مبارکۀ قلم  قرار داد اگر ارقامش را جمع کنیم می‌شود 14(14=8+6) پس قلم به یک معنا، الف وجود است. و عدد 14برابر است با جایگاه عددی حرف " ن " در الفبا که عدد ابجدش 50 است اگر ارقام عدد 14 را با هم جمع کنیم 5 می‌شود(5=4+1) که تمام حروف با این جوهر که بضاعت قلم است، بسته می‌شود! و عدد 68 برابر عدد ابجد کلمه حس است که در وجود انسان 5 حس وجود دارد و با احساس، به حقیقتِ طعم زندگی دنیا و آخرت پی می‌بریم!

سوره مبارکۀ قلم، 52 آیه شریفه دارد. عدد 52 برابر ابجد کلمه حمد می‌باشد که سوره مبارکۀ فاتحة الکتاب است و هفت آیه دارد. اگر ارقام 52 را با هم جمع کنیم عدد 7 حاصل می‌شود(7=2+5). جالب است یکی از اسماء مبارک قرآن، (ن) است. کلّ قرآن به فرموده حدیث مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، در سوره مبارکۀ حمد جمع است. سوره مبارکۀ حمد 7 آیه دارد و عدد ابجد کلمه حمد= 52 است، جالب است که هر سال 52 هفته دارد و هر هفته، 7 روز و پروردگار عالم در سورۀ مبارکۀ قلم با یک حرفِ ن(=14)، گنجی از معنا را برای حضرت می‌گشاید(کلّ گنج سِرّ مکنون 4روی ده؛ حقیقت الف)! و 5=4+1 و عدد ترتیب نزول سوره مبارکۀ حمد به قلب مبارک پیامبرصلی‌الله علیه و آله هم 5 است!

و در کلام کریمش اینگونه درس قلم را به انسان می‌دهد. و در اول این سوره مبارکه بعد از بسم‌الله قسم یاد فرموده  به نون و قلم. که هر دو در خلقت به صورت مَلِکی هستند: نون، جوهر آن قلم ملکی است که در آن ساکن شده تا در لوح محفوظ آنچه در اراده و مشیت پروردگار عالم قرارگرفته که ظاهر شود، سطر نماید. فرمود:"ن و القلم و مایسطرون" سوگند به ن و سوگند به قلم و آنچه می‌نویسد. مؤلفه در واقع گنج الف است که آشکار می‌سازد و خود، قلم می‌شود.

هر انسانی در حقیقت قامت انسانیش، قلم است و جوهر انسانیتش، نون! پس در تمام لحظات زندگی‌اش از زمانی که در صلب پدر و رحم مادر است تا به ظهور نوزادی و طفولیت تا به بلوغ حیات جسمانی می‌رسد تا بمیرد، (نون=14) گنجی است که پروردگار عالم در لوح زندگیش بدون منت به او می‌دهد(فإذا سویته نفخت فیه مِن روحی) تا با شیعه شدن به 14 گنج عالم صلوات‌الله علیهم اجمعین، حروفِ عمل بندگی خود را در لوح تکلیف بندگی بدون غلط بنویسد.

بالفطره نفْس انسان، سفید و پاک و معصوم است، لوح عملش سفید است و در گنج الف وجودش خالق مهربان همه لطف­ها را به او بالقوه داده است{ نفخت فیه مِن روحی؛ (ن)} و از زمان سنّ بلوغ و انجام وظیفه بندگی و تکلیف انسان با اراده و عقل و خواست خود بر لوح زندگی می‌نویسد و دو ملک مکرم کرام الکاتبین تمام عمل­ها را ثبت و لوح را محفوظ می‌دارند: ما یَلفِظ مِن قولٍ الا لدَیهِ رقیبٌ عتیدٌ (سخنی از خیر و شر بر زبان نیاورده جز آنکه رقیب و عتید بر آن آماده اند).. و قال قرینهُ هذا ما لدیَّ عَتیدٌ. القیا فی جهنم کُلّ کفّارٍ عَنیدٍ[6]؛ قرین وی به او گوید این همان  (اعمالی) است که نزد من محفوظ بود. (خطاب رسد) امروز هر کافر معاند را در دوزخ افکنید.

در قبر و قیامت امر می‌شود، بخوان! کتاب تکلیف خود را که در کف نفس آورده‌ای: اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا[7].

پس انسان باید بکوشد تا به گنج وجود خود و توانایی­های بالقوه خود برسد و از آن بهترین استفاده را کند(یعنی ن) و روزِ پس دادن تکلیف در قبر و قیامت رو سفید باشد تا آن عالم حسرت نخورد. چون آنجا باید جواب تمام این حروف و کلمات را بدهد که چگونه سطر کرده­ است چون میوه هزاردانه‌اش از الف وجودش ظاهر می‌شود. خداوند متعال در سوره مبارکۀ یس می‌فرماید: "نکتب ما قدّموا و آثارهم[8]". می‌نویسم اعمال شما را و می‌نویسم آثار عمل شما را چون آثار شما است که بهشت را ظاهر می‌کند یا جهنم!

 

الف در حروف عله 

در ادبیات عرب، 3 حرف هستند که به آنها حروف عله یعنی مریض می‌گویند. اما من فکر می‌کنم کنایه است در صورتیکه این حروف، حکیم هستند و خود، کلید اسرار اصلاح امور کلمات و حتی حرکاتند! تصمیم به تعریف کامل این درس ندارم اما برای حرف الف و کاربرد آن در ویرایش و اصلاح کلمات و معانی، تا حدودی اشاره می‌کنم: 

مثلاً در کلمه "کان"، "یکون" و کلمه ایجادی امر حق "کُن فیکون" در حالیکه ریشه فعل "کَوَنَ" می‌باشد؛ حرکات مفتوحه روی هر حرفی نماینده حروف دیگر است و هر کدام زمان و حالت و جایگاه خود را مشخص می‌کنند و در مقام امکان یعنی شدنِ انجام کاری! حرکت فتحه روی واو به خاطر حرکت فتحه‌ی ما قبلش(روی حرف کــَ)، واو؛ قلب به الف می‌شود یعنی کَوَنَ می‌شود کان . حرف الف بین دو حرکت (ک) و (ن) جایگزین دو فتحه است که در این دنیا ما کانَ  (آنچه بوده) و مایَکون(آنچه می‌شود) و کایِن (آنچه هست) جزء انقلابات حرکتی این حرف می‌شود.

اما وقتی امر از پروردگار عالم حکیم الحکما می‌آید می‌فرماید: کُن؛ بشو. حرکت ضمه روی کُن نشانه این است که یک واو در تقدیر بوده است (کَوَنَ). پس امر از خالق سبحان، اعلال نمی‌خواهد و کلمه، سالم ظاهر می‌شود. پس الف، حکیمِ حروف است.

درواقع الف که جان قرآن کریم است نسخه حکیم الحکما، پروردگار عالم است که جان‌های بیمار همه گنهکاران را درمان می‌کند(اعلال می‌کند)! بالاترین درمان این است که حیوانیت ما را از انسانیت ما جدا می‌فرماید و ما را به حقیقت انسانیت می‌رساند و رستگار می‌کند الی یوم القیامة. درواقع حیوانیت، مُردگیهاست که بقا ندارد و انسانیت، اعمال زنده و حیّ است که سبز می‌شود و باقی می‌ماند!

وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم هم همان درمان قرآن(اعلال) را برای امّت خویش انجام می‌دهد. درواقع تمام امامان معصوم علیهم السلام هم، حکیم هستند. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

 

الف و سوره مبارکۀ حمد:

سوره مبارکۀ حمد در درون با 4 آیه مبارکه که با الف شروع می‌شود{1-الحمدلله 2-الرحمن 3-ایاک 4-اهدنا} و خود سوره هم در مقام یک و باطن الف، درواقع با 5 الِف همه‌ی عالم را فراگرفته است! 4 الف درخصوص عددی 4 تا یک برابر عدد ابجد اسم مبارک ظهور است(1111=ظهور) و چهارچوب اربعین و سبزی و مقام حسن علیه‌السلام را از خالق اَحسن ظهور می‌دهد. و الف پنجم بصورت دایره احاطه بر آن 4 الف است که کلّ مقامات بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است(به عدد آیه یک) تنها بسم‌الله الرحمن الرحیم است در قرآن کریم که مقام یک آیه را دارد و سیّد همه‌ی بسم الله‌ها در قرآن است.

پس الف کلمه قرآن، مجموعه همه‌ی مؤلفه‌های درون قرآن با مدّ طویل است! درضمن که سوره مبارکۀ حمد با 21 حروف است یعنی 3 تا 7 تا 21 و چهارم آن در شمارش عدد 1 تا 7 است که همان دایره می‌شود 28 کلّ حروف قرآن است. درحالیکه سوره مبارکۀ حمد از 28 کلمه(برابر عدد ابجد اسم وحید پروردگار عالم) و 143 حرف تشکیل شده است[9].

و همچنین گنج قرآن، باطن 12 امام(دایره 6 و 6) و 14 معصوم(دایره 7 و 7) صلوات‌الله علیهم اجمعین می‌شود: 143=(2 تا 6 کنارهم)66+(2تا 7 کنار هم) 77؛ دو قوس نزولی و صعودی؛ شمسی و قمری.   

پس 143برابر با تعداد حروف سوره مبارکۀ حمد و برابر عدد ابجد اباالاوصیا است که وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام می‌باشد(به جایگاه عددی 53 که برابر با عدد ابجد نام مبارک احمد صلی‌الله علیه و آله و سلم است) و برابرعدد ابجد کنزالله که وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است (به جایگاه عددی 62 که برابر عدد ابجد حروف اول و آخر قرآن؛ ب+س و برابر اسماء مبارک خداوند؛ باطن، حمید و واجب الوجود است)! پس می‌شود کتاب الله و عترتی.

الله

و اگر 66 را از 77 کم کنیم (66-77) می‌شود 11 که عدد 11 برابر است با نام مبارک هو و جمع اعداد 1 تا 11می‌شود 66 برابر با نام مبارک الله جلّ جلاله! " قل هو الله احد".  

6 6

7 7

7لااله‌الاالله7

   موجود

 

       
 
   

الفِ وجود

 

 

 

 

 

 


*مقامات درخت در قامت الف:

خوب دقت کنید! چرا اولین دستور پروردگار عالم به وجود مبارک حضرت آدم علیه‌السلام و حوا علیها السلام نزدیک نشدن به درخت منهیه است؟! " و یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة..."[10]. رابطه‌ی گرفتن مقامات رسالت حضرت موسی علیه‌السلام با شجره طوبی در وادی مقدس چیست؟! چرا از درخت درحالیکه سبز بود، نور را بصورت آتش دید؟! " فلمّا أتاها نودی مِن شاطئ الوادی الایمن فی البقعة المبارکة مِن الشجرة أن یا موسی إنّی أنا الله ربّ العالمین"[11] . رابطه باطن وجود مبارک معصومین صلوات‌الله علیه اجمعین درحقیقت تمثیل شجره طیبه (آن درختی که قائم بذات اقدس الهی است) چیست؟! "...کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابت و فرعها فی السماء..."[12]. رابطه درخت با نماز چیست؟! چرا تجسّم بهشت به درخت است؟! " و جنّاتٍ اَلفافا"- "جنّاتٍ تجری مِن تحتها الانهار..."[13] . چرا باغ  و بوستان به وجود سبزی درختان است؟! چرا درخت مظهر پاکی و حیات و نشاط است؟! رابطه تهویه هوا با درخت چیست؟!

رابطه درخت با مجاهدت؛ در مجاهده و یا مبارزه با سموم هواست. درواقع درخت، زنده است چون ریشه دارد! و درحقیقت ریشه درخت، فطرت انسانی می‌شود(وجود مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ اُم و ریشه است که نام مبارکش، گرفته شده از اسم فاطر خداوند است!). پس انسان باید درحقیقت خودش مثل درخت باشد تا از سایه‌اش بتوانند استفاده کنند و در آرامش باشند و از میوه و آثارش بهره بگیرند.

درواقع درخت، مؤنث مجازی است و صاحب کثرت است؛ چه در میوه که دانه دارد و چه از شاخه‌ها و برگ‌ها که کثراتش از دانه و سبز شدن آن است... . درواقع ظاهرش الِف است و باطنش الـف! یعنی در ظاهر یک تنه دارد به عدد یک و در میوه‌ها و دانه‌ها، 1000 می‌شود به عدد حرف غ، باغ و گلستان می‌شود. بنابراین یک درخت، درواقع باطن1001 است و درحقیقت عدد 28 است زیرا وجودش کامل است.

چنانچه باطن قرآن، همان شجره‌ی طیبه است. و نور در بطن آن هدایتگر همه‌ی عالمیان و صدای نطق آن نور وجودهای مبارک معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

و خداوند فرمود هر کس میوه‌ی عملش در دستش باشد(البته متقین) از عذاب نگهش می‌دارد" فاکهین بِما آتاهُم ربّهم و وَقاهم ربّهم عذابَ الجحیم"[14] یعنی اگر درختی بدون میوه شد، نمی‌تواند در قیامت به صاحبش سبزی و طراوت و خنکی دهد و خلاصه او را به بهشت وارد کند.

تمام درخت خلاصه در میوه آن است که صاحب دانه و کثرت می‌شود. چنانچه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام حقیقت میوه‌ی شجره طیبه است که 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در بطنش است و کثرت وجودش از فرزندان معصومش الی یوم القیامة است. عدد ابجد نام مبارکش 128 می‌باشد یعنی او نگهدارنده بوستان محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است. و وجود مبارک برادر بزرگوارش سبط اکبر؛ ابا محمد حسن بن علی علیه‌السلام تمام سبزی این درخت است و هر دو مقام سیدی شباب اهل الجنة هستند.

نکته دیگر گنبد سبز خضرایی پیامبر صلی‌الله علیه و آله است.  پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: چون خدا آغاز صنع خود را اراده کرد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید پس نور عرش از من است ...[15] . کلمه عرش به معنی سقف چوبی است و آن سقف گسترده بر همه‌ی عوالم و عالمیان، وجود سبز مطهر پیامبر بزرگوار اسلام است که حیات از عالم سرّ الی یوم القیامة از وجود مبارکش نشأت گرفته و او تمام قد، الفِ وجود است. همانطورکه مقام الف، قطب الحروف است حضرت، قطب عالم امکان است!  و در فرزندانش، امام حسن علیه‌السلام؛ سبز پوش آل پیامبر صلوات‌الله علیهم اجمعین است و امام حسین علیه‌السلام؛ سفینه نجات عالمیان در دریای دنیاست. بنابراین جنس کشتی همان جنس عرش و گنبد خضرایی جدّ بزرگوارش است که حضرت می‌فرماید: حسین منّی و أنا مِن حسین[16]. و آن کشتی هرگز در دریای دنیا غرق نمی‌شود و ناجی غرق شدگان در دنیا و نجات دهنده‌ی همه ساکنین این کشتی به ساحل نجات است(الی یوم القیامة). پس درخت، مظهر الِف وجود گنج الحروف می‌باشد.

نکته دیگر میوه سیب شجره طیبه است که متعلق به وجود مطهر بانوی دو عالم حضرت فاطمه سلام‌الله علیها به نام تفاحة الفردوس است[17]. پس خانم مقام کوثر عالم؛ اسرار کثرت این درخت و اسرار ظهور 28 حروف آیات قرآن و آثار گنج موالید ولایت و رسالت، همان ذریه‌های پاک و معصومش است که الی یوم القیامة حیات دهنده و سبز کننده هستند و تمام مقام درخت را در عالم تجلی می‌دهند و تمام ظلمات و مفاسد را تخلی می‌فرمایند.

 

 

 

[فصل پنجم]

حرف نون در کلمۀ قرآن

 

حرف نون از حروفی است که در بیشتر کلمات قرآن قرار گرفته و بیشترین حرفی است که در کتاب آسمانی به صورت ظاهر و تنوین نوشته شده‌است و با خود سِرّ معانی را اظهارکرده و خیرات و گنج‌های وجود قرآن را ظهور داده‌است و خود، جوهر کلام‌الله است. در اسرار حروف، نون در جرگه‌ی عارفان بنام و خاص (آیة الله) است!

حرف نون؛ جوهر عالم خلقت است و جوهر، رمز روح و دمیدن حیات بر پیکر بی‌جان خلقت است. این حرف از حروف مقطعه قرآن کریم و از حروف نورانی می‌باشد. در سوره مبارکۀ قلم؛ دومین سوره‌ای که به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم نازل شد خداوند به وضوح می‌فرماید: ن والقلم و مایسطرون. و در سوره مبارکۀ علق که در مقام ترتیب نزول، اول است می‌فرماید: إقرأ بسم ربّک الذی خلق(1) خلق الإنسان مِن عَلَق(2) إقرأ وربّک الاکرم (بخوان به نام رب اکرم؛ کریمِ همه‌ی کریم‌ها)(3) الذی علّم بالقلم(4) علّم الانسانَ مالَم یَعلم(5) (همان که انسان را بوسیله قلم آموخت و به انسان آنچه را نمی‌دانست تعلیم داد) و در سوره مبارکۀ الرحمن فرمود: الرحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البیان. این 4 آیه شریفه رحمت بی نهایت خداوند رحمان است که صورت زیبای عروس قرآن را جلوه می‌دهد در باطن علم و ظهور بیان!

همانطورکه در مبحث حرف الف بیان شد، قلم به منزله الف است و حروف را سطر می‌کند ظاهراً الفِ قلم می‌نویسد، "با" خودش را نشان می‌دهد اما ظهور حیات ظاهری ندارد اما در باطن حیات "م " را رقم می‌زند و سبزی و حیات لوح با تمام محتویات رقم زده می‌شود با 12 حروف لا اله الا الله؛ توحید ناب و خالص. و حیات قلم و لوح بسته به ظهور جان و روح "نون" است که جایگاه عددیش 14 می‌باشد یعنی وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین!

این نون است که سِرّ آشکار کننده است؛ زیرا جوهر قلم است، و واسطه همان اسرار از گنج عالم بالا به عالم اسفل السافلین یعنی عالم دنیا است. نون از حروفی است که اول و آخرش یک جور نوشته می‌شود(ن و ن). و این حرف، برکت است و نور است و ماندنی است و تزاید دارد[18]. و ظهور همه اسرار حروف و اعداد و همه آنچه خداوند می‌خواهد نوشته شود. چنانچه کلمه نون معنا می‌شود به روح- جوهر- قدر- نور- لبه شمشیر- مبانی- ذوالنون- ماهی دوات از دسته حروف هواییه است یعنی آسمانی- از حروف تاکید- مخصوص در ضمیرمونث؛ حقیقت حرف نون وجود مطهرحضرت فاطمه زهرا سلام‌الله است!

خداوند کریم اسرارش را بواسطه نون در قلم و در لوح سرازیر فرمود. اما حقیقت زیبایی که در درون این حرف است، غیر از ظهور ظاهری است که نوشته می‌شود، درحال فکر و هوش و حافظه و آنچه انسان را نسبت به حیوان تمیز می‌دهد، شعور و مشاعر و احساسات و دوربینی و دوراندیشی و عاقبت اندیشی مخصوص انسان است. که آثار نوشتاری نون می‌باشد گاهی ظاهر است و گاهی باطن، گاهی در دنیا و گاهی در آخرت: نکتب ماقدّموا و آثارهم[19]؛ می‌نویسیم آنچه فرستاده‌اند و می‌نویسیم آنچه را که آثار این فرستاده‌هاست. پس یک معنا روان انسان است. روان یعنی جریان و ادامه دهنده و ادامه دار.

*نون، مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی می‌باشد از آن حیث که امّ الکتاب است(چون نون ساکن پشت تمام 28 حرف الفبای قرآن قرار گرفته: پشت 6حرف ادغام؛ 6حرف اظهار و 15 حرف اخفا و پشت حرف ب، قلب به میم می‌شود).

آقای حسن زاده آملی در کتاب "شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمة فاطمیه[20]" درباره نون می‌فرماید: "آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می‌کنیم تدبر فرما. عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است: "یدبّر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة ممّا تعدّون"[21]. "خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند سپس به سوی او عروج می‌نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست"، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری(جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می‌شود. تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می‌آید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد می‌کنند، خدای سبحان فرموده است: "سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده‌ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می‌شود، درمی‌آید". "و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القدیم"[22].

 

*نون دارای پنج مرتبه است:

مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است و آن جمع جمیع حقایق کیانی، ربّانی و حروف مؤثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون، امّ الکتاب اکبر است. حقیقت سرّی که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا "سیدة نساء"(الدُره) سلام‌الله علیها عالمین گردید. همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه "نساء" بدون همزه 111 می‌شود که سرّ "الف" وجود است(نسا=111=الِف) و جایگاه عددی کلمه نسا=30می‌باشد(به اسرارعدد30)

مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله) است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.

مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است، می‌باشد. و حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله در بیان خود که فرمود: "اول ما خلق الله الدره". به این اصل "ام" اشاره فرموده است؛ و این نون، "ام الکتاب" امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است."

مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر، نفس کلی نامیده می‌شود.

مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ "محو و اثبات" بین جزئیات از این مرتبه منقش است.

*در کتاب خداوند سبحان چند حروف به صورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که به صورت تنوین ظاهر می‌شود در حالی که نوشته نمی‌شود ولی تمام خصوصیات "ن" ظاهر را دارد؛ به صُورِ نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است. نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت می‌دهد. چنانچه گفته شد "نون" ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت می‌شود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه می‌دهد.

مراتب و معارفی از حرف ن کلمه‌ی قرآن:

*مرتبه اول ما صدر:

اکنون عوالم حروف کلمه قرآن را تا حدودی خواندید. و کلمه قرآن به حرفِ ن ختم می‌شود، آنگاه چگونه می‌توان نوشت که" ن "را به " اول ما صدر" تفسیر کرده‌اند که حیات کل، و آب حیات کل است (چنانکه عدد ابجد حرف ن=50 برابر با عد ابجد کلمه کل است). و به وجهی ماسوای صادر نخستین نسبت به او عَرَض‌اند. ن، ملک یؤدی الی القلم و هو ملک و القلم یؤدّی الی اللوح؛ نون نوشته‌ای است که به قلم مدد می‌رساند و قلم نیز فرشته‌ای است که به لوح مدد می‌رساند.

در واقع کلمه قرآن به حرف ن تمام می‌شود. درحالیکه می‌دانیم این حرف در جایگاه عددیش در الفبا چهاردهمین حرف است (ن=14).

همانطورکه ذکر شد حرف ن، اول ماصدر خوانده می‌شود یعنی رأس همه‌ی معانی و معارف و مخازن و حیات کل و آب حیات کل شد. زیرا به منزله سر است به بدن چون سر نسبتش به بدن، اول ماصدر است و رأس و رئیس بدن است؛ درحقیقت کلّ حیات بدن است. همانطورکه مقامات سر (عقل- هوش- فکر و حافظه) است که به بدن امر به انجام وظایف می‌کند، حرف نون هم پشت 28 حروف الفبای عربی تنظیم کننده و مرتب کننده و مربی و حتی معنادهنده‌ی حروف است.

بنابراین قرآن که باطناً وجود مبارک انسان کامل است که در مقامات عالم به منزله سر است به بدن عالم و در مقامات کتاب‌های آسمانی، اول ماصدر قرار دارد زیرا بالاترین معجزه خالق یکتاست. زیرا کلام‌الله است و کلام از حروف و علم حروف، کیمیاست. و خداوند قرآن را کنزالله و مأدبة الله و ذکرالله و مجموع اسماء الله و مخزن علم اولین و آخرین قرار داد و فرمود: ...ولارطب و لایابس الا فی کتاب مبین[23]. و ائمه معصومین علیهم السلام مقام سر به بدن عالم دارند و سرمدی هستند.

عدد 14 می‌شود 2 تا 7 تا و باطن چهارده وجود مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که حقیقت قرآن ناطق هستند. و خداوند در سوره مبارکۀ حجر فرمود: و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم[24]؛ براستی که هفت آیه از مثانی (یعنی سوره مبارکۀ حمد) و قرآن عظیم را به تو عطا کردیم. و جمع ارقام عدد 14می‌شود 5 (4+1) و خدا می‌خواهد که سورۀ مبارکۀ حمد که باطن سبعا من المثانی است و 7 آیه دارد، در ترتیب نزول به قلب مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم، پنجمین سوره باشد. و چنانچه بیان شد تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد جمع است و ریشه‌ی نام مبارک آقا حمد است که نام مبارکش در آسمان؛ احمد(ص) و در زمین؛ محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم است پس وجود مبارکش یک 7 (تعداد آیات سوره مبارکۀ حمد) در عالم آسمانی و یک 7 در عالم زمینی؛ باطن 14 و حقیقت سبعاً من المثانی می‌باشد (یعنی 14 برابر با جایگاه عددی حرف ن که اول ما صدر است!)

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: سوره حمد 7 آیه دارد که کامل‌ترین آن جمله بسم‌الله الرحمن الرحیم است و حضرت فرمود کل 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم در باء بسم‌الله و کل آن در نقطه زیر باء است و انا نقطة تحت الباء[25]. پس نقطه، مقام اول ما صدر را در ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه‌السلام دارد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود خداوند تبارک و تعالی به من فرمود: یا محمد و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم. و به خاطر منّتش بر من سوره حمد را جداگانه بیان فرمود و این سوره، معادل قرآن عظیم است[26].

و امام باقر علیه‌السلام فرمود: ما آن مثانی هستیم که خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم عطا کرد و ما صورت خدا در زمین هستیم، میان مردم زندگی می‌کنیم، هر کس ما را بشناسد پیش رویش یقین است و هرکس ما رانشناسد، آتش سوزان در پیش رو خواهد داشت[27] (یعنی ما سَر هستیم به بدن عالم؛ اگر سر نباشد زندگی نیست و مردگی است).

درواقع سوره مبارکۀ حمد، مقام "ن "را در مقامات سوره‌ها داراست و در مقام سر است به بدن و مقام کل حیات و مقام آب حیات کل است زیرا حقیقت کوثر وجود است. و همانطورکه این سوره مبارکۀ (حمد) 10 نام دارد؛ مقام چهارده معصوم صلوات‌الله علیه اجمعین، گنج عشر هستند و وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم 10 نام دارد که 5 نام مبارکش بوضوح آمده است{ محمد(ص)، احمد(ص) ، ن، یس و طه}.

امیدوارم متوجه شده باشید که مقام وجود مبارکش در وجودهای مبارک معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین، مقام ن است. و ائمه صلوات‌الله علیهم اجمعین نسبت به عالم خلقت، مقام ن را دارند که سَر به بدن می‌شود. پس هر کس بخواهد زنده باشد و شناخته شود باید بدنش متصل به سرش باشد. بنابراین سوره مبارکۀ حمد در مقام حرفِ ن دارای کلّ محتوای قرآن است.

چنانچه حرف ن مربی حروف است که این مقام حاصل تربیت رب الارباب عالم به همه‌ی مخلوقاتش در این وادی به باب طهارت و ورود به باب الجنة است که درحقیقت این اتصال به ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که دارای حیات طیب هستند و جان عزیز قرآن کریم یعنی در علم باید اتصال به قرآن کریم و در عمل باید شیعه و پیرو چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین قرار بگیریم تا زنده و با ایمان کامل و سالم وارد عالم آخرت و در بهشت (انشاءالله) راه پیدا کنیم.

پس مقام ائمه طاهرین علیهم السلام در عالم، سَر است به بدن همه‌ی مخلوقات و قرآن عزیز هم سَر است به بدن کتاب‌های آسمانی. از این منظر خداوند کریم همه پیامبران علیهم السلام را در اتصال به محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین در وجه و مقام و قبولی و منزلت بخشیده است. چنانچه توبه حضرت آدم علیه‌السلام را به وجودهای مبارک قبول فرمود؛ فتلقی آدم مِن ربّه کلماتٍ فتابَ علیه انّه هو التواب الرحیم[28]؛ پس آدم(ع) کلماتی را (مانند توسل به اهل بیت علیهم السلام که مایه توبه و بازگشت بود) از سوی پروردگارش دریافت کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت زیرا او بسیار توبه پذیر مهربانست.

و همینطور در مقام حضرت موسی علیه‌السلام خداوند فرمود: و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر...[29] . فرمود 30 شب در وعده‌گاه بیا بعد فرمود تمام کن به ده شب دیگر تا برسد به اربعین لیله یعنی 40 شب. و اتممناها بعشر درواقع عدد 10 (گنج عشر) حقیقت وجود مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است زیرا دهه‌ی طُهر هستند. درحقیقت عدد 30 را خداوند به رحمت بی‌نهایتش به همه مخلوقات عنایت فرموده چنانچه همه سال 12 ماه و هر ماه 30 روز است، قرآن عزیز 30 جزء است و ... پس معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین سَر هستند یعنی اول ما صدر، عدد 30=ل و گنج توحید است و کلمه مبارک لااله الا الله، 12 حرف است (12=ل) و عالم در حقیقتش غرق است اما حکم بدن را دارد که باید به سر وصل شود و آن وجود مبارک چهارده معصوم علیهم السلام است که گنج عشر می‌باشد، به این شرط به اربعین می‌رسد.

حالا خوب دقت کنید! اربعین به عدد 40 یعنی حرف م! اینجا مقام رسیدن حرف ن (کلمه قرآن) پشت مقام حرف بِ بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد و باب الله العالمین است که تا قلب به میم نشویم، ورودی نداریم!

درواقع تا لباس حیوانیت و نجاست و میته بودن از جسم عمل خارج نشود به طهارت انسانی و زنده شدن طیبه و ورود در باب الله و باب الجنة و باب الولایة نداریم.

 

*مرتبه دیگر حرف نون، مقام حوت است:

و نون، حوت است و زمین بر پشت حوت است. در بعضی از روایات از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است که اسم حوت که زمین بر پشت آن است، یهموت است. و در بعضی از نسخه‌ها بلهوت است. و نیز به نهر و نهر به مداد  و مداد به نور در روایات تفسیر شده است. درواقع مقامات نون فهمیدنی است (چنانچه یک شکل نوشتاری آن بصورت تنوین است که ظاهر نیست و فقط باطن است)، اما چگونه می‌توان این همه معانی را درک کرد؟!

در حدیث آمده که نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن گوید: و عن بعض الثّقات: انّ اصحاب السّحر یستخرجون مِن بعض الحیتان شیئاً منه یکتبون منه، فیکون النون و هو الحوت عبارة عن الدوات و یعضده ماروی، انّ النبی (ص) قال: اول شیء خلق الله القلم ثم خلق النون و هوالدواة[30]؛ نیشابوری از برخی معتمدان نقل می‌کند همانا ساحران از برخی ماهیان چیزی بیرون می‌آورند که بدان می‌نویسند. بنابراین نونی که به ماهی تفسیر شده عبارت از دوات است و کمک می‌کند این معنی را گفتار مروی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم و آن عبارت است از اینکه آن جناب فرمود: همانا اول چیزی که خداوند آفرید قلم است. بعد از آن نون را که همان دوات است آفرید.

درواقع نون فرشته‌ای است که به قلم مدد می‌رساند و قلم نیز فرشته‌ای است که به لوح مدد می‌رساند، دو عین است که هیچ نوشته‌ای نگاهشان نداشت، در هریک از آن دو عین، دو عین دیگر وجود دارد. دو نون است که هیچ قلمی ننوشتشان و در هر یک از آن دو نون، دو نون دیگر وجود دارد.

پس نِ اول ما صدر دوات است که منشأ کتابت جمیع کلمات نوری وجودی شده است (یعنی حقیقت عین به یک معنا چشم‌ها به آن روشن می‌شود، به آن حقایق و علوم و اسرار و شاهد می‌شود به آن مشهودات و مکشوفات) و حرف نون به دو طریق ظاهر می‌شود: بصورت حروفی و تنوینی. پس دو عین در بطن حقیقت نون بینا می‌شود.

 

و ن، حوت شده است:

از یک معنا که ماده سیاهی یعنی مرکب پدید می‌آورد. و ن، حوت ِ آبِ حیات همه موجودات و مخلوقات و عوالم و ظاهر و باطن و حامل همه ارضین و آنچه در بطن آن‌هاست! اگر دقت کنید ماهی مرکب برای دفاع از خودش مایعی ترشح می‌کند که سیاه است  و مثل حجابیست که خود را می‌پوشاند. و حروف، درواقع نورهستند و مرکّب به آن‌ها جسمیت می‌دهد تا نور که علم است محفوظ بماند و در حجاب خود را معرفی کند. شاید برای همین است که انسان عالم را باسواد می‌گویند درحالیکه سواد یعنی سیاهی! پس کلام خداوند در حروفش در مرکّب محفوظ مانده، اما چگونه باید حجاب را کنار زد؟!

 

یک معنای دیگر از حوت:

در تفسیر برهان قسمت آیه شریفه‌ای که درباره حضرت موسی علیه‌السلام و جناب یوشع بن نون به دنبال حضرت خضر علیه‌السلام می‌رفتند آمده است که یک ماهی سرخ شده همراه خود داشتند و ماهی را کنایه از عقل فرمودند! در قرآن و روایات ما به ماهی اشاره شده است: مثلا در تفسیر آیه 114 سوره مبارکۀ مائده درباره معجزه‌ی مائده آسمانی که حضرت عیسی علیه‌السلام در بیابان از خداوند خواست و آن سفره‌ی اطعام پهن شد...، در احادیث معتبر از امام باقر علم النبیین علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام نقل شده که آن غذا ماهی و نان بوده است. ماهی، عقل است و نون، روح و جان آنست.

یکی از اسماء ماهی در قرآن، حوت است. و فرموده‌اند: اول ما خلق الله الحوت. خداوند کلّ نظام هستی را بر پشت حوت، خلق فرموده است. جناب ملا هادی سبزواری در تفسیر آن گفته‌اند که مراد از حوت، انسان کامل و امام است. دوازدهمین برج فلکی، حوت است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه دوازدهمین امام است و تمام هستی بر مبنای اراده‌ی انسان کامل می‌چرخد.

درواقع حضرت موسی و جناب یوشع و حضرت خضر علیهم السلام صاحبان عقل بودند و آن ماهی را هم بعنوان غذا با خود برده بودند. پس غذای انسان، معقولات است اما اگر صاحب عقلی همراه انسان نباشد تا با او مکالمه کند، منجمد می‌شود! چراکه امام جواد علیه‌السلام فرمودند: بروید حلقه‌های درس تشکیل بدهید و با هم مباحثه کنید، اینگونه عقلتان رشد می‌کند. انسانی که اهل فهم و عقل است همواره به دنبال کسی می‌گردد تا با او حرف بزند و مباحثه کند. اصلاً معراج یعنی چه؟! رسول الله صلی‌الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌نشستند و با هم حرف می‌زدند و در مراتب ولایت همدیگر غرق می‌شدند. و همین معراج است!

وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام خود را اینگونه معرفی می‌فرماید: أنا صاحب الخضر و هارون. أنا صاحب موسی و یوشع بن نون.أنا صاحب شیث بن آدم. أنا صاحب یونس فی بطن الحوت[31]. (أنا صاحب الحوت؛ "کصاحب الحوت[32] فی خطبة المشهور بالنورانیة".

 

حوت؛ حقیقت ظهوری (مهندسی شکل نون)

همانطورکه در حرف ن بیان شد، حرف نون، حامل کلّ ارض است. درواقع نون بنابر کلام‌های مبارک یک صورت ظاهر دارد که بشکل ن نوشته می‌شود و یک صورت باطن که تنوین است. همانطورکه عالم به شکل دایره است و مرکز دایره، نقطه شروع خلقت یعنی کلمه ارض به معنی خشکی می‌باشد و نقطه نون است. و  خشکی در 6 روز به همه‌ی دنیا کشیده شد یعنی دحوالارض شد و همه موجودات زمینی و آسمانی و آنچه بین آنهاست خلق شد.

پس درواقع ظرفِ زیرین خلقت، نیم دایره نِ  و در روی آن هم نِ  بصورت مخفی می‌باشد. یعنی زمین ظاهر و آسمان نادیدنی به این شکل:

 

am19

 

و همه‌ی عالم در باطن نون ظهور پیدا کرده‌اند و نون، رحم عالم خلقت می‌باشد. اگر تا به اینجا خوب دقت کرده باشید و شکل مهندسی آن را ببینید: عدد ابجد حرف ن=50 و برابر با عدد ابجد کلمه کل است و یک 50 در عالم بالا و یک 50 در عالم پایین رویهم می‎شود 100 (برابر با عدد ابجد حرف ق). پس هم عالم بالا، کل است و هم عالم زمینی، کل است و جالب اینکه جایگاه موضعی حرف قاف، نگهدارنده کلّ مخلوقات و باطن ولایت است[33].

یکی از اسماء قرآن؛" ن" می‌باشد و جایگاه عددی حرف ق=19 است و تمام محتوای قرآن در 19 حرف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد غرق است، بنابراین عدد 19؛ عدد اول و عدد بنیادی و حرف ن، ظهور اول است! که خداوند در سوره مبارکۀ قلم قسم می‌فرماید: ن و القلم و مایسطرون. پس حرف ن که جوهر عالم خلقت و روح آن است، حافظ و جامع کل در باطن است! و حامل این حمل، وجود مبارک و مطهر صاحب النون؛ خانم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است. او مقام کوثریت و کثرت همه‌ی خلایق را داراست. و در زیارت نامه خانم می‌خوانیم: السلام علیکِ یا مُمتحَنة امتَحنکِ الذی قبل أن یَخلقک... . قبل از اینکه خلق شود از جانب خدای مهربان امتحان شد. اینجاست که قول اُم ابیها را درک می‌کنید و می‌فهمید! او بلاواسطه گیرنده فیوضات و تمام انوار و علوم حقه از ذات اقدس احدیت است! و او منشأ و اصل و ریشه و اُم می‌باشد. اوست کسی که جهیزیه‌اش 19 تکه است و همسر کسی است که باطن 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد؛ محتوای کلّ قرآن است! خوب دقت کنید در حرف اول و آخر کلمه ق رآن؛ ق ن!!!

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها  و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

بنابراین با توجه به شکل به عدد ابجد دو تا حرف ن(=50)، حرف ق مشخص شد با تمام محتوا و توضیحاتی که قبلا بیان شد. از طرف دیگر جایگاه موضعی حرف ن در حروف الفبای ابجدی، 14 است. پس یک 14 در عالم بالا و یک 14 در عالم زمینی که وجود مطهر 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

 

am20

 

درحقیقت 14 و 14 رویهم 28 می‌شود یعنی تمام حروف کلّ قرآن مجید. آیا عجیب نیست که حروف دو قسمت می‌شود: 14 تا شمسی و 14 تا قمری،  14 تا با نقطه و 14 تا بی نقطه، 14 تا نورانی و 14 تا ظلمانی و تمام افعال آیات مبارک قرآن در 14 صیغه صرف می‌شود و به 14 معنا ظاهر می‌شود؟! در ماه قمری قرص ماه در آسمان 14 روز از هلال به بدر می‌رسد و در 14 روز از بدر به هلال!

و خداوند اسرار نون را در تمام حالات ظهور می‌دهد، شاید فکر کنیم و تعقل کنیم! درحالیکه خانه خدا در مرکز این دایره است اما بصورت کعبه که 6 وجه دارد و هر وجه آن مربع است، می‌باشد. از آنجا که هر مربع 4 ضلع دارد پس 6 تا 4 تا 24 می‌شود که عدد جامع است  و برابر عدد ابجد کلمه وحی و احاطه می‌باشد. و خداوند متعال تمام عالم را در 24 ساعت شبانه روز ساعت شماری فرموده ( به 12 ساعت روز و 12 ساعت شب، پس ساعت به 12 شماره می‌شود). عدد ابجد کلمه جامع=114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های مبارک قرآن کریم است. و اگر ارقام عدد 24 را با هم جمع کنیم، 6 می‌شود و جمع ارقام 114 هم 6 می‌شود یعنی عالم در حقیقت ولایت 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین ظهور دارد و خلق شده است! و حرف نون، جوهریت ظهور روح و معنا و اصل کلمه ولایت عظمای حق تعالی و سبحانه و توحید محض است؛ لا اله الا الله (بعبارتی دایره مهندسی شکل حرف نون، نَ نَ  خوانده می‌شود یعنی لا اله الا الله).

چنانچه بیان شد نون و قلم بصورت دو ملک نورانی هستند و از یک نظر حوت، که اتصال دو حرف نون است و حقیقتش به یک صورت، رحم عالم خلقت در دنیاست! درواقع همه‌ی ما باید در حقیقت این رحم به جان ولایت و رسالت حقیقی ملحق شویم و در صورت کمال مثالی یعنی ملکوتی در عالم آخرت متولد شویم. پس عالم دنیا در بطن نون که مربی است، قرار می‌گیرد؛ با تمام معلومات و محتوای نزولات آسمانی ! که عدد ابجد حروف نون=106 است که جمع ارقامش 7 می‌شود یعنی تمام 7 طبقه آسمان و 7 طبقه زمین و 2 تا 7 تا می‌شود 14 تا؛ سبعاً من المثانی و 14=ن! الله اعلم. درواقع عدد 106 معنی می‌شود به 100+6: که تمام عالم دنیا در 6 روز خلق شده است[34] و عدد 100=ق، نگهدارنده‌ی آن است. عالم، در باطن ِ حوت و درحقیقتِ حوت و در پشتِ حوت است که هر کدام عوالم و مظاهر و معانی خود را داراست. و جایگاه حوت در دریاست. آیا جالب نیست که زمانی ماهی خوردنش برای ما مسلمان‌ها حلال است که در بیرون از آب جان دهد؟! پس چگونه است که خداوند می‌خواهد حضرت یونس علیه‌السلام در دل ماهی قرار بگیرد، آنگاه سالم در ساحل بیرون بیاید؟!  

 

*مرتبه دیگر نون و مداد:

نِ را به مداد تفسیر کرده‌اند! مدادی که نور است و همه حروف و کلمات وجودی از این مداد نور نوشته شده است. پس وجود در هر جا که قدم نهاد، نور است. مداد حروف کتبی مرکب است که کتابت می‌کند. زیرا بهترین مدد رسان است چون مداد آن مرکب سیاه است (قابل تذکر است که سیاه، باطن علم ذات اقدس الهی است که مجموعه‌ی انوار و مجعه رنگ‌ها و مجموعه تمام علوم است زیرا بالاتر از سیاهی رنگی نیست!)

بود قرآن کتابی آیت عین
الف در عالم عینی‌الوف است
حروف کتبیش باشد سیاهی

 

بود هر آیت او رایت عین
بمانند الف دیگر حروف است
حروف عینیش نور الهی

 

 

*مرتبه دیگر نون؛ صورت رحمی عالم است:

اما مرتبه دیگر حرفِ ن، صورت رحمی عالم است و پرورش دهنده که حروف و کلمات و اسرار همه‌ی موالید و ظهورات است. و باطن ن، آب است که همان دوات نوری و حقیقت کوثر وجود است و حوت ماهی این ظرف ن است. و عالم بر پشت حوت است.

در اینجا نکته قابل ذکر آن است که خداوند متعال خواست که حضرت یونس علیه‌السلام در شکم ماهی قرار بگیرد. درحقیقت در شکم و رحم نون است! که به کمال مقامات باطنی خود می‌رسد، با کلام مبارک مناجات: و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدرعلیه فنادی فی الظلمات أن لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. فاستجبنا له و نجّیناه من الغمّ و کذلک ننجی المؤمنین.[35]  و پروردگار عالم به یک 40 روز در شکم ماهی او را به سلامت به ساحل دریا آورده و امر فرمود ماهی او را به ساحل بیاورد و از دهانش خارج کند . این احوال در حالت پرورش نطفه در درحم مادر آن است که به اذن پروردگار عالم جذب و هضم بدن مادر نمی‌شود، بلکه به نوزادی تبدیل شده و به سلامت بدنیا می‌آید.

درواقع رحم است که مربی و پرورش دهنده همه وجود و سلول‌ها و ژن‌ها و از نظر ظاهر و باطن بچه است تا حقیقت وجودش با قرار گرفتن نون وجودش در پشت حروف و کلمات عمرش قلب به میم شود. و صورت حقیقی را بگیرد تا خوانده شود و اسم بگیرد و حیات را دریافت کند! درواقع نوزاد پشت حوت، پرورش پیدا می‌کند تا سیر زندگی را از حوت که نون ِ وجود مادرش است، بگیرد. حال خوب فکر کنید!

پس حقیقت محمدیه صلوات‌الله علیهم اجمعین به حسب عروج صادر نخستین است و یکی از اسماء آن حضرت نون است و اول مقام ذوالنون را داراست. و نون صادر نخستین که حامل ارض است باطن حضرت که وجود حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ بضعتُ مِنّی یعنی بضاعت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم هست حامل حمل کلمه ارض است. یعنی آن رق منشور و نور مرشوشی که کلمات نوری وجودی بر او متنقش اند، و کلّ شیءٍ اَحصیناهُ فی اِمامٍ مبین[36]. و پوشیده نیست که حیات حوت به آب است "و کانَ عَرشهُ عَلی الماء"[37].

نون را چون حمد و ذکر و اقسام نکاحات و انواع قیامت و قلب و حضرات 5 مرتبه است

 

[1]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 48

[2]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 154

[3]. سورۀ مبارکه واقعه ؛ ایه 79

[4]. سورۀ مبارکه تحریم؛ آیۀ 11

[5]. سورۀ مبارکه یس؛ آیات51 و 52

[6]. سورۀ مبارکه ق؛ آیات 18.. 23 و 24

[7]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 14

[8]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[9]. توضیح کامل در قسمت مبحث سورۀ مبارکه حمد آمده است.

[10]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 19

[11]. سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 30

[12]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 24

[13]. سورۀ مبارکه نبا؛ آیۀ 16-  در بسیاری از آیات قرآن کریم مانند: سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ23، سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 122

[14]. سورۀ مبارکه طور؛ آیۀ 18

[15]. بحارالانوار ج 25 از کتاب روض الجنان تألیف فضل الله بن محمود فارسی به حذف اسناد از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

[16]. مفید، 1413:172/2- ابن قولویه، 1356 :52

[17]. در کتاب حوای روحانی3 بطور کامل توضیح داده شده است.

[18]. رجوع شود به کتاب حوای روحانی3

[19]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[20]. صفحه 237

[21]. سورۀ مبارکه سجده؛ آیۀ 5

[22]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 39

[23]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ59

[24]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیه 87

[25]. ابوالقاسم شیرازی کوثرنامه ص 152

[26]. تهذیب ج2.ص289.ح1157

[27]. عیون اخبار الرضا (ع) ج1.ص270.ح60

[28]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 37

[29]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 143

[30]. بحار ج14.ص91 و در آل منثور تفسیر قلم

[31]. مشارق انوار الیقین فی حقایق اسرار  امیرالمؤمنین علیه السلام؛ صص 259 تا 270

[32]. سورۀ مبارکه قلم؛ آیۀ 48

[33]. رجوع شود به مبحث حرف ق

[34]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 4

[35]. سورۀ مبارکه انبیا؛ آیات 87 و 88

[36]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 13

[37]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 8

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۰۸
عذرا شفائی

رابطه عدد 57 و عاشورا:

جایگاه عددی کلمه عرش که همان حروف عشر(10) است برابر 57 می‌باشد. ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین که قرآن ناطق هستند، عرشی می‌باشند و به اذن خدا به عشر آمدند! دنیا، گنج عشر است یعنی 10=ی که یا خوانده می‌شود و یا=11! عدد ابجد عشر(=عرش)=570 که برابر است با عدد ابجد مُنزل الآیات. تمام نزول آیات قرآن در عشرِ دنیا است!

بنابراین دنیا به عدد عشر که در جایگاه، 57 است، محلّ امتحان و عاشوراست[1]؛ کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا، اینجا یوم عاشورا شد یعنی باید هر کس امتحان عاشورایی بدهد، آنگاه پشت امام خود تا پای جان ثابت بماند تا به قرب الی الله صعود کند(درواقع هر مؤمنی باید پاسدار حدود الله باشد) وگرنه منحط شده و به طاغوت می‌پیوندد و ملعون می‌شود.

و خداوند متعال چهارچوب حدود خودش را در باطن به وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام حدیده بندی فرمود. باطن عدد 57 وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام است که امام عاشورائیان است و عمر مبارکش 57 سال است. و او، حدودگذار و وارث همه‌ی انبیا و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است و خون مبارکش ثارالله شد. چنانچه دنیا؛ کف عالم است، حضرت در گودال قتلگاه قرار گرفت ...    لعنت الله علی قوم الظالمین من الاولین والآخرین.

 

وجود مبارک آقا عالم دنیا را که یکی از اسمائش شهادت است، در دنیا به نمایش شهادت فی سبیل الله قرار داد و همه‌ی عالمیان در کف که باطن خشکی تفتان بود، محل گذر نجات تمام شیعیانش در دریای دنیا قرار داد و معبر را گشود که مستقیم به حیات طیب برسند و به قرب الهی یعنی مولودشدن و زنده شدن حقیقی و به تعالیِ خوردن روزی نزد پروردگار عالم برسند که خداوند در قرآن کریم فرمود: ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون[2]؛ هرگز گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

خوب توجه کنید:

 

am14

 

ما زبـالائیم و بـا لا می‌رویم

                   ما ز دریـائیم و در یـا می‌رویم

مانند خورشید هنگامیکه در کنار دریا دیده می‌شود مثل اینست که از دریا بالا می‌آید و طلوع می‌کند و در مغرب، در دریا فرو می‌رود!

 

در حقیقت همه بندگان خدا در دنیا بر سر دو راهی و انتخاب هستند. همانطورکه می‌دانید امام حسین علیه‌السلام به عدد عشر یعنی 10 متولد شدند (یک خودش و 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دربطنش) و دنیا شد" کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا". و عدد 10 برابر حرف ی است که یا خوانده می‌شود و دنیا در"یا" غرق است و حرف"یا" حرف انتخاب است و این انتخاب دنیا یا آخرت است.

و همیشه حکام ظالم با حدود خدا و احکام و عدالت مخالف بودند، با پیامبران و امامان علیهم السلام می‌جنگیدند و در نهایت عزیزان را می‌کشتند و اباعبدالله الحسین علیه‌السلام این میدان را برای همه محل امتحان و انتخاب قرار داد. پس باطن عاشورا باید به صد لعن و صد سلام تمام شود.

همانطور که قبلا بیان شد عدد 100 برابر با حرف ق بود. پس امام حسین علیه‌السلام در کفِ تفتان کربلا، دین را نگه داشت چون خودش حرف قاف است و خیلی جگرسوز و جانسوز است که سر مبارکش بدست شقی الاشقیا(لعنة الله علیهم اجمعین) از قفا بریده شد. حروف کلمه قفا همان قاف است که اباعبدالله الحسین علیه‌السلام درجه شهادتش سیدالشهدا است و تمام شهدا فردای قیامت به مقامش قبطه می‌خورند.

و عدد ابجد اسم مبارک مجید برابر 57 است و روی جلد مبارک بیشتر قرآن‌ها نوشته شده: قرآن مجید! زیرا که باطنش اباعبدالله الحسین علیه‌السلام است. و روی برخی جلدهای مبارک نوشته شده: قرآن کریم که امام حسن مجتبی علیه‌السلام؛ کریم اهل بیت و قرآن؛ سفره کرامت خداوند متعال است و خداوند می‌خواهد در نیمه ماه رمضان که بهار قرآن و ماه نزول قرآن کریم و احیا و شب قدر در آن است، قدوم مبارکش در دنیا متولد شود. خیلی زیباست صورت جمال قرآن، حسن(ع) است. و همانطورکه توضیح داده شد، نمره‌ی 20 خداوند به بندگانش، حسن(ع) است.

پس خدا می‌خواهد در کربلا کلمه عشر که برابر حروف عرش است، گنج عرش به عشر بیاید! وه که چه محموله‌ی عظیمی که چهار رکن 57 در آن دخیل است: 1)امام حسین علیه‌السلام که عمر مبارکش 57 سال است. 2)امام سجاد علیه‌السلام که 57 سال عمر مبارکش است.3) امام محمد باقر علیه‌السلام که 57 سال عمر مبارکش است. آقا در سال 57 هجری متولد شدند و 57 سال بعد در سال 114 به شهادت رسیدند. 4)حضرت زینب سلام‌الله علیها که یک سال بعد از تولد امام حسین علیه‌السلام متولد شدند، یک سال بعد از عاشورا در سن 57 سالگی با تمام زخم‎هایی که از عاشورا تا آن زمان بدن مطهرش را آزرده کرده بود، به مقام شهادت رسیدند. نکته جالب اینکه ایشان یک زن است:

 

*در حقیقت عدد 57 برابر با عدد ابجد کلمه زن!

تمام عالم دنیا مؤنث مجازی است و عالم دنیا برای رسیدن و مولود شدن در عالم برزخ، رحم است! که آن رحم سه تا 19 تا است(همانطورکه بیان شد پایان قوس نزولی سوره‌های قرآن؛ پنجاه وهفتمین سوره، سوره مبارکۀ حدید است). و خداوند در کلام کریمش می‌فرماید نوزاد در شکم مادر پشت سه پرده ظلمت قرار دارد: ... یخلقکم فی بطون امّهاتکم خلقاً مِن بَعد خلقٍ فی ظلماتٍ ثلاث[3]؛ شما را در شکم‌های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در میان تاریکی‌های سه گانه(شکم،رحم و مشیه) آفرید. پس در دنیا هم انسان پشت سه ظلمت(نفس، جسم و پوسته‌ی عالم دنیا) رشد می‌کند، بی آنکه بداند خارج از دنیا چه عالمی است و چگونه ظاهر می‌شود!  

و کلمه زن یکی از زیباترین و میزان‌ترین اسماء است و عدد ابجدش 57 می‌شود. پس حضرت زینب علیها السلام دو تا 57 را دارد{ یکی به مدت عمر مبارکش و یکی به عدد زن بودنش}  و احیا و سبزی (114=57+57) 114 سوره مبارکۀ قرآن و افشای معنای حقیقی اربعین دین و سبزی احکام خداوند و پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر را افشا فرمود. اما اگر دو کفه ترازوی میزان اسم زن را بصورت بسیط (زا +نـون) بگذاریم: زبرش می‌شود :زن(=57) و در بینه می‌شود: ا+ون(=57) پس زبر و بینه رویهم می‌شود 114 که این حقیقت وجود مبارک بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ کوثر عالم وجود است.

 

am15

 

حالا دقت کنیم کف حقیقی در،یای دنیا چگونه گوهرهای لؤلؤ و مرجان را بر همه آشکار، و الگو و اسوه برای اهل دنیا قرار داد؟! این گوهر، همان قاف است که باطن ولایت است و اگر کسی با خود ببرد در دنیا و آخرت به درجه فله اَجره عند ربه و لاخوف و لا هم یحزنون[4]؛ (نزد پروردگارشان پاداشی شایسته دارند که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند) نائل می‌شود. این‌ها کسانی هستند که تمام وجودشان را تسلیم خدا می‌کنند درحالیکه نیکوکارند و خداوند می‌فرماید: والعاقبة للمتقین[5] و همچنین فرمود فقط از متقین‌ عمل‌ها قبول می‌شود: انّما یتقبل الله من المتقین[6].

 

نام مبارک فاطمه(زن)؛ باطن 57 (3تا 19 تا)!

و حقیقت این زن، وجود مطهر خانم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است که وجود مطهرش را خداوند در قرآن کریم با نزول سوره مبارکۀ مریم سلام‌الله علیها افشا می‌فرماید(که از نظر ترتیب فهرستی، سوره 19 قرآن مجید است). حقیقت رحم مطهر مریم سلام‌الله علیها که برگزیده خداوند است در زمانش غالب تصویری زنده و حیات عیسی علیه‌السلام را ظهور می‌دهد که او هم حیاتش از عجائب است که خداوند در سوره مبارکۀ نساء می‌فرماید[7]: ... و ما قتلوهُ و ماصلبوهُ و لکن شُبّهَ لهم...(او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه بر آن‌ها امر مشتبه شد). بَل رَفعه اللهُ الیهِ ...(بلکه خدا او را بسوی خود بالا برد). و امروز در آسمان در انتظار ظهور مهدی موعود صلوات‌الله علیهم اجمعین است تا در ظهورش به پیشگاهش فرود آید.

و خانم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها حامل یازده ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که کوثر وجودش الی یوم القیامه در وجود فرزندانش برای عالمیان پناهگاه امن الهی است. و خانم باطن 3 تا 19 تا است که همه باید فاطمی شوند تا نبوی و علوی و حسنی و حسینی و مهدوی بمانند(اللهم الرزقنا). و فاطمه سلام‌الله علیها، باطن قاف است. و حامل قاف و ظهور قاف و بقا دهنده قاف می‌باشد.

یکی از معانی فاطمه سلام‌الله علیها یعنی توحید محض، یعنی لااله الا الله، یعنی نـَه(لا اله) به تمام هواهای نفسانی و الاهه‌های کاذب و معنی می‌شود به صداقت محض(الا الله). و فاطمه سلام‌الله علیها یعنی طهارت محض و یعنی شجاعت محض در راه رضای خدا. جالب است که نام مبارکش در سه بُعد حقیقت 3 تا 19 تا برابر 57تا و برابر با عدد ابجد اسم مبارک زن است!

اگر اسم مبارک فاطمه سلام‌الله علیها را بصورت منقطع بنویسیم: فا    ط     مه؛ عدد ابجد هر قسمت در آخر به 9 می‌رسد و می‌شود 999 که برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ رفیع الدرجات است که جلوه‌اش حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌باشد.

فا        ط        مه

81       9         45

(1+8)=9      9          9=(5+4)

 

اما اگر هر عدد 9 را به حروف بنویسیم: نـُه عدد ابجدش 55 و جایگاه عددیش 19 می‌شود. پس درواقع در باطن هر عدد 9، یک 19 جای دارد. بنابراین نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها به سه تا نـُه می‌شود 3 تا 19 یعنی 57!

پس خانم دو عالم حقیقت 3 تا 9 تا می‌شود یعنی عدد 27 که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است به عدد ابجد 72 که برابر با عدد ابجد حروف نوزده است! و عدد 27؛ عدد کلیدی است که روز تولد قرآن کریم است که دفعتاً به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله درحالیکه ایشان 40 ساله بودند و در "غار حرا" که جایگاه عددیش 78 می‌شود، نازل شد. و عدد 78 برابر با عدد ابجد نام مبارک حکیم و برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و برابر با عدد ابجد کلمه عدد است. و همچنین برابر با گردش عدد 1 تا 12 ساعت روز و ماه در سال است(78=12+11+ ... +2+1).

و این غار در حقیقت محلّ ارتقاء و رشد و کمال رسیدن هر نوزادی است که در ظاهر، شکم مادر است که در گردش 9 ماه نطفه به جنین و جنین به نوزاد کامل رشد کرده و پس از آن بلوغ 9 گانه به سلامت بدنیا قدم می‌گذارد. اما باطن این غار، همین دنیاست. که خداوند نشان داد مثل اصحاب کهف در بلوغ تکلیفی  چگونه در صورت اخلاص در پناهگاه امن توحید محض خودش این عزیزان را جاداده و در کمال باطنی در مقابل 300 سال باضافه 9 سال در دنیا دوباره متولد گردانید. درحقیقت 300، 3 تا 100 تاست که هر 100 برابر حرف ق به جایگاه عددی 19 است و 3 تا 19 تا می‌شود 57. آیا قابل تأمل نیست؟! این چه حکمتی دارد؟!

بنابراین در بطن حقیقت 57=زن خوب دقت کنید! پس هر کسی در دنیا بشرط رضای خدا می‌تواند در این پناهگاه فاطمه علیهاسلام‌ یعنی حصن لااله الا الله به امنیت برسد!

 *یک رحم دیگر در باطن، قبر است که هر کس با سه تا 19 (حرف ق) یا بهتر بگویم سه تا 100تا وارد قبر شود، قبرش کاملاً بدون خطر است و در آن هیچ نفوذی برای حیوانات موذی و یا هر موجودی که بدنش را از بین ببرد، نیست. درواقع این بدن‌ها زنده حقیقی هستند و به امر خداوند در زمان ظهور از قبر خارج می‌شوند بنابر فرازی که در دعای عهد[8] آمده است: اللهم إن حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیا فأخرجنی مِن قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرّداً قناتی ملبّیا دعوة الداعی فی الحاضر و البادی؛ خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتم و قطعی ساختی حائل شد، کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده و نیزه برهنه پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده (امام زمان علیه‌السلام) میان شهرنشین و بادیه نشین باشم.

حال قبر را چگونه می‌بینید؟ آیا محلّ رشد و به کمال رسیدن نیست؟ درحالیکه خداوند در کلام کریمش می‌فرماید: ...نکتبُ ماقدّموا و آثارهم ...[9]؛ کردار گذشته و آثار وجودی آینده‌شان همه را در نامه اعمال آن‌ها ثبت خواهیم کرد. و کمال آثار تا آخرین روز قیامت مترتب است. و اثرگذار در نشئه رشد حقیقی انسان برای روز رستاخیز که تولد حقیقی و کامل و تمام شده‌ی صورت و سیرت و عمل‌هایمان و جزا و پاداش خداوند که بر همه ظاهر می‌شود، پس چگونه است کسی که در این رحم بدون 3 تا 19 تا یعنی بدون ظاهر قرآن و بدون عمل به آیات قرآن و بدون اتصال به جانِ قرآن ناطق برود، چه مولودی می‌شود؟! الله اعلم

 

از معجزات عدد 57 در قرآن مجید!

وقتی شماره ترتیب فهرستی هر سوره را با تعداد آیاتش جمع کنیم، دقیقا 57 سوره عدد زوج یا 57 سوره عدد فرد را نشان می‌دهد. که جمع 57 عدد زوج، می‌شود 6236 برابر با تعداد کلّ آیات قرآن مجید. و اگر 57 عدد فرد را باهم جمع کنیم 6555 می‌شود که جمع اعداد 1 تا 114 می‌شود 6555(که تعداد کلّ سوره های قرآن، 114 تاست) که هرکدام دارای معارف جداگانه‌ای هستند و در جمع عددی شاهکاری از اعجاز عددی قرآن است. حالا خوب دقت کنید! اگر شماره فهرستی 57 سوره‌ای که عددشان زوج می‌شد را باهم جمع کنیم 3303 می‌شود و جمع آیات 57 سوره فرد هم دقیقا 3303 می‌شود .این نظم دقیق همه حقیقتی از اعجاز قرآن است که کتاب الله و کلام‌الله می‌باشد! 

 

am16

 

در قوس نزولی دایره قرآن به سوره 57 (سوره مبارکۀ حدید) رسیدیم که آخرین سوره جزء 27 است. و قوس صعودی با سوره 58(سوره مبارکۀ مجادله) شروع می‌شود که اولین سوره جزء 28 است. پس خوب دقت کنید! جمع 27+28 می‌شود 55 که برابر با عدد ابجد حروفِ نـُه است که برابر با عدد ابجد اسم مُجیب خداوند می‌شود و جایگاه عددی حروف نـُه=19 است؛ پس اینجا محلّ تولد همه‌ی موالید عالم است. و محلّ اجابت بنده درحالیکه به خلوص بگوید: ایاکَ نعبدُ و ایاکَ نستعین؛ تنها و فقط تو را می‌پرستم و تنها و فقط از تو یاری می‌جویم. آنگاه پروردگارش را بشناسد و از او بخواهد: اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم، تا پیروز میدان جنگ عاشورای دنیای خود شود و در زمره مغضوب و ضاله نمیرد.

 

 

 

 

[فصل سوم]

حرف ر، دومین حرف کلمۀ قرآن

 

حرف بعد از ق در کلمه قرآن، حرفِ ر است که یک حرف است اما در بساطت به 2 حرف (را ) خوانده می‌شود. در قرآن کریم 5011 بار حرفِ ر آمده است که در جمع می‌شود 7!(7=1+1+0+5)

حرف (ر ) از حروف کلیدی و پر معنای کلام پروردگار عالم که در صفات و مفاهیم عرفانی کلّ محتوای عالم دنیا را حامل می‌شود. چنانچه از شکل ظاهریش (ر) برداشت می‌شود، مجرای همه‌ی نزولات از عالم بالا به اسفل السافلین دنیا است. این حرف صفت تکریر دارد یعنی در دهان چرخش می‌کند و تکرار می‌شود و این یکی از نکته‌های مهم حرفِ ر است! و کرار از صفات زیبای حضرت علی علیه السلام است؛ حیدر کرار! اگر تمام زیبایی حرفِ ق را خوب فهمیده باشید با تمام سنگینی و توازنش خداوند خواست که در دنیا(حرفِ ر) قرار بگیرد تا آرامش عالم دنیا و از اینجا به عالم آخرت را ضمانت کند.

درنتیجه حرفِ ق که ریشه و بنیان اساس صداقت و طهارت و عبادت و تقوی و تهذیب و تحلیل و تکبیر و تهلیل و تسبیح و سجده و رکوع و قیام و قعود و ذکر و زکی و حُسنِ حَسن(ع) و مقام اوّل عالمین را داراست، فقط  در ظاهر خانه‌ی خداست و در باطن وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در مقابلش قرآن عزیز قرار می‌گیرد.

پس خداوند می‌خواهد همه در دنیا و از مجرای حرفِ ر به این عالم منتقل شوند و همه‌ی 124000 پیامبرعلیهم السلام بنیانگذار تقوی بوده‌اند و همه از راسخین علوم الهی و ناشرین و منذرین و مبشّرین آیات او هستند.

 بنابراین حرف (ر) که "را" خوانده می‌شود باید ظرف خیلی اعجاب انگیزی باشد که هم حامل باشد و هم بخوبی تکرار آن را هم در دنیا و هم در آخرت تجلی دهد. پس این حرف از حروف نادر در الفبای عربی می‌باشد!

 

حرف ر به عدد ابجد 200 و جایگاه عددی 20:

*عدد ابجد حرف ر=200؛ برابر 2 تا صد تاست که توضیح آن در قسمت حرف ق(اولین حرف از نام مبارک قرآن) داده شد.  و عدد 200 برابر با عدد ابجد کلمه قسم و  عقل و عدد ابجد نام زیبای امام حسن علیه‌السلام است. و امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: اگر می‌خواستند صورتی برای عقل، خلق کنند آن صورت حسن بود [10].  و نکته قابل توجه اینست که عالم دنیا در جایگاه نام زیبای امام حسن علیه‌السلام خلق شده یعنی عدد 65 {جایگاه عددی نام مبارک امام حسن(ع)=65= عدد ابجد دنیا}. پس خوب دقت کنید! خالق یکتا تمام خلقتش را در دنیا در جایگاه امام حسن علیه‌السلام، در صورت و سیرت و حُسن‌های حسن(ع) خلق فرموده است و از بندگانش عمل حسن می‌خواهد.

*جایگاه عددی حرفِ ر=20 است و خداوند یکتا، نمره‌ی 20 اعمال خوب را، حسن فرموده است یعنی خلقت خودش در نمره عالی 20 است. پس بهترین نمره عمل را در قرآن کریم، عمل حسن فرموده است. چنانچه بهترین قرض را قرض الحسنه، بالاترین قبولی را قبول حسن، بهترین رزق را رزق حسن، بالاترین اُسوه را اسوه حسنه، بهترین عمل تا آخر عمر را عمل حسن، بهترین اخلاق را خلق حسن و ... می‌نامد.

 درضمن اینکه در آخر عمر عمل حسن به درگاه خداوند قبول است و در سوره مبارکۀ انعام می‌فرماید: مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها[11]. بهترین توشه که اگر تا قبر با خودت بیاوری که مورد رضای خداوند می‌شود توشه حسن است و مزد آن را ده برابر مثل او به بنده‌اش می‌دهد. درواقع مزد اَحسن می‌دهد.

نتیجه اینکه خداوند متعال دنیا را بصورت مبارک حسن علیه‌السلام یعنی نمره‌ی 20 خلقت، خلق فرموده و بهترین تحفه آن را عقل برای انسان قرار داد تا به لطف و فضل الهی بتوانند از اسفل السافلین به اعلاعلیین و به قرب الهی و به مقام شامخ خلیفة اللهی الی یوم القیامت برسند

 

از طرف دیگر جایگاه عددی حرف ر(=20) برابر با عدد ابجد حرفِ ک است. و کاف در جای خودش کافی و کامل است و خداوند در سوره مبارکۀ زمر می‌فرماید: الیس الله بکاف عبده[12]؛ آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ یکی از اسماء خداوند، کافی است و کاف، از اسماء الله است.

حال خیلی زیباست وقتی که اعداد 1 تا 20 را با هم جمع کنیم می‌شود 210 که برابر با عدد ابجد نام زیبای "امام حسین" علیه‌السلام است! پس احتمال معنا آنجا که خداوند می‌فرماید: فله عشر امثالها، امام حسین علیه‌السلام است که به عدد عشر بدنیا آمده و میوه و ثمر درخت شجره طیبه است زیرا در میوه، دانه است و ایشان؛ حامل 9 ذریه معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در بطنش بدنیا آمده. پس یعنی اگر عمل حسن بیاوری، مزد حسین می‌گیری! اللهم الرزقنا

عدد ابجد نام مبارک حسن علیه‌السلام 118 می‌شود که در قرآن کریم 117 بار مشتقات نام مبارک حسن و یک بار در آیه 37 سوره مبارکۀ آل عمران نام مبارک حسن آمده است که یکی از اعجازهای کلام خداوند است زیرا جایگاه عددی نام مبارک حسن علیه‌السلام 37 می‌شود. آیه شریفه برای قبول نذر مادر حضرت مریم سلام‌الله علیها است؛ فتقبلها ربّها بقبولٍ حسنٍ[13]. و عدد ابجد قبول حسن=256 برابر با عدد ابجد کلمه نور است. و برابر عدد سال تولد مولا و سرورمان حضرت مهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

درواقع عدد 37 برابر با جایگاه عددی حروف قاف بود که در قسمت حرف ق(قـرآن) توضیح داده شد. اگر با دقت بخوانید و در مفهوم این اسرار تدبّر کنید تا حدودی متوجه اعجاز کلام مبارک خالق یکتا می‌شوید که چگونه زندگی دنیا را برای بندگانش منوّر فرموده و هدایت محض است!

* بنابراین بهشت همه در زینت وجود مبارک حسنین علیهما السلام خلق شده و قرآن عزیزهم در حقیقت اسماء حسن قرار دارد چنانچه روی جلد قرآن نوشته شده: قرآن کریم و یا قرآن مجید؛ کریم از القاب امام حسن علیه‌السلام و مجید از القاب امام حسین علیه‌السلام است که درواقع هر دو بزرگوار حسن علیه‌السلام هستند.

و مَن اَحسن دیناً مِمن اَسلم وجهه لله و هو محسن واتّبع ملّة ابراهیم حنیفاَ واتخذ ابراهیم خلیلا[14]، دین چه کسی بهتر است یا بهتر بگویم صورت دینداری هر کس صورت حسن باشد، آن دینداری بهتر است. زیرا همه وجودش را تسلیم خدای (احسن) کرده و نیکوکار. و از آیین ابراهیم یکتاپرست و حق گرا پیروی کرده است و خدای ابراهیم را (برای حق گویی، اخلاص و پاکی اخلاق و اعمالش ) دوست خود گرفته است.

در سوره مبارکۀ مائده خداوند بهترین داوری را اَحسن نامیده و فرمود: و مَن احسن مِن الله حکماً لقوم یوقنون[15]. برای قومی که به خداوند(خالق حسن) یقین دارند، چه کسی در داوری احسن است.

خداوند کریم بهترین راه دعوت بسوی خودش را حکمت و موعظه حسن معرفی می‌فرماید و برای بحث‌های صحیح راه گفتگوی اَحسن را امر می‌فرماید: اُدعُ الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن....[16] 

و در سوره مبارکۀ اسرا می‌فرماید: إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم[17]؛ اگر عمل حسن انجام دهی، پاداش احسن به خودت برمی‌گردد.

پروردگار عالم تمام خلقتش را در صورت و سیرت و حُسن‌های حسن علیه‌السلام خلق فرموده است؛ فتبارک الله احسن الخالقین[18] خداوند کریم خلقتش حسن است و به خود، اَحسن می‌فرماید. درواقع هرگونه عملی که در نزد خداوند قبول است و نمره 20 حقیقی را در قرآن کریم به حسن(ع) نام برده است.

 

*نمره بیست:

همانطورکه بیان شد پروردگار عالم بهترین عمل را در قرآن که ظاهراً نمره بیست می‌گوییم، عمل حسن قرار داد و بهترین رفیق را رفیق حسن نامید.

بهترین خلق را خلق حسن- بهترین اُسوه را اسوه حسن(سوره مبارکۀ بقره؛ آیه 245)

بهترین توشه را برای آخرت، توشه حسن (سوره مبارکۀ انعام؛ آیه 160)

بهترین رزق را رزقاً حسنا(سوره مبارکۀ هود؛ آیه 88)

بهترین دعا را ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار(سوره مبارکۀ بقره؛ آیه 201)

بهترین قبولی، قبولی حسن (سوره مبارکۀ آل عمران؛ آیه 37)

بهترین دین، اسلام(سوره مبارکۀ نسا؛ آیه 125)

بهترین داوری؛ داوری حسن(سوره مبارکۀ مائده؛ آیه 50)

بهترین موعظه؛ موعظه حسن(سوره مبارکۀ نحل؛ آیه 52)

بهترین صحبت کردن و مراوده با مردم؛ و قولوا للناس حُسنا[19]

بهترین مردم که در امتحانات قبول می‌شوند؛ و بلونا بالحسنات[20]

بهترین جنگاور در جنگ که برای رضای خدا بطرف کفر تیراندازی می‌کنند و لیبلی المؤمنین مِنه بلاءً حسنا[21]، به آزمایشی حسن آنها آزموده می‌شوند.

بهترین بهره‌ای که خداوند به توبه کنندگان واقعی عنایت می‌فرماید: یُمَتّعکم متاعاً حسناً الی اجلٍ مسمی[22]. بهترین چیزی که گناهان شما را می‌برد عمل حسن است؛ إنّ الحسنات یُذهبن السیئات[23]

بهترین اجر و مزد خداوند که بشارت پروردگار عالم است به مؤمنین؛ و یُبَشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات اَنّ لهم اجراً حسنا.[24]

بهترین وعده را خداوند وعده حسن می‌داند که به عهد خود وفا کنی؛ یَعِدکم رَبّکم وعداً حسنا.[25]

بهترین رفتار با پدر و مادر که خداوند انسان را توصیه فرموده است: و وصینا الانسان بوالدیه حُسنا.[26]

بهترین پاداشی که خدا و پیامبر گرامیش در سرای آخرت برای نیکوکاران می‎خواهند: للمحسنات مِنکنّ اجراً عظیما.[27]

بهترین نگاه که گنهکار به عمل خود کند و آن را تأیید کند: فرآه حسنا و خودش را محقّ بداند.[28] ( البته این نمره‌ی منفی است که خود شخص تائید حسن را برای خودش می‌کند!)

بهترین پاداش که در مقابل مخالفان دین مقاومت کنیم و تسلیم نشویم: فان تطیعوا یؤتکم اجراً حسنا[29]

 

پس دنیا را عالم اضداد خوانده‌اند زیرا صد سلام در مقابلش صد لعن است- زیبایی روبرویش، زشتی- خوبی و بدی- سلامتی و بیماری- فقیر و غنی- عالم و جاهل و ... قرار دارد. پس عالم دنیا، محلّ انتخاب است و هر کس باید بداند که خوبی و بدی به خودش برمی‌گردد؛ هم در دنیا و هم در آخرت؛ تلک امةٌ قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم[30]. اگر نیکی کنید به خود کرده‌اید و اگر بدی کنید به خود(بد نموده‌اید): اِن اَحسنتم اَحسنتم لِأنفسکم و اِن أسأتم فلها[31]؛ هر کس کاری شایسته کند، به سوی خود اوست و هرکه بدی کند، به زیانش باشد من عمل صالحاً فلنفسه و مَن أساء فعلیها[32]. و دنیا را مثل کوهی مثال زدند که در مقابلش هرگونه صدا بلند کنی، دوباره همانجا می‌شنوی. یعنی صدای عملت را خودت می‌شنوی.

این جهان کوه است و فعل ما ندا  سوی ماآید نداها را صدا[33]

فمَن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و مَن یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره.[34]

 

صفات حرف ر:

تعداد صفات حروف: تمام حروف الفبای عربی دارای صفات مختلفی هستند: 6 حرف، 6 صفت دارند: ت- ذ- ظ- ع- غ- ک. و 19 حروف، 7 صفت دارند{ خیلی جالب است و از اعجازهای قرآن عزیز است که با 19 حروف شروع می‌شود و سوره حمد که حامل کلّ باطن قرآن است، 7 آیه دارد(که همه در بطن 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم هستند)}.

و سه حرف: ر- و ی، 8 صفت دارند که عبارتند از: 1)جهر. 2)میان رخوت و شدت. 3)انفتاح. 4)استفال. 5)اذلاق. 6)انحراف. 7)تکریر. 8)سکون.

پس حرف (ر) هم در مجرای نزول است و هم مجرای صعود؛ برای رسیدن به 8 درجه بهشت. درواقع حرفِ(ر) سکوی پرواز مؤمنین و متقین است به رضای قرب الهی؛ با تلفظ حرف را! از صفات زیبایش این است که خداوند خواست که پیامبر اعظم صلی‌الله علیه و آله از عالم اسفل که دنیاست، دعوت شود برای عالم قرب و خداوند فرمود: دنی فتدلی. وقاب قوسین أو ادنی[35]. زیرا حضرت، باطن الِف حرفِ را  است.

حال خوب توجه کنید که نام مبارک حضرت قرآن کریم چه محتوایی دارد؟! و باز کلام نورانی خداوند انسان را دعوت به علوّ درجات و مقام خلیفة الهی و اعجاز رسیدن به قرب محبوب و عالی و کافی و شافی و باقی ... می‌رساند.

درواقع کلّ صفات حروف، 15 تاست که حرف ر، 8 تای آن را داراست. نکته جالب اینکه با خواندن حرف ر بصورت را، دو حرف با دو دسته صفت کار می‌کند(حرف ر،8 صفت و حرف آ، 7 صفت) 15 صفت می‌شود، آنگاه حرف "را" در جایگاه حرفِ س قرارمی‌گیرد و محلّ نزول و صعود در جایگاه قلب و حیات دنیا و آخرت است، مثل دَم است و بازدم!

1)یکی از صفاتش، جهر است یعنی جوهر صدا آشکار می‌شود و کلام نورانی خداوند با صوت جلی و قواعد مخصوص و با تمام نمای زیبای ظاهری و باطنی بوسیله پیامبران و امامان صلوات‌الله علیهم اجمعین و با کتاب‌های آسمانی بگوش مردم هر زمانی می‌رسانند. از جمله خداوند کریم اذان و اقامه را برای نماز قرار داد.

{*نکته: عرفانی از گوش:

یکی از بالاترین نعمت‌های خداوند به ما گوش است و حسّ شنوایی آن که از مجرای سمع پروردگار عالم ما را شنوا فرمود. اما این عضو که اولین قسمتی است که بعد از تشکیل نطفه و افشای حیات قلب جنین، گوش حیات خود را شروع می‎کند. تمام اعضای بدن جنین در شکم مادر آکبند است الا گوش و دستورات اسلامی برای مادران وارد شده مثل خواندن و تلاوت قرآن یا احتیاط‌های گویایی مادر؛ شدت نرمش و صبرش روی فرزند آثار مستقیم دارد.     

بعد از بدنیا آمدن اول تکلیف البته برای مسلمانان وارد شده که به گوش راست نوزاد، اذان و به گوش چپش، اقامه بگویند. گوش، آخرین قسمتی است که وقت خوابیدن تا نخوابد، انسان خوابش نمی‌برد! یعنی تا وقتی گوش بیدار است، تمام بدن بیدارند. و هنگام بیدار شدن هم اولین قسمتی است که بیدار می‌شود. چنانچه خداوند در سوره مبارکۀ کهف می‌فرماید: فَضرَبنا علی آذانهم فی الکهفِ سِنینَ عَدداً؛ پس سالیانی چند در آن غار خواب را بر گوش‌هایشان چیره ساختیم. ثمّ بَعثناهم لِنعلمَ اَیُّ الحِزبین اَحصی لِما لَبثوا امَداً[36]؛ سپس آنان را(از خواب از راه گوش) برانگیختیم تا معلوم گردانیم کدام یک از آن دو گروه مدت درنگ در (آن غار) را بهتر احصاء خواهند کرد؟(هم خودشان مدت را بفهمند، هم کسانیکه آن‌ها را بیرون غار ملاقات می‌کنند). پس پروردگار عالم آن‌ها را از راه گوش خوابانید و از راه گوش بعد از 309 سال بیدارشان فرمود.

سخت‌ترین تنبیه خداوند به بندگانش این است که شنوایی گوش قلبی را از آن‌ها بگیرد(یعنی زنده نباتی هستند نه انسانی!)

نکته مهم این است که اگر گوش نشنود، زبان هم به دنبالش لال می‌شود. پس بچه‌هایی که لال هستند، اول کرند یعنی ناشنوا بودند. برای همین علم شنوایی سنجی امروزه خیلی از این بچه ‌ها را گویا کرده است. و اگر گوش دل نشنید و زبان دل لال شد، متأسفانه چشم قلبی هم کور می‌شود و خداوند عقل بنده‌اش را می‌گیرد؛ صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون[37] و در آیه دیگر می‌فرماید: صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون[38] یعنی شفا در آن نیست و برگشت ندارد.

 پس لازم به تذکر است که ارتقاء رسیدن به کمالات معنوی انسان‌ها در دنیا به شنیدن دو گوش است؛ هم ظاهری و هم باطنی. و خداوند آخرین قسمتی را که در بدن می‌میراند، گوش است، که در آخرین لحظات در دنیا و در ورود به خانه آخرت برای او تلقین می‌خوانند. زیرا از نظر پزشکی گوش بعد از سه روز از مردن، می‌میرد (شاید انسان توبه کند!)

-کسی که می‌خواهد بیدار شود را دراصطلاح می‌گویند گوش به زنگ می‌خوابد یعنی درحالیکه چشمش خواب است اما گوشش بیدار است و او را بیدار می‌کند.

-کسی که امر خداوند را بخوبی گوش می‌کند را می‌گویند سراپا گوش است یعنی نکته‌ای را در عمل جا نمی‌اندازد.

-و عظمت گوش را درک کنید! 

-و کسی که بخواهد برای مولایش بنده‌ی خوبی باشد، باید غلام حلقه به گوش بشود. اما چراحلقه به گوش؟! زیرا این حلقه‌ی زینت بندگی است! اما باید گوش را سوراخ کنند و آن حلقه را در گوش چنان جابیندازند که در هیچ حالتی از گوش او جدا نشود. و خداوند می‌خواهد این بنده شنوا بماند تا ندای حق را هر لحظه لبیک گوید و به آن ارتقاء یابد. حدیث زیبایی است که زینت بهشت دو گوشواره حضرت فاطمه سلام‌الله علیهاست: امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند... . درواقع پیام حدیث چقدر باعظمت است! یعنی یک گوش خانم؛ حلقه ابامحمد(ص) و گوش دیگرش حلقه اباعبدالله(ص) است. یعنی حلقه بندگی در باطن ولایت و رسالت است و این زینت، ماندنی است.} 

-پس چرا سه بار در شبانه روز صدای اذان در مأذنه‌های کشورمان بلند و به شهادتین گویا می‌شود؟! درواقع پروردگار مهربان می‌خواهد چند نکته برای بندگانش معنا و ظاهر و گویا و شنیده شود. اذان، ندایی است که باید شنیده شود و اذان، حامل معنویت باب طهارت شهادتین است. ما می‌دانیم که انسان در خصوصیت جسمی خود در دسته حیوان و حیوان ِ حرام گوشت و حتی در صورت کافر بودن، عین نجس است! دلیل عین نجس بودن کافر اینست که انسان باید به مقام انسانیتش حیات حقیقی داشته باشد و آن هم حاصل نمی‌شود مگر اینکه موحّد باشد و مسلمان؛ بنابراین بغیر از آن مرده‌ی انسانی است و زندگیش حیوانی است، یعنی درحقیقت حیوانیتش عین نجس است. پس کافر زندگی حیوانی دارد. بنابراین شهادت به توحید(اشهد أن لا اله الا الله) از درون او را پاک می‌کند و شهادت به رسالت(اشهد أنّ محمّداً رسول الله)صلوات‌الله علیهم اجمعین ظاهرش را پاک می‌کند و شهادت به ولایت(اشهد أنّ امیرالمؤمنین علیّاً ولی الله) علیه‌السلام انتقال طهارت از دنیا به عالم آخرت و بهشت است زیرا بدون ولایت هیچ کس وارد بهشت نمی‌شود.

حالا دقت کنید! پس خداوند متعال می‌خواهد هر روز این بانگ نورانی برای نماز، فضای زندگی ما را از ظلمات ظاهر تطهیر کرده و گوش‌های ما را با شنیدن اذان شنوا کند. و خواست که این بانگ(صدای اذان) بلند خوانده شود. و هر مؤمنی در هنگام نماز ابتدا اذان و اقامه می‌گوید تا ظلمات اعمال غلطش برای نماز تطهیر شود و حتی با خواندن تشهد در رکعت دوم و سوم(در نماز مغرب) و دوم و چهارم(در نماز ظهر و عصر و عشا)، حجاب‌های ظلمانی اشکالات نماز برطرف شود و نماز او را به طهارت برساند. مؤمنی که در لحظه آخر عمر توفیق گفتن شهادتین پیدا می‌کند، انشاءالله پاک و آمرزیده می‌شود و در مقام شهود به جایگاه انسانیتش در جوار معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و به قرب الهی می‌رسد. اللهم الرزقنا    

 

ادامه مبحث صفات حرف ر:

1-جهر: پس صفتِ حرف(ر)، جهر است و باید صدای کلام خداوند و عمل به آیاتش و بندگی خالصانه در این دنیا، صدایش بلند شود و آشکار شود.( یعنی احکام دین آشکارا اجرا شود)

2-میان شدت و رخوت، دومین صفت حرف (ر) است. زیرا گفتیم که دنیا عالم اضداد است و سختی و آسانی روبروی هم است و هم نزول و صعود است. که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: إنّ مع العسر یُسرا. فإنّ مع العسر یُسرا[39]؛ این است و جز این نیست که بعد از سختی‌ها، آسانی است.

3-انفتاح: ضمن اینکه صفت دیگر حرف ر، انفتاح است. یعنی کلید و گشایش و پیروزی و راه یافتن و علم آموختن و خروج از ظلمات و به نور رسیدن به درجات ظاهری و باطنی و دیدن بواطن ندیدنی و دست یافتن به کمالات انسانی و رسیدن به درجه سربازی و شیعه و محب بودن حقیقی صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه. زیرا در اتصال به حضرت مولاست که ارتقاء و اتصال به وصال قرب الهی حاصل می‌شود. یکی از دلایل صعودش از ظلمات به نور این است که حرفِ (ر ) از حروف نورانی و از حروف شمسی است.

نکته قابل تفکر و تأمل اینست: دنیا همانطورکه انفتاح است به مراتب عالیه، اگر انتخاب غلط باشد هم راه گشایش است اما به درکات جهنمی و شیطانی و رذائل و نفوس حیوانی(یعنی هوای نفس)! پس دنیا در حرف (را)، محلّ انتخاب شد.[40]

4-استفال: دیگر صفت حرف ر، استفال است یعنی طلب پایین آمدن دارد. در 28 حرف عربی، 21 حرف صفت استفال دارند. و خدا می‌خواهد با حروف و کلمات همه‌ی بندگانش را با 7 حرف به استعلا برساند یعنی تا خاضع و خاشع درگاه خداوند نشوی، علو نمی‌گیری، تا کلاس اول نروید به مقام دکترا و مقامات عالی علمی راه پیدا نمی‌کنید، تا شاگردی نکنید، استاد نمی‌شوید. و تا بنده نشوید از قید بندگی غیر آزاد نمی‌شوید و به کمال فطرت الهی نمی‌رسید!

 پس خداوند دنیا را قرار داد تا بنده، مثل دانه که باید در دل خاک برود تا ریشه کند و ساقه خود را از ظلمات خاک به فلاحت نور برساند، به اعلا برود. و مثال زیبایش وجود مبارک حضرت یوسف علیه‌السلام است که خواست خدا بود که در چاه قرار بگیرد و به بردگی فروخته شود تا آنگاه با سختی‌های بسیار و صدق در عمل و بندگی خالصانه به عزیزی مصر برسد. چنانچه به ساحت پاک این پیامبر بزرگوار، یازده ستاره (برادرانش) و خورشید و ماه (پدر و مادرش) سجده کردند. چراکه برای انسان مؤمن همه‌ی ملک و ملکوت ساجد می‌شوند. پس باید خوب دقت کنیم! شاید این مقامات کلام خداوند را بیشتر درک کنیم! انشاءالله

5-اذلاق: صفت دیگر حرف(ر)، اذلاق است یعنی تندی و تیزی زبان و روانی آن است. درواقع شش حرف از 28 حرف این صفت را دارند: ف ر م ن ل ب که در کنار هم می‌شوند(فرمن لب) یعنی از عقل فرار کرد! متأسفانه زبان گاهی عقل را زائل می‌کند. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه[41]؛ زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد و قلب احمق، پشت زبان او جای گرفته است. یعنی عاقل سنجیده و با اندیشه سخن می‌گوید و نادان نسنجیده و بی فکر سخن می‌گوید.

6-انحراف: صفت دیگر حرف (ر)، انحراف است. یعنی به ظاهر حرف زبان در دهان کمی تاب برمی‎دارد اما بواقع در سرازیری حرف (ر)، خیلی‌ها منحرف شدند و راه آخرت را فراموش کردند و فقط دنیا را برای خود انتخاب کردند؛ ...والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون[42]. درحقیقت این‌ها شدند اهل دنیا! اما حرفِ ر، "را" خوانده می‌شود تا با مدد حرف الف (برابر کلمه نسا) به صعود قرب الهی راهنمایی شویم.

و خوب دقت کنید! جهنم 7 درکه دارد. درواقع دنیا در عدد 7 غرق است. 7، باطن حمد خداوند است که اگر حامد واقعی شدیم، باید از 7 به 8 صعود پیدا کنیم. مقام 8، ثمن است و رضای خداوند که حرفِ ر، 8 صفت دارد!

پس هر کس در دنیا، برای دلش کار کرد و فقط خودش را دید و غرق در لذات دنیوی شد و رضای خداوند را قربان رضای دل خودش کرد، متأسفانه راه به 8 برای او بسته می‌شود و او مخلد در درکات 7گانه جهنم می‌ماند[43]. دنیا به منزله رحم است و او را در خود هضم می‌کند(سقط می‌شود) و متأسفانه به چاه جهنم دنیا سقوط می‌کند! درواقع وقتی از تغذیه معنوی رحمت رحیمیت خداوند در اتصال به امام معصوم علیهم السلام قطع شد، یعنی سقط شد و میته شد و هضم دنیا شد!!!

7-تکریر: صفت دیگر حرف ر، تکریر است یعنی تکرار می‌شود و این صفتِ دنیاست! یعنی مثل کوه که وقتی در کنارش فریاد بزنی، همانجا تکرار صدای خود را می‌شنوی، در این دنیا هم هر کس به ملکوت عمل خود می‌رسد.

8-سکون: یکی از جالب‌ترین صفات حرف(ر)، سکون است. صفت سکون، مخصوص بهشت است یعنی آرامش، رضا، به رضای خدا رسیدن، به آرزوی قلبی نائل شدن، رسیدن به محلّ اسکان، به نتیجه رسیدن زحمات، به تکامل رسیدن و خارج شدن از ظلمات(همه‌ی دلهره‌ها و ناروائی‌ها و خطاها و سقوط‌‌‌ها و تزلزل‌ها و به هلاکت رسیدن‌ها و خلاصه انحطاط از انسانیت به حیوانیت و خواری‌ها و ذلت‌ها و خفّت‌ها) و یعنی رسیدن به نور هدایت و تولد حقیقی انسانیت!

 

حال خوب در حروف قرآن تفکر کنید! درواقع بهترین قامت و بهترین حرف و نمره بیست صورت حسن(ع)، در صورت الف جلوه‌گر می‌شود که آن در ظهور حرفِ الف در اسم مبارک ق ر آ  ن است!

 

 

 

[فصل چهارم]

حرف الف در اسم مبارک قرآن

 

حرف الف اسم مبارک قرآن که بعد از حرفِ ر آمده و حرف ر، "را" خوانده می‌‌شود! در حقیقت غایت معنا در این حرف است! در قرآن کریم 6164 بار حرف الف آمده که در جمع آخر می‌شود 8(=7+1...17=4+6+1+6)! و 40 سورۀ مبارکۀ قرآن کریم با حرف الف شروع شده است.

اما همانطور که می‌دانید عالَمی که همه اسرار عوالم از آنجا ظهور دارد و گنج خلقت منشأ گرفته یعنی نورٌواحد و سِرّ حقیقت محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین را عالم سرمدی و به یک معنا عالم لاهوت می‌گویند. عالم لاهوت جهان مختص به خداوند و مرتبه ذات پروردگار عالم است. از دیگر اسماء آن جهان معنا عالم امر، عالم غیب، عالم اسماء و صفات الهی (که همان نورٌواحد) است. که یکی از عوالم چهارگانه محسوب می‌شود: عالم ناسوت(دنیا)، عالم ملکوت و عالم جبروت و عالم لاهوت. از جمله ویژگی‎های عالم لاهوت در اندیشه اسلامی، خالق و روح عالم ناسوت و منشأ عقل و حکمت بودن است. گروهی از مفسران قائلند برخی از آیات قرآنی به عالم لاهوت اشاره دارد. این عالم یکی از مقاصد سفرهای عرفانی سالک معرفی شده است[44].

نکته: خداوند در کلام کریمش می‌فرماید در زمین گردش کنید و با دقت و تأمل سرانجام تکذیب کنندگان (حقایق) را بنگرید: " قل سیروا فی الارض ثمّ انظروا کیف کان عاقبة المکذبین"- ".. فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین".و همچنین می‌فرماید: و سرانجام و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است "..والعاقبة للمتقین".[45]

درحقیقت همه کتاب‌های آسمانی در قرآن عزیز است. چنانچه 313 پیامبر علیهم السلام صاحب کتاب هستند و 104 کتاب آسمانی نازل شده، همه یکجا در باطن قرآن و قرآن، مثل مدّ طویلی روی تمام علوم و کتاب‌های آسمانی است یعنی حامل تمام علوم آسمانی و زمینی و محتوای تمام کتاب‌های آسمانی و تمام حروف و کلمات الهی و تمام اسماء الله یعنی اسماء الحسنی پروردگار عالم است و بالاترین معجزه است چون هم کتاب الله و هم کلام‌الله است ولی کتاب‌های آسمانی دیگر فقط کتاب الله هستند!

درواقع خداوند در سوره مبارکۀ انعام فرمود: و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر والبحر وماتسقط من ورقة الا یعلمها ولاحبة فی ظلمات الارض و لا رطب ولایابس الا فی کتاب مبین[46]؛ کلیدهای غیب تنها نزد اوست؛ و جز او کسی آنها را نمی‌داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند؛ هیچ برگی از (درختی) نمی افتد مگر اینکه از آن آگاه است؛و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین، و هیچ تر و خشکی وجود ندارد، جز اینکه در کتابی آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است.

 

*مقام الف در کلمه قرآن:

این الف را الف مدّی می‌گویند و همانطورکه بیان شد به عالَم سرمدی منسوب می‌شود و مدّ الف، حقیقت محیط بودن کتاب آسمانی قرآن بر همه‌ی کتاب‌های آسمانی است و هم به همه عوالم آسمانی و زمینی احاطه وجودی دارد. زیرا خداوند می‌فرماید: ... و لارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبین[47]. و همه‌ی محتوای کتاب‌های آسمانی و تمام اسماء الحسنی پروردگار عالم و علم مستتر و اسماء مستتر در قرآن، مستور و محجوب و محفوظ و تکمیل و در غالب کلام‌الله ثبت و ضبط شده است! زیرا اسم الله جلّ جلاله مستجمع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و صفات افعالی و عالیه و اسمائی خداوند کریم است.

چنانچه باطن الف مدّی کلمه قرآن، حقیقت قامت قائم ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که در مجموعه حروف و کلمات، اسماء و آیات الهی بصورت رمز و اعداد مکشوف است.

 

الِف وجود؛ از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت:

از آنجاییکه تمام حروف الفبای عربی، شامل 28 حرف است که در کلام‌الله مجید است. و عدد 28؛ عدد کامل نام گرفته است. پس تمام اسرار عددی و به حروف در این 28 جای دارد. و همه در جمع ارقام 28 یعنی (10=8+2 ؛ ابجد هوز حطی یعنی 10 عدد که گنج عشر است و 10 حرف که اساس حروف هستند. و 1=0+1) عدد یک ظاهر می‌شود که برابر با حرف الف است.

حال یک بررسی عددی از اعجاز حروف را می‌بینیم که خداوند حکیم و عالم چگونه وحدت (الِف وجود) را در کثرت (همه‌ی 28حرف) و کثرت (همه‌ی مخلوق) را در وحدت (الِف وجود) تمام می‌فرماید! که همه برای شناساندن ذات اقدسِ غیب الغیوب وجودِ مبارکِ خودش می‌باشد. و همه‌ی عالم در توحید ذات اقدسش به آیات و نشانه‌ها و تعریف در معرفی اسمائی و صفاتش، غرق است.

جالب است که اگر حروف را بصورت بسیط با نقطه‌هایشان بشماریم{ مثلا الف؛ 3 حرف دارد و 1 نقطه می‌شود 4، با؛ 2 حرف و 1 نقطه می‌شود 3 و ....} رویهم می‌شود 111 که برابر عدد ابجد حروف الف است! و این خزانه گنج حروف است که از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت می‌رسد!

چنانچه هر انسانی این وادی را در عمر خود طی می‌کند. چراکه به یک، به دنیا می‌آید و کثرت وجودش ظاهر می‌شود و دوباره به وحدت، دنیا را ترک می‌کند. درواقع از 1 (یکِ عدد وجود شروع) و به الِف حروف خزانه وجودش دنیا را ترک می‌کند{ 1 به عدد و به حروف(الف)}.همانند اول و آخر قرآن مجید که به عددِ 1 ؛ سوره مبارکۀ حمد(اولین سوره از نظر فهرستی) شروع و به یک به حروف یعنی الف تمام می‌شود چراکه به سوره مبارکۀ ناس (و کلمه ناس) ختم می‌شود و عدد ابجد کلمه ناس=111=الف است! زیرا انسان در دنیا به نسلش(ناس) و قوای وجودش که بالفعل شده می‌رسد که همان خزانه گنج الِفش هست.

 

حالت مدّی الف و انواع مد(کوتاه، طویل، عارضی)

اما در وسط کلمات تا آخر الف به صورت متصل خوانده می‌شود و صورت وصل و حالت مد را بخود می‌گیرد مثل: هآ- حآ- تآ- مآ.

اگر وجود الف نبود، هیچ حرفی، حرکت مد پیدا نمی‌کرد{ ظاهراً مَد یعنی کشیدگی ولی باطناً یعنی ابدی شدن و همیشگی در دنیا و آخرت}. پس با قامت الف، حروف و کلمات و در نهایت معانی کلمات، حالت استواری و ابدی پیدا می‌کنند. و در هر زمان به صورت آن روز، بیان شده و معنا می‌دهد. حتی در دنیا و آخرت صورت معنا تغییر کرده و در آخرت، به صورت اصلی خود نمایان می‌شود؛ در دنیا، الِف است و در آخرت، اَلـف (در دنیا، یک است و در آخرت، 1000)!

لذا حرکت مد، جز بواسطه وصل نمی‌شود و الف، باعث مد گرفتن حروف است و هر حرفی به الف وصل شود تا اندازه‌ای صدایش کشیده می‌شود{ یعنی هر الف بعد از حرف، دلیل بر آنست که حرف توضیح می‌دهد من از کجا آمده‌ام و مؤلفه‌ی من کیست!} پس الف که از صفات منزه و دور است، وصل کننده است بین ظاهر و باطن دنیا و آخرت و از همه بالاتر وصل به عالم قرب و رضای او که الف، جان مجرای رضای خداست در کلمه قر آ ن!

درواقع همانطورکه شروع خلقت دنیا از نقطه خشکی بنام ارض بوده است(که اگر حروفش را جابجا کنیم، رضا می‌شود)، در آخر ما هم به یک نقطه می‌رسیم که قبر ماست و آنجا محلّ اسکان واقعی ما می‌شود یعنی خانه آخرت! ظاهرش دلهره‌آور و ترسناک است اما خوشا بحال کسی که وقتی به نقطه ارض می‌رسد، رضای خدا را دریافت کند، آنگاه به آرزوهای واقعی آخرتش واصل می‌شود و آنجا می‌شود آرامگاه واقعی، آنجا با الِف می‌رود و مزد اَلـف می‌گیرد. مثل حروف کلمه ارض که سه حرف است اما عددش 1001 که از این عدد در حروف بیشتر نیست که برابر 1001 اسم مبارک خداوند در جوشن کبیر است.

یکی از زیبایی‌های حرکات، حرکت سکون است که افشاکننده محلّ حقیقی خروج و ورود و جایگزین شدن حروف و کلمات عمل ماست. و اثرگذار روی حروف و باعث تشدید می‌شود و باعث بدست آوردن 3 نوع مَد می‌شود یعنی کشیدگی در طول و عرض و ارتفاع زندگی ماست! گاهی مَدّ کوتاه، گاهی مدّ طویل و گاهی مدّ عارضی. که این سه حالت از برکت حرکت سکون بدست می‌آید. و در بعضی جاها باعث از بین رفتن مد می‌شود مثل کلمه عَنهُ که چون حرکت حرف ن، ساکن آمده، صدای حرف ه را کوتاه می‌کند ولی اگر حرکت حرف ن، فتحه یا ضمه بود صدای حرف ه بلند می‌شد.

 اینجا نکته قابل تأمل و جالبی است که در اسرار معنی و تفسیر و تفهیم کلمات تأثیر به سزایی دارد چنانچه شخص اگر در جای حقیقی سکون بگیرد، چه بسا به خطرهای زیادی دچار نمی‌شود مثل ماشینی که در جاده در کنار درّه به موقع توقف می‌کند و نجات است. و گاه اگر بی‌موقع سکون داشته باشد باعث هزاران خطر می‌شود مثل ماشینی که وسط اتوبان در بین ماشین‌ها که با سرعت می‌آیند یکدفعه توقف کند، باعث تصادف چندین ماشین و به خطر افتادن جان‌ها می‌شود. الله اعلم‌

مدّ کوتاه: اندازه‌ای است که خداوند فقط و تنها به ما انسان‌ها عطافرموده. و این برکت که الِف مقصوره (یعنی الف کوتاه) است به خاطر برکت عقل و هوش و روح انسانی و تمام خصوصیاتی که خداوند به ما عنایت فرموده و منت گذاشته و انسان را خلیفة الله قرار داد؛ انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه[48]. یعنی خداوند کریم از مجرای ق (قاف) با تمام گنج معنویات و ولایت و همه‌ی پیامبران و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین پایه‌ی ارتفاع را با مدّ کوتاه به انسان داد تا خود با عمل، به مدّ طویل برسد!

درواقع انسان در این دنیا اسکان موقت دارد و همه‎ی نعمت‌ها برایش مستودع(یعنی امانتی) است و از او گرفته می‌شود. اما در همین اسکان موقت می‌تواند با سکون دائم، خود را در بهشت الهی مستقر کند. پس لازمه آن گرفتن مَدّ طویل است تا بصورت جهشی از عالم دنیا به بهترین نقطه آرامش؛ سرزمین رضا(ع) قدم بگذارد. و آن حاصل نمی‌شود مگر اینکه پشت حرفِ الف در کلمه قرآن قرارگیرد (ق ر آ ن). حرفِ (رِ) ساکن شده تا الف مدّ طویل خود را به تمامی عالم نمایان کند.

و خداوند این اسم زیبا را در حروف رمزی خودش نشان می‌دهد که الف با مد بلند(آ) ظاهر می‌شود؛ انسان کامل یعنی معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین  قامت الفِ مدّی هستند و این مَد، مدّ طویل است که سایه ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین از دنیا الی یوم القیامت در بهشت رضوان الهی بر سر ماست. و یکی از سبب مسبب‌هایی است که حرف به مد طویل نائل شود! مثل عبدُهُ که خوانده می‌شود عبدُهو (صدای کوتاه هُ اشباع می‌شود و هو خوانده می‌شود)؛ در دنیا عمر ما کوتاه است و اگر انسان مؤمنی باشیم هم فرصت بندگی ما موقت و کوتاه است اما پروردگار عالم به فضلش مزد یک بنده مؤمنش را الی یوم القیامة عنایت می‌فرماید. مؤمن به شرطها و شروطها این مزد دائم را می‌گیرد؛ باید اتصالش به امام زمان وقتش باشد و فقط برای رضای خدا کار کند آنگاه با نیت کامل، مزد کامل می‌گیرد. 

اما برخی در دنیا فقط به مدّ عارضی می‌رسند و آن زمانی است که لباس نفاق و ریا و تزویر و مکر به تن می‌کنند. شاید مدت کوتاهی در این دنیا مد عارضشان شود ولی خداوند کریم فرمود: ...لا ینالُ عَهدِی الظالمین[49]. فرمود پیمان من(که امامت و پیشوایی و درحقیقت رسیدن به سعادت مدّ طویل رضای خداوند) به ستمکاران نمی‌رسد. و همچنین فرمود: والله لا یهدی القوم الظالمین[50]؛ و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند. و الله لایحبّ الظالمین[51]؛ و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. و در سوره مبارکۀ هود[52] می‌فرماید: الذین کذبوا علی ربّهم اَلا لَعنة الله علی الظالمین؛ کسانیکه بر پروردگارشان دروغ بستند آگاه باشید لعنت خدا بر ستمکاران است. یعنی هرگز مدّ طویل رحمت خدا را نمی‌گیرند.

یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار[53]؛ همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای دشواری است یعنی نه تنها مد نگرفته، از رحمت خدا هم منقطع شده است.

فکانَ عاقِبتهما اَنّهما فِی النار خالِدینَ فیها و ذالک جزاءُ الظالمین[54]؛ سرانجامشان این شد که هر دو در آتش‌اند و در آن‌جا  جاودانه‌اند و این است کیفر ستمکاران.

اِنّه لایفلح الظالمون یقیناً؛ ستمکاران پیروز نخواهند شد. فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمدلله ربّ العالمین[55]؛ در نتیجه ریشه کسانیکه(به آیات ما و به مردم) ستم می‌کنند قطع شد و همه ستایش‌ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است. بخوبی متوجه شدید که خداوند کریم چگونه کسانی مثل فرعون‌ها و نمرودها و معاویه‌ها و یزیدها و ...  مدّ عارضی (مقامات دنیوی که به آن‌ها عارض شد) را از آن‌ها کنده است. حال خوب در حروف قرآن تفکر کنید!

 

حقیقتی از معارف حرف الف (قرآن)؛ شروع ظهور به علم نقطه و حروف

همانطورکه بیان شد الف دارای مد است و امتداد مدّ، درواقع بلاانقطاع است. در عالم سِرّ الف، از حروف نورانی است و در عالم هستی هم حضور نوری دارد و هم حضور نفسی دارد در بطن انطباق علم نفسی و هم حضور روحی دارد که با جلوه‌ی عددی که روح آن است به یکِ توحید و یکِ اخلاص و یکِ نورٌواحد(صلوات‌الله علیهم اجمعین) و یکِ خانه خدا و یکِ وجود مبارک سیدة النساء العالمین؛ اُمّ الائمه؛ اُمّ ابیها؛ اُمّ النبیین؛ اُم النجبا؛ اُم الشهدا؛ اُم الصدیقین؛ اُم المتقین؛ اُم المحکمات؛ اُم الحکمة و اُم النفس کلیه به عنوان کثرت بی‌نهایت و درنهایت کوثرِ وجود؛ صدیقه طاهره صلوات‌الله علیهم اجمعین در کلمه‌ی اَلـف (به عدد هزار1000)؛ همانطورکه عالم در حروف غرق است در حرفِ الِف و عدد اَلـف غرق است، می‌رسد.

همانطورکه تعریف شد الِف، قطب الحروف و کنزالحروف است. بنابراین الِف ظهوری از الِفِ اسم  الله جلّ جلاله است، پس امتداد آن تمامی ندارد و درحقیقت عرض آن تمام مشرق و مغرب عالم را فراگرفته و از نظر طول از مصدر عالم خلقت تا پایین‌ترین نقطه‌ی اسفل السافلین همه را در برگرفته است، درواقع نقطه و حتی ذره‌ای نیست که در بطن حرفِ الف(الله تعالی) نباشد. اما چرا ظاهراً ما تمام می‌کنیم؟! نَفَسمان تمام می‌شود(قطع امداد الحی به ما)، بهره ما از الفِ الله تعالی به اندازه حیاتمان است البته به ظاهر، زیرا از نظر باطن الی یوم القیامة در همان امتداد ظهورات و اسرار و عوالم را دریافت و به ملاحظات عوالم قیامتی می‌رسیم.

الِف در حقیقت حروفی و ظهوریش با سه حرف (ا، ل، ف) و یک نقطه(روی حرفِ فا) ظاهر می‌شود پس حروف الف با نقطه شمرده می‌شود 4 عدد. بنابراین حرف الِف در اصل خودش که یک حرف است(ا)، نقطه ندارد مثل نام مبارک علی علیه‌السلام و قلم از لوح برداشته نمی‌شود. درحالیکه باطن الِف، مَلکِ قلم است! پس قلم به امر خداوند دائماً بر لوح ساجد می‌ماند. پس شکل الِف بر لوح منحنی شده و صورت دایره می‌گیرد و آنگاه آخر الِف به اوّلش می‌رسد و شکلِ هاء گرد را دارد (ه). بنابراین هر دایره‌ای ‌تصویر نام زیبای الله جلّ جلاله می‌باشد!

 

am17

 

{*دائرة الدوائر: کلمه قرآن در لغت به معنی وجود بسته و کلمه فرقان به معنی باز معنا می‌شود و قرآن در حقیقت، دایره است. درحقیقت اشکال حروف که همه تشکیل دهنده‌ی کلمات و آیات قرآن کریم هستند، هر کدام دایره‌اند که در کل جمع باطن قرآن دائرة‌ ُ الدوائر می‌شوند. و همه در حقیقت گنج الِف و باطناً نام مبارک الله جلّ جلاله همه توحید محض و خداشناسی و گنج اخلاص و آئینه و مرآت تجلیگاه گنج ذات اقدس الهی می‌باشند.

در اصل دایره که نقطه ظهور آن است و نقطه درحقیقت محو حروف است و حروف از منشأیت نقطه ظهور دارند و دایره در حول نقطه می‌چرخد. که همه این اسرار جمع می‌شود در کلام مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله که تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد (دقت کنید که عدد ترتیب نزولش 5 است و عدد 5 به شکل دایره است!) و تمام محتوای حمد در حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم و تمام در حرف باء بسم‌الله و همه در نقطه‌ی باء است و حضرت علی علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء! و کلمه لااله الا الله به شکل دایره است و اصلشان بر اساس نقطه است. 

دایره؛ ابسط الاشکال و اصل الاشکال، ساده‌ترین شکل است چون هیچ گوشه و شکستگی ندارد و اصل شکل است. درواقع همه‌ی اشکال از دایره است. اگر شکل گوشه داشته باشد، سَکـت اتفاق می‌افتد یعنی گوشه، گیر می‌کند. پس همه‌ی موجودات در حقیقت دایره است و همه در چرخش حول نقطه است. پس شکل حروف، دوایر هستند!}

بنابراین در کتابت نقطه نداریم (اسم جلاله الله نقطه ندارد)، نقطه محو است. حرف ل، درواقع مقطوعة الامداد است که امداد اسم مبارک الحی قطع شده، پس منحنی شده و تمام شده! بعضی موجودات کتاب‌اند، برخی جمله شدند، برخی کلمه، برخی حرف و بعضی نقطه{ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: أنا نقطةٌ تحتَ الباء}.

پس همه‌ی خلقت خداوند در قرآن است و در الفِ اسم قرآن! همه‌ این اسماء الله که ربوبیت عالم را برعهده دارند، یک نقطه از صد و ده نقطه نام مبارک علی علیه‌السلام هستند و بقیه(یعنی 109 نقطه) را حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌داند. از اینجا متوجه می‌شویم درحالیکه تمام خلقت عالم از یک نقطه زیر باء بسم‌الله زیر خانه کعبه است و آن یک نقطه از 110 نقطه نام مبارک حضرت علی علیه‌السلام است و 109 نقطه باطن کشیدگی عالم به الی یوم القیامة و به بینهایت ذات اقدس الهی است و آن نقطه روی حرفِ فاءِ نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است که حامل ظرفِ الف است که عدد ابجد حروفِ الف=111 است یعنی 110 باضافه 1 می‌شود 111 و برابر عدد ابجد کلمه نساء می‌باشد.

بنابراین نقاط محوِ در حروف و حروف، محوِ در کلمات و کلمات، محوِ در جملات و جملات، محو در آیات و آیات، محو در سور و همه محو در کتاب هستند و خداوند خواست تمام کلامش در یک جلد کتاب باشد که عدد یک برابر با حرف الِف است. پس ظاهر یک جلد، ظاهرِ الِف و باطن و درون کتاب، بضاعت الِف یعنی اَلـف می‌باشد. درحقیقت ظاهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله است که ظرف نورانی گیرنده تمام قرآن است و حضرت فاطمه علیها السلام را بضعتُ مِنّی خواند! درحقیقت خانم، اَلـف گنج قرآن یعنی کوثر و میوه هزاردانه‌‌ی حقیقت قرآن است.

و جالب اینجاست که وجود ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله مقام اول و درجه یک و اشرف و اقدم و اکرم همه‌ی مخلوقات است و صفات الِف را به خود گرفته یعنی عدد یک، و خانم سیدة النساء العالمین مقام اُم ابیها و کوثر عالم خلقت و درّ صدف خلقت و باطن کنزالله عالم، عدد 1000 یعنی اَلـف را داراست. و اگر عدد 1 را با 1000 جمع کنیم، 1001 می‌شود که تمام عالم در آن غرق است. درواقع این عدد باطن 28 حروف قرآن است که حروف به الِف (عدد یک) شروع و به حرف غ که عددش 1000 است، تمام می‌شود یعنی 1001 و این عدد اسماءُ الحسنی پروردگار عالم است و برابر با عدد ابجد کلمه ارض و نام مبارک رضا(ع) می‎باشد که خلقت از نقطه ارض زیر خانه خدا به همه عالم کشیده شد و همینطور روح ِ کلمه ارض، رضا است که بر حقیقت همه‌ی موجودات سیطره دارد.

پس اسرار عددی الِف، همان روح بین الجنبین پیامبر صلی‌الله علیه و آله است؛ فهی فاطمة بنت محمد (صلی‌الله علیه و آله) و هی قلبی و روحی التی بین الجنبین.[56]  

 

*به یک معنا فاطمه سلام‌الله علیها؛ حقیقتِ روح القدس:

خداوند در سورۀ مبارکۀ قدر می‌فرماید:" لیلة القدر خیرٌ مِن الف شهر. تنزّل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل امر"[57]. حقیقت روح القدس که به سببیت آن در لیلة القدر هر سال"  تمام علم قرآن" و تمام اَمر(امر حتمی) بر قلب ولی الله الاعظم؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه نازل می‌شود، شأنی از شئونات حضرت اُم الائمه و الاطهار؛ صدیقه طاهره سلام‌الله علیها است.

روح القدسی که بر وجود مطهر حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله نازل شد تا قرآن عزیز بر قلب مبارکش دفعتاً نازل شود، همان روح بین دو پهلوی ایشان بوده است! "فهی فاطمة بنت محمد (صلی‌الله علیه و آله) و هی قلبی و روحی التی بین الجنبین"[58]. چنانچه امام جعفر صادق علیه‌السلام در تفسیر آیات سوره مبارکۀ قدر می‌فرماید که منظور از روح در آیه شریفه " تنزل الملائکة و الروح" روح القدس است و روح القدس، غیر از جناب جبرائیل علیه‌السلام است و اعظم از آن می‌باشد. سپس تصریح فرمودند که منظور از روح القدس، دربطن و حقیقت معنا حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است:" الروح هو اعظم مِن جبرائیل الروح،  الروح القدس و هی فاطمة علیها السلام"[59].

بنابراین حقیقت این روح (روح القدس) { شاید به یک معنا دریای اعدادِ حروف} در قلوب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منزل داده شده و خاصّ رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و ائمه طاهرین علیهم السلام می‌باشد:" روح القدس و هو خاص لرسول الله و الائمة علیهم السلام "[60].

نکته جالب از نظر مهندسی اعداد: حال که عظمت اَلـفِ شهر و مقام روح القدسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دریافتید، خوب است بدانید تمام عالم خلقت بر مبنای عدد 3 که برابر حرفِ ج است، پایه‌گذاری و احیاء و ظهور می‌کند: عدد حرفِ (الف)، 1 و حرفِ (ب)، 2 است و رویهم 3(2+1) را ظهور می‌دهد که عدد ابجد آب است و خداوند کریم در سوره مبارکه انبیا می‌فرماید: و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حی[61]؛ و همه چیز را زنده قرار دادیم از آب.

این مبنا باطن کوثر است چراکه وقتی حروفِ آب  بصورت بسیط نوشته شود: الف(=111)+با(=3)، عدد ابجدش 114 می‌شود که برابر تعداد سوره‌های قرآن عزیز است.

حال خوب دقت کنید! دایره حمل تمام رسالت رسولان در بطن وجود رسول اکرم؛ امام الرحمة؛ محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که ظرف حمد است که فقط او می‌تواند گیرنده‌ی این حمل سنگین و عظیم که باطن 1000 یعنی اَلـفِ شهر است، باشد.  در چهل سالگی در غار حرا که به یک منزلت آنجا باطن رحمی است که رسالت را به بلوغ ظهور می‌دهد، مبعوث می‌شود. اما حامل آن حمل چه وجود مبارکی است؟! که در مبنای 3 خودش ظهور سومین نور در عالم اسرار است!

در ضریب این حمل سنگین عدد به 3، 6، 9، 12، 15، 18، 21، 24، 27 قرار می‌گیرد. درواقع 9 ضریب در دایره شعاع بلوغ 9 در بطن پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله در مقام روح القدسی مولود می‌شود. اگر این 9 عدد را با هم جمع کنیم 135 می‌شود؛ برابر عدد ابجد نام مبارک فاطمه علیها السلام  زیرا تاحدودی از اسرار قدر و الـف شهر  پرده می‌گشاید!       

*درجات انبیا و مرسلین:

اما انبیا و مرسلین علیهم السلام از درجات نازل‎تر این روح تائید شدند تا به نبوت مبعوث شوند. به عبارت دیگر تنها به واسطه‌ی تأیید شدن از جانب روح القدس (کوثر وجود؛ باطن اَلـف) بوده است که توانستند به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام اقرار کنند و به نبوت مبعوث شوند. چنانکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: فبروح القدس بُعثوا انبیاء مُرسلین و غیر مرسلین[62]؛ بواسطه روح القدس بوده است که انبیا (چه مرسلین و چه غیر مرسلین) به نبوت مبعوث شدند. این امر بدین معناست که انبیا علیهم السلام تا حظّ و بهره‌ای از ولایت فاطمی(سلام‌الله علیها) نمی‌بردند، به نبوت مبعوث نمی‌شدند! « ما تَکاملتِ النبوة لنبیٍّ حتی أقرّبفضلها و مَحبّتها»[63] یعنی نبوت هیچ یک از انبیا به تکامل نرسید مگر با اقرار به فضل و محبت زهرای مرضیه سلام‌الله علیها. بأبی انت و امی یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)

لذا روح القدس اشاره دارد به شأنی از شئونات حضرت ام ابیها، ام الائمه و الاطهار علیهم السلام که به سبب آن تمام علم و تمام اَمر بر قلب صاحب العصرو الزمان عجل الله تعالی فرجه نازل می‌شود.

اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد مااحاط به علمک.

 

عدد ابجد و جایگاه عددی الف:

عدد ابجد کلمه الف =111 شد. اما در جایگاه حروف الفبا (که حروف در 28 حرف، عدد می‌پذیرد تا معنی خاص خود را نشان دهد) الف=30 می‌شود{ پس جایگاه حرف الف در اعداد (یعنی به عدد 30)، تمام معانی خود را نشان می‌دهد}.

خوب دقت کنید! جان قرآن کریم، همان الف است که به 30 جزء ظهور دارد و به 120 حزب نمایان می‌شود. 120 برابر با نام مبارک و معظم علیّ علیه‌السلام با "یای" مشدد و برابر حروف سین است که سین، سِرّ قرآن و قلب و میزان و جمع کننده اسامی طیبه است که خوانده می‌شوند آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین. و همچنین عدد 120 برابر است با عدد ابجد کلمه احسان (و احسان خداوند کریم در سفره امام حسن علیه‌السلام است). از طرفی عدد 120 برابر است با 4 تا 30تا: همانطورکه بیان شد حرف الف به عدد 4؛ از سه حرف و یک نقطه تشکیل شده است. درواقع همان باطن حرف فاءِ نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها و در وجه دیگر سه حروفِ کلمه الف در نقطه محو شده و در بسم‌الله الرحمن الرحیم، الفِ  (بـاسم الله) محذوف است. این الف، علم است همه در الفِ قرآن غرق است و عالم در این علم قرآن غرق است. و عدد ابجد کلمه نسا=111؛ برابر عدد ابجد حروف الف است و الف، اُم الحروف است.

 

حرفِ الف(ا) به ابجد صغیر عددش یک است و در ابجد کبیر هم  یک است. اما الف، مصدر همه حروف است و کلّ حروف و کلّ اسرار است. و عدد ابجد حروف یک می‌شود 30  که عدد 30 برابر جایگاه عددی حروف الف و عدد ابجد حرف ل است (ل، از حروف واسطه است و مجرای توحید است). و برابرِ تعداد جزءهای قرآن که 30 تاست(یک=30=ل) می‌باشد. خوب دقت کنید که 30 جزء قرآن مجید در یک جلد جمع شده است. یک در اصل، تغییرناپذیر و تا حدودی دست نیافتنی است!

در اینجا لازم است گفته شود که حرفِ ل در مقام امیرمؤمنان؛ علی علیه‌السلام است. چرا که ایشان مولای موحّدین است(حرفِ ل، مجرای توحید است؛ لااله الا الله)، واسطه و تمیز بین العابد و المعبود است، ایشان 30 سال بعد از تولد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بدنیا آمد و در جانِ خانه توحید در بیت خدا بدنیا آمد و مولود کعبه نام گرفت و 30 سال بعد از رحلت وجود مکرّم پیامبر صلی‌الله علیه و آله زندگی کرد. کلید باب توحید آقا و سرور و مولایمان، اسدالله الغالب، مولای متّقین، مولی الموحدین، علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. جالب است بدانید عدد ابجد حروف سی=70 می‌شود که 70، برابر عدد ابجد حرفِ ع است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام (و درواقع همه ائمه طاهرین علیهم السلام)، عین الحیات و عین الله هستند.       از عینِ علی(ع) عیون ما بینا شد

و عدد ابجد حروف سی=70=ع=احکام  است که عدد ابجد حروفِ عین=130 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه "سلم" است که ریشه اسلام و بندگی خالصانه پروردگار عالم می‌باشد. جایگاه عددی کلمه عین درحروف الفبا می‌شود 40 که برابر با عدد ابجد حرف م است.

بنابراین هرکس باید مجرد شود یعنی به تجرّد درونی برسد یعنی از حیوانیت‌ها برهنه شود و از تکثّر حروف خود، به گنج الف وجودش برسد تا در ذیقعد جایگاه الف در مرکز خانه‌ی خدایِ وجودش (به عدد 30=حرف ل؛ توحید محض و خالص) یعنی دل، به سلم یعنی ریشه دوستیش و محبّتش به اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین و رضای خدا و به قرب او رسیده و تسلیم شود، تا به لذت حکمت حکیم مطلق نایل شود. عقل وجودش حاکم کشور جسمانی او می‌شود تا حافظ حدودالله شود.

     همیشه درهنگام عبادت باید متوجه کلمه طیبه  لا اله الا الله باشیم پس ورود به عبادت خالصانه با (لا) شروع می‌شود و حرف لا؛ همان مجرای توحید و از حروف نورانی است که جلوه دهنده الف بعد از خودش می‌باشد (لـا) . با حرفِ لا، وارد عبادت خالصانه مولایمان می‌شویم تا به قربِ الهِ خود که کسی نیست غیر از الله جلّ جلاله وصل شویم.

بخاطر همین عبادت کننده زن یا مرد باید اول در حیطه‌ی احکام(=70=سی) قرار بگیرد؛ (حرفِ ل=30) تا بتواند عبادت داشته باشد. این اعمال بخاطر آنست که فقط الف وجود است که می‌تواند عابدِ معبود صاحب الف باشد. زیرا ارتباط لام به الف، رازیست که تنها برای آن کس آشکار می‌شود که الف را از خوابش بیدار کند و از سکون به الف وصل ظاهر شود تا گره لام را باز کند!

باطن حروف الم: اگر دقت کنید حروف الم، همان حروف لام است که جابجا شده؛ لام(ل)الف(ا) میم(م). اما حکمت آن است که خوانده می‌شود الف لام میم! حرف ل که عدد ابجدش 30 است بر پایه‌ی 3 می‌باشد زیرا جمع ارقام 30 می‌شود 3(0+3) و در عبارات حکیمانه و عرفانی عدد در ظهور به عدد 3 است. عالم دنیا در ضریب 3 است[64]. درواقع عدد 3 همان حرفِ ج و حقیقت آب یعنی کوثر است. پس باطن کلمه توحید، آب است و آن کوثر وجود؛ اُم ابیها صلوات الله علیهم اجمعین است! چنانچه نقطه‌ی خشکی روی آب متولد شد به نام ارض و روی آن نقطه، خانه توحید؛ لااله‌الاالله بناگردید. فافهم

پس از آنجا که جایگاه عددی حروف الف=30 یعنی حرف ل می‌شود، آنگاه الف و لام در کنارهم به این صورت(ال) در جایگاه عددی می‌شود 13(=12+1) که این عدد، جایگاه حرف م است در واقع درون و باطن الف با حرف "ل" و" م" آشکار می‌شود و خداوند، عالم را به ظهور گنجِ "الف لام میم" مزیّن می‌فرماید!

2  1

نکته: خوب دقت کنید! حرف ل به عدد ابجد 30، جایگاه عددیش 12 است.همانطورکه می‌دانید درواقع عالم، بشکل دایره است و  دایره مجموعه کلّ هستی است و چگونگی آن از شروع ظهوری خلقت از عدد یک کمان دایره شروع می‌شود و در آخر به عدد 2 تمام می‌شود.

 
 

 

 

 

در حالیکه پایه‌ی ظهورعدد 1و2 می‌باشد، اما در حروف الف و با است یعنی الفبای خلقت. وجود مولا امام زمان علیه‌السلام به عدد دوازدهمین امام درواقع در جایگاه حرف ل یعنی توحید ناب لااله الاالله و عدد 30 همانطورکه بیان شد صاحب 30؛ حضرت علی علیه‌السلام است، قرار می‌گیرد. و امروز که وجود مبارکش ظاهرا غایب است خداوند می‌خواهد قرآن عزیز، حجت بین مردم باشد. و قرآن که 30 جزء است و 12 قسمت برابر حرف ل؛ مجرای توحید لااله‌الاالله است(و عبارت لا اله الا الله 12 حرف است). حال اگر بخواهیم شیعه و محبّ آقایمان باشیم باید قرآن را یادگرفته و عمل کنیم؛ از جزء یک تا 30 را با هم جمع کنیم 465 می‎‌شود که برابر عدد ابجد کلمه مهدویت است یعنی اتصال به آقا و جایگاه کلمه مهدویت=60 و برابر حرف س می‌شود که قلب قرآن است.

 

صفات الف

هر یک از حروف تهجی 5 صفت اصلی دارد، بعضی از حروف صفت عارضی دارند. اما الف، فقط صفات اصلی را داراست و احکام آن این چنین است. الف، طبیعتاً از ترقیق و تفخیم مبرّی است زیرا از حروف جوفی یا هوایی است و قائم به غیر می‌باشد. و اگر تکیه گاهی نداشته باشد، مجرد صوت است( یعنی در سکوت). هرگاه الف بعد از یکی از حروف استفال قرار گیرد، ترقیق می‌شود مثل: مَالِکَ- ایّاکَ و اگر بعد از یکی از حروف استعلا قرار گیرد، تفخیم می‌شود مثل: قال- صاد.

در کتاب مخزن العرفان از بانو علامه امینرحمة‌الله می‌فرماید: "از علی بن موسی الرضا علیه‌السلام است که از صادق آل محمد علیهم السلام از معنی (الف) سؤال شد، ایشان پاسخ فرمود: الف را صفات شش گانه‌ای است که مطابق می‌گردد با شش صفت از صفات حق تعالی:

1. الف، ابتدا حروف است. حق تعالی  نیز مبدا تمام خلق است.

2. الف، منفرد از باقی حروف است. خداوند نیز منفرد بوجود است.

3. الف، متصل به حروف نیست. حروف متصل باویند. همینطور خلق متصل به حقّند و او سبحانه متصل به چیزی نیست، تمام خلق محتاج به او و او محتاج به کسی نیست.

4. الف، منقطع و جدا و مباین از حروف است. خداوند نیز منقطع و جدا و مباین از خلق است.

5. الف، سبب ترکیب و تأ‌لیف حروف است. حق تعالی نیز سبب تألیف و ترکیب موجودات است.

6. الف، مستوی و مستقیم است. خداوند نیز عادل و درستکار است."[65]

الف، یکی از اسماء الهی و آلاء حق تعالی است و مفتاح همه حروف، حرفیست ازلی و کشیده شده تا ابد. سِرّالاسرار حروف است، الف که در تمام حروف جاریست در حالی که عیان حروف قرار دارد. گویا این کلام اقتباس شده از کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرموده از برای هر کتابی سِرّی است و لُب و جوهر قرآن، حروف تهجی است.

بعضی از اهل قرآن می‌گویند: الف، اظهار وحدت است ذاتاً و صفاتاً و منفرد بودن بوجود حقیقی ازلاً و ابداً. "کان الله و لم یکن معه شیء." همیشه خدا بود چیزی با او نبود. اشاره دارد به اسم قیوم او. موجودیست قائم بنفسه مقوم لغیره. یعنی قائم به نفس خودش و باعث قوام غیر خودش. بنابراین الف دلالت دارد بر ذات باری تعالی و تمامی حروف در عربی با حرف الف خوانده می‌شوند مثل : با- تا- ثا ... پس الف، مؤلفه حروف است. عدد ابجد حرف الف، یک است.

 

اما صفات تجویدی الف:

1-صفت انفتاح: الف، تنها حرفی است که حرکت فتحه را به خود اختصاص می‌دهد. و هرگاه قامت الف مستتر باشد حرکت فتحه جایگزین آن است.( در عالم بالا اسم آسمانی پیامبر؛ اَحمد صلی الله علیه و آله است. درواقع فتحه‌ی روی حرفِ ح در کلمه حـَمد، جایگاهش الِفِ اَحمد صلی الله علیه و آله است!)

 پس همانطور که نام دیگرسوره مبارکه حمد؛ فاتحة الکتاب است، حرف الف هم باب الفتوح همه فتحه‌های عالم است. این صفت، خاصّ الفِ وجود است! { قابل ذکر است که در زیارت جامعه کبیره و زیارت مطلقه امام حسین علیه‌السلام می‌خوانیم: "بِکــُم فَتحَ الله و بِکــُم یَختِمُ الله"، بِکــُم اشاره به وجود مقدس 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین دارد}.

2-صفت سکون: صفت دیگر الف، سکون است. زیرا سکون، پایه حرکت است و سکون، مقدمه حرکت است. همانطورکه گفته شد الف هیچگاه اول کلمه نمی‌آید؛ در وسط و آخر کلمات می‌آید(زیرا ابتدا به ساکن نداریم فقط مخصوص پروردگار عالم است).

در ایام هفته روز اول هفته، شنبه است که در مفاتیح دعای روز شنبه و زیارت مخصوصش متعلق به پیامبرصلی‌الله علیه و آله است. در اصل شنبه سکونی است که بقیه شنبه‌ها بعد از او به عدد ظاهر می‌شود! در فلسفه می‌گویند: سکون به عدد صفر است و صفر، قوه‌ی پشت عدد است. و عدد، زمانی کامل است که پشت آن صفر باشد. پس پشت یک، همیشه صفر است. پس سکون هم برهانی است و هم ایمانی است!

پس حرکت فتحه بعد از فتح باب است، از درون سکون به انوار حروف و معانی از آن فوران می‌کند و آثارش میوه و گل همان سکون در دنیا و آخرت جلوه می‌کند. درحقیقت کلّ مخلوق و کلّ عوالم همه زیبائی‌ها از یک خداوندی که جان سکون و غیب الغیوب است ظاهر و مظهر و متجلی شده است. وحدت به کثرت و کثرت به وحدت! پس اهمیت درس را به عنوان عرفان توحید و بنده شدن ظاهر می‌کند.

3- صفت استفال: کلمه استفال یعنی طلب پایینی کردن به عالم  سفل رسیدن؛ یعنی دنیا. پروردگار عالم بر بندگانش منّت گذاشته که انسان‌ها بتوانند خلیفه او شوند، او را صدا بزنند{ این صفت در حالیست که الف به صورت همزه ظاهرمی‌شود} عبادتش کنند و جالب است که با صفت انفتاح الف، باب الفتوح بازشدن راه به اعلا رسیدن را به انسان عنایت فرمود. انفتاح از باب انفعال یعنی پذیرش پیدا کردن، تأثیر پذیری. این گونه می‌توان گفت که ذره‌ای نیست که در این دنیا بیاید و از باب انفتاح بی‌نصیب باشد. اما جلوه قامت الف است که اندام انسان، راست قامت و زیباترین شکل را به خود نسبت داده است. پروردگار عالم وقتی انسان را خلق فرمود به خود تبریک فرمود: فتبارک الله احسن الخالقین.

الف، زمانی صفت استفال را ظهور داد که به صورت همزه ظاهرشد؛ 21 حرف از حروف الفبا این صفت را به خود گرفته‌اند. خوب است بدانید این عدد جایگاه عددی کلمه یک می‌باشد(21=یک). امیدوارم متوجه منظور شده باشید چون جایگاه عددی حروف الف با عدد ابجد کلمه یک برابراست (الف=30=یک) . صفت استفال یعنی نهایت بندگی خالصانه! درواقع حروف الفبای عربی 28 تاست که 4 تا 7 تا می‌شود، 3 تا 7 تای آن(21تا) صفت استفال را به خود گرفته و7 تای آن صفت استعلا. کاتب 30 جزء قرآن مجید؛ علی ابن ابیطالب علیه‌السلام{جان و باطن همزه} در شب 21 ماه مبارک رمضان به شهادت رسید(لعنة الله علی ظالمیهم من الاولینَ والاخرین الی یوم الدین). جالب است که چون هم کفو وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام، حضرت فاطمه سلام‌الله علیها که یک زن کامل است قرار می‌گیرد، عدد ابجد کلمه زن=57=همزه و جایگاه عددی کلمه زن=21=یک می‌شود. پس هر دو بزرگوار؛ حضرت فاطمه سلام‌الله علیها و حضرت علی علیه‌السلام، رتبه‌ی یک آفرینش و گنجِ الِف و الـفِ وجود و در مقام اول و در جایگاه ظاهر و باطنِ 19 یعنی کلمه اول(=19) که جلوه‌ی نام خداوند{هوالاول و الآخر و الظاهر والباطن} در عرصه آفرینش هستند (الی یوم القیامة)!

 

4- صفت صمت: در مفاتیح الجنان در آداب زمان افطار در ماه مبارک رمضان آمده است: اللهم لک صمت و علی رزقک افطرت و تقبل منا انک انت السمیع العلیم؛ خدایا برای تو روزه گرفته‌ام و برای تو افطار می‌کنم تو قبول کن از ما که تو بهترین عالم دانایی. صمت، مقام عالی روزه است. زیرا روزه ظاهر که نخوردن از مواد غذایی است، امساک می‌شود اما روزه قلبی که تمام عالم وجود در آن روزه هستند یعنی عبد بودن خالصانه به پروردگار عالم و گناه و تقصیر نکردن قلبی و نفسی و جسمی، دائماً متذکر به ذکرالله! پس الف وجود، دائماً صفت صمت دارد و متذکر به ذکر خداست چون خود، مجرای گیرندگی رحمت رحمانیت و رحیمیت است الی یوم القیامت.

پس قلب باید صفتِ صُمت را دارا باشد. صُمت به نوعی صفت سکون را اظهار می‌کند. حقیقت کلّ صفات، سکون است در صورتیکه بخواهد اول حرف ظاهر شود. اصل حقیقت هر چیز در سکون ظاهر می‌شود و جایگاه همه مخلوقات از نظر ظهور، از نظر مقام و منزلت در سکون جلوه می‌کند[66]. {چنانچه بیان شد: الف 6 صفت را دارا می‌باشد که جلوه صفات ذاتی الهی است}

همانطورکه قرآن کریم، برای تمام انسان‌ها حُجّت صامت پروردگار عالم است(الی یوم القیامه)، این حجت بر قلب مبارک پاک‌ترین و با لیاقت‌ترین مخلوق پروردگارعالم به نام اشرف انبیاء و اولیاء نازل گردیده است که حقیقت صمت است چون معصوم می‌باشد!

5- صفت شدت: از صفات الف که در همزه ظاهر می‌شود، شدت است یعنی قوت آواز و سخت گفتن مخصوصاً وقتی الف به صورت (آ) می‌آید. در دستور زبان عرب می‌نویسند وقتی یک همزه ساکن در همزه مفتوحه ادغام می‌شود حرکت مد گرفته و شدید می‌شود. (آ) مثل ءامن می‌شود آمن.

 

6- صفت جهر: دیگر صفت الف اگر بصورت همزه باشد، جهر است یعنی جوهر صدا بیرون می‌آید و به صورت بلند خوانده می‌شود و صفت مجهوره یعنی جهر شده مجتمع در کلمات(نغز- قطع- ابیض- ظل- جذر و مد) می‌نامند زیرا سبب قوت به بلندی و آشکار ادا شده مانع جریان نفس می‌گردد. پس یکی از دلایلی که باید بسم‌الله سوره مبارکۀ حمد بلند خوانده شود(چه نمازهای صبح، مغرب و عشا و چه نمازهای ظهر و عصر) این است که حضرت علی علیه‌السلام؛ حقیقتِ همزه است!

قابل تأمل است که 28 حروف الفبا داریم و بیست و نهمین حرف، همزه است. عدد 29؛ برابر جایگاه عدد اسم کعبه؛ خانه خداست(اولین بیت الله) و برابر جایگاه عددی کلمه وطن است زیرا از این نقطه، عالم خلق شده است. یعنی تمام حروف در مسیر همزه، دارای نطق و معانی و حرکت می‌شوند؛ درحقیقت همزه در تمام حروف محو است! چنانچه مذکور شد حقیقت همزه که صفت نبر دارد؛ وجود مبارک ولایت علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم اجمعین است و حضرت فرمود: انا نقطة تحت الباء.

خوب دقت کنید! نقطه در تمام حروف، محو است. پس عالم در بطن نقطه است و نقطه، بر تمام عالم محیط است. پس نقطه‌ای در عالم خلقت نیست که در همزه محو نباشد! 

 

 

[1]. در کتاب راز دنیا توضیح کامل آمده است

[2]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 169

[3]. سورۀ مبارکه زمر؛ آیۀ 6

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 112

[5]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 12

[6]. سورۀ مبارکه مائده؛ آیۀ 27

[7]. آیات 157 و 158

[8]. کلیات مفاتیح الجنان(شیخ عباس قمی)

[9]. سورۀ مبارکه یس؛ آیۀ 12

[10]. مائه منقبه من مناقب امیرالمومنین و الائمه ص 13131312- غایه المرام؛الامه بحرانی ج 5، ص34 و 203 و 204

[11]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 162

[12]. سورۀ مبارکه زمر، آیۀ 36

[13]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 37

[14]. سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 125

[15]. سورۀ مبارکه مائده؛ آیۀ 50

[16]. سورۀ مبارکه نحل؛  آیۀ 125

[17]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 7

[18]. سورۀ مبارکه  مؤمنون؛ آیۀ 14

[19]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 83

[20]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 168

[21]. سورۀ مبارکه انفال؛ آیۀ 17

[22]. سورۀ مبارکه هود ؛ آیۀ 3          

[23]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 114

[24]. سورۀ مبارکه کهف ؛ آیۀ 2

[25]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 86

[26]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 8

[27]. سورۀ مبارکه احزاب؛ آیۀ 29

[28]. سورۀ مبارکه فاطر؛ آیۀ 8

[29]. سورۀ مبارکه فتح ؛ آیۀ 16

[30]. سورۀ مبارکه بقره؛آیۀ 141

[31]. سورۀ مبارکه اسرا؛آیۀ 7

[32]. سورۀ مبارکه فصلت؛ آیۀ 46-سورۀ مبارکه جاثیه؛آیۀ 15

[33]. مولوی

[34]. سورۀ مبارکه زلزال؛ آیۀ 8

[35]. سورۀ مبارکه نجم؛ آیۀ 9

[36]. سورۀ مبارکه کهف؛ آیات11 و 12

[37]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 171

[38]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 18

[39]. سورۀ مبارکه انشراح؛ آیات 5 و 6

[40]. رجوع شود به کتاب راز دنیا

[41]. تهج البلاغه؛ حکمت 40

[42]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 257

[43]. در کتاب حوای روحانی 3 توضیح کامل آمده که راه خروج، نماز است

 

[44]. بحرالعلوم؛ محمد مهدی بن مرتضی؛ رساله سیر و سلوک(تحفة الملوک فی السیر و السلوک) مشهد، ملکوت

[45]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 11-  سورۀ مبارکه آل عمران، آیۀ 137 –   سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 128 و سورۀ مبارکه قصص؛ آیۀ 83

[46]. آیۀ 59

[47]. سورۀ مبارکه انعام؛آیۀ59

[48]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 30

[49]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 124

[50]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 258

[51]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 57

[52]. آیۀ 18

[53]. سور مبارکه غافر؛ آیۀ 52

[54]. سورۀ مبارکه حشر؛ آیۀ 17

[55]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیات 21 -45

[56]. بحارالانوار ج 43 ص54

[57]. سورۀ مبارکه قدر ؛ آیات 3 و 4

[58]. بحارالانوار ج43 ص 54

[59]. البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج5.ص714 و  بحارالانوار ج25.ص97

[60]. تفسیر القمی ج2.ص256

[61] ) آیه شریفه 30

[62]. بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله ص450

[63]. عوالم العلوم و المعارف والاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال(مستدرک سیده النساء إلی الامام الجواد)؛ ج11 قسم1 فاطمه(س)؛ص 161

[64]. رجوع شود به کتاب راز دنیا

[65]. مخزن العرفان؛ ص68

[66]. رجوع شود به کتاب عرفان آب( از دیگر آثار مؤلف همین کتاب)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۷
عذرا شفائی

باب الله؛ حقیقتی از حرف قاف!

حرف قاف درواقع هشداردهنده و ایستگاه و جایگاه توقف هر انسانی است که بخواهد ورود در لفظ و کلام مطهر قرآن داشته باشد این توقفگاه مظهر حرف باء بسم‌الله است. اما قبل از ورود به محلّ ظهوری بسم‌الله باید از قاف اذن بگیریم. و حرف قاف اذن دخول ورودی به حقیقت باطنی بسم‌الله الرحمن الرحیم است.

اگر خوب دقت کنید! این ایستگاه همان عدد صد است که با حروف نوشته و باب منزلت و باب الله است. خداوند کریم در سوره مبارکۀ واقعه می‌فرماید: لایمسّه الا المطهرون[1] یعنی جز پاک شدگان(از هر نوع آلودگی) به حقایق و اسرار و لطائف آن دسترسی ندارند و به یک معنا قرآن را بدون طهارت مسّ نکنید. این کلام مبارک یعنی قاف پس بـِایست!  به خودت نظر کن آیا شرایطش را داری؟ آنگاه بگو بسم‌الله الرحمن الرحیم. زیرا خداوند در آیه 80 همین سوره مبارکه(واقعه) می‌فرماید: تنزیلٌ مِن ربّ العالمین؛ نازل شده از سوی پروردگار جهانیان ربّ العالمین. درحقیقت یکی از رمزهای ربوبیت حق تعالی، حرف قاف است.

یکی از زیباترین نکات در شروع مبارک قرآن کریم، حرف "با" بـسم‌الله الرحمن الرحیم است که طبق حدیث تمام محتوای قرآن در آن جمع است و حضرت علی علیه‌السلام فرمود: انا نقطة تحت الباء؛ من نقطه زیر باء بسم‌الله هستم. پس شروع با ولایت ظهور گنج عصمت و طهارت علی بن ابی طالب علیه‌السلام است چون حقیقت این حرف، باب الله است.

نکته جالب توجه: عدد ابجد نام مبارک علی(ع)=110 است. و درواقع یک نقطه از 110 نقطه وجودی امیرالمؤمنین علیه‌السلام باز و آشکار شد و قرآن کریم را بوجود آورد. این نقطه تحت اذن انحصاری حضرت علی علیه‌السلام است. 109 نقطه دیگر به اذن فاطمه زهرا سلام‌الله علیها اُم اسماء مبشرة اولیاء سلام‌الله علیها است. یا علی اَدن لِاَحدثک عما کان و ماهو کائن و ما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة فرجع علی قهقراء. که خاص الخاص تصرف تحت امر فاطمه سلام‌الله علیها است[2].

و آخر قرآن تمام می‌شود به حرف "س" کلمه ناس. درحالیکه حرف س، قلب قرآن است و عدد ابجدش 60 می‌باشد که برابر با عدد ابجد لقب مبارک حضرت فاطمه سلام‌الله علیها؛ اُم ابیها است.

درحقیقت یکی دیگر از رموز ظهور گنج طهارت و عصمت الله کبری، اسرار قرآن در دو شناسایی عدد ترتیب نزول و عدد ترتیب فهرستی سوره‌های قرآن است. عدد ترتیب فهرستیِ سوره مبارکۀ ناس، 114 و عدد ترتیب نزولش 21 است که اگر با هم جمع کنیم 135 (21+114) می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام‌الله علیها است.

بنابراین در بیت ولایت و عصمت و طهارت، باب الله ظهور گنج عترت از فاطمه سلام‌الله علیها است و کتابت گنج کتاب الله بدست ناطق قرآن؛ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.

درحقیقت بیت کوثر وجود، ظهور باطن کتاب الله از وجود حضرت علی علیه‌السلام و عترتی از وجود حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است (از حدیث ثقلین: کتاب الله و عترتی).

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

 

نکته قابل توجه دیگر باب بیت، یک نقطه است! درون و باطن بیت، 109 نقطه و اسرارش می‌باشد. درحقیقت عدد 109 برابر عدد ابجد حروف مقطعه طسم و برابر عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ سماح است به معنی سخاوت بی حد یا بزرگواری و بزرگ منشی بی حد، بخشندگی بی حد است و همچنین برابر عدد ابجد اسم مبارک سامح و حنان است. حنان به معنی تعطف و رحمت و رقت و دلسوزی است. که همه منشأ از کوثر وجود و باب کثرت رحمت رحمانیت و رحیمیت از باب الله و باب الکنوز و الانوار است؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام و فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و فرزندان نورانیشان صلوات‌الله علیهم اجمعین.

*پس ظاهر جلد مبارک با نام قرآن و شروع حرف ق با عدد 100(صد) هشدار می‌دهد و در ورود شروع کلام‌الله پروردگار عالم به 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم. در جایگاه حرف ق یعنی رسیدن و بازشدن در بِ باب الله الاکبر؛ باطن رسالت و گنج ولایت!

 

*اسماء حقایق باب الله:

1-باب العزة 2-باب التعظیم  3-باب الکرم  4-باب الرحمت 5-باب التقسیم  6-باب النعم  7-باب الله الاکبر  8-باب الحسن و الحسین علیهما السلام  9-باب العلی الاعلا علیه‌السلام 10-باب الفاطمة الزهرا سیدة النساء العالمین  11-باب الربوبیت  12-باب الحقانیت  13-باب الجلال و الجمال  14- باب الاحسان  15-باب الصراط المستقیم  16-باب النباء العظیم  17-باب الجنة  18- باب الوحی  19-باب المعدن العظمة  20-باب المختلف الملائکه  21-باب القرآن  22-باب الکوثر  23-باب الاحیاء    24-باب الحیاة طیبه   25-باب العروج  26-باب الصلوة  27-باب الصیام   28-باب الکلمة الله العلیا   29-باب الغنی   30-باب الطهارت   31-باب التقوی   32-باب الراضیه  33- باب المرضیه  34-باب الرضا   35-باب السعادت  36-باب المحبت  37-باب السلام   38-باب الحمد  39-باب الصلحا  40-باب الشهدا و الصدیقین و المؤمنین و المطیعین و الشاکرین.  41-باب المغفره  42-باب التوبه   43-باب الصبر   44-باب الورود  45-باب الاجابة   46-باب الربوبیه   47-باب الاسماء الحسنی   48-باب الشجاعة   49-باب الصلح   50-باب الکرامه   51-باب الحیا   52-باب الشهادتین   53-باب العصمة   54-باب النجبا   55-باب الابدال  56-باب الباقی    57-باب الفلاح     58-باب الفردوس   59-باب العرش     60-باب الکرسی   61-باب الحروف  62-باب الاعداد    63-باب السموات و الارضین    64-باب الامعانی و العلوم   65-باب الاسرار  66-باب الاخلاص  67-باب الکنزالله   68- باب الصدور   69-باب الحکمة    70-باب الدواء و تا 70 هزار و تا بینهایت باب به قرب الهی می‌باشد. 

شاید حالا متوجه شده باشید که چرا خداوند در آیه 30 سورۀ مبارکۀ مدثر فرمود: علیها تسعة عشر؛ بر آن(جهنم) 19 نفر موکل گماردیم؟! و جالب اینکه در آیه بعد می‌فرماید: و ما موکلان آتش را غیرِ فرشتگان قرار نداده‌ایم و عدد آنان را جز آزمایشی برای کافران مقرر نکردیم تا اهل کتاب یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید و اهل کتاب و مؤمنان تردید نکنند و تا بیماردلان و کافران نگویند(به طعنه): خدا از توصیف گماشتگان آتش به این(نوزده نفر) چه هدفی دارد؟ این گونه خدا هر که را بخواهد گمراه می‌کند و هر که را بخواهد هدایت می‌نماید و...[3]. پس اینجا تأکید قرآن به عدد 19 است که باعث ایمان و یقین می‌شود.

حقیقت بهشت، جایگاه متقیان است؛ کسانیکه دردنیا به خودشان سخت گرفتند و خالصانه خدای ربّ العالمین را اطاعت کردند. پس باطن بهشت خودش 19 است؛ همان بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است و جان قرآن همه در باب طهارت و 70 بابی که بیان شد. چون جانِ بهشت تقوی است که فقط متقین وارد می‌شوند یعنی لباس و پوشش ظاهر و باطنمان در دنیا باید 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم باشد، لباس قرآن بر تن کنیم(به آیات قرآن عمل کنیم).

و در مقابل مأمورین جهنم 19 تن هستند: وقتی که میزان برداشته می‌شود، می‌ماند جهنم یعنی آیات عذاب شامل حالشان می‌شود یعنی می‌سوزند بر پوشش 19!  که هیچگونه انعطافی نسبت به جهنمیان ندارد زیرا جهنمیان فاقد حرفِ ق یعنی تقوا هستند و آنجاست که دربان قاف می‌‌خواهد تا به آن‌ها سخت بگیرد. زیرا آن‌ها در دنیا حدود خدا را شکستند و آن‌ها از متجاوزان و دشمنان خدا و قرآن و اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین بودند و در دنیا هر کاری خواستند برای عیش و نوش زود گذر دنیا انجام دادند. و ما الحیاة الدنیا الا لعبٌ و لهوٌ و للدار الآخرة خیرٌ للذین یتقون افلا تعقلون[4]؛ و زندگی دنیا(بدون ایمان وعمل صالح) بازی و سرگرمی است و یقیناً سرای آخرت برای آنان که تقوی پیشه کردند بهتر است آیا با عقل نمی‌اندیشید؟!

پس حرف قاف به تنهایی توقفگاه و صد مقابل کافران و غیر مؤمنین است. نکته بعدی اینکه دنیا کفِ عالم خلقت است یعنی اسفل السافلین که خداوند متعال فرمود: " ثمّ رددناه اسفل السافلین[5]"

 

اسرار حرف قاف در باطن اسم میزان

میزان یکی از اسماء قرآن است که در ظاهر معنای ترازو و عدالت می‌دهد. و میزان حقیقی، ترازوی حق تعالی است. عدد ابجد کلمه میزان=108 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه حق است. و جالب است که جایگاه عددی میزان=45 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم(ع) است. خوب فکر کنید! خالق کریم؛ ربّ العالمین چگونه نسخه حکیمیتش تربیت آدم شدن و به آدمیت رسیدن را درس می‌دهد.

دومین رکن اصول دین ما عدل است (توحید، عدل...) به یقین قبول داریم که خداوند عادل محض است. عادل یعنی دو کفه‌ی ترازو را در قیامت به میزان عدل حکم می‌کند. درواقع عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر حرفِ ق است. پس میزان ترازو به حقیقت آن حرف قاف است که ترازو را میزان نگه می‌دارد.

 

*دو کفه ترازو:

درواقع ترازو، دو کفه دارد که در یک قسمت زُبُر است و در دیگری بینه. و قرآن، یک روح دارد و یک جسم: روح؛ ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که قرآن ناطقند. و جسم قرآن در 30 جزء قرار گرفت و ثقل اکبر است؛ در دنیا از این وزنه سنگین‌تر نیامده است. درواقع هم کفه‌ی زُبُر، قاف است(100) و هم کفه‌ی بینه، قاف می‌باشد(100) پس درحقیقت 2 تا 100 تا می‌شود 200 که برابر با عدد ابجد کلمه عقل است.

 

*دو بسم‌الله الرحمن الرحیم

همانطورکه قبلا بیان شد، خودِ قرآن مجید بلوغ ِ 9 تمام کتب آسمانی است؛ عدد ابجد کلمه قرآن=351 که جمع ارقامش(1+5+3) می‌شود 9 پس سلطان همه‌ی کتب آسمانی، قرآن است و همه‌ی 104 کتاب آسمانی در بطن قرآن است. نهمین سوره از نظر ترتیب فهرستی قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ توبه است؛ شروع ِ بلوغ 9! که بسم‌الله الرحمن الرحیم ندارد. از آنجاکه عدد، طول است و می‌شود روح و حرف، عرض است و می‌شود جسم، پس 9 به عدد طول می‌شود و نـُه به حروف، عرض که در آخر برابر 10 می‌شود زیرا عدد ابجد حروفِ  نـُه=55 و جمع ارقامش 10می‌شود(10=5+5).

9 به عدد در حمل یک نوزاد، طول است تا نوزاد متولد شود؛ به نـُه به حروف در عرض دنیا متولد می‌شود و جایگاه عددی نـُه می‌شود 19، چنانچه سوره مبارکۀ نمل در جزء 19 است(در جایگاهِ حروف نه؛ عرض دنیا) و 2 تا بسم‌الله الرحمن الرحیم در این سوره آمده است. نوزاد از عالم بالا از مجرای طهارت می‌آید یعنی در 4 ماه و 10 روزگی از یک بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گذرد (فإذا سوّیته و نفختُ فیه مِن روحی...[6]) که فقط به انسان عنایت شده و باطنِ بسم‌الله الرحمن الرحیم است. وقتی 9 ماه تمام می‌شود در دایره حمل

 

am12

 

برای دومین بار از پشت بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گذرد و بدنیا می‌آید. و سیر حقیقی ِ ما، در بسم‌الله دوم است که تا درِ قبر باز می‌شود!

پس نتیجه اینکه سوره مبارکۀ توبه در مقام طول، شعاع 9 دایره خلقت به کمان اتصال دارد که تمام کمان دایره‌ی خلقت بسم‌الله الرحمن الرحیم است و ظاهراً این سوره بسم‌الله ندارد. اما در عرض عالم دنیا سوره مبارکۀ نمل است که با دو بسم‌الله، تمام کننده حیات طولی و عرضی عالم را تبیین می‌کند.

 

*در وجود خودمان هم دو تا بسم‌الله الرحمن الرحیم است: 1)سر: باطن 5 حس و رئیس بدن و همه شناسایی بدن در سر است. 2) قلب: باطن طپش حیات، به شکل 5 وجود دارد و بلوغ در قلب است. درواقع سوره مبارکۀ نمل در معرفت حقیقی در وجود خودمان تفسیر و معنا می‌شود. و دو حکومت را معرفی می‌نماید: یکی عقل و دیگری نفس، در مقابل هم قرار می‌گیرند. درواقع بدن باید دو تا ترمز داشته باشد یکی به سر که همه حس‌ها را دارد و یکی به درون قلب که تصمیم گیرنده است و مغز، اجراکننده است!

سوره مبارکۀ توبه؛ سر است، بسم‌الله ندارد. سر است که باید به هوای نفس، نَه بگوید و اجازه ورود هوای نفس را ندهد و از حرام‌ها برائت داشته باشد و قلب باید انقلاب کند و باطن سین شود، خانه خدا شود، قلبی حافظ حدودالله است که مدام باید در تصفیه‌ خانه قلب، موت به حیات دگرگون شود یعنی قلب به میم!

* بلوغ 9 عالم خلقت در زمین، خانه کعبه است که بسم‌الله آن ظهور ندارد چون خودش خانه‌ی توحید و بسم‌الله الرحمن الرحیم است و مولی الموحدین؛ نقطه باء بسم‌الله در این خانه متولد می‌شود که حضرت، ظـَهَرالوجود است، مؤلّفه عالم خلقت است. و حضرت، نِبر و همزه و صدا شد، او تبر را برمی‌دارد و همه‌ی بت‌ها را می‌شکند (آقا، جانِ سین است که در این خانه متولد شده است و با یازده ذریه‌ معصوم در بطنش؛ آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین) ما هم باید با تبرِ توبه، همه‌ی بت‌های درونمان را بیرون بریزیم تا به بسم‌الله الرحمن الرحیم برسیم(قلب ما باید باطن بسم‌الله شود تا تطهیر شویم). پس سَر باید تبر شود و بت‌های قلب که نفس اماره است را ریشه کن کند، هرچه قلب از ظلمات تخلی شود، سرّ انوار طهارت را تجلی می‌دهد! و نور یعنی ایمان و شرط امنیت دنیا و آخرت ایمان است.

 

*در دنیا قرآن به آیات سبعه باز شد، قرآن وقتی باز می‌شود مثل عدد 7 است (7 ظاهر است و باطنش 14 است)، پس نباید در 7 ِ دنیا حبس شویم، باید به عالم بالا رویم. در نزول کلام‌الله خداوند 7 را به ما داد (درحقیقت خالق یکتا دنیا را در کف عالم خلقت قرار داد)، برای صعود باید قرآن را بر سر بگذاریم(8 می‌شود)؛ یعنی اطاعت کامل. پس 15=8+7 و 15 برابر است با جایگاه عددی حرف س!

 

*تراز کفه اعمال در دنیا

تنها حرفی که زبر و بینه‌اش با هم برابر است یعنی دو کفه‌اش با هم تراز است، حرفِ سین می‌باشد که در وسط اسم زیبای انسان قرار دارد. ائمه طاهرین علیهم السلام، تراز عالم هستند و قرآن، میزان است. پس ما هم دائماً باید قیمت و اعمالمان مساوی باشد تا ترازوی عمل ما، تراز شود.

در قیامت، قیمت روی کیفیت می‌آید نه کمیت یعنی عملی قیمت می‌گیرد که طلا باشد یعنی خالص باشد. پشتوانه‌ی عمل ما برای قیامت، اعمال طلای ماست که ارزش دارد! همانطورکه در دنیا قیمت طلا به روز است، روز قیامت هم خدای متعال به فضلش روی این طلا قیمت می‌گذارد. و در سوره مبارکۀ توبه می‌فرماید: إنّ الله اشتری مِن المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهُم الجَنة یُقاتلون فی سَبیل الله فیقتلون و یُقتلون وَعداً علیه حقّاً فی التوراتِ و الانجیلِ و القرآن و مَن اوفی بعَهده مِن الله فاستبشروا بِبیعِکم الذی بایَعتم بِه و ذلک هوالفوز العظیم[7]؛ همانا خدا خریداری کرده از مؤمنان جان و مال ایشان را به بهای بهشت که آن‌ها در راه خدا جهاد کنند و دشمنان دین را به قتل رسانند یا خود کشته شوند این وعده‌ی قطعی است بر خدا و عهدیست که در(سه کتاب آسمانی) تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد خود کیست؟ ای اهل ایمان به خود بشارت دهید در این معامله که با خدا کرده‌اید که این به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگیست.

 

ترازو یعنی صدق:

همه‌ی این‌ها در کفِ لیل دنیا اتفاق می‌افتد. در شب دنیا باید عقلمان را بکار بندیم تا در روز قیامت ضرر نکنیم! یعنی دو کفه در دنیا که هر کفه به عدد 100=ق است (200=100+100) یعنی به 200 میزان شویم که 200 برابر است با عدد ابجد کلمه عقل و نام زیبای "امام حسن" علیه‌السلام. پس این دو کفه می‌شود محلّ سجده و عاقل کسی است که در عاشورای عمرش اطاعت محض می‌کند، میزان را نگه می‌دارد و سفر عملش به حسن تمام می‌شود! عاقل کسی است که از ظاهر به باطن رسیده است. جمع حرف اول و آخر قرآن مجید می‌شود 62(ب+س) که برابر با عدد ابجد کلمه باطن است یعنی خداوند قرآن را فرستاد تا ما به باطن آن برسیم، باطن است که برای ما بـَس می‌شود!

عرضِ عمل ما می‌شود صد (به حروف)؛ یک کفه و طول عمل ما می‌شود 100(به عدد: برابر حرف ق)؛ کفه دیگر یعنی کف عمل ما باید صد در 100(صدق) باشد. پس در کفِ عقل و عقیده و قلبمان باید اخلاص باشد، از تمام شیاطین و هوس‌ها و بدی‌ها جدا شده باشد و برای عروج و کنده شدن از این کف دنیا، با توبه می‌رویم(ترتیب فهرستی سوره توبه 9 است)، اگر اعمالمان قاف نداشته باشد همیشه در لرزش و لغزش است، امکان سقوط دارد. بسم‌الله الرحمن الرحیم، حدود خداست اگر می‌خواهی زیر چتر بسم‌الله در امان بمانی، شرطش توبه و زنده شدن و اربعینی شدن است.

پس چقدر زیباست این کفه و میزانی که خداوند اسرارش را به صورت‌های مختلف در قرآن فرمود! که همه باطن اربعین است یعنی سبز شدن و برپاداشتن عدالت. باطن بهشت، عدالت است، رسیدن به حقوق است، همه آنجا به رضا می‌رسند و رضا یعنی بهشت! و خداوند در سوره مبارکۀ مطففین می‌فرماید: وای بر کسانی که کم گذاشتند.

 

بنابراین هر کفه‌‌ای شد بسم‌الله الرحمن الرحیم (یادآوری می‌کنم 2 بسم‌الله که در سوره مبارکۀ نمل آمد) یک بسم‌الله رسالت و دیگری ولایت؛ رسول نزول کرد و ولایت صعود می‌دهد! پس پایه‌ی هر دو کفه باید در عالم دنیا تراز باشد تا ما بتوانیم از آنچه رسول آورد و عمل کردیم، در ترازوی عدل الهی در قیامت برکاتش را تحویل بگیریم. پس گنج هر دو در حرفِ قاف است، قاف یعنی نگه دارنده چه بخواهیم و چه نخواهیم، اعمالمان نگهداری می‌شود. پس قاف یعنی ابقاشدن! اگر می‌خواهی عملت ابقاشود باید روی پایه و بنیان ِ تقوی باشد(کلّ من علیها فان. و یبقی ربک ذوالجلال و الاکرام[8]).{خداوند در سوره مبارکه نحل(آیه 96) می‌فرماید: ما عندکم ینفد و ما عندالله باق...؛ آنچه نزد شماست فانی می‌شود و آنچه نزد خداست، باقی می‌ماند}

 

 پس قاف یعنی بسم‌الله الرحمن الرحیم، یعنی ولایت ائمه علیهم السلام که حافظ حدود خدا هستند.

*حال چرا 12 ساعت شب و 12 ساعت روز داریم؟! چرا 12 ماه سال قمری و 12 ماه سال شمسی داریم؟!

چون تمام عالم دنیا شد لیل به 12و تمام عالم قیامت شد یوم به 12. پس تمام عالم در کفه‌ی ترازویی قرار می‌گیرد که روبروی این ترازو، قلب عالم امکان؛ وجود مبارک مردان اعراف؛ چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند. خدا می‌خواهد در عدالت ما به بهشت برسیم!

 

*ارکان خانه خدا:

خداوند کریم همه عالم را به یک چشم نگاه کرده و هستی را به نام خودش زد، پس همه در نگاه پروردگار عالم مجرای توحید است! و سوره مبارکۀ توحید، 19 کلمه است. دو کفه ترازو و در هر کفه 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم و حضرت علی علیه‌السلام صاحب زبر و بینه و قسیم النار و الجنة است. و عدد 19باضافه 19 می‌شود 38 که برابر با جایگاه نام مبارک علی علیه السلام است.

چهار ستون، ارکان خانه‌ی خداست و هر رکنش روی حرف ق آمده است؛ قاف یعنی تقوی! و از آنجا که جایگاه عددی حرف ق=19 است پس هر رکن می‌شود 19 و هر عدد نوزده به حروف برابر 72 می‌شود که برابر باعدد ابجد کلمه سجده است. و چهار سجده می‌شود: 288=4×72 که برابر است با عدد ابجد نام خداوند؛ قیوم لاینام به جایگاه عددی 99؛ برابر دو شعاع دایره خلقت یعنی کسی که قائم به ذات است و هرگز نمی‌خوابد و قیومیّتش ابدی است. بنابراین همه‌ی ساجدان درگاه خداوند باید به این سجده‌گاه وصل شوند تا حی و ابدی شوند به قیومیّت خداوند سبحان!

آیا قرآن 4 سجده واجب ندارد؟ پس خانه خدا، باطن قرآن است و 4 رکنش، باطن 4 سورۀ مبارکه‌ی عزائم است (پس دقت کنید که چرا این 4 سوره را عزائم می‌گویند؟! یعنی پناهگاه و مدافع بندگان مؤمن و عزت دهنده) و رو به 4 وجه خانه کعبه می‌توان نماز خواند و قبله همه‌ی عالم است.

هر رکعت نماز، دو سجده واجب دارد که یک رکن می‌شود، پس چهار رکن خانه خدا هرکدام حکم یک سجده است که رویهم  دو رکعت نماز مقبول می‌شود!!! خانه خدا؛ پاک‌ترین و مقدس‌ترین مکان در دنیاست، ذره‌ای ظلمات در آن نیست، بیت العتیق است، مسجدالحرام است! آیا معجزه نیست که اگر 6 وجه خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×6)، 114 می‌شود برابر با تعداد کلّ سوره‌های قرآن مجید! آیا معجزه نیست که اگر 4 رکن خانه کعبه را در 19 ضرب کنیم(19×4)، 76 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه عبد است!

از طرفی 4  رکنش می‌شود 400{ هر پایه شد ق=100 پس 400=4×100} که برابر با عدد ابجد کلمه شمس می‌شود. از طرفی هر عدد 100 به حرف ق، جایگاهش می‌شود 19 یعنی 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد، یعنی هر ستون خانه خدا باطن بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد است (و کلّ قرآن در بسم‌الله سوره مبارکۀ حمد است)؛ بنابراین خانه خدا، خانه‌ی حمد خداوند کریم است!

پس چرا همه جا می‌توانیم مسجد بسازیم و هرجایی باشیم، می‌توانیم به خدای متعال سجده کنیم؟ چون می‌فرماید: رویت را برگردان به هر طرف که نگاه کنی می‌توانی خدا را صدا بزنی (فأینما تولوا فثمّ وجه الله[9])؛ همه جا وجه خداست. چون از نقطه ارض(زیر خانه خدا) دحوالارض شده است. آیا از آن نقطه، خاک بدن ما روییده شده یا نه؟! پس ما فطرتاً خدایی هستیم یعنی چه؟! خداوند به ما(انسان) اختیار داد تا سپاسگزار خالق مهربانمان باشیم.

از طرفی همانطورکه خانه‌ی خدا 6 وجه دارد و هر وجهی به شکل مربع؛ به عدد 4 است پس 6 تا 4 تا می‌شود 24 که ساعات شبانه‌روز در آن غرق است و برابر با عدد ابجد کلمه وحی و احاطه می‌باشد. و از آنجا که عدد 24، عدد جامع است و عدد ابجد کلمه جامع=114 می‌شود( برابر با تعداد سوره‌های قرآن مجید) درحقیقت خانه‌ی خدا مرکز مهندسی خلقت؛ اسرار گنج باطن کلّ قرآن است، ریزش نور وحی است و احاطه‌ی وجودی بر کلّ عالم دارد( با دحوالارض شدن از زیر این خانه مقدس، همه‌ی عالم را فراگرفته است). و همچنین جمع اعداد 1 تا 24 می‌شود 300 که برابر عدد ابجد حرف ش است که شین خوانده می‌شود یعنی همان 360 درجه دایره خلقت!!!( زیرا عدد ابجد حروف شین=360 می‌شود)  

 

*طهارت حاجی در اعمال حج:

اگر حاجی همه‌ی مراحل و اعمالش را درست انجام داده باشد، پشت دیوار کعبه به رکن یمانی که می‌رسد، پاک می‌شود و خدا گناهانش را به هر دور طواف می‌ریزد و وقتی به نماز طواف نساء نائل شد، مثل بچه‌ای که تازه متولد شده، پاک می‌شود چون پشتِ بسم‌الله قرار می‌گیرد، اینجا وقتی رسید به 400=شمس (4 تا 100 تا و 4 تا ق) به حقیقتِ تجلی نور هدایت شمس رسالت و در بطنش که مولود کعبه است(ولایت) صلوات‌الله علیهم اجمعین رسیده است؛ یعنی شمس و قمر هر دو از بطن این خانه طلوع می‌کند؛ احیاکننده است یعنی هم آفتاب است(آفت زدایی می‌کند) و هم مهتاب است(زردی‌های غلط نوزادی را می‌تابد) یعنی هر لغزشی داشت و عمرش را هدر کرده بود، خداوند همه را به او برمی‌گرداند و احیا می‌دهد؛ سلامت نفس می‌گیرد، احیای انسانی می‌گیرد، سین وجودش روی میزان می‌آید و ... . چرا؟!

هر رکن خانه خدا روی یک حرف است: "ت، و، ا، ب" و خداوند به 4 حرف مهم قسم یاد می‌کند: تالله، والله، الله، بالله. و این 4 حرف رویهم می‌شود تواب؛ خداوند قسم می‌خورد هر کس حج واقعی انجام دهد، او را پاک و اصلاح می‌کند؛ انا التواب الرحیم (من توبه پذیر مهربان هستم) چرا رحیم شد؟ چون قیامت کسی را جز خدا نداری و او تو را تا ابد در دامن محبت خود قرار می‌دهد؛ این محبت خداوند(رحیمیت) مخصوص مؤمنان است.

در قرآن کریم دائم ندا می‌دهد که بیا و توبه کن، که روی بهترین عملت به تو مزد می‌دهم[10]... . خدا می‌خواهد ما بنده و مطیع باشیم. دنیا لیل است، خوشا بحال فردی که با اینکه ظاهراً کسی هم شاهد او نباشد، دائم خود را در محضر خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ببیند.

پس تمام زیبایی‌ها در کف عالم یک ظاهر دارد و یک باطن: این خانه هم شمس است و هم قمر است و هم ستاره! خانه خدا جایگاه سجده‌ی عالم خلقت به خداست، باطنش 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند، باطنش کلّ جانِ قرآن است و 360 درجه دایره عالم هستی و گنج توحید؛ لااله الا الله است. (دقت کنید آیه مبارکی که برای حضرت یوسف علیه‌السلام آمده که در خواب دید ماه و خورشید و ستارگان به ایشان سجده می‌کنند[11] .. تمام این سجده به 12 امام و 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است تا اتصال به ذات اقدس الهی برسد)

بنابراین خانه خدا در 4 پایه‌ی حرفِ ق رسید به شمس (شمس=400=100×4) و جایگاه حرف ق=19 است، پس روی 4 تا بسم‌الله الرحمن الرحیم قرار گرفت و 4 تا 19 تا می‌شود 76=عبد (در شهادت به مقام تشهد نماز می‌گوییم: اَشهد اَنّ محمّداً عبدُهُ و رسوله اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد) که جمع ارقامش (6+7)می‌شود 13 که برابر جایگاه عددی حرف م به عدد ابجد 40 است یعنی درحقیقت خانه خدا، اربعین است! (اعمال حج واجب هم 13 عمل است که حاجی به طهارت حقیقی و حج مقبول واصل شود)

پس گنج سبزی اربعین، ظهور عدالت و لااله الا الله است. اسرار توحید به یک جنبه، معنا به آب شد. سوره مبارکۀ توحید 19 کلمه دارد، باطنش کفه‌ی قاف می‌شود(ق=19). دایره‌ی حیات عالم در گردش زندگی سبز به وجود امام حسین علیه‌السلام حیات را افشاکرد که ما آمده‌ایم تا نمیریم، زنده شویم. پس باید در عاشورای دنیا اخلاص را نشان دهیم. در طوفان زمان نوح علیه‌السلام، آب همه جا را فراگرفت جز خانه خدا که شد بیت العتیق، بلد الامین، مسجدالحرام. آنجا خودش قاف و نگهدارنده است!

 

رمز عدد 300 به 3 تا 100 تا (3 تا ق):

خوشا بحال بنده‌ای که 3 تا 19 با خود به قبر ببرد که در این صورت قبرش، بتون بندی می‌شود! چون 3 تا ق یعنی 3 تا100 تا یعنی 300 می‌شود برابر حرف ش و افشا شدن یعنی غار اصحاب کهف، و آن بنده در پناه خداوند قرار می‌گیرد. ما هم به عدد 300 در باطن حرف ش، در عالم برزخ می‌مانیم، زنده می‌شویم و بیرون می‌آییم. اصحاب کهف تمام رذائل را از خود تخلیه کردند، پس:

1)نفس حیوانی را کشتند؛ چنانچه در جلوی غار این نفس بصورت نگهبان(سگ) ظاهر شد. کافران برعکس آن‌ها، چیزی جز عین نجس در وجودشان باقی نمانده است و سگ مونسشان است الی یوم القیامة! حروف قرآن و شهادتین، کوثر است یعنی آب شست و شوی قلب است از کفر به ایمان! به همین دلیل کافر عین نجس را از درون پاک می‌کند.

2)علم با عمل خالصانه یعنی علم نافع. بنابراین در چه صورتی آثار علم‌ها و آموخته‌ها برای ما می‌ماند که وقتی در قبر سؤال شد، فراموش نکنیم؟ درصورتیکه ملکه‌ی ما شود، در مجرای تقوا باشد، مولود عمل می‌آید و در قبر جواب می‌دهد. مولود می‌شود شخص ثالث یعنی حرفِ ج (جان می‌گیریم).{ نکته: عدد ابجد کلمه علم=عمل=140 می‌باشد. همانطورکه برای تولد یک نوزاد کامل و سالم مدت حمل مادر(بطور معمول) 40 هفته است یعنی 280 روز، پس برای اینکه مولود عمل ما هم در دنیا و آخرت سالم و کامل بدستمان برسد (متولد شود) باید در دنیا بیاموزیم( علم) و عمل کنیم(140+140=280)}    

3)اگر به مرکز دایره‌ی خلقت وصل شویم (یعنی خانه خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام)، کلّ مزد را می‌گیریم یعنی به حرف ق(یعنی نگهدارنده) وصل شویم (در ریاضی اندازه کمان روبروی زاویه مرکزی، برابر با خود زاویه است) پس وقتی مرکز 40 است(40=9÷360) یعنی با کمان زندگیمان هم اربعین می‌شویم. ولی اگر به شاخه‌ها وصل شویم نصف مزد را می‌گیریم(در ریاضی اندازه زاویه محاطی، نصف کمان روبرویش است) یعنی این مزد فقط برای دنیاست و در آخرت دیگر مزدی ندارد!

درواقع سه تا حرف ق می‌شود: 1-ق ِ طولی، 2-ق ِ عرضی و 3- ق ِ ارتفاعی. طولی باید مستقیم و ثابت قدم باشیم و در عرض باید به خلوص و ناب شدن برسیم و در ارتفاع به امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین متصل شویم و بدست مبارکش برائت‌نامه و طهارت‌نامه بگیریم. یعنی 3 تا 100(=ق)تا، آنگاه به عدد 300 می‌رسیم و افشای مقامات می‌شود.

اصحاب کهف 309 سال در غار بصورت خوابیده ماندند و به اراده پروردگار عالم بیدار شده و بیرون آمدند و در آن زمان مقامشان و عملشان و خلوصشان و نیت پاکشان افشاشد! زیرا در تمام مراحل زندگی، تقوای کامل داشتند و سه بعد قاف را دارا بودند. عدد 300 به سال شمسی است و به سال قمری 309 سال است(زیرا هر صد سال، سه سال بیشتر است پس 3 تا 3تا می‌شود 9 تا). که تمام دایره خلقت در عدد 309 است!

نتیجه اینکه اگر هر مؤمنی 3 تا 19 تا در قبر ببرد، قبر پناهگاه امن می‌شود که هیچگونه خوف و حزنی بر مؤمن وارد نمی‌شود( لاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون). و بدن‌ها هیچگونه آسیب نمی‌بیند تا روزیکه در خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از قبرها بیرون می‌آیند. اللهم الرزقنا

کف=100=ق حقیقت لیل

هرجا بخواهد ساختمانی ساخته شود، نردبانی بالا برود، موقعیتی پایه ریزی شود و بالا برود چه ظاهری و چه باطنی و... باید پایه ریزی آن روی کفِ سالم (سفت و محکم) باشد، مثلا نباید روی باتلاق باشد! اگر تاریخ را ورق بزنیم می‌بینیم کسانی که اعمالشان بر پایه‌ی تقوا و پرهیزکاری و صدق و حق و حقیقت ثابت و درست بوده، آنها از افراد سالم و صالح بوده‌اند و به نام نیک در تاریخ ماندگار شده‌اند و در غیر اینصورت از غاصبان و ظالمین و مستکبران بوده‌اند.

پس تمام بنیان عالم در کفِ هستی روی عدد 100 گذاشته می‌شود. چون کف=100=ق است. و باطن قاف می‌شود صدق یعنی صد در 100! پس اگر کفِ اعمال ما روی قافِ تقوی و اخلاص باشد، برایمان باقی می‌ماند"والعاقبة للمتقین".

همانطورکه بیان شد کلمه قرآن با حرف ق شروع می‌شود و از طرفی تمام محتوای قرآن در 19 حرف بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد جمع شده است یعنی صد در 100(چون 19=ق=100). بنابراین پایه و بنیان عالم خلقت روی حرف ق است و در حقیقت صدق ِ محض است!

دنیا اسفل‌السافلین است وقتی هر چیزی به ته می‌رسد اگر اطرافش نور نباشد، آن ته ظلمات می‌شود، این ظلمات، خیر است چون خداوند خودش فرمود: ...خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور...[12]. نه اینکه فکر کنیم بدون برنامه‌ریزی این ظلمات قرار داده شده درصورتیکه خود ظلمات شد مرکز و حقیقت و جایگاه صعود بندگان از اسفل به اعلا! تمام عالم در حال رشد و تکامل است مثل دانه در زیر خاک است، تا ریشه کند و محکم و استوار رشد کند و دل ظلمات را شکافته و آنگاه به نور حقیقت برسد. بنابراین دنیا، ظلمات شد و ظلمات، لیل شد و لیل، کفِ عالم دنیا شد. و روشنایی بخش لیل، ستاره‌ها و ماه است که قمر می‌شود ولایت و ولایت، قوس صعودی است به عالم اعلا!

پس این لیل یک حقیقت است که معراج و نزول قرآن و قدر و احیا و ... همه در شب است. تمام دنیا در لیل است و شعاع قوس نزولی و صعودی دایره خلقت به عدد 9 است و آیا جای تأمل نیست که ترتیب نزول سوره مبارکۀ لیل به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم 9 است؟! که 9، سلطان اعداد، بلوغ سجده و شعاع عالم خلقت، تکامل آنچه خدا از مرتبه‌های عالم بالا می‌خواهد که به همه رشد دهد، می‌باشد. و حامل حملِ عالم، عدد 9 است(عدد ابجد حرف ط=9) و وقتی خوانده می‌شود طا عدد ابجد طا=10 است. پس اسرار کشیدگی گنج دایره خلقت به شکل پنج(5=ه) به شعاع9(=ط) به حروف می‌شود طه! که تنها وجودهای مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین حقیقت نور بدون ظلمت و گنج طه هستند.

 

*قرآن مجید به جزء 15 نصف می‌شود (سوره مبارکۀ اسرا  و  کهف):

قرآن مجید از نظر اجزاء به جزء 15 نصف می‌شود(یعنی در دو کفه‌ی میزان اجزاء قرآن، دو تا 15 جزء قرار می‌گیرد که خود هر عدد 15 در جایگاه حرفِ س قرار می‌گیرد زیرا حرفِ س، قلب قرآن و میزان ِ حروف است)!

و ابتدای جزء 15 سوره مبارکۀ اسرا قرار دارد. و همانطورکه می‌دانید عدد ترتیب نزول سوره مبارکۀ حمد 5 است و جمع 1تا 5 می‌شود 15 برابر با عدد حوا یعنی حی‌آ؛ ظرف حیات! بنابراین در سوره مبارکۀ اسرا، گنج حمد(با معراج حقیقت حمد که حضرت محمد صلی‌الله علیه وآله است) افشا می‌شود. و اسرا در لیل اتفاق می‌افتد"... لیلاً من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی...[13]". درواقع گنج عالم بالا و اسرار آفرینش و جایگاه بهشت و جهنم افشاگردید.

ل‌ی‌ل: جان ِ 2 حرف ل، روی حرفِ ی گشایش می‌یابد؛ مرکز باطن حرف لیل! پس دنیا دائم الیل است، دائم‌المعراج است. وجود پیامبر صلی‌الله علیه و آله کلید و مفتاح است(درواقع فاتحة الکتاب) که قفل این ظلمات را شکست و از اسفل به اعلا و از لیل به نهار رسید(معراج)!

اسرار لیل تمام نشدنی است چون وقتی وارد قبر هم شویم، وارد حقیقت لیل می‌شویم. زیرا در قبر حقیقتِ وجودیِ اعمال ظاهر می‌شود و اعمال قرین انسان می‌شوند تا قیامت! اگر مؤمن واقعی وارد قبر شده باشد و اعمال مقبول داشته باشد، در لیل قبر اعمالش ستارگان نورانی آن شب ظلمانی هستند و خداوند آن ستارگان را حافظ وجود مؤمن قرار می‌دهد تا در قیامت با انوار اعمال سر از قبر بر می‌دارد!  انشاءالله زمانیکه به لیل قبر می‌رویم، عروج کنیم نه اینکه به ته دنیا برویم چراکه نیامدیم در دنیا که بمانیم، آمدیم که عروج کنیم! امام حسین علیه‌السلام قفل ظلمات قبر را شکست و با شهادت، عروج عند ربهم یرزقون را روزی بندگان مؤمن کرد.

 

*سوره مبارکۀ کهف؛ دومین سوره جزء 15:

بعد از سوره مبارکۀ اسرا، سوره مبارکۀ کهف قرار دارد که اصحاب کهف، چگونه میزان عمل کردن را به همه‌ی زمان‌ها و کفِ عاشورای دنیا را در زمان خودشان به همه نشان دادند. خدا خواست که بعد از 309 سال[14] با بدن‌های مطهرشان اسرار عمل خالصانه‌شان افشا شود.

 اصحاب کهف در  2 کف باز شدند: 1)یک بار بعد از 309 سال. 2) یک بار هم با ظهور مولا و سرورمان؛ امام زمان عج الله تعالی فرجه رجعت می‌کنند. اصحاب کهف بیدار بودند و خدا لیل دنیا را به نور صبح صادق به آن‌ها رساند. درواقع آن‌ها صاحب دو رکعت نماز مقبول شدند: در رکعت اول، سجده به امر الهی کردند و به خواب رفتند و بعد از زنده شدن هم دوباره به سجده رفتند که دیگر این دنیا را نمی‌خواهیم(شد 2سجده و یک رکعت نماز). 2 سجده هم پشت سر امام زمان علیه‌السلام نماز انجام می‎دهند، پس دو رکعتشان تمام می‌شود و حیات حقیقی جاودانه پیدا کردند!

حروف قرآن در جزء 15 و در سوره مبارکۀ کهف نصف می‌شود؛ در آیه 19(برابر جایگاه موضعی حرف ق) به کلمه وَلْیتلطّف یعنی لطف بی‌نهایت پروردگار عالم که شامل حال بندگان مؤمنش قرار می‌‎گیرد.

 

*اربعین:

برای اربعینی بودن باید ساجد باشی! مطیع باشی! دل را قربان رضای خدا کنی! همانطورکه بیان شد سجده، باطن حرف قاف است (ق=19 و نوزده=72=سجده). چراکه باطن حرف قاف، بسم‌الله الرحمن الرحیم است و باطن بسم‌الله الرحمن الرحیم، کفِ اخلاص است. این کف شد، محلّ سجده.

اصل اربعین شد اخلاص(توحید) و خداوند خزانه‌ی گنج توحیدش را بر همه افشا فرمود یعنی خداشناسی و گنجینه‌ای که ما خود، موحد باشیم. حقیقت سوره توحید، آب است. این چه آبی است؟! و باطن این سوره مبارکۀ، اخلاص است، اخلاص یعنی چه؟ اربعین درواقع رسیدن به ربیع و بهار وسبزی و احیاشدن است. صدای لااله الا الله به عنوان توحید است. دلیل سبزی بهار، آب است و ریزش رحمت الهی نزولات آسمانی است.

دنیا شد لیل و خداوند حقیقت بهار را در لیل قرار داد. و لیلِ دنیا، اسفل السافلین است و جلوه ظهور بهار، درخت است و پروردگار عالم در دنیا، درخت را در روز تهویه کننده و در شب، تخلیه کننده مواد سمی را که در روز در خود جمع کرده، قرار داد(در روز تجلی می‌کند و در شب، تخلّی می‌کند).

و وجود مبارک ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین در قرآن کریم  به شجره طیبه تشبیه شده‌اند؛ سوره مبارکۀ ابراهیم علیه‌السلام(.. کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابتٌ و فرعُها فِی السَّماء[15]) پس حقیقت سبزی این درخت مبارک، وجود مطهر کوثر آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

اسرار عالم بالا همه در دنیا آمد و گنجش، توحید شد. اما توحید را کتاب‌های آسمانی و ائمه طاهرین علیهم السلام به ما رساندند. کتاب‌های آسمانی هر کدام در باطنشان، اربعین هستند. چون سبز کننده‌اند و در رأس همه، کلام‌الله مجید؛ قرآن کریم است که وحی الهی نور است. درواقع اصل و پایه حیات، نور است که اگر نباشد همه‌ی موجودات می‌میرند. و حقیقت قرآن کریم، آب کوثر است که یکی از اسماء قرآن هم کوثر می‌باشد.

 

*در عالم دنیا خداوند کف را بوجود سه پیامبر علیهم السلام معلوم فرمود:

*1)حضرت موسی علیه‌السلام که کف خشکی در دریای دنیا برایش معلوم شد و به سلامت از آن عبور کرد. اما چرا؟! این کف، قلب ماست. کف درواقع درون بطن عقیده‌ی ماست. اگر هر کسی به اخلاص برای خدا کار کند و بندگی کند، ساجد واقعی می‌شود. پس کف دریا برای حضرت موسی علیه‌السلام و یارانش، خشک(یابس) شد یعنی با یقین قدم گذاردند! حضرت موسی علیه‌السلام کفِ سجده بر زمین گذاشت تا پیروانش هم عبور کردند.

دقت کنید که روی دریا هم کف می‌آید که باطل است. طبق آیه 17 سوره مبارکۀ رعد[16] تمام ظواهر و زینت‌ها که در دنیا چشم خیلی‌ها را می‌گیرد(حتی مثل فرعون) کفِ پُف کرده است که از بین می‌رود و متلاشی می‌شود. اما آنچه به مردم سود می‌رساند، در کف می‌ماند(مثل طلا و لؤلؤ و مرجان) که چون غواصان کفِ دستشان به کف دریا برسد، به گنج دست می‌یابند! پس فرعون و فرعونیان (اولیائهم الطاغوتیخرجونهم من النور الی الظلمات شدند و برای آن‌ها کف دریا، باتلاق شد و این باتلاق را خودشان ساختند که آن‌ها را در خود می‌کشد.

بنابراین تمام دریای حقایق قرآن که دریای تمام علوم است(و لارطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین[17]) در جزء 15 باز می‌شود{2قسمت می‌شود(یعنی نصف)}، 2 کف و 2 مسجد معرفی می‌شود: مسجد الحرام و مسجدالاقصی. باطن این  دو مسجد، حی‌آ؛ ظرف حیات است(زیرا 15=حوا) یعنی هر کس می‌خواهد به نور برسد باید اجراکننده‌ی حدود الهی باشد؛ با عمل به تک تک آیات قرآن! 

*2)حضرت یونس علیه‌السلام: که در شکم ماهی رفت ولی خداوند کریم کفِ دل شکم ماهی را برایش خشک فرمود و به شکم ماهی امر فرمود که او را هضم نکن! و آقا باید 40 روز (یعنی اربعین) در شکم ماهی بماند. مثل جنین در شکم مادر، درحالیکه جسم اضافی در بدن مادر است اما خدا که می‌خواهد، بماند یک کیسه آب دور او قرار می‌دهد و کـَفـَش را خشکی می‌کند تا این جنین بتواند مثل یک متکای نرم بر آن تکیه کند و اتصال به دیواره رحم داشته باشد و رشد کند. هر جنینی در شکم مادر هم 40 روز ، 40 روز مقاومت می‌کند تا صورت کامل خود را بگیرد؛ مضغه، علقه... .

در دوران بارداری مادر حالش بد است زیرا همه‌ی سلول‌ها می‌خواهند این جسم خارجی را از بدن مادر بیرون اندازند(ولی خدا می‌خواهد که او بماند. اما گاهی هم به خواست خدا جنین شکست می‌خورد و دفع می‌شود یعنی سقط می‌شود) تا 4 ماه و 10 روز که دیگر بدن مادر با او کنار می‌آید، سختی می‌کشد ولی اغلب مادرها حالشان بهتر می‌شود تا زمان تولد که باید از این شکم خارج شود(برخی هم تا آخر 9 ماه در حال سختی هستند).

جالب اینکه عدد ابجد کلمه شکم=360 است یعنی همه‌ی دایره دنیا و جالب‌تر اینکه جایگاه عددی شکم=45 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم آدم(ع) است!

حال خوب دقت کنید! شکم دنیا هم همه‌ی ما را حامل شده، پس باید سعی کنیم که هضم این شکم دنیا نشویم(یعنی سقط نشویم) و در آن دنیا(آخرت) آدم، متولد شویم! کسانیکه در دنیا گفتند:"...لااله الا انت سُبحانک انّی کنتُ مِن الظالمین...[18]". خدایا ما را در شکم ماهی دنیا قرار دادی، اما نمی‌خواهیم در آن هضم شویم، می‌خواهیم اربعین، اربعین، مثل جنین سالم رشد کنیم، سبز شویم، به بلوغ برسیم و وقتی دهانه‌ی دنیا باز می‌شود در ساعت آخر عمرمان، مولود بدون نقص و کامل و بنده و مطیع و مؤمن و شیعه واقعی و ... متولد شویم.

مثل حضرت یونس علیه‌السلام که خداوند به ماهی فرمود که دم ساحل برو و دهانت را باز کن و یونس علیه‌السلام را خارج کن. بدنی هم که از دنیا می‌رود مثل نوزادی است که متولد شده؛ بدنش نرم و ضعیف است وقتی هوای دنیا را می‌خورد و زمان طی می‌شود، محکم می‌شود، پس بدن رنج کشیده‌ی دنیا وقتی می‌خواهد از این شکم بیرون آید و متولد شود اگر متقی باشد، در خشکی می‌آید، گرمایی که در شکم دنیا کشیده، خنک می‌شود و بدنش آرام می‌یابد.

حضرت یونس علیه‌السلام چرخش از ساحل به ساحل را طی فرمود تا سبزکننده شد و دوباره به قومش برگشت که این بار هدایت شدند(تنها قوم ایشان بودند که بعد از توبه، عذاب از آن‌ها برداشته شد).

*3)حضرت نوح علیه‌السلام: وقتی می‌خواهد کشتی بسازد، دانه‌ها از بهشت برایش می‌آید، وقتی سبز می‌شود، درختان را بریده و چوب‌ها را انبار می‌کند، به یک قول 50 سال و به یک قول 500 سال طول کشید و 7 بار این دانه‌ها را کاشت و ... .

 3 تا 300 سال آقا صبر فرمود و درنهایت کشتی با آن چوب‌ها ساخته شد. و زمانیکه عذاب می‌خواست نازل شود، نشانه‌اش این بود که از کفِ تنور آب بیرون زد (فوران کرد)؛ کفِ دنیا جهنم است و به وجود حضرت نوح علیه‌السلام بهشت شد، آب روی آتش آمد، کشتی امن آمد و بقیه که خارج از کشتی بودند، غرق شدند یعنی بواقع سوختند! چرا که باطل فرو می‌رود در انتخاب خودش" جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً".

با این درس‌ها متوجه می‌شویم که اگر می‌خواهیم به سلامت به ساحل نجات برسیم باید پایه و بنیان عقیده‌مان در شکم ماهی دنیا محکم باشد تا هضم نشود و پایمان سُر نخورد، باید کفِ عملمان اخلاص بشود، کفِ عمل باید بشود توحید، باید در خشکی بیاید یعنی طمع نداشته باشیم! همانطورکه اگر جنین هضم بدن مادر شود، سقط می‌شود، کسانی که کال از دنیا می‌روند، آن‌ها را در چاله می‌اندازند! پس خداوند می‌فرماید: و حساب نکنید همین که بگویید ایمان آوردید، رها می‌شوید؟! نه، امتحان می‌شوید[19].

پس کفِ اخلاص می‌شود توبه. تا نرفتیم، توبه کنیم که خداوند کشتی نوح علیه‌السلام را در جایگاهی قرار داد، در چرخشی قرار داد برای کسانی که توبه کرده بودند، راه توبه به نجات ختم می‌شود. به همین علت اگر ساختمان ایمان و عمرمان را روی صداقت و راستی ساختیم، خراب نمی‌شود. مساجد استوار می‌ماند و بدن ما 7 مسجدِ ظاهر و 7 مسجدِ باطن دارد(یعنی 14 مسجد). بدنی که مساجدش زنده باشد در قبر سالم می‌ماند و از هم پاشیده نمی‌شود. این کدام مسجد است؟ مسجدی که کفـَش بشود بسم‌الله الرحمن الرحیم. یعنی اُسّس علی التقوی...[20].

کسانی که روی تقوی عمل کنند روی حرف قاف، قدمشان روی صراط نمی‌لرزد. این بدن در قبر خراب و فاسد نمی‌شود چنانچه در داستان عزیر نبی علیه‌السلام آمد. به عبارتی هر پایه و اساسی که بخواهد حتی در زلزله قیامت استوار بماند، تقوی است که ریشه‌اش ق است و ق=100 و صد یعنی صد بستن مثل 100 سلام و 100 لعن که با 100 سلام مستقر شویم و بمانیم پشت سر معصوم علیهم السلام.

پس باطن تقوی و 100 لعن، برائت است، تا برائت به دشمنان اسلام پیدا کنیم آنگاه به سلام می‌رسیم! (یادآوری می‌کنم که سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره از نظر فهرستی قرآن کریم است).  یعنی تولی و تبری؛ دو اصل مهم قبولی تمام فروع دین ما که بتوانیم به اصول دین متصل شویم و زنده‌ی عمل بمانیم!  خلاصه اینکه:

 

پروردگار عالم در قرآن دو نوع کف را درس می‌دهد:

1) اعجاز عصای حضرت موسی علیه‌السلام؛ کفِ دریا را برای قومش خشک و آب دریا را کنار زد، درواقع فرق باز فرمود یعنی حق و باطل را جدا نمود، اما برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد (طریقاً فی البحر یبساً [21]) و قومش به سلامت از آن کف به ساحل نجات ‌رسیدند و قوم فرعون بر روی کف بودند؛ درواقع کف، پُف بود که چون سراب می‌نمود، که به امر خداوند دریا بهم پیوست و آن‌ها غرق شدند. اما فرعون به یک لحظه اقرار به وحدانیت خدای موسی علیه‌السلام کرد و گفت ایمان آوردم، ولی از او قبول نشد: ... حتی إذا أدرکه الغرق قال آمنت أنّه لا اله الا الذی آمنت به بنواسرائیل و أنا مِن المسلمین[22]. هنگامیکه بلای غرق شدن او را فرو گرفت، گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی جز همان خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند نیست و من از تسلیم شدگان (دربرابر فرمان‌های حق) هستم. خدا فرمود: آلان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین.(به او گفته شد) اکنون! درحالیکه پیش از این عصیان می‌ورزیدی و از تبهکاران بودی.

در سوره مبارکۀ کهف داستان کسی که مغرور شد و باغ خودش را دید که تمام میوه‌هایش از بین رفت... .  و خداوند می‌فرماید: ... یقلّب کفّیه علی ما انفق فیها...[23]؛ دو دستش را زیر و رو می‌کرد(کف خالی شده و فقر محض خودش را دید) و می‌گفت ای کاش آنچه داشتم انفاق می‌کردم و کسی را برای پروردگارم شریک قرار نمی‌دادم.

إقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا[24]؛ به او می‌گویند کتاب خود را بخوان. کتابی که کفِ نفسِ خودش است. امروز خودت بر نفس خودت حسابگر باش!

‌2)یک کف هم خداوند می‌فرماید حباب روی آب است که رفتنی است اگر چه هرقدر هم غلظت داشته باشد! انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال[25]؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی بقدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد و بر روی سیل کفی برآمد، چنانچه فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت(مانند طلا و نقره) یا برای اثاث و ظروف(مانند مس و آهن) در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد، خدا با این مثل برای روشن شدن حق و باطل مثل می‌زند که باطل مانند آن کف بزودی نابود شده و از بین می‌رود اما آن فلز که به خیر و منفعت مردم است و درزمین باقی می‌ماند و خداوند مثل آن‌ها را برای فهم و درک مردم به این روشنی بیان می‌کند.

 

 

*کف دست و پا و پیشانی:

و خداوند در وجود ما دو کفِ دست قرار داد که جایگاه سجده گاه ماست و درواقع 2 دست، دو کفه‌ی ترازو است! و دو کفِ پا که باید در جای محکم و خشک و ثابت بگذاریم تا بتوانیم با امنیت راه برویم و یک کف، پیشانی ماست که محل سجده است با تمام خضوع برای پروردگار عالم و دو زانو که عقاله‌ی 5 قسمت است.

درواقع باید 7 موضع بدن ما بر کفِ زمین دنیا بیاید تا یک سجده به درگاه خداوند شود. و فقط دنیا، محلّ ساجد شدن است!  و دو سجده در نماز، یک رکن است یعنی 2 تا 7 تا می‌شود 14تا، باید اعضای ما ساجد شود. که هر کدام معانی و معارف خود را دارد. اما در اصل اطاعت محض محسوب می‌شود. درواقع بلوغ 9 عبادات، سجده است!

و دست، 18 مقام دارد. دست است نماد قدرت و گرفتن و پس دادن و پس زدن و خواستن و محلّ راز و نیاز و اظهار فقر به درگاه خدا{ هنگام دعا دست‌ها را بلند می‌کنیم،این کف باید اخلاصش برای خدا(البته فقط او می‌داند) ظاهر شود} و محل تحویل گرفتن عمل‌ها و گرفتن حق است و متأسفانه کسانی هم حق را از دست می‌دهند یا موقعیت را ازدست می‌دهند.

 و خلاصه هزاران دانستنی در کفِ دست است. پس چون ق ِ یعنی قاف در آن تجلی دارد و از آنجاکه عدد ابجد کلمه کف=100 و برابر با حرف ق است، محل تفکر و تعقل است و دو دستِ انسان به یک نوع ترازوی عدالت است و سبک و سنگین کردن اعمال ماست.

و کف پا در ثابت قدم بودن در راه رضای خدا به دو انگشت شصت پا ساجد می‌شود تا ارکان عمل ثابت و کامل بماند. کف دست و پا محلّ طهارت است{ در اعضای بدن فقط کف پا را می‌توان با 15 قدم بر روی خاک(خشک باشد) تطهیر کرد}. پس دو کف دست باید ساجد شود و دو انگشت شصت پا(نماینده در کف پا) محلّ سجده است. دقت کنید که کف دست و پا هرگز مو در نمی‌آورد! یعنی ظاهر است و فقر محض است اما خداوند غنی دست ما را پُر از نعمت فرموده و دین را در دستان ما به امانت قرار داده است و فرموده من مالک یوم الدین هستم، هر کس باید دینش را که در دستانش است سالم به پروردگار عالم تحویل دهد!{ نکته جالب اینکه هر دست، یک شصت و چهار انگشت دارد که می‌شود 64 برابر با عدد ابجد کلمه دین!}   

بنابراین ما در بدنمان 4 کف داریم(دو تا کف دست و دو تا کف پا)؛ عدد ابجد هر کف=100 است پس 4 تا 100 می‌شود 400 برابر با عدد ابجد کلمه شمس، بدن ما روی 4 ستون است؛ پس اگر کف پای ما به راستی قدم بگذارد(قدم صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین) و دو تا کف دست روز قیامت عمل‌هایش را به اخلاص ارائه کند(یوم الورود و المقام المشهود و الحوض المورود)، روزیکه همه می‌بینند آنچه را آوردی اگر به صدق آورده باشی، وجودت می‌شود شمس و قمر(گنج رسالت و ولایت بر تو تجلی می‌کند) یعنی وقتی عمل را بیاوری، بر خودت زینت می‌کند(...لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت...[26]).

هر دست، 5 انگشت و 14 بند دارد که در جمع می‌شود 19؛ برابر با جایگاه عددی حرف ق(دو دست با هم برابر است)، پس هر چیزی که خداوند به ما عنایت فرموده باید سالم تحویل دهیم یعنی زبر و بینه.

 

حکمت اینکه کف دست باید ساجد شود:

شاید این باشد که دست است که باید جوابگوی تمام زحمات بدن و یعنی عمل به تمام آنچه بر او واجب شده، ‎باشد. مثل کارمند یا کارگری که یک ماه کار می‌کند و آخر ماه حقوقش به دستش می‌رسد و یا مزدش را کف دستش می‌گذارند! پس اینجاست که متوجه می‌شوید وقتی کسی می‌گوید شصتم خبر دار شد یا مُشتم باز شد، یعنی چه؟!

پس اگر خوب دقت کنید عدد ابجد کف=100 برابر با عدد ابجد ق به جایگاه عددی 19 است؛ محلّ اسرار همه بدن است. پس هر کسی قرآن در دستش قرار می‌گیرد و باطن کلّ قرآن، 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم در کفِ نفس باید عمل شود و جوابگوی عمل به آیات قرآن باشد زیرا نفس است که بصیرت دارد (نفس، جان ِ ولایت است).

همانطورکه بیان شد دست به یک نحو دیگر هم جایگاه حرف ق است: هر دست 5 انگشت و 14 بند دارد، رویهم می‌شود 19(14+5).

آیا جالب نیست که هر دست؛ 19 برای انگشتان و 19 برای کف می‌شود 38(19+19)  که برابر با جایگاه عددی نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله و علی علیه‌السلام است؟! یعنی هر دست، جایگاه ولایت و رسالت است!

خوب دقت کنید! توضیحات عدد 5 در دست‌ها و پاها در کتاب مهندسی خلقت(جلد دوم نورٌ واحد) آمده که با توجه به مبحثمان در اینجا یادآوری می‌کنم:

هر دست  5 انگشت و 14 بند انگشت دارد. درواقع در بدن، دو دست است که رویهم به  10 انگشت و 28 بند ظاهرمی‌شود. آیا غیر از این بود که ایام هفته هم، 5 روز به عدد خوانده می‌شد درحالیکه به 14 نور مقدس صلوات‌الله علیهم اجمعین متعلق بود و آیا این‌طور نبود که عدد 14 همان 4روی 10 و عدد 10 گنج عشر عالم بود؟! (اینجاست که مشخص می‌شود چرا می‌فرمایند بهتر است که ذکر را با انگشتانتان بگویید!).

نکته: 10 انگشت داریم که اگر اعداد 1 تا 10 را با هم جمع کنیم 55 می‌شود: برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "مجیب" و "امید" و برابر عدد ابجد حروف نُه است. پس جمع انگشتان دست و پا رویهم می‌شود دو تا 55 تا یعنی110 برابر با عدد ابجد نام مبارک علی علیه‌السلام. از طرفی 10 انگشت دست و 10 انگشت پا رویهم می‌شود 20 که اگر اعداد یک تا 20 را با هم جمع کنیم 210 می‌شود؛ برابر با عدد ابجد نام مبارک " امام حسین" علیه‌السلام است.

نمی‌دانم چگونه این زیبایی‌ها را توصیف نمایم که خداوند کریم در اذکار مبارکش، خودش را معرفی می‌فرماید: لا اله الّا انت؛ هیچ الهی نیست مگرتو. ضمیر انت برای مخاطب نزدیک است و او خود را معرفی می‌فرماید : و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون[27]. وإذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب...[28]. ونحن اقرب الیه من حبل الورید[29]؛ من از رگ گردن به شما نزدیک‌تر هستم و معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین می‌فرماید خداوند از سفیدی چشم به سیاهی آن به ما نزدیک‌تر است.

این مطالب را برای پی بردن حقایق از ظاهر به باطن متذکرمی‌شوم. حال خوب بیندیشید! پس آنچه گنج زمین‌‌‌‌‌ها وآسمان‌هاست، خداوند در دستان ما قرارداده، با 28 بند دستان ما را غنی فرموده(28=جایگاه عددی حرف غ که غین خوانده می‌شود و حروفش با اسم مبارک خداوند؛ غنی برابر است)

گر گدا کاهل بود
 

تقصیر صاحب‌خانه چیست؟!
 

تمام اسراری که برای هفته است، در دستان ما می‌باشد! چنانچه هر سال 52 هفته است و هفته با اینکه 7 روز است اما به 5 عدد آمده(شنبه و جمعه عدد ندارد) ما هم 2 دست داریم و در هر دست 5 انگشت که در جمع 7 می‌شود(2تا 5تا که اگر 5 و 2 را  کنار هم بنویسیم 52 می‌شود  و 52  = عدد ابجد کلمه حمد و 7=2+5).

آنچه تحویل می‌گیریم و آنچه برمی‌گردانیم با دست است. در روز قیامت هم کتاب نامه‌ی اعمالمان به دستمان می‌رسد یا راست و یا چپ! و اصحاب الیمین (یاران دست راستی‌ها)- و اصحاب الشمال(یاران دست چپی‌ها)[30]. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ اسرا می‌‌فرماید: اقرأ کتابک کفی بنفسک...[31] ؛ آن‌گاه که امر می‌شود بخوان کتاب عملت را که کف نفست ثابت شده است.

آن قادر متعال که مهندسی خلقت از ابداعات اوست، طوری مخلوقات را خلق فرمود که از ظاهر و باطن به دستور امر ایجادی او قرارگیرند. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: فکرنکن که تو جرم کوچکی هستی بلکه تو عالم کبیری.

و تحسب(تزعم) أنّک جرم صغیر و فیک إنطوی العالم الاکبر و انت الکتاب المبین الذی بأحرفِه یُظهرالمُضمر[32]. ای انسان داروی تو درون تو وجود دارد. درحالیکه تو نمی‌دانی و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بینی. اما گمان می‌کنی که موجود کوچکی هستی درحالیکه دنیای بزرگی در تو نهفته است! ای انسان تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هز پنهانی آشکار می‌شود. آری! انسان با مُلک، مُلک است و با ملکوت، ملکوت و با جبروت، جبروت و این توانایی تنها در انسان وجود دارد.

ای نسخه اسرار الهی که تویی  

                     وی آینه جمال شاهی که تویی 

بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست 

              در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی این ظواهر که گفته شد، نشان از آن گنج درونی و روحی است که خداوند کریم انسان را با آن روح طیب جاودانه کرده است. در همین رابطه روایتی منسوب به حضرت علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام وجود دارد: صورت انسان بزرگ‌ترین حجت‌های الهی بر آفریدگان است و آن کتابی است که خداوند با دست قدرتش آن را نوشته و هیکلی است که با حکمت خویش آن را بنا نهاده است. صورت الانسانیه هی اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و هی الهیکل الذی بناه الحکمته[33].

خداوند کریم تمام مهندسی را در وجود انسان کامل قرارداد و به تبع، همه‌ی انسان‌ها خلیفة الله هستند.

عدد ابجد کلمه دست=464 که 400=عدد ابجد شمس و روشن کننده است و64=عدد ابجد دین. پس دست، تحویل گیرنده‌ی شمس دین(خورشید دین) می‌باشد. جمع ارقام 464 برابر14 می‌شود (14=4+6+4) و جالب اینکه دست به عربی ید=14 می‌شود و به انگلیسی هَند=59 می‌شود که بازجمع ارقامش 14می‌شود! (14=9+5)

یدالله فوق ایدیهم. دست قدرت خداوند بالای همه‌ی قدرت‌ها است. پس تمام درس، دست قدرت خداست که بر سر همه‌ی مخلوقات ظهور و بروز دارد. یدالله؛ مقام ظلّ اللهی ِ ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

نکته دیگراینکه هر دست، یک شصت و 4 انگشت دارد که می‌شود 64 و64= عدد ابجد دین. درحدیث می‌فرمایند که در آخرالزمان دین داری مثل آتش کف دست می‌ماند. از طرف دیگر64=عدد ابجد کلید(10=4+6) و جایگاه عددی کلمه کلید=37 (10=7+3)است. پس همه چیز در دست ماست باید ببینیم چگونه دین را حفظ می‌کنیم؟! و انشاءالله با دستمان تحویل گیرنده‌ی نمره قبولی شاگرد اول(=37) باشیم!

 

جمع دو دست و دو پا می‌شود 256= نور:

جمع دو دست با عدد 64 می‌شود 128(128=64+64) یعنی دو دست، نگهدارنده 28هستند که خداوند کریم تمام نعمات را به دست ما رساند و 128=عدد ابجد نام مبارک امام حسین علیه‌السلام که ایشان، امام دین داران است و با خون خود و عزیزانش دین را حفظ فرمود و 28 را که عدد کامل اسرار است و کلّ باطن قرآن مبین، تا قیامت نگه داشت.

پاها هم هرکدام 64 هستند (یک شصت و 4 انگشت) که انشاء الله رهرو دین باشند. پس جمع دو پا هم می‌شود 128 =عددابجد نام مبارک امام حسین علیه‌السلام. "و ثبّت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین علیه السلام". در واقع رونده‌ی راه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌تواند مقام اصحاب امام حسین علیه‌السلام را با دست تحویل بگیرد!

بنابراین جمع دست‌ها و پاها می‌شود 256 (256=128+128) و عدد ابجد کلمه نور =256 است. که جایگاه عددی کلمه نور=40 =عدد ابجد حرف" است. این حقیقت در وجود مبارک انسان‌های کامل مشهود است که کاملا نور بدون ظلمت هستند و هرگز در حریم زندگی نورانیشان گناه، رجس، پلیدی و خطا وارد نشده است، معصوم بدنیا آمدند و معصوم هم از دنیا رفتند.

امام زمان علیه‌السلام در سال 256 متولد شدند و در حکومت مبارکشان جز نور چیز دیگری نیست که درحقیقت در زمانشان عالم قلب به میم می‌شود به عدد40 که جایگاه عددی کلمه نور است (256=نور=40=م=13). نکته جالب: عدد ابجد تعداد یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حروف سیصد و سیزده=256 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه نور است!

خداوند کریم می‌فرماید: یوم تری المؤمنین والمؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم وبأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهارخالدین فیها ذالک هوالفوزالعظیم[34]؛ این پاداش(دینداری) نیکو و با ارزش(ثمن) در روزی است که مردان و زنان با ایمان را می‌بینی که نورشان پیش‌رو و از بین دو دستشان و از جانب راستشان شتابان حرکت می‌کند(به آنان می‌گوید) امروز شما را مژده باد به بهشت‌هایی (که از دستاورد خود آوردید) که زیر آن(درختان) نهرهایی جاری است درآن جاودانه‌اید این است کامیابی بزرگ. و آیه بعد درباره منافقان است که دست خالی هستند.

ولی خداوند متعال انسان را به دو کف امتحان می‌کند! با یک دست نعمت‌های خداوند را تحویل می‌گیری، اما با یک دست هم باید پس بدهی. حال چگونه؟! خدا عالم است. درحقیقت تمام قرآن عزیز  درعدد 19 است و خداوند عمل مؤمنین را بشرط حرف ق یعنی تقوی قبول می‌کند.

 

 

فرق نفـَس و نفْس چیست؟!

 هر دو، دو کفه‌ی ترازوی میزان هستند. عدد ابجد کلمه نفَس و نفْس، یکی است برابر 190. اما این عدد تنها عددی است که عدد 19 را معنی می‌کند زیرا اگر عدد 1 تا 19 را با هم جمع کنیم 190 می‌شود!

 و همانطورکه بیان شد عدد ابجد کلمه میزان=108 =حق است. حال اگر کلمه حق را بصورت بسیط بنویسیم(حا+ قاف) عدد ابجدش 190 {(حا=9)+(قاف=181)} می‌شود یعنی حق برابر جمع عدد یک تا 19 حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم است! علیٌّ مع الحق و حقٌّ مع العلیّ. صلوات الله علیهم اجمعین

هنگام ذبح حیوان، فقط نفـَسش را ذبح می‌کنند. اما انسان برای تعالی یافتن، هنگام شهادت فی سبیل الله نفـَسش را می‌دهد اما قبل از اینکه نفـَسش را بدهد باید نفـسش را با دست خودش ذبح کند. مثل حضرت ابراهیم علیه‌السلام و اسماعیل علیه‌السلام؛ آن بزرگواران نفْسِ خود را قبل از اجرای حکم، ذبح کرده بودند، تا توانست چاقوی حدید را بر گردن اسماعیلش بگذارد... .

زیرا چاقوی حدید درواقع تیغ حدود خداست که باید از صبح تا شام بر گردن بنده مؤمن باشد تا با هر نفـَس، ذبیح خداوند بشود! پس در موقع ذبح 19 رگِ گردن با چاقوی حدید بریده می‌شود؛ 1+2+3 تا 19 (1+2+3 ....+18+19)  آنگاه به عدد 190 نائل می‌شود. درواقع 190=10×19؛ عرفان ضرب کردن یعنی خرج کردن نفس در راه رضای خداوند یکتا!

اما نکته مهم این است که حرف ق تطهیرکننده است از عین نجاست به عین طهارت، و خارج کننده است از ظلمات به نور و تغییر دهنده است از موت به حیات! امیدوارم خوب درک کنید.

مثل حیوانی که باید پشت بسم‌الله الرحمن الرحیم ذبح شود. درواقع پشت 19 حروف است. اما اگر بدون بسم‌الله کشته شود: 1-حرام می‌شود.  2-نجس می‌شود  3-میته می‌شود. پس با ذبح صحیح، حیوان از حیات حیوانی به انسانی منتقل می‌شود یعنی حلال می‌شود: انسان مؤمن آن را می‌خورد و قوای آن می‌شود قوه‌ی نماز و روزه و اعمال خیر... . پس، از ظلمات حیوانی به اعمالی که از جنس وحی است(عمل به آیات قرآن) به نور تبدیل می‌شود. و حیوان در اصل نمی‌میرد بلکه با کشته شدن، حلال می‌شود یعنی حیاتش جاودانه و بصورت انسانی، زنده می‌شود.

بنابراین یک انسان عاقل عمل بدون قاف انجام نمی‌دهد زیرا هر نفس را باید برای آخرت زنده نگه داشت اما بشرط ذبح نفس حیوانی! و این عمل(یعنی جهاد با نفس)، جهاد اکبر است. حال خوب دقت کنید! پس حرف ق ِ قرآن، وجود است در غالب حروف!!!

 

اسرار عدد 57 (3تا 19تا) و حرف ش (=300):

نکته مهم اینکه عالم همه در بطن عدد 19 و در ظهور عدد 19 و در ارتفاع عدد 19 قرار دارد و 3 تا 19 تا 57 می‌شود؛ برابر با عدد ابجد کلمه مجید(=57). پس نام مبارک قرآن عالم گیر است و این مجد و عظمت از مقام جلالت پروردگار عالم است.  و همچنین عدد 57، 3 تا 19 تا را معنا می‌کند :

 اول: بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره مبارکۀ حمد که تمام محتوای قرآن را دارد و خط طهارت برای ورودی انسان شدن است؛ از 19حرف تشکیل شده است. دوم: جانِ قرآن، ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که اسماء مبارک پنج تن صلوات‌الله علیهم اجمعین{محمد(ص) علی(ص) فاطمه(س)حسن(ع)حسین(ع)} ، 19 حرف می‌شود. و سوم: نوزده به حروف است که فقط خواندن قرآن و شیعه شدن به ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین کافی نیست و باید به نوزده به حروف نائل شویم و آن سجده واقعی به پروردگار عالم است! چراکه توضیح داده شد: عدد ابجد حروف نوزده=72=سجده است.

و اما حسین علیه السلام به 57 سال عمر مبارکش، چهارچوب چهارمین 19 را با خون مبارکش و خون 18 تن از خانواده و نزدیکانش و 72 تن از یاران با وفایش ثابت و استوار فرمود" قد اقم الصلوة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" تا برسد به درجه عبد(=76) که 19+57 می‌شود 76 (=4تا 19تا) و جمع ارقامش(6+7) می‌شود 13  برابر با جایگاه حرف م به عدد ابجد 40 ! پس اسّسَ اساس التقوی را در نفس نفس عمر مبارکش درس داد یعنی برای هر نفس مؤمن و زندگی جاودانه‌اش نو، زده می‌شود. کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا

 

سرّالاسرار محور نقطه گردش دایره خلقت و رابطه کهف حصین و اصحاب کهف:

درواقع عدد 57، 3 تا 19 تاست. عدد 19 برابر با جایگاه عددی حرف ق است و عدد ابجد حرف ق= 100 است، پس 3 تا 100 تا می‌شود 300 ؛ برابر با عدد ابجد حرف ش که صفتش افشاکردن است! با تمام معانی زیبایش که در کتاب علم الشین کامل توضیح داده شده است و همگان را به نقطه بی‌انتهای هستی گنج ولایت و سراسرکلید و مفتاح قرآن، پشتِ باءِ بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌بَرد و انسان را قلب به میم می‌کند.

 اینجا جای تأمل و تفکر و شناخت حقایق قرآن مجید است که همه‌ی عالم در قرآن عزیز غرق است! درواقع طولی و عرضی و ارتفاعی که تماماً باطن تمام دایره خلقت است. حرف ش را اگر شین بخوانیم، عدد ابجدش 360 است؛ برابر تمام درجات درون دایره خلقت! و جالب است که جایگاه حروف شین=45؛ برابر عدد ابجد اسم مبارک آدم است.

و خداوند باطن قرآن را انسان کامل قرار داد و هدف قرآن را انسان سازی و رساندن بندگان خدا به مقام آدمیّت! آدم شدن هدف عالی قرآن عزیز است. پس بدانید و آگاه باشید که همه‌ی عالم در قافِ کلمه قرآن غرق است.

حالا شاید بتوانیم بفهمیم یکی از دلائلی را که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روی نیزه آیه شریفه از سوره مبارکۀ کهف را تلاوت می‌فرمود یعنی چه و چرا حضرت کهف حصین است و صراط مستقیم که کلمه صراط عدد ابجدش 300 است و عدد ابجد کلمه فکر= 300 است، اگر عدد سیصد را به حروف بنویسیم عدد ابجدش می‌شود 164 که برابر عدد ابجد کلمه نقطه است.

پس وقتی از نقطه، دایره کشیده می‌شود، حرف ش؛ شین می‌شود که عدد ابجد حروف شین=360 است. و خداوند کریم در سوره مبارکۀ کهف[35] می‌فرماید که اصحاب کهف 300 سال باضافه 9 سال در خواب بودند که عدد 300 همان نقطه است که کشیده می‌شود دایره خلقت بر شعاع 9! و معنی می‌شود 300 به سال شمسی و 309 به سال قمری است. درواقع همه‌ی عالم دنیا یک غار است و پناهگاهست برای هر کس که خداوند متعال را پناه خود بداند!

درحقیقت اصحاب کهف در پناهگاه رحمی به نام غار هستند که به کمال حیات طیب نائل می‌شوند که پس از یک دوره‌ی کامل خلقتی به عدد 300 و در شعاع 9 سال یک بار متولد می‌شوند. درحالیکه وارد غار شدند، مردم بت پرست بودند اما در زمان حیات جدید همه یکتاپرست شده بودند. نکته مهم این است که بدون اینکه لقمه‌ای از غذای دنیا بخورند، دوباره به پناهگاهشان رفتند و این بار هم در غالب حقیقی حدود خداوند به آرامش و رضای کامل رسیدند؛ دوباره در حال سجده که سجده ‌ی دوم آن‌ها بود، از دنیا رفتند تا تکامل باطنشان به جایی برسد که به اتصال به امام معصوم(در زمان ظهور به سربازی ابا صالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین) نائل شوند و این بار مولود کاملی هستند که هدایت و ظهور و کمال و درجات بر آن‌ها تکمیل می‌شود. پس آنگاه از رحم دنیا زنده خارج می‌شوند. این درس باطن کفِ عمل آن‌ها؛ سجده و اطاعت خالصانه خداوند و تقوی است که دوباره زنده شدند و زنده حقیقی هستند و نمردند و نمی‌میرند! بنابراین باطن عمل اصحاب کهف، ق است یعنی تقوی. (یادآوری می‌کنم که عدد 300 همان 57 است؛ 3 تا 19)

{نکته: وجود مبارک اصحاب کهف درحالیکه 309 سال در غار بصورت خواب یا به امر خداوند از دنیا رفته بودند، اما زنده بودند زیرا مرده هرگز برنمی‌گردد و قرآن مجید می‌فرماید: حتی إذا جاء احدهم الموتُ قال ربّ ارجعونِ. لعلی اعمل صالحاً فیما ترکتُ کلا إنها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون[36]؛ آنگاه که وقت مرگ هر یک فرا رسد ‌گویند پروردگارا مرا به دنیا باز گردان. تا شاید عملی صالح بجای آرم خطاب شود این خواسته هرگز نخواهد شد و این کلمه(ارجعونی) را از حسرت می‌گوید(دیگر اثری نمی‌بخشد) و پیش رویشان برزخی است تا روز قیامت که برانگیخته ‌شوند.}

و اصحاب کهف وقتی زنده شدند، دوباره در غار قرار گرفتند، این بار هم درحال رشد حقیقی هستند تا روزی که به کمال اتصال حقیقی گنج توحید لااله الا الله در کنار خانه خدا به روح کعبه و جانِ کعبه حقیقی؛ حضرت حجة بن الحسن اباصالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین برسند. این حصن 3 تا 19 تاست اما در کنار خانه خدا به 4 تا 19 تا می‌رسند که حقیقت مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است!

 

حال دقت کنید که چگونه پروردگار عالم در کربلا باطن 57 را افشافرمود و امام حسین علیه‌السلام چگونه در گودال قتلگاه سه پرده ظلمات دنیا(نفس و جسم و قلب) را شکافت و حیات طیب و زنده شدن حقیقی را از رحم دنیا(در عالم عاشورا و ارض کربلا) به عند ربّهم یرزقون انتقال داد. و اسرار 309 سال اصحاب کهف را  به مدت عمر مبارکش که 57 سال است یعنی 3 تا 19 تاست( پس عدد 57 رمز است!)، بعبارتی باطن 3 تا 100تا(19=ق=100) و 9 ذریه معصوم علیهم السلام در بطنش است که می‌شود 309 (سیصد باضافه 9)، نمایان کرد. و ولایت 9 ذریه معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین تا به انتهای حکومت نهمین فرزندش اباصالح المهدی علیه‌السلام، ظهور مولودی را به عالمیان نشان می‌دهد که بلوغ هدایت و کمال رسالت و نهایت معرفت و علم و گنج تقوی را توشه دارد و این باطن 313 یاران حضرت می‌باشد. و جلوه کامل کهف حصین از امام حسین علیه السلام به ظهور حجة ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه است؛ همه به سوی پناه اباصالح المهدی صلوات الله علیهم اجمعین. اللهم عجل لولیک الفرج

آیا جای تأمل نیست که چرا حضرت خود را کهف حصین می‌نامد و سر مبارک حضرت روی نیزه آیات سوره مبارک کهف را تلاوت می‌فرمود[37]. البته همه‌ی معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین بردارنده پرده‌های ظلمت و پناهگاه امت هستند. پس باطن کهف حصین را بشناسید!

 

* قوس نزولی و صعودی دایره قرآن

خیلی مهم است! خداوند عالم را در دو قوس قرار داده یک قوس نزولی و یک قوس صعودی، در قرآن کریم می‌فرماید: قوسین" فکان قاب قوسین أو أدنی[38]"به اندازه فاصله دو قوس یعنی دو سر کمان(چون عالم به شکل دایره است) نزدیک گشت یا نزدیک‌تر شد. بنابراین اگر 114سوره‌های مبارکه قرآن را بصورت دایره بنویسیم(زیرا دایره، مظهر گنج توحید و باطن لا اله الا الله است چراکه تمام قرآن در 30 جزء است و عدد 30 برابر با حرف ل یعنی مجرای لا اله الا الله است که از 12 حرف تشکیل شده و جایگاه عددی حرف ل=12 است و همانطورکه می‌دانید سال، 12 ماه است و هر ماه 30 روز یعنی همه در گنج لا اله الا الله؛ توحید ناب غرق است) پس اگر از نظر فهرستی شروع شود از اول قوس به عدد یک تا نیمه سوره‌های مبارکه می‌رسد به عدد 57؛ سوره مبارکۀ حدید(در قوس نزولی بخواهد در عالم دنیا ظهور داشته باشد: به سوره مبارکۀ حدید می‌رسد) یعنی تمام مهندسی حدود الهی بوسیله انبیا و اوصیا علیهم السلام آورده شد تا ساختمانِ بندگی ما طبق آیات قرآن حدیده شود! یعنی عالم دنیا؛ محلّ ظهور حدودگذاری پروردگار عالم است و حدیده شدن است.

 

*سوره مبارکۀ حدید:

درواقع باید در دنیا حدید، ظهور پیدا کند زیرا حدید، صفت مبالغه حدود است و خداوند، عالم را حدیده فرموده و همه در حدود خدا اندازه گیری و در مختصات مخصوص خودشان، در جایگاه حقیقی قرار گرفته و بندگی می‌کنند یعنی خداوند را بدون کراهت اطاعت می‌کنند که در آیات شریفه قرآن به آن اشاره شده است از جمله: آیه 15 سوره مبارکۀ رعد. آیه 83 سوره مبارکۀ آل عمران. آیه 11 سوره مبارکۀ فصلت. اما انسان را خداوند خواست(به اختیار) در دنیا تسلیم و فرمانبر امر او باشد و به حدود الهی عمل کند.

پس سوره مبارکۀ حدید، حکمت پروردگار عالم است زیرا حدودبندی خلقت دنیا هم در آیه 4 این سوره بیان فرموده شده است؛ هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام.... ظاهراً حدید به معنی آهن است و خداوند می‌فرماید در آن منفعت‌های زیادی برای شما قرار دادم زیرا اصلی‌ترین استفاده آن در حدودبندی ساختمان‌هایی است که انسان در آن زندگی می‌کند و محلّ امن و سکونت اوست. بنابراین انسان باید تسلیم به احکام الهی یعنی حدودِ خداوند باشد و در عمل برای آخرت خود، صورت حقیقی خود را حدیده کند.

دقت کنید اگر سوره مبارکۀ حمد را بصورت دو قوس بنویسیم: آیات مبارک 1)بسم‌الله الرحمن الرحیم 2)الحمدلله رب العالمین 3)الرحمن الرحیم. پایین قوس، آیه 4 قرارمی‌گیرد: مالک یوم الدین است. زیرا خداوند در این 4 آیه خود را می‌شناساند و در آخر به مالک یوم الدین، و دین در دنیا تعریف می‌شود. پیامبران و اوصیائشان علیهم السلام و امام‌های معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین که بوسیله‌ی آن‌ها کتاب‌های آسمانی افشا و مردم به دین راهنمایی شده‌اند.

سپس در آیه 5و 6و 7بنده باید از خدا بخواهد که در قوس صعودی با خلوص کامل توشه‌ی دین خود را با اتصال به معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین و استعانت خدای مهربان و راه هدایت و صراط مستقیم و رسیدن به مقام انعمت علیهم را پیدا کند و از جمله‌ی مغضوبین و ضالین قرارنگیرد. و در مجموع سوره مبارکۀ حمد به عدد 313 ظهور دارد:

 

am13

 

پس از آنجا که تمام باطن قرآن عزیز در سوره مبارکۀ حمد است، درواقع در سوره 57(سوره مبارکۀ حدید) خداوند باطن مالک یوم الدینش را افشا می‌کند! درواقع دین، مجموعه‌ی احکام خداست و روبروی سوره مبارکۀ حدید(که آخرین سوره جزء 27 است) در قوس صعودی دایره قرآن مجید، سوره مبارکۀ مجادله است که پنجاه و هشتمین سوره قرآن و اولین سوره‌ی جزء 28 می‌باشد و در همه آیاتش نام جلاله الله آمده است. و همینطورکه از اسمش پیداست، درواقع همیشه طاغوت با حدود خداوند کنار نمی‌آید و جنگ‌ها و فسادها و وسواس‌ها و خناس‌ها در این مقاله رخنه کرده و کید خود را آشکار می‌کنند.

 

 

 

[1]. آیۀ شریفه 79

[2]. از  کتاب نور بی اسم

[3]. سورۀ مبارکه مدثر؛ آیۀ 31

[4]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 32

[5]. سورۀ مبارکه تین؛ آیۀ5

[6]. سورۀ مبارکه ص؛ آیۀ 72

[7]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 111

[8]. سورۀ مبارکه الرحمن؛ آیات 26 و 27

[9]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 115

[10]. سورۀ مبارکه نساء؛ آیۀ 31 : إن تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما

[11]. سورۀ مبارکه یوسف(ع)؛آیۀ 4 : إذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین

[12]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 1

[13]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 1

[14]. توضیح کامل این عدد در کتاب علم الشین آمده است.

[15]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛ آیۀ 24

[16]. انزل مِن السماء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاعٍ زبدٌ مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فامّا الزبدُ فیذهبُ جفاءً و امّا ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال

[17]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

[18]. سورۀ مبارکه انبیا؛ آیۀ 87

[19]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 2

[20]. سورۀ مبارکه توبه؛ آیۀ 108

[21]. سورۀ مبارکه طه؛ آیۀ 77

[22]. سورۀ مبارکه یونس؛ آیۀ 90

[23]. سوره مبارکه کهف؛ آیۀ 42

[24]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 14

[25]. سورۀ مبارکه رعد؛ آیۀ 17

[26]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 286

[27]. سورۀ مبارکه واقعه ؛ آیۀ 85

[28]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 186

[29]. سورۀ مبارکه ق؛ آیۀ 16

[30]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیات27- 41

[31]. آیۀ 14

[32] .سید فضل الله ج2.ص81

[33] .شرح الکافی و الروضه، محقق تهران.مصحح شعرانی ابوالحسن ج1.ص128

[34]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 12

[35] .آیه25

[36]. سورۀ مبارکه مؤمنون؛ آیات 99 و 100

[37]. آیۀ 9 : ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا

[38]. سورۀ مبارکه نجم ؛ آیۀ 9

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۵
عذرا شفائی

[فصل دوم]

اسرار حرف اول کلمۀ قرآن؛ ق

 

حرفِ ق یکی از اسماء الله است. کلمه قرآن مجید با حرف ق شروع می‌شود و درواقع قرآن، قفل دارد و بازشدنش با کلید است. چنانچه سوره مبارکۀ حمد، فاتحة الکتاب نام دارد و کلید، ولایت مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین است. پس حرف ق درواقع باطن ولایت است. حرف ق؛ نگهدارنده دین، نگهدارنده اخلاص، نگهدارنده دنیا و نگهدارنده آخرت، قسیم النار و الجنه است! کلمه قرآن یعنی بسته و کلمه فرقان[1] یعنی باز کننده. باطن قرآن، فرقان است.

در قرآن کریم یک سوره به نام "ق" است و جالب است که این حرف از حروف نورانی است (چون در حروف مقطعات قرآن است)، اما از دسته حروف قمری می‌باشد. درحقیقت هم لیل است و هم نهار، هم ظاهر است و هم باطن.  لیل است زیرا آنچه احکام واجب که حدود الله است بر مکلفین واجب می‌شود به ماه  قمری است: سنّ بلوغ دختر و پسر به سال قمری است، ماه رمضان که روزه واجب می‌شود و ماه ذیحجه برای ادای حج، قمری است و نزول قرآن که باطن قاف است در لیل است(انّا انزلناه فی لیلة القدر) و قدر (اول کلمه قدر، حرف ق است درواقع قدر یعنی درِ ق؛ درِ قاف) در ماه رمضان است، احیا در شب است و عروج پیامبر صلی‌الله علیه و آله در لیل است و هجرت ایشان به مدینه در لیل است که وزنه‌ی سنگین ولایت؛ وجود مبارک حضرت علی علیه‌السلام در رختخواب جان و نفس‌هایش را گرو سلامت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و قرآن و دین گذاشت که ولایت، باطن قمر است تا لیل به طلوع شمس؛ مطلع الفجر برسد.

*حرف ق، قاف خوانده می‌شود که باطن ولایت است و نگهدارنده اسرار قرآن در کلمه تقوی است{ ریشه کلمه تقوی از وَقَیَ است و چون حرف اول و آخرِ وقی هر دو از حروف عله هستند، در فعل امر جدا می‌شوند فعل امر یعنی نگهدارنده و صرف می‌شود: ق ِ، قا ، قوا}.

کلمه قاف از نظر معنا کامل می‌باشد و ریشه تقوا است و خداوند تمام قرآن را درباطن به حرف قاف، امر فرموده و با تقواپیشگان رموز درگاهش را آشکار فرموده و عاقبت مؤمنین را به تقوا نمره داده است؛ والعاقبة للمتقین[2].

جالب است که در قرآن 3751 بار حرف مبارک ق آمده است که در جمع (1+5+7+3) می‎شود 16 و در انتها(6+1) به 7 می‌رسد! و این عدد به هیچ یک از اعداد 2 تا 9 قابل قسمت نیست مگر به عدد 1؛ این عدد در نوع خود عدد اول است. و اگر ارقامش را به دو قسمت مجزا کنیم یعنی 37 و 51: عدد 37 برابر است با  اسم مبارک خداوند؛ اول و نام مبارک زکی یعنی نورانی و تزکیه شده و جایگاه نام مبارک حسن علیه‌السلام است. و جالب اینکه درجه حرارت سلامتی بدن همه‌ی انسان‌ها 37 است. و عدد 51 برابر با جایگاه کلمه سلطان است و قرآن با کلماتش، بر همه‌ی عالمیان دنیا و آخرت سلطنت می‌کند. خوشا بحال کسی که آیات قرآن در وجودش بصورت عمل ظهورکند و آنگاه در قیامت و در بهشت در جایگاه سلطنت بر نعمت‌های بیکران خداوندی قرار می‌گیرد و متنعّم به نعیم الهی می‌شود(اللهم الرزقنا).

پس این عدد(3751) معنا می‌شود که به شرط به عملِ حسن رسیدن (یعنی عملِ سلامت و زنده و بی‌نقص) خداوند مقام سلطنت بر نعمت‌ها را به بنده‌اش عنایت می‌فرماید؛ مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها..[3] .

*حرف ق یک حرف است اما دو نقطه دارد و نقطه، وصف معنای آن است یعنی به عدد 3 خوانده می‌شود. یک حرف است اما وقتی قاف خوانده شود؛ 3 حرف است با 3 نقطه به عدد 6 خوانده می‌شود. و عالم در معنای عدد 3 و 6 است که رویهم عدد 9 را شامل می‌شود و این سه عدد کلیدیِ  3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است: 

درواقع عدد 3؛ پایه‌ی اعداد و جان اعداد و راز خلقت دنیا است و عدد6؛ پایه خلقت که خداوند دنیا را به 6 روز خلق فرمود و عدد 9؛ اساس و بنیان مهندسی و شعاع دایره خلقت است. و همه، مضرب‌های عدد 3 هستند: 3=1×3 ،  6=2×3  ، 9=3×3 .

و اگر این سه عدد را با هم جمع کنیم(9+6+3) 18 می‌شود که برابر اسم مبارک خداوند؛ حی است و عالم در این اسم غرق است و از اسمائیست که به آن اُمّ الاسماء می‌گویند.  درواقع عدد 9، شعاع دایره خلقت و سلطان اعداد است و عدد 18، قطر آن است پس هر دو کلید و مفتاح حدود ظاهری پیرامون (محیط) و حدود باطنی یعنی مساحت دایره خلقت هستند! و اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم (9×6×3) 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است.

خداوند در سوره مبارکه حشر(آیه 21) می‌فرماید: لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند با تقوا باشد).  

 

* نگهدارنده:

در دنیا هر مواد غذایی را که بخواهند عمر مصرفش طولانی شود مثل کنسروها، مواد نگه دارنده می‌زنند. یا مثل یخچال و فریزر را ساختند، یا به آهن و چوب و امثالش رنگ می‌زنند تا مدت طولانی‌تر در خدمت انسان باشند. پس خداوند می‌فرماید درهر ثانیه عمرت و همه سرمایه‌ات و همه‌ی موجودیت و همه کارها و اخلاق و ... یک حرف ق یعنی نگهدارنده بینداز، من تا قیامت و تا در بهشت بدون آفت نگه داری می‌کنم و چندین برابر به خودت تحویل می‌دهم. الحمدلله رب العالمین

 

نگهداری بوسیله ملائکه‌ها (یعنی همه در گنج قاف نگهداری می‌شوند):

و هو القاهرُ فوقَ عباده و یُرسِل علیکم حَفظة حتی إذا جاء أحدکم الموتُ توفته رُسُلنا و هم لایفرّطونَ[4]؛ و اوست که بر بندگانش چیره است و همواره نگهبانانی(از فرشتگان) برای(حفاظت) شما(از حوادث و بلاها) می‌فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد(در این وقت) فرستادگان ما جانش را می‌گیرند و آنان(در مأموریت خود) کوتاهی نمی‌کنند.

وحفِظناها مِن کلّ شیطانٍ رجیم[5]؛ و آن را از هر شیطان رانده شده‌ای حفظ کردیم.

فقضاهنّ سَبع سماواتٍ فی یومین و أوحی فی کلّ سماء أمرها و زیّنّا السماء الدنیا بمصابیح و حِفظاً ذلک تقدیرُ العَزیز العلیمِ[6]؛ پس آن‌ها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید (و استوار ساخت) و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی آرایش دادیم و (از استراق سمع شیطان‌ها) حفظ کردیم، این است اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و دانا.

إنّا نحن نزّلنا الذکرَ و إنّا له لَحافظونَ[7]؛ همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً ما نگهبان آن (از تحریف و زوال) هستیم.

إن کلّ نفسٍ لمّا علیها حافظٌ[8]؛ هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است.

و إنّ علیکم لحافظین[9]؛ و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته‌اند.

قال هل آمنکم علیه إلا کما أمنتکم علی أخیه مِن قبل فالله خیرٌ حافظاً و هو أرحم الراحمینَ[10]؛ گفت: آیا همان گونه که شما را پیش از این نسبت به برادرش امین پنداشتم، درباره او هم امین پندارم؟ (من به مراقبت و نگهبانی شما امید ندارم) یقیناً خدا بهترین نگهبان است و اومهربان‌ترین مهربانان است.

لهُ مُعقّباتٌ مِن بَین یَدیه و مِن خلفه یَحفظونه مِن أمر الله...[11]؛ برای انسان از پیش رو و پشت سر مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا (از آسیب‌ها) حفظ می‌کنند.

قال  رسول الله صلی‌الله علیه و اله و سلم: إنّ الله قد وُکل بفاطمة(علیها السلام) رعیلا من الملائکة یحفظونها مِن بَین یَدیها و مِن خَلفها و عَن یَمینها و عَن شِمالها و هم مَعَها فی حیاتها و عِند قبرها و عِند موتها یَکثرون الصلاة علیها و علی أبیها و بعلها و بنیها[12]؛ پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند عزّوجل گروهی از ملائکه را مأمور نموده است تا حضرت خاتون فاطمه زهرا علیها السلام را از پیش رو، پشت سر، راست و چپ محافظت نمایند، و آن‌ها در معیت با حضرت خاتون هستند هم در زمان حیاتش و هم نزد قبرش و هم هنگام از دنیا رفتنش و صلوات کثیر بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش می‌فرستند.

 

*حروف قاف:

اما نکته قابل توجه اینکه عدد ابجد حروف قاف=181 می‌شود که برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛" فعال"و برابر با عدد ابجد اسماء مبارک "یا قدوس" و "یا معین" است، درواقع اسم فعال؛ مجموعه‌ی اسماء افعالی خداوند است که باید در قرآن کریم از بالقوه با عمل به آیاتش بالفعل شود. فعلی که انسان را به رضای خداوند و قرب نورانیش برساند.

نکته مهم!مهم!مهم! اگر حروف قاف جابجا شود، قفا می‌شود. و آنجا محلّ اتصال تمام معنی عمل به قرآن است که امام حسین علیه‌السلام بصورت نهایت بندگی در حال سجده از قفا سر از بدن مبارکش جداشد( لعنت ابدی خداوند بر قاتلین و ظالمینش). و او در مقام و مرتبه، مقام اول را در شهادت گرفت زیرا جایگاه کلمه قاف و قفا عدد 37 است یعنی اسم مبارک خداوند؛ اول[13]. و حضرت اینچنین قرآن و دین و تمام 28 حروف قرآن و ولایت و رسالت و حتی وراثت همه انبیا و اوصیا را حفظ و نگهداری کرد تا زمان ظهور فرزند نورانیش؛ ابا صالح المهدی صلوات‌الله علیهم اجمعین یعنی نگهدارنده از اوّل تا آخر و از ظاهر تا باطن!

 

*معارفی از حرف ق

بدان که خداوند ما و تو را یاری می‌فرماید. قاف از عالم شهادت و جبروت است. مخرجش از آخرین مرتبه بن زبان و آنچه فوق آن از سقف دهان است، می‌باشد و عددش 100 است. و حروف بسایطش: الف، فا، همزه و لام می‌باشد. و فلکش، فلک دوم است و سال‌های حرکت فلکش یازده هزار سال (خصوص عدد 11 می‌باشد) و در خاصه و خاصة الخاصه، امتیاز می‌یابد و مرتبه‌اش مرتبه چهارم است (چنانچه از جمع عدد 10+20+30+40= 100 بدست می‌آید). وی را حالاتی است، حرکتش امتزاج پذیر است (یعنی در کنار خود، حروف را قبول می‌کند). امتزاج مونس"همدم" دوتایی، علامتش مشترک است. و چون از حروف استعلا بصورت قویّ آن است همیشه حرف کنار خود را اگر چه استفال باشد، بطرف اعلا بالا می‌برد مثل قالَ که از ریشه قوَلَ است.

عنصرش آب و نور است و از آن انسان و عنقا (سیمرغ) پدید می‌آید(آشیانه‌ی روی قله قاف، فقط مخصوص سیمرغ است و پَر و بالش به آتش نمی‌سوزد چون ق دارد یعنی نگهدارنده دارد) اشاره به 30 جزء قرآن کریم دارد که شروع اسمش در قله، قاف است. و هرگز آتش به قرآن اثر ندارد. و باطنش محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین است؛ حقیقت آب است که کوثر است و نور که هدایت است و جمع آب و نور، آیینه است یعنی مرآت حق است.

*کوه قاف:

پس حرف قاف یکی از اسماء قرآن است و به تنهایی باطن عدد 19 است و قاف را قله کوهی می‌نامند که جایگاه یک پرنده است و آن سیمرغ نامیده می‌شود. برخی از مفسران منظور از حرف مقطعه ق در قرآن{ آیه 1 سورۀ مبارکۀ ق} را کوه قاف دانسته‌اند[14]. گفته شده که قاف کوهی است محیط برعالم و گرد دنیا برآمده و جنس آن از یاقوت و زمرد سبز است. از این رو آن را جبل الاخضر نیز خوانده‌اند.[15] آسمان اول که در اصل از مرمر سپید است، سبزی‌اش را از بازتاب رنگ آن گرفته است[16].

از آنجا که در قرآن بیان شده کوه‌ها، مایه تثبیت زمین است: الم نجعل الارض مهادا.والجبال اوتادا[17]؛ آیا زمین را گهواره‌ای نگردانیدیم. و کوه‌ها را (چون) میخ‌هایی (نگذاشتیم)؟! والجبال ارسـها[18]؛ و کوه‌ها را عماد (لنگر) آن گردانید. اعتقاد بر این بود که خداوند کوه قاف را همچون میخی برای ثبات زمین قرار داده و دیگر کوه را از آن رویانیده[19].  و ریشه همه کوه‌ها را به آن پیوسته است و چون بخواهد بر قومی غضب کند، به فرشته‌ای که بر این کوه موکل است، فرمان می‌دهد که آن را بجنباند و از این طریق در آن زمین زلزله می‌افکند و جنبش این کوه همچنین می‌تواند دنیا را ویران کند[20].

فاصله قاف تا آسمان به اندازه قامت یک مرد{ یعنی چه؟!} و آسمان بر فراز آن است و همچنین طلوع و غروب خورشید از آن جاست[21]{ راستی به چه دلیل؟!}، شاید به اندازه قامت یک مرد است چون تمام عالم هستی در قامت انسان کامل است و حجّت خداوند که ایشان محیط بر عالم خلقت است؛ امام (علیهم السلام) هر عصر و زمانی که امروز صاحب عصر و الزمان؛ اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد.

و اینکه طلوع و غروب از روی این کوه است زیرا حقیقت ظهور به حرفِ باءِ بسم‌الله و تمام نوزده حروف که محتوای کلّ قرآن است و محیط بر تمام قرآن یعنی بر تمامِ هستی چون جان باطن امام معصوم علیهم السلام که قرآن ناطق هستند، می‌باشد. یعنی طلوع به حرفِ باء و غروب به حرفِ م (بـسم‌الله الرحمن الرحیـم ) است.

 

آیا این اعجاب انگیز نیست که عدد ابجد حروف بسم‌الله الرحمن الرحیم=786 می‌شود[22] و جایگاه عددی آن 192 برابر با عدد ابجد نام مبارک "امام علی" علیه‌السلام است. پس قامت یک مرد را بنگرید و طلوع به ولایت آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام و غروب به فرزندش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است! 

 ماورای آن عوالم و خلایق فراوانی هستند که حقیقت حالشان را کسی غیر از خدای تعالی نمی‌داند و آنچه در آن سوی قاف است، مرزهای آخرت بشمار می‌آید[23]. این کوه دارای 7 قله است { یعنی 7 آیه شریفه سوره مبارکۀ حمد} و قله‌های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوس و قزح (رنگین کمان) درواقع بازتاب عکس این قله‌هاست[24]. و چشمه آب حیات در تاریکی پشت کوه قرار دارد[25].

اما به یک معنا این کوه، باطن ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین است و در ظهورش سیمرغ، 30 جزء قرآن عزیز است و 7 قله که هرکدام از جواهرات است همه در حقیقت 7 آیه سوره مبارکۀ حمد است. چنانچه خانه خدا اطرافش 7 رشته کوه است و خانه خدا از 5 نوع سنگ‌های آن‌ها ساخته شده است!

 

*کوه قاف از دیدگاه سهروردی؛ شیخ اشراق:

معنای رمزی برای کوه قاف قائل شد. به عقیده او کوه قاف مجموعه یازده کوه{عدد 11 برابر با اسم مبارک هو است} و منشأ و مقصد ارواح انسان، رمز فلک نهم و مرز میان عالم محسوس و معقول است[26]. و کنایه از دشوار‌یهایی است که نَفس باید برای رسیدن به مقصود پشت سر بگذارد[27]. جایگاه حرف ق=19 و عدد 19، باطن نفس است(چون جمع اعداد 1 تا 19 می‌شود 190 که برابر با عدد ابجد کلمه نفس است) و باید از(19 حروف)بسم‌الله الرحمن الرحیم بگذرد!

اولین پیوند سیمرغ و کوه قاف نیز در کلام سهروردی دیده شد. به عقیده او اگر هدهدی به قصد رفتن به کوه قاف پر و بال خود بکند و سایه کوه قاف بر او بیفتد، آن هدهد پس از هزار سال به سیمرغ تبدیل می‌شود[28]. { هدهد کنایه از دو شعاع دایره خلقت است (هد=9،هد=9) که به عدد 1000 که حرف غین است به اسم غنی می‌رسد تا بتواند در 1000 رکوع به باطن قرآن(سیمرغ) برسد. یعنی به تمام حروف! زیرا آخرین حرف الفبای ابجدی، حرف غ به عدد ابجد 1000 یعنی اَلْف است چون حرکت از هدد به سیمرغ یعنی از الِف تا اَلْف است!}

در برخی متون عرفانی نیز آشیانه سیمرغ در کوه قاف است. عطار در منظومه منطق الطیر سفر گروهی از مرغان به سوی سیمرغ را در کوه قاف شرح می‌دهد[29].

 

*کوه‌های معروف مکه در جایگاه عبادت پیامبران علیهم السلام

جالب توجه اینکه شهرت و اهمیت برخی از کوه‌ها نیز بواسطه پیوندی است که با زندگی پیامبران داشته‌اند. مثل کوه جودی یا آرات (سوره مبارکۀ هود؛ آیه44: وقیلَ یا ارض ابلعی ماءکِ و یا سماءُ اقلعی و غیضَ الماءُ و قضِی الامرُ و استوت علی الجودیّ و قیل بُعداً لِلقومِ الظالمینَ؛ و به زمین خطاب شد که فوراً آب را فرو برد و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و آب به یک لحظه  خشک شد و حکم(قهر الهی) انجام یافت و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید.)، کوه‌های صفا و مروه در مکه (سورۀ مبارکۀ بقره؛ آیه158: اِنّ الصفا و المَروَةَ مِن شعائرالله فمَن حَجّ البیتَ اَوِاعتمرَ فلاجُناحَ علیه اَن یطّوّفَ بِهِما و مَن تطوّع خیراً فاِنّ الله شاکرٌ علیمٌ؛ سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست پس هر کس حج کعبه یا اعمال مخصوص عمره بجای آورد باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز بجای آورد و هر کس به راه خیر و نیکی شتابد خدا پاداش وی خواهد داد زیرا او به همه امور خلق عالم است.) کوه طور سینا (سوره مبارکۀ مؤمنون آیه20: و شجرةً تَخرجُ مِن طورِ سَیناءَ تَنبتُ بالدّهن و صِبغٍ للاکلینَ؛ و نیز درختی که از طور سینا برآید و روغن زیت بار آرد و نان و خورشت مردم گردد)، کوه حوریث، کوه ساعیر، کوه ثور، کوه احد، کوه فاران (یا همان حرا)، کوه زیتا، کوه نور که غار حرا در آن است؛ در مکه، محل نزول وحی و مبعوث شدن پیامبر عظیم الشأن اسلام که به یک قول به کوه حرا معروف است.

جالب است که سنگ‌های خانه کعبه را فرشتگان از 5 کوه مقدس آورده‌اند: 1) حجرالاسود از بهشت که عدد ابجدش 313 است. 2) از طور سینا . 3) از طور زیتا(زیتون). 4) از کوه جودی. 5) کوه حرا؛ مشخصاً ذکر شده. این کوه‌ها مقدس شمرده شده‌اند زیرا خداوند نظر فرموده و پای پیامبران بزرگ به آنجا رسیده است: حضرت نوح علیه‌السلام؛ کوه جودی. حضرت موسی علیه‌السلام؛ کوه طور سینا. حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله؛ کوه حرا. حضرت عیسی علیه‌السلام؛ کوه زیتا (زیتون) و کوه ساعیر که حضرت برای راز و نیاز به آنجا می‌رفتند و همچنین محلّ نزول وحی به حضرت بوده است. در دعای سمات به این کوه اشاره شده(و بطلعتک فی ساعیر) بعضی همان کوه زیتا هم می‌گویند. مولوی در مثنوی خود اشاره کرده:

عیسی‌بن ‌مریم ‌ز حق ‌ساغر گرفت
جای وحی و مستی‌اش ساعیر بود

 

خلق ‌شد‌ از‌ مستی ‌او ‌در ‌شگفت
او در آنجا گرد غیر از دل زدود

 

از کوه‌های معروف و مقدس، کوه حوریث است (در دعای سمات جبل حوریث فی الواد المقدس فی البقعة المبارکه من جانب الطور الایمن). در سرزمین کنعان که اولین بار در آنجا به  حضرت موسی علیه‌السلام وحی نازل شد در آنجا بوده که حضرت به اذن خداوند عصایش را به سنگی زد و 12 چشمه آب جوشیده است؛ و إذِ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت مِنه اثنتا عشرةَ عیناً قد علم کلُّ اناسٍ مشربهم کلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین[30]؛ بیاد آر وقتیکه موسی برای قوم خود طلب آب نمود ما به او دستور دادیم بزن عصای خود رابر سنگ، پس سنگ شکافته شد و از آن دوازده چشمه آب بیرون آمد و هر سبطی را آبشخوری معلوم گردید و گفتیم بخورید و بیاشامید از آنچه خدا روزی شما ساخته، و در زمین به فساد و فتنه انگیزی نپردازید.

کوه فاران: یکی از اسماء کوه حرا است (درمکه که پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ فخر کائنات در آنجا عبادت می‌فرمود. در دعای سمات نام کوه فاران آمده است(و بطلعتک فی ساعیر و ظهورک فی جبل فارانَ) به جبال بنی هاشم هم نامیده شده. کوه فاران از جبال معروف سه گانه است: 1)کوه فاران (یا همان حرا). 2) کوه ابوقبیس.3) کوه قعیقعان(می‌گویند در معجزه شق القمرنیمی از ماه بر کوه ابوقبیس و نیمی دیگر بر کوه قعیقعان دیده شد).

کوه ابوقبیس: از کوه‌های مکه است در جهت جنوب شرقی آن شهر و شمال شرقی مسجدالحرام قرار دارد و نزدیک‌ترین کوه به خانه ی خداست. این کوه مشرف بر کوه صفا و در مقابل رکن حجرالاسود قرا گرفته، در اهمیت این کوه اینکه به جبل الامین هم موسوم است. از تمام کوه‌های مکه، برتر است وسنگ‌های خانه کعبه از این کوه آورده شد. و مدفن حضرت شیث بن آدم علیه‌السلام و حضرت حوا سلام‌الله علیها است و معجزه شقّ القمر بر فراز این کوه اتفاق افتاده است و حضرت ابراهیم علیه‌السلام بالای این کوه مردم را برای مناسک حج دعوت کرده است. و حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نیز از بالای این کوه رسالت خود را برای نخستین بار اعلام فرمود.

کوه احد: این کوه در مدینه است. رنگ عمومی این کوه قرمز متمایل به قهوه ای است. و در فضیلت آن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده که کوه احد بر دری از درهای بهشت قرار دارد. در کوه احد دو قبّه به نام‌های قبّه هارون و قبّه الثنایا وجود دارد و همچنین شکافی( به شکل غار بسیار کوچک) دارد.

کوه ثور: در مکه است. این کوه شاهد یکی از وقایع بسیار مهم تاریخی اسلام است یعنی هجرت حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم است؛ آن جناب برای مخفی نگهداشتن مسیر حرکت خود از نظر تعقیب کنندگان به جای حرکت به سوی مدینه درهمان شب اول ماه ربیع الاول عازم غار ثور(در کوه ثور) شده و مدت سه روز در آنجا به سر بردند و تعقیب کنندگان ردپا، که به دهانه غار آمده بودند بامشاهده تاری که عنکبوت به فرمان خدا به دهانه غار تنیده بود از ورود به غار منصرف شدند و حضرت به سلامت ماندند.

کوه نور: یکی از کوه‌های مقدس مکه مکرمه است که به جبل النور(کوه نور) نامیده شده. و خداوند از طریق جبرائیل علیه‌السلام برای اولین بار در غار حرا که در این کوه قرار دارد سخن گفت. جبل النور را می‌توان مهبط وحی دین اسلام دانست. کوه نور به جبل الاسلام جبل القرآن و جبل فاران معروف است.

همه‌ی این کوه‌ها اتصال به کوه قاف دارند و پایه‌ی همه‌ی کوه‌ها، کوه قاف است! درواقع وجود امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین همان باطن کوه قاف است که مملو از معدن رحمت خداست! (خدایا اتصال به وجود مبارک مولایمان را الی یوم القیامه به ما عنایت فرما)

 

*از صفات حرف قاف:

صفات حروف تهجی که باعث می‌شود حروف در ملکوت معنای خودش به آن جلوه کند و صورت حقیقی خود را در مفاهیم تجلی دهد در بعضی صفات با حروف دیگر متفاوتند اما در پنج صفت همه مشترک هستند مثل: انفتاح اصمات سکون- رخوت- در 21حرف استفال و در بیشتر حروف شدت را دارا هستند اما هیچ گاه دو صفت اصلی که ضد یکدیگرند مثل شدت و رخوت در یک حرف جمع نمی‌شود الا در این سه حروف نون میم- واو که اول و آخرشان یک حرف است( و مخصوص در میم و نون) دیده می‌شود.

اما در 23حرف از حروف، صفت سکون است و در 5حرف این صفت نیست( ق- ط- ب- ج- د): پس اول حرف قاف است و با معارفی که از حرف قاف مذکور شد، حرف قاف نه تنها سکون ندارد بلکه صفت استعلا و انفتاح دارد و دائما باب الله رحمت در پیشگاه رحمت الهی مفتوح و مشروح است.

 

*حرف قاف، 7 صفت دارد:

1-جهر(صدای بلند)، 2-شدت، 3-انفتاح، 4-استعلا(طلب بلندی می‌کند)، 5-اصمات(صفت صمت)، 6-ضغظ(به معنی فشردن است در حال سکون: فشردن در مخرج تلفظ حرف ق لازم است)، 7-قلقله یعنی حرکت و جنبش صداست که از جمع شدن دو صفت حاصل می‌شود: جهر و شدت. مثل یک ترمز محکم که هرگز لغزش نداشته باشد.

صدای حرف قاف، جهر است یعنی جوهر صدا بلند است و خود را آشکار می‌کند: ...و رتل القرآن ترتیلا[31] (و قرآن را با تأمل و دقت بخوان). پس می‌آموزیم که باید قرآن را با صدای بلند و رسا و زیبا خواند.

این حرف شدت دارد و محکم گفته می‌شود(چنانچه در صفات حرف قاف گفته شد). حرفِ قاف، فرقان حروف است یعنی جداکننده حق از باطل- حلال از حرام- راه از چاه و دلیل و برهان حروف است زیرا در جایگاه ترمز یک انسان(مؤمن) کار می‌کند و اسلحه‌ی مؤمن است. درواقع به یک معنا حرف قاف، باطن دایره زندگی ماست. حرف قاف؛ نگهبان دین ما در دنیا و آخرت ماست. نگهبان و نگهدارنده سلامت نفسمان است. حرف قاف؛ باغ و بستان دنیا و آخرتمان را از آفات نگه می‌دارد.

صفات حرف ق معانی و مفاهیم زیبایش درونش را آشکار می‌کند و با صحیح خوانی انسان به معانی آن دست پیدا می‌کنیم البته به شرط تدبّر!

*مخرج حرف ق: محلّ خروج حرف ق در بالای کام و آخرین قسمت آن و به یک قول مثل جایگاه دندان‌های عقل است. همانطورکه عقل، مخصوص انسان است و خداوند با رشد 4 دندان در آخرین قسمت فک در سن رسیدن به بلوغ، نشان عقل را گوشزد می‌فرماید و تکلیف را به دوش بنده‌اش قرار می‌دهد و  عمل به احکام دین را واجب می‌کند. توشه عقل، تقواست. درواقع کمک و یار عقل، حرفِ ق است!

خوب دقت کنید که حرفِ ق در کلمه عقل، بین حرفِ (ع) و (ل) است. زیرا حرفِ عین؛ چشمه رحمت الهی و چشم درونی و قلبی انسان است که به شرفِ ق همیشه جوشان وهمیشه جاری و همیشه بینا می‌ماند تا قیامت! و حرفِ ل؛ استفاده کامل چشمه عین است که به اندازه‌ی جریان داشتنش و بدون خطر بودنش انسان را به مقصد توحید و جانِ حرف ل یعنی لا اله الا الله می‌رساند. پس بدون حرف ق، عقل نمی‌تواند برای دنیا و آخرت ما کارساز باشد.

 

اساس عمل روی قاف قبول است

خداوند کریم می‌فرماید: ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین[32]؛ این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است. و در سوره مبارکۀ تحریم می‌فرماید: قوا انفسکم و اهلیکم ناراً[33]؛ ... خود را و خانواده خود را از آتش دوزخ نگهدارید... . قوا جمع حرف قِ است. اشاره به اینکه نگهدارید نفس‌های خودتان را ازظلمات هوای نفس و رذائل و وسواس‌ها و خناس‌ها. و آنگاه خانواده و اطرافیان خود را از آتشی که هیزم آن؛ انسان‌ها و سنگ‌هایش؛ قلب گنهکاران است، حفظ کنید.

 

*اساس بنای مسجد بر حرف ق:

و برای مساجد که درحقیقت بنای هر ساختمانی که در آن بنا، عبادت خداوند سبحان می‌شود یعنی همه‌ی منازل، خداوند در سوره مبارکۀ توبه آیات 107 تا 109 می‌‍فرماید: والذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنینَ و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله مِن قبل و لیحلفنّ ان اردنا الا الحسنی والله یشهد انّهم لکاذبون(107)؛ آن مردم منافقی که مسجدی برای زیان به اسلام برپاکردند و مقصودشان کفر و عناد و تفرقه بین مسلمین و کمینگاه برای کسی که از پیش مبارزه با خدا و رسولش کرده است، با این همه قسم یاد می‌کنند که ما جز خیر و توسعه اسلام قصد دیگری نداریم و خدا گواهی می‌دهد که محققاً دروغ می‌گویند. لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین(108)؛ در مسجد آن‌ها قدم بگذار که همان مسجد(قبا) که بنیانش از اول بر پایه‌ی تقوای محکم بناگردید بر اینکه در آن اقامه نماز کنی سزاوارتر است که در آن مسجد مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفوس خودند درآیند و خدا مردان پاک و مهذب را دوست می‌دارد. افمن اسّس بنیانه علی تقوی من الله و رضوانٍ خیرٌ ام من اسّس بنیانه علی شفاجرفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنم والله لا یهدی القوم الظالمین(109)؛ آیا کسی که مسجدی به غرض تقوا و خداپرستی تأسیس کرده و رضای حق را طالب است نیکوست یا کسی که بنایی به فرض کفر و نفاق و ایجاد تفرقه کلمه در اسلام بسازد و بر پایه‌ی سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.

این چه حکمتی دارد؟! چرا در سوره مبارکۀ توبه؟! و چرا در آیات 107- 108 و 109 این سوره بیان شده است؟!

 

توضیح سوره مبارکۀ توبه و شماره آیاتِ اساس مسجد در معنی ابجدی:

1) چون سوره مبارکۀ توبه، نهمین سوره قرآن کریم است (جایگاه حروفِ نُه=19) و این سوره مبارکه بسم‌الله الرحمن الرحیم ندارد که بر بسم‌الله قاف معنی می‌شود چون 19 حرف است و ق=19=نُه.  2)عدد آیه 107 برابر است با عدد ابجد اسم زمین و برابر عدد ابجد اسم مبارک مسجد است و جایگاه عددی مسجد=35 می‌شود که برابر با عدد ابجد حروفِ دال است که این نقطه در جایگاه، دلیل خلقت است. جایگاه عددی کلمه زمین =44 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه مَد (یعنی کشیدگی و امتداد) است. 3)عدد آیه 108 برابر است با عدد ابجد کلمه حق و جایگاه عددی کلمه حق= 27 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است. 4) عدد آیه 109 برابر است با عدد ابجد حروف مقطعه طسم که جایگاه عددیش 37 و برابر با عدد ابجد کلمه اول است و خداوند در سورۀ مبارکۀ آل عمران[34] می‌فرماید: انّ اوّل بیتٍ وُضعَ للناس للذی بِبکّة مبارکاً و هدیً للعالمین؛(یقیناً) نخستین خانه‌ای که برای (نیایش و عبادت) مردم نهاده شد، همان است که در مکه است که پر برکت و وسیله هدایت برای جهانیان است(و این مکان مسجدالحرام؛ خانه کعبه؛ خانه خداست). و همچنین عدد 109 برابر عدد ابجد اسم مبارک حنان=سماح=سامح است یعنی سخاوت و جوانمردی کردن و منتهای ربوبیت و به معنی سازمان دهی و سامان دهی.

 

درواقع چنانچه مذکور شد کوه قاف، نگهدارنده لرزش‌های زمین است و هم لرزش دهنده است یعنی موجب زلزله در روی زمین می‌شود. درحالیکه از عمق زمین تکان می‌خورد. نتیجه اینکه عمل بدون تقوی در معرض لرزش و تخریب است و ماندنی نیست و برای آخرت نمی‌ماند و نگهداری نمی‌شود. چنانچه خداوند در سورۀ مبارکۀ مدثر آیه 30 می‌فرماید: علیها تسعة عشر؛ بر آن آتش 19 تن[35] (ملک عذاب) موکلند (مأمور جهنم هستند).

درواقع خداوند کریم اصل معنا و مفهوم را برای هدایت بوسیله‌ی پیامبرانش و اوصیاء نورانیشان و کتاب‌های آسمانی و یک نمودار بزرگ و جلوه‌ی ظاهری که همه‌ی ظاهربینان هم شاید بدون زحمت درک کنند. خانه‌ی خودش یعنی خانه کعبه را که خواست مسجدالحرام قراردهد. نقطه‌ی عطف و قطب و محور گردش همه عوالم زمین‌ها و آسمان‌ها چه از نظر مدارها و چه از نظر خلقتی که از نقطه زیر این خانه همه‌ی عالم‌ها، زمین‌ها و آسمان‌ها و آنچه در بینشان است، خلق شد. و طبق عدد آیات گفته شده هم مسجد است(107) و هم حق است، باطل در آن راه ندارد و مسجدالحرام است(108) و هم اولین مکان است؛ خانه خدا و هم محلّ سازمان دهی و سامان دهی است(109).

 

*این نقطه چرا به نام خانه خدا یعنی خانه توحید شد؟!

درواقع اولین معنا چون اولین اصلِ اصول دین مسلمانان، توحید است و این مکان، خانه توحید نام دارد. پس چون اصل است یعنی ریشه و بنیان هستی است و منشأ خلقت و ظهور نقطه ارض یعنی خشکی یعنی محلّ نزولات تمام اسرار آسمانی و ظهور گنج‌های زمینی است و شاید به خاطر همین خداوند کریم اینجا را خانه‌ی خودش قرار داد. آنجا محلّ ظهور ولی الله الاعظم؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و ذریه‌های معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین است. و درحقیقت امّ القری است و معنای اُم را داراست[36].

و اینجاشد قبله مسلمین. در اصل همه‌ی عبادات فروع دین هستند و توحید، اصل است یعنی اگر فرع به اصل وصل نشود هرگز عبادتی قبول نمی‌شود. و خداوند فرمود که اساس و بنیان مسجد باید روی تقوی باشد: لا تقم فیه ابداً لمسجدٌ اسّس علی التقوی من اول یومٍ احقّ ان تقوم فیه فیه رجالٌ یحبون ان یتطهروا والله یحبّ المطهرین[37]، شما اینجا بخوبی می‌فهمید که این خانه از اساس بنیان باطن حرفِ قاف است. یعنی نگهدارنده زمین‌ها و آسمان‌ها و همه‌ی مخلوق و همه‌ی دنیا وحتی آخرت! چگونه معنی شود؟! خداوند کریم کتاب آسمانیش را با حرف قاف نام گذاری فرموده و در آن سوره‌ای به نام قاف قراردارد که می‌فرماید: ق. والقرآن الحکیم.

مشتاقان شما ببینید چقدر زیبا و قابل تأمل و تفکر و تدبر است! که خداوند کریم تمام این کره زمین و حتی تمام کرات و آسمان‌ها و حتی دریاها و کوه‌ها... را هم مسجد و خانه خودش و باطن قبله قرار داد  چون همه از نقطه زیر خانه خدا کشیده شد و خداوند سبحان فرمود: و لله المشرقُ و المغربُ فاینما تولّوا فثمّ وَجهُ الله انّ الله واسعٌ علیمٌ[38]؛ مالکیت مشرق و مغرب فقط ویژه خداست پس به هر جا رو کنید آنجا به سوی خداست. یقیناً خدا بسیار عطاکننده و داناست.

بنابراین هر خانه‌ای که مسلمانی بپا می‌کند که در آن زندگی کند، چه از نظر مالی(چگونه بدست آوردن مال) و تغذیه‌ای که در آن می‌شود و ... باید اساسش تقوا باشد تا ماندنی شود و الا مطمئن باشد نه مالش برکت دارد و نه جایش برایش می‌ماند! یعنی خودش از آن نمی‌تواند استفاده کند و آنچه برای دیگران می‌گذارد، برای خودش فقط وزر و وبال است؛ ولا تزِرُ وازرَةٌ وِزرَ اُخری[39] (هیچ سنگین باری بار گناهانش را دیگری برنمی‌دارد).

*توجه!توجه!توجه! دقت بفرمایید این پایه اساس که از یک لقمه غذا و تمام ذرات زندگی و جا و مکان و هر مالی به ظاهر برخورد می‌کند، یک معنا دارد. اما مهم‌تر! اساس ساختن خانه‌ی عمل درس مهم‌تر است زیرا امور باطنی یعنی قلبی را فقط خدا می‌داند و بس. پس مال حرام(یعنی مال غیر و خمس نداده و ...) و دروغ و غیبت و حسد و غرور و کبر و تهمت و هرگونه رذیله‌ای باعث زلزه شدید عمل‌های یک عمر ساخته شده می‌شود و بنیانش را ویران می‌کند. همه در یک کلمه خلاصه می‌شود: تقوی! که تمام اساس دین است. یعنی خلقت حقیقی صورت عمل ما در آخرت بدون تقوی قبول نمی‌شود یعنی راه به بهشت ندارد! وخالق یکتا در قرآن  کریم می‌فرماید: والعاقبة للمتقین.[40]

 

*انسان کامل، قاف است!

حرفِ ق یک حرف است و دو نقطه، تمییز آن است یعنی به 3 عدد شمرده می‌شود. و در بساطت حرفِ ق که قاف خوانده می‌شود: حروف و نقطه‌هایش رویهم به عدد 6 شمرده می‌شود(3 حرف و 3 نقطه). و همانطورکه در آغاز درس مذکور شد سه عدد کلیدی 3و 6 و 9 در دایره خلقت دخیل است. اگر این سه عدد را در هم ضرب کنیم 162 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه انسان است،  و انسان است که می‌تواند قاف باشد و انسان کامل، قاف است. خداوند کریم در سوره مبارکه حشر( آیه 21) می‌فرماید: لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً مِن خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم قطعاً از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می‌دیدی و این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند( منظور انسان است که تحمل می‌کند این وزنه گرانبها را زیرا می‌تواند باتقوا باشد)  

 

حرف ق به عدد ابجد 100:

عدد ابجد حرف ق=100 است که به حروف، صد می‌شود. حال آیا جالب نیست که اگر صد(به حروف) را کنار حرف ق که عدد ابجدش 100(به عدد)است قرار دهیم، می‌شود صدق؟! پس خیلی زیباست که اساس تقوی باید در طول و عرض زندگی پیاده شود. عدد، طول است(سنّ هر فرد) و حروف، عرضِ آن است(عمل است در طول سن). پس کلمه صدق می‌شود صد در 100!

و جالب‌تر اینکه عدد 100 یعنی مسدود کردن و بستن راه کج و غلط. برای همین است که در زیارت عاشورا صد لعن باید بگویی به قاتلین و ظالمین حق محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین. یعنی راه ظلم را به صداقت ببندی و صد سلام می‌دهی که هرگز از این راه جدا نشوی و راه سلامت را محکم می‌کنی تا در آنجا با حرف ق، قراربگیری این زندگی که روی حرف ق، بنیان‌گذاری می‌شود، مهندسی خداوند کریم است که فرمود: ق. والقرآن الحکیم[41].

نکته دیگر اینکه آنچه در دنیا بنیان گذاری کنیم با اصول تقوا، خداوند ماندنی و سالم و دائمی نگهداری می‌کند و بدون هیچگونه آسیبی در قبر و قیامت با فضل بینهایتش به ما برمی‌گرداند. ببینید از چند جهت سود می‌برید؟

حرف قاف، دو چشم بینا و دو گوش شنواست و حرف قاف به یک معنا عقل است. بدون احساسات منفی و علم است که به یک معنی چراغ راه و نور است تا سلامت حرکت ما را تضمین کند و حرف قاف، امام راه و امام زمان ماست که باید قاف وجود ما به آن تأسی کند تا به مقصد قرب الهی سالم برسد!

قاف، زره نگهدارنده نفس از خطر مکرها و تیرهای شیطان است! اگر عدد ابجد ق(=100) را با یک(توحید) جمع کنیم 101 می‌شود که برابر عدد ابجد اسم خداوند؛ امین است و اگر عدد یک را جلوی 100 بگذاریم، 1001 می‌شود که برابر اسماء الحسنی جوشن کبیر است. جوشن یعنی زره و عدد 1001 برابر اسم مبارک رضا علیه‌السلام است یعنی 1001، پوشش رضاست و به تمام برکات اسماء الحسنی است! پس امنیت انسان در قبر و قیامت و حتی در دنیا زمانی است که پوشش حقیقی را داشته باشد.

 

*صد به حروف:

در قرآن کریم 195 بار حروفِ صد به عدد ابجد اسم مبارک صادق علیه‌السلام آمده است. جالب است که جایگاه عددی حروفِ صد=22 می‌شود و عدد 22؛ عدد اخلاص است چرا که بیست و دومین سوره‌ای که پروردگار عالم بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل فرمود، سوره مبارکۀ اخلاص است یعنی توحید و جایگاه عددی کلمه عبد=22 است و برابر جایگاه عددی کلمه طلا می‌باشد. و بیست و دومین سوره قرآن، سوره مبارکۀ حج است و بیست و دومین قسمت جغرافیایی کره زمین، شهر مکه معظمه است یعنی محلّ خانه خدا! و جالب اینکه عدد22 برابر با عدد کلمه حاجی می‎شود! و در مرتبه حروفی، جایگاه حرفِ ت است.

درواقع خانه خدا، مسجدالحرام است یعنی معنی کامل حرفِ ق (اساس تقوا- بنیان طهارت و بقا) و عدد صد به حروف است زیرا از این نقطه، همه‌ی عالم خلقت، خلق شده و هرگز قهر(یعنی غضب الهی) به آنجا راه ندارد. درحقیقت با صد سلام ظهور دارد و از آنجا با صد لعن شیاطین و ظلمات و ... جدا شده است. آنجا پاک‌ترین و مقدس‌ترین نقطه خلقت در دنیاست و خداوند به خود نسبت داده و آنجا محلّ تولد امام‌المتقین؛ شاه ولایت؛ ولی‌الله‌الاعظم؛ علی بن ابیطالب علیه‌السلام است. حال ببینید قرآن چه عظمتی دارد که کاتبش مولای متقیان می‌باشد!

*عدد ابجد حروفِ صد=94 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک عطیه است. پس باطن صد را بشناسید! و برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ عزیز و عدد ابجد حروفِ هفده است و جالب اینکه جایگاه عددی حروفِ سیصد وسیزده هم 94 می‌شود! و اینجاست که درمی‌یابیم که چرا بعد از نماز، تسبیحات حضرت فاطمه سلام‌الله علیها اینقدر تأکید شده؛ برای رفتن به بهشت راهی جز فاطمی شدن و قرار گرفتن در جایگاه یاران امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین نداریم!

 

اما صدّوا عن سبیل الله چه کسانی هستند؟

یک صد هم هست که در مقابلِ طهارت، راستی و صداقت، تقوا و... قرار می‌گیرد و آن نفاق، دروغ، استکبار، فساد و رذائل و هوای نفس‌پرستی است، صدّی است که از قلب، مردم را از راه راست منحرف می‌کنند و راه‌های نورانی را بسته و مردم را به قعر ظلمات چاه‌های جهنمی می‌کشانند. پس اینها صدِ به مراتب منفی حرفِ ق هستند و در مقابل تقوی قرار می‌گیرند. آن‌ها هم در جایگاه جهنمی‌شان نگه داری می‌شوند. اللهم اجعلنا من المتقین فی الدنیا و الآخرة.

 

*ق=100=(40+30+20+10)=کلیم

عدد ابجد حرف ق=100 و عدد 100 جمع شده‌ی چهار عدد (10+20+30+40) و درواقع 4 حرف (ی، ک، ل، م) است که ریشه و پایه‌ی گنج اربعین و حقیقت اسرار گنج تقواست. خوب دقت کنید! اگر این حروف را کنار هم گذاریم کلیم می‌شود. قرآن، کلام‌الله است و الله جلّ‌جلاله مستقیم با تلاوت کننده آن تکلم می‌کند.

من نمی‌دانم چگونه این عظمت را افشا کنم؟! و انسانی که خدا به مقام خلیفة اللهی خود انتخاب فرمود! چه منّتی است بر ما که با حرف اول کلمه قرآن اگر به حقیقت ورود داشته باشیم، کلیم ِ کلام خداوند می‌شویم و مستقیم پروردگار عالم با انسان تکلم می‌فرماید. و این 4 حرف (ی، ک، ل، م) برابر با عدد ابجد اسم ملیک می‌شود که خداوند خود را ملیک مقتدر معرفی می‌فرماید: فی مقعدِ صدقٍ عندَ ملیکٍ مُقتدر[42]؛ (متقین) در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر قرار دارند. 

البته نکته مهم این است که مقام کلیم اللهی را خداوند در قرآن کریم به حضرت موسی علیه‌السلام داد. اسم موسی یعنی از آب گرفته شده. جریان زمان تولد حضرت و دریا و فرعون را بخوانید، خداوند موسی علیه‌السلام را از دریای پرخطر، در ساحل نجات در تابوت عهد به دامن خانم آسیه رحمةالله رساند و نجات داد و موسی علیه‌السلام همه‌ی امّتش را به ساحل نجات راهنمایی فرمود؛ خود رسید و ایمان آورندگان به خدای یکتا را هم رساند!

درواقع دریا، دریای انتخاب است پس فرعون در در،یای انتخاب خودش غرق شد. اما حضرت موسی علیه‌السلام؛ کلیم الله است، دریا برایش شکافت و کف دریا به خشکی کامل برایش پدیدار شد تا به سلامت عبور کنند؛ ..فاضرب لهم طریقاً فی البحر یَبَساً.[43] (برای آنان راهی خشک در دریا قرار داد). عدد ابجد کلمه کف=100 می‌باشد یعنی همان قاف(ق) یعنی نگهدارنده و در جایگاه عدد 19 و در باطن از بسم‌الله الرحمن الرحیم از باب ولایت (قاف) محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین گذشت.

عصای رحمت و باطل کننده‌ همه‌ی سحرها و اعجاز بدستش آمد و ید بیضا را دریافت کرد و درخت نورانی طوبی را ملاقات کرد و امر رسالت را با نطق الهی از درون این درخت شنید و معجزه تسعه یعنی 9 گانه را گرفت. اینها اعجاز بود برای حضرت موسایی که آرزو کرد که شیعه به ولایت چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین باشد. و تورات او در قرآن غرق است! الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده الطاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین فی الدنیا و الآخرة.

 

عزیر نبی علیه‌السلام و عدد 100 و حقیقت قاف عالم:

او کالذی مَرّ علی قریةٍ و هی خاویةٌ علی عُروشها قال اَنّی یُحیی هذه الله بَعد مَوتها فاماتهُ الله مِائةَ عامٍ ثمّ بَعثه قال کم لبثتَ قال لبثتُ یوماً او بعض یومٍ قال بل لبثتَ مِائةَ عامٍ فانظر الی طعامکَ و شرابکَ لم یَتسنّه وانظر اِلی حِمارک و لِنجعلکَ ایةً للناسِ وانظر الی العِظام کیف نُنشزها ثمّ نکسوها لحماً فلمّا تبیّن له قال اَعلمُ اَنّ الله علی کُلّ شیءٍ قدیرٌ[44].

گویند عزیر نبی همان ارمیای پیامبر است که خداوند بر قوم بنی اسرائیل مبعوث کرد. روزی عزیر چون وارد باغ خود شد، دید درخت‌ها سبز و گسترده است و زمان برداشت میوه‌ی آن‌ها نزدیک شده است. نغمه بلبل‌ها گوش را می‌نوازد و پرندگان به طرب آمده‌اند. عزیر ساعتی در این باغ بیاسود و از نسیم جان پرور آن بهره‌مند و از تماشای سبزه و چمن و طراوت یاس و یاسمن در نشاط شد. آنگاه سبدی از انگور و سبدی از انجیر و مقداری نان به همراه برداشت و سوار الاغ خود شد و راه منزل خویش در پیش گرفت. عزیر در بازگشت خود آنچنان در اسرار آفرینش به فکر فرورفت که راهش را ظاهراً گم کرد، چند لحظه بعد خود را در میان ویرانه‌ای دید که از دهکده خرابی حکایت می‌کرد. عزیر آن روز که از شهری که بام‌هایش یکسر فروریخته بود، عبور کرد و با خود می‌گفت: چگونه خداوند اهل این ده ویرانه شده را پس از مرگشان زنده می‌کند؟!

پس خداوند او را به مدت صد سال(100=ق) میراند، آنگاه که او را برانگیخت به او گفت چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کردم. خداوند فرمود: نه، بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود نگاه کن که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است و آنگاه فرمود به درازگوشت نگاه کن که چگونه از هم متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم. و به این استخوان‌ها بنگر، چگونه آن‌ها را برداشته و به هم پیوند می‌دهیم. پس گوشت بر آن پوشاندیم. پس هنگامی که چگونگی زنده ساختن مرده برای او آشکار شد، گفت: اکنون می‌دانم که خداوند بر هر چیزی قادر تواناست.

 

*درواقع این آیه مبارکه و چگونگی معاد یک ظاهری دارد و یک باطن. ظاهر را خواندیم، اما باطن:

عزیر علیه‌السلام پیامبر خداست و هیچگاه شک نمی‌کند او امر معاد را در حقیقتش آشکار می‌کند، زیرا آغاز کار در باغ خودش، خوابید و آرامش گرفت و لذت برد زیرا آنجا عمل اوست. و حقیقت جایگاه باطنی خودش است و در اثر زحمت و عبادت، رضای خداوند بدست آورده و درواقع درحقیقت عمل همراه با تقوا، زیرا او هرگز خطا ندارد. پس همانطور که مذکور شد قِ به عنوان نگهدارنده است. و خداوند در آن ویرانه او را به خواب صد ساله برد تا ببیند. آنهایی که قاف عمل را با خود بردند، به کجا رفتند و آن‌ها که بدون قاف یعنی بدون تقوا رفتن، چگونه‌اند؟!

نکته مهم اینکه بعد از صد سال خداوند وجود مبارک را متوجه غذایش که از باغ خودش آورده بود، کرد و دید اصلاً به آن سال نگذشته (لم یتسنّه) یعنی تازه و سالم است. غذا به انسان نیرو و حیات و تراوش‌های عقلی و ذهنی و معنوی و مادی می‌دهد و درواقع حیات عمل است که جسم سالم را تضمین می‌کند. پس چون روی پایه تقوا حاصل شده، نگهداری شده و زمان روی آن تأثیر نگذاشته است(چون مردم در زمان تغییر می‌کنند و متأسفانه دین را فراموش می‌کنند. درواقع تقوا را از دست داده و حاصل عمر خود را خراب می‌کنند. چون اینجا سال یعنی زمانه‌ی ظاهر روی آن مؤثر افتاد. اما پیامبر خدا هرگز ظاهرها به او تأثیر نمی‌کند و او ثابت است). چون دین خداوند ثابت و کلام خداوند تغییرتاپذیر است؛ قرآن مائده بهشتی است که هرگز فاسد نمی‌شود!

 

   و گویا قاف کلمه‌ی قرآن در عمل همیشه با صاحب عمل قوه و غذای روح و جسم می‌دهد، طوریکه انسان پیر و فرسوده نمی‌شود و همیشه جوان می‌ماند.

 

پس خداوند فرمود مرکبت را نگاه کن، دید متلاشی شده و خداوند آن را پیش رویش زنده کرد. و به او فهماند که برگرداندن جسم برای خالقی که روز اول از هیچ خلقش کرد، دوباره قادر است که به صورت اول برگرداند.

منظور طعام برای ماست که باید قاف داشته باشد تا آن روز به جسم عمل ما صورت و سیرت حقیقی دهد. درواقع جان آن قاف و حقیقت اسرارش همان ولایت عظماست. و آن سجده بندگی و اتصال به امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین. مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها[45]، درحقیقت این شرط که اگر با خودت عمل حسن بیاوری؛ حسن یعنی زنده، بی‌عیب و نقص، متصل به امام زمان صلوات‌الله علیهم اجمعین چون عمل بدون امام معصوم، مرده است زودتر از آنکه صاحبش بمیرد(مثل شیطان) پس اگر تا دم قبر عمل حسن آوردی، خداوند کریم عشر امثالها می‌دهد یعنی ده تا حسن مثل او، که خیلی معنا دارد[46].

 

*حرف ق در جایگاه عددی19

عدد ابجد حرف ق=100 و جایگاه عددی ق=19 است. اما اگر عدد 19 را به حروف بنویسیم: نوزده عدد ابجدش 72 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه سجده است. اینجا خیلی از معانی آیات تفسیر می‌شود!

 حال خوب دقت کنید که چرا اول نقطه خلقت روی زمین باید خانه خدا بر روی آن بنا شود و مسجدالحرام نام بگیرد که جایگاه سجده است به حروف نوزده؟! و اول سوره‌ای که بر قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سورۀ مبارکۀ علق است که 19 آیه دارد و نوزدهمین آیه، سجده واجب دارد؟! و جایگاه عددی حروفِ قاف=37 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک پروردگار عالم؛ اول است. و خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: اِنّ اوّل بیتٍ وضع للناس للذی بِبَکّة مبارکاً و هدیً للعالمین[47]؛ یقیناً نخستین خانه‌ای که برای مردم نهاده شد، همان است که در مکّه است که پربرکت و وسیله هدایت برای جهانیان است. یعنی خانه‌ی اوّل جایگاه گرفته است! و جایگاه کلمه اول=19 برابر جایگاه حرف ق است؛ اساس و پایه و ارکان توحید خالص و اخلاص.

عدد 37 برابر با عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ زکی است و همچنین برابر با جایگاه عددی نام مبارک حسن می‌باشد. جالب است که خانه خدا قبله مسلمانان و مرجع و ملجأ همه‌ی بندگان خداست. یعنی محلّ رجوع دائمی دل‌های مؤمنان. چنانچه شروع خلقت از این نقطه مبارک و ختم همه‌‌ی زندگی مؤمنان، در جهت قبله است چنانکه هرکس فوت می‌کند او را رو به قبله می‌گذارند و در قبر، صورت را رو به قبله می‌کنند. راستی یعنی چه؟!

آیا جالب نیست که خداوند فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. و این جمله نورانی 6 نقطه دارد و 20 حرف است که برابر با عدد ابجد حرف کاف(ک) است و درواقع خداوند به کلّ جمله برای بندگانش کافی است[48]. و عدد ابجد این جمله نورانی 551 می‌شود که جمع ارقامش 11 برابر با نام مبارک هو است. و عدد 551 برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ "ناشر" و "متعالی" است. بدانید که با این حروف، نشر همه عجائب خلقت و نشر همه عجائب آخرت ظهور می‌کند و در جمع همه‌ی ظهورها نشان از خداوند تعالی است که بنده‌ی مؤمنش را متعالی می‌فرماید و در جایگاهِ متعالی(=74) که برابر با عدد ابجد اسم سید می‌شود؛ با انتصاب به رسالت و ولایت چهارده نور مقدس صلوات‌الله علیهم اجمعین در بهشت رحمتش جای می‌دهد!  درحقیقت عدد حرفِ و=6 است که خداوند عالم را در شش روز خلق فرمود، اما دحوالارض شد و حرفِ "و" به "واو"ظاهر می‌شود: یک حرف شد سه حرف و عدد ابجد حروف واو=13 برابر جایگاه حرف م( به عدد ابجد 40) و نام مبارک احد جلّ جلاله است. 

حروفِ واو در نهایت کشیدگی قرار گرفت و حروفش بصورت بسیط شد: (واو، الف، واو) پس شد 9 حرف و یک نقطه: به عدد 9 در بلوغ کشیدگی دایره خلقت از عدد 1 تا 9 که حقیقت آن 19 و در جمع (9+1)عدد 10 یعنی گنج عشر را نشان می‌دهد.

 

am6

 

اما عدد ابجد این حروف (واو+الف+واو) 137 می‌شود که همان عدد ابجد کلمه قبله است! و خداوند سبحان به حضرت آدم علیه‌السلام امر فرمود که روی این نقطه، خانه‌اش را به نشانی هو برپاکند.

 

*عدد ابجد کلمه قبله=137 است که معنی می‌شود به 100+37:

عدد 100=ق یعنی نگهدارنده پس تقواست که نگهدارنده قبله است. و این قبله، دل‌های مؤمنان است که باید دائماً در جهت قبله و پشت امام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین؛ وجود زنده و قرآن ناطق قرار بگیرند و با عمل(با تقوی) اتصال پیدا کنند (نمره اوّل بگیرند)، در جایگاه نام مبارک حسن(=37)، تا عمل حسن به آنها داده شود یعنی سبز و زنده و سالم و بدون ظلمت! چنانچه هر انسانی اگر بخواهد سالم باشد (از لحاظ ظاهر هم) باید دمای بدنش 37 درجه باشد؛ یعنی حسن(ع).

حال خوب دقت کنید! عدد 19، کلید و مفتاح همه‌ی اعداد و اسرار عبودیت همه‌ی مخلوق در کلمه سجده است!(سجده=72=نوزده) پس در جایگاه مقام شاگرد اوّلی به اطاعت محض در عرض زندگی یعنی به حروف باید ساجد شویم(یعنی درهمه‌ی زمان زندگیمان) اللهم الرزقنا

*تولد خشکی:

درحقیقت سرّ عدد 19، باطن حمل عالم خلقت است که دایره خلقت درعدد شعاع 9 کشیده می‌شود[49]. و باطن عددی 9 به 1001؛ کلمه ارض جلوه می‌کند[50]. و این ظهور تولد بلوغِ خلقتِ خداوند، خشکی یعنی زمین است که محتوای تمام عالم خلقت است! اما از این نقطه دایره به شعاع 9 کشیده می‌شود یعنی به یک شروع و به 9 تمام می‌شود. و وقتی عدد 9 در مبنای 2 قرار بگیرد(یعنی باطن بِ بسم‌الله الرحمن الرحیم)، به عدد 1001 می‌رسیم! و عدد 1001 برابر عدد ابجد اسماء الحسنی خداوند؛ من جعل الشمس و القمر است.

 

 9

8-

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۹
عذرا شفائی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

این نسخه نفایس‌الحقایق باشد
در نزد مبارزان میدان حروف

 

دانستن او فرض خلائق باشد
شیرین بمثال شهد فائق باشد

 

 

سلام بر قرآن، کلمه قرآن، عظمت قرآن، حکمت قرآن و حضرت قرآن. سلام بر برترین و والاترین معجزه الهی برای رسیدن انسان به علم و معرفت، برترین علوم. سلام بر بالاترین موهبت الهی. سلام بر حجة الله . سلام بر جامع الکلم. سلام بر نسخه حکیم الحکما. سلام بر قرآن حکیم. سلام بر قرآن عزیز. سلام بر "نون و القلم". سلام بر "یس". سلام بر "طه". سلام بر "ق". سلام بر "ص" و سلام بر "الم".

ای قرآن عزیز از تو می‌خواهم که جواب سلام این حقیر را با کتابت اعجاز انگیزت بدهی. و قلمی بدهی که ذره‌ای از خزانه گنج تو را بنویسم و خوانندگان از خزانه معرفت تو سیراب شوند. و عده‌ای تشنه شوند و به تحقیق و جستجو برای رسیدن به دریای رحمتت و مقامات عالیه‌ی انسانیتت برسند.

ای قرآن عزیز! درحالیکه عجز و ناتوانیم را اقرار می‌کنم اما تمنای زیارت باطن و حقیقت وجودت را دارم که به امداد توجه نورانیت خودت، جوهر قلم وجودم را لبریز کنی. این مجموعه‌ زیبای علمی، نگاه نویی به بینش و معارف قرآنی از نظر مهندسی عددی و حروفی و احادیث ناب محمدی صلوات‌الله علیهم اجمعین است. چشمه‌ای از چشمه‌های علوم را به دیده عاشقان آشکار و عیان می‌کند. بنا دارم بتوانم ذره‌ای از اعجاز گنج قرآن را معرفی کنم. عالمان و محققان زحمات زیادی برای نشان دادان معارف قرآنی کشیده‌اند. امیدوارم این کتاب هم اثری آگاه کننده و مفید  باشد. و این تحفه ناچیز را تقدیم می‌کنم به پیشگاه صاحب قرآن و جان قرآن؛ مولا و صاحبمان؛ اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

[فصل اول]

مقام قرآن کریم

 

قرآن کریم مثل کتاب‌های دیگر نیست که ابتدا و انتهای آن در اختیار ما باشد بلکه کتابی است که از ساحت قدس الله جلّ جلاله نازل شده و در عوالم قبل و از نزول و حین نزول و پس از آن تجلّیات خاصی داشته است که اتصالش به معدن عظمت الهی است. قرآن، کلام خالق است؛ کلام‌الله می‌باشد. عظمتی فراتر از اندیشه‌های عادی بشری! فقط خدا می‌داند و راسخین فی العلم القرآن که ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند.

یکی از فضائل حضرت قرآن این است که ذات اقدس اله در مصحف شریف بر بندگان تجلی نموده است! حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در یکی از خطب مبارکشان در شرح این فضیلت حضرت قرآن ابتدا تأکید نمودند که ذات اقدس اله دیده نمی‌شود، اما در حضرت قرآن تجلی نموده است: "فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه مِن غیر أن یکونوا رأوه"[1] یعنی خداوند متعال در کتابش برای مردم تجلی کرده، بدون اینکه بتوانند او را ببینند.  سپس در ادامه حدیث و تبیین معنای این امر تشریح نمودند که خداوند عزّوجلّ حملش را نشان می‌دهد؛ عفوش را نشان می‌دهد، قدرتش را نشان می‌دهد.

به عبارت دیگر تجلیات ذات اقدس الهی در آثارش دیده می‌شود. خداوند عزّوجلّ به آثار، اسماء و صفات و امثال و آیاتش شناخته می‌شود و (به قلب) رؤیت می‌گردد. آن اسماء و صفات و آیاتی که به سببش خداوند عزّوجل شناخته و رؤیت می‌گردد، همگی در کتاب محکم؛ حضرت قرآن گردآوری و تبیین شده‌اند.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: خداوند عزّوجل حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم را با حق مبعوث فرمود. با حکمی که آن را تفصیل داده و تفصیلی که آن را تحکیم کرده است؛ با فرقانی که آن را تفریق نموده و قرآنی که تبیین نموده است. تا اینکه بندگان پروردگار خویش را که نمی‌شناختند، بشناسند و به وجودش پس از آنکه انکار کرده بودند، اقرار کنند؛ و پس از انکار او را اثبات کنند. پس خداوند عزّوجل بر آنان خود را متجلی نمود در کتابش، بدون اینکه او را به چشم سر ببینند[2].

برای درک عظمت معنوی قرآن کریم بررسی عظمت متکلم و پدیدآورنده آن و عظمت حامل و مرسلٌ الیه آن، عظمت حافظ و نگهبان آن و عظمت شارح و مبین آن، و عظمت کاتب و راهنمای آن، و عظمت جایگاه آن در روز قیامت لازم است، برخی از امور ذاتاً و برخی عرضاً در عظمت معنوی دخیل قرآن بوده و برخی کاشف از عظمت آن است.

 

چرا قرآن کریم از همه‌ی ابعاد بالاترین رتبه عظمت را داراست؟

چون هم کتاب الله است و هم کلام‌الله! چون متکلم آن: خداوند متعال و حامل آن: ملک مقرب؛ جبرائیل امین علیه‌السلام است و گیرنده و مخاطب آن: اشرف مخلوقات؛ خاتم المرسلین؛ حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم و حافظ و نگهبان آن: خداوند متعال است (اِنّا نحن نزّلنا الذکر و اِنّا له لحافظون[3]؛ البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آن را محققاً محفوظ خواهیم داشت) و کاتب کلام‌الله قرآن کریم: ناطق قرآن؛ صاحب ولایت اعظم؛ علی بن ابیطالب علیه‌السلام می‌باشد و شارح و مفسّر و معلم آن: اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند و حیات و احیای آن و بقای حیات نورانیش الی یوم القیامة: کوثر وجود؛ فاطمة الزهرا سلام‌الله علیها؛ سیدة النساء العالمین است.

سبزی حیات‌بخش قرآن و منشأ حیات جاویدانش: سبط اکبر رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم؛ امام حسن مجتبی علیه‌السلام و میوه‌ها و گل‌های رنگارنگ و خوشبو و دانه‌هایی که آثار جاویدان قرآن را نهادینه کرده و می‌کند( الی یوم القیامة)، وجود مبارک حسین بن علی سیدالشهدا علیه‌السلام است. زمان نزولش در لیله قدر(طبق سورۀ مبارکۀ قدر) و در بلوغ ماه‌های سال قمری؛ ماه نهم؛ شهرالله؛ ماه مبارک رمضان{شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بیّنات من الهدی و الفرقان...[4]؛ (روزه واجب در) ماه رمضان است؛ ماهی که قرآن، به عنوان راهنمای مردم، و نشانه‌های هدایت و جداکننده حق از باطل در آن نازل شده است}.

و هم تراز و باطن قرآن، وجود مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند که درواقع قرآن ناطق‌اند. طبق حدیث ثقلین: انّی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلو ابدا فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض[5]؛ من در میان شما دو چیز سنگین می‌گذارم که آن دو کتاب الله و اهل بیتم هستند تا وقتی که از این دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی‌شوید، و همانا آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا زمانی که در کنار حوض(کوثر) بر من وارد شوند .

اعجاز قرآن کریم مطلبی نیست که بتوان به تحریر آورد و یا تأویل و توضیح داد مگر راسخان علم و تأویل‌گران حقیقی قرآن که همان وجود مبارک معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند. اما نکته قابل توجه آن است که در آیات شریفه کلام‌الله بارها تکرار شده: افلا تعقلون، افلا یتدبّرون، افلا یتذکّرون، افلا یتفکّرون!

از کلام معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین و از ظاهر آیات مبارکه و در نگاه به حروف و کلمات و تعداد آیات و از نظم حرکات تا نقطه‌ها و عددهای سوره‌ها و تنزیل آن‌ها و هزاران نکته‌های علمی و تخصصی و قصص قرآن که خداوند با تمثیل و بازگویی‌های حقایق که جنبه تربیتی و اخلاقی و اجتماعی و موضوعی بحث‌های سنگین معارف دارد، بیان فرموده) و بنیان همه‌ی علوم از جمله علوم آسمانی و زمینی، ستاره شناسی و خورشید و ماه و ایام حتی ساعات و دقایق و احکام نورانی قرآن و حتی انسان شناسی و انسان شدن و احوالات خاص مؤمنین یعنی اهل آخرت و اهل دنیا، طریقه ادب کردن در محضر مبارک پروردگارعالم در دنیا و آخرت و هدایت، و نکته مهم طریقه بندگی به خداست که نتیجه‌اش آزاد شدن انسان‌ها از همه‌ی بندها مخصوص شیاطین و وسواس‌ها و خناس‌ها و بردن لذت حقیقی آن در سایه‌ی ‌ حلال خداوند و رضای او که آرامش واقعی و حقیقی و دائمی را برای دنیا و آخرت ما تضمین می‌کند، با عنایت و لطف پروردگار می‌رسیم.  

قرآن، شناسایی کلام خداوند کریم است با اسماءالحسنایش و خداوند راه ارتباطش را اسمائش قرار داده و طریقه عبادتش هست که چگونه ظرف قلب خود را برای خودش خالی کنیم تا خانه قلب ما بندگان گنهکار، جایگاه محبت او شود. آنگاه در این خلوتگاه بیتوته کنیم و سراسر وجودمان در تبعیّتش خاضع و خاشع شود. قرآن، نور است و انسان را از ظلمات جهل به بینش علم می‌کشاند و خداوند خود را معرفی می‌فرماید: بصیر، سمیع، و در ابتدای سورۀ مبارکۀ الرحمن می‌فرماید: الرحمن: اول صفت رحمت رحمانیش را معرفی می‌فرماید و آنگاه این محبت را با علم به قرآن توجیه می‌فرماید، و اضافه می‌کند: علّمه البیان؛ علم کلام و بیان و روشنگری و روشن شدن را می‌آموزد که انسان به حقیقت خودش و دنیایش و آفرینش عجائب خالق یکتایش آگاهی پیدا کند، و آنگاه سر بندگی به درگاهش بساید و باید معنی سجده،  به قلب و چشم و گوش و تمام احساسات و عواطف و تمام وجود را بفهمد و لذت ببرد.

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در اشاره به ویژگی قرآن فرمودند: اعطیت السور الطول مکان. التوراة و اعطیت المئین مکان الانجیل و اعطیت المثانی مکان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهیمن علی سائر الکتب و التوراة لموسی و الانجیل لعیسی و الزبور لداود؛ (سوره‌های بلند به جای تورات به من داده شد و سوره‌های صدگانی به جای انجیل و سوره‌های مثانی به جای زبور و سوره‌های مفصل نیز مایه برتری من است، و قرآن خود، گواه کتاب‌های آسمانی است و مشرف بر آن‌ها). همچنین نقل شده است که فرمود: و اعطیت جوامع الکلم[6](سخنان جامع به من داده شده است). عطاء از امام باقر علیه‌السلام پرسید: منظور از جوامع الکلم چیست؟ امام علیه‌السلام فرمود: مراد از جوامع الکلم، قرآن است.

و حضرت فرمود: فضّل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه[7](فضیلت قرآن بر سائر کلام‌ها مثل فضل خداوند است بر مخلوقاتش). و پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: من اعطاه الله القرآن فرأی أن رجلاً اَعطی اَفضل مما اعطی فقد صغر عظیما و عظم صغیرا(اگر خدا قرآن را به هر کس عطا کند و او گمان کند که دیگران نعمتی بزرگ‌تر از این نعمت داده شده است، بی گمان چیز کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است) . من اعطاه الله القرآن افضل النعمه.[8]

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرموده است: القرآن مأدبة الله، فتعلموا من مأدبة الله ما استطعتم، إنه النور المبین و الشفاء النافع تعلموه؟ فان الله شرفکم بتعلمه[9]؛ (قرآن، سفره خداست. پس تا می‌توانید از مهمانی او فراگیرید. آن نور روشن و درمان سودمند است. آن را فراگیرید چرا که خدا با آموختن آن به شما شرافت می‌بخشد).

 

*برای فهم عمیق‌تر عظمت قرآن کریم به دو نکته مهم این حدیث شریف اشاره می‌کنم:

اول: مأدبة الله: که به سفره‌ی مهمانی گفته می‌شود. اما به یک معنای روحانی و معنوی این سفره تذکر می‌دهم یعنی پروردگار عالم بندگانش را به آداب الله، ادب می‌کند. یعنی خدایی شدن و آن جمله غذای روح است و غذای روح، عقل است، روح انسان به لحاظ فطری، نیاز به معارف و علوم واقعی و راستین دارد. بخصوص علوم و معارفی که مربوط به شناخت مبدأ و معاد و سیر حرکت انسان به سوی جهان ابدی و احوالات آخرتی است. پس این معارف فقط از منبع صدق قرآن است که با عرضه سالم و مطمئن نیازهای روح را رفع می‌کند. و انسان را به سرچشمه حیات طیب و قرب الی الله  و ائمه طاهرین صلوات علیهم اجمعین که سرچشمه‌های حقیقی انوار هدایت و محبت و انسانیت هستند، می‌رساند. پس بدین جهت جایگاه ادب آموزی انسان است که از سوی خداوند متعال برای انسان‎ها مهیا شده است.

بنابراین کتاب قرآن، آداب الله است. باید همه مؤدب شوند به آداب الله پس امر می‌فرماید باید یاد بگیری به آنچه که استطاعت دارید (از قدرت علمی، جسمی و ذهنی) زیرا این است و جز این نیست که قرآن، نور است و آن نور آشکار است یعنی هدایت کننده و بیان کننده آشکار است و برای همه شفای (روح و جسم و دنیا و آخرت) و نافع می‌باشد. پس می‌فرماید آیا حرکت می‌کنی برای یادگیری؟ یا یاد گرفته‌ای؟ پس بدان که آبرو و توشه و شرافت همه‌ی ما به یادگرفتن و عمل کردن به آن است پس کتاب قرآن، آداب الله است.

نکته مورد توجه این است که همه ما در زیر سقف 7 آسمان و در روی 7 طبقه زمین و 7 روز هفته زندگی می‌کنیم و عدد 7 برابر کلمه ادب است یعنی تمام آسمان‌ها و زمین‌ها، مؤدب به آداب الله است و جالب‌تر اینکه عدد ابجد کلمه مؤدب=52 است و عدد 52 برابر کلمه حمد است و هر سال 52 هفته است. پس به حروف و عدد تمام عالم، مؤدب به آداب الله هستند. و کلّ محتوای قرآن عزیز به کلام نورانی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در سورۀ مبارکۀ حمد است که 7 آیه دارد. پس مجموعه قرآن؛ سفره‌ی مأدبة الله است یعنی ظرف آداب الهی و ادب کننده‌ است. پس باید همه از این سفره اطعام شوند.

نکته دیگر اینکه 28 حروف در قرآن بکار برده شده که به 4 تا 7 تا تقسیم می‌شود و هر 7 حروف یک نوع خصوصیات دارند. پس حروف هم مؤدب به آداب الله هستند و گنج معانی و خزانه عالم اسرار به حروفش آشکار می‌شود و عالم در 28 حروف غرق است! 

بنابراین خواندن قرآن، آداب دارد. و خداوند در سورۀ مبارکۀ مزمل آیه  4 می‌فرماید: ...و رتّل القرآن ترتیلا. و تماس با قرآن هم آداب دارد: لا یمسّه الا المطهرون[10] (قرآن را مسّ نمی‌کنند مگرپاکیزگان). در هنگام انتقال قرآن هم باید طاهر باشیم. عمل به آیات قرآن، آداب دارد. تعلیم و تعلم قرآن، آداب دارد. و خلاصه در محضر قرآن بودن، آداب دارد که رو به قبله و با وضو و ... باشیم خلاصه همانطور که در مقابل بزرگی می‌نشینی، باید حرمت کامل بگذاری. و تمام درس‌های این کتاب شریف به یک نوع ادب است!

دوم: الشفاء النافع: قرآن کریم جامع‌ترین و مؤثرترین نسخه درمان امراض روحی و به تبع جسمی است، از این رو قرآن را دوا لیس بعده دواء، می‌گویند؛ دارویی که بالاتر از آن دارویی نیست.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: "انّ هذه القلوب تصدا کما یصدأ الحدید قیل یا رسول الله(ص): و ما جلاؤها؟ قال کثرت تلاوت القرآن و ذکر الموت"[11]؛ (دل‌ها چون آهن زنگ می‌زند. سؤال شد: ای رسول خدا جلای دل چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ).

قرآن کریم نه تنها مرض‌های روحی را شفا می‌دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به انس فرمود: یابن اُم سلیم: لا تغفل عن قراءة القرآن (در صبح و شام از قرائت قرآن غافل مباش، چراکه قرآن، دل مرده را زنده می‌کند و از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد).

بنابراین قرآن کریم، خاتم کتب آسمانی است و کلیه‌‌ی نیازمندی‌های بشر در آن پیش‌بینی شده تا آدمی نیروی فکر و اندیشه خود را بکار اندازد و کامل کننده‌ی رشد عقلی و فکر و هوش ذهنی و روانی و روحی است و تمام هیجانات و تمام عواطف و تمام الفاظ زیبای روحانی و تمام حالات حتی خواب و بیداری، هوشیاری ظاهری و هوشیاری باطنی و عروج از اسفل السافلین و خروج از ظلمات به نور علم و هدایت الهی و عبادت و تزکیه و تهذیب و خلوص  و به آرامش و رضا رسیدن را کامل می‌کند.

 

احادیثی از ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین در منزلت قرآن و تلاوت آن

کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لِیدّبّروا آیاته و لِیتذکّرَ اولواالالباب[12]؛ قرآن کتابی است مبارک و با خیر و برکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا مردم در آیاتش اندیشه کنند و تدبّر کنند و برای متذکر شدن صاحبان خرد و عقل است.

افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها[13]؛ چرا درباره قرآن و معانی آن تدبر و اندیشه نمی‌کنید، آیا بر دل‌های آنان قفل زده شده است.

 

*احادیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم:

خانه‌ای که در آن قرآن فراوان خوانده شود، خیر آن بسیار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و برای آسمانیان بدرخشد چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان می‌درخشند[14].

بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و آموزش دهد[15].

فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش زیرا که قرآن دل مرده را زنده می‌کند و از فحشا و زشتی بازمی‌دارد[16]. دل‌ها چون آهن زنگ می‌زند، سؤال شد: ای رسول خدا! جلای دل‌ها چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ. (قرآن کریم نه تنها مرض‌های روحی را شفا می‌دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می‌کند)

اگر زندگی سعادتمندان، مرگ شهیدان، نجات روز حسرت( قیامت)، سایه روز سوزان و هدایت در روز گمراهی را می‌خواهید، قرآن را یاد بگیرید که آن سخن خدای مهربان است و سپری است در مقابل شیطان و سنگینی در ترازوی اعمال[17].

راست‌ترین سخن، رساترین پند و زیباترین حکایت، کتاب خدا( قرآن) است[18].

هنگامی‌که فتنه‌ها هم چون پاره‌های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید[19].

فرزندان خود را به کسب سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان و دوستی خاندانش و قرائت قرآن[20].

هیچ جلسه قرآنی برای تلاوت و درس در مجلسی از مساجد خدا برقرار نشد، مگر اینکه آرامش بر آنان نازل شد و رحمت دربرشان گرفت و فرشتگان در اطراف آنان حلقه زدند و خداوند در میان کسانی که در نزدش هستند، از آنان یاد کرد[21].

بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر و بدترین امور، بدعتهاست (پدیده های مخالف دین).[22]

ویلٌ لِمن لالها بَینَ لِحیَیهِ ثمّ لَم یتدبّر؛ وای بر کسی که آیات قرآن را بین دو چانه خود بگرداند و تدبّر و توجه ننماید. و فرمود: لا عبادة َ مثلُ التفکر[23]؛ هیچ عبادتی چون تفکر کردن نیست.

رُبّ تالٍ للقرآنِ و القرآنُ یلعنُه؛ بسا خوانندگان قرآنند درحالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می‌کند.

خیارکم من تعلم القرآن علمه[24]؛ بهترین شما آن کسانی اند که قرآن را فراگیرند و به دیگران آموزش دهند. و فرمود: علیکم بالقرآن یعنی بر شماست که قرآن را عزیز بدارید، یاد بگیرید و عمل کنید و آموزش دهید. یعنی قرآن مسئولیتی بر گردن شماست.

در تفسیر روح البیان ابن مسعود روایت می‌کند که حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله فرمود: من قرأ حرفاً من کتاب الله فله حسنة و الحسنه بعشر امثالها[25] (هر کسی حرفی از کتاب خدا را بخواند پس برایش حسنه باشد و حسنه به ده برابر اجر دارد). به جهت اینکه خداوند متعال در آیه 160 سورۀ مبارکۀ انعام می‌فرماید: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها  (هرکس عمل حسنه‌ای آورد، برایش ده حسنه مانند آن باشد)، در این صورت کلمه الم؛ سه حرف است و به هر حرفی، ده حسنه؛ پس الم، 30 حسنه دارد (به عدد 30 جزء قرآن). و اگر حروف لفظی آن را حساب کنیم 9 حرف می‌شود (الف+لام+میم) پس 90 حسنه دارد. و ثواب عدد ابجدی الم(=71)،710 می‌شود و به عدد بسیط (الف+لام+میم=272)، 2720 حسنه دارد. بنابراین آیا می‌توان سفره قرآن را اندازه گذاشت؟!

 

*احادیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره قرآن

هرکس که سخن خدا را راهنمای خود بگیرد به استوارترین راه‌ها هدایت می‌شود- هیچ کس با این قرآن همنشین نشد، مگر آنکه چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت و کاستی از کوردلی. بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی‌کند و هدایت گری است که گمراه نمی‌سازد و سخن گویی است که دروغ نمی‌گوید- قرآنی که بر پیامبر نازل شد... عزتی است که هوادارانش شکست نمی‌خورند...-  خدای تعالی کتابی راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبی را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه بدی دوری جویید تا به مقصد برسید [26]. لا خیر فی قرائة مَن لایتدبّرُ فیها؛ برای کسی که در خواندن قرآن اندیشه و تدبّر نکند، خیری نیست.

 

*امام باقر علیه‌السلام فرمود: والله حَفظوا حُروفه و اَضاعوا حدوده و انّما هو تدبّر آیاته و العملُ باَحکامه؛ بخدا سوگند که حروف قرآن را حفظ کردند و اما حدود آن را ضایع گرداندند و حدّی که ضایع گزاردند، اندیشه کردن در آیات و عمل به احکام آن است.

*امام رضا علیه‌السلام: لا تطلبوا الهدی فی غیرالقرآن فتضلوا؛ هدایت را جز از قرآن مجویید که گمراه خواهید شد- هرکس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل این است که در ماه‌های دیگر تمام قرآن را بخواند[27].

*عن الامام حسن بن علی زکی العسکری علیه‌السلام قال رسول الله صلی‌الله علیه و آله: إنّ هذا القرآن.. السعادة العُظمی.. مَن جعله شِعاره و دِثاره أسعده الله[28]؛ همانا این قرآن سعادت عظمی است، هر کس قرآن را شعار و دثار خویش قرار دهد، خداوند او را سعید می‌گرداند.{ بطن تمامی آیات قرآن، خلق را به "حقیقت مطلق سعادت در عالم" یعنی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام دعوت می‌کند. پس هر کس قرآن را شعار و دثار خویش قرار دهد یعنی به ظاهر و باطن آن ایمان بیاورد، سعید می‌گردد}.

*امام صادق علیه‌السلام: هر جوان مؤمنی که در جوانی قرآن تلاوت کند، قرآن با گوشت و خونش می‌آمیزد و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نیک قرار می‌دهد و قرآن، نگهبان او در روز قیامت خواهد بود و گوید: بارپروردگارا هر کارگری به مزد کار خویشتن رسیده جز کارگر من، پس گرامی‌ترین عطایای خود را به او برسان. فرمود: پس خدای عزیز و جبار دو جامه از جامه‌های بهشتی به او بپوشاند و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، پس به قرآن گفته شود: آیا ما تو را درباره این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این درباره او میل داشتم. پس نامه امان از دوزخ را به دست راستش دهند و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت شود، پس به او گفته شود: بخوان قرآن را و یک درجه بالا برو، پس به قرآن گویند: آیا خشنود شدی؟ گوید: آری.

حضرت فرمود: هرکس قرآن را بسیار بخواند و با اینکه حفظ آن بر او دشوار است آن را به ذهن خویش بسپارد، خدای عزّوجلّ دو بار پاداش آن را به او بدهد[29]. در بهشت ندا می‌آید: إقرأ وارقأ بخوان و ورق بزن. درواقع قرائت با عمل نوشته شده، حالا از آخر حروف وارقاء برگردان ِ اِقراء است. 

 

قرآن به 4 بخش معارف نازل شده:

عن ابی البصیر ابی جعفر علیه‌السلام قال: نزل القرآن أربعة أرباع، ربعٌ فینا و ربعٌ فی عدوّنا و ربعٌ سننّ و امثال و ربعٌ فرائض و احکام[30]؛ حضرت باقر العلوم علیه‌السلام فرمود: قرآن بر چهار بخش معارف نازل شده است، ربعی در خصوص معرفی ما اهل بیت علیهم السلام و ربعی در خصوص معرفی اعداء ما، ربعی در مقام بیان سنت‌های الهی و امثال و ربعی در بیان فرائض و احکام.

البته این تقسیم بندی بر اساس ظاهر آیات است نه باطن، اما در همین ظواهر یک ربع از آیات به سنن و امثال اختصاص دارد که این دلالت دارد بر اهمیت والای ضرب المثل در آیات مبارک قرآن!

بنابراین به جهت متذکر کردن بندگان خدا به معانی عظیمی که در بطون آیات قرآن عظیم نهفته است از ضرب المثل‌ها استفاده شده است.و لقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کلّ مثل لعلهم یتذکرون [31]؛ هر آینه مثال زدیم برای مردم در این قرآن از هر نوع مثل شاید متذکر شوند.

 

کاتب قرآن

در حقیقت کاتب قرآن کسی است که:

مسجود ملائک که شد آدم زعلی شد
 

آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
 

زیرا او خود، سجده تامّ پروردگارعالم است، او امام سجده کنندگان است و با سجده او همه به خداوند سجده می‌کنند. بدون علی علیه‌السلام کسی نمی‌تواند به اعلا برود. پس ذکر سجده شد: سبحان ربی الاعلا و بحمده. و علی علیه‌السلام در محراب نماز در مسجد کوفه در حال سجده فرق مبارکش شکافته می‌شود و به ملاقات خداوند می‌شتابد[32]. پروردگار یکتا فرمود من اعلا هستم و نام (مبارک) علی (علیه‌السلام) را از نام (مبارک) خودم قرار دادم. پس بدون علی علیه‌السلام هرگز راه به اعلا نداریم.

 

*نقطه:

امام حسین علیه‌السلام فرمود: آن علمی که جدم خاتم النبیین صلی‌الله علیه و آله بدان خوانده شد، علم حروف است. و این علم در لام است و علم لام در الف و الف در نقطه‌ی آن است و علم نقطه در معرفت اصلیه است و آن علم در علم ازل و علم ازل در مشیت و علم مشیت در غیب هویت است.

الله بود یک الف و هاء و دو لام
گر طالب سرّ نقطه هستی ای دل

 

از نقطه برون آمده‌ایم جمله تمام
این نقطه بود نقش علیّ علام.

 

حروف، ظهور ِ نقطه است و نقطه، مظهر مشیت غیبی است که به این صورت عالم طبیعت تجلی می‌نماید. حروف، ظهور تجلیات غیوب است که به عرصه شهود می‌رسد. قرآن، آن نقطه‌ی سین غیبی است که به صورت نقطه‌، تجلی بر قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نموده و به صورت حروف نقش بسته است.

حروف مختلف عالم انسانی از بحور مختلف محبت سرچشمه گرفته و مصداق کلی او در این عالم در وجود مقدس حضرت علی علیه‌السلام تجمع و صورت و سیرت داده شده است. به همین منطق فرمود: همه کتب آسمانی در قرآن است و همه قرآن در سورۀ مبارکۀ حمد و مفاد حمد در بسم‌الله و آنچه در بسم‌الله در باء است و همه در نقطه باء است و من نقطه‌ی باء بسم‌الله هستم. پس خود، حیات تپنده‌ی قلب گشت! زیرا ظرف قلب که گیرنده‌ی نقطه است، وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‎باشد. خطاب پروردگار عالم به ایشان است که در بطنش کلّ معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین نهفته است و به ایشان فرمود: یس و القرآن الحکیم.  

"قرآن کریم یک نقطه از 110 نقطه اسم حضرت علی علیه‌السلام است! اول ماخلق الله النقطه.  تمام حروف از نقطه هستند. کلمه بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. قسم چهارمی هم هست که فهم ما یارای درک آن را ندارد و آن نقطه است".[33]

 همه‌ی خلقت خدا در قرآن است؛ بعضی یک نقطه‌اند در قرآن، بعضی جمله و... . همه این اسماء الله که ربوبیت عالم را برعهده دارند، یک نقطه از صد و ده نقطه امیرالمؤمنین علیه‌السلام هستند، بقیه‌ی این 109 نقطه را حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می‌داند (بعبارتی 109 نقطه‌ی دیگرِ علی علیه‌السلام را فِ(فـاطمه علیها السلام) باز می‌کند که می‌شود مصحف حضرت فاطمه سلام‌الله علیها). اذن یک نقطه دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و اذن صد و نه نقطه دیگر دست حضرت زهرا سلام‌ الله علیها است!

*در حرفِ ب: پایه ب؛ رسول الله صلی اله علیه و آله و سلم است، نقطه؛ مولا علی علیه‌السلام است، فاصله بین پایه و نقطه که اینها را از هم جداکرده و کثیر کرده؛ حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است (جداکننده نقاط از هم  حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است و این کد تصرف در عالم است. پس سرّ نفوذ و تصرف، حضرت فاطمه سلام‌الله علیها است).

نقطه، اصل است. در ریاضیات اصل خط یا مبدأ خطوط، نقطه است. اسرار نقطه، قرة العیون عارفانی است که مقامات فنا را طی می‌کنند. اصل الخطوط، خط کوفی است چون خط(=زاویه) ندارد و همش انحناست! همه حروف منحنی هستند از الف و این تعین است( در خط کوفی نقطه نداریم) همه حروف تعین‌های الف هستند( نه کثرت)[34] .

در کتابت نقطه نداریم، نقطه محو است[35](در زمان خلفای عباسی وارد شد).

فردی جمله هر موجود را می‌بیند و با آن جمله آن موجود را صدا می‌زند و تمام حقایق وجودی او را بیرون می‌ریزد، قفل او را باز می‌کند. هر موجود یک کره است که ما فقط یک سطحش را می‌بینیم!

 

*راه‌های ریخته گری حروف قرآن:

راه‌های مختلف قرآن خوانی داریم: نملی، نحلی، هدهدی، بقری و ... . به عنوان مثال نمل: بین حروف نقب می‌زند؛ یک کلمه/جمله/آیات را از فلان سوره می‌گیرد و با فلان حرف از سوره دیگر قاطی می‌کند. نحل: اسکن می‌کند، پرواز می‌کند و از بوی آیات تشخیص می‌دهد.

هدهد: از نور آیات می‌فهمد.  آدم: از اسماء می‌فهمد. و ....  جفر جامع: حروف را از آیات مختلف کنار هم می‌چیند، بالاتر از آن با نقاط.

 

* سجده (ظهور حروف کلمات الهی با ساجد شدن قلم!)

مقامات قرآن بی‌شمار است و در صفحات نمی‌گنجد. چنانچه اگر تمام درخت‌ها را قلم و تمام دریاها را مرکب و تمام زمین‌ها را کاغذ کنند، وصف علوم و اعجاز قرآن تمام نمی‌شود.

اما نکته این است آیا تا قلم ساجد نشود، بر لوح می‌تواند بنویسد؟! آیا اگر لوح، سجاده قلم نشود، ظرف عبادت ذات اقدس احدیت می‌تواند بشود؟! و اگر آب‌ها که می‌خواهند جوهر آن قلم شوند در مجرای قلم سرازیر نشوند یعنی ساجد نشوند، ظهور حروف کلمات الهی را به عنوان بندگی می‌توانند داشته باشند و بنویسند: لااله الا الله؟!

علم عدد یکی از زیباترین علوم خدایی است که به بیان نورانی پیامبر صلی‌الله علیه و آله، روحِ علم حروف است. پس وقتی می‌فرماید: یسجد لله ما فی السموات والارض، کلمه سجده نهایت کمال بندگی به خالق یکتاست که اگر اعجاز قرآن بخواهد آشکار شود با همین یک کلمه، دنیا دگرگون می‌شود. چون از چهار حرف کلیدی: اول؛ س- دوم؛ ج- سوم؛ د- چهارم؛ ه و به عدد ابجد 72 ، رمز آفرینش است! تمام عالم خلقت در 2 تا 7 تاست: 7 طبقه زمین و 7 طبقه آسمان، 7 روز هفته و هر سال 52 هفته (52=حمد) و تمام قرآن به فرموده پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم در 7 آیه سورۀ مبارکۀ حمد است و سورۀ مبارکۀ حمد، دو قسمتی است یعنی سبعاً من المثانی.

بنابراین جانِ قرآن مجید؛ باطن سجده حقیقی است و چنانچه در قرآن، چهار سجده واجب آمده است پس در حقیقت تمام قرآن، دو رکعت نماز مقبول است (هر رکعت نماز، دو سجده دارد) و به سین سلام تمام می‌شود که درحقیقت حضرت قرآن به 7 سین سورۀ مبارکۀ ناس ختم می‌شود {حرفِ س در آخر6 آیه و نام سوره(ناس) آمده است}. و 7 سورۀ مبارکۀ با تسبیح شروع می‌شود و... .

حرفِ س (سـجده)، قلب قرآن و میزان حروف است. پس بدانید تمام خانواده محترم پیامبر صلی‌الله علیه و آله، آل یاسین صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند یعنی حقیقت قلب و قلب کننده عالم.

 و حرفِ ججـده) یعنی جان به معنی زنده، یعنی جهان یعنی آب و سبزی و طراوت یعنی کوثر؛ خیر کثیر دنیا و آخرت یعنی فاطمه زهرا سلام‌الله علیها( تا زنده حقیقی قلبی نشوی یعنی به سین سجده اتصال پیدا نکنی، فاطمی نمی‌شوی و تا فاطمی نشوی به کوثر سیراب نمی‌شوی و زندگی جاوید پیدا نمی‌کنی!).

و حرف د (سجده) یعنی دلیل بندگی یعنی حسن علیه‌السلام یعنی سبز شدن. پس نتیجه‌ی حیات جاوید، سبز ماندن است.

و حرفِ ه (سجده) یعنی تولد حقیقی و مرزوق نور وحی خداوند شدن و رسیدن به عند ربهم یرزقون؛ جمع کننده تمام احوالات انسان در مجرای عبودیت یعنی وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام. یعنی رسیدن به تمام گل و میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی.

 

*ذکر:

پس درواقع تک تک حروفش، عالم معناست چنانچه خداوند عزّوجلّ حقیقت امر نازل شده بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم را به اسم ذکر معرفی و تبیین فرمود: بالبینات و الزبر و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس مانزل الیهم و لعلهم یتفکرون[36]؛ به هر رسولی معجزات و کتب و آیات وحی فرستادیم. و بر تو قرآن را( که جامع و کامل‌ترین کتاب آسمانی است) نازل کردیم تا بر امّت آنچه فرستاده شد بیان کنی باشد که عقل و فکر خودشان را به کار بندند.  ذیل این آیه شریفه از حضرت جعفربن محمد الصادق علیه‌السلام نقل است که فرمودند ذکر یکی از اسامی قرآن است: سمّی الله عزوجل القرآن ذکراً فقال تبارک و تعالی و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم[37] .

لذا ذکری که از لسان حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله تبیین گردیده، قرآن مبین نام دارد. و مبین از ریشه( بین) و به معنای انکشاف و وضوح به واسطه تفریق و تفصیل است. تفریق و تفصیل بسیط امر نازل شده شأنی از شئون حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله است. چنانکه مؤلف تفسیر قمی(علی بن ابراهیم قمی) در مقدمه تفسیر خویش می‌نویسد: ففرض الله عزوجل علی نبیه(ص) أن یُبین للناس ما فی القرآن من الاحکام و القوانین والفرائض و السنن[38].

پس ذکر یعنی قرآن عزیز برای مردم، بیان کننده امور واجب مثل احکام و قوانین خدایی و واجبات و سنن می‌باشد که باید اطاعت شود یعنی ساجد باشیم.

*نکته زیبا اینکه قرآن، مبین است یعنی روشن کننده. و سوره مبارکۀ بینه در ترتیب نزول قلبی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله، صدمین سوره است. یعنی چه؟! و چرا خدا می‌خواهد صدمین سوره باشد؟ عدد 100 برابر با حرفِ ق است یعنی نگهدارنده و بینه یعنی چشم روشنی و اگر چشم دل بینا شد و راه را از چاه تشخیص داد، خداوند او را از بلاهای دنیایی و آخرتی نگه می‌دارد.

 

*محکمات و متشابهات:

قرآن به عظمت حکمت، علم باطن و ظاهر را در 4 قسمت درس می‌دهد: 1) خلقت و علوم ظاهری(تمام علوم زمینی و دنیوی). 2) تمام علوم باطنی و آسمانی و آخرتی. 3) علم حکمت قرآن در دو صورت علمی نهفته است: علم در محکمات آیات و احکام، علم در متشابهات آیات و تفسیر محکمات. علوم محکمات، استوار و ثابت است. 4) علم حروف و یکی از مبیّنات آن؛ حروف مقطعه قرآن را می‌شود نام برد که بقول خیلی از مفسران، حروف رمز نامیده شده و می‌فرمایند رمز بین خداوند و پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم است.

و در بطن علم حروف، علم عدد جاری و ساری شده است که بسیار رمزی و عمیق است زیرا عدد، به منزله روحِ  حرف است و در مقام معنا به تأویل قرآن و عمق عظمت و معنای حقیقی و توحید ناب و در نهایت راه رسیدن به قرب الهی و معارف خاص ائمه طاهرین صلوت الله علیهم اجمعین می‌رسد. زیرا این عزیزان حقیقت تمام اسرار را آگاهند و خودشان راسخین در این علم هستند زیرا که باطن قرآن هستند.

طبق آیه شریفه[39]: (هوالذی أنزل علیک الکتاب مِنه آیاتٌ محکماتٌ هنَّ اُمّ الکتاب و اُخر متشابهات؛ اوست آن که این کتاب را بر تو فرستاد. بخشی از آن آیات محکم است که اصل و اساس این کتاب است و بخش دیگر آیات متشابهات است)، آیات قرآن به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم می‌شود. و در علم متشابهات که خیلی جالب است استحکام و معنی و به مفهوم رساننده و یا هدایت کننده است به علم محکمات در روایت می‌فرمایند: حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، اُمّ المحکمات است[40]. و ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین گنج متشابهات هستند.

انسان‌ها در هر زمان و هر مکان با زبان‌های مختلف دسته بندی شدند{ یا ایّها الناسُ انّا خلقناکم مِن ذکرٍ و انثی و جعلناکم شُعوباً و قبائلَ لِتعارفوا انَّ اکرمکم عندالله اتقـٰکم انّ الله علیمٌ خبیرٌ[41]؛ ای مردم همانا ما شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا باتقوی‌ترین شماست، البته خدا از حال شما کاملا آگاه است}.  و اهل کشور و مملکت و حتی شهری هستند.

بنابراین اندیشمندان اسلامی در مورد صفات افعالی خداوند و سایر گزاره‌های دینی ظواهر کلام را معتبر دانسته‌اند و گروهی به تأویل روی آورده‌اند. بنابراین انسان‌ها بوسیله زبان یعنی همان کلام با همنوعان و بوسیله قلم با آیندگان و معاصران سخن گفته‌اند، اولیاء دین هم ناگزیر بوسیله زبان و قلم با مردم ارتباط برقرار می‌کنند. بی‌جهت نیست که خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ علق بعد از ذکر آفرینش به بزرگ‌ترین امتیازی که به انسان عطافرموده یعنی تعلیم بیان و تعلیم خواندن و نوشتن بوسیله قلم سخن به میان آمده است(الذی علّم بالقلم[42]).

پس قطعاً رهبران دینی، پیامبران و امامان معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین به زبان مردم، با مردم صحبت می‌کرده‌اند. چنانچه خداوند می‌فرماید: و ماارسلنا مِن رسول الا بلسان قومه لیبین لهم[43]؛ ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا حقایق را بر آن‌ها تبیین کند.

بنابراین آنچه اولیاء دین به مردم گفته‌اند و امروز بصورت مکتوب از آنها به یادگار مانده، دین نامیده می‌شود. و از این آیه استفاده می‌شود که زبان دین، همان زبان مردم است. برای فهم آن باید از قواعد و قوانین و معیارهایی که رسولان و امامان معصوم علیهم السلام از طرف پروردگار عالم آورده‌اند،  پیروی کرد. پس این عزیزان در مقام متشابهات، شبیه سازی به معنای تمثیل کردند، معجزه‌هایی به اذن خداوند و در ظاهر اشخاص حالت تقیه کردند، تا بتوانند همه را به محکمات اتصال دهند.

چنانچه در انجام وظایف دینی، اصول و فروع دین داریم و در اصول نباید شک داشت و شبهه در آن راه ندارد چون محکمات است. اما در فروع، قوانین نسبت به زمان و انسان‌ها و مراحل زندگی مثل بیماری، سلامتی، پیری، جوانی، در محضورات و محبوسات و خلاصه معذورات، قوانین تشابه پیدا می‌کند مثل اینکه آب برای بیمار ضرر دارد بجای وضو، تیمم می‌کند و عملش در جای خودش صحیح است و قضا هم ندارد.

ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین مُأوّلین قرآن کریم هستند یعنی علم تأویل دارند. تأویل یعنی به اوّل و اصل هر چیز برگرداندن، این همان اتصال به محکمات است. و اگر دقت کنید نماز از فروع دین است اما شرط قبولش رو به قبله شدن است و قبله، خانه توحید است و اصل دین می‌شود یعنی فروع بشرطی قبول است که فرع به اصل وصل شود!

از قول دیگر محکمات از ریشه حکم می‌آید چنانچه اگر قاضی برای امری حکم صادر کند، دیگر این امر که بصورت حکم آمده لازم الاجرا است درحالیکه تمام قرآن، حکمت است یعنی همه در ریشه حکم است. و اصل است چنانچه خداوند فرمود[44]: کتابٌ اُحکمت آیاته. و اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است. لیکن حکمت این است که متشابهات باشد که فرمود[45]: کتاباً متشابها.

اما محکمات گاهی محکم به ذات است و گاهی محکم بغیر ذات. حکم، واجب الاجرا است اما محکم بغیر زمانی است در اتصال متشابه محکم، خودش محکم شده است زیرا آیات متشابهات موجب شده است مردم رجوع به رهبران دینی و آسمانی کنند. چنانچه اگر درس آسان باشد شاگرد احتیاج به استاد و معلم ندارد. پس متشابهات، وسیله‌ی آزمایش مردم است و در متشابهات، اختلاف ایجاد شده است.

 أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون[46]؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آورده‌ایم، رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟ امام حسین علیه‌السلام از پدرش صلوات‌الله علیهم اجمعین روایت کرده که فرمود: چون آیه الم .احسب الناس ... نازل شد به رسول خدا عرض کردم این فتنه چیست؟ فرمود: ای علی تو مبتلای به آن هستی و ناگزیر این جنگ به سراغ تو خواهد آمد پس آماده جنگ و دشمنی آن‌ها باش. چنانچه محک ایمان و دین داری، حضرت علی علیه‌السلام و اولاد طاهرینش هستند، بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم چه ظلم‌ها که به این خاندان نورانی نکردند. لعنت الله علی القوم الظالمین مِن الاولین و الآخرین الی یوم الدین

به فرموده امام رضا علیه‌السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می‌نمایند... من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم[47].

درواقع اتصال به قانون خدایی و عمل با اخلاص انسان را خدایی بمعنای در جلوه اسماء و صفات خدایی بودن جلوه می‌دهد. مثل سلمان- ابوذر و خالصان که در حدّ خودشان محکمات به غیر شدند.

پس درحقیقت وجود مبارک خانم حضرت زهرا سلام‌الله علیها؛ امّ المحکمات است و مرجع همه‌ی متشابهات و درحالیکه وجودهای مبارک در جایگاه محکمات هستند ولی در باطن، مرجع و محلّ اتصالشان به امّ المحکمات است[48]

بنابر کلام آقای موسوی ایشان در کتاب برآستان جانان می‌نویسد قانون‌گزار بیت الله حقیقی؛ خانم فاطمه سلام‌الله علیها است و ائمه صلوات‌الله علیهم اجمعین؛ مجریان قانون هستند. پس هر مجری باید دائما به مرجع قانون گزاری اتصال داشته باشد. وجود مطهر حضرتش، غیب وجود حضرات معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین است که اگر نباشد وجودات ایشان چون خانه‌های بی نور و خاموش است.

فلذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: فهم الکواکب العلویه والانوار العلویه المشرقه من شمس العصمه الفاطمه فی سماء العظمه المحمدیه. یعنی آنها( ائمه هدی صلوات‌الله علیهم اجمعین) ستارگان آسمانی و انوار علوی هستند که از خورشید عصمت فاطمی علیها السلام در آسمان عظمت محمدیه صلوات‌الله می‌درخشند. آن منبع لایزال نوری که تامین کننده نور امنیت وجود امامان معصومین علیهم السلام است، با این توضیحات بی شک شمس عصمت فاطمی؛ امّ المحکمات؛ فاطمه زهرا سلام‌الله علیها است[49].

خلاصه کلام آن که هر خانه مدیری دارد و مدیر خانه خداوند، بی شک حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها است. به این اعتبار شاعر می‌گوید:

بر نبی ‌ام باشد و حیدر بود مأمور او
 

یازده تن کارگر در کارگاه فاطمَست
 

(صلوات‌الله علیهم اجمعین)

 

حقیقت عدد 30 در ولایت و قرآن مجید

رمز رسیدن به گنج توحید، عدد 30 است. و قرآن عزیز که کلام‌الله است در 30 جزء، کتابت و در یک جلد، ظاهر شده است (عدد ابجد حروفِ یک=30). ظاهر عدد 30 متعلق به امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌باشد که کاتب قرآن مجید است (30 سال پس از تولد پیامبر صلی‌الله علیه و آله بدنیا آمد و 30 سال پس از رحلت ایشان زندگی کردند) و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر[50]؛ برای حضرت موسی علیه‌السلام به لیله آمده و پیامبر صلی‌الله علیه و آله  به سنه. خانه کعبه، خانه توحید است یعنی لا اله الاالله است که در مجرای یک حرف یعنی ل به عدد ابجد 30 جمع می‌شود.

و قدوم مبارک حضرت اباالحسن علی بن ابی طالب علیه‌السلام  در دنیا در خانه کعبه به ظهور رسید و دیوار خانه کعبه برایش شکافته شد...؛ آقا خودش به ظاهر 1 و 11 ذریه معصوم علیهم السلام در بطنش می‌شود 12 که برابر جایگاه حرف ل در الفبای ابجدی است. تمام عالم خلقت در عدد 30 غرق است: هر سال 12 ماه و هر ماه 30 روز است! (12=ل=30)[51]

*درحقیقت قرآن، گنج زیبای عدد 30 را به دو ظهور درس داده: 1) سوره مبارکۀ حمد که تمام 30 جزء قرآن در سوره مبارکۀ حمد جلوه کرده است. درحالیکه تمام قرآن نازل شد به قلب مطهر پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ قوس نزولی باطن حمد آشکار شد.

اما وجود امیرالمؤمنین علیه‌السلام که هادی انوار قرآن است، قوس صعودی را شروع کرد که با مکتوب کردن 30 جزء قرآن، نسخه پروردگارعالم ثبت شد و حضرت علی و اولاد معصومش صلوات‌الله علیهم اجمعین، هادی و راهنمای راه صعود به قرب الی الله هستند[52]. پس نزول می‌شود؛ رسالت و صعود از باب ولایت است.

پیامبر صلی‌الله علیه و آله 30 سال از عمر مبارکش( از سال عام الفیل) گذشته بود که قدوم مبارک حضرت علی علیه‌السلام به دنیا رسید و حضرت در 40 سالگی مبعوث شد. و حضرت علی علیه‌السلام 30 سال بعد از شهادت پیامبر صلی‌الله علیه و آله در سال 40 هجری شهید شدند. لعنت خدا بر ظالمین و قاتلین و غاصبین حقشان الی یوم القیامه

خوب دقت کنید! خداوند به وجود مبارک پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم  در حجة الوداع{ در سال 10 هجری یعنی به حروف، حرفِ یا می‌شود (محلّ انتخاب)، در بازگشت آخرین حج از مکه بسوی مدینه} امر به تکلیف واجب ابلاغ ولایت می‌فرماید. نکته مهم این است که خداوند بندگانش را در سنّ بلوغ، تکلیف می‌فرماید و ابلاغ رسالت را به انجام عمل در پشت ولایت، و عمل نزول به صعود شروع می‎شود. درواقع همه‌ی ما در غدیر غرق هستیم و باید غدیری بشویم و اگر نه بفرموده کلام کریم خداوند، تکلیف انجام نداده‌ایم و زحمات رسولان را ضایع کرده‌ایم!

 

ظهور

am1

 

اگر جزء اول و آخر قرآن را روبرو قرار دهیم: سوره مبارکۀ حمد؛ ابتدای جزء یک روبروی سوره مبارکۀ نباء که ابتدای جزء 30 است، قرار می‌گیرد. و سوره مبارکۀ نباء متعلق به حضرت علی علیه‌السلام است( و پیامبر صلی‌الله علیه و آله، حضرت علی علیه‌السلام را نبأ عظیم معرفی فرمود). و از آنجا که تمام جزء 30 به نام عمّ جزء نامیده شده، پس تمام جزء 30 متعلق به امیرالمؤمنین علیه‌السلام است! در این جزء 37 سوره آمده که برابر با عدد ابجد کلمه اول است و سوره مبارکۀ حمد هم اولین سوره قرآن است. در سوره مبارکۀ نباء، دایره صعود به اول می‌رسد یعنی در بطنش اول است: جزء یک با سوره مبارکۀ حمد(اولین سوره) شروع می‌شود و جزء 30 به سوره مبارکۀ نبأ( دربطنش اول را دارد)، شروع می‌شود.

 
 
 

am2

 

درواقع عدد 10؛ گنج عشر و باطن 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین و اسرار اتممناها بعشر و ظهور اربعین و عدد 40 است چه در رسالت و چه در ولایت! اما اگر دو عدد 30 در نزول و 30 در صعود را با هم جمع کنیم 60 می‌شود(60=30+30) که برابر با عدد ابجد حرفِ "س" است که میزان حروف و ظرف زمان و اُمّ الحروف می‌باشد و قلب قرآن و باطن وجود مبارک پیامبر و اهل بیتش صلوات‌الله علیهم اجمعین که آل یاسین هستند، می‌باشد.

 

*درواقع اول به آخر در  خود جزء 30 هم قرار دارد:

اولین سوره که به قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سوره مبارکۀ علق است که در جزء 30 است و 19 آیه دارد و به سجده واجب که نوزدهمین آیه این سوره است، ختم می‌شود{ امام علی علیه‌السلام 30 سال بعد از تولد پیامبر صلی‌الله علیه و آله در جان خانه خدا(خانه توحید؛ لا اله الا الله) در بطن عدد 30 برابر حرف ل بدنیا آمد و در شب 19 ماه رمضان در حال سجده فرق مبارکشان شکافته شد. (خوب دقت کنید که سورۀ مبارکۀ علق با 19 آیه در جزء30 قرار دارد و به سجده که نوزدهمین آیه است، ختم می‌شود!) حضرت، نفس پیامبر صلی‌الله علیه و آله است یعنی مقام تنزیل را دارد . اما خودش فهرست قرآن را کتابت فرمود! پس ایشان مهندسی خلقت را کامل رسم کرد و به همه ظهور داد و نشان داد} و آخرین سوره هم که به قلب پیامبر صلی‌الله علیه و آله نازل شده، سوره نصر است که در جزء 30 است و از نظر ترتیب فهرستی صد و دهمین سوره قرآن مجید است برابر عدد ابجد نام مبارک علی علیه‌السلام(علی=110).

پس دو سَرِ کمان از نظر ترتیب نزول سوره‌های مبارکه قرآن، در این جزء به هم می‌رسد. و همه در گنج ولایت حضرت علی علیه‌السلام است!

 

am۳

 

آیا انسان را به فکر وانمی‌دارد که نصرت واقعی و رسیدن به فتح بیت الله قلب، راهی ندارد جز اتصال به ولایت آقایی که خود، مولود کعبه است؛ مولی الموحدین؛ مولای متقیان؛ صاحب قاف؛ اسدالله الغالب؛ علی بن ابیطالب صلوات‌الله علیهم اجمعین است!

 

در آخرین صفحه قرآن؛ جزء30 سوره توحید قرار دارد که نام دیگرش اخلاص است. پس چه کسی حامد واقعی خداست؟ کسی که مخلص است. پس جایگاه این سوره پشت سوره مبارکه حمد است. درواقع باطن حمد در اخلاص ظهور دارد! درحقیقت دایره قرآن از جزءِ یک به جزءِ30 می‌رسد!

یعنی حمد؛ باطن نام محمد صلی‌الله علیه و آله، رسالت است و سوره اخلاص؛ باطن توحید؛ جایگاه ولادت حضرت علی علیه‌السلام{ خودش و اولاد طاهرینش صلوات‌الله علیهم اجمعین}، ولایت است.

 

am4

 

*رابطه عدد 30 و صلوات:

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم، 30 حرف می‌شود، پس باطن 30 جزء قرآن، صلوات است! وقتی صلوات می‌فرستیم دائم زیر برکات رحمت خدا قرارمی‌گیریم. ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین، ظلّ الله هستند و این رحمت دائماً می‌ریزد ولی با صلوات، یکسره از این برکات بهره می‌بریم.

خداوند کریم در سوره مبارکۀ احزاب آیه 56 خودش و ملائکه بر حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم (و آل مطهرش صلوات‌الله علیهم اجمعین) صلوات را فرستاد و بعد امر فرمود به مؤمنین که بر وجودهای مبارک صلوات بفرستند: إنّ الله و ملائکته یُصلّون علی النبی یا ایّها الذین آمنوا صَلّوا علیه و سَلّموا تسلیما؛ همانا خدا و فرشتگانش بر روان پاک این پیغمبر درود می‌فرستند. ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم بر او سلام کنید و تسلیم فرمان او شوید. 

 

معانی عددی و حروفی نام مبارک قرآن

یکی از اعجازهای قرآن، نام مبارکش است که باید قرائت شود و اصل مهم این است که ورود حتی در قرائتش آداب و قوانینی دارد: لا یمسّه الا المطهرون[53] (مسّ نمی‌کنند قرآن را مگر تطهیرشدگان). درحقیقت کلمه قرآن با قربـان، یک حرفِ ب فرق دارد. درواقع بنده باید از حرف ب قربان بگذرد تا بتواند ورود در قرآن داشته باشد و به قربِ آن برسد! زیرا به فرموده پیامبر صلی‌الله علیه و آله تمام محتوای قرآن در بِ بسم‌الله آن است. تا بسمل نشویم، تطهیر نمی‌شویم! و آن بسمل کردن‌ ِ نفسِ حیوانی است در طهارت نیت، وضو و غسل و عقیده کامل و نیت به عمل کردن هر حکمی از احکام الهی و فهمیدن واقعی است.

پس کلمه مبارک قرآن؛ اسمی است ازلی و ابدی- ظاهری و باطنی- دنیایی و آخرتی و تمام بطون در کلمه قرآن است.

*پروردگار عالم اسم مبارک قرآن را در 4 حروف قرار داد و عدد 4 پایه‌ی عدد 40 یعنی اربعین است و اربعین از ریشه ربع (عدد 4)، و به کلمه ربیع یعنی بهار است. اولین باطنی که برای تلاوت کننده قرآن باز می‌شود، باب ربیع است یعنی باب بهار کننده قلوب و زندگی دنیا و آخرت ماست. و دومین باب: حقیقت طهارت واقعی است، چون اربعین درحقیقت باب طهارت است. و باب سوم: باب خلوص است و باب خلوص، باب توحید  و ناب شدن و از حیوانیت جداشدن و باب بندگی و باب رفعت و باب به اعلا رفتن است و باب رسیدن به هدف اصلی رضای خداوند و قرب الهی است. و باب چهارم: معنی حقیقی آن باب انسان شدن است و به سیرت و صورت آدمیت رسیدن است.

حال ببینید که عدد، روح حروف است پس معنای حقیقی لایمسه الا المطهرون[54]{ جز پاک شدگان (از هر نوع آلودگی) به (حقایق و اسرار و لطائف) آن دسترسی ندارند} را درک کنید!

اگر عدد 1 تا 4 را با هم جمع کنیم، 10 می‌شود و این همان خزانه و گنج عشر است که تمام عالم و تمام علوم و تمام کتاب‌های آسمانی در آن غرق است. درواقع یعنی 4روی 10، باطن وجودهای مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

آن کسانی که علم به این حقایق را ندارند، می‌گویند چرا اسماء مبارک چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین در قرآن نیامده؟! درحالیکه با معنای ظاهری یک حرفِ ق، وجود مطهر چهارده معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین معرفی می‌شود! زیرا تعداد حروف اسماءِ مبارک پنج تن صلوات‌الله علیهم اجمعین 19 حرف است و جایگاه حرف ق (قـرآن) هم 19 است. و بعبارتی عدد 19 می‌شود10 (10=9+1)؛ همان گنج عشر و وجود مبارک 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین.

و نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم 4 بار در قرآن مجید آمده است:1)سورۀ مبارکۀ آل عمران؛ آیه144-  2)سوره مبارکۀ احزاب؛ آیه 40-   3)سوره مبارکۀ محمد صلی‌الله علیه و آله؛ آیه2-   4)سوره مبارکۀ فتح؛ آیه 29. درواقع به عدد 4 بار یعنی همان گنج عشر و 14[55]، همه در یک اسم ظاهر شده چون خانواده نورانی ایشان خوانده می‌شود محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین و حضرت فرمود:

اوّلنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و کلّنا محمّد.[56] صلوات‌الله علیهم اجمعین

و نام مبارک محمد صلی‌الله علیه و آله هم 4 حرف دارد که شروعش با حرف م به عدد ابجد 40  و آخرش حرف د به عدد ابجد 4 است که پایه 40 است. اگر خوب دقت کنید نام مبارکش اربعین عالم؛ درحقیقت حامل گنج طهارت و اخلاص و حمد و توحید ناب و عبد خالص و باطن نور تامّ 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.

پس پیام آور قرآن و گیرنده وحی قرآن، باطن عدد 14 معصوم صلوات‌الله علیهم اجمعین است.  و خود قرآن هم طبق آیه سبعاً من المثانی و القرآن العظیم[57]، 14 است. پس آورنده پیام و خود پیام رویهم می‌شود 14+14=28 و قرآن مجید از 28 حرف کتابت شده است و این اعجاز قرآن است.

حال توجه کنید! اسم مبارک قرآن 4 حرف است و 3 نقطه دارد( چون نقطه، نمایانگر تعریفِ حرف است، پس جزءِ حرف محسوب می‌شود) که می‌شود 7 تا[58] ؛ باطن حمد. زیرا به فرموده حضرت علی علیه‌السلام تمام محتوای قرآن در سوره مبارکۀ حمد است[59] و سوره مبارکۀ حمد 7 آیه دارد. توجه کنید کلمه قرآن، باطن کلّ قرآن است!

و اگر حروف قرآن را بصورت بسیط بنویسیم: قاف+را+الف+نون، 11 حرف می‌شود برابر اسم مبارک هو و اسم مبارک دوا که قرآن، شفا و رحمت است از طرف پروردگار(هو) برای عالمیان: و نُنَزّل مِن القرآن ما هو شفاءٌ و الرحمةٌ للمؤمنین... [60] ؛ و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است نازل می‌کنیم. پس قرآن، نسخه داروی شفابخش حکیم الحکما است.

 

  و عدد 11 برابر با کلمه حج است. درواقع شناسنامه خداوند(توحید) همان سوره مبارکۀ توحید است که مقام اتصال به هوالله است. پس خانه خدا کلّ مقام جمع الجمع گنج مهندسی تمام خلقت را به یک ظهور می‌دهد و آن نقطه ارض است. و خداوند اسرار گنجش را آشکار فرمود و آن نقطه در زیر خانه خداست. از این نقطه عالم دنیا خلق شد، اما در 6 روز[61].

دقت کنید که تعداد نقطه‌های حروف قرآن بصورت بسیط 6 تاست، پس نقطه‌ها، اسرار ظهوری تمام عالم هستند. بنابراین اگر حروف اسم مبارک قرآن بصورت بسیط (قاف+را+الف+نون=11) را با نقطه‌هایش(6) جمع کنیم، 17 می‌شود[62] که کلّ محتوای قرآن در شروع دایره باطن حمد در دایره کل خلقت (7 طبقه آسمان‌ها و زمین‌ها) از یک شروع می‌شود تا 7 که در کنار هم می‌شود 17.

 

am5

 

و عدد 17 برابر با نام مبارک خداوند؛ بَهی است چنانچه در دعای سحر از کلام نورانی امام محمد باقر علیه‌السلام می‌خوانیم: اللهم انّی اسئلک مِن بهائک بأبهاه و کلّ بهائک بهیّ. و عدد 17 یعنی حقیقت اسرار گنج آفرینش روز ظهور و تولد آورنده و پیام آور قرآن (17 ربیع الاول) و 17 رکعت نماز و تمام محتوای حمد و محلّ نزول کلّ اسرار عالم بالا بر روی کلمه ارض یعنی عالم زمینی. پس چه کسی می‌تواند به عمق معنای قرآن برسد غیر از وجود مطهر و مبارک محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین؟!

حال اعداد شناسایی قرآن را با هم جمع می‌کنیم تا بطورکامل زیبایی گنج قرآن افشاشود:

(1؛ کلمه)+ (4؛حروف)+ (7؛ حروف و نقطه‌ها)+ (11؛ حروف بسیط)+ (17؛ حروف بسیط و نقطه‌ها) در جمع 40می‌شود(40=17+11+7+4+1)! پس قرآن حقیقت اربعین و گنج طهارت و گنج بهار و گنج حسن(ع) و گنج سبزی و حیات دهنده و گنج سبحان و اسماء الحسنی و شناسایی پروردگارعالم و خزانه عبودیت و ادب است.

عدد ابجد کلمه قرآن=351 است و در جمع برابر عدد 9(1+5+3) است و عدد 9، سلطان اعداد است. و جالب اینکه شعاع دایره خلقت عدد 9 است چون سقف اعداد 9 می‌باشد یعنی ‌تمام دایره هستی در قرآن غرق است و خدای متعال می‌فرماید: ...ولارطبٍ و لایابسٍ الا فی کتابٍ مبینٍ[63]؛ و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتاب مبین و قرآن عظیم مسطور است.

عدد 351 معنی می‌شود به 51+300: عدد 300 برابر حرف ش است که صفتش تفشی می‌باشد.  و عدد 51 برابر است با جایگاه عددی کلمات: ولایت= نام مبارک محمّد(با میم مشدد)= قریب= علیم= رحیم= حروف= خفی=سلطان و .... پس خوب بیندیشید! آیا اعجاب آور نیست که نام مبارک قرآن خود، افشا کننده‌ی جایگاه حروف و اسماء الحسنای پروردگار عالم و ولایت و نام مبارک ظرف نزولش می‌باشد!!!

و جایگاه عددی کلمه قرآن=54 است که در جمع ارقامش 9 می‌شود و جالب است که خود عدد 54 برابر است با جایگاه عددی کلمه تاسع (به عربی یعنی9)! و برابر جایگاه عددی کلمات: آسمانی= معانی= عصر= مبعث= معلم=  یا اباصالح علیه‌السلام= شعبان= سمیع= کریم= عمره= غذا و برابر عدد ابجد کلمه جان است! در هریک از کلمات خوب دقت کنید و ببینید در نام مبارک قرآن چه گهرهایی نهفته است؟! که تنها با علم حروف و اعداد می‌توان به گوشه‌ای از آن‌ها دست یافت.

 

 

 

[1]. نهج‌البلاغه؛ خطبۀ 147

[2]. نهج‌البلاغه؛ خطبۀ 147

[3]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیۀ 9

[4]. سورۀ مبارکه بقره؛ آیۀ 185

[5]. کتاب کمال‌الدین شیخ صدوق ـ مستدرک حاکم ج3 ص124

[6]. ابن حجر عقلانی ج13 ص209- مناوی ج1 ص719

[7]. جامع الاخبار والآثار کتاب القرآن ج1 ص182

[8]. کنزالعمال ح 2317

[9]. بحارالانوار 19/92/18-کنزالاعمال 2356

[10]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[11]. کنزالعمال42130

[12]. سورۀ مبارکه ص ؛ آیۀ 29

[13]. سورۀ مبارکه محمد(ص) ؛آیۀ 24

[14]. کافی(ط-الاسلامیه) ج2.ص610

[15]. نهج الفصاحه؛ ص473.ح1524- وسایل الشیعه ج6.ص167.ح7641

[16]. البرهان فی تفسیرالقرآن ج1.ص 19

[17]. الحیاة (ترجمه احمد آرام) ج2.ص234

[18]. من لا یحضرالفقیه ج4.ص402

[19]. اصول کافی؛ج2.ص459

[20]. قاموس قرآن، المقدمه ص2

[21]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل؛ ح3788.ج3.ص363

[22]. امالی(طوسی)ص337- بحارالانوار(ط-بیروت)ج74.ص122

[23]. کافی/67

[24]. بحارالانوار ج2 ص176

[25]. کتاب شیخ حر عاملی وسائل الشیعه ج4.ص825و835

[26]. نهج‌البلاغه؛خطبۀ 147- 176-198-167

[27]. آمالی صدوق 438- بحارالانوار ج93.ص341

[28]. التفسیر المنسوب إلی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص 449

[29]. کافی(ط-الاسلامیه)ج2.ص603

[30]. کافی؛ ج2.ص 628

[31]. سورۀ مبارکه زمر؛ ایه 27

[32]. در مبحث عدد 30 و جایگاه حروف الف توضیح بیشتر می‌آید

[33]. برشی از شرح نکته 196 کتاب شریف گفتارها و گفتمان ها جلد اول

[34]. الف+ انحنا(تعین الف)+ نقطه(کثرت الف)=کثرت

[35]. نقاط محو->حروف->کلمات->جملات->آیات->سور->کتاب

[36]. سورۀ مبارکه نحل؛ آیۀ 44

[37]. اصول کافی؛ ج1.ص295

[38]. تفسیر قمی ج1 .ص4- البرهان فی التفسیر القرآن ج1 .ص73

[39]. سورۀ مبارکه آل عمران؛ آیۀ 7

[40]. هزار شاخه طوبی

[41]. سورۀ مبارکه حجرات؛ آیۀ 13

[42]. آیۀ 4

[43]. سورۀ مبارکه ابراهیم(ع)؛آیۀ4

[44]. سورۀ مبارکه هود؛ آیۀ 1

[45]. سورۀ مبارکه زمر؛ آیۀ 23

[46]. سورۀ مبارکه عنکبوت؛ آیۀ 2

[47]. بحارالانوار؛ ج2.ص185

[48]. هزار شاخه طوبی

[49]. حدیث از کتاب مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمومنین (ع) ص،180،بحارالانوار(ط-بیروت)، ج25، ص174

[50]. سورۀ مبارکه اعراف؛ آیۀ 142

[51]. رجوع شود به مبحث عدد ابجد و جایگاه عددی الف

[52]. زیارت جامعه کبیره:السلام علی ائمةالهدی و مصابیح الدجی و اعلام التقی...

[53]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[54]. سورۀ مبارکه واقعه؛ آیۀ 79

[55]. 10=4+3+2+1 ؛4 روی 10می‌شود 14

[56]. بحارالانوار: ج26.ص3  - تفسیر القمی: ج1.ص18

[57]. سورۀ مبارکه حجر؛ آیۀ 87

[58]. با توضیحی که در ابتدای مبحث اسم مبارک قرآن آمد

[59]. تفسیر الصراط المستقیم(سید حسین بروجردی): ج3.ص118 –این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله هم نقل شده است.

[60]. سورۀ مبارکه اسرا؛ آیۀ 82

[61]. سورۀ مبارکه حدید؛ آیۀ 4

[62]. مبحث عدد 17 در کتاب حوای روحانی 3 آمده است.

[63]. سورۀ مبارکه انعام؛ آیۀ 59

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۳۹
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اخرجنا مِن الظلمات الوهم و اکرمنا بنورالفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک

و انشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین.

 

اللهم صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیّة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک التی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی النساء العالمین

 

 

تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ حقیقت ذکر کثیر در آیات قرآن :

 

فاذکرونی أذکرکم واشکرولی ولاتکفرون[1]؛ طبق احادیث وارده، این شریفه اشاره دارد به جلیس الذاکرین بودن خداوند متعال نسبت به کسانی که ذکر کثیر را بجا آورند. فإنه تعالی أخبر عن نفسه فقال: أنا جلیس من ذکرنی و قال سبحانه "فاذکرنی أذکرکم"[2].  

حقیقت ذکر کثیر، تسبیح حضرت فاطمه سلام الله علیها است: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً و سَبّحوه بُکرةً و أصیلاً[3].  عن ابی عبدالله علیه السلام قال: تسبیح ُ، فاطمة الزهراء[4].

و منظور عبارت "فاذکرونی أذکرکم" جلیس الذاکرین بودن خداوند عزوجل نسبت به کسانی است که تسبیح حضرت فاطمه سلام الله علیها را بجا می‌آورند؛ تسبیح فاطمة الزهرا علیها السلام ذکر الله الکثیر، الذی قال الله عزوجل: فاذکرونی أذکرکم[5]. حقیقت معنای تسبیح حضرت عصمة الله الکبری سلام الله علیها، شناور شدن در دریای معرفت ولایت فاطمی است.

سبّوحیت ذات نهفته در سبّوحیت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است و خداوند عزوجل تنها جلیس و همنشین تسبیح گویان حضرت مادر می‌باشد.

 

 

حقیقت "ذی القربی" در آیات قرآن:

و آت ذا القربی حقه و المسکین و ابن السبیل و لا تبذر تبذیرا[6].

در چندین آیه از آیات قرآن کریم به "ذی القربایِ " حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره شده که منظور مقرب‌ترین فرد به پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد. هنگامیکه آیه فوق نازل شد، جناب جبرئیل علیه السلام فرمود منظور از ذی القربی رسول، حضرت فاطمه سلام الله علیها است. فقال : فاطمة ذوالقربی. ... یعنی قرابة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أنزلت فی فاطمة علیها السلام[7].

حضرت فاطمه سلام الله علیها ذی القربای رسول در مطلق معنای آن و روح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند: فاطمة روحی التی بین جنبی.  ائمه صلوات الله علیهم اجمعین از فرزندان ایشان، به واسطه حضرت مادر، قربای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشند به گونه‌ای که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحدت در فضائل دارند.

اما کسانیکه از نزدیکان ائمه علیهم السلام و قربای ائمه به شمار می‌روند، شیعیان‌اند که به میزان معرفت و طاعت و مُتخلّق شدن به فضائل ایشان، قرابت نزدیک‌تری با حضرات خواهند داشت. لذا شیعیان به میزان ادای حقّ "ذی القربی" که (فی معنا المطلق) حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، خود از قربای حضرت رسول و همچنین "حسب و نسب" آن حضرت به شمار می‌روند. چراکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام حسب‌ها و نسب‌ها را در روز قیامت، منقطع و قطع شده دانسته‌اند، جزآنکه با حضرت رسول در "ولایت" حسب و نسب داشته باشد: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: کلّ سَببٍ و نسبٍ مُنقطعٌ یومَ القیامة الا ما کان مِن سَببی و نَسبی[8]. حضرت باقرالعلوم علیه السلام نیز شیعیان را "ذی القربای" اهل بیت علیهم السلام معرفی فرموده و تأکید کردند هرچه برای رسول و اهل بیت علیهم السلام است به تناسب به شیعیانشان نیز که "ذی القربای" آنها به شمار می‌روند، عطا می‌کنند و می‌بخشند: ما أفاء اللهُ علی رسوله مِن أهلِ القری فَلله و لِلرسولِ و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل کی لا یکون دولة ً بین الأغنیاء منکم[9]؛ آنچه که خداوند از اموال کافران دیار برسولان خود غنیمت داد، آن متعلق به خدا و رسول (و ائمه) و برای خویشاوندان رسول و یتیمان و فقیران و راه گذران(ایشان)، این حکم برای آنست که تقسیم غنایم بدون جنگ طوری نباشد که بر دولت توانگران بیفزاید و آنچه را که پیامبر از غنایم بشما داد آن را بگیرید و آنچه را بر شما نهی(و منع) کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است.

و ماکان للرسول فهو لنا و لشیعتنا حلّلناه لهم و طیّبناه لهم[10].

بنابراین یکی از فضائل و شئون ذاتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در آیات قرآن به آن اشاره شده، این است که حقیقت "ذی القربی" در مطلق معنای آن اشاره به وجود مقدسه ایشان دارد.

 

حقیقت "روح القدس" در آیات قرآن:

لیلة القدر خیرٌ من الف شهر. تنزل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل أمر[11].

روح القدس، شأنی از شئونات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است، چنانکه حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام فرمودند: منظور از "روح " در این شریفه "روح القدس" است؛ روح القدس، غیر از جناب جبرئیل علیه السلام و اعظم از آن است. منظور از "روح القدس" در بطن و حقیقت معنا، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌باشد. عن أبیعبدالله علیه السلام: الروح هو أعظم مِن جبرئیلَ. ... الروح الروحُ القدُس و هی فاطمة علیها السلام[12].

به عبارت دیگر آن روح القدسی که در لیلة القدر بر قلب مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد تا قرآن بر قلب ایشان دفعتاً نازل شود، همان روح بین دو جنب حضرت رسول است: فهی فاطمة بِنت محمد و هی بَضعة منّی و هی قلبی و روحی التی بَین جَنبَیَّ[13].  این همان معنائیست که در مضرب‌های عدد 3 بیان شد و 9 تا ضریب رسید به عدد 27 که همان باطن تنزیل به قلب مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و این حدیث شریف است[14]

حقیقت آن روح القدسی که به سببیت آن در لیلة القدر هر سال، "تمام علم" یعنی قرآن کریم و "تمام امر" بر قلب خلیفة الله زمان علیه السلام، نازل می‌گردد، شأنی از شئون حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها است.

این روح، خاص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام است[15].

 

اما خداوند عزّوجل از درجات نازل‌تر این روح، در انبیاء و مرسلین قرار داده است تا به واسطه آن، به نبوت مبعوث گردند: ... فَبِروحِ القدسِ بُعِثوا أنبیاءَ مرسلینَ و غیر مرسلینَ[16].

تلکَ الرُّسلُ فضّلنا بَعضهم علی بعضٍ مِنهم مَن کلّم الله و رَفعَ بَعضَهم دَرجاتٍ و آتینا عیسی ابنَ مریمَ البیّناتِ و أیّدناهُ بروحِ القدُسِ...[17]؛ "این پیغمبران را برخی را بر بعضی برتری و فضیلت دادیم برخی از آنها با خدا سخن گفته و برخی رفعت مقام یافته و دادیم به عیسی پسر مریم معجزات آشکار، و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم".  این امر که تمام انبیاء و مرسلین به واسطه روح القدس مؤید می‌شدند، بدین معناست که تا حظ و بهره‌ای از ولایت فاطمی نمی‌بردند، نمی‌توانستند به ولایت اقرار کرده و به نبوت مبعوث شوند! بنابراین "روح القدس" در آیات قرآن کریم،  اشاره به شأنی از شئونات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارد.

 

حقیقت " دین قیمه" در آیات قرآن:

خداوند عزوجل در چند آیه از آیات قرآن مجید به " دین قیّم" اشاره کرده، اما تنها در یک آیه همراه با ة تأنیث و به صورت "دین قیمة" به کار برده شده است[18]. دین قیّم، یعنی دین حقی که مردم به میزان متوسل شدن به آن، از کجی و انحراف و باطل دور شده و به حق متمایل گشته و استوار و قائم می‌گردند.

منظور از "دین قیّم" ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، چنانکه در زیارت مخصوص ایشان در روز غدیر می‌خوانیم: السلام علیک یا دین الله القویم و صراطه المستقیم. اما حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها حقیقت "دین قیمه " هستند که حضرت باقرالعلوم علیه السلام در تفسیر ذیل آیه 5 سوره بینه فرمودند: عن أبی جعفر علیه السلام قال فی قوله عزوجل و ما أمروا إلا لِیعبُدوا اللهَ مُخلِصینَ له الدینَ حُنفاء و یُقیموا الصلاة و یُؤتواالزکوة و ذلک دین القیّمة. و ذلک دین القیمة قال: هی فاطمة علیها السلام[19]. یعنی " و امر نشدند مگر بر اینکه خدا را با اخلاص کامل در دین حق پرستش کنند و از غیر دین حق روی برگردانند و نماز را بپا دارند و زکوة به فقیران بدهند و اینست دین درست و راه  راست". و  فرمود: آن دین قیمه، حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

دین القیمة، ولایت فاطمی است. آن دینی که پس از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عَلَم ولایت را اقامه نمود، ولایت حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها بود. این ولایت را ولایت عظمی و کبری خوانده‎اند.

چراکه ولایت فاطمی، أخصّ از ولایت علوی است. خاتون حضرت صدیقه سلام الله علیها با ولایتشان یعنی دین قیمة، ولایت علوی و دین الله را پس از آنکه بین مردم، دچار اعواج گردیده بود، استوار و قائم کردند. وجود مطهره‌ای که یکی از فرزندان ایشان که به نام خاص" قائم" اند، حقیقت دین الله اند که تمام زمین و آسمان در برابرش خاضع و خاشع خواهند شد.

أفغیر دینِ الله یَبغونَ و له أسلمَ مَن فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً و إلیه یُرجَعون[20].  سألت أبا الحسن علیه السلام عن قوله: "و له أسلم مَن فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً". قال: أنزلت فی القائم علیه السلام[21].

آن دین الله که تمام اهل زمین و آسمان چه از روی اختیار و چه از روی کراهت، در برابرش تسلیم‌اند، وجود حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. به عبارت دیگر قائم آل محمد علیهم السلام، آنچه را که پس از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به انحراف و کجی و به باطل کشیده شد، استوار و برپا می‌سازد. بنابراین حضرت حجت ارواحنا له الفدا، "دین قیمه" را اقامه می‌کنند یعنی ولایت فاطمی سلام الله علیها را در عالم برپا می‌نمایند و به همین جهت نیز فرموده‌اند: فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنه[22].

بنابراین حقیقت دین قیمه در آیات قرآن مجید، وجود مبارکه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌باشد.

 

حقیقت نذیر در آیات قرآن:

خداوند عزوجل در آیات سوره مبارکه مدثر پس از سه قسم و سوگند به آیات عظمای قمر و لیل و صبح، ولایت خاتون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را امر عظیم  یگانه الهی معرفی می‌فرماید که خصوصیت آن نذیر بودن برای بشر است: کلا و القمر. واللیل إذ أدبر. و الصبحِ إذا اسفرَ. إنّها لإحدی الکبر. نذیراً للبشر. لمَن شاء منکم أن یتقدّم أو یتأخّر[23]؛ "چنین نیست، و قسم به ماه تابان. و قسم به شب تار چون بازگردد. و قسم به صبح (نبوت) چون جهان را روشن سازد. که این قرآن یکی از بزرگ‌ترین آیات(خدا) است. پند و اندرز آدمیان است. تا از شما آدمیان هر که بخواهد (در مقام طاعت و ایمان) پیش افتد یا بازماند". عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: إنّها لإحدی الکبر. نذیراً للبشر. قال یعنی فاطمة علیها السلام[24]." بدرستیکه آن بزرگ‌ترین آیات(خدا) است. پند و اندرز آدمیان است، یعنی حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

اولین نذیر در عالَم و تنها منذر الی یوم القیامة که شأن انذار علی الاطلاق مخصوص اوست، وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم است، چنانکه حضرت صادق الائمه علیه السلام در تفسیر ذیل شریفه: هذا نذیرٌ مِن النذرِ الاولی[25]، فرمودند: آن هنگام که خداوند عزوجل خلق را در عالَم ذر {عالمی که اول موقف خلق بود} آفرید و آنان را در صفوفی قرارداد، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث فرمود، گروهی به او ایمان آوردند و گروهی ایشان را انکار کردند. به همین علت خداوند عزّوجل فرموده است: "پیامبر، نذیری است از نذیرهای اوّل " یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله نذیری است که در عالَم ذر، خلق را به اقرار به ربوبیت خداوند عزوجل، دعوت می‌کرده است[26].  

شأن نذیر بودن رسول، لِلعالَمین است. اما این انذار در گروهی مؤثر واقع شده، تنذیر شده و به عهد ولایت مولا امیر المؤمنین علی علیه السلام "بلی" گفتند و گروهی انذار را نپذیرفته و منکر ولایت و کافر شدند. طبق آیه اول سوره مبارکه فرقان، شأن "انذار" حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله به واسطه نزول فرقان بر ایشان می‌باشد. تبارک الذی نزّل القرآن علی عبده لِیکون لِلعالمینَ نذیرا.[27]

فرقان، به آنچه که به واسطه آن بین حق و باطل تمییز و تفریق داده می‌شود، اطلاق می‌شود. لذا در هنگام فتن و شبهات، این فرقان است که حق را تبیین می‌کند و به ایضاح می‌رساند. آن وجود مقدسی که پس از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، فرقان الهی گشت یعنی با خطبه خویش، آمدن به پشت درب بیت وحی و فدای حضرت محسن علیه السلام، نور مطلق و ظلمت مطلق را بر وجه أتم آن معرفی نمود، خاتون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.

به همین جهت است که سوره مدثر، حضرت خاتون فاطمه زهرا سلام الله علیها یکی از عظیم‌ترین و بزرگ‌ترین حقائق عالَم معرفی شده که نذیر برای بشراند، یعنی شأن خاص انذار که تنها برای حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله می‌باشد با کوثر فاطمی به ظهور در عالم می‌رسد. به عبارت دیگر تمام خلق با ولایت فاطمی که فرقان الهی است و هر امر محکمی در آن تفریق می‌گردد، حق را از باطل یعنی ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از ولایت لاوجود ثانی {دومی ملعون لعنة الله علیه} تمیز و تشخیص می‌دهند.

 

حقیقت ذریة در آیات قرآن:

در آیات قرآن، ذریه به کسانی اطلاق می‌شود که از طریق ایشان، نسل بندگان صالح الهی یعنی انبیاء و اوصیاء به کثرت رسیده و تداوم یابد. بدین معنی که تنها مُهتدین از نسل ایشان که وارث کتاب و حکمت بودند، ذریه به شمار می‌روند و بقیه یعنی فرزندان ناصالح و کافر، از آنجا که اَبتر‌اند، از ذریه به شمار نمی‌روند. لذا ذریه تنها به کسانی اطلاق می‌شود که اراده خداوند عزوجل برابقاء ایشان باشد.

در آیات زیر به این مطلب اشاره شده است:

ولقد أرسلنا نوحاً و ابراهیمَ و جعلنا فی ذرّیّتهِما النبوّة و الکتابَ فمِنهم مُهتدٍ و کثیرٌ مِنهم فاسقون[28].

وجعلنا ذرّیّته هم الباقین[29].  

والذین یقولون ربّنا هَب لنا مِن أزواجنا و ذرّیّاتنا قرّة أعین و اجعلنا للمتقین إماما[30].

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هنگام نازل شدن این آیه از جناب جبرئیل علیه السلام سؤال کرد که منظور از ازواج و ذریه ما چه کسانی هستند؟ جناب جبرئیل علیه السلام پاسخ داد که منظور از ازواجِ آل الله علیهم السلام؛ حضرت خدیجه سلام الله علیها و منظور از ذریه‌ی آل الله؛  حضرت فاطمه سلام الله علیها و قرة العین ایشان؛ امام حسن و امام حسین علیهما السلام و منظور از امام المتقین؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام است[31].

حضرت فاطمه سلام الله علیها حقیقت ذریه النبی صلی الله علیه و آله هستند یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که پدر امّت به شمار می‌روند، ذریه مطلق ایشان یعنی تمام ذریه ایشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها است. به همین علت است که در آیه فوق، ذریه در قالب جمع به کار برده شده«ذریاتنا»، اما منظور فقط وجود مقدسه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است به عبارت دیگر حضرت صدیقه سلام الله علیها جامع جمیع ذریه حضرت محمد صلی الله علیه و آله می‌باشد و بر جمیع ایشان افضل است. از طریق حضرت اُم الائمه علیهم السلام است که تمام ائمه از ذریه حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شمار می‌روند[32].

در آسمان عظمت محمدی صلی الله علیه و آله از کوثر فاطمی که حقیقت ذریه هستند، ائمه علیهم السلام به ظهور رسیدند و سپس در مراتب بعد، تمام انبیاء و اوصیاء و شیعیان. لذا تمام مؤمنین به ولایت، در مراتب بعد از ذراری حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به شمار می‌روند.

 به همین علت در تفسیر شریفه زیر که در بیان ملحق شدن ذریه به اصل خویش است، از تمام محبین حضرت زهرا سلام الله علیها به ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها تعبیر شده‌اند، ذراری که با شفاعت کبرای حضرت اُمّ الابرار علیها السلام به مادر خویش ملحق می‌شوند. والذین آمنوا و اتّبعتهم ذرّیّتهم بِایمانٍ ألحقنا بِهم ذریتهم و ما ألَتناهم مِن عَمَلهم مِن شیءٍ کلّ امرئٍ بِما کسبَ رَهین[33].

عن جعفر بن محمد علیه السلام عن أبیه قال: إذا کان یوم القیامة نادی مناد...إنّ ربّکِ یَقرأ علیکِ السلام و یقول سَلینی أعطِکِ... فتقولُ... أسألهُ وُلدی و ذرّیّتی و مَن وَدَّهم بَعدی و حَفِظهُم بَعدی... [34].

بنابراین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها حقیقت معنای ذریه در مطلق معنای آن هستند و هر کدام از انبیاء و اوصیاء و شیعیان به میزان معرفت و حمل ولایت، از ذراری حضرت اُمّ عالم امکان محسوب شده و به واسطه اتصال به حضرت وجه الله علیه السلام نسلشان تداوم خواهد یافت.

 

حقیقت بحر در آیات قرآن:

خداوند عزّوجل در آیات قرآن از دو بحر و تلاقی آنها و برزخی که مانع از وحدت دو بحر می‌شود به عنوان آلاء یعنی آیات خویش نام برده و سپس انکار و تکذیب این آیات را مساوی با کفر معرفی می‌فرماید. مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخٌ لایبغیان. فبأیّ آلاء ربّکما تُکذبان[35]. منظور از دو بحر، بحر علوی و فاطمی است و برزخ میان آن دو، وجود مقدس اول شخص عالم امکان حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می‌باشد. عن أبا عبدالله علیه السلام: فی قول الله تبارک و تعالی مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخٌ لایبغیان. قال علیٌّ و فاطمة علیها السلام بحران مِن العلمِ عَمیقانِ لایبغی أحدهما علی صاحبه . یخرجُ مِنهما اللؤلؤ و المرجان قال الحسن و الحسین علیهما السلام[36].

منظور از بحر، علم است چنانکه یکی از صفات قرآن، بحر است. از آنجا که تمام علم هستی در قرآن کریم است؛ قرآن، بحری است ک قعر آن یعنی بواطن نامنتهای آن درک نمی‌گردد. لذا بحر به معنا الاتم است. ثمّ اَنزل علیه الکتاب... بَحرا لایدرک قعره.[37]

برای ذات اقدس اله، دو علم است: علم مبذول و علم مکنون(مکفوف). عن ابی جعفر علیه السلام: إنّ لله عِلمَینِ علمٌ مبذولٌ و علمٌ مَکفوفٌ. فأمّا المبذولُ فإنّه لیس مِن شیء یَعلَمه الملائکة و الرسلُ إلا و نحنُ نَعلَمُهُ. و أمّا المَکفوفُ فهو الذی عنده فی اُمّ الکتاب إذا خَرَجَ نَفذَ.[38]

علم مبذول علمی است که به مشیت و قدر و قضاء رسیده و در ظرف لیلة القدر بر قلب ولیّ زمان علیه السلام نازل می‌شود. این علم، علم القرآن یعنی علم هستی است.

اما علم مکنون، علمی است که نزد ذات اقدس اله در اُم الکتاب محفوظ و مثبوت است؛ ریشه و اُم و اساس علم هستی است؛ علم القرآن و بواطن آیات بر اساس آن تأویل می‌یابد؛ أمّا المَکفوفُ فهو الذی عنده فی اُمّ الکتاب إذا خَرَجَ نَفذَ.

علم ذات، نزد حضرت امیرالکونین علی علیه السلام که بحر علم در وحدت هستند، مکنون است. این علم بر اساس مشیت حضرت صاحبة التأویل، فاطمه زهرا سلام الله علیها که بحر علم در وجه کثرت آن هستند، از نقطه وحدت به کثرت رسیده و از مکنون بودن خارج شده و به هستی جریان می‌یابد.

چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه مفاخره بیان فرمودند که من صاحبة التأویل هستم. عن فاطمة الزهراء علیها السلام: أنا صاحبة التأ‌ویل. أنا من بحر علمی یغترفون[39].

لذا یکی از شئون حضرت زهرا سلام الله علیها در آیات قرآن «بحر» است، بحر علم بر وجه کثرت در مطلق معنا.

 

حقیقت مؤمنه در آیات قرآن:

خداوند عزّوجل در آیه: والذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و إثماً مبینا[40]، به عظیم بودن گناه کسانی که مؤمنین و مؤمنات را اذیت و آزار رسانند، اشاره می‌کند. طبق تفسیر منظور از مؤمنین، حضرت مولا علی علیه السلام و منظور از مؤمنات، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. والذین یؤذون المؤمنین؛ یعنی علیّا، و المؤمنات یعنی فاطمة، فقد احتملوا بهتاناً و إثماً مبینا[41].

نکته‌ای که در تفسیر به چشم می‌خورد این است که صفت «مؤمنه» در قالب جمع به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها نسبت داده شده و به عبارت دیگر صفت جمع بدل از موصوف مفرد، به کار برده شده است. این نکته دلالت دارد بر این که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، کوثر و اُم جمیع شئون مؤمنات و افضل بر جمیع ایشان می‌باشند. البته این مقام یعنی افضلیت بر جمیع مؤمنات، مخصوص حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها است که اُم المؤمنین می‌باشند.

شأن مادر عالم امکان که دامان ایشان مأمن و پناه تمام خلق می‌باشند، اجل از مؤمنه بودن ایشان در معنایی است که برای شیعیان استعمال می‌شود؛ چراکه «مؤمن» از اسمائی است که هم در مورد ذات اقدس اله و هم در مورد شیعیان استعمال می‌شود.

در مواردی که «مؤمن» اشاره به اسم ذات دارد، به معنی یگانه و ذاتی است که مأمن همه خلق بوده و پناه آوردن به او، ایمنی بخش از هر گونه خوف و حزن می‌باشد. ظهور مطلق این حقیقت، حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام هستند که مأمن و پناه تمام خلق می‌باشند.

به عبارت دیگر وجود مقدسه‌ای که ولایتش حصن حصین الهی و ایمنی بخش از شیاطین جن و انس و هرگونه خوف و حزن در این عالم می‌باشد، حضرت مؤمنة المحصنة فاطمة الزهراء سلام الله علیها است.

بنابراین حضرت اُم عالم امکان، ظهور مطلق حقیقت اسم الله «مؤمن» از اسماء ذات هستند و در همین معنا «مؤمنه» می‌باشند.

 

حقیقت آلاء در آیات قرآن :

خداوند عزّوجل در سوره مبارکه الرحمن، 31 مرتبه خطاب به معشر الخلائق از جن و انس، آلاء خود را تکریم و عظیم شمرده، انکار و تکذیب آن را مساوی با کفر معرفی فرموده است: فبِأیّ آلاءِ ربّکما تکذّبان. از آنجا که این عبارت پس از ذکر آیاتی که دلالت بر رحمت، نعمت، احسان، عدل، فضل و ... دارد، بکار برده شده است، آلاء صرفاً به معنی نعم دنیوی و یا اخروی نیست بلکه تمام خیر در عالم را در بر می‌گیرد.

به گونه‌ای که در سوره مبارکه اعراف[42] خداوند عزوجل بندگان را به تذکر به آلاء الله امر فرموده و اداء این واجب الهی را سبب فلاح و رستگاری معرفی می‌کند: فاذکروا آلاء الله لعلّکم تُفلِحون.

حضرت صادق علیه السلام در تفسیرذیل این آیه بیان فرمودند که منظور از آلاء، اعظم نعم الهی بر خلق است و آن «ولایت » می‌باشد. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: هذه الآیة  فاذکروا آلاء الله قال أتدری ما آلاء اللهِ؟ قلتُ لا. قال: هی اعظم نِعَمِ الله علی خلقِه و هم وَلایَتنا.[43]  

اما بطور خاص «آلاء» تنها دلالت بر دو نعمت ولایت علوی و فاطمی دارد:

فبِأیّ آلاءِ ربّکما یا معشَرَ الجنّ و الإنسِ تکذّبان. بِولایة أمیرالمؤمنین علیه السلام أو حُبّ فاطمة الزهراء علیها السلام[44]. ای معشرالخلائق، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را تکذیب می‌کنید یا حبّ فاطمه زهرا علیها السلام را؟!

این نعمت آنقدر عظیم القدر و واجب الحُرمة است که حرف «الف» در نام مقدس و جلاله "الله " بر آن دلالت دارد. به عبارت دیگر حرف اول از نام جلاله الله چیزی نیست جز آلاء و لام آن معنایی ندارد جز وجوب این نعمت ولایت بر خلق و هاء آن نیز دلالتی ندارد جز هوان و خواری برای تکذیب کنندگان نعیم ولایت. عن أبی عبدالله علیه السلام أنّه سُئلَ عن بسم الله الرحمن الرحیم قال: ...الألِف آلاءُ الله علی خلقه مِن النعیم بِولایتنا. ... و اللام إلزام الله خلقه ولایتنا. فالهاءُ... هَوان لمَن خالف محمداً و آل محمد[45].

الله با «آلاء» شناخته می‌شود. حبّ حضرت فاطمه سلام الله علیها یکی از دو آلاء خداوند عزوجل بر تمام خلق است که تا این نعمت عظیم به ایشان ارزانی نمی‌شد و با این فطرت سرشته نمی‌شدند، قادر بر اقرار بلی به « الست بربّکم» نمی‌بودند.

بنابراین ای معشر الخلائق از جن و انس، کدام یک از آلاء را انکار می‌کنید؟ ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را یا حبّ حضرت زهرا سلام الله علیها را ؟! فبِأیّ آلاءِ ربّکما تکذّبان.

 

حقیقت روح من أمرنا:

 در آیه  شریفه «و کذلک أوحینا إلیک روحاً مِن أمرنا ما کنتَ تدری ماالکتابُ و لا الایمانُ و لکن جعلناهُ نوراً نهدی به مَن نشاء مِن عِبادنا و إنّک لَتهدی إلی صراطٍ مستقیم[46]؛ و همینگونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را بفرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم و از آن پیش که وحی رسد نمی‎دانستی که کتاب خدا چیست و نه فهم کردی که راه ایمان کدام است ولیکن آن کتاب و شرع را نور گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم به آن نور هدایت می‌کنیم و اینک تو خلق را هدایت خواهی کرد به راه راست». خداوند عزّوجل از وحی «روحاً مِن أمرنا» بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله جهت دریافت حقیقت کتاب و ایمان که همان بسیط ولایت است، سخن به میان می‌آورد.

همچنین شأن هدایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به واسطه همین روح که از امر ربّ است، معرفی می‌فرماید.

توضیح مطلب اینکه روح یک حقیقت کلّی است که دارای مراتب و شئون و صور متعدد و متکثّر می‌باشد. چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ...فالروحُ واحدةٌ و الصورُ شتّی[47].

اما همگی صور و مراتب و شئون متکثر روح از «أمر» صادر شده و نشأت می‌گیرد. به عبارت دیگر «أمر» اعظم از «روح» می‌باشد و حقیقت کلّی روح از امر صادر می‌شود.

این حقیقت کلّی در اعظم مرتبه و اعلی صورتش، روح القدس است که به سببیت آن، تمام علم و تمام امر بر قلب اول شخص عالم امکان نازل می‌شود.

"روحاً مِن أمرنا" در آیه شریفه 52 سوره شوری، بطور خاص اشاره به شأنی از شئونات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارد. روحی که از امر ربّ است و بدون آن هدایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در قلوب خلق، مؤثر واقع نمی‌شد. چنانکه آیه بیان می‌کند به واسطه آن است که "نهدی به مَن نشاء مِن عبادنا".

به عبارت دیگر انذار بندگان و هدایت کردن ایشان به صراط مستقیم که شأن خاص حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در عالم می‌باشد، بدون وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها مؤثر واقع نمی‌شد و به عبارت دیگر بدون وجود حضرت مادر سلام الله علیها هیچ کس صاحب حیات طیبه نمی‌گردید.

از درجات نازل‌تر این روح در مراتب بعد، روح الایمان است که اصحاب الیمین یعنی مؤمنان به ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام به واسطه آن، اقرار به ولایت کرده و خداوند را به وحدانیت عبادت می‌کنند. به عبارت دیگر روح الایمان در هر خلقی که باشد، به صراط مستقیم هدایت شده و صاحب حیات طیبه می‌گردد.

چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ...بِروحِ الایمانِ عبَدوا اللهَ و لَم یُشرکوا به شیئاً...أصحابِ المَیمَنةِ فهم المؤمنون حقاً بِأعیانهم فجَعلَ فیهم... روح الایمان[48].

لذا شأن هدایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به صراط مستقیم ولایت، تنها به واسطه وحی«روحا من امرنا» است و این روح که از امر ربّ است، اشاره به شأنی از شئون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارد.

 

حقیقت فرقان در آیات قرآن :

خداوند عزّوجل در آیه اول سوره مبارکه فرقان به نازل شدن فرقان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اشاره و این نزول را مبارک نامیده و آن را در ارتباط با شأن «انذار» آن حضرت معرفی می‌کند؛ تبارک الذی نزّلَ الفرقان علی عبده لیکون للعالمینَ نذیراً.

به هر امر محکمی که سبب جدایی «حق، حقیقت، نور و صدق» از «باطل و سراب، ظلمت و کذب» می‌شود، فرقان اطلاق می‌گردد.

بسیط قرآن که همان ولایت ولی الله الاعظم علیه السلام است، در اتم و اکمل معنا در سینه و صدر محمدی صلی الله علیه و آله مستقر شد. اما این قرآن با «فرقان» در سینه او قرار داده شد، یعنی با آنچه که به واسطه آن، حق از باطل تمییز داده می‌شود.

بدین شرح که شأن رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله «انذار» از طواغیت و شیاطین امّت بود و تا این انذار انجام نمی‌شد، حق و حقیقت یعنی ولایت ولی الله الاعظم از هر آنچه سراب و باطل و غیر آن بود، در قلوب خلق تمییز داده نمی‌شد. اما نازل شدن قرآن به صورت امری بسیط بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ابلاغ آن به خلق، کافی برای هدایت خلق نبود بلکه فرقانی لازم داشت تا حق را از باطل، سراب را از حقیقت، نور را از ظلمت و ائمه حق را از ائمه ضلال تشخیص دهند.

این فرقان بر قلب اول شخص عالم امکان به معنای اَتمّ نازل شد و مستودع و مستقر گردید و به واسطه آن صاحب شأن انذار برای عالمین گشت.

آن وجود مقدسی که تفریق بین حق و باطل و محکم شدن امر به سبب وجود او در این عالم صورت می‌پذیرد، حضرت فاطمه سلام الله علیها است. آن وجود مقدسی که تا خطبه غرّاء فدکیه را ایراد نمی‌نمود و حضرت محسن علیه السلام را در پشت درب فدا نمی‌کرد، شیاطین امّت رسوا نمی‌شدند و درنتیجه حق از باطل برای خلق تمییز و تفریق داده نمی‌شد، و خلق الی الابد در تشخیص حق از باطل در تحیّر و سرگردانی و درنتیجه ضلالت خویش باقی می‌ماندند و از ظلمت جهل بیرون نمی‌آمدند.

به همین جهت است که خداوند عزوجل نازل شدن فرقان را «مبارک» معرفی می‌فرماید یعنی در نقطه وحدت، با قرآن یکی است، اما در کثرت سبب تفریق بین حق و باطل و درنتیجه محکم شدن امر می‌گردد.

لذا به سبب فرقان است که امر، محکم می‌گردد: حم.والکتابِ المُبین. إنّا أنزلناه فی لیلةٍ مُبارکةٍ إنّا کنّا مُنذرین.فیها یُفرقُ کلّ أمرٍ حکیمٍ[49]. عن ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام: ... و أمّا اللیلة فَفاطمة علیها السلام و أمّا قوله فیها یُفرق کلّ أمرٍ حکیمٍ یقولُ یَخرجُ مِنها خیرٌ کثیرٌ[50].

بنابراین حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ حقیقت فرقان در آیات قرآن می‌باشد.

 

حقیقت معنای ربّ در آیات قرآن:

ربّ، یکی از اسماء الله تعالی است که از نظر لغوی، به معنای پرورش دهنده می‌باشد. ائمه علیهم السلام تجلی صفت ربوبیت ذات می‌باشد، یعنی ذوات مقدسی که مصلح و پرورش دهنده کلّ خلق و سیّد ایشان‌اند. چنانکه آیات زیادی به این حقیقت اشاره می‌کند.

حضرت باقر العلوم علیه السلام در تفسیر ذیل این آیه « ... و کانَ الکافر علی ربّه ظهیرا[51]» فرمودند در بطن قرآن، منظور از ربّ، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است یعنی سرور و ربّ ولایت و اطاعت[52].

همچنین حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام در تفسیر ذیل آیه « و أشرقت الأرض بنور ربّها...[53]» فرمودند با امر قیام حضرت قائم علیه السلام، زمین به نور ربّش، روشن می‌شود که منظور از ربّ الارض، امام الارض است[54].

لذا تأویل «ربّ» در آیات قرآن، ائمه علیهم السلام هستند؛ بدین معنا که ائمه علیهم السلام ربّ و پرورش دهنده کلّ خلق و تجلی صفت ربوبیت ذات اقدس اله‌اند، اما آن ذوات مقدس خود، پرورش یافتگان دامان مادر خویش هستند، همان مادری که اُم الائمه و اُم ابیها است. شأن اُمّیّت و مادری، همان شأن ربوبیت او است.

به عبارت دیگر ربوبیت ذات اقدس اله، برای خلق در وجود امام تجلی کرده است و امام، ربّ الخلق می‌باشد. اما ائمه علیهم السلام خود، پرورش یافتگان دامان مادر خویش هستند و حضرت صدیقه سلام الله علیها ربّ علی الاطلاق می‌باشند.

بدین شرح که آنچه که خلق از معنای اسم ربّ در مطلق معنا می‌توانند درک کنند، شأن ربوبیتِ مادر عالم امکان است، اما این ربوبیت را به واسطه ربّ بودن ائمه، درک می‌کنند.

بنابراین «ربّ» در آیات قرآن، در مطلق معنا دلالت بر حضرت اُم الائمه و الابرار، اُم ابیها؛ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارد.

{ نکته مهم: اتصال به مقامات الهی با کلمه "یا" است و در واسطه و رابطه با حرف "یا" متصل می‌شویم. چنانچه اگر عدد ابجد نام مبارک حضرت محمد(=92) صلی الله علیه و آله را با علی(=110) علیه السلام جمع کنیم، 202 می‌شود(202=110+92) که برابر با عدد ابجد کلمه رب است. و اگر بخواهیم اتصال پیدا کنیم باید بگوییم: یا رب که عدد ابجدش 213 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک زهرا سلام الله علیها است!  

 

حقیقت محصنه در آیات قرآن:

إنّ الذین یَرمونَ المحصنات الغافلات المؤمنات لُعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذابٌ عظیم[55]: محصنه به معنای مؤمنه‌ای اطلاق می‌شود که خود را در حصن عصمت قرار داده است. رَمی یعنی قَذف چنین بانویی و نسبت دادن گناه به او، سبب عذاب و مورد لعن الهی قرار گرفت در دنیا و و آخرت می‌شود.

سبب نزول این آیه شریفه این بود که عایشه و حفصه(لعنت الله علیهما) به یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی ماریه نسبت قذف دادند. خداوند عزوجل در این آیه ، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را مؤمنه غافله یعنی دور از گناه و برئ از نسبتی که به وی دادند، می‌نامد و درمقابل ، آن دو زن ملعونه را مورد لعن خدا در دنیا و آخرت معرفی می‌کند[56].

اما حقیقت مطلق مُحصنه، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. لذا حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام قذف محصنه را در کنار شرک بالله و قتل نفس محرّمه و ...، یکی از کبائر ِ نام برده شده در آیات قرآن توصیف نموده و بطن و حقیقت قذف محصنه را قذف حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بر منابر اعداء معرفی فرمودند. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: یا مُعاذ الکبائرُ سَبعٌ فینا أنزِلت و مِنّا استُحّقّت.... أمّا قذفُ المحصناتِ فقد قذفوا فاطمة علی مَنابِرِهم.[57]

بدین معنا که هر هتک حرمتی که به حضرت عصمة الله الکبری علیه السلام روا داشتند، آن هتک حرمت همان قذف حضرت محصنه، فاطمه زهرا سلام الله علیها بود که مصداق اتمِّ آن سیلی به جمال الهی و إحراق البیت و قتل حضرت محسن علیه السلام با لگد آن ملعون و ضربات تازیانه و انکسار ضلع آن مخدّره بوده است.

در کربلا نیز هر هتک حرمتی که به نائبة الزهرا؛ حضرت زینب کبری علیها السلام کردند و در راه کوفه تا شام هر عصمتی را که از خاندان وحی دریدند، آن همان قذف محصنات بوده است.

بر منابر اعداء نیز هر جا که عصمت خاندان وحی را انکار کرده و سبّ ائمه علیهم السلام کردند و حضرات صدیق علی الاطلاق را مکذّب نامیدند، درحقیقت عصمتی را که از مادرشان حضرت عصمة الکبری سلام الله علیها سرچشمه گرفته بود، را هتک کرده و قذف آن محصنه علی الاطلاق را کردند.

در معنا و بطنی دیگر محصنه بودن خاتون حضرت زهرا سلام الله علیها یعنی حصن آفرین بودن ایشان؛ آن وجود مقدسی که ولایتشان، حصن آفرین است.

لذا خداوند عزّوجل در آیات قرآن از محصنه بودن حضرت مریم سلام الله علیها به عنوان مصداقی از فاطمیات نام می‌برد که خود را در حصن مولاة و سیدتشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها قرار داده‌اند. والتی أحصَنَت فَرجها فنفخنا فیها و جعلناها و ابنها آیةً للعالمین[58].

بنابراین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها معنای مطلق «حصن» و محصنه علی الاطلاق هستند که هر مؤمنه‌ای به میزان معرفت فاطمی، از هرگونه گناهی در حصن مادرش قرار می‌گیرد.

   

حقیقت رکن الارکان:

بر اهل فقاهت پوشیده نیست که هر مَرکـَبی دارای اجزایی است و برخی از این اجرا نسبت به اجزای دیگر، حالت محوری دارند به گونه‌ای که اگر این اجزای محوری موجود نباشند، بقیه‌ی اجزا معدوم و شیء مرکّب، منتفی خواهد شد. به این اجزاءِ محوری، رکن می‌گویند.

پس رکن عبارت است از جانبِ أقوی و جزء أعظم أشیاءِ مرکَبه، که مایه‌ی قوّت، عزّت، سکون، آرامش، قوام و مانعِ ایجاد حوادث در آن محسوب می‌گردد، فلذا رکن هیچ گونه بدلی ندارد، اما جزءِ غیر رکنی، ممکن است بدل داشته باشد. غرض اینکه به نصّ صریح در زیارتی که از امام صادق علیه السلام صادر شده ، حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام به عنوان رکن الاولیاء معنون گردیده است[59].

بی‌شک ائمه طاهرین علیهم السلام که هر یک صاحب ولایت مطلقه بر أمر تکوین و تشریع هستند از مصادیق أظهر و بلکه منحصر به فردِ کلّیِ " أولیاء" محسوبند و خصوصاً اینکه در مصادر وحی، ایشان خود به عنوان أرکان البلاد و أرکان الأرض معرفی شده‌اند: و جعلهم الله أرکان الأرض أن تَمیدَ بِأهلِها[60]؛ خداوند شما را پایه‌های زمین قرار داد تا اینکه برای زمینیان مضطرب نگردد.

حال مهم اینکه حضرات معصومین علیهم السلام به مقتضای عنوانِ رکنِ الاولیائیِ امیرالمؤمنین علیه السلام به حیث ماهوی، متکی به وجود مبارک آن حضرت هستند.

اما نکته‌ی قابل دقّت که منشاءِ حیرة الکلّ و کلّ الحیرة است، اینکه به حکمِ منطقِ وحیانی ِ پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، وجود عرشی و فوقِ لاهوتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، رکنِ رکینِ امیرالمؤمنان علی علیه السلام است. اما متن روایت:

جابر بن عبدالله می‌گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که سه روز قبل از شهادتشان به علی علیه السلام فرمودند: فَعن قلیلٍ یَنهدُّ رُکناکَ والله خَلیفتی علیکَ؛ به زودی دو رکن ِتو منهدم خواهد شد و خداوند جایگزینِ من برای تو باشد. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هذا أحدُ رُکنیّ الذی قال رسول الله؛ این یکی از دو رکن من بود که رسول خدا فرمودند. و هنگامیکه فاطمه علیها السلام به شهادت رسید، حضرت فرمود: هذا الرکنُ الثانی الذی قال رسول الله؛ این رکن دوم بود که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند[61].

*1)در عالم اثبات و دلایل توحید ولی، محور است؛ کما اینکه در دعای تعقیب نماز عید غدیر آمده است: وجعلتَ الاقرارَ بولایته تمامَ توحیدکَ و الاخلاصَ لکَ بوحدانیّتکَ[62]؛ خدایا! تو اقرار به ولایت امیرالمؤمنین را تمام توحید و اخلاص به وحدانیتت قرار دادی.

و اما در همین مقام ولایت فاطمی محور است، چنانکه در بیان مولا علیه السلام وجود مقدس صدیقه کبری علیها السلام، رکن دوم ولایت معرفی شده است.[63]

و قیام یک تنه و علنی فاطمه زهرا علیها السلام در برابر جبه‌ی نفاق اهل سقیفه که عزم جمعی بر از میان بردن مکتب ولایت داشت نیز گواه صادقی بر این مدعا است. جبهه باطل در سه شعبه‌ی کفر، شرک و نفاق خودنمایی می‌کند. در کفر و شرک برای اثبات حق و ابطال باطل، اظهار معجزه لازم و گاه واجب است. مثل سرد شدن آتش بر جناب ابراهیم علیه السلام که در برابر دستگاه کفر و شرک نمرود قرار داشت. اما در صورت نفاق که امری باطنی و مرموز است ابراز معجزه کارآمد نبوده و از این جهت حجج الهی با فداکردن ظاهر خود، باطن خبیث سردمداران جبهه نفاق را رسوا می‌کنند. کما اینکه آتش خشم منافقین سقیفه‌ای بر وجود مبارک زهرای مرضیه سلام الله علیها  سرد نشد و جان شیرین آن قدیسه‌ی عظمی برای برملا کردن باطن پلید ایشان فدا گردید تا برهانی لایرد بر ابطال جبهه‌ی باطل باشد.

*2)اقامه عزا و تشکیل ماتم و مجالس در ایام مقدس فاطمیه همانا تبرّی عینی و لعن عملی از مخالفین ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ چه هویت مکتب تشیّع به تبری است.

بزرگان اهل معرفت را نظر بر این است که در باطن ِ لعن و تبری از دشمنان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام چنان قدرتی نهفته است که معنویت فعال ایجاد می‌کند و موانع درونی انسان را می‌زداید و موجب تقویت و جریان نور ولایت در تمام مراتب و اطوار وجودی می‌شود.

*3)مناط حجیت حجج طاهره علیهم السلام به عصمت است و این قوه الهیه موجب می‌شود که معصوم مُطاع علی الاطلاق و مفترض الطاعة باشد. اما مهم اینکه این ملکه‌ی نوریه متخذ و منشعب از ذات قدسیه‌ی فاطمی است، چرا که مولا خطاب به ایشان فرمودند: یا بقیّةِ النبوة و شَمس الرسالةِ و معدن العِصمةِ و الحکمةِ[64]؛ ای باقی مانده‌ی نبوت و خورشید رسالت و معدن عصمت و حکمت.

معدن هر شیء محلّ تکوّن و پروراننده‌ی آن شیء است، پس معدن عصمت بودن صدیقه کبری علیها السلام یعنی ایشان عصمت آفرین است. و بر این اساس شأن ایشان فوق بر مقوله‌ی عصمت خواهد بود؛ کما اینکه امام عسکری علیه السلام می‌فرمایند: "نحن حجج الله علی خلقه و جدّتنا فاطمه حجة الله علینا[65]؛ ما حجت‌های خدا بر مخلوقاتیم و فاطمه علیها السلام حجتی بر ماست".

                                                                                                                           پایان.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دعا برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در تعقیب هر نماز[66]

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا از حقوق ما بر شیعیانمان این است که بعد از هر نماز واجب، دست برچانه گرفته و سه مرتبه بگویند: یا ربَّ مُحَمّدٍ(ص)عَجِّل فـَرَجَ آلِ مُحَمّدٍ(ص) . یا ربَّ محمّدٍ(ص) اِحفَظ غَیبَةَ مُحَمّدٍ(ص) .یا ربَّ مُحَمّدٍ(ص) اِنتـَقِم لِابنـَةِ مُحَمّدٍ(ص)

 

[1] ) آیه 152 سوره مبارکه بقره

[2] ) بحارالانوار؛ ج90.ص163- ارشاد القلوب إلی الصواب؛ ج1.ص60

[3] ) سوره مبارکه احزاب؛ آیات 41 و 42

[4] ) وسائل الشیعه ج6.ص441

[5] ) البرهان فی تفسیرالقرآن؛ج1.ص356- معانی الأخبار؛ النص ص194- بحارالانوار؛ج90.ص155

([6]سوره مبارکه اسرا؛ آیه 26

[7] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص18- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج3.ص 522

 

[8] ) بحار الانوار؛ ج25.ص248

([9]سوره مبارکه حشر؛ آیه 7

[10] ) تفسیر فرات الکوفی؛ ص473

[11]) سوره مبارکه قدر؛ آیات 2و3

[12] )  البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج5.ص714- بحارالانوار؛ ج25.ص97

[13] ) بحار الانوار؛ ج43.ص54

[14] )رجوع شود به قسمت اسرار عدد 3

[15] ) تفسیرالقمی؛ ج2.ص256

 

[16] ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص450

[17] ) سوره مبارکه بقره؛ آیه 253

[18] )سوره مبارکه بینه؛آیه 5: ...و ذلک دین القیمة

[19] )  تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ ص800- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج 5.ص718- بحارالانوار؛ ج23.ص369

[20] ) سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 83

[21] ) تفسیر العیاشی؛ ج1.ص183

 

[22] )در کتاب چلچراغ؛ص32 به استناد از بحارالانوار؛ ج53.ص180

[23] ) سوره مبارکه مدثر؛ آیات 32 تا 37

[24] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص396- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج5.ص 528- بحارالانوار؛ ج24.ص 331- تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ ج14.ص 27

[25] ) سوره مبارکه نجم؛ آیه 56

[26] ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص84- تفسیرالقمی؛ ج2.ص340- تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ ج12.ص 522

[27] ) سوره مبارکه فرقان؛ آیه 1

 

[28] ) سوره مبارکه حدید؛ آیه 26

[29] ) سوره مبارکه صافات؛ آیه 77

[30] ) سوره مبارکه فرقان؛ آیه 74

[31] ) تفسیر فرات الکوفی؛ ص295- تفسیر القمی؛ ج2.ص117- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ ص328

 

[32] ) عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ ج1.ص84

[33] ) سوره مبارکه طور؛ آیه 21

[34] ) تفسیر فرات الکوفی؛ ص 444

[35] ) سوره مبارکه الرحمن؛ آیات 19 تا 21

[36] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص344- تفسیر فرات الکوفی؛ ص460-الخصال؛ ج1.ص65- البرهان ف یتفسیرالقرآن؛ ج5.ص233

 

[37] ) نهج البلاغه خطبه 196

[38]) بحارالانوار؛ ج26.ص164

[39] ) فضائل لابن شاذان قمی؛ ص 81

[40] ) سوره مبارکه احزاب؛ آیه 58

[41] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص196- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهر آشوب)؛ ج3.ص 210- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج4.ص493- بحارالانوار؛ ج31.ص653

[42] )آیه 169

[43] )بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص81- الکافی؛ ج1.ص217- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ ص 183- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج2.ص 560

[44] ) مناقب آل ابی طالب علیهم السلام (لابن شهر آشوب)؛ ج3.ص 319- بحارالانوار؛ ج24.ص99- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج5.ص 235

 

[45] ) التوحید(للصدوق)؛ ص230- بحارالانوار؛ ج89.ص231

[46] ) سوره مبارکه شوری؛ آیه 52

[47] ) بحارالانوار؛ ج94.ص6- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج7.ص463

 

[48] ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص449- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج5.ص254

 

[49] ) سوره مبارکه دخان؛ آیات 1 تا 4

[50] ) الکافی؛ ج1.ص 479

[51] ) سوره مباکه فرقان؛ آیه 55

[52] ) بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص77- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج4.ص144

[53] ) سوره مبارکه زمر؛ آیه 69

[54] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص253

[55] ) سوره مبارکه نور؛ آیه 23

[56]) البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج4.ص53

[57] )تفسیر فرات الکوفی؛ ص103- بحارالانوار؛ج76.ص14- تفسیرالعیاشی؛ج1.ص237- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج2.ص67

 

[58] ) سوره مبارکه انبیاء؛ آیه 91

[59] ) المزار الکبیر ابن مشهدی: ص 218

[60]) کافی:ج1.ص 196

[61] ) آمالی(صدوق)،ص 135؛ الفایق(زمخشری)، ج1.ص162

[62] ) اقبال الأعمال؛ ج1.ص477

[63] ) أمالی صدوق ص 135

[64] ) مشارق أنوار الیقین؛ ص 133

 

[65] ) اطیب البیان: ج 13. ص 225

[66] ) صحیفه مهدیه؛ ص181- مکیال المکارم؛ ج2ص7

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۰
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اخرجنا مِن الظلمات الوهم و اکرمنا بنورالفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک

و انشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین.

*حقیقت محدثه و مصحف فاطمه زهرا سلام الله علیها[1] :

و ماارسلنا مِن قبلکَ مِن رسولٍ و لانبیٍّ إلا إذا تَمنّی ألقی الشیطانُ فی أمنیّته فیَنسَخُ الله ما یُلقی الشیطانُ ثمّ یُحکِمُ اللهُ آیاتِه و اللهُ عَلیمٌ حَکیم[2]؛ (ای رسول) ما پیش از تو هیچ رسول و پیغمبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد، شیطان(جن و انس) در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد. خدا هر چه شیطان القاء کرده، محو و نابود می‌سازد و آیات خود را تحکیم و استوار می‌گرداند و خدا دانا بحقایق امور و درستکار در نظام عالم است.

محدث کسی است که از جانب ذات اقدس اله مورد حدیث قرار می‌گیرد. خداوند عزوجل در آیه 52 سوره مبارکه حج علاوه بر ارسال نبی و رسل از محدّث نیز نام برده است؛ گرچه اشاره به محدّث در بطن و حقیقت آیه بیان شده و در ظاهر آیه دیده نمی‌شود. عن أبی حمزة الثمالی عن أبی جعفر علیه السلام فقال: فی کتاب علیّ علیه السلام « و ماارسلنا مِن قبلکَ مِن رسولٍ و لانبیٍّ إلا إذا تَمنّی ألقی الشیطانُ فی أمنیّته فیَنسَخُ الله ما یُلقی الشیطانُ ثمّ یُحکِمُ اللهُ آیاتِه و اللهُ عَلیمٌ حَکیم »[3].  

حقیقت معنای محدث در مطلق معنا، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. عن ابوجعفر علیه السلام: ...أنّ أوصیاءَ محمّدٍ علیه و علیهم السلام مُحدّثون[4]. و محدثه در مطلق معنا، وجود مقدسه حضرت فاطمه سلام الله علیها است. قال أبوعبدالله علیه السلام: لفاطمة علیها السلام تِسعة أسماء عند الله عزوجل فاطمة و الصِدّیقة و المُبارکة و الطاهرة و الزَکیّة والراضیة و المَرضیّة و المُحدّثة و الزهراءُ[5].

*مصحف فاطمه زهرا سلام الله علیها:

جناب جبرئیل علیه السلام که امام الملائک است، پس از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هر روز بر حضرت فاطمه سلام الله علیها نازل و علومی را از جانب ذات اقدس اله بر ایشان وحی می‌کردند.علومی که در قرآن‌ مجید، حرفی از آن نیست و امیرالمؤمنین علی علیه السلام کاتب آن علوم بودند.

مصحف فاطمه سلام الله علیها در کنار قرآن مجید تاکنون نزد ائمه از فرزندان ایشان محفوظ بوده و از آن بهره می‌برند. حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام راجع به این مصحف فرمودند: ... و إنّ عندنا لَمصحفَ فاطمة علیها السلام و ما یُدریهم ما مُصحفُ فاطمة! شما توان درک مصحف فاطمه سلام الله علیها را ندارید.آن مصحفی است مانند قرآن، اما به خدا قسم که هیچ علمی از علوم قرآن در آن نیست و تماما غیر از قرآن است. مصحف فاطمه سلام الله علیها شیئی است که ذات اقدس اله بر مادرمان املاء و وحی کرده است(اشاره شیء به این مصحف شریف، دلالت بر عظمت و عدم توان درک علم آن توسط خلق دارد).

راوی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سؤال می‌کند که آیا مصحف فاطمه سلام الله علیها، علم است؟ حضرت می‌فرمایند: علم است اما نه آن علمی که شما تصور می‌کنید. سپس فرمودند: همانا نزد ما علم ماکان و ما هو کائن تا روز قیامت موجود است، اما علمی که در مصحف فاطمه است، از این علم نیست. راوی سؤال می‌کند پس آن چه علمی است؟ حضرت فرمودند: آنچه که از امر در هر شب و روز یکی پس از دیگری جاری می‌شود تا روز قیامت[6].  

طبری در کتاب دلائل الامامه گفته است{ چون حدیث طولانی است، فقط ترجمه آن را بیان می‌کنم} [7]: به سند... از ابی بصیر روایت کرده که گفت: از ابی جعفر(یعنی امام باقر علیه السلام) درباره مصحف فاطمه سؤال کردم، فرمود: پس از مردن پدرش بر او فرستاده شد. گفتم: در آن چیزی از قرآن است؟ فرمود: چیزی از قرآن در آن نیست. گفتم: آن را برای من وصف کن. فرمود: برای آن دو جلد است که هر دو از زبرجد سرخ‌اند به قدر طول ورق و عرض آن. گفتم: فدایت شوم! ورق آن را برای من وصف کن. فرمود: ورق آن از دُرّ سفید است که به آن گفته شد: باش، پس هست شد. گفتم: فدایت شوم! در آن چه چیز هست؟

فرمود: در آن است خبر آنچه که گذشته است و آنچه که تا روز قیامت خواهد بود و خبر یکایک آسمان‌ها، و شماره‌ی آنچه از ملائکه و غیر آنها در آسمان‌ها است، و عدد هر پیغمبر مرسل و غیر مرسلی که خدا آفریده و نام‌های ایشان، و نام‌های کسانی که آنها را تکذیب کردند و کسانی که آنها را اجابت کردند، و نام‌های همه‌ی آنچه که خدا آفریده از مؤمن‌ها و کافرها، از پیشینیان و پسینیان، و نام‌های همه‌ی شهرها و صفت هر شهری که در مشرق زمین و مغرب آن است، و عدد آنچه در آن است از مؤمنین، و عدد آنچه کافر که در آن است، و صفت هر که تکذیب کند، و صفت قرن‌های اولیّه و قصّه‌های آنان، و کسانی که حکومت می‌کنند و از حدّ خود تجاوز می‌کنند و مدّت پادشاهی ایشان و عدد ایشان و نام‌های پیشوایان و صفت‌های ایشان و آنچه را که یک یک آنها مالک می‌شوند و صفت بزرگانشان، و همه‌ی آنهایی که رفت و آمد کردند در ادوار. گفتم: فدایت شوم! ادوار چند است؟

فرمود: پنجاه هزار سال و آن هفت دور است. و در آن است نام‌های همه‌ی خلق و مدّت‌های ایشان، و صفت اهل بهشت و عدد کسانی که داخل آن می‌شوند، و عدد کسانی که داخل آتش می‌شوند، و نام‌های این گروه و آن گروه. و در آن است علم قرآن همچنان که نازل شده و علم تورات همانطوری که نازل شده و علم انجیل به نحوی که نازل شده و علم زبور و عدد هر درختی و خاک و کلوخی.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: چون خدای تعالی اراده فرمود که صحیفه را بر او نازل فرماید، جبرائیل و میکائیل و اسرافیل را امر کرد که مصحف را با خود بردارند و بر او نازل شوند، و نزول آنها در ثلث دوم شب جمعه‌ای بود. پس با مصحف فرود آمدند درحالیکه آن حضرت ایستاده نماز می‌گذارد. برپا ایستادند تا این که نشست و نماز خود را تمام کرد. مصحف را کنار او گذاردند و گفتند: خدایِ سلام، تو را سلام می‌رساند. فرمود: سلام برای خدا است و از اوست سلام و بازگشت سلام به سوی او است، و سلام بر شما باد ای فرستادگان خدا. پس به جانب آسمان بالا رفتند. پس آن حضرت بعد از نماز صبح تا هنگام زوال آفتاب، تا آخر آن را قرائت فرمود.

و هر آینه آن بی بی معظّمه طاعتش بر همه‌ی خلق خدا- از جنّ و انس، و مرغ‌ها و وحشی‌ها، و پیغمبران و ملائکه واجب شده. گفتم: فدایت شوم! آن مصحف پس از رحلت فاطمه چه طور شد؟

فرمود: آن را به امیرمؤمنان داد، و چون امیر مؤمنان از دنیا رفت به حسن رسید و پس از او به حسین رسید و بعد از او نزد اهل آن است تا اینکه آن را به دست صاحب این امر(یعنی امام زمان) دهند(صلوات الله علیهم اجمعین). {منظور اینکه فقط به دست معصومین صلوات الله علیهم اجمعین آمده است}

گفتم: این است علم بسیار؟ فرمود: ای ابا محمد، همه‌ی اینها که برای تو وصف کردم در دو ورق اوّل آن مصحف بود و هنوز برای تو از آنچه در ورق سوم آن است وصف نکرده‌ام و حرفی از آن را نگفته‌ام.

خوب دقت کنید! با این القاب و صفات و اسماء و زیبایی‌ها که خواندید و خدا اسرارش را می‌داند، پس این کتاب چه علمی است؟!

علم قرآن مجید، علم ماکان و ما یکون و ما هو کائن می‌باشد. اما آنچه که پس از تغییر در قضا و قدر و محو و اثبات، حادث می‌گردد، یعنی امری جدید پس از امر دیگر از مصحف فاطمه سلام الله علیها است.

بنابراین حضرت فاطمه سلام الله علیها حقیقت معنای «محدّثه» در آیات قرآن می‌باشند.                

 

 

 

 

جابجایی ارقام 135 {عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها}

در اسماء مبارک چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، نام خانم تنها اسمی است که جمع ارقامش 9 می‌شود؛ فاطمه(س)=135 که 9=5+3+1 . حال در صورت جابجایی ارقام 135، 5  عدد دیگر به ما می‌دهد که واضح است جمع ارقام آنها هم 9 می‌شود. برای مثال:

1  153که برابر است با عدد ابجد جلابیبهنّ [8](با نون مشدد). در آیه 59 سوره مبارکه احزاب، جلابیبهنّ به معنی چادر آمده است و درواقع همان عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است که ارقامش جابجا شده و در جمع 9 می‌شود. پس بلوغ عبادی یک خانم شیعه، چادر واقعی یعنی حجاب اوست. عدد ابجد کلمه حجاب[9]=14 است و در قرآن کریم در 14 آیه مبارک برای خانم‌ها به صور مختلف امر به حجاب آمده است.

عدد 14 درحقیقت جایگاه عددی حرف(ن) است که نون، پشت تمام حروف الفبا کار می‌کند و به همه‌ی کلمات معنی و جان واقعی می‌دهد. یک مادر پاک دامن و عالمه می‌تواند دنیایی را با تاثیرات معنوی خود تکان دهد چنانچه امام خمینی فرمود: مادر با یک دست گهواره را تکان می‌دهد و با یک دست دنیا را تکان می‌دهد. در واقع آن، نون ساکن وجود اوست که پشت حروف عمل خودش و فرزندانش معنی و مفهوم انسانیت را می‌تواند بروز و ظهور دهد. دیگر اینکه عدد 14 همان گنج 4 روی 10 و حقیقت اسرار خلقت است که پشت حجاب عالم دنیا، راه رسیدن به قرب را نمایان می‌سازد!

به یک معنا هم می‌توان گفت که انسان، در تجلی جسمی، قلم است و جوهر آن، نون می‌باشد و عرضِ عمر در دنیا، لوح آن! پس به شرط سجده  جوهر تمام حروف عمل را از باطن نون می‌نویسد. "نون و القلم و ما یسطرون[10]"

 

نکته دیگر اینکه در دنیا هر دانه‌ای اگر بخواهد سبز شود، باید در حجاب خاک قرار بگیرد یا در تاریکی، تا برای کسب نور یا آب، کم کم راه خروج از ظلمات به سمت نور را پیدا کند و مفلح شود. خداوند کریم انسان را که اشرف مخلوقاتش است در حجاب پیچیده در دنیا خلق فرمود، یعنی انسانیت او در ظلمات حیوانیت نهفته است و باید تلاش کند با انوار رسولان و معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، تحت تربیت الهی و با پیروی و شیعه شدن به امامان معصوم علیهم السلام خود را از ظلمات نفس حیوانی به نفوس انسانی که قابلیت رفتن به قرب الهی را دارد برساند. حجاب ظاهر، هم برای آقایان و هم برای خانم‌ها در سوره مبارکه نور آمده است[11]: "قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم..."(30) "و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و ..."(31). که همه برای رسیدن به رشد حقیقی و کمال معنویت انسانی است تا در این حجاب به بلوغ نُهِ عمل بتوانیم با شاخه و برگ و میوه‌ی انسانی در عالم  قرب به مقام "عند ربهم یرزقون" برسیم. انشاءالله

بنابراین تمام زحمات ما که البته همه رحمت است اولا شناخت حجاب، ثانیا برداشتن حجاب از چهره قلبی خودمان، ثالثا زیارت روی زیبای چهاردهمین نور ولایت و امامت حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) که برای امتحان ما، در پس حجاب است، درحالیکه برای او هیچ حجابی وجود ندارد "اللهم ارنا الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیده". این است هدف "سلامٌ هِی حَتی مَطلع الفجر" رسیدن به محل طلوع فجر صبح صادق! انشاءالله  

پس جلابیبهنّ=153 و 9=3+5+1 که باطن خود را به خوبی افشا می‌کند که حجاب واقعی برای خانم‌ها، همان باطن 9 است و تمام اعمال یک خانم را تحت الشعاع عمل به آن قرار می‌دهد و برداشتن این حجاب، کمال عمل خالصانه را برای آخرت از دست می‌دهد و بصورت بدن بدون پوست که چگونه زشت و بلااستفاده و درحال عذاب است، زندگی بدون لذت و پر عذاب آخرت را برای خودش فراهم می آورد. پس باید در این حروف و اعداد مقدس خوب بیندیشیم!

بلوغ هر خانمی به عدد 9 سال تمام است و هر خانمی خود حامل فرزندانی است که 9 ماه در بطن او به کمال بلوغ نوزادی و تولد می‌رسند. پس زن، در حقیقتِ کمال خلق شده و از او اجتماع و انسانیت به کمال می‌رسد! چنانچه پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید: بهشت زیر پای مادران است[12].       

نکته: سنّ مبارک خانم فاطمه سلام الله علیها هم، اسرارش همان 9 است. جمع ارقام 18 برابر 9 می‌شود (اگر در عدد 1 تا 9 ضرب شود، در نهایت جواب همه به عدد 9 می‌رسد). 18=جایگاه عددی حرفِ ص و اسرار بلوغ منازل عالم دنیاست. و برابر صفت ذاتی خداوند؛ حی است.

اگر عدد 153 =جلابیبهنّ(چادر) را بر 9 تقسیم کنیم می‌شود 17، برابر با رکعات نماز در شبانه روز. شاید این یکی از اسراری است که خانم‌ها در نماز باید چادر و حجاب کامل داشته باشند(چه نامحرم باشد و چه نباشد).

 

2- 351=عدد ابجد اسم مبارک قرآن[13] که 9=1+5+3 یعنی بلوغ کامل تمام کتب آسمانی (حتی تمام کتاب‌های دیگر) در آن جمع است و باطن کتاب مبارک قرآن، محیط بر تمام عوالم هستی از ظاهر تا باطن است و به کلام خالق یکتا: "و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ... "[14] .

ما انسان‌های معمولی نمی‌توانیم با قرآن جمع شویم چون همجنس آن نیستیم. (قرآن، حقیقت وجود انسان کامل است) اما باید درآیات و کلام مبارک الهی ضرب شویم یعنی به اوامر خدای مهربان، گردن نهیم و نفس حیوانی را قربان کنیم تا به عمل خالصانه  قیمت بگیریم (بها و قیمت آن، رضوان الهی است).

اگر عدد ابجد قرآن(351) را بر 9 تقسیم کنیم، 39 می‌شود که برابر با جایگاه عددی حروفِ سین[15](میزان همه‌ی حروف) است و قرآن، میزان کننده‌ی عالم هستی و بلوغ رساننده کمالات انسانی به عالم اعلاعلیین است. و سین، قلب قرآن است. درحقیقت قرآن باید به قلب ما اثر کند و از قلب، اخلاص پیدا کنیم و جایگاه قرآن عزیز، باید قلب باشد تا بر همه‌ی وجود و اعمالمان اثر داشته باشد.

 

3- 315=عدد ابجد کلمه عمره[16]. حج چه واجب و چه مستحب را عمره می‌گویند (عمره تمتع و عمره مفرده). عمره مؤنث است، آخر حج به دو رکعت نماز و طواف نساء تمام می‌شود. 9=5+1+3 که همان عرفه و رسیدن به کمال است. (هِ)آخر عمره یعنی باید تمام حج، حلقه شود یعنی اسرار عددی 5 (حلقه بندگی در بلوغ 9) و این حلقه نورانی به گردن حاجی بیفتد که تمام عمر از حج، خارج نشود.

و 315= عدد ابجد نام مبارک رقیه[17] سلام الله علیها. رقیه یعنی تیتر، عنوان. و رقیه سلام الله علیها تیترِ کربلا شد . او تمام اسرار و ظلم‌ها را(از کربلا تا شام) با گریه و سخن گفتن با سَر مطهر پدرش افشا نمود و در کنار خطبه‌های امام سجاد علیه السلام و خانم زینب کبری سلام الله علیها پرده از چهره‌ی سیاه یزیدیان برداشت.

همانگونه که به خاطر قد خمیده و صورت سیلی خورده و پهلوی شکسته و... ایشان را زهرای 3 ساله می‌نامند، در عدد ابجد نام مبارکش هم، برابر ارقام نام مبارک خانم فاطمه سلام الله علیها است.

 

4- 513= سجده تام= یا منشی السحاب[18] (از اسماء الحسنی خداوند متعال)،  یعنی: (سجده تمام که از این بلوغ بالاتر نداریم که شامل وجود مقدس خانم فاطمه سلام الله علیها است) و (کسی که انشاء می‌کند به ابر که نزولات به چه صورتی و در کجا به دنیا بیاید، که در باطن اسم مبارک فاطمه سلام الله علیها است که خود، جانِ آب است).

در مقام سجده تام نکته قابل توجه این است که شریعت همان ظاهر تشریعی نبوت ختمیّه محمّدیه صلوات الله علیه و آله است و چه در مرتبه طریقت باشد که سلوک در طریقه حقه ولایت کلیه علویّه است، و چه در مرحله حقیقت باشد که عقیده‌مندی بر عصمت مطلق فاطمیه است که از عقاید مستأثری مذهب حقه امامیّه می‌باشد. و در همین مقام که نزد پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله، نماز و فاطمه سلام الله علیها نور چشم می‌شوند و به وحدت می‌رسند زیرا اوست که به صلوة وسطی تأویل شده و دستور به محافظت بر مودّت او و به قیام به نصرت او در وقت غروب شمس نبوت داده شده است، چه جناب ایشان وسطایی اصحاب کساء است و حقیقت نماز و سجده تامِ آن، پس شکرانه وجود و محبت اوست که بعد از اعطاء کوثر می‌فرماید: فصلّ لربّک وانحر؛ پس نماز بخوان و شتر قربانی بفرما.

نکته دیگر این که از همین پُری ایمان وجود مبارک اوست که خوارق عادات و علم به مغیبات و فوز درجات نیز از ایشان به ظهور رسیده است، چه ایمان همانا تصدیق حقایق عن القلب(از قلب) است و اعلی درجه آن عبودیتی است که فرموده‌اند: العبودیه جوهرة کنهها الربوبیة. پس در این مقام درجه اعلی سجده تام را دارد. و منشأ ایمانش، علم حضرت زهرا سلام الله علیها است. همین ایمان کامل و عبودیت محض است تا بجائیکه خودش از آن علم بی‌پایان به مولا علی علیه السلام گزارش می‌دهد که من به علم ماکان و مایکون و ماهو کائن و مالم یکن الی یوم القیامة حین تقوم الساعة آگاهی دارم. و یا اباالحسن! المؤمن ینظرُ بنورالله تعالی یعنی مؤمن کامل نظر به نور خداوند متعال می‌نماید[19]. در کتاب عوالم آمده است که " والعلمُ لِفاطمة علیها السلام زوجة المرتضی"[20].

 

5- 531=عدد ابجد کلمه تاسع[21] (در عربی یعنی 9) است. این عدد، فاعل تسع است و عوالم نُه‌گانه و ظهور معنایی را به نمایش می‌گذارد(عزیزان بدانند که فارسی، باطن عربی است) و حقیقت و اسرار ملکوتی عدد 9 را کاملا هویدا می‌کند. اگر عدد 531 را بر 9 تقسیم کنیم 59  می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک مهدی[22](عج الله تعالی فرجه الشریف) است یعنی نهمین ذریه‌ی نورانی امام حسین علیه السلام که خودِ آقا حامل 9 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، متولد شده بود.

همانطورکه در قسمت اسماء مبارک معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین بیان شد اسم مبارک حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) (=59) وقتی در عدد یک تا 9 ضرب می‌شود، قسمت آخر به 531  می‌رسد که برابر تاسع است. حال اگر ارقام 59 را با هم جمع کنیم 14 می‌شود یعنی این باطن همه‌ی چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است و درضمن آقا، چهاردهمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین روی زمین است و اگر 1 و4 را جمع کنیم 5 می‌شود یعنی بسته شدن حلقه 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، اوست که با لقب ابوالقاسم و نام مبارکِ (م.ح.م.د) می‌آید. اما حکومت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به عدد 9، بلوغ تمام حقیقت حکومت ظاهری و باطنی از عالم سرّ تا اسفل السافلین دنیا و رساندن به هدف نهایی پروردگار عالم از ظهور اسرار و خلقت گنج وجودیش و همه‌ی اهداف پیامبران علیهم السلام و اوصیاء آنها و صدیقین و اولیاء و شهدا و تمامی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است.

حقیقت حکومت نور بدون ظلمت، انسانیت بدون حیوانیت در عالم، سایه گستر می‌شود. و خداوند اعلا مرتبه تمام گنج‌های خلقتش را از دل کوه‌ها، دریاها، معادن و نزولات آسمانی بیرون می‌ریزد و تمام علوم را درآن زمان به عدد 9 بلوغ گنج عالم در اختیار آقا  قرارمی‌دهد و تمام جنّ و انس به تواضع در مقابلش سَر تعظیم فرود می‌آورند و شاید همان بهشتی که حضرت آدم علیه السلام در آن بدنیا آمده بود، دوباره برای فرزندانش محل پذیرایی می‌شود اما این بار با ظهور امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) و حقیقت سرّگنج ولایت در عدد نُه و جان جایگاه نوزده (به تمام معانی)!

وجود مبارک آدم علیه السلام جمع کننده‌ی تمام اسرار نُه‌گانه عالم بود و او ظرف اسماء الحسنی عالم شد و خداوند بی‌همتا او را گنجینه‌ی معارف و اسماء خود قرار داد و آدم علیه السلام بدون کم و کاست همه را برای ذریه‌هایش پدری کرد و زحمت کشید و به ارث گذاشت. و هر پیامبر بزرگواری به نوعی این زحمات را به هدف نزدیک و نزدیک‌تر کرد تا حالا که تمام عوالم نُه‌گانه، خود را به وجود آقا و سرورمان عرضه می‌کنند که او نُهِ عالم وجود است و همه بر او ساجدند و او نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است[23].

 

عالم سرّ و حقیقت عالم یعنی 4 روی 10، همه نور است. پس بلوغ ولایت آقا این است که آن نور در دنیا به کمال، ظهور و به بلوغ حکومت نورانیت و خروج ظلمات محقق می‌شود و حتی افرادی که به نام یار آقا هستند یعنی 313 نفر، چون عدد ابجد حروفِ سیصدوسیزده[24] =256 می‌شود که برابر عدد ابجد  کلمه نور[25] است،  و تولد وجود مقدس آقا سال 256 هجری که برابر نور است می‌باشد و عدد ابجد نام مادر بزرگوارش نرجس[26](س)=313 می‌شود که همان برابر نور است.

و حکومت وجود مقدسش زهرایی است ، که حضرت ولی عصر(عج) می‌فرماید: "فی ابنة رسول الله (ص) لی اسوة حسنة"[27]. خیلی کلام پر مغز و پر معنایی است! آقا نمی‌فرماید مادر ما، بلکه می‌فرماید دختر رسول الله صلی الله علیه و آله برای من اسوه یعنی الگوی حسنه است. معنا فرمودند که حکومت من زهرایی است زیرا نام مبارک زهرا  سلام الله علیها یعنی نورانی و درخشنده و از یک معنای دیگر خانم سلام الله علیها بود که حقیقت نُه بود، پس حکومت آقا هم، نُه است. آقا می‌فرماید در زمان ظهور، حقّ مادر نورانی خود را از دشمنانش می‌گیرد .

 

عالم عرش

خداوند کریم در قرآن می‌فرماید که عرش را روی آب خلق کرده است و می‌فرماید که قبل از خلقت خشکی در کره‌ی زمین، آب را  قرار داده: "و هو الذی خلق السموات والارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماءِ..."[28] و همچنین می‌فرماید: "والارض بعد ذلک دحاها"[29] و خشکی روی آب کشیده شد.

حقیقت آب، کوثر وجود است یعنی خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. اگر حروف آب را به صورت بسیط بنویسیم الف و با، عدد ابجدش 114 می‌شود(114=3+111) و 114، برابر تعداد سوره‌های قرآن است.  پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن است.

 

حدیثی از امام علی علیه السلام نقل شده که ایشان می‌فرمایند: "محموله‌ی عرش، علم و دین است که روی آب قرار دارد". که این، حقیقتِ آب است که باطنِ آن قرآن کریم است. از جانِ علم است که همه جا، عالَم نامیده می‌شود(یعنی به علم خدا، معلوم شده است). پس حقیقتِ این آب، عِلم است که احیاکننده و سبزکننده است.  عالم عرش، آیینه است و تمام آنچه که خدا اراده فرموده است، به علمِ او ظهور پیدا خواهد کرد و تجلی خواهد یافت، به عرش. و در آنجا از آن جانِ آب که آیینه هستی نمایان شده است، می‌گذرد و حَی می‌شود و آنچه رسالتش است انجام می‌شود.

اما در دنیا، اگر این آیینه بخواهد حضور و ظهور خود را نشان دهد، تنها راهش این است که پشت آن مرآتگاه، حجاب تراب  قرار می‌گیرد تا تصویر حسن و حسین علیهما السلام ظاهر شود( خدا مرا ببخشد که کلام ناقص و قاصر است). یعنی این جانِ آب روی خاک و با جانِ خاک در می‌آمیزد تا تمام موجودات، اسماء الهی را در مجرای تجلیّات خلقت به نمایش بگذارند. و خود، هم کلمه است و هم حرف، هم حرکت و هم سکون و هم مد است!{ چنانچه در کتاب راز دنیا کاملا توضیح داده شده که دنیا در جایگاه عددیِ نام  "امام حسن"[30] علیه السلام و امتحان عشر اباعبدالله الحسین علیه السلام، مرتبت و مقام می‌گیرد. چنانچه فرموده شده: کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا}.

 

دایره خلقت

درست است که اعداد از یک، ظهور پیدا کرده‌اند اما همه در یک دایره سِرّ هستند. این دایره که گردش بندگی در حول رضای اوست، بندگی را ظهور داد. اول ظهور، ظرفی است که قابلیت اَمَة الهی را در مقام قرب و در مقامی که "لا یَشُمُّ رایحة الوجود" بود را پیدا کرد. قبل از اینکه مخلوقی خلق شود امتحان شد و در امتحان به مقام "صابره" قبول شد. دایره در دنیا شکل مقدس به خود گرفت و درونش "اقطار السموات و الارضین" را جای داد و قبول حامل بودن تمام حمل‌ها را کرد. تا باطن‌‌ها به عیان رسند، و عیان‌ها به نقطه‌ی جوشش خود، و باطن‌ها را به کمال بندگی و خالص شدن و مخلص شدن، و واصل شدن به قرب رضای خدا  و شیعه واقعی چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین و رضای قلبی مولا و سرورمان آقا صاحب الزمان مهدی(عج)، ظاهر کنند.

همانطور که خداوندعزّوجلّ خود را به یکتایی و احدیت معرفی کرد و فرمود: "قل هو الله احد"؛ پس عدد "یک"، خاصّ اوست. عرفا فرمودند که خداوند عزّوجلّ  خود، "یک" است و یک خلقت هم ظهور داد که در "عالم سِرّ" معرفی شد به "سِّر حقیقت محمدی" صلوات الله علیهم اجمعین؛ الواحد لا یصدر الا الواحد. سِرّ به پنج اسم مبارک تجلی کرد، اینجا شد عدد پنج، و عددها به وجودهای مقدسشان ظاهر شد و شدند باطن و حقیقت دایره!

 

حضرت محمد صلی الله علیه و آله؛ "عدد 1" و علی بن ابیطالب علیه السلام؛ "عدد 2" و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ "عدد 3" و امام حسن مجتبی علیه السلام؛ "عدد 4 " و امام حسین علیه السلام؛ "عدد 5". اگر این 5 عدد را جمع کنیم، می‌شود 15=5+4+3+2+1 که 15 برابر با عدد ابجد اسم مبارک خانم "حوا" سلام الله علیها است و حقیقتش حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ حوّای روحانی است. جایگاه عددی حرف "س" در حروف الفبا برابر 15 است[31]. چون سین، میزان حروف و در قرآن کریم "یا سین"، قلب قرآن است و حوا سلام الله علیها، مادرِ جسمانی همه انسان‌هاست؛ پنج در جان این سِرّ، متجلی است و باطن "5" حلقه اسرارِ پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین است که 9 ذریه امام حسین علیه السلام در بطن او در تسبیح و تقدیس و تکبیر پروردگارعالم است که جان "9و5" می‌شود "14"؛ نور مقدس 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین که اگر ارقام 14 را با هم جمع کنیم 5 می‌شود(5=4+1)؛ " کلّهم نورواحد صلوات الله علیهم اجمعین".

نتیجه اینکه عالم برپایه‌ی4 رکن که همان گنج عشر و 4روی 10 یعنی14،  مهندسی خلقت است  که به صورت دایره در دو قوس نزولی و صعودی ظهور دارد و باطن آن، مُعرّف خداوند احد و واحد است که فرمود: هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن[32].

عدد ابجد نام مبارک حوا سلام الله علیها همانطور که نوشته شد 15 بود و عدد 15، از جمع عدد 1 تا 5 بدست می‌آید. در اصل 5، جمع کننده‌ی تمام اعداد است. وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها؛ جمع کننده دایره‌ی خلقت می باشد چنانچه در حدیث کسا آمده است: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". فاطمه سلام الله علیها را هم در مرکزیت و هم در احاطه وجودی دایره خلقت قرار داده است که خوانده می‌شود فاطمه سلام الله علیها و پدر فاطمه سلام الله علیها و شوهر فاطمه سلام الله علیها و فرزندان فاطمه سلام الله علیها، به قول آقای محی الدین عربی: خانم فاطمه سلام الله علیها، حوّای روحانی است[33].

 

*عدد ابجد  کلمه دایره برابر است با عدد ابجد اسم مبارک طاهره[34](س)=220 و در جایگاه عددی هم کلمه دایره و اسم مبارک طاهره(س) با هم برابر هستند(=40)[35]. تمام خلقت در باطن طهارت خلق شده و ظهور و بروز دارد (الی یوم القیامه) و همه در دایره‌ی بندگی اوست، همه در طواف رضای حق، غرق هستند. امیدوارم که ما هم با انتخاب صحیح دایره‌ی زندگیمان در باب طهارت، در طواف رضای او به قربانگاه واصل شویم و در این گردش، ظلمات حیوانی وجودمان را جدا و به حقیقت انسانی به قرب او برسیم(انشاءالله). درواقع دایره، حدود اوامر الهی است. باید بگویم حدودالله و بر هر کس، واجب است که حدود خدا را نشکند و در تمام عمر، حافظ حدودالله باشد. 

*عدد مُتحابّه چیست؟!

قابل به ذکر است که عدد 220 را عدد مُتَحابّه می‌گویند یعنی جمع کننده همه‌ی محبت‌ها و حضرت فاطمه سلام الله علیها، حبّة الله است! چنانچه خداوند یکتا، اول عالمی را که خلق فرمود؛ عالم حُب بوده ‌است. پس در این عدد متحابِه که با 11 مقسوم ظاهر می‌شود جمع محبت‌ها در فوران محبت به خداوند از وجود چهارده نور مقدس ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است. چنانچه می‌فرمایند اگر در قلبی ذره‌ای از محبت محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین باشد، آن قلب در آتش جهنم نمی‌سوزد. اگر در هر خانواده محوریت محبت، محبت خدا که نشانه‌اش رضای او و رضای حجت اوست باشد در آن زندگی جهنم راه ندارد!

و کانون محبت در انسان‌ها، مادر است و این محبت، جمع کننده‌ی سلامت خانواده است. محبت، ملات چسبندگی ساختار زندگی انسان‌هاست یعنی اگر ملات بین دو آجر نباشد هیچ ساختمانی محکم و مقاوم نمی‌ماند.

چنانچه خانم در مقام اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، محوریت بیت را دارد و خوانده می‌شود هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها، او صاحب البیت است و این بیت، کانون متحابّه بهشت و رضوان الهی است! {زیرا اوست که مقسومِ وجودش 11 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است}. یادآوری می‌کنم همانطورکه در قسمت "حقیقت حبه در آیات قرآن" بیان شد،  درحقیقت خانم حبه‌ی وتر و یگانه‌ای است که سبب ظهور و کثرت چند شاخه اصلی می‌شود که سبب خلق شوخه‌های دیگر و پیدایش حبه‌های دیگر و هر حبه‌ای مظهری از مظاهر حبه‌ی اصلی و یگانه‌ی اولیه می‌گردد. این امر آیه‎ای آفاقی است که دلالت بر دایره‌ی حقیقی در عالم دارد. و از امام صادق علیه السلام راجع به حبه سؤال شد، فرمود: الحبة، فاطمه سلام الله علیها[36].

*نکته: هنگامیکه خانم زهراسلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام ازدواج کردند روزی پیامبرصلی الله علیه و آله به منزلشان آمد و کارها را بین این دو عزیز قسمت کرد. درحالیکه مسئولیت کارهای منزل را به خانم زهرا سلام الله علیها و کارهای بیرون از منزل را به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داد. اما این ظاهر امر است چراکه بیت زهرا سلام الله علیها، بیت الجنة و محلّ رفت و آمد ملائکه(ومختلف الملائکه و مهبط الوحی) یعنی محلّ نزول وحی الهی است و درواقع جانِ بیت الله الحرام خانه خداست!

پس مدیریت این خانه به عهده خانمی است که پروردگارعالم او را ملقّب به 9 اسم اعظم تسعه فرموده که 2 اسم آن آسمانی و 7 اسم آن زمینی است. درواقع به باطن 2 تا 7 تا، 14 اسم ظهور دارد و او اُمّ ائمه و امّ ابیهاست. صلوات الله علیهم اجمعین

*حقیقت بیت الله در آیات قرآن[37]:

فی بیوتٍ أذنَ الله أن ترفعَ و یُذکرَ فیها اسمه یُسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال[38].

حقیقت بیتی که مخصوص خداوند عزوجل است، نورالسموات و الارض در آنجا نازل شده و اسم الله از آنجا بالا رفته و تسبیح ذات در آن صورت می‌پذیرد، بیت فاطمه سلام الله علیها است. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : بیوت الأنبیاء... و أومأ بیده إلی بیت فاطمة الزهراء(سلام الله علیها} إبنته[39]. بیتی که به امر خداوند عزوجل تنها درب آن به مسجد الرسول صلی الله علیه و آله باز ماند و تمام درب‌های دیگر بسته شد؛ چراکه آن بیت خود، حقیقت مسجد است و أنّ المساجد لله.

این بیت، بیت الله و قبله خلق است که مردم باید روی خود را در عبادت و تسبیح، به روی بیت فاطمه سلام الله علیها کنند، همانطورکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نماز شب خود را روبروی درب این بیت به جا می‌آوردند تا این حقیقت را به خلق متذکر گردند.

چنانکه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «...واجعلوا بیوتکم قِبلةً و أقیموا الصلاة...[40] ؛ بیوت خود را قبله قراردهید و نماز گذارید»، فرمودند منظور بیت امیرالمؤمنین و فاطمه علیهما السلام است[41].

یکی از معانی و بطون «بیت الله» بودن بیت حضرت فاطمه علیها السلام، قبله بودن وجود مقدسه ایشان است. به این معنا که تمام خلق، عبادت خود را باید رو به بیت ایشان که همان بیت الله است، بجا آورند. خانه‌ای که خداوند عزّوجل به خود اختصاص داده و نور السموات و الارض در آنجا نازل و اسم الله از آنجا بالا می‌رود. تا بندگان وجه خود را رو به این بیت و صاحب آن که حقیقت وجه الله است، نکنند، رو به قبله نایستاده و عبادتشان باطل خواهد بود.

یکی دیگر از معانی آن، حرم أمن بودن وجود مقدسه ایشان است: «و مَن دخَله کان آمنا[42]». بیت، همان حصن حصینی است که هرکس با اذن به آن داخل شود، در حریم أمن صاحب آن قرار می‌گیرد. آن حرم أمنی که هر کس وارد آن شود، ایمن از شیاطین جن و انس می‌باشد، حصن حصین ولایت حضرت فاطمه سلام الله علیها است. دامان مقدسه وجود حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها، بیت اللهی است که ملجاء و مأمن تمام خلق می‌باشد.

بنابراین حقیقت بیت الله در آیات قرآن، بیت حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

 

حقیقت الف در وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ سیدة النساء العالمین :

وجود حضرت زهرا سلام الله علیها در اهل بیت مکرمشان، یک است زیرا یک خانم و 13 آقا هستند یعنی چهارده نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین که همه‌ی بزرگواران نورٌواحدند (1+13=14=جایگاه عددی کلمه اُم). ایشان در مقام خلقتی، یک است همانطورکه در کلمه نساء معنی کردیم عدد ابجد نسا=111=الِف و الف= 1(یک) است.

 خوب دقت کنید! پس خودحضرت فاطمه سلام الله علیها، اول است و ایشان در عالم سرّ و در عالم دنیا و در عالم آخرت هم، مقام دومی ندارد. بنابراین ایشان امّ ابیها نام گرفت و امّ ائمه، امّ انبیا، امّ المؤمنین و... همه‌ی این مقامات حاکی از این است که ایشان، ریشه و اصل و مقصود و هدف آفرینش و اول است!

*حقیقت احدی الکبر:

امام باقر علیه السلام در مورد آیه مبارکه «إنّها لإحدی الکبر.نذیراً للبشر[43]؛ او یگانه‌ی بزرگان و هشدار دهندهی بشر است» فرمودند: منظور از یگانه‌ی بزرگان، فاطمه علیها السلام است[44].

به همین مناسبت که صدیقه کبری علیها السلام در میان بزرگان، تک و یگانه است، می‌توان گفت هیچ همانند و نظیری برای آن حضرت وجود ندارد.

لذا ابوعبید هَروی (متوفی 223ق) از علمای بزرگ اهل سنت می‌گوید: سُمّیت فاطمةُ بتولاً لِأنّها بُتِلت عن النظیر[45]؛ فاطمه علیها السلام بدان جهت بتول (بریده شده) نامیده شد، که بریده شده از هر مثل و مانندی است.

و مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رحمت الله علیه چه زیبا فرمود:

هی البتولُ الطُهر و العَذراء   کمریمَ الطُهرِ و لاَسواء   تَبتّلَتُ عن دَنس الطبیعةِ   فیا لها مِن رتبةِ رفیعة[46]؛ یعنی او بتول پاک و پاکدامن است   مانند مریم پاک و البته نه اینکه یکی باشند. از ناپاکی‌های عالم طبیعت بریده شده است    پس چقدرمقام او بلند است!  

 

*درضمن جمع اعداد 1تا 18 سنّ مبارک خانم سلام الله علیها برابر با عدد171 می‌شود[47] که 171=عدد ابجد کلمه معانی و برابر با عدد ابجد اسم سامع[48] خداوند است، کسی که بهترین گوش شنوا را دارد. چنانچه گوشواره‌ی بندگیش زینت عرش خداوند جلّ عظمته است. و جمع ارقام 171 می‌شود 9 (1+7+1=9) پس وجود مقدس خانم، تماماً گنجینه اسرار و معانی آن است و اگر خوب بفهمیم و انشاءالله به خلوص عمل کنیم به ریشه‌ی طهارت و اخلاص دست پیدا می‌کنیم.

خانم دو عالم فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها؛ سیدة النساء العالمین؛ میزان عالم است.  او که حقیقتِ الف است درعالم ظاهر و عالم  باطن، ظهوردهنده‌ی کلّ اسرار حروف و اعداد و کلّ اسرار معانی می‌باشد.

و او اصلِ درخت؛ شجره طیبه است! به اعتبار آنکه صدیقه طاهره دربرگیرنده اصل مقاصد پدر بزرگوار خود می‌باشد و عنصر شجره مبارکه طیبه‌ی رسالت و ولایت و به یک نام زیبا، مجمع البحرین این دو دریا می‌باشد! که اصل مقاصد آن حضرات بوده و می‌باشد. اطلاق این کنیه مبارکه به بی بی معظمه، اصل حقیقت است.

چنانچه جناب طریحی رحمة الله در کتاب مجمع البحرین که به نام لقب مبارک خانم نوشته است، در لغت شجر از حضرت باقرعلیه السلام روایت کرده: الشجرة الطیبة رسول الله(ص) و علیٌ فرعها و عنصرالشجرة فاطمة(س) و ثمرها اولادها و أغصانها و اوراقها شیعتها[49]. شجره طیبه؛ رسول خداست صلی الله علیه و آله که اصل آن است و علی علیه السلام؛ فرع آن و فاطمه سلام الله علیها؛ماده اصلی درخت و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین؛ میوه‌های آن درخت و شیعیان، شاخه‌ها و برگ‌های آنند.

پس جای تردید نیست که رشد و ترقی و میوه دادن درخت به عنصر آن است و از این راه است که لفظ اُم به معنای عنصر استعمال شده و استعمال امّهات اربعه به معنای عناصر اربعه، شایع است.

*حقیقت "طوبی" در آیات قرآن[50]:

الذین آمنوا و عملوا الصالحاتِ طوبی لهم و حُسن مَآب[51].  

طوبی نام شجره‌ای است که خداوند عزوجل در اعلا درجه جنت آن را به ید خویش غرس نموده و از روح خویش در آن دمیده است. لذا منشأ حیات در عالَم می‌باشد. عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی قوله تعالی« طوبی لهم و حُسن مآب» قال: شجرة ُ فی الجنةِ غَرَسها اللهُ بِیدهِ و نَفخَ فیهِ مِن روحِه[52].

اصل آن متعلق به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم است؛ مأوی و مقرّش در خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌باشد؛ اغصان و شاخه‌های آن در منازل اهل بهشت متکثر شده و لذا مؤمنان به ولایت، از این شجره بهره می‌برند: ... و (هی) فی منزل علی بن أبی طالب علیه السلام لَن یُحرمَها ولیّه و لَن ینالها عدوه[53].  

طوبی، همان شجره‌ای است که در معراج حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم از ثمر آن تناول نموده و سپس نطفه مطهره حضرت قدیسه الطاهره سلام الله علیها در صلب مبارک حضرت قرار گرفت. بدین جهت بود که هر زمان فاطمه‌اش را می‌بویید، رائحه جنت را از حضرت خاتون سلام الله علیها استشمام می‌نمود. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ...إنی لمّا أسری بی الی السماء دخلتُ الجنة فإذنانی جبرئیل مِن شجرةِ طوبی و ناولنی مِن ثِمارها. ... فما قبّلتُها قَطّ الا وجدتُ رائحة شجرةِ طوبی مِنها[54].  

اما حقیقت وجودی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها اَجلّ از شجره طوبای بهشت است، به عبارت دیگر شجره طوبای جنت یکی از مقامات و فضائل و شئونات ذاتی حضرتشان است؛ چراکه شجره طوبای جنت، مهریه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داده شد: و لقد نحل الله طوبی فی مهر فاطمة[55]

حضرت خاتون، شجره طوبای عالم‌اند یعنی مشکاة حیات در کلّ عالَم‌اند، منشأ تکثر ظهور صفت "حی" از صفات الله عزوجل می‌باشند. ائمه علیهم السلام که تجلی صفت "حی" هستند، به سبب حضرت اُم الائمه علیها السلام به ظهور می‌رسند.

ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمةً طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فی السماء[56]. عن أبا جعفر علیه السلام فقال:  ... و عنصر الشجرة فاطمةُ[57].   

لذا حقیقت و جوهره‌ی شجره طوبای عالم، وجود مقدس حضرت کوثر سلام الله علیها است که منشأ هر حیات و هر خیری در عالم هستند.

*جالب است بدانید که او میوه هزار دانه ولایت و رسالت است زیرا صورت ظاهر حروف کلمه هزار برابر نام مبارک "زهرا" سلام الله علیها می‌باشد که عدد ابجدشان برابر 213 است[58] و برابر عدد ابجد لقب مبارکش باهره ( یعنی روشن و درخشنده و پر بهره و ظهور کامل) و برابرعدد ابجد کلمه روز است. و برابر کلمه  "یارب"  و همچنین برابر مجموع  عدد ابجد نام‌های مبارک محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و حرف یا است {"یا محمد(ص)علی(ع)"}[59].

*درواقع پروردگار عالم، انسان کامل را مؤلفه تمام عالم وجود قرار داد که همه عزیزان، نورٌ واحد صلوات الله علیهم اجمعین هستند. و انسان، مقام خلیفة الله را از مولای خود کسب کرد. در حقیقت حضرت اسراری را بیان فرمود که بضاعت پیامبر یعنی چه؟ درحقیقت وجود حضرت رسالت پناه صلی الله علیه وآله خود، ظرفِ الِف است. که کلمه الِف همان میوه هزار دانه می‌باشد که به اَلْْفْ(=1000) خوانده می‌شود. ظهور اَلْْـْف، بضاعت آقاست. حروف نام مبارک زهراسلام الله علیها؛ همان حروف هزار(1000) است.

و عدد 1000 برابر حرف غ است که جایگاه عددیش در حروف، 28 است. و حروف غین همان حروف کلمه غنی از اسماء خداوند است. و حضرت زهراسلام الله علیها؛ تجلیِ نام غنی پروردگار عالم است که خیر کثیر و کوثر وجود می‌باشد.

 

*میوه‌های بهشتی

روزی در زمان حیات طیب 5 نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین در دنیا جبرئیل علیه السلام از بهشت ظرف میوه‌ای را آورد که در آن سه میوه بود. اول انار بود که ایشان فرمود متعلق به حضرت رسول صلی الله علیه وآله و حضرت زهرا سلام الله علیها است. دوم گلابی یا آمرود بود که فرمود متعلق به امیرالمؤمنین سیّد الوصیین صلوات الله علیهم اجمعین است. سوم یک سیب بود که فرمود متعلق است به امام حسن و امام حسین علیهما السلام. منظورم از انار، میوه‌ای است که به آن میوه‌ی هزار دانه می‌گویند. و این جان میوه اَلِف است، که اَلْف یعنی بیشترین عدد از حروف ابجد که آن حرف غ به عدد 1000 است؛ حرف غین حروفش برابر با نام مبارک غنی است که  آن  را به خود اختصاص می‌دهد. و الله اعلم.

 

باطن حرفِ س

عدد60(=ام ابیها)، برابر عدد ابجد حرف س است که چند نکته در آن منظور می‌شود:

اول حرف سین درتعریف حروف، تنها حرفی است که زُبُر و بینه‌اش با هم مساوی است یعنی اگر "س" را به صورت سه حرفی "سین" بنویسیم: زُبرش؛ حرف س=60 و بینه‌اش؛ حروف ین=60 می‌شود. این حرف، میزان همه حروف است. یکی از زیبایی‌های اسم خانم‌ها، زن است که به عربی نساء خوانده می‌شود. هم در اسم زن و هم در اسم نساء، میزان ِعددی برقراراست[60]. وجود دُردانه عالم؛ حضرت زهرا سلام الله علیها؛ سیدة النساء العالمین است و در قرآن کریم یک سوره به نام نساء داریم. جالب است که کلّ جزء 5 در این سوره مبارکه جای دارد.

 

دوم- و یکی از اسماء قرآن هم سین است و پروردگار عالم، آورنده خود قرآن؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم که میزان قرآن است، را به سین خطاب قرار داده است؛ در سوره مبارکه یس (این سوره مبارکه، قلب قرآن نامیده می‌شود): یا، حرف ندا است و "س"، ظرف وجود نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که خودش قلب عالم امکان و وجود مبارکش، تماماً قلب است (خودش و فرزندان نورانیش صلوات الله علیهم اجمعین)[61] .

سوم- پروردگار عالم در دنیا، تمام مخلوقاتش را در ظرف یک حرف، خلق کرده است که آن هم سین می‌باشد. چون همینکه نطفه‌ای یا ذره‌ای از ذرات خلقت در ظرف زمان اظهار وجود می‌کند، ثانیه برای او اظهار وجود می‌کند(هر 60 ثانیه، 1 دقیقه و هر 60 دقیقه، 1 ساعت است) پس به 60 یعنی سین، ورود می‌کند. امیدوارم وجود دردانه عالم را درک کنید!

*نکته: حقیقت وجودی موجودات: بعضی کتاب‌اند، بعضی جمله، بعضی کلمه و بعضی نقطه‌اند. قسم چهارم و مخفی در قواعد نحو، نقطه است و حقیقت نقطه، علی بن ابیطالب علیه السلام است. یک نقطه از 110 نقطه وجودی امیرالمؤمنین علیه السلام باز و آشکار شد و قرآن کریم را بوجود آورد. این نقطه تحت اذن انحصاری حضرت علی علیه السلام است. 109 نقطه دیگر به اذن فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اُم اسماء، مبشرة اولیاء است." یا علی اُدنُ لأحدثک عما کان و ما هو کائنٌ و ما لم یکن الی یوم القیامة حتی تقوم الساعة فرجع علی بقهقراء. کد خاص الخاص تصرف تحت امر فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

 

رسول گرامی صلی الله علیه وآله درباره ایشان فرمودند: فاطمه(س)، امّ ابیهاست یعنی ایشان مادر پدر است(پس او امّ السین است)! و عدد ابجد ام ابیها=60 است! و قرآن مجید هم به حرف س(کلمه ناس) تمام می‌شود.

پس ظرف زمان که تحویل گیرنده شروع عمرهر موجودی است که در دنیا زندگی را شروع می‌کند، درواقع مادر می‌باشد و این مادر، در ظرف زمان، فرزندش را رشد و کمال ظاهر و باطن می‌دهد تا برای تولدی آماده شود که در عالم برزخ و قیامت همیشه جوان تحویل داده شود، زنده و حسن و به تمام مجموعه‌ی انسانی کامل، صورت و سیرت بگیرد. و آن مقامات تمام آیات  قرآن و میزان شکل حقیقی انسانیت است که لیاقت قرب را داشته باشد.

آیا جالب نیست که جایگاه عددی نام مبارک فاطمه(س)=45 و برابر با عدد ابجد نام آدم علیه السلام است. و اگر عدد اسم مبارک حوا(س)=15 را با 45 جمع کنیم می‌شود 60=س یعنی ام ابیها سلام الله علیها! درواقع اُم آدم علیه السلام و حوا سلام الله علیها.

 

نکته: از جمع اعداد 1 تا 15 در اسم حوا سلام الله علیها به عدد 120 می‌رسیم. و از جمع اعداد 1 تا 9 به اسم آدم(ع)=45 می‌رسیم[62]. حال اگر عدد 45 و 120 را با هم جمع کنیم 165می‌شود (165=45+120) که با عدد ابجد کلمه مبارک لا اله الا الله  برابر است. پس منظور همه خلقت، معرفی اوست و توحید خالصانه! چنانچه هر انسان مسلمانی که از دنیا می‌رود، در تشییع جنازه او می‌گویند: لا اله الا الله ! و در زیارت اهل قبور می‌خوانیم: السلام علیک یا اهل لا اله الا الله...! اینجا می‌بینیم که چگونه خالق قدرتمند و یکتا در آینه خلقت، آینه خود را خلیفه خود می‌خواند. بکوشیم تا درخلوص، جلوه شکوه جمال و جلال و صفات زیبای او باشیم.انشاءالله

همچنین عدد 120 برابر با عدد ابجد کلمه احسان[63] است پس جمع وجود حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و محسن علیه السلام در وجود مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها، می‌شود احسان پروردگار عالم! و تمام قرآن کریم، کوثر وجود است و 120 حزب دارد و عدد ترتیب نزول سوره مبارکه کوثر به قلب مطهر پیامبر صلی الله علیه وآله، 15 است. آیا این عدد رمز نیست که خانم وجود مبارکش، حوّای روحانی و اُم ابیهاست؟! و عدد 15 از جمع عدد 1 تا 5 بدست می‌آید و سوره مبارکه حمد که محتوای کلّ قرآن است، پنجمین سوره ایست که به قلب مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است. دقت کنید یعنی چه؟!1-وجود نورانی خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها جمع کننده حلقه مبارک پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین و محور آن بزرگواران است. 2-قرآن مجید که از جمع 1 تا 15؛ 120 حزب دارد، اگر بر عدد 5 تقسیم شود، 24 می‌شود که عدد جامع است. و در همه عالم، شبانه‌روز 24 ساعت است و برابر عدد ابجد کلمه وحی و احاطه[64] نام مبارک خداوند را نشان می‌دهد. اینجا معنی می‌شود که خانم سلام الله علیها؛ آیت الله الکبری و آیت الله العظمی است!

و عددابجد حروفِ سین[65]=120 است. ازطرفی عدد 15 برابر با جایگاه عددی حرفِ س است که عدد ابجد حرف س=60 می‌باشد. و خداوند، زمان را به ثانیه آغاز فرمود که ثانیه از ثانی شروع می‌شود یعنی از دومی. چنانچه حضرت حوا سلام الله علیها، مؤنثِ آدم علیه السلام است یعنی دومی اوست که برایش زوج قرارگرفت و اُم یعنی مادر همه‌ی آدم‌ها(چه مرد و چه زن) تا قیامت است.

حرفِ س، میزان همه‌ی حروف است[66].

حرفِ س با عدد ابجد 60، درس دیگری هم به ما می‌دهد اینکه: عمر هر موجودی در دنیا از زمانیکه نطفه‌اش بسته می‌شود و به هر نوع به زندگی در دنیا به عنوانِ عُمر شروع می‌کند، در ثانیه شروع می‌شود و ثانی یعنی دومی که ماده و مؤنث است. و60(=س) ثانیه می‌شود یک دقیقه و 60(=س)دقیقه می‌شود یک ساعت و... خلاصه انسان در حرف سین متولد می‌شود و در سین می‌میرد! در قبر نیز، سینِ قلبش باید جوابگوی اعمالش باشد چون تعالیِ وجودیِ هر انسانی در دنیا با پاک نگه داشتن و خلوص قلبی درجه می‌گیرد و قلب انسان می‌شود"حرم الله" و این قلب، هرگز نمی‌میرد و زنده و جاوید می‌ماند. سین در کلام مبارک قرآن مجید، قلب قرآن است که قرآن، قلب همه‌ی کتب آسمانی و کلام الله است.

بنابراین عدد 60، در ظرف زمان قرار می‌گیرد و در طول عمر هر مخلوقی اثر می‌گذارد. پس هر خلقتی در ظرف 60 است یعنی ثانیه، هر 60 ثانیه می‌شود یک دقیقه و هر 60 دقیقه می‌شود یک ساعت. پس شروع عمر در طول در ثانی یعنی عدد 2، به ظهور حرفِ س تجلی می‌کند یعنی میزان، درضمن 120=60×2 یعنی سین(=120)! شاید به همین خاطر است که اولین قسمت بدن جسمانی هر موجودی در رحم دنیایی و رحم مادرها، قلب آن موجود است که حرفِ س است و در سینه قرار می‌گیرد یعنی ظرفِ سین وجود هر کس، سینه‌ی اوست! و قلب، میزان کننده سلامتی و تضمین حیات سالم آن موجود است.[67]

در پایان با بیاناتی از استاد محقق حاج آقا موسوی از اقیانوس بیکران معارف وجودی سیدة النساءالعالمین؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها لبی ترمی‌کنیم:

 

 

[1] ) از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[2] ) سوره مبارکه حج؛ آیه 52

[3] ) بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص 324- تفسیر القمی؛ ج2.ص85- الکافی؛ ج1.ص176

 

[4] ) البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج3.ص901

[5] ) بحار الانوار؛ ج43.ص 10

[6] ) بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص 152

2) دلائل الامامه: ص 105. بحار الانوار ج 22 ص 391

 

[8] ) جلابیبهنّ: (ج=3)+(ل=30)+(ا=1)+(ب=2)+(ی=10)+(ب=2)+(ه=5)+(ن=50)+(ن=50)=153

[9] )حجاب: (ح=8)+(ج=3)+(ا=1)+(ب=2)=14

[10] )آیه 1 سوره مبارکه قلم

[11] ) آیات 30 و 31

[12] )مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: ج15.ص181

[13] )قرآن: (ق=100)+(ر=200)+(ا=1)+(ن=50)=351

[14] ) آیه 59 سوره مبارکه انعام

[15] )سین: (س=15)+(ی=10)+(ن=14)=39

[16] )عمره: (ع=70)+(م=40)+(ر=200)+(ه=5)=315

[17] )رقیه: (ر=200)+(ق=100)+(ی=10)+(ه=5)=315

[18] )سجده تام: (س=60)+(ج=3)+(د=4)+(ه=5)+(ت=400)+(ا=1)+(م=40)=513- یامنشی السحاب: (یا=11)+(منشی=400)+(السحاب=102)=513

[19] ) بحارالانوار؛ ج43.ص8

[20] )عوالم؛ ج11.ص76

[21] )تاسع: (ت=400)+(ا=1)+(س=60)+(ع=70)=531

[22] )مهدی: (م=40)+(ه=5)+(د=4)+(ی=10)=59

[23] ) قبلا بطور کامل توضیحات داده شده است .

[24] )سیصدوسیزده: (سیصد=164)+(و=6)+(سیزده=86)=256

[25] )نور: (ن=50)+(و=6)+(ر=200)=256

[26] )نرجس: (ن=50)+(ر=200)+(ج=3)+(س=60)=313

[27] ) در کتاب چلچراغ(ص32) به استناد از صفحه 180 جلد53 کتاب بحار الانوار

[28] ) آیه 7 سوره مبارکه هود

[29] ) آیه 30 سوره مبارکه نازعات

[30] )امام حسن: (امام=28)+(حسن=37)=65 = دنیا: (د=4)+(ن=50)+(ی=10)+(ا=1)=65

[31] )عدد ابجد  حرف س= 60 است.

[32] ) آیه 3 سوره مبارکه حدید

[33] )به همین مضمون در کتاب هزار شاخه طوبی نیز آمده است.

[34] )دایره: (د=4)+(ا=1)+(ی=10)+(ر=200)+(ه=5)=220- طاهره: (ط=9)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=200)+(ه=5)=220

[35] )دایره: (د=4)+(ا=1)+(ی=10)+(ر=20)+(ه=5)=40- طاهره: (ط=9)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=20)+(ه=5)=40

[36] ) تفسیرالعیاشی؛ج1.ص147- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج1. ص 542- تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب؛ ج2.ص 435

[37] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[38] ) سوره مبارکه نور؛ آیه 36

[39] ) البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج4.ص 76- بحارالانوار؛ ج23.ص326

[40] ) سوره مبارکه یونس علیه السلام؛ آیه 87

[41] ) عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ ج1.ص232

[42] ) سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 97

[43] ) سوره مبارکه مدثر؛ آیات 35 و 36 

[44] ) تفسیر القمی؛ ج2.ص396

[45] ) مناقب ابن شهر آشوب؛ ج3.ص330

[46] ) الانوار القدسیة، شعر جوهرة القدس

[47] ) (171=18+17+... +2+1)

[48] )معانی: (م=40)+(ع=70)+(ا=1)+(ن=50)+(ی=10)=171 = سامع: (س=60)+(ا=1)+(م=40)+(ع=70)=171

[49] ) مجمع البحرین:ج2.ص484- قریب به این مضمون با قید سلسله سند در کتاب بصائرالدرجات و بحارالانوار و بعضی کتب معتبر نیز روایت شده است.

[50] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[51] ) سوره مبارکه رعد؛ آیه 29

[52] ) تفسیر فرات کوفی ص208- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ ج 6.ص450

[53] ) تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ ج 6.ص 450- تفسیر القمی؛ ج1.ص365

[54] ) تفسیرالقمی؛ ج1.ص365- تفسیر الفرات کوفی؛ ص211

[55] ) تفسیر العیاشی؛ ج2.ص 212

[56] ) سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام؛ آیه 24

[57] ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج 1.ص 59

[58] )هزار=زهرا(س): (ز=7)+(ه=5)+(ر=200)+(ا=1)=213- باهره: (ب=2)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=200)+(ه=5)=213-روز: (ر=200)+(و=6)+(ز=7)=213-213

[59] ) یارب: (ی=10)+(ا=1)+(ر=200)+(ب=2)=213-یا محمدُ(ص)علی(ع): (یا=11)+(محمد=92)+(علی=110)=213

 

[60] )رجوع شود به کتاب عرفان سجده

[61] )مجمع البیان؛ ج8.ص254

[62] )120=15+14+13+...+3+2+1 45=9+8+7+...+3+2+1

[63] )احسان: (ا=1)+(ح=8)+(س=60)+(ا=1)+(ن=50)=120

[64] )وحی: (و=6)+(ح=8)+(ی=10)=24 = احاطه: (ا=1)+(ح=8)+(ا=1)+(ط=8)+(ه=5)=24

[65] )سین: (س=60)+(ی=10)+(ن=50)=120

[66] ) در کتاب راز انسان توضیح کامل داده شده است.

[67] ) و این مبحث ادامه دارد...؛ کتاب حّوای روحانی جلد 2 و 3

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۴۸
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اخرجنا مِن الظلمات الوهم و اکرمنا بنورالفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک

و انشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین.

عدد 19!

اگر مضرب‌های یک‌رقمی عدد 3 را از 1 تا 9 جمع کنیم، عدد 19 که همان جایگاه عددی نُه است، بدست می‌آید (19=9+6+3+1) {عدد ابجد حروف نُه =55 که در جایگاه عددی 19 می‌شود[1]}. پس در این شعر خیلی از زیبایی‌ها بیان شده است. اما به حرفِ (ه)، کلّ اسرار را جمع کرده و فرموده حالا خودت بفهم!

چون پروردگار عالم به عدد 19، گنج واحدیت را ظهور داد[2] که کثرات جلوه کردند. که در باطن عدد یک {نورٌواحد صلوات الله علیهم اجمعین }، بلوغ 9 واحدیت است!

 

جمع ارقام 19 برابر 10 شد و (1=0+1). دقت کنید! درحالیکه ظهور 10 در عالم کنز جمع عددی 1 تا 4 شد (10=4+3+2+1) یعنی 4 روی 10 که می‌شود 14 که 5=4+1؛ اینجا حلقه‌ی خلقت به ظهور سرّالاسرار عالم بسته شد که پنجمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین؛ امام حسین علیه السلام است که 9 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش بود: 14=9+5 پس حقیقت 14 نورمقدس؛ ولایت کبری در ظلّ ولایت مطلق پروردگار عالم، همان حرف (ه=5) است.

*بنابراین بلوغ عددی گنج واحد در عدد 19، کلّ سِرّ است زیرا 19، جایگاه عددی حروفِ نُه بود. پس بلوغ تمام اسماء و تمام اعداد در اسم مبارک واحد؛ دربلوغ نُه متجلی می‌شود که نـُه همان کلمه‌ی نـَه است یعنی لا و توحید محض الهی و خلوص در کلمه اخلاص. که هر شخص مؤمنی، به میزانِ اخلاص عملش، درجه و مرتبت برایش حاصل می‌شود! 

*باطن هر سه عالم (عرشی، کرسی، بیت المعمور)، حرف (ی)=10 است که جمع ارقام عدد 10 می‌شود یک (1=0+1) و عدد یک، همان کلمه اول و اصلِ توحید یعنی وحدت وجود است که هم اول است و هم آخر؛ هو الاوّلُ و الآخرُ[3] و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اُعطیت جوامع الکلم[4]. عدد ابجد اول=37 که (10=7+3) و عدد ابجد آخر[5]=801 که (9=1+0+8) می‌شود پس اول و آخر در جمع عددی می‌رسد به 9 روی 10 یعنی 19 که جمع ارقامش 10 می‌شود (10=9+1) و در نهایت جمع ارقام 10 هم یک می‌شود (1=0+1) که برابر حرفِ الِف است؛ همان گنج تمام اسرار و الف=111=نسا و آن وجود مبارک خانم سیدة النساء العالمین؛ فاطمه سلام الله علیها است.

گنج الِف یعنی در باطن، اَلـف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر وجود ظاهر شده {عدد ابجد نام مبارک فاطمه (سلام الله علیها)=135 است که9=5+3+1 می‌شود} پس عالم در بلوغ 9 خلق شده و در حمل 9 قرار دارد که خانم سلام الله علیها، حملها الانسان است و فقط  اوست در دنیا که حامل عددِ 10 است {زمانیکه حامل وجود امام حسین علیه السلام بود زیرا آقا به عدد 10 متولد شده: یک خودش و 9 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش: 10=9+1}، او کنزالله است، نقطه اوج هستی، قله گنج الهی و حامل گنجیست که محسن علیه السلام است. {عدد ابجد کلمه قله[6] =135 است که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است}.

*جایگاه عددی کلمه اول=19 =واحد می‌شود:

پس عدد 19 که سرّالاسرار آیات قرآن و کنز و گنج الهی است به نام کلمه واحد است. و خداوند متعال می‌فرماید: من همه‌ی مخلوقاتم را از یک نفس واحده خلق کردم: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها...[7]. خداوند متعال گنج اعداد را تا سقف 9 خلق فرمود. پس بلوغ کنز الهی نام مبارک واحد را در جایگاه عددی کامل و به عدد 9 ظهور داده است.

صدیقه‌ی طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها آن ظرف وجودی بالغ و کاملی است که از طرف خداوند عزّوجل قبل از اینکه ایشان را خلق کند(البته وجود نورانی سرّ ایشان را) او را امتحان نمود و فرمود: ایشان را صابره یافتم که در زیارت خانم سلام الله علیها می‌خوانیم: " یا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابرة ..."  امتحنک یعنی چه؟! ایشان وجودی است که امّ الائمه است، امّ الصدیقین و الشهدا، امّ الصالحین، امّ النجبا، امّ الانبیا و المرسلین و در آخر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: فاطمه(س)، امّ ابیهاست.(بابی و امی و نفسی ومالی الی یوم القیامت).

پس از آنجا که می‌فرماید: همه مخلوقات را از یک نفس واحده خلق کردیم، عدد ابجد کلمه واحده[8]=24 می‌شود و این عدد "جامع" است بر اعداد! و درواقع کلمه نساء همان الفِ وجود شد که تمام حروف و اعداد در بطن او ظهور پیدا کردند( الف=111=نسا). پس همه در بلوغ نُه هستند و بلوغ نُه، همان تسخیر اعداد و حروف است که در انطباق قرار می‌گیرد. و شاید این ظهور باطن است که امام حسن عسکری علیه السلام می‌فرماید: نحن حجج الله علی الخلائق و اُمّنا فاطمه حجة الله علینا[9]؛ ما(معصومین) حجت‌های خدا بر مردم هستیم و مادرمان فاطمه علیها السلام، حجت خدا بر ماست.

 

وجود مبارک حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) :

1) ایشان نهمین فرزند از پنجمین معصوم { امام حسین علیه السلام} است که درجمع 14 می‌شود (14=5+9)؛ هم ایشان چهاردهمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است و هم عدد ابجد نام مبارکش مهدی[10](عج)=59 است که همان 5 و 9 و در جمع 14 است! {جالب است که عدد ابجد کلمه نورٌواحد=275 که در جمع ارقامش 14 می‌شود (14=5+7+2) و جایگاه عددی آن 59 [11](14=9+5) می‌شود که برابر با نام مبارک مهدی عج الله تعالی فرجه  است که ظهورنورانیش، جمع کننده چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است (نورٌواحدهستند)5 = 4 + 1 }

 و مهدی عج الله تعالی فرجه، ظرف هدایت تمام اهل عالم و گشاینده باب الفتوح هدایت به رضوان الهی در دنیا و قلب کننده عالم ظلمات به حقیقت نور بدون ظلمت است(الی یوم القیامة). و تمام کننده و ابقاء دین خداوند یکتا به نام زیبایش؛ بقیة الله الاعظم صلوات الله علیهم اجمعین است.

2)وجود مبارکش احیاء دین جدّ بزرگوارش و منتقم خون و مظلومیت پدران و مادر بزرگوارش می‌باشد. و درحقیقت کسی است که در دنیا به هدایت شیعیان به نوشیدن و سیراب کردن نور هدایت از حوض کوثر وجود را اظهار می‌کند. و حکومت خود را که حکومت نور است، حکومت زهرایی اعلام می‌کند. در کتاب عیون الاخبار آمده که حضرت می‌فرماید: وابنة رسول الله لی اُسوة الحسنة[12] ؛ دختر رسول خدا(ص) برای من (حکومتش) اُسوه حسنه است.

3)وجود مبارکش که چهاردهمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است، جمع کننده حلقه‌ی انوار مقدس پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین و ظهور دهنده گنج عشر است. و جمع ارقام 14 می‌شود 5(5=4+1) که به وجود آقا، امامت تمام می‌شود. به روایت از کتاب مهدی موعود از بحارالانوار علامه مجلسی(رحمةالله علیه): در زمان شهادتش {لعنت خدا بر قاتلین و ظالمین حق محمد(ص) و آل محمد(ص)}  امام حسین علیه السلام که پنجمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است، تشریف فرما می‌شوند و حلقه به عدد 5 روی 10 گنج عشر هم بسته می‌شود.

 

و عدد 15 که جایگاه عددی حرف س (حرف میزان) است در زمان آقا کاملا میزانش آشکار می‌شود زیرا گنج قرآن به 30 جزء با تمام علوم و خزائنش، عمل می‌شود. که اگر اعداد 1 تا 30 را با هم جمع کنیم می‌شود 465  (465=30+29+...+2+1) و برابر با عدد ابجد کلمه زیبای مهدویت[13] است که جمع ارقامش 15 (=س) می‌شود (15=5+6+4) و جالب اینکه جایگاه عددی کلمه مهدویت[14]=60 ، برابر با عدد ابجد حرفِ س است. پس تمام قرآن به عدد و حرفِ س تمام می‌شود. و برابر با عدد ابجد نام زیبای ام ابیها[15] است که خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، حوّای روحانی عالم هستند(حوا=15=س).

*حقیقت "نصرت الهی" در آیات قرآن کریم[16]:

یکی از القاب خاتون حضرت فاطمه سلام الله علیها، "منصوره" است که از جانب ذات اقدس اله به این مسمّی شده‌اند. مطابق حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم حقیقت نصرت الهی، یاری شدن محبین با نصر فاطمه سلام الله علیها است. به عبارت دیگر حضرت فاطمه سلام الله علیها، معنای مطلقِ نصر هستند و لذا به "منصوره" ملقّب گردیده‌اند:

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: نور حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین خلق شد. بعضی از مردم پرسیدند: ای رسول خدا، پس او از جنس بشر نیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: فاطمه(سلام الله علیها) حوریّه‌ای است در قالب بشر. خداوند متعال قبل از اینکه حضرت آدم (علیه السلام) را بیافریند، و در آن هنگام که تنها ارواح خلق شده بودند، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را از نور خود آفرید؛ و پس از اینکه حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بر او عرضه کرد. نور او در حفره‌ای زیر ساق عرش قرار داشت و طعامش تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید خداوند بود. هنگامیکه خداوند عزوجل اراده کرد که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را از صلب من خارج کند، نور زهرا را در سیبی بهشتی قرار داد و جبرئیل(علیه السلام) آن سیب را نزد من آورد و گفت: ای محمّد! خداوند می‌فرماید که این سیب را بخور. هنگامیکه آن سیب را تکه کردم نوری از آن ساطع گردید که از هیبتش متعجّب شدم. جبرئیل(علیه السلام)  گفت: ای رسول خدا! ... آن را بخور و مترس زیرا آنچه دیدی نور بانویی است که در آسمان " منصوره" و در زمین "فاطمه" خواهد بود. در زمین فاطمه(سلام الله علیها) نامیده شده چراکه پیروان و شیعیان خویش را از آتش جهنم بریده نگه می‌دارد و دشمنانش از محبتش بریده شده‌اند. و در آسمان به این جهت منصوره نامیده شده که خداوند فرمود: " در آن روز مؤمنان از نصرت و یاری خداوند خشنود می‌شوند، و خداوند هر که را بخواهد یاری کند با نصرت خویش یاری می‌نماید"[17]. مقصود از نصرت خدا برای مؤمنان، همانا نصرت فاطمه (سلام الله علیها) برای محبّینش است[18].  

بنابراین حقیقت معنای نصرالله، نصر فاطمه سلام الله علیها برای محبّینش است. هر نصرت و پیروزی که شامل حال مؤمنین می‌شود: چه در طول تاریخ در معنای نسبی، چه با قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در معنای أتمّ، و چه در احوالات یوم القیامه و عبور از صراط... . در تمامی این موارد، نصرت من عند فاطمه سلام الله علیها است برای محبین و مؤمنان به ولایت. لذا ایشان حقیقت معنای "نصر" در آیات قرآن هستند.

 

الفبای خلقت

همانطور که در درس‌های قبل بیان شد یکی از صفات ذاتی پروردگار عالم، تکلم است و آن خالق یکتا باب معرفی خود و هدایت بندگانش را به کلام خویش قرار داد و با ظهور انوار مقدسِ اسماء و صفات خود( به صورت کلان گنج کنز خود) به آن کسانیکه قابلیت دارند، راه به قرب خود رسیدن را گشود و فتح باب نمود و در مخلوقات، اشرف مخلوقاتش را انسان کامل قرار داد و او را مظهر و مرآت و ظرف گیرنده انوار مقدس خود و جلوه دهنده اسماء و صفات نورانیش فرمود و ایشان را کلمه خود نامید.

*معراج وحی[19]:

تکلم، یعنی اظهار ما فی الضمیر و ابراز آنچه در درون انسان نهفته است[20]. پس کلام الله یعنی آنچه از باطن خداوند سبحان به ظهور رسیده است که می‌توان آن را دو قسم دانست: کلام الله عینی (تکوینی) و کلام الله لفظی(تشریعی)

کلام الله عینی اول مخلوق عالم است که از باطن خداوند متعال خبر می‌دهد و اهل حکمت و معرفت آن را صادر نخستین نامند. همان که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام آن را مبدأ آفرینش عالم دانسته و فرموده: إنّ الله تبارک و تعالی أحدٌ واحدٌ ، تفرّدَ فی وحدانیّته ثمّ تکلّم بکلمةٍ فصارَت نوراً ثمّ خَلقَ مِن ذلک النور محمّداً و خلقنی و ذرّیتی[21]؛ همانا خداوند تبارک و تعالی تک و تنها و در وحدانیت خود یگانه بود سپس کلمه‌ای فرمود که نور شد و از آن نور محمد صلی الله علیه و آله و من و فرزندان مرا آفرید. 

پس کلام الله عینی، ذوات نورانی حضرات معصومین علیهم السلام است؛ لذا امام جواد علیه السلام می‌فرماید: نحنُ کلماتُ الله التی لاتنفدُ[22]؛ ما کلمات خداوندیم که هیچگاه پایانی ندارد.

اما کلام الله لفظی همانا وحی خداوند سبحان است: وما کان لِبشرٍ أن یُکلّمه الله إلا وَحیاً[23]؛ و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز از راه وحی. اما نکته حائز اهمیت این است که کلام الله لفظی یعنی وحی الهی، از کلام الله عینی منشعب می‌شود، فلذا حقیقت قرآن ریشه در وجود معصوم علیهم السلام دارد: هذا کتاب الله الصامتُ و أنا کتاب الله الناطقُ[24]؛ این کتاب الله ساکت است و من کتاب الله گویا هستم.  

پس منشأ وحی الهی و کتاب خداوند خارج از وجود حضرات معصومین علیهم السلام نیست و اگر در قرآن صحبت از نزول و هبوط وحی می‌شود، مراد نزول حقیقت قرآن از باطن رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به ظاهر مبارک آن حضرت است و جبرئیل علیه السلام نیز واسطه میان ظاهر و باطن آن حضرت محسوب می‌شود.

شاهد بر این ادعا آیاتی از قرآن است که نشان می‌دهد رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از نزول قرآن و آیات آن، به محتوای کلام الله علم داشته و پیش از جبرئیل علیه السلام آیات الهی را قرائت می‌‌‌فرموده‌اند: ولاتعجل بالقرآن مِن قبل أن یُقضی إلیک وحیه و قل ربّ زِدنی علماً[25]؛ در خواندن قرآن، پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد، شتاب مکن و بگو: پروردگارا بر دانشم بیفزای.

از این رو امام باقر علیه السلام در روایتی _که مرحوم امام قدس سره عنایت ویژه‌‌ای بدان داشته‌اند و در کتب عرفانی خود بارها آن را آورده‌اند_ می‌فرماید: بیتُ علیّ و فاطمة مِن حُجرةِ رسول الله و سقفُ بیتِهم عرش ربّ العالمین و فی قعرِ بیوتهم فُرجَة ٌ مَکشوطةٌ إلی العرش مِعراجُ الوحی؛ خانه علی و فاطمه علیهما السلام بخشی از حجره‌ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سقف خانه ایشان عرش پروردگار عالمیان است و در انتهای خانه ایشان، روزنه‌ی مفتوحی به سمت عرش وجود دارد که محلّ عروج وحی است. {تأویل الآیات: ص 792}

معراج وحی یعنی محلّ عروج و صعود وحی الهی که اشاره به مبدأ و منشأ اصلی و حقیقی آن دارد. آری، وحی خداوند سبحان یعنی کلمات او که حقیقت کلمات خداوند نیز جز ذوات مقدس معصومین علیهم السلام نیست.

قعر خانه؛ انتهایی‌ترین نقطه‌ی خانه است که از دسترس بیگانگان و نامحرمان به دور باشد؛ پس مراد از قعر خانه در این حدیث شریف آن نقطه مرموز از باطن وجود معصوم علیه السلام است که درواقع همان مقام نورانیت ایشان محسوب می‌شود. پس خانه معصومین علیهم السلام را درواقع باید محلّ عروج و صعود وحی خداوند دانست و این سرّ عظیم جز برای عقول کامله و نفوس صافیه قابل درک و هضم نخواهد بود؛ رزقنا الله و إیّاکم بِحقّ سِرّ محمّد و آله الطاهرین علیهم السلام.

 

*پس حروف ابداع شد و عدد گذاری، روح حروف شدند. که قالب جسمانی با روح، تواماً معنا و مفهوم خویش را ظاهر می‌سازد و درواقع صاحب ملکوت شدند و قدر و حساب را به همراه آورد. تمام عالم عرضی و عالم طولی از اعلا تا اسفل را پر از اسرار و نظم و هماهنگی و استعداد و معارف قرار داد. همانطور که درکتاب گنج الالف بیان شد؛ خداوند واحد، یک خلقت هم بیشتر از خود صادر نفرمود؛ "الواحد لا یصدر عنه الا الواحد".

 

*عددِ واحد یعنی یک، و حرفی که متعلق به عدد 1 است، حرف الِف می‌باشد. در واقع الف، مصدرِ حروف شد و خود را در سکون و بدون حرکت قرار داد. خداوند سبحان، جان هستی را به نام سرّ حقیقت محمدی صلوات الله علیهم اجمعین خلق کرد. که 14 هزار سال قبل از خلقت، تمام ظهوراتش خلق شد و به 5 جلوهِ مقدس تسبیح، تکبیر، تهلیل و تحمید عبادت داشته‌اند. تا اینکه در احتمال معنا  خالق هستی "الف" را جلوه فرمود و "باء" را به صورت "باء" ظهور داد، آن سه حرف (الف) و دو حرف(ب ا) رویهم 5 حرف طیبه، (الفبا) شدند. که باب ظهور و تمام جلوه‌های هستی است . پیغمبر صلی الله علیه وآله می‌فرماید: انا مدینة العلم و علی بابها. "الف"؛ حقیقت وجود پیغمبر صلی الله علیه وآله که نبی و رسول و امام و امام الرحمه و اشرف است و "باء"؛ حقیقت وجود امیرالمومنین علی علیه السلام می‌باشد.

 و اما زمانی الف و باء نقش و جلوه‌های تمامی خویش را گرفت که قامت الف، با حرکت مدّ سرمدی و هفت صفت خویش در کنارِ ب، حرکت استفالی خویش، که با هفت صفت قرار گرفت رویهم شد 14 صفت و از آنجا معنای حی از آن ظاهر شد و جلوه کرد: آب!

آری آب، خلقِ کلّ وجود، معنا گرفت "و جعلنا من الماء کلّ شیء حی[26]". اما روح آب و جان آب در حقیقت کوثر وجود است. چون آب ظهورکرد، نور جلوه کرد. تا قبل آن باطنِ ظهورات در کلامِ باطن، در ظلمت بود اما همین‌که وجود مقدس باطنِ زهرا  سلام الله علیها(معنای جان آب) خلق شد، نور آمد.(اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد) و آنچه باطن هستی ظهور داشت، روشن شد و جلوه کرد و معنا شد!

آنجا که جمال حق جلوه‌گر شد و آیینه آیات عظمت و آیات جلال پروردگار عالم تمام مخلوقات را به تسبیح، تهلیل، تکبیر و تحمید وادارساخت و ظاهراً گرداگرد ارکان هستی و عرش، مُطوّف شدند و جلوه نمایی کردند و کرسی و پایه‌هایش با آنچه در سیطره ملک و ملکوت مالک هستی ظهور داشت، با چهار رکن مَلَک‌های مقرب ظهور جستند و کتاب، لوح، قلم و نون در جان عالم جاری و ساری شد. آن حقیقت چیزی نبود جز کوثر وجود که ساقی آن؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام و پیغمبر بزرگوار صلی الله علیه و آله، صاحب ظهور این دریای کرامت شد و حسن علیه السلام؛ جان حیات و حسین علیه السلام؛ بقای حیات الی یوم القیامه شد.

آنچه پروردگار عالم اراده و مشیتش برای خلقِ کلّ مخلوقات قرار می‌گیرد به عرش می‌رسد، آنگاه از آب زیر عرش گذر کرده و حیات خود را به صورت قرار گرفته، در عالم‌های پایین ظهورات را کسب کرده تا به دنیا یا هر عالمی مستقر شود.

*بنابراین نفسِ الف وقتی ابداع شد، حرفِ (ب) {(با)؛ ب و الف} گردید و از ظهور الف و با، کلمه آب ظاهر شد. اما اگر حروف الف و با، همه‌ی عالم را پر می‌کرد و از ملکوت وصل آنها حرف سوم (ج) و یا عدد سوم ظاهر نمی‌شد، هرگز منشاء همه‌ی کثرات نمی‌شد. پس به امر خالق یکتا، الف و با ، با هم در جمع مظهر حقیقت آب شدند. اینجا عدد الف =1 و عدد ب=2 شد و با هم جمع شدند و تشکیل عدد 3 را دادند، آنگاه حرفِ 3= ج شد. پس جان درواقع، برهمه‌ی اسرار جاری شد و خداوند کریم فرمود:" و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی[27] "

احمد(ص) و حیدری(ع) نبود، اگر نبود فاطمه(س)                  هیچ پیامبری نبود، اگر نبود فاطمه(س)

حرف الف؛ وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و حرف با؛ وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حرف ج؛ وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها است. این سه وجود نورانی که هر سه در باطن الف وجود هستند و همه به نحوی الفبای خلقت هستند به عدد 4، که برابر حرف دال است دلیل خلقت و معنای حیات ولایت عظمای حق، در ظلّ ولایت پروردگار عالم قرار گرفته‌اند. و دلیل وجود، وجودهای مقدس حسنین علیهما السلام و ذریه‌های بزرگوارشان صلوات الله علیهم اجمعین هستند. پس درواقع ظهور ابجد، راز آفرینش است و تمام خلق، ابجدی هستند. جالب است بدانید عدد حروف ابجد شد 1و2و3و4 که اگر با هم جمع کنیم 10 می‌شود و عدد 10، همان گنج عشر و 4 روی 10 و تمام اسرار گفته شده از گنج احدیت است. و عدد 10 برابر حرفِ ی است و متعلق به امام حسین علیه السلام است که به عدد 10 متولد شده؛ 1 وجود مبارک خودش+ 9 ذریه معصوم در بطنش صلوات الله علیهم اجمعین. پس به عدد 10؛ خزانه حروف و اعداد شد بنام ابجدی!

 

*پس الفبای هستی به دو صورت ظهور پیدا کرد: 1)ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و 2) قرآن کریم، چرا که عدد ابجد کلمه الف[28]=111 و عدد ابجد  با=3 می‌شود که اگر با هم جمع کنیم 114 می‌شود(114=3+111=الفبا) و 114، برابر است با تعداد سوره‌های قرآن کریم. تمام الفبای عالم در الفبای اسرار خلقت غرق است و رمز رسیدن به تمام معانی اینجا یافت می‌شود!

 

*و جالب است که یکی از نام‌های قرآن، کوثراست و سوره مبارکه کوثر در شأن و مقام خانم زهرا سلام الله علیها به پیامبر بزگوار صلی اله علیه و آله  نازل شده است. پس این کلام الله مجید و معجزه الهی به دست پیغمبر بزرگوار صلی اله علیه و آله  در این دنیا آمد و ناطقش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سَیَلان بخش و جریان دهنده آن به تمام مخلوقات دنیا و آخرت با دو میوه دل و نور دیده‌اش امام حسن و امام حسین علیهما السلام که "سید الشباب اهل الجنة" هستند، می‌باشد. اما از شکرگزاری آبی که مِهر فاطمه زهرا سلام الله علیها در این دنیا قرار گرفت و دو مزه به خود گرفت؛ آب شیرین و آب شور (شوری، حکمت و شیرینی، لذت آن است)  که "مرج البحرین یلتقیان*یخرج منهما الؤلؤ و المرجان[29]".

 

*پس حقیقت آبی که همه‌ی انسان‌ها را سیراب کرده و احیاء دنیا و آخرت می‌کند، قرآن است. و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ "سیده نساء العالمین" کوثر را معنا کرد زیرا آب مهریه اوست و زندگی همه مدیون مهر اوست، لؤلؤ و مرجان؛ حسنَین علیهما السلام و ذریه‌های مطهرش صلوات الله علیهم اجمعین؛ سبزی، گل و میوه باغ رسالت و ولایت شدند. و این خانواده محترم، آل الله نام گرفتند و پروردگار عالم آیه مبارکه تطهیر[30] را در شأن مقام این عزیزان نازل فرمود. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

*حقیقت ماء و حقیقت حیات در آیات قرآن[31]:

و هوالذی أرسل الریاحَ بُشراً بینَ یَدی رحمتِهِ و أنزلنا مِن السماءِ ماءً طَهورا[32].

طبق آیات قرآن، خداوند عزّوجل ماء را از آسمان نازل و آن را سبب طهارت بندگان قرار داده چراکه خصوصیت ماء علاوه بر طهور بودن، مطهَر غیر بودن است.

حقیقت ماء، در مطلق معنا وجود مقدس ائمه علیهم السلام هستند که هر کس به میزان ایمان به ولایت ایشان، طاهر گردیده و از رجس شیطان یعنی نجاست شیاطین امّت منزه می‌شود. چنانکه در تفسیر این آیه شریفه: إذ یُغشّیکم النُعاسَ أمَنةً مِنه و یُنزِّلُ علیکم مِن السماءِ ماءً لِیُطهّرکم به و یُذهِبَ عنکم رِجزَالشیطانِ و لِیَربِطَ علی قلوبکم و یُثبّتَ بِه الاقدام[33]. آمده است:

عن ابی جعفر علیه السلام: بطن آسمان، وجود حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است و بطن ماء، وجود امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که بواسطه ولایت ایشان، خداوند عزّوجل قلوب را تطهیر کرده و رجز و ناپاکی شیطان را از مؤمن دور می‌سازد[34].

*"حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها؛ اُم الائمه و الابرار هستند یعنی منشأ کلّ طهارت در عالم و مشکاة ماء می‌باشند. ولایت علوی، مطهر قلب و برطرف کننده رجز شیطان است، اما طهارت ولایت فاطمی، أخص از ولایت علوی و «ذات طهارت» است. به عبارت دیگر وجود مقدسش «مشکاة ماء» است.

همانطورکه در فرازی از زیارت ایشان می‌خوانیم: لنُبشّر أنفسنا بِأنّا قَد طَهُرنا بولایتک. اگر ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها وجودی را تطهیر نسازد، هیچ طُهر دیگری برای او در این عالم نخواهد بود.

مشکاة ماء، مطهره‌ی تمام عالم است؛ جز آن چیزی که خود، عین نجاست باشد که آن در مطلق معنا، دومی ملعون است. به همین علت حضرت صدیقه سلام الله علیها تنها به آن ملعون اجازه ورود به بیت خویش که بیت الله است را ندادند، چراکه او عین نجاست بود و عین نجاست هرگز طاهر نمی‌شود. اما بقیه خلق که عین نجس نبوده، ولی محبت و آثاری از آن ملعون را دارند، «متنجّس» هستند و برای طهارت  می‌بایست در ماء ولایت فاطمی طاهر شوند.

لذا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، مشکاة ماء در عالم می‌باشند و هر طهارتی در عالم از ناحیه وجود ایشان است. آن وجودی که ولایتش، رجزِ شیطان یعنی ولایت طاغوت امّت و دومی ملعون را از قلوب خلق پاک می‌کند، او « مشکاة ماء» است و ائمه علیهم السلام، «حقیقت ماء» هستند". {درواقع حروف ماء، همان اُم است}

 

و حقیقت حیات در آیات قرآن:

یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لِله و لِلرّسول إذا دَعاکم لِما یُحییکم واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه و أنّه إلیه تُحشرون[35]. خداوند عزوجل در آیات قرآن، بندگان را امر به استجابت دعوت الهی می‌کند، دعوتی که استجابت دعوت آن سبب احیاءِ آنان می‌گردد. آنچه که سبب احیاء معرفی می‌شود، ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. عن ابی جعفر علیه السلام: فی قوله... إذا دَعاکم لِما یُحییکم یقول وَلایة علیّ بن أبی طالب علیه السلام[36].

به همین علت است که در کریمه دیگری خداوند عزّوجل مؤمن را حیّ و کافر را میّت نامیده است. إنّ الله فالق الحبّ و النوی یُخرجُ الحیّ مِن المیّتِ و مُخرج المیّتِ مِن الحیّ ذلکم الله فأنّی تُؤفکون[37]. عن أبی عبدالله علیه السلام: ... فالحیُّ المؤمنُ و المیّتُ الکافر[38] .

مطابق آیات قرآن، احیاء به واسطه ماء صورت می‌پذیرد{ و باطن الفبای عالم همانطورکه متذکر شدیم}. همانطورکه در آفاق با بارش باران، زمین از موت خارج و احیاء می‌گردد، در عالم انفس نیز با نازل شدن حقیقت ماء{الفبا=114 سوره قرآن} بر قلوب خلق، احیاء انفس صورت می‌پذیرد.

والله أنزل مِن السماء ماءً فَأحیا به الارضَ بعد موتها إنّ فی ذلک لَآیةً لِقومٍ یسمعون[39]. این ماء همان حق ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که بر قلوب نازل می‌شود و هر قلبی به میزان ظرفش از ماء را حمل می‌کند. عن أبی جعفر علیه السلام: قولُه«الله أنزل مِن السماء ماءً» یقول: أنزل الحق مِن السماء فاحتمَلَتهُ القلوب بِأهوائها... فَالماء هو الحقُّ و الأودِیة هی القلوبُ[40].

ائمه علیهم السلام خود، حقیقت حیات به شمار می‌روند. به عبارت دیگر حیّ به معنا المطلق می‌باشند و هر کس به میزان بهره‌مندی از ولایت ایشان، از حقیقت حیات بهره برده و متصف به حیّ در معنای نسبی می‌گردد: المؤمن الحیّ.

به عبارت دیگر ائمه علیهم السلام، حقیقت مطلق حیّ از صفات الله عزوجل هستند. چنانکه حضرت حسن بن علی المجتبی علیه السلام در تفسیر آیه کریمه «و لا تقولوا لِمن یُقتل فی سبیل الله أمواتٌ بل أحیاءٌ و لکن لا تشعرون»[41] بیان فرمودند وقتی خداوند عزوجل در این آیه مؤمنین شهید را احیاء نامیده است، پس راجع به خود ما اهل بیت چه چیزی صادق است[42]؟!

به عبارت دیگر شأن اهل بیت علیهم السلام احیاء و حی بودن نیست آن گونه که راجع به مؤمنین صادق است؛ بلکه ایشان حقیقت مطلقِ «حی» از صفات الله عزوجل هستند.

اما حضرت اُم الائمه و الابرارعلیها السلام، مشکاة حیات می‌باشند. به عبارت دیگر صفت حی از صفات الله عزوجل از طریق حضرت کوثر به تجلی و ظهور رسیده و ائمه علیهم السلام هر کدام مظاهر مختلف از این صفت الهی هستند.

حضرت فاطمه سلام الله علیها مشکاة حیات عالم می‌باشند؛ او مشکاة حیات است و ائمه علیهم السلام، حقیقت حیات.

 

اسرارعدد 3

حضرت فاطمه سلام الله علیها ظرف به بلوغ رساننده و امّ المؤمنین، امّ النبیین، امّ الصدیقین، امّ الائمه و امّ ابیهاست! و همانطور که در عدد ابجدی بیان شد؛ عدد ِ3، جانِ اعداد شد؛ به عنوان عدد حروف کلمه‌ی آب[43] .

 

*همانطورکه می‌دانید سقف تمام حروف، 28 و سقف اعداد، 9 است که اگر با هم جمع کنیم 37 می‌شود (37=9+28) یعنی تمام گنج علم اعداد و حروف (37=اول[44])!

* عدد ابجد کلمه اول= 37 است. و عدد ابجد حروفِ  سیُ هفت[45] =555 می‌شود و جالب اینکه 555=15×37 می‌شود (که عدد 15=حوا است)!!!

*درواقع عدد از سه بُعد طولی، عرضی و ارتفاعی، عالم بالا تا در دنیا در حقیقتِ عدد 1 تا 10 است زیرا عدد ابجد و جایگاهشان مساوی است، حالا ببینید عدد اول= 37، چگونه تمام عوالم را در کثرات به خوبی نشان می‌دهد و تمام معنی گنجی که از اول مصدریت ظهور دارد و به خود مصدریت برمی‌گردند را نشان می‌دهد. "انّا لله و انّا الیه راجعون[46]"   و 111=3×37 !

*حال خوب دقت کنید! پایه‌ی خلقت در ظهورِ ضریب عدد 3 و باطناً 3 وجود( درجه یک عالم) قرار دارد؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله(صادر اوّل)، امیرالمؤمنین علیه السلام(امام اوّل) و فاطمه زهرا سلام الله علیها(سیدة نساءالعالمین ظهور سرّی وجود اوّل). حال اگر 37 را در 3 و مضرب‌های 3 ضرب کنیم، تمام گنج‌ها را افشا می‌کند چون باطن عددِ 37، اول است و جایگاه عددی کلمه اول[47]= 19 می‌شود که برابر اسم مبارک واحد جلّ‌جلاله است که هر دو، نام مبارک خالق یکتا می‌باشند.

  1 1 1 =3×37     = الف

2 2 2  =6×37       = حیدر

 3 3 3 =9×37     = اربعین

4 4 4=12×37       = دُمتُ

5 5 5=15×37    مرشد  = یاسیُ هفت

6 6 6=18×37     عصمت الله =  

    ناصر کل منصور=    7 7 7=21×37

 8 8 8=24×37       =    یا من هو قادرعلی(آ) کل شی

9 9 9=27×37        رفیع الدرجات  =

 

اگر در جواب‌ها دقت کنید (از بالا تا پایین) 3 بار اعداد 1 تا 9 تکرار شده است {27 =9×3 که جایگاه عددی کلمه سجده=27[48]=جایگاه عددی کلمه طول است و 27رجب؛ مبعث پیامبرصلی الله علیه و آله می‌باشد} و تمام عوالم از طول و عرض و ارتفاع در بلوغ کامل 1 تا 9 قرار می‌گیرد که جمع 1 تا 9 می‌شود 45، برابر با عدد ابجد نام مبارک آدم[49] علیه السلام و چون 3 بار تکرار شده، 45 را در 3 ضرب می‌کنیم که 135 می‌شود و برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است! نکته جالب‌تر اینکه اگر مضرب‌های عدد 3 (از1تا 9)[50] را با هم جمع کنیم 135 می‌شود که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است یعنی کوثر وجود! پس هرجا کثرت ظاهر شد، به ضریب وجود مبارک خانم فاطمه سلام الله علیها است!!! و اگر عدد 3 را در 10 ضرب کنیم 30 می‌شود که برابر عدد ابجد حرفِ ل است یعنی گنج توحید؛ لااله الا الله. بنابراین اگر مضرب‌های عدد 3 (از 1 تا 10) را با هم جمع کنیم، 165 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه لا اله الا الله است[51]! پس عدد 30، رمز ظهور همه‌ی خزانه گنج قرآن و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین است. بنابر درس‌های قبل که عالم در سه تا 10 تا قرار داشت؛ طولی، عرضی و ارتفاعی، اگر 3 تا 10 را در هم ضرب کنیم 1000 می‌شود(10×10×10) که برابر عدد ابجد آخرین حرف به جایگاه عددی 28؛ حرف غین است یعنی به تمام حروف و تمام اعداد می‌رسیم و درواقع حروف غین همان حروف اسم غنی پروردگار عالم است. و حضرت زهرا سلام الله علیها، میوه‌ی هزاردانه عالم خلقت است چنانچه حروف نام مبارک زهرا سلام الله علیها همان حروفِ هزار است. و باطنش را خداوند در قرآن در شرح لیلة القدر فرمود: لیلة القدر خیرٌ مِن الـف شهر[52]. خوب دقت کنید چه درسی را می‌خوانید؟! و معارف چه گنجی و چه عزیزی را مطالعه می‌کنید؟! که اگر هر کس دستش به دامن غنیّ فاطمی وصل شود، الی یوم القیامة در تمام نعمت‌های الهی غنی می‌شود. اللهم اجعلنی من الفاطمیون

 

خوب بیندیشید! دربین وجود مقدس 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، فقط و فقط یک خانم؛ فاطمه سلام الله علیها است و خانم دیگری به دنیا نیامده و نخواهد آمد و او امّ الائمه علیهم السلام، امّ الانبیا علیهم السلام، امّ المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین و امّ ابیهاست، اوست که بلوغ ظرف وجود طولی و عرضی و ارتفاعی همه‌ی عوالم و مخلوقات است. و عدد ِ3، جانِ اعداد شد؛ به عنوان عدد حروف کلمه‌ی آب . پس وجود مقدس دردانه‌ی عالم کیست؟!

اوست که در مقام خلقت نوری در عالم سِر، سوّمین وجود مبارک است که خداوند متعال خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما[53] "ای احمد(ص) اگر تو نبودی، افلاک را نمی‌آفریدم و اگر علی(ع)نبود، تو را نمی‌آفریدم و اگر فاطمه(س)نبود، شما دو تن را خلق نمی‌کردم.

اللهم صلّ‌ علی ‌فاطمة‌ و ابیها و بعلها و بنیها وسرّالمستودع ‌فیها بعدد مااحاط‌‌‎ ‌‌‌به‌ علمک.

*حقیقت "حبّة" در آیات قرآن[54]

مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کلّ سنبلة مِائة حبة والله یضاعف لمن یشاء والله واسعٌ علیم[55]. این آیه یکی از ضرب المثل‌های قرآن است، استفاده از مثل برای بیان حقیقت.

حبه‌ی وتر و یگانه‌ای که سبب ظهور و کثرت چند شاخه اصلی می‌شود؛ شاخه‌هایی که سبب خلق خوشه‌های دیگر و پیدایش حبه‌های دیگر شده و هر حبه‌ای، مظهری از مظاهر حبه اصلی و یگانه اولیه می‌گردد. این امر، آیه‌ای آفاقی است که دلالت بر حقیقتی در عالم دارد.

از حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام راجع به حقیقت معنای حبه سؤال شد، فرمود: الحبة: فاطمة سلام الله علیها.[56]

حبه، قلب و هسته مرکزی و عنصری است که حیات از آن منشأ می‌گیرد. ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمةً طیبة کشجرةٍ طیبةٍ أصلها ثابتٌ و فرعها فی السماء[57]. عن أبا جعفر علیه السلام: عُنصرُ الشجرةِ فاطمةُ و أغصانُها الائمةُ.[58]

عنصر شجره طیبه‌ی حیات، حضرت مادر؛ امّ الائمه و الابرار سلام الله علیها است و ائمه علیهم السلام از فرزندانشان، أغصانی هستند که از این عنصر و حبه وتر، به ظهور رسیده‌اند.

هر کدام از شیعیان به میزان توصل به غصنی از أغصان شجره حیات، از حقیقت حیات بهره برده و سبب پیدایش "حبوب" دیگر می‌گردند.

لذا در آیات قرآن، از مؤمن به "حبّ"  (هسته‌ای که سبب رویش حبوب دیگر می‌شود) و از کافر به "نوی" ( هسته بی روحی که دور انداخته شده و حیاتی در آن نیست) تعبیر شده است. إنّ الله فالقُ الحب و النوی یُخرجُ الحی مِن المیت و مُخرجُ المیّت مِن الحی ذلکم الله فأنّی تُؤفکون[59]. عن ابی عبدالله علیه السلام: الحب المؤمن، النوی هو الکافر الذی نأی عم الحق فلم یقبله.[60]

بنابراین حضرت ام الائمه؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها، حبة فرد و وتری هستند که حقیقت حیات از وجود مقدس ایشان، متکثر می‌گردد.

*چون مصدریت اول، حرف الف شد که عدد ابجد الف = 111 است و جمع ارقامش 3 می‌شود(3=1+1+1) . پس عالم در مضرب 3، قیمت و بها می‌گیرد ( و کثرات و حروف و اعداد ظاهر می‌شود).

 یکِ اول: وجود اول صادر نورانی محمد مصطفی صلی الله علیه و آله {( الِف )(=111)}. 111=3×37

یکِ دوم: وجود مقدس امام اول؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام؛ نطق الله{ (الِف)(همزه وجود)}. حیدر[61]=222=6×37 {امیرالمؤمنین علیه السلام در کفِ 6 وجهِ کعبه متولد شده!(خانه کعبه 6 وجهی است)}

یکِ سوم: وجود مقدس و مطهر خانم سیده نساء العالمین فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ بضاعت و میوه هزار دانه{ (الِف)(الْف=1000): درواقع گنجِ الِف، اَلـف(=1000) است که حروف به شماره ظاهر شد؛ کوثر ظاهر شد . 333=9×37 (و 333=اربعین[62]) که بلوغ و سبزی عالم به وجود خیرِ کثیر(یعنی کوثر)است}.

نکته: وقتی حرف ج(=3) به صورت جیم خوانده می‌شود، عدد ابجدش 53 می‌شود (جیم=53)[63] که برابر است با عدد ابجد نام آسمانی پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی احمد(ص)=53. پس خانم فاطمه سلام الله علیها به عدد 3، بضاعت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله می‌باشد (فاطمة بضعة مِنّی)!

پس خانم دو عالم حضرت فاطمه زهرا سیده نساء العالمین سلام الله علیها، معصوم سوم و حقیقت وجود حرف (ج) است ، کسی که در دنیا می‌فرمایند آب، مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها است و در عالم عرش در کلام کریم آمده است: عرش بر روی آب قرار دارد{و هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء[64]... و او خدائی است که آسمان و زمین را در فاصله 6 روز بیافرید و عرش با عظمت او بر روی آب قرار یافت... } وآنچه خداوند قادر متعال اراده می‌فرماید که "خلق " شود در باطن از حقیقت آب؛ حی می‌شود. آنگاه در عوالم  دیگر، صورت ملکوتی و در عوالم بعدی ابعاد ظهوری را دریافت کرده تا به اذن خداوند منان به عالم دنیا ظاهر شود!

 

همینطور در دنیا، خداوند می‌فرماید:  قبل از خلقت خشکی، زمین را آب فرا گرفته بود. به عبارتی به وجود خانم، اوج جان ظهور کرد(مثل جهیدن و فواره رحمت الهی) و جهان پدیدار شد یعنی خزانه عالم که بدون جان، جهان ‌یعنی ‌خزان!  پس تمام هستی، در جان عالم، حیات گرفت(که همان نفس واحده است). عدد هم در پایه، در سه رکن ثابت شد، یعنی تا اینجا: ا ب ج شد(خیلی زیباست) زیرا همه به یک حرف برمی‌گردند همان الف وجود! زیرا حرف الف؛ با سه حرف(ا.ل.ف) خوانده می‌شود و عدد ابجدش(111) است که در جان باطن همان نورٌواحد صلوات الله علیهم اجمعین هستند.

*اگر سه تا یک را، سه تا الِف بخوانیم؛ الِف اول: حضرت رسول صلی الله علیه و آله، الِف دوم: حضرت زهرا سلام الله علیها که بضاعت الف است اینجا اَلِف را  اَلـف  یعنی عدد هزار بخوانید (اگر حروف نام مبارک زهرا سلام الله علیها را جابجا کنیم برابر هزار است) و الِف سوم را که متعلق  به حضرت علی علیه السلام است(که باطن کلّ ملکوت از وجود مبارکش خلق شده است) همزه می‌خوانیم زیرا او نطق الله است و صدای الِف و نطقِ گنج الهی است و ظَهَر الوجود است و تبیّن بین العابد و المعبود می‌باشد.

*بنابراین عدد به ظهور 1و2 و3 جلوه کرد . وقتی این سه عدد را با هم جمع ‌کنیم (6=3+2+1) می‌شود:  6 که کلّ ظهورات به عالم دنیا مظهر می‌شود؛ دنیا در 6 روز خلق شد(هوالذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام...[65]). اگراعداد 1 و 2 و 3 را کنار هم بنویسیم 123 می‌شود که برابر با عدد ابجد کلمه‌ی حسنه است[66] (حسنه=123)؛ ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخره حسنة و قنا عذاب النار[67]. حال خوب بیندیشید! اسراراینکه تمام جزء 5 (=ه) که شامل 123 آیه شریفه می‌باشدو در سوره مبارکه نساء قرار دارد[68] ، چیست؟!

*هر سه وجود بزرگوار، الف هستند. پس درجایگاه عددی، کلمه الف[69]= 30  می‌شود و عدد 30 یعنی یک (عدد ابجد حروفِ یک=30) و " ل=30 " یا همان  مجرای توحید (لااله الا الله) و کنزالهی هستند.

آب  = 3 = 1 + 1 + 1           <------    الف=111

اربعین = 333 =111 +111 +111    <----(عدد ابجد)  الف+الف+الف

                عدد ابجد حرف ص=عدد ابجد حروفِ میم = 90= 30 + 30+30<---(جایگاه عددی) الف+الف+الف

                                        جایگاه عددی حروفِ میم=36=12+12+12<---جایگاه عددی الف=30=ل=12

                                                 بلوغ عالم به عدد 9 : 9=3+3+3<--جمع ارقام 12می‌شود 3(3=2+1)

 

 

تعریف عدد 4 برابر حرف د

عدد ابجد حرفِ د= 4 است. همانطور که در اول درس متذکر شدم؛ حرف "د"، دلیل بر همه خلقت است (از حروف ا ب ج د ). و متعلق به وجود مقدس چهارمین معصوم و دومین امام شیعیان عالم؛ وجود مقدس آقا ابا محمد حسن ابن علی  علیه السلام که به وجود مقدسش جان عالمیان،  سبز شدند. چنانچه خداوند همه مخلوقاتش را در حدّ خودشان در کمال حسن؛ به بهترین و نیکوترین شکل خلق فرمود. پس عوالم وجودی، همه در جان ابجد قرار دارند. اما همه باید منتسب به ابجد بمانند تا در حساب و کتاب قیامت برخیزند و جوابگوی وجودهای مقدس باشند . درواقع اَب یعنی پدر و جده یعنی مادر. یعنی همه باید با شناسایی پدر و مادر باید در قیامت صاحب آبرو و جایگاه و مقامات شوند و احترام و حرمتشان محفوظ بماند.

 

نکته جالب اینکه: عدد اسم مبارک حوا(س)=15 است که برای تعیین زبر و بینه، حروف را بصورت بسیط می‌نویسیم یعنی بسیط حروف حوا(س) می‌شود: حا+واو+الف؛ حروف اصلی، بینه‌ است و بقیه می‌شود زُبُر زیرا در دو کفه ترازو: بینه؛ (جنس است) و زبر؛ (وزنه آن).بنابراین:

یک کفه می‌شود بینه: حوا=15 و کفه دیگر می‌شود زبر: 118{(ا=1)+ (او=7) + (لف=110) =118} که برابر با عدد ابجد نام مبارک حسن[70] علیه السلام است! إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم.

پس از وجود مبارک مادر هستی یعنی وجود مبارک خانم دو عالم؛ حوّای روحانی؛ فاطمه زهراسلام الله علیها، تمام فرزندانش حسن علیه السلام هستند { دو آقازاده‌اش؛ حسنین علیهما السلام هستند و وجود مبارک حضرت محسن علیه السلام هم از ریشه نام مبارک حسن است پس خانم، سه فرزند حسن علیه السلام دارد(الله اعلم). و در بطن امام حسین علیه السلام، 9 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است که همه حسن هستند و نهمین ذریه؛ مولایمان امام زمان(عج الله تعالی فرجه)، وصی الحسن صلوات الله علیهم اجمعین است}. 

 

* در عالم سِرّ، هر سه وجود مطهر پیامبرصلی الله علیه و اله، حضرت علی علیه السلام و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، جانِ الف هستند و اسرار تمام 28 حرف را در وجود خود دارند (چون همه حروف در باطن الف است). پس می‌توان گفت:

1)هر یک از ایشان را به عدد 28 درنظر گرفت که 84=28+28+28 می‌شود و 12=4+8  که برابر است با جایگاه عددی حرفِ ل (مجرای توحید؛ لااله الا الله) پس وجود مقدس ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین مجرای توحید و ایمان به خداوندِ حی هستند.

 2)جمع ارقام 28 می‌شود 10(8+2)، پس باطنِ این سه وجود مطهر 30 می‌شود (30=10+10+10) یعنی جانِ 30 جزء قرآن کریم که قرآن، حقیقتِ آب است (ولا رطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین[71]). و 30 =ل=12؛ جمع اعداد 1 تا 12 می‌شود "78"(12+11+10+...+3+2+1) که برابر با عدد ابجد نام زیبای "حکیم[72]" پروردگارعالم است{با نسخه حکیم (قرآن)، برای ما دوا،زده شده است! "و ننزّلُ مِن القرآنِ ما هو شفاءٌ و رحمةٌ للمؤمنینَ و لایزیدُ الظالمینَ الا خساراً[73]؛ و ما آنچه از قرآن فرستیم شفای دل و رحمت الهی برای اهل ایمان است و کافران را بجز زیان نخواهد افزود".  و 15=8+7، 6=5+1 که 6، راز خلقت است و 6=3+2+1. پس باطن 12 برمی‌گردد به جانِ همان آب که 1 و 2 و 3 را در خود جمع دارد {(1=آ )+(2=ب)=3} . فافهم

 

حقیقتِ 2، دوتا می‌شود 4 تا ! :

2،2 تا می‌شود 4 تا یعنی:

دقت کنید که عدد 12می‌شود 2+10 و درواقع عدد 10 برابر عددِ دو به حروف است {(د=4)+(و=6)=10}. بنابراین عددِ 12 همان 2 ، 2تاست : 2 (به عدد)، دو(به حروف). که در عُرف می‌گویند: 2، 2 تا ، 4تا می‌شود!

3)جمع ارقام 10 می‌شود 1 (1=0+1)، پس در نهایت 1+1+1 برابرِ3=آب می‌شود (این درواقع آبِ دنیاست که زندگی و آبادانی در دنیا، در آن است).

 بنابراین (با توجه به سه مرحله بالا) در جانِ الفِ وجود این سه عزیز{و درواقع همه‌ی 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین} هم باطن آب حیات یعنی قرآن کریم و هم ظاهر آب حیات در عالم هستی هستند!

در واقع وجود مبارک حضرت علی علیه السلام، مقام دوم را(در خلقت عالم بالا) دارد و هم کفو ایشان؛ حضرت زهرا سلام الله علیها، مقام مؤنث را در معصومیت دارد چرا که اگر از 14 نور مقدس معصوم صلوات الله علیهم اجمعین ، 12 نور امام علیهم السلام را کم کنیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا سلام الله علیها می‌ماند. و ایشان مؤنث اسرار خلقت است پس کوثر، میوه‌ی هزاردانه و تمام گنج ِ دو به حروف است و تمام گنجِ 2 به عدد، حضرت علی علیه السلام است که هر دو عزیز، هم کفو و هر دو، باب الله هستند که خانم زهرا سلام الله علیها؛ قسمتِ ثابتِ در و امام علی علیه السلام؛ قسمتِ متحرکِ در است که هر دو با هم (2 به عدد و 2 به حروف!)، و این باب در حرم پیامبر صلی الله علیه و آله، به نامِ باب الجنة شده است.

خداوند متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود که در مسجد النبی فقط این یک در، باز باشد، اینجا مُختلف الملائکه(محلّ رفت و آمد ملائکه) و مَهبط الوحی(نزول وحی) است!

و این درس زیبای 2، دو تا، 4تاست! و درواقع 12امام معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در باطن این بیت نورانی متجلی هستند: خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ خودش یک است و 11 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش می‌شود 12 و حضرت علی علیه السلام هم خودش یک و 11 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش می‌شود 12.  درحقیقت تمام اسرار بروج و 12 ماه قمری و 12 ماه شمسی ظهور دارد یعنی همه‌ی اسرار! الله اعلم

 

 حیات واقعی و دائمی با عدد 3 :

پس هر چیزی برای اینکه به  حیات واقعی و دائمی خود برسد و سبز بماند، باید در 3 ضرب شود(یعنی باید خرج شود){ درواقع وقتی عدد در 3 ضرب می‌شود، جان می‌گیرد!} و همچنین باید به عدد 3، توان بگیرد بطورمثال: همانطورکه قبلا بیان شد تمام ارکان خلقت روی عدد 4 بنا شده‌است(عالَم عرش و عالم کرسی و عالم بیت المعمور ...) اما وقتی این عدد 4 در توانِ 3 قرارمی‌گیرد، دین ظاهرمی‌شود که به زندگی، معنا می‌دهد و کلید و ناجی است (4 به توان 3 می‌شود 64 = دین = کلید = ناجی)[74].

و همینطور عدد 10 که در بالا ذکر شد، اگر در توان 3 قرار بگیرد می‌شود: 1000=10×10×10 که بالاترین عدد در ابجد 1000 است و برابر با حرفِ غ می‌باشد.

وقتی عدد به 3 تقسیم شود، باطنِ جانش آشکارمی‌شود! مثال:همانطورکه بیان شد مصدر خلقت به حرف الِف است و عدد ابجد الف=111می‌باشد. حال اگر 111 را بر 3 تقسیم کنیم 37 می‌شود(37=3÷111) که برابر با عدد ابجد اسم "اول" خداوند متعال و برابر با جایگاه عددی کلمه "حسن[75]" می‌باشد. پس پروردگار عالم که اول است و آخر، چیزی جز زیبایی و نیکویی(حسن) خلق نفرموده است!

و اگر 111 در 3 ضرب شود به "اربعین" (=333) می‌رسیم که تمام عالم در اربعین و بهار و سبزی خلق شده‌است (333=3×111).

*اولین خلقت جسمانی، وجود حضرت آدم علیه السلام است، پس ایشان هم می‌شود الِف و عدد ابجد اسم آدم=45 است که 15=3÷45 و15=حوا سلام الله علیها! {و این شاهدی است به حدیث امام باقرعلیه السلام که می‌فرمایند: إنّ الله تعالی خلق حواء من فضل الطینة التی خلق منها آدم[76]؛ خداوند عزّوجل از فضیلتِ طینت آدم علیه السلام، حوا سلام الله علیها را خلق فرمود }. و 135=3×45 که برابر با عدد ابجد نام زیبای فاطمه سلام الله علیها است. پس در تقسیم عدد ابجد نام آدم علیه السلام به 3، به حوّای جسمانی و در ضرب در3، به حوّای روحانی می‌رسیم!

 

*همانطور که در قسمت قبل بیان شد اگرمضرب‌های عدد3 را از 1 تا 9 جمع کنیم (19=9+6+3+1)عدد 19 که همان جایگاه عددی نُه است، بدست می‌آید. چون پروردگار عالم به عدد 19، گنج واحدیت را ظهور داد که کثرات جلوه کردند. که در باطن عدد یک، بلوغِ 9 ِ واحدی است. جمع ارقام 19 برابر 10 شد و (1=0+1). درحالیکه ظهور 10 در عالم کنز جمع عددی 1 تا 4 شد (10=4+3+2+1) یعنی 4 روی 10 که می‌شود 14 که 5=4+1؛ اینجا حلقه‌ی خلقت به ظهور سرّالاسرار عالم بسته شد که پنجمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین؛ امام حسین علیه السلام است که 9 ذریه معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در بطنش بود: 14=9+5 پس حقیقت 14 نورمقدس ولایت کبری در ظلّ ولایت مطلق پروردگار عالم، همان حرف (ه=5) است. و همه انوار مقدس صلوات الله علیهم اجمعین در یک کلمه،  نورٌواحد صلوات الله علیهم اجمعین هستند.

*اگر عدد 10 را 3 بار در طول و عرض و ارتفاع حساب کنیم (در حجم مکعب) که خانه مقدس کعبه به شکل مکعب است و باطن همه‌ی اسرارعالم بالا و مجرای توحید است، عددش می‌شود 1000 که برابر با حرف غ است (1000=10×10×10) و 1000 به عربی خوانده می‌شود الْـْفْ و به فارسی هزار که همان حروف نام مبارک زهرا سلام الله علیها است و خانه کعبه فقط در یک ( نقطه)، قرار دارد که خانه توحید است پس می‌شود 1001 !!! خوب بیندیشید .

 

بلوغ 9 به عدد و حروف (نُه)

بلوغ نُه یعنی نَه که به عربی (لا) می‌شود و مجرای توحید(همان لااله الا الله) و حقیقت گنج عشر است. جایگاه عددی حروفِ لا[77]=13 است که برابر با جایگاه عددی حرفِ (م) به عدد ابجد 40؛ حقیقت طهارت است. پس عالم در کلمه سبحان غرق است{ دقت کنید! جایگاه عددی کلمه سبحان=40 و عدد ابجدش 121 می‌شود[78]} و هر کس باید به بلوغ عبادی و بندگی 9 یا نَه، به طهارت و تنزیه عمل برسد تا بتواند در زمره عبّاد و زهّاد خالق یکتا باشد. جمع ارقام 13، برابر4 می‌شود و عدد 4، تمام گنج 4 روی 10 و گنج عشر مجرای توحید است.

عدد ابجد حروفِ لا=31 است و عدد ابجد سیُ یک[79] به حروف 100 می‌شود که 100=(ق) به جایگاه عددی 19 است که 10=9+1 که همان گنج 4 روی 10 است و عدد 19=واحدجلّ جلاله است، پس تمام عالم خلقت در مجرای توحید و کلمه مبارک لا اله الا الله است که نماد آن، خانه خداست. 

 

*در حالیکه در نُه به حروف، جایگاه عددی حرف (ن)=14 که همان گنج 4 روی 10 است {نکته: با این حقیقت که ظرف(یا وعاء)؛ انتخاب ظهور مرآت حق و تجلی‌گاه همه‌ی متجلیات سرّ احدیت خالق یکتا در دنیاست}. و حرف (ه) در کلمه‌ی نُه، عدد ابجدش برابر5 است که اگر ارقام 14 را با هم جمع کنیم ، 5 می‌شود(5=4+1)، 14 نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین  به سرّ حقیقت محمدی(ص) به نام پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین ظهور پیدا کرده‌اند.

پس درحقیقت حروف نُه، کلّ و تمام حروف است چراکه جایگاه عددی (ن)=14 و (ه)=5(که 5 نیز به عبارتی همان 14 می‌شود؛ 5=4+1) پس 28 حرف را شامل می‌شود (28=14+14 --->10=5+5) که همان بلوغ باطنی عدد نُه می‌باشد زیرا جمع ارقام 28، عدد 10 می‌شود(10=8+2).

بنابراین: جایگاه عددی حروف نُه=19  و 10=9+1 و عدد ابجد حروف نُه=55 و 10=5+5 {یعنی همان گنج 4 روی 10 (10=4+3+2+1) و دهه طُهر، حقیقت 14 و گنج 40؛ باب طهارت}.

 

*اما جان گنج 14 در جایگاه عددی حرف(ن)، که همه در بلوغ 9  ظهور داشت و عدد 19 که جایگاه عددی کلمه (اول) و جایگاه عددی (نُه) بود و جان آن بلوغ، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها است که ظرف وجودش قبل از خلقت، امتحان شد پس خداوند کریم او را صابره یافت و انتخاب شد. پس نون ساکن است که پشت همه‌ی حروف قرار می‌گیرد و تمام آنها را به معنا و مفهوم و واقعیت وجودی ظهور می‌دهد( الله اعلم).

 

*نکته: عدد 4 در تمام عالم، ساری و جاری شد یعنی 10=4+3+2+1 و خداوند کریم تمام گنج را بوجود نورانی چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین  و قرآن عزیز منور و راه هدایت را از ظلمات به عالم نور گشود  و 14، جایگاه حرف (ن) در عالم زمین ظهور پیدا کرد (نون ساکن، ظرف آفرینش شد). پس عدد 14، در عالم بالا شد تنوین که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود و در عالم پایین شد نون ساکن {جایگاه عددی حرفِ (ن)=14} که 28=14+14 یعنی کلّ حروف و کلّ اعداد شد و {عددابجدِ حرفِ (ن)=50} پس 100=50+50 و 100=ق=19 که کلّ ولایت است { اسامی پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین رویهم،  19 حرف است}.

50

 

+

50

 

100

نگهدارنده

 

14

 

+

 

14

28

کلّ حروف و اعداد

تنوین

                                                                                                                                                                                                   

 

 

خانم، صاحب نون است؛ ذوالنون: ß---------------

       
   
 
 

 

 

 

 

 

*توضیحی پیرامون باطن حرف ن:

در ظاهر، یکی از خوراکی‌های بابرکت و مورد احترام مردم در تمام اقشار جامعه نان است (که در محاوره، نون خوانده می‌شود) و برکت سفره می‌باشد. در روایات هم به خوب نگهداری و استفاده درست و ضایع نکردن نان سفارش شده است.

در تفسیر سوره مبارکه دهر آمده است که درحالیکه وجود مبارک فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام و فرزندانش روزه بودند، وقت افطار در سه روز متوالی، یک روز مسکین و یک روز یتیم و یک روز اسیر به خدمت ایشان آمد { و یُطعمون الطعام علی حُبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً[80]}. اول از همه وجود مبارک خانم سلام الله علیها، نون که سهم خودش بود را بخشید، بعد تمام خانواده محترمش اینچنین کردند(حتی فضه خاتون). و بعد از سه روز، مائده بهشتی برایشان حاضرشد. شاید همه فقط ظاهر کار را ببینند و از این همه از خودگذشتگی، درس انفاق بگیرند. اما باطنی هم در آن نهفته است!

در روایت دیگری از خانم آمده است: وقتی ایشان می‌خواست به شخص فقیر دیگری کمک کند، چادر خود را نزد شخصی یهودی گرو گذاشت و در عوض گندم گرفت که نان بپزد و گرسنه‌ای را سیر کند. چنانچه در روایت آمده نیمه شب، همسر فرد یهودی دید که از غرفه شوهرش نور بالا می‌رود و چه عطر و بویی می‌آید... متحیر شد و از همسرش پرسید که چه آورده‌ای؟! او که به نظرش چیز مهمی نیاورده بود، وقتی چشمش به درون حجره افتاد، دید آن چادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است ... .

خداوند کریم با این عمل خانم، چندین درس را برای عالمیان نشان می‌دهد زیرا چادر خانم سلام الله علیها، آیتِ خداست . ظاهراً چادر، حجاب است. اما بانوی دو عالم که سرِّ مستتر خداوند است خود، بردارنده حجابِ ظلماتِ کفر از دلهاست!

پس نورِ چادر، نورِ آیه‌ی عمل و فعل نورانی خانم سلام الله علیها است. یکی از اسماءِ قرآن کریم، نور است و در سوره مبارکه نور، آیات حجاب آمده است. بنابراین خداوند متعال با چادر خانم سلام الله علیها، حجابِ کفر را از دلِ آن یهودی و همسرش برداشت؛ آنها مسلمان شدند و فردای آن شب، 70 نفر از فامیل خود را آوردند و آنها هم کنار چادر خانم سلام الله علیها، مسلمان شدند! آیا باطن آن، پختن نون نبود؟! درواقع اول حرفِ کلمه نور، نون است و این نون، رزقِ حیات باطنی و عمل خالصانه و رزق الی یوم القیامت مؤمنین است!

*حقیقت مشکاة در آیات قرآن[81]:

خداوند عزوجل در آیات قرآن در مقام توصیف الله نور السموات و الارض، مَثل آن نور را مشکات می‌نامد.

الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنّها کوکبٌ دُرّیٌّ یوقدُ مِن شجرةٍ مبارکةٍ زیتونةٍ لاشرقیةٍ و لا غربیّة یَکادُ زیتها یُضیءُ و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علی نورٍ یَهدی الله لِنوره مَن یشاء و یَضربُ الله الامثالَ للناس و الله بکلّ شیءٍ علیم[82].

مطابق روایات از حضرات ترجمان وحی الله، حقیقت مشکاة در عالم، وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. عن موسی الکاظم علیه السلام قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: فی قول الله تعالی الله نور السموات و الارض مثلُ نوره کمشکاةٍ... فاطمة علیها السلام[83].

یعنی آنجا که اصل و مبدأ خلقت بیان می‌شود: الله نور السموات و الارض، مثل آن نور، مشکاة است؛ وجود اُم عالم امکان. حضرت اُم ابیها و اُم الائمه و الابرار، مشکاة‌اند یعنی صدر، اصل و جوهره‌ی اصیل وجود هستند. نور نیستند، بلکه بطن و منشأ ظهور و اُم نور هستند. مصباح، نور است اما مشکاة، بطن و وجودی است که از آن، نور به ظهور می‌رسد. منظور از مصباح در یک تجلی، وجود حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و در تجلیات دیگر، ائمه علیهم السلام از فرزندان حضرت خاتون فاطمه زهرا سلام الله علیها مصابیح هستند. چنانکه حضرت جعفربن محمد الصادق علیه السلام فرمودند: من مصباحی از مصابیح مشکاتم. فقال أبوعبدالله علیه السلام : أنا ...مصباح ُ مِن مصابیح المشکاة التی فیها نورُ النور[84].

ائمه علیهم السلام نورالنور هستند یعنی هم نور و هم منشأ نور در عالم‌اند چنانکه در زیارات مأثوره خطاب به ایشان می‌خوانیم: السلام علیک یا نور الانوار. اما وجود حضرت مادر، مشکاة یعنی اُم نور است که در آن حضرات نورالانوار به ظهور و تجلی می‌رسند. حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هم اُمّ الائمه و هم اُمّ ابیها هستند یعنی اُم مصباح‌اند: مشکاة فیها مصباح.

بنابراین یکی از شئون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در آیات قرآن، مشکاة عالم بوده ایشان است یعنی بطن، اُم و جوهره اصیل نبوت و امامت.

 

*عدد 5 در جایگاه حرفِ نون :

حرف نون اسرارش از همه‌ی حروف بیشتر است: به دو صورت نوشته می‌شود؛ ن و تنوین. از نظر تلفظ، دو مخرج دارد: یکی در بینی که غُنّه نامیده می‌شود و یکی در دهان. و دیگر از خصوصیاتش این است که مربّی همه‌ی معانیِ حروفی است و به یک معنا جوهر و به یک معنا جانِ حروف است! زیرا وقتی نونِ ساکن پشت 28 حرف ابجدی قرار می‌گیرد؛ پشت 6 حرف، اظهار و 6 حرف ادغام و 15 حرف، اخفا و پشتِ حرف ب، قلب به میم می‌شود.

*این برکتِ همان گنجی است که خداوند کریم وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها را اُم قرار داده و یکی از اسماء نورانیش، مبارکه است یعنی با برکت! مبارک از ریشه برکه است و خداوند کریم، خانم را برکه رحمت خودش در بیت نورانی آل الله صلوات الله علیهم اجمعین قرار داده است. همانطورکه در حدیث کسا خانواده نورانی اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، به حضرت فاطمه سلام الله علیها معرفی می‌شوند: هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها . "اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم"

حضرت فاطمه سلام الله علیها، نون ساکنِ عالم وجود است. و ایشان به اُم الرّبوبیه، اُم الائمه، اُم الانبیاء، اُم ابیها، اُم الشهدا و الصدیقین، اُم المؤمنین، اُم البرره، اُم الاخیار، اُم البریّه، اُم الاظهار، اُم الازهار(یعنی مادر شکوفه‌ها یا شکفتن‌ها)، اُم الاثمار، اُم الینبوع و اُم الینابیع خوانده می‌شود.

 

*عدد ابجد حرفِ ن=50 و برابر با عدد ابجد کلمه کُل[85] است و جایگاه عددی حرف ن=14 می‌باشد و جمع ارقامش 5 می‌شود 5=4+1. و همانطورکه می‌دانید وجود مبارک 14 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین در عالم در حلقه نورانی 5 تن صلوات الله علیهم اجمعین ظهور دارند. و عدد 5، اسرارِ گنج خلقت است.

و خانم که در مرتبت خلقت نوری، سومین نورِ مطهر است، رمز اسرار تمام خزانه هستی را افشامی‌کند با عددِ: 3 و 5 و بلوغ عددی 9! چنانچه اگر 3 را در 5 ضرب کنیم می‌شود 15 که برابر با عدد اسم مبارک حوا سلام الله علیها است و اگر 15 را در 9 ضرب کنیم برابر با عدد 135 می‌شود که عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است که خود، حوّای روحانی و مریم کبری می‌باشد. پس هر سه عدد باید خرجِ افشای اسرار نام مبارک فاطمه سلام الله علیها شود{135=9×5×3 ضرب شدن یعنی خرج شدن}. انشاءالله تا اینجا با معارف این 3 عدد به خوبی آشنا شده باشید.

عزیزان با مطالعه با دقت کتاب‌های گنج الالف، گنج عشر، عرفان آب و راز حجاب به خوبی درخواهید یافت (با وُسع ضعیف و بضاعت فهم این حقیر) که خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،  بلوغ رساننده‌ی کلّ نور به عالم وجود و واسطه فیض عالم، سرّالاسرار(سرّ همه اسرار)؛ سرّمستودع، قله‌ی بلوغ و کمال انسانی عالمیان است. که او صدیقه‌ی کبری و صاحب شفاعت کبری و حقیقت کوثر وجود و بضاعت الف الوجود و سرّ النهایه است. اللهم صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

 

*سنّ مبارک ایشان که دو بلوغ کامل را دارد؛ در خانه رسالت به 9 سال و در خانه ولایت به 9 سال که رویهم 18 سال طیّ منازل مغرب وجودی آن حضرت سلام الله علیها است{عدد 18 برابر با عدد کلمه حی[86] است که یکی از صفات ذاتی پروردگار عالم می‌باشد}. چنانچه ظرف وجود مبارکش، جایگاه افول مغرب انوار خورشید رسالت و ولایت می‌باشد. سنّ مبارک خانم سلام الله علیها اسرار منازل دنیا و طول معنوی صراط آخرت است. و این عدد هم مثل نام مبارکشان در ضرب 1 تا 9 همانطور در جواب 9 می‌شود و در جمع آخر اعدادش هم به 9 می‌رسد. و اعدادش بر9 قابل قسمت است زیرا همه‌ی انسان‌ها در حمل کسی هستند که حملها الانسان است.

 

*اما استثنا در تمامی اسامی مبارک، نام مبارک خانم  فاطمه سلام الله علیها و سنّ مبارکش است که فقط عدد ابجد فاطمه سلام الله علیها=135 و جمع ارقامش =9 می‌شود (9=5+3+1) و هم در ضرب 1 تا 9، در جمع همه‌ی قسمت‌های نُه‌گانه‌اش 9 می‌شود و در جمع کامل عددی هم 9 می‌شود. پس تمام ظاهر و باطن، عدد9 است.

پس حاصل ضرب و حاصل جمع چه عمودی و چه افقی بر9 قابل تقسیم است.

همینطوراین قانون شامل سنّ مبارک خانم فاطمه سلام الله علیها نیز می‌شود که در مجموع چه افقی و چه عمودی به 9 می‌رسیم.

 

*قوس صعودی و نزولی حرف نون

عدد 14 در جایگاه عددی الفبا، جایگاه حرف «ن» است. پس نون، دایره قوس صعودی و نزولی عالم ظاهر و باطن است. درضمن اینکه عالم همه در کلمه «یک» که همان الِفِ وجود است، غرق است. ظاهرًا عددش یک است اما اگر اَلْْفْ خوانده شود عددش می‌شود1000=حرفِ غ=28 و 10=8+2 و 1=0+1 و 1=الِف؛ پس عالم کثرت به وحدت می‌رسد!

عالم عرشی: 4+3+2+1=10=ی     و                   1=0+1  ،

عالم کرسی: 40+30+20+10=100=ق    و           1=0+0+1  ،           

عالم بیت المعمور: 400+300+200+100=1000=غ و 1 =0+0+0+1

پس هر سه عالم به 1، 1، 1 می‌رسد که اگر کنار هم بگذاریم می‌شود 111، برابر با عدد ابجد کلمه الف!

*امام صادق علیه السلام فرمودند[87]:

خدای تبارک و تعالی اسمی را آفرید (امّ ابیها، مقام امتحنک الله قبل ان یخلقک) که صدای حرفی ندارد، به لفظ ادا نشود، تن و کالبد ندارد، به تشبیه موصوف نشود، به رنگی آمیخته نیست، ابعاد و اضلاع ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهّم کننده به او دست نیابد، نهانست بی پرده (سبحان، صمد، اکبر، لاخالق ولامخلوق)، خدای آن را یک کلمه تمام قرار داد (کلام الله)، (الفِ وجود) دارای چهار جزءِ مقارن که هیچ یک پیش از دیگری نیست (آیة الکرسی: شخص محمدی(ص)، اصل فاطمی، علوی، غیب مهدوی)، سپس سه اسم آن را که خلق به آن نیاز داشتند هویدا ساخت (ا،ل،ه) و یک اسم آن را نهان داشت و آن همان اسم مکنون مخزون 1- (احد جلّ‌جلاله) است و آن سه اسمی که هویدا گشت  ظاهرشان 2-"الله"، 3-"تبارک و تعالی" است و 4-"سبحان".

و خدای یکتا برای هر اسمی از این اسماء، 4 رکن مسخّر فرمود(آیة الکرسی) او همان ولایت کلیه مطلقه الهیه سبحان و صمد است(کلمه تامه). همان حقیقت محمدیّه(ص) که نفسش علوی و اصلش فاطمی می‌باشد، و همان سِرّ الالف وجود می‌باشد.

اللهم‌ صلّ‌ علی‌ فاطمة ‌و ابیها و بعلها و بنیها و سِرّالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

 

*در مقام رتبه معصومیت و ولایت سِرِّ خلقت خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها ‌درعالم سومین وجود ازسِرّ حقیقت محمدی(ص) می‌باشد. پس دو عزیز هم کفو؛ آقا سید الوصیین و خانم سیده النساء العالمین 3 و3 می‌شود 6 که این عدد سِّر خلقت دنیا است[88]. عدد ابجد کلمه ام ابیها =60 می‌شود. اگر عدد 6 را در10 (سِرّ گنج 10، همان4 روی 10است) ضرب کنیم، می‌شود 60 و جایگاه عددی کلمه ام ابیها[89] =33 می‌شود که میزان سنّ زنان و مردان بهشتی است که اگر حتی مسن و پیر از دنیا رفته‌ باشند، اما به این سن وارد بهشت می‌شوند. در ضمن اینکه اگر 33 را به حروف بنویسیم سیُ سه عدد ابجدش می‌شود 135 که برابر عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است .

 

جالب است که ایشان، کوثر وجود است و کوثر یعنی حقیقت آب! وقتی کلمه آب (یعنی الفبای خلقت)، به صورت بسیط(الف+با) نوشته شود عدد ابجدش 114 می‌شود که برابر با تعداد سوره‌های قرآن است و جایگاه عددی آب (الف+با)، 33 می‌شود[90]. و آیه 33 سوره مبارکه احزاب که سی و سومین سوره قرآن است؛ آیه تطهیر می‌باشد و کوثر، حقیقتِ تطهیر است!{ انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا. صدق الله علی العظیم} اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

 *وجود مبارک خانم سلام الله علیها هم مظهر سِرّالاسرار حروف الم است زیرا:

1)عدد ابجد کلمه نسا[91]=111، برابر با حرف الف است.

2)جایگاه عددی کلمه نسا=30، برابر با حرفِ ل است.

3)وجود مبارکش، طاهره است و جایگاه عددی کلمه طاهره[92]=40، برابر با حرفِ م است. بنابراین حضرت فاطمه سلام الله علیها، گنج باطن الــم می‌باشد.

 

*اسراری از نام مبارک فاطمه سلام الله علیها و قلّه عالم

عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها=135=عدد ابجد کلمه قله[93]. درواقع قله‌ی عالم امکان در کثرات خلقت، همان نام مبارک واحد پروردگار عالم به عدد 19 است که ظهور عددی و حروفی را جلوه می‌دهد{19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم و 19 حرف اسامی پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین}.

درواقع عدد ابجد حروفِ نوزده =72=سجده شد که عالم در سجده بندگی ظهور پیدا کرد و خود عدد 19، جایگاه عددی نُه بود که عالم در بلوغ 9 خلق شده است و حقیقت آن در ظرف قله عالم که عدد ابجد کلمه قله=135 است برابر با نام مبارک فاطمه سلام الله علیها که او اُم و قله و ظرف امتحان شده‌ی خلقت پروردگار عالم است و خود به عدد یک؛ امّ ابیها و... ظهور دارد.{ در وجودهای مبارک معصومین صلوات الله علیهم اجمعین؛ 13 معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، آقا هستند و فقط یک خانم}

 

نکته: در قسمت‌های قبل توضیح داده شد که اگر نام زیبای فاطمه سلام الله علیها را به سه قسمت بخش کنیم یعنی:

 فا + ط + مه در جمع آخر به 3 تا 9 می‌رسیم: (فا=81 و 9=1+8)، (ط=9)، (مه=45 و9=5+4). 3 تا 9 تا می‌شود 27 تا که برابر با جایگاه عددی کلمه سجده است. و درواقع در 27 رجب؛ روز مبعث حضرت محمد صلوات الله علیها؛ روز تولد گنج قرآن است که در قلب مبارکش می‌باشد و درحقیقت، جانِ کوثر عالم هستی و ظهور بضاعتِ وجود پیامبرصلی الله علیه و آله به عنوان خزانه‌ی کوثر؛ فاطمه سلام اله علیها است. جالب است که (از1تا27) جمع 9 عددِ مضرب‌های عدد 3 می‌شود 135 که اسرار نام مبارک فاطمه سلام الله علیها را نشان می‌دهد 135=27+24+21+18+15+12+9+6+3 

اما اگر عدد 9 به حروف بخواهد ظهور داشته باشد: که درواقع نُه به حروف هستند(چون در باطن حروف نامِ خانم نهفته‌اند) و عدد ابجد 9 به حروف؛ نُه=55 است و 3 تا 55 تا می‌شود 165 که برابر با عدد ابجد لا اله الا الله[94] است! و جایگاه عددی کلمه نُه=19 که 3 تا 19 تا می‌شود 57=زن[95]!

*پس درواقع قله‌ی اسرار ظهوری خلقت به عدد 9، درس زیبایی دارد. در خلقت نوری حضرت زهرا سلام الله علیها خواندیم که ایشان کسی بود که قبل از خلقت همه اسرار ظرف آفرینش وجودش امتحان شد و خداوند جلّ جلاله فرمود ما او را صابره یافتیم و قبول شد، پس خداوند در آیه یک سوره مبارکه نساء می‌فرماید: همه‌ی مخلوقات را از یک نفس واحده خلق کردیم و درواقع کلمه نسا همان الف وجود شد که تمام حروف و اعداد در بطن او ظهور پیدا کردند، پس همه در بلوغ نُه هستند. بنابراین بلوغ 9، همان تسخیر همه‌ی اعداد و حروف است که  در انطباق قرارمی‌گیرد و اگر امام عسکری علیه السلام می‌فرماید ما معصومین صلوات الله علیهم اجمعین حجت‌های خدا بر مردم هستیم و مادر ما حجت بر ماست[96]، شاید این ظهور باطن است.

 

*حضرت فاطمه سلام الله علیها در عالم دنیا 9 سال در منزل رسالت است و 9 سال در منزل ولایت و منزل نورانیش مهبط وحی و نزول آیات و مختلف الملائکه یعنی محل رفت وآمد ملائکه مقرب است. بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، جبراییل علیه السلام بر او نازل می‌شد و احادیث قدسی را به خانم سلام الله علیها می‌فرمود و حضرت علی علیه السلام احادیث را می‌نوشت.

 

[1] ) نه: (ن=50)+(ه=5)=55 - نه: (ن=14)+(ه=5)=19

[2] )واحد: (و=6)+(ا=1)+(ح=8)+(د=4)=19

[3] )سوره مبارکه حدید؛ آیه 3

[4] )تفسیر قمی.ج2.ص350

[5] )اول: (ا=1)+(و=6)+(ل=30)=37 - آخر: (ا=1)+(خ=600)+(ر=200)=801

[6] )قله: (ق=100)+(ل=30)+(ه=5)=135

[7] ) سوره مبارکه نساء؛ آیه 1

[8] )واحده: (و=6)+(ا=1)+(ح=8)+(د=4)+(ه=5)=24

[9] ) الاسرار الفاطمیه ص 17 و 99-  الانتصار: ج7.ص237 

[10] ) مهدی: (م=40)+(ه=5)+(د=4)+(ی=10)=59

[11] )نورٌواحد(ص): (نور=256)+(واحد=19)=275نورٌواحد(ص)=(نور=40)+(واحد=19)=59

[12] )البحار؛ج53.ص179 و 180- غیبة الطوسی؛ص172- الاحتجاج؛ج 2.ص277- الزام المناصب؛ج1.ص439

[13] )مهدویت: (م=40)+(ه=5)+(د=4)+(و=6)+(ی=10)+(ت=400)=465

[14] )مهدویت: (م=13)+(ه=5)+(د=4)(و=6)+(ی=10)+(ت=22)=60

[15] )ام ابیها: (ا=1)+(م=40)+(ا=1)+(ب=2)+(ی=10)+(ه=5)+(ا=1)=60

[16] ) از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[17] ) سوره مبارکه روم؛ آیات 4 و 5 .

[18] ) بحارالانوار؛ ج43.ص5- تفسیر فرات الکوفی؛ ص321- معانی الاخبار؛ النص؛ ص396- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج4. ص 337

[19] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[20] ) التحقیق: ج10.ص 107

[21] ) مختصرالبصائر: ص 131

[22] ) تحف العقول: ص 479

[23] )سوره مبارکه شوری؛ آیه 51

[24] ) وسائل الشیعه : ج27.ص34

[25] ) سوره مبارکه طه؛ آیه 114

 

[26] ) آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[27] ) آیه 30 سوره مبارکه انبیا

[28] )الف: (ا=1)+(ل=30)+(ف80)=111

[29] ) آیات 19و22 سوره مبارکه الرحمن

[30] )آیه 33 سوره مبارکه احزاب

[31] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[32] ) سوره مبارکه فرقان؛ آیه48

[33] ) سوره مبارکه انفال؛ آیه 11

[34] ) تفسیر فرات الکوفی؛ ص153

[35] )سوره مبارکه انفال؛ آیه 24

[36] )تفسیرالقمی؛ ج1.ص271- الکافی؛ ج8.ص248

[37] ) سوره مبارکه انعام؛ آیه 95

[38] ) الکافی؛ ج2.ص5

[39] ) سوره مبارکه نحل؛ آیه 65

[40] ) بحارالانوار؛ ج9.ص216

 

[41] ) سوره مبارکه بقره؛ آیه 154

[42] ) الهدایة الکبری؛ ص195

[43] )آب: (ا=1)+(ب=2)=3=ج

[44] )اول: (ا=1)+(و=6)+(ل=30)=37

[45] )سی هفت: (س=60)+(ی=10)+(ه=5)+(ف=80)+(ت=400)=555

[46] )سوره مبارکه بقره؛ آیه 156

[47] )اول: (ا=1)+(و=6)+(ل=12)=19

[48] )سجده: (س=15)+(ج=3)+(د=4)+(ه=5)=27   طول: (ط=9)+(ل=12)=27

[49] )آدم: (ا=1)+(د=4)+(م=40)=45

[50] ) یعنی 27،24 ، 21 ،3،6،9،12،15،18

[51] )لا اله الا الله: (لا=31)+(اله=36)+(الا=32)+(الله=66)=165

[52] )سوره مبارکه قدر؛ آیه 3

[53] ) اسرارالفاطمیه؛شیخ محمد فاضل المسعودی ص231

[54] ) از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[55]) سوره مبارکه بقره؛ آیه 261  

[56] ) تفسیرالعیاشی؛ج1.ص147- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج1. ص 542- تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب؛ ج2.ص 435

[57] ) سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام؛ آیه 24

[58] ) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم؛ ج1.ص54

[59] ) سوره مبارکه انعام؛ آیه 95

[60] ) البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج 2.ص 456

[61] )حیدر: (ح= 8)+(ی= 10)+ (ر= 200)= 222

[62] )اربعین: (ا= 1) +(ر= 200)+ (ب= 2)+(ع= 70)+ (ی= 10) +(ن= 50)= 333

[63] )جیم: (ج=3)+(ی=10)+(م=40)=53 احمد(ص): (ا=1)+ (ح=8)+(م=40)+(د=4)=53

[64] ) آیه 7 سوره مبارکه هود

[65] ) آیه 4 سوره مبارکه حدید

[66] )حسنه: (ح=8)+(س=60)+(ن=50)+(ه=5)=123

[67] ) آیه 201 سوره مبارکه بقره

[68] ) از آیه 24 تا 147

[69] )الف:  (ا=1)+(ل=12)+(ف=17)=30 یک: (ی=10)+(ک=20)=30

[70] ) حسن(ع): (ح=8)+(س=60)+(ن=50)=118

[71] ) آیه 59 سوره مبارکه انعام

[72] ) حکیم: (ح=8)+(ک=20)+(ی=10)+(م=40)=78

[73] )سوره مبارکه اسرا؛ آیه 82

[74] )دین: (د=4)+(ی=10)+(ن=50)=64 کلید:)=20)+(ل=30)+(ی=10)+(د=4)=64- ناجی: (ن=50)+(ا=1)+(ج=3)+(ی=10)=64

[75] ) حسن: (ح=8)+(س=15)+(ن=14)=37

[76] ) بحارالانوار؛ ج11.ص99

[77] ) لا: (ل=12)+(ا=1)=13

[78] )سبحان: (س=15)+(ب=2)+(ح=8)+(ا=1)+(ن=14)=40- سبحان: (س=60)+(ب=2)+(ح=8)+(ا=1)+(ن=50)=121

[79] ) لا: (ل=30)+(ا=1)=31  سی یک: (س=60)+(ی=10)+(ی=10)+(ک=20)=100

[80] )آیه 8 سوره مبارکه دهر

[81] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[82] ) سوره مبارکه نور؛ آیه 35

[83] ) البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج4.ص67- تفسیر القمی؛ ج2.ص 103- الکافی؛ ج1. ص195

 

[84] ) بحارالانوار؛ ج10.ص 217- الآمالی(للصدوق)؛ النص؛ ص612

 

[85] ) کل: (ک=20)+(ل=30)=50

[86] )حی: (ح=8)+(ی=10)=18

[87] ) الاسرار؛ص110واصول کافی؛ص112

[88] )آیه 4 سوره مبارکه حدید

[89] )اُم ابیها: (ا=1)+(م=13)+(ا=1)+(ب=2)+(ی=10)+(ه=5)+(ا=1)=33

[90] )آب: الف+با: (ا=1)+(ل=12)+(ف=17)+(ب=2)+(ا=1)=33

[91] )نسا: (ن=50)+(س=60)+(ا=1)=111- نسا: (ن=14)+(س=15)+(ا=1)=30

[92] )طاهره: (ط=9)+(ا=1)+(ه=5)+(ر=20)+(ه=5)=40

[93] )قله: (ق=100)+(ل=30)+(ه=5)=135

[94] )لااله الا الله: (ل=30)+(ا=1)+(ا=1)+(ل=30)+(ه=5)+(ا=1)+(ل=30)+(ا=1)+(ا=1)+(ل=30)+(ل=30)+(ه=5)=165

[95] )زن: (ز=7)+(ن=50)=57

[96] ) الاسرار الفاطمیه ص 17 و 99-  الانتصار: ج7.ص237 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۴۵
عذرا شفائی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اخرجنا مِن الظلمات الوهم و اکرمنا بنورالفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک

و انشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین.

برای آموختن هر علمی، ابتدا باید چهار چیز را درنظر گرفت: 1)جایگاه وضع  آن علم. 2)علت لزوم دانستن آن علم. 3) تعریف آن علم . 4)طرز بکاربردن آن علم.

بنابراین مبحث درس ما که علم اعداد است، اینطور باز می‌شود:

1)موضوع علم؛ علمِ اعداد است و موضعِ آن، نشان دادن جایگاه این علم در حقیقت علوم است. زیرا علم عدد، پایه‌ی همه علوم می‌باشد.  قال امیرالمؤمنین علیه السلام: سأل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما تفسیر ابجد؟ فقال تعلموا تفسیر ابجد فإن فیه الاعاجیب کلها، ویل لعالم جهل تفسیره[1].امام علی علیه السلام می‌فرمایند: از رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد حروف ابجد سؤال شد، آن حضرت فرمودند: تفسیر حروف ابجد را یاد بگیرید؛ چراکه همه آن شگفتی است، وای بر عالمی که از تفسیر آن جاهل باشد.

2)دانستن این علم شریف برای طرح علمی مهندسی خلقت در علم هندسه است. که در شکل و صورت هندسی؛ مخصوص در شکل دایره و الواح مربع ظاهر شده است.

3)تعریف علم عدد: جناب شیخ بهائی می‌فرمایند: اعداد، روحِ حروف هستند(الاعداد ارواح و الحروف اشباح) نزد اهل خرد و اهل عیان   حرف جسم و عددِ اوست چو جان.[2]

پس درواقع حرف، جسمِ عدد می‌باشد، که قالب بندی دارد. اما روح در واقعیت بسیط است و معنا  و تکامل مفهومی حروف را تا الی غیر النهایه به اثبات رسانده و بالقوه‌هایش را بالفعل کرده و در ظرف متعدی شدن در باب کثرت قرار می‌دهد، که آثار حروف هرگز تمام نمی‌شود.

چنانچه فعل و عمل ما در حروف و کلمه ظاهر می‌شود، اما اجر و پاداشش به عدد به ما داده می‌شود. مثل محصلی که درس خوانده و وقتی به رتبه عددی تحصیل رسید و کار و حقوق شامل حالش شد، آنگاه مزدش را به عدد بدست می‌آورد و تمام رفاهش در عددِ آن مزد (تا آخرِعمر خودش) تأمین می‌شود که هیچ،  حتی آثارش برای خود شخص تا قیامت و برای رفاه خانواده‌اش بصورت ارث مادام العمر ادامه پیدا می‌کند.

4)طرز بکاربردن علم عدد: از اصل دقیق مهندسی پروردگار عالم در شکل عمل بصورت عبادت و بندگی به تصور حقیقی علوم کامله که در ابعاد آسمانی-زمینی، صورت گرفته، عملِ ما هم باید تطبیق به این صورت حقیقی داشته باشد که در پایین‌ترین نقطه هستی؛ اسفل السافلین تا بالاترین؛ اعلاعلیین و در اشکال و ستون‌بندی از عرش تا فرش که مقصود، خانه مبارک خدا و تمام کره زمین است همه بدون ذره‌ای نقص، از خدای سبحان آفریده شده و در فرمان او به اطاعت کامل انجام وظیفه می‌کنند.

 

 

2

9

4

 

6

1

8

 

4

3

8

 

6

7

2

7

5

3

7

5

3

9

5

1

1

5

9

6

1

8

2

9

4

2

7

6

8

3

4

لوح 9 و 5

جالب است که در ادامه[3] درس مهندسی خلقت در معنای عدد 9 و 5  بدانید تمام الواح در شروع از سه تا سه تا، تا 360 تا نظم پیدا می‌کند! و اسرار عدد 9 و 5 از لوحی ظاهر می‌شود که 9 خانه دارد اما به عدد 15 شمرده می‌شود.

پس به 4 صورت می‌توان اعداد را در این لوح قرار داد:

 

 

 

 

به این صورت این لوح در طرح، اعجاز آفرینش است و تمام اسرارش از عدد 5 که در وسط لوح است، ظاهر می‌شود. پس اعداد در 9 خانه، همه باید در تنظیم عدد 5 که در وسط است طوری قرار بگیرند که جمعِ اعداد هر ستون ( افقی، عمودی و قطرها) 15 شود{ درواقع سه ردیف در طول و عرض و بصورت قطر، همه باید در جمع، 15 شوند} .

6=و

1=ا

8=ح 

7=ز

5=ه 

3=ج

2=ب

9=ط

4=د

 

 

 

 

 

بنابراین 8 تا 15 تا ظاهر می‌شود :

افقی: (15=6+1+8) ، (15=7+5+3) ، (15=2+9+4)

عمودی: (15=2+7+6) ، (15=9+5+1) ، (15=4+3+8)

قطرها: (15=4+5+6) ، (15=2+5+8)

 

اگر اعداد ستون‌های عمودی را (به سه تا 15 تا) جمع کنیم، 45 می‌شود(یک لوح) که در 4 تا لوح می‌رسیم به عدد 180(4×45) که نیم دایره خلقت است و برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ مسعود و معلم[4] است. و اگر ستون‌های افقی هر لوح را جمع کنیم، بازهم به عدد 180 می‌رسیم. عدد 180 معنی می‌شود به 80+100: عدد 100 برابر با عدد ابجد حرف ق و نگهدارنده است و عدد 80 برابر اسم وجه الله خداوند است، پس 180 یعنی نگهدارنده وجه اللهی. بنابراین دو تا 180 تا می‌شود 360؛ کلّ دایره خلقت![5]

*رابطه 4 لوح با 4 وجه خانه خدا:

درواقع این 4 لوح، 4 وجه خانه خداست که تمام اسرار عالم چه به ظاهر و چه به باطن در این خانه؛ از نقطه زیر خانه خدا تا ساختمان ظاهری آن غرق است! پس خدا خواست که تمام دایره خلقت به عدد 360 درجه و به حروف شین که عدد ابجد آن 360 است، افشا شود. بنابراین هر لوح، 8 تا 15 است که می‌شود 120[6] و برابر با عدد ابجد حروف سین است. پس 4 تا سین در وجوه اطراف کعبه است و کف و سقف خانه کعبه هم دو تا مربع است که درحقیقت 6 تا سین می‌شود. و در خانه خدا وجود مبارک باطن سین هم قدومش بدنیا آمد که عدد ابجد نام زیبایش علیّ (با یاءِ مشدد) 120 می‌شود[7] یعنی حقیقت سین و قلب عالم امکان  است. پس خانه خدا، هفت سین است و پناهگاه تمام عالمیان است. و آخرین سوره قرآن، سوره مبارکه ناس؛ پناهگاه همه مؤمنین است وخداوند سفارش می‌فرماید که پناه بگیرید با این سوره از همه شرور: بسم الله الرحمن الرحیم. قل اعوذ بِربّ الناس. مَلِک الناس. اِله الناس. مِن شرّ الوسواسِ الخناس. الذی یُوسوسُ فی صدورِ الناس. مِن الجنّة و الناس؛ به نام خداوند بخشنده و مهربان. بگو پناه می‌جویم به پروردگار آدمیان. به پادشاه آدمیان. و به خدای یکتا معبود آدمیان. از شرّ وسوسه‌های شیطان خنّاس. آنکه وسوسه و اندیشه بد در دل مردمان افکند. چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان.

 

و جالب است که شکل هر وجه کعبه، مربع است و مربع از ریشه رَبَع و باطن ربیع یعنی بهار، سبزی و حسن(ع) است، درمان و شفا است. پس اگر بخواهی به خدای مهربان  پناه ببری، باید اتصال به کعبه و جان کعبه داشته باشی تا حقیقت هفت سین نصیبت شود! یکی از زیبایی‌های وجودهای مبارک اصحاب کهف این است که در حال سجده از دنیا رفتند و خانه خدا، مسجدالحرام است و هر مسلمانی که از دنیا می‌رود، باید در قبر صورتش را که درواقع وجهِ عملش است، رو به خانه خدا کنند. راستی چرا باید در سجده، 7 موضع بدن ساجد شود؟! درواقع هر موضع یک حرف سین است و با هر سجده به 7 سین می‌رسیم و دو تا سجده می‌شود یک رکن، پس دو تا 7 تا ، 14 سین می‌شود. و خداوند فرمود: سبعاً مِن المثانی...[8] . درحقیقت عالم در سجده است و بواقع در سین غرق است. و سین یعنی با سجده می‌توانیم به میزان عقل و میزان عمل و میزان علم و میزان بندگی و اخلاص و میزان کمال اخلاق و محتوای انسانی برسیم.     

*اسرار 8 تا 15 تا در جمع اعداد لوح:

عدد 15 برابر است با عدد ابجد نام مبارک حوا[9] سلام الله علیها و جایگاه عددی حرفِ س. این عددها داخل لوح هستند، حال اگر خودِ لوح را هم به یک 15 تا حساب کنیم، می‌شود 9 تا 15 تا یعنی 135 تا(135=15×9) که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه[10] سلام الله علیها است.

 

*در 8 تا 15 تای این لوح(که در جمع ظاهر می‌شود)؛ 2 تای آن آتشی یا نوری(ا،ط)، 2 تای آن بادی(ب،و)، 2 تای آن آبی(ج،ز) و 2 تای آن خاکی (د،ح) می‌باشد که آتشی برای تبرع (ضرب)، بادی برای فتوحات(جمع)، آبی برای تخریب(تقسیم) و خاکی برای تفریق(منها) است.

 

*بنابراین اعتدال در تمام مراحل، این 8 تا 15 تا را دربردارد. پس مربع در 8 سمت مرکز مهندسی دایره خلقت است و مرکز که عدد 5 در آن است؛ اینجا خانه خداست که قلب کره زمین است !

و در روی زمین 8 قسمت تربت و جایگاه ورود ملائکه و جایگاه نورانی است. این 8 قسمت عبارتند از:

 1)مکه معظمه: بیت الله الحرام 2)مدینه منوره: حرم رسول الله صلی الله علیه و آله 3)بقیع: قبور مطهر چهار امام معصوم علیهم السلام. 4) نجف: حرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام؛ ولی الله. 5) کربلا:حرم مطهر امام حسین علیه السلام؛ ثارالله.6)کاظمین: حرم مطهر امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام. 7)سامرا: حرم مطهر امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام. 8) مشهد: حرم مطهر امام رضا علیه السلام؛ قبر مبارک ایشان در جایگاه تربت بهشتی طوس، مشهد الرضا خوانده می‌شود. درواقع عدد 8 به ثامن الائمه علیه السلام تمام می‌شود. عدد 8، ثمن عالم است و بهشت هم 8 درجه دارد.

*نکته زیبا اینکه حرم معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، گنبد دارد و شکل گنبد 8 است! که همه‌ی این بزرگواران، هم خودشان ثمن عالمند و هم می‌فرمایند که برای برآورده شدن حاجات به زیرِ قبّه یعنی زیر هشتی گنبد بروید زیرا آنجا محلّ گرفتن ثمن و قدر است! و هر کس بخشش می‌خواهد باید زیرِ آن هشتی برود و شیعیان باید به وجود مبارک امام رضا علیه السلام هرگز از زیر هشتی بیرون نیایند!   

 

*نکته دیگر اینکه 8 تا 15 تا می‌شود 120 تا (120=8×15) که برابر با عدد ابجد کلمه احسان [11]خداوند است. و خداوند کریم، کتاب نورانیش را 120 حزب قرار داد. و عدد ابجد حروف سین[12] هم 120 می‌شود. که همانطورکه می‌دانید حرف سین، قلب است و از حروف میزان قرآن است. جمع اعداد 1 تا 15 هم  120 می‌شود.

بنابراین از حکمت‌های قرآن عزیز این است که تمامی آن، قلب است و تمامی آن میزان است و تمامی آن احسان پروردگار عالم است! و جالب اینکه عدد ابجد نام مبارک علیّ علیه السلام{با یاءِ مشدد}[13] هم 120 می‌شود!

و چنانچه قرآن در مقابل چهارده نور مقدس ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است و ایشان را آل یاسین می‌خوانیم، پس همه‌ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هم، قلب عالم امکان و قلب هر زمانی هستند(امام زمان) و قلب کننده همه قلوب به راه راست و هدایت به سوی پروردگار عالمند.

چنانچه عدد ابجد کلمه آل یاسین=162[14]، برابر با عدد ابجد اسم انسان[15] است و این عزیزان انسان کاملند. جالب است که جمع ارقام 162 می‌شود 9 !

درحالیکه قلب شکل 5 است و درحالیکه لوح در مرکز به عدد 5، اسرارش را ظاهر می‌کند و 9 خانه دارد و جمعِ 9 و 5 می‌شود 14. اینجا یکی از اسرار کلمه مبارک طه[16] بازمی‌شود و قلب با شکل 5 در فعل در تمام اعضا، سرّ جمع کردن 1 تا 5 را اجرا می‌کند و سفره احسان آبادی عمر، از برکت گنج باطن قلب است! اما جمع تمام اعدادش (از هر طرف در لوح) باید به 15 ظاهر شود. آیا اینطور باز شدن، سرّ عدد 5 نیست؟! که اگر اعداد 1 تا 5 را با هم جمع کنیم 15 می‌شود[17].

* اگر در 4 لوحی که در ابتدا نشان داده شد، از هر طرف (بالا و پایین) چه بصورت افقی و چه عمودی عدد سه رقمی ردیف‌ها را با هم جمع کنیم، 1665می‌شود!

برای مثال: 1665=492+357+816   ،  1665=672+159+834 

عدد 1665 هم بر 9 قابل قسمت است که 185 می‌شود[18] و برابر عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ من یهدی و لا یهدی[19] می‌باشد. و اگر بر 15 تقسیم کنیم، 111 می‌شود[20] که برابر عدد ابجد کلمه نسا و الف[21] است؛ سیدة نساء العالمین! و گنجِ اَلـْف؛ وجودِ کوثرعالم؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها است {الـْف به عربی یعنی 1000 که هزار، همان حروف زهرا سلام الله علیها است} و از طرفی ایشان بضاعتِ گنج الِف عالم یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله است که فرمود: فاطمه(س) بضعة منّی... [22].

*و در لوح سه تایی، درواقع 3 در 5 ضرب می‌شود و 15 را نشان می‌دهد. اما اگر در یک حالت مثلا  فقط عمودی در نظر بگیریم؛ در جمع ستون‌هایش، 3 تا 15 تا را به ما نشان می‌دهد که می‌شود 45 تا که برابر با عدد ابجد اسم مبارک حضرت آدم علیه السلام و جایگاه عددی نام مبارک فاطمه[23] سلام الله علیها است و عدد 15 هم برابر با نام مبارک حضرت حوا سلام الله علیها است. و در جمع 1 تا 9، عدد 45 ظاهر می‌شود[24]  و جالب اینکه اگر 9 را در 15 ضرب کنیم، می‌شود 135 که برابر عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است.

امیدوارم با دقت زیاد به معارف این درس‌ها، سَر بندگی و سجده به درگاه باری تعالی بگذاریم و با عجز و ناتوانی خودمان بگوییم:  سبحان الله والحمدلله ولااله الا الله و الله اکبر. 

*نکته:ما در شبانه روز 5 وعده نماز می‌خوانیم با 5 اذان و اقامه و 9 بار تشهد می‌خوانیم. هر شهادتی، بابِ تطهیر است زیرا انسان کافر با گفتن شهادتین، باطنش تطهیر و مسلمان می‌شود.

*رابطه الواح با کتاب الله و عترت:

آیا این اعجاز نیست که عدد ابجد کلمه مبارک قرآن = 351 است {درواقع همان عدد 135(=فاطمه سلام الله علیها) است که ارقامش جابجا شده} و در جمع ارقامش 9 می‌شود (9=1+5+3) و در آخر قرآن کریم؛ کلام نورانی خداوند متعال با حرف س ( کلمه ناس) ختم می‌شود که جایگاه عددی حرف س=15 است. پس مربع 15 در 8 سمت، مرکز مهندسی دایره خلقت است و اینجا خانه خدا نامیده شد که به شکل مکعب است و قلب کره زمین است. ریشه مکعب، کعب است که عدد ابجدش 92 می‌شود و برابر با عدد ابجد نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله است. و حرفِ م بر سر کعب آمده و خوانده می‌شود مکعب که عدد ابجدش 132 می‌شود که برابر با عدد ابجد  نام مبارک محمّد (با میم مشدد) و عدد ابجد کلمه اسلام است[25].

و نکته جالب اینکه اگر عدد ترتیب نزول سوره مبارکه ناس به قلب مطهر پیامبرصلی الله علیه و آله که 21 است را با عدد ترتیب فهرستی آن در قرآن مجید که 114 است، جمع کنیم (114+21) می‌شود 135 که برابر با عدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها است و همان حقیقت لوح که 15×9 = 135 شده است! 

*و از طرف دیگر سوره‌ای که عدد ترتیب نزولش به قلب مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله 15 است، سوره مبارکه کوثر است که شأن نزولش درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها السلام؛ عصمة الله الکبری؛ حجت الله علی الحجج علیهم السلام است. و یکی از نام‌های قرآن هم کوثر است. و عدد 15 برابر با اسم مبارک حواسلام الله علیها؛ مادر جسمانی ماست و حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ حوای روحانی می‌باشد که در جمع وجودهای مطهر پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین محور است :

هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوهاصلوات الله علیهم اجمعین

 

*در حدیث ثقلین[26] آمده است که همه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و قرآن کریم در قیامت سر حوض کوثر قرار می‌گیرند { پیامبر صلی الله علیه و آله: انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی (اهل بیتی) و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض. ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی... ؛ دوچیز گرانبها یا دو وزنه سنگین میزان برای شما به امانت گذاشتم؛ کتاب الله و عترتم که این دو از هم جدا نمی‌شوند تا روزی که در کنار حوض کوثر با هم نمایان می‌شوند. بعد از من تا زمانیکه به این دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی‌شوید... }. آنجا باطن کتاب‌الله و عترت، ظهور حقیقی‌شان نشان داده می‌شود. و ساقی آن کوثر، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

*رابطه الواح با حضرت آدم علیه السلام و حوا سلام الله علیها

هنگامیکه عدد به 360 در اطراف خانه مبارک کعبه معلوم شد. نکته مهم این است که عدد 360 برابر حروف شین و افشا کننده خلقت در تمام عالم زمینی و آسمانی در دنیا گردید. اما زیباتر از همه‌ی این خلقت‌ها، خلقت اشرف مخلوقات؛ حضرت آدم علیه السلام است که تمام این زیبایی‌ها را خداوند به قدوم جسمانی ایشان خلق فرمود. در کلام کریمش می‌فرماید[27]:  و إذ قال ربّک للملائکة إنی جاعلٌ فی الارض خلیفة... یعنی و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت... .آیا این عجیب نیست که جایگاه عددی حروف شین=45 و برابر عدد ابجد اسم مبارک آدم است.

پس هدف در ظاهر خلقت خانه خدای مهربان حضرت آدم علیه السلام و به عدد 15 در الواح نورانی حضرت حوا سلام الله علیها است. اما در باطن عدد 360 معنی می‌شود به 60+300 : عدد  ابجد حرف ش=300 و عدد ابجد حرف س=60. یعنی منظور حقیقی ظهور حرف ش، برابر افشای حرف س است. درواقع عالم خلقت از نظر جسمانی، ارض است ولی از نظر روحانی، زمان یعنی طول عمر است و اَرض، عرض خلقت است. چنانچه همه‌ی مخلوق در زمان به 60 ثانیه و 60 دقیقه و ساعت و روز و ماه و سال خلق شده و عمر و رشد و کمال می‌گیرد و افشای همه‌ی آنچه اسرار است در بالقوه‌ها در عرض عمر باید بالفعل شود. اما همانطورکه نوشته شد تمام وجوه سین شد و هفت سین ظهور پیداکرد. و درواقع هفتمین سین پرده برداری از تمام اسرار خلقت و دیوار خانه کعبه شکافته شد ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام قدوم مبارک خودش و یازده ذریه نورانی معصومش صلوات الله علیهم اجمعین دنیا را متبرک به قدومشان کردند.ارواحنا له الفدا

اما نکته جالب دیگر که این الواح همه ظهور عدد 15 را دادند و 9 تا 15 تا شد 135؛ برابرعدد ابجد نام مبارک فاطمه سلام الله علیها. یعنی هیچکس نمی‌توانست ورود در خانه کعبه داشته باشد، پس او حوای روحانی است که حامل حمل و ظهور تمام ظهریات است.

پیامبران قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همه ظاهر خانه خدا را ترمیم کرده‌اند یعنی رسالتشان این بود که مردم به سیرت آدم علیه السلام برسند و این باطن برایشان ظهور کند. اما در زمان ما شیعیان، خداوند هم هدایت به آدم شدن ما در ظاهر است و هم در باطن با اتصال ما به حقیقت قلب عالم؛ سین عالم وجود؛ امام معصوم ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. الحمد لله رب العالمین

دیگر اینکه عدد الواح که به 1665 در جمع(ستون‌ها) رسیده بود[28]. چهار لوح اطراف خانه خدا را اگر در هم ضرب کنیم 6660 می‌شود یعنی حدوداً برابر تعداد آیات قرآن و هر لوح 9 خانه داشت، 6 لوح است اگر 9 را در 6 ضرب کنیم 54 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه قرآن است.

دقت کنید این الواح، مجموعه‌ی همه‌ی گنج آفرینش و هدایت بشریت است از مرکز خانه خدا الی یوم القیامت.

*چرا الواح در 3 تا ستون سه تایی، ولی در مربع ظهور دارند؟!

چقدر زیباست بدانیم چرا الواح که سه تا سه تا است اما در مربع چهار گوش ظهور دارد. اولا همانطورکه می‌بینید سه تا سه تا طول آن است و سه تا سه تا عرض و حتی قطرها هم به این شکل است، یعنی چه؟! اگر 3 تا 3، را کنار هم بگذاریم 333 می‌شود که برابر عدد ابجد کلمه اربعین است یعنی عدد40. چقدر زیباست که پایه ‌ی عدد 40 روی 4 است و از جمع عدد 1 تا 4 ، عدد 10 بدست می‌آید(10=4+3+2+1) و درواقع عالم گنج عشر و 4 روی 10 است یعنی 14 ؛وجود مبارک چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، اربعین حقیقی هستند و عدد 40 ( 4 تا 10 تا می‌شود 40 تا) ؛ طلا و مخلص و پاک و مطهر و معصوم صد در صد هستند.

از طرف دیگر همانطورکه می‌دانید عالم به شکل دایره است و عدد ابجدش 220 می‌باشد که عدد متحابه است و برابر  اسم طاهره یعنی پاک و مطهر، جایگاه عددیش برابر 40 می‌باشد که همان حقیقت اربعین و مهندسی خلقت که عالم دایره است و مرکزش خانه کعبه مکرمه است و آن 6 وجه دارد به شکل مربع. درواقع عالم دنیا از نقطه زیر خانه خدا به اسم ارض به همه‌ی عالم دحوالارض شده بدین معنا که خلقت در طهارت و در مربع سه سه تای عدد 333 اربعین قرار دارد.

3 1

نکته مهم و آخر اینکه وقتی عالم به شکل دایره است و پایه ی عدد 1 تا 3 است. پس شروع دایره،1 است و به 3 تمام می‌شود                    درحقیقت وجود مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها، جمع کننده 1 تا 3 است .

 

پس از یک طرف جمع 3+1 می‌شود 4 یعنی مربع و بهار کننده و سبز کننده که امام حسن علیه السلام چهارمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین؛ ملقب به سبز پوش آل پیامبر صلوات الله علیهم اجمین است و ایشان سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله می‌باشد. درضمن حضرت فاطمه سلام الله علیها، کوثر عالم است. کلمه کوثر از ریشه کثر است. پس آنچه که کثرت پیدا شده، از خانم دو عالم سلام الله علیها می‌باشد. و اوست که خداوند در کلام کریمش می‌فرماید[29]: و جعلنا من الماء کلّ شیء حی. خوب دقت کنید! حالا متوجه می‌شوید که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود بهشت زیر پای مادران(واقعی) است. زیرا به تبع وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها همه‌ی بانوان محترمه حامل کثرت و بقاء حیات و جان عدد 333 می‌باشند، اگر قدر خودشان را بدانند! پس بلوغ خانم‌ها 9 سال است و حامل حمل 9 ماه فرزندانشان هستند. پس هر فرزند که بخواهد کامل و سالم و تطهیر بماند، باید لوح 3تا 3 را تمام کند.

اما از طرف دیگر عدد بالای دایره 13 را نشان می‌دهد که برابر جایگاه عددی حرف م به عدد ابجد 40 است. و خداوند می‌خواهد هم کفو حضرت فاطمه سلام الله علیها در سیزده ماه هفتم سال قمری (رجب المرجب) در خانه کعبه قدوم مبارکش به عالم دنیا بیاید. یعنی خداوند این وحدت را که عدد 13 برابر اسم مبارک احد جلّ جلاله است، باب پرده برداری از حقیقت مربع خانه کعبه و کثرت رحمت و نزول برکاتش برای انسان‌ها قرارداد که دیوار خانه شکافت . پس جز فاطمه ورود ندارد!

*رابطه الواح با عدد 12:

جالب است که این الواح بلوغ همه‌ی حقایق است از جمله عدد 12. همانطورکه می‌بینید در هر سطر عدد به 15 می‌رسد که جمع ارقام 15 می‌شود 6(5+1)، پس یک 6 در طول لوح قرار دارد و یک عدد 6 در عرض الواح است.

بنابراین به دو عدد 6 و 6می‌رسیم که درحقیقت 66 برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله می‌شود که همه‌ی این درس‌ها سوره مبارکه توحید است و اخلاص کامل، زیرا سوره توحید 66 حرف دارد و ذات اقدس الهی در کلام مبارکش خطاب به پیامبر گرامی اسلام؛ حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: قل هو الله احد و عدد ابجد هو=11 است که جمع اعداد 1 تا 11 برابر 66 می‌شود؛ برابر با عدد ابجد نام مبارک الله جلّ‌جلاله! و باطن لوح که شد اربعین به عدد 40 برابر حرفِ م به جایگاه عددی 13 که برابر با نام مبارک احد جلّ‌جلاله است. پس خوانده شد: "قل هو الله احد" و این سوره، شناسنامه خداوند است.

اینگونه باطن خانه خدا را به اسرار ظهور می‌دهد. آنگاه در عدد 12؛ که جمع دو تا 6 است (6+6)، همه اسرار هستی آشکار شده و حقیقت چشمه‌های رحمت الهی از درون سنگ‌های خانه خدا با شکافته شدن دیوارش به تولد وجود مبارک حضرت علی علیه السلام از باطن عدد 13(رجب) و در حقیقت بیت الحمد(خانه خدا) با عدد یکِ وجود مبارک خودش و 11 ذریه معصوم و نورانیش صلوات الله علیهم اجمعین، چشمه‌های عین (عینِ اسم مبارک عـلی علیه السلام) یُفجِرونه تفجیرا، در ظهور عصای حضرت موسی علیه السلام به امر خداوند کریم به سنگ زده شد و 12 چشمه آب از آن سرازیر شد( که شکل این سنگ بصورت کعبه بود و از هر وجهش دو چشمه آب سرازیر شد: و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاکَ الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً...[30].

 امام باقر علیه السلام فرمودند[31]: هرگاه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در مکه قیام کند( او دوازدهمین امام شیعیان است) و بخواهد که به سوی کوفه برود، منادی او این ندا را سر خواهد داد: هان کسی از شما خوراک ونوشیدنی با خود به همراه نبرد. او سنگ موسی بن عمران علیه السلام را که به اندازه بار شتر است حمل می‌کند. در منزلی فرود نمی‌آید مگر اینکه چشمه‌ای از آن جاری گردد و هر که گرسنه باشد سیر خواهد شد و هر که تشنه باشد سیراب خواهد شد. آن توشه با آنان خواهد بود تا اینکه در نجف اشرف، در پشت کوفه فرود بیایند. و امام صادق علیه السلام فرمودند[32]: الواح موسی علیه السلام نزد ماست و عصای موسی علیه السلام نزد ماست و ما وارثان پیامبران هستیم.

درواقع رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده که این چشمه‌ها ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت است که هر کس بر ولایت ما پایدار بماند، خداوند جامی از محبت خود به  او می‌نوشاند که چیز دیگری به جای آن آرزو نکند و سیراب می‌شود الی یوم القیامة.

و درس عدد 12 که مبسوط در قسمت‎های قبل بیان شد، همه‌ی عالم را سیراب کرد تا به ظهور وجود دوازدهمین نور مطهر معصوم؛ حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف افشای کامل کند.

 

*اما حقیقت زیبای دیگر این درس و باطن لوح:

عدد 11 باید اتصال به 12 پیدا کند تا همه‌ی اسرارش و محتوایش و حقیقتش ثابت و باقی و پایدار و به درجه کمال و حتی قبولی برسد! اگر خوب دقت کرده باشید، گفتیم که پروردگار عالم خواست در ماه ذی القعده یعنی افشای صاحبان جایگاه‌های حقیقی که ماه یازده سال قمری است در بیست وپنجمین روزش که برابر با عدد ابجد کلمه حمد است، تولد خشکی(ارض) اتفاق افتاد یعنی تولد همه عالم خلقت و تمام ظهورات عالم اسرار و تمام انوار و تمام اسماء و تمام جمالات و تجلیات و کمالات و آنچه ندیدنی بود در عالم زمینی از اعلاعلیین به اسفل السافلین، چنانچه خداوند فرمود: ثمّ رددناه اسفل السافلین[33]. خوب دقت کنید! از آن نقطه، عالم دحوالارض شد و هستی نمایان شد و اسرار در شناسایی به مهندسی خلقت، شناسایی پروردگار عالم است که فرمود: إنّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ و أن اُعرف[34].

پس جمع عدد 1 تا 11 همه عالم را رساند به عدد 66 برابر ظهور اسم مبارک الله جلّ‌جلاله. و از جمع دو تا عدد 6 ، عدد 12 ظاهر شده است(12=6+6). اما خداوند غیب الغیوب است و اسرار معرفی خود را از درون خانه کعبه افشا فرمود و به حضرت آدم علیه السلام فرمود که خانه خودش(کعبه) را روی نقطه ارض بسازد.

توجه!توجه! آنگاه باطن خانه خدا به عدد 12 به ظهور مولای متقیان؛ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و یازده ذریه نورانی در بطنش همه‌ی چشمه‌های رحمت را سرازیر فرمود. و در کلام کریمش فرمود: عمّ یتساءلون. عن النبأ العظیم[35]؛ او را خبر عظیم نامید و اسرار ندیدنی‌ها را به او ظهور داد. عدد 12 برابر جایگاه عددی حرفِ ل که همه درملکیت خداوند، به توحید محض لا اله الا الله، به 12 حروف افشا فرمود.

*اما درس زیبای اتصال عدد 11 به عدد12:

درحقیقت باطن عدد 12، عدد 11 است. و عدد 11 برابر با عدد نام مبارک خداوند؛ دوا و هو جلّ‌عظمته می‌باشد. کلّ اسرار عالم خلقت از ظهور عالم سرّ به انوار وجودهای مبارک پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین که همه عزیزان انوار مقدسشان در یک نور تجلی کرده به نام نورٌواحد و این اسرار شد سرّ حقیقت محمدی صلوات الله علیهم اجمعین. پس عدد 5 برابر حرفِ ه است که ضمیر شد و جانشین و خلیفه خداوند و جانشینان برحق و بالاخص که معصوم هستند. "انّما یُریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرّکم تطهیرا"[36] این است و جز این نیست که همواره خدا می‌خواهد هرگونه پلیدی را از اهل بیت(به روایت شیعه و سنی حضرات محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و 9 ذریه نورانی در بطنش) برطرف نماید و آنان را چنان که شایسته است (از همه گناهان و معاصی و رزائل و ناپاکی‌ها) پاک و پاکیزه نگه دارد. درواقع عالم دنیا را هم به عدد 6 روز خلق فرمود که برابر حرفِ و است. پس از عالم سرّ تا عالم سفل، در دو حرف قرار دارد: هو جلّ‌عظمته و همه، کتاب توحید و خداشناسی است.

11 1

عدد کلمه هو=11 است پس مبنای ظهور خلقت در دایره خلقت، عدد 11 می‌باشد. و شروع کمان از 1 شروع و به 11 ختم می‌شود پس آنگاه در جمع(11+1)، عدد 12 حاصل می‌شود یعنی دوا،زده شد.

پس درهمه گنج خداشناسی به یک حرف می‌رسیم و آن هم الف(=111) است.

و عالم دنیا در ضریب این 3 تا یک است؛ یعنی در ضریب 3.

و عدد 12 جایگاه عددی حرفی ل به عدد ابجد 30 می‌باشد. و خداوند خانه کعبه را محل و مجرا و تجلی گاه حرف ل قرارداد. و جان این حرف را، وجود مبارک صاحبش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب قرارداد که با متولد شدنش یک وجود مبارک خودش و 11 ذریه نورانی در بطنش صلوات الله علیهم اجمعین، گنج 12 را افشافرمود و خود، لقبِ مولی الموحدین گرفت. و در عالم خلقت، گردش سال شد 12 ماه و هر ماه 30 روز یعنی همه در مجرای ولایت اهل بیت و توحید محض و اخلاص معصومین صلوات الله علیهم اجمعین است.

خوب دقت کنید! پس 12 شد جانِ خانه خدا. ما شیعیان 11 فروع دین داریم که اگر بخواهد قبول شود و زنده بماند باید به اصول اتصال پیدا کند، آنگاه فروع به حقیقتش متصل می‌شود. تا مثل نماز که فروع دین است ولی باید رو به قبله بخوانیم تا نماز صحیح باشد یعنی اتصال 11 باضافه یکِ توحید که جزء اصول دین است.

همینطور است درباره نماز شب که خداوند امر می‎فرماید که نماز شب بخوان و آن 11 رکعت است: ومن الیل فتهجّد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً[37]، تا اتصال به روز داشته باشیم و از تمام برکات سحر بهره‌مند شویم. یعنی 12 ساعت روز و 12 ساعت شب، پس دایره شب بخواهد تمام شود با یک رکعت نماز وتر به 12 کامل یعنی گنج توحید می‌رسیم، آنگاه سپیده صبح را درک می‌کنیم تا به حقیقت نماز صبح که امام حسین علیه السلام است برسیم زیرا ایشان مصباح الهدی هستند.

دیگر اینکه بین سال شمسی و قمری 11 روز فاصله است. و در این گردشِ 11 روز تمام خواص سال شمسی و قمری در دایره‌ی گردششان روزی خود را دریافت می‌کنند، آنگاه می‌بینیم هر دو ، 12 ماه ثابت دارند!

*باطنی از عدد 11 و 12 در سوره مبارکه یوسف علیه السلام:

خوب دقت کنید! در سوره مبارکه یوسف علیه السلام خداوند فرمود که حضرت یوسف علیه السلام در خواب دید که 11 ستاره و خورشید و ماه به حضرتش سجده کردند[38]. درحقیقت خداوند چگونه به ما می‌آموزد که هر عبادت کننده‌ای در اتصال به سجده بندگی برای خدا در جماعت 11 است و باید اتصال به یکِ امام معصوم داشته باشد تا به 12 دایره‎ی توحید و اخلاص زندگی دنیا و آخرت برسد. دایره زندگی دنیا؛ سال شمسی و دایره زندگی آخرت؛ سال قمری می‌باشد زیرا تمام احکام و قوانین مذهبی و بلوغ و تکالیف ما به سال قمری است(مثل روزه، حج و ...). پس خوب دقت کنید! عدد 11 باضافه یک(امام معصوم علیهم السلام)اتصال به قرب الهی پیدا می‌کند، تازه به شرط اتصال به رضای خداوند.

بنابراین تمام درس که گفته شد برگشت دوباره به نقطه اتصال که کلمه ارض و خلقت خشکی بود. اگر حروف کلمه ارض را جابجا کنیم، اسم مبارک رضا علیه السلام می‌شود. پس باطن ارض، رضاست. و چرا در جایگاه خانه خدا باید حج انجام شود؟ عدد حج=11 است و این طواف، تمام درس بیان شده را معنی می‌کند زیرا باید دور گنج 12 توحید بچرخیم و حج، یکی از 11 فروع دین است. پس 7 بار در نقطه اتصال به ولایت عظما و ولایت اکبر چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین روبروی سنگ حجرالاسود و رکن یمانی عدد 11 خود را به یکِ ولایت و توحید ناب وصل کنیم تا به 12 برسد. 7 تا 12 تا می‌شود 84 که جمع ارقامش 12 می‌شود(12=4+8) و برابر با عدد ابجد نام مبارک خداوند؛ محول است. خوب دقت کنید! اینجا جای تحویل است و جای زنده شدن یا بگوییم: حوّل حالنا الی احسن الحال. و جای گردش 7 تا 11 تاست یعنی 77 برابر با عدد ابجد نام مبارک "هو الله" و "یا الله" .[39]

پس وای بر کسی که عدد 11 وجودش به 12 اتصال پیدانکند(یعنی به وجود امام معصوم علیهم السلام) که خداوند می‌فرماید: فَیَمُت(پس بمیر!) یعنی مرگ انسانی شامل حالش می‌شود و اعمالش در دنیا می‌ماند و ابقا نمی‌شود. زیرا خداوند در سوره مبارکه الرحمن می‌فرماید: کلّ مَن علیها فانٍ. و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام[40]؛ هرکه و هرچه در روی زمین است دستخوش مرگ و فناست. و زنده باقی لایزال ابدی تنها خدای منعم باجلال و عظمت و باکرامت است. و فرمود: من جاء بالحسنة فله عشر امثاله...ا[41]؛ هرکس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود... . کسی که به امام معصوم علیه السلام اتصال ندارد، کافر است، مرده است و خداوند عملش را حبط می‌کند و مخلد در جهنم است.

*عدد 6=حرف" و" :

درسی که انسان را به تفکر وامی‌دارد زیبایی حکمت مولایی است که ذره‌ای نقص در تمام خلقتش نیست. وقتی عدد 12 را می‌خوانیم، فراموش نشود که جمع عدد 1 تا 12 برابر 78 است که برابر با عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ حکیم است. و جمع ارقامش 15 می‌شود(8+7) و در آخر جمع ارقام 15 می‌شود 6. آنقدر عجیب است که انسان در مقابلش باید سر تعظیم فرود آورد!

در قوس نزولی از الواح مبارک به عدد 15 و در جمع ،6 رسیدیم و عدد 6 به حروف برابر حرفِ و است( جالب است که در انگلیسی(شکل) حرفِ و را به عدد 9 می‌خوانند!) و در قوس صعودی حکمت حکیم در ظهور 12 به عدد 78، درجمع به 15 و 6، همان حرفِ و را نشان می‌دهد. که خداوند دنیا را به عدد 6 روز خلق فرمود و در کلام مبارکش فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون[42] . تمام عالم بر حرفِ و است و عدد اتصال عالم قبل و عالم بعد ما یعنی آخرت است. و حرفِ و، درواقع یعنی عالم دنیا! به یک قول هیچ جنینی به عدد 6 ماه در شکم مادر نمی‌ماند اما خداوند می‌خواهد سه نوزاد به عدد 6 متولد شوند: حضرت یحیی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام و امام حسین علیه السلام که در هر سه 6 حکمتی است.

اما 6 عددِ صعود یعنی حرفِ و به طرف قوس بالا کشیده می‌شود یعنی به شکل حرکت تنوین رفع است که دو پیش خوانده می‌شود و تنوین، نونِ ساکنی است که نوشته نمی‌شود ولی خوانده می‌شود. درحقیقت دو حرفِ و؛ دو عدد 6 است که کنار هم 66 را نشان می‌دهد؛ برابر نام مبارک الله جلّ‌جلاله.

اما درس بزرگ این است که این حالت به صورت قرارگیری جنین در شکم مادر است که در آغاز بصورت یک حرفِ و ظاهر می‌شود که همان عدد 6 است اما وقتی از 6 ماهگی می‌گذرد، قوس نزولیش تمام و قوس صعودی را طی می‌کند؛ در آغاز سرش بالاست و در پایان سرش پایین می‌آید و حرکت دو " وو" و دو عدد "66" را جلوه می‌دهد.

و جالب است که عدد ابجد کلمه شکم=360 و برابر عدد ابجد حروف شین است و جایگاه عددیش 45 ؛ برابر با عدد ابجد اسم مبارک آدم علیه السلام است. پس الواح نورانی و حکیمانه گنج تولد و ظهور همه‌ی اسماء و همه‌ی تجلیات و همه‌ی عوالم و اسرار است! و در عرفان تعداد آیات قرآن 6666 می‌دانند زیرا هر لوحی در جمع عدد 15 به 6 می‌رسد که 4تا لوح می‌شود 6666یعنی تمام آیات قرآن و اگر 4 تا 6 را جمع کنیم 24 می‌شود که عدد جامع است و برابر ساعات شبانه روز (و عدد ابجد کلمه جامع=114 می‌شود یعنی برابر تعداد سوره‌های قرآن). و این عدد، حکمت و جمع جمیع زیبایی‌هاست زیرا در جمع 4+2 به عدد 6 و حرفِ و می‌رسد! و اگر اعداد یک تا 24 را با هم جمع کنیم 300 می‌شود که برابر عدد ابجد حرف ش و کلمه فکر است که باید فکر کنیم و در تحیّر این همه زیبایی، شاکر و ساجد باشیم . و برابر عدد ابجد کلمه صراط است....

پس تمام حکمت، حروف مقطعه شد که 78 حرف بود و جان آن در خانه خدا معنی می‌شود: علی صراط حق نمسکه. و عدد 78 برابر با جایگاه عددی نام مبارک فاطمه زهرا سلام الله علیها است و در خانه بیت الحمد! و همه این درس زیبا در عدد 15 و الواح نورانی به عدد 15 خوانده شد و 15 برابر با جایگاه عددی حرف س است و این حرف، قلب قرآن است. در درجه اول، خانه خدا، قلب عالم دنیاست و محلّ طپش و حیات انسانی و انتقال دهنده حیات به عالم قرب و گیرنده نزولات عالم بالا به عالم اسفل است. پس وقتی طواف واجب می‌شود زیرا تمام چرخش و گردش خون و حیات بدن، در گرد قلب است و قلب، دگرگون کردن موت  به حیات، طراوت و شادابی و سلامت را به بدن برمی‌گرداند. همینطور خانه خدا و باطن آن وجود مبارک صاحب الامر و صاحب الحیاة و صاحب الزمان؛ اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، دوازدهمین امام و چهاردهمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است. پس درواقع حقیقت وجود ایشان، قلب عالم امکان است و عدد 60 برابرنام مبارک ام ابیها سلام الله علیها می‌شود که قبلا توضیح داده شد.

 

حقیقت "أنثی" در آیات قرآن[43]

خداوند عزّوجل در آیات قرآن به خلق "ذَکر" و "انثی" قسم می‌خورد و حقیقت ذَکر را وجود حضرت اَب یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حقیقت اثنی را وجود اُمّ عالم امکان؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معرفی می‌فرماید.

بسم الله الرحمن الرحیم. واللیل إذا یغشی. والنهار إذا تجلّی. و ما خَلقَ الذکرَ و الانثی[44].

حضرت باقرالعلوم علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه  فرمودند: فی قوله تعالی و ما خلق الذکر و الانثی فالذکر أمیرالمؤمنین و الانثی فاطمةُ[45].

آن هنگام که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت کرده بودند، قبل از وارد شدن به شهر، منتظر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فواطم بودند تا به ایشان ملحق گردند. خداوند عزوجل قبل از ورود ایشان به مدینه، این آیه شریفه را نازل کرد که: دعای ایشان از ذکر و انثی را مستجاب کردیم: فاستجابَ لهم ربّهم أنّی لا اُضیعُ عملَ عاملٍ مِنکم مِن ذکرٍ أو اُنثی بعضکم مِن بعضٍ فالذین هاجروا و اُخرجوا مِن دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لأکفّرنّ عنهم سیّئاتهم و لأدخلنّهم جنّاتٍ تجری مِن تحتها الانهار ثواباً مِن عندالله والله عِنده حُسن الثواب[46]

الذکر علیٌّ و الانثی الفواطم المتقدمُ ذِکرهنَّ و هُنَّ فاطمةُ بنتُ رسول الله صلی الله علیه و آله و فاطمةُ بنتُ أسَدِ و فاطمةُ بنتُ الزبیرِ؛ بعضکم مِن بعض[47]. منظور از "ذَکر" حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و منظور از "انثی" فواطم هستند. اما "بعضکم من بعض" یعنی برخی بر دیگران برتری دارند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برتر از فواطم دیگر است.

منظور از انثی در حقیقت معنا تنها وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها است. ایشان مطلق حقیقت اناث هستند که دیگر نساء به واسطه حل شدن در وجود ایشان و تبعیت از وجود حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها تحت این نام قرار می‌گیرند و دعایشان مستجاب می‌شود. به همین جهت خداوند عزوجل در ادامه آیه شریفه فرموده است: " بعضکم من بعض"؛ زن مؤمنه و صالحه بودن تمام خواتین و فاطمیات نشأت گرفته از حقیقت انثی در عالَم و به میزان معرفت به حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها و تبعیت از ایشان است.

 

بلوغ 9 و 5 در ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها:

 جمع اعداد 1 تا 5 شد 15 که تمام الواح نورانی زندگی مبارک اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین است. که خانم، بلوغ  9 سال در خانه رسالت و بلوغ 9 سال در خانه ولایت را ظاهر می‌کند. وجود مبارک خودش به بلوغ 9، ازدواج کامل و طیب دارد که بالاترین محصول خلقت نوری و سبزی و حیات طیب و انسان کامل و الگوی بهشتی دو عالم را به تمام جامعیت انسانی داد یعنی  به بلوغ 9 ظهور مبارک فرزندانش حسنین علیهما السلام را دارد.

 

*حقیقت نسب در آیات قرآن[48]:

خداوند عزوجل در آیه شریفه: وهوالذی خَلقَ مِن الماء بَشراً فجَعله نَسباً و صِهراً و کان ربّک قدیرا[49]، به خلق شدن بشر و قرار داده شدن نسب و صهر برای او اشاره کرده است. مطابق فرمایش حضرت باقر العلوم علیه السلام حقیقت بشر؛ وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله، حقیقت نسب؛ وجود مبارکه حضرت فاطمه سلام الله علیها و حقیقت صهر؛ مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. عن الباقر علیه السلام: البشر الرسول(صلی الله علیه و آله) و النسبُ فاطمة(علیها السلام) و الصهر علیٌّ (علیه السلام)[50].  

ذیل این آیه نقل شده است: خداوند عزّوجل آن زمان که حضرت آدم علیه السلام را آفرید، نطفه‌ای را در صلب او به ودیعه گذاشت که همواره از اصلاب طاهر به ارحام مطهره انتقال می‌یافت تا اینکه در صلب حضرت عبدالمطلب علیه السلام آن نور به دو نیم تقسیم شد و نور وجودی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در صلب حضرت عبدالله علیه السلام و نور وجودی حضرت علی علیه السلام در صلب حضرت ابوطالب علیه السلام قرار داده شد.

پس علی از محمد است و محمد از علی و حسن و حسین علیهم السلام، و حضرت فاطمه سلام الله حقیقتِ «نسب» است و امیرالمؤمنین علی علیه السلام حقیقتِ «صهر»(داماد)[51].

در عظمت و جبروت صاحب ولایت مطلقه و کبرای الهی همین بس که در سماء احدیت که مقام اطلاق قسمی است با آن سرّ ازلی و ابدی و مکتوم و مکنون سرمدی و اسم مستأثره ذات غیبی، یگانه محبوبه و معشوقه هویت مطلقه مقسمی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اتحاد وجودی یافته و برای او کفوی شده تا در نشئه طبیعت و در نکاح انسانی مبدأ خروج  لؤلؤ و مرجان امامت شود.

السلام علی المخصوص بسیدة النساء؛ آن گزین خلقت و تتمه‌ی دوران حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه فرمود: "خصصت بفاتحة الکتاب و خواتیم البقره"، فاتحه‌ی کتاب، کلّ قرآن است و کلّ فاتحه در بسم الله آن و آن نیز در باء بسم الله و علی(ع) نقطه تحت باء است و خواتیم بقره ایمان رسول به آنچه از جانب حق نازل شد که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است، آن سرّی است که خاتم رسالت صلی الله علیه و آله بدان اختصاص یافت. بنگر مقام امام الموحدین و سرّالانبیا و المرسلین را که اختصاص یافته‌ی به سیدة النساء است و این فقط و فقط مستأثره امیرالمؤمنین علیه السلام است و احدی به این مشهد راه ندارد مگر او و فرزندان طاهرینش به سبب اتحاد با آن جناب صلوات الله علیهم اجمعین. رسالت مخصوص به ولایت است و ولایت مخصوص به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و این سرّ لو لا فاطمه لما خلقتکما است.

 لذا ذوات مقدسه، همگی به واسطه حضرت اُم، نسب فاطمی با یکدیگر دارند بدین معنا که علت نسب برقرارشدن بین پنج تن آل عبا علیهم السلام، وجود حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است که هم اُم ابیها و هم اُم الائمه می‌باشد.

به همین علت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: تمام حَسب‌ها و نَسب‌ها روز قیامت، منقطع خواهد شد جز حسب و نسب من؛ یعنی آن کس که به سبب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حسب و نسب من به شمار برود. قال رسول الله صلی الله علیه و آله کلّ سَببٍ و نَسبٍ مُنقطعٌ یوم القیامةِ الا ما کانَ مِن سَببی و نَسبی[52]

به عبارت دیگر هر نسب و حسبی که مرکزیت و ثقل آن به وجود حضرت فاطمه علیها السلام برسد، الی الابد ماندگار است و هیچ گاه منقطع نخواهد شد. تمام کسانی که در ولایت فاطمی با یکدیگر قرابت داشته باشند از نسب یکدیگر محسوب می‌شوند؛ نسبی حقیقی و الی الابد که نه تنها در این دنیا بلکه در آخرت نیز پس از شفاعت برای یکدیگر، این رابطه مستدام باقی می‌ماند.

بنابراین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها حقیقت معنای« نسب» در آیات قرآن هستند.

 

*نکته:1)امر ازدواج حضرت زهراسلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام مستقیماً به فرمان خداوند محقق شد. شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار از امام رضا علیه السلام روایتی نقل می‌کند که پیامبرصلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند که عده‌ای از سران قریش مرا سرزنش کردند که چرا فاطمه سلام الله علیها را به علی علیه السلام تزویج کردی؟ پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: والله ما انا مَنَعتکم و زوّجتهُ بل اللهُ تعالی مَنَعَکم و زوّجَه[53]؛ به خدا قسم من شما را منع نکردم و علی(ع) را به تزویج دخترم در نیاوردم، بلکه خداوند شما را منع نموده و به این ازدواج امر فرمود.

2)غرض از ازدواج، حبّ ذاتی انسان نسبت به بقاءِ نسل و لذات مادی است که در خداوند به اعتبار تنزه از این اغراض، این حبّ ذاتی، به ظهور و استمرار توحید در عالم امکان تعلق می‌گیرد { که بقاءِ توحید هم به وجود امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است؛ که باری تعالی فرمود: فأحببتُ و أن اُعرف}. در نتیجه:

3) غرض خداوند در خصوص ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها، ظهور 11 امام معصوم صلوات الله علیهم اجمعین به عدد اسم مقدسِ هو است تا مظاهر توحید خداوند در عالم امکان باشند.

*تعبیر شدن از شرکت در «مراسم ازدواج» حضرت فاطمهسلام الله علیها به شرکت در «حج»!

در خصوص مراسم ازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است که[54]:

فأمَرَ بِِطَحنِ البُرّ و خُبزِ و أمَرَ عَلِیّاً بِذبحِ البَقرِ و الغنمِ فَکان النبیُِ(ص) یَفصِلُ و لَم یُرَ عَلی یَدِهِ أثَرُ دَمِ؛ "حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله امر به طبخ غذا کردند و به علی علیه السلام امر به ذبح گاو و گوسفند، اما پس از ذبح اثری از جاری شدن خون نبود". فَلمّا فَرَغوا مِنَ الطبخِ أمَرَ النبیُّ أن یُنادی علی رأسِ دارِهِ أجیبوا رسول الله(ص) و ذلک کَقوله « و أذّن فی الناس بالحجِ[55]» ؛ "آن هنگام که طبخ پایان رسید، حضرت رسول صلی الله علیه و آله امر کردند که بر بالای خانه ندا داده شود که دعوت رسول را لبیک گویید و این امر همچون امر به دعوت به حج بود که « در میان مردم اذان ده که در حج شرکت کنند»". فَأجابوا مِن النخلاتِ و الزروعِ فَبَسَطَ النُّطوعَ فی المسجدِ و صَدَرَ الناسُ و هم أکثرُ مِن أربعةِ آلافِ رَجُلِ و سائرُ نِساءِ المدینةِ و رَفعوا مِنها ما أرادوا و لَم یَنقُصُ مِن الطعامِ شیءٌ ثمَّ عادوا فی الیومِ الثانی و أکلوا و فی الیومِ الثالثِ...؛ " همه مردم از هر جایی که بودند، تجمع کرده و بیش از چهار هزار نفر مرد و زن اجتماع نموده و از طعام خوردند و هیچ از آن کم نشد؛ درشب دوم و سوم نیز شرکت کرده و از همان طعام خوردند و چیزی کم نشد...". 

البته بیان کرامات و معجزات و وقایع ازدواج خاتون صدیقه کبری سلام الله علیها بیش از آن است که در اینجا مجال پرداخت به تمامی آنها و بیان بطون آن باشد(لذا به این میزان اکتفا کردیم).

آنچه که اینجا محط بحث است، تعبیرشدن از شرکت در «مراسم ازدواج» حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به شرکت در «حج» است! آنچه که حضرت ابراهیم علیه السلام بنا نهاد، حج ابراهیمی و انجام اعمال و مناسک ظاهری حج بود. آنچه که در سال دهم هجرت با امر الهی دعوت عمومی به حج[56] و سپس امر ابلاغ ولایت[57] اعلان شد، حقیقت و روح حج یعنی لبیک گفتن به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود.

اما قبل از تشریع حج در سال دهم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با ندای دعوت به مراسم ازدواج حضرت زهرا سلام الله علیها و «حج» نامیده شدن آن، مردم مدینه را از حرمت حریم دخترشان فاطمه سلام الله علیها آگاه کردند.

مؤذن این دعوت نیز، وجود مقدس مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود: و إذّن فی الناس بالحج؛ چراکه ورود به آستان مقدسه ناموس الهی، در مرتبه بعد از لبیک گفتن به ولایت علی علیه السلام می‌باشد.

 

*نکته زیبا اینکه وجود امام حسن علیه السلام در حمل مادرش 9 ماه است و حمل امام حسین علیه السلام 6 ماه است . جمع حمل این دو بزرگوار می‌شود 15 ماه(15=6+9) که در اسرار مهندسی، چگونگی هدایت و انوار مقدس را جلوه می‌دهد!

و در وجود مبارک امام حسین علیه السلام خودش که پنجمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است، درحقیقت جمع عدد 1 تا 5 (یعنی 15) باز می‌شود. پس به حمل آقا و به وجود مبارک ایشان، 5 تمام می‌شود و 15 که جایگاه حرف س و قلب قرآن عزیز است و ایشان با خون قلبش هم خزانه میزان قرآن را احیا می‌کند و هم به بلوغ 9 ذریه مطهر و معصوم علیهم السلام که در بطن دارد، تمام بلوغ هدایت را تا آخر زمان به وجود مبارک فرزندش حضرت مهدی صاحب العصر و الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف، حلقه اسرار مهندسی را الی یوم القیامة افشا می‌کند؛ که همه از اسرار گنجِ طه افشا می‌شود.

آیا حال برای ما روشن نمی‌شود که چرا حکومت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، زهرایی است و با ظهور وجود مبارکش، گنج پنهان وجود مادر عزیزشان را افشا می‌کند؟!  او که چهاردهمین معصوم صلوات الله علیهم اجمعین است که جمع ارقام 14 میشود 5، و جمع 1 تا 5 می‌شود 15،  پس آن روز عدد 15 بطور کامل افشا می‌شود!

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة والنصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه و شیعته و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه.

تمام لوح 9 گانه در کلمه حمد خداوند غرق است:

چنانچه از گنج زیبای لوح سه در سه آنچه آموختیم آن بود که اولا عدد ابجد حروف سه=65[58] و برابر با عدد ابجد کلمه دنیا [59] است (و مرکزش مکه است) که پروردگار عالم باب باز شدن و آشکار شدن تمام اسرار عالم بالا و کلید نجات و به کمال رسیدن انسان را از عالم دنیا که اسفل السافلین است به اعلا علیین و عالم قرب الهی، از دنیا به روی انسان می‌گشاید. و تمام دنیا، در حمد خداوند متعال غرق است!

پس کلمه حمد پروردگار عالم که همه موجودات در آن غرقند به صورت یک سوره در آغاز قرآن عزیز آمده است که 10 اسم دارد و بالاترینش فاتحة الکتاب نامیده می‌شود. به فرموده امیرالمؤمنین علی علیه السلام همه علوم قرآن در سوره مبارکه حمد است و ...[60]. عدد ابجد کلمه فاتحه الکتاب=948 است که جمع ارقامش 21 می‌شود[61]. عدد 948 یعنی رسیدن به بلوغ جایگاه رضوان الهی و افشای آن در قیامت است. و جالب است که 21 حرف از 28 حرف عربی در سوره مبارکه حمد آمده است. جایگاه عددی کلمه فاتحه الکتاب=102 می‌شود که برابر با عدد ابجد اسم مبارک خداوند؛ اعلا است[62].فافهم! خداوند کریم از اسم مبارک اعلایش نام مبارک مولا علی علیه السلام را نام‌گذاری فرمود و فاتحة الکتاب یعنی کلید و مفتاح گشاینده کتاب آسمانی و آن کلید فقط، علی علیه السلام (و درواقع ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین) است که باء بسم الله الرحمن الرحیم و نقطه زیر باء است و فقط با علی و اولاد معصومش صلوات الله علیهم اجمعین می‌توان به قرب الهی و رضوانش، بهشت برین در دنیا و آخرت راه یافت.

و دنیا را به سه روز می‌خوانند. اما حقیقت دنیا از نظر طولی ، 3 به عدد است که این عدد، حروف الفبای خلقت و به ظاهر آب(=3) است. نزولات رحمت الهی: هم به شکل آب (برف و باران و ...) است و هم آیات مبارک قرآن و تمام کتاب‌های آسمانی به قلوب مبارک پیامبران بزرگوار و مخصوص قرآن به قلب مبارک پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. چنانچه خداوند در سوره مبارکه بقره[63] می‌فرماید: شهر رمضان الذی اُنزل فیه القرآن هدیً للناس و بینات من الهدی و الفرقان... ؛ ماه رمضان(ماه نهم سال قمری) ماهی است که قرآن در آن نازل شده است برای هدایت بشر و برای راهنمایی و امتیاز حق بر باطل. یا در سوره مبارکه قدر[64] می‌فرماید: انّا انزلناه فی لیلة القدر؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. پس نزول قرآن در دنیا بر عدد سه به حروف است[65]. درواقع همه شد دریک عددِ 9=3×3 و عدد 9 شد ماه رمضان یعنی باب نزول همه برکات و در مرکزیتش تولد وجود مبارک امام حسن علیه السلام یعنی اسرار ماه رمضان به تاجگذاری امام حسن علیه السلام و تمام شدن عالم دنیا به وجود وصی الحسن علیه السلام روحی و ارواحنا له الفدا ختم می‌شود.

*حقیقت رحمت و لیلة القدر در آیات قرآن[66]:

خداوند عزوجل در آیات قرآن، رحمت را : 1)خیر مطلق معرفی می‌کند: قل بِفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیرٌ ممّا یَجمعون[67]؛ بگو به خلق که شما باید منحصراً بفضل و رحمت خدا شادمان شوید(و بنزول قرآن مسرور باشید) که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است  که بر خود اندوخته‌اید.  2)سبب تزکیه نفس و طهارت: و لو لافضل الله علیکم و رحمته و أنّ الله توّابٌ حکیمٌ(10)؛ و اگر فضل و رحمت خدا شامل مؤمنان نبود و اگر نه این بود که خدای مهربان البته توبه پذیر و درستکار است حدود تکلیف را چنین آسان نمی‌گرفت. ... و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی مِنکم مِن أحدٍ أبداً و لکنّ الله یُزکّی مَن یشاءُ والله سمیعٌ علیمٌ(21) [68] ؛ و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود احدی از شما(در گناه و زشتی)هرگز پاک و پاکیزه نشدی و لیکن خدا هر کس را بخواهد (یعنی آنکه شایسته باشد) منزه می‌‌‌گرداند زیرا خدا شنوای ندای خلق و دانا به احوال بندگانست.

3) سبب عدم تبعیت از شیطان: ...و لو لا فضل الله علیکم و رحمته لاتّبعتُم الشیطانَ إلا قلیلا[69]؛ و اگر نبود فضل و رحمت خدا که شامل حال شماست همانا بجز اندکی همه شیطان را پیروی می‌کردند.

 حقیقت رحمت در آیات قرآن، وجود حضرت اُم عالم امکان صدیقه طاهره سلام الله علیها است. فضل الله: علی علیه السلام. رحمته: فاطمه علیها السلام[70]. {درواقع صاحب رحم الله، وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها است که جایگاه و تجلی دو رحمت و ظهور آن  و مظهر آن است}!

وجود حضرت خاتون سلام الله علیها تجلی مطلق رحمانیت الهی است، رحمتی که وسعت کلّ شیء است و شامل تمام خلق می‌گردد: و رحمتی وَسِعَت کلّ شیءٍ[71]. چراکه همه بر فطرت الهی یعنی با محبت حضرت مادر، سرشته شده‌اند؛ « یا فاطر بحقّ فاطمه».

به واسطه رحمت یعنی به واسطه وجود حضرت اُمّ ابیها علیها السلام تمام خلق از جن و انس، مؤمن و کافر خلق شدند و به ایشان «وجود»عطا شد: إلا مَن رَحم ربّک و لِذلکَ خَلَقهُم[72]. اما این رحمت تنها بر مؤمنین به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مفروض و مکتوب گردید. و رحمتی وَسعت کلّ شیءٍ فسأکتبها للذین یَتّقون و یُؤتون الزکاة و الذین هم بآیاتنا یُؤمِنون[73].

مؤمنینی که در اقرار به ألست بربّکم صادق بودند و به میثاق ولایت اقرار کردند، در صبغة مادری رنگ آمیزی شدند. مادرشان «رحمت» شد یعنی حضرت اُمّ الائمه و الابرار علیها السلام و پدرشان «نور» یعنی حضرت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام شد. عن أبی الحسن علیه السلام قال: إنّ الله خلق المؤمن مِن نوره و صَبَغهم فی رحمته و أخذَ میثاقهم لَنا بِولایَة..والمؤمن أخ المؤمن لِأبیه و اُمّه ..أبوه النورُ و اُمّه الرحمة[74].

لذا حضرت مادرعالم سلام الله علیها معنای رحمت عام الهی هستند.{ به خاصّان عالم یعنی مؤمنین در آخرت می‎باشد}

و حقیقت لیلة القدر:

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بطن، حقیقت و سِرّ لیلة القدرند و درک شب قدر به میزان معرفت به ولایت فاطمی میسر و ممکن می‌گردد. عن ابی عبدالله أنّه قال إنّا أنزلناه فی لیلة القدر.. اللیلة فاطمة و القدرُ الله.. فمن عرف فاطمة حقّ معرفتِها فقد أدرک لیلة القدر.. و إنّی سُمّیت فاطمة لِأنّ الخلق فُطِموا عن معرفتها[75].

لیلة القدر شبی است که در آن قرآن به صورت واحد و دفعتاً بر قلب مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد. ظرف نزول قرآن می‌باشد به گونه‌ای که مطابق فرمایش حضرت صادق علیه السلام اگر لیله القدر برداشته شود، قرآن نیز برداشته می‌شود. عن أبا عبدالله علیه السلام: ..لَو رُفِعتُ لیلة القدر لَرُفِعَ القرآنُ[76]. به عبارت دیگر آن ظرفی که در آن قرآن می‌تواند از نقطه وحدت، نازل شده و در قلب اول شخص عالم امکان مستقر گردد، تنها لیله القدر فاطمی است.

به علاوه در این شب ارزاق تقسیم می‌گردد: هم رزق مادی آسمان‌ها و زمین و هم رزق معنوی؛ که منظور از رزق معنوی، رزق ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. قال نعم هی لیلة قُدّرتُ فیها السماواتُ و الارضُ و قُدّرَت وَلایة أمیرالمؤمنین علیه السلام فیها[77].

بدین معنا که "کل امر" که بطن آن همان ولایت امیرالمؤمنین در وجه اتم است، در لیله القدر فاطمی، بر قلب حضرت ولی امر و صاحب هر زمان علیه السلام نازل می‌شود«...بإذن ربّهم من کلّ أمر[78]»؛ و سپس ارزاق ولایت برای تمام خلق، در آسمان‌ها و زمین تقسیم و تقدیر می‌گردد یعنی برای هر خلقی به میزان ظرف وجودی‌اش بهره‌ای از نازل شدن حضرت قرآن که بطن آن ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، در این شب مکتوب می‌گردد.

حقیقت و بطن این شب، تنها شأنی از شئون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است و لذا ایشان، حقیقت لیلة القدر هستند.

*پس درواقع دنیا، همان لوح 3×سه است، که همه در دایره خلقت در ظهور عدد 5 است که هم به شکل ظاهر همه‌ی کرات و ستاره‌ها و کره زمین ، دریاها و... به شکل دایره هستند که همان شکل بسته 5 است و هم در مرکزیت این لوح گنج 5 را در محوریت چنانچه ذکر شد عالمیان را به افشای معارفش و حقایقش (در مکه و خانه خدا که به شکل مکعب است و کعبه خوانده می‌شود)، نورانی می‌گرداند. چه در دنیا و چه در آخرت. پس حالا خوب دقت کنید!

 

*سوره مبارکه حمد در حالیکه اولین سوره در کتابت فهرستی قرآن کریم است اما عدد ترتیب نزولش به قلب مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله 5 است. پس وقتی می‌فرمایند که محتوای کلّ قرآن در سوره مبارکه حمد است یعنی همه در حالیکه کلّ اسرار و تبین تمام حقایق صراط مستقیم و گنج توحید پروردگار عالم است، همه در کعبه ظاهر می‌شود اما سوره مبارکه حمد بر همه آیات و سوره‌ها محیط می‌شود.

 

*پس لوح 3 در سه دنیا(3×3=9) در مرکزیت 5 همه انوار مقدس پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین در جمع برابر14 می‌شود(14=5+9) و وجود همه انوار 14 نور مقدس صلوات الله علیهم اجمعین افشا و در ضرب برابر 45 می‌شود(45=9×5) که برابر عدد ابجد اسم حضرت آدم علیه السلام است، ظهور پیدا می‌کنند! و عدد 14 برابر با 2 تا 7 تا است که خداوند یکتا در سوره مبارکه حجر[79] می‌فرماید: سبعاً مِن المثانی و القرآن العظیم یعنی قرآن 2 تا 7 تا است و سوره مبارکه حمد در حالیکه 7 آیه دارد اما هر آیه 2 قسمتی است که می‌شود 7 تا 2 تا یعنی 14. و جمع ارقام 14 می‌شود 5 یعنی برابر با عدد ترتیب نزولش!

اگر عدد 1 تا 5 را جمع کنیم 15 می‌شود که برابر جایگاه عددی حرف س است که درواقع باطن می‌شود قلب، و ظاهر می‌شود تمام جسمِ عمل ( و قلب کره زمین، خانه خدا؛ کعبه است و در بدن هم قلب مؤمن، خانه خدا می‌شود).

*تمام قرآن عزیز،  قلب است که سِرّش 9 و 5 است اما گنجش، 15 است که سِرّ همان قلب است! الله اعلم

 

اعداد زوج و فرد 1 تا 9

اگر اعداد ابجد 1 تا 9  را به صورت زوج و فرد جدا کنیم، حروف اعداد زوج، می‌شود 4حرف؛ بدوح (ب=2، د=4، و=6، ح=8) و جمع عددی آن 20 می‌شود که برابر با عدد ابجد حرفِ (ک) است و 0+2=2=(ب).

حروف اعداد فرد، می‌شود 5حرف؛ اجهزط (ا=ا، ج=3، ه=5، ز=7، ط=9) و جمع عددی آن 25 می‌شود که برابر با جایگاه عددی کلمه (حمد)[80] و جایگاه عددی حرفِ (ذ) است و 5+2=7=(ز).

*خوب دقت کنید! در حروف زوج، در آخر به عدد 2 برابر حرفِ ب رسیدیم که اول حروف بسم الله و محتوای باطنی کامل حمد و تمام قرآن است. و در حروف فرد به عدد 25 که جایگاه عددی کلمه حمد است و در آخر به عدد 7 که برابر با کلّ آیات سوره مبارکه حمد است، می‌رسیم!

پس درنهایت حروف زوج برابر حرفِ (ب)= 2 شدند و حروف فرد برابر حرفِ (ز)=7 شدند که در جمع عددی می‌شود 9 (9=2+7) و در ضرب عددی 14 (14=2×7) که همان گنج عشر یعنی 4 روی 10 است و جمع ارقام 14 (4+1=5) 5 می‌شود؛ سرّ حلقه بندگی و وجود مقدس پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین.

 

پس به عدد 5، حرف رمز تمام عالم در بین حروف فرد در اعداد نه‌گانه می‌باشد  چنانچه شیخ بهایی درباره این 5 حرف فرد(ا-ج-ه-ز-ط) می‌فرماید:

ای که هستی طالب اسرار و رمزغامضات    اسمی از اسمای اعظم با تو گویم گوش دار

اول و ثانیش جذر رابع و خامس بود           حرف مرکز جذر جمع جمله دان ای هوشیار

گر ازاین بیتش نفهمیدی ازاین بیتش بفهم       سِر نگهداری  برادر گر  بیایی  زینه

حرف اوسط نصف حرف اول است وآخرست   اوسطیش ضعف اوسط فرقدان و قطب وار

ساتر سِرش باش فتح رمز اگر دستت دهد        فاتح  اقفال دانستی  برو در کار دار

بیان ابیات مذکور فقط درباره همین 5 حرف است، نه دائره اجهزط.

معنی مصراع اول بیت دوم این است: ا(1) + ج(3) = جذرِ ز(7)+ط(9)، یعنی 4= جذر 16

و مصراع دوم این است: جذرِ{ ا(1) + ج(3) + ه(5) + ز(7) + ط(9)}، یعنی 5=جذر 25                                               

 

بیت چهارم: ه(5)= نصفِ ا(1) + ط(9) ، یعنی 5= نصف 10(=1+9) و مصراع دوم : ضِعف اوسط یعنی دو برابر حرفِ وسط (ه=5). و این دو اوسط یعنی(ج)،(ز) در گرد مرکز (ه) مانند فرقدان بر گرد قطب شمالند. فرقدان ، دو کوکب معروف در قطب شمالند که در زیجات و کتب نجوم و صور الکواکب عبدالرحمن صوفی و دیگر کتب در صور کواکب مشروحا مبین است.

 

*نکته: حرف (ه)، تنها حرفی است که خداوند کریم آن را ضمیر یعنی حرف اشاره به خود(هو) قرار داده است و با حکمت، ضمه و فتحه و کسره را به خودش نسبت می‌دهد و صدای کوتاهش را اشباع و بلند قرار می‌دهد تا الی یوم القیامه همه بدانند که او، هو است و فقط اوست!

عدد ابجد حرف(ه)=5 است. فقط و فقط پنج تن آل عبا؛ یعنی همه چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین واسطه معرفت و شناسایی بندگان به خدای مهربان هستند، فقط و فقط این عزیزان اولین خلقت هستند و تمام مخلوقات از ایشان خلق شده‌اند (حتی پیامبران بزرگوار)، و ایشان همان آیت الکرسی و گنج و کنز 4 روی 10 عالمیان هستند. امیدوارم متوجه شده باشید که حرف(ه) به عنوان عدد 5، مرکزیت و سرّ همان عالم کون و مکان ظاهر و باطن را داراست.

خداوند کریم در دنیا خشکی را روی حرفِ (و) خلق نمود و فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون[81]. پس آدرس خود را  با  این حرف به همه بندگان داد. قل هو الله احد[82]، پیغمبرم بگو او خداوندِ احد است پس حرف (ه) با (و) جمع شد و پروردگار، خود را به هو معرفی فرمود. کلمه هو، ضمیر است و اشاره به مشارٌالیه. پس ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین؛ ضمیری هستند که در جایگاه اسم قرار گرفته‌اند و آنها نشان و آیت خداوند و خلیفه برحقّ پروردگارند ، آنها هستند که واسطه خلقت و وصل و ظهور دهنده‌ی خلایق هستند.

و همینطور در گنج وحدانیت به عدد یک =واحد، عدد ابجد  حروفِ یک[83]=30 می‌شود که تمام تجلی‌گاه و مجرای توحید عدد 30 برابر حرفِ (ل) است که این حرف، گشاینده حروف مبارک لا اله الا الله است (که 12 حرف دارد) و جایگاه عددی حرف(ل)=12 می‌باشد که 12 نور مقدس امام معصوم صلوات الله علیهم اجمعین همه، عروة الوثقی و حبل الله المتین(ریسمان محکم الهی) و امام مبین موحّدان و متقین هستند.

 

[1] )بحارالانوار؛ ج2.ص317

[2] )شیخ بهایی- نقل از علامه حسن زاده آملی؛ نور علی نور ص54، 152

[3] )در کتاب مهندسی خلقت در عدد 9 و 5  توضیح کامل آمده است

[4] )مسعود: (م=40)+(س=60)+(ع=70)+(و=6)+(د=4)=180، معلم: (م=40)+(ع=70)+(ل=30)+(م=40)=180

[5] )رجوع شود به کتاب علم الشین؛ مبحث علم الساعة

[6] )120=15×8

[7] )علیّ(ع): (ع=70)+(ل=30)+(ی=10)+(ی=10)=120 = سین: (س=60)+(ی=10)+(ن=50)=120

[8] )سوره مبارکه حجر؛ آیه 87

[9] حوا(س)= (ح=8)+(و=6)+(ا=1)=15

[10] )فاطمه(س): (ف=80)+(ا=1)+(ط=9)+(م=40)+(ه=5)=135

[11] )احسان: (ا=1)+(ح=8)+(س=60)+(ا=1)+(ن=50)=120

[12] )سین: (س=60)+(ی=10)+(ن=50)=120

[13] ) علیّ: (ع=70)+(ل=30)+(ی=10)+(ی=10)=120

[14] ) آل یاسین: (ا=1)+(ل=30)+(ی=10)+(ا=1)+(س=60)+(ی=10)+(ن=50)=162

[15] )انسان: (ا=1)+(ن=50)+(س=60)+(ا=1)+(ن=50)=162

[16] )طه: (ط=9)+(ه=5)=14

[17] )(15=5+4+3+2+1)

[18] ) (185=9÷1665)

[19] ) من یهدی و لایهدی: (م=40)+(ن=50)+(ی=10)+(ه=5)+(د=4)+(ی=10)+(و=6)+(ل=30)+(ا=1)+(ی=10)+(ه=5)+(د=4)+(ی=10)=185

[20] ) (111=15÷1665)

[21] )االف: (ا=1)+(ل=30)+(ف=80)=111-  نسا: (ن=50)+(س=60)+(ا=1)=111

[22] )آمالی(صدوق)؛ ص104- بحارالانوار؛ج67.ص3

[23] )آدم: (آ=1)+(د=4)+(م=40)=45 فاطمه(س): (ف=17)+(ا=1)+(ط=9)+(م=13)+(ه=5)=45

[24] ) (45=9+8+7+ ... +3+2+1)

[25] )کعب: (ک=20)+(ع=70)+(ب=2)=92= محمد(ص): (م=40)+(ح=8)+(م=40)+(د=4)=92- اسلام: (ا=1)+(س=60)+(ل=30)+(ا=1)+(م=40)=132

[26] )حدیث متواتر در منابع سنی و شیعه آمده است: بحرانی صاحب کتاب غایة المرام و حجة الخصام، این حدیث را به 39 طریق از کتاب‌های اهل سنت نقل کرده است؛ ج2.ص304-320 مثال: مسند احمد، صحیح مسلم، ابن المغازلی، سنن ترمذی و... . و بنا به همین کتاب غایة المرام و حجة الخصام در منابع شیعه،  82 حدیث با مضمون حدیث ثقلین نقل شده است؛ ج2.ص320-367 مثال: الکافی، آمالی صدوق، آمالی مفید، آمالی طوسی، عیون اخبارالرضا، بصائر الدرجات و ... .

[27] ) سوره مبارکه بقره؛ آیه 30

[28] )به عنوان مثال: 276+951+438=1665

[29] ) سوره مبارکه انبیا؛ آیه 30

[30] )سوره مبارکه بقره؛ آیه 60

[31] )کافی؛ج1.ص180.ح3

[32] ) کافی؛ ج1.ص180.ح2

[33] )سوره مبارکه تین؛ آیه 5

[34] )بحارالانوار، علامه مجلسی(م1111)،84/199 و 84/344

[35] )سوره مبارکه نبأ؛ آیات 1 و 2

[36] )سوره مبارکه احزاب؛ آیه 33

[37] )سوره مبارکه اسرا؛ آیه 79

[38] )سوره مبارکه یوسف علیه السلام؛ آیه 4

[39] ) رجوع شود به جلد دوم گنج نماز؛مبحث رکوع

[40] )آیات 26 و 27

[41] ) سوره مبارکه انعام؛آیه 160

[42] )سوره مبارکه بقره،آیه 156

[43] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[44] ) سوره مبارکه لیل؛ آیه 1 تا 3

[45] ) بحار الانوار ج43.ص32- تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب ج14.ص305- عوالم العلوم و المعارف ج 11.ص98- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهر آشوب)ج 3.ص320

[46] ) سوره مبارکه آل عمران؛ آیه 195

[47]) الأمالی (للطوسی)؛ النص؛ ص471- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهر آشوب)؛ ج 1. ص 184- البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج 2. ص 677- بحار الانوار؛ ج 19.ص 66

[48] ) از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[49] ) سوره مبارکه فرقان؛ آیه 54

[50] ) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهر آشوب)؛ ج2.ص181- بحارالانوار؛ ج35.ص361

[51] ) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره؛ ص374- البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج4.ص141

[52] ) بحارالانوار؛ ج25.ص248

[53] ) عیون اخبار الرضا؛ ج 1. ص225

[54] )بحارالانوار.ج 43 ص 114- مناقب آل أبیطالب علیهم السلام(لابن  شهر آشوب) ج3 ص 353- عوالم العلوم و المعارف(مستدرک سیدة النساء إلی الإمام  الجواد) ج11 ص391

[55] )آیه 27 سوره مبارکه حج

[56] ) آیه 27 سوره مبارکه حج

[57] ) آیه 67 سوره مبارکه مائده

[58] )سه: (س=60)+(ه=5)=65

[59] )دنیا: (د=4)+(ن=50)+(ی=10)+(ا=1)=65

[60] )ینابیع الموده؛سلیمان بن ابراهیم قندوزی: ج1.ص68

[61] )فاتحه الکتاب: (فاتحه=494)+(الکتاب=454)=948 --(21=8+4+9)

[62] )فاتحه الکتاب: (فاتحه=53)+(الکتاب=49)=102- اعلا: (ا=1)+(ع=70)+(ل=30)+(ا=1)=102

[63] )آیه 185

[64] )آیه 1

[65] )سه=65=دنیا

[66] )از بیانات استاد محقق حاج آقا موسوی

[67] ) سوره مبارکه یونس؛ آیه 58

[68] ) سوره مبارکه نور؛ آیات21 و  10

[69] ) سوره مبارکه نساء؛ آیه83

[70] ) البرهان فی تفسیرالقرآن؛ ج4.ص52- عوالم العلوم و المعارف؛ ج11.ص106

[71] ) سوره مبارکه اعراف؛ آیه 156

[72] ) سوره مبارکه هود؛ آیه 119

[73] ) سوره مبارکه اعراف؛ آیه 156

[74] ) بحار الانوار؛ ج 64.ص73- بصائر الدرجات؛ ص80

[75] ) تفسیر فرات الکوفی؛ ص 581- بحار الانوار؛ ج 43.ص 65

[76] ) الکافی؛ ج 4.ص 158

[77] )معانی الأخبار؛ النص؛ ص 316- بحارالانوار؛ ج 94.ص18

[78] )سوره مبارکه قدر؛ آیه 4

[79] )آیه 87

[80] )حمد: (ح=8)+(م=13)+(د=4)=25

[81] )سوره مبارکه بقره؛ آیه 156

[82] )سوره مبارکه توحید؛ آیه 1

[83] )یک: (ی=10)+(ک=20)=30

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۳۹
عذرا شفائی